جمع بندی تحدى قرآن حتی به یک آیه

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تحدى قرآن حتی به یک آیه

سلام من معتقدم كه قرآن به يك آيه نيز تحدى كرده است. دلايل زير اين حرف من را اثبات ميكنند: آيه ٣٤ سوره طور=(( فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ )) . در اين آيه بخاطر وسعت معنى كلمه (حديث) هم تحدى به تمام قرآن شده هم به يك سوره و هم به يك آيه. در اين آيه واژه (حديث) در فارسى به معنى (سخن) ترجمه شده. همه ميدانيم كه يك آيه يا جمله نيز (سخن) ميباشد بهمين خاطر به يك آيه نيز ميتوان (حديث) گفت. همچنين در اين آيه كلمه (مِثلِهِ) هم ميتواند به كُل قرآن برگردد و هم به سوره اى از قرآن و هم به آيه اى از قرآن. اگر بگوييد كه كلمه (مِثلِهِ) در اين آيه به تمام قرآن برميگردد نه به يك آيه، خواهييم گفت كه در آيه ٣٨ سوره يونس نيز كلمه (مِثلِهِ) بهمين شكل استفاده شده اما به تمام قرآن برنميگردد بلكه به سوره اى از سور قرآن برميگردد. پس ميتوان گفت كه كلمه (مِثلِهِ) در آيه ٣٤ سوره طور ميتواند هم به كُل قرآن، هم به سوره اى از قرآن و هم به آيه اى از آن برگردد. از اين واضحتر ديگه نميتونم توضيح بدم!

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد میقات

با سلام و درود

ضمیر در «مثله» مذکر است، در حالی که آیه و سوره مؤنث هستند و در ارجاع ضمیر به آن ها بایستی از ضمیر مؤنث استفاده شود، مانند:

«ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»(بقره/ 106)

«سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فيها»(نور/ 1)

اگر هم می بینید در آیه «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه‏»(بقره/ 26) ضمیر مذکر آمده است، به خاطر این است که به «ما» در «مما نزلنا» بر می گردد، نه به سوره.

لازم به ذکر است در قرآن کریم، تحدی به همه قرآن (اسراء/ 88)، تحدی به ده سوره (هود/ 13)، تحدی به یک سوره (یونس/ 38 و بقره/ 23)، و تحدی به گفتاری چون قرآن (طور/ 34) داریم، ولی تحدی به یک آیه نداریم.

البته از تحدی به گفتاری چون قرآن: «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ»؛ اگر راست مى‏ گويند سخنى همانند آن بياورند (طور/ 34)، می توان برداشت کرد که شامل کمتر از یک سوره هم می شود، ولی حداقل باید به اندازه یک پاراگراف و گفتار باشد که بتواند نظم خاص اعجازی را دارا بوده و حیثیات و جهات مختلف اعجاز قرآن اعم از فصاحت و بلاغت، پیام رسانی، معنویت و اخلاق، و ... را در حد اعلا دارا باشد.

تحدی به آیه شامل آیه یک یا دو حرفی، مانند «ق» یا «حم» هم می شود، البته قبول داریم كه همین آیات چند حرفی نیز از معجزات قرآن است و اعجازی عظیم در آن نهفته است، ولی شاید به تنهایی قابل تقلید صوری باشند.

فراموش نشود که همین آیات یک یا دو حرفی با ارتباط با آیات بعدی دارای نظم خاص می گردد و آن گاه است كه می توان با نمونه های مشابه به معارضه برخیزد.

چه بسا اگر تحدی آیه (حتی آیات یک حرفی) در قرآن ذكر می شد، شاید فردی ادعا می كرد كه من نیز آیه ای آورده ام به نام دال، باء، و …، در این صورت نمی توانستیم اثبات کنیم که آن آیه "دال" شما با آیه مباركه «یس» برابر نیست، در حالی که فقط در ظاهر و شکل حروف یکسان و کاملا تقلیدی است، و هیچ یک از جهات اعجاز قرآنی را ندارد.

در تحدی، آوردن جملاتی شبیه به قرآن مراد نیست، چون این کار به معنای تقلید است.

مقصود از تحدی، آوردن سخنی است که همچون قرآن از محتوا و قالب، نظم خاص حاکم بر مجموعه ای از آیات، سبک، پیامرسانی، حیث تربیتی، فصاحت، بلاغت و... انحصاری و در حد بسیار والا بوده باشد.

سلام
آيه ٣٤ سوره طور: ((فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ)). در اين آيه، واژه (حديث) به معنى كلام يا سخن ميباشد. از اينرو يك آيه يا جمله را ميتوان (حديث) گفت. درمورد ضمير (مثله) در آيه ٢٣ سوره بقره بايد گفت كه: ١- در اين آيه ضمير (مثله) چون مذكر است به (ما) ى (ممّا) برميگردد و كلمه (ما) در اين آيه مذكر بوده و به معنى (آنچه) ميباشد و منظور از آن سوره اى از سوره هاى قرآن است نه تمام قرآن. ٢- در آيه ٣٨ سوره يونس، ضمير مذكر (مثله) به واژه مذكر (قرآن) برميگردد، و به دليل كلمه (سوره) در اين آيه، منظور از واژه (قرآن) سوره اى از سور قرآن ميباشد چون قرآن به يك سوره نيز گفته ميشود. ٣- در آيه ١٣ سوره هود ضمير مذكر (مثله) به واژه مذكر (قرآن) برميگردد و به دليل كلمه (عشر سور) در اين آيه، منظور از واژه (قرآن) كه مرجع ضمير (مثله) است، ده سوره مانند سوره هاى قرآن ميباشد. ٤- در آيه ٣٤ سوره طور، ضمير مذكر (مثله) به واژه مذكر (قرآن) برميگردد و به دليل اين كه واژه (حديث) به يك جمله و آيه نيز گفته ميشود ممكن است منظور از مرجع ضمير (مثله) كه (قرآن) است، آيه اى از آيات قرآن باشد. همينطور كه ميبينيد ضماير (مثله) در آيات فوق چون مذكر هستند به واژه هاى مذكر برميگردند، و در عين حال معانى ده سوره مانند سور قرآن، سوره اى مانند سوره هاى قرآن و آيه اى مانند آيات قرآن را ميرسانند. فكر نكنم ديگر مشكلى باقى مانده باشد!

[="Tahoma"]

farshadahmadi;779124 نوشت:
سلام
آيه ٣٤ سوره طور: ((فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ)). در اين آيه، واژه (حديث) به معنى كلام يا سخن ميباشد. از اينرو يك آيه يا جمله را ميتوان (حديث) گفت.

با سلام و درود

عرض بنده این نیست که تحدی به آیه، باطل و مردود است.

بنابر نظر عمده اندیشمندان قرآنی، تحدی به آیه نداریم، زیرا حداقل در یک سوره ـ ولو سوره کوچک ـ است که ابعاد مختلف اعجاز اعم از ترکیب، جمله بندی، اوج فصاحت و بلاغت، پیامرسانی، هدایتگری و ... روشن می شود.

بنابر این، تحدی به آیه در حد یک نظر و قول، مطرح است ولی نظر مشهور نیست.

راه حل این است

معنای حدیث در کتب لغت را بررسی کنید.

معنای حدیث در قران را بررسی کنید

بعد ببینید معنای حدیث در این ایه چیست؟
بیشتر به کدام معنا نزدیک تر است؟
حدیث به معنای داستان یا ایه یا کلام
ایا از اطلاق معنای حدیث نمیتوان تحدی به یک ایه را اثبات کرد؟

این نیازمند کوشش دوستان و راهنمایی کارشناس محترم است.

به یک جمله و ایه، حدیث گویند
ایه اطلاق دارد و قرینه ای بر تقیید معنا نداریم
پس تحدی به یک ایه اثبات شد.

یا بگوییم به یک جمله حدیث نمیگویند
یا بگوییم درست است که به یک جمله حدیث گویند اما قرینه بر تقیید معنا داریم.پس در این ایه مقصودش تحدی به یک ایه نیست.

میقات;779321 نوشت:

عرض بنده این نیست که تحدی به آیه، باطل و مردود است.

بنابر نظر عمده اندیشمندان قرآنی، تحدی به آیه نداریم، زیرا حداقل در یک سوره ـ ولو سوره کوچک ـ است که ابعاد مختلف اعجاز اعم از ترکیب، جمله بندی، اوج فصاحت و بلاغت، پیامرسانی، هدایتگری و ... روشن می شود.

بنابر این، تحدی به آیه در حد یک نظر و قول، مطرح است ولی نظر مشهور نیست.

[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]سلام خدمت كارشناس محترم جناب ميقات
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]من از پيام شما نكات زير را فهميدم:
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]١- شما گفتيد كه تحدى به آيه باطل نيست.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٢- در قرآن تحدى به آيه نداريم.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٣- آيات قرآن در قالب يك سوره معجزه هستند.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]در مورد نكته ٢- بايد بگويم كه هيچ دليلى بر اين حرف وجود ندارد.درست است كه در آيات تحدى، كلمه (آيه) صريحاً استفاده نشده اما، چون در آيه ٣٤ سوره طور واژه (حديث) را به معنى يك سوره و يك آيه نيز ميتوان گرفت، ممكن است، به دليل جامع بودن معنى واژه(حديث)، خداى متعال در اين آيه هم تحدى به سوره كرده باشد و هم تحدى به آيه كرده باشد! اگر بگوييد كه در قرآن صريحاً تحدى به آيه نشده، خواهم گفت كه اين را هم پس بايد قبول كنيد كه در قرآن تحدى به تمام آن صورت نگرفته. اگر بگوييد كه در آيه ٨٨ سوره اسرإ تحدى به تمام قرآن شده، خواهم گفت كه اين حرف فقط يك احتمال است. چون در اين آيه، كلمه (قرآن) از ريشه (قرائت) هم به تمام قرآن گفته ميشود، هم به ده سوره آن، هم به يك سوره و هم به آيه اى از آن. پس ممكن است خداى متعال در اين آيه، به دليل جامع بودن معنى واژه (قران)، هم به تمام قرآن، هم به يك سوره و هم به يك آيه از آن تحدى كرده باشد!

[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]در مورد نكته ٣- بايد گفته شود كه آيا منظور شما اين است كه آيات قران به تنهايى اعجازى ندارند؟؟ لطفاً اين پيام رو با دقت بخونيد و بعد قضاوت كنيد.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]با تشكر.

اگر ثابت شود تحدی به یک ایه صورت گرفته است

باید یک تجدید نظر در معنای معجزه و تحدی صورت بگیرد.
و معنای مشهور معجزه بودن قران شکست خواهد خورد.
و علما مجبورند به اقوال غیر مشهور روی اورند Smile

[="Tahoma"]

farshadahmadi;779801 نوشت:
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]سلام خدمت كارشناس محترم جناب ميقات
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]من از پيام شما نكات زير را فهميدم:
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]١- شما گفتيد كه تحدى به آيه باطل نيست.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٢- در قرآن تحدى به آيه نداريم.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]٣- آيات قرآن در قالب يك سوره معجزه هستند.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)][=UICTFontTextStyleBody]در مورد نكته ٢- بايد بگويم كه هيچ دليلى بر اين حرف وجود ندارد............

[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]در مورد نكته ٣- بايد گفته شود كه آيا منظور شما اين است كه آيات قران به تنهايى اعجازى ندارند؟؟ لطفاً اين پيام رو با دقت بخونيد و بعد قضاوت كنيد.
[=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]با تشكر.

با سلام و درود

همان طور که قبلا عرض شد، ممکن است در تحدی به آیه، کسی یک کلمه عربی بیاورد و مدعی شود این هم همانندآوری است، در صورتی که این فقط تقلید محسوب می شود و یا بررسی و اثبات آن روشن نیست.

برای همانند آوری برای قرآن باید سخنی همانند قرآن (مشتمل بر ابعاد اعجازی قرآن، اعم از اعجاز بیانی، تشریعی و علمی) آورده شود. لذا این سخن باید در حدی باشد که بتواند این ویژگی ها را بیان کند؛ و غالبا در یک کلمه و یا یک جمله، چنین چیزی واقع نمی شود و چندان هم قابل اثبات نیست.

البته همانند آوری در یک سوره، فرصت بیشتری به مدعی می دهد زیرا بسیار سخت است در قالب یک جمله کوتاه بتوان حیثیات مختلفی که در اعجاز قرآن مطرح است را در یک جمله کوتاه، ارائه نمود. لذا چه بسا آوردن یک مجموعه از آیات در قالب سوره ـ ولو سوره کوچک ـ برای نمایان شدن این ویژگی های مختلف و متعدد، زمینه اش فراهم تر است.

مطلب دیگر؛

آیات به تنهایی هم اعجاز دارند ولی در قالب سوره که باشد خود مجموعه یک سوره و ارتباط آیات با یکدیگر و وحدت سیاق آیات یک سوره و ... ـ ولو سوره کوچک ـ نیز مد نظر است.

[="Tahoma"]

و طاها;779862 نوشت:
اگر ثابت شود تحدی به یک ایه صورت گرفته است

باید یک تجدید نظر در معنای معجزه و تحدی صورت بگیرد.
و معنای مشهور معجزه بودن قران شکست خواهد خورد.
و علما مجبورند به اقوال غیر مشهور روی اورند :)

با سلام و درود

با کمی تامل و دقت روشن می شود، بین وجود تحدی به آیه و بین وقوع و پاسخدهی به آن، تفاوت است؛ و ملازمه بین او نیست تا بگوییم حالا که تحدی به آیه هم می تواند باشد پس تحدی به یک آیه پاسخدهی شده و اعجاز قرآن مخدوش است.

سخن و کلام مشابه قرآن، بایستی به اندازه ای باشد تا بتواند ویژگی ها و حیث اعجازی قرآن را نیز داشته باشد؛ و حتی در همین حد هم ثابت نشده و کسی نتوانسته برای قرآن همانند آوری کند.

به عنوان نمونه می توان به آیاتی اشاره نمود که در حد اعلای فصاحت و بلاغت قرار دارند؛ به عنوان مثال در خصوص زیبایی های ادبی می توان به آیه قصاص اشاره نمود.

قرآن کریم در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ»؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است‏(بقره، 179) را به كار برده است. در مقابل، مثل مشهورى كه عرب در اين‏ مورد داشته، «القتل أنفى للقتل» (نفی کننده ترین چیز برای قتل، قتل است) بوده است.

جلال الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى ‏نمايد كه به بعضى از آن ها اشاره مى ‏شود:

1. حروف آيه «فى القصاص حيوة» از جمله «القتل أنفى للقتل» كمتر است.

2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافى قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى ‏شود؛ مثل اين كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابر اين، قتلى كه موجب حيات است، يک قتل خاص است كه از آن تعبير به «قصاص» مى ‏گردد.

3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده است؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى ‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مثل تنها مسأله قتل عنوان گرديده است.

4. در مثل، كلمه «القتل» تكرار شده و عدم تكرار ـ حتى اگر وجود آن مخلّ به فصاحت نيز نباشد ـ از تكرار بهتر است.

5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چرا كه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرف ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر «قصاص» آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.

6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى ‏شود كه در كلمه، توالى حركات وجود داشته باشد.
در اين صورت زبان در حال نطق به خوبى به حركت در مى ‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مثل به خوبى پيداست.

7. جمله «القتل أنفى للقتل» در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافى نفس‏ خويش نمى‏تواند باشد.

8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى ‏دهد خالى است و در عوض همان معنا را با جاذبه‏اى كه در لفظ «حيوة» نهفته است، بيان مى ‏كند.

9. بيان آيه مبتنى بر اثبات و بيان مثل مبتنى بر نفى است، و پرواضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.

10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه «مساوات» باشد، اشاره دارد و در واقع، قصاص خبر از عدالت مى‏ دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلق قتل، فهميده نمى ‏شود.(معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج 1، ص 300- 303؛ نقل شده توسط: درسنامه علوم قرآنى، ص 367)

[="Tahoma"]نمونه ای دیگر:

«وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
و گفته شد: اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت و (در اين هنگام،) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!).(هود، 44)

در این زمینه می توان به صنايع ادبى‏ قرآن نیز اشاره نمود. قرآن، سرشار از صنايع ادبى است و شگفت اين است كه گاهى در يک آيه، چندين صنعت ادبى گرد آمده است.

در اين آيه شريفه كه ماجراى فرجام يافتن طوفان نوح را بازگو مى ‏كند، بيست و سه صنعت ادبى تبلور يافته است:

1. استعاره در «يا أرض ابلعي» بدين ‏گونه كه «ارض» به حيوان بلعنده تشبيه شده است، و بلعيدن كه از ويژگی هاى حيوان است براى ارض آورده شده است؛ و در «يا سماء اقلعي» نيز استعاره بالكنايه به كار رفته است چون «قلع» به معناى بركندن است. اين جا به آسمان، فرمان داده شده كه اين پرده آب‏ ريز (ابر) را بركند.

2. در آيه مباركه، صنعت طباق هست. طباق، آوردن دو واژه است به گونه ‏اى كه آن دو واژه با هم مخالف يا متضاد باشد.

3. مجاز حذف در «يا سماء أقلعى» كه يا «مطر السماء» بوده است.

4. اشاره، معانى بسيار را رمزگونه بيان كردن است. در جمله «غيض الماء» يعنى ته‏ مانده ‏ها فروكش شد، صنعت اشاره است.

5. موازنه در «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه، كاملا هم وزن است.

6. جناس لاحق بين واژه «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه در همه چيز همگون است تنها در يک حرف با هم تفاوت دارد و اين همگونى را جناس لاحق مى‏ گويند.

7. تسهيم يا ارصاد؛ اين صنعت بدين معناست كه در كلام، واژه‏ هايى را به كار گيريم كه فرجام و پايان سخن نمايانده شود. در آيه مذكور نيز آغازش بر فرجامش دلالت مى ‏كند.

8. تقسيم، يكى از اقسامش نشان دادن همه ابعاد چيزى است. در آيه شريفه، همه ابعاد پايان يافتن آب، يعنى بارش آسمانى، رويش زمينى و آميزش آب ها با هم بيان شده است.
«يا أَرْضُ ابْلَعِي» آب هاى سرشار را «يا سماء اقلعي» ريزش باران را، و «غيض الماء» ته ‏نشين شدن و فرو رفتن آب هاى راكد را بيان مى ‏كند.

9. تمثيل؛ از هلاک كفرپيشگان با جمله «قضى الامر» تعبير شده كه دور از معناى موضوع براى هلاک است و تمثيل مى ‏باشد.

10. ارداف؛ آوردن واژه ‏اى است به جاى واژه ديگر به انگيزه نشان دادن لطيفه يا نكته ‏اى.
در آيه شريفه به جاى واژه «جلست على الجودى» «بر كوه جودى (آرارات) نشست» واژه «إستوت» آورده شده است، يعنى كشتى بر كوه، مستقر و استوار شد و به سويى گرايش نداشت.

11. تعليل؛ نشان دادن انگيزه چيزى است. انگيزه ‏گويى سخن را دلپذيرتر و استوارتر مى ‏كند. در آيه شريفه، انگيزه استقرار كامل كشتى بيان شده است، كه آن «غيض الماء» است.

12. احتراس يا تكميل؛ ابهام و ايهام ‏زدايى است. در آيه شريفه، اين توهم نا به ‏جا، به گمان مى ‏آيد كه عذاب، فراگير بوده و گستردگى آب، شايستگان را نيز فراگرفته است. لكن جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» اين توهم را مى ‏زدايد و مى‏ رساند كه عذاب، تنها ستم ‏پيشگان را فرا گرفته و آب آنان را فرو برده است.

13. اعتراض؛ آوردن يک جمله يا چند جمله است (جمله‏ اى كه محل خاص اعرابى نداشته باشد) در روند كلام به انگيزه ‏اى غير از رفع ابهام.
در آيه شريفه، سه جمله «غيض الماء» و «قضى الامر» و «استوت على الجودي» معترضه است، و نكته‏ اش اين است كه بفهماند فروكش شدن آب و فرجام يافتن حادثه و استقرار كشتى در فاصله دو فرمان «قيل يا سماء» و «قيل بعدا» انجام پذيرفته است.

14. تهذيب؛ تركيب خوش ‏آهنگ و نيكوى واژه ‏ها است. در آيه نيز اين وصف نمودار است.

15. ائتلاف اللفظ و المعنى (همگونى واژه‏ ها با محتوا)؛ اين صنعت، رعايت هماهنگى بين واژه‏ ها و معناست يعنى اگر معنا فخيم است واژه ‏ها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژه‏ ها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است، واژه ‏ها نيز آن ‏گونه باشد.
در آيه مذكور نيز اين ائتلاف، كاملا رعايت شده است، به گونه ‏اى كه به جاى هيچ واژه ‏اى نمى‏ توان واژه ديگر آورد. (فعل هاى مجهول هم بسيار نكته‏ آموز است).

16. ايجاز؛ كوتاهى لفظ و گستردگى محتواست. اين آيه، در حدود بيست واژه بيشتر ندارد ولى همين واژه ‏ها تبلوريست از امر، نهى، ندا، تمثيل، سعادت، شقاوت، و حكايتى كه اگر گسترده گفته مى ‏شد قلم به خستگى مى ‏افتاد.

17. حسن النسق، يكى از معانيش اين است كه چند جمله معطوف با ترتيب طبيعى و هماهنگ آورده شود به گونه ‏اى كه اگر عطف، قطع شود جمله‏ ها پابرجا باشد. در اين آيه، سخن از فروكش شدن آب آغاز مى ‏شود تا با همين شيوه با نفرين بر تبه ‏كاران پايان مى ‏يابد.

18. حسن البيان، شيوايى شيوه بيان است. در آيه شريفه، اين شيوايى چشمگير است.

19. كنايه؛ در آيه شريفه به فاعل «قضى» و «غيض» و به قائل «قيل يا أرض» و «قيل بعدا» تصريح نشده است.

20. تعريض؛ در اين آيه شريفه با جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» به همه ظلم پيشگان، گوشه زده است كه آنان نيز در مسير هلاكند.

21. انسجام؛ واژه ‏ها روان و آبشارگونه است و بدون هيچ لكنتى بر زبان جارى مى‏ شود.

22. تمكين؛ جايگزين شدن شايسته فاصله آيه است.

23. ابداع؛ از گرد آمدن چند صنعت، صنعت ديگرى پديد مى ‏آيد به نام «ابداع»، كه در آيه شريفه پديد آمده است.

_______________
(ر.ک: الإتقان في علوم القرآن، ج ‏2، ص 184؛ اعجاز در قرآن كريم، حسن عرفان، ص 87)

[="Tahoma"]

نکته:

همه آیات چنین نیستند و یا حداقل، بطور خاص و این گونه مورد دقت اندیشمندان قرار نگرفته اند. لذا اگر با این دقت، آیات مورد بررسی متخصصان و اهل فن قرار بگیرند، نکات ادبی و ابعاد اعجازی بیشتری برای تک تک آیات می توان برشمرد.

قابل ذکر است آیات قرآن می توانند در چنین حدی از اعتلا و رفعت باشند و کسی که مدعی همانند آوری است باید بتواند برای متخصصان و اهل فن، اثبات کند که سخنش همانند قرآن، این رفعت و ویژگی های خاص را دارا است.

میقات;779946 نوشت:
[="Tahoma"]نمونه ای دیگر:

«وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
و گفته شد: اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت و (در اين هنگام،) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!).(هود، 44)

در این زمینه می توان به صنايع ادبى‏ قرآن نیز اشاره نمود. قرآن، سرشار از صنايع ادبى است و شگفت اين است كه گاهى در يک آيه، چندين صنعت ادبى گرد آمده است.

در اين آيه شريفه كه ماجراى فرجام يافتن طوفان نوح را بازگو مى ‏كند، بيست و سه صنعت ادبى تبلور يافته است:

1. استعاره در «يا أرض ابلعي» بدين ‏گونه كه «ارض» به حيوان بلعنده تشبيه شده است، و بلعيدن كه از ويژگی هاى حيوان است براى ارض آورده شده است؛ و در «يا سماء اقلعي» نيز استعاره بالكنايه به كار رفته است چون «قلع» به معناى بركندن است. اين جا به آسمان، فرمان داده شده كه اين پرده آب‏ ريز (ابر) را بركند.

2. در آيه مباركه، صنعت طباق هست. طباق، آوردن دو واژه است به گونه ‏اى كه آن دو واژه با هم مخالف يا متضاد باشد.

3. مجاز حذف در «يا سماء أقلعى» كه يا «مطر السماء» بوده است.

4. اشاره، معانى بسيار را رمزگونه بيان كردن است. در جمله «غيض الماء» يعنى ته‏ مانده ‏ها فروكش شد، صنعت اشاره است.

5. موازنه در «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه، كاملا هم وزن است.

6. جناس لاحق بين واژه «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه در همه چيز همگون است تنها در يک حرف با هم تفاوت دارد و اين همگونى را جناس لاحق مى‏ گويند.

7. تسهيم يا ارصاد؛ اين صنعت بدين معناست كه در كلام، واژه‏ هايى را به كار گيريم كه فرجام و پايان سخن نمايانده شود. در آيه مذكور نيز آغازش بر فرجامش دلالت مى ‏كند.

8. تقسيم، يكى از اقسامش نشان دادن همه ابعاد چيزى است. در آيه شريفه، همه ابعاد پايان يافتن آب، يعنى بارش آسمانى، رويش زمينى و آميزش آب ها با هم بيان شده است.
«يا أَرْضُ ابْلَعِي» آب هاى سرشار را «يا سماء اقلعي» ريزش باران را، و «غيض الماء» ته ‏نشين شدن و فرو رفتن آب هاى راكد را بيان مى ‏كند.

9. تمثيل؛ از هلاک كفرپيشگان با جمله «قضى الامر» تعبير شده كه دور از معناى موضوع براى هلاک است و تمثيل مى ‏باشد.

10. ارداف؛ آوردن واژه ‏اى است به جاى واژه ديگر به انگيزه نشان دادن لطيفه يا نكته ‏اى.
در آيه شريفه به جاى واژه «جلست على الجودى» «بر كوه جودى (آرارات) نشست» واژه «إستوت» آورده شده است، يعنى كشتى بر كوه، مستقر و استوار شد و به سويى گرايش نداشت.

11. تعليل؛ نشان دادن انگيزه چيزى است. انگيزه ‏گويى سخن را دلپذيرتر و استوارتر مى ‏كند. در آيه شريفه، انگيزه استقرار كامل كشتى بيان شده است، كه آن «غيض الماء» است.

12. احتراس يا تكميل؛ ابهام و ايهام ‏زدايى است. در آيه شريفه، اين توهم نا به ‏جا، به گمان مى ‏آيد كه عذاب، فراگير بوده و گستردگى آب، شايستگان را نيز فراگرفته است. لكن جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» اين توهم را مى ‏زدايد و مى‏ رساند كه عذاب، تنها ستم ‏پيشگان را فرا گرفته و آب آنان را فرو برده است.

13. اعتراض؛ آوردن يک جمله يا چند جمله است (جمله‏ اى كه محل خاص اعرابى نداشته باشد) در روند كلام به انگيزه ‏اى غير از رفع ابهام.
در آيه شريفه، سه جمله «غيض الماء» و «قضى الامر» و «استوت على الجودي» معترضه است، و نكته‏ اش اين است كه بفهماند فروكش شدن آب و فرجام يافتن حادثه و استقرار كشتى در فاصله دو فرمان «قيل يا سماء» و «قيل بعدا» انجام پذيرفته است.

14. تهذيب؛ تركيب خوش ‏آهنگ و نيكوى واژه ‏ها است. در آيه نيز اين وصف نمودار است.

15. ائتلاف اللفظ و المعنى (همگونى واژه‏ ها با محتوا)؛ اين صنعت، رعايت هماهنگى بين واژه‏ ها و معناست يعنى اگر معنا فخيم است واژه ‏ها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژه‏ ها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است، واژه ‏ها نيز آن ‏گونه باشد.
در آيه مذكور نيز اين ائتلاف، كاملا رعايت شده است، به گونه ‏اى كه به جاى هيچ واژه ‏اى نمى‏ توان واژه ديگر آورد. (فعل هاى مجهول هم بسيار نكته‏ آموز است).

16. ايجاز؛ كوتاهى لفظ و گستردگى محتواست. اين آيه، در حدود بيست واژه بيشتر ندارد ولى همين واژه ‏ها تبلوريست از امر، نهى، ندا، تمثيل، سعادت، شقاوت، و حكايتى كه اگر گسترده گفته مى ‏شد قلم به خستگى مى ‏افتاد.

17. حسن النسق، يكى از معانيش اين است كه چند جمله معطوف با ترتيب طبيعى و هماهنگ آورده شود به گونه ‏اى كه اگر عطف، قطع شود جمله‏ ها پابرجا باشد. در اين آيه، سخن از فروكش شدن آب آغاز مى ‏شود تا با همين شيوه با نفرين بر تبه ‏كاران پايان مى ‏يابد.

18. حسن البيان، شيوايى شيوه بيان است. در آيه شريفه، اين شيوايى چشمگير است.

19. كنايه؛ در آيه شريفه به فاعل «قضى» و «غيض» و به قائل «قيل يا أرض» و «قيل بعدا» تصريح نشده است.

20. تعريض؛ در اين آيه شريفه با جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» به همه ظلم پيشگان، گوشه زده است كه آنان نيز در مسير هلاكند.

21. انسجام؛ واژه ‏ها روان و آبشارگونه است و بدون هيچ لكنتى بر زبان جارى مى‏ شود.

22. تمكين؛ جايگزين شدن شايسته فاصله آيه است.

23. ابداع؛ از گرد آمدن چند صنعت، صنعت ديگرى پديد مى ‏آيد به نام «ابداع»، كه در آيه شريفه پديد آمده است.

_______________
(ر.ک: الإتقان في علوم القرآن، ج ‏2، ص 184؛ اعجاز در قرآن كريم، حسن عرفان، ص 87)

سلام علیکم

نشد!
وقتی ثابت شد تحدی به یک ایه داریم

ان ایه این دو ایه با این سابقه ی روشن نخواهد بود.

ایاتی انتخاب خواهند شد که قدرت دفاع از سوی دین دار وجود نخواهد داشت.
مثل حروف مقطعه که خود ایه هستند.
یا ایاتی که از جهت محتوا خیلی ...

اما راجع به این آیه
وقتی خود میخواندم چنین احساس میکردم که چه کسی میتواند مانندش را بگوید.
بله این ادراک و حس من نسبت به این ایه بود که شاید اگر چند صفحه ی دیگر نیز بنویسید ان حسی که من داشتم را منتقل نکند.

پس نمیتوان برای تحدی به یک ایه وعده سر خرمن داد.که اگر علما چنین کنند یا چنان کنند چنین شود.
مثلا کسی میگوید
سین
یا
بائ

این بود ایه

با کمی تامل و دقت روشن می شود، بین وجود تحدی به آیه و بین وقوع و پاسخدهی به آن، تفاوت است؛ و ملازمه بین او نیست تا بگوییم حالا که تحدی به آیه هم می تواند باشد پس تحدی به یک آیه پاسخدهی شده و اعجاز قرآن مخدوش است.

در مورد این بخش از کلامتان
انگاه که تحدی به یک ایه تقلیل پیدا کند
معنای معجزه تغییر یابد یعنی شرایط چنین اقتضایی دارد.
گرچه تا زمانی که ایه ای مثل قران اورده نشود چنین تلازمی وجود ندارد.
من هم مقصودم بعد از مثل اوری بود که علما باید چنین کنند.
بله
بین تحدی به یک سوره و پاسخ دهی به ان تفاوت است
بین تحدی به ده سوره و پاسخ دهی به ان تفاوت است
بین تحدی به قران و پاسخ دهی به ان تفاوت است

از خوانندگان میخواهم اگر علاقه دارند
جستاری ایجاد کرده و مانند یک ایه قران بیاورند.
انتخاب ایه با خودشان.

[="Tahoma"]

و طاها;779994 نوشت:
مثلا کسی میگوید
سین
یا
بائ

این بود ایه

با سلام و درود

در این باره در پست ابتدایی مطالبی عرض شد:

نقل قول:
تحدی به آیه شامل آیه یک یا دو حرفی، مانند «ق» یا «حم» هم می شود، البته قبول داریم كه همین آیات چند حرفی نیز از معجزات قرآن است و اعجازی عظیم در آن نهفته است، ولی شاید به تنهایی قابل تقلید صوری باشند.

فراموش نشود که همین آیات یک یا دو حرفی با ارتباط با آیات بعدی دارای نظم خاص می گردد و آن گاه است كه می توان با نمونه های مشابه به معارضه برخیزد.

چه بسا اگر تحدی آیه (حتی آیات یک حرفی) در قرآن ذكر می شد، شاید فردی ادعا می كرد كه من نیز آیه ای آورده ام به نام دال، باء، و …، در این صورت نمی توانستیم اثبات کنیم که آن آیه "دال" شما با آیه مباركه «یس» برابر نیست، در حالی که فقط در ظاهر و شکل حروف یکسان و کاملا تقلیدی است، و هیچ یک از جهات اعجاز قرآنی را ندارد.

در تحدی، آوردن جملاتی شبیه به قرآن مراد نیست، چون این کار به معنای تقلید است.

مقصود از تحدی، آوردن سخنی است که همچون قرآن از محتوا و قالب، نظم خاص حاکم بر مجموعه ای از آیات، سبک، پیامرسانی، حیث تربیتی، فصاحت، بلاغت و... انحصاری و در حد بسیار والا بوده باشد.


[="Tahoma"]

و طاها;779999 نوشت:
از خوانندگان میخواهم اگر علاقه دارند
جستاری ایجاد کرده و مانند یک ایه قران بیاورند.
انتخاب ایه با خودشان.

در باره تشویق به همانند آوری، باید عرض کنم، داور در این زمینه متخصصان زبان شناس و اهل فن هستند کسانی که به متخصص و کارشناس ادبیات هستند.

اگر غالب متخصصان و اهل فن، تایید کنند آن چه آوره شده است همانند قرآن است و با ابعاد اعجازی و ویژگی های عالی قرآن همسانی دارد، این ادعا اثبات می شود.

لذا این که برخی مطلبی بیاورند و ادعا کنند و دیگران رد یا اثبات کنند، ارزشی ندارد زیرا قضاوت و داوری با متخصصان زبان شناس و با اهل فن است.

میقات;780032 نوشت:
[="Tahoma"]

با سلام و درود

در این باره در پست ابتدایی مطالبی عرض شد:


با سلام و درود

تحدی به ایه
یعنی همان ایه
نه اینکه ان ایه را به سوره یا قران وصله کنیم.
در این صورت تحدی به یک ایه نیست.
تقیید بی دلیل و شرط و شروط بی دلیل وجهی ندارد.

در مثل مناقشه نیست
حالا ایات دیگر

من دعوت به تحدی کردم نه اثبات.

گفتم تلازم انگاه اثبات شود که مثلی اثبات شود.

[="Tahoma"]

و طاها;780050 نوشت:
با سلام و درود

تحدی به ایه
یعنی همان ایه
نه اینکه ان ایه را به سوره یا قران وصله کنیم.
در این صورت تحدی به یک ایه نیست.
تقیید بی دلیل و شرط و شروط بی دلیل وجهی ندارد.

در مثل مناقشه نیست
حالا ایات دیگر

من دعوت به تحدی کردم نه اثبات.

گفتم تلازم انگاه اثبات شود که مثلی اثبات شود.

با سلام و درود

به همین خاطر است که مشهور قائل است، تحدی به آیه نداریم زیرا هر کسی می تواند با گفتن یک کلمه، ادعا کند و قابل اثبات هم نیست.

نکته: اثبات و تشخیص تحدی با متخصصان زبان شناس و کارشناسان اهل فن است، لذا ادعای هر کسی در این زمینه پذیرفته نیست.

نکته دیگر: تاکنون متخصصان و اهل فن، با گذشت بیش از 1400 سال، هیچ پاسخگویی به تحدی قرآن و ادعای همسانی با آیات قرآن را تایید نکرده اند، نه در مثل آوری برای قرآن، نه ده سوره، نه یک سوره و نه حتی آیه.

عرض سلام و ادب خدمت جناب ميقات

فكر كنم نتوانستم درست منظورم را برسانم بهمين خاطر خواستم سوالم را متفاوت و خلاصه بيان كنم به شرح زير:
قرآن در آيات ٣٤ سوره طور و ٨٨ سوره اسرإ، در نازل ترين حد ممكن، چه مقدارى از خود را معجزه و تحدى ناپذير ميداند؟
به بيان ساده تر، در دو آيه فوق كمترين مقدارى از قرآن كه از واژه هاى ( هذا القرآن) و (حديث) ميتواند مورد تحدى قرار بگيرد چه مقدارى است؟

مثلاً؛ در آيه ٨٨ اسرإ اگر واژه (قرآن) را به معنى ريشه اى آن (قرآئت) بگيريم، دقيقاً مقدار مورد تحدى معلوم نيست چون قرآئت هم به كل قرآن، هم به سوره و هم به آيه گفته ميشود. همچنين، در آيه ٣٤ طور اگر واژه (حديث) را به معنى (سخن و كلام) بگيريم، باز هم مقدار مورد تحدى نا معلوم است. البته حد اكثر مقدار مورد تحدى در اين دو واژه معلوم است كه تمام قرآن ميباشد. اما حد اقل مقدار مورد تحدى هم بايد در اين دو واژه معلوم شود. لطفاً با ذكر دلايل پاسخ ارائه دهيد. اميد وارم اين بار توانسته باشم منظورم را درست بيان كرده باشم.
با تشكر.

در کتب دینی مدارس نیز همواره به این موضوع اشاره و افتخار میکنند که کافران از آوردن حتی یک آیه ناتوان هستند،

من میخواهم بدانم اعجاز قرآن دقیقا در چه موضوعی است که این همه تحدى میشود ؟

دقیقا چه چیزی در جملات آیات قرآن وجود دارد که در سایر جملات وجود ندارد ؟

عرض سلام و ادب خدمت جناب ميقات

فكر كنم نتوانستم درست منظورم را برسانم بهمين خاطر خواستم سوالم را متفاوت و خلاصه بيان كنم به شرح زير:
قرآن در آيات ٣٤ سوره طور و ٨٨ سوره اسرإ، در نازل ترين حد ممكن، چه مقدارى از خود را معجزه و تحدى ناپذير ميداند؟
به بيان ساده تر، در دو آيه فوق كمترين مقدارى از قرآن كه از واژه هاى ( هذا القرآن) و (حديث) ميتواند مورد تحدى قرار بگيرد چه مقدارى است؟

مثلاً؛ در آيه ٨٨ اسرإ اگر واژه (قرآن) را به معنى ريشه اى آن (قرآئت) بگيريم، دقيقاً مقدار مورد تحدى معلوم نيست چون قرآئت هم به كل قرآن، هم به سوره و هم به آيه گفته ميشود. همچنين، در آيه ٣٤ طور اگر واژه (حديث) را به معنى (سخن و كلام) بگيريم، باز هم مقدار مورد تحدى نا معلوم است. البته حد اكثر مقدار مورد تحدى در اين دو واژه معلوم است كه تمام قرآن ميباشد. اما حد اقل مقدار مورد تحدى هم بايد در اين دو واژه معلوم شود. لطفاً با ذكر دلايل پاسخ ارائه دهيد. اميد وارم اين بار توانسته باشم منظورم را درست بيان كرده باشم.
با تشكر.

[="Tahoma"]

farshadahmadi;780779 نوشت:
عرض سلام و ادب خدمت جناب ميقات

فكر كنم نتوانستم درست منظورم را برسانم بهمين خاطر خواستم سوالم را متفاوت و خلاصه بيان كنم به شرح زير:
قرآن در آيات ٣٤ سوره طور و ٨٨ سوره اسرإ، در نازل ترين حد ممكن، چه مقدارى از خود را معجزه و تحدى ناپذير ميداند؟
به بيان ساده تر، در دو آيه فوق كمترين مقدارى از قرآن كه از واژه هاى ( هذا القرآن) و (حديث) ميتواند مورد تحدى قرار بگيرد چه مقدارى است؟

مثلاً؛ در آيه ٨٨ اسرإ اگر واژه (قرآن) را به معنى ريشه اى آن (قرآئت) بگيريم، دقيقاً مقدار مورد تحدى معلوم نيست چون قرآئت هم به كل قرآن، هم به سوره و هم به آيه گفته ميشود. همچنين، در آيه ٣٤ طور اگر واژه (حديث) را به معنى (سخن و كلام) بگيريم، باز هم مقدار مورد تحدى نا معلوم است. البته حد اكثر مقدار مورد تحدى در اين دو واژه معلوم است كه تمام قرآن ميباشد. اما حد اقل مقدار مورد تحدى هم بايد در اين دو واژه معلوم شود. لطفاً با ذكر دلايل پاسخ ارائه دهيد. اميد وارم اين بار توانسته باشم منظورم را درست بيان كرده باشم.
با تشكر.

با سلام و درود

پاسخ فرمایشات شما در پست های قبلی بیان شده است.

مشهور مفسران و اندیشمندان قرآنی، قائل به تحدی در آیه نیستند.

از تحدی به گفتاری چون قرآن: «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ»؛ اگر راست مى‏ گويند سخنى همانند آن بياورند (طور/ 34)، می توان برداشت کرد که شامل کمتر از یک سوره هم می شود، ولی حداقل باید به اندازه یک پاراگراف و گفتار باشد که بتواند نظم خاص اعجازی را دارا بوده و حیثیات و جهات مختلف اعجاز قرآن اعم از فصاحت و بلاغت، پیام رسانی، معنویت و اخلاق، و ... را در حد اعلا دارا باشد.

و این منظور، در یک آیه، فراهم نمی شود.

پست های 3، 5 و 10 در همین خصوص است. برای جلوگیری از تکرار، لطفا آن ها را مطالعه فرمایید؛ در خدمتتان هستم.

به من بیاموز;780382 نوشت:
در کتب دینی مدارس نیز همواره به این موضوع اشاره و افتخار میکنند که کافران از آوردن حتی یک آیه ناتوان هستند،

من میخواهم بدانم اعجاز قرآن دقیقا در چه موضوعی است که این همه تحدى میشود ؟

دقیقا چه چیزی در جملات آیات قرآن وجود دارد که در سایر جملات وجود ندارد ؟


با سلام و درود

پرداختن به ابعاد اعجاز قرآن، موجب خروج از موضوع تاپیک می شود.

در دو تاپیک ذیل، به برخی ابعاد اعجاز قرآن، اشاره شده است:

جلوه های اعجاز قرآن

بحثی در اعجاز قرآن

تاپیک دوم هنوز هم باز است لذا حضرتعالی می توانید گفتگو در خصوص این موضوع را در آن جا پیگیری فرمایید.

سلام عليكم خدمت جناب ميقات
شما گفتيد كه : مشهور مفسران و انديشمندان اتفاق نظر دارند كه در قرآن تحدى به آيه نداريم.چه دليلى بر اين حرف ايشان وجود دارد؟مثلاً شما گفتيد كه در آيه ٣٤ سوره طور، تحدى به كمتر از يك پاراگراف نشده. گفتيد كه منظور از واژه (حديث) در اين آيه ميتواند كمتر از يك سوره باشد اما نبايد كمتر از يك پاراگراف باشد. خب دليل اين حرف شما چيست؟ چرا منظور از كلمه (حديث) در اين آيه نميتواند كمتر از يك پاراگراف باشد؟لطفاً دلايل قرآنى ارائه دهيد!با احترام.

[="Tahoma"]

farshadahmadi;781322 نوشت:
سلام عليكم خدمت جناب ميقات
شما گفتيد كه : مشهور مفسران و انديشمندان اتفاق نظر دارند كه در قرآن تحدى به آيه نداريم.چه دليلى بر اين حرف ايشان وجود دارد؟مثلاً شما گفتيد كه در آيه ٣٤ سوره طور، تحدى به كمتر از يك پاراگراف نشده. گفتيد كه منظور از واژه (حديث) در اين آيه ميتواند كمتر از يك سوره باشد اما نبايد كمتر از يك پاراگراف باشد. خب دليل اين حرف شما چيست؟ چرا منظور از كلمه (حديث) در اين آيه نميتواند كمتر از يك پاراگراف باشد؟لطفاً دلايل قرآنى ارائه دهيد!با احترام.

با سلام و درود

قطعا اگر خداوند می خواست، محدودیتی برایش نبود تا مانند تعبیر به یک سوره و ده سوره، تعبیر به آیه هم برای تحدی قرآن بیاورد؛ ولی نیاورده است.

در ثانی همان طور که به دفعات عرض شد، تحدی به یک آیه و در حد یک کلمه، هم مدعی تقلیدی زیادی دارد، و هم ابعاد اعجازی ای که در قرآن است، در آن یک کلمه چندان قابل اثبات نیست.

در ادامه، بیان آیت الله مصباح یزدی در این زمینه آورده می شود، شاید راهگشا باشد:

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ‏ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»(اسراء/ 88)

«فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ»(طور/ 34)

قرآن مجيد اين دو واژه «قرآن» و «حديث» را با همان معنای لغويشان به كار برده است؛ بر اين اساس، لفظ حديث به معنای گفتار است و مقصود از عبارت «حديث مثله» در آيات تحدی، گفتاری همانند قرآن است. پس به گفتاری از جنس قرآن تحدی شده است.

واژه قرآن نيز هرچند به تدريج برای قرآن جنبه عَلَميت پيدا كرده، ولی با توجه به اين كه طبق نقل های تاريخی، آيه 88 سوره اسراء، اولين آيه‌ ای است كه در آن تحدی مطرح شده و دليلی بر علَم بودن اين واژه برای قرآن در زمان نزول اين آيه در دست نيست، نمی توان گفت كه مقصود از «القرآن» کتاب قرآن به عنوان يک مجموعه است؛ به ‌ويژه اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه هنگام نزول اين آيه، هنوز بخش مهمی از آيات قرآن نازل نشده بود؛ و معنا ندارد كه از مخالفان خواسته شود همانند آياتی را كه از صورت و محتوای آن اطلاعی ندارند، بياورند.

لذا دو آيه مورد بحث درصدد تعيين مقدار معجزه قرآن نيستند، بلكه مقصود آن است كه چنين خواندنی‌ ای يا گفتاری، قابل همانندآوری نيست.

از آن جا كه اعجاز قرآن چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب، به نظم خاص حاكم بر مجموعه ‌ای از جملات كه دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، بستگی تام دارد و تقطيع و مُثله كردن يک مجموعه آيات يا جملات به هم ‌پيوسته، نظم خاص، مزايا و برجستگی‌ های آن را از بين می ‌برد، از اين دو آيه نمی توان اعجاز كمتر از «يک مجموعه به هم‌ پيوسته آيات قرآن، يعنی يک سوره به معنای لغوی آن» را نتيجه گرفت.

در مورد واژه «سوره» كه در ديگر آيات تحدی به كار رفته است، غالباً تصور می ‌شود كه مقصود، يكی از سوره‌ های صد و چهارده ‌گانه مصطلح قرآن است كه آغاز و انجام آن با بسمله مشخص می ‌شود؛ ولی مقتضای تحقيق آن است كه اين واژه نيز در معنای لغوی ‌اش به كار رفته و نزديک به معنای «فقره» در عربی، و «پاراگراف» در انگليسی، و‌ «فراز» فرانسوی، در كاربرد رايج فارسی آن است؛ و مقصود از آن، بخشی از آيات به هم پيوسته و دارای نظم خاص است؛ و سوره به اين معنا می ‌تواند شامل حتی يک آيه، نظير «آيه دين»(بقره/282) [که یک صفحه است] شود و يک سوره اصطلاحی، چه بسا مشتمل بر ده سوره يا بيشتر به مفهوم لغوی آن باشد.
دليل اين برداشت از مفهوم سوره، همان بيانی است كه در مورد واژه قرآن و حديث گذشت. (مصباح یزدی، قرآن ‌شناسى جلد اول (معارف قرآن 6)، درس هشتم: شرايط اثبات اعجاز قرآن و نصاب آن، ص 195 و 196)

سلام خدمت جناب ميقات.
بيان آيت الله مصباح يزدى رو خوندم و منطقى هم بود. اما سوالم اينه كه تحدى كننده بايد شرايط بيان شده كدام عالم اسلامى رو براى هماننداورى رعايت كنه؟؟ مثلاً تحدى كننده بايد شرايط بيان شده آيت الله مصباح يزدى رو رعايت كنه يا شرايطى كه جناب آيت الله مكارم شيرازى بيان كرده اند؟ چون من نظر بسيارى از اين علما رو خوندم ولى هر كدام شرايط مختلفى براى تحدى كننده وضع كرده اند. مثلاً يكى ميگويد كه تحدى كننده، طبق آيه ١٣ سوره هود، بايد ده سوره بياورد كه فقط از لحاظ فصاحت و بلاغت همانند قران باشد. ديگرى ميگويد نه، بايد ده سوره آورده شود كه هر سوره آن داراى يكى از ابعاد اعجاز قرآن باشد!! حال تحدى كننده بايد شرايط كدوم رو رعايت كنه؟؟

[="Tahoma"]

farshadahmadi;783548 نوشت:
سلام خدمت جناب ميقات.
بيان آيت الله مصباح يزدى رو خوندم و منطقى هم بود. اما سوالم اينه كه تحدى كننده بايد شرايط بيان شده كدام عالم اسلامى رو براى هماننداورى رعايت كنه؟؟ مثلاً تحدى كننده بايد شرايط بيان شده آيت الله مصباح يزدى رو رعايت كنه يا شرايطى كه جناب آيت الله مكارم شيرازى بيان كرده اند؟ چون من نظر بسيارى از اين علما رو خوندم ولى هر كدام شرايط مختلفى براى تحدى كننده وضع كرده اند. مثلاً يكى ميگويد كه تحدى كننده، طبق آيه ١٣ سوره هود، بايد ده سوره بياورد كه فقط از لحاظ فصاحت و بلاغت همانند قران باشد. ديگرى ميگويد نه، بايد ده سوره آورده شود كه هر سوره آن داراى يكى از ابعاد اعجاز قرآن باشد!! حال تحدى كننده بايد شرايط كدوم رو رعايت كنه؟؟

با سلام و درود

قرآن از حیثیات مختلف دارای اعجاز است و منحصر به فصاحت و بلاغت نیست؛ بله قدر متیقن از همانند آوری، فصاحت و بلاغت (شیوایی و رسایی و ...) است.

به بیان دیگر؛ ما وقتی قرآن را در همه ابعاد آن اعجاز بدانیم، علی القاعده در یکی از ابعاد آن هم نباید کسی بتواند مانندی برای آن بیاورد. لذا وقتی می گوییم قرآن از حیث بلاغت، فصاحت، هدایتگری، غیب گویی، علمی و ... معجزه است، معنایش این است که حتی در حداقل این موارد یعنی حتی از حیث بلاغت و فصاحت هم کسی نمی تواند و نتوانسته است مانندی برای آن بیاورد.

لازم به ذکر است که مخاطبین قرآن در همان زمان، موضوع و محدوده همانند آوری و ادعای تحدی قرآن را به خوبی فهمیده و درک کرده اند. برای آنان ابهامی از این جهت وجود نداشته و متخصصان و فحول عرب در آن زمان تلاش های متعددی کردند تا همانندی مانند سوره های قرآن بیاورند ولی ناتوان مانده و به عجز و ناتوانی خود معترف شده اند.

در موارد دیگر هم تاکنون کسی نتوانسته مانندی برای قرآن بیاورد، مثلا کسی اثبات کند خبر غیبی که قرآن داده است، خلاف آن محقق شده؛ و یا حکمت یا نکته ای هدایتی بگوید و مدعی شود در قرآن نمی توان آن را فهمید.

بنابر این؛ کسی که می خواهد همانندی برای قرآن بیاورد بایستی گفتار و مجموعه سخنانی ارائه دهد که بتواند برتری و یا همسانی با ابعاد مختلف قرآن را اثبات کند. این مجموعه می تواند به اندازه یک سوره، ده سوره و یا بیشتر باشد، مهم این است که همانندی را اثبات کند.

[="Tahoma"]قرآن و تحدی به یک آیه

پرسش:
من معتقدم كه قرآن به يک آيه نيز تحدى كرده است، زیرا در آيه ٣٤ سوره طور «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ» واژه (حديث) به معنى (سخن)، يک آيه يا جمله را نيز شامل می شود. هم چنين در اين آيه كلمه (مِثلِهِ) هم می تواند به كُل قرآن برگردد و هم به سوره اى از قرآن و هم به آيه اى از قرآن. آیا چنین نظری صحیح است؟

پاسخ:
ضمیر در «مثله» مذکر است، در حالی که آیه و سوره مؤنث هستند و در ارجاع ضمیر به آن ها بایستی از ضمیر مؤنث استفاده شود، مانند:
«ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها»(1)
«سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فيها»(2)
اگر هم می بینید در آیه «وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه‏»(3) ضمیر مذکر آمده است، به خاطر این است که به «ما» در «مما نزلنا» بر می گردد، نه به سوره.
لازم به ذکر است در قرآن کریم، تحدی به همه قرآن(4)، تحدی به ده سوره(5)، تحدی به یک سوره(6)، و تحدی به گفتاری چون قرآن(7) داریم، ولی تحدی به یک آیه نداریم.
البته از تحدی به گفتاری چون قرآن: «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقينَ»؛ اگر راست مى‏ گويند سخنى همانند آن بياورند(8)، می توان برداشت کرد که شامل کمتر از یک سوره هم می شود، ولی حداقل باید به اندازه یک پاراگراف و گفتار باشد که بتواند نظم خاص اعجازی را دارا بوده و حیثیات و جهات مختلف اعجاز قرآن اعم از فصاحت و بلاغت، پیام رسانی، معنویت و اخلاق، و ... را در حد اعلا دارا باشد. و این منظور، در یک آیه، فراهم نمی شود.
تحدی به آیه شامل آیه یک یا دو حرفی، مانند «ق» یا «حم» هم می شود، البته قبول داریم كه همین آیات چند حرفی نیز از معجزات قرآن است و اعجازی عظیم در آن نهفته است، ولی شاید به تنهایی قابل تقلید صوری باشند.
فراموش نشود که همین آیات یک یا دو حرفی با ارتباط با آیات بعدی دارای نظم خاص می گردد و آن گاه است كه می توان با نمونه های مشابه به معارضه برخیزد.
چه بسا اگر تحدی آیه (حتی آیات یک حرفی) در قرآن ذكر می شد، شاید فردی ادعا می كرد كه من نیز آیه ای آورده ام به نام دال، باء، و …، در این صورت نمی توانستیم اثبات کنیم که آن آیه "دال" شما با آیه مباركه «یس» برابر نیست، در حالی که فقط در ظاهر و شکل حروف یکسان و کاملا تقلیدی است، و هیچ یک از جهات اعجاز قرآنی را ندارد. در تحدی، آوردن جملاتی شبیه به قرآن مراد نیست، چون این کار به معنای تقلید است.

علامه طباطبایی (ره) در باره این که تحدی به آیه نشده چنین می آورد:
هر كلامی را «حديث» نمى ‏گویند، بلکه آن كلامی حديث است كه مشتمل بر غرض مهمی باشد، غرضى كه به عنوان حديث سينه به سينه و دست به دست بگردد؛ کما این که چند آيه متعدد را يک سوره نمى ‏گویند، بلکه آن چند آيه ای که مشتمل باشد بر غرضى الهى، متمايز از غرض هايى كه در سوره‏ هاى ديگر استيفاء شده است را سوره می گویند.
در غیر این صورت، تحدى به آيات قرآنى تمام نمى‏ شد، زيرا خصم مى ‏توانست از مفردات آيات، تعداد بسيارى را انتخاب كند و يک يک آن ها را در مقابل كلمات شيرين شعراى عرب قرار داده به مقايسه بنشيند.
پس آن چه كه خصم در آيات تحدى، مكلف بدان شده اين است كه كلامى بياورد شبيه قرآن؛ يعنى علاوه بر بلاغت و معجزه ‏آسايى كه در عبارات و الفاظ آن هست، مشتمل بر بيان پاره ‏اى از مقاصد الهى و اغراضى باشد كه خداى تعالى آن ها را اغراض و اوصاف كلام خود شمرده است.(9)

بیانی دیگر؛
مقصود از تحدی، آوردن سخنی است که همچون قرآن از محتوا و قالب، نظم خاص حاکم بر مجموعه ای از آیات، سبک، پیامرسانی، حیث تربیتی، فصاحت، بلاغت و ... انحصاری و در حد بسیار والا بوده باشد.
لازم به ذکر است قرآن از حیثیات مختلف دارای اعجاز است و اعجازش منحصر به فصاحت و بلاغت نیست؛ بله قدر متیقن از همانند آوری، فصاحت و بلاغت (شیوایی و رسایی و ...) است.
ما وقتی قرآن را در همه ابعاد آن اعجاز بدانیم، علی القاعده در یکی از ابعاد آن هم نباید کسی بتواند مانندی برای آن بیاورد. لذا وقتی می گوییم قرآن از حیث بلاغت، فصاحت، هدایتگری، غیب گویی، علمی و ... معجزه است، معنایش این است که حتی در حداقل این موارد یعنی حتی از حیث بلاغت و فصاحت هم کسی نمی تواند و نتوانسته است مانندی برای آن بیاورد.
لازم به ذکر است که مخاطبین قرآن در همان زمان، موضوع و محدوده همانند آوری و ادعای تحدی قرآن را به خوبی فهمیده و درک کرده اند. برای آنان ابهامی از این جهت وجود نداشته و متخصصان و فحول عرب در آن زمان تلاش های متعددی کردند تا همانندی مانند سوره های قرآن بیاورند ولی ناتوان مانده و به عجز و ناتوانی خود معترف شده اند.
در موارد دیگر هم تاکنون کسی نتوانسته مانندی برای قرآن بیاورد، مثلا کسی اثبات کند خبر غیبی که قرآن داده است، خلاف آن محقق شده؛ و یا حکمت یا نکته ای هدایتی بگوید و مدعی شود در قرآن نمی توان آن را فهمید.
بنابر این؛ کسی که می خواهد همانندی برای قرآن بیاورد بایستی گفتار و مجموعه سخنانی ارائه دهد که بتواند برتری و یا همسانی با ابعاد مختلف قرآن را اثبات کند. این مجموعه می تواند به اندازه یک سوره، ده سوره و یا بیشتر باشد، مهم این است که همانندی را اثبات کند.
تاکنون متخصصان و اهل فن، با گذشت بیش از 1400 سال، هیچ پاسخگویی به تحدی قرآن و ادعای همسانی با آیات قرآن را تایید نکرده اند، نه در مثل آوری برای قرآن، نه ده سوره، نه یک سوره و نه حتی آیه.

در ادامه، بیان آیت الله مصباح یزدی در این زمینه آورده می شود، شاید راهگشا باشد:
قرآن مجيد اين دو واژه «قرآن»(10) و «حديث»(11) را با همان معنای لغويشان به كار برده است؛ بر اين اساس، لفظ حديث به معنای گفتار است و مقصود از عبارت «حديث مثله» در آيات تحدی، گفتاری همانند قرآن است. پس به گفتاری از جنس قرآن تحدی شده است.
واژه قرآن نيز هرچند به تدريج برای قرآن جنبه عَلَميت پيدا كرده، ولی با توجه به اين كه طبق نقل های تاريخی، آيه 88 سوره اسراء، اولين آيه‌ ای است كه در آن تحدی مطرح شده و دليلی بر علَم بودن اين واژه برای قرآن در زمان نزول اين آيه در دست نيست، نمی توان گفت كه مقصود از «القرآن» کتاب قرآن به عنوان يک مجموعه است؛ به ‌ويژه اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه هنگام نزول اين آيه، هنوز بخش مهمی از آيات قرآن نازل نشده بود؛ و معنا ندارد كه از مخالفان خواسته شود همانند آياتی را كه از صورت و محتوای آن اطلاعی ندارند، بياورند.
لذا دو آيه مورد بحث درصدد تعيين مقدار معجزه قرآن نيستند، بلكه مقصود آن است كه چنين خواندنی‌ ای يا گفتاری، قابل همانندآوری نيست.
از آن جا كه اعجاز قرآن چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب، به نظم خاص حاكم بر مجموعه ‌ای از جملات كه دارای هدف و آغاز و انجام مشخصی است، بستگی تام دارد و تقطيع و مُثله كردن يک مجموعه آيات يا جملات به هم ‌پيوسته، نظم خاص، مزايا و برجستگی‌ های آن را از بين می ‌برد، از اين دو آيه نمی توان اعجاز كمتر از «يک مجموعه به هم‌ پيوسته آيات قرآن، يعنی يک سوره به معنای لغوی آن» را نتيجه گرفت.
در مورد واژه «سوره» كه در ديگر آيات تحدی به كار رفته است، غالباً تصور می ‌شود كه مقصود، يكی از سوره‌ های صد و چهارده ‌گانه مصطلح قرآن است كه آغاز و انجام آن با بسمله مشخص می ‌شود؛ ولی مقتضای تحقيق آن است كه اين واژه نيز در معنای لغوی ‌اش به كار رفته و نزديک به معنای «فقره» در عربی، و «پاراگراف» در انگليسی، و‌ «فراز» فرانسوی، در كاربرد رايج فارسی آن است؛ و مقصود از آن، بخشی از آيات به هم پيوسته و دارای نظم خاص است؛ و سوره به اين معنا می ‌تواند شامل حتی يک آيه، نظير «آيه دين»(12) [که یک صفحه است] شود و يک سوره اصطلاحی، چه بسا مشتمل بر ده سوره يا بيشتر به مفهوم لغوی آن باشد.
دليل اين برداشت از مفهوم سوره، همان بيانی است كه در مورد واژه قرآن و حديث گذشت.(13)

کلام آخر؛
نظریه تحدی به آیه، به عنوان یک قول و یک نظر، مطرح است؛ ولی بنا بر نظر عمده اندیشمندان قرآنی، تحدی به آیه نداریم، زیرا حداقل در یک سوره ـ ولو سوره کوچک ـ است که ابعاد مختلف اعجاز اعم از ترکیب، جمله بندی، اوج فصاحت و بلاغت، پیامرسانی، هدایتگری و ... روشن می شود؛ و این منظور، در یک آیه، فراهم نمی شود.

___________
(1) بقره: 2/ 106.
(2) نور: 24/ 1.
(3) بقره: 2/ 26.
(4) اسراء: 17/ 88.
(5) هود: 11/ 13.
(6) یونس: 10/ 38 و بقره: 2/ 23.
(7) طور: 52/ 34.
(8) طور: 52/ 34.
(9) ر.ک: ترجمه تفسير الميزان، ج ‏10، ص 248.
(10) اسراء: 17/ 88.
(11) طور: 52/ 34.
(12) بقره: 2/ 282.
(13) مصباح یزدی، قرآن ‌شناسى جلد اول (معارف قرآن 6)، درس هشتم: شرايط اثبات اعجاز قرآن و نصاب آن، ص 195 و 196.

موضوع قفل شده است