جمع بندی بررسی زمان بارداری در قرآن

تب‌های اولیه

83 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سین;762079 نوشت:
اول اینکه کل این آیه در مورد امام حسین علیه‌السلام است ... در نتیجه مشکل شما وارد نیست ... قرآن پر است از داستان‌های یک نفر که برای دیگران هم قابل عبرت گرفتن است و البته می‌توان از آنها حکم‌های فقهی را نیز استخراج نمود ...

سلام

بنظر شما این نظر اشتباهه که اگر قرآن تو همون داستانهای یک نفره ای که اسم شخص خاص رو نیاورده ، منظورش اینه که امکان فراگیربودنش هست ؟

مثلا در بیان داستان حضرت مریم ، خب اسم رو مستقیما آورده و بحثی توش نیست ..ولی امثال این آیات در این تاپیک ، درسته که شان نزول دارن اما چون اسم شخص رو نیاورده یعنی میتونه ابعاد گسترده تری رو در بر بگیره ... اینجاست که گفته میشه قرآن چند بطن و چند بعد داره .. نمیدونم!! اما بنده همیشه اینطور فکر میکردم!!

سلام...این تنها آیه ای نیست که بر خلاف ظاهری که دارد، بی آنکه مستقیما اشاره به امامان ذاشته باشد، در واقع خطاب اصلی و اشاره اصلی اش به امامان است(به ادعای شیعیان)...شما از آیات مربوط به خلقت انسان و آن شجره و آن درخت بگیرید تا نمی دانم آیات مربوط قسم به طلوع خورشید و تا بگیرید این آیه مورد بحث....که هرچند مستقیما از امامان حرفی نزده اند،اما به ادعا، اشاره به امامان دارد...طوری که امامان را در خیلی از آیات می توانید داشته باشید...یعنی به ادعای شیعیان، از بسیاری از روایات چه مستقیم و چه غیر مستقیم این امر را می توان بیرون کشید...
خوب وقتی که به مخالفان، رجوع می کنیم که خیی ساده و راحت...ادعا می کنند، که همه این روایات که شیعیان ادعا می کنند، جعلی و ساختگی هستند، از قرون دوم و سوم به بعد...و اینکه دوستمان می فرمایند که اینها تواتر دارند...باز این تواتر هم مورد نقد مخالفان است...بعضی ها این تواتر را قبول ندارند....این را اصلا آن تواتر عقلی که فلسفه و منطق بیان می کند و می پذیرند نمی دانند...و اگر آن تواتر قابل قبول است...تواتری جدا بافته ساخته اشخاص درون دین است...مثلا یکی از خصلت های تواتر را مخالفان می گویند که در تواتر...گویندگان خبر، باید خودشان، شخصا مستقیما خبر را بیان کرده باشند وئ خبر را دیده باشند نه اینکه در تواتر، فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و الی آخر...به هر حال، حالا اینها داستان دارد و بنده هم سوادم اندک تر از آن است که بخواهم نسبت به عقیده و نظری در این قضیه دفاع کنم...حالا در این آیه، دوستان می گویند، که این الانسان که در آیه آمده، منظور و اشاره اش، خاص و تنها امام حسین است...اگر اشتباه نکرده باشم..مخصوصا جناب سین...اگر می شود، لطف کنند نشان دهند از خود قرآن و زبان عرب، که این انسان می تواند تنها خطابش به یک شخص باشد..واقعیت از این کلمه بر می آید..منظور گونه انسان است...یک سفارشی که به انسان شده، نه یک شخص خاص نه یک گروه از معتقدان به دین خاص، مثلا مسلمانان...بلکه، خطابش به تمامی انسان هاست، گویا به یک امر فطری اشاره دارد.مثلا جایی هم قرآن می گوید ما بنی آدم عهد کردیم که مثلا شیطان را اطاعت نکنند...اینکه گفته شود ما به انسان سفارش کردیم..را بگیرم که ما به امام حسین سفارش کردیم تنها، به نظرم منطقی نمی رسد...یعنی کلمه انسان منظور امام باشد؟؟؟نمی شد ار کلمات دیگری هم استفاده کرد؟؟و از آنجایی که قرار است در این تاپیک با دید انتقادی به مسئله و شبهه نگاه کنیم..(اگر اشتباه نکنم)پس شاید بهتر بشد که تنها به روایات استناد نکنیم..اگر می شود در مورد کلمه الانسان بیشتر توضیح دهید...و نشان دهید که این الانسان می تواند تنها خطابش و منظورش یک شخص خاص چون امام حسن باشد....

بسم الله الرحمن الرحيم

همانطور كه عرض شد آيه « وَ وَصَّيْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شهَْرًا»[1] در شان امام حسين(عليه السلام) نازل شد، اما احكام و حكمت هاي موجود در آيه منحصر به آن حضرت نمي باشد. توصيه به احسان نسبت به پدر و مادر منحصر به آن حضرت نيست بلكه عمومي مي باشد.

آيه « وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينْ‏ِ كاَمِلَينْ‏ِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَة»[2]

کلمهٔ (یرضعن) خبری است که از آن معنای امر فهمیده می شود و روشن است که امر استحبابی است. کلمهٔ (والدات) شامل حال همه اقسام مادران می شود که عبارت اند از: مادرانی که شش ماهه، هفت ماهه، هشت ماهه و یا نه ماهه وضع حمل می کنند. کلمهٔ (اولاد) همهٔ کودکان را در بر می گیرد که عبارت اند از: شش ماهه، هفت ماهه، هشت ماهه و یا نه ماهه. بنابراين آیه شریفه در مقام بیان حکم شیردهی، همه کودکان را در حکم مذکور برابر می داند؛ یعنی همه حق دارند دو سال کامل شیر بنوشند، نه فقط کودکانی که شش ماهه متولد شده باشند و اگر کودکی، شش ماهه تولد یابد آن هم دوسال شیر می نوشد، اگر نُه ماهه تولد یافت، – غالب موارد ـــ این هم داخل در عموم آیه است؛ یعنی باید دو سال شیر بنوشد، اما این حکم، مستحب است، پس اگر بر حداقل مدت شیردهی اکتفا کند، مصداق آیهٔ 15 احقاف است؛ یعنی حداقل زمان شیردهی با نه ماه بارداری که مجموع ارتباط کودک با مادر 30 ماه است و اگر دو سال شیربنوشد به حکم استحبابی آیه 233سورهٔ بقره عمل شده که با آیه 15سورهٔ احقاف منافاتی ندارد؛ زیرا واجب نیست که حتما دو سال شیر بدهند و می توان آیه را حمل بر کمترین مدت شیردهی کرد. پس اگر می فرمود: دو سال شیر دهی واجب است و سپس می فرمود: مجموع حمل و فصال (از شیر گرفتن) 30 ماه است، تناقضی آشکار بود. بنابراین یکی از مصادیق (سی ماه) ، کودکی است که شش ماهه متولد شده و دو سال کامل شیر می نوشد. (کمترین زمان حمل + بیشترین زمان شیردهی) {30=24+6}و دیگر کودکی است که نه ماهه متولد شود و 21 ماه شیر می نوشد. ( حد اقل شیر دهی + بارداری متعارف( {30=21+9}.


[/HR][1] - سوره احقاف،آيه15.

[2] - سوره بقره،آيه233.

سین;761922 نوشت:
در متن آیه آمده که «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ»، انسان با ال آمده، اگر این ال همان ال جنسیه باشد حق با شماست، ولی اگر این ال در اصل ال عهدیه باشد که منظورش این باشد که یک انسان خاص در این صورت دیگر نظر شما درست نیست ...

با سلام و احترام،

سین گرامی ممکنه به چند تا سوالم پاسخ (در حد زیر مبتدی) بدید؟

ممنون می شم ال جنسیه و ال عهدیه رو توضیح بدید.

تفاوت نوشتاری این دو چیه؟ و چطور می تونم از هم تشخیصشون بدم؟ من اینجا یه ال عادی می بینم.

با توجه به چیزی که شما فرمودید (اینکه آیه منظور خاص داره) چرا اینطور ترجمه نشده: ما به انسانی (یک انسانی) توصیه کردیم که... ؟

جای دیگری در قرآن به مجموع 30 برای دوره بارداری و شیردهی اشاره شده؟

متشکرم.

رحمت;762233 نوشت:

سلام.
سوال خوبی کردید:
اگر بخواهیم عقلی بحث کنیم چهار احتمال وجود دارد،احتمال اول آنکه فرزند شوهر اول باشد،احتمال دوم اینکه فرزند شوهر دوم باشد،احتمال سوم اینکه فرزند شخص ثالثی باشد و نعوذ بالله از طریق نا مشروع به دنیا آمده باشد و احتمال چهارم اینکه بدون پدر چون عیسی به دنیا آمده باشد،این احتمالات که گفتم صرفا امکان عقلی وقوع بود و هر چهار مورد عقلا امکان پذیر است،اگر خواستید پیرامون امکان عقلی آنها صحبت می کنیم.
اما راه مطمئن امروزی همان آزمایش dna است البته من در یک روایتی دیدم در همین باب که گفته بود به شباهت فرزند نگاه می شود اما نظر شرعی و فقهی این است که می گویم:
فرض کنیم هزار سال گذشته هستیم و می خواهیم قضاوت کنیم باید برویم سراغ احتمالات که احتمال اینکه در هر ماهی فرزند متعلق به چه کسی باشد بیشتر است
و چون نمی توانیم نسبت عمل خلاف به کسی بدهیم و نمی توانیم بگوییم بدون پدر زاییده شده و سراغ موارد بعید برویم عملا دو احتمال از احتمالات عقلی را کنار می زنیم چون امکان وقوع کمتری دارد پس باید ببینیم که کدام یک از دو حالت باقی مانده معقول تر و به واقع نزدیک تر است
در روایات داریم که اگر کمتر از شش ماه بعد از ازدواج ولادت فرزندی بود فرزند متعلق به شوهر اول است (دلیلش واضح است چونکه زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد، و شوهرش در آن پاکی با او نزدیکی نکرده باشد و سپس طلاق جاری شود و بعد از طلاق سه ماه عده دارد (در صورتی که نمی داند حامله است و اگر می داند حامله است تا پایان وضع حمل باید عده نگه دارد) بعد ازدواج کند که تقریبا با آن شش ماه زمان حمل بعد از ازدواج و عده و طلاق در پاکی می شود نه ماه بارداری ،یعنی نرمال زمانی که فرزند به دنیا می آید پس تا این اندازه متعلق به شوهر اول است چون احتماش خیلی بیشتر است یعنی در این حالتی که شما گفتید (بعد از پنج ماه متولد شده) یا باید بگوییم این فرزند،فرزند هشت ماه متولد شده ی شوهر اول است یا پنج ماه متولد شده همسر دوم که اولی امکانش بیشتر است) اما چون مورد نادر است که فرزند در بیش از نه ماه به دنیا آید از مواردی که کمتر از نه ماه به دنیا بیاید در نتیجه هر چه از شش ماه بیشتر باشد احتمال اینکه متعلق به شوهر دوم باشد بیشتر می شود. مثلا فرض کنید در هفت ماه بعد از ازدواج دوم فرزندی به دنیا می آید احتمال دارد فرزند شوهر اول باشد به اندازه ای که احتمال دارد فرزند بیش از ده ما در بطن مادر باشد یا اینکه فرزند هفت ماه متولد شده شوهر دوم باشد که احتمال دوم بیشتر است پس شرعا فرزند را متعلق به شوهر دوم می دانند مگر با دلیل قطعی مثل dna خلافش ثابت شود.
یعنی دلیل این مسئله این نیست که می تواند بچه کمتر از شش ماه به دنیا بیاید بلکه این است که
احتمال اینکه بچه در هشت ماه به دنیا آید بیشتر است تا پنج ماهگی
احتمال اینکه بچه در نه ماه به دنیا بیاید بیشتر است تا شش ماهگی
احتمال اینکه بچه در ده ماه به دنیا بیاید کمتر است تا هفت ماهگی
احتمال اینکه بچه در یازده ماه به دنیا بیاید کمتر است تا هشت ماهگی

پس اگر تا شش ماه بعد از ازدواج دوم بچه به دنیا امد فرزند متعلق به شوهر اول است چون احتمالش بیشتر است و اگر بعد از شش ماهگی به دنیا آمد متعلق است به شوهر دوم چون احتمالش بیشتر است البته در برخی روایات هم به بررسی شباهت های ظاهری هم تاکید شده که اگر شبیه بودن انکار نکنند مگر خلافش با دلیل قطعی و یقینی ثابت شود.

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
از عمد این سوال را پرسیدم و شما به حاق مطلب اشاره کردید
از اولین پست به دو مطلب کلی اشاره کردم یکی خطاب انسان و شان نزول
دوم ظرف حکم و تفاوت دید فقهی با یک مسئله تکوینی یا یا علمی

با سپاس

پیروز;762247 نوشت:
کی از خصلت های تواتر را مخالفان می گویند که در تواتر...گویندگان خبر، باید خودشان، شخصا مستقیما خبر را بیان کرده باشند وئ خبر را دیده باشند نه اینکه در تواتر، فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و الی آخر...به هر حال، حالا اینها داستان دارد

با سلام

تعریف حدیث متواتر:

علمای شیعه خبری را متواتر می دانند که تعداد راویان در هر طبقه از سلسله سند آن به حدی باشد که مفید علم و یقین

به صدور آن روایت از معصوم (ع) شود و تعداد افراد در هر طبقه را بر حسب موارد، مختلف شمرده اند و عدد خاصی برای تعداد

راویان معین نکرده اند و ملاک را حصول علم و یقین به صدور کلام معصوم می دانند.

من انتظار نداشتم جستجوی نامناسب نتایج نامناسب هم به همراه داشته باشه.

[h=1]Healthy Mother, Healthy Baby: The Complete Guide for New Mothers[/h]

By Aliza A. Lifshitz

به هر حال من قیدی در آیه قرآن ندیدم که در مورد نوزادان پیش از قرن بیستم در حال صحبت باشه.

آورورا;762280 نوشت:
من انتظار نداشتم جستجوی نامناسب نتایج نامناسب هم به همراه داشته باشه.

Healthy Mother, Healthy Baby: The Complete Guide for New Mothers

By Aliza A. Lifshitz

به هر حال من قیدی در آیه قرآن ندیدم که در مورد نوزادان پیش از قرن بیستم در حال صحبت باشه.

این مطلب یک استثناء است که نمی تواند ردّی بر آیه تلقی شود:"و ما من عام و قد خص"

هیچ عامی نیست که استثناء نداشته باشد،ضمن اینکه چنین نوزادی نمی تواند بطور طبیعی به زندگی

ادامه دهد و نیاز به مراقبتهای پزشکی دارد بر خلاف حداقلی که قران مطرح نموده است.

تولد در شش ماهگی موضوعی شایع است در حدّی که تبدیل به ضرب المثل شده است.

رحمت;762232 نوشت:
اولاً این روایتی که شما ذکر کردید و فرمودید شیر دادن واجب بیست و یک ماه است فارغ از بحث سند که اگر نیاز شد بحث سندی نیز انجام می دهم چگونه با قرآن قابل جمع است زمانی که خداوند تبارک و تعالی می فرماید فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا (و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را (زودتر) از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست) به عنوان مثال پدر و مادر می خواهند با رضایت و مشورت هم کودک را در 12 ماهگی از شیر بگیرند اینجا قرآن می فرماید فلا جناح علیهما اما روایت می گوید فهو جور علی الصبی؟! بالاخره فلا جناح علیهما یا فهو جور علی الصبی؟! جوری هست یا جناحی نیست؟!

بسم الله الرحمن الرحيم

اگر بخواهيم صرفا به اين روايت توجه كنيم؛امام صادق عليه السّلام فرموده:

«الرضاع واحد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور على الصبى»[1]
در اين روايت مي فرمايد شير دادن مادر به فرزند نبايد كمتر از 21 ماه باشد و كمتر از اين مقدار ستم به كودك محسوب مي شود، واضح است كه اين در صورت عادي و امكان شير دادن مادر است.
قرآن مي فرمايد«وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينْ‏ِ كاَمِلَينْ‏ِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَة»[2] (مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مى‏دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند).

در اين آيه شريفه مي فرمايد نهايت شير دادن مادر و تكميل اين كار دو سال كامل است، يعني مادر مي تواند مدت كمتري نيز فرزندش را شير دهد( اگر نخواهد اين دوران را به طور كامل شير دهد).
مستحضر هستيد روايات مفسر قرآن هستند و اگر روايتي مخالف و معارض قرآن نبود نبايد به آن بي توجه بود بلكه بايد با توجه به روايت آيه قرآن را تفسير كرد، چند روايت در اين زمينه ؛
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ الْفَرْضُ فِي الرَّضَاعِ أَحَدٌ وَ عِشْرُونَ شَهْراً فَمَا نَقَصَ عَنْ أَحَدٍ وَ عِشْرِينَ شَهْراً فَقَدْ نَقَصَ الْمُرْضِعُ وَ إِنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ فَحَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ‏ أَنَّهُ نَهَى أَنْ يُضَارَّ بِالصَّبِيِّ أَوْ تُضَارَّ أُمُّهُ فِي رَضَاعِهِ وَ لَيْسَ لَهَا أَنْ تَأْخُذَ فِي رَضَاعِهِ فَوْقَ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا قَبْلَ ذَلِكَ كَانَ حَسَناً وَ الْفِصَالُ هُوَ الْفِطَامُ.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرَّضَاعُ وَاحِدٌ وَ عِشْرُونَ شَهْراً فَمَا نَقَصَ فَهُوَ جَوْرٌ عَلَى الصَّبِيِّ.[3]

با توجه به اين روايات بايد آيه را تفسير كرد؛ به نظر مي رسد با توجه به اين كه قرآن مي فرمايد شير دادن كامل دو سال است، مقدار شير دادن غير كامل براي ما نا مشخص است و اين مقدار از روايت به دست مي آيد كه 21 ماه است و مادر بدون عذر نبايد از اين مقدار بكاهد.


[/HR][1] - كليني ،الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏6، ص: 40

[2] - سوره بقره،آيه233.

[3] - شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 454-455.


اکثر انسان ها 9 ماه حمل دارند و اکثرمادر ها 21 ماه به فرزندشان شیر میدهند : میشود 30 ماه
اکثر انسان ها 9 ماه حمل دارند و توصیه میکنیم به انسان مادر که حداقل 21 ماه به انسان فرزند شیر بدهد : میشود 30 ماه
انسان کامل 6 ماه حمل داشت و 24 ماه شیر خورد که میشود 30 ماه.
.................................
توصیه میکنیم دو سال شیر بدهند میشود 24 ماه یا 22 ماه
کسی که میخواهد شیردهی را کامل کند 24 ماه شیر بدهد شیردهی ناقص چیست ؟ دوسال کامل با دو سال ناقص چند ماه تفاوت دارد؟شیردهی ناقص میشود
22 ماه یا 21 ماه یا کمتر؟

[="Franklin Gothic Medium"]

مشک;762237 نوشت:
سلام

بنظر شما این نظر اشتباهه که اگر قرآن تو همون داستانهای یک نفره ای که اسم شخص خاص رو نیاورده ، منظورش اینه که امکان فراگیربودنش هست ؟

مثلا در بیان داستان حضرت مریم ، خب اسم رو مستقیما آورده و بحثی توش نیست ..ولی امثال این آیات در این تاپیک ، درسته که شان نزول دارن اما چون اسم شخص رو نیاورده یعنی میتونه ابعاد گسترده تری رو در بر بگیره ... اینجاست که گفته میشه قرآن چند بطن و چند بعد داره .. نمیدونم!! اما بنده همیشه اینطور فکر میکردم!!


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
حقیر در جایگاهی نیستم که بتوانم نظریه‌ی شما را ارزش‌گذاری کنم، ولی به نظرم منطقی می‌رسد و با چند مثالی که در ذهن مرور کردم جور در می‌آید ... اما مگر حقیر گفته‌ام که کاربرد این آیه در تمام وجوه آن خاص امام حسین علیه‌السلام است؟
ظاهراً سوء تفاهمی که شکل گرفته است ادامه دارد ...
ببینید به دو طریق سعی می‌کنیم آیه را بفهمیم:
۱. آیه‌ی ۱۵ سوره‌ی احقاف روایتی را عمومی نسبت به تمام انسان‌ها کرده است، یا به قول سرکار حبیبه برای گروه محسنین، که به دنیا می‌آیند و دوره‌ی حمل تا فصل آنها هم ۳۰ ماه طول می‌کشد و بعد در ۴۰ سالگی چنان دعایی با چنان الفاظی می‌کنند ... بنابراین تمام انسان‌ها یا لااقل فقط گروه محسنین اینطور هستند

۲. آیه‌ی ۱۵ سوره‌ی احقاف یک اسوه‌ی انسانیت از انسان‌ها و نمونه‌ی بارزی از محسنین را مدّ نظر قرار داده و داستان او را می‌گوید که دوره‌ی حمل تا فصل او هم ۳۰ ماه بوده است و در ۴۰ سالگی هم چنان دعایی کرده است ... بنابراین تمام انسان‌ها و حتی تمام گروه محسنین هم دقیقاً اینطور نیستند ولی این داستان برایشان حکمت‌ها و درس‌هایی دارد که می‌توانند برای زندگی خودشان هم الگو قرار دهند ... مثل اینکه اگر کودک مانند امام حسین علیه‌السلام ۶ ماهه به دنیا آمد با ۲۴ ماه شیر دادن دوره‌ی حمل و فصل او به ۳۰ ماه برسد و این مطابق با الگوی معرفی شده در این آیه هست ... در ۴۰ سالگی هم که خودتان می‌دانید مطابق روایات شیطان کسی که هدایت نشده باشد را وسط پیشانی‌اش را می‌بوسد که دیگر به این راحتی‌ها هدایت نمی‌شوی ولی این اسوه‌ی انسانیت که با لفظ الإنسان مخاطب قرار گرفته است و در جای دیگر هم نفس مطمئنه خوانده شده است در ۴۰ سالگی چنان حال و روزی دارند و چنان دعایی می‌کنند و همواره بازگشت ایشان به خداست و از مسلمین هستند ...

حالا چه کسی حاضر است طریق اول را برای فهم آیه انتخاب کند؟ اصلاً عقل سلیم اجازه می‌دهد که بگوییم همه د ۴۰ سالگی چنان دعایی می‌کنند؟ خود بزرگوارانی که مدام دارند بحث فقهی می‌کنند که رعایت ۳۰ ماه واجب است لااقل به عنوان یک حد پایین آیا تضمینی می‌دهند که همگان دقیقاً ۳۰ ماه یا بیشتر دوره‌ی حمل و فصلشان طول کشیده باشد؟ واضح است که نمی‌توانند چنان تضمینی بدهند و بالاتر از آن واضح است که خودشان هم چنان قولی را قبول ندارند ... پس دیگر بحث ما بر سر چیست؟ از قول دوم است که می‌توان بحث‌های فقهی بیرون کشید مگرنه از قول اول که باید حرف‌های پزشکی زد و مثل دور از جان همه‌ی ما روایت حیات وحش نتیجه گرفت که انسان‌ها ۳۰ جانورانی هستند که دوره‌ی حمل و فصل آنها ۳۰ ماه طول می‌کشد، همانطور که فلان جانور دیگر این دوره را در فلان قدر ماه می‌گذرانند و غیره ...
بحث جناب مسعود این بود که از این آیه می‌توان مدت بارداری را ۶ ماه تعیین کرد چون در جای دیگر مدت شیر دادن دو سال تعیین شده است و در این آیه هم مجموع حمل و فصل ۳۰ ماه تعیین شده است ... یعنی فرض ایشان این است (یا بهتر است بگوییم بود، خودشان هم بحثشان را پس گرفته‌اند ولی دوستان هنوز دارند بحث‌ را ادامه می‌دهند) که مطابق این آیات خدای قران گمان می‌کرده است که بچه‌ی انسان همیشه یا معمولاً ۶ ماهه به دنیا می‌آید و ما می‌دانیم که نیست ... البته ایشان هم حتماً قبول دارند که دیگر فهمیدن اینکه کودک ۹ ماهه به دنیا بیاید نیازی به دستگاه‌های تشخیص مدرن ندارد و همیشه از وقتی تقویم و وسایل ثبت زمان بوده است انسان می‌دانسته است که نوزاد انسان ۹ ماهه به دنیا می‌آید و حتی اعراب جاهلی هم قاعدتاً این را می‌دانسته‌اند و خیلی علم بالایی لازم نداشته است، پس اگر چنین چیزی را مطرح کرده‌اند لابد گمان کرده‌اند که اشتباهی رخ داده است، همه اشتباه می‌کنند و اگر قرآن بشری باشد آن بشر هم ممکن است چنین اشتباه لپی کرده باشد ... وقتی بگوییم که این آیه در اصل مختص به یک نفر خاص بوده است که عدل خود ایشان ۶ ماهه به دنیا آمده‌اند دیگر این شبهه برطرف می‌شود، حالا اینکه دیگر از مفادّ این آیه چه استفاده‌هایی بتوان نمود بحث‌های ثانویه است که ربطی به این تاپیک ندارند ... گرچه در تاپیک‌های دیگر جا دارند که روی آنها بحث کنیم و فکر کنیم و از یکدیگر مدرک برای حرف‌هایمان بخواهیم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

پیروز;762247 نوشت:
سلام...این تنها آیه ای نیست که بر خلاف ظاهری که دارد، بی آنکه مستقیما اشاره به امامان ذاشته باشد، در واقع خطاب اصلی و اشاره اصلی اش به امامان است(به ادعای شیعیان)...شما از آیات مربوط به خلقت انسان و آن شجره و آن درخت بگیرید تا نمی دانم آیات مربوط قسم به طلوع خورشید و تا بگیرید این آیه مورد بحث....که هرچند مستقیما از امامان حرفی نزده اند،اما به ادعا، اشاره به امامان دارد...طوری که امامان را در خیلی از آیات می توانید داشته باشید...یعنی به ادعای شیعیان، از بسیاری از روایات چه مستقیم و چه غیر مستقیم این امر را می توان بیرون کشید...
خوب وقتی که به مخالفان، رجوع می کنیم که خیی ساده و راحت...ادعا می کنند، که همه این روایات که شیعیان ادعا می کنند، جعلی و ساختگی هستند، از قرون دوم و سوم به بعد...و اینکه دوستمان می فرمایند که اینها تواتر دارند...باز این تواتر هم مورد نقد مخالفان است...بعضی ها این تواتر را قبول ندارند....این را اصلا آن تواتر عقلی که فلسفه و منطق بیان می کند و می پذیرند نمی دانند...و اگر آن تواتر قابل قبول است...تواتری جدا بافته ساخته اشخاص درون دین است...مثلا یکی از خصلت های تواتر را مخالفان می گویند که در تواتر...گویندگان خبر، باید خودشان، شخصا مستقیما خبر را بیان کرده باشند وئ خبر را دیده باشند نه اینکه در تواتر، فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و فلانی بگوید من از فلانی شنیدم و الی آخر...به هر حال، حالا اینها داستان دارد و بنده هم سوادم اندک تر از آن است که بخواهم نسبت به عقیده و نظری در این قضیه دفاع کنم...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
با کسی که نسبت به ادعاهای شیعیان تردید داشت یا مخالفت داشت مستقیم به سراغ بررسی این ادعاها نمی‌رویم، بلکه اول اصل حقانیت شیعه را برای ایشان و از قرآن و کتاب‌های خودشان اثبات می‌کنیم، ان شاء الله، بعد بر روی درستی یا نادرستی این ادعاها با ایشان بحث می‌کنیم، اگر تا اینجای کار را با هم به توافق رسیده بودیم دیگر بعید است که به این راحتی‌ها بگویند اینها همه ادعاهای شیعیان است ... اگر هم به توافقی نرسیدیم که بحث‌ها احتمالاً در مطالب مبنایی‌تری متوقف می‌شود و ادامه می‌یابد ... برای مثال یک وهابی به حقیر می‌گفت و اصرار داشت که بوسیدن ضریح امامان شرک است، از او پرسیدم که مگر بوسیدن خاص خداست که اگر ضریح امامان را ببوسیم ایشان را در آنچه مخصوص خداست شریک کرده باشیم و آیا اصلاً خدا را می‌توان بوسید؟ ... بحث‌های با ایشان در این سطوح است و معمولاً نه بر سر اینکه این آیه در شأن امام حسین علیه‌السلام است یا در شأن محسنین ... گرچه سر آیاتی که در شأن امام علی علیه‌السلام و اهل بیت علیهم‌السلام باشد هم بحث‌هایی داریم که گاه و بی‌گاه از کتاب‌های خودشان هم در تأیید موضع خود پاسخ‌هایی داریم ... بگذریم ...
پیروز;762247 نوشت:
حالا در این آیه، دوستان می گویند، که این الانسان که در آیه آمده، منظور و اشاره اش، خاص و تنها امام حسین است...اگر اشتباه نکرده باشم..مخصوصا جناب سین...اگر می شود، لطف کنند نشان دهند از خود قرآن و زبان عرب، که این انسان می تواند تنها خطابش به یک شخص باشد..واقعیت از این کلمه بر می آید..منظور گونه انسان است...یک سفارشی که به انسان شده، نه یک شخص خاص نه یک گروه از معتقدان به دین خاص، مثلا مسلمانان...بلکه، خطابش به تمامی انسان هاست، گویا به یک امر فطری اشاره دارد.مثلا جایی هم قرآن می گوید ما بنی آدم عهد کردیم که مثلا شیطان را اطاعت نکنند...اینکه گفته شود ما به انسان سفارش کردیم..را بگیرم که ما به امام حسین سفارش کردیم تنها، به نظرم منطقی نمی رسد...یعنی کلمه انسان منظور امام باشد؟؟؟نمی شد ار کلمات دیگری هم استفاده کرد؟؟و از آنجایی که قرار است در این تاپیک با دید انتقادی به مسئله و شبهه نگاه کنیم..(اگر اشتباه نکنم)پس شاید بهتر بشد که تنها به روایات استناد نکنیم..اگر می شود در مورد کلمه الانسان بیشتر توضیح دهید...و نشان دهید که این الانسان می تواند تنها خطابش و منظورش یک شخص خاص چون امام حسن باشد....

وقتی که یک انسان انسان کاملی باشد چنین خطابی خطا نیست، البته اهل سنت شاید همین انسان کامل بودن امام حسین علیه‌السلام را هم قبول نداشته باشند، این دیگر به عهده‌ی شما که این مطلب را برای ایشان ثابت نمایید ...
گرچه فکر نکنم لزومی داشته باشد که شخص انسان کاملی هم باشد تا این خطاب صحیح باشد، مثلاً در سوره‌ی تین هم منظور از انسان دشمن اهل بیت علیهم‌السلام است که خداوند او را در احسن تقویم آفرید ولی بعد او را به اسفل سافلین برد ... کاربرد این آیات برای دیگران به عنوان عبرت از حال زار آن شخص خاص است، گرچه خداوند با طرز بیان خاصی که به کار گرفته است اینکه آن شخص چه کسی باشد را مخفی کرده است ... اینکه اهل بیت علیهم‌السلام فرمودند ثلث یا ربع قرآن در مورد ما اهل بیت علیهم‌السلام و ثلث یا ربع دیگر آن در مورد دشمنان ما نازل شده است ممکن است ناظر بر این مطلب هم باشد ... و الله العالم

در مورد اینکه ما به بنی‌آدم سفارش کردیم که شیطان را نپرستید احتمالاً در عالم ذر بوده است، واقعه‌ی عهد الست اگر درست خاطرم باشد مطابق روایات بعد از سجده نکردن شیطان بر آدم علیه‌السلام بوده است و حتی اگر اشتباه نکنم بعد از هبوط آدم علیه‌السلام به زمین بوده است که خداوند آدم علیه‌السلام را بیهوش کرد و ما و تمام اجداد و ذریه‌امان تا قیامت را بیرون کشید و آن موقع دشمنی ابلیس بر آدم علیه‌السلام و ذریه‌اش ظاهر گشته بود ... اما در اینجا صحبت از احسان به والدین است ... آن موقع انسان اصلاً والدین خود را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که والدین یعنی چه، مگر اینکه اشتباه کنم ... اگر فکر می‌کنید که اشتباه می‌کنم تاپیک دیگری باز کنید تا بشود با فراغ باز روی آن بحث کرد ... حقیر اگر سواد زیادی ندارم در این سایت دوستان صاحب‌نظر زیاد هستند ...

اینکه چرا خداوند از این کلمه استفاده کرده است و از کلمه‌ی دیگری استفاده نکرده است یک بحث خیلی ظریفی است و اصلاً به این راحتی که می‌فرمایید نیست ... حتی روایاتی هستند که اهل بیت علیهم‌السلام می‌فرمایند که در فلان جا خداوند به غیر زبان مصطلح بشری صحبت کرده است و منظورش از فلان چیز فلان چیز دیگر است ... شاید به این معنا که از نظر ارتباط حقیقی کاربرد این مطلب در زبان مصطلح بشری درست نیست ... مثال‌های دقیقش را الآن حضور ذهن ندارم ولی مثلاً در اینکه و ثیابک فطهر داریم که منظور از فطهر این نیست که لباس خود را بشوی بلکه منظور این است که پایین لباس خود را کوتاه کن تا روی زمین کشیده نشود ... قران متن روزنامه‌ای نیست که هر کسی هر چیزی به ذهنش رسید بگوید منظور خدا همین بوده است که من برداشت کرده‌ام ...

اما در نهایت اینکه می‌فرمایید خوب است خیلی فقط از روایات استفاده نکنیم همین بحث را هم با جناب مسعود داشتیم ... ایشان هم کمابیش پذیرفتند ... اینکه اصلاً ما فراموش می‌کنیم که روایتی داریم که بگوید این آیه در مورد شخص امام حسین علیه‌السلام نازل شده باشد ... به هر حال از سیاق ادامه‌ی آیه که واضح است که کل آیه دقیقاً و موبه‌مو برای همگان قابل تسری دادن نیست، یعنی روایت زندگی همگان اینطور نیست، و اگر باشد هم نه به صورت روایی که باید مثلاً به صورت فقهی مورد استفاده قرار بگیرد ... یعنی نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که دوره‌ی حمل و فصل همه‌ی نسل آدم علیه‌السلام همیشه ۳۰ ماه بوده و هست و خواهد بود که بعد نتیجه بگیریم که تمام انسان‌ها ۶ ماهه به دنیا آمده و می‌آیند و خواهند آمد، بلکه می‌گوییم اینجا مثلی زده شده است و در این مثل از عدد ۳۰ استفاده شده است که لابد یعنی اگر اینطور باشد بهتر است یا باید سعی شود که اینطور بشود یا چیزی شبیه به آن ... واقعاً برای اینکه بدانیم این آیه داستان همه‌ی نوع انسان را روایت نمی‌کند نیاز به حدیثی دارد که بگوید این آیه در شأن امام حسین علیه‌السلام نازل شده است؟ ... بله دراستفاده‌ی بحث فقهی یا اخلاقی از آن می‌توان به اینکه شخص معرفی شده در این آیه انسان خوب و با تقوا و مؤمنی بوده است و شرایط تولدش اینطور بوده است استناد نمود ولی اینکه واضح است که کل داستان در مورد تمام نوع انسان نبوده است؟ ... حقیقتاً شکّی در این مورد دارید؟ ... خود پیامبر خدا ۶ ماهه به دنیا نیامدند و دخترشان هم ۶ ماهه به دنیا نیامدند و داماد و برادر و وصی ایشان هم ۶ ماهه به دنیا نیامد و ۶ ماهه به دنیا آمدن اصلاً مرسوم هم نبوده است تا آنجا که روایاتی داریم که لااقل تا آن زمان بجز امام حسین علیه‌السلام فقط یک یا دو نفر دیگر اینطور به دنیا آمده بودند ...

یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

بـاران;762270 نوشت:
با سلام و احترام،
سین گرامی ممکنه به چند تا سوالم پاسخ (در حد زیر مبتدی) بدید؟
ممنون می شم ال جنسیه و ال عهدیه رو توضیح بدید.
تفاوت نوشتاری این دو چیه؟ و چطور می تونم از هم تشخیصشون بدم؟ من اینجا یه ال عادی می بینم.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حقیر خودم مبتدی هستم، آن تعاریف را از اینترنت خواندم و پیش از این نمی‌دانستم، اگرچه تا این حد را می‌دانستم که در عربی از هر چیزی هزار مدل متفاوت داریم، در اینجا هم با همین مطلب برخورد کردم که مثلاً ۷ مدل ال داریم که یک مدلش که ال عهدیه است خودش سه مدل دارد و غیره و اینها بسته به اینکه کجا ظاهر شوند متفاوت می‌شوند ...
برای آشنایی بیشتر برای مثال اینجا و اینجا را مطالعه کنید، در صفحات پراکنده‌ی وب هم ساده‌ترش بیان شده (مثلاً در اینجا) اگرچه دو لینک‌ ابتدایی موثق‌تر هستند ...
بـاران;762270 نوشت:
با توجه به چیزی که شما فرمودید (اینکه آیه منظور خاص داره) چرا اینطور ترجمه نشده: ما به انسانی (یک انسانی) توصیه کردیم که... ؟

آنطور که نکره می‌شود، اینجا بلکه قرائنی در آیه آمده که معرفه بودن انسان را توضیح دهد، چه بسا همان ۶ ماهه بودن نوزاد که آغازگر تاپیک محاسبه کرده‌اند کمک به کشف هویت شخصی باشد که آیه در مورد ایشان نازل شده است ...
بـاران;762270 نوشت:
جای دیگری در قرآن به مجموع 30 برای دوره بارداری و شیردهی اشاره شده؟

حقیر سراغ ندارم که البته به معنای این هم نیست که نباشد ... شاید هم آن قول مجموع را بتوان از همین آیه استخراج کرد ... ولی در هر صورت فرقی ندارد، تمام صحبت ما سر این است که ماجرای روایت شده در این آیه به کمال و تمام خاصّ یک نفر است، برای سایرین به فراخور شرایط متفاوت می‌توان مطالبی را استخراج کرد که حکم فقهی مورد نظر شما هم می‌تواند یک دسته از این مطالب را تشکیل دهد ...
اگرچه ان شاء الله از پست‌های بالا هم امیدوار هستم که سوء تفاهم‌های بی‌مورد که سبب ایجاد کدورت‌هایی هم شده است برطرف گردند، لیکن برای تأکید چندباره می‌گویم که اختلاف ما فعلاً سر این نیست که احکام فقهی قابل برداشت از این آیه باشد یا نباشد، بلکه اختلافمان سر این است که تمام این آیه در مورد همگان عیناً و موبه‌مو صادق بوده و هست یا خیر ... حقیر باور نمی‌کنم کسی بتواند بگوید که در مورد همگان موبه‌مو صادق است، شما باور می‌کنید؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سین;762371 نوشت:
.. به هر حال از سیاق ادامه‌ی آیه که واضح است که کل آیه دقیقاً و موبه‌مو برای همگان قابل تسری دادن نیست، یعنی روایت زندگی همگان اینطور نیست، و اگر باشد هم نه به صورت روایی که باید مثلاً به صورت فقهی مورد استفاده قرار بگیرد ... یعنی نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که دوره‌ی حمل و فصل همه‌ی نسل آدم علیه‌السلام همیشه ۳۰ ماه بوده و هست و خواهد بود که بعد نتیجه بگیریم که تمام انسان‌ها ۶ ماهه به دنیا آمده و می‌آیند و خواهند آمد، بلکه می‌گوییم اینجا مثلی زده شده است و در این مثل از عدد ۳۰ استفاده شده است که لابد یعنی اگر اینطور باشد بهتر است یا باید سعی شود که اینطور بشود یا چیزی شبیه به آن ... واقعاً برای اینکه بدانیم این آیه داستان همه‌ی نوع انسان را روایت نمی‌کند نیاز به حدیثی دارد که بگوید این آیه در شأن امام حسین علیه‌السلام نازل شده است؟ ...

سلام مجدد...گرامی...درست که تک تک انسان ها مصداق آیه نیستند به آن معنی و آیه احوال تک انسان ها را بیان نداشته...ولی تنها یک شخص خاص را هم خطاب نگرفته به نظر و یا آن منظوری که شما قصد بیان دارید را فکر می کنم ندارد...در آیه به انسان سفارش شده (نه یک شخص خاص چون امام حسین)به انسان سفارش شده و بعد..اشاره شده انسانی که به چهل سالگی رسید..منظور از چهل، سالیست که انسان به پختگی می رسد(به نظر)...یعنی آن سن و سال به نظر مهم نیست..پس این که انسان به 40 سالگی می رسد و فلان می کند، در یک نظر، همه انسان ها را می تواند مورد اشاره داشته باشد، هر انسانی که به بلوغ و پختگی رسید....(و همه انسان ها استعدادش را دارند، فکر می کنم از نظر قرآن)
و اکر مشکلتان با 30 ماه است و فکر می کنید این مانع است و دلیل می دانید که منظور از انسان و اشاره قرآن تنها یک شخص خاص باید باشد...کارشناس پاسخ دادند.آن را منطقی نمی دانید؟اگر می شود...یک بار دیگر اشاره کنید...چرا؟؟یا مرا ارجاع دهید به پاسخ های قبلی تان...
و اینکه اگر با دید انتقادی به قضیه نگاه کنیم...خوب فکر می کنم این را هم باید در نظر بگیریم که خوب شاید تناقضی باشد....

و اینکه،

سین;762371 نوشت:
در مورد اینکه ما به بنی‌آدم سفارش کردیم که شیطان را نپرستید احتمالاً در عالم ذر بوده است، واقعه‌ی عهد الست اگر درست خاطرم باشد مطابق روایات بعد از سجده نکردن شیطان بر آدم علیه‌السلام بوده است و حتی اگر اشتباه نکنم بعد از هبوط آدم علیه‌السلام به زمین بوده است که خداوند آدم علیه‌السلام را بیهوش کرد و ما و تمام اجداد و ذریه‌امان تا قیامت را بیرون کشید و آن موقع دشمنی ابلیس بر آدم علیه‌السلام و ذریه‌اش ظاهر گشته بود ... اما در اینجا صحبت از احسان به والدین است ... آن موقع انسان اصلاً والدین خود را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که والدین یعنی چه، مگر اینکه اشتباه کنم ... اگر فکر می‌کنید که اشتباه می‌کنم تاپیک دیگری باز کنید تا بشود با فراغ باز روی آن بحث کرد ... حقیر اگر سواد زیادی ندارم در این سایت دوستان صاحب‌نظر زیاد هستند ...
یکی از شبهات من، قضیه عالم زر است...حالا آن عهد در مورد شیطان، در قرآن که فکر نمی کنم، اشاره شده باشد در عالم زر بوده...روایات چه می گویند در این مورد نمی دانم..و در کل به نظرم، این تفکر، که زمانی ما حاظر بوده ایم و با خدا عهد و پیمانی بسته ایم که مثلا شیطان را نپرستیم و یا به وجود خدا شهادت بدهیم، اشتباست و منطقی نیست....ما که از مادر زاده می شویم...جدا از آن که در این قضیه چیزی یادمان نیست...که این مشکلی نیست شاید...ما نه عقل درستی داریم و نه اختیار درستی داریم در بدو تولد...حالا چطور شده که ما زمانی پیمان بسته ایم؟؟با کدام عقل و اختیار و دانش؟؟در قرآن هم فکر نمی کنم، که صراحتی در این امر و در چیستی عالم زر شده باشد...البته اینها داستان دارد.با دو سه جمله نمی شود تمامش کرد.بنده هم خیلی دوست داشتم در این قضیه تاپیک بزنم.انشالله در آینده....ولی به هر حال، عرضم اینکه، آن سفارش به انسان، می تواند از جنسی باشد که بیان شده، انسان عهد بسته که شیطان را تبعیت نکند....آیات دیگری هم داریم در مورد سفارش...

سوره العنكبوت (29) آیه 8 وَ وَصَّيْنَا الإِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ به آدمي سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند و اگر آن دو بکوشند که تو چيزي را که بدان آگاه نيستي شريک من قرار دهي ، اطاعتشان مکن بازگشت همه شما به سوي من است و شما را به کارهايي که مي کرده ايد آگاه مي کنم

در آیه بالا هم اشاره شده که به انسان سفارش کردیم و الی آخر...آیا اینجا هم منظور از انسان، امام حسین هستند؟؟آیا به امام حسین سفارش شده که نعوذ بالله در جایی از مادرش اطاعتش نکند، اگر که خواسته باشد چیزی را شریک خدا قرار دهد؟؟
خوب شما این سفارش موجود در آیه 29 سوره العنكبوت را از چه جنس سفارشاتی می دانید...آن آیه مورد اشاره ما هم سفارشی دارد.
یا جالب اینکه باز تقریبا مشابه با آیه بالا داریم که در آیه زیر آمده:

سوره لقمان (31) آیه 14 وَ وَصَّيْنَا الإِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ آدمي را در باره پدر و مادرش سفارش کرديم مادرش به او حامله شد و هر، روز ناتوان تر مي شد و پس از دو سال از شيرش باز گرفت و سفارش کرديم که : مرا و پدر و مادرت را شکر گوي که سرانجام تو نزد من است ،
سوره لقمان (31) آیه 15 وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اگر آن دو به کوشش از تو بخواهند تا چيزي را که نمي داني چيست با من شريک گرداني اطاعتشان مکن در دنيا با آنها به وجهي پسنديده زندگي کن وخود ، راه کساني را که به درگاه من باز مي گردند در پيش گير بازگشت همه شما به سوي من است و من از کارهايي که مي کرده ايد آگاهتان مي کنم

در دو آیه مشابه، کلمه انسان آمده، و منطقی نمی رسد که اگر کلمه انسان در آیه ای دیگر با مضمونی تقریبا مشابه آمده، منظورش تنها یک شخص خاص است و معنی و منظوری جدا از دو آیه مشابه دارد...

نقل قول:
[=Franklin Gothic Medium]اما مگر حقیر گفته‌ام که کاربرد این آیه در تمام وجوه آن خاص امام حسین علیه‌السلام است؟

سلام

خب معذرت میخوام اشتباه متوجه شده بودم پس !

نقل قول:
[=Franklin Gothic Medium]خود بزرگوارانی که مدام دارند بحث فقهی می‌کنند که رعایت ۳۰ ماه واجب است لااقل به عنوان یک حد پایین آیا تضمینی می‌دهند که همگان دقیقاً ۳۰ ماه یا بیشتر دوره‌ی حمل و فصلشان طول کشیده باشد؟

فکر نمیکنید که اینجا منظور حداقل معقول هست ؟ یعنی کمتر از این نیست یا بهتره نباشه یه همچین چیزی...

اما خب هر دو برداشت رو میشه داشت و بنظرمیرسه که همه دارن درست میگن .. :ok:

قرآن بخاطر همین چیزاشه که هیچ وقت کهنه و خالی از چالش نمیشه و تا ابد درِ تفکر رو باز میزاره و بحث در موردش پایانی نداره .. این خودش یه استراتژیه .

تا ببینیم که نتیجه گیری استارتر تاپیک به کجا ختم میشه!

حبیبه;762207 نوشت:
با سلام

تنها فرصت کردم این داستان را ترجمه کنم،در مورد خانمی هست که در یک سفر دریایی یک فرزند زودرس را به دنیا می آورد.(موقعیت غیر طبیعی)

قسمتهای رنگی نشان دهنده این است که نوزاد در دستگاه و تحت مراقبتهای ویژه پزشکی بوده است.

در قسمتی از آن(قسمت آبی رنگ)پزشک این خانم معتقد بوده است که فرزندش مرده است.(حالا با تعبیر خاصی که بکار می برند در این مواقع).

پس شما نمی توانید این نوع تولد زود رس را که نوزاد ماهها باید در شرایطی شبیه به بطن مادرش و در دستگاه نگهداری شود را با آن حداقلی

که قران می فرماید مقایسه بفرمائید.

قران کریم از یک حداقل معمول سخن می گوید،نه حداقلی که در اثر حادثه پیش می آید و بعد هم مراقبتهای ویژه ی پزشکی می طلبد و البته بسیار نادر هم هست.


سلام
مهم اینه که در چه ماهی بدنیا اومده! اگه سزارین باشه حرف شما وارده، وگرنه نمیشه گفت!

[=Franklin Gothic Medium]

پیروز;762393 نوشت:
سلام مجدد...گرامی...درست که تک تک انسان ها مصداق آیه نیستند به آن معنی و آیه احوال تک انسان ها را بیان نداشته...ولی تنها یک شخص خاص را هم خطاب نگرفته به نظر و یا آن منظوری که شما قصد بیان دارید را فکر می کنم ندارد...در آیه به انسان سفارش شده (نه یک شخص خاص چون امام حسین)به انسان سفارش شده و بعد..اشاره شده انسانی که به چهل سالگی رسید..منظور از چهل، سالیست که انسان به پختگی می رسد(به نظر)...یعنی آن سن و سال به نظر مهم نیست..پس این که انسان به 40 سالگی می رسد و فلان می کند، در یک نظر، همه انسان ها را می تواند مورد اشاره داشته باشد، هر انسانی که به بلوغ و پختگی رسید....(و همه انسان ها استعدادش را دارند، فکر می کنم از نظر قرآن)
و اکر مشکلتان با 30 ماه است و فکر می کنید این مانع است و دلیل می دانید که منظور از انسان و اشاره قرآن تنها یک شخص خاص باید باشد...کارشناس پاسخ دادند.آن را منطقی نمی دانید؟اگر می شود...یک بار دیگر اشاره کنید...چرا؟؟یا مرا ارجاع دهید به پاسخ های قبلی تان...
و اینکه اگر با دید انتقادی به قضیه نگاه کنیم...خوب فکر می کنم این را هم باید در نظر بگیریم که خوب شاید تناقضی باشد....

و اینکه،
یکی از شبهات من، قضیه عالم زر است...حالا آن عهد در مورد شیطان، در قرآن که فکر نمی کنم، اشاره شده باشد در عالم زر بوده...روایات چه می گویند در این مورد نمی دانم..و در کل به نظرم، این تفکر، که زمانی ما حاظر بوده ایم و با خدا عهد و پیمانی بسته ایم که مثلا شیطان را نپرستیم و یا به وجود خدا شهادت بدهیم، اشتباست و منطقی نیست....ما که از مادر زاده می شویم...جدا از آن که در این قضیه چیزی یادمان نیست...که این مشکلی نیست شاید...ما نه عقل درستی داریم و نه اختیار درستی داریم در بدو تولد...حالا چطور شده که ما زمانی پیمان بسته ایم؟؟با کدام عقل و اختیار و دانش؟؟در قرآن هم فکر نمی کنم، که صراحتی در این امر و در چیستی عالم زر شده باشد...البته اینها داستان دارد.با دو سه جمله نمی شود تمامش کرد.بنده هم خیلی دوست داشتم در این قضیه تاپیک بزنم.انشالله در آینده....ولی به هر حال، عرضم اینکه، آن سفارش به انسان، می تواند از جنسی باشد که بیان شده، انسان عهد بسته که شیطان را تبعیت نکند....آیات دیگری هم داریم در مورد سفارش...

سوره العنكبوت (29) آیه 8 وَ وَصَّيْنَا الإِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ به آدمي سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند و اگر آن دو بکوشند که تو چيزي را که بدان آگاه نيستي شريک من قرار دهي ، اطاعتشان مکن بازگشت همه شما به سوي من است و شما را به کارهايي که مي کرده ايد آگاه مي کنم

در آیه بالا هم اشاره شده که به انسان سفارش کردیم و الی آخر...آیا اینجا هم منظور از انسان، امام حسین هستند؟؟آیا به امام حسین سفارش شده که نعوذ بالله در جایی از مادرش اطاعتش نکند، اگر که خواسته باشد چیزی را شریک خدا قرار دهد؟؟
خوب شما این سفارش موجود در آیه 29 سوره العنكبوت را از چه جنس سفارشاتی می دانید...آن آیه مورد اشاره ما هم سفارشی دارد.
یا جالب اینکه باز تقریبا مشابه با آیه بالا داریم که در آیه زیر آمده:

سوره لقمان (31) آیه 14 وَ وَصَّيْنَا الإِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ آدمي را در باره پدر و مادرش سفارش کرديم مادرش به او حامله شد و هر، روز ناتوان تر مي شد و پس از دو سال از شيرش باز گرفت و سفارش کرديم که : مرا و پدر و مادرت را شکر گوي که سرانجام تو نزد من است ،
سوره لقمان (31) آیه 15 وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اگر آن دو به کوشش از تو بخواهند تا چيزي را که نمي داني چيست با من شريک گرداني اطاعتشان مکن در دنيا با آنها به وجهي پسنديده زندگي کن وخود ، راه کساني را که به درگاه من باز مي گردند در پيش گير بازگشت همه شما به سوي من است و من از کارهايي که مي کرده ايد آگاهتان مي کنم

در دو آیه مشابه، کلمه انسان آمده، و منطقی نمی رسد که اگر کلمه انسان در آیه ای دیگر با مضمونی تقریبا مشابه آمده، منظورش تنها یک شخص خاص است و معنی و منظوری جدا از دو آیه مشابه دارد...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر،
در پاسخ اگر اجازه دهید فقط چند نکته بگویم و عبور کنم:

۱. در حدیث آمده که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند انا و علی ابوا هذه الأمّة، یعنی من و علی پدران این امت هستیم، در ذیل یکی از آیاتی که قرار دادید هم روایت آمده که رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَحَدُ الْوَالِدَيْن‏ ... و البته در عهد الست نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام هم عهد گرفته شده است ... اضافه بر اینکه در آیه‌ای مودّت ایشان واجب شده است ...

۲. در برخی از آیات خبر از گرفتن عهد در مورد احسان به والدین از بنی‌اسرائيل در روز میثاق خاصّ این قوم در کوه طور صحبت شده است و از جهت دیگر در برخی از آیات مستقیماً امر به این احسان شده است و در نتیجه آیاتی که گفته شده است که انسان را به این امر وصیت کرده‌ایم می‌تواند به آن آیات دیگر بازگردد و یادآور آنها باشد ... در کتاب [روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 366] این آیات اینطور جمع شده‌اند:
قال الله تعالى في سورة البقرة وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً. و قال تعالى في سورة النساء وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و قال الله تعالى في سورة الأنعام قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و قال تعالى في سورة بني إسرائيل وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً. و قال تعالى في سورة العنكبوت وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و قال تعالى في سورة لقمان وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ. و قال في سورة الأحقاف وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْها

اگر دقیقاً بخواهیم بررسی کنیم که کدام آیات زودتر یا دیرتر نازل شده‌اند ایرادی ندارد خیلی هم خوب است ولی باید کارشناسان پاسخگو باشند ... به طور خاص شاید یادآوری آن احکام با گفتن اینکه ما به انسان سفارش کردیم نشان دهنده‌ی خطاب خاص باشد چنانکه در آیه‌ی ۱۵ سوره‌ی احقاف می‌تواند منظورش امام حسین علیه‌السلام باشد ... و الله العالم ...

یا علی علیه‌السلام

Masood11;762409 نوشت:
سلام
مهم اینه که در چه ماهی بدنیا اومده! اگه سزارین باشه حرف شما وارده، وگرنه نمیشه گفت!

با سلام

قرار گرفتن در بعض شرایط نا مناسب برای مادر ممکن است باعث این امر شود که یک امر طبیعی نیست.

مسلما مقصود قران موارد استثناء نخواهد بود.پس نمی تواند ایرادی به ساحت مقدس قران محسوب گردد.

حبیبه;762425 نوشت:
با سلام

قرار گرفتن در بعض شرایط نا مناسب برای مادر ممکن است باعث این امر شود که یک امر طبیعی نیست.

مسلما مقصود قران موارد استثناء نخواهد بود.پس نمی تواند ایرادی به ساحت مقدس قران محسوب گردد.


سلام
ببینید، حداقل و حداکثر در اصل استثنائاتن! مثلا حداکثر قد انسان 2.72متره! اینکه در حالت عادی کسی اینقدر نشده، خللی برش وارد نمیکنه!

ما که معانی درست و عاقلانه را دیدیمشاید استارتر میخواهد به زور هم که شده بدترین معنا را به عنوان تنها ترین معنا بقبولاند.حمل و فصال 30 ماهدر یک استدلال نپخته حمل را 6 ماه گرفته اند ان هم به عنوان یک قضیه علمی... Smile

Masood11;762442 نوشت:
سلام
ببینید، حداقل و حداکثر در اصل استثنائاتن!

با سلام

خیر به لحاظ منطقی حدود و دامنه ی یک امر را با حداقل و حداکثر مشخص می کنیم چیزی شبیه کف و سقف حقوق کارمندان مثلا یک شرکت.

و استثناء می شود: حق مأموریت ده میلیونی مدیر عامل شرکت که باعث شگفتی می شود و عادی محسوب نمی گردد.

به دنیا آمدن و زنده ماندن یک جنین 4-5 ماهه هم باعث شگفتی فراوان می شود درست است؟چون حالت طبیعی ندارد.خارج از قاعده است.

حبیبه;762507 نوشت:
با سلام

خیر به لحاظ منطقی حدود و دامنه ی یک امر را با حداقل و حداکثر مشخص می کنیم چیزی شبیه کف و سقف حقوق کارمندان مثلا یک شرکت.

و استثناء می شود: حق مأموریت ده میلیونی مدیر عامل شرکت که باعث شگفتی می شود و عادی محسوب نمی گردد.

به دنیا آمدن و زنده ماندن یک جنین 4-5 ماهه هم باعث شگفتی فراوان می شود درست است؟چون حالت طبیعی ندارد.خارج از قاعده است.


سلام
حق مامووریت که همه توش مشترک نیستن! مثالی درسته که همه اون ویژگی رو داشته باشن!! مثلا حق شغل که همه میگیرن و ممکنه برای همه متفاوت باشه!!

در اصل از نظر علمی همون جنین 6 ماهه هم باعث شگفتی میشه!! و احتمال زنده موندنش بدون دستگاه پایینه!
حداقل یعنی پایین ترین مقدار! تازه اگه اونطور که شما میگیدم حساب کنیم باز بازه از 7 تا 9 ماه میشه و 6 باز عضو نیست که حداقلش باشه!

Masood11;762526 نوشت:
سلام
حق مامووریت که همه توش مشترک نیستن! مثالی درسته که همه اون ویژگی رو داشته باشن!! مثلا حق شغل که همه میگیرن و ممکنه برای همه متفاوت باشه!!

در اصل از نظر علمی همون جنین 6 ماهه هم باعث شگفتی میشه!! و احتمال زنده موندنش بدون دستگاه پایینه!
حداقل یعنی پایین ترین مقدار! تازه اگه اونطور که شما میگیدم حساب کنیم باز بازه از 7 تا 9 ماه میشه و 6 باز عضو نیست که حداقلش باشه!

علیکم السلام

در مثل مناقشه نیست گرامی.

واقعا از نظر حضرتعالی بین شش ماهه به دنیا آمدن نوزاد با چهار ماهه به دنیا آمدنش فرقی نیست؟

تولد در شش ماهگی یک چیز عجیب و غریبی نیست،یک حداقل طبیعی محسوب می شود اما آن یکی

اینطور نیست.

رحمت;762235 نوشت:

سلام.
فعلا این نه مورد روایت را نقداً مد نظر داشته باشید اگر بعدا مورد جدیدی بود هم برایتان قرار می دهم،کثرت روایات به حدی است که شکی در صدور آنها نیست.
[SPOILER]
[1]- محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الوشاء و الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبي خديجة، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: «لما حملت فاطمة بالحسين (عليهما السلام)، جاء جبرئيل إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله)، فقال: إن فاطمة ستلد غلاما تقتله أمتك من بعدك، فلما حملت فاطمة بالحسين (عليهما السلام) كرهت حمله، و حين وضعته كرهت وضعه». ثم قال أبو عبد الله (عليه السلام): «لم تر في الدنيا أم تلد غلاما تكرهه، لكنها كرهته لما علمت بأنه سيقتل، و فيه نزلت هذه الآية:وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً».

[2]- و عنه: عن محمد بن يحيى، عن علي بن إسماعيل، عن محمد بن عمرو الزيات، عن رجل من أصحابنا، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: «إن جبرئيل (عليه السلام) نزل على محمد (صلى الله عليه و آله)، فقال له: يا محمد، إن الله يبشرك بمولود يولد من فاطمة تقتله أمتك من بعدك. فقال: يا جبرئيل، و على ربي السلام، لا حاجة لي في مولود يولد من فاطمة تقتله أمتي من بعدي، فعرج جبرئيل (عليه السلام) إلى السماء، ثم هبط و قال له مثل ذلك، فقال: يا جبرئيل، و على ربي السلام، لا حاجة لي في مولود تقتله أمتي من بعدي، فعرج جبرئيل (عليه السلام) إلى السماء، ثم هبط و قال: يا محمد إن ربك يقرئك السلام، و يبشرك بأنه جاعل في ذريته الإمامة و الوصية، فقال: قد رضيت.ثم أرسل إلى فاطمة: أن الله يبشرني بمولود يولد لك تقتله أمتي من بعدي. فأرسلت إليه: لا حاجة لي في مولود تقتله أمتك من بعدك. فأرسل إليها: أن الله قد جعل في ذريته الإمامة و الولاية و الوصية، فأرسلت إليه: اني قد رضيت، فحملته: كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏، فلو أنه قال: أصلح لي ذريتي، لكان‏ ذريته كلهم أئمة.و لم يرضع الحسين (عليه السلام) من فاطمة (عليها السلام)، و لا من أنثى، كان يؤتى به النبي (صلى الله عليه و آله)، فيضع إبهامه في فيه، فيمص منها ما يكفيه اليومين و الثلاثة، فنبت لحم الحسين (عليه السلام) من لحم رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و دمه‏ من دمه، و لم يولد لستة أشهر إلا عيسي بن مريم (عليه السلام)، و الحسين بن علي (عليهما السلام)».

[3]- ابن بابويه، قال: حدثنا أحمد بن الحسين‏ (رحمه الله) قال: حدثنا أحمد بن يحيى، قال حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب، عن تميم بن بهلول، قال: حدثنا علي بن حسان الواسطي، عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي، قال: قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): جعلت فداك، من أين جاء لولد الحسين (عليه السلام) الفضل على ولد الحسن (عليه السلام)، و هما يجريان في شرع واحد؟ فقال: «لا أراكم تأخذون به، إن جبرئيل (عليه السلام) نزل على محمد (صلى الله عليه و آله) و ما ولد الحسين (عليه السلام) بعد، فقال له: يولد لك غلام تقتله أمتك من بعدك. فقال: لا حاجة لي فيه، فخاطبه ثلاثا، ثم دعا عليا (عليه السلام) فقال له: إن جبرئيل (عليه السلام) يخبرني عن الله عز و جل أنه يولد لك غلام تقتله أمتك من بعدك. فقال: لا حاجة لي فيه يا رسول الله. فخاطب عليا (عليه السلام) ثلاثا، ثم قال: إنه يكون فيه و في ولده الإمامة و الوارثة و الخزانة.فأرسل إلى فاطمة (عليها السلام): أن الله يبشرك بغلام تقتله أمتي من بعدي. فقالت فاطمة (عليها السلام): ليس لي فيه يا أبت حاجة. فخاطبها ثلاثا، ثم أرسل إليها: لا بد أن يكون فيه الإمامة و الوراثة و الخزانة، فقالت: رضيت عن الله عز و جل، فعلقت و حملت بالحسين (عليه السلام)، فحملت ستة أشهر، ثم وضعت.و لم‏ يولد مولود قط لستة أشهر غير الحسين بن علي و عيسى بن مريم (عليهم السلام)، فكفلته أم سلمة، و كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يأتيه كل يوم فيضع لسانه في فم الحسين (عليه السلام)، فيمصه حتى يروي، فأنبت الله عز و جل لحمه من لحم رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و لم يرضع من فاطمة (عليها السلام)، و لا من غيرها لبنا قط.فلما أنزل الله تبارك و تعالى فيه: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏، فلو قال: أصلح ذريتي، كانوا كلهم أئمة، لكن خص هكذا».

[4]- الشيخ في (مجالسه)، قال: أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن إبراهيم القزويني، قال: أخبرنا أبو عبد الله محمد بن وهبان الهنائي البصري، قال: حدثني أحمد بن إبراهيم بن أحمد، قال: أخبرني أبو محمد الحسن ابن علي بن عبد الكريم الزعفراني، قال: حدثني أحمد بن محمد بن خالد البرقي أبو جعفر، قال: حدثني أبي، عن‏محمد بن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبدالله (عليه السلام)، قال: «حمل الحسين (عليه السلام) ستة أشهر و أرضع سنتين، و هو قول الله عز و جل: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً».

[5]- أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، في (كامل الزيارات)، قال: حدثني أبي، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي الوشاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبي سلمة سالم بن مكرم، عن أبي عبدالله (عليه السلام)، قال: «لما حملت فاطمة بالحسين (عليهما السلام) جاء جبرئيل (عليه السلام) إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقال: إن فاطمة ستلد ولدا تقتله أمتك من بعدك. فلما حملت فاطمة الحسين (عليه السلام) كرهت حمله، و حين وضعته كرهت وضعه». ثم قال أبو عبد الله (عليه السلام): «هل في الدنيا أم تلد غلاما فتكرهه؟! و لكنها كرهته لأنها تعلم أنه سيقتل» قال: «و فيه نزلت هذه الآية: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً».

[6]- و عنه، قال: حدثني أبي (رحمه الله)، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن حماد، عن أخيه أحمد بن حماد، عن محمد بن عبد الله، عن أبيه، قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «أتى جبرئيل (عليه السلام) رسول الله (صلى الله عليه و آله)، فقال: السلام عليك يا محمد، ألا أبشرك بغلام تقتله أمتك من بعدك؟ فقال: لا حاجة لي فيه. قال:فانتهض إلى السماء، ثم عاد إليه الثانية، فقال: مثل ذلك، فقال: لا حاجة لي فيه. [فانعرج الى السماء، ثم انقض إليه الثالثة، فقال مثل ذلك، فقال: لا حاجة لي فيه.] فقال: إن ربك جاعل الوصية في عقبه، فقال: نعم، أو قال ذلك.ثم قام رسول الله (صلى الله عليه و آله) فدخل على فاطمة (عليها السلام)، فقال لها: إن جبرئيل (عليه السلام) أتاني فبشرني بغلام تقتله أمتي من بعدي. فقالت: لا حاجة لي فيه. فقال لها: إن ربي جاعل الوصية في عقبة. فقال: نعم إذن. فأنزل الله تعالى عندك ذلك هذه الآية فيه: حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً، لموضع إعلام جبرئيل إياها بقتله فحملته كرها بأنه مقتول، و وضعته كرها لأنه مقتول».

[7]- و عنه، قال: حدثني محمد بن جعفر الرزاز، قال: حدثني محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن عمرو بن سعيد الزيات، قال: حدثني رجل من أصحابنا، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: «إن جبرئيل (عليه السلام) نزل على محمد (صلى الله عليه و آله)، فقال: يا محمد، إن الله يقرأ عليك السلام، و يبشرك بمولود يولد من فاطمة (عليهما السلام) تقتله أمتك من بعدك، فقال: يا جبرئيل، و على ربي السلام، لا حاجة لي في مولود يولد من فاطمة تقتله أمتي من بعدي». قال: «فعرج جبرئيل إلى السماء ثم هبط، فقال له مثل ذلك، فقال: يا جبرئيل، و على ربي السلام، لا حاجة لي في مولود تقتله أمتي من بعدي. فعرج جبرئيل إلى السماء ثم هبط، فقال له: يا محمد، إن‏ ربك يقرئك السلام، و يبشرك أنه جاعل في ذريته الإمامة و الولاية و الوصاية، فقال: «قد رضيت.ثم أرسل إلى فاطمة (عليها السلام): أن الله يبشرني بمولود يولد منك تقتله أمتي من بعدي. فأرسلت إليه: أن لا حاجة لي في مولد يولد مني تقتله أمتك من بعدك، فأرسل إليها: ان الله عز و جل جاعل في ذريته الإمامة و الولاية و الوصاية، فأرسلت إليه: إني قد رضيت. فحملته: كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏، فلو أنه قال: أصلح لي ذريتي لكانت ذريته كلهم أئمة.و لم يرضع الحسين من فاطمة (عليها السلام) و لا من أنثى، و لكنه كان يؤتى به النبي (صلى الله عليه و آله)، فيضع إبهامه في فيه، فيمص منها ما يكفيه اليومين و الثلاثة. فنبت لحم الحسين (عليه السلام) من لحم رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و دمه من دمه، و لم يولد مولود لستة أشهر إلا عيسى بن مريم و الحسين بن علي (صلوات الله عليهم)».

[8]- و عنه، قال: حدثني أبي (رحمه الله)، عن سعد بن عبد الله، عن علي بن إسماعيل بن عيسى، عن محمد بن عمرو بن سعيد الزيات، مثله.

[9]- محمد بن العباس، قال: «حدثنا محمد بن همام، عن عبد الله بن جعفر، عن الحسن بن موسى الخشاب، عن إبراهيم بن يوسف العبدي، عن إبراهيم بن صالح، عن الحسين بن زيد، عن آبائه (عليهم السلام)، قال: «نزل جبرئيل (عليه السلام) على النبي (صلى الله عليه و آله) فقال: يا محمد، إنه يولد لك مولود تقتله أمتك من بعدك، فقال:يا جبرئيل، لا حاجة لي فيه، فقال: يا محمد، إن منه الأئمة و الأوصياء».

قال: «و جاء النبي (صلى الله عليه و آله) إلى فاطمة (عليها السلام)، فقال لها: إنك تلدين ولدا تقتله أمتي من بعدي. فقالت لا حاجة لي فيه. فخاطبها ثلاثا، فقال لها: إن منه الأئمة و الأوصياء، فقالت: نعم يا أبت، فحملت بالحسين (عليه السلام) فحفظها الله و ما في بطنها من إبليس، فوضعته لستة أشهر، و لم يسمع بمولود ولد لستة أشهر إلا الحسين و يحيى بن زكريا (عليهما السلام)، فلما وضعته وضع النبي (صلى الله عليه و آله) لسانه في فمه‏[16] فمصه، و لم يرضع الحسين (عليه السلام) من أنثى حتى نبت لحمه و دمه من ريق رسول الله (صلى الله عليه و آله) و هو قوله عز و جل: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً».[/SPOILER]

سلام
ممنون ازحمتی که کشیدید! حتی اگه به کپی و پیستم باشه باز خیلی کار سنگینیه!!
اسم راویای اغلبشونو که جستجو کردم، توضیح درستی گیرم نیومد! فقط یه موردو پیدا کردم و بقیه هم اغلب فقط روایاتای مختلفو نوشته بودن نه وضعیت راویا! در کل نمیتونم نظر قاطعی بدم با توجه به ادامه!

من روایت کاملی که تو الکافی بودو تو اینترنت پیدا کردم!

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 464- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّيَّاتِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع نَزَلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِمَوْلُودٍ يُولَدُ مِنْ فَاطِمَةَ تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ عَلَى رَبِّيَ السَّلَامُ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ يُولَدُ مِنْ فَاطِمَةَ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَعَرَجَ ثُمَّ هَبَطَ ع فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ عَلَى رَبِّيَ السَّلَامُ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَعَرَج‏جَبْرَئِيلُ ع إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ هَبَطَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يُبَشِّرُكَ بِأَنَّهُ جَاعِلٌ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْإِمَامَةَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْوَصِيَّةَ فَقَالَ قَدْ رَضِيتُ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى فَاطِمَةَ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُنِي بِمَوْلُودٍ يُولَدُ لَكِ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ مِنِّي تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا أَنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْإِمَامَةَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْوَصِيَّةَ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ أَنِّي قَدْ رَضِيتُ فَ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ‏ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ‏ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏ فَلَوْ لَا أَنَّهُ قَالَ‏ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي لَكَانَتْ ذُرِّيَّتُهُ كُلُّهُمْ أَئِمَّةً- وَ لَمْ يَرْضَعِ الْحُسَيْنُ مِنْ فَاطِمَةَ ع وَ لَا مِنْ أُنْثَى كَانَ يُؤْتَى بِهِ النَّبِيَّ فَيَضَعُ إِبْهَامَهُ فِي فِيهِ فَيَمَصُّ مِنْهَا مَا يَكْفِيهَا الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَ فَنَبَتَ لَحْمُ الْحُسَيْنِ ع مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللَّهِ وَ دَمِهِ‏ وَ لَمْ يُولَدْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ إِلَّا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع.

اگه تو کتابای دیگه هم روایت کامل همین باشه، خودمتناقض میشه!!(شیر مادرشو خورده یا نه!) خط آخر ترجمه ش گفنه "و حضرت امام حسين عليه السلام، از پستان فاطمه عليها السّلام و زنى ديگر شير نخورد، و امر چنان بود كه او را به نزد حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى ‏آوردند، پس انگشت بزرگ خود را در دهانش مى ‏گذاشت و از آن انگشت مى‏ مكيد، آنچه را كه دو روز و سه روز او را كفايت مى‏ كرد، و در آن مدّت، احتياج به شير نداشت، پس گوشت امام حسين عليه السّلام از گوشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و خون آن حضرت روييده، و هيچ فرزندى شش ماهه متولّد نشد، مگر عيسى بن مريم و حسين بن على عليهما السّلام»."



و از طرفی به کار غلات شبیه تر میشه!! این ادامه رو بقیه روایتا هم دارن!؟

با درود
کار شما شبیه بعضی از این بچه مسلموناست که دقیقا وقتی دانشمندان چیزی کشف میکنند بعد با ضرب و زور کل علم فیزیک و طب و سرعت نور و هر چی دلت بخواد رو از تو قران میکشن بیرون. و با افتخار اعلام میکنن قران 1400 سال پیش این ها رو گفته تازه الان دانشمندا فهمیدن.شما هم با ندید گرفتن این همه قرینه بر معنای درست،دقیقا متمرکز شده اید تا بدترین معنا را به ضرب و زور استخراج کنید و مثل بچه مسلمونایی که گفتم برچسب علمی به برداشتتون از قران بدید و به خواسته ی ناخواسته ذهنتان برسید.
//
ایه با کلمه کلیدی وصینا اغاز میگردد یعنی با یک گزاره تشریعی روبرو هستیم یا گزاره تکوینی که قابلیت برداشت حکمت و حکم شرعی را دارد.( به قرائنی که ایه را خاص اوصیا میکند اشاره شد ... اما به هر حال...)
حمل قابلیت امر و نهی ندارد و دست انسان نیست.
شیردهی به دست انسان است. و قابلیت امر و نهی دارد.
برداشت اول : ( این برداشت را پیش تر ها به دست آوردم . شاید قبلا در نوشته هایم به آن اشاره کرده باشم. اما برداشت های بعدی رو هم یا میدونید یا فکر کنید تا شاید بدونید:)
حمل طبیعی 9 ماه است و حداقل توصیه ی ایه، 21 ماه شیردهی است.
حمل بعدی 8 ماه است و حداقل شیردهی توصیه شده 22 ماه است.
حمل بعدی 7 ماه ...
حمل بعدی 6 ماه است و حداقل شیردهی توصیه شده 24 ماه است.
حمل بعدی 5 ماه است و حداقل شیردهی توصیه شده 25 ماه است.
حمل بعدی 4 ماه است و حداقل شیردهی توصیه شده 26 ماه است.
و ...
حالا اگر کسی بگوید شیردهی عادی توصیه شده 24 ماه است (یعنی حولین کاملین نه حداقل شیردهی ان هم برای حمل 9 ماه )
بعد این 24 ماه را یک سقف حرامی بداند که در حالت غیر عادی قابلیت افزایش ندارد
و بعد ان را با برداشت اول متناقض ببیند خودش میداند و عقل سلیمش Smile
حالا اینکه حمل 5 ماه امکان دارد یا ندارد دیگر جای بحث ندارد اما اینکه در موضعی که جهل نسبت به حکم شرعی داریم چه باید کرد شاید به درد بخورد چون به هر حال باید مرزی تعیین شود که الله اعلم بالصواب و امر مولی هر چه اید خوش اید. مثل تعیین پدر یک فرزند که توضیحش گذشت. گر چه بیان ها و نظرات متفاوت است در چگونگی استنباط حکم. و باز جای بحثش اینجا نیست.

اینم اضافه کنم تا جای سوال نباشه حمل 10 ماه و شیردهی حداقلی میشود 20 ماه و قس علی هذا فعلل تفعللل الی باب افعلال...

یاسین;762296 نوشت:
اگر بخواهيم صرفا به اين روايت توجه كنيم؛امام صادق عليه السّلام فرموده:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
شما به دو روایت پیرامون وجوب رضاع تا 21 ماه استناد داشتید که در ابواب رضاع تنها همین دو روایت هم بر این موضوع دلالت دارد که بنده سندا و دلالتا به بررسی آن می پردازم:
یاسین;762296 نوشت:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرَّضَاعُ وَاحِدٌ وَ عِشْرُونَ شَهْراً فَمَا نَقَصَ فَهُوَ جَوْرٌ عَلَى الصَّبِيِّ.

یاسین;762296 نوشت:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ الْفَرْضُ فِي الرَّضَاعِ أَحَدٌ وَ عِشْرُونَ شَهْراً فَمَا نَقَصَ عَنْ أَحَدٍ وَ عِشْرِينَ شَهْراً فَقَدْ نَقَصَ الْمُرْضِعُ وَ إِنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ فَحَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ.

در سند روایت اول عبد الوهاب بن صباح مجهول می باشد و در سند دوم محمد بن سنان که شدیدا محل نزاع است و مشهور متقدمین وی را تضعیف نمودند.

از جهت دلالت هم روایت صحیح السندی دلالتا بر خلاف آن وجود دارد
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَأْخُذَ فِي رَضَاعِ وَلَدِهَا أَكْثَرَ مِنْ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ إِنْ أَرَادَا الْفِصَالَ قَبْلَ ذَلِكَ عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا فَهُوَ حَسَنٌ وَ الْفِصَالُ الْفِطَامُ.(فصال قبل از حولین را با تراضی و تشاور حسن می داند)

روایات دسته اول که سندا ضعیف هستند را صحیح بدانیم باز هم روایت فوق را داریم ومى‌توان گفت كه نسبت بين اين دو دسته از روايات، عموم من وجه است يعنى دسته اول از اين جهت كه تشاور ندارد، عام است؛ ولى به 21 ماه مقید است و روایت دوم از اين جهت كه 21 ماه ندارد عام است؛ ولى چون تشاور و تراضى دارد، خاص است. و از آنجایی که در عموم من وجه جمع دلالى نداريم پس ناچارا دو روایت متعارض هستند و در مقام تعارض باید سراغ مرجحات یا اخبار علاجیه برويم،مرجح روايت دسته دوم موافقت با ظاهر كتاب اللّٰه (فان ارادا فصالا عن تراض ...) و راوی اعدل و اوثق است که به مضمون این روایت عمل می شود و روایات دسته اول کنار گذاشته می شود.

این در مقام بررسی سند و دلالت روایات

اما اشکال اصلی همان است که ماند و اصلا این بحث فقهی تاثیری در آن ندارد،یعنی فرض را هم بر وجوب 21 ماه بگیریم نمی توانیم آیه مورد بحث را به این ترتیب تفسیر کنیم زیرا شان نزول آیه که در واقع از طریق اسباب نزول می‌توان بر معنا و مقصود آیات و سور دست یافت و فضای اندیشیدن در باره آیه را روشن­تر و به درک بهتر آیه کمک می‌کند امام حسین هستند و حمل ایشان شش ماه و فصالشان 24 ماه بود و اگر بخواهیم این نظر را بر آیه تحمیل کنیم که آیه در صدد بیان وجوب 21 ماه فصال و 9 ماه حمل و در مجموع 30 ماه است نه تنها در حوالی شان نزول و روایات معصومین که مبین و عدل قرآن هستند به تفسیر قرآن نپرداخته ایم بلکه از آن فاصله نیز گرفته ایم.

Masood11;762540 نوشت:
سلام
ممنون ازحمتی که کشیدید! حتی اگه به کپی و پیستم باشه باز خیلی کار سنگینیه!!
اسم راویای اغلبشونو که جستجو کردم، توضیح درستی گیرم نیومد! فقط یه موردو پیدا کردم و بقیه هم اغلب فقط روایاتای مختلفو نوشته بودن نه وضعیت راویا! در کل نمیتونم نظر قاطعی بدم با توجه به ادامه!

من روایت کاملی که تو الکافی بودو تو اینترنت پیدا کردم!
[SPOILER]الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 464- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو الزَّيَّاتِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع نَزَلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِمَوْلُودٍ يُولَدُ مِنْ فَاطِمَةَ تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ عَلَى رَبِّيَ السَّلَامُ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ يُولَدُ مِنْ فَاطِمَةَ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَعَرَجَ ثُمَّ هَبَطَ ع فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ عَلَى رَبِّيَ السَّلَامُ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَعَرَج‏جَبْرَئِيلُ ع إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ هَبَطَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يُبَشِّرُكَ بِأَنَّهُ جَاعِلٌ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْإِمَامَةَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْوَصِيَّةَ فَقَالَ قَدْ رَضِيتُ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى فَاطِمَةَ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُنِي بِمَوْلُودٍ يُولَدُ لَكِ تَقْتُلُهُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ لَا حَاجَةَ لِي فِي مَوْلُودٍ مِنِّي تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا أَنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْإِمَامَةَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْوَصِيَّةَ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ أَنِّي قَدْ رَضِيتُ فَ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ‏ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ‏ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏ فَلَوْ لَا أَنَّهُ قَالَ‏ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي‏ لَكَانَتْ ذُرِّيَّتُهُ كُلُّهُمْ أَئِمَّةً- وَ لَمْ يَرْضَعِ الْحُسَيْنُ مِنْ فَاطِمَةَ ع وَ لَا مِنْ أُنْثَى كَانَ يُؤْتَى بِهِ النَّبِيَّ فَيَضَعُ إِبْهَامَهُ فِي فِيهِ فَيَمَصُّ مِنْهَا مَا يَكْفِيهَا الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَ فَنَبَتَ لَحْمُ الْحُسَيْنِ ع مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللَّهِ وَ دَمِهِ‏ وَ لَمْ يُولَدْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ إِلَّا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع.

اگه تو کتابای دیگه هم روایت کامل همین باشه، خودمتناقض میشه!!(شیر مادرشو خورده یا نه!) خط آخر ترجمه ش گفنه "و حضرت امام حسين عليه السلام، از پستان فاطمه عليها السّلام و زنى ديگر شير نخورد، و امر چنان بود كه او را به نزد حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى ‏آوردند، پس انگشت بزرگ خود را در دهانش مى ‏گذاشت و از آن انگشت مى‏ مكيد، آنچه را كه دو روز و سه روز او را كفايت مى‏ كرد، و در آن مدّت، احتياج به شير نداشت، پس گوشت امام حسين عليه السّلام از گوشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و خون آن حضرت روييده، و هيچ فرزندى شش ماهه متولّد نشد، مگر عيسى بن مريم و حسين بن على عليهما السّلام»."

[/SPOILER]

و از طرفی به کار غلات شبیه تر میشه!! این ادامه رو بقیه روایتا هم دارن!؟


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
بنده به شما ابتدا یک قاعده رجالی را متذکر شدم که وقت گرانبهای خود را صرف بررسی و جستجوی راویان نکنید چون زمانی که روایات به این حد است به طرق مختلف می توان صحت آن را ثابت نمود،بنده فرصت کافی برای بررسی طبقه راویان را ندارم و گرنه اگر راویان این روایات را به ترتیب طبقه آنها مرتب کنید و در یک جدول قرار دهید در هر طبقه چندین راوی وجود دارد که روایت را از درجه خبر واحد بالاتر می برد.

در هر صورت این یک روایت که هم سند صحیح دارد و هم متنی که شما مدعی وجود غلو در آن بودید و مجال بحث آن در این تاپیک نیست را ندارد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ ع بِالْحُسَيْنِ جَاءَ جَبْرَئِيلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع سَتَلِدُ غُلَاماً تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَلَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ بِالْحُسَيْنِ ع كَرِهَتْ حَمْلَهُ وَ حِينَ وَضَعَتْهُ كَرِهَتْ وَضْعَهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ تُرَ فِي الدُّنْيَا أُمٌّ تَلِدُ غُلَاماً تَكْرَهُهُ وَ لَكِنَّهَا كَرِهَتْهُ لِمَا عَلِمَتْ أَنَّهُ سَيُقْتَلُ قَالَ وَ فِيهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ‏ بِوالِدَيْهِ‏ حُسْناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ‏ ثَلاثُونَ شَهْرا
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص:464

محمد بن یحیحی:رجال‏ النجاشي /ص‏348 : كان ثقة في الحديث‏
احمد بن محمد:رجال الطوسي/ص351 :ثقة له كتب
الوشاء:رجال‏ النجاشي /ص‏39 : من أصحاب الرضا عليه السلام و كان من وجوه هذه الطائفة
احمد بن عائذ:رجال‏ النجاشي /ص‏99 : ثقة
ابي خديجة:رجال ‏النجاشي /ص‏188 : ثقة ثقة

فثبت المطلوب
اینهم از سند یک روایت،برخی از روایت های دیگر هم صحیح بودند که همین یک مورد کفایت می کند.

رحمت;762711 نوشت:
در مقام تعارض باید سراغ مرجحات یا اخبار علاجیه برويم،مرجح روايت دسته دوم موافقت با ظاهر كتاب اللّٰه (فان ارادا فصالا عن تراض ...) و راوی اعدل و اوثق است که به مضمون این روایت عمل می شود و روایات دسته اول کنار گذاشته می شود.

بسم الله الرحمن الرحيم

« فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما»[1] (و اگر آن دو، با رضايت يكديگر و مشورت، بخواهند كودك را (زودتر) از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست).

در اينجا سخن از مساله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جمله‏هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود، ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مى‏توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مى‏فرمايد:" اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست" (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما).

در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور، براى باز گرفتن كودك از شير برنامه‏اى تنظيم كنند.[2]
به تعبير ديگر اگر پدر و مادر قصد داشته باشند قبل از مدت دو سال فرزند را از شير بگيرند بايد با در نظر گرفتن مصلحت و صلاح فرزند اقدام كنند.[3]

علاوه بر روايات مويد گزارش تاريخي وجود دارد كه اميرالمومنين(عليه السلام) براي نجات زني كه شش ماه فرزند آورد به اين آيات تمسك كردند، بنابراين آيه جنبه انحصاري ندارد؛

در زمان عمر بن خطاب زنى را نزد او آوردند كه فرزند شش ماهه آورده، عمر حكم رجم كرد. حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اگر كسى به كتاب خدا با تو مخاصمه كند بر تو غالب شود. عمر گفت: چگونه؟ فرمود: به جهت فرمايش الهى «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» مدت رضاع دو سال و مدت حمل شش ماه، مجموع سى ماه باشد، عمر امر نمود او را رها كردند.[4]


[/HR][1] - سوره بقره ،آيه233.

[2] - آيت الله مكارم شيرازي،تفسير نمونه، ج‏2، ص: 189.

[3] - ابوالفتوح رازى حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج‏3، ص: 287

[4] - علامه مجلسي، بحار الانوار، جلد 104، صفحه 66، حديث اوّل.


رحمت;762715 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
بنده به شما ابتدا یک قاعده رجالی را متذکر شدم که وقت گرانبهای خود را صرف بررسی و جستجوی راویان نکنید چون زمانی که روایات به این حد است به طرق مختلف می توان صحت آن را ثابت نمود،بنده فرصت کافی برای بررسی طبقه راویان را ندارم و گرنه اگر راویان این روایات را به ترتیب طبقه آنها مرتب کنید و در یک جدول قرار دهید در هر طبقه چندین راوی وجود دارد که روایت را از درجه خبر واحد بالاتر می برد.

در هر صورت این یک روایت که هم سند صحیح دارد و هم متنی که شما مدعی وجود غلو در آن بودید و مجال بحث آن در این تاپیک نیست را ندارد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ ع بِالْحُسَيْنِ جَاءَ جَبْرَئِيلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع سَتَلِدُ غُلَاماً تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَلَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ بِالْحُسَيْنِ ع كَرِهَتْ حَمْلَهُ وَ حِينَ وَضَعَتْهُ كَرِهَتْ وَضْعَهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ تُرَ فِي الدُّنْيَا أُمٌّ تَلِدُ غُلَاماً تَكْرَهُهُ وَ لَكِنَّهَا كَرِهَتْهُ لِمَا عَلِمَتْ أَنَّهُ سَيُقْتَلُ قَالَ وَ فِيهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ‏ بِوالِدَيْهِ‏ حُسْناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ‏ ثَلاثُونَ شَهْرا
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص:464

محمد بن یحیحی:رجال‏ النجاشي /ص‏348 : كان ثقة في الحديث‏
احمد بن محمد:رجال الطوسي/ص351 :ثقة له كتب
الوشاء:رجال‏ النجاشي /ص‏39 : من أصحاب الرضا عليه السلام و كان من وجوه هذه الطائفة
احمد بن عائذ:رجال‏ النجاشي /ص‏99 : ثقة
ابي خديجة:رجال ‏النجاشي /ص‏188 : ثقة ثقة

فثبت المطلوب
اینهم از سند یک روایت،برخی از روایت های دیگر هم صحیح بودند که همین یک مورد کفایت می کند.

سلام
این روایتی که گذاشتید، آدرسش دقیقا همون آدرس روایتیه که من گذاشتم و اون ادامه رو هم نداره!!
تو یه سایتی متن کتاب کافی رو پیدا کردم! اون خط آخر اول ص 465 میشه! لینک

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



تاپیک جمع بندی

بسم الله الرحمن الرحیم
«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شهَْرًا»[1] (مادرش او را با ناراحتى حمل مى‏كند و با ناراحتى بر زمين مى‏گذارد و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است).
« وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينْ‏ِ كاَمِلَينْ‏ِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ»[2] (مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مى‏دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند).

در حالى كه مجموع" دوران حمل و شيرخوارگى" در آيه مورد بحث فقط سى ماه ذكر شده، مگر ممكن است دوران حمل شش ماه باشد؟

فقهاء و مفسران با الهام از روايات اسلامى در پاسخ گفته‏ اند: آرى حد اقل دوران حمل 6 ماه و حد اكثر دوران مفيد رضاع 24 ماه است، حتى از جمعى از پزشكان پيشين همچون" جالينوس" و" ابن سينا" نقل شده كه گفته‏ اند: خود با چشم شاهد چنين امرى بوده‏اند كه فرزندى بعد از شش ماه به دنيا آمده است.
ضمنا از اين تعبير قرآنى مى ‏توان استفاده كرد كه هر قدر از مقدار حمل كاسته شود بايد بر مقدار دوران شيرخوارى افزود، به گونه‏ اى كه مجموعا 30 ماه تمام را شامل گردد، از ابن عباس نيز نقل شده كه هر گاه دوران باردارى زن 9 ماه باشد بايد 21 ماه فرزند را شير دهد، و اگر حمل 6 ماه باشد بايد 24 ماه شير دهد.
قانون طبيعى نيز همين را ايجاب مى ‏كند، چرا كه كمبودهاى دوران حمل در دوران شيرخوارگى بايد جبران گردد.[3]

امام صادق عليه السّلام فرموده:
«الرضاع واحد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور على الصبى»
در اينصورت اگر مدت حمل را نيز نه ماه به نظر آوريم مجموع آن سى ماه خواهد بود، پس منظور از حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً مدت حمل و شير دادن واجب است، آنچه در سوره بقره/ 233 گذشت كه مادران دو سال تمام شير مى‏دهند، آن شير دادن كامل است نه شير دادن.[4]

در رواياتى كه از طرق اهل بيت ع به ما رسيده دوران كامل شيرخوارگى دو سال، و كمتر از آن، بيست و يك ماه معرفى شده است .
بعيد نيست اين معنى از ضميمه كردن آيه فوق با آيه وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً:" باردارى او و از شير گرفتنش، سى ماه است" نيز استفاده شود، زيرا مى ‏دانيم معمولا دوران باردارى نه ماه است و هر گاه آن را از سى ماه كم كنيم بيست و يك ماه باقى مى ‏ماند كه مدت معمولى شير دادن خواهد بود، بلكه با توجه به اينكه آنچه در سوره احقاف آمده نيز به صورت الزامى است، مادران حق دارند با در نظر گرفتن، مصلحت و سلامت نوزاد، مدت شيرخوارگى را از بيست و يك ماه نيز كمتر كنند.[5]


[/HR][1] - سوره احقاف،آیه15.

[2] - سوره بقره،آیه233.

[3] - مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏21، ص: 328.

[4] - قرشى، سيد على اكبر، تفسير أحسن الحديث، ج‏10، ص:145.

[5] - تفسير نمونه، ج‏2، ص: 187.

موضوع قفل شده است