در کتابهای معتبر آمده، این است که چون امام حسین بالای سر علیاکبر آمد، بعد از سخنانی که خطاب به فرزندش نمود، مقداری از خون مقدس علیاکبر را با دست گرفت و به سوی آسمان پرتاب کرد، سپس به
جوانان فرمود: «جسد برادر خود را بردارید» آنان بدن مقدس حضرت را برداشته، به سوی خیمه بردند.(2)
پینوشتها:
1. مقتل مقرم، ص 260؛ کامل الزیارات، ص 239.
2. ارشاد مفید، ج 2، ص 107؛ مقتل المقرم، ص 260.
از آن جا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمانهاى آنان است و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مىدهد.
فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مىکند، شعور و شور و شناخت و عاطفه را درهم مىآمیزد و در پرتو آن، انگیزهاى قوى در او پدیدار می گردد و هنگام خروج از مراسم عزادارى مانند محبى مىشود که فعّال و شتابان به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
بر اساس نقل مورخان و محدثان، سر مبارک امام حسین آیاتی از سوره کهف و بعض آیات دیگر را به مناسبت بعد از شهادت و بر بالای نیزه و در جاهای دیگر تلاوت کرده اند.
در روایتی از زید بن ارقم آمده است: سر مبارک حضرت امام حسین را بر نیزه در کوفه در حال خواندن آیات قرآن دیدم: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـَبَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا ؛ (1) آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ » .
موی بر تنم راست شد و گفتم. این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب کهف است. (2)
در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارک را در جایگاهی که در صیارفه برایش معین کرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارک برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف کرد به گونه ای که همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا : "انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا" تلاوت کرد. (3)
سر مبارک را بر چوبی نصب کرده و مردم به نوری که از سر به آسمان ساطع بود، نگاه می کردند که این آیه را تلاوت فرمود: "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" (4) (5)
سلمه بن کهیل از سر مبارک شنید که بر نیزه می خواند: "فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم" (6) (7)
ابن وکیده گوید : از سر مبارک شنیدم که سوره کهف را می خواند. شک کردم که صدا از سر هست یا از جای دیگر که ناگاه سر مبارک تلاوت را ترک کرد و متوجه من شد و فرمود: ای فرزند وکیده ! مگر نمی دانی که ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این کلام او تصمیم می گیرد سر را دزدیده و دفن کند که سر مبارک به او می فرماید:
ای فرزند وکیده ! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیم تر از بردن سرم بر نیزه در شهرها می باشد . پس آن ها را واگذار "اذ الاغلال في أعناقهم و السلاسل يسحبون ؛ (8) در آن هنگام كه غل و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را مىكشند" . (9)
منهال ابن عمرو گوید : سر مبارک را در دمشق بر نیزه دیدم که آیات سوره کهف تا : "ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا" تلاوت می کرد و در این جا به آشکاری تمام فرمود: عجیب تر از اصحاب کهف قتل من و بر نیزه کردن سرم می باشد. (10)
و وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله ، دستور به کشتن او داد ، سر مبارک با صدای بلند فرمود: "لا حول و لا قوه الا بالله" . (11)
غالب این روایات معتبرند و نقل آن ها بلامانع است. تلاوت قرآن هم توسط سر بریده شده، عجیب و محال نیست ؛ زیرا امام بنده خاص خدا بود که مظلومانه به شهادت رسید و خدا برای نشان دادن آیت بودن او و ظالم بودن دشمنانش این کرامت را به او عطا فرمود.
پی نوشت ها:
1. کهف (18) ، آیه 9.
2. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 116، کنگره شیخ مفید.
3. مقتل الحسین ، مقرم، ص 332.
4. شعراء (26) ، آیه 227.
5. مناقب، ابن شهراشوب ، ج 2 ، ص 188.
6. بقره(2) ، آیه 137.
7. اسرار الشهادة ، ص 488.
8. غافر (40) ، آیه 71.
9. شرح قصيدة ابيفراس ،ص 148.
10. خصائص سيوطي ، ج 2 ، ص 127.
11. مقتل العوالم ، ص 151.
قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکی جانبازی، فداکاری و
«شهادت»، دیگری « پیام رسانی». نقش اساسی زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسی آنان، «پیامرسانی» بود.
در باره نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینی و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:
1- طبق روایات، تمام کارهای سیدالشهدا(ع) روی حساب بود و علت این که به رغم آگاهی از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به کوفه برد، الهامی بود که خود حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه بیان میکند:«ان الله شاء انیراهنّ سبایا؛ خداوند چنین خواستهاست که آنان (اهلبیت) به اسارت برده شوند.» (1)
در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
2- در حادثه کربلا، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولی هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی ماندههای قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّی پیدا میکند و تمام کارها از این پس به او واگذار میشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کاری میکند که دوست و دشمن به گریه در میآیند و در واقع اولین مجلس عزاداری امام حسین(ع) را برپا میکند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستاری میکند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت علی(ع) و حیای فاطمه(س) را در هم میآمیزد و خطابههای عالی علوی را به یاد مردم میآورد و مردم کوفه را نسبت به کاری که انجام داده بودند، هشدار میدهد. این است زنی که اسلام میخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعی در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(2)
همراهی خانواده امام حسین(ع) در حادثه عاشورا میتواند به جهت عوامل زیر باشد:
1- پیام رسانی: اگر به تاریخ اسلام بنگریم ،خواهیم دانست که در حوادث تاریخی زنان و مردان هر دو نقش داشتهاند، ولی مرد در مدار خود و زن نیز در مدار خویش؛ در کنار رسول خدا حضرت خدیجه و در کنار امام علی حضرت فاطمه را میبینیم که مسئولیتهای اجتماعی را به خوبی انجام میدادند. در نهضت مقدس حسینی، نقش حضرت زینب را بسیار برجسته و اساسی مشاهده میکنیم.
انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبری و پرچمداری بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمداری امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهداری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهلبیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بیشک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگری و بیدارسازی نمیپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهای وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان میدادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - که کینهتوزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن میشود.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را میدانستند و نه اسلام را دستکم آنگونه که در مدینه رواج داشت، میشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولی بررسی زندگینامه این افراد نیز روشن میکند که جز چند تن، بقیه آنان برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بود و در شام به سر میبردند.
اینان مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد بودند که گوشهنشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذی نداشتند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمیدانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان میراندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخهای بزرگ، تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن سابقه داشت و کسانی بودند که میپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز چنین بوده است.(3)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونهای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست او، بیچون و چرا تسلیم شوند.(4) معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه میکند، بیهیچ اعتراضی بپذیرند.
حکومت پلید بنیامیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد. در مقابل، بنیامیه را خویشان رسول خدا و نزدیکترین افراد به او معرفی کردند؛ به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که تا زمان قتل مروان (آخرین خلیفه اموی)، نمیدانستیم که رسول خدا(ص) جز بنیامیه خویشاوندی داشت که از او ارث ببرند.(5)
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل میخوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زینالعابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ بیشک خداوند میخواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد» فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.(7)
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبهها و روشنگریهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنیامیه - حتی در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - بی اثر شد.
3- افشای ماهیت ستمگران حاکم: بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بیرحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوی مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوی پیامآوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخی از جناحها، گروهها و احزاب سیاسی هنگام تبلیغات برای نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومی، مظلومنمایی میکنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنانکه مظلوم، محبوب و حداقل مورد توجه عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلومنمایی؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکاری اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالیترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونهای که امروز نیز صدای آنان، در وجدان بشریت به گوش میرسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ ولی با قساوتبارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لبهای تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمههای آنان به آتش کشیده شد و... این عوامل در ابلاغ پیام و افشای ماهیت حکومت یزید، کمتر از شهادت و جانبازی اصحاب نبود. «صدای العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین علی اصغر(ع) است که آن شمشیرزدنها و خونهای ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنیامیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرندهای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اگر امام سجاد(ع) میفرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقی نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلی مهم نبود؛ زیرا میگفتند: «در جنگ، افرادی کشته میشوند و یکی از آنان حسین بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمههای او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدری نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.
یزید میخواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهلبیت، همه حرکتها را در نطفه خفه کند؛ به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیام رسانی افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههای ظلمستیزی را برای خونخواهی امام حسین(ع) و از بین بردن بنیامیه در نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی به وجود آورد.
پینوشتها:
1. سید بن طاووس، لهوف ،ص94؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364.
2. مرتضی مطهری ،مجموعه آثار، ج 17، ص 395-409.
3. سید جعفر شهیدی، قیام امام حسین(ع)، ص 185.
4. محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 47.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
6. احزاب (33)، آیه 33.
7. اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 69؛ لهوف، ص 238-239.
8. مقرم، مقتل الحسین ، ص300.
دوباره مثل همیشه خجالتم دادی...
برای عرض ارادت ،لیاقتم دادی...
تعجبم تو کجا این حقیر ساده کجا...
همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی...
همین که خط نکشیدی، به نام من ممنون...
چه شدکه این همه شوق ارادتم دادی ...
وفا ندیده ای ازمن قبول اما ...
خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی...
روز عاشورا که یاران امام(ع) به تدریج شهید شدند، ابوثمامه صائدی هنگام ظهر خدمت امام آمد و گفت: می بینم که دشمنان به تو نزدیک شده اند. به خدا قسم ! کشته نخواهی شد مگر آنکه من پیش از توکشته شوم. دوست دارم خدایم را در حالی دیدار کنم که این نماز را که وقتش نزدیک شده بخوانم.
امام نگاهی به بالا افکند و فرمود: نماز را به یاد آوردی، خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آری اینک اول وقت نماز است.
مهلتی از سپاه دشمن خواستند. آن گاه ابوثمامه و جمعی دیگر با امام حسین نماز جماعت خواندند.
ابوثمامه جزء آخرین سه یار امام بود که تا عصر عاشورا زنده ماندند.(1)
پی نوشت
1. فرهنگ عاشورا، ص 37 و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 288.
عشق واقعی برون رفتن از تمام تعلقات و تحویل به أحسن الحال است و عاشق واقعی از تمایلات بریده میباشد. و از تظاهر منزجر است. عشق از درون میجوشد و عاشق از خدا میترسد و بر هوی' میخروشد
در کتابهای معتبر آمده، این است که چون امام حسین بالای سر علیاکبر آمد، بعد از سخنانی که خطاب به فرزندش نمود، مقداری از خون مقدس علیاکبر را با دست گرفت و به سوی آسمان پرتاب کرد، سپس به
جوانان فرمود: «جسد برادر خود را بردارید» آنان بدن مقدس حضرت را برداشته، به سوی خیمه بردند.(2)
پینوشتها:
1. مقتل مقرم، ص 260؛ کامل الزیارات، ص 239.
2. ارشاد مفید، ج 2، ص 107؛ مقتل المقرم، ص 260.
سلام بر حسین و خاندان پاکش.یا حسین شفیع من و خانواده ام باش.فرمودین شفاعت من به بی نماز نمیرسه یاریم کن در به پا داشتن نماز.
رمز قرآن از حسین آموختیم / ز آتشش ما شعله ها افروختیم
ای صبا ای پیک دور افتادگان / اشک ما را بر مزار او رسان
فریاد حسین را شنیدیم همه / از کوفه به سوی او دویدیم همه رفتیم به کربلا ولی برگشتیم / از شمر امان نامه خریدیم همه
از آن جا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمانهاى آنان است و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مىدهد.
فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مىکند، شعور و شور و شناخت و عاطفه را درهم مىآمیزد و در پرتو آن، انگیزهاى قوى در او پدیدار می گردد و هنگام خروج از مراسم عزادارى مانند محبى مىشود که فعّال و شتابان به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
قران خواندن سر مبارک امام حسین (ع) ؟
بر اساس نقل مورخان و محدثان، سر مبارک امام حسین آیاتی از سوره کهف و بعض آیات دیگر را به مناسبت بعد از شهادت و بر بالای نیزه و در جاهای دیگر تلاوت کرده اند.
در روایتی از زید بن ارقم آمده است: سر مبارک حضرت امام حسین را بر نیزه در کوفه در حال خواندن آیات قرآن دیدم: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـَبَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا ؛ (1) آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ » .
موی بر تنم راست شد و گفتم. این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب کهف است. (2)
در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارک را در جایگاهی که در صیارفه برایش معین کرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارک برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف کرد به گونه ای که همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا : "انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا" تلاوت کرد. (3)
سر مبارک را بر چوبی نصب کرده و مردم به نوری که از سر به آسمان ساطع بود، نگاه می کردند که این آیه را تلاوت فرمود: "و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون" (4) (5)
سلمه بن کهیل از سر مبارک شنید که بر نیزه می خواند: "فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم" (6) (7)
ابن وکیده گوید : از سر مبارک شنیدم که سوره کهف را می خواند. شک کردم که صدا از سر هست یا از جای دیگر که ناگاه سر مبارک تلاوت را ترک کرد و متوجه من شد و فرمود: ای فرزند وکیده ! مگر نمی دانی که ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این کلام او تصمیم می گیرد سر را دزدیده و دفن کند که سر مبارک به او می فرماید:
ای فرزند وکیده ! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیم تر از بردن سرم بر نیزه در شهرها می باشد . پس آن ها را واگذار "اذ الاغلال في أعناقهم و السلاسل يسحبون ؛ (8) در آن هنگام كه غل و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آن ها را مىكشند" . (9)
منهال ابن عمرو گوید : سر مبارک را در دمشق بر نیزه دیدم که آیات سوره کهف تا : "ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا" تلاوت می کرد و در این جا به آشکاری تمام فرمود: عجیب تر از اصحاب کهف قتل من و بر نیزه کردن سرم می باشد. (10)
و وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله ، دستور به کشتن او داد ، سر مبارک با صدای بلند فرمود: "لا حول و لا قوه الا بالله" . (11)
غالب این روایات معتبرند و نقل آن ها بلامانع است. تلاوت قرآن هم توسط سر بریده شده، عجیب و محال نیست ؛ زیرا امام بنده خاص خدا بود که مظلومانه به شهادت رسید و خدا برای نشان دادن آیت بودن او و ظالم بودن دشمنانش این کرامت را به او عطا فرمود.
پی نوشت ها:
1. کهف (18) ، آیه 9.
2. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 116، کنگره شیخ مفید.
3. مقتل الحسین ، مقرم، ص 332.
4. شعراء (26) ، آیه 227.
5. مناقب، ابن شهراشوب ، ج 2 ، ص 188.
6. بقره(2) ، آیه 137.
7. اسرار الشهادة ، ص 488.
8. غافر (40) ، آیه 71.
9. شرح قصيدة ابيفراس ،ص 148.
10. خصائص سيوطي ، ج 2 ، ص 127.
11. مقتل العوالم ، ص 151.
لبيك يا حسين....
بگو چه شد كه من اينقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ريشه در ازل دارد.........
بـیـن الــحــــرمــــیــــن،معـنـــا مـی کنـــد ایـــن آیــــه را
" وَجُـمِـعَ الشَّمْــسُ وَالْقَـمَـــرُ "
و خورشیــد و مــاه یکجـا جمـع شونـد ...
سوره قیامت آیه ۹
چشم هایم را میبندم
کربلا رفته ها
بگویید حرمش چه شکلیست ؟؟
بوی یاس می آید ؟؟:((
جسم و روحم باحرم گشته عجین
حالوروزم باغمت گشته غمین
این سه جمله خواب شبهای من است:
کربلا ... پای پیاده....اربعین..
کربلا کاش که زائرت بودم ...
عشق تو جان مایه ی سودای ماست
چون که این سر مایه فردای ماست
جز مبحت نیست بر ما سایه ای
جز ولایت نیست ما را پایه ای
روی دست حضرت عیسی بن مریم میزند
بر سر و بر سینه از داغ تو عالم میزند
از خدا می خوام تو زندگیم فقط یه بار تو دو راهی بمونم اونم تو بین الحرمین که ندونم پیش حسین زانو بزنی یاعباس.
[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"] شاید منتظر...;531551 نوشت:
بیایید به تاپیک
[h=1]لبیک یا حسین یعنی چه؟[/h][/]
يا حسين ....
درياى شورانگيز چشمانت
چــــه زيباست
آنجا كه بايد دل بـه دريا زد
همين جاست
اى امام سوم شيعيان
اى حسين ( ع )
خاك پاى دوست شدن
در نزد ما يك آرزوست
دوست گــر قابل بداند
جان من تقــديم اوست
آمده ام ای شاااااااااااااه ، پناهم بده..
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم ای حسین من
[SPOILER]اماما،چه کنم؟؟!؟![/SPOILER]
دلتنگی...
کربلا...
فراق...
اللهم ارزقنا....
اربابم❤
اﺯ نوکري درت مرا سير نکن
ﺟز درگه خود جاي دگر پير مکن
من منتظر توام شب اول قبر
ﺳﻮگند به حق مادرت دير مکن
السلام عليك یا اباعبدالله(ع)
آقا نکند حنای من بی رنگ است
والله دلم برای صحنت تنگ است
ای دست دهنده ی خدا روی زمین
امضای برات کربلایم لنگ است...
خدایا شکرت به ارزوم رسیدم---جای همه دوستان خالی
فلسفه قیام خانوادگی حضرت امام حسین(ع) ؟
قیام مقدس امام حسین(ع) دو چهره دارد که بر اساس آن، کارها تقسیم شد: یکی جانبازی، فداکاری و
«شهادت»، دیگری « پیام رسانی». نقش اساسی زنان در وظیفه دوم، تبلور یافت. البته زنان در تربیت رزمندگان و تشویق آنان نیز نقش ایفا کردند؛ اما وظیفه اساسی آنان، «پیامرسانی» بود.
در باره نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینی و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد:
1- طبق روایات، تمام کارهای سیدالشهدا(ع) روی حساب بود و علت این که به رغم آگاهی از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به کوفه برد، الهامی بود که خود حضرت در پاسخ برادرش محمد حنفیه بیان میکند:«ان الله شاء انیراهنّ سبایا؛ خداوند چنین خواستهاست که آنان (اهلبیت) به اسارت برده شوند.» (1)
در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهای مختلف و حتی به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
2- در حادثه کربلا، مردان و زنان هر دو مسئولیت و نقش دارند؛ ولی هر یک در مدار خود و بدون خارج شدن از حریم خویش.
نقش مردان در حادثه عاشورا جانبازی و شهادت است و نقش و مسئولیت زنان و کودکان و باقی ماندههای قافله کربلا پیام رسانی است. پیام رسانی و حراست به خصوص با حضرت زینب(س) بود که از عصر عاشورا به بعد تجلّی پیدا میکند و تمام کارها از این پس به او واگذار میشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کاری میکند که دوست و دشمن به گریه در میآیند و در واقع اولین مجلس عزاداری امام حسین(ع) را برپا میکند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستاری میکند و در مقابل دروازه کوفه با سخنرانی خود، شجاعت علی(ع) و حیای فاطمه(س) را در هم میآمیزد و خطابههای عالی علوی را به یاد مردم میآورد و مردم کوفه را نسبت به کاری که انجام داده بودند، هشدار میدهد. این است زنی که اسلام میخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعی در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(2)
همراهی خانواده امام حسین(ع) در حادثه عاشورا میتواند به جهت عوامل زیر باشد:
1- پیام رسانی: اگر به تاریخ اسلام بنگریم ،خواهیم دانست که در حوادث تاریخی زنان و مردان هر دو نقش داشتهاند، ولی مرد در مدار خود و زن نیز در مدار خویش؛ در کنار رسول خدا حضرت خدیجه و در کنار امام علی حضرت فاطمه را میبینیم که مسئولیتهای اجتماعی را به خوبی انجام میدادند. در نهضت مقدس حسینی، نقش حضرت زینب را بسیار برجسته و اساسی مشاهده میکنیم.
انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبری و پرچمداری بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمداری امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهداری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهلبیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بیشک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگری و بیدارسازی نمیپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهای وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان میدادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - که کینهتوزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن میشود.
2- بی اثر سازی تبلیغات دشمن: شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را میدانستند و نه اسلام را دستکم آنگونه که در مدینه رواج داشت، میشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولی بررسی زندگینامه این افراد نیز روشن میکند که جز چند تن، بقیه آنان برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بود و در شام به سر میبردند.
اینان مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد بودند که گوشهنشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذی نداشتند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمیدانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان میراندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخهای بزرگ، تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن سابقه داشت و کسانی بودند که میپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز چنین بوده است.(3)
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونهای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست او، بیچون و چرا تسلیم شوند.(4) معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه میکند، بیهیچ اعتراضی بپذیرند.
حکومت پلید بنیامیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد. در مقابل، بنیامیه را خویشان رسول خدا و نزدیکترین افراد به او معرفی کردند؛ به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که تا زمان قتل مروان (آخرین خلیفه اموی)، نمیدانستیم که رسول خدا(ص) جز بنیامیه خویشاوندی داشت که از او ارث ببرند.(5)
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل میخوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زینالعابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ بیشک خداوند میخواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد» فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.(7)
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبهها و روشنگریهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنیامیه - حتی در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان - بی اثر شد.
3- افشای ماهیت ستمگران حاکم: بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بیرحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود. یکی از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوی مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوی پیامآوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخی از جناحها، گروهها و احزاب سیاسی هنگام تبلیغات برای نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومی، مظلومنمایی میکنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنانکه مظلوم، محبوب و حداقل مورد توجه عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلومنمایی؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکاری اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالیترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونهای که امروز نیز صدای آنان، در وجدان بشریت به گوش میرسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ ولی با قساوتبارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لبهای تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمههای آنان به آتش کشیده شد و... این عوامل در ابلاغ پیام و افشای ماهیت حکومت یزید، کمتر از شهادت و جانبازی اصحاب نبود. «صدای العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین علی اصغر(ع) است که آن شمشیرزدنها و خونهای ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنیامیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرندهای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اگر امام سجاد(ع) میفرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام - که شناخت عمیقی نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلی مهم نبود؛ زیرا میگفتند: «در جنگ، افرادی کشته میشوند و یکی از آنان حسین بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمههای او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدری نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.
یزید میخواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهلبیت، همه حرکتها را در نطفه خفه کند؛ به طوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیام رسانی افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههای ظلمستیزی را برای خونخواهی امام حسین(ع) و از بین بردن بنیامیه در نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی به وجود آورد.
پینوشتها:
1. سید بن طاووس، لهوف ،ص94؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364.
2. مرتضی مطهری ،مجموعه آثار، ج 17، ص 395-409.
3. سید جعفر شهیدی، قیام امام حسین(ع)، ص 185.
4. محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 47.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
6. احزاب (33)، آیه 33.
7. اخطب خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 69؛ لهوف، ص 238-239.
8. مقرم، مقتل الحسین ، ص300.
[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"]خوب خوب خوب
کم کم داره تاپیک
[h=1]لبیک یا حسین یعنی چه؟[/h]
فعال میشود.
لطفا کسانی که قلب ضعیفی دارند نیایند اونجا که اسکدین پاسخگو خسارات جانی نیست[/]
[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"]یا خدا
این کلمه طلبیده شدن زیارت کربلا را از دایره لغات ایرانی ها در بیاور.
[h=1]لبیک یا حسین یعنی چه؟[/h][/]
کربلایست د لم؛ با تو چه حالیست حسین
جای پای تو دراین خیمه ی خالیست حسین
سالها رفت و نگاهم به ره کویت ماند
فکر دلخسته شدن فکر محالیست حسین
شوق بین الحرمین و عطش دجله فرات
بازدرصحن دلم قیل و مقالیست حسین
من هوایی شده ام کنج قفس سرگردان
همه بیچاره گی ام بی پرو بالیست حسین
گرچه دور از تو ام اما به لب طاقچه مان
طرح چشمان تو بر نقشه ی قالیست حسین
بنده ات هستم و هر ذکر لبم نام تو است
گرچه این بنده ی تو یک کر و لالیست حسین
بکن آقا نظری تا که شوم زائر تو
حال شیدایی ِدوراز تو چه حالیست حسین
حسین جان؛
دوباره مثل همیشه خجالتم دادی...
برای عرض ارادت ،لیاقتم دادی...
تعجبم تو کجا این حقیر ساده کجا...
همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی...
همین که خط نکشیدی، به نام من ممنون...
چه شدکه این همه شوق ارادتم دادی ...
وفا ندیده ای ازمن قبول اما ...
خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی...
به فدای لب عطشان تو یا اباعبدالله...
کشته شدی
تا نسل ها بيدار شوند ...
و ما هنوز درگيرِ اين هستيم
که تاسوعا و عاشورا
قبلِ پنجشنبه می افتد يا بعدش . . . !
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه ؟
از من نمی پرسی نشاط دخترت کو؟
آوای قرآن خواندنت لالایی ام بود
قربان قرآن خواندن تو ، حنجرت کو؟
بــرای ثـبـت نـام صـداش بـزنـید..
گـر دخــتـرکـی پـیـش پـدر نــاز کــنـد...
گـره کـرب و بـلای هـمـه را بــاز کــند...
اللهم الرزقنا زیارت کربلا بحق رقیه بنت الحسین سلام الله علیها...
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیه ات
باز هم روضه ی ناخوانده به عالم داری
....
السلام علیک یا ابا عبدالله
روز عاشورا که یاران امام(ع) به تدریج شهید شدند، ابوثمامه صائدی هنگام ظهر خدمت امام آمد و گفت: می بینم که دشمنان به تو نزدیک شده اند. به خدا قسم ! کشته نخواهی شد مگر آنکه من پیش از توکشته شوم. دوست دارم خدایم را در حالی دیدار کنم که این نماز را که وقتش نزدیک شده بخوانم.
امام نگاهی به بالا افکند و فرمود: نماز را به یاد آوردی، خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آری اینک اول وقت نماز است.
مهلتی از سپاه دشمن خواستند. آن گاه ابوثمامه و جمعی دیگر با امام حسین نماز جماعت خواندند.
ابوثمامه جزء آخرین سه یار امام بود که تا عصر عاشورا زنده ماندند.(1)
پی نوشت
1. فرهنگ عاشورا، ص 37 و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 288.
[="Purple"]آنقدر به تو فکر میکنم تا فکری به حالم کنی ...[/]
[="Purple"]سر زینب به سلامت سر نوکر به درک
به تو بانو (!) ادبِ این همه نوکر رفته
اربعین،،، کرب و بلا ،،، دست تورا می بوسَد
« صآحب صَبر »گِدا حوصله اش سَر رفته . . .[/]
[="Purple"]اینم تقدیم به تموم زوار و کسانی که کم کم دارن آماده ی سفر تاریخی اربعین امسال میشن و میخوان برن کرببلا ...
ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید...
این دل غمزده و زار مرا هم ببرید...
زیر یک پرچم و بیرق، همگی سینه زدیم...
شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید...
فکر این مساله بدجور خرابم کرده...
که چرا شاه کرامت دل من را نخرید...
من شنیدم که در این خانه بد و خوب یکیست...
ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید...
و ببالید به خود چون که رسیدید حرم...
بین خوبان زمان از همه خوبان به سرید...
به مقام علی اکبر که رسیدید مرا یاد کنید...
جان زینب به سوی مقتل ارباب نرید...
یک نصیحت کنم و از همگی ذکر دعا...
مدیونید از آن شهر کفن ها بخرید...
☆ به وقت مرگ مبادا مرا کفن بکنید...
که من غلامَمو ، ارباب بی کفن دارم ☆
التماس دعا:geryeh:[/]
عشق واقعی برون رفتن از تمام تعلقات و تحویل به أحسن الحال است و عاشق واقعی از تمایلات بریده میباشد. و از تظاهر منزجر است. عشق از درون میجوشد و عاشق از خدا میترسد و بر هوی' میخروشد
چون ندا حب سخن آغاز کرد
عاشقان در کربلا دل باز کرد
رهروان راه حب وو صل یار
بر براق عشق گردیدند سوار
[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"]یک تکونی به خودتان بدهید
اربعین امسال نیاید باز باید یک سال بیاید اینجا دلنوشته بگذاریدا
بعد نگید نگفتما[/]
بوسید غلام را چو فرزند
این حدّ مروّت حسین است
....میشه ارباب جان ماراهم به غلامی خودت بپذیری؟!
نوکر نرود به کربلا پس چه کند...؟
خود را نرساند به شما پس چه کند...؟
قلبش به کرمخانه ارباب خوش است...
گر رو نزند به آشنا پس چه کند... ؟
دارو ز شفاخانه تربت خواهد ...
جامانده زکربلا شفا پس چه کند...؟
خاک قدمت بهشت ،با بودن تو...
ماندیم بهشت را خدا پس چه کند...؟
دامن مکش از دست گدایان درت...
بی لطف شما بگو گدا پس چه کند...؟
ارباب شدی که روبه هرکس نزنم
بنده نکند توراصدا... پس چه کند...؟؟؟
خـدایـا . . . ؟
تو قـول دادے . . . !
وَقـالَ رَبُّكُــمُ ادْعُـونِـے أَستَجـبْ لَكُــمْ . . .
یـادت هســت ؟ ؟؟
کـربــلا میخـوام
با سر همہ رفتند بہ پابوسی "بـے سر"
یڪ "بـے سر و پا" مانده بہ امید اشاره. . .
[="Purple"]از رفیقان میرسد عکس حرم هی پشت هم
آه حتی عکس تو دل را چه آسان می برد ...
"السلام عَلَيك يا اَباعَبداللّه الحسين..." ][/]
[="Purple"]بعد از این سینه زنی ها دل من بی تاب است
عکس گنبد وسط صحن دو چشمم قاب است
ای خوش ان کس که جواز سفرش امضا شد
اربعین پای پیاده حرم ارباب است[/]
[="Purple"]نگذار بمیرم و آرزویــم خاک بخورد.....
اربآبــم ، دریــآبم.[/]