تفاوت زنان و مردان در جزیی نگری و کلی نگری

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت زنان و مردان در جزیی نگری و کلی نگری

يكي از تفاوتهاي زنان و مردان در نحوه تفکر انتزاعی آنهاست. این نوع تفکر بدین معناست که قادر باشید معنای صحیح را از یک موقعیت استنتاج کنید. این تفکر یک پیشرفت و گسترش همیشگی دارد. خانم ها در تفکر انتزاعی جزیی گرا هستند و آقایان کلی گرا. به همین خاطر حرف زدن با خانم ها كمي مشکل تر است و رابطه و مباحثه با ایشان سخت تر به نظر مي رسد. یک خانم تا مباحثه را به مجادله نکشاند، از پا نمی نشیند؛ ولی آقایان در مباحثه و مجادله به سرعت موضوع را ختم می کنند.

گاهی وقت ها مشکلات خانواده ها بر سر همین ادراک کلی و جزئی است. خانم ها وقایع را با جزئیات کامل و به صورت نمایشی تعریف می کنند ، ولی آقایان کلیات را مطرح می نمایند. به همین خاطر اگر برای مثال آقایی به تنهایی در یک مهمانی شرکت کند، وقتی برمی گردد، خانم دائماً از کیفیت مهمانی، تعداد افراد و وقایعی که گذشته است، سؤال می کند، اما آقا به خاطر ادارک کلی توضیح زیادی ندارد که بدهد؛ دائم می گوید خوب بود، بد نبود، ولی باز هم خانم سؤال می کند. در این شرایط آقایی که از روان شناسی و نوع ادراک زن ها اطلاعی ندارد، عصبانی می شود . فکر می کند خانم می خواهد استیضاحش کند . خانمی هم که از نوع ادراک مردها بی اطلاع باشد، می پندارد همسرش می خواهد چیزی را از او پنهان نماید.

از جمله اشکالات یک تفکر انتزاعی گسترده این است که خانم ها راحت ترعصبانی مي شوند، اما مردها که این گستردگی تفکر انتزاعی را ندارند ديرتر عصباني مي شوند

سلام :Gol:
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
در کلام اهل معرفت این بیامده است که :
مرد مظهر عقل کلی و زن مظهر نفس کلی است
عقل و نفس کلی هردو یک حقیقتند که آن حقیقت در توجه به وحدت عقل است و در توجه به کثرت نفس
و صورت زیرین این عقل و نفس کلی در عالم کثرات مردند و زن
موفق در پناه حق
:Gol:

با او

عرض سلام و ادب ؛

به طور کلی هر نگرشی چه جزئی و چه کلی به قوه ی ادراک و در واقع عقل انسان بر می گردد. پس این کلام مطرح شده در اینجا هم متکی بر تفاوت در عقل زن و مرد است. و اگر نگرش جزئی را به عقل عملی برگردانیم و نگرش کلی را به عقل نظری که آن را مُدرِک کلیّات می نامند ، پس دوباره همان بحثی که در تاپیک تفاوت زن و مرد در قدرت تعقل مطرح شد با بیانی دیگر تکرار شده است.

پس مهم است که بدانیم عقل به چه معنی مد نظر بوده و تعابیر مختلفش را متمایز کنیم. عقل به معنی «ما به الادراک» مَقسَم عقل نظری و عقل عملی است ولی عقل به معنی «مُدرِک کلّیات» همان عقل نظری است که قِسم عقل به معنای قبلی بوده و قَسیم عقل عملی است.


***********************************************

اما نکته ی دیگراین است که به هیچ وجه با بررسی بعضی مصادیق و استقراء ناقص در مورد مردان و زنان نمی توان ادعایی را در ساختار وجودی و بُعد انسان شناختی آنها مطرح کرد ، بلکه چنین اظهار نظری باید با روال دقیق علمی و از مسیر برهان عقلی یا استناد محکم و بدون تاویل به متون دست اول نقلی بگذرد.
و اصولا وقتی می خواهید در مورد نفس و عقل زن و مرد صحبت کنید ، که حقایقی غیر مادی و خیر محسوس هستند ، نمی توان صرفا متکی به مشاهدات و محسوسات و تجربیات نظر داد.

شما چند خانواده را در اطراف خود دیده اید و می گویید اینطور است. آیا همه یا لااقل اکثریت خانواده ی ایرانی را بررسی کرده اید؟

حالا اگر من بگویم مثلا که دایی و زن دایی بنده دقیقا برعکس این که شما گفتید هستند چه؟؟!!! دایی من جزئی نگر هست و بعد از مهمانی به جزئیات توجه کرده و برعکس زن دایی بنده کلی نگر است و معمولا می گوید تو به چه چیزهایی توججه می کنی و.... .این را مثال زدم ، دقت کنیم از این مثال های نقض در اطرافمان هم می توانیم پیدا کنیم.

***********************************************

و از آن هم گذشته ، حتی اگر همه ی خانواده های ایرانی یا اکثریت آنها را هم بررسی کنید ، باز هم نمی توان چنین ادعا کرد ، شاید این به خاطر بستر اجتماعی و تربیتی ایران است و اتفاقا در ملل دیگر ما برعکس این را مکرر می بینیم که مثلا خانم هایی قاضی،پلیس و دارای مسئولیت های دیگر هستند و دید کلی و بسیاری خوبی دارند و به خوبی میان کلی نگری و جزئی نگری تمییز قائل می شوند.

***********************************************

و همین مطالب که عرض شد در نقد اصل حرف شما و نوع اثبات حرفتان کافی است و من وارد حوزه های دیگر نمی شوم که مثلا : واقعا یک خانمی با دیدن هزاران قتل و جنایت و توهین ها و ظلم ها ، تمام این جزئیات را در سرزمین کردبلا ندیده و با آن دید وسیع و کلی و خدابین می گوید : «ما رأیت الّا جمیلا» ، چنین جمله ای از دید کلی نگر ناشی می شود یا جزئی نگر؟!!!

مگر اینکه یا خانم بودن حضرت زینب(س) را زیر سوال ببرید که محال است و یا به کلام خود تخصیص بزنید که آنوقت دیگر این قاعده ی کلی تان راجع به خانم ها از کلیت می افتد و قانون لازم الصدقی نخواهد بود.پس لزوما قطعیت نخواهد داشت که این همان مدعای ماست که ثابت می شود.

لذا کلی نگری و جزئی نگری به مرتب کمال انسانی و میزان روحیه و دید کثرت گرا یا وحدت گرای او بر میگردد و نه به جنسیت او.

در ادامه دوباره نکاتی از آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) در این باره نقل می شود.

موفق و موید
طارق

با او

برای تکمیل بحث سه عنوان مهم دیگر را از بیان آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) ، مربوط به همین بحث در اینجا نقل می کنیم ؛

1.شئون نظري و عملي انسان

2.اصالت روح و فرعيت بدن

3.فرعيت ذكورت و انوثت
(در عقل و قرآن کریم)

***********************************************

« شئون نظري و عملي انسان »

انسانيت انسان، دو جناح و دو شأنِ جدا از هم دارد و كمال انسان در پرتو كامل‏شدن جناح نظر، و جناح عمل است؛ بلكه عمل دل و قلب، هدف است و كار عقل نظر كه انديشه و تفكر است، ابزار است.
توضيح؛ روح چون مجرد است، هر يك از شئون عالي آن نيز مجردند؛ اما بين اينها حجابهاي نوري است و احياناً حجابهاي غيرنوري هم تنيده مي‏شود. آن قدر ميان شئون روح، حجاب است و به اندازه‏اي اين حجابها دقيق و رقيق‏اند كه پي بردن به اصل حجاب و دقت و رقّت آن، كار آساني نيست. در اينجا مَثَلي حسي بيان مي‏شود تا از آن به ممثّل عقلي برسيم؛ آنگاه با آيات قرآني، آن ممثّل را تبيين مي‏كنيم تا روشن گردد كه ميان شئون نفس، حجابهاي دقيق و رقيقي هست.

مردي حضور امام صادق‏صلوات الله عليه مشرّف شد و دليل توحيد عالم را پرسيد و آن حضرت به استعداد ظرفيت آن مرد از برهان نظم مدد گرفت؛ بدين صورت كه در دست كودكي تخم‏مرغ بود و امام صادق(عليه‌السلام) او را احضار و تخم‏مرغ را به سائل عطا كرد و فرمود: اين يك محفظه‏اي است كه دو دريا در اوست: درياي طلاي گداخته و درياي نقره گداخته و آب شده، اما چنان منظّم تعبيه شده است كه هيچ يك از اين دو دريا با ديگري ممزوج نمي‏شود؛ با آنكه هر دو مايع و روان هستند؛ نه جامد و آرام و نيز در محدوده‏اي تنگ به سر مي‏برند؛ اما بين آنها حجابي بسيار ظريف و رقيق است. اين حجاب ظاهراً نازك‏تر و رقيق‏تر و كم‏حجم‏تر و ضعيف‏تر از اين دو مايع است، اما ذات اقدس الهي چنان اين دو درياي بسته را منظم نگهداشته است كه هيچ‏يك به ديگري سرايت نمي‏كنند و آن پوشش نازك، مانع امتزاج آنها گرديده است(1).

اما ممثّل عقلي، آن است كه انسان شأني به نام «عقل نظر» دارد كه با آن مي‏انديشد و شأن ديگري به نام «عقل عمل» دارد كه با آن شأن مي‏پذيرد. آيات قرآني و روايات هم دو طايفه‏اند؛ زيرا آيات و روايات، مفسّر انسان‏اند و انسان هم داراي اين شئون است؛ ازاين‏رو آيات بايد اين شئون را به انسان تفهيم كنند.
بخش نظر، عهده‏دار بينش و انديشه و تفكر است و بخش عمل هم عهده‏دار پذيرش، كوشش، گرايش، جذبه و... است. هر كاري به عمل باز مي‏گردد و هر فكري به نظر رجوع مي‏كند و ميان اين دو شأن، حجابي بسيار دقيق است كه نمي‏گذارد بلافاصله نظر به عمل انجامد. درنورديدگان حجابهاي مادي و حجابهاي نوري كه در مناجات شعبانيه مي‏خوانند: «حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلي معدن العظمة»(2)، نظر و عمل را به يك سطح رسانده‏اند و در نتيجه، عمل آنان عين قدرت و قدرت آنها عين علم است؛ در عين حال كه دو مفهوم‏اند، يك حقيقت دارند.

انسانهاي اوحدي، هم عليم و هم قديرند و علمشان با قدرت و قدرتشان با علم همراه است و كسي كه به اين مقام مي‏رسد، ديگر جداري ميان انديشه و كوشش او نيست؛ خواه زن باشد چون فاطمه زهراسلام الله عليها يا مرد باشد مانند علي بن ابي‏طالب(عليه‌السلام) و هر كسي به آن مقام والا راه نيافت، همواره ميان نظر و عمل او حجابي رقيق است و هرچه پايين‏تر آيد، اين فاصله بيشتر مي‏شود.

***********************************************

« اصالت روح و فرعيت بدن »

« حقيقت هر كسي را روح او تشكيل مي‏دهد و جسم او ابزاري بيش نيست كه گاهي مذكر است و زماني مؤنث. وقتي روح نه مذكر بود و نه مؤنث، قهراً بحث از تساوي زن و مرد يا تفاوت اين دو صنف در مسائل مربوط به حقيقت انسان رخت برمي‏بندد.
قرآن كريم حقيقت هر انساني را روح او دانسته و بدن را نه تمام حقيقت انسان و نه جزئي از حقيقت او بلكه آن را ابزار وي مي‏داند و اين منافات ندارد كه انسان در نشئه دنيا، برزخ و قيامت، بدني متناسب با همان نشئه و مرحله داشته باشد؛ زيرا همان‏طوري كه در دنيا بدن فرع است، نه اصل و نه جزو اصل، در برزخ و قيامت نيز چنين است.
درد و رنج يا لذت و نشاط را روح احساس مي‏كند؛ درد ناشي از صدمه دست را نيروي لامسه احساس مي‏كند؛ نه جرم دست و اين نيروي لمس، جزو شئون روح است كه با تخدير او دردي احساس نمي‏شود و هنگام غذاخوردن فك حركت مي‏كند و دندان مي‏جود، ولي نيروي ذائقه لذت مي‏برد كه از شئون روح است يا در نوشيدن آب گوارا جرعه جرعه كردن، كار فضاي دهن است، اما احساس رفع عطش، مربوط به روح است؛ پس بدن ابزاري براي لذت روح است كه روح آن را از جايي به جايي منتقل مي‏كند.

در جهنم نيز درد و رنج را روح مي‏برد. ذات اقدس الهي مي‏فرمايد: وقتي پوست اينها در جهنم سوخت و خاكستر شد، باز پوست و گوشت مي‏رويانيم تا آنها عذاب بچشند؛ نه پوست و گوشت آنان؛ ﴿كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب﴾(1). چون عموماً نيروي لمس در همه جرم بدن و به ويژه در پوست مبسوط است و نيروي لمس به عهده پوست است، پوست تازه روييده مي‏شود تا اينها درد را بيشتر احساس كنند؛ ﴿ليذوقوا العذاب﴾؛ نه اينكه پوست درد بكشد.
بنابراين، انسان در همه نشئات بدن دارد، ولي اين بدنها فرع است؛ نه اصل يا جزو اصل انسان. قرآن كريم بدن را كه فرع است، به طبيعت و خاك و گل نسبت مي‏دهد؛ ﴿إنّي خالق بشراً من طين﴾(2) و روح را كه اصل است، به خداوند اسناد مي‏دهد؛ ﴿قل الرّوح من أمر ربّي﴾(3)، ﴿ونفخت فيه من روحي﴾(4).

منكران معاد مي‏گفتند كه انسان با مرگ نابود مي‏شود و حياتي پس از مرگ نيست؛ ﴿وقالوا ءَإذا ضللنا في الأرض أءنّا لفي خلق جديد﴾(5)، ولي ذات اقدس الهي در پاسخ به نبي اكرم‏عليه آلاف التحية والثناء فرمود: ﴿قل يتوفّاكم ملك الموت الّذي وكِّل بكم﴾(6)؛ به اينها بگو با مرگ در زمين گم نخواهيد شد و تمام حقيقت شما متوفّا مي‏شود؛ يعني توفي و وفات است؛ نه فوت. فرشته، مأمور توفّي است و اگر در مرگْ چيزي از انسان فروگذار شود، استيفاء و توفّي نخواهد بود؛ پس تمام حقيقت انسان، جان اوست كه قبض مي‏شود؛ گرچه بدن بپوسد. »

***********************************************

« فرعيت ذكورت و انوثت »

« قرآن كريم ارتباط ذكورت و انوثت را به طبيعت و ماده برمي‏گرداند: ﴿ألم يكُ نطفة من مني يُمني ٭ ثمّ كان علقة فخلق فسوّي ٭ فجعل منه الزّوجين الذّكر والاُنثي﴾(1). برپايه اين آيه از پدر و مادر، جز اِمْناء كاري ساخته نيست وخلقت، تنها از آنِ ذات اقدس الهي است و مذكر و مؤنث بودن جنين به ﴿مَني يُمْني﴾ برمي‏گردد؛ نه به ﴿نفخت فيه من روحي﴾(2). تفاوت در كيفيت تصويرگري است و تصوير ذكورت و انوثت، بعد از مرحله علقه بودن جنين طرح مي‏شود و پس از اتمام اين مرحله، نوبت به روح مي‏رسد و روح خواه براساسِ «الأرواح جنود مجنّدة»(3) و نظر عدّه‏اي كه قائل‏اند ارواح قبل از ابدان است، تفسير شود يا بر پايه اين تفكر كه روح مجرد، همزمان با كمال بدن حادث مي‏شود يا برمبناي سومي كه ديگران پذيرفته‏اند، در هر سه صورت، بعد از اينكه بدن، دوران مذكر و مؤنث را پشت سر گذاشت، روح پديد مي‏آيد.

ذات اقدس الهي، كار پدر و مادر را امناء و عمل خود را خلقت مي‏داند؛ ازاين‏رو به كار خود بها مي‏دهد و به آفرينش زن و مرد يك‏جا و يك‏نواخت سوگند ياد مي‏كند و اين خلقت را حرمت مي‏نهد؛ ﴿واللّيل إذا يغشي ٭ والنّهار إذا تجلّي ٭ وما خلق الذّكر والاُنثي﴾(1)؛ پس از سوگند به شب و روز، به آفرينش زن و مرد هم سوگند ياد مي‏كند. چون كلمه «ما» در ﴿وما خلق الذكر والاُنثي﴾ مصدري است، موضوعِ مورد سوگند، خلقت است؛ نه مخلوق؛ خداوند نه به زن و مرد بلكه به خلقت زن و مرد كه فعل اوست، سوگند مي‏خورد. »

منبع : زن در آینه جلال و جمال / آیت الله جوادی آملی

موفق و موید
طارق

موضوع قفل شده است