جمع بندی آیا رومی بودن مادر امام زمان (عج) موثق و معتبر است؟

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا رومی بودن مادر امام زمان (عج) موثق و معتبر است؟

با سلام
روایاتی وجود دارد که میگویند مادر امام زمان علیه السلام رومی بوده اند. از طرفی دیگر برخی نویسنده ها در معتبر بودن ادعای رومی بودن مادر امام زمان (عج) تشکیک کرده اند و این ماجرا را رد کرده اند و گفته اند. که این داستان افسانه است و واقعیت ندارد.
اعتبار و موثق بودن روایات رومی بودن مادر امام زمان علیه چگونه اثبات میشود؟
آیا این روایات معتبر و موثق هستند یا اینکه رویات ضعیفی هستند؟

(دقت بفرمائید که منظور سوال صرف ذکر این روایات و آدرس آنها نیست. بلکه منظور اثبات موثق بودن آنها است. یعنی بررسی اعتبار و سندیت آنها منظور است. خود داستان اسیری ایشان و انتقال از روم به مدینه و ازدواج ایشان در اینترنت به وفور و به راحتی یافت میشود و لطفا در جواب به ذکر داستان و آدرس منابع آن بسنده نکنید. اثبات سندیت احادیث مربوطه منظور است.
اگر هم اثبات سندیت احادیث به بخش یا انجمن دیگری از این سایت مربوط است لطفا سوال را به آنجا منتقل نمایید یا اطلاع دهید تا سوال در آنجا مطرح شود.
حتی اگر حدیثی در کتاب کافی ذکر شده باشند لطفا ثابت کنید که چگونه آن حدیث موثق میباشد. صرف اینکه حدیثی در کتاب کافی باشد جهت پذیرش موثق بودن آن کافی نیست. مگر اینکه ثابت کنید یا قبلا ثابت شده باشد که کل کتاب کافی از اول تا آخر همگی 100% موثق هستند و حتی یک مورد حدیث ضعیف در آن وجود ندارد.)

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مجید

صدور انقلاب;677292 نوشت:
با سلام
روایاتی وجود دارد که میگویند مادر امام زمان علیه السلام رومی بوده اند. از طرفی دیگر برخی نویسنده ها در معتبر بودن ادعای رومی بودن مادر امام زمان (عج) تشکیک کرده اند و این ماجرا را رد کرده اند و گفته اند. که این داستان افسانه است و واقعیت ندارد.
اعتبار و موثق بودن روایات رومی بودن مادر امام زمان علیه چگونه اثبات میشود؟
آیا این روایات معتبر و موثق هستند یا اینکه رویات ضعیفی هستند؟

(دقت بفرمائید که منظور سوال صرف ذکر این روایات و آدرس آنها نیست. بلکه منظور اثبات موثق بودن آنها است. یعنی بررسی اعتبار و سندیت آنها منظور است. خود داستان اسیری ایشان و انتقال از روم به مدینه و ازدواج ایشان در اینترنت به وفور و به راحتی یافت میشود و لطفا در جواب به ذکر داستان و آدرس منابع آن بسنده نکنید. اثبات سندیت احادیث مربوطه منظور است.
اگر هم اثبات سندیت احادیث به بخش یا انجمن دیگری از این سایت مربوط است لطفا سوال را به آنجا منتقل نمایید یا اطلاع دهید تا سوال در آنجا مطرح شود.
حتی اگر حدیثی در کتاب کافی ذکر شده باشند لطفا ثابت کنید که چگونه آن حدیث موثق میباشد. صرف اینکه حدیثی در کتاب کافی باشد جهت پذیرش موثق بودن آن کافی نیست. مگر اینکه ثابت کنید یا قبلا ثابت شده باشد که کل کتاب کافی از اول تا آخر همگی 100% موثق هستند و حتی یک مورد حدیث ضعیف در آن وجود ندارد.)


با صلوات بر محمد و آل محمد
سلام وعرض ادب
41 باب ما روي في نرجس أم القائم ع و اسمها مليكة بنت يشوعا «1» بن قيصر الملك‏
1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ: وَرَدْتُ كَرْبَلَاءَ سَنَةَ سِتٍّ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ وَ زُرْتُ قَبْرَ غَرِيبِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ انْكَفَأْتُ إِلَى مَدِينَةِ السَّلَامِ مُتَوَجِّهاً إِلَى مَقَابِرِ قُرَيْشٍ فِي وَقْتٍ قَدْ تَضَرَّمَتِ الْهَوَاجِرُ وَ تَوَقَّدَتِ السَّمَائِمُ فَلَمَّا وَصَلْتُ مِنْهَا إِلَى مَشْهَدِ الْكَاظِمِ ع وَ اسْتَنْشَقْتُ نَسِيمَ تُرْبَتِهِ الْمَغْمُورَةِ مِنَ الرَّحْمَةِ الْمَحْفُوفَةِ بِحَدَائِقِ الْغُفْرَانِ أَكْبَبْتُ عَلَيْهَا بِعَبَرَاتٍ مُتَقَاطِرَةٍ وَ زَفَرَاتٍ مُتَتَابِعَةٍ- وَ قَدْ حَجَبَ الدَّمْعُ طَرْفِي عَنِ النَّظَرِ فَلَمَّا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ انْقَطَعَ النَّحِيبُ فَتَحْتُ بَصَرِي فَإِذَا أَنَا بِشَيْخٍ قَدِ انْحَنَى صُلْبُهُ وَ تَقَوَّسَ مَنْكِبَاهُ وَ ثَفِنَتْ جَبْهَتُهُ وَ رَاحَتَاهُ وَ هُوَ يَقُولُ لِآخَرَ مَعَهُ عِنْدَ الْقَبْرِ يَا ابْنَ أَخِي لَقَدْ نَالَ عَمُّكَ شَرَفاً بِمَا حَمَّلَهُ السَّيِّدَانِ مِنْ غَوَامِضِ الْغُيُوبِ وَ شَرَائِفِ الْعُلُومِ الَّتِي لَمْ يَحْمِلْ مِثْلَهَا إِلَّا سَلْمَانُ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَمُّكَ عَلَى اسْتِكْمَالِ الْمُدَّةِ وَ انْقِضَاءِ الْعُمُرِ وَ لَيْسَ يَجِدُ فِي أَهْلِ الْوَلَايَةِ رَجُلًا يُفْضِي إِلَيْهِ بِسِرِّهِ قُلْتُ يَا نَفْسُ لَا يَزَالُ الْعَنَاءُ وَ الْمَشَقَّةُ يَنَالانِ مِنْكِ بِإِتْعَابِيَ الْخُفَّ وَ الْحَافِرَ «1» فِي طَلَبِ الْعِلْمِ وَ قَدْ قَرَعَ سَمْعِي مِنْ هَذَا الشَّيْخِ لَفْظٌ يَدُلُّ عَلَى عِلْمٍ جَسِيمٍ وَ أَثَرٍ عَظِيمٍ فَقُلْتُ أَيُّهَا الشَّيْخُ وَ مَنِ السَّيِّدَانِ قَالَ النَّجْمَانِ الْمُغَيَّبَانِ فِي الثَّرَى بِسُرَّ مَنْ رَأَى فَقُلْتُ إِنِّي أُقْسِمُ بِالْمُوَالاةِ وَ شَرَفِ مَحَلِّ هَذَيْنِ السَّيِّدَيْنِ مِنَ الْإِمَامَةِ وَ الْوِرَاثَةِ إِنِّي خَاطِبٌ عِلْمَهُمَا وَ طَالِبٌ آثَارَهُمَا وَ بَاذِلٌ مِنْ نَفْسِيَ الْإِيمَانَ الْمُؤَكَّدَةَ عَلَى حِفْظِ أَسْرَارِهِمَا قَالَ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَقُولُ فَأَحْضِرْ مَا صَحِبَكَ مِنَ الْآثَارِ عَنْ نَقَلَةِ أَخْبَارِهِمْ فَلَمَّا فَتَّشَ الْكُتُبَ وَ تَصَفَّحَ الرِّوَايَاتِ مِنْهَا قَالَ صَدَقْتَ أَنَا بِشْرُ بْنُ‏ سُلَيْمَانَ‏ النَّخَّاسُ‏ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدُ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع وَ جَارُهُمَا بِسُرَّ مَنْ رَأَى‏..«2»
بررسی سند:
محمد بن علي بن الحسين في كتاب كمال الدين: امامی ثقه جلیل.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الکرمانی: توصیفی ندارد.
أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيُّ: توصیفی ندارد.
أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ : توصیفی ندارد.
أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ ٍ الرُّهْنِي‏ الشَّيْبَانِيُّ: رمی بالغلو وحدیثه قریب من السلامه.
بِشْرُ بْنُ‏ سُلَيْمَانَ‏ النَّخَّاسُ:
قال السيّد الخوئي (ره): بشر بن سليمان النخّاس من ولد أبي أيّوب الأنصاري، روى الصدوق في كمال الدين في الباب41 فيما روى في نرجس أمّ القائم عليه السلام الحديث 1 روايته عن أبي الحسن العسكري عليه السلام، و فيها قوله عليه السلام: أنتم ثقاتنا أهل البيت، و إنّي مزكّيك و مشرّفك بفضيلة تسبق بها سائر الشيعة.
لكن في سند الرواية عدّة مجاهيل، على أنّه لا يمكن إثبات وثاقة شخص برواية نفسه(3)
بنابراین روایت ضعیف می باشد.

پی نوشت:
1) في بعض النسخ «يوشعا» و في بعضها «يستوعا».
2) ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، 2جلد، ص417، اسلاميه - تهران، چاپ: دوم، 1395ق.
3) معجم رجال الحديث ج 3/ 316 رقم 1744-.

جدای از درستی داستان درباره مادر امام زمان و صحت سند آن که کارشناس بررسی کردند.
می دانیم که نام مادر امام زمان نرگس ( نرجس ) است. نام نرگس (narsis) در اصل ریشه یونانی دارد و نام الهه یونانی در یک افسانه است که چهره خود را در آب دیده و شیفته خود میشود و بعد از مرگ تبدیل به گل میشود که همان گل نرگس است. بیماری نارسیسم (خودشیفتگی) هم که میگویند از همین نام و افسانه گرفته شده است. همچنین زبان رسمی امپراطوری روم شرقی هم یونانی بود.
بنابراین اینکه مادر امام زمان رومی باشد دور از حقیقت نیست.

مجید;677912 نوشت:
با صلوات بر محمد و آل محمد
سلام وعرض ادب

سلام علیکم
تشکر از پاسخ شما و با عرض ادب و احترام
ظاهرا فقط یک روایت را بررسی فرموده اید. آیا فقط همین یک روایت هست که مادر ایشان رومی بوده اند؟ آیا روایت دیگری در این زمینه وجود ندارد؟
با توجه به اینکه شیخ صدوق، طوسی، طبری و اکثر علمای بعد از صدوق، می‌گویند مادر آن حضرت «‌نرگس‌» دختر پادشاه روم است، این علما بر چه پایه و اساسی این حرف را زده ابوده است؟ آیا آنها از ضعف این حدیث بی خبر بوده اند؟

صدور انقلاب;677924 نوشت:
سلام علیکم
تشکر از پاسخ شما و با عرض ادب و احترام
ظاهرا فقط یک روایت را بررسی فرموده اید. آیا فقط همین یک روایت هست که مادر ایشان رومی بوده اند؟ آیا روایت دیگری در این زمینه وجود ندارد؟
با توجه به اینکه شیخ صدوق، طوسی، طبری و اکثر علمای بعد از صدوق، می‌گویند مادر آن حضرت «‌نرگس‌» دختر پادشاه روم است، این علما بر چه پایه و اساسی این حرف را زده ابوده است؟ آیا آنها از ضعف این حدیث بی خبر بوده اند؟

با صلوات بر محمد و آل محمد
و سلام و عرض ادب
پرسشگر گرامی متأسفانه به دلایلی شناخت ما از مادر بزرگوار امام زمان(عج) بسیار محدود و ناچیز است و در منابع روایی، سخن چندانی در باره ایشان وجود ندارد. با توجه به این نکته تلاش می کنم در این بحث در حد امکان در بارة آن بانوی بزرگ مطالبی را خدمت شما ارائه نمایم:
1- ملیت مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
درباره «ملیّت» مادر امام زمان(عج) دو قول عمده وجود دارد كه عبارتند از:
الف) مرحوم كلینی می نویسد: مادر قائم (عج) كنیزی از «نوبه» استان شمالی سودان بوده است.(1)
ب) مرحوم صدوق مطابق روایتی او را «ملیكه» دختر «یشوع» پسر قیصر روم و مادرش را از حواریین مسیح می داند كه توسط نیروهای اسلامی به اسارت در آمد و به صورت كنیز در معرض فروش قرار گرفت و به واسطه فرستاده امام هادی ـ علیه السلام ـ از بازار برده فروشان بغداد خریداری شد و به محضر امام هادی ـ علیه السلام ـ در سامرا فرستاده شد.(2)
كه قول مشهور نیز همین است (و مرحوم صدوق هم آن را بیان كرد) و مادر حضرت را نرجس خاتون می دانند وتردیدی نیست در این كه «نرجس» مادر صاحب الامر (عج) ، خانم والامقامی بوده است زیرا شایستگی و پاكی او مورد تأیید بوده است .و این در حالی است كه حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ و صادقین ـ علیهما السلام ـ او را بهترین و سیده كنیزان می خوانند.پس چگونه می توان عظمت روحی و معنوی او را كتمان كرد و یا در آن شك كرد.
حكیمه «عمه امام عسكری ـ علیه السلام ـ » كه خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است، مادر بزرگوار امام زمان را بانوی خود و بانوی خاندان خویش می خواند و خود را خدمتگزار او می دانست.(3) به یقین اگر آن بانوی گرامی(نرجس) از امتیازات والایی بهره مند نبود هرگز آن معصومین با عظمت، او را این چنین مدح نمی كردند و او را با واژه های « بهترین» و «سیده» توصیف نمی كردند و هرگز حكیمه خاتون، این همه اسم گل را (ریحانه، سوسن و...) بر او نمی نهاد و او را به این اسامی نمی خواند.
2- سر گذشت مادر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در مجموع می‌توان روایات مربوط به مادرحضرت مهدی(عج) را به چهار دسته تقسیم کرد:
1. روایاتی که آن بانوی بزرگوار را شاهزاده ای رومی معرفی کرده است.
2. روایاتی که آن بانوی بزرگ را تربیت شدة خانه حکیمه خاتون دانسته است.
3. روایتی که علاوه بر تربیت ایشان، ولادت آن بانوی بزرگ را نیز در خانه حکیمه ذکر کرده است.(4)
4. روایاتی که مادر حضرت مهدی(عج) را بانویی سیاه پوست دانسته است.
اما طبق قول مشهور ـ که از برخی روایات به دست می‌آید ـ ایشان کنیزی بود که در جنگ اسیر شد و پس از آن به خانواده گرامی امام عسکری(علیه السلام) پیوست.
این روایت، نخست از طریق شیخ صدوق، در کتاب کمال‏الدین و تمام النعمة نقل شده است. (5)آن گاه محمدبن جریر طبری آن را با سندی متفاوت، در کتاب دلائل الامامة آورده و (6) شیخ طوسی در کتاب الغیبة به نقل آن پرداخته است.(7) ایشان، روایت را درست مانند آن چه در کمال‏الدین و تمام النعمة بود، آورده؛ امّا سند وی با سند کتاب کمال‏الدین متفاوت است.
فتّال نیشابوری در روضة الواعظین، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب،(8) عبدالکریم نیلی در منتخب الأنوار المضیئه(9) و از متأخرین صاحب إثبات الهداة فی النصوص و المعجزات از جمله کسانی هستند که این حکایت را نقل کرده اند.
علامه مجلسی در بحارالانوار قضیه را، یک جا از کتاب الغیبة و در جای دیگر، از کمال الدین و تمام النعمة نقل کرده است.(10)
ممکن است پرسیده شود: این قضیه پس از سال 242هـ اتّفاق افتاده است؛ در حالی که از سال 242 هـ به بعد، جنگ مهمّی میان مسلمانان و رومیان، رخ نداده است تا نرجس خاتون اسیر مسلمانان شوند.(11)
در پاسخ بایدگفت: در این دوران و پس از آن، درگیری و جنگ‏ هایی میان مسلمانان و رومیان رخ داده است که در بسیاری از کتاب های تاریخی، می ‏توان نمونه‏ هایی از این درگیری‏ ها را یافت.(12)
شواهد دیگری نیز وجود دارد که میان مسلمانان و روم، جنگ و درگیری واقع شده است. حال اگر منظور از جنگ بزرگ، این باشد که خود قیصر روم هم با برخی از اهل و خاندانش در آن شرکت کرده باشد، این امر ضرورتی ندارد؛ چون، آن چه در این روایت آمده، این است که نرجس، به امر امام به صورت ناشناس و مخفیانه، با سپاهیان همراه شد و در پوشش کنیزان در آمد.

پی نوشت :
1) كافی، ج 1، ص 323 .
2) كمال الدین، ص 317 .
3) مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، چاپ سیزدهم. ص 666، درسنامه تاریخ عصر غیبت، ص 30.
4) مسعودی، اثبات الوصیة، ص272.
5) شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 41، ح 1.
6) محمدبن جریر طبری، دلائل الامامة، ص 262 .
7) محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص 208، ح178.
Dirol ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 440.
9) عبدالکریم نیلی، منتخب الأنوار المضیئة، ص 105.
10) محمّد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 51، ص 6.
11)جاسم حسین، تاریخ سیاسی امام دوازدهم، ص 115.
12) ر.ک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الأُمم والملوک، ج 9، ص 201؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 80، 81، 85، 93؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 323، 343، 345، 347.

ممنون از توضیحات..

با سلام و تشکر.
راستش اینها را بنده هم میدانستم.
سوال در مورد بررسی اعتبار این احادیث بود. نه صرف جمع آوری و نقل آنها.
خواهشمند است یک بار دیگر سوال را با دقت مطالعه فرمائید و دقیقا به خواسته سوال پاسخ بدهید. در سوال هم گفته شده که یک سری روایات وجود دارد و اختلاف نظر هم هست. ولی بعضی در این روایات که گفته اند مادر ایشان رومی هستند تشکیک کرده اند.
فکر میکنم شما به جای پاسخ دادن به سوال، خود سوال را بسط داده اید. ولی جواب نداده اید.
مثلا این روایتی که شیخ صدوق گفته، سندش چیه؟ موثق هست یا نیست؟
چرا قبل شیخ صدوق کسی این روایت را نگفته؟ این روایت یکدفعه زمان شیخ صدوق از آسمان نازل شده؟ یا شاید قبلا هم بوده.
سوال در مورد اعتبار این قولهای مختلف و سطح اعتبار و وثاقت هر قول است. نه صرف جمع آوری نظرات مختلف.
نمیدانم بنده خوب نتوانستم منظورم را بیان کنم یا ....

با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
پرسشگر گرامی روایتی که در کافی در این زمینه آمده است را خدمت شما ارسال می نمایم:
14- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ إِي وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّي لَمْ أَحْضُرْكُمْ قَالَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اللَّوْنِ‏ «1» فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ «2» قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِي بُيُوتِكُمْ فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِي الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُو ا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِيهِ فَقَالُوا لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَكِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ‏ «1» أَبِي جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِي عِنْدَ اللَّهِ فَبَكَى الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ «2» ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ الْفَمِ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ وَيْلَهُمْ لَعَنَ اللَّهُ الْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ «3» بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ أَيَّ وَادٍ سَلَكَ أَ فَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلَّا مِنِّي فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ. ( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص322)
_____________________________
(1) أي قبلت فاه شفقة عليه حتّى دخل ريقه في فمى.
(2) يعني به القائم من آل محمد (ص) و النوبة بلاد واسعة للسودان و النسبة إليها نوبى و نوبية و المراد بالاعيبس خليفة من الخلفاء العباسية.
(3) الموتور: من قتل حميمه.
شرح روایت:
... قوله (فبكى الرضا «ع») بكاؤه لاجل التضرع الى اللّه تعالى و التذلل له اداء لشكر نعمته باظهار الحق عليهم.
قوله (ابن خيرة الاماء) المراد به صاحب الزمان «ع» لا محمد بن على الجواد لان ضمير هو فى قوله «و هو الطريد» راجع الى الابن و هو بيان لحال الصاحب قطعا.
قوله (ابن النوبية) النوبة بالضم بلاد واسعة للسودان بجنب الصعيد و منها بلاد الحبشة، و النوبة أيضا جيل من السودان و النسبة إليها نوبى و نوبية.
قوله (الطيبة الفم) اما لخلوصه من كلمة اللغو و الشرك او لنظافته و زوال خبثه، بالسواك او لطيب رائحته. ... ( شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ؛ ج‏6 ؛ ص196)
بررسی سندی
روایت ضعیف، اتصال سند: مسند، نوع سند: عطف

صدور انقلاب;684724 نوشت:
با سلام و تشکر.
راستش اینها را بنده هم میدانستم.
سوال در مورد بررسی اعتبار این احادیث بود. نه صرف جمع آوری و نقل آنها.
خواهشمند است یک بار دیگر سوال را با دقت مطالعه فرمائید و دقیقا به خواسته سوال پاسخ بدهید. در سوال هم گفته شده که یک سری روایات وجود دارد و اختلاف نظر هم هست. ولی بعضی در این روایات که گفته اند مادر ایشان رومی هستند تشکیک کرده اند.
فکر میکنم شما به جای پاسخ دادن به سوال، خود سوال را بسط داده اید. ولی جواب نداده اید.
مثلا این روایتی که شیخ صدوق گفته، سندش چیه؟ موثق هست یا نیست؟
چرا قبل شیخ صدوق کسی این روایت را نگفته؟ این روایت یکدفعه زمان شیخ صدوق از آسمان نازل شده؟ یا شاید قبلا هم بوده.
سوال در مورد اعتبار این قولهای مختلف و سطح اعتبار و وثاقت هر قول است. نه صرف جمع آوری نظرات مختلف.
نمیدانم بنده خوب نتوانستم منظورم را بیان کنم یا ....

سلام

اجازه میخوام با وجود اینکه متوجه اصل سوال شما هستم اما چند نکته رو درباره اون ذکر کنم که خود پاسخ مورد نظر شما نیست اما در سیر بحث کمک میکنه.

نکته اول اینکه :

ملیت مادر امام زمان(عج) یك بحث تاریخی است و نباید مباحث اعتقادی و تاریخی را با هم اشتباه كرد. و این كه مادر امام زمان(عج) چه كسی می باشند چه كنیز باشد چه شاهزاده رومی برای ما تفاوت چندانی ندارد؛ و شرافت امام عصر (عج) به واسطه خصوصیات و ویژگی های والای شخص حضرت و انتساب ایشان به خاندان پیامبر (ص) است؛ كاشناسان مباحث مهدویت تاكید كرده اند كه كنیز با شاهزاده بودن مادر امام زمان(عج) نشانه نقصان یا كسب شرافت برای امام عصر نیست.

بنابر این علی رغم اینکه این بحث از لحاظ علمی خوب است اما حیاتی نیست و حل نشدن آن مشکلی ایجاد نمیکند.

نکته دوم اینکه:

گاهی ما گمان میکنیم برای هر نوع سوالی یک پاسخ مشخص و قطعی حتما وجود دارد که میشود به نحوی به آن رسید و با رسیدن به پاسخ تمام احتمالات دیگر را منتفی دانست. در صورتی که واقعا درباره خیلی از موضوعات دینی نمیشود از چنین قطعیتی سخن گفت.

شاید خواندن این مطلب برای شما هم مانند خود من جالب باشد؛ امام خمینی در کتاب تقریرات فلسفه به مناسبتی مینویسد:


[INDENT=3]«اما قضیه رجعت: اولًا چنانچه شیخ محمد حسین اصفهانى رحمه الله مى‌گفته ما در جامعه مذهبى خود دچار یک اشکال بزرگى هستیم و آن این است که اگر یک مطلبى از ضروریات مذهب ما و یا از ضروریات دین شد علاوه بر آن مقدارى که ضروریتش ثابت و بر آن دلیل داریم باید به آنچه از تبعه و شاخ و برگ و خصوصیات آن مطلب ضرورى است که بین عوام الناس مشهور گردیده - و لو دلیل بر آنها نداشته باشیم - قائل شویم، و در حقیقت آن خصوصیات بدون اینکه ضرورى باشد ضرورى گردیده، و اگر یکى از آنها را کسى منکر باشد انکار آن را در حد انکار اصل قضیه ضرورى پنداشته و تکفیرش مى‌کنند.

مثلًا قضیه شقّ القمر در دین ما ضرورى است و دلیل هم بر اصل قضیه داریم که محکم و قابل اعتناء است و نباید کسى در دین باشد که اصل قضیه را منکر باشد؛ اما اینکه اول شب خیلى ظلمت شد و یا اینکه پاره قمر آمد در داخل آستین مبارک حضرت شد، اینها توابعى است که سند درستى نداشته و شاید یک روایت بسیار ضعیف باشد یا اصلًا روایتى هم نباشد، ولى بین عوام از دنباله‌ها و توابع شقّ القمر حساب شده و از لون ضروریت آن کسب ضروریت نموده‌اند، به طورى که اگر کسى اینها را منکر باشد ولى اصل قضیه انشقاق قمر را که ضرورى و مدلّل است قائل شود و مثلًا بگوید در آسمان انشقاق حاصل شده و طالبین هم بیش از این را نخواسته بودند، این چنین شخصى کأنّه اصل قضیه انشقاق را منکر است.

خلاصه آنچه بر آن دلیل داریم و ضرورى است اصل قضیه رجعت است، اما خصوصیات آن که مثلًا در رجعت حسینى علیه‌السلام بعضى را مى‌آورند و مى‌بندند، یا اینکه با همان بدنى که سرش را بریدند رجعت مى‌فرماید، و یا اینکه آن بدن شریف اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتى است که بر آنها دلیل نداریم و ضرورى هم نیستند.» (تقریرات فلسفه، ج‌۳ ص ۱۹۶)

[/INDENT]
نکته ای که از بیان امام خمینی منظور من هست، توجه به این است که واقعا در بعضی زمینه ها ما انقدر شواهد کافی در اختیار نداریم که از واقعیت یک چیز اطلاع پیدا کنیم و بخواهیم نظر قطعی بدیم.

اینکه یکی دو روایت درباره موضوعی وجود داشته باشد، برای اینکه موضوعی تاریخی به اثبات برسد کافی نیست (البته موضوعات فقهی قضیش فرق میکنه چون به وظیفه انسان برمیگرده)

ادامه دارد...

نکته سوم اینکه:

نوشته بودی:

صدور انقلاب;684724 نوشت:

چرا قبل شیخ صدوق کسی این روایت را نگفته؟ این روایت یکدفعه زمان شیخ صدوق از آسمان نازل شده؟ یا شاید قبلا هم بوده.

از نگاه من این اشکال چندان وارد نیست چون زمان حیات شیخ صدوق با میلاد امام عصر(عج) انقدر فاصله نداره که بگیم این روایت حتما باید در یه منبع مکتوب قبل از ایشون هم وجود داشته باشه.

شیخ صدوق در عصر غیبت صغری متولد شده.

از طرف دیگه اگه درباره تاریخ حدیث مطالعه داشتید، دیدیدکه اولین جوامع حدیثی شیعه در عصر کلینی و شیخ صدوق نوشته شده و یکی از دلایل اینکه کتابهای حدیثی این بزرگواران در شمار چهار کتاب حدیثی مهم شیعه قرار داره هم همین تقدم زمانیه.

این بدین معنیه که تا قبل از این زمان، روایات یا حالت شفاهی داشته (مخصوصا اگه فاصله تا اولین راوی حدیث کم باشه) و یا در نوشته های پراکنده بوده که این بزرگواران محدث جمع اوری کردند و بعد از جمع اوری اونها و شکل گرفتن جوامع حدیثی، اون کتابچه ها و نوشته ها غالبا از بین رفته و الان در دسترس ما نیست. پس طبیعیه که یه روایت که مربوط به پنجاه سال قبل از نوشتن کتاب شیخ صدوق هست، برای اولین بار در کتاب ایشون اومده باشه.

مجید;684935 نوشت:
با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب
پرسشگر گرامی روایتی که در کافی در این زمینه آمده است را خدمت شما ارسال می نمایم:
14- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ إِي وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ بَغَى عَلَيْهِ إِخْوَتُهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِي وَ اللَّهِ وَ نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَيْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَنَعْتُمْ فَإِنِّي لَمْ أَحْضُرْكُمْ قَالَ قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ اللَّوْنِ‏ «1» فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ «2» قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ وَ لْتَكُونُوا فِي بُيُوتِكُمْ فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِي الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُو ا الرِّضَا ع وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّةَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ كَأَنَّكَ تَعْمَلُ فِيهِ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالُوا أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِيهِ فَقَالُوا لَيْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَكِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِيهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ يَكُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَيْهِ وَ قَدَمَيْهِ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ ع قَالُوا هَذَا أَبُوهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ رِيقَ‏ «1» أَبِي جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامِي عِنْدَ اللَّهِ فَبَكَى الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ يَا عَمِّ أَ لَمْ تَسْمَعْ أَبِي وَ هُوَ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاءِ «2» ابْنُ النُّوبِيَّةِ الطَّيِّبَةِ الْفَمِ الْمُنْتَجَبَةِ الرَّحِمِ وَيْلَهُمْ لَعَنَ اللَّهُ الْأُعَيْبِسَ وَ ذُرِّيَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ وَ يَقْتُلُهُمْ سِنِينَ وَ شُهُوراً وَ أَيَّاماً يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ هُوَ الطَّرِيدُ الشَّرِيدُ الْمَوْتُورُ «3» بِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ يُقَالُ مَاتَ أَوْ هَلَكَ أَيَّ وَادٍ سَلَكَ أَ فَيَكُونُ هَذَا يَا عَمِّ إِلَّا مِنِّي فَقُلْتُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ. ( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص322)
_____________________________
(1) أي قبلت فاه شفقة عليه حتّى دخل ريقه في فمى.
(2) يعني به القائم من آل محمد (ص) و النوبة بلاد واسعة للسودان و النسبة إليها نوبى و نوبية و المراد بالاعيبس خليفة من الخلفاء العباسية.
(3) الموتور: من قتل حميمه.
شرح روایت:
... قوله (فبكى الرضا «ع») بكاؤه لاجل التضرع الى اللّه تعالى و التذلل له اداء لشكر نعمته باظهار الحق عليهم.
قوله (ابن خيرة الاماء) المراد به صاحب الزمان «ع» لا محمد بن على الجواد لان ضمير هو فى قوله «و هو الطريد» راجع الى الابن و هو بيان لحال الصاحب قطعا.
قوله (ابن النوبية) النوبة بالضم بلاد واسعة للسودان بجنب الصعيد و منها بلاد الحبشة، و النوبة أيضا جيل من السودان و النسبة إليها نوبى و نوبية.
قوله (الطيبة الفم) اما لخلوصه من كلمة اللغو و الشرك او لنظافته و زوال خبثه، بالسواك او لطيب رائحته. ... ( شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ؛ ج‏6 ؛ ص196)
بررسی سندی
روایت ضعیف، اتصال سند: مسند، نوع سند: عطف

ضمن تشکر لطفا سطح اعتبار این مطلب هم بفرمائید:
در کتاب غیبت طوسی ص 210 از قول حضرت نرجس خاتون آمده است :
أَنَا ملكية[مُلَيْكَةُ] بِنْتُ يَشُوعَا بْنِ قَيْصَرَ مَلِكِ الرُّومِ وَ أُمِّي مِنْ وُلْدِ الْحَوَارِيِّينَ تُنْسَبُ إِلَى وَصِيِّ الْمَسِيحِ شَمْعُون

آیا این مطلب میتواند رومی بودن مادر امام زمان (ع) را اثبات نماید؟

با سلام

بينش و بصيرت, عشق به ولايت و حقيقتهاي آسمانزاد و شكيبـايـي و فداكاري از ويژگيهاي والاي اين پاك بانوي اميد و انتظار است كـه با مطالعه زندگاني او مي توان به وجود صفاتي اينچنين در شخصيـت آسماني وي پي برد. نرجس از نسل شمعون, وصي حضرت مسيح(ع) بوده و جد پدري او قيصر, پادشاه روم, است. در روايات آمده اسـت كـه امـام زمـان, مـهدي منتظر(ع), پس از ظهور در خانه خدا خويشتن را اين گونه مـعرفـي مي كند: (اي آدميان! اي مردم! هر كس بـخـواهد آدم و شيـث (پـسـرش) را بنگرد همانا من آدم و شيث هستم و ... بدانيـد هر كـس بـخـواهد عيسي و شمعون را بنگرد, همانا من عيسي و شمعون هسـتـم و آگـاه باشيد كه هر كس بخواهد محمد و اميرالمومـنيـن عـلي را بـنگـرد همانا من محمد و اميرالمومنين هستم.(1)) آري صداي ملكوتي حضرت مهدي(ع) و نور سيمـاي او در فـضايـي بـه وسعت همه قلبهاي منتظر و گستره همه آفرينش مـنتـشر شده و كـلام دلنشين وي مـيـهمـان گـوشهاي شيـفـتـگـان و دلدادگـان مـي شود. او همان گونه كه از نسل پيامبر رحمت, محـمـد(ص) اسـت و بـه آن افتخار مي كند به شمعون نيز از سوي مادر انتساب دارد و به ايـن پيشينه پاك اشاره مي كند. چون حريم پاك هر آينه اي كعبه قلبي است در هر سينه اي(2) نرجس, بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامـرا پـس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت مي بخشد و در سايه اين آفتـاب روشن اجـابـت, دلها آرام و قـرار مي گيرد. آنچه پيش روي داريد پژوهشي در زندگاني پاك بانوي انتظار است كه در هفت بخش مورد بررسي قرار گرفته است: الف) شيوه شناسي در پژوهشهاي تاريخي ب) نياي نرجس ج) در آينه كلام معصومان(ع) د) بر ساحل صفات اخلاقي ه) پيوندي جاودانه ( موفق باشید. )

yalda solimani;749348 نوشت:
با سلام

بينش و بصيرت, عشق به ولايت و حقيقتهاي آسمانزاد و شكيبـايـي و فداكاري از ويژگيهاي والاي اين پاك بانوي اميد و انتظار است كـه با مطالعه زندگاني او مي توان به وجود صفاتي اينچنين در شخصيـت آسماني وي پي برد. نرجس از نسل شمعون, وصي حضرت مسيح(ع) بوده و جد پدري او قيصر, پادشاه روم, است. در روايات آمده اسـت كـه امـام زمـان, مـهدي منتظر(ع), پس از ظهور در خانه خدا خويشتن را اين گونه مـعرفـي مي كند: (اي آدميان! اي مردم! هر كس بـخـواهد آدم و شيـث (پـسـرش) را بنگرد همانا من آدم و شيث هستم و ... بدانيـد هر كـس بـخـواهد عيسي و شمعون را بنگرد, همانا من عيسي و شمعون هسـتـم و آگـاه باشيد كه هر كس بخواهد محمد و اميرالمومـنيـن عـلي را بـنگـرد همانا من محمد و اميرالمومنين هستم.(1)) آري صداي ملكوتي حضرت مهدي(ع) و نور سيمـاي او در فـضايـي بـه وسعت همه قلبهاي منتظر و گستره همه آفرينش مـنتـشر شده و كـلام دلنشين وي مـيـهمـان گـوشهاي شيـفـتـگـان و دلدادگـان مـي شود. او همان گونه كه از نسل پيامبر رحمت, محـمـد(ص) اسـت و بـه آن افتخار مي كند به شمعون نيز از سوي مادر انتساب دارد و به ايـن پيشينه پاك اشاره مي كند. چون حريم پاك هر آينه اي كعبه قلبي است در هر سينه اي(2) نرجس, بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامـرا پـس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت مي بخشد و در سايه اين آفتـاب روشن اجـابـت, دلها آرام و قـرار مي گيرد. آنچه پيش روي داريد پژوهشي در زندگاني پاك بانوي انتظار است كه در هفت بخش مورد بررسي قرار گرفته است: الف) شيوه شناسي در پژوهشهاي تاريخي ب) نياي نرجس ج) در آينه كلام معصومان(ع) د) بر ساحل صفات اخلاقي ه) پيوندي جاودانه ( موفق باشید. )

لطفا مطالب نامرتبط به سوال و مطالبی که سند معتبر ندارد ارسال نکنید. لطفا به موضوع سوال دقت فرمائید. اصل اینکه مادر امام زمان (ع) رومی بوده اند هنوز اثبات نشده است. بعد شما این مطلب را ارسال میکنید؟!
لازمه تقوا در فضای مجازی این است که مطالب نامعتبر ارسال نکنید.

صدور انقلاب;749456 نوشت:
لطفا مطالب نامرتبط به سوال و مطالبی که سند معتبر ندارد ارسال نکنید. لطفا به موضوع سوال دقت فرمائید. اصل اینکه مادر امام زمان (ع) رومی بوده اند هنوز اثبات نشده است. بعد شما این مطلب را ارسال میکنید؟!
لازمه تقوا در فضای مجازی این است که مطالب نامعتبر ارسال نکنید.

==============================================
با سلام

رواياتي كه در (كـتـاب الغيـبـه) و (الكـافـي) و (بحارالانوار) ذكر شده است و در آنها زندگاني خاتون سـامـرا, نرجس, بيان شده است قابل استناد بوده و با آن روايات مـي تـوان به شناخت اين بانو پرداخت. ب) در صورتي كه برخي از انديشمندان مـطلب فـوق را نپـذيـرند و قائل به تفاوت اعتبار احاديث تاريخي و فقهي و عقايد نباشند از طريق قانون روايات مستفيضه كه مورد قبول علماي رجـال و درايـه است مي توان اين مشكل را حل كرد. در واقع مضمون احاديثي كـه در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالي دارند يـعني تـعداد آنها زياد است ـ اگر چه به حد تواتر نمي رسد ـ و قدر مـتـيـقـن ايـن موارد مستفيضه موجـب اعـتـبـار آنها در حـوزه تـاريـخ مـي شود. بنابراين اكنون كه روايات زيادي با اسـناد گـوناگـون و از طرف مختلف در مورد نرجس, بانوي فضيلتها, ذكر شده است مـي تـوان بـه آنها استناد كرد..

صدور انقلاب;749342 نوشت:
ضمن تشکر لطفا سطح اعتبار این مطلب هم بفرمائید:
در کتاب غیبت طوسی ص 210 از قول حضرت نرجس خاتون آمده است :
أَنَا ملكية[مُلَيْكَةُ] بِنْتُ يَشُوعَا بْنِ قَيْصَرَ مَلِكِ الرُّومِ وَ أُمِّي مِنْ وُلْدِ الْحَوَارِيِّينَ تُنْسَبُ إِلَى وَصِيِّ الْمَسِيحِ شَمْعُون

آیا این مطلب میتواند رومی بودن مادر امام زمان (ع) را اثبات نماید؟


باصلوات بر محمد و آل محمد
و عرض سلام وادب
پرسشگر گرامی توجه شما را به دو درس از مباحث مهدویت که توسط استاد طبسی ایراد شده است جلب می نمایم، در درس دوم مطلب شما مورد بررسی قرار گرفته است:
بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
بحث ما راجع به روایت بشر نخاس - جریان مادر امام زمان (حضرت نرجس) بود. متن را در دو جلسه قبل، خواندیم و نکاتی را در مورد متن و ترجمه روایت، اشاره کردیم. اکنون در محور بعدی، منابع و مصادر روایت را نقل می‌کنیم.
منابع و مصادر روایت:
منابع و مصادر متعددی، این روایت را نقل کرده اند، پس نشان از آن دارد که به این متن اعتنا شده است.
منبع اول:
· شیخ صدوق در کمال الدین (ج2، ص417، باب 41، ح اول)، به سند خودش از «نوفلی»نقل می‌کند که: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ‌ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ:»
همه، عبارت «حَدثنا» دارند که معلوم می‌شود، جریان در جمع، مطرح شده است.
منبع دوم:
· کتاب «دلایل الطبری» از محمد این رستم طبری (چاپ جدید ص489 و چاپ قدیم ص262) است که طبری شیعی می‌گوید:
حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ سَنَةَ خَمْسٍ وَ ثَمَانِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الرُّهْنِيُ‌ الشَّيْبَانِيُّ، قَال‌
شیبانی (سال 385) این جریان را برای آقای طبری نقل می‌کند
اشکال: شیبانی که روایت را از بشر نخاس شنیده است، سال 286 است ولی، شیبانی که طبری از او نقل روایت می‌کند، سال 385 می‌باشد. یعنی تقریبا صد سال فاصله است.
جواب اشکال: صد سال می‌تواند فاصله شود زیرا عده ای، جزء معمرین بوده‌اند. در بین شیعه، ما معمرین داریم و ثلاثیات در بین اهل سنت موجود است. بخاری که قرن سوم است به سه واسطه از پیامبر نقل کرده است. پس بايد عمرشان زیاد باشد و ما هم در کتاب کلینی شریف، ثلاثیات داریم.
منبع سوم:
· غیبت طوسی، ص178 است که می‌گوید: أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ الرُّهْنِي‌ «3» قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدُ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع وَ جَارُهُمَا بِسُرَّ مَنْ‌رَأَى‌
« أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ»: این جماعت چند نفر است؟ گاهی جماعت، چهار نفر و گاهی 5 نفر است که بعضی اوقات، شیخ مفید هم در بین آن هاست. بعضی از آنها افراد معمولی نیستند و انشاء لله درجلسات بعدی این جماعت رابررسی می‌کنیم. البته شیخ طوسی با اختلافات مختصری روایت را نقل می‌کند که این هم، ضرری به نقل نمی زند.
منبع چهارم:
· فتال نيشابورى درروضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ج‌1 ؛ ص252) همین مطلب را می‌آورد که این، همان نقل کمال الدین است که به صورت مرسل است[البته نمی گوید ولی متن همان است]، « قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ × »
منبع پنجم:
· مناقب ابن شهر آشوب (ج4 ص440، همین مطلب را با کمی اختصارنقل می‌کند )
منبع ششم:
· مرحوم نیلی در منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیهم السلام، ص51، فصل 5
منبع هفتم:
· مرحوم فیض در کتاب نوادر الاخبار (ص209) که همان مطلب کمال الدین است.
منبع هشتم:
· حر عاملی در اثبات الهداه، در 5 جا همین روایت را نقل می‌کند، (ج3 ص363) از کمال الدین ؛ (ص365) از غبیت طوسی؛ ص408 ازکمال الدین؛ ص409 از غیبت طوسی، ؛ 495 از کمال الدین
منبع نهم:
· سید هاشم بحرانی در حلیة الابرار (ج5 ص 141)
منبع دهم:
· مرحوم مجلسی در بحارالانوار در دوجا (ج1ص6 و ص10 )از غیبت طوسی و کمال الدین نقل می‌کند.
بررسی سند:
در ارتباط با سند بعضی، از همان اول اظهار عجز کرده و گفته اند که سند مشکل دارد.آیا در صورتی که راوی، تضعیف شده باشد اگر متن، قوت داشته باشد، آیا خللی در روایت وارد می‌شود؟آیا صرف مشکل در سند، سبب می‌شود که متن به این قوت را کنار بگذاریم.
در ارتباط با سند، عمده بحث در دو نفر است یکی «بشر نخاس»ست و دیگری «محمد بن بحرشیبانی» است
برسی رجالی بشر نخاس:
مرحوم خویی در معجم، متعرض بشر نخاس شده‌اند. ایشان، ابتدا روایت شیخ صدوق را نقل می‌کند و سپس به روایت اشاره می‌کند که امام خطاب به به بشرفرمودند:«فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِنِّي مُزَكِّيكَ وَ مُشَرِّفُكَ بِفَضِيلَةٍ تَسْبِقُ بِهَا» (شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد. مى‌خواهم تو را به فضيلتى، مشرّف سازم كه به وسیله آن بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويى)
آقای خویی می‌گوید : این نص و تنصیص معصوم بر وثاقت در مورد بشر، اگر ثابت شود، بشر مشکلی ندارد. ولی اگر
مشکل بشر و محمد بن بحرشیبانی را هم، قبول کنیم و مشکل شان هم حل شود، بازدر این روایت (طریق صدوق) چند نفر هستند که مجهول هستند. 1. نوفلی 2. وشاء بغدادی 3. احمد ابن طاهر قمی اینها مجهول هستند. سپس ایشان می‌فرماید: ما نمی توانیم، وثاقت شخصی را از روایت خودش بپذیریم، زیرا خود بشردر مورد خودش نقل می‌کند که امام فرمود: «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»، زیرا مستلزم دور است.[1]
حضرت امام نکته ای بالاتر می‌گوید، ایشان می‌فرما ید:
نقل وثاقت از طریق خود شخص، (یعنی کسی که وثاقت خودش را نقل کند) موجب سوء ظن به وی می‌شود که آقای سبحانی مطلبی را از امام خمینی نقل می‌کند که :
«اذا کان نقل الوثاقه هو نفس الراوی فان ذلک یثیر سوء الظن حیث قام بنقل فضائله و مدائحه»[2]
ما نمی توانیم وثاقت شخصی را از خودش قبول کنیم، زیرا قبول این روایت راوی، اگر وثاقت خودش را نقل کند، موجب سوء ظن به او می‌شود.
پس این دو بزرگوار- آقای خویی و امام خميني - وثاقت بشر را قبول نمی کنند.
بیان مرحوم تستری
آقای تستری در قاموس الرجال، ابتدا از آقای وحید بهبهانی نقل می‌کند که: بشرنخاس، از دوستداران امام هادی است و امام به او فرمان داده است که مادر امام زمان علیهالسلام را خریداری نماید و در خطاب به او فرموده «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ » (پس، آقای بهبهانی، نظر اقای خویی را نپذیرفته است و به اشکال دور، اعتنا نکرده و متن را قبول کرده است.)[3]
اشکال آقای تستری:
«أقول: الأصل في ما قال خبر الإكمال في باب ما روي في «نرجس» امّ القائم -عليه السلام-إلاّ أنّ صحّته غير معلومة، حيث إنّ في أخبار اخر أنّ امّه -عليه السلام-كانت وليدة بيت حكيمة بنت الجواد-عليه السلام-  »[4]
مرحوم تستری مي‌فرمايد:
الف: صحت این روایت معلوم نیست.
ب: روایات دیگری داریم که مفادش این است که مادر امام زمان در خانه حکیمه متولد شده وخودش فرزند کنیز بوده وجزء اسرا نبوده است
پس آقای تستری به سند روایت، اشکال وارد نکرده است، بلکه می‌گوید:روایت بشر، معارض دارد، یعنی سند روایت را پذیرفته اند چون معارض فرع بر قبول و فرع بر صحت روایت است، پس تعارض بین حجتین است نه بین حجت و لاحجه.
متواضعانه به ایشان عرض می‌کنیم که آیا روایتی را که نقل فرموده اید (روایت معارض)، مشکل سندی ندارد؟ ایشان در قاموس الرجال، می‌فرمایند:
«و اختلف الخبر في امّ الحجّة × هل كانت من جواريها و أنّها ربّتها و أهدتها إلى ابن أخيها العسكري × أو من اسراء الروم الّتي اشتراها الهادي × لابنه؟ و المفهوم من إثبات المسعودي أنّ الأوّل الثبت، حيث اقتصر على خبره، و مال الإكمال إلى الثاني حيث إنّه و إن روى الأوّل، إلاّ أنّه قال: «ما روي في نرجس امّ القائم × و اسمها مليكة بنت يوشعا بن قيصر الملك» و روى خبره، و هو المفهوم من أخبار عبّر فيها بأنّ الحجّة × ابن سبية، اللّهمّ إلاّ أن يقال: إنّها أعمّ من أن تكون بلا واسطة.»[5]
آیا مادر امام زمان، از کنیزها ی حضرت حکیمه بوده است که وی، آن بانو را در خانه تربیت کرده و بعد به پسر برادرشان (امام عسکری) هدیه کرده است و یا اینکه مادر امام زمان، از اسرای روم (اشاره به این روایت بشر نخاس ) می‌باشد؟ در این مساله، اختلاف شده است.
از آنجا که مسعودی فقط، خبر ولیده بودن خانه حکیمه را نقل کرده است، استفاده می‌شود که نظر اول را می‌پذیرد [ نمی دانم منظور جناب تستری از این کلام چیست؟ چون یکی از مصادر بشر نخاس، مسعودی می‌باشد.] ولی آقای صدوق، نظرش این است که مادر امام زمان، از اسراء بوده است، هر چند روایت اول – ولیده بودن خانه حکیمه – را هم نقل کرده است.
آنچه از روایات هم فهمیده می‌شود - و حرف شیخ صدوق را تأیید می‌کند- نظر دوم (اسیر بودن مادر امام زمان) است، زیرا در روایات از حضرت حجت، تعبیر به «ابن سبیه» شده است.
مگر بگوییم: مادرش سبیه بوده است، لذا اگر این توجیه را بپذیریم، دیگر روایت ابن سبیه با روایت ولیده بودن مادر امام زمان منافاتی، ندارد. در این صورت، حضرت نرجس، در خانه حکیمه بوده ولي مادرش به اسارت برده شده است نه خودش. [به نظر ما اصلا، نیازی به توجیه جناب تستری نمی باشد.]
پس مرحوم تستری، درجلد دوازدهم قاموس، ترجیحی را اختیار نکرد و در جلد دوم، صحت روایت بشرنخاس را زیر سوال می‌برد و قائل است که روایت بشر، معارض دارد. گویا مرحوم تستری می‌خواهد، روایت بشر نخاس را رد کند و ما ان شاء الله در جلسه بعد، روایا تی که کنیز بودن حضرت نرجس را تأیید می‌کند، بیان می‌کنیم[6]. تعابیری مثل: «ابن امه سوداء»«ابن سیده الاماء» و « ابن خیره الاماء»، دال بر این مطلب دارد.
آقای نمازی در مستدرکات علم رجال از «بشرنخاس» تمجید می‌کند و ظاهرش این است که روایت «بشر نخاس» را پذبرفته است.
مرحوم حایری در منتهی المقال، ابتدا سخن وحید بهبهانی را نقل می‌کند ولی توضیح یا ردی بر کلام او ندارد، هر چند ظاهرش این است که کلام را پذیرفته باشد.[7]
مرحوم مامقانی هم، پس از اینکه، حرف وحید بهبهانی را نقل می‌کند، راجع به بشر نخاس می‌گوید:
بشر ثقه و شخصیت بزرگی است و تعجب است از اینکه کلام وی را، نقل نکرده‌اند.[8]
نتیجه:
درکتب قدما نقلی از او به میان نیامده است ولی متأخرالمتأخرین [ چون امثال علامه حلی، جزء متاخرین هستند، از این اصطلاح استفاده می‌کنیم] و معاصرین مانند: بهبهانی و حائری و خویی در این شخص اختلاف نظر دارند. بهبهانی و حائری، او را قبول می‌کنند. مرحوم خویی، اشکال دور را مطرح می‌کند و مرحوم تستری هم، قائل به معارض است. آقایان، نمازی و مامقانی هم، روایت را می‌پذیرند.
به نظر بنده، این شخص اگر از ثقات هم نباشد ممدوح و حسن است و فرمایش مرحوم مامقانی، بعید نیست که در مورد بشر می‌فرماید: «فرجل من الثقات...» یعنی که بشر نخاس، ثقه است، .
ما حتی اگر از نظر سندی هم به ثقه بودن راوی نرسیم، از قوت متن می‌توانیم به اعتبار راوی پی ببریم. پس متن، قوی است و ما از قوت متن به اعتبار روایت [ حداقل] می‌رسیم.
حضرت امام می‌فرمود: بعضی از متون، نشان از آن دارد که از معصوم، صادر نشده است و بعضی دیگر به خاطر قوت متن آن، مشخص است که از معصوم صادر شده است، گر چه مشکل سندی داشته باشد. مثلا زیارت جامعه کبیره، گرچه مشکل سندی دارد، ولی ما به خاطر قوت متن، به آن اعتناء می‌کنیم.
روایت بشر را بزرگانی مثل شیخ طوسی و شیخ صدوق و طبری که در بیان اظهار اعتقادات و جزئیات هستند، نقل می‌کنند و حاشیه ای هم بر آن، نمی زنند، پس معلوم می‌شود که با توجه به چنین قرائنی، این روایت را تلقی به قبول کرده‌اند.
پس، اعتنای بزرگان و قرائن صحت روایت، موجب تلقی به قبول روایت نزد بزرگان شده است.


[/HR]

[1]خوئی، معجم رجال الحديث، ج3 ص316 .
[2]سبحانی، کلیات علم رجال،ص 352.
[3]قال: قال الوحيد: من ولد أبي أيّوب، أحد موالي أبي الحسن و أبي محمّد -عليهما السلام-و أمره الأوّل بشراء امّ القائم- علیهه السلام -و قال- علیهه السلام - فيه: أنتم ثقاتنا أهل البيت و إنّي مزكّيك و مشرّفك بفضيلة تسبق بها سائر الشيعة. (قاموس الرجال (ج2 ص330 ).
[4]تستری، قاموس الرجال (ج2 ص330 ).
[5]تستری، قاموس الرجال ج12، ص240.
[6]این روایات در معجم الاحادیث المهدی، ج4ص403 به نقل از کتاب شریف نعمانی( ج19 باب 13 ص 230).
[7]حایری، منتهی المقال،ج1ص 352.
[8]تنقیح المقال، مامقانی، ج12،ص، «فرجل من الثقات فالعجب ...».

صدور انقلاب;749342 نوشت:
ضمن تشکر لطفا سطح اعتبار این مطلب هم بفرمائید:
در کتاب غیبت طوسی ص 210 از قول حضرت نرجس خاتون آمده است :
أَنَا ملكية[مُلَيْكَةُ] بِنْتُ يَشُوعَا بْنِ قَيْصَرَ مَلِكِ الرُّومِ وَ أُمِّي مِنْ وُلْدِ الْحَوَارِيِّينَ تُنْسَبُ إِلَى وَصِيِّ الْمَسِيحِ شَمْعُون

آیا این مطلب میتواند رومی بودن مادر امام زمان (ع) را اثبات نماید؟


باصلوات بر محمد و آل محمد
و عرض سلام وادب
پرسشگر گرامی در این درس استاد طبسی به بررسی روایت از کتاب غیبت طوسی پرداخته اند:
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
بحث ما راجع به روایات مادر امام زمان (عج) و پاسخ به اشکالاتی است که به روایت بشر نخاس وارد شده است. مشکل سندی روایت بشر نخاس، یکی از شبهاتی است که بعضی گفته‌اند. به همین جهت ما در مقام بررسی سندی روایت مذکور برآمدیم تا صحت و سقم اشکال را بررسی نماییم.
ادامه بررسی سندی روایت بشر نخاس
یکی از منابعی که روایت بشر نخاس را نقل می‌کند، شیخ طوسی در الغیبة است.
«أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ الرُّهْنِي‌ قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ »
در جلسه قبل گفتیم که وقتی شیخ طوسی می‌فرماید، «أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ» مراد از این جماعت؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس هستند. بنابراین شیخ طوسی، جریان مادر حضرت امام زمان را به 5 طریق از ابوالمفضل نقل می‌کند. ما در اینجا به بررسی دو نفر از این مشایخ می‌پردازیم تا اعتبارشان مشخص ‌شود. در اینجا ابتدا یکی از روایان در حدیث را بررسی می‌کنیم.
محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن البهلول بن المطلب أبو المفضل الشيباني
مرحوم نمازی در مستدركات علم رجال الحديث در مورد ابو المفضل می‌گوید:
«
محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن البهلول بن المطلب أبو المفضل الشيباني : وقد ينسب إلى جده، فيقال : محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني. نقل العلامة المامقاني تضعيفه في آخر عمره عن جماعة، ثم قال : ونقل المولى الوحيد في فضل الكنى في ترجمة أبى المفضل الشيباني أنه أكثر الثقة الجليل علي بن محمد الخزاز من ذكره مترحما عليه في كتابه الكفاية ( يعنى كفاية الأثر ) قال : ويظهر منه أنه شيخة وحينئذ فيكون الرجل من الحسان. انتهى »
مرحوم مامقانی تضعیف ایشان را در آخر عمرش نقل کرده است. یعنی اواخر عمرش را گفته اند ضعیف است. چرا؟ [شاید بر اثر خلط و بالا رفتن سن و فراموشی بوده. نه اینکه کاملا و از اول ضعیف بوده باشد.] وحید بهبهانی می‌فرماید: صاحب کفایة الاثر، - این شخصیت ثقه - روایات زیادی را از ایشان، در کتاب کفایة الاثر نقل کرده است و ظاهر در این است که ابوالمفضل استاد خزاز است. بنابراین اقل مراتب این است که ابوالمفضل، حسن است.
«
وقال المحدث النوري في خاتمة المستدرك بعد عنوانه : هو من كبار مشائخ الإجازة وإن ضعفوه في آخر عمره، إلا أن عملهم على خلافه كما يظهر من مراجعة الجوامع. وقال في ص في بيان طرق الشيخ في كتاب التهذيب : وإلى محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني صحيح في ست. انتهى. ومثل الأخير في جامع الرواة. وهو من رواة الصحيفة الكاملة السجادية. وفى آخر الربيع الثاني سنة 387 توفى في بغداد وله 90 عاما. وروى عنه السيد في جمال الأسبوع مترحما عليه. وكذا في فلاح السائل مكررا مترحما عليه. وكذا في كفاية الأثر من الرواية عنه مترحما عليه. وله كتاب الأمالي روى عنه السيد في الإقبال مترحما عليه. وله كتاب المباهلة روى عنه السيد في الإقبال قصة المباهلة، كما فيه ص # 96. جملة من روايات الشيخ الطوسي عنه في أماليه. وعد من تلامذة الكليني »[1]
محدث نوری در خاتمه ی مستدرک می‌گوید: ابوالمفضل از بزرگان مشایخ اجازه است. در آخر عمر تضعیفش کردند هر چند در عمل بر خلاف حرفشان، رفتار می‌کنند.[ یعنی بزرگان از ایشان روایت نقل کرده اند و فرق نگذاشته اند که نقل وی در آخر عمرش بوده یا نه]. و شیخ طوسی به محمد ابن عبدالله، طریق صحیحی دارد که جامع الرواة هم، همین را می‌گوید. ابوالمفضل، یکی از کسانی است که صحیفه سجادیه را نقل کرده است. وفاتش 387 در بغداد است. و 90 سال عمر کرده است.
سید ابن طاووس در جمال الاسبوع و فلاح السائل از ایشان روایت نقل می‌کند و می‌گوید: «رحمة الله علیه»، همچنین صاحب کفایة الاثر هم ضمن نقل روایت، بر او ترحم می‌کند.[ حال مبنای آقای خویی را در نظر بگیرید که ترحم آیا توثیق یا تعدیل یا تحسین است؟ ] سید ابن طاووس در اقبال هم همینطور از ایشان نقل کرده و ترحم می‌کند. شیخ طوسی هم در امالی، از ایشان زیاد روایت نقل می‌کند. شیخ او را از شاگردان مرحوم کلینی می‌داند [ خوب دقت کنید. می‌آیند تضعیف می‌کنند. یک فردی، جایی گفته ضعیف است! همین را به دست می‌گیرند و کل جریان روایت مادر امام زمان را زیر سوال می‌برند. یک مراجعه ای بکنید و ببینید افرادی که این روایت را نقل کرده اند آیا معمولی هستند؟]
بیان مرحوم تستری در قاموس الرجال
مرحوم تستری در مورد ابوالمفضل می‌فرماید:
«
محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله بن البهلول بن المطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مرة الصغرى بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان، أبو المفضل قال : عنونه النجاشي كذلك، قائلا : كان سافر في طلب الحديث عمره، أصله كوفي، وكان في أول أمره ثبتا ثم خلط، ورأيت جل أصحابنا يغمزونه ويضعفونه ( إلى أن قال ) رأيت هذا الشيخ وسمعت منه كثيرا ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني وبينه»
مرحوم تستری می‌فرماید که نجاشی در مورد ابو المفضل گفته است که او دائم دنبال جمع آوری احادیث بود لذا همیشه در حال سفر بود. اصالت او کوفی است و در اول عمرش صاحب دقت در نقل روایات بوده، هر چند که در آخر عمرش به ضعف حافظه، مبتلا شده بود. بیشتر اصحاب ما او را تضعیف کرده‌اند. من (نجاشی) او را درک کرده ام و روایات بسیاری از او شنیده‌ام. مرحوم تستری در مورد عبارت نجاشی که می‌فرماید: «و سمعت منه كثيرا...» توضیحی می‌دهد:
«
ومراد النجاشي من قوله : « وسمعت منه كثيرا ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني وبينه » أنه أدرك عصر تخليطه فلم يرو عنه بلا واسطة، بل روى عن مشائخ أدركوا عصر ثبته، فرووا عنه فروى عنهم عنه»[2]
منظور نجاشی از این عبارت این است که او زمان خلط او را درک نموده است لذا روایت بدون واسطه از او، نقل نمی کند بلکه از مشایخی که در دوران ثبت او، روایت شنیده‌اند، نقل می‌نماید
مرحوم تستری در جای دیگری هم، بطور مفصل از ابوالمفضل، سخن به میان می‌آورد:
«
محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني قال : عده الشيخ في رجاله في من لم يرو عن الأئمة ( عليهم السلام ) قائلا : أبو المفضل كثير الرواية إلا أنه ضعفه قوم، أخبرنا عنه جماعة. وعنونه الشيخ في الفهرست قائلا : يكنى أبا المفضل، كثير الرواية، حسن الحفظ، غير أنه ضعفه جماعة من أصحابنا. وابن الغضائري قائلا : أبو المفضل، وضاع كثير المناكير، رأيت كتبه وفيها الأسانيد من دون المتون والمتون من دون الأسانيد، وأرى ترك ما ينفرد به» [ ابن غضائری در اینجا تندروی کرده است و گفته است که او وضاع است و مطالب منکر را ذکر می‌کند و ما کرارا گفتیم که اصلا انتساب این کتاب به ایشان، معلوم نیست.]
مرحوم تستری، مطلبی را از خطیب بغدادی در مورد ابوالمفضل نقل می‌کند.
«
قد عرفت ثمة أن الخطيب أيضا عنونه مثل النجاشي قائلا : نزل بغداد وحدث بها عن الطبري والباغندي والاشناني والموصلي والمحاربي والمؤيدي وخلق كثير من المصريين والشاميين والجزريين وأهل الثغور معروفين ومجهولين، وكان يروي غرائب الحديث وسؤالات الشيخ فكتب الناس عنه بانتخاب الدارقطني ثم بان كذبه فمزقوا حديثه، وكان بعد يضع الأحاديث للرافضة ويملي في مسجد الشرقية»
[
از خطیب انتظار بیش از این نیست. اعتنا به حرف خطیب بغدادی ناصبی نکنید که ارزشی ندارد.]
مرحوم تستری می‌فرماید:
«
والتحقيق ما قاله النجاشي من حصول الخلط له أخيرا وثبته أولا وصحة ما رواه مشائخ الشيخ والنجاشي عنه وقد أكثر الأول في أماليه عنه. ولا عبرة بقول الخطيب الناصبي. وفي ميزان الذهبي : مات سنة 387 وله تسعون سنة»[3]
تحقیق این است که بیان نجاشی در مورد ابوالمفضل ثبت بودن او در اول عمر و حصول خلط در آخر عمر بر اثر کهولت سن صحیح است و همچنین، مشایخ نجاشی و شیخ طوسی هرچه از او نقل کرده اند صحیح است.
پس طبق این بیان، روایت مادر امام زمان را که شیخ طوسی از مشایخ ابوالمفضل نقل کرده است، اشکالی ندارد و روایت صحیح می‌باشد. و این روایت قبل از زمان خلط او، از وی نقل شده است.
اما نسبت به «أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ» که شیخ طوسی می‌فرماید، گفتیم که مراد از این جماعت؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس هستند و این‌ها از مشایخ شیخ می‌باشند. از این 5 نفر، امکان دارد برخی برای ما مجهول یا ضعیف باشند. اجازه دهید دو نفرشان را معرفی کنیم. یکی از این جماعت، غضائری است. البته منظور احمد نیست، بلکه پدرش حسین است.
بیان مامقانی در تنقیح المقال
مرحوم مامقانی بحث مفصلی راجع به حسین ابن عبیدالله غضائری دارد. ایشان از شیعه و از اهل سنت در پاورقی نسبت به ایشان، نقل می‌کند. همه اعتراف دارند که حسین ابن عبیدالله غضائری شیخ الطائفه است. وقتی از شیخ طوسی تعبیر به شیخ الطائفه می‌کنیم یعنی چه؟ یعنی بزرگ شیعه است. مرحوم مامقانی می‌فرماید:
«
عدّه الشيخ رحمه اللّه في باب من لم يرو عنهم عليهم السلام من رجاله‌،قائلا:الحسين بن عبيد اللّه الغضائري،يكنّى:أبا عبد اللّه،كثير السماع،عارف‌بالرجال،و له تصانيف ذكرناها في الفهرست سمعنا منه،و أجاز لنا بجميع‌رواياته،مات سنة إحدى عشرة و أربعمائة.انتهى»
شیخ طوسی قائل است که حسین ابن عبیدالله غضائری، اساتید بسیاری را درک کرده است و او متخصص در فن رجال است و برای او کتاب هایی است که در فهرست آمده است و شیخ آن‌ها را از خود او شنیده است و از او اجازه تمام آن روایات را دارد. او در سال # 21 رحلت نموده است. و نجاشی هم کتاب های زیادی برای حسین ابن عبیدالله غضائری، نام می‌برد.
«
و قال النجاشي: الحسين بن عبيد اللّه بن إبراهيم الغضائري أبو عبد اللّه،شيخنا رحمه اللّه له كتب،منها:كتاب كشف التمويه و الغمة،كتاب التسليم على‌أمير المؤمنين عليه السلام بإمرة المؤمنين،كتاب تذكرة العاقل و تنبيه الغافل،في‌فضل العلم،كتاب عدد الأئمة عليهم السلام و ما شذّ على المصنّفين في ذلك،كتاب البيان في حياة الرحمن،كتاب النوادر في الفقه،كتاب مناسك الحج،كتاب مختصر مناسك الحج،كتاب يوم الغدير،كتاب الرد على الغلاة و المفوضة، [این آقایی که کتاب رد علی الغلاة دارد آیا غالی است؟ روی اینها دقت کنیم. قبل وبعد روایت را مطالعه کنیم و بعد تضعیف کنیم.]، كتاب سجدة الشكر،كتاب مواطن أمير المؤمنين عليه السلام،كتاب في فضل‌بغداد،كتاب في قول أمير المؤمنين عليه السلام:«ألا أخبركم بخير هذه‌الأمّة».
در ادامه مرحوم نجاشی می‌فرماید: «أجازنا جميعها و جميع رواياته عن شيوخه» من از همه این کتب و تمام روایاتی که از او نقل شده است، اجازه روایت دارم.
مرحوم مامقانی، بیان علامه حلی را هم در مورد حسین ابن عبیدالله غضائری نقل می‌کند.
«
و قال في القسم الأوّل من الخلاصة :الحسين بن عبيد اللّه بن إبراهيم‌الغضائري،يكنّى:أبا عبد اللّه،كثير السماع،عارف بالرجال،و له تصانيف‌ذكرناها في كتابنا الكبير،شيخ الطائفة،سمع الشيخ الطوسي منه،و أجاز له جميع رواياته،( شیخ طائفه است و استاد شیخ طوسی است و شیخ از او اجازه روایت دارد)، مات رحمه اللّه في نصف صفر،سنة إحدى عشرة و أربعمائة
«
و أقول- تبعا للمولى الوحيد - :إنّ كونه:شيخ الطائفة؛يشير إلى الوثاقة و كذا كونه:شيخ الإجازة،و كونه:كثير الرواية،و كون:رواياته مقبولةيؤيد ذلك
مرحوم مامقانی مثل مرحوم وحید می‌فرماید که شیخ طائفه بودن حسین ابن عبیدالله غضائری، اشاره به وثاقت او دارد و همچنین شیخ الاجازه بودن و کثیر الروایة و مقبول بودن روایات او، نشان از وثاقت او دارد.[ آیا ممکن است مرجع مسلمین و شیعیان ثقه نباشد؟ پس که ثقه است؟ اینها تمام موید ثقه بودن ایشان است. او فردی معمولی نیست]
«و نقل في الوجيزة عن ابن طاوس‌ توثيقه» در وجیزه از ابن طاوس نقل شده است که او ثقه است.
«
وأقول:قد وفقنا اللّه تعالى لوجدان ذلك في كتابه المسمّى بـ:فرج المهموم،حيث قال:روينا بأسانيد عن الشيخ الثقة الفاضل الفقيه الحسين بن عبد اللّه‌الغضائري‌»
«
و عن المنتقى‌ : إنّ الحسين بن عبيد اللّه الغضائري من مشاهير شيوخ‌الأصحاب»
از منتقی نقل شده است که حسین ابن عبیدالله غضائری از بزرگان و مشاهیر اصحاب است.
و عن شرح التهذيب: «لا تخفى جلالة الرجل،و عدم التوثيق إنّما هو لأنّ‌عادة المصنفين عدم توثيق الشيوخ»
در شرح تهذیب آمده است که جلالت و منزلت حسین ابن عبیدالله غضائری بر کسی پوشیده نیست. و اگر وثاقت او در کتب نیامده است زیرا که عادت مصنفین این بوده است که شیوخ را توثیق نمی کرده‌اند.[ زیرا وثاقت دون شأن آن‌ها می‌باشد. مثلا نگویید، پدر علی ابن ابراهیم چون توثیق ندارد پس روایات، از ناحیه او حسن است. اینگونه نیست بلکه ابراهیم ابن هاشم از مشاهیر مشایخ است. وقتی اینطور باشد دیگر کلمه ثقه دون شأن ایشان است. من از آیت الله العظمی سید احمد خوانساری به یک واسطه شنیدم که برخی از افراد کلمه توثیق دون شان آنها است. فرض بفرمایید بگوییم قمر بنی هاشم یا زینب کبری ثقةٌ! چنین کلماتی، دون شان آنها است.
«
و قد مرّ في ترجمة ابنه نقلنا عن المجلسي رحمه اللّه في البحار أنّ الحسين-هذا-من أجلّة الثقات»
«
و قال الميرزا في الوسيط :و يستفاد من تصحيح العلاّمة رحمه اللّه لطريق‌الشيخ رحمه اللّه إلى محمّد بن علي بن محبوب توثيقه،و لم أجد إلى يومنا هذا من‌خالفه.انتهى»
و موارد دیگری که از بزرگان ما، حسین ابن عبیدالله غضائری را توثیق کرده‌اند. اما نگاهی به نظرات عامه هم در مورد ابن غضائری، بیندازیم.
«
و عن الذهبي في ميزان الاعتدال‌ :الحسين بن عبيد اللّه الغضائري شیخ الرافضة صنف کتاب الغدیر»
ذهبی در میزان می‌گوید که او شیخ و بزرگ رافضی هاست. [ ما نیازی به این حرفها نداریم ولی ببینید که ابن غضائری، چه موقعیت علمی و اجتماعی عظیمی داشته است که امثال ذهبی که سعی در کوچک کردن و عدم مطرح شدن شیعه دارند، نتوانسته اند از او بگذرند. مشکل او از نظر ذهبی این است که کتاب غدیر دارد.]
و عسقلانی در لسان المیزان، از حسین ابن عبیدالله غضائری تعبیر به شیخ رافضه دارد و از شیخ طوسی نقل می‌کند که ابن غضائری به علم خدمت کرد و این شخصیت به قدری نفوذ اجتماعی داشت که در دوران عباسیین، امضای او برد بیشتری از حکم حکام داشت. و برای او کتبی بوده است و نام آن‌ها را می‌برد.
صاحب روضات الجنة هم از او به جلالت یاد می‌کند و او را یکی از بزرگان شیعه می‌داند و می‌گوید که او از همه علمای دوران خود، برتر بود.[4]
پس، حسین بن عبیدالله غضائری یکی از مشایخ شیخ طوسی است که شیخ طوسی جریان مادر امام زمان را از 5 نفر نقل می‌کند که یکی از آنها غضائری است. غضائری هم، روایت را از محمد بن بحر شیبانی، نقل می‌کند. بنده، سال گذشته در مورد ایشان، بحث کرده ام، لذا اجازه دهید تا فقط اشاره ای نمایم. مرحوم نجاشی در مورد وی می‌فرماید:
«
محمد بن بحر الرهني أبو الحسين الشيباني؛... قال بعض أصحابنا: إنه كان في مذهبه ارتفاع. و حديثه قريب من السلامة، و لا أدري من أين قيل ذلك. له كتب، منها: كتاب البدع، كتاب البقاع، كتاب التقوى، كتاب الاتباع و ترك المراء في القرآن، كتاب البرهان، كتاب الأول و العشرة، كتاب المتعة، كتاب القلائد، فيه كلام على مسائل الخلاف التي بيننا و بين المخالفين»[5]
بعضی از اصحاب ما در مورد او گفته اند که غالی بوده است ولی روایات او مشکلی ندارد. [ اگر مشکلی داشته باشد مشکل اعتقادی است] [ بعد خود نجاشی هم تعجب می‌کند و می‌فرماید] نمی دانم از کجا چنین تهمتی به او زده‌اند. بعد نام کتابهایش را ذکر می‌کند.


[/HR]

[1] . مستدركات علم رجال الحديث - الشيخ علي النمازي الشاهرودي - ج 7 - ص 188.
[2]قاموس الرجال، الشيخ محمد تقي التستري، ج9، ص 388.
[3]قاموس الرجال، الشيخ محمد تقي التستري، ج 9، ص390.
[4]تنقیح المقال، مامقانی، ج 22، ص210 به بعد.
[5] رجال النجاشي ؛ ص384.

جمع بندی

سوال:
با سلام
روایاتی وجود دارد که می گویند مادر امام زمان علیه السلام رومی بوده اند. از طرفی دیگر برخی نویسنده ها در معتبر بودن ادعای رومی بودن مادر امام زمان (عج) تشکیک کرده اند و این ماجرا را رد کرده اند و گفته اند. که این داستان افسانه است و واقعیت ندارد.
اعتبار و موثق بودن روایات رومی بودن مادر امام زمان علیه چگونه اثبات می شود؟
آیا این روایات معتبر و موثق هستند یا این که روایات ضعیفی هستند؟

پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
پرسشگر گرامی در پاسخ به پرسش شما ابتدا به نقل منابع و مصادر این روایت پرداخته وسپس به بررسی سندی آن می پردازیم:

منابع و مصادر روایت:
منابع و مصادر متعددی، این روایت را نقل کرده اند، پس نشان از آن دارد که به این متن اعتنا شده است.
منبع اول:
شیخ صدوق در کمال الدین (ج2، ص417، باب 41، ح اول)، به سند خودش از «نوفلی»نقل می‌کند که: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ‌ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ:
همه، عبارت «حَدثنا» دارند که معلوم می‌شود، جریان در جمع، مطرح شده است.
منبع دوم:
کتاب «دلایل الطبری» از محمد این رستم طبری (چاپ جدید ص489 و چاپ قدیم ص262) است که طبری شیعی می‌گوید: « حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ سَنَةَ خَمْسٍ وَ ثَمَانِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ الرُّهْنِيُ‌ الشَّيْبَانِيُّ، قَال‌:
شیبانی (سال 385) این جریان را برای آقای طبری نقل می‌کند
اشکال: شیبانی که روایت را از بشر نخاس شنیده است، سال 286 است ولی، شیبانی که طبری از او نقل روایت می‌کند، سال 385 می‌باشد. یعنی تقریبا صد سال فاصله است.
جواب اشکال: صد سال می‌تواند فاصله شود زیرا عده ای، جزء معمرین بوده‌اند. در بین شیعه، ما معمرین داریم و ثلاثیات در بین اهل سنت موجود است. بخاری که قرن سوم است به سه واسطه از پیامبر نقل کرده است. پس بايد عمرشان زیاد باشد و ما هم در کتاب کلینی شریف، ثلاثیات داریم.
منبع سوم:
غیبت طوسی، ص178 است که می‌گوید: أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ الرُّهْنِي‌ «3» قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدُ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع وَ جَارُهُمَا بِسُرَّ مَنْ‌رَأَى‌
« أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ»: این جماعت چند نفر است؟ گاهی جماعت، چهار نفر و گاهی 5 نفر است که بعضی اوقات، شیخ مفید هم در بین آن هاست. بعضی از آنها افراد معمولی نیستند. البته شیخ طوسی با اختلافات مختصری روایت را نقل می‌کند که این هم، ضرری به نقل نمی زند.
منبع چهارم:
· فتال نيشابورى درروضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ج‌1 ؛ ص252) همین مطلب را می‌آورد که این، همان نقل کمال الدین است که به صورت مرسل است[البته نمی گوید ولی متن همان است]، « قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّد...
منبع پنجم:
مناقب ابن شهر آشوب (ج4 ص440، همین مطلب را با کمی اختصارنقل می‌کند )
منبع ششم:
مرحوم نیلی در منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیهم السلام، ص51، فصل 5
منبع هفتم:
مرحوم فیض در کتاب نوادر الاخبار (ص209) که همان مطلب کمال الدین است.
منبع هشتم:
حر عاملی در اثبات الهداه، در 5 جا همین روایت را نقل می‌کند، (ج3 ص363) از کمال الدین ؛ (ص365) از غبیت طوسی؛ ص408 ازکمال الدین؛ ص409 از غیبت طوسی، ؛ 495 از کمال الدین
منبع نهم:
سید هاشم بحرانی در حلیة الابرار (ج5 ص 141)
منبع دهم:
مرحوم مجلسی در بحارالانوار در دوجا (ج1ص6 و ص10 )از غیبت طوسی و کمال الدین نقل می‌کند.
بررسی سند:
در ارتباط با سند بعضی، از همان اول اظهار عجز کرده و گفته اند که سند مشکل دارد.آیا در صورتی که راوی، تضعیف شده باشد اگر متن، قوت داشته باشد، آیا خللی در روایت وارد می‌شود؟آیا صرف مشکل در سند، سبب می‌شود که متن به این قوت را کنار بگذاریم.
در ارتباط با سند، عمده بحث در دو نفر است یکی «بشر نخاس»ست و دیگری «محمد بن بحرشیبانی» است.

بررسی رجالی بشر نخاس:
مرحوم خویی در معجم، متعرض بشر نخاس شده‌اند. ایشان، ابتدا روایت شیخ صدوق را نقل می‌کند و سپس به روایت اشاره می‌کند که امام خطاب به به بشرفرمودند:«فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِنِّي مُزَكِّيكَ وَ مُشَرِّفُكَ بِفَضِيلَةٍ تَسْبِقُ بِهَا» (شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد. مى‌خواهم تو را به فضيلتى، مشرّف سازم كه به وسیله آن بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويى)
آقای خویی می‌گوید : این نص و تنصیص معصوم بر وثاقت در مورد بشر، اگر ثابت شود، بشر مشکلی ندارد. ولی اگر
مشکل بشر و محمد بن بحرشیبانی را هم، قبول کنیم و مشکل شان هم حل شود، بازدر این روایت (طریق صدوق) چند نفر هستند که مجهول هستند. 1. نوفلی 2. وشاء بغدادی 3. احمد ابن طاهر قمی اینها مجهول هستند. سپس ایشان می‌فرماید: ما نمی توانیم، وثاقت شخصی را از روایت خودش بپذیریم، زیرا خود بشردر مورد خودش نقل می‌کند که امام فرمود: «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»، زیرا مستلزم دور است.(1)
حضرت امام نکته ای بالاتر می‌گوید، ایشان می‌فرما ید:« نقل وثاقت از طریق خود شخص، (یعنی کسی که وثاقت خودش را نقل کند) موجب سوء ظن به وی می‌شود که آقای سبحانی مطلبی را از امام خمینی نقل می‌کند که :
« اذا کان نقل الوثاقه هو نفس الراوی فان ذلک یثیر سوء الظن حیث قام بنقل فضائله و مدائحه» (2)
ما نمی توانیم وثاقت شخصی را از خودش قبول کنیم، زیرا قبول این روایت راوی، اگر وثاقت خودش را نقل کند، موجب سوء ظن به او می‌شود.
پس این دو بزرگوار- آقای خویی و امام خميني - وثاقت بشر را قبول نمی کنند.
بیان مرحوم تستری
آقای تستری در قاموس الرجال، ابتدا از آقای وحید بهبهانی نقل می‌کند که: بشرنخاس، از دوستداران امام هادی است و امام به او فرمان داده است که مادر امام زمان علیه السلام را خریداری نماید و در خطاب به او فرموده «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ » (پس، آقای بهبهانی، نظر اقای خویی را نپذیرفته است و به اشکال دور، اعتنا نکرده و متن را قبول کرده است.)(3)
اشکال آقای تستری:
« أقول: الأصل في ما قال خبر الإكمال في باب ما روي في «نرجس» امّ القائم -عليه السلام-إلاّ أنّ صحّته غير معلومة، حيث إنّ في أخبار اخر أنّ امّه -عليه السلام-كانت وليدة بيت حكيمة بنت الجواد-عليه السلام»(4)
مرحوم تستری مي‌فرمايد:
الف: صحت این روایت معلوم نیست.
ب: روایات دیگری داریم که مفادش این است که مادر امام زمان در خانه حکیمه متولد شده وخودش فرزند کنیز بوده وجزء اسرا نبوده است.
پس آقای تستری به سند روایت، اشکال وارد نکرده است، بلکه می‌گوید:روایت بشر، معارض دارد، یعنی سند روایت را پذیرفته اند چون معارض فرع بر قبول و فرع بر صحت روایت است، پس تعارض بین حجتین است نه بین حجت و لاحجه.
متواضعانه به ایشان عرض می‌کنیم که آیا روایتی را که نقل فرموده اید (روایت معارض)، مشکل سندی ندارد؟ ایشان در قاموس الرجال، می‌فرمایند:« و اختلف الخبر في امّ الحجّة هل كانت من جواريها و أنّها ربّتها و أهدتها إلى ابن أخيها العسكري أو من اسراء الروم الّتي اشتراها الهادي لابنه؟ و المفهوم من إثبات المسعودي أنّ الأوّل الثبت، حيث اقتصر على خبره، و مال الإكمال إلى الثاني حيث إنّه و إن روى الأوّل، إلاّ أنّه قال: «ما روي في نرجس امّ القائم و اسمها مليكة بنت يوشعا بن قيصر الملك» و روى خبره، و هو المفهوم من أخبار عبّر فيها بأنّ الحجّة ابن سبية، اللّهمّ إلاّ أن يقال: إنّها أعمّ من أن تكون بلا واسطة.»(5)
آیا مادر امام زمان، از کنیزها ی حضرت حکیمه بوده است که وی، آن بانو را در خانه تربیت کرده و بعد به پسر برادرشان (امام عسکری) هدیه کرده است و یا اینکه مادر امام زمان، از اسرای روم (اشاره به این روایت بشر نخاس ) می‌باشد؟ در این مساله، اختلاف شده است.
از آنجا که مسعودی فقط، خبر ولیده بودن خانه حکیمه را نقل کرده است، استفاده می‌شود که نظر اول را می‌پذیرد [ نمی دانم منظور جناب تستری از این کلام چیست؟ چون یکی از مصادر بشر نخاس، مسعودی می‌باشد.] ولی آقای صدوق، نظرش این است که مادر امام زمان، از اسراء بوده است، هر چند روایت اول – ولیده بودن خانه حکیمه – را هم نقل کرده است.
آنچه از روایات هم فهمیده می‌شود - و حرف شیخ صدوق را تأیید می‌کند- نظر دوم (اسیر بودن مادر امام زمان) است، زیرا در روایات از حضرت حجت، تعبیر به «ابن سبیه» شده است.
مگر بگوییم: مادرش سبیه بوده است، لذا اگر این توجیه را بپذیریم، دیگر روایت ابن سبیه با روایت ولیده بودن مادر امام زمان منافاتی، ندارد. در این صورت، حضرت نرجس، در خانه حکیمه بوده ولي مادرش به اسارت برده شده است نه خودش. [به نظر ما اصلا، نیازی به توجیه جناب تستری نمی باشد.]
پس مرحوم تستری، درجلد دوازدهم قاموس، ترجیحی را اختیار نکرد و در جلد دوم، صحت روایت بشرنخاس را زیر سوال می‌برد و قائل است که روایت بشر، معارض دارد. گویا مرحوم تستری می‌خواهد، روایت بشر نخاس را رد کند و ما، روایا تی که کنیز بودن حضرت نرجس را تأیید می‌کند، بیان می‌کنیم(6). تعابیری مثل: «ابن امه سوداء»«ابن سیده الاماء» و « ابن خیره الاماء»، دال بر این مطلب دارد.
آقای نمازی در مستدرکات علم رجال از «بشرنخاس» تمجید می‌کند و ظاهرش این است که روایت «بشر نخاس» را پذبرفته است.
مرحوم حایری در منتهی المقال، ابتدا سخن وحید بهبهانی را نقل می‌کند ولی توضیح یا ردی بر کلام او ندارد، هر چند ظاهرش این است که کلام را پذیرفته باشد.(7)
مرحوم مامقانی هم، پس از اینکه، حرف وحید بهبهانی را نقل می‌کند، راجع به بشر نخاس می‌گوید:« بشر ثقه و شخصیت بزرگی است و تعجب است از اینکه کلام وی را، نقل نکرده‌اند.»(8)
نتیجه:
درکتب قدما نقلی از «بشر نخاس» به میان نیامده است ولی متأخرالمتأخرین [ چون امثال علامه حلی، جزء متاخرین هستند، از این اصطلاح استفاده می‌کنیم] و معاصرین مانند: بهبهانی و حائری و خویی در این شخص اختلاف نظر دارند. بهبهانی و حائری، او را قبول می‌کنند. مرحوم خویی، اشکال دور را مطرح می‌کند و مرحوم تستری هم، قائل به معارض است. آقایان، نمازی و مامقانی هم، روایت را می‌پذیرند.
به نظرآقای طبسی، بشر نخاس اگر از ثقات هم نباشد ممدوح و حسن است و فرمایش مرحوم مامقانی، بعید نیست که در مورد بشر می‌فرماید: «فرجل من الثقات...» یعنی که بشر نخاس، ثقه است، .
ما حتی اگر از نظر سندی هم به ثقه بودن راوی نرسیم، از قوت متن می‌توانیم به اعتبار راوی پی ببریم. پس متن، قوی است و ما از قوت متن به اعتبار روایت [ حداقل] می‌رسیم.
حضرت امام می‌فرمود: بعضی از متون، نشان از آن دارد که از معصوم، صادر نشده است و بعضی دیگر به خاطر قوت متن آن، مشخص است که از معصوم صادر شده است، گر چه مشکل سندی داشته باشد. مثلا زیارت جامعه کبیره، گرچه مشکل سندی دارد، ولی ما به خاطر قوت متن، به آن اعتناء می‌کنیم.
روایت بشر را بزرگانی مثل شیخ طوسی و شیخ صدوق و طبری که در بیان اظهار اعتقادات و جزئیات هستند، نقل می‌کنند و حاشیه ای هم بر آن، نمی زنند، پس معلوم می‌شود که با توجه به چنین قرائنی، این روایت را تلقی به قبول کرده‌اند.
پس، اعتنای بزرگان و قرائن صحت روایت، موجب تلقی به قبول روایت نزد بزرگان شده است.

منابع:
1- خوئی، معجم رجال الحديث، ج3 ص316 .
2- سبحانی، کلیات علم رجال،ص 352.
3- قال: قال الوحيد: من ولد أبي أيّوب، أحد موالي أبي الحسن و أبي محمّد -عليهما السلام-و أمره الأوّل بشراء امّ القائم- علیهه السلام -و قال- علیهه السلام - فيه: أنتم ثقاتنا أهل البيت و إنّي مزكّيك و مشرّفك بفضيلة تسبق بها سائر الشيعة. (قاموس الرجال (ج2 ص330 ).
4- تستری، قاموس الرجال (ج2 ص330 ).
5- تستری، قاموس الرجال ج12، ص240.
6- این روایات در معجم الاحادیث المهدی، ج4ص403 به نقل از کتاب شریف نعمانی( ج19 باب 13 ص 230).
7- حایری، منتهی المقال،ج1ص 352.
8- تنقیح المقال، مامقانی، ج12،ص، «فرجل من الثقات فالعجب ...».

موضوع قفل شده است