جمع بندی روح و نفس و ارتباط آن با حیات برزخی از دیدگاه وهابیت

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روح و نفس و ارتباط آن با حیات برزخی از دیدگاه وهابیت

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدگاه اهل سنت به ویژه وهابیت در مورد روح و نفس چیست؟

آیا آنان روح را وجودی مستقل می دانند؟

از پاسخ شما متشکرم.

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

سوال:
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدگاه اهل سنت به ویژه وهابیت در مورد روح و نفس چیست؟
آیا آنان روح را وجودی مستقل می دانند؟

پاسخ:
باسلام وعرض ادب

یکی از موضوعاتی که در تفسیر آن اختلافات فراوانی دیده می شود مساله ی روح و نفس می باشد. در اینکه این دو آیا امری مجرد بوده یا مادی اند؛ واحدند یا متفاوت می باشند؛ جوهرند یا امری عرضی می باشند؛ اختلافات زیادی در اقوال عالمان اهل سنت دیده می شود.
دیدگاه گروهی از معتزله آن بود که روح و نفس امری عرضی بوده؛[1]

اما در مقابل جمهور اهل سنت قرار گرفته اند که روح و نفس را جوهری جسمانی تفسیر نموده اند. همچنین در مقابل قول جمهور اهل سنت، سخن فلاسفه و برخی از متکلمین اهل سنت قرار دارد که روح را امری مجرد دانسته اند.

«عضد الدین ایجی» در نقل قول فلاسفه می نویسد: آنان معتقدند که روح قوه ی جسمانی و جسم حلول یافته در جسم دیگری نمی باشد؛ بلکه روح امری است که بدون مکان بوده که قابل اشاره ی حسی نمی باشد و همانا تعلق آن به بدن به گونه ی تعلق تدبیر و تصرف می باشد، بدون آنکه داخل در بدن باشد به نحو جزئیت و یا حلول در بدن نموده باشد که این نظر فلاسفه ی مشهور از قدما و متاخرین است که در میان مسلمانان نیز «غزالی» و «راغب اصفهانی» و جمعی از صوفیه اهل مکاشفه با آن موافقت نموده اند؛ هر چند که جمهور اهل سنت به خاطر نپذیرفتن امور مجرد با این قول مخالف می باشند.[2]

«ابن تیمیة» که سخنانش میزانی برای تفکرات سلفی است درباره ی حقیقت روح معتقد است که روح موجودی مستقل می باشد ونظر وی مخالف با متکلمینی است که روح را عرض دانسته اند. وی در مورد نزاع علما در مورد روح انسان می نویسد: قول جمهور آن است که روح حقیقتی قائم به خویش است و از جمله اعراض بدن همچون حیات و غیر آن نمی باشد.

وی همچنین می نویسد: کثیری از متکلمین گمان نموده اند که روح عرضی قائم به بدن می باشد که چنین سخنی مخالف با کتاب و سنت و اجماع سلف و خلف و مخالف با قول جماهیر عقلاء از جمیع امتها و مخالف ادله عقلی می باشد.[3]

«ابن تیمیة» همچنین می نویسد: مذهب صحابه و تابعین و سایر سلف امت و ائمه سنت چنین است که روح عین و حقیقتی قائم به نفس بوده و از بدن جداست.

وی می نویسد: امام احمد بن حنبل از کسانی است که تصریح به این امر نموده که نفس قائم به خویش است؛ لذا اصحاب وی در این امر اختلاف ننموده اند؛ اما گروهی همچون «قاضی ابی یعلی حنبلی» گمان نموده اند که نفس همان جسم است و نفس هوایی است که در فضاهای بدن حرکت می کند.

«ابن تیمیة» همچنین روح و نفس را یک حقیقت دانسته و تفاوت آندو را اعتباری بیان داشته و در این رابطه می نویسد: روح به اعتبار تدبیر بدن نفس نامیده می شود و به اعتبار لطافت آن روح نامیده می شود.[4]

«شمس الدین قرطبی» در کتاب«التذکرة باحوال الموتی» در رابطه با روح ونفس می نویسد: تامل در احایث انسان را راهنمایی می کند به این حقیقت که روح و نفس یک شیء واحد می باشند وآن جسم لطیفی است که جاری در بدن می باشد.[5]

«محمود آلوسی» نیز در تفسیر«روح المعانی» نیز که قائل به جسمانیت روح می باشد در باب اتحاد و یا تغایر روح و نفس می نویسد: مردم در اینکه آیا روح و نفس امری واحد می باشند و یا اینکه دو چیز جدا می باشند اختلاف نظر دارند. «ابن زید» از اکثر علماء نقل می نماید که آندو یک شیء می باشند که در اخبار نیز هر دو بر یکدیگر اطلاق شده اند.[6]

وی سپس برخی از اقوال رانقل می نماید که قائلین آنها قائل به تغایر روح و نفس شده اند و در پایان خود این سخن را می پذیرد که حقیقت انسان دارای مراتب است که پائین ترین مرتبه ی آن نفس حیوانی است و بالاترین مرتبه ی آن روح می باشد؛ بنابراین جوهر روح با نفس یکی است و روح حقيقت نفس است که به كمال و شفافیت رسيده است.[7]

موفق باشید.


[/HR] [1]. مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين، علي بن إسماعيل الأشعري أبو الحسن، ج1، ص334، دار إحياء التراث العربي – بيروت.

[2]. شرح المواقف، ج‏7، ص: 248:« المقصد الثانى في ان النفوس الانسانية مجردة، أى (ليست) قوة (جسمانية) حالة في المادة (و لا جسما) بل هى لا مكانية لا تقبل اشارة حسية (و انما تعلقها بالبدن تعلق التدبير و التصرف) من غير أن تكون داخلة فيه بالجزئية أو الحلول (هذا مذهب الفلاسفة) المشهورين من المتقدمين و المتأخرين (و وافقهم على ذلك من المسلمين الغزالى و لراغب) و جمع من الصوفية المكاشفين (و خالفهم فيه الجمهور بناء على ما مر من نفي المجردات على الاطلاق) عقولا كانت أو نفوسا (احتجوا) أي المثبتون لتجريدها (بوجوه) خمسة».

[3] . ابن تیمیه در مجموع الفتاوی، ج17، ص340، در این رابطه می نویسد:«قَوْلِ الْجُمْهُورِ الَّذِينَ يَقُولُونَ: هِيَ عَيْنٌ قَائِمَةٌ بِنَفْسِهَا لَيْسَتْ عَرَضًا مِنْ أَعْرَاضِ الْبَدَنِ كَالْحَيَاةِ وَغَيْرِهَا وَلَا جُزْءًا مِنْ أَجْزَاءِ الْبَدَنِ كَالْهَوَاءِ الْخَارِجِ مِنْهُ فَإِنَّ كَثِيرًا مِنْ الْمُتَكَلِّمِينَ زَعَمُوا أَنَّهَا عَرَضٌ قَائِمٌ بِالْبَدَنِ أَوْ جُزْءٌ مِنْ أَجْزَاءِ الْبَدَنِ لَكِنَّ هَذَا مُخَالِفٌ لِلْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَإِجْمَاعِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ وَلِقَوْلِ جَمَاهِيرِ الْعُقَلَاءِ مِنْ جَمِيعِ الْأُمَمِ وَمُخَالِفٌ لِلْأَدِلَّةِ الْعَقْلِيَّةِ...».

[4].مجموع الفتاوى، تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)، ج9، ص286، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية.

[5]. التذكرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة، أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح الأنصاري الخزرجي شمس الدين القرطبي (المتوفى: 671هـ)، ج1، ص367، مكتبة دار المنهاج للنشر والتوزيع، الرياض.

[6].روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، شهاب الدين محمود بن عبد الله الحسيني الألوسي (المتوفى: 1270هـ)، ج8، ص150، دار الكتب العلمية – بيروت:« اختلف الناس في الروح والنفس هل هما شيء واحد أم شيئان فحكى ابن زيد عن أكثر العلماء أنهما شيء واحد فقد صح في الأخبار إطلاق كل منهما على الآخر وما أخرجه البزار بسند صحيح عن أبي هريرة رفعه «أن المؤمن ينزل به الموت ويعاين ما يعاين يود لو خرجت نفسه والله تعالى يحب لقاءه وأن المؤمن تصعد روحه إلى السماء فتأتيه أرواح المؤمنين فيستخبرونه عن معارفه من أهل الدنيا» الحديث ظاهر في ذلك».

[7]. ر.ک:همان.
موضوع قفل شده است