•●۩●• یعقوب کربلا •●۩●•ویژه نامه شهادت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام

تب‌های اولیه

52 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
•●۩●• یعقوب کربلا •●۩●•ویژه نامه شهادت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یا زَیْنَ الْعابِدینَ
[TD="align: right"] موضوعات و گفتگوها:[/TD]
[TD="align: right"] زندگي نامه ي امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] امام زين العابدين علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] چهل حديث گهربار منتخب از امام علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] رساله حقوق امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناجات های زیبای امام سجاد علیه السلام در صحیفه ی سجادیه[/TD]
[TD="align: right"] الگو: کنترل خشم توسط امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بهترين دوست از منظر امام سجاد عليه‌السلام[/TD]
[TD="align: right"] خداگونه شدن از منظر امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بهترين زندگى در پرتو سخنان امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دعایی که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به امام سجاد علیه السلام آموخت[/TD]
[TD="align: right"] صحیفه ی سجادیه- امام سجاد علیه السلام + توصيه امام زمان(عج)[/TD]
[TD="align: right"] سخنان شورانگیز امام سجاد علیه السلام در دوران اسارت[/TD]
[TD="align: right"] نقش امام سجاد عليه السّلام در رساندن پيام كربلا[/TD]
[TD="align: right"] آيا مادر امام سجاد علیه السلام شهربانو است ؟ چرا رد مي كنند؟[/TD]
[TD="align: right"] چرا امام سجاد علیه السلام به جای مختار قیام نکرد؟[/TD]
[TD="align: right"] چرا مختار بعد از قيام خلافت را به امام سجاد علیه السلام تحويل نداد؟[/TD]
[TD="align: right"] امام سجاد علیه السلام با حاکمان زمانشان بیعت کردند؟[/TD]
[TD="align: right"] نقش امام سجاد (عليه السّلام) در رساندن پيام كربلا[/TD]
[TD="align: right"] خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه [/TD]
[TD="align: right"] خطبه امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید [/TD]
[TD="align: right"] اگر حضرت علی اكبر زنده میماند امام میشد ؟[/TD]
[TD="align: right"] آیا مادرامام سجاد علیه السلام (شهربانو) در کربلا حضور داشت ؟[/TD]
[TD="align: right"] زمان بازگشت امام سجاد علیه السلام براي دفن پيكر مطهر شهداي كربلا كي بود؟[/TD]
[TD="align: right"] هر روز با یک درس از صحیفه سجادیه[/TD]
[TD="align: right"] مناجات پانزده گانه امام سجاد(ع)[/TD]
[TD="align: right"] چه مصلحتی در بیماری امام سجاد (ع) در کربلا بوده است؟[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و نرم افزار:[/TD]
[TD="align: right"] صحيفه سجاديّه[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] کتابخانه حضرت امام سید ا لساجدین علیه ا لسلام[/TD]
[TD="align: right"] مداحی در سوگ شهادت امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] پیامک شهادت امام سجادعلیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه شهادت امام سجاد علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] خطابه های عاشورایی[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار سیدالساجدین علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] کارت پستال صوتی ویژه امام سجاد علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1388[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390 (1)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390 (2)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391 (1)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391 (2)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392 (1)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392 (2)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393 (1)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393 (2)[/TD]

[b]content[/b]


دانلود صوت

یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی

از صبح زود تا به سحر گریه میکنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه میکنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی
این طفل را به جان خودت اب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی
از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی ؟
بادیدن اسیر کجا میرود دلت
بادیدن فقیر کجا میرود دلت

من بر این ماه که بر نیزه نشسته، پسرم


پاره پاره شده همچون لب بابا جگرم
من جگر پاره آن بزم شرابم والله
خیزران رنگ گرفت از لب زخم پدرم
اینکه آتش به سرم ریخته شد دردی نیست
عکس رخساره نیلی است در این چشم ترم
لرزه بر پیکرش افتاد کنیزش خواندند
من خجالت زده از خواهر نیکو سیُرم
خارجی و پسر خارجیان گفت به من
آنکه با زخم زبان کرده چنین خونجگرم
خواهر کوچک من گوشه ی ویران جان داد
هر سحر یاد همان غربت وقت سحرم
جواد حیدری

:Sham:شهادت مظلومانه امام سجاد علیه السلام تسلیت باد :Sham:


[="Times New Roman"][="Navy"]

[=times new roman] يا زين العابدين(ع)



[=times new roman]غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
[=times new roman][=times new roman]ازمن گرفته کربلا دار و ندارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
[=times new roman][=times new roman]رفته ست دیگر دلخوشی از روزگارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]قلب زمین و آسمان ها تا قیامت
[=times new roman][=times new roman]میسوزد از این گریه يِ یعقوب وارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]خواب از دو چشم بی قرار من گرفته
[=times new roman][=times new roman]نیزه نشینی همه ایل و تبارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]بزم شراب و خیزران ، اشک سکینه
[=times new roman][=times new roman]سی سال از این غصه ها شب زنده دارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]سی سال این پیراهن خونی بابا
[=times new roman][=times new roman]برده تمام صبر قلب بی قرارم
[=times new roman][=times new roman]
[=times new roman][=times new roman]سوغاتی ویرانه دلگیر شام است
[=times new roman][=times new roman]لرزیدن در لحظه های احتضارم
[=times new roman][=times new roman]***

[=times new roman][=times new roman]تنها به جرم گریه بر سالار زینب
[=times new roman][=times new roman]روزی بدون سایبان گردد مزارم
[=times new roman][=times new roman]
(محمد حسين رحيميان)

[="Times New Roman"][="Navy"]


[/]

[=Times New Roman]

[=times new roman][B]قسمت این بود بال و پر نزنی

[=times new roman]مرد بیمار خیمه ها باشی
[=times new roman]حکمت این بود روی نی نروی
[=times new roman]راوی رنج نینوا باشی
[=times new roman]**
[=times new roman]چقدر گریه کردی آقاجان
[=times new roman]مژه هایت به زحمت افتادند

[=times new roman]قمری قطعه قطعه را دیدی
[=times new roman]ناله هایت به لکنت افتادند
[=times new roman]**
[=times new roman]سربریدند پیش چشمانت
[=times new roman]دشتی از لاله و اقاقی را
[=times new roman]پس گرفتید از یزید آخر
[=times new roman]علم با شکوه ساقی را !؟
[=times new roman]**
[=times new roman]کربلا خاطرات تلخی داشت
[=times new roman]ساربان را نمی بری از یاد
[=times new roman]تا قیام ِ قیامت آقاجان
[=times new roman]خیزران را نمی بری از یاد
[=times new roman]**
[=times new roman]خون این باغ، گردن ِ پاییز
[=times new roman]یاس همرنگ ارغوان می شد
[=times new roman]چه خبر بود دور ِ طشت طلا
[=times new roman]عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
[=times new roman]**
[=times new roman]کاش مادر تو را نمی زایید!
[=times new roman]گله از دست ِ زندگی داری
[=times new roman]دیدن آب ، آتشت می زد
[=times new roman]دل خونی ز تشنگی داری
[=times new roman]**
[=times new roman]تا نگاهت به دشنه ای می خورد
[=times new roman]جگرت درد می گرفت آقا
[=times new roman]تا جوانی رشید می دیدی
[=times new roman]کمرت درد می گرفت آقا
[=times new roman]**
[=times new roman]جمل شام پیش ِ رویت بود
[=times new roman]خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
[=times new roman]«السلام علیک یا عطشان»
[=times new roman]ذکر لبهای روضه دارت بود
[=times new roman]**
[=times new roman]پدرت خواند از سر نیزه
[=times new roman]تا ببینند اهل قرآنی اید
[=times new roman]عاقبت کاخ شام ثابت کرد
[=times new roman]که شما مردمی مسلمانی اید
[=times new roman]**
[=times new roman]سوخت عمامه ات، بمیرم من
[=times new roman]سوختن ارث ِ مادری شماست
[=times new roman]گرچه در بندی از تو می ترسند
[=times new roman]علتش خوی ِ حیدری شماست
[=times new roman]**
[=times new roman]خون خورشید در رگت جاری
[=times new roman]از بنی هاشمی، یلی هستی
[=times new roman]دستهای تو را به هم بستند
[=times new roman]هرچه باشد توهم علی هستی
[=times new roman]**
[=times new roman]کاش می مُردم و نمی خواندم
[=times new roman]سر بازارها تو را بردند
[=times new roman]نیزه داران عبای دوشت را
[=times new roman]جای سوغات کربلا بردند

[=times new roman]وحید قاسمی



[/B]

[h=1]

[/h] قافله حسینى را پس از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خیمه زدند. خاندان امام حسین(علیه السلام ) را - كه اكنون اسیران حكومت اموى شناخته مى شدند - در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حكومت ، در شهر كوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار كنند!
على بن الحسین علیه السلام از خیمه ها خارج مى شود. روایت گر آن صحنه مى گوید: على بن الحسین علیه السلام با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز كرد و بر پیامبر اسلام (ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
هان اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من على بن الحسین فرزند همان حسین هستم كه در كنار رود فرات ، با كینه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى این كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند كسى هستم كه حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم كه دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن كه كسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند. و البته این گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست !
اى كوفیان!
شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را كه براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت كردید! ولى او را كشتید، به جنگ كشاندید و تنهایش گذاشتید!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارك دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!
پیامبر اكرم(ص) را با كدام رو و با كدام چشم نگاه خواهید كرد.
او به شما خواهد گفت : شما خاندان مراكشتید، حرمتم را شكستید، بنابراین از امت من نخواهید بود.
سخنان امام سجاد (علیه السلام ) كه به اینجا انجامید، صداى كوفیان به گریه بلند شد، وجدان هاى خفته براى چندمین بار بیدار شدند. كوفیان به ملامت و سرزنش خویش پرداختند! امام سجاد (ع) به سخنان ادامه داد و فرمود:
خداى رحمت كند كسى را كه : رهنمودهاى مرا بپذیرد و سفارش هاى مرا كه در راستاى رضاى الهى و درباره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) اوست رعایت كند چه این كه رسول خدا براى ما الگویى شایسته بود.

اسم مبارك آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین كنیة او ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.
حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است كه دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است كه مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراك در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.

ایمان امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح می گوید: یا من دل علی ذاته بذاته.
«ای كسی كه برهان وجود خود هستی.»
حضرت سجّاد نیز در دعای ابوحمزة ثمالی می گوید: بك عرفتك وانت دللتنی علیك وعوینی الیك ولولا انت لم أدرما انت.
«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی شناختم.»
این گونه كمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است كه امیرالمؤمنین می فرماید: لو كشفت لی الغطاء ما ازددت یقینا.
«اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را بر این چشم ظاهری دید و می دیدم بر یقین من كه الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمی شد.».
علم امام سجّاد (ع)
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «از من بپرسید هرچه می خواهید كه به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می دانم، حضرت سجاد نیز می گوید: «اگر نمی ترسیدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقایع را تا روز قیامت می گفتم.»

تقوای امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: والله لو اعطیت الاقالیم السبعة وما تحت افلا كها علی ان اعصی فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت.
«به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند كه به مورچه ای ظلم كنم و بیجهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، نمی كنم.»
حضرت سجّاد نیز می فرمود:

align: center

تعصی الاله وانت تظهر حبّه
هذا لعمری فی الفعال بدیع
لو كنت تظهر حبه لأطعته
ان المحب لمن یحب مطیع

«خداوند را معصیت می كنی و ادعا می كنی كه او را دوست داری. به جان من این ادعا از عجایب امور است. اگر راستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می كردی، زیرا محّب همیشه مطیع محبوب است.»
در این اشعار نیز امام سجاد می گوید محال است كه خداوند را معصیت كنم، زیرا او را دوست دارم.

عبادت امام سجاد (ع)
دربارة امیرالمؤمنین گفته شده است كه روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح عبادت می كرد. حضرت سجّاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات كه به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد. عبادت و سجدة او به حدی بود كه به زین العابدین و سجّاد ملقّب شد.
از رسول اكرم روایت شده كه روز قیامت خطاب می شود: «كجا است زین العابدین؟» و می بینم كه فرزندم علی بن الحسین جواب می دهد و می آید. از امام باقر روایت شده كه: «پدرم را می دیدم كه از كثرت عبادت پاهای او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه های او مجروح، و محل سجدة او پینه بسته بود.»

سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)
در تاریخ است یكی از كارهای امیرالمؤمنین (ع) اداره كردن فقرا بطور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شبها خوراك، پوشاك و هیزم به خانة بینوایان می برد، و آن بینوایان حتی نمی دانستند كه چه كسی آنها را اداره می كند. همچنین میان مورخین مشهور است كه امام سجاد (ع) چنین بوده است.
راوی می گوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم كه از مناقب امیرالمؤمنین (ع) صحبت شد و گفته شد هیچ كس قدرت عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ كس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین نبوده است كه صد خانواده را اداره می كرد. شبها گاهی هزار ركعت نماز می خواند.»
از طریق اهل تسنن روایت شده است كه چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را بطور مخفی اداره می كرده است.

زهد امام سجّاد (ع)
چنانچه امیرالمؤمنین (ع) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به كسی جز به خدای متعال نداشته است. همچنین بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود: اصحابی، اخوانی، علیكم بدار الآخرة ولا اوصیكم بدار الدنیا فانكم علیها وبها متمسكون اما بلغكم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنیا ولا تتخذوها قراراً.
«ای یاران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی كنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید كه حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه كسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»

شجاعت امام سجّاد (ع)
شجاعت امیرالمؤمنین (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود.
امیرالمؤمنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمروبن عبدود و مرحب خیبری به كار می برد و فرزند گرامی او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی منبر در مسجد شام به كار برده است.

سیاست امام سجّاد (ع)
امیرالمؤمنین به اقرار همة مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانكه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لهك عمر، یعنی: «اگر علی نبود عمر هلاك شده بود.»
امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند كه تدبیر امام سجّاد، مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست كسانی چون یزید و عبدالملك مروان نجات داد.

حلم امام سجاد (ع)
دربارة امیرالمؤمنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند: «برآدم بیخردی گذشتم كه به من بد می گفت. از او صرف نظر كردم گویی كه او حرفی نزده است.» دربارة امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرمودند: «بر كسی گذشتم كه به من بد می گفت. بدو گفتم كه اگر راست می گویی خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ می گویی خدا تو را بیامرزد!»

تواضع امام سجاد (ع)
آن حضرت با فقرا می نشست، با آنان غذا می خورد، از آنان دلجویی می كرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، برای آنان كار می كرد و از آنان پذیرایی می نمود، و دربارة آنان به دیگران سفارش می كرد.
تاریخ نویسان اقرار دارند كه امام سجاد (ع)، دوست داشت فقیران، یتیمان و بینوایان سر سفره‌اش باشند و با آنها بنشیند، غذا برای آنها آماده كند و حتی غذا در دهن آنان بگذارد.

فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)
فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، كنایه، لطایف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده:
دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق.
«پایین تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.»
امام سجّاد صحیفة كامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه ای كه چون آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه ای كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یك دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد. صحیفه ای كه محققین اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد نهاده اند. صحیفه ای كه ابلهی با فصاحت ادعا كرد كه می تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق كرد و مرد.

جهاد امام سجاد (ع)
امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگترین مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركین نجات دهد. ولی فرزندش امام سجّاد گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است. قیام ابی عبدالله الحسین (ع) درختی بود كه در كربلا كاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زینب كبری انجام گرفت.
تدبیر امام سجاد در اسارت، گریه های امام سجاد در مدینه، نوحه خوانی و روضه خوانیهای آن حضرت در مدت سی و پنج سال سخنرانیش، به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمربخش كه تحلیل سیاسی تاریخ، این مطالب را نشان می دهد.

عفو و جوانمردی امام سجّاد (ع)
اگر تاریخ دربارة امیرالمؤمنین (ع) می گوید كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامی كه ظرف شیری را برای حضرت می آوردند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد، و دربارة او وصیّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نیز منقول است كه: فرماندار مدینه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین كنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از این خواری نجات یابد.
آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار كردم.

ابهت و شخصیت امام سجّاد (ع)
دربارة امیرالمؤمنین (ع) گفته شده كه بسیار متواضع بود، ولی بزرگی شخصیّت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود. همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد (ع).
در تاریخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعیت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه ای برای او فرشی انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتی به حجر الاسود رسید، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. یكی از اطرافیان پرسید: این مرد كیست كه مردم چنین به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمی دانم. فرزدق آنجا بود، فی البداهة قصیدة مفصلی دربارة امام سجاد سرود. ما چند بیت از آن قصیده را می آوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:

align: center

هذا الذی تعرف البطحاء وطاته
والبیت یعرفه والحل والحرم
ما قال لاقط الا فی تشهده
لولا التشهد كانت لانه نعم

align: center

یغضی حیاء ویغضی من مهابته
فما یكلم الا حین یبتسم
من معشر حبهم دین وبغضهم
كفر وقربهم منجی ومقتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم
فی كل فرض ومختوم به الكلم

«این مردی است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را می‌شناسند.
نه، در كلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده می كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله می گوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو می بندد برای آنكه حیا دارد، و دیگران چشم فرو می بندد به جهت ابهتی كه او دارد. و سخن با او نمی گویند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قیامت حب آنها دین است و بغض آنها كفر است و قرب و نزدیكی به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام می شود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بیت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته می شود باز اسم اهل بیت است. گفته شده كه فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفتة جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.

زندگی امام سجاد (ع)
می دانیم زندگی امیرالمؤمنین (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه می فرماید: صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی. یعنی: «صبر نمودم در مصایب نظیر كسی كه خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد.» ولی زندگی امام سجّاد علیه السلام از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفین به دنیا آمد: در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا كرده. معاویه را با كشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعة سبّ امیرالمؤمنین در خطبه ها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسة كربلا و اسارت، كه هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل بیت پدرش پشت سر نهاد. قضیة حره كه ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده كرد.
یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود.
او شاهد قضیة عبدالله بن زبیر است ـ كه همة بنی هاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل بیت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است كه در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاة الحیوان می گوید خوراك آنها دو قرصه نان بود كه بیشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل بیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی كرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.
والسلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیاً.

[h=1]مصیبت یعقوب بزرگتر بود یا حضرت سجاد؟

[/h]اسماعیل بن منصور - كه یكی از راویان حدیث است - حكایت كند:
امام سجّاد، حضرت زین العابدین علیه السّلام پس از جریان دلخراش و دلسوز عاشورا بیش از حدّ بی تابی ‏و گریه می‌نمود.
روزی یكی از دوستان حضرت اظهار داشت: یابن رسول اللّه! شما با این وضعیّت و حالتی كه دارید، خود را از ‏بین می‌برید، آیا این گریه و اندوه پایان نمی‌یابد؟
امام سجّاد علیه السّلام ضمن این كه مشغول راز و نیاز به درگاه خداوند متعال بود، سر خود را بلند نمود و ‏فرمود: وای به حال تو! چه خبر داری كه چه شده است، پیغمبر خدا، حضرت یعقوب در فراق فرزندش، ‏حضرت یوسف علیهماالسّلام آن قدر گریه كرد و نالید كه چشمان خود را از دست داد، با این كه فقط ‏فرزندش را گم كرده بود. ولیكن من خودم شاهد بودم كه پدرم را به همراه اصحابش چگونه و با چه وضعی به شهادت رساندند.
و نیز اسماعیل گوید: امام سجّاد علیه السّلام بیشتر به فرزندان عقیل محبّت و علاقه نشان می‌داد، وقتی ‏علّت آن را جویا شدند؟
فرمود: وقتی آنها را می‌بینم یاد كربلا و عاشورا می‌افتم.

[h=1]خدا فقط دوستانش را به خانه‌اش دعوت می‌كند!‏

[/h]‏ مرحوم طبرسی در كتاب احتجاج خود آورده است:
در یكی از سال‌ها بر اثر نیامدن باران، شهر مكّه را بی آبی و خشك سالی فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم ‏سخت در مضیقه و تنگنای بی آبی قرار گرفته بودند.
لذا بعضی از شخصیّت‌ها همانند: مالك بن دنیار، ثابت بنانی، ایّوب سجستانی، حبیب فارسی و... جهت ‏نیایش و نیاز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و كعبه الهی را طواف كردند؛ ولیكن هر چه دعا ‏و استغاثه كردند، نتیجه ای حاصل نشد و باران نیامد.
در همین بین، جوانی خوش سیما، غمگین و محزون وارد شد و پس از طواف و زیارت كعبه الهی، خطاب به ‏جمعیّت كرد و فرمود: ای جماعت! آیا در جمع شماها كسی نیست كه مورد محبّت خدای مهربان باشد؟
جمعیّت گفتند: ای جوان! وظیفه ما دعا و درخواست كردن است و استجابت دعا بر عهده خداوند رحمان ‏می‌باشد.
جوان فرمود: چنانچه یك نفر از شما محبوب پروردگار می‌بود، دعایش ‍ مستجاب می‌گردید؛ و سپس به آن‌ها ‏اشاره نمود كه از نزدیك كعبه كنار روید، و آن گاه خودش نزدیك آمد و سر به سجده الهی نهاد و چنین اظهار ‏داشت:

“سَیِّدی بِحُبِّك لی إلاّ سَقَیْتَهُمُ الْغَیْثَ”
ای مولا و سرورم! تو را قسم می‌دهم به آن محبّت و ‏دوستی كه نسبت به من داری، این مردم را از آب باران سیراب فرما.

ناگهان ابری پدیدار شد و همانند دهانه مشك، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعیّت فرو ریخت.
ثابت بنانی گوید: به او گفتم: ای جوان! از كجا دانستی كه خدایت تو را دوست دارد؟
فرمود: چنانچه خداوند كریم، مرا دوست نمی‌داشت، به زیارت خانه‌اش‍ دعوتم نمی‌كرد؛ پس چون مرا به ‏زیارت خود پذیرفته است؛ دوستم می‌دارد، و به همین جهت وقتی دعا كردم مستجاب شد.
پس از آن، جوان اشعاری را به این مضمون سرود:

‏«هركه پروردگار را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولی در عین حال خود را از دیگران بی نیاز نداند، ‏شقی و بیچاره است. بنده خدا به غیر از تقوا و پرهیزكاری چه چیز دیگری می‌تواند برایش ‍ سودمند باشد؟ با این كه می‌داند تمامی عزّت‌ها و سعادتمندی‌ها و خوشبختی‌ها تنها برای افراد باتقوا و پرهیزكار خواهد ‏بود»

ثابت بنانی گوید: پس از آن از اهالی مكّه سؤال كردم كه این جوان كیست؟
گفتند: او علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب - یعنی امام سجّاد، زین العابدین - علیهم السّلام ‏می‌باشد. ‏

مستدرك الوسائل: ج 6، ص 209، ح 8، احتجاج طبرسی: ج 2، ص 149، ح 186.‏

[h=1]خصلتهای ممتاز امام سجاد از زبان حضرت باقر‏ علیهم السلام

[/h]حضرت باقرالعلوم علیه السّلام صفات و خصلتهایی را پیرامون پدرش، حضرت سجّاد، زین العابدین علیه ‏السّلام بیان فرموده است كه بسیار قابل توجّه و است:

  • در هر شبانه روز همچون امیرالمؤمنین علی علیه السّلام هزار ركعت نماز به جا می‌آورد، پانصد درخت خرما ‏داشت كه كنار هر درختی دو ركعت نماز می‌خواند.
چون آماده نماز می‌گردید، رنگ چهره‌اش دگرگون می‌گشت و به هنگام ایستادن به نماز، همچون عبدی ‏ذلیل و فروتن كه در برابر پادشاهی عظیم و جلیل قرار گرفته؛ و تمام اعضاء بدنش از ترس و خوف الهی ‏می‌لرزید.
نمازش همانند كسی بود كه در حال وداع و آخرین ملاقات و دیدار با پروردگارش باشد.
هنگام نماز به هیچ كسی و هیچ سمتی توجّه نداشت؛ و تمام توجّهش به خدای متعال بود، به طوری كه ‏گاهی عبایش از روی شانه هایش می‌افتاد و اهمیّتی نمی‌داد، وقتی به حضرتش گفته می‌شد، در پاسخ ‏می‌فرمود: آیا نمی‌دانید در مقابل چه قدرتی ایستاده و با چه كسی سخن می‌گویم؟!
می گفتند: پس وای بر حال ما كه به جهت نمازهایمان بیچاره و هلاك خواهیم گشت؛ و حضرت می‌فرمود: ‏نافله بخوانید، همانا كه نمازهای نافله جبران ضعف‌ها را می‌نماید.

  • حضرت در شب‌های تاریك كیسه‌های آرد و خرما و مبالغی دینار و درهم بر پشت خود حمل می‌نمود و چه ‏بسا چهره خود را می‌پوشانید؛ و آن‌ها را بین فقرا و نیازمندان توزیع و تقسیم می‌نمود.
و چون حضرتش وفات یافت، مردم متوجّه شدند كه او امام و پیشوایشان، حضرت سجّاد امام زین العابدین ‏علیه السّلام بوده است.

  • روزی شخصی نزد آن حضرت آمد و گفت: یاابن رسول اللّه! من تو را بسیار دوست دارم، پس فرمود: ‏خداوندا، من به تو پناه می‌برم از این كه دیگران مرا دوست بدارند در حالی كه مورد خشم و غضب تو قرار ‏گرفته باشم.

  • از یكی از كنیزان پدرم پیرامون زندگی آن بزرگوار سؤال شد؟ در جواب گفت: حضرت در منزل آنچه مربوط به خودش بود، شخصاً انجام می‌داد ضمن آن كه به دیگران هم ‏كمك می‌نمود.

  • روزی پدرم از محلّی عبور می‌كرد، دید عدّه ای درباره ایشان بدگویی و غیبت می‌كنند، ایستاد و فرمود: اگر ‏آنچه درباره من می‌گویید صحّت دارد از خداوند می‌خواهم كه مرا بیامرزد؛ و چنانچه دروغ می‌گویید، خداوند ‏شما را بیامرزد.

  • هرگاه محصّل و دانشجویی به محضر آن حضرت وارد می‌شد، می‌فرمود: مرحبا به كسی كه به سفارش ‏رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عمل می‌كند، هركه جهت تحصیل علم از منزل خارج شود در هر قدمی كه ‏بردارد زمین برایش تسبیح می‌گوید.

  • پدرم امام سجّاد علیه السّلام سرپرستی بیش از صد خانوار مستضعف و بی بضاعت را بر عهده گرفته بود و ‏به آن‌ها كمك می‌نمود. و آن حضرت سعی می‌نمود كه همیشه در كنار سفره‌اش یتیمان و تهی دستان و درماندگان بنشینند؛ و ‏آنهایی كه معلول و فلج بودند، حضرت با دست مبارك خود برای ایشان لقمه می‌گرفت و در دهانشان ‏می‌نهاد؛ و اگر عائله داشتند، نیز مقداری غذا برای خانوادهایشان می‌فرستاد. ‏

[/HR]خصال مرحوم شیخ صدوق: ج 2، ص 517، ح 4.‏

[h=1]شباهت امام سجاد به حضرت علی علیهماالسلام[/h]
نام مبارك امام چهارم علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد می‌باشد و مشهورترین كنیه ایشان ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار پنجاه و هفت سال است. ایشان پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشتم هجری به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام است و تقریباً بیست و سه سال با پدر بزرگوار زندگی كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.
حضرت سجّاد علیه السلام پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است كه دست عنایت حق به طور خارق العاده این دختر را به امام حسین می‌رساند. شرافت این زن آن است كه مادر نُه نفر از ائمه طاهرین می‌شود و چنانچه امام حسین علیه السلام «اب الائمه» است. این زن نیز «ام الائمه» است.
گرچه امام سجاد علیه السلام با اهل‌بیت علیهم السلام در همه فضایل وجه اشتراك دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنان علی علیه السلام دارد. که آن موارد را ذکر می‌نماییم.

ایمان امام سجاد علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای صباح می‌گوید: «یا من دلّ علی ذاته بذاته؛ ای كسی كه برهان وجود خود هستی.» حضرت سجاد نیز در دعای ابوحمزه ثمالی می‌گوید: «بك عرفتك و انت دللتنی علیك و عویتنی الیك و لولا انت لم أدر ما انت؛ تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی‌شناختم.»
اینگونه كلمات منتهای ایمان را می‌رساند و این همان ایمان شهودی است كه امیرالمؤمنین می‌فرماید: «لو كشفت لی الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را با این چشم ظاهری دید و می‌دیدم بر یقین من كه الآن به ذات مقدس حق دارم چیزی افزوده نمی‌شد.»

علم امام سجاد علیه السلام
اگر امام علی علیه السلام می‌گوید: «از من بپرسید هر چه می‌خواهید كه به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می‌دانم، حضرت سجاد نیز می‌گوید: «اگر نمی‌ترسیدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقایع را تا روز قیامت می‌گفتم.»
[h=2]تقوای امام سجاد علیه السلام[/h]حضرت علی علیه السلام می‌فرمود: «و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة و ما تحت افلاكها علی ان اعصی فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت؛ به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند كه به مورچه‌ای ظلم كنم و بی‌جهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، این کار را نمی‌كنم.» امام زین العابدین نیز می‌فرمود:

تعصی الاله و انت تظهر حبّه هذا لعمری فی الفعال بدیع
لو كنت تظهر حبه لأطعته ان المحب لمن یحب مطیع

«خداوند را معصیت می‌كنی و ادعا می‌كنی كه او را دوست داری. به جان من این ادعا از عجایب امور است. اگر براستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می‌كردی، زیرا محّب همیشه مطیع محبوب است.»
در این اشعار نیز امام سجاد علیه السلام می‌گوید محال است كه خداوند را معصیت كنم، زیرا او را دوست دارم.

عبادت امام سجاد علیه السلام
درباره امیرالمؤمنین گفته شده است كه روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح عبادت می‌كرد. حضرت سجاد نیز چنین بود چه بسیار باغ‌ها و قنوات كه به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد. عبادت و سجده او به حدی بود كه به زین العابدین و سجاد ملقب شد. از رسول اكرم صلی الله علیه و آله روایت شده كه روز قیامت خطاب می‌شود: «كجا است زین العابدین؟» و می‌بینم كه فرزندم علی بن الحسین جواب می‌دهد و می‌آید.
از امام باقر علیه السلام روایت شده كه: «پدرم را می‌دیدم كه از كثرت عبادت پاهای او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه‌های او مجروح، و محل سجده او پینه بسته بود.»

سخاوت، فتوت و رأفت امام سجاد علیه السلام
در تاریخ آمده است یكی از كارهای امیرالمؤمنین علیه السلام اداره كردن فقرا به طور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شب‌ها خوراك، پوشاك و هیزم به خانه بینوایان می‌برد، و آن بینوایان حتی نمی‌دانستند كه چه كسی آنها را اداره می‌كند. همچنین میان مورخین مشهور است كه امام سجاد علیه السلام چنین بوده است. راوی می‌گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم كه از مناقب حضرت علی علیه السلام صحبت شد و گفته شد هیچ كس قدرت عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ كس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین علیهماالسلام نبوده است كه صد خانواده را اداره می‌كرد. شب‌ها گاهی هزار ركعت نماز می‌خواند.»
از طریق اهل تسنن روایت شده است كه چون امام سجاد علیه السلام شهید گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را به طور مخفی اداره می‌كرده است.

زهد امام سجاد علیه السلام
چنانچه حضرت علی علیه السلام زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به كسی جز به خدای متعال نداشته است. امام سجاد علیه السلام نیز همچنین بوده است. لذا به اصحاب خود سفارش می‌فرمود: اصحابی، اخوانی، علیكم بدار الآخرة و لا اوصیكم بدار الدنیا فانكم علیها و بها متمسكون اما بلغكم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. و قال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنیا و لا تتخذوها قراراً. «ای یاران من، برادران من، مواظب خانه آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی‌كنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده‌اید. آیا نشنیده‌اید كه حضرت عیسی به حواریون می‌گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه كسی روی موج آب، خانه می‌سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»

شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام
شجاعت امام علی علیه السلام زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد علیه السلام را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و مخصوصاً خطبه آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می‌شود. امیرالمؤمنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمرو بن عبدود و مرحب خیبری به كار می‌برد و فرزند گرامی او امام سجاد، شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی منبر در مسجد شام به كار برده است.

سیاست امام سجاد علیه السلام
امیرالمؤمنین به اقرار همه مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانكه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لَهَكَ عمر، یعنی: «اگر علی نبود عمر هلاك شده بود.» امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند كه تدبیر امام سجاد علیه السلام، مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست كسانی چون یزید و عبدالملك مروان نجات داد.

حلم امام سجاد علیه السلام
درباره امیرالمؤمنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند: «از کنار آدم بی‌خردی گذشتم كه به من بد می‌گفت. از او صرف‌نظر كردم گویی كه او حرفی نزده است.» درباره امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرمودند: «از کنار كسی گذشتم كه به من بد می‌گفت. به او گفتم كه اگر راست می‌گویی خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ می‌گویی خدا تو را بیامرزد!»
[h=2]تواضع امام سجاد علیه السلام [/h]حضرت علی علیه السلام با فقرا می‌نشست، با آنان غذا می‌خورد، از آنان دلجویی می‌كرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، برای آنان كار می‌كرد و از آنان پذیرایی می‌نمود، و درباره آنان به دیگران سفارش می‌كرد.تاریخ نویسان اقرار دارند كه امام سجاد علیه السلام، دوست داشت فقیران، یتیمان و بینوایان سر سفره‌اش باشند و با آنها بنشیند، غذا برای آنها آماده كند و حتی غذا در دهن آنان بنهد.

فصاحت و بلاغت در کلام امام سجاد علیه السلام
فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، كنایه، لطایف و مثال‌ها را به كار بردن است. و بلاغت، سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آن چنانكه درباره نهج البلاغه گفته شده: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق؛ پایین‌تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.»
امام سجاد علیه السلام صحیفه كامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه‌ای كه مثل آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه‌ای كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل‌بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یك دوره معارف اسلامی را آموزش می‌دهد. صحیفه‌ای كه محققین اسم آن را «اخت القرآن»، «انجیل اهل‌بیت»، «زبور آل محمد» نهاده‌اند. صحیفه‌ای كه ابلهی با فصاحت ادعا كرد كه می‌تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت، نتوانست، دق كرد و مُرد.

جهاد امام سجاد علیه السلام
حضرت علی علیه السلام بزرگترین مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركین نجات دهد. ولی فرزندش امام سجاد علیه السلام گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است. قیام ابی عبدالله الحسین علیه السلام درختی بود كه در كربلا كاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن به دست امام سجاد علیه السلام به دست زینب كبری انجام گرفت. تدبیر امام سجاد علیه السلام در اسارت، گریه‌های امام سجاد در مدینه، نوحه خوانی و روضه خوانی‌های آن حضرت در مدت سی و پنج سال سخنرانیش، به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمربخش كه تحلیل سیاسی تاریخ، این مطالب را نشان می‌دهد.

عفو و جوانمردی امام سجاد علیه السلام
اگر تاریخ درباره امیرالمؤمنین علیه السلام می‌گوید كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامی كه ظرف شیری را برای حضرت می‌آوردند نیمی را می‌خورد و نیم دیگر را برای او می‌فرستاد، و درباره او وصیّت و سفارش فراوان نمود، درباره امام سجاد نیز منقول است كه: فرماندار مدینه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین كنند. امام سجاد علیه السلام اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از این خواری نجات یابد.آن فرماندار معزول می‌گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار كردم.

ابهت و شخصیت امام سجاد علیه السلام
درباره حضرت علی علیه السلام گفته شده كه بسیار متواضع بود، ولی بزرگی شخصیت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود. همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد علیه السلام. در تاریخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعیت مانع شد كه حجرالاسود را استلام كند. پس در گوشه‌ای برای او فرشی انداخته و نشسته بود كه امام سجاد علیه السلام وارد طواف شد و وقتی به حجرالاسود رسید، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. یكی از اطرافیان پرسید: این مرد كیست كه مردم چنین به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمی‌دانم. فرزدق آنجا بود، فی البداهه قصیده مفصلی درباره امام سجاد علیه السلام سرود. ما چند بیت از آن قصیده را می‌آوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:

هذا الذی تعرف البطحاء و طاته و البیت یعرفه و الحل و الحرم
ما قال لاقط الا فی تشهده لولا التشهد كانت لانه نعم
یغضی حیاء و یغضی من مهابته فما یكلم الا حین یبتسم
من معشر حبهم دین و بغضهم كفر و قربهم منجی و مقتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم فی كل فرض و مختوم به الكلم

«این مردی است كه حجاز، خانه خدا، حل، حرم او را می‌شناسند. نه، در كلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده می‌كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله می‌گوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشم‌ها را فرو می‌بندد برای آن كه حیا دارد، و دیگران چشم فرو می‌بندد به جهت ابهتی كه او دارد. و سخن با او نمی‌گویند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قیامت حبّ آنها دین است و بغض آنها كفر است و قرب و نزدیكی به آنان پناه و نجات انسان‌ها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام می‌شود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل‌بیت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته می‌شود باز اسم اهل‌بیت است. گفته شده كه فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفته جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.

زندگی امام سجاد علیه السلام
می‌دانیم زندگی حضرت علی علیه السلام پر تلاطم بود در نهج البلاغه می‌فرماید: «صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی؛ صبر نمودم در مصایب نظیر كسی كه خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد.» ولی زندگی امام سجاد علیه السلام از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرتلاطم‌تر بود. آن حضرت در بحبوحه جنگ صفین به دنیا آمد: در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا كرده. معاویه را با كشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعه سبّ امیرالمؤمنین در خطبه‌ها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسه كربلا و اسارت، كه هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل‌بیت پدرش پشت سر نهاد. قضیه حرّه كه ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده كرد.یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود.
او شاهد قضیه عبدالله بن زبیر است ـ كه همه بنی‌هاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل‌بیت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است كه در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاة الحیوان می‌گوید خوراك آنها دو قرصه نان بود كه بیشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل‌بیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی كرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.

[h=1]جلوه هایی از شخصیت دست نیافتنی امام سجاد علیه السلام
[/h]
شخصیت امام سجاد علیه السلام از آن شخصیت های دست نیافتنی است. مقام معظم رهبری
[h=2]بردباری
[/h]امام زین العابدین(علیه السلام) از بردبارترین مردم بوده و بسیار خشم خود را فرو می خورد. تاریخ نویسان از موارد بردباری او نمونه هایی ذکر کرده اند:
1. آن حضرت کنیزی داشتند که هنگام وضو آب بر دست مبارکشان می ریخت روزی ظرف آب از دست او افتاده و به صورت امام اصابت کرده و صورت ایشان را مجروح ساخت. کنیز فوراً این آیه از قرآن را تلاوت کرد: " والکاظمین الغیظ " و کسانی که در هنگام غضب خشم خود را فرو می خورند. امام نیز به سرعت فرمودند: خشم خود را فرو خوردم . با شنیدن این کلام و دیدن بردباری امام کنیز امید بست تا چیز بیشتری از امام بخواهد؛ لذا دنباله آیه را تلاوت کرد: والعافین عن الناس و کسانی که از گناهان مردم در می گذرند. امام علیه السلام نیز فرمود: خدا از تو در گذرد. سپس قسمت پایانی آیه شریفه را تلاوت نمود: والله یحب المحسنین . خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام علیه السلام نیز در جواب او فرمود: برو که تو را آزاد کردم. 1
2. شخص پستی آن حضرت را دشنام داد امام علیه السلام از وی روی خود را برگرداند آن شخص گفت: با تو بودم و امام به سرعت جواب داد من هم روی خود را از تو بر گرداندم . و بدین ترتیب از مقابله به مثل پرهیز کرده و او را ترک کردند. 2

[h=2]سخاوت
[/h]همه مورخان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که امام سجاد علیه السلام از سخاوتمندترین افراد بوده و دست بخشش او بر فقرا و مساکین گشوده بوده است و از جود و بخشش وی داستان هایی نقل کرده اند. در کرم و سخاوتش همین بس که هر روز ظهر در خانه اش نهار عمومی می داد. 3
امام پسر عمویی داشتند که بعضی از شبها به در خانه اش رفته و مقداری پول به او می دادند آن شخص که ایشان را نمی شناخت به ایشان می گفت : علی بن الحسین اصلاً توجهی به حال من ندارد آن حضرت را نفرین می کرد امام این کلمات را شنید ولی از وی در گذشته و خود را به او معرفی نمی کرد. وقتی امام سجاد علیه السلام از دنیا رفتند آن کمک های شبانه قطع شد و آن مرد فهمید آنکه در دل شب به او کنک می کرده امام علی بن الحسین علیهماالسلام بوده لذا همیشه به حالت گریه و برای عذرخواهی به سر قبر ایشان می آمد

[h=2]برخورد با فقرا
[/h]الف. گرامی داشتن فقیران: امام علیه السلام با فقیران همنشینی نموده و مواظب بود تا احساسات و عواطف آنان به هیچ نحو جریحه دار نشود هنگامی که به سائلی چیزی می داد او را می بوسید تا اینکه سائل احساس ذلت نکند و چون گدایی به سراغش می آمد او را چنین خطاب می کرد خوش آمدی ای کسی که توشه آخرت مرا بر دوش می کشی.

ب. مهربانی امام علیه السلام با مستمندان: او با دست خویش لقمه در دهان آنان می نهاد. 4 مهربانی امام با مستمندان به اندازه ای بود که هیچگاه از چیدن محصول نخلستان در شب خوشش نمی آمد چون فقرا فقط روزها به نخلستان های در حال چیدن می رفتند. هنگامی که خبردار شدند کار پرداز ایشان میوه یک درخت را در آخر شب چیده به او فرمودند: دیگر چنین کاری نکن آیا می دانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این کار نهی کرده و فرموده است: شاخه ای از خرما که به مستمند داده شود همان حقی است که در قرآن به پرداخت آن در روز درو، امر شده است؟ 5

ج. نهی امام علیه السلام از راندن سائل: امام به دلیل تبعاتی که این کار داشت از قبیل از بین رفتن نعمت ها یا نزول ناگهانی عذاب از این کار به شدت نهی می کردند. ایشان در بسیاری از احادیث نقل شده بر ضرورت نراندن سائل تأکید کرده اند. ابو حمزه ثمالی می گوید: روز جمعه ای نماز صبح را با امام به جا آوردم پس از نماز با هم به سمت خانه آن حضرت روانه شدیم ایشان کنیزک خود را به نام سکینه فرا خواندند و فرمودند: امروز جمعه است هیچ سائلی از در خانه من نمی گذرد مگر اینکه او را اطعام می کنید. 6
همه مورخان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که امام سجاد علیه السلام از سخاوتمندترین افراد بوده و دست بخشش او بر فقرا و مساکین گشوده بوده است و از جود و بخشش وی داستان هایی نقل کرده اند. در کرم و سخاوتش همین بس که هر روز ظهر در خانه اش نهار عمومی می داد

[h=2]صدقه دادن پنهانی

[/h]محبوبترین چیز نزد امام سجاد علیه السلام صدقه دادن پنهانی بود تا کسی او را نشناسد امام در راه ترغیب به این عمل می فرمودند: صدقه پنهان آتش غضب خداوند را فرو می نشاند. مستمندان نیز به این کار امام عادت کرده بودند طوری که هر شب بر در خانه ها به هم مژده می دادند که صاحب الجراب یا انبان به دوش آمد، چون نمی دانستند که این شخص کیست. 7
امام پسر عمویی داشتند که بعضی از شبها به در خانه اش رفته و مقداری پول به او می دادند آن شخص که ایشان را نمی شناخت به ایشان می گفت : علی بن الحسین اصلاً توجهی به حال من ندارد آن حضرت را نفرین می کرد امام این کلمات را شنید ولی از وی در گذشته و خود را به او معرفی نمی کرد. وقتی امام سجاد علیه السلام از دنیا رفتند آن کمک های شبانه قطع شد و آن مرد فهمید آنکه در دل شب به او کنک می کرده امام علی بن الحسین علیهماالسلام بوده لذا همیشه به حالت گریه و برای عذرخواهی به سر قبر ایشان می آمد. 8
هنگامی که چیزی به کسی می داد صورت خود را می پوشاند تا طرف مقابل او را نشناسد. 9

[h=2]زهد امام علیه السلام
[/h]ایشان در زمان خود به زاهدترین مردم مشهور بودند تا جایی که وقتی از زهری سؤال شد: زاهدترین مردم کیست؟ پاسخ داد: علی بن الحسین. سعید بن مسیب گوید: علی بن الحسین در هر روز جمعه در مسجد پیامبر مردم را موعظه می کرد و آنان را به بی رغبتی به دنیا و رغبت به آخرت تشویق می نمود: ای مردم تقوای الهی پیشه خود سازید . بدانید که به سوی او باز خواهید گشت... بدانید که خداوند متعال زیور زود گذر دنیا را نه برای اولیای خود می پسندد و نه ایشان را بدان ترغیب کرده است بلکه دنیا و اهل آن را فقط برای این آفریده است تا آنان را بیازماید که کدامیک بهترین عمل را برای آخرت خویش دارند ... پس در زندگی فانی دنیا که خداوند شما را درآن به زهد امر کرده زهد ورزید... خداوند شما و ما را درباره زیورهای زودگذر دنیا از زاهدان قرار دهد که رغبت ایشان در ثواب پایدار آخرت است که ما را برای آن آفریده اند. 10


[/HR]پی نوشت ها:
امالی صدوق، ص 168 . 1
2. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 171
3. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 259
4. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 166
5. بحارالانوار، ج46، ص 62
6. علل الشرایع، ج1، ص 61
7. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 165 و ص 166
8. کشف الغمه، ج 2، ص 319
9. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 166
10. کافی، ج 8، ص 72 تا 76

[h=1]سخت ترين دوران امامت امام چهارم (عليه السلام)
[/h]
امام زين العابدين(عليه السلام) در مدت امامت خويش، سخت ترين دوران عمر خويش را سپري نمود به گونه اي که، عقل آدمي از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بيان، توانايي ترسيم عمق آن را ندارد.
حضرت در دوران امامت خويش با شش نفر از خلفاي جور، معاصر بود که عبارتند از: 1- يزيد بن معاويه (61 – 64 ق) 2- عبدالله بن زبير (61-73) 3- معاويه بن يزيد (مدت چند ماه از سال 64 ق) 4- مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق) 5- عبدالملک بن مروان (65 -86) 6- وليد بن عبدالملک (86 – 96)
دشوارترين دوران امامت امام چهارم(عليه السلام)، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان است که مدت بيست و يک سال به طول انجاميد. مورخان عبدالملک را به عنوان فردي زيرک، با احتياط و دورانديش، اديب، باهوش و دانشمند معرفي مي نمايند.1 او پيش از رسيدن به قدرت، يکي از فقهاي مدينه به شمار مي رفت. و به زهد و عبادت و دينداري شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپري مي کرد به طوري که به او (حمامة المسجد) يعني کبوتر مسجد مي گفتند.2
اما به محض رسيدن به قدرت حالش تغيير يافت، محبت به دنيا و عشق به پست و مقام و رياست، چشم دلش را کور و اعتقاد و ايمان پوشالي او را بر باد فناء داد، و از اينجا معلوم مي شود که ايمان در عمق جان او جاي نگرفته بود والا با روي آوردن دنيا، تغييري در اخلاق و رفتارش ايجاد نمي شد و به گذشته ايماني خود پشت پا نمي زد.
نقل مي کنند: بعد از مرگ پدرش، مشغول خواندن قرآن بود، به محض شنيدن خبر مرگ پدر، قرآن را بست و گفت: اينک بين من و تو جدايي افتاد! و ديگر با تو کاري ندارم.3
عبدالملک، در دوران رياست خود به جنايات فجيعي دست زده و با اين اقدامات غير انساني، لکّه ننگي در تاريخ اسلام از خود برجاي گذاشت.
سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد.4
عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.5
سيوطي و ابن اثير مي نويسند: در طول تاريخ اسلام، عبدالملک نخستين کسي بود که خيانت ورزيد، و نخستين کسي بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع کرد و نخستين کسي بود که از امر به معروف جلوگيري کرد

او روزي به سعيد بن مسيب گفت: چنان شده ام که اگر کار نيکي انجام دهم خوشحال نمي شوم و اگر کار بدي از من سر زند، ناراحت نمي شوم.6
عبدالملک در زمان رياست خود، افراد جنايتکار و خونخواري را در مناطق مختلف اسلامي به عنوان حاکم نصب کرد، آنها با زور و قلدري با مردم رفتار کرده و به دلخراش ترين جنايات دست خود را آلوده ساختند.
افرادي چون حجاج در عراق، مهلب در خراسان و هشام بن اسماعيل در مدينه که همانند عبدالملک سفاک و بيرحم بود و شيعيان را مورد اذيّت و آزار و شکنجه قرار مي دادند.
از ميان اين افراد ستمگر، حجاج در ظلم و ستم و جنايت گوي سبقت را از بقيه ربوده بود، به گونه اي که در تاريخ اسلام، جنايات وحشيانه او مشهور است.

[h=2]گوشه اي از جنايات فجيع حجاج عليه شيعيان

[/h]پس از شکست عبدالله بن زبير توسط حجاج، عبدالملک او را به مدّت دو سال به عنوان حاکم حجاز (مکه، مدينه و طائف) منصوب کرد.
او در مدينه به جنايات فجيعي دست زد که از شنيدن آنها قلب هر انسان مؤمني به درد مي آيد، در تاريخ آمده است که حجاج در مدينه گردن گروهي از صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را که از بزرگان مدينه بودند را زد، افراد نامداري چون(جابر بن عبدالله انصاري، انس بن مالک، سهل بن ساعدي و ...) و جمع ديگري را به قصد خوار کردن آنان، داغ نهاد به اين بهانه که آنها کشندگان عثمانند.
او هنگام ترک مدينه، سخنان بسيار زشت و زننده اي به زبان آورده و به ساحت مقدس پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) اهانت کرد.
در تاريخ آمده است که او چنين گفت: (خدا را سپاس مي گويم که مرا از اين شهر بزرگ بيرون مي برد. اين شهر از همه شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمؤمنين(عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش اميرالمؤمنين نبود، اين شهر را با خاک يکسان مي کردم، در اين شهر جز پاره چوبي که منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيده اي که قبر پيامبر مي دانند، چيزي نيست).7
بعد از مکه و مدينه، عبدالملک او را حاکم عراق کرد، تا از اين طريق بتواند با ايجاد رعب و وحشت در دل مردم، پايه هاي حکومت ظالمانه خود را تحکيم بخشد.
عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبير در مکه (در سال 75 هجري) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخناني خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير(معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد(يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمي کنم، شما از ما کارهاي مهاجران را مي خواهيد، اما مانند آنها رفتار نمي کنيد (ما را به تقوا مي خوانيد و خود به آن عمل نمي کنيد) به خدا سوگند از اين پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد

وقتي وارد کوفه شد، به صورت فردي ناشناس با سر و صورتي پوشيده به مسجد آمد، صف مردم را شکافته و بر فراز منبر نشست و مدتي طولاني خاموش ماند. در بين مردم زمزمه در گرفت که اين کيست؟! يکي گفت: او را سنگسار کنيم، گفتند: نه،صبر کن ببينيم چه مي گويد؟ وقتي همه ساکت شدند حجاج، روي خود را باز کرد و در آغاز سخن گفت:
(مردم کوفه! سرهايي را مي بينيم که چون ميوه ي رسيده، وقت چيدن آنها فرا رسيده است و بايد از تن جدا شود و اين کار به دست من انجام مي گيرد، و خون هايي را مي بينيم که ميان عمّامه ها و ريش ها مي درخشد...)
اين سخنان تهديد آميز را همچنان ادامه داد تا اينکه مردم ديدند، سنگريزه از دست مردي که مي خواست او را سنگسار کند، بي اختيار به زمين افتاد.8
حجاج در بصره نيز، جنايات وحشيانه اي مرتکب شد که با آن جنايات صفحات تاريخ را سياه ساخت، به گونه اي که قلب هر خواننده اي از مطالعه آن، محزون و غمگين مي شود.
طبق آنچه در تاريخ نقل شده است او وقتي به بصره آمد، به همراه سپاهيان خود، وارد مسجد شد، و با ترفند و نقشه اي شيطاني، مردم مظلوم را مورد حمله قرار دادند و آن مردم بي پناه وقتي چنين وضعي را ديدند، به بيرون مسجد هجوم آوردند، اما هر کس پاي از درِ مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد و لذا فراري ها مجبور شدند به مسجد برگردند و در آنجا نيز مجدداً مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند، به گونه اي که جوي خون تا درِ مسجد و بازار سرازير گرديد. مسعودي مي نويسد: حجاج بيست سال، فرمانروايي کرد و تعداد کساني که در اين مدت با شمشير دژخيمان وي يا زير شکنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود! و اين عده غير از کساني بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاي او کشته شدند. 9


[/HR]1- الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص520
2- سيره پيشوايان، ص242
3- تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص217
4- همان، 218؛ الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج4، ص522
5- زندگاني علي بن الحسين، دکتر شهيدي، ص98
6- سيره پيشوايان، ص243 و 244
7- تاريخ تحليلي اسلام، دکتر شهيدي، ص182
8- همان، ص184
9- سيره پيشوايان، ص247 و 248

[h=1]راز بیماری امام سجاد (علیه السلام) در کربلا
[/h]
در حادثه جانسوز کربلا، وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)، به شدت دچار بیماری گشت، و در اثر آن ضعف و سستی فراوانی بر بدن مبارک آن حضرت چیره شد، بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت. همین امر موجب شده که بسیاری از مردم از سر ناآگاهی، امام چهارم را به عنوان امام بیمار شناخته و همواره در صفحه ی ذهنشان این پندار غلط نقش بسته شده که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته و دارای روحی افسرده و پژمرده بوده است و این بیماری مهلک از ابتدا عمر تا پایان عمر شریف حضرت، با ایشان همراه و عجین بوده است، در حالی که این پندار کاملاً غلط و به دور از واقعیّت است، زیرا امام چهارم تنها در حادثه کربلا به مدّت کوتاهی بیمار شدند و بعد از آن بهبود یافته و در حدود 35 سال چون سایر پیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) از سلامت کامل جسمی و روحی برخوردار بود.
شاید در ذهن شما خواننده محترم این سؤال مطرح شود که راستی چرا امام سجاد(علیه السلام) در آن شرایط حساس و بحرانی، که امام حسین(علیه السلام) به شدت به یاری و همکاری او نیازمند بوده است دچار بیماری شد؟! آیا این امر اتفاقی بوده است یا اینکه حکمت و رازی در آن نهفته است که امام چهارم در حدی بیمار شود که از حضور در معرکه نبرد معاف شود؟!
با دقت و تامل در اطراف این موضوع، پاسخ این پرسش به روشنی یافت می شود و آن اینکه این بیماری در حقیقت لطف و عنایتی از ناحیه خداوند بی همتا بوده است، تا بدین وسیله ایشان در جنگ شرکت نکند و جان مبارکش از خطر کشتار جانیان آن حادثه خونین در امان بماند و در سایه این حفاظت جانی، رشته پر فروغ امامت تداوم یافته و پر چشم امامت بر زمین نخوابد.
اگر حضرت بیمار نبود حتماً در جنگ با یزیدیان شرکت می کرد و در نتیجه ایشان نیز چون پدر بزرگوارشان حسین بن علی(علیه السلام) و سایر شهدای عزیز کربلا، به شهادت می رسید و چراغ امامت برای همیشه خاموش می گشت.
برای روشن شدن این مطلب و اینکه جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند در ادامه به قسمتی از جریان حادثه کربلا اشاره می نمایم:
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) تنها ماند و به هر سو نگاه کرد، برای خود یار و یاوری ندید، صدا زد: (هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله). آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حمایت و دفاع کند؟!... این سخن آنچنان جگر سوز بود که وقتی بانوان حرم، آن را شنیدند، صدای گریه ی آنها بلند شد، در این هنگام امام سجاد(علیه السلام) که سخت بیمار و در بستر بود برخاست و به زحمت از خیمه اش بیرون آمد، به قدری ناتوان بود که نمی توانست شمشیر خود را حمل کند.
در حادثه جانسوز کربلا، وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)، به شدت دچار بیماری گشت، و در اثر آن ضعف و سستی فراوانی بر بدن مبارک آن حضرت چیره شد، بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت. همین امر موجب شده که بسیاری از مردم از سر ناآگاهی، امام چهارم را به عنوان امام بیمار شناخته و همواره در صفحه ی ذهنشان این پندار غلط نقش بسته شده که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته و دارای روحی افسرده و پژمرده بوده است

ام کلثوم (علیهاالسلام) تا نگاهش به حضرت افتاد فریاد زد: به خیمه برگرد. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: ای عمّه، مرا رها کن تا در رکاب پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دشمن بجنگم.
امام حسین(علیه السلام) متوجه شد و فریاد زد: ای ام کلثوم، او را نگهدار، تا زمین از نسل آل محمد(صلی الله علیه و آله) خالی نماند. 1

ابن سعد گزارش می دهد که: پس از کشته شدن حسین بن علی(علیه السلام)، شمر به سوی علی بن الحسین(علیه السلام) آمد و او بیمار بود و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: او را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان الله! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام عمر بن سعد سر رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. 2
بنابراین بیماری امام سجاد(علیه السلام) در جریان ماندگار کربلا، صرفاً مصلحتی بود از جانب خداوند حکیم و علیم و نه چیز دیگر. پس هرگز نباید دچار این پندار غلط شویم که بیماری آن حضرت، نشان از ضعف و ناتوانی ایشان در مقابل لشگر یزیدیان ملعون است، برای اینکه این پندار غلط برای همیشه از ذهن ها پاک شود، شایسته است که انسان به سخنرانی های آتشین امام سجاد(علیه السلام) در کوفه و شام نظر افکند، که حضرت در آن سخنان ماندگار و جاودانه، بر قلب کثیف دشمنان خدا، تیری مهلک و بر دهان پلید آنها مشتی آهنین کوبید. اینک به نمونه ای از آن سخنان دندان شکن اشاره می نمایم:
وقتی ابن زیاد به دارالاماره آمد، بعد از گفتگوی مختصری که میان او و عقیله بنی هاشم زینب کبری صورت گرفت، ابن زیاد به سوی امام سجاد(علیه السلام) متوجه شد و گفت: این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین(علیه السلام) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ زین العابدین(علیه السلام) فرمود: من برادری داشتم که او هم علی بن الحسین نام داشت و مردم او کشتند. ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.
امام چهارم فرمود: خداوند است که جانها را می گیرد به هنگامی که مرگ آنها فرا رسیده باشد. (یعنی خدا جان کسانی را می گیرد که عمر طبیعی خود را کرده باشند و پیمانه ی عمرشان پر شده باشد نه مثل شهدای کربلا که هنوز عمر طبیعی خود را سپری نکرده بودند و لذا قاتل آنها مرد هستند نه خدا)
ابن زیاد با عصبانیّت می گوید: تو چطور جرأت می کنی که به من جواب دهی؟
سپس دستور داد او را بیرون برده و گردن بزنند.
زینب کبری از شنیدن این سخن به خشم آمد و فرمود: ای پسر زیاد تو دیگر کسی را از ما باقی نگذاشتی. اگر تصمیم داری که این جوان را بکشی، پس مرا هم با او بکش. امام سجاد(علیه السلام) در این هنگام به عمّه اش زینب فرمود: عمه جان، شما سکوت کن تا من با او سخن بگویم. سپس آن حضرت به جانب ابن زیاد رو کرد و فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا به کشتن تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و افتخار ما در شهادت است؟! با این سخنان آتشین ابن زیاد، چنان مغلوب و در هم شکسته گشت که دیگر نتوانست به بحث ادامه دهد و تنها کاری که انجام داد این بود که دستور داد امام چهارم(علیه السلام) و اهل بیت ایشان را در خانه ای که کنار مسجد بزرگ کوفه بود، جای دهند. 3


[/HR]پی نوشت ها:
1- سوگنامه آل محمّد، نوشته محمّدی اشتهاردی، ص333
2- سیره پیشوایان، نوشته مهدی پیشوایی، ص236
3- لهوف، سیّد بن طاووس، ص190

[h=1]چرا امام سجاد(علیه السلام) با شورشیان همکاری نکرد؟
[/h]
حادثه دلخراش و جانگذار عاشورا، که در مدّتی کوتاه به وقوع پیوست، ضربه ای مهلک بر پیکره حکومت حقّه شیعی وارد نمود، بگونه ای که بعد از آن حادثه جانسوز خبر آن در سراسر کشورهای اسلامی چون انفجاری هولناک لرزه بر اندام مردم انداخت، مخصوصاً در عراق و مدینه و حجاز که در این مناطق رعب و وحشت فراوانی بر قلب و جان مردم قرار گرفت، آنها با خود گفتند یزیدی که آنقدر پلید است که حاضر شده، دست کثیف خود را به خون پاک سالار شهیدان حسین بن علی(علیه السلام) آلوده سازد و فرزندان بی گناه آن حضرت را به اسارت ببرد، به یقین برای حفظ حکومت و قدرت خود، از هیچ گونه جنایتی دریغ نخواهد کرد، که این ترس و وحشت در جریان قیام مردم مدینه و رخ داد فاجعه حرّه اوج بیشتری گرفت.
بنابراین امام چهارم در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسایی به امامت رسید و ایشان در حفظ اسلام و مذهب تشیّع رنج و مشقت فراوانی را متحمل گشت. مسعودی مورخ نامدار در این زمینه می نویسد: علی بن الحسین، امامت را به صورت مخفی و یا تقیّه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید.1

[h=2]فاجعه ای تلخ در مدینه
[/h]بعد از قیام خونین عاشورا و شکل گیری آن حادثه خونین، در سال 62 یا 63 هجری، فاجعه تلخ دیگری به وقوع پیوست، امّا نه در کربلا، بلکه در مدینه شهر مقدس پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله)، که این فاجعه به واقعه حرّه مشهور گردید.
این حادثه تلخ از آنجا آغاز گردید که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) خبر حادثه کربلا به گوش مسلمین در مناطق مختلف اسلامی رسید، با انتشار این خبر آتش خشم و نفرت در دل مردم شعله ور گردید، که شعله های این خشم بیشتر در شهر مدینه – که مرکز خاندان پیامبر با عظمت اسلام و صحابه و تابعین بود – مشاهده می شود.
حاکم وقت شهر مدینه، در آن زمان، شخصی بود به نام عثمان بن محمّد بن ابی سفیان، او جوانی مغرور و ناپخته بود که از سیاست چیزی نمی دانست و لذا در این جهت از یزید ملعون چیزی کم نداشت بنا به دستور یزید، او عدّه ای از بزرگان شهر را به نمایندگی از طرف مردم مدینه به شام فرستاد تا از نزدیک با یزید جنایتکار ملاقات کرده و یزید در مقابل، از آنها به خوبی پذیرایی کند و با سکه های پول و هدایای چشمگیر، آنها را مجذوب خود سازد تا به هنگام بازگشت به مدینه، مردم را تشویق به اطاعت از یزید نماید تا او از این طریق توانسته باشد پایه های حکومت خود را تحکیم بخشد.
به همین منظور عثمان حاکم مدینه، هیئتی متشکل از شخصیت های بزرگ مدینه چون منذر بن زبیر بن عوام، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی، عبدالله بن حنظله و چند تن دیگر از بزرگان مدینه، روانه دمشق نمود.
یزید کسی بود که نه ادب اسلامی داشت و نه از الفبای کلاس سیاست چیزی می دانست، او به این اندازه عقل سیاسی نداشت که در حضور نمایندگان مردم مدینه، ظواهر اسلامی را رعایت نماید و لذا وقتی نمایندگان نزد او می آیند، او از شرابخواری و سگبازی و بساط بزم و ساز و آواز دست برنداشت، اما از آنها پذیرایی مفصّلی به عمل آورده و با دادن هدایا و مبالغ هنگفتی بالغ بر پنجاه هزار و صدهزار دینار، آنها را احترام کرد. یزید به خیال خام خود گمان می کرد که با این پذیرایی جانانه، توانسته آنها را مجذوب خود کند تا در مقابل، آنها در حضور مردم مدینه از یزید تعریف و تمجید نمایند، غافل از اینکه او هرگز به این هدف شیطانی خود نخواهد رسید، و لذا وقتی نمایندگان برگشتند قضیه کاملاً برعکس شد و آنها به هنگام بازگشت پرده از چهره پلید یزید کنار زده و او را رسوا و بی آبرو ساختند.
بعد از قیام خونین عاشورا و شکل گیری آن حادثه خونین، در سال 62 یا 63 هجری، فاجعه تلخ دیگری به وقوع پیوست، امّا نه در کربلا، بلکه در مدینه شهر مقدس پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله)، که این فاجعه به واقعه حرّه مشهور گردید

نمایندگان وقتی به مدینه برگشتند و در اجتماع مردم اعلام کردند که: ما از نزد شخصی آمدیم که دین ندارد، شراب می خورد، تار و طنبور می نوازد، سگبازی می کند، زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می کنند، و با مشتی دزد و خرابکار به شب نشینی می پردازد. اینک شما را شاهد می گیریم که او را از خلافت برکنار کردیم.
پسر حنظله گفت: من از نزد شخصی برگشته ام که اگر هیچ کس با من یاری و همکاری نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت، او به من عطیه داد و مرا احترام کرد ولی من عطیه او را نپذیرفتم مگر برای اینکه در جنگ با وی از آن استفاده کنم. به دنبال این جریان، مردم مدینه با عبدالله پسر حنظله بیعت کردند و حاکم مدینه و همه بنی امیه را از شهر بیرون کردند.
این گزارش وقتی به یزید رسید، به شدت به خشم آمد و لذا لشگر انبوهی را به فرماندهی(مسلم بن عقبه) که مردی سالخورده بود روانه مدینه ساخت تا در اقدامی ظالمانه، شورش مردم مدینه را سرکوب نمایند.
یزید به مسلم گفت: به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند، با آنان بجنگ، وقتی پیروز شدی سه روز هرچه دارند از اموال و چهارپایان و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سربازان بگذار...
مسلم بن عقبه به مدینه حمله کردند و جنگ خونینی به راه افتاد و عاقبت شورشیان مدینه شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند. مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام مردم و غارت شهر را صادر کرد. سربازان یزید تا توانستند جنایت کردند و با کارهای بسیار زشت و غیر انسانی لکّه ننگی بر صفحه قلب کثیف خود نشاندند. پس از اتمام جنگ و غارت مسلم بن عقبه، از مردم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت.

[h=2]چرا امام با شورشیان همکاری نکرد؟
[/h]نکته حائز اهمیّت در جریان شورش مردم مدینه، این است که امام سجاد(علیه السلام) با مردم مدینه همکاری نکرد و از همان ابتدا از شرکت در این قیام کناره گیری فرمود: یزید که این موضوع را می دانست وقتی مسلم بن عقبه را راهی مدینه کرد به او توصیه کرد که با امام سجاد(علیه السلام) برخوردی نداشته باشد، او هم همین کار را کرد.
شاید برای شما خواننده محترم این پرسش مطرح شود که راستی چرا زین العابدین(علیه السلام) همگام با مردم مدینه، در شورش و قیام شرکت نفرمود؟ مگر نه این بود که یزید فردی جنایتکار و خونریزی بود که به هیچ وجه، لیاقت و شایستگی نشستن بر تخت خلافت حکومت اسلامی را نداشت؟! پس چرا امام چهارم در قیام مردم مدینه شرکت نفرمود؟! آیا از این قیام، بر جان خود می ترسید؟! یا این که حضرت این قیام را به هیچ وجه به صلاح اسلام و آینده آن نمی دانست؟!
در پاسخ به این پرسش مهم باید گفت: به یقین وجود مطهّر امام سجاد(علیه السلام) از جنگ و قیام به اندازه سر سوزنی ترس و واهمه نداشت، چرا که او فرزند حسین بن علی(علیهماالسلام) است. آقا و سروری که مرگ در راه خدا را برای خود افتخاری دانسته و در این امر، ذرّه ای شک و تردید به دل راه نداد و عاشقانه، جان عزیزش را تقدیم به محضر معشوق واقعی خود نمود. او کسی است که مردانه و با شجاعت وصف ناشدنی در مقابل ابن زیاد ایستاده و با شهادت تمام می فرماید: (آیا مرا به کشتن تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و افتخار ما در شهادت است؟! 3
بنابراین شرکت نکردن حضرت، به هیچ وجه به خاطر ترس از مرگ نبوده است، حال که چنین است حتماً علتی داشته است که حضرت با در نظر گرفتن آن در جنگ و شورش شرکت نفرمود.
یزید کسی بود که نه ادب اسلامی داشت و نه از الفبای کلاس سیاست چیزی می دانست، او به این اندازه عقل سیاسی نداشت که در حضور نمایندگان مردم مدینه، ظواهر اسلامی را رعایت نماید و لذا وقتی نمایندگان نزد او می آیند، او از شرابخواری و سگبازی و بساط بزم و ساز و آواز دست برنداشت، اما از آنها پذیرایی مفصّلی به عمل آورده و با دادن هدایا و مبالغ هنگفتی بالغ بر پنجاه هزار و صدهزار دینار، آنها را احترام کرد

ما در این بخش به بررسی علل عدم شرکت امام چهارم در شورش مردم مدینه می پردازیم:

1- در آن زمان، اوضاع به شدت آشفته و نابسامان بود، یزید جنایتکار بر اوضاع مسلّط بود، او در جهت حفظ موقعیت خود با تمام قوا ایستادگی می کرد و در این امر، هرگونه شورش و قیام و اعتراضی را به شدت سرکوب می نمود، در چنین شرایط بحرانی، اگر حضرت دست به شمشیر برده و قیام می کرد به یقین چیزی جز شکست و سرکوبی عایدشان نمی شد. حال اگر قرار است قیام و انقلابی صورت بگیرد حتماً باید با تدبیر و اندیشه و با در نظر گرفتن عواقب آن صورت بگیرد، با دقت و تأمل می توان اینگونه نتیجه گرفت که قیامی موفق است که یا پایانش پیروزی باشد و یا شکستی که منافع و آثار درخشان در پی داشته باشد. به گونه ای که از دست دادن آن منافع، به ضرر و زیان قیام کنندگان باشد.
حال با توجه به این مطالب، اگر امام سجاد (علیه السلام) قیام می کرد در نهایت به شکست می انجامید، آن هم شکستی که به هیچ وجه به سود اسلام نبود، بلکه به زیان اسلام بوده و در نهایت به نابودی اسلام می انجامید. زیرا امام سجاد (علیه السلام) بعد از جریان کربلا، رسالت خطیری برعهده داشت، و آن رساندن پیام کربلای خونین به جهانیان بود، امام باید با سلاح بیان و خطابه، قلب های خفته را بیدار و چشم های بسته را باز می نمود، تا حقیقت پنهان کربلا، بر آنها آشکار شود و همگان بدانند که قیام خونین پدر بزرگوارش حسین بن علی (علیه السلام)، هدفی نداشت، جز حفظ اسلام و مکتب حقّه تشیّع و نه رسیدن به جاه و مقام و ریاست امام سجاد(علیه السلام) باید زنده می ماند تا به جهانیان اعلام کند که امام حسین(علیه السلام) اسلام را به شدت در معرض خطر نابودی می دید و حکومت ظالمانه و غیر دینی یزید را به هیچ وجه به صلاح اسلام و آینده آن نمی دید و لذا دست به شمشیر برده و در راه احیاء دین و اسلام کشته و به درجه رفیع شهادت نائل آمد، و با خون پاک خود جانی تازه به کالبد وجود جهان اسلام دمید، منتهی برای حفظ و پاسداری از اهداف بلند حسینی، باید کسی باشد که به میدان آمده و با توکل بر خداوند به وعظ و سخنرانی و بیدار سازی مردم بپردازد تا بدین وسیله راه حسین و اهداف آن سالار شهیدان تداوم یابد و آن کسی نیست جز وجود نازنین امام سجاد(علیه السلام).
بنابراین قیام امام سجاد(علیه السلام) به هیچ وجه به صلاح جهان اسلام نبود، و او می بایست در میدان سخن به جنگ دشمن سفاک بیاید و با بیدار سازی مردم، مهر رسوایی را بر پیشانی آن جانیان بزند.
2- دومین علت عدم همکاری امام سجاد(علیه السلام) با شورشیان مدینه این بود که در میان آنها افرادی وجود داشتند که نیّتی پاک و هدف مقدسی نداشتند، بلکه هدفشان از قیام دست یافتن به پست و مقام و ریاست بود و نه چیز دیگری، که مهمترین آن افراد، شخصی بود به نام عبدالله بن زبیر، او فردی جاه طلب و دارای ظاهری فریبنده بود، بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) روی مقاصد سیاسی، مردم عراق را سرزنش می کرد که چرا امام را دعوت و سپس تنها گذاشتند و او را یاری نکردند؟! از یزید نیز بدگویی می کرد و او را شرابخوار و سگباز و فاجر می خواند و مردم را دعوت به خلع و برکناری او می کرد.4
در این شرایط بحرانی، اگر امام چهارم(علیه السلام) با شورشیان قیام می کرد، به یقین، ایشان را متهم به ریاست طلبی کرده و می گفتند اگر شما جاه طلب نیستی و به پست و مقام علاقمند نیستی، پس چرا با فردی مثل عبدالله بن زبیر که فردی جاه طلب و ریاست طلب است همکاری نمودی؟! که در این رهگذر هدف مقدس امام (علیه السلام) در پس پرده این اتهام مخفی می ماند.


[/HR]پی نوشت ها:
1- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص239
2- همان، ص254 و 256
3- لهوف، سید بن طاووس، ص190
4- سیره پیشوایان، ص257

[h=1]مادر ايراني امام سجاد (عليه السلام)

[/h][h=3]آشنايي مختصر با زندگاني امام چهارم (عليه السلام)
[/h]
طبق نقل شيخ مفيد و شيخ طبرسي و سيد ابن طاووس، آن امام همام در پانزدهم ماه جمادي الاوّل، سال سي و شش هجري قمري ديده به جهان گشود.
مادر بزرگوار آن حضرت، طبق نقل شهور، شهربانو، دختر يزدجرد پسر شهريار، آخرين پادشاه ايران بوده است، که بعد از ولادت با سعادت امام سجاد (عليه السلام) از دنياي فاني به سراي باقي سفر نموده و روح پاکش به جوار رحمت الهي پيوست. از آن پس کنيز امام حسين (عليه السلام) امام سجاد (عليه السلام) را پرستاري مي نمود و حضرت به او مادر مي گفت.1
آن امام همام، دوران کودکي خود را در شهر مدينه سپري نمود. حدود دو سال از خلافت جد بزرگوار خود، امير المؤمنين را درک نمود و بعد از آن به مدّت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عموي خويش امام حسن مجتبي (عليه السلام) بود. پس از شهادت امام حسن مجتبي (عليه السلام) در سال 50 هجري، به مدّت ده سال در دوران امامت پدر بزرگوارش حسين بن علي (عليه السلام)، در کنار پدر بوده و از نعمت پر فروغ امامت آن حضرت بهره مند گشت.
امام سجاد(عليه السلام)در محرم سال 61 هجري قمري، در جريان کربلاي خونين، در آن سرزمين پر از محنت و بلا در کنار سالار شهيدان حسين بن علي (عليه السلام) حضور داشت. بعد از حادثه جانسوز کربلا، وظيفه خطير امامت و رهبري امت اسلام بر عهده آن امام همام آمد. بعد از شهادت جگر گوشه زهرا حسين بن علي (عليه السلام) به همراه اسراي کاروان حسيني به اسيري به کوفه و شام برده شد. او در اين سفر حساس و پر مخاطره، چون کوهي استوار، در کنار اسيران بوده و در حوادث تلخ و پيامدهاي ناگوار مرهمي بر زخم پر درد و قلب سوخته ي آن عزيزان بود. بعد از بازگشت از شام، در شهر مدينه اقامت گزيد تا آنکه در سال 95 هجري قمري در سن پنجاه و نه سالگي به شهادت رسيد،2 و در قبرستان معروف بقيع در کنار قبر شريف عموي بزرگوار خويش ، امام حسن مجتبي به خاک سپرده شد.

[h=2]ماجراي ازدواج شهربانو مادر امام سجاد(عليه السلام)
[/h]نقل شده در زمان عمر، وقتي دختر يزدجرد (آخرين پادشاه ايران) را جز اسرا به مدينه آوردند، تمام دختران مدينه براي تماشاي جمال او از خانه بيرون آمدند. سپس او را وارد مسجد مدينه کردند. وقتي عمر خواست روي او را ببيند، مانع شد و گفت: سياه باد روز هرمز که تو دست به روي فرزند او دراز مي کني.
عمر در جواب گفت: اين گبرزاده به من دشنام مي دهد، خواست او را آزار دهد که حضرت اميرالمؤمنين به عمر فرمود: اي عمر تو سخني را که نفهميدي چگونه دانستي که دشنام است؟! عمر دستور داد که در بين مردم ندا کنند که اين دختر به فروش مي رسد. اميرالمؤمنين فرمود: فروختن دختران پادشاهان جايز نيست ولکن به او بگو که خود يکي از مسلمانان را (به عنوان شوهر) اختيار کند و مهريه اش را از بيت المال او حساب کن. عمر قبول کرد و به آن دختر گفت: يکي از اهل مجلس را انتخاب کن. شهربانو جلو آمده و دستش را به سمت امام حسين (عليه السلام) دراز کرد.
اميرالمؤمنين از شهربانو به زبان فارسي سؤال فرمود که نام تو چيست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: اين نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتي. سپس حضرت به جناب امام حسين (عليه السلام) روي نمود و فرمود: اين همسر با سعادت را به خوبي محافظت نما و به او احسان و نيکي کن که فرزندي از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترين اهل روي زمين خواهد بود و او مادر اوصياء و ذرّيه طيّبه من است.3
امام سجاد(عليه السلام)در محرم سال 61 هجري قمري، در جريان کربلاي خونين، در آن سرزمين پر از محنت و بلا در کنار سالار شهيدان حسين بن علي (عليه السلام) حضور داشت. بعد از حادثه جانسوز کربلا، وظيفه خطير امامت و رهبري امت اسلام بر عهده آن امام همام آمد. بعد از شهادت جگر گوشه زهرا حسين بن علي (عليه السلام) به همراه اسراي کاروان حسيني به اسيري به کوفه و شام برده شد

[h=2]خواستگاري پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) از شهربانو

[/h]روايت شده، پيش از آنکه لشگر مسلمانان، شهربانو را اسير کنند، وي در خواب ديد که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به همراه امام حسين (عليه السلام) وارد خانه ي او شدند و حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) او را براي امام حسين (عليه السلام) خواستگاري نموده و سپس وي را به عقد ازدواج امام حسين (عليه السلام) درآورد.
شهربانو گفت: وقتي صبح از خواب بيدار شدم، محبّت آن خورشيد آسمان امامت (يعني امام حسين عليه السلام) در دل من جا گرفت و پيوسته به او فکر مي کردم. شب بعد حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را در خواب ديدم که نزد من آمد و اسلام را بر من عرضه داشت و من در خواب به دست آن حضرت مسلمان شدم، سپس حضرت زهرا به من فرمود: به زودي مسلمان ها بر پدرت غالب گشته و تو را اسير خواهند کرد، و تو به زودي به فرزندم حسين خواهي رسيد. بدان که خدا نخواهد گذاشت که دست نامحرمي به تو برسد تا آنکه به فرزندم برسي.
شهربانو مي گويد: خدا مرا حفظ کرد و دست احدي به من نرسيد تا من را به مدينه بردند، وقتي امام حسين (عليه السلام) را ديدم، دانستم همان است که در خواب با حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) نزد من آمده بودند و ايشان مرا به عقد او درآورده بود و به همين علّت من او را اختيار کردم.4

[h=2]القاب زيباي آن حضرت
[/h]القاب مشهور امام چهارم (عليه السلام) طبق نقل مرحوم کليني (عليه الرحمة) عبارتند از: زين العابدين، سيد العابدين، زکي، امين، سجاد و ذوالثفنات.5
هرگاه حق تعالي، از او بدي را دفع مي کرد که از آن بيمناک بود و يا حيله حيله گري را از او دور مي ساخت، البته سجده مي کرد، هرگاه از نماز فارغ مي شد، سجده مي کرد و هرگاه توفيق مي يافت که ميان دو نفر اصلاح نمايد، به شکرانه آن سجده مي کرد و اثر سجده در مواضع سجود آن حضرت وجود داشت و به همين سبب آن حضرت را سجاد مي گفتند

[h=2]چرا به امام چهارم، زين العابدين مي گفتند؟
[/h]امام سجاد (عليه السلام) در ميدان عبادت و بندگي، گوي سبقت را از ساير عابدان راه حق ربوده بود به گونه اي که مي توان گفت: در آن ميدان، هيچ عابد کهنه کار و زبردستي، همپاي آن حضرت نبود. ايشان در مسير عبادت و بندگي خدا، چون خورشيدي فروزان مي درخشيد و مؤمنان خداجويي از نور پر فروغ آن حضرت بهره جسته و ستاره وجود خود را روشن مي ساختند.
در کتاب شريف کشف الغمّه روايت شده است که شبي آن حضرت در محراب عبادت ايستاده بود و با پروردگار خود مناجات مي نمود، ناگاه شيطان به صورت اژدهايي ظاهر شد تا آن حضرت را از عبادت بازدارد، حضرت به او توجّه اي نکرد، سپس شيطان آمد و يکي از انگشتان مبارک پاي حضرت را در دهان گرفته و گزيد. و باز هم حضرت به او توجّه نکرد و دانست که او شيطان است. سپس حضرت به شيطان فرمود: دور شو اي ملعون و باز مشغول عبادت خود شد. هاتفي سه مرتبه به آن امام همام ندا کرد تويي زين العابدين و به همين سبب آن حضرت به اين لقب، ملقّب شد.6
البته ناگفته نماند که اين عبادت و بندگي جانانه از زين العابدين به معناي عزلت نشيني و گوشه نشيني و فاصله گرفتن از اجتماع نبوده، بلکه حضرت در عين حال که عاشقانه به درگاه الهي به راز و نياز مي نشست، در جامعه حضور فعال داشته و عمر شريف و با برکت خويش را صرف خدمت به مردم و حل مشکلات آنان نمود.

[h=2]سجّاد لقبي زيبنده
[/h]پنجمين اختر تابناک آسمان ولايت و امامت، امام باقر (عليه السلام) در روايتي زيبا و دلنشين مي فرمايد: پدرم علي ابن الحسين (عليه السلام) هرگز نعمتي از خدا را ياد نمي کرد مگر آنکه براي شکر آن نعمت سجده کرد و آيه اي از کتاب خدا که در آن سجده باشد، نخواند مگر آنکه سجده مي کرد، و هرگاه حق تعالي، از او بدي را دفع مي کرد که از آن بيمناک بود و يا حيله حيله گري را از او دور مي ساخت، البته سجده مي کرد، هرگاه از نماز فارغ مي شد، سجده مي کرد و هرگاه توفيق مي يافت که ميان دو نفر اصلاح نمايد، به شکرانه آن سجده مي کرد و اثر سجده در مواضع سجود آن حضرت وجود داشت و به همين سبب آن حضرت را سجاد مي گفتند.7


[/HR]پي نوشت ها:
1- جلاء العيون، علّامه مجلسي، ص831
2- همان، ص842
3- همان، ص832 و 833
4- بحارالانوار، ج46، ص11
5- جلاء العيون، علّامه مجلسي، ص834
6- کشف الغمه، ج2، ص286
7- بحارالانوار، ج46، ص6

[h=1]حیات پرفروغ امام زین العابدین علیه السلام

[/h]وجود مقدس حضرت سجاد علیه السلام بنا بر مشهورترین روایات در روز پنجشنبه برابر با پنجم ماه با عظمت شعبان، در سال سى و هشتم هجرى، دو سال قبل از شهادت حضرت امیرالمؤمنان علی علیه‌السلام در شهر مدینه، از پدرى با كرامت چون حضرت ابوعبدالله الحسین، سیّدالشهدا علیه السلام، و مادرى با عظمت به نام سُلافه از خاندانى اصیل و ریشه‌دار كه امیرالمؤمنین وى را مریم نامید متولد شد.
به خاطر چنین پدر و مادرى و اینگونه اصل و ریشه‌اى آن حضرت را «ابن الخیرتین» مى‌گفتند.
پیشواى مؤمنان، امام عارفان، قطب اهل تقوا، على علیه السلام به فرزند بزرگوارش در تعریف و تمجید از همسرش فرمود:
وَ هِىَ اُمُّ اْلأوْصِیاءِ الذُّرِّیَّةِ الطَّیِّبَةِ؛ فرزندم! همسرت سلافه، مادر امامان معصوم بعد از تو، و ریشه ذریّه پاك و پاكیزه اوست.

نام و لقب و كنیه زین العابدین
اسم گرامى آن حضرت على است، كه از بعضى از روایات استفاده مى‌شود، در اولاد پسر، بزرگ‌ترین فرزند حضرت حسین علیه السلام است، و دو فرزند پسر دیگر آن حضرت نیز على نام داشتند كه به ترتیب معروف به على اكبر و على اوسط و على اصغرند.سبب این كه امام حسین علیه السلام نام هر سه فرزند پسر خود را على انتخاب كرد، عشق عجیبى بود كه به پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین داشت و هم درسى بود كه به امت اسلام داد كه در انتخاب نام فرزندان، بهترین نام و با معناترین اسم را برگزینند، تا به هنگام صدا كردن فرزندان، چهره‌هاى پاك الهى در ذهن آنان و شنوندگان دیگر تداعى شود، باشد كه از این رهگذر جرقّه‌اى به قلوب بزند، و از شعله آن روح و جان به اوصاف اولیاء الهى متّصف شود.
آن حضرت به خاطر حالات و روحیات و كمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعیاتى كه داشتند ملقّب به القاب زیر شدند، القابى كه معناى آن در تمام شئون هستى آن حضرت تجلّى داشت:
سیّدالعابدین، زین الصالحین، وارث علم النّبیّین، وصىّ الوصیّین، خازن وصایاالمرسلین، امام المؤمنین، منار القانتین والخاشیعن، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجاد، بَكّاء، ذوالثَّفِنات(1)، امام الاُمّة، أبوالأئمّة، حبیب، زكىّ امین، زین العابدین.

علت وجه تسمیه امام به زین العابدین
در این كه آن حضرت را زین العابدین مى‌گویند دو روایت جالب در بهترین كتب حدیث آمده:1ـ عمران بن سلیم مى‌گوید: هر گاه زُهرى از على بن الحسین مطلبى نقل مى‌كرد، مى‌گفت: برای من زین‌العابدین روایت كرد. یك بار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین مى‌گویى؟
پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم كه رسول خدا فرمود:
به روز قیامت، فریاد كننده‌اى آواز برآرد: زینت عبادت كنندگان كجاست؟
« یُناد مُنادس: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟» ؛ چنان مى‌بینم كه فرزندم على بن الحسین با تمام وقار و سكون در میان مردم محشر براى رسیدن به جایگاهش قدم برمى‌دارد.
همین روایت را كتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق على بن ابراهیم قمّى، از ابن عباس، از رسول خدا حكایت مى‌كند.(2)
2ـ سحرگاهى در حالت عبادت و مناجات بود، مناجات عاشقانه، و عبادتى خالصانه. ابلیسى به صورتى وحشتناك در برابرش مجسّم شد تا وى را از حال خوشى كه با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت كمترین توجهى به آن شبح هولناك و چهره ترس آور نكرد، به قیام و قعود و به ذكر و مناجاتش ادامه داد، كه ناگهان شنید گوینده‌اى از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد:
أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّاش!!(3)
دوران امامت ایشان 35 سال بود، که مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملك) گذشت.
امام سجاد علیه السلام در دوران زندگى، رنج‌ها و ناراحتی‌هاى بسیار دید، در ماجراى كربلا، سخت‏ترین شكنجه‏ها و ستم‌ها به او وارد آمد، و بعد كه به مدینه بازگشت در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب كربلا یاد مى‏كرد و مى‏گریست و در حالى كه اشك مى‏ریخت مى‏فرمود:
قُتل ابن رسول الله جائعا، قُتل ابن رسول الله عطشانا.

قدرشناسی امام سجاد علیه السلام
امام باقر علیه السلام مى‌فرماید: پدرم حضرت سجاد، نعمتى از نعم الهى را یاد نكرد مگر این كه سجده آورد. آیه‌اى از قرآن كه در آن مسئله سجده بود قرائت نكرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجى از او برطرف نگشت مگر این كه به خاطر آن سجده كرد، و از نماز واجبى فارغ نشد جز این كه آن را به سجده پیوند داد، و موفق به اصلاح اختلاف بین دو نفر نگشت مگر این كه به خاطر توفیقش به آن كار، بر خدا سجده كرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشكار بود، به همین خاطر پدرم را سجاد نامیدند!
[h=2]مناجات زین العابدین [/h]وجود مقدس حضرت سجاد علیه السلام، در تمام لجظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، كه در هر كجا و در هر زمان نام مقدسش برده شود؛ گریه و زارى، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعى مى‌كند.مناجات خمس عشر، دعاى بسیار بسیار عرفانى ابوحمزه ثُمالى در سحر ماه مبارك رمضان، قطعاتى از زیارت امین الله و پنجاه و چهار دعاى «صحیفه» دورنمایى از حالات درون آن حضرت، و نورانیت قلب و جان آن جناب است.

رسیدگى به نیازمندان
امام باقر علیه السلام مى‌فرماید: چون تاریكى شب همه جا را فرا مى‌گرفت پدرم حضرت سجاد انبانی(کیسه) از چرم به دوش مى‌گرفت، در حالی كه در آن انبان مایحتاج نیازمندان را قرار داده بود، آنگاه خانه به خانه مى‌رفت و هر كس را به مقدار نیازش كمك مى‌فرمود، ولى به خاطر این كه صورت مباركش را مى‌پوشاند او را نمى‌شناختند!!مردم به وقت غسل بدن شریفش، آثار به دوش كشیدن آن انبان را به صورت سیاهى پوست بر شانه مباركش مشاهده كردند.

بى‌اعتنایى به زر و زیور دنیا
امام صادق علیه السلام مى‌فرماید: لباسش از پشم بود، و چون قصد نماز مى‌كرد لباسى خشن مى‌پوشید، و از نماز روى فرش و تشك و جانماز خاص پرهیز داشت، سجاده‌اش بر زمین بود. به كوه جَبّان كه در نزدیكى مدینه قرار داشت مى‌آمد و بر سنگى سوزان قیام و قعود مى‌نمود. آنچنان از عشق و خوف خدا در سجده‌هاى عاشقانه‌اش مى‌گیریست كه چون سر برمى‌داشت گویى چهره مباركش را در آب فرو برده است!!
[h=2]در كنار قرآن[/h]امام سجاد حضرت زین العابدین علیه السلام مى‌فرمود: لَوْ ماتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أنْ یَكونَ الْقُرْآنُ مَعى؛ اگر تمام انسان‌هاى مشرق و مغرب یكجا بمیرند، و جز من كسى در روى زمین نماند، به خاطر این كه اهل قرآنم و اُنس با این منبع فیض حق شدید است، وحشتى نخواهم كرد.
مقام امام سجاد علیه السلام و توجه معنوى مردم حجاز به آن بزرگوار موجب شد كه هشام بن عبدالملك در عصر حكومت ولید بن عبدالملك نقشه قتل آن حضرت را بریزد.
پس آن حضرت را مسموم كردند، و آن بزرگوار بسترى گردید و معالجات سودى نبخشید، و به شهادت رسید. (4)
از دعوات راوندى نقل شده كه آن حضرت در بستر شهادت مكرر مى‏گفت:
اللهم ارحمنى فانك كریم، اللهم ارحمنى فانك رحیم.
امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى كه وفات پدرم فرا رسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: پسر جانم: ایاك و ظلم من لا یجد علیك ناصرا الا الله
‏حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: هنگامى كه وفات امام سجاد علیه السلام نزدیك شد، سه بار بیهوش شد و سپس دیده باز كرد و سوره اذا وقعت الواقعه و انا فتحنا را قرائت كرد و فرمود:
الحمدلله الذى صدقتا وعده و اورثنا الارض نتبؤء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین. سپس هماندم از دنیا رفت. (5)
بعضى نقل كرده‏اند: امام باقر علیه السلام پس از غسل، گریه سختى كرد بعضى از اصحاب ایشان را دلدارى مى‏دادند، فرمود: هنگام غسل، آثار غل و زنجیر را در بدن نازنین پدرم دیدم به یاد مصائب آن حضرت هنگام اسارت افتادم.

پی‌نوشت‌ها:
1ـ پینه‌هایى كه از كثرت عبادت بر مواضع سجده ظاهر مى‌گردد.
2ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 167.
3 ـ كشف الغمّة، ج 2، ص 286.
4- این مطلب از مصباح كفعمى ذكر شده است (منتخب التواریخ، ص 350
5- اصول كافى، ج 1، ص 448 / بحارالانوار، ج 46، ص 147
منبع:
تفسیر جامع صحیفه سجادیه حضرت زین العابدین علیه السلام، ج 1، شیخ حسین انصاریان .

[h=1]عاشورای امام سجّاد(ع)[/h]
[h=2]امام سجاد در شب عاشورا[/h]در سایت ویژه امام سجّاد(ع) آمده که از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود:اکنون شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.
این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقل های مختلف دیگری نیز آمده است.(1) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است.(2)
[h=2]امام سجاد در روز عاشورا[/h]در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقل های تاریخی متفق اند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتّب از ایشان پرستاری می نموده اند و حال شان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
«ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.

اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین علیه السلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام. نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل تر و سخت تر می شد، رنگ شان تغییر می کرد و ارکان بدن شان می لرزید و قلوب شان خائف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهای شان می درخشید و اعضاء و جوارح شان آرام می گرفت و نفوس شان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند.(3)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّسا عن المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.(4)
[h=2]وداع با پدر در روز عاشورا[/h]
چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق...

چون حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد، آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنت شان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چون از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید بیماری شان شدید تر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و وقتی به هوش آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: « کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و این ها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمّه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.

حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده است. هر گاه صدای آن ها به گریه بلند شد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آن ها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردان شان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدای شان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامی که حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. »


[/HR]منابع:
1- برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.
2- بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص 1.
3- برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد معهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497
4- بحارالانوار،ج 45،ص54؛ معانی الاخبار، ص 218؛ دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137
5- الدمحة الساکیة،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22، ذریة النجاة، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46.

[h=3](مستدرکات صحیفه)[/h]

به نقل از سایت امام سجاد(ع)، با توجه به این که تعدادی از دعاهای صحیفه سجادیه از دست رفته است، تعدادی از علمای بزرگ شیعه تلاش کرده‌اند با جستجو در کتاب‌های روایی و آثار به‌جا مانده از اصحاب، به تعدادی دیگر از ادعیه‌ی منتسب به امام زین العابدین دست یابند. این ادعیه که با عنوان « مستدرکات صحیفه » جمع‌آوری شده است، به هشت جلد یا بیشتر می‌رسد که بعضی از آنها عبارت‌اند از:
1- آنچه مرحوم ملانقی زیاآبادی قزوینی با عنوان « مما یلحق به » پس از پایان ادعیه آورده است و مشتمل بر 14 دعاست.
2- صحیفه ثانیه سجادیه تدوین صاحب الوسائل، شیخ محمد حسن حر عاملی.
3- صحیفه‌ای دیگر تدوین شیخ محمد بن علی حرفوسی.
4- صحیفه ثالثه سجادیه تدوین میرزا عبدالله افندی صاحب ریاض العما و از بهترین شاگردان علامه مجلسی.
5- صحیفه رابعه سجادیه تدوین حاج میرزا حسین ابن محمد نقی نوری.
6- صحیفه خامسه تدوین سید محسن امین حسینی عامل که شامل 182 دعاست.
7- صحیفه سادسه تدوین شیخ صالح بن میرزا فضل الله مازندرانی حائری.
8- صحیفه تدوین شیخ محمد باقر بن محمد حسن بیرجندی قائمی.
9- صحیفه سابعه تدوین شیخ هادی بن عباس آل کاشف الفطاء.
10- صحیفه ثامنه تدوین حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.
با توجه به این که تعدادی از دعاهای صحیفه سجادیه از دست رفته است، تعدادی از علمای بزرگ شیعه تلاش کرده‌اند با جستجو در کتاب‌های روایی و آثار به‌جا مانده از اصحاب، به تعدادی دیگر از ادعیه‌ی منتسب به امام زین العابدین دست یابند. این ادعیه که با عنوان « مستدرکات صحیفه » جمع‌آوری شده است، به هشت جلد یا بیشتر می‌رسد.

اخیراً مجموعه‌ای به نام« الصحیفه السجادیه الجامعه» انتشار یافته است که حاوی همه‌ی ادعیه مذکور در صحیفه‌های فوق و ادعیه «صحیفه سجادیه» اصلی است که به شکل موضوعی تنظیم شده است. البته بهتر بود بین ادعیه صحیفه کامله و سایر ادعیه تفکیکی صورت گرفته بود تا ارزش ادعیه کتاب اصلی محفوظ می‌ماند.


[/HR]منابع:
الذریعه، ‌ج 15، ص 18 تا 20
امام شناسی علامه طهرانی - ج 15، ص 54 به بعد


قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ(عليه السلام) :
[h=2]1- مقام رضا[/h]«الرِّضا بِمَكْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْيَقينِ.»:
خشنودى از پيشامدهاى ناخوشايند، بلندترين درجه يقين است.

[h=2]2- كرامت نفس[/h]«مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا.»:
هر كه كرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنيا را پَست انگارد.

[h=2]3- دنيا مايه ارزش نيست[/h]«أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ يَرَ الدُّنْيا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»:
پرارزش ترين مردم كسى است كه دنيا را مايه ارزش خود نداند.

[h=2]4- پرهيز از دروغ[/h]«إِتَّقُوا الْكِذْبَ الصَّغيرَ مِنْهُ وَ الْكَبيرَ فى كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا كَذَبَ فى الصَّغيرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْكَبيرِ.»:
از دروغ كوچك و بزرگ در هر جدّى و شوخيى بپرهيزيد، زيرا چون كسى دروغ كوچك گفت بر دروغ بزرگ نيز جرأت پيدا مى كند.

[h=2]5- خود نگهدارى[/h]«أَلْخَيْرُ كُلُّهُ صِيانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»:
تمام خير آن است كه انسان خود را نگهدارد.

[h=2]6- همنشينان ناشايسته[/h]«إِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْكَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ يُقَرِّبُ لَكَ البَعيدَ وَ يُبَعِّدُ لَكَ الْقَريبَ. وَ إِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بايَعَكَ بِأُكْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِكَ. وَ إِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخيلِ فَإِنَّهُ يَخْذُلُكَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَكُونُ إِلَيْهِ. وَ إِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُريدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرُّكَ. وَ إِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى كِتابِاللّهِ.»:
1ـ مبادا با دروغگو همنشين شوى كه او چون سراب است، دور را به تو نزديك كند و نزديك را به تو دور نمايد.
2ـ مبادا با فاسق و بدكار همنشين شوى كه تو را به يك لقمه و يا كمتر بفروشد.
3ـ مبادا همنشين بخيل شوى كه او در نهايتِ نيازت بدو، تو را واگذارد.
4ـ مبادا با احمق رفيق شوى كه چون خواهد سودت رساند، زيانت مىزند.
5 ـ مبادا با آن كه از خويشان خود مى برد، مصاحبت كنى كه من او را در قرآن ملعون يافتم.

[h=2]7- ترك سخن بى فايده و دورى از جدل[/h]«إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ كَمالَ دينِ الْمُسْلِمِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فيما لا يَعْنيهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»:
معرفت و كمال ديانت مسلمان، تركِ كلام بى فايده و كم جدل كردن، و حلم و صبر و خوشخويى اوست.

[h=2]8- محاسبه نفس و توجّه به معاد[/h]«إِبْنَ آدَمَ! إِنّكَ لا تَزالُ بِخَيْر ما كانَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَ ما كانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّكَ، وَ ما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَكَ دِثارًا.
إِبْنَ آدَمَ! إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»:
اى فرزند آدم! به راستى كه تو پيوسته رو به خيرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهيز را زيرپوش خود سازى.
اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگيخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده كن.

[h=2]9- نتايج دعا[/h]«أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ يُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ يُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ يُدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً يُريدُ أَنْ يُصيبَهُ.»:
مؤمن از دعايش سه نتيجه مى گيرد:1ـ يا برايش ذخيره گردد،2ـ يا در دنيا برآورده شود،3ـ يا بلايى را كه خواست به او برسد، از او بگرداند.

[h=2]10- مبغوضيت گداى بخيل[/h]«إِنَّ اللّهَ لَيُبْغِضُ الْبَخيلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»:
به راستى كه خداوند، گداى بخيلى را كه سوگند مى خورد دشمن دارد.

[h=2]11- اسباب نجات[/h]«ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ لِلْمُؤْمِنِ: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِيابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما يَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ وَ طُولُ الْبُكاءِ عَلى خَطيئَتِهِ.»:
سه چيز سبب نجات مؤمن است:1ـ بازداشتن زبان از غيبت مردم،2ـ مشغول كردن خودش به آنچه كه براى آخرت و دنيايش سود دهد،3ـ و گريستن طولانى بر گناهش.

[h=2]12- به سوى بهشت[/h]«مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَيْراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.»
هر كه مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزيند، هر كه از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پيشى گيرد و از حرامها برگردد.

[h=2]13- ثواب نگاه[/h]«نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخيهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»:
نگاه مهرآميز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.

[h=2]14- پارسايى و دعا[/h]«ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ.»:
چيزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسايى شكم و شهوت نيست، و چيزى نزد خدا محبوبتر از درخواست كردن از او نيست.

[h=2]15- پذيرش عذر ديگران[/h]«إِنْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ يَمينِكَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى يَسارِكَ وَ اعْتَذَرَ إِلَيْكَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گرديد و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذير.

[h=2]16- حقّ خدا بر بنده[/h]«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْكْبَرِ فَإِنَّكَ تَعْبُدُهُ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِكَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَكَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ يَحْفَظَ لَكَ ما تُحِبُّ مِنْها.»
حقّ خداوند بزرگ اين است كه او را بپرستى و چيزى را شريكش ندانى و چون از روى اخلاص اين كار را كردى، خدا بر عهده گرفته كه كار دنيا و آخرت تو را كفايت كند و آنچه از او بخواهى برايت نگهدارد.

[h=2]17- حقّ پدر بر فرزند[/h]«وَ أَمّا حَقُّ أَبيكَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُكَ وَ أَنَّكَ فَرْعُهُ وَ أَنَّكَ لَوْلاهُ لَمْ تَكُنْ، فَمَهْما رَأَيْتَ فى نَفْسِكَ مِمّا تُعْجِبُكَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباكَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَيْكَ فيهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْكُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِكَ.»:
و امّا حقّ پدرت را بايد بدانى كه او اصل و ريشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى كه اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چيزى ديدى كه خوشت آمد بدان كه [از پدرت دارى] زيرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مى باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شكر كن.

[h=2]18- تقدّم طاعت خدا بر هر چيز[/h]«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَيْنَ يَدَىِ الاُْمُورِ كُلِّها.»
طاعت خدا و طاعت هر كه را خدا واجب كرده بر همه چيز مقدّم بداريد.

[h=2]19- حقّ مادر بر فرزند[/h]«فَحَقُّ أُمِّكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْكَ حَيْثُ لايَحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا يُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْكَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ يَدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَميعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِكَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فيهِ مَكْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْكَ يَدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْكَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِيَتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَكْسُوَكَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِيَكَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّكَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَكَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَكَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ كانَ بَطْنُها لَكَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَكَ حِواءً وَ ثَدْيُها لَكَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَكَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْيا وَ بَرْدَها لَكَ وَ دُونَكَ، فَتَشْكُرْها عَلى قَدْرِ ذلِكَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَيْهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفيقِهِ.»:
و امّا حقّ مادرت اين است كه بدانى او تو را در شكم خود حمل كرده كه احدى كسى را آن گونه حمل نكند، و از ميوه دلش به تو خورانيده كه كسى از آن به ديگرى نخوراند، و اوست كه تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضايش نگهدارى كرده و بدين فداكارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگينى و غمى را تحمّل كرده تا [توانسته] دست قدرت [مكروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمين كشانده و باز هم خوش بوده كه تو سير باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سيراب كند و خود تشنه بماند، تو را در سايه بدارد و خود زير آفتاب باشد و با سختى كشيدن تو را به نعمت رساند، و با بيخوابى خود، تو را به خواب كند، شكمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسايشگاه تو و پستانش مشك آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشيده است.
به اين اندازه قدرش را بدانى و اين را نتوانى مگر به يارى و توفيق خدا.

[h=2]20- ترغيب به علم[/h]«لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:
اگر مردم بدانند كه در طلب علم چه فايده اى است، آن را مىطلبند اگر چه با ريختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.

[h=2]21- ارزش مجالس صالحان[/h]«مَجالِسُ الصّالِحينَ داعِيَةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِيادَةٌ فِى الْعَقلِ.»:
مجلس هاى شايستگان، دعوت كننده به سوى شايستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است.

[h=2]22- گناهانى كه مانع اجابت دعايند[/h]«أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّيَّةِ، وَ خُبْثُ السَّريرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْكُ التَّصْديقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخيرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»:
گناهانى كه دعا را ردّ مى كنند، عبارتند از:1ـ نيّت بد،2ـ ناپاكى باطن،3ـ نفاق با برادران،4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا،5ـ تأخير نمازهاى واجب از وقت خودش،6ـ ترك تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسيله ترك احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگويى و بدزبانى.

[h=2]23- تاركان جاودانگى[/h]«عَجَبًا كُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَكَ دارَ الْبَقاءِ.»:
شگفتا! از كسى كه كار مى كند براى دنياى فانى و ترك مى كند سراى جاودانى را!

[h=2]24- نتيجه اتّهام[/h]«مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فيهِمْ رَمَوْهُ بِما لَيْسَ فيهِ.»:
هر كه مردم را به چيزى كه در آنهاست متّهم كند، او را به آنچه كه در او نيست متَّهم كنند.

[h=2]25- دنيا وسيله است، نه هدف[/h]«ما تَعِبَ أَوْلِياءُ اللّهِ فِى الدُّنْيا لِلدُّنْيا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْيا لِلاْخِرَةِ.»:
اولياى خدا در دنيا براى دنيا رنج نمى كشند، بلكه در دنيا براى آخرت رنج مى كشند.

[h=2]26- به خدا پناه ميبرم![/h]«أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلايَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدينا.»:
خدايا! به تو پناه مى برم از طغيان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زير دستانمان.

[h=2]27- پرهيز از گناهكاران، ظالمان و فاسقان[/h]إِيّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصينَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمينَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقينَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.
از همنشينى با گنهكاران و يارى ستمگران و نزديكى با فاسقان بپرهيزيد.
از فتنه هايشان برحذر باشيد و از درگاهشان دورى گزينيد.

[h=2]28- نتيجه مخالفت با اولياء الله[/h]«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِياءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَيْرِ دينِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»:
بدانيد هر كه با اولياى خدا مخالفت كند، و به غير از دين خدا، دين ديگرى را پيروى نمايد و به رأى خويش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد.

[h=2]29- توجّه به قدرت و قرب خدا[/h]«خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ.»:
از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزديكى اش به تو، از او شرم و حيا داشته باش.

[h=2]30- پرهيز از دشمنى و توجّه به دوستى[/h]«لا تُعادِيَنَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا يَضُرُّكَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا يَنْفَعُكَ... .»:
حتماً با هيچ كس دشمنى نكن، هر چند گمان كنى كه او به تو زيان نرساند، و حتماً دوستى هيچ كس را ترك نكن هر چند گمان كنى كه او سودى به تو نرساند... .

[h=2]31- بهترين ميوه شنوايى[/h]«لِكُلِّ شَىْء فاكِهَةٌ وَ فاكِهَةُ السَّمْعِ الْكَلامُ الْحَسَنُ.»:
براى هر چيزى ميوه اى است و ميوه شنوايى، كلام نيكوست.

[h=2]32- فايده سكوت[/h]«كَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْكَلامِ بِالسُّكُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»:
جلوگيرى از آزار، ترك كلام قبيح است، و در سخن گفتن از سكوت كمك بخواه، زيرا براى سخن، حالاتى است كه زيان مى زند، بنابراين از سخن احمق برحذر باش.

[h=2]33- راستگويى و وفا[/h]«خَيْرُ مَفاتيحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَيْرُ خَواتيمِها الْوَفاءُ.»:
بهترين كليد گشايش كارها، راستگويى، و بهترين مُهرِ پايانى آن وفادارى است.

[h=2]34- غيبت[/h]«إِيّاكَ وَ الْغيبَةَ فَإِنَّها إِدامُ كِلابِ النّارِ.»:
از غيبت كردن بپرهيز، زيرا كه خورش سگهاى جهنّم است.

[h=2]35- كريم و لئيم[/h]«ألْكَريمُ يَبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئيمُ يَفْتَخِرُ بِمِلْكِهِ.»:
كريم و بخشنده به بخشش خويش خوشحال است و لئيم و پست به دارايى اش مفتخر است.

[h=2]36- پاداش احسان[/h]«مَنْ كَسا مُؤْمِنًا كَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّيابِ الْخُضْرِ.»:
هر كه مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند.

[h=2]37- اخلاق مؤمن[/h]«مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِيّاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَيْهِمْ.»:
از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه،و انصاف دادن به مردم، و پيشى گرفتن سلام بر مردم است.

[h=2]38- درباره عافيت[/h]«إِنّى لاََكْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ يُعافى فِى الدُّنْيا فَلا يُصيبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»:
من براى كسى نمى پسندم كه در دنيا عافيت داشته باشد و هيچ مصيبتى به او نرسد.

[h=2]39- ثواب و عقاب زودرس[/h]«إنَّ أَسْرَعَ الْخَيْرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»:
به راستى كه ثواب نيكوكارى، زودتر از هر كار خيرى خواهد رسيد، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگير آدمى شود.

[h=2]40- دعا، سپر بلا[/h]«إِنَّ الدُّعاءَ لَيَرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ يَنْزِلْ.»
به راستى كه دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلايى را كه نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع كند.


[/HR]منبع: سايت ويژه امام سجاد (عليه السلام)

[h=1]مظهر تمام و کمال عبودیت[/h]


[/HR] زبان و قلم از وصف مقام عبودیت علی بن الحسین علیهماالسلام عاجز است، کسی جز خود حضرات معصومین علیهم السلام نمی تواند ایشان را توصیف نماید. در این نوشتار بر آن شدیم که اشاراتی به مقام عبودیت علی بن الحسین علیهماالسلام از میان کلمات معصومین علیهم السلام و راویان احادیث، بیابیم، تا شاید بر قلب قاسی نویسنده اثری افتد چرا که سخن هرگاه از قلب برخاست لاجرم بر دل نشیند.
[/HR]
زیب و زین عالم امکان علی بن الحسین نور یزدان سید سجاد، زین العابدین
مشرق صبح ازل، مفتون حُسن لم یزل دردمند شام محنت، مبتلای شامتین(1)
شیخ کلینی (ره) در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که: «علی بن الحسین علیهماالسلام وقتی به نماز می ایستاد رنگ حضرتش دگرگون می شد و وقتی سجده می کرد تا عرق از بدنش خارج نمی شد سر بر نمی داشت!» (2)
و باز از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که پدرم (یعنی حضرت باقر علیه السلام) می فرمود: «وقتی علی بن الحسین به نماز می ایستاد، گویی شاخه درخت بود، که جز آنچه باد از او به حرکت در آورد چیزی از او تکان نخورد!»(3)
یعنی در مقابل خداوند با کمال خشوع و تواضع می ایستاد و همانند عبید که در مقابل موالی بی حرکت می ایستند و بدون اذن او هیچ کاری انجام نمی دهند آن حضرت نیز بی حرکت بود.
و صدوق(ره) نیز در کتاب علل از ابان تغلب نقل می کند که وی به امام صادق علیه السلام گفت: من علی بن الحسین را دیدم که وقتی به نماز می ایستاد رنگ او دگرگون می شد. امام صادق علیه السلام به او فرمود:
«به خدا قسم علی بن الحسین به خوبی می دانست که مقابل چه کسی ایستاده است!» (4)
حضرت سجاد علیه السلام دارای پانصد درخت خرما بود در نزد هر درخت دو رکعت نماز می خواند و در موقع نماز رنگش تغییر می کرد و ایستادنش در نماز مانند ایستادن بنده ذلیل بود که در مقابل پادشاهی بلند مرتبه ایستاده باشد و اعضای بدنش از خوف و خشیت الهی می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی این نماز آخرین نماز اوست و بعد از این نماز دیگری نخواهد خواند

ابوحمزه ثمالی رضی الله عنه نقل می کند و می گوید: حضرت علی بن الحسین علیهما السلام را دیدم که نماز می خواند. عبای آن حضرت از دوشش افتاد، آن را راست و منظم نفرمود تا آن که نماز تمام شد. از ایشان از علت این امر جویا شدم، فرمود: «وای بر تو آیا می دانی در خدمت چه کسی بودم؟!» (5)
و باز روایت شده که وقتی زمان وضو فرا می رسید رنگش زرد می شد، به ایشان گفته می شد که این چه حالی است که شما را عارض می شود، می فرمود: «شما نمی دانید که من مقابل چه کسی ایستاده ام!» (6)
حدیث دیگری که نسبتاً طولانی است ولی خالی از لطف نیست حدیثی است که مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه از امام صادق علیه السلام روایت نموده که حضرت فرموده:

«به خدا قسم که علی بن أبی طالب علیهماالسلام تا هنگام مرگ به هیچ حرامی دست نیازید و هیچ گاه بین دو امر قرار نگرفت مگر اینکه سخت ترین آن دو را از جهت بدنی انتخاب نمود در حالی که در هر دو امر رضایت خداوند بود و هیچ مصیبتی بر رسول خدا وارد نمی شد، مگر اینکه رسول خدا، امیرالمومنین را در جریان قرار می داد، چرا که به او اطمینان داشت و هیچ کس از این امت غیر از علی توانایی عمل کردن مانند رسول خدا را نداشت و حضرتش اگر عمل خیری انجام می داد با حالت خوف و رجاء انجام می داد و با مال خود و یا دست رنج خود که با عرق پیشانی به دست آورده بود هزار بنده را در راه خدا آزاد نمود و لباسش فقط از کرباس بود و هنگامی که آستینش بلند بود آن را می برید [و به نزد خیاط نمی رفت] و از بین فرزندان او هیچ کس از جهت لباس و فقاهت به او شبیه تر از علی بن الحسین نبود. هنگامی که ابوجعفر امام باقر فرزند علی بن الحسین - علیهم السلام - بر پدر وارد شده بود و دیده بود که پدرش به گونه ای عبادت می کند که هیچ کس نمی تواند آن گونه عبادت کند و دیده بود که رنگ حضرت از شب زنده داری زرد شده و چشمانش از شدت گریه از بین رفته و پیشانی و بینی مبارکش در اثر سجده مجروح شده و ساق پا و قدم های حضرت از ایستادن در نماز ورم نموده، امام باقر علیه السلام در چنین حالی فرموده بودند که من نتوانستم خودم را از گریه نگه دارم وقتی که او در چنین حالی دیدم، پس به حال او گریستم و او مشغول فکر کردن بود بعد از گذشتن اندکی زمان از وارد شدن من به من رو نمود و فرمود ای پسرم: مقداری از آن نوشته ها را که در آن کیفیت عبادت علی بن ابی طالب هست را به من بده! به او آن نوشته ها را دادم! حضرت سجاد علیه السلام مقداری مطالعه نمود، سپس آن ها را رها کرد وفرمود: چه کسی می تواند مانند علی بن ابی طالب خدا را عبادت کند؟!»(7)
و باز شیخ مفید (ره) نقل نموده از امام باقر علیه السلام که: «علی بن الحسین در یک شبانه روز هزار رکعت نماز بجا می آورد و باد او را مانند خوشه گندم می جنباند!»

حضرت سجاد علیه السلام، با آن شدت مواظبت و کمال عبادت آن حالش بود که از صحیفه علی بن ابی طالب علیه السلام چیز کمی خواند و اظهار عجز کرد! البته همه عاجزاند از عبادت مولی الموالی و همه رعیت عاجزاند از عبادت معصومین ولی نباید انسان که از مقام عالی باز ماند، یکسره رها کند

[یعنی حضرت در اثر لاغری و رنجوری و هم چنین خشوع و بی حرکتی چنان به نماز می ایستاد که اگر بادی می وزید: باد او را مثل شاخه گندم به حرکت در می آورد]
و حضرت سجاد علیه السلام دارای پانصد درخت خرما بود در نزد هر درخت دو رکعت نماز می خواند و در موقع نماز رنگش تغییر می کرد و ایستادنش در نماز مانند ایستادن بنده ذلیل بود که در مقابل پادشاهی بلند مرتبه ایستاده باشد و اعضای بدنش از خوف و خشیت الهی می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی این نماز آخرین نماز اوست و بعد از این نماز دیگری نخواهد خواند. (8)
و باز در حالات حضرت وارد شده که به گونه ای قرآن می خواند که کسانی که در حال عبور بودند - مثل سقّاها - آنجا توقف می کردند و بعضی از استماع قرآن حضرت غَش می کردند! (9)
در پایان چه نیکو است که کلام را مزیّن کنیم به کلام حضرت امام رحمة الله علیه در رابطه با این روایات:
«عزیزم قدری تفکر کن در این احادیث شریفه، ببین حضرت باقر علیه السلام، امام معصوم، از شدت عبادت پدربزرگوارش و حالت عبادتش گریه کرد. و حضرت سجاد علیه السلام، با آن شدت مواظبت و کمال عبادت آن حالش بود که از صحیفه علی بن ابی طالب علیه السلام چیز کمی خواند و اظهار عجز کرد! البته همه عاجزاند از عبادت مولی الموالی و همه رعیت عاجزاند از عبادت معصومین ولی نباید انسان که از مقام عالی باز ماند، یکسره رها کند. باید دانست که این عبادت، نعوذبالله، عبث نبوده، بلکه راه خطرناک و طریق باریک است. و عقبات موت و قیامت مشکل است که این طور اهل معارف حقیقیه عجز و الحاح می کردند. این سست انگاری ما از ضعف ایمان و سستی عقیده است و از جهل و نادانی است!» (10)
خداوند توفیق پیروی از اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت بفرماید.

پی نوشت:
1- دیوان مفتقر، ص 322 .
2- فروع کافی، ج3، ص 300، ح5 .
3- همان، ح 4 .
4- علل الشرائع، ص 88 و وسائل الشیعة، ج 4، ص 685 ، کتاب العلوة، باب 2، ح 3 .
5- وسائل الشیعة، ج 4، ص 688 ، ابواب افعال العلوة، باب 3، ح 6 .
6- مستدرک الوسائل ، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 2، ح 35 .
7- ارشاد مفید ص 255 و 256، باب ذکر طرف من اخبار علی بن الحسین (علیه السلام).
8- همان، ص 256، بحارالانوار، ج 46، ص 80، تاریخ سیدالساجدین، باب 5، حدیث 75.
9- اصول کافی، ج 2، ص 615 .
10- چهل حدیث امام خمینی (ره) ، ص 443 .

[h=1]توصیه امام زمان (عج)به خواندن صحیفه سجادیه[/h]
به نقل از سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام) ؛ محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی می‌رسی.»
یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»

بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که می‌خواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت:« باز هم بردار!»
گفتم:« همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند.»


[/HR]منابع:
امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50
بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد

[h=1]چگونگی دست یابی به کتاب صحیفه[/h]
در سایت ویژه امام سجاد(ع) نقل شده است که: متوکل بن هارون در مقدمه کتاب صحیفه سجادیه، پس از ذکر سلسله سند می‌گوید:
من با یحیی بن زید بن علی علیه السلام پس از کشته شدن پدرش در حالی که به سوی خراسان رهسپار بود، برخورد کردم.
یحیی پرسید:« از کجا می آیی؟»
گفتم:« از حج مراجعت می کنم.»
هنگامی که یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم، و با امام صادق علیه السلام دیدار کردم. ماجرای یحیی را برایش گفتم. امام گریست و گفت:« خداوند رحمتش کند و او را به اجدادش ملحق فرماید! سوگند به خدا من به همان دلیل از دادن دعا به او پرهیز می‌کردم که خودش درباره صحیفه‌ی پدرش نگران بود.

او درباره اقوام و پسرعموهای خود در مدینه از من سؤال کرد؛ به‌خصوص احوال امام جعفر صادق علیه السلام را پرسید. من خبر حزن و اندوهشان را در قتل امام زین العابدین علیه السلام به او دادم.
یحیی به من گفت:« عموی من، امام باقر علیه السلام پدرم را به ترک قیام امر می‌فرمود و به او می‌گفت اگر علیه بنی امیه قیام کند و از مدینه بیرون رود، عاقبت کارش به کجا خواهد رسید. آیا تو با پسر عموی من، امام صادق علیه السلام ملاقات کرده‌ای؟»
گفتم:« آری.»
گفت:« درباره‌ی من چیزی نگفت؟»
گفتم:« چرا.»
گفت:« چه؟»
گفتم:« من دوست ندارم چیزهایی را که می گفت، بگویم و به این وسیله ناراحتت کنم.»
یحیی گفت:« مرا از مرگ می ترسانی؟! آنچه را که از او شنیده ای بگو.»
گفتم:« او می فرمود تو نیز مثل پدرت به دار آویخته می‌شوی!»
رنگ چهره یحیی تغییر کرد و گفت:« آنچه را خداوند بخواهد، از میان می‌برد، و آنچه را که بخواهد برقرار می‌کند؛ و علم ام الکتاب که تغییر ناپذیر است، نزد او است. ای متوکل! خداوند عزوجل ولایت ما را تائید نمود، و علم و شمشیر را برای ما قرار داد و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد. پسر عمو های ما فقط به علم اختصاص یافتند.»
من گفتم:« به گمان من، مردم میل‌شان به پسر عمویت جعفر علیه السلام بیشتر است تا به تو و پدرت!»
یحیی گفت:« برای اینکه عمویم، محمد باقر و فرزندش جعفر صادق مردم را به حیات و زندگی فرا می‌خوانند و ما به مرگ!»
من گفتم:« ایشان داناترند یا شما؟»
یحیی مدتی سر به زیر افکند؛ سپس سر خود را بلند کرد و گفت:« همگی ما دارای علم می باشیم، با این فرق که ایشان تمام چیزهایی را که ما می‌دانیم، می‌دانند ولی ما تمام آنچه را که ایشان می‌دانند، نمی‌دانیم.»
سپس گفت:« آیا از گفته‌های پسر عموی من چیزی نوشته‌ای؟»
گفتم:« چرا.»
گفت:« آنها را نشانم بده!»
من پاسخ سؤالات مختلف علمی و دعایی را که امام جعفر صادق علیه السلام به من املا نموده بود نشانش دادم و گفتم امام صادق به من خبر داده که پدرش محمد بن علی آن دعا را به او املاء نموده و فرموده است که این دعا از دعاهای پدرش امام سجاد در صحیفه کامله سجادیه است.
یحیی تا آخر دعا را خواند؛ بعد به من گفت:« اجازه می دهی که از آن نسخه‌ای بردارم؟»
گفتم:« یا ابن رسول الله! از من در مورد چیزی که از شما به ما رسیده است، اجازه می‌خواهی؟!»
یحیی گفت:« اینک من صحیفه‌ای را از کل دعاهایی را که پدرم از پدرش حفظ نموده است، نشانت می‌دهم. پدرم اکیدا سفارش می‌کرد از آن محافظت کنم مبادا به دست نااهلان بیفتد.»
من برخاستم، سر و صورت یحیی را بوسیدم و به او گفتم:« ای پسر رسول خدا، به خدا سوگند، من محبت شما و اطاعت از شما را دین خود قرار داده‌ام! و امیدوارم همین محبت و اطاعت، مرا در زندگانی و مرگم سعادتمند گرداند!»
یحیی صحیفه ای را که من به او داده بودم به غلامش داد و گفت: « این دعا را با خطّ خوانا و زیبا بنویس و به من بده.
امیدوارم آن را از بر کنم؛ چرا که من آن را از جعفر صادق می خواستم و او از من دریغ می‌کرد.»
من ناگهان از کارم پشیمان شدم و نمی‌دانستنم چه کار کنم. امام صادق علیه السلام از قبل به من نگفته بود به کسی ندهم.
من پاسخ سؤالات مختلف علمی و دعایی را که امام جعفر صادق علیه السلام به من املا نموده بود نشانش دادم و گفتم امام صادق به من خبر داده که پدرش محمد بن علی آن دعا را به او املاء نموده و فرموده است که این دعا از دعاهای پدرش امام سجاد در صحیفه کامله سجادیه است.

سپس یحیی گفت صندوقچه‌اش را بیاورند و از داخلش صحیفه‌ی مهر و موم شده‌ای را بیرون آورد، و نگاهی به مهرش انداخت و آن را بوسید و گریه کرد. بعد مهرش را شکست و صحیفه را باز کرد و بر روی چشمش گذاشت. بعد گفت: « سوگند به خدا، اگر تو حرف پسر عمویم را به من نمی‌گفتی که « من به دار آویخته می‌شوم، این صحیفه را به تو نمی‌دادم؛ در حفظ آن می‌کوشیدم و به هیچ کس نمی‌دادم. ولی می‌دانم که حرف او حق است و ان را از پدرانش دریافته و پیش بینی‌اش به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران هستم چنین علمی به چنگ بنی امیه افتد و آنها آن را در خزانه‌هایشان برای خود مخفی کنند.
بنابراین این صحیفه را بگیر و مرا از نگرانی فارغ ساز و منتظر بمان تا وقتی خداوند میان من و آن جماعت آنچه را که بخواهد، حکم کند. این صحیفه از من نزد تو امانت است. آن را به دو پسر عمویم محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن الحسن ابن الحسن بن علی علیهم السلام، برسان .»
صحیفه را از او گرفتم.
هنگامی که یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم، و با امام صادق علیه السلام دیدار کردم. ماجرای یحیی را برایش گفتم. امام گریست و گفت:« خداوند رحمتش کند و او را به اجدادش ملحق فرماید! سوگند به خدا من به همان دلیل از دادن دعا به او پرهیز می‌کردم که خودش درباره صحیفه‌ی پدرش نگران بود. اکنون آن صحیفه کجاست؟»
گفتم:« اینجاست.»
آن را گشود و گفت:« این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسین علیهما السلام است.»
سپس به پسرش گفت:«اسماعیل، برخیز و دعایی را که به تو گفته بودم مراقبش باشی، بیاور.»
اسماعیل برخاست و صحیفه‌ای را بیرون آورد که گویا بقیه همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود. امام آن را بوسید و بر چشمش نهاد و گفت:« این خط پدرم، و املاء جدم در حضور من است.»
گفتم:« یا بن رسول الله، اجازه می‌دهید من این صحیفه را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم؟»
امام اجازه داد و گفت:« تو برای این کار مهم شایسته‌ هستی.»
من نگاه کردم و دیدم در آن دو صحیفه، مطالب یکسانی است و حتی یک حرف با هم اختلاف ندارند.
آنها هفتاد و پنج باب بودند. یازده باب آن از دستم رفت و گم شد و شصت و چهار باب را نگه داشتم.


[/HR]منابع:
صحیفه کامله سجادیه.

[h=1]عجیب ترین معلم تاریخ[/h]


[/HR] در مجلسهای مذهبی سالروز شهادت و سالروز ولادت امام سجاد علیه السلام گرامی داشته می شود اما تاریخ شهادت آن حضرت تحت الشعاع مراسم عاشورا قرار می گیرد و در تولد ایشان نیز - در کنار تولد امام حسین و حضرت اباالفضل علیهماالسلام – فرصت کافی برای صحبت درباره این امام در دست نیست.
[/HR] اساسا راه شناخت اهل بیت علیهم السلام آن نیست که مقید به مناسبت ها باشیم. هر روز روز امام سجاد علیه السلام است و هر روز برای پیامبر صلی الله علیه وآله است و هر روز مختص به پرفضیلت ترین بندگان خدا در روی زمین – که محمد و آل محمد هستند – اختصاص دارد و ما باید از هر روزمان استفاده کنیم تا از راه مطالعه زندگی و گفته ها و عمل به راه زندگی ائمه علیهم السلام ، به آنان نزدیک شویم.
[h=2]شبیه ترین به امیرمومنان[/h] امام زین العابدین علیه السلام شبیه ترین مردم به جد خود امیرالمومنین علیه السلام بود. شبها بسیار نماز می گذارد و بسیار قرآن تلاوت می نمود. مشکهای پرآب به دوش می کشید و به خانه ایتام و مسکینان می رفت. حدود سیصد خانواده از مستحقین را از جهت آب و نان اداره می کرد و نمی دانستند که چه کسی به آنها غذا می دهد تا آنکه پس از رحلت که اثر جای مشک آب و ظرفهای نان را به دوش حضرت دیدند و خانوده های فقیر مدینه که بی آب و نان ماندند، فهمیدند آن کارها را حضرت علی بن الحسین انجام می داده است.
بجز آن، امام سجاد علیه السلام روزی صد گوسفند در آشپرخانه می کشتند و سفره ایشان همیشه گسترده بود که فقرا و یتمیان و مسکینها و در راه ماندگان می آمدند. امام شخصا به آشپزخانه سرکشی و از مردم پذیرایی می فرمود. (1)
امام سجاد علیه السلام، برده داری بود که بجای شلاق زدن و کار کشیدن از برده ها، آنها را در فضایی قرار می داد که بتوانند حقایق و معارف دینی را به صورت علمی و عملی بیاموزند و بعد آزاد شوند

غذا بردنهای مخفیانه شبانه و سفره پهن کردن های روزانه امام سجاد علیه السلام یادآور این آیه از قرآن است:
الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره/ 274)؛ كسانى كه اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.
بنابراین آنچه نزد خدا پسندیده است، آن است که دو نوع انفاق داشته باشیم: بخشی از اموال خود را در روزها و آشکارا در راه خدا خرج کنیم - که هر کسی بتواند از آن مطلع شود - و بخش دیگر را شبانه و به روشهای مخفیانه، که کسی متوجه نشود. جالب آن است که این آیه در شأن امیرالمومنین علی علیه السلام نازل شد که همان مقدار پولی را که داشتند، بخشی را آشکارا و بخشی را مخفیانه خرج نمودند. امام سجاد علیه السلام هم در اینجا به این سنت اسلامی عمل نمودند. بخشی از رسیدگی های خود به فقرا را مخفیانه و بخشی را آشکار انجام می دادند.
اینها بخشی از صفات والای اخلاقی و رفتاری امام سجاد است.
[h=2]
مدرسه انسان ساز[/h] نکته دیگری که در زندگی زین العابدین علیه السلام تعجب آور است، خریدن برده است. هر چند باور کردن آن مشکل است، امام سجاد علیه السلام بسیار بسیار برده می خریدند و نگه می داشتند، اما مگر یک نفر در زندگی چند خادم نیاز دارد و مگر یک انسان توان مدیریت کردن چند خادم را در هر لحظه دارد؟ ما که می دانیم امام علیه السلام و هیچ کدام از خاندان نبوت، تجارت برده نمی کردند و این کار را ناپسند می شمردند؛ بنابراین در این کار حضرت چه حکمتی وجود دارد؟
با مطالعه زندگی امام سجاد علیه السلام در می یابیم که امام در واقع مدرسه ای راه انداخته بودند و خود هم آن را مدیریت می فرمودند. روش کار اینگونه بود که برده می خریدند و آنها را چند ماه پیش خود نگه می داشتند و اخلاق و رفتار صحیح و دینی را آموزش می دادند و در نهایت، آنها را آزاد می کردند. این رفتار آن حضرت جزو بزرگترین خدمتهایی بوده که می شده در آن زمان انجام داد که به فکر هیچکسی نمی رسید. برخی از این برده ها بعدا مشهور و نقش آفرین شدند و برخی از آنها به مقامات معنوی دست یافتند و همه اینها در سایه پرورش در سایه امام سجاد علیه السلام بود.
امام سجاد علیه السلام، برده داری بود که بجای شلاق زدن و کار کشیدن از برده ها، آنها را در فضایی قرار می داد که بتوانند حقایق و معارف دینی را به صورت علمی و عملی بیاموزند و بعد آزاد شوند.
رفتار آن حضرت با برده ها خواندنی است. توجه علاقمندان را به مقاله ای در همین سایت جلب می کنیم.

از زندگی امام سجاد علیه السلام می آموزیم که راه حق هیچگاه بسته نمی شود. هر قدر هم که بی یار و یاور و تحت فشارهای حکومتی باشیم اگر تقوای خدا را مراعات کنیم، همواره خدا راهی را در پیش روی ما قرار خواهد داد و به اندیشه ما برکت می دهد

[h=2]همواره در مسیر حق[/h] با نگاه کلی به زندگی امام، می فهمیم که ایشان هیچ لحظه ای بیکار و معطل نماندند آن هم در شرایط رعب آلود آن دوران (بنی مروان) که سخت ترین شکنجه ها و کشتن ها و فحاشی ها و بی آبرو کردنها برای دوستان اهل بیت علیهم السلام روا شده بود. به عنوان مثال حجاج، دست و پای یحیی بن ام طویل را به جرم پیروی از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند که تنها یکی از جنایتهای فراوان حجاج، استاندار وقت، بود. با این حال امام از هیچ فرصتی برای روشن کردن راه حق کوتاهی نمی فرمود.
از زندگی امام سجاد علیه السلام می آموزیم که راه حق هیچگاه بسته نمی شود. هر قدر هم که بی یار و یاور و تحت فشارهای حکومتی باشیم اگر تقوای خدا را مراعات کنیم، همواره خدا راهی را در پیش روی ما قرار خواهد داد و به اندیشه ما برکت می دهد.
جالب آنکه ایشان با همه مشغله ها، از عبادت غافل نبودند؛ روزهای بسیاری را روزه می گرفتند و شبهای بسیاری را به نماز و قرآن به صبح می رساندند و با این همه، عبادتهای خود را در مقایسه با عبادتهای علی علیه السلام ناچیز می شمردند.
نکته آخر آنکه امام علیه السلام مراقب بودند یاد و خاطره عاشورا فراموش نشود و به همین دلیل هر وقت برای آن حضرت آب می آوردند، گریان می شدند. از ایشان می آموزیم که برای زنده نگه داشتن راه حقیقت بجای سخنرانی های مکرر، با عمل خود مردم را آگاه کنیم.
هر چه بیشتر درباره زندگی اهل بیت علیهم السلام مطالعه می کنیم علاقه ما به ایشان افزایش می یابد. خدایا ما را در دنیا و آخرت با آنان قرار ده و ما را در شبیه شدن به آنان موفق گردان.

پی نوشت:
1) مجموعه زندگانی چهارده معصوم، حسین عمادزاده، ص683.

[h=1]زینت عابدان[/h]


[/HR]ملائک آسمانی در میلاد نور، زیارتگر سرای حسینی گردیدند تا نغمه خوان سروش هدایت و تهنیت گوی مولودی باشند که طلایه دار نور و سرسلسله آفتاب بود. مولودی پاک که بر پیشانی بلندش، مُهر بندگی حق نقش بسته بود. در دامان پرمهر سالار شهیدان، نغمه حیات سر داد تا پدر برای او نامی نیکو گزیند و حسین بن علی علیه السلام که در عشق به پدر، عاشقی شیفته و شیدایی دل سوخته بود، فرزند پاکش را به یُمن شمیم دل انگیز و روح افزای امیرمۆمنان علی علیه السلام ، بدین نام نهاد تا احیاگر خاطرات خوب پدر و مهربانی های زلال او باشد.
[/HR]

[h=2]عظمت خدایی او[/h] حضرت امام سجاد علیه السلام از کسانی است که در سایه بندگی خدای متعال، به عزّت رسید. به همین جهت، با همه اقدامات و برنامه ریزی خصم در کوچک شمردن او، حرمت و آبرویش هم چنان پا برجای و دارای مهابت بود و در دل بدکاران و ظالمان هیبتی داشت. عبدالملک مروان گوید: «زین العابدین علیه السلام از نظر عظمت و شخصیت در سطح بسیار بالایی بود، طوری که هر چه می کوشیدند او را خوار و پست نمایند، بالاتر و برتر می رفت و بر عزت و شرافتش افزوده می گشت».

[h=2]از تبار نور[/h] امام سجاد علیه السلام در سخنرانی معروف خود در شهر شام، خویشتن را چنین معرفی کرد: «من فرزند مکه و منایم. من زاده زمزم و صفایم. من فزرند کسی هستم که خداوند او را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد. من فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم.

عبدالملک مروان گوید: زین العابدین علیه السلام از نظر عظمت و شخصیت در سطح بسیار بالایی بود، طوری که هر چه می کوشیدند او را خوار و پست نمایند، بالاتر و برتر می رفت و بر عزت و شرافتش افزوده می گشت

من فرزند شایسته ترین مۆمنان و وارث انبیایم. من فرزند فاطمه زهرایم. من فزرند بانوی زنانم. من فرزند کسی هستم که در شب معراج با فرشتگان نماز گزارد. من فرزند کسی هستم که با مارقین و قاسطین و ناکثین جنگید و با ناصبین مبارزه کرد و فرزند کسی هستم که پیشوای مسلمانان است. مشعلدار مجاهدان و مایه زینت عابدان و پرورش یافته مکتب رب العالمین، منم».

[h=2]تربیت علمی[/h] امام سجاد علیه السلام به منظور نشر معارف والای دینی و احیای سیره پیامبر گرامی اسلام و امامان پیش از خود، تلاش های گسترده ای کرد. آن حضرت در مدت 34 سال امامت خود، افراد فراوانی را تربیت کرد. در رأس این افراد، فرزند ارجمند ایشان، امام محمدباقر علیه السلام بود که وظیفه امامت را پس از آن بزرگوار به عهده گرفت. ایشان سنگ بنای دانشگاه اهل بیت علیهم السلام را گذاشت و فقه گسترده شیعه را تدوین کرد. فرزندان دیگر حضرت، عبداللّه، عمر و حسین، از عالمان، فقیهان و راویان حدیث بودند و به عبادت و درست کاری شهرت داشتند.

بدون تردید، بیماری موقت آن حضرت در کربلا، مصلحت و عنایت خداوندی بود تا بدین وسیله، از وظیفه جهاد معاف گشته و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یافته و نور هدایت خاموش نشود

[h=2]بیماری امام، مصلحت الهی[/h] بیش از 23 سال از عمرشریف امام سجاد علیه السلام سپری نشده بود که حادثه کربلا اتفاق افتاد. امام سجاد علیه السلام به دلیل بیماری، قادر به شرکت در جنگ نشد و همین امر، دستاویزی برای ناآگاهان گردید تا حضرت را به عنوان امام بیمار یاد کنند. با ذکر این لقب، در ذهن آنان شخصی رنجور و ناتوان با چهره ای زرد و پژمرده و روحی افسرده تداعی می شود، گویا امام سجاد علیه السلام در تمام مدت زندگی خود، از یک بیماری مزمن رنج می برده است، در حالی که واقعیت، غیر از این است؛ زیرا امام چهارم تنها در کربلا به مدت کوتاهی بیمار بوده است و پس از آنْ بهبود یافته و در حدود 35 سال همانند سایر امامان از سلامت کامل جسمی برخوردار بوده است. بدون تردید، بیماری موقت آن حضرت در کربلا، مصلحت و عنایت خداوندی بود تا بدین وسیله، از وظیفه جهاد معاف گشته و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یافته و نور هدایت خاموش نشود.

[h=2]سخنان گوهربار[/h] کسی که شخصیت خویش را گرامی دارد، دنیا را بی ارزش می پندارد.
محبوب ترین شما نزد خدا کسی است که عمل او نیکوتر باشد.
از خوشحالی هنگام گناه بپرهیز؛ زیرا خوشحالی در وقت گناه، از خود گناه بزرگ تر است.
سخت ترین لحظات برای فرزندان آدم سه لحظه است: لحظه ای که سفیر مرگ را می بیند، لحظه ای که از قبر خود برانگیخته می شود و لحظه ای که در پیشگاه خداوند عالمیان حاضر است که نمی داند از کدام دسته است: اهل بهشت یا اهل دوزخ.
بی نیازترین مردم، کسی است که نسبت به آن چه خداوند تقسیم کرده، قانع باشد.


[/HR] منابع:
سایت حوزه.
مجله گلبرگ، مرداد 1386، شماره 89.
مجله گلبرگ، شهریور 1383، شماره 54.

[h=1]امام چهارم را بهتر بشناسیم[/h]


[/HR]چهارمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت، حضرت علی بن الحسین علیه السلام معروف به سجاد، نمادی از کمالات و ارزش های انسانی، زینت بندگان پاک سیرت و پیام آور کربلا بود. ابرمردی که شاهد تلخ ترین حوادث روزگار بود، ولی چون کوهی استوار در برابر همه توفان های بلا و دشواری ها ایستادگی و در جبهه های گوناگون با آنها مبارزه کرد. امام معصومی که هدایتگری های خویش را در عصر خفقان و سیاهی، در قالب دعا و مناجات با خدا به امت اسلامی ارزانی داشت و توانست در سایه سار دانش خود، بزرگان و اندیشمندانی گران قدر را در دامان خود بپروراند.
[/HR]

[h=2]از خاندانی پاک[/h] بلبل بوستان علوی امام سجاد علیه السلام در آشیانه پر مهر و محبتی به دنیا آمد که خداوند برای توصیف آنانْ سوره «هَلْ اَتی» را نازل کرد و با آیه تطهیر، ایشان را از هر زشتی و پلیدی منزّه ساخت.
پدر بزرگ وار ایشان، امام حسین علیه السلام و مادرش «شهربانو» دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه سرزمین پهناور ایران است. این بانوی پاکدامن، چنان محبوبیتی در نزد خداوند متعال پیدا کرد که لیاقت همسری و مادری امام معصوم را پیدا کرده و ذریه پاک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از ایشان ادامه پیدا کرد.
مردم در محضر امام سجاد علیه السلام تحت تأثیر هیبت و شکوه ایشان، یارای هرزه گویی و بیهوده گویی نداشتند، بلکه سکوتی همراه با ادب بر مجلس امام حاکم بود

[h=2]پیشوای بندگان در محشر[/h] امام سجاد علیه السلام ، زینت عابدان و پیشوای بندگان پاک خداوند است. ابن عباس در این باره از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کند که فرمود: «هرگاه روز قیامت شود، ندا دهنده ای در میان جمع اهل محشر ندا می دهد که مایه زینت عابدان کجاست. در آن هنگام، فرزندم، علی بن الحسین با کمال سرفرازی و سربلندی در محشر ظاهر می شود و میان صفوف حرکت می کند».

[h=2]القاب آسمانی[/h] امام چهارم، القاب و کنیه های زیادی دارند که هرکدام از آن ها، بر یکی از کمالات اخلاقی و شخصیتی ایشان رهنمون است. در میان کنیه های ایشان، ابوالحسن و ابومحمد از شهرت زیادی برخوردار است و از القاب ایشان، زین العابدین، سید الساجدین، سجاد، سیدالعابدین، زکی و امین را می توان نام برد.
درباره لقب سجاد گفته اند که: آن امام هُمام آن قدر سر به سجده می گذاشت و برای هر نعمتی سجده می کرد که پیشانی اش پینه بسته بود. هم چنین هنگامی که آن حضرت سر به سجده می گذاشت، آن قدر به همان حالت می ماند تا این که عرق از سر و صورت مبارک ایشان جاری می شد.
[h=2]
در محضر صالحان[/h] چند روزی از تولد امام سجاد علیه السلام نگذشته بود که ایشان مادر مهربان خود را از دست داد و تربیت امام به عهده پدرش افتاد. دستان پر عطوفت و نفس های قدسی سه امام بزرگوار، در تکاپوی تربیت فرزندِ نو رسیده ی حسین علیه السلام بودند: امام سجاد علیه السلام ، دو سال از دوران امامت جدّش امیرالمومنین علیه السلام را درک کرد و نیز به خاطر علاقه زیادی که به عمویش امام حسن علیه السلام داشت، در محضر ایشان حاضر شده و از فیوضات معنوی اخلاقی ایشان نیز بهره گرفت. آن حضرت 12 ساله بود که دوران امامت پدرش شروع شد و همواره از تعالیم و آموزه های دینی پدر بهره می جست تااین که در سال 61 ق خود پرچم دار هدایت امت اسلام گردید.

[h=2]مجلس امام[/h] مردم در محضر امام سجاد علیه السلام تحت تأثیر هیبت و شکوه ایشان، یارای هرزه گویی و بیهوده گویی نداشتند، بلکه سکوتی همراه با ادب بر مجلس امام حاکم بود. فَرَزْدَقِ شاعر، در وصف مجلس آن حضرت می گوید: «چشم ها از شدت حیا به زیر بود. هیچ کس سخن نمی گفت مگر آن گاه که او لب به تبسّم می گشود و در چنین وضع و حال، با فقیران و تهی دستان می نشست و غذا می خورد و آنها را به خانه خود دعوت می کرد و با ایشان مأنوس می شد».

بعد از حوادث کربلا که بنی امیه خود را پیروز میدان می دیدند و قدرت پوشالی، مغرورشان کرده و ترس و وحشت دل های مردم را فرا گرفته بود، امام سجاد علیه السلام با شجاعت کم نظیری در مقابل آن ها ایستاد و بدون ترس و واهمه، به افشاگری پرداخت

[h=2]شجاعت امام[/h] بعد از حوادث کربلا که بنی امیه خود را پیروز میدان می دیدند و قدرت پوشالی، مغرورشان کرده و ترس و وحشت دل های مردم را فرا گرفته بود، امام سجاد علیه السلام با شجاعت کم نظیری در مقابل آن ها ایستاد و بدون ترس و واهمه، به افشاگری پرداخت. آن حضرت در مقابل عُبیداللّه بن زیاد فرمود:
«آیا مرا از شهادت می ترسانی، در حالی که شهادت مایه مباهات و افتخار ماست».
ایشان در شام نیز به یزید فرمود: «ای پسر معاویه، تو خود می دانی که پرچم پیامبر در جنگ احد و بدر خندق به دست جدّم بود و پدر و جد تو، پرچم کفر را به دست گرفته بودند. وای بر تو، اگر به این فاجعه ای که دامن خود را آلوده ساخته ای کمی می اندیشیدی، به کوه و بیابان می گریختی و فرش خود را جز خاکستر قرار نمی دادی و اکنون بشارت می دهم که به ذلت و خواری بزرگی گرفتار خواهی شد».
این جملات کوبنده، در هنگامه ای که با فجایع بی شمار بنی امیه، ترس و وحشتی عجیب دل های مردمان را فراگرفته بود، نشان از شجاعت بی نظیر امام سجاد علیه السلام دارد.

[h=2]سخنان گوهربار[/h] *از خداوند به خاطر قدرت و سیطره اش بر تو بترس و از او به علت نزدیکی اش به تو شرم و حیا کن.
*محبوب ترین چیزها بعد از شناخت خداوند، پاک دامنی است.
*بهترین نیکی انسان بر خود، خویشتن داری در مقابل گناه است.

[h=1]سیمای امام سجاد علیه السلام[/h]


[/HR] گفتن از انسان هایی که رنگ خدایی گرفته و لقب خلیفة اللهی را زینت بخش خود کرده اند، کاری بس دشوار است؛ چرا که آنانْ آسمانی اند و ما زمینی، آنان افلاکی اند و ما خاکی و دستانِ خاکیِ زمینیان به اندیشه آسمانی افلاکیان راه نیافتنی است.
[/HR] اگرچه
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
[h=2]مایه زینت عابدان[/h] امام سجاد علیه السلام مایه فخر و زینت عابدان و پیشوای بندگان پاک و خالص خداوند، و آقای ساجدان و زینت عابدان است. آن ها که با تاریخ او مأنوس اند، این مسأله را به نیکی درمی یابند که این لقب «زین العابدین» از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او معّین شد و پیامبر گرامی، خود او را زین العابدین خواند و فرمود: «هنگامی که قیامت بر پا شود، ندا دهنده ای در میان جمع اهل محشر ندا در دهد که مایه زینت عابدان کجاست».
امام سجاد علیه السلام در مقابل انحرافاتی، چون: غلو، جبر گرایی، گروههای مشبّهه، متصوّفه و زاهد نمایان و علمای درباری به شیوه های مختلف به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می کرد و این در حالی بود که در این دوره رسما جلوی امر به معروف و نهی از منکر گرفته می شد

[h=2]شکوه و جلال[/h] امام سجاد علیه السلام چنان جلال و شکوهی داشت که حتی دشمنان حضرت نیز در برابر هیبت ایشان سر تعظیم فرود می آوردند. برای نمونه، مسلم بن عَقَبه، از ستمگران روزگار که به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام با حضرت رو به رو شده بود، به محض دیدن امام، بی اختیار به تکریمش پرداخت و او را با احترام در کنار خود نشاند و پس از تکریم و تعظیم، آن حضرت را به خانه اش برگرداند. هنگامی که از او علت این کار را پرسیدند، پاسخ داد: شکوه و هیبت او مرا فرا گرفت. او که ابتدا قصد کشتن امام را داشت، بی اختیار به امام عرض کرد که هر حاجتی داری، بگوی. امام برای خود حاجتی نخواست، ولی برای عده ای طلب بخشش کرد و آنها را از مرگ نجات داد.
[h=2]
امر به معروف و نهی از منکر[/h] امام سجاد علیه السلام هم به عنوان امام، مسئول اصلی امر به معروف و نهی از منکر در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ... بود و هم به عنوان یک عضو از جامعه اسلامی این مسئولیت را عهده دار بود. از اینرو، در سیره و سخن آن حضرت بارها از این مسئولیت سخن به میان آمده است.
امام سجاد علیه السلام در مقابل انحرافاتی، چون: غلو، جبر گرایی، گروههای مشبّهه، متصوّفه و زاهد نمایان و علمای درباری به شیوه های مختلف به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می کرد و این در حالی بود که در این دوره رسما جلوی امر به معروف و نهی از منکر گرفته می شد.

لقب «زین العابدین» از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای او معّین شد و پیامبر گرامی، خود او را زین العابدین خواند و فرمود: هنگامی که قیامت بر پا شود، ندا دهنده ای در میان جمع اهل محشر ندا در دهد که مایه زینت عابدان کجاست

امام سجاد علیه السلام درباره اهمیت هدایت و راهنمایی به معروفها و رهانیدن از ضلالت می فرمود: «به شیعیان من مژده ثواب بزرگ و پاداش فراوان بدهید که خدای تعالی به موسی علیه السلام چنین وحی کرد: مرا در نزد آفریدگانم، و آفریدگانم را نزد من محبوب ساز! موسی پرسید: چگونه؟ فرمود: رحمتها و نعمتهایم را به یادشان بیاور ؛ چرا که اگر فرار کننده از در خانه یا گمگشته از آستانه مرا به سوی من باز گردانی، برای تو بالاتر از عبادت صد سال است که روزهایش را روزه بداری و شبهایش را به نماز و عبادت بگذرانی.» (1)
امام علیه السلام در عمل و رفتار نیز عامل به این اصل حیاتی بود؛ لذا یکی از اصحاب را چنین نهی فرمود:
«لَیْسَ لَکَ اَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ فَاِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی یَقُولُ: «وَ اِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخوضونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِض عَنْهُم حَتی یَخوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ اِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»؛(2) تو حق نداری با هر کسی مجالست کنی؛ زیرا خدای تعالی می فرماید: چون کسانی را می بینی که درباره آیات ما به عناد گفتگو می کنند، پس از ایشان رو بگردان تا اینکه درباره مطلب دیگری سخن بگویند و اگر شیطان از خاطر تو برد، بعد از آنکه به خاطرت آمد، با گروه ستمگران ننشین ... .»
امام زین العابدین علیه السلام چنان جایگاهی برای امر به معروف و نهی از منکر قائل بود که می فرمود: «اَلذُّنُوبُ الَّتی تُنْزِلُ الْبَلاءَ تَرْکُ اِغاثَهِ الْمَلهُوفِ وَ تَرکُ مَعُونَةِ الْمَظلومِ وَ تَضْییعُ الْأَمْرِ بِالْمَعْروفِ وَالنَّهیِ عَنِ الْمُنْکَرِ ؛(3) گناهانی که بلا را نازل می کنند، یاری نکردن غمدیده، ترک یاری مظلوم و ضایع کردن امر به معروف و نهی از منکر است

پی نوشت:
1) لئالی الاخبار، ص214 ، و ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص71.
2) تفسیر برهان، ج1، ص322.
3) معانی الاخبار، باب 136.

[h=1]تجلّی کلام الهی در سیره امام سجاد علیه السلام[/h]


[/HR]نامش «علی » بود که بعدها به «زین العابدین » و «سجاد» مشهور گشت. دو سال پس از تولد او، جدش امیر مۆمنان علی علیه السلام در محراب عبادت، به شهادت رسید و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن علیه السلام بود. از سال پنجاه هجری، به مدت یازده سال در دوران پر فراز و نشیب امامت پدرش حسین بن علی علیهما السلام که با قدرت طلبی معاویه و پسرش یزید مصادف بود، در کنار او قرار داشت و پس از آن در محرم الحرام سال 61 هجری پس از قیام و شهادت پدر بزرگوارش در حادثه کربلا، امامت و زعامت جامعه اسلامی را عهده دار شد.[1]
[/HR]
[h=2]سرنخهای قرآنی زیستن[/h] وقتی زندگانی حضرت و نقل های مختلفی که از نحوه سیر و سلوک ایشان را می خوانیم، درس عملی آیات قرآن را در زندگی ایشان ملاحظه می کنیم. مردمی که با ایشان در ارتباط بودند نمونه تربیت اسلامی را به چشم خود می دیدند! به نظر می رسد سخن گفتن از سالهای زندگانی ائمه علیهم السلام ، نحوه شهادت ایشان، نوع حکومتشان و... ، برای انسان شدن و والا زیستن دردی را به طور جدی برای ما، درمان نمی کند . باید در زندگی این بزرگواران گشت و سرنخهای اصلی قرآنی زیستن را از ایشان به دست آورد!

[h=2]کظم غیظ[/h] «کظم غیظ» را آنطور که در آیه 134 آل عمران آمده است: «و فرو خورندگان خشم و بخشایندگان بر مردم، و خدا نیکوکاران را دوست می دارد»؛ چه زیبا می توان در رفتار عملی امام سجاد علیه السلام فرا گرفت، وقتی می شنویم:
روزی چند تن مهمان او بودند. خادم وی سیخ کبابی را بر دست داشت و با شتاب می آمد، پایش لغزید و سیخ بر سر فرزندی از امام که زیر پلکان ایستاده بود افتاد و طفل کشته شد. غلام سراسیمه ماند! امام بدو گفت: تو در این کار قصدی نداشتی! تو در راه خدا آزادی! سپس به دفن طفل پرداخت.[2]

مرا فرمود که با دائی خود علی بن الحسین علیهماالسلام بنشینم. هیچ مجلسی با او ننشستم جز اینکه فایده ای از وی به من رسید و یا بخاطر ترسی گه از خدا داشت ترس خدا در دلم نشست! و یا از علم او بهره می بردم

[h=2]صدقه پنهانی[/h] یا اینکه وقتی در سوره بقره آیه 271 می خوانیم که:«اگر صدقه ها را آشکارا دهید سخت نیک است و اگر پنهانش دارید و به مستمندان دهید برای شما بهتر است»؛ سخنی از علی بن عیسی را می بینیم که از ابن عایشه روایت می کند از مردم مدینه شنیدم که می گفتند: ما صدقه پنهانی را هنگامی از دست دادیم که علی بن الحسین در گذشت![3]
همچنین سفیان بن عیینة می گوید: زهری، شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین را مشاهده نمود که بر دوش خود چیزی را حمل می کرد، پرسید: ای فرزند رسول خدا، این چیست؟

امام علیه السلام فرمود: «ارید سفرا اعد له زادا، احمله الی موضع حریز ؛ عازم سفری هستم و برای آن سفر زاد و توشه فراهم می کنم و به جای امنی منتقل می سازم».
زهری عرض کرد: بگذارید غلام من آن را حمل کند، امام علیه السلام قبول نکردند، زهری عرض کرد: پس بگذارید من آن را حمل کنم و شما را از حمل آن راحت نمایم . آن حضرت فرمود: من خود را از حمل چیزی که باعث نجاتم در سفر می شود، راحت نمی کنم .
پس از گذشت چند روز، زهری آن حضرت را مشاهده نمود و گفت: ای فرزند رسول خدا از آن سفری که بیان فرمودید اثری نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: «بلی یا زهری لیس ما ظننت ولکنه الموت وله کنت استعد، انما الاستعداد للموت، تجنب الحرام وبذل الندی فی الخیر ؛ آری ای زهری، آن سفری که تو گمان می کنی نیست، بلکه منظور من از سفر، سفر مرگ است که برای آن آماده می شوم، همانا آماده شدن برای مرگ، دوری جستن از حرام و بذل و بخشش چیزهای خوب در راه خیر است .»[4]

عایشه روایت می کند از مردم مدینه شنیدم که می گفتند: ما صدقه پنهانی را هنگامی از دست دادیم که علی بن الحسین در گذشت!

[h=2]رو گردانی از لغو[/h] رو گردانی از سخن بیهوده و یا کار بیهوده همواره از سفارشات قرآن کریم است. تا آن جا که در آیه 3 سوره مۆمنون آمده است: «و آنانکه از بیهوده رو گردانند» و در جای دیگر از حسن بن حسن می خوانیم که می گوید: مادرم فاطمه، دختر حسین بن علی علیهماالسلام ، مرا فرمود که با دائی خود علی بن الحسین علیهماالسلام بنشینم. هیچ مجلسی با او ننشستم جز اینکه فایده ای از وی به من رسید و یا بخاطر ترسی گه از خدا داشت ترس خدا در دلم نشست! و یا از علم او بهره می بردم.[5]
در قرآن آمده است مۆمنان همواره براین اصل زندگی می کنند که اگر ببینند مردم نادان سخن زشت می گویند آنان بزرگوارانه پاسخ می دهند، چنانکه در سوره قلم آیه 5 آمده است: مۆمنان چنین اند که اگر ببینند مردم نادان سخن زشت گویند، آنان راه مسالمت پویند، بزرگوارانه پاسخ دهند تا از شر ایشان برهند. [6]
آن گاه می خوانیم کهروزی مردی بیرون خانه امام علیه السلام را می بینند و به او دشنام می دهند. خادمان حضرت می خواستند بر آن مرد حمله ببرند که علی بن الحسین علیهماالسلام فرمودند: او را رها کنید! سپس به او گفتند: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده بیشتر از آن است که میدانی! آیا درخواستی داری؟ آن مرد از رفتار خود شرمنده شد و امام گلیمی را که بر دوش داشت بر او افکند و فرمود هزار درهم به او بدهند. مرد از آن پس می گفت: گواهی می دهم که تو فرزند پیغمبری![7]
کم نیستند روایاتی که از سیره امام علی بن الحسین علیهماالسلام سخن می گویند و آیینه تمام نمای آیات قرآن هستند! بدیهی است که ما هرگز نمی توانیم مقام و منزلت واقعی امام سجاد علیه السلام را درک کنیم و تمام فضائل و مناقب او را به رشته تحریر در آوریم، ولی با غور در سیره رفتاری آن حضرت، می توانیم گوشه ای از فضائل و منقبت های اخلاقی آن امام همام را برگیریم و وجود خود را از بوی خوش آن عطر آگین سازیم.

پی نوشت ها :
[1]. ارشاد شیخ مفید، مۆسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 253؛ بحار الانوار، مجلسی، المکتبة الاسلامیه، ج 46، ص 12 .
[2] . کشف الغمه ج2 ص81.
[3] . کشف الغمه ج2 ص78.
[4] . مناقب ابن شهر آشوب، ص166.
[5] . کشف الغمه ج2 ص84.
[6] . زندگانی علی بن الحسین، سید جعفر شهیدی، نشر فرهنگ اسلامی، ص135.
[7] . کشف الغمه ج2ص81 .

[h=1]امام سجاد علیه السلام فاتح قلبها 1‏
[/h][h=3]جوانمردی و ایثار
[/h][h=2]مقدمه: ‏
[/h]بی‏تردید یكی از مهم‏ترین رازهای توفیق پیشوایان معصوم علیهم السلام در طول حیات و ‏بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوی و شخصیت والایشان در قلوب انسان‏های ‏مشتاق فضائل و كمالات بوده است. از آنجا كه حضرات معصومین علیهم السلام هركدام ‏در عصر خویش به عنوان اسوه كامل انسانیت و بارزترین نمونه كمالات و صفات انسانی ‏بوده‏اند و عموم مردم فطرتا چنین صفاتی را دوست دارند; به این جهت، به امامان معصوم ‏علیهم السلام به دیده محبت و عشق می‏نگریسته‏اند. حتی دشمنان آن بزرگواران با ‏اعتراف به این حقیقت انكارناپذیر، بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب ‏و افتخارات آنان را به دیگران یادآور شده‏اند. ‏
در این مجموعه مقالات، مروری كوتاه بر جایگاه معنوی حضرت زین‏العابدین علیه السلام در ‏جامعه و برخی علل محبوبیت آن پیشوای راستین خلق در دلهای مشتاق، خواهیم ‏داشت‏باشد كه ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و ‏خرافه‏ها زدوده و در پرتو دوستی اهل بیت علیهم السلام گامهای سعادت آفرین به سوی ‏كمال برداریم. ان شاء الله ‏

[h=2]قسمت اول:‏
[/h][h=3]جوانمردی و ایثار
[/h]از عوامل مهمی كه شخصیت والای حضرت سجاد علیه السلام را در منظر دیگران محبوب ‏ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و كنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق ‏می‏ورزیدند، خصلت پسندیده «عفو، گذشت و جوانمردی‏» بود. ‏
در این راستا امام سجاد علیه السلام از یك شیوه كارآمد و پسندیده تربیتی بهره ‏می‏گرفت. امام صادق علیه السلام فرمود: در طول ماه مبارك رمضان، حضرت علی بن ‏الحسین علیه السلام در مورد غلامان و كنیزان و سایر زیردستان خود روش عفو و گذشت ‏را به كار می‏گرفت‏به این ترتیب كه هرگاه غلامان و كنیزان آن حضرت خطائی را مرتكب ‏می‏شدند، آنان را تنبیه نمی‏كرد. ‏
آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفتری ثبت كرده و تخلفات هركس را با نام و ‏موضوع تخلف مشخص می‏نمود. در آخر ماه همه آنان را جمع كرده و در میان آنان ‏می‏ایستاد. آنگاه از روی نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را كه در طول ماه رمضان ‏مرتكب شده بودند، برایشان یادآور می‏شد و به تك تك آنان می‏فرمود: فلانی! تو در فلان ‏روز و فلان ساعت تخلفی كردی و من تو را تنبیه نكردم، آیا به یاد می‏آوری؟! فرد خطاكار ‏هم می‏گفت: بلی، ای پسر رسولخدا! و تا آخرین نفر این مطالب را متذكر می‏شد و آنان ‏به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می‏كردند. ‏
سیره امام سجاد علیه السلام چنان بود كه ‏هرگاه بنده‏ای را در اول سال یا وسط سال مالك می‏شد، بعد از یك دوره آموزش و اعمال ‏شیوه‏های تربیتی صحیح، در شب عید فطر آزادش می‏كرد

آنگاه به آنان می‏فرمود: با صدای بلند به من بگویید: ای علی بن الحسین! پروردگارت تمام ‏اعمال و رفتار تو را نوشته است چنان‏كه تو اعمال ما را نوشته‏ای; نزد خداوند نامه اعمالی ‏هست كه با تو به حق سخن می‏گوید و هیچ عمل ریز و درشتی را فروگذاری نمی‏كند، و ‏هرچه انجام داده‏ای، به حساب آورده و تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهی یافت، ‏همچنان‏كه ما اعمال خود را در نزد تو آماده و ثبت‏شده دیدیم. پس ما را ببخش همان طور ‏كه دوست داری خدا تو را ببخشد.
ای علی بن الحسین! به‏یاد آر، آن حقارت و ذلتی را كه فردای قیامت در پیشگاه خدای ‏حكیم و عادل خواهی داشت; آن پروردگار عادل و حكیمی كه ذره‏ای و كمتر از ذره‏ای به ‏كسی ستم روا نمی‏دارد و اعمال بندگان را همچنان‏كه انجام داده‏اند، به آنان عرضه ‏خواهد كرد و حسابگری و گواهی خدا كافی است. پس ببخش و عفوكن تا پادشاه روز ‏قیامت از تو عفو كرده و درگذرد. چنان كه خودش در قرآن می‏فرماید: ‏
‏«ولیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لكم والله غفور رحیم‏» ; (1) باید ببخشند و عفو ‏كنند. آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است. ‏
امام سجاد علیه السلام این كلمات را برای خویش و غلامان و كنیزانش تلقین می‏كرد و ‏آنان باهم تكرار می‏كردند و خود امام علیه السلام كه درمیان آنان ایستاده بود، ‏می‏گریست و با لحنی ملتمسانه می‏گفت: ‏
‏« پروردگارا! تو به ما فرمودی از ستمكاران خویش درگذریم، همان طور كه فرمودی، ما از ‏كسانی كه به ما ستم كرده‏اند، درگذشتیم، توهم از ما درگذر! كه در عفوكردن از ما و از ‏تمام ماموران برتری.» (2) ‏

پس از این برنامه عرفانی و تربیتی، امام سجاد علیه السلام خطاب به خدمتگزاران خویش ‏می‏فرمود: ‏
من شما را عفو كردم، آیا شما هم من و بدرفتاری‏های مرا كه فرمانروای بدی برای شما و ‏بنده فرومایه‏ای برای فرمانروای بخشاینده عادل و نیكوكار بوده‏ام، بخشیدید؟! ‏
همگی یكصدا می‏گفتند: با اینكه ما از تو، جز خوبی ندیده‏ایم، تو را بخشیدیم. آنگاه به ‏آنان می‏فرمود: بگویید: خداوندا! از علی بن الحسین درگذر!، همان طور كه او از ما ‏درگذشت. او را از آتش جهنم آزاد كن، همان طور كه او ما را از بردگی آزاد كرد. آنان دعا ‏می‏كردند و امام چهارم علیه السلام آمین می‏گفت و در پایان می‏فرمود: بروید! من از ‏همه شما عفو كردم و آزادتان می‏كنم به امید اینكه خدا نیز عفو كرده و آزادم كند. ‏
حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عید فطر آنقدر به خدمتگزاران خود جایزه و هدیه ‏می‏بخشید كه از دیگران بی‏نیاز می‏شدند. سیره امام سجاد علیه السلام چنان بود كه ‏هرگاه بنده‏ای را در اول سال یا وسط سال مالك می‏شد، بعد از یك دوره آموزش و اعمال ‏شیوه‏های تربیتی صحیح، در شب عید فطر آزادش می‏كرد. آن بزرگوار بندگان سیاه را كه ‏هیچ‏گونه نیازی به آنان نداشت، می‏خرید و در عرفات بعد از مراسم عرفه همراه هدایای ‏قابل توجهی آزادشان می‏ساخت. (3) و به این ترتیب امام، بردگان را نه تنها در بعد ‏جسمانی بلكه از افكار و اندیشه‏های خرافی، جهل و غفلت رها می‏ساخت. لذا ‏تربیت‏یافتگان مكتب حضرت علی بن الحسین علیه السلام از ذلت غفلت و خرافه پرستی ‏به اوج عزت معنوی و عرفانی نائل می‏شدند. و بیچاره‏ترین بردگان عصر آن حضرت در اثر ‏ارتباط با درگاه امامت، به رهبران جامعه و عارفان خداجوی و عالمان ربانی مبدل ‏می‏گشتند. ‏
از عوامل مهمی كه شخصیت والای حضرت سجاد علیه السلام را در منظر دیگران محبوب ‏ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و كنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق ‏می‏ورزیدند، خصلت پسندیده «عفو، گذشت و جوانمردی‏» بود. ‏

سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، ابواسحاق بن عبدالله سبیعی، سالم بن ابی حفصه، ‏شرحبیل بن سعد، عبدالله بن دینار، ابوخالد كابلی، محمد بن شهاب زهری، معروف بن ‏خربوذ مكی، یحیی بن ام طویل، حبابه والبیه و... (4) از جمله تربیت‏یافتگان مكتب حضرت ‏سجاد علیه السلام می‏باشند. ‏
این شیوه خداپسندانه امام چهارم علیه السلام موجب شد كه دوست و دشمن، كوچك و ‏بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خویش آن حضرت را دوست‏بدارند. آری محبوبیت ‏اجتماعی آن حضرت، رهین كردارهای انسانی و كمالات الهی‏اش بود تا آنجایی كه خلفای ‏بنی امیه نیز به آن اعتراف می‏كردند. ‏
ابن شهر آشوب می‏گوید: امام سجاد علیه السلام در نزد عمر بن عبدالعزیز (هفتمین ‏خلیفه اموی) حضور داشت; هنگامی كه آن حضرت از نزد او بلند شده و بیرون رفت، عمر ‏بن عبدالعزیز رو به اطرافیانش كرده و گفت: بهترین و شریف‏ترین مردم به نظر شما امروزه ‏كیست؟ همه گفتند: شما ای خلیفه! او گفت: نه، هرگز! بهترین و شریف‏ترین مردم ‏همین فردی است كه الآن از حضور ما بیرون رفت! او چنان قلبها را به خود متمایل ساخته ‏است كه همه دوست دارند مثل او باشند اما او هیچگاه آرزو نمی‏كند كه به جای یكی از ‏ماها باشد. (5) ‏


[/HR]‏1. سوره نور، آیه 22. ‏
‏2. بحارالانوار، ج 46، ص 104. ‏
‏3. اقبال الاعمال، ج 1، ص 446. ‏
‏4. رجال الشیخ، اصحاب علی بن الحسین (ع). ‏
‏5. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 167.‏

[h=1]زین العابدین علیه السلام، رمزینه ای‌ برای عبادت کنندگان[/h]
یکی از القاب امام چهارم علیه السلام، ‌"زین العابدین" است. با وجود اینکه اهل بیت علیهم السلام همگی، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تا حضرت مهدی علیه السلام، همگی زینت عابدین هستند، اما این صفت در نظر و گفتار مردم برای این امام بازگو شد و برای مردم جلوه‌ نمود. از این جهت یاد کردن از حضرت سجاد علیه السلام می‌تواند زمینه تحول را در نحوه عبادت کردن ما فراهم آورد.


[/HR]
[h=2]عبادت زیبا و عبادت نازیبا[/h] سخن معروفی از حضرت امیرالمومنین علیه السلام را زیاد شنیده‌ایم که عده‌ای از ترس جهنم و عده‌ای به نیت بهشت و عده‌ای نیز به جهت آنکه خدا شایسته عبادت است، ‌او را می‌پرستند. از اینجا متوجه می‌شویم که عبادت مردم اقسامی دارد. یکی از تقسیماتی که برای عبادتگران می‌توان ذکر کرد، "عبادت زیبا" و "عبادت نازیبا" است.
مردم به امام سجاد علیه السلام لقب "زینت عبادت کنندگان" را دادند. با مراجعه به تاریخ متوجه می‌شویم که در آن دوران جامعه اسلامی دچار انحطاط اخلاقی و رواج فساد شده بود. داستان تلخ این بی‌بند و باری ها به تاریخ بنی‌ امیه گره خورده است که به هر قیمتی می‌خواستند حکومت خود را برپا نگه دارند.
با وجود اینکه بسیاری از مردم در آن دوران به رنگ حاکمان فاسد خود در آمدند و جدیت های دینی در آنها کمرنگ شد، عده‌ای نیز یافت می‌شدند که اهل عبادت بودند و در عبارت عربی به آنان "عابد" می‌گفتند. حضرت سجاد علیه السلام در چنین جامعه و دورانی ملقب به "زین العابدین" گشت. یعنی یک شخص شاخص در میان عبادت کنندگان که وجود او باعث آبرو و جلوه برای سایر عابدان است.
لقب زین العابدین، نشانگر این درس بزرگ نیز هست که عبادت عبادت کنندگان همیشه زیبا نیست؛ در حالیکه که عبادت امام سجاد علیه السلام زیبا بوده است، به گونه‌ای که مردم به آن علاقمند بوده‌اند و ایشان را تاج سر (زینت بخش) عابدان می‌دانسته‌اند. از اینجا می‌آموزیم که هر عابدی، زیبا نیست، ما می‌توانیم عابد باشیم و زیبا نباشیم؛ می‌توانیم عابد باشیم و عبادتمان زیبا نیز باشد

[h=2]لقبی شیرین، برملا کننده حقیقتی تلخ[/h] تأمل در این لقب شناخت ما را از آن فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر می‌کند. از جهتی، این عنوان ما را به یاد این حقیقت تلخ می‌اندازد که مردم آن عصر، در عمل از ایشان فاصله قلبی داشتند. به عبارت دیگر، گرچه در یک وطن بزرگ اسلامی و یا در شهر مدینه با ایشان زندگی می‌کردند، اما در عمل کاری به کار ایشان نداشتند و آنچه از ایشان در نظرشان جلوه یافته بود، عبادت ایشان بود.
این نکته برای ما که تاریخ آن حضرت را می‌خوانیم و از دوستداران ایشان می‌باشیم دور از تصور نیست که ایشان، نه فقط در عبادت، بلکه در عرصه‌های مختلف زندگی قهرمان بوده‌اند و در شرایط خفقان یزید و جانشینانش به بهترین وجه نشاندهنده راه پیامبر صلی الله علیه و آله و روشنگر کسانی بودند که به ایشان مراجعه می‌نمودند و با زکاوت تمام و راه‌های ابتکاری، همان راه پدر، عمو و جدّ خویش را ادامه دادند؛ آن حضرت در دوران خود از روش های بدیعی برای تداوم راه پیامبر صلی الله علیه و آله استفاده کرده‌اند که حتی در میان ما دوستداران ایشان نیز کمتر شناخته شده است.
این حقیقت که مردم آن دوران از ایشان به عنوان عابد یاد کنند، نشاندهنده آن است که در عمل به ایشان مراجعه نمی‌کرده‌اند و ترجیح می‌دادند که حضرت سجاد علیه السلام در نظرشان یک عابد کناره‌گیر باشد و او را وارث علم و خلافت و درایت پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب نیاورند.

[h=2]درسی که از "زین العابدین" می‌گیریم[/h] لقب زین العابدین، نشانگر این درس بزرگ نیز هست که عبادت عبادت کنندگان همیشه زیبا نیست؛ در حالیکه که عبادت امام سجاد علیه السلام زیبا بوده است، به گونه‌ای که مردم به آن علاقمند بوده‌اند و ایشان را تاج سر (زینت بخش) عابدان می‌دانسته‌اند. از اینجا می‌آموزیم که هر عابدی، زیبا نیست، ما می‌توانیم عابد باشیم و زیبا نباشیم؛ می‌توانیم عابد باشیم و عبادتمان زیبا نیز باشد.

[h=2]دعاهای زیبا[/h] یکی از عبادات مهم، ‌دعاست و صحیفه سجادیه پر است از دعاهای پرتناسبی که آن حضرت برای ما به یادگار گذاشته‌اند. این دعاها، زیباترین دعاهایی است که بشر در طول تاریخ با آن خدا را خوانده است و طراوت آن برای خوانندگان باقی است؛ البته دعاهای آن حضرت مجموعه‌ای وسیعتر از صحیفه است؛ مثل دعای زیبای ابوحمزه ثمالی که در صحیفه وجود ندارد.

توجه به اینکه امام چهارم ما "زین العابدین" بوده است،‌ توجهی درونی و از نوع محاسبه‌ نفس است و در عین حال به ظواهر نماز خود نیز توجه داشته باشیم که زیبا باشد و حالات ما بعد از آن نیز زیبا باشد و ما را به زیبایی سوق دهد

[h=2]عبادات زیبا را از امام چهارم بیاموزیم[/h] اما درسی که از زین العابدین علیه السلام می‌آموزیم آن است که هم در دعا و هم در سایر عبادات، عباداتی زیبا داشته باشیم. از اینجاست که متوجه می‌شویم که چهره ی عبوس، شایسته و زیبنده عبادتگران نیست. بعد از عبادات باید حالتی شاد داشته باشیم و نماز و روزه ما باید باعث فرخندگی، شادکامی و باز شدن روحیه ما شود. آن کسی که بعد از عبادت ها،‌ عصبی می‌شود از این جهت دارای نقص است و لقب زین العابدین علیه السلام ذهن‌آویزی است که در این راه به ما کمک می‌کند.
البته منظور آن نیست که عبادات خود را به نیت زیبا بودن انجام دهیم یا ذهنیات مردم را ملاک رفتارهای عبادی خود کنیم، بلکه توجه به اینکه امام چهارم ما "زین العابدین" بوده است،‌ توجهی درونی و از نوع محاسبه‌ نفس است و در عین حال به ظواهر نماز خود نیز توجه داشته باشیم که زیبا باشد و حالات ما بعد از آن نیز زیبا باشد و ما را به زیبایی سوق دهد.
توجه به زینت بودن عبادات، باعث می‌شود که هم در وضعیت ظاهری خود به هنگام عبادات اهمیت بیشتری دهیم و مثلا با لباس های تمیز و زیبا نماز بخوانیم و هم مراقب حالات و روحیات خود در درون و بعد از عبادات باشیم. دوستداران امام چهارم علیه السلام یکی از تفکرات شان آن است درباره یکایک عبادات مان بیندیشیم که به چه نحو می‌توانیم آنها را زیباتر انجام دهیم. همانطور که عبادات منحصر به نماز و روزه نیست، هر کدام از عبادات را نیز به نحوه‌ای می‌توان زیبا کرد. میلاد زین العابدین علیه السلام زمان خوبی است که ما دوستداران ایشان به فکر اصلاح عبادات خود بیفتیم.

[h=1]چرا امام سجاد(عليه‎السلام) مبارزات سياسى نکرد؟
[/h]امام سجاد(عليه‎السلام) با شش خليفه معاصر بود كه هيچ يك با اهل‏بيت(عليهم‎السلام) مهر نورزيدند. اين خلفا عبارتند از :
يزيد بن معاويه، عبدالله بن زبير، معاوية ‏بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان، وليدبن عبدالملك.

امام سجاد(عليه‎السلام) پس از شهادت پدر، در ايام اسارت و در شرايط ‏اختناق، امامت را به عهده گرفت اين شرايط سخت تا پايان ‏امامت وى ادامه يافت. مسعودى نوشته است: «قام ابومحمد على ‏بن الحسين عليه‎السلام بالامر مستخفيا على تقيه شديده فى زمان صعب»؛ حضرت سجاد(عليه‎السلام) امامت را به صورت مخفى و با تقيه شديد و در زمانى دشوار عهده‎دار گرديد .
در چنين مقطع زمانى، آيا امام مى‎‏توانست دست ‏به ‏مبارزات سياسى و فعاليت‎هاى گسترده فرهنگى و اجتماعى بزند؟ به نظر مى‎‏رسد پاسخ منفى است؛ به دو دليل:
1- جو اختناق و كنترل شديدى كه حكومت‎ها پس از شهادت امام حسين(عليه‎السلام) به وجود آورده بودند. اين اختناق سبب شد مبارزات سياسى ‏يا مسلحانه نتيجه‎‏اى جز هدر رفتن نيروها نداشته باشد. چنان كه‏ مبارزات زمان آن حضرت تماما به شكست انجاميد. براى درك اين ‏وضعيت اسفبار، توجه به دو روايت زير سودمند است:
الف) «سهل بن شعيب‏»، يكى از بزرگان مصر، مى‎‏گويد: روزى به حضور على بن الحسين (عليهماالسلام) رسيدم و گفتم: حال شما چگونه است؟
امام فرمود: فكر نمى‎‏كردم شخصيت‏ بزرگى از مصر مثل شما نداند كه‏ حال ما چگونه است؟ اينك اگر وضع ما را نمى‎‏دانى، برايت توضيح ‏مى‎‏دهم: وضع ما، در ميان قوم خود، مانند وضع بنى ‏اسرائيل در ميان ‏فرعونيان است كه پسرانشان را مى ‎كشتند و دخترانشان را زنده نگه‏ مى‎‏داشتند. امروز وضع ما چنان دشوار است كه مردم با ناسزاگويى ‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب مى‎‏جويند.»
مسعودي نوشته است:

حضرت سجاد(عليه‎السلام) امامت را به صورت مخفى و با تقيه شديد و در زمانى دشوار عهده‎دار گرديد

ب) زرارة بن اوفى مى‏گويد: دخلت على على ابن الحسين عليه‎السلام فقال: يا زراره الناس فى‏ زماننا على ست طبقات: اسد و ذئب و ثعلب و كلب و خنزير و شاه ‏فاما الاسد فملوك الدنيا يحب كل واحد منهم ان يغلب و لا يغلب و اما الذئب فتجاركم يذمو(ن) اذا اشتروا و يمدحو(ن) اذا باعوا و اما الثعلب فهولاء الذين ياكلون باديانهم و لايكون فى ‏قلوبهم ما يصفون بالسنتهم و اما الكلب يهر على الناس بلسانه و يكرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزير فهولاء المخنثون و اشباههم لايدعون الى فاحشه الا اجابوا و اما الشاه بين اسد و ذئب و ثعلب و كلب و خنزير.»
حضرت در اين روايت، حاكمان را به شيران درنده و مسلمانان را به گوسفندان اسير در چنگ درندگان، تشبيه كرده است .
2- شرايط ناسالم فرهنگى آن روزگار؛ براثر فعاليت‎هاى ناسالم ‏حكومت‎هاى وقت و انگيزه‎‎هاى مختلفى كه در آن زمان وجود داشت‏ مردم به طرف بى ‏بند و بارى سوق داده شدند و با چنين مردمى هرگز نمى‎‏شد كارهاى بنيادى انجام داد مگر اين كه تحولى معنوى در آنان‏ به وجود آيد. در اين موقعيت، تمام تلاش حضرت سجاد(عليه‎السلام) اين ‏بود كه شعله معنويت را روشن نگه دارد و اين جز از راه دعاها و نيايش‎ها و تذكارهاى مقطعى حضرت به خوبى از عهده آن برآمد، ممكن نبود .

در مورد رواج فرهنگ غلط بى ‏بندوبارى و فحشا در آن عصر، يكى ‏از محققان مى‏‎نويسد: «در مدينه مجالس غنا و رقص برپا مى‎‏شد و چه بسا زنان و مردان با يكديگر بودند و هيچ پرده‎‏اى نيز در ميان نبود.(1)
... عايشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپا مى‏كرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى‎‏خواند.(2)
... مدينه پر از زنان آوازه ‏خوان شده بود و آنها نقش فعالى ‏در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه ‏خوانى و اشاعه‏ بى ‏بندوبارى و فساد داشتند ... .»
در تاريخ الادب العربى چنين آمده است: «گويى اين دو شهر بزرگ حجاز (مكه و مدينه) را براى ‏خنياگران ساخته بودند، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى، بلكه ‏فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان مى‎‏شتافتند.» (3)
در اين موقعيت، امام سجاد(عليه‎السلام) براى تبيين معارف اسلام و برپا داشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنويت، از سلاح ‏دعا استفاده كرد و بذر معنويت پاشيد تا در موقعيت مناسب ثمر دهد.
يكى از نويسندگان معاصر درباره صحيفه سجاديه كه در بردارنده ‏دعاهاى امام سجاد(عليه‎السلام) است، مى‎‏نويسد: «... صحيفه سجاديه اساس انديشه انقلابى را تشكيل داده و امت اسلامى نيز نياز به تكيه گاهى كامل و انقلابى داشته است .
امام سجاد(عليه السلام):

وضع ما، در ميان قوم خود، مانند وضع بنى ‏اسرائيل در ميان ‏فرعونيان است كه پسرانشان را مى ‎كشتند و دخترانشان را زنده نگه‏ مى‎‏داشتند. امروز وضع ما چنان دشوار است كه مردم با ناسزاگويى ‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب مى‎‏جويند

نياز امت در آن هنگام، سخن و يا اشعار كينه برانگيز و عواطف ‏لحظه‎‏اى و زودگذر نبود، بلكه به يك نظريه كامل و انقلابى نياز داشته است. امام زين العابدين(عليه‎السلام) اين نظريه را تنها در صحيفه سجاديه كه چكيده اصول تربيتى امام است، تبيين ‏نكرده، بلكه خود امام زبور ناطق بوده است.»
اين نويسنده در مورد تاثير صحيفه سجاديه در هدايت انقلابيان ‏و حركت‎هاى اسلامى مى‎‏نويسد: «من گمان نمى‎‎كنم كه پس از قرآن كتابى همچون صحيفه سجاديه ‏باشد كه اينگونه قلب محرومان را تسلى بخشد و خون انقلاب را در رگ‎هاى مستضعفان به جوش آورد و دل‎هاى مجاهدان را به درخشش خود روشن كند و هدايتگر انقلابيون در راه مبارزه باشد.»
پي‎نوشت‎ها:
1- الشعر والغنا فى المدينه و مكه، ص 250.
2- الاغانى ، ج10، ص 57 .
3- تاريخ الادب العربى ، ج 2 ، ص 347 .

[h=1]نقش امام سجاد علیه السلام در تبلیغ نهضت عاشورا[/h] [h=2]

تبلیغات پس از شهادت[/h] زمینه تبلیغ پس از شهادت شهدا و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات كینه توزانه و طمعكارانه و جانشین شدن احساسات رقت انگیز و پیدایش ‍ جنبه مظلومیت و حق به جانبى طبعا بیشتر فراهم شد و در حقیقت مرحله بهره بردارى از یك طرف و معرفى حقیقت آنچه بوده و دریدن پرده هاى تاریكى كه تبلیغات دروغین ایجاد كرده بود (از طرف دیگر) از بعد از شهادت ابا عبدالله به وسیله اهل بیت مكرمش انجام یافت . امیرالمؤ منین مى فرماید: ان الفتنه لذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت. (1) علت این است كه در غوغاى فتنه ، انسان در آن غرق است و وقتى كه انسان در داخل جریان باشد نمى تواند درست ببیند. از كنار بهتر مى توان دید. این است كه زمینه روشن كردن اذهان طبعا بعد از ختم جریان بهتر مى توان دید. این است كه زمینه روشن كردن اذهان طبعا بعد از ختم جریان بهتر فراهم است و لهذا نقش عمده تبلیغات بر عهده اهل بیت و اسیران است .(2)

[h=2]بیمارى حضرت سجاد علیه السلام[/h] مى دانیم كه روز عاشورا، وضع به چه منوال بود، و شب یازدهم را اهل بیت پیغمبر چگونه برگزار كردند. روز یازدهم جلادهاى ابن زیاد مى آیند اهل بیت را سوار شترهاى بى جهاز مى كند و یكسره حركت مى دهند، و اینها شب دوازدهم را شاید با صبح یكسره با كمال ناراحتى روحى و جسمى ، طى طریق مى كنند. فردا صبح نزدیك دروازه كوفه مى رسند. دشمن مهلت نمی دهد. همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر كوفه مى كنند. ابن زیاد در دار الاماره خودش نشسته است .

ریشه اش البته همین مقدار است كه در ایام حادثه عاشورا، امام على بن الحسین سخت مریض بود. (هر كس در عمرش ‍ مریض مى شود. كیست كه در عمرش مریض نشود؟) مریض بسترى بود، مریضى كه حتى به زحمت مى توانست حركت كند و روى پاى خود بایستد و با كمك عصا مى توانست از بستر حركت كند. در همان حال امام را به عنوان اسیر حركت دادند

یك مشت اسیر، آن هم مركب از زنان و یك مرد كه در آن وقت بیمار بود. لقب بیمارى براى حضرت سجاد علیه السلام فقط در میان ما ایرانى ها پیدا شده است . نمى دانیم چطور شده است كه فقط ما این لقب را مى دهیم : امام زین العابدین بیمار! ولى در زبان عرب هیچ وقت نمى گویند: على بن الحسین المریض (یا الممراض ). این لقبى است كه ما به ایشان داده ایم . ریشه اش البته همین مقدار است كه در ایام حادثه عاشورا، امام على بن الحسین سخت مریض بود. (هر كس در عمرش ‍ مریض مى شود. كیست كه در عمرش مریض نشود؟) مریض بسترى بود، مریضى كه حتى به زحمت مى توانست حركت كند و روى پاى خود بایستد و با كمك عصا مى توانست از بستر حركت كند. در همان حال امام را به عنوان اسیر حركت دادند.
[h=2]شكنجه و زجر اهل بیت[/h] امام (سجاد) را بر شترى كه یك پالان چوبى و روى آن حتى یك جل نبود، سوار كردند. چون احساس مى كردند كه امام بیمار و مریض است و ممكن است نتواند خودش را نگهدارد، پاهاى حضرت را محكم بستند. غل به گردن امام انداختند. با این حال اینها را وارد شهر كوفه كردند دیگر كوفتگى ، زجر، شكنجه به حد اعلا است . (معمولا) وقتى مى خواهند از یك مفر مثلا به زور اقرار بگیرند، یا اعصابش را خرد كنند، اراده اش را در بشكنند؛ یك بیست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمى دهند، نمى گذارند بخوابد، هى زجرش مى دهند. در چنین شرایطى اكثر افراد مستاءصل مى شوند، مى گویند هر چه مى خواهى بپرس تا من بگویم . آن وقت شما ببینید! اینها وقتى كه وارد مجلس ابن زیاد مى شوند، بعد از آن همه شكنجه هاى روحى و جسمى ، چه حالتى دارند؟

[h=2]امام زین العابدین در مجلس ابن زیاد[/h] وقتى كه على بن الحسین عرضه مى شود بر پسر زیاد، (ابن زیاد) مى گوید: من انت ؟ فقال : انا على بن الحسین . فقال : الیس قد قتل الله على بن الحسین ؟ فقال له على علیه السلام : قد كان لى اخ یسمى علیا، قتله الناس ، فقال له ابن زیاد: بل الله قتله ، فقال على بن الحسین : الله یتوفى الانفس حین موتها... فغصب ابن زیاد فقال : و بك جزاه لجوابى و فیك بقیه للرد على ! اذهبوا به فاضریوا عنقه ...؛ تو كه هستى ؟ فرمود: من على بن الحسین ام . مگر على بن الحسین را خدا نكشت ؟ حضرت فرمود: برادرى داشتم به نام على كه مردم او را كشتند. ابن زیاد گفت : بلكه خدا او را كشت . حضرت فرمود: البته خداوند جانها را به هنگام مردن مى ستاند... ابن زیاد خشم گرفت : بر پاسخ من جراءت مى كنى و هنوز توان رد مرا دارى ؟ او را ببرید و گردنش را بزنید. (3)

[h=2]
معرفى و ایجاد انقلاب[/h] استفاده (اهل بیت امام ) از فرصت براى معرفى شخصیت واقعى خود كه كوفه را تبدیل كردند به پایگاه انقلاب . همان مردم گفتند: كهولهم خیر الكهول و شبابهم ... (4)(5)
اگر پیامبر بود چه مى گفت ؟
امام سجاد فرمود كه : ما دوازده نفر بودیم كه ما را به ریسمان بسته بودند، یك سر ریسمان به بازوى من و سر دیگر آن به بازوى عمه ما زینب و با این حال ما را وارد مجلس یزید كردند، آن هم با چه تشریفاتى كه او براى مجلس ‍ خودش مقرر كرده بود، كه یك جمله اى در همان حال ، امام سجاد به یزید فرمود كه او را عجیب در مقابل مردم خجل و شرمنده كرد و سركوفت داد كه انتظار نداشت اسیر چنین حرفى بزند. فرمود: یزید! اتاذن لى فى الكلام ؟؛ اجازه هست كه یك كلمه حرف بزنم ؟
گفت : بگو، ولى به شرط اینكه هذیان نگویى .
فرمود: شایسته مثل من در چنین هذیان گفتن نیست . من یك حرف بسیار منطقى دارم . تو به نام پیغمبر اینجا نشسته اى ، خودت را خلیفه پیغمبر اسلام مى دانى ، من سوالم فقط این است (البته این را حضرت مى خواست بفرماید كه مردم دیگر را متوجه و بیدار كند) اگر پیغمبر در این مجلس بود و ما را كه اهل بیتش هستیم به این حالت مى دید چه مى گفت ؟ (6)

[h=2]شام ، سرزمین درد اهل بیت[/h] مدت توقف اهل بیت در شام بسیار بر آنها سخت گذشته است و این روایتى است از حضرت سجاد علیه السلام كه از ایشان سوال كردند كه : آقا! در میان مواقفى كه بر شما گذشت ، از كربلا، از كوفه ، از بین راه ، از كوفه تا شام ، از شام تا مدینه ، كجا از همه جا بیشتر بر شما سخت گذشت ؟

در اینجا هم نفرمود كه اجازه مى دهى من بروم روى این منبر. یعنى این كه منبر نیست ، این چوبهاى سه پله اى كه در اینجا هست كه چنین خطیبى مى رود بالاى آن و چنین سخنانى مى گوید، ما این را منبر نمى دانیم . این چهار تا چوب است .) اجازه مى دهى من بروم بالاى این چوب ها دو كلمه حرف بزنم ؟!

ایشان فرمود: الشام ، الشام ، الشام ، شام از همه جا بر ما سخت تر گذشت و علت آن ظاهرا بیشتر آن وضع خاصى بود كه در مجلس یزید براى آنها پیش ‍ آمد. و در مجلس یزید حداكثر اهانت به آنها شد.
[h=2]تحقیر حكومت یزید[/h] در روز جمعه اى در شام نماز جمعه است . ناچار خود یزید باید شركت بكند؛ شاید امامت نماز را هم خود او به عهده داشت . (این را الان یقین ندارم ) در نماز جمعه خطیب باید اول دو خطابه كه بسیار مفید و ارزنده است بخواند، بعد نماز شروع مى شود. اصلا این دو خطابه به جاى دو ركعتى است كه از نماز ظهر در روز جمعه ، اسقاط، و نماز جمعه تبدیل به دو ركعت مى شود. اول ، آن خطیبى كه به اصطلاح دستورى بود، رفت و هر چه قبلا به او گفته بودند گفت ، تجلیل فراوان از یزید و معاویه كرد هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذكر كرد و بعد شروع كرد؛ به سب كردن و دشنام دادن على علیه السلام و امام حسین به عنوان اینكه اینها (العیاذ بالله ) از دین خدا خارج شدند، چنین كردند، چنان كردند. زین العابدین از پاى منبر نهیب زد: ایها الخطیب ! اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق ؛ تو براى رضاى یك مخلوق ، سخط پروردگار را براى خودت خریدى . بعد خطاب كرد به یزید كه : آیا به من اجازه مى دهى از این چوب ها بالا بروم ؟ (نفرمود منبر. خیلى عجیب است ! به قدرى اهل بیت پیغمبر مراقب و مواظب این چیزها بودند! مثلا در مجلس یزید نمى گوید: یا امیرالمؤ منین ! یا ایها الخلیفه ! هیا حتى به كنیه هم نمى گوید: یا ابا خالد! میگوید! هم زین العابدین و هم زینب . در اینجا هم نفرمود كه اجازه مى دهى من بروم روى این منبر. یعنى این كه منبر نیست ، این چوبهاى سه پله اى كه در اینجا هست كه چنین خطیبى مى رود بالاى آن و چنین سخنانى مى گوید، ما این را منبر نمى دانیم . این چهار تا چوب است .) اجازه مى دهى من بروم بالاى این چوب ها دو كلمه حرف بزنم ؟!

[h=2]اجازه سخنرانى[/h] یزید اجازه نداد. آنهایى كه اطراف بودند، از باب اینكه على بن الحسین ، حجازى است ، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است ، براى اینكه به اصطلاح سخنرانیش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد.
ولى یزید امتناع كرد. پسرش آمد و به او گفت : پدر جان ! اجازه بدهید، ما مى خواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مى كند.
گفت : من از اینها مى ترسم .
اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد، یعنى دید دیگر بیش از این ، اظهار عجز و ترس است ؛ اجازه داد.

پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه ، خطبه 91. شاءن فتنه ها این است كه چون روآوردند حق را مشبته سازند، و چون برطرف شوند بیدارى آورند (و حق را روشن سازند).
2- حماسه حسینى ، ج 3، ص 347.
3- حماسه حسینى ، ج 3، ص 354.
4- پیرانشان بهترین پیرانند و جوانانشان ...
5- حماسه حسینى ج 3، ص 355.
6- آشنایى با قرآن ، ج 5، ص 58.

[h=1]خصلت های امام سجاد علیه السلام[/h] [h=2]
عبادت امام سجاد (علیه السلام)[/h] دربارة امیرالمؤمنین گفته شده است كه روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح عبادت می كرد. حضرت سجّاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات كه به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد. عبادت و سجدة او به حدی بود كه به زین العابدین و سجّاد ملقّب شد.
از رسول اكرم روایت شده كه روز قیامت خطاب می شود: «كجا است زین العابدین؟» و می بینم كه فرزندم علی بن الحسین جواب می دهد و می آید. از امام باقر روایت شده كه: «پدرم را می دیدم كه از كثرت عبادت پاهای او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه های او مجروح، و محل سجدة او پینه بسته بود.»

[h=2]سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (علیه السلام)[/h] در تاریخ است یكی از كارهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) اداره كردن فقرا بطور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شبها خوراك، پوشاك و هیزم به خانة بینوایان می برد، و آن بینوایان حتی نمی دانستند كه چه كسی آنها را اداره می كند. همچنین میان مورخین مشهور است كه امام سجاد (علیه السلام) چنین بوده است.
راوی می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم كه از مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام) صحبت شد و گفته شد هیچ كس قدرت عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ كس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین نبوده است كه صد خانواده را اداره می كرد. شبها گاهی هزار ركعت نماز می خواند.»

امام سجاد (علیه السلام): ای یاران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی كنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید كه حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه كسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید

از طریق اهل تسنن روایت شده است كه چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را بطور مخفی اداره می كرده است.
[h=2]زهد امام سجّاد (علیه السلام)[/h] چنانچه امیرالمؤمنین (علیه السلام) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به كسی جز به خدای متعال نداشته است. همچنین بوده است امام سجاد (علیه السلام). لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود: اصحابی، اخوانی، علیكم بدار الآخرة ولا اوصیكم بدار الدنیا فانكم علیها وبها متمسكون اما بلغكم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنیا ولا تتخذوها قراراً.
«ای یاران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی كنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید كه حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه كسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»

[h=2]
شجاعت امیرالمؤمنین (علیه السلام)[/h] شجاعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (علیه السلام) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود.
امیرالمؤمنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمروبن عبدود و مرحب خیبری به كار می برد و فرزند گرامی او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی منبر در مسجد شام به كار برده است.

[h=2]فصاحت و بلاغت امام سجّاد (علیه السلام)[/h] فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، كنایه، لطایف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده:
دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق.
«پایین تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.»

فرماندار مدینه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین كنند. امام سجاد (علیه السلام) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهین شود! امام سجاد(علیه السلام) نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از این خواری نجات یابد. آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار كردم

امام سجّاد صحیفة كامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه ای كه چون آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه ای كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یك دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد. صحیفه ای كه محققین اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد نهاده اند. صحیفه ای كه ابلهی با فصاحت ادعا كرد كه می تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق كرد و مرد.
[h=2]عفو و جوانمردی امام سجّاد (علیه السلام)[/h] اگر تاریخ دربارة امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گوید كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامی كه ظرف شیری را برای حضرت می آوردند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد، و دربارة او وصیّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نیز منقول است كه: فرماندار مدینه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین كنند. امام سجاد (علیه السلام) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از این خواری نجات یابد.
آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار كردم.

[h=2]
ابهت و شخصیت امام سجّاد (علیه السلام)[/h] دربارة امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفته شده كه بسیار متواضع بود، ولی بزرگی شخصیّت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود. همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد (علیه السلام).
در تاریخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعیت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه ای برای او فرشی انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتی به حجر الاسود رسید، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. یكی از اطرافیان پرسید: این مرد كیست كه مردم چنین به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمی دانم. فرزدق آنجا بود، فی البداهة قصیدة مفصلی دربارة امام سجاد سرود. ما چند بیت از آن قصیده را می آوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته والبیت یعرفه والحل والحرم
ما قال لاقط الا فی تشهده لولا التشهد كانت لانه نعم
یغضی حیاء ویغضی من مهابته فما یكلم الا حین یبتسم
من معشر حبهم دین وبغضهم كفر وقربهم منجی ومقتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم فی كل فرض ومختوم به الكلم
«این مردی است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را می‌شناسند.
نه، در كلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده می كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله می گوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو می بندد برای آنكه حیا دارد، و دیگران چشم فرو می بندد به جهت ابهتی كه او دارد. و سخن با او نمی گویند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قیامت حب آنها دین است و بغض آنها كفر است و قرب و نزدیكی به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام می شود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بیت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته می شود باز اسم اهل بیت است. گفته شده كه فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفتة جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.

[h=1]امام سجاد علیه السلام و وقایع کربلا[/h] [h=2]
از مدینه تا کربلا با پدر[/h] در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند :«انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند.
پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند)
حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است.
فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟
حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست.
علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم.
امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است .

حضرت علی بن الحسین(علیهماالسلام) دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد علیه السلام در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد

« مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ».
به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است .
از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین علیه السلام دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد.




[/HR] منابع:
تاریخ طبری، ج 3، ص 309
ارشاد شیخ مفید، ص226
بحارالانوار، ج 44، ص 379
بحارالانوار،جلد 45،ص46

ای شام کربلای تو یا زین العابدین!
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین!
یک عمر در فراق جوانان هاشمی
شد خون دل غذای تو یا زین العابدین!
در بین خنده و کف و شادی گریستند
زنجیرها برای تو یا زین العابدین!
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا
گریند در عزای تو یا زین العابدین!
ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما
از خون ساق پای تو یا زین العابدین!
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد
دست گره گشای تو یا زین العابدین!
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین!
آرد صدای گریه ی ما سر بر آسمان
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین!
تا حشر انقلاب حسین است سر بلند
در پای خطبه های تو یا زین العابدین!
در کوچه های شام فقط سنگ های شام
بودند آشنای تو یا زین العابدین!
خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله
گردید رونمای تو یا زین العابدین!
«میثم» سلام می دهد از دور صبح و شام
بر صحن با صفای تو یا زین العابدین!
غلام­رضا سازگار «میثم»

دل سوخته ، شبیه دل خیمه ها شده
مانند پاره پیرهنی نخ نما شده
دارم هنوز بر سرم عمّامه ای که سوخت
بغض گلوی سوخته ام بی صدا شده
دارم به روی گردن خود دست می کشم
دیدم که زخم کهنه ی سر بسته وا شده
با یاد شام سینه ی من تیر می کشد
این سینه زخم خورده ی آن کوچه ها شده
وای از کمان و حرمله و نیشخند او
وای از رباب و اصغرِ از نی رها شده
دیدم طنابِ دورِ گلوی رقیّه را
زنجیر داغ، مرحم یک زخم پا شده
مانند خواهرم کمرم درد می کند
گویی که مهرۀ کمرم جا به جا شده
مسعود اصلانی

این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش
یک دم نشسته منتظر کودکان شده
یک جا ز پیر کوفه شنیده است ناسزا
یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده
هم شاهد غروب گل ارغوان به خون
هم راوی حدیث لب خیزران شده
با پای خسته راه بر خلق آمده
با دست بسته کار گشای جهان شده
بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو
تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده
از بس گریسته است چنان شمع در سجود
از خلق، آفتاب مزارش نهان شده
محمّد سعید میرزایی

وقتی به ناله‌های تو نزدیک می‌شویم
از عمق روح شب‌زده تحریک می‌شویم
سرمست و سرخ سرخ به قلب سیاه شب
مثل شهابِ حادثه شلّیک می‌شویم
در ما بخوان همیشه، که ما نیز مثل شام
بی‌نور خطبه‌های تو تاریک می‌شویم
جان را می‌افکنیم به شطّ صحیفه‌ات
وز خاک، خاک یخ زده تفکیک می‌شویم
دردا، به عمق راز تو هرگز نمی‌رسیم
مانند مو اگر چه که باریک می‌شویم
با این خروش موج و شب، ای ساحل نجات
آیا سپیده‌ای به تو نزدیک می‌شویم
خلیل ذکاوت

برخي از حوادث پس از عاشورا
سال 61 ه.ق عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از این كه امام حسین (علیه‌السلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند.
آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (ع) روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاك با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در كشمكش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.(1)
دختران رسول خدا (ص) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.
بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از كنار پیكر امام حسین (ع) گذراندند. وقتی نگاه اهل‌بیت به كشته‌ها افتاد فریاد كشیدند و بر صورت خود زدند.(2)
بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد كشید: چه كسی حاضر است كه اسب بر پشت و سینه حسین (ع) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیكر مطهر امام حسین(ع) را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.(3)
در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارك امام حسین(ع) را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به كوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع كرده (كه هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به كوفه فرستاد.(4)
سپس كشته‌های خودشان را جمع كرده و دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدكوب شده امام حسین (ع) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان كربلا بود تا این كه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمایی امام سجاد (ع) دفن شدند.(5)
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یك خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند، در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت (ع) نقل نشده، ولی می‌توان تصور كرد كه چه شب سختی را بعد از یك روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و ... داشته‌اند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور حركت از كربلا به سوی كوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین (ع) را بر شتران بی‌جهاز سوار كرده و این امانت‌های نبوت را چون اسیران كفّار در سخت‌ترین مصائب و غم و غصه كوچ می‌دهند.(6)
شاعر عرب این مصیبت عظما را به رشته نظم در آورده:
"یصلى على المبعوث من ..."؛ این قضیه بسیار شگفت‌آور است كه مردم بر پیغمبر مبعوث كه از آل هشام است، تحیت و درود بر روح پاكش می‌فرستند و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مى‌رسانند!!(7)
در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌كنم لحظه‌ای را كه زینب دختر فاطمه (س) را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل می‌نالید ... و امام سجاد (ع) می‌فرماید: ... من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بی‌تابی نكنم.(8)
(گویا اسرای كربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیمه‌ها و به درخواست خود اسرا و یك بار هم در روز یازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و این كار عمر سعد شاید به خاطر این بود كه می‌خواست اهل‌بیت (ع) با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شكنجه روحی به اسرا داده باشد.)
بعد از این كه روز یازدهم محرم اسرا را از كربلا به سوی كوفه حركت دادند به خاطر نزدیكی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های كوفه و بیرون شهر سپری كرده باشند.
در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(ع) و خارجی معرفی كردن آن حضرت، مردم كوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به كوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌كنند. ولی با خطابه‌هایی كه امام سجاد (ع) و حضرت زینب(س) و سایرین از اسرا ایراد می‌كنند و خودشان را به كوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (ع) اذعان می‌كنند شادی كوفیان را به عزا تبدیل می‌كنند.
در طول مدتی كه در كوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حركت می‌كردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در كجاوه‌ها جا داده شده بودند و آنان كه خیال می‌كردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌كردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌كردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد كه حاكم كوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارك می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌كرد و كشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.(9) ولی با جواب‌هایی كه از جانب حضرت زینب و امام سجاد (ع) می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.
به خاكسپاری شهدای كربلا
پیكرهای مطهر شهدای كربلا سه روز بر روی زمین ماند تا این كه روز دوازدهم محرم قبیله بنی اسد برای به خاكسپاری شهدا وارد زمین پر بلای كربلا می‌شوند.
امام سجاد(علیه السلام) جهت تدفین و تشخیص شهدای كربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(ع) به حكم این ‌كه «امام را جز امام كسی تغسیل و تكفین و تدفین نمی‌كند» از راه اعجاز از كوفه و زندان ابن زیاد به كربلا آمد و پیكرهای مطهر شهدا را دفن نمود.
امام‌‌ رضا(ع) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی (ع) امام بود؟ گفت آری.
فرمود: پس چه كسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(ع).
امام فرمود: علی بن الحسین كجا بود؟ گفت در كوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این كه آنها با خبر شوند به كربلا آمد و امر دفن پدر را سپری كرد و سپس به زندان برگشت.
امام رضا (ع) فرمود: كسی كه علی بن الحسین را قدرت داد كه به كربلا بیاید، پدرش را دفن كند و برگردد، مرا نیز می‌تواند به بغداد ببرد تا پدرم را كفن و دفن كنم در حالی كه نه در زندان هستم و نه در اسارت.(10)
حضور امام سجاد(ع) در كربلا و قتلگاه، یك امر غیر عادی و سؤال برانگیز است. ولی قدرت خاصه و اعجازی كه خدا برای امامان معصوم، از جمله امام سجاد(ع) قرار داد، در چنین موردی لازم است. چرا ‌كه اولا طایفه بنی اسد برای شناسایی پیكرهای بی سر شهیدان كربلا و بدن‌هایی كه بر اثر تاخت و تاز سمّ اسبان دشمن و نیز شمشیر و نیزه‌ها، متلاشی گردیده، سخت حیران و سرگردان بودند و به خاطر ترس از بقایای احتمالی سپاه دشمن، شتاب در امر دفن داشتند و با گریه و زاری از همدیگر می‌پرسیدند و هیچ كدام هم واقعاً نمی‌شناختند.
در ثانی، امام معصوم را جز امام نباید كفن و دفن كند. ابوبصیر از امام صادق(علیه‌السلام) در وصایایی كه ابوجعفر باقر(علیه السلام) به آن بزرگوار كرده چنین روایت می‌كند: «وقتی كه من از دنیا رفتم، كسی غیر از خودت مرا غسل ندهد چرا كه امام را جز امام كسی غسل نمی‌دهد.»(11)
بنی‌اسد در آغاز مراسم تدفین، سواركاری را دیدند، پس، از ترس خود را پنهان كردند. پس از شناختن سوار، همه دور امام جمع شدند، تسلیت و تعزیت گفتند. امام به حكم «لانّ الامام لایلی امره الا الامام مثله»، شهدای بنی‌‌هاشم و انصار و اصحاب را معرفی كرد و خود به گودال قتلگاه رفت و صورت به رگ‌های بریده پدر نهاد و گریه‌های زیادی كرد. آنگاه چند قدم عقب‌تر، خاك را با دست خود كنار زد، قبری ساخته و لحدی آماده نمایان شد كه پیكر پدر شهید را در آن دفن و به خاك سپرد. (12)

پی‌نوشت‌ها:
1. ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن كامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.
2. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، ص180.
3.شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم (در كربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمكران، ص 485/ اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.
4. شیخ عباس قمی، همان، ص486، و شیخ عباس قمی، ص 351.
5. شیخ عباس قمی، همان، ص492/ اولین مقتل، پیشین، ص353.
6. شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كسره‌ای، انتشارات جمكران، ص490/ ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ص 351.
7. لهوف سید بن طاووس .
8. در كربلا چه گذشت، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، ص 306.
9. ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
10. زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، عبدالرزّاق موسوی مقرّم، ترجمه حبیب روحانی، ص 578.
11. زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، عبدالرزّاق موسوی مقرّم، ترجمه حبیب روحانی ، ص 421.
12. تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، ج 1، ص243.

[=Times New Roman]




قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین (عَلَیْهِ السَّلام) :

عَجَباً كُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَتَرَكَ دارَ الْبقاء.

بسیار عجیب است از كسانى كه براى این دنیاى زودگذر و فانى كار مى كنند و خون دل مى خورند ولى آخرت را كه باقى و ابدى است رها و فراموش كرده اند.


بحارالأنوار: ج 73، ص 127، ح 128

[="Tahoma"]قيام بزرگ عاشورا ماندگارترين نهضت اسلامى است كه در محرم سال 61 قمرى روى داده است. اين نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرينش و شكل‏گيرى و جهاد و جانبازى و دفاع از كرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احياى دين محمدى و سنت و سيره نبوى و علوى بوده كه به رهبرى امام حسين علیه السلام از نيمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسيد. مرحله دوم، دوره پيام رسانى و تثبيت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبيين آرمان‏هاى آن قيام مقدس بود كه به رهبرى امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام تداوم يافت. امامت شيعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت كه او به همراه نزديك‏ترين افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مى‏رفتند. آل على علیهم السلام آماج تيرهاى ستم و تهمت و افترائات سياستمداران بنى‏اميه قرار داشتند، ارزشهاى دينى دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته، روحيه شجاعت و حميت اسلامى و باورهاى دينى مردم سست، احكام دينى بازيچه نالايقان اموى شده، خرافه گرى رواج يافته، روحيه شهامت وشهادت طلبى در زير شلاق و شكنجه و ارعاب امويان محو گشته بود. سخت‏گيرى‏هاى بى‏حد و حصر، مصادره اموال و تخريب خانه‏هاى آل‏هاشم، محروم ساختن آنها از امتيازات جامعه اسلامى، جلوگيرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم علیه السلام از مهم‏ترين سياست‏هاى حاكمان اموى در مبارزه با اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام زين‏العابدين علیه السلام در چنين عصر و جوى رسالت و پيامبرى خود را آغاز كرد. در صورتى كه تنها سه تن پيرو واقعى داشت.[4] حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصيت‏ها را در دستور كار خود قرار داد و با يك حركت عميق و دامنه‏دار به ايفاى نقش پيشوايى خود پرداخت اين رويكرد امام سجاد علیه السلام زمينه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از اين رو برخى از نويسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جديد» ناميدند.[5]

از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 628.
[2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعيان الشيعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سير اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شيخ مفيد امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهيد دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135).
[3]. نك: دراسات و بحوث فى التاريخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
[4]. همان، ص 90.
[5]. همان، ص 77.
[6]. تاریخ طبری، ج 3، ص 309 ارشاد شیخ مفید، ص226 بحارالانوار، ج 44، ص 379

[="Tahoma"]امام سجاد عليه السلام در شب عاشورا

از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [7]

امام سجاد عليه السلام در روز عاشورا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . تا آخر که حضرت دعای بلند و ملکوتی نمودند.» نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل‌تر و سخت‌تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان مضطرب بود ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین»، اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم، صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها از بدنش می جوشید، من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[7]. بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص 1
[8]. بحارالانوار،ج 45،ص54 معانی الاخبار، ص 218 دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137

[="Tahoma"]شاهد واقعه

در زمينه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسينى جاى ترديدى نيست. امّا از صحنه‌‏هاى اجتماعى و سياسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازين نهضت، آگاهى‏‌هاى زيادى از تاريخ به دست نمى‏آيد، يعنى از نيمه رجب، نقطه آغاز نهضت كربلا تا شب دهم محرم، آخرين شب حيات امام حسين علیه السلام هيچ‏گونه گزارشى در منابع تاريخى به چشم نمى‏خورد؛ آنچه كه هست از اين تاريخ به بعد است.[9] اولين صحنه گزارش شده حيات اجتماعى و سياسى امام زين‏العابدين علیه السلام در قيام حسينى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى‏گويد: شامگاه شب عاشورا پدرم ياران خود را به نزد خويش فراخواند. من در حالى كه بيمار بودم نيز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستايش مى‏كنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گويم.... من يارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پاى‏بندتر از اهل‏بيتم نمى‏شناسم. خداوند شما را جزاى نيك عنايت كند. من مى‏دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من به شما اجازه مى‏دهم و بيعت خود را از شما بر مى‏دارم تا از سياهى شب براى پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل‏بيت مرا بگيريد و در شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خويش را برايتان مقرر دارد. اين مردم تنها مرا مى‏خواهند و چون بر من دست يابند با شما كارى ندارند».[10] امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام در آن شب كه بيمار نيز بود، شب غريبى را سپرى مى‏كرد. و با چشمان خويش عظمت روح حسين‏بن‏على علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را ديد و خود را براى روزهاى واپسين آماده مى‏ساخت. در صحنه ديگر از آن شب مى‏خوانيم كه امام سجاد علیه السلام مى‏فرمايد: «شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد من بيمار بودم و عمه‏ام زينب پرستار من بود. پدرم در حالى كه اين بيت‏ها را زمزمه مى‏كرد نزد من آمد: يا دهر افٍّ لك من خليل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصيل من طالبٍ و صاحبٍ قتيل و الدّهر لايقَنُع بالبديل و انّما الأمر الى الجليل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبيل[11]من مقصود پدرم را از خواندن اين بيت‏ها دريافتم و گريه گلويم را گرفت امّا گريه خود را باز داشتم و دانستم كه مصيبت فرود آمده است».[12]

رزم زين ‏العابدين در ميدان كربلا

تقريباً همه مورخان بر اين باورند كه امام سجاد علیه السلام در صحنه كربلا بيمار بود و اين بيمارى نيز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سايه آن وجود حجت خداوند در زمين حفظ شود و امر خلافت و وصايت رسول صلی الله علیه و آله تداوم يابد. و به همين دليل در ميدان رزم كربلا حضور نيافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسين علیه السلام بود كه از كربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدايت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در ميدان كربلا و مجروحيت‏وجانبازى آن حضرت سخن به ميان آمده است. فضيل‏بن‏زبير اسدى كوفى، از ياران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در كتاب خود «تسمية من قتل من اهل بيته و شيعته»[14] مى‏نويسد: «كان على‏بن‏الحسين علیهما السلام عليلاً و ارتثّ يومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».[15] امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام در حالى كه بيمار بود در برهه‏اى از جنگ كربلا حضور يافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پيكر مجروح وى را از معركه بيرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسيرى برده شد.لغت شناسان مى‏گويند واژه «ارتث» بدان معنا است كه شخصى در ميدان رزم جنگيد و سپس مجروح شد و بر زمين افتاد و در حالى كه جان داشت او را از معركه بيرون بردند.[16]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[9]زندگانى على‏ بن ‏الحسين، شهيدى، ص49.
[10]. الارشاد، ج 2، ص 91؛ سيدنا زين‏العابدين، ص 52؛ اعيان الشيعه، ج 1،ص 635؛ الكامل، ج 4، ص 57
[11]. بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعيان الشيعه، ج 1 ص 601
[12]. اعيان الشيعه، ج 1، ص 600 .
[13]. الطبقات، ج 5، ص 221؛ البداية و النهايه، ج 9، ص 109؛ سيراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذكرة الخواص، ص 324. اعيان الشيعه، ج 1، ص 635.
[14]. سيد محمد رضا حسينى جلالى در كتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضيل‏بن‏زبير اسدى مى‏نويسد: اين كتاب به تحقيق مجله تراثنا در موسسه آل‏البيت لاحياء التراث در سال 1406 قمرى انتشار يافت. همچنين گفتنى است كه اين اثر پيش از اين در ضمن كتاب امالى خمسيه مرشد بالله و حدائق الورديهمحلى، انتشار يافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص 51)
[15]. جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص50
[16]. القاموس المحيط، فيروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهايه، ابن‏اثير، ج 2، ص 195

[="Tahoma"]وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]

بیماری در کربلا

در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام مریض بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون » بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل می‌کند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمی‌توان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[17]. الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22،ذریه النجاه، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46،
[18]. بحارالانوار، ج 44، ص 298، حدیث 3 و ج 45، ص1 الارشاد، ص 231 بحارالانوار، ج 46، ص41، حدیث 36

[="Tahoma"]امام سجاد عليه السلام و بیان مصیبت کربلا

امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.)
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خون‌مان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.» [19]

بازتاب خطبه حضرت در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود : "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند" . سپس فرمود : "پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد . يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام عليه السلام و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد عليه السلام پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد عليه السلام و زينب کبری عليها السلام فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.» البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. [20]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[19] بحارالانوار، ج 45،‌ ص 84، 143،162،175 تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 232
[20]. بحارالانوار، ج 45،‌ ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2،‌ ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514

[="Tahoma"] خطبه حضرت در مدینه



پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی را که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.» [21]

تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام



پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»
امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد.
یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.
در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.»
به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [22]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[21]. لهوف سید بن طاووس، ص 237.
[22].بحارالانوار، ج 45،‌ ص 200 و 135

[="Tahoma"] آخرین شب زندگانی حضرت


امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[23]

شهادت

روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام 57 یا 58 سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز 35 سال بوده است. [24]

محل دفن امام سجاد علیه السلام

حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [25]

قاتل امام سجاد علیه السلام

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.
والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.
مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [26]

مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام

خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [27]
حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [28]

پی‏‌نوشت‏‌ها:
[23].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 148، حدیث 4
[24]بحارالانوار،‌ ص 151، حدیث 10 (به نقل از کشف الغمه ) و ص 152 الی ،154 اصول کافی،‌ ج 1، ص 468، حدیث 6
[25].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 151، حدیث 10
[26].بحارالانوار،‌ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154
[27].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 150
[28].بحارالانوار، ‌ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4

[="Tahoma"]

امام سجاد(ع)

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

ابر خون خیمه زده بر سر چشم تر من

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

هرگز ای كاش نمی زاد مرا مادر من

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

آه ، ای زهر خیال جگرم راحت شد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

هرچه فكرش بكنی آمده عمری سر من

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

مگر اینكه تو فقط اشك مرا پاك كنی!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

شدی ای زهر امید نفس آخر من

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

پای درد دل چشمان تر من بنشین

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

در حسینیه ی گرم جگر من بنشین

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

جگرم محفل روضه است ، كجایی ای زهر!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

لخته هایش گل روضه است ، كجایی ای زهر!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

مقتل مستند كرب و بلا را بشنو

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

مرثیه نامه ی مردان خدا را بشنو

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

كربلا ، ظهر دهم ، آخر حج ، قربان بود

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

عید قربان كه نه ، روز خوش سلاخان بود

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

میهمان آمد و دعوت به ستیزش كردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

خرد نه ، تكه نه ، ای وای كه ریزش كردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

به روی خاك كشیدند دلاورها را

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

در هم آن روز شكستند برادرها را

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

پدران و پسران را كه به خون آغشتند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

شعله سوزاند تن مادر و دخترها را

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

دیدم از دست علمدار علم افتاده

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

در عوض باد برافراشته معجرها را

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

چه بلای به سر قافله می آوردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

محض اطفال حرم سلسله می آوردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

خیمه ها را به چه وضعی همه غارت كردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

چه قدر بر حرم الله جسارت كردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

پنجه ها وا شد و بر حلقه ی موها پیچید

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

تازیانه چه قدر دور گلوها پیچید

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

آبله آمد و طاقت ز كف پاها رفت

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

گوشها پاره شد و هدیه ی باباها رفت

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

نه دگر چادر و پوشیه سر زن ها ماند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

و نه پیراهن پاره شده ، بر تن ها ماند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

نیزه می رفت ولی سنگ پران می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

كوفه رفتیم كسی تیغ روی ما نكشید!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

وقت ردّ صدقه از جلوی آل رسول

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

در غل و جامعه جان بر لبمان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

جلوی محمل زینب كه صدای قرآن

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

با طنین ملكوتی ز سنان می آمد...

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

...عمه فهمید شب قبل كجا بوده حسین

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

بسكه از جانب نیزه بوی نان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

آه ، از شام چه گویم كه كسی كم نگذاشت

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

پی آزار حرم پیر و جوان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

دیدم از دور میان گذر قوم یهود

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

سنگ در دست ، زنی ، با هیجان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

جمعیت خنده به لب رقص كنان می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

می كشاندند نوامیس علی را در شام

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

به همان كوچه كه هی چشم چران می آمد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

كف بازار كجا ؟ دختر زهرا...ای داد...

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

بزم عیاش كجا ؟ زینب كبری...ای داد...

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

قصه ی مجلس اشرار بماند...كافی است

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

خیزران و دهن یار بماند...كافی است

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

قصه ی گوشه ی ویرانه بماند...كافی است

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

شب و جا ماندن دردانه بماند...كافی است

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

راحتم ساز و از این ضجر در آور ای زهر!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]

این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر

--------------------------------------------------------------
علی صالحی




[="Tahoma"]


[h=1]ای شیرین ‌زبان ستاینده[/h]
زیباتر از تو، ‌چه کسی پروردگارش را ستوده؟ عاشقانه‌ تر از تو، ‌چه کسی دعا کردن می‌داند؟
خدا را سپاس که تو را آفرید تا ستایش و حمد خالق را از تو بیاموزیم. خدا را سپاس که تو را به دنیا هدیه داد تا زبان عاشقانه‌ترین شکرها را در کام تو بگذارد و بی‌بدیل‌ترین نیایش‌ها را از زبان تو به گوش عالمیان برساند.
خداوند تو را برای خویش آفرید. برای آنکه روز و شب ستایشش کنی و پیراهن نیایش بر تن و پیشانی سجده‌گزار بر خاک، توحید را در زیباترین خلعت عبادت، پیش تمام چشم‌ها به تصویر درآورى.
آه ای روح عاشقانه دعا!
ای شیرین ‌زبان ستاینده!

کاش فرصت آن باشد تا در تمام حاجت‌هایمان، ‌به دعاهای مستجاب تو اقتدا کنیم. کاش بتوان پشت سر سجده‌های مستدام تو خداپرستی کرد. کاش شمّه‌ای از سجاده‌شبانگاه تو را برای خویش به امانت بگیریم و به بهشت وصل شویم.
ای مضمون یگانه پرستش!
ای اشک بی‌پایان تهجّد!
گویا تمام بغض‌های غریبانه علی و زهرا از حنجره معصوم تو سردرآورده‌اند. گویا تمام معرفت بی‌شباهت حسین در رگ‌های تو به جوش و خروش درآمده است. گریه‌های بی‌پایان علی و شب‌زنده‌داری‌های پیوسته فاطمه، اقیانوس عبادت تو را آفرید. تو فرزند مناجات عارفانه حیدرى. فرزند بی‌خوابی‌های سجاده‌نشین کوثر.

سجده به تو می‌بالد و هستی‌اش را از آن تو می‌داند، ای سجاد! که پیشانی موحدت، ‌همه عمر آشنا به خاک بود و لب‌های زمزمه‌گرت یک‌نفس نیایش می‌سرود. سر از سجده‌های عاشقانه‌ات برندار که تداوم هستی به یمن این سجده‌هاست... که رحمت و لطف پروردگار بر کاینات به خاطر آبروی سجده‌های توست... سر از سجده برندار که خداوند، سجده‌هایت را سخت دوست می‌دارد

فرزند روزه‌های مداوم رسول. چگونه در این همه توحید تو حیران شویم؟ بعید نیست که فرزند عاشورا، زینت عبادت‌کنندگان عالم باشد. بعید نیست تو در آستین یکتاپرستی‌ات جز دست دعا نداشته باشى.
سجده، تضرع خاکساری ا‌ست که نامش را از نام تو گرفته.
سجده آبرویش را مدیون توست...
سجده به تو می‌بالد و هستی‌اش را از آن تو می‌داند، ای سجاد! که پیشانی موحدت، ‌همه عمر آشنا به خاک بود و لب‌های زمزمه‌گرت یک‌نفس نیایش می‌سرود. سر از سجده‌های عاشقانه‌ات برندار که تداوم هستی به یمن این سجده‌هاست... که رحمت و لطف پروردگار بر کاینات به خاطر آبروی سجده‌های توست... سر از سجده برندار که خداوند، سجده‌هایت را سخت دوست می‌دارد.
صدایت را می‌شنوم. از دانه دانه هر تسبیح، ‌از تار و پود هر چه سجاده، از خمیدگی قامت هرچه محراب،‌از خاک هر سجده‌گاه، ‌صدای تو را می‌شنوم.
هرجا دست دعایی به سوی آسمان بلند می‌شود، هرگاه آرزومند بی‌قراری پروردگارش را صدا می‌زند، این تویی که شنیده می‌شوى.
تویی که کلمات دعا را بر لب‌ها تلقین می‌کنى.
تویی که زیباترین خواهش‌ها را در هیئت حرفی قشنگ در دهان‌ها می‌گذاری و آن‌گاه خودت برای این دعاهای عاجزانه، آمین می‌گویى. صدای تو را می‌شنوم:
«خداوندا تو حتی بر آنان که از تو درخواست نمی‌کنند و با خداوندی‌ات به جدل برمی‌خیزد نعمت می‌بخشى. پس چگونه بر من عطا نکنى. منی که سائل درگاه توام و یقین دارم که تو خالق و خداوند عالمی»