جمع بندی آیا ممکن است خداوند برای آزمودن انسانهای بی گناه آنان را به گناه مبتلا نماید؟

تب‌های اولیه

145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

صاعقه;729789 نوشت:
آیا حق ندارند از خدا رویگردان شوند؟

به فرض که حق داشته باشند از خالقشون روگردان بشن به کی رو بیارن؟ هر عملی خواهی نخواهی آثاری داره. کی میتونه اونها رو از عواقب دنیوی و اخروی اعملاشون نجات بده غیر از خدا؟

صاعقه;729787 نوشت:
چقدر بده آدم این قدر بدبخت باشه؟

بدبختی به این چیزا نیست.اینقدر آدما هستن که مشکل شما رو ندارند اما مشکل ازدواج یا به گناه افتادن دارند طوری که آرزو میکنند ای کاش مثل شما بودند و اصلا نیاز جنسی نداشتن

Serat;729810 نوشت:
بدبختی به این چیزا نیست.اینقدر آدما هستن که مشکل شما رو ندارند اما مشکل ازدواج یا به گناه افتادن دارند طوری که آرزو میکنند ای کاش مثل شما بودند و اصلا نیاز جنسی نداشتن

من هم همین مشکلات رو دارم و اون آدم هایی که گفتید همین مشکل من را دارند.مثل من هستند پس چرا آرزو می کنند مثل من باشند.مگر من نیاز جنسی ندارم؟

Serat;729807 نوشت:
به فرض که حق داشته باشند از خالقشون روگردان بشن به کی رو بیارن؟ هر عملی خواهی نخواهی آثاری داره. کی میتونه اونها رو از عواقب دنیوی و اخروی اعملاشون نجات بده غیر از خدا؟

آیا همان خدایی که اونا رو به این وضعیت انداخته از عواقب اعمالشان نجاتشون می ده؟!!!! کی می تونه اونا رو نجات بده همون کسی که به این وضعیت انداخته شون؟!!! عقلا به هرکس رو بیارن بهتره تا به اون کسی رو بیارن که به این وضع انداخته شون. اگر کسی شما رو ناامید کرد آیا دوباره از او توقع دارید؟ مثل این می ماند که مثلا با من دوست هستید و میایید در خانه من و به علت گرفتاری مالی پول می خواهید و من شما رو با حقارت بیرون می اندازم شما چه کار می کنید؟ هر جا برید دیگه در خونه من نمیاین. اگه بیاین احمقید. فکر می کنم واضح گفتم که چرا عقلا روگردان شدن از این خدا عقلی است.

Serat;729110 نوشت:
میتوان گفت خداوند با قوانینی که در طبیعت قرار داده، انسانهای بی گناه را من غیرمستقیم به گناه مبتلا میکند .

بعضی فکر میکنند بلا و ابتلاء فقط به سیل و زلزله و تصادف و مریضی گفته میشود. در صورتیکه چنین نیست ، گناهانی که انسان ناخواسته و به جبر گرفتار آن میشود ابتلاءاتی است که خداوند برای ورودشان به آزمونهای مختلف قرار داده.

نمونه هایش هم فراوان است. بعضا هم حتی آزمون هم به حساب نمیاید به این دلیل که شخص در محیطی قرار گرفته که راه هدایت برویش بسته است.

با سلام و احترام

جملات شما کمی شبهه انگیز است لذا لازم دیدم ورود کرده و تاکید کنم خداوند هرگز کسی را مستقیما به گناه آلوده نمی کند، یقینا منظور شما این است که شرایط اجتماعی و نظام اسباب و مسببات انسان را گاهی به ورطه گناه می کشاند، نه اینکه خداوند مستقیما انسان را آلوده کند، لذا باید توجه داشت این نظام از جهت وجودشان به خداونتد منتسب هستند، که البته لازمه امتحان است، اما این انسان است که از روی جهل یا عمد مسیر اشتباه و گناه را بر می گزیند.

صاعقه;729602 نوشت:
ببینید من از سن 10سالگی در خانه مان فیلم های بد زیاد می گذاشتند. پدر ومادرم می گذاشتند ومن هم می دیدم. در 13سالگی به این عمل مبتلا شدم. وقتی فهمیدم که این کار بدی است اولا به این کار معتاد شده بودم. ثانیا اثرات بد این عمل در زندگی من هویدا شده بود. اثراتی که در زندگی زناشویی آینده من گذاشته بود وارد شده بود. من از این جهت تباه شدم. حالا عقل چی می گه؟ می گه برو ازدواج کن که خدای رحمن ورحیم راه اون رو هم برمن بسته.میگه برو پیش دکتر . دکترها می گویند که این مشکل زناشویی درمان نداره.عقل به چه دردی می خوره وقتی اون خدای ارحم الراحمین هنوز مثل کودکی من با جباریتش با من برخورد می کنه؟ عقل نظرمی ده.تازه نظری هم برای مشکل من نمی ده.عمل به نظر عقل که نمی شود کرد.چون نظرات عقل عملی نیست.

صاعقه;729612 نوشت:
چند نکته بگویم. 1اون قاعده ای که گفتید رو باید در کدام کتاب پیداکنم؟ 2 منوقتی فهمیدم این کار بد است به این کار معتاد شده بودم. نمی تونستم ترکش کنم.اوایل روزی 2بار این کار را انجام می دادم.به نظر شما من که معتاد به این کار شدم می توانستم ترکش کنم که عواقب این کار در زمان حال برگردن من است. به نظر شما اثرات منفی این کار در همون یکسال اول پدر مرا در نیاورده؟ من به پایان راه رسیدم.درهمون سال اول. اصلا روزاول فرض کنیدمن می دانستم که این کار بدیه.آیا با اون محیط فاسد خانوادگی می توانستم این کار را انجام ندهم. 3 یک سوال که هیچ وقت به جوابش نرسیدم این که چگونه می توانم خدایی که بی گناه این همه بلا سر من آورد باور کنم؟ چگونه می توانم قبول کنم چنین خدایی را؟ چگونه می توانم قبول کنم خدا یک دفعه با من خوب شده؟ آیا خدایی که کودکی را رها می کند تا به این بدبختی کشیده شودمی شود به اوتکیه کرد؟

باورکنید اینطور نیست که بنده و تمام کسانی که در این سایت فعالیت می کنند و از دیندفاع می کنند درگیر مشکلات نبوده و زندگی کاملا رو به راهی داشته باشند، خیر؛ اما منفعلانه به ماجرا نگاه نمیکنند، اجازه ندهید احساسات شما که به درستی البته دربرابر مشکلات متعدد متاثر شده است بر عقل شما حکمفرما شود؛

ببینید آنچه که انسان را اسیر دردها و غم هایش میکند و او را در قفسی محبوس ساخته و راه پیشرفت و تعالی را بر او می بندد افکاراوست، پدر ومادر خیلی در سختی کشیدن و راحتی فرزند نقش دارند؛ اما بالاخره نقششانمحدود است، هرگز نمی توانند بچه شان را تسخیر کنند، هرگز نمی توانند او را مجبورکنند، این خود انسان است که پس از رشد و بلوغ خودش را اسیر افکارش می کند، ما درروایات متعدد داریم که خداوند متناسب با افکار انسان با او برخورد می کند، امامصادق(ع) می‌فرمایند:

«إِنَّاللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْشَرّاً فَشَرّا»، به درستی که خداوند عزوجل نزد گمان بنده اش است، اگر (گمان او)خوب باشد پس سرنوشتش هم خیر است، و اگر(گمان او) شر باشد پس شر به او میرسد.(کلینی، محمد، الکافی، ج8، ص302)
نه این که خداوند به او شر برساند، بلکه تسخیرافکار منفی خویش می گردد، و اگر گمان خوب ببرد خداوند است که بدو خیر می رساند وشر را دفع می کند، همان طور که امام رضا(ع) می فرمایند:

«أَنَّاللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي أَنْ يُخْلِفَ ظَنَ‏ عَبْدِهِ‏ وَرَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَّه‏»؛ به درستی که خداوند متعال کریم است وحیا می کند که مخالف گمان بنده اش با او رفتار نماید، پس به خداوند گمان خوبببرید.(الفقه المنسوب الی الامام رضا(ع)، ص360)

یقینا مشکلات در زندگی انسان نقش دارند، یقیناکوتاهی پدر و مادر در سخت شدن زندگی بر شما نقش داشته است و از این بابت با شما همدردی می کنم، اما به خدا قسم نقش خود انسان با منحصر کردن نگاه در مشکلات و تلقینناتوانی و ناکارآمدی و انکار توانایی هایش از آن ضرری که پدر و مادر و سایر علل بهاو رسانده اند بالاتر است.

خود ارضایی که آخر دنیا نیست، آمار اعتیادنوجوانان و جوانان به خودارضایی آمار بالایی است، اما آمار کسانی که موفق به تر آنشده اند هم کم نیست، به شرط این که انسان خودش را باور داشته باشد، انسان نبایدفکر کند اگر به این امر گرفتار شد پیش خدا منفور است، تمام درها به روی او بستهشده، و...؛ به همین خاطر است که خداوند هیچ شرطی برای توبه و بازگشت نگذاشته الاپشیمانی، همین که انسان بگوید ای کاش خودم را کنترل کرده بودم کار تمام است،بخشیده شده، خداوند می داند افراط در سرزنش نفس منجر به زوال اعتماد به نفس، احساسحقارت و تنفر از نفس و... را موجب می شود؛ شما در نزد خدا خیلی عزیز هستید، چراارزش خودتان را پیش خودتان پایین می آورید؟ انسان به جای سرزنش باید خودش را تشویقبه ترک کند نگاهی از بیرون به خود بیندازید، فکرتان دائما منفی است، چه بسیارندکودکانی که در بدترین شرایط زندگی به دنیا آمده و بزرگ شدند، جسمشان در قفسی بوداما روحشان تسخیر نشد و آزادانه اندیشیدند و تبدیل به انسان های بزرگی شده اند؛کتاب "قطره هایی که دریا شدند را حتما بخوانید به بیان داستان کودکی بزرگانیپرداخته است که در سنین کودکی زندگی سختی را گذرانده اند اما اسیر نشدند.

بدتر از خودارضایی، ناامیدی است، انسان هزار بارهم توبه شکست باز هم جای ناامیدی و نگرانی نیست، خداوند شرایط شما را درک می کند،او حاکم ظالمی نیست، تحت فشار بودن اجتماعی شما، کم کاری پدر و مادر، فشار جنسی،و... شما را درک می کند، ناراحتی شما از بابت ابتلاء به این مشکلات را درک می کند،لذا هر بار که زمین خوردید و بلند شدید و گفتید که دیگر تکرار نمی کنم حسابتان باخدا تسویه شده و مواخذه نخواهید شد؛ اما وقتی خودتان خودتان را باور ندارید از خداو دیگران چه توقعی دارید؟ نزد او خیلی عزیز هستید در خلوتتان با او صحبت کنید و بهآغوشش برگردید، از او خالصانه بخواهید تا مشکتان را حل کند و او را باور داشتهباشدی، به او حسن ظن داشته باشید، افکار منفی و بزرگ کردن مشکلات را از ذهنتان دورکنید، اهل ورزش باشید، یقینا تمام مشکلاتتان رفع خواهد شد.

یقینا آثار آن هم درمان شدنی است اگرچه زمان ببرد، بسیاری بوده اند که به این عمل اعتیاد داشته اند اما امروزه متاهل هستند و با درمان بلند مدت گره مشکلشان باز شده و زندگی خوبی دارند.
علاوه بر اینکه جلوی منفعت را هر وقت بگیرید منفعت است.

با تشکر

سلام

صاعقه;729612 نوشت:
اون قاعده ای که گفتید رو باید در کدام کتاب پیداکنم؟
در کتب قدیمی علم کلام، بحث اعواض. غالباً عربی و بسیار سخت بیان هستند و دقت زیاد می خواهد. که البته برای توضیح بنده به اندازه وسعم با پیام های خصوصی می توانم در خدمت تان باشم. اما یک اثر فارسی و نسبتاً ساده: ترجمه و شرح کشف المراد؛ مرحوم آیت الله شعرانی؛صص476ـ468.

صاعقه;729612 نوشت:
منوقتی فهمیدم این کار بد است به این کار معتاد شده بودم. نمی تونستم ترکش کنم.اوایل روزی 2بار این کار را انجام می دادم.به نظر شما من که معتاد به این کار شدم می توانستم ترکش کنم که عواقب این کار در زمان حال برگردن من است.
کسی پیش امام صادق (ع) حکایت یک معتاد به این کار را نقل کرد و در آخر گفت: بیچاره عادت کرده و از خودش هیچ اراده ای در ترک کردنش ندارد! امام (ع) با ناراحتی فرمودند: اگر کسی بیاد باز هم این کار رو جلویش انجام می دهد؟! او جواب داد: نه! امام (ع) پس اراده دارد. [نقل به معنای روایت از گناهان کبیره، گناه استمناء] همین که شخص در این موقعیت کاری را انجام می دهد و در موقعیت دیگر انجام نمی دهد یعنی گزینش، یعنی اختیار. پس اختیار هست. خیلی از معتاد ها ترک کردند. مثالش را زدم، پس شدنی است و اراده می خواهد. من واقعاً نمی دانم به چه شکلی می شود به شما گفت: ترکش ممکن است. چند مورد مثال زدم. آفت ترک کردن آن، همین ذهنیت نمی شود ترک کرد، است.

ع 110;730337 نوشت:
سلام در کتب قدیمی علم کلام، بحث اعواض. غالباً عربی و بسیار سخت بیان هستند و دقت زیاد می خواهد. که البته برای توضیح بنده به اندازه وسعم با پیام های خصوصی می توانم در خدمت تان باشم. اما یک اثر فارسی و نسبتاً ساده: ترجمه و شرح کشف المراد؛ مرحوم آیت الله شعرانی؛صص476ـ468.

کسی پیش امام صادق (ع) حکایت یک معتاد به این کار را نقل کرد و در آخر گفت: بیچاره عادت کرده و از خودش هیچ اراده ای در ترک کردنش ندارد! امام (ع) با ناراحتی فرمودند: اگر کسی بیاد باز هم این کار رو جلویش انجام می دهد؟! او جواب داد: نه! امام (ع) پس اراده دارد. [نقل به معنای روایت از گناهان کبیره، گناه استمناء] همین که شخص در این موقعیت کاری را انجام می دهد و در موقعیت دیگر انجام نمی دهد یعنی گزینش، یعنی اختیار. پس اختیار هست. خیلی از معتاد ها ترک کردند. مثالش را زدم، پس شدنی است و اراده می خواهد. من واقعاً نمی دانم به چه شکلی می شود به شما گفت: ترکش ممکن است. چند مورد مثال زدم. آفت ترک کردن آن، همین ذهنیت نمی شود ترک کرد، است.

فرض کنید این کار را ترک کردم. نفرتی که در من به وجود آمده را چگونه ترک کنم؟ نفرتی که با پوست و گوشت و خونم درکش می کنم؟ نفرت از خدا.نفرت از جامعه. مردم. وقتی رفت توی خون دیگه با بحث های اعتقادی که درست نمی شود. نفرت را باید خالی کرد.

صاعقه;729612 نوشت:
به نظر شما اثرات منفی این کار در همون یکسال اول پدر مرا در نیاورده؟
این که به آخر راه رسیده اید را پزشک باید بگوید. خیلی ها علی رغم آسیب دیدن فراوان توانسته اند. با ترک کردن از بعضی از آثار سوء آن در امان بمانند و همان طور که گفتم: تشکیل خانواده بدهند. ببینید: مرحله ناتوانی کامل جنسی به راحتی پیش نمی آید، به قول کارشناس آمار خود ارضائی کم نیست ولی این همه ازدواج هم صورت می گیرد. پس این، نشان می دهد ـ علی رغم این که این عمل بد، در ضعف جنسی مؤثر است و تاثیر بدش قابل انکار نیست ـ ولی به این راحتی هم ناتوانی کامل جنسی صورت نمی گیرد.

صاعقه;729612 نوشت:
اصلا روزاول فرض کنیدمن می دانستم که این کار بدیه.آیا با اون محیط فاسد خانوادگی می توانستم این کار را انجام ندهم.
با عرض پوزش و با اجازه کارشناس و مخاطبین باید کمی رک باشم: توی خانواده ما فیلم بد نشان نمی دادند ولی توی این مدارس دبیرستان هزار چیز بدتر از فیلم هم دیدیم. اگه شما فیلمش را می دیدید توی کلاس چند تا بی فرهنگ داشتیم ما (:من و چند نفر دیگه که معروف به بچه مثبت های کاس شده بودیم) به خاطر این که عریان شدن شان را نبینیم هرگز ساعت استراحت توی کلاس نمی ماندیم؛ چون بدن شان را به هم نشان می دادند! پس این که توی جو فاسد نمی توانیم جلوی خودمان را بگیریم را اصلاً قبول ندارم. بله؛ انصافاً و انصافاً سخته اما به لطف خدا ما کردیم و شد. یادم هست ما چند نفر هر روز قرآن و زیارت عاشوراء می خواندیم و هرگز به امور محرک یا چیزهایی که می دیدیم توجه نمی کردیم. با عذر خواهی می گویم: چنان ذهنمان را از مرور آن چه دیدیم و هر فکر جنسی منحرف می کردیم که گویا وسط غذا خوردن یاد توالت کثیف توی جاده افتاده باشیم.

صاعقه;730342 نوشت:
فرض کنید این کار را ترک کردم. نفرتی که در من به وجود آمده را چگونه ترک کنم؟ نفرتی که با پوست و گوشت و خونم درکش می کنم؟ نفرت از خدا.نفرت از جامعه. مردم. وقتی رفت توی خون دیگه با بحث های اعتقادی که درست نمی شود. نفرت را باید خالی کرد.

شما اگر این کار را ترک کردید جا برای نفرت باقی نمی ماند، چون متوجه خواهید شد که توان خارج شدن از این منجلاب را داشته اید و تا کنون خارج نشده بودید، شاید انسان در چنین موقعیتی از دست خودش دلخور شود، اما وقتی فهمید کار دست خودش بوده دیگر نمی تواند خدا را مقصر دانسته و از او متنفر شود.
اما باور کنید می توانید، انسان ها در قفس افکار خودشان هستند، اگر بخواهید می توانید، همان طور که خیلی توانسته اند.
تاکید زیاد بر مشکلات و موانع و عدم توجه به توانایی های انسان هاست که آنها را در همان موانع و مشکلات نگه داشته است؛ با یک تصمیم قاطع بلند شوید، به توانایی خودتان شک نکنید.

مسلم;730648 نوشت:
شما اگر این کار را ترک کردید جا برای نفرت باقی نمی ماند، چون متوجه خواهید شد که توان خارج شدن از این منجلاب را داشته اید و تا کنون خارج نشده بودید، شاید انسان در چنین موقعیتی از دست خودش دلخور شود، اما وقتی فهمید کار دست خودش بوده دیگر نمی تواند خدا را مقصر دانسته و از او متنفر شود.
اما باور کنید می توانید، انسان ها در قفس افکار خودشان هستند، اگر بخواهید می توانید، همان طور که خیلی توانسته اند.
تاکید زیاد بر مشکلات و موانع و عدم توجه به توانایی های انسان هاست که آنها را در همان موانع و مشکلات نگه داشته است؛ با یک تصمیم قاطع بلند شوید، به توانایی خودتان شک نکنید.
ببینید فرض کنید شما دارید پیاده می روید به خانه. بنده می آیم شما را کتک می زنم.اون قدر می زنم که راهی بیمارستان می شوید.بالاخره شما بعد از چند روز خوب شده و راه می افتید و به خانه می رسید. بعد میایید در خانه من (شاید باپلیس) و ادعای خسارت می کنید. آیا درست است که من به شمابگویم : تو که راه می روی و خوب شدی دلیلی ندارد که از دست من شاکی هستی. فرض کنید من ترک کردم. بالاخره یک نفر مرا به این حقارت کشانده است. چرا من نباید وقتی که می گذارم برای ترک برای فلسفه نگذارم. برای عرفان نگذارم. برای اخلاق نگذارم و در آن ها پیشرفت کنم. می دانید چقدر سخت است بیرون آمدن از این کار؟ نفرت من با ترک خوب نمی شود چون بالاخره مدت زیادی از عمر من حروم شده است جبرا. جبرا.

صاعقه;730342 نوشت:
فرض کنید این کار را ترک کردم. نفرتی که در من به وجود آمده را چگونه ترک کنم؟ نفرتی که با پوست و گوشت و خونم درکش می کنم؟ نفرت از خدا.نفرت از جامعه. مردم. وقتی رفت توی خون دیگه با بحث های اعتقادی که درست نمی شود. نفرت را باید خالی کرد.
شما ترک کن این خودش یه قدم بزرگه، نفرت هم درست نشه یا بشه باز باید ترک کرد، این اولا.
عشق و نفرت تابع شناخت و دید ماست. دیدتان را عوض کنید آن هم درست می شود، این ثانیاً. با یه مثال زنده پیش برم: کسی به خانمی علاقه داشت و می خواست با او ازدواج کنه آن قدر که فکر آن خانم دغدغه تمام روزش شده بود. این حالتش ادامه داشت تا این که فهمید آن خانم ـ با پوزش از محضرتان ـ اهل فساد است. تمام علاقه اش که تبدیل به نفرت شد. قبلاً دید و شناختش به آن خانم، زنی زیبا و مهربان بود و بعد به شناختی دیگر رسید که در نتیجه آن عشق به نفرت جا داد. موارد بر عکس هم هست.

حبیبه;729609 نوشت:
درست است به این نکته در آیه توجه نکرده بودم،اجازه بدهید کمی راجع به این قسمت فکر کنم و همینطور تحقیق.

با سلام و معذرت خواهی از ورود به بحث تان، در آیه مذکور توبه کردن به می تواند به معنای لغوی اش یعنی پشیمانی و باز گشت باشد نه به معنای عزم بر ترک گناه. یعنی حالا که فهمید، قصد کند که دیگر آن فعل را انجام ندهد. به تعبیری قصد کند از آن فعل برگردد و به گذشته هم رضایت ندهد و از آن پشیمان باشد زیرا که رضایت از گذشته رضایت از بدی است و این خود گناه است.

ع 110;730751 نوشت:
با سلام و معذرت خواهی از ورود به بحث تان، در آیه مذکور توبه کردن به می تواند به معنای لغوی اش یعنی پشیمانی و باز گشت باشد نه به معنای عزم بر ترک گناه. یعنی حالا که فهمید، قصد کند که دیگر آن فعل را انجام ندهد. به تعبیری قصد کند از آن فعل برگردد و به گذشته هم رضایت ندهد و از آن پشیمان باشد زیرا که رضایت از گذشته رضایت از بدی است و این خود گناه است.

سلام علیکم

البته هنوز فرصت مراجعه به منابع را نیافته ام اما به نظرم رسید که اصولا همه ی گناهان و معاصی ریشه در جهل دارند با تکیه به روایات عقل و جهل در اصول شریف کافی

که برای جهل در مقابل عقل لشگریانی بیان شده است.

صاعقه;730670 نوشت:
ببینید فرض کنید شما دارید پیاده می روید به خانه. بنده می آیم شما را کتک می زنم.اون قدر می زنم که راهی بیمارستان می شوید.بالاخره شما بعد از چند روز خوب شده و راه می افتید و به خانه می رسید. بعد میایید در خانه من (شاید باپلیس) و ادعای خسارت می کنید. آیا درست است که من به شمابگویم : تو که راه می روی و خوب شدی دلیلی ندارد که از دست من شاکی هستی. فرض کنید من ترک کردم. بالاخره یک نفر مرا به این حقارت کشانده است. چرا من نباید وقتی که می گذارم برای ترک برای فلسفه نگذارم. برای عرفان نگذارم. برای اخلاق نگذارم و در آن ها پیشرفت کنم. می دانید چقدر سخت است بیرون آمدن از این کار؟ نفرت من با ترک خوب نمی شود چون بالاخره مدت زیادی از عمر من حروم شده است جبرا. جبرا.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شما سرت رو گذاشتی روی سنگ هی فشار میدی و میگی درد میکنه. خب عزیزم سرت رو بردار . چرا ازخودت اراده نداری . چرا اینقدر مثال های بی ربط میزنی . خدا شما رو مجبور کرد خود ارضاعی کنی یا خودت کردی ؟ خدا مجبورت کرد ادامه اش بدی یا خودت دادی ؟
شما میگی 13 سالت بوده خود ارضاعی میکردی یعنی توی اون سن نمیفهمیدی این کار کار بدی است ؟ چطور میفهمیدی تحریک جنسی یعنی چی ولی نمیفهمیدی این کار کار بدی است ؟ من خودم تقریبا از 14 سالگی متوجه احکام جنابت و غسل شدم دوستانمم هم اکثرا میدونستن . توی این دوره زمونه بچه های 9- 10 ساله هم میدونن رابطه ی جنسی چیه و چه گناهانی داره یعنی شما توی سن 13 - 14 سالگی نمیدونستی ؟ یا نه میدونستی و لذتش آنقدر بهت چسبیده بود که نمیتوانستی رهایش کنی. الان چند وقته که دوستان و کارشناسان مختلف دارند راهنمایی های لازم رو به شما میکنند اما شما هنوز همان حرف های اولت رو میزنی و ذره ای به حرف های بقیه اهمیت نمیدی . آدم ها همیشه میخواهند تقصیراشون رو گردن دیگران بیندازند شما هم که این وسط دیواری کوتاه تر از دیوار خدا پیدا نکردی.
تو بخواه ببین میشه یا نه ؟ خداوند در قرآن کریم میفرماید ((لیس للانسان الا ماسعی)) . شما سعی کن تا به ثمر برسی . امیدوارم دیگه اینقدر از لغت جبرا جبرا استفاده نکنی .
والسلام علی من اتبع الهدی

سلام

حبیبه;730765 نوشت:
اصولا همه ی گناهان و معاصی ریشه در جهل دارند با تکیه به روایات عقل و جهل در اصول شریف کافی

که برای جهل در مقابل عقل لشگریانی بیان شده است.

جهل در روایات دو معنا دارد: جهل در مقابل علم و جهل به معنای جهالت کردن و سفیهانه عمل کردن به عبارتی جهل به معنای بی توجهی به علمی که نسبت به حق دارد. جهل به اصطلاح اول از سنخ در مقابل عقل نظری است و به اصطلاح دوم مقابل عقل عملی است. روایات اصول کافی غالباً مربوط به نوع دوم هستند. البته به ادعای آیت الله سید رضی شیرازی در درس های شرح منظومه، همه آن روایات مربوط به عقل عملی اند. آنچه در توبه اصطلاحی (عزم بر ترک گناه) است یعنی ترک معصیت و حرام، معصیت نیز از امور قصدی است. یعنی بداند حرام است و به عمد انجام دهد، به عمد انجام دادن یعنی اراده داشتن. پس آگاهی و عدم جهل به معنای اول در گناه شرط است. آنچه در آن روایات بود جهل به معنای دوم است نه اول. بنابراین فکر می کنم این جواب نمی تواند راهگشا باشد. به عبارتی آن روایات شریف منظورشان از جهل عدم توجه به حق و عمل از سر هوا و هوس است نه عمل از سر نادانی و عدم علم. این در حالی است که بحث در این بود که رفتار بد ناشی از عدم علم و آگاهی گناه نیست.
راستی یک تذکر: رفتار ناشی از عدم علم، به شرطی گناه نیست که شخص در عدم علمش جاهل قاصر باشد نه مقصر!

ع 110;730886 نوشت:
سلام جهل در روایات دو معنا دارد: جهل در مقابل علم و جهل به معنای جهالت کردن و سفیهانه عمل کردن به عبارتی جهل به معنای بی توجهی به علمی که نسبت به حق دارد. جهل به اصطلاح اول از سنخ در مقابل عقل نظری است و به اصطلاح دوم مقابل عقل عملی است. روایات اصول کافی غالباً مربوط به نوع دوم هستند. البته به ادعای آیت الله سید رضی شیرازی در درس های شرح منظومه، همه آن روایات مربوط به عقل عملی اند. آنچه در توبه اصطلاحی (عزم بر ترک گناه) است یعنی ترک معصیت و حرام، معصیت نیز از امور قصدی است. یعنی بداند حرام است و به عمد انجام دهد، به عمد انجام دادن یعنی اراده داشتن. پس آگاهی و عدم جهل به معنای اول در گناه شرط است. آنچه در آن روایات بود جهل به معنای دوم است نه اول. بنابراین فکر می کنم این جواب نمی تواند راهگشا باشد. به عبارتی آن روایات شریف منظورشان از جهل عدم توجه به حق و عمل از سر هوا و هوس است نه عمل از سر نادانی و عدم علم. این در حالی است که بحث در این بود که رفتار بد ناشی از عدم علم و آگاهی گناه نیست.
راستی یک تذکر: رفتار ناشی از عدم علم، به شرطی گناه نیست که شخص در عدم علمش جاهل قاصر باشد نه مقصر!

از توضیحات جنابعالی متشکرم.

سؤال این بود که شخص جاهل به حکم حرمت، گناهی نکرده تا توبه شرط پاکی از گناه و آثار آن باشد و در آیه مبارکه فرموده است:"کسی که از سر جهالت گناه کند توبه اش

پذیرفته است"خب این جهالت به حکم نیست پس جهالت به چیست؟ شما می فرمائید عدم توجه به حق و عمل از سر هوی و هوس،این همان غفلت است،منتهی غفلت

از عظمت حق و درک حضور و محضر خداوند،عدم معرفت الله و جهل به او موجب غفلت و ریشه ی تمامی معاصی است.و منافاتی با عرض بنده ندارد.

صاعقه;730670 نوشت:
ببینید فرض کنید شما دارید پیاده می روید به خانه. بنده می آیم شما را کتک می زنم.اون قدر می زنم که راهی بیمارستان می شوید.بالاخره شما بعد از چند روز خوب شده و راه می افتید و به خانه می رسید. بعد میایید در خانه من (شاید باپلیس) و ادعای خسارت می کنید. آیا درست است که من به شمابگویم : تو که راه می روی و خوب شدی دلیلی ندارد که از دست من شاکی هستی. فرض کنید من ترک کردم. بالاخره یک نفر مرا به این حقارت کشانده است. چرا من نباید وقتی که می گذارم برای ترک برای فلسفه نگذارم. برای عرفان نگذارم. برای اخلاق نگذارم و در آن ها پیشرفت کنم. می دانید چقدر سخت است بیرون آمدن از این کار؟ نفرت من با ترک خوب نمی شود چون بالاخره مدت زیادی از عمر من حروم شده است جبرا. جبرا.

مثالتان نامربوط است، خداوند شما را کتک نزده، شما توقع دارید خداوند تمام اسباب عالم را به هم بزند، تمام قوانین عالم را زیر سوال ببرد، اختیار را از انسان ها بگیرد که در حق هم ظلم نکنند، نیروی جاذبه کسی را از بلندی به سمت خود نکشد، پدر و مادر در تربیت فرزند مجبور باشند، یا در خصوص دیدن فیلمهای مستهجن اختیار نداشته باشند، یا بچه ها چشمشان در موقع دیدن این فیلم ها کار نکند! یا...!!!
خودتان هم اگر منطقی بیاندیشید می فهمید تحقق چنین خواسته ای یعنی نابودی عالم خلقت! پس این که عوامل و نظام اسباب و مسببات، و همچنین اختیار انسان ها که مایه خیر و تکامل بوده و لازم است، گاهی موجب ضرر میشود را نمی توان کتک زدن خداوند بیان کرد.

علاوه بر این که خود این سختی ها مایه تکامل هستند:

«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏»؛ چه بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، وبسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏ داند و شما نمى ‏دانيد (بقره-216)

و نیز می فرماید:

«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ به درستی که به همراه هر سختی، آسانی است.(شرح-6)

اکثر کسانی که در بزرگسالی گام های بزرگی برداشته اند انسان هایی بوده اند که در کودکی زندگی سختی داشته اند، و عمدتا کسانی که در کودکی در فضایی مرفه بزرگ شده اند، در بزرگسالی نیز رفاه طلب و آسایش طلب بوده اند.

اما خداوند پاسخ شما و تمام کسانی که نشسته اند و منتظرند خداوند مشکلاتشان را بدون اراده خودشان حل کند، یک جمله است:

«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏ دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.(رعد-11)

مسلم;731401 نوشت:
مثالتان نامربوط است، خداوند شما را کتک نزده، شما توقع دارید خداوند تمام اسباب عالم را به هم بزند، تمام قوانین عالم را زیر سوال ببرد، اختیار را از انسان ها بگیرد که در حق هم ظلم نکنند، نیروی جاذبه کسی را از بلندی به سمت خود نکشد، پدر و مادر در تربیت فرزند مجبور باشند، یا در خصوص دیدن فیلمهای مستهجن اختیار نداشته باشند، یا بچه ها چشمشان در موقع دیدن این فیلم ها کار نکند! یا...!!!
خودتان هم اگر منطقی بیاندیشید می فهمید تحقق چنین خواسته ای یعنی نابودی عالم خلقت! پس این که عوامل و نظام اسباب و مسببات، و همچنین اختیار انسان ها که مایه خیر و تکامل بوده و لازم است، گاهی موجب ضرر میشود را نمی توان کتک زدن خداوند بیان کرد.

علاوه بر این که خود این سختی ها مایه تکامل هستند:

«عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏»؛ چه بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، وبسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏ داند و شما نمى ‏دانيد (بقره-216)

و نیز می فرماید:

«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ به درستی که به همراه هر سختی، آسانی است.(شرح-6)


اکثر کسانی که در بزرگسالی گام های بزرگی برداشته اند انسان هایی بوده اند که در کودکی زندگی سختی داشته اند، و عمدتا کسانی که در کودکی در فضایی مرفه بزرگ شده اند، در بزرگسالی نیز رفاه طلب و آسایش طلب بوده اند.

اما خداوند پاسخ شما و تمام کسانی که نشسته اند و منتظرند خداوند مشکلاتشان را بدون اراده خودشان حل کند، یک جمله است:

«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏ دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.(رعد-11)

این مسئله که خداوند نظام عالم را با قانون کلی اداره می کند قبول دارم. مواضع خود را تعدیل می کنم و به این شکل بیان می کنم که خدا یک نظام علی و معلولی در عالم به وجود آورده است و در این نظام بعضی از انسان ها به بعضی دیگر ظلم می کنند و خدا برای این که این پابرجا بماند قانونی را وضع می کند که در آن بیان می کند که اگر انسانی به انسان دیگر ظلم کرد ما در روز آخرت پاداش ظلمی که به مظلوم شده را به او می دهیم. آیا قبول دارید که دراین عالم ظالمان استعدادظلم تا بی نهایت را دارند یعنی در این عالم ظالمان می توانند با هم تبانی کرده و قدرت را به دست گیرند.چیزی که در دوران قبل از انقلاب می دیدیم؟در این جا مسئله مهمی که پیش می آید این است که در این دنیا حداقل نمی شود به خدا توکل کرد. یعنی ممکن است ما به خدا اعتراضی نکنیم و بگوییم هرچه به مادادی ما بدان راضی هستیم. اما نمی توانیم به اودرنیا توکل کنیم. در واقع اگر فرض کنیم که خدا در نظام علی و معلولی مستقیما دخالتی نمی کند باید فرض کنیم که خدا اون بالا نشسته و یک دفترچه یادداشت دستش گرفته و یکی یکی دارد اعمال ما را یادداشت می کند.یکی حق دیگری را می خورد. یکی به دیگری ظلم می کندو... کماکان خدا بالا نشسته و دارد نگاه می کند و یادداشت می کند. بعد از آن که همه مردند یکی یکی در حقشان حساب می کند. آن موقع در دنیا نمی توانیم به خدا توکل داشته باشیم. چرا؟ چون فرض براین است که خدا کلید سیستم دنیا را زده و دنیا را به کار انداخته و دیگر نمی تواند وسط کارتغییراتی بدهد.بایدصبر کنی وقتی قیامت شد خدا جوابت رو بدهد. یعنی نمی توانیم به کسی که دزدی می کند بگوییم چرا دزدی می کنی؟ مگر رزق تو دست خدانیست؟ او می تواند این گونه جواب بدهد:(( ببینید من زن و بچه ام گرسنه اند . بیکار هستم . مجبور شدم دزدی کنم.)) خوب شما او را این چنین نمی توانید سرزنش کنید که مگر رزق تو دست خدا نیست خوب صبر می کردی رزقت را می داد.او اگر حرف شما در پست قبلی تان را شنیده باشد می تواند این گونه جواب بدهد.(( خداوند سیستم دنیا را به وجود آورده و در این سیستم اگر انسان ها به یکدیگر ظلم کنند خداوند صبر می کند تا روز قیامت.خداوند به یک سری انسان اختیار داده و آن ها از اختیاراتشان سو استفاده کرده اند( فرض کنید این فرد در دوران پهلوی زندگی می کرده است) و شده اند غارتگر مملکت . حال خداوند هم نمی خواهد اختیار را ازشان بگیرد. فعلا نظام علی و معلولی دنیا ایجاب می کند که من بی پول باشم. من چون تحت فشارم در این نظام راه دزدی را می توانم پیش گیرم و راه دیگری را نمی توانم. بنابراین مجبورهستم دزدی کنم و اگر صبر کنم خداوند کاری از دستش برای من بر نمی آید چرا که در دنیا خداوند همه چیز را داده دست نظام علی معلولی. )) بگذارید مکالمه دیگری را مثال بزنم . شما یک جوانی را در نظر بگیرید که اتفاقا نیاز به ازدواج دارد. باهاش صحبت می کنید و می گویید:چرا ازدواج نمی کنی؟ می گه من نه کار دارم ونه خانه دارم و نه ماشین . این جا شما به جوان می گویید:(( پسرم تو دنبالش باش خدا خودش می رساند؟ خدا در قرآن گفته است که من بعد از ازدواج شما را غنی می کنم.)) اون وقت می خوریم به پارادوکس. من اگر جای اون جوون باشم به شما می گویم:(( ببینید خدا این نظام را با قانون کلی اداره می کند و یکی از این قانون های کلی این است که به ظالمان اجازه می دهد جولان بدهند. همچنین من الان برجی 200هزار تومان پول بیشتر نمی گیرم. حال چگونه بروم دست یک زنی را بگیرم بیارم در خانه . قوانین عالم طوری است که امروز به جوانان کار نمی رسد. چگونه باید از خدایی که قوانین را زیر پا نمی نهد تا به انسان کمک کند باید توقع داشت که بعد از ازدواج به او کمک کند.)) خیلی ها (خصوصا روحانیون) سعی می کنند این گونه بفهمانند که بعد از ازدواج (البته حالا با شرایطش که سر اون مبحث بنده خیلی حرف دارم که واردش نمی شوم.) یک نوع وسعت رزق به انسان می دهد. اما مگر خدایی که نظام علی و معلولی را نمی خواهد(حالا ما نمی گیم نمی تواند) زیر پا بگذارد در این عالم دخالت می کند که رزق را بدهد. در واقع خیلی از این روحانیون می خواهند بگویند که باید یک نوع توجه به امدادهای غیبی در زندگی وجود داشته باشد. قرآن هم یک همچنین چیزی می گوید. مثلا آیه داریم(( و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئ قدرا)) اما آیا در این دنیا می توان به این آیات عمل کرد؟ آیا می توان قبول داشت که من کارم را می کنم و گناه نمی کنم خدا خودش روزی مرا می رساند؟ طبق فرمایش شما نمی توان این آیات را در دنیا قبول کرد. زیرا خدا سیستم را طراحی کرده و در این سیستم به انسان ها اختیار داده است و هر لحظه احتمال سو استفاده از این اختیار و در نتیجه ظلم کردن به هم وجود دارد. خدا هم که فرض کردیم بالا ایستاده و فقط یادداشت می کند ودخالت مستقیم نمی کند. پس نمی شود به این آیات اعتقاد داشت. زیرا خدا قرار نیست که در این عالم دخالت مستقیم کند .
آیا قبول دارید که بافرض این که خدا جلوی ظلم را در این دنیا نمی گیرد نمی توان در این دنیا آرامش داشت و به خدا توکل کرد و آیا آیه ای که خواندم در این دنیا مصداق دارد؟ اگر قبول دارید بگویید تا مسائل بنیادی تری مطرح کنم.

navid;730775 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شما سرت رو گذاشتی روی سنگ هی فشار میدی و میگی درد میکنه. خب عزیزم سرت رو بردار . چرا ازخودت اراده نداری . چرا اینقدر مثال های بی ربط میزنی . خدا شما رو مجبور کرد خود ارضاعی کنی یا خودت کردی ؟ خدا مجبورت کرد ادامه اش بدی یا خودت دادی ؟
شما میگی 13 سالت بوده خود ارضاعی میکردی یعنی توی اون سن نمیفهمیدی این کار کار بدی است ؟ چطور میفهمیدی تحریک جنسی یعنی چی ولی نمیفهمیدی این کار کار بدی است ؟ من خودم تقریبا از 14 سالگی متوجه احکام جنابت و غسل شدم دوستانمم هم اکثرا میدونستن . توی این دوره زمونه بچه های 9- 10 ساله هم میدونن رابطه ی جنسی چیه و چه گناهانی داره یعنی شما توی سن 13 - 14 سالگی نمیدونستی ؟ یا نه میدونستی و لذتش آنقدر بهت چسبیده بود که نمیتوانستی رهایش کنی. الان چند وقته که دوستان و کارشناسان مختلف دارند راهنمایی های لازم رو به شما میکنند اما شما هنوز همان حرف های اولت رو میزنی و ذره ای به حرف های بقیه اهمیت نمیدی . آدم ها همیشه میخواهند تقصیراشون رو گردن دیگران بیندازند شما هم که این وسط دیواری کوتاه تر از دیوار خدا پیدا نکردی.
تو بخواه ببین میشه یا نه ؟ خداوند در قرآن کریم میفرماید ((لیس للانسان الا ماسعی)) . شما سعی کن تا به ثمر برسی . امیدوارم دیگه اینقدر از لغت جبرا جبرا استفاده نکنی .
والسلام علی من اتبع الهدی
حالا نمی دونم به چه زبونی به شما بگم که من واقعا نمی دونستم این کار یعنی چی.بعد از 2سال فهمیدم و احکامش را فهمیدم. بعد از اون می دانستم کار بدی است اما به لذتش عادت کرده بودم. چشمتان را نبندید هی بگویید اراده می کردی. در اون سن اراده مگه چقدراست؟منصف باشید. همچنین در اون سنی که فهمیدم معتاد شده بودم. می دانید چقدر سخت تر می شود ترک. آره می دونستم ولی لذتش بهم چسبیده بود و معتاد شده بودم. هرراهنمایی که دوستان کرده اند من دلایل قانع نشدنم را در جوابشان نوشته ام. به زورکه نمی توانم قبول کنم.

صاعقه;731683 نوشت:
این مسئله که خداوند نظام عالم را با قانون کلی اداره می کند قبول دارم. مواضع خود را تعدیل می کنم و به این شکل بیان می کنم که خدا یک نظام علی و معلولی در عالم به وجود آورده است و در این نظام بعضی از انسان ها به بعضی دیگر ظلم می کنند و خدا برای این که این پابرجا بماند قانونی را وضع می کند که در آن بیان می کند که اگر انسانی به انسان دیگر ظلم کرد ما در روز آخرت پاداش ظلمی که به مظلوم شده را به او می دهیم. آیا قبول دارید که دراین عالم ظالمان استعدادظلم تا بی نهایت را دارند یعنی در این عالم ظالمان می توانند با هم تبانی کرده و قدرت را به دست گیرند.چیزی که در دوران قبل از انقلاب می دیدیم؟در این جا مسئله مهمی که پیش می آید این است که در این دنیا حداقل نمی شود به خدا توکل کرد. یعنی ممکن است ما به خدا اعتراضی نکنیم و بگوییم هرچه به مادادی ما بدان راضی هستیم. اما نمی توانیم به اودرنیا توکل کنیم. در واقع اگر فرض کنیم که خدا در نظام علی و معلولی مستقیما دخالتی نمی کند باید فرض کنیم که خدا اون بالا نشسته و یک دفترچه یادداشت دستش گرفته و یکی یکی دارد اعمال ما را یادداشت می کند.

احسنت، در مورد مطلب فعلی شما باید عرض کنم:
ببینید نباید دوباره از ان طرف افتاد، و بعد از یک افراط دچار تفریط شد، این طور نیست که خداوند هرگز دخالت نکند بلکه دخالت خویش را مشروط بر تلاش خود انسان کرده است، مثلا خداوند مظلومی را که در خانه نشسته و منتظر فرج و گشایش الهی است کمک نمی کند، اما اگر گروه اندکی باشند و واقعا با اتکاء به خداوند برای رفع ظلم اقدام کرده و به خداوند توکل کنند خداوند آنها را یاری می دهد، همان طور که خودش می فرماید:

«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ چه بسيار گروه‏هاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظيمى پيروز شدند.(بقره:249)

نمونه آن جنگ تحمیلی است که جوانان مومن ما با اتکاء و توکل بر خدا در مقابل رژیمی ایستادند که تا دندان توسط ابرقدرت ها مسلح شده بود، به شدت تحت حمایت آنها در مجامع بین المللی بود به گونه ای که با این که بخشی از خاک ما در دست آنها بود و خود صدام اعلام کرده بود قصد حمله دارد، باز هم او را به عنوان شروع کننده جنگ معرفی نمی کردند؛ و حتی با اعزام نیروی نظامی در بخش هایی او را یاری می دادند به گونه ای که ما از چند ده کشور اسیر گرفتیم، یقینا دست خداوند در این نگ نمودار بود.

پس نه باید توقع داشت که خداوند بدون تلاش ما را از مشکلات رهایی دهد، و نه باید به تنهایی و بدون توکل بر خدا برای رهایی از مشکلات اقدام کرد، هر دو باید با هم باشد، و خداوند نیز وعده خود را مشروط داده است، همان طور که بارها در پست های قبلی به آن اشاره کردم که می فرماید: خداوند سرنوشت هيچ قومی را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند(رعد:11)

صاعقه;731683 نوشت:
ببینید خدا این نظام را با قانون کلی اداره می کند و یکی از این قانون های کلی این است که به ظالمان اجازه می دهد جولان بدهند. همچنین من الان برجی 200هزار تومان پول بیشتر نمی گیرم. حال چگونه بروم دست یک زنی را بگیرم بیارم در خانه . قوانین عالم طوری است که امروز به جوانان کار نمی رسد. چگونه باید از خدایی که قوانین را زیر پا نمی نهد تا به انسان کمک کند باید توقع داشت که بعد از ازدواج به او کمک کند.)) خیلی ها (خصوصا روحانیون) سعی می کنند این گونه بفهمانند که بعد از ازدواج (البته حالا با شرایطش که سر اون مبحث بنده خیلی حرف دارم که واردش نمی شوم.) یک نوع وسعت رزق به انسان می دهد. اما مگر خدایی که نظام علی و معلولی را نمی خواهد(حالا ما نمی گیم نمی تواند) زیر پا بگذارد در این عالم دخالت می کند که رزق را بدهد. در واقع خیلی از این روحانیون می خواهند بگویند که باید یک نوع توجه به امدادهای غیبی در زندگی وجود داشته باشد. قرآن هم یک همچنین چیزی می گوید. مثلا آیه داریم(( و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئ قدرا)) اما آیا در این دنیا می توان به این آیات عمل کرد؟ آیا می توان قبول داشت که من کارم را می کنم و گناه نمی کنم خدا خودش روزی مرا می رساند؟ طبق فرمایش شما نمی توان این آیات را در دنیا قبول کرد. زیرا خدا سیستم را طراحی کرده و در این سیستم به انسان ها اختیار داده است و هر لحظه احتمال سو استفاده از این اختیار و در نتیجه ظلم کردن به هم وجود دارد. خدا هم که فرض کردیم بالا ایستاده و فقط یادداشت می کند ودخالت مستقیم نمی کند. پس نمی شود به این آیات اعتقاد داشت. زیرا خدا قرار نیست که در این عالم دخالت مستقیم کند .

باید دقت کنید که خداوند برای تحقق وعده هایش لازم نیست که امر خارق العاده ای انجام دهد، بلکه همواره وعده هایش را در قالب همین قوانین طبیعی محقق می سازد، همان طور که امام صادق(ع) می فرمایند:

«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا»؛ خداوند ابا دارد که امور را جز از طریق اسباب (عادی) آن فراهم سازد.(شرح اصول کافی، ملا صالح مازندرانی، ج11، ص185)

بنابراین لازم نیست برای تحقق وعده الهی، قوانین علی و معلولی عالم زیر پا گذاشته شود، مثلا همین که می فرماید: «یرزقه من حیث لایحتسب» به این معنا نیست که کیسه پول از آسمان برای انسان متقی انداخته می شود، بلکه گشایش در کار و زندگی ظاهری او محقق می شود البته به گونه ای که خود او از قبل پیش بینی فراهم شدن چنین امری را نمی کرده است.

صاعقه;731690 نوشت:
حالا نمی دونم به چه زبونی به شما بگم که من واقعا نمی دونستم این کار یعنی چی.بعد از 2سال فهمیدم و احکامش را فهمیدم. بعد از اون می دانستم کار بدی است اما به لذتش عادت کرده بودم. چشمتان را نبندید هی بگویید اراده می کردی. در اون سن اراده مگه چقدراست؟منصف باشید. همچنین در اون سنی که فهمیدم معتاد شده بودم. می دانید چقدر سخت تر می شود ترک. آره می دونستم ولی لذتش بهم چسبیده بود و معتاد شده بودم. هرراهنمایی که دوستان کرده اند من دلایل قانع نشدنم را در جوابشان نوشته ام. به زورکه نمی توانم قبول کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حدیثی از امام باقر(ع) (یا به گمانم امام صادق (ع) ) است که میفرماید ((خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که به مردم بگو این قاعده ی کلی است که اگر شما از آنچه خداوند دوست نمیدارد برگردید خداوند هم شما را به شرایط و حالی داخل میکند که دوست میدارید. (حدیث مفصل است و ما فقط باهمین قسمتش کار داریم) . خب با توجه به همین حدیث شما از انجام دادن کاری که خدا دوست ندارد دست بردار تا خداهم شما را به وضعیتی که شما دوست دارید داخل کند. دیگر این که حرف من و کارشناس و دوستان دیگر نیست حرف خداست و درمتن حدیث تاکید شده است که این یک قاعده ی کلی است . و ((ان وعد الله حقا)) وعده ی خدا رد خور ندارد . این کلام آخر است خداوند قول داده اگر تو برگردی حالت رو خوب میکنه پس برگرد.
والسلام علی من اتبع الهدی

مسلم;731735 نوشت:
احسنت، در مورد مطلب فعلی شما باید عرض کنم:
ببینید نباید دوباره از ان طرف افتاد، و بعد از یک افراط دچار تفریط شد، این طور نیست که خداوند هرگز دخالت نکند بلکه دخالت خویش را مشروط بر تلاش خود انسان کرده است، مثلا خداوند مظلومی را که در خانه نشسته و منتظر فرج و گشایش الهی است کمک نمی کند، اما اگر گروه اندکی باشند و واقعا با اتکاء به خداوند برای رفع ظلم اقدام کرده و به خداوند توکل کنند خداوند آنها را یاری می دهد، همان طور که خودش می فرماید:

«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ چه بسيار گروه‏هاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظيمى پيروز شدند.(بقره:249)

نمونه آن جنگ تحمیلی است که جوانان مومن ما با اتکاء و توکل بر خدا در مقابل رژیمی ایستادند که تا دندان توسط ابرقدرت ها مسلح شده بود، به شدت تحت حمایت آنها در مجامع بین المللی بود به گونه ای که با این که بخشی از خاک ما در دست آنها بود و خود صدام اعلام کرده بود قصد حمله دارد، باز هم او را به عنوان شروع کننده جنگ معرفی نمی کردند؛ و حتی با اعزام نیروی نظامی در بخش هایی او را یاری می دادند به گونه ای که ما از چند ده کشور اسیر گرفتیم، یقینا دست خداوند در این نگ نمودار بود.

پس نه باید توقع داشت که خداوند بدون تلاش ما را از مشکلات رهایی دهد، و نه باید به تنهایی و بدون توکل بر خدا برای رهایی از مشکلات اقدام کرد، هر دو باید با هم باشد، و خداوند نیز وعده خود را مشروط داده است، همان طور که بارها در پست های قبلی به آن اشاره کردم که می فرماید: خداوند سرنوشت هيچ قومی را تغيير نمى‏دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند(رعد:11)

باید دقت کنید که خداوند برای تحقق وعده هایش لازم نیست که امر خارق العاده ای انجام دهد، بلکه همواره وعده هایش را در قالب همین قوانین طبیعی محقق می سازد، همان طور که امام صادق(ع) می فرمایند:

«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا»؛ خداوند ابا دارد که امور را جز از طریق اسباب (عادی) آن فراهم سازد.(شرح اصول کافی، ملا صالح مازندرانی، ج11، ص185)

بنابراین لازم نیست برای تحقق وعده الهی، قوانین علی و معلولی عالم زیر پا گذاشته شود، مثلا همین که می فرماید: «یرزقه من حیث لایحتسب» به این معنا نیست که کیسه پول از آسمان برای انسان متقی انداخته می شود، بلکه گشایش در کار و زندگی ظاهری او محقق می شود البته به گونه ای که خود او از قبل پیش بینی فراهم شدن چنین امری را نمی کرده است.

باز هم مسئله پیچیده شد. خدا پس می تواند در این نظام دخالت کند درسته؟حالا با شرط کوشش خود انسان. بالاخره خدا می تواند دخالت کند این را قبول دارید یا نه؟ اگه قبول داریدپس چرا می گویید نمی شود بدون نظام علی و معلولی عالم خلق شود؟ خدا که می تواند من حیث لا یحتسب به کسی روزی بدهد. می تواند در نظام علی و معلولی دخالت کند. وقتی می تواند چه دلیلی به نظام مند بودن عالم است؟ همچنین وقتی می تواند چرا جلوی بچه دار شدن مادر معتاد را نمی گیرد؟ می بایست در این عالم یک قانون تکوینی وضع کند که زنان معتاد بچه دار نشوند. یعنی زنی که معتاد شد نازا هم بشود.

navid;731813 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
حدیثی از امام باقر(ع) (یا به گمانم امام صادق (ع) ) است که میفرماید ((خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که به مردم بگو این قاعده ی کلی است که اگر شما از آنچه خداوند دوست نمیدارد برگردید خداوند هم شما را به شرایط و حالی داخل میکند که دوست میدارید. (حدیث مفصل است و ما فقط باهمین قسمتش کار داریم) . خب با توجه به همین حدیث شما از انجام دادن کاری که خدا دوست ندارد دست بردار تا خداهم شما را به وضعیتی که شما دوست دارید داخل کند. دیگر این که حرف من و کارشناس و دوستان دیگر نیست حرف خداست و درمتن حدیث تاکید شده است که این یک قاعده ی کلی است . و ((ان وعد الله حقا)) وعده ی خدا رد خور ندارد . این کلام آخر است خداوند قول داده اگر تو برگردی حالت رو خوب میکنه پس برگرد.
والسلام علی من اتبع الهدی

من از خدا بدم میاد. اصلا اعتراف می کنم که اگه الان این کار را می کنم50درصد به خاطر اینه که خدا از این کار بدش می آید. خدایی که انسان را در کثافات می اندازد لیاقت این را ندارد که کاری مطابق رضای او انجام شود. او اگر می توانست نمی گذاشت حال من بد شود حالا می خواهد حال مرا خوب کند. نوش دارو بعد از مرگ سهراب خوردن ازدست کشنده سهراب ننگ است. انسان اگر در آتش تا آخر عمر بسوزد بهتر است تا با ننگ زندگی کند.

Serat;723561 نوشت:
سوال این است که آیا ممکن است خداوند انسانهایی را که از گناه بیزارند وگناه نمیکنند را تعمدا به گناه مبتلا کند تا بوسیله همین ناخواسته مبتلا شدنشان به گناه ایشان را بیازماید؟

منظور اینست که ممکن است اشخاصی که مرتکب گناه نمبشوند را خداوند جبرا" در گناه واقع کند تا با همین مساله که خدا اختیار را از ایشان سلب کرده آزموده شوند که نسبت به خدا سوء ظن پیدا میکنند و نسبت ظلم و بیعدالتی به خداوند میدهند یا خیر؟ چون عکس این مساله هم ممکن است باشد یعنی اینکه انسان در این شرایط هم به خدا حسن ظن داشته باشد و مثلا بگوید ، شاید خدا مرا لایق نمیدانسته که همیشه پاک و بیگناه باشم .

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ زیر بیانگر اینست که، بله خداوند جلوی به گناه افتادن ناخواسته انسانها را نمیگیرد تا مشخص کند هر انسانی نسبت به او چه ظنی دارد و تا چه اندازه خودش را هم مسوول اعمالش میداند و هر کسی به میزان صبر و طاقتی که از خود نشان میدهد لایق پاداش است

صاعقه;732306 نوشت:
من از خدا بدم میاد. اصلا اعتراف می کنم که اگه الان این کار را می کنم50درصد به خاطر اینه که خدا از این کار بدش می آید. خدایی که انسان را در کثافات می اندازد لیاقت این را ندارد که کاری مطابق رضای او انجام شود. او اگر می توانست نمی گذاشت حال من بد شود حالا می خواهد حال مرا خوب کند. نوش دارو بعد از مرگ سهراب خوردن ازدست کشنده سهراب ننگ است. انسان اگر در آتش تا آخر عمر بسوزد بهتر است تا با ننگ زندگی کند.

صاعقه;732303 نوشت:
باز هم مسئله پیچیده شد. خدا پس می تواند در این نظام دخالت کند درسته؟حالا با شرط کوشش خود انسان. بالاخره خدا می تواند دخالت کند این را قبول دارید یا نه؟ اگه قبول داریدپس چرا می گویید نمی شود بدون نظام علی و معلولی عالم خلق شود؟ خدا که می تواند من حیث لا یحتسب به کسی روزی بدهد. می تواند در نظام علی و معلولی دخالت کند. وقتی می تواند چه دلیلی به نظام مند بودن عالم است؟ همچنین وقتی می تواند چرا جلوی بچه دار شدن مادر معتاد را نمی گیرد؟ می بایست در این عالم یک قانون تکوینی وضع کند که زنان معتاد بچه دار نشوند. یعنی زنی که معتاد شد نازا هم بشود.

من قبلا هم عرض کردم، دقت بفرمایید وعده "یرزقه من حیث لایحتسب" به معنای معجزه و راه های غیر طبیعی نیست، یعنی اینطور نیست که خداوند از طریقی غیر از قوانین نظام خلقت روزی فرد با تقوا را برساند، بلکه از همین راه های معمولی روزی او را می رساند، منتهی "من حیث لایحتسب" یعنی راهی است که انسان روی آن حساب نکرده است، نه اینکه مخالف قوانین طبیعی باشد.
پس باز هم اینجا قوانین را زیر پا نگذاشته است، وقتی می گوید خداوند شرایط انسان را با کوشش خود او تغییر می دهد، یعنی از طریق قوانین طبیعی، نه از طریق شکستن آن قوانین؛ مثلا تحقق وعده نصرت الهی و پیروزی ایران در جنگ با عراق بدین صورت نبود که از آسمان بر آنان صاعقه ببارد، یا شهاب سنگ های آتشین آنها را نابود کند، بلکه همه چیز طبیعی اتفاق افتاد اما هرگز روی کاغذ، و با دو دو تا چهارتا و حساب احتمالات پیروزی ایران قابل پیش بینی نبود.
پس باید دقت کرد که نازایی علل خود را دارد که امروز علم پزشکی به دنبال کشف علل آن است اما حالا شما فرض کنید اگر بنا بود هر امری که بر تربیت فرزند تاثیر سوء می گذارد موجب نازایی شود!! دیگر انسان هایی که اعصاب و صبر و حوصله تحمل فرزند نداشتند نازا می شدند، انسان های معتاد نازا می شدند! انسان هایی که تفکرات الحادی و ضد خدایی دارند باید نازا می شدند! انسان هایی که...
خواهش می کنم احساسات را کنار بگذارید و منطقی به بحث نگاه کنید، ببینید آنچه که از خداوند توقع دارید شدنی است یا خیر، منطقی است یا خیر.

Serat;732342 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ زیر بیانگر اینست که، بله خداوند جلوی به گناه افتادن ناخواسته انسانها را نمیگیرد تا مشخص کند هر انسانی نسبت به او چه ظنی دارد و تا چه اندازه خودش را هم مسوول اعمالش میداند و هر کسی به میزان صبر و طاقتی که از خود نشان میدهد لایق پاداش است

حرف شما درست است اما چگونه خدا کسی را در راهی می اندازد و یا به عملی وادار می کند و یا جلوی به آن عمل افتادن او را نمی گیرد و سپس می گوید این عمل را انجام ندهید؟ عجیب است. خدا فرد را در راهی می اندازد که خود از آن نهی کرده است. این یک تناقض است.
اما سوالی دیگر که مطرح می شود این است که آیااین انسان بالاخره یک رزی نمی فهمد که جبرا در کاری افتاده که برای دنیا و آخرت او ضرر دارد؟ سختی را ول کنیدضرر دارد یا نه؟ اگر انسان روزی فهمید که به جبر در راهی افتاده که برای اوضرر دارد پس عقلاحق ندارد به خدا بدبین شود؟ یعنی حق ندارد حرف مرا بزند که چگونه خدایی که فرد را در کثافت می اندازد او را از کثافت در می آورد؟آیا حق ندارد به خدا بدبین شود؟اگر واضح شود که خداجلوی به گناه افتادن ناخواسته انسان را نگرفته پس آیا این عمل غیر عاقلانه ای نیست که به کسی که دفعه اول به انسان کمک ننننننننننننکرد اعتماد کرده و بگوییم نه خدا اون دفعه می خواست منو در کثافات بیندازد تا مرا امتحان کند و ببیند آیا من باز هم به خدایی که این بلاراسر من آورده( گذاشته این بلا سرمن بیاید ) اعتماد می کنم که این دفعه این بلا را از من دور خواهدکرد و یا راههای جدیدی برای من باز خواهد کرد؟ آیا خریت انسان مهر قبولی امتحان اوست؟ آیا من باید به طور واضح ببینم خدا مرا خوار کرده ولی بگم نه تقصیر من بوده است؟ آیا باید از عقلانیت جدا شویم تا در امتحانات الهی پیروز شویم؟
اصلا من فرض می کنم خودم به این عمل گرفتار شدم فرض می کنم. دختر خاله 3ساله من که نمی تواند این گونه امتحان شود.قطعا غیر عاقلانه است که او وقتی بزرگ شد بگوید من خودم مسئولم وخدای من تقصیری نداشته دروضع من. آیا خدا از ما توقع خریت دارد؟

مسلم;732394 نوشت:
من قبلا هم عرض کردم، دقت بفرمایید وعده "یرزقه من حیث لایحتسب" به معنای معجزه و راه های غیر طبیعی نیست، یعنی اینطور نیست که خداوند از طریقی غیر از قوانین نظام خلقت روزی فرد با تقوا را برساند، بلکه از همین راه های معمولی روزی او را می رساند، منتهی "من حیث لایحتسب" یعنی راهی است که انسان روی آن حساب نکرده است، نه اینکه مخالف قوانین طبیعی باشد.
پس باز هم اینجا قوانین را زیر پا نگذاشته است، وقتی می گوید خداوند شرایط انسان را با کوشش خود او تغییر می دهد، یعنی از طریق قوانین طبیعی، نه از طریق شکستن آن قوانین؛ مثلا تحقق وعده نصرت الهی و پیروزی ایران در جنگ با عراق بدین صورت نبود که از آسمان بر آنان صاعقه ببارد، یا شهاب سنگ های آتشین آنها را نابود کند، بلکه همه چیز طبیعی اتفاق افتاد اما هرگز روی کاغذ، و با دو دو تا چهارتا و حساب احتمالات پیروزی ایران قابل پیش بینی نبود.
پس باید دقت کرد که نازایی علل خود را دارد که امروز علم پزشکی به دنبال کشف علل آن است اما حالا شما فرض کنید اگر بنا بود هر امری که بر تربیت فرزند تاثیر سوء می گذارد موجب نازایی شود!! دیگر انسان هایی که اعصاب و صبر و حوصله تحمل فرزند نداشتند نازا می شدند، انسان های معتاد نازا می شدند! انسان هایی که تفکرات الحادی و ضد خدایی دارند باید نازا می شدند! انسان هایی که...
خواهش می کنم احساسات را کنار بگذارید و منطقی به بحث نگاه کنید، ببینید آنچه که از خداوند توقع دارید شدنی است یا خیر، منطقی است یا خیر.
یک بنده خدایی (فکر کنم دکتر شریعتی بوده) می گفت : خدایا عقیده ام را از عقده ام محافظت کن.بنده خدا نمی دانست که نمی شود. مقبول دارم که نمی شود که همه انسان ها را نمی شود نازا کرد. اما شما یک دلیل برای دختر خاله من بیاورید که با خدا رفیق باشد. یک دلیل بیاورید که اورا قانع کنید که او می تواند ورای نظام علی و معلولی به خدا تکیه کند. دلیل بیاورید که او هم می تواند قبول داشته باشد که پشتوانه ای به نام خدا دارد. دلیلی برای من بیاورید که خدایی که نظام علی و معلولی را حتی به قیمت له شدن زندگی من به هم نریخت می تواند قابل اتکا باشد.مرا قانع کنید که می توانم روی خدا حساب کنم. اگر منطقی بخواهیم حساب کنیم خدایی که به خاطر نظام علی و معلولی عالم از به کثافت افتادن بی تقصیرمن جلوگیری نکرد دلیلی ندارد فردا بی تقصیر مرا در یک لجن دیگر نیندازد(از به لجن افتادن من جلوگیری نکند).دلیلی نداره خدا با کسی که قبلا نامهربان بوده بخواهد مهربان باشد. یک راه به من نشان دهید تا من هم مثل آیت الله بروجردی فکرکنم منم خدای قادری دارم که مافوق این عالم است و به من توجه دارد. از کجا معلوم فردا به یک کثافت دیگه کشیده نشوم.قبل از جواب به این پست به پست قبلی من توجه کنید. یک کلام . یک دلیل منطقی بیاورید تا منم خدا را دوست داشته باشم.

صاعقه;732592 نوشت:
یک بنده خدایی (فکر کنم دکتر شریعتی بوده) می گفت : خدایا عقیده ام را از عقده ام محافظت کن.بنده خدا نمی دانست که نمی شود. مقبول دارم که نمی شود که همه انسان ها را نمی شود نازا کرد. اما شما یک دلیل برای دختر خاله من بیاورید که با خدا رفیق باشد. یک دلیل بیاورید که اورا قانع کنید که او می تواند ورای نظام علی و معلولی به خدا تکیه کند. دلیل بیاورید که او هم می تواند قبول داشته باشد که پشتوانه ای به نام خدا دارد. دلیلی برای من بیاورید که خدایی که نظام علی و معلولی را حتی به قیمت له شدن زندگی من به هم نریخت می تواند قابل اتکا باشد.مرا قانع کنید که می توانم روی خدا حساب کنم. اگر منطقی بخواهیم حساب کنیم خدایی که به خاطر نظام علی و معلولی عالم از به کثافت افتادن بی تقصیرمن جلوگیری نکرد دلیلی ندارد فردا بی تقصیر مرا در یک لجن دیگر نیندازد(از به لجن افتادن من جلوگیری نکند).دلیلی نداره خدا با کسی که قبلا نامهربان بوده بخواهد مهربان باشد. یک راه به من نشان دهید تا من هم مثل آیت الله بروجردی فکرکنم منم خدای قادری دارم که مافوق این عالم است و به من توجه دارد. از کجا معلوم فردا به یک کثافت دیگه کشیده نشوم.قبل از جواب به این پست به پست قبلی من توجه کنید. یک کلام . یک دلیل منطقی بیاورید تا منم خدا را دوست داشته باشم.


بنده ادله را به طور مفصل در پست های پیشین آورده ام بگذارید به عنوان دلیل، مثالی بزنم، مثال مادر معتاد و بچه مظلوم مانند حاکم ظالم و مفسد با مردم تحت حکومتش است. به عنوان مثال همین مردم ایران، مردمی بودند که تحت سیطره سرپرستان ظالم و مفسد یا به تعبیری معتاد بودند، حکومت‌های موروثی شاهنشاهی آنها را تضعیف نموده و سرخورده کرده بود، نسبت به تربیت معنوی آنها بی توجه بود، و از نظر مادی به آنها ضربه می زد و ثروت ملی آنها را تاراج می کرد، مردم دو راه داشتند، یا بنشینند و نق بزنند که خدایا این چه سرنوشتی است برای ما مقدر ساخته ای و اختیار ما را به این انسانی داده ای که ارزشی برای ما قائل نیست، یا این که به توانایی بی انتهای خودشان تکیه کنند و باور داشته باشند که وعده خدا برای یاری مصلحین حق است، مردم ایران راه دوم را برگزیده و به توانایی که خدا به آنها داده بود تکیه کردند، آن حکومت را سرنگون کردند، و در شرایطی که حکومت نوپای آنها هنوز استقرار نیافته بود و از نظر مالی و نظامی تحت فشار بودند 8 سال باز با تکیه به خدا با دشمنی جنگیدند که از نظر نظامی و سیاسی کاملا غنی شده بود.
این نمونه ملموسی است که در دوره معاصر اتفاق افتاده، اما ما متاسفانه خیلی بی تفاوت از کنار آن می گذریم، انگار نه انگار که نقش شاه برای ما درست مثل مادر معتاد و سرپرست ظالم بود، و نقش ما دقیقا مانند یک طفلی که از این سرپرستی ضربه خورده است، اما تحقق وعده الهی بسیار ملموس اتفاق افتاد، توجه نمی کنیم که خداوند با همین ابزار مادی و اسباب ظاهری ایران را بر دنیا پیروز کرد تا صدق وعده الهی با پیروزی یک ملت بی سلاح بر یک جهان تا دندان مسلح اتفاق بیفتد.
در این شکی نیست که بعضی از انسان ها به دنبال این هستند که دنیا را به لجن بکشانند، اما این که ما در درون لجنی که آنها درست کرده اند بمانیم، به خودمان بر میگردد، نه خدا؛ چون همان طور که برخی در دنیا لجن درست می کنند برخی هم آن را گل و بلبل می کنند و این تضارب حق و باطل همواره وجود داشته و تا زمان مشخصی ادامه خواهد داشت. در این مین برخی دنیا را به تعبیر شما به لجن می کشند، برخی به دنبال اصلاح آن هستند، و برخی هم این وسط اگر دنیا خوب شود به به و چه چه می گویند و اگر به لجن کشیده شود نق می زنند، ما باید موضع خودمان را مشخص کنیم که جزو کدام دسته ایم.
توجه خداوند به بندگان گرفتارش، توجه ویژه ای است، اگر بلند شوند و یک قدم بردارند یقینا عنایات الهی را در زندگی خویش خواهند دید، فقط باید بخواهند تا ببینند خداوند چطور به وعده اش برای یاری آنان عمل می کند.

یا علی(ع)

صاعقه;732583 نوشت:
حرف شما درست است اما چگونه خدا کسی را در راهی می اندازد و یا به عملی وادار می کند و یا جلوی به آن عمل افتادن او را نمی گیرد و سپس می گوید این عمل را انجام ندهید؟ عجیب است. خدا فرد را در راهی می اندازد که خود از آن نهی کرده است. این یک تناقض است.
اما سوالی دیگر که مطرح می شود این است که آیااین انسان بالاخره یک رزی نمی فهمد که جبرا در کاری افتاده که برای دنیا و آخرت او ضرر دارد؟ سختی را ول کنیدضرر دارد یا نه؟ اگر انسان روزی فهمید که به جبر در راهی افتاده که برای اوضرر دارد پس عقلاحق ندارد به خدا بدبین شود؟ یعنی حق ندارد حرف مرا بزند که چگونه خدایی که فرد را در کثافت می اندازد او را از کثافت در می آورد؟آیا حق ندارد به خدا بدبین شود؟اگر واضح شود که خداجلوی به گناه افتادن ناخواسته انسان را نگرفته پس آیا این عمل غیر عاقلانه ای نیست که به کسی که دفعه اول به انسان کمک ننننننننننننکرد اعتماد کرده و بگوییم نه خدا اون دفعه می خواست منو در کثافات بیندازد تا مرا امتحان کند و ببیند آیا من باز هم به خدایی که این بلاراسر من آورده( گذاشته این بلا سرمن بیاید ) اعتماد می کنم که این دفعه این بلا را از من دور خواهدکرد و یا راههای جدیدی برای من باز خواهد کرد؟ آیا خریت انسان مهر قبولی امتحان اوست؟ آیا من باید به طور واضح ببینم خدا مرا خوار کرده ولی بگم نه تقصیر من بوده است؟ آیا باید از عقلانیت جدا شویم تا در امتحانات الهی پیروز شویم؟
اصلا من فرض می کنم خودم به این عمل گرفتار شدم فرض می کنم. دختر خاله 3ساله من که نمی تواند این گونه امتحان شود.قطعا غیر عاقلانه است که او وقتی بزرگ شد بگوید من خودم مسئولم وخدای من تقصیری نداشته دروضع من. آیا خدا از ما توقع خریت دارد؟

با عرض سلام

ببینید جناب صاعقه قرار نیست خداوند در زندگی انسانها معجزه کند. بحث گناهانی که انسانها ناخواسته به آن گرفتار میشوند هم مانند دیگر مشکلات و گرفتاریهای انسانها کاملا عادی است.

اگر ما بگوییم چرا اینجا خدا جلوی اینکار را نگرفت باید خیلی جاهای دیگر خیلی چراهای دیگر هم بگوییم.

مثلا بگوییم چرا خدا اجازه داده اطفال بیگناه در اثر فقر و گرسنگی و بیماری بمیرند. چرا خدا به دولتهای ستمگر اجازه داده اینهمه جنایت به کودکان معصوم و بیگناه کنند. چرا خدا انسانهایی را در سر راه بسیاری از اطفال بیگناه قرار میدهد تا به روشهای مختلف زندگی و آینده آنها را تباه کنند وووو

بله خداوند جلوی هیچ یک از بلایایی که بر سر کودکان میاید را نمیگیرد ولی حساب اینگونه اطفال از دیگر افراد جداست...

شما از دید خودتان به زندگیتان نگاه میکنید درصورتیکه درست اینست ببینیم خداوند که خالق انسان است چه دیدی به زندگی او دارد. اوست که میداندچه چیزی برای انسانها بد است و چه چیزی خوب.

اوست که میداند این انسان در چه صورت میتواند روی پای خودش بایستد و برای ابد جاودانه شود و در چه صورت است که ضعیف و ناتوان شده و قابلیت زندگی ابدی را از دست میدهد.

امتحانات الهی از هر نوعش که باشد انسانها را در کوره سوزان سختیها و مشکلات آبدیده میکند تا از او طلای ناب ساخته شود.

اینها شعر نیست حقیقت است. شما میتوانید باورشان کنید میتوانید باور نکنید. اختیار با خود شماست و هیچ اجباری در کار نیست.

صاعقه;729612 نوشت:
چند نکته بگویم. 1اون قاعده ای که گفتید رو باید در کدام کتاب پیداکنم؟ 2 منوقتی فهمیدم این کار بد است به این کار معتاد شده بودم. نمی تونستم ترکش کنم.اوایل روزی 2بار این کار را انجام می دادم.به نظر شما من که معتاد به این کار شدم می توانستم ترکش کنم که عواقب این کار در زمان حال برگردن من است. به نظر شما اثرات منفی این کار در همون یکسال اول پدر مرا در نیاورده؟ من به پایان راه رسیدم.درهمون سال اول. اصلا روزاول فرض کنیدمن می دانستم که این کار بدیه.آیا با اون محیط فاسد خانوادگی می توانستم این کار را انجام ندهم. 3 یک سوال که هیچ وقت به جوابش نرسیدم این که چگونه می توانم خدایی که بی گناه این همه بلا سر من آورد باور کنم؟ چگونه می توانم قبول کنم چنین خدایی را؟ چگونه می توانم قبول کنم خدا یک دفعه با من خوب شده؟ آیا خدایی که کودکی را رها می کند تا به این بدبختی کشیده شودمی شود به اوتکیه کرد؟ الیس الله بکاف عبده ؟؟؟؟؟؟

اولا انسانی که به سن بلوغ میرسه تا حدودی خوب و بد را تشخیص میدهد و در همان حد هم خداوند از انسان تکلیف میخواهد (لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها) بنابراین اگر انسانی در یک خانواده فاسد به دنیا بیاید با کسی که در یک خانواده کاملا متدین به دنیا آمده متفاوت است و بسیاری از اعمال که از نفر دوم میخواهند از اولی نمیخواهند...
مثلا در یک مسابقه اتومبیل رانی که چند کلاس مختلف از ماشینها حضور دارند، از هر کدام یک انتظار خاص مد نظر است مثلا از یک ژیان ساعتی 80 کیلو متر و از یک بنز ساعتی 240 کیلومتر انتظار میرود...
ثانیا هر اعتیادی را میتوان ترک کرد
ثالثا بر فرض که این ضررها بدون هیچگونه دخالتی از طرف بنده متوجه او شود، خداوند عوض آن را در اخرت خواهد داد.(باید پذیرفت که این دنیا عالم تزاحم بوده و برخی ناملایمات اجتناب نا پذیر است مثلا اگر خداوند بخواهد هیچ فرزندی به خانواده های فاسد ندهد بسیاری از نسل ادم منقرض شده و امکان امتحان از بین خواهد رفت)

صاعقه;732306 نوشت:
من از خدا بدم میاد. اصلا اعتراف می کنم که اگه الان این کار را می کنم50درصد به خاطر اینه که خدا از این کار بدش می آید. خدایی که انسان را در کثافات می اندازد لیاقت این را ندارد که کاری مطابق رضای او انجام شود. او اگر می توانست نمی گذاشت حال من بد شود حالا می خواهد حال مرا خوب کند. نوش دارو بعد از مرگ سهراب خوردن ازدست کشنده سهراب ننگ است. انسان اگر در آتش تا آخر عمر بسوزد بهتر است تا با ننگ زندگی کند.


بسم الله الرحمن الرحیم
((چنین نیست که آنها خیال میکنند بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است)) (سوره ی مطففین آیه ی 14)
والسلام علی من اتبع الهدی

navid;734228 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
((چنین نیست که آنها خیال میکنند بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است)) (سوره ی مطففین آیه ی 14)
والسلام علی من اتبع الهدی
بسم الله الرحمن الرحیم (( مثل الذین حمل التورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا )) ( آدرسش رو خودتون پیدا کنید)

صاعقه;735343 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم (( مثل الذین حمل التورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا )) ( آدرسش رو خودتون پیدا کنید)

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
عزیزم اینجا مسابقه نیست که هرکی بیشتر آیه بلد باشه برنده بشه . اولا بنده با نوشتن این آیه دلیل تنفر شما از خدا را بیان داشتم اما دلیل به کار بردن آیه ای که فرمودید برای خودم را نفهمیدم .
دوما من نفهمیدم شمایی که از خدا متنفراید و اعتراف کردید که برای برانگیختن خشم او گناه میکنید چرا از آیاتش استفاده میکنید ؟ اگر با خدا دوستید پس سخنانش را قبول کنید و اگر متنفرید پس استفاده از آیات قرآن چه معنی دارد ؟
بنده فکر میکنم شما صرفا برای خود نمایی و عقده گشایی از دلتان این آیه را به کار بردید و کوچک ترین آگاهی درمورد معنا و مفهوم و تاویل و تفسیر آن ندارید . به عقیده ی بنده شما در لایه های عمیقی از خود درگیری و اوهام ذهنی فرورفته اید و فقط قصد دارید دیگران را متهم کنید و درمقابلشان موضع بگیرید و گناهان و اشتباهاتتان را به گردن آنها بیندازید تا کمی از عذاب وجدان و درد های روحی- جسمی و عاطفی خود بکاهید .
به هر حال امید وارم خداوند شما را هدایت کرده و شفای عاجل عنایت بفرماید .
والسلام .

navid;735499 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
عزیزم اینجا مسابقه نیست که هرکی بیشتر آیه بلد باشه برنده بشه . اولا بنده با نوشتن این آیه دلیل تنفر شما از خدا را بیان داشتم اما دلیل به کار بردن آیه ای که فرمودید برای خودم را نفهمیدم.
این آیه در مورد کسانی است که توهم دارند از کتاب خدا می فهمند ولی نمی فهمند. شما هم جزو اونها هستید. من با خدایی که با من قهر است دوست نیستم اما چون شما از قرآن نوشتید من هم از قرآن جواب دادم.جوابم هم بسیار به شما مرتبط بود. عقایدتون رو هم برای خودتون نگه دارید.

صاعقه;735508 نوشت:
این آیه در مورد کسانی است که توهم دارند از کتاب خدا می فهمند ولی نمی فهمند. شما هم جزو اونها هستید. من با خدایی که با من قهر است دوست نیستم اما چون شما از قرآن نوشتید من هم از قرآن جواب دادم.جوابم هم بسیار به شما مرتبط بود. عقایدتون رو هم برای خودتون نگه دارید.

بسم الله الرحمن الرحیم
اولا تشخیص این امر با شما نیست . دوما شما گفتید از خدا متنفر اید و بنده هم دلیلش را از قرآن برایتان آوردم اگر برایتان گران است دیگر به بنده ربطی ندارد مشکل از خود شما است .
والسلام

navid;735712 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اولا تشخیص این امر با شما نیست . دوما شما گفتید از خدا متنفر اید و بنده هم دلیلش را از قرآن برایتان آوردم اگر برایتان گران است دیگر به بنده ربطی ندارد مشکل از خود شما است .
والسلام
تشخیصش با شما هم نیست که به آیات قرآن استناد می کنید.

صاعقه;735715 نوشت:
تشخیصش با شما هم نیست که به آیات قرآن استناد می کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم
نیازی به تشخیص بنده نیست خودتون گفتید از خدا متنفر اید و بتصریح قرآن کسانی که بعد از آمدن دلایل قطعی باز هم لجاجت کرده و درمقابل خداوند عناد می ورزند اعمالشان قلوبشان را دربرابر حقیقت بسته است . چنان که خداوند در سوره ی آل عمران درمورد اصحابی که در جنگ احد فرار کردند میفرماید گناهان قبلی شان آنها را به گناه بزرگتر دچار کرد .
پس دیدید تشخیص بنده نبود. بنده فقط گفتار خداوند را نقل کردم . اما شما بدون دلیل و مدرک تشخیص داده و حکم کردید . به حرحال خداوند شما را هدایت کند.
والسلام علی من اتبع الهدی

navid;735723 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
نیازی به تشخیص بنده نیست خودتون گفتید از خدا متنفر اید و بتصریح قرآن کسانی که بعد از آمدن دلایل قطعی باز هم لجاجت کرده و درمقابل خداوند عناد می ورزند اعمالشان قلوبشان را دربرابر حقیقت بسته است . چنان که خداوند در سوره ی آل عمران درمورد اصحابی که در جنگ احد فرار کردند میفرماید گناهان قبلی شان آنها را به گناه بزرگتر دچار کرد .
پس دیدید تشخیص بنده نبود. بنده فقط گفتار خداوند را نقل کردم . اما شما بدون دلیل و مدرک تشخیص داده و حکم کردید . به حرحال خداوند شما را هدایت کند.
والسلام علی من اتبع الهدی
مگه دلایلی که بیان شد قطعی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صاعقه;735742 نوشت:
مگه دلایلی که بیان شد قطعی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام علیکم
منظورتون رو واضح تر بفرمائید

navid;735771 نوشت:
سلام علیکم
منظورتون رو واضح تر بفرمائید

شما کدوم دلیل که عنوان شد را منطقی و قطعی می دانید؟؟

صاعقه;736021 نوشت:
شما کدوم دلیل که عنوان شد را منطقی و قطعی می دانید؟؟

سلام علیکم
منظورتون دلایلی هست که کاربران و کارشناسان عزیز فرمودند؟

صاعقه;735742 نوشت:
مگه دلایلی که بیان شد قطعی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
باتوجه به این که مطالب و پست ها زیاد هستند بنده نمیتوانم هرکدام را موشکافانه بررسی کنم درضمن به عقیده ی بنده هیچ چیز قطعی در دنیا وجود ندارد مگر وعده و سخن خداوند چنان که جایی حدیثی از معصوم دیدم که مضمون آن این است(( از نشانه های مومن این است که برای هرچیز استثایی قائل شده و بطور مطلق سخن نگوید)) فقط بدانید که وعده ی خدا قطعی است و خداوند هم در قرآن فرموده است (( خداوند سرنوشتی قومی را تغییر نخواهد داد مادامی که آنها خود را تغییر ندهند)) شما هم مادامی که خودتان را تغییر ندهید نتنها وضعتان تغییری نمیکند بلکه روز به روز بدتر هم میشود . بجای اینکه اینهمه دنبال مقصر بگردید بهتر است به دنبال راه حل باشید و برای بهبودی خودتان تلاش کنید .
درمورد آراء و نظرات کارشناس محترم و کاربران دیگر باید بگویم آن ها هریک به نوبه ی خود و با توجه به معلومات و زاویه ی دیدشان به شما نصیحت هایی کردند که هر یک در جای خود مفید و قابل احترام بودند . اما در نهایت تشخیص نهایی برای قبول کردن یا رد آنها بر عهده ی خود شماست .
والسلام علی من اتبع الهدی

سوال
آیا ممکن است خداوند انسانهایی را که از گناه بیزارند وگناه نمیکنند را تعمدا به گناه مبتلا کند تا بوسیله همین ناخواسته مبتلا شدنشان به گناه ایشان را بیازماید؟ تا آزموده شوند که نسبت به خدا سوء ظن پیدا میکنند و نسبت ظلم و بی عدالتی به خداوند میدهند یا خیر؟
با توجه به اینکه انسان صددرصد مختار آفریده نشده و بسیاری از اعمالی که از او سر میزند تابع قوانینی است که خداوند در نظام آفرینش قرار داده. مثلا فرزندی که حاصل رابطه نامشروع است احتمال اینکه گناه کند بسیار زیاد است یا افرادی که در محیطهای فاسد پرورش پیدا میکنند جبرا به راه خطا میروند مگر اینکه خداوند راه هدایت را برایشان بگشاید.. یا بچه ای که مسائل عبادیش را بطور کامل یادش ندادند و وقتی به سن تکلیف رسید بدلیل حیای پدر ومادر و مربیانش چیزی از جنابت نمیداند و سالها به جبر نماز و روزه ی باطل بجا آورده این جبر اثبات نمی شود؟
آنجا که خداوند میفرماید: من هر که را دلم خواست به هدایت میرسانم و هر کسی را بخواهم گمراه می کنم، با اختیار انسان چگونه مرتبط است؟ اگر انسانی قابلیت رسیدن به آن مرحله را داشته باشد ، آیا احتمال دارد از سوی خداوند کنار گذاشته میشود؟ یا اگر انسان در حال نزول باشد و هیچ شرایط کمال را نداشته باشد احتمال اینکه خدا دستش را بگیرد وجود دارد ؟


پاسخ

این سوال در مورد جبر است اما مشخص نیست کدام جبر؟ ابتدا باید توجه کرد ما دو جبر متناسب با بحث داریم: یکی جبر کلامی به این معنا که اصلا انسان موجودی مختار و دارای اختیار نیست، بلکه همه چیز به اراده خداوند است و انسان در حقیقت با جمادات تفاوتی ندارد بلکه مجری اراده خداوند است(1) یعنی اصل اختیار و انتخاب را از انسان نفی می کند؛ دیگری جبر روانشناختی است به این معنا که اگرچه انسان مختار است و انتخاب می کند، اما این انسان نمی تواند آزادانه انتخاب کند و مجبور است که فقط در چارچوب افکارش انتخاب کند و افکارش هم متناسب با شرایط جامعه و محیط و تربیت شکل گرفته است پس او مجبور است متناسب با شرایطی که در آن رشد یافته، انتخاب کند.
پس بین این که انسان اجبارا آنچه را که از محیط و جامعه برداشت کرده و تربیت شده انتخاب می کند، با این که اصلا او انتخاب نکرده و موجودی مختار نیست، تفاوت دارد.(دقت کنید)
ظاهر ابتدایی سوال این را متبادر می سازد که منظور جبر کلامی است، و انتهای سوال بیشتر با جبر روانشناختی سازگار است، و در نهایت هم پای هدایت و إضلال خداوند به میان آمده لذا در هر سه فضا پاسخ می دهیم.

الف) جبر کلامی
اینکه خداوند گاهی برای امتحان انسان ها، اختیار را از آنها سلب نموده و آنها را به گناه آلوده کند نشدنی است، برای بیان دلیل آن باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول: ببینید آنچه که خداوند به دنبال آن است پاک بودن انسان ها از گناه و معصیت است، تمام اوامر و نواهی خداوند هم به این هدف انجام می گیرد، لذا امتحان الهی نیز در همین چاچوب است که آیا در شرایط مختلف به گناه و نافرمانی آلوده می شوند یا خیر، پس هرگز امر به زشتی نمی کند:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏»؛ خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‏دهيد كه نمى‏دانيد؟(2)
با این اوصاف خدای حکیم همان طور که امر به بدی ها و آلودگی ها نمی کند، به طریق اولی کسی را نیز آلوده نمیکند.

نکته دوم: از این که بگذریم اصلا چنین امتحان کردنی منطقی نیست، چون سوء ظن به خداوند در جایی بد است و می تواند محور امتحان قرار بگیرد که هیچ فعل قبیح یا ناشایستی از خداوند سر نزند، لذا اگر می گوییم نباید کسی به خدا سوء ظن داشته باشد به این خاطر است که تمام افعال خداوند حکیمانه است و جا برای سوء ظن ندارد، و سوء ظن به چنین خدایی، سوء ظنی نا به جا بوده و جا برای توبیخ دارد، و می تواند محل امتحان باشد که چه کسانی به چنین خدایی با این افعال حکیمانه سوء ظن می کنند و چه کسانی نمی کنند، اما اگر خداوند اختیار را از انسان ها سلب نموده و آنها را آلوده به گناه کند، سوء ظن آنها به خداوند کاملا منطقی است و کسی که سوء ظن نکند جا برای تعجب دارد.(دقت کنید) هرگز خداوند نمی تواند ایشان را به خاطر آن گناه مواخذه کند، لذا بر فرض محال اگر چنین اتفاقی بیفتد سوء ظن آنها به کسی که اختیار را از آنها سلب کرده و آنها را آلوده نموده چندان هم بی جا نیست و ای خداوند است که باید با دلیل منطقی برای الوده کردنشان سوء ظن آنها را برطرف کند.

نکته سوم: خداوند هر فعلی انجام بدهد حکیمانه بوده و از آن هدفی را دنبال می کند، اگرچه اعمال عبادی با دشواری ها و سختی هایی همراه است که نیاز به استقامت دارد:
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا‏»؛ به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد (3)
«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعين‏»؛ از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار، جز براى خاشعان، سنگین است‏.(4)
اما حکمت امتحان الهی، این نیست که بی خودی بر انسان ها سخت بگیرد، بلکه هدف از آن رشد و تکاملی است که در سایه امتحان الهی حاصل می شود، همان طور که می فرماید:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ با هر سختی آسانی است(5)
پس هدف الهی از امتحانات عملی، استقامت در برابر تمایلات درونی است که موجب می شود با پرهیز از الودگی ها، به تعالی برسند، اما آلوده نمودن آنها به گناه موجب سقوط است، نه تعالی! و چنین فعلی از خداوند حکیم صادر نمیشود.

نکته چهارم: از این موارد که بگذریم هرگز چنین امتحانی سابقه نداشته و واقع نشده است که از انسانی سلب اختیار شود و گناه کند، خودمان هم همواره این را درک می کنیم.

ب) جبر روانشناختی
جبرهای روانشناختی می تواند محور امتحان قرار بگیرد اما با هم توجه به چند نکته ضروری است:

نکته اول: این جبرها بدین معنا نیست که خداوند این دسته از انسان ها را مجبور به گناه و آلودگی نموده است، بلکه خداوند باز هم نسبت به گنهکار شدن آنها رضایت ندارد اما این تاثیر تربیت و محیط و وراثت و... لازمه نظامی است که خداوند به خاطر مصلحتش آن را بر مفاسدش ترجیح داده است، اما تمام این عوامل در حسابرسی لحاظ خواهند شد، و لذا نتیجه امتحان حجاب در دو انسان که یکی در خانواده و جامعه مذهبی حجاب را نگه داشته و یکی در سرزمین بی دینی که تمسخر شده و از تحصیل محروم گردیده یکسان نخواهد بود.

نکته دوم: ببینید عوامل موثر در اختیار انسان بر دو دسته هستند:

عوامل مشترک: مثل عقل و آگاهی و اختیار: این امور را همه باید دارا باشند و بدون آنها اصلا تکلیف و امتحانی نیست، یعنی اگر دیوانه ای مشروب بنوشد یا کسی را به اجبار مشروب بنوشانند یا کسی که واقعا از حرمت آن بی خبر باشد و در این بی خبری مقصر نباشد اگر مشروب بنوشد، گناهی بر آنها نیست.
روشن است که در این عوامل فرقی بین زنا زاده و حلال زاده، حلال خور و حرام خور و... نیست.

عوامل مختص: مانند خانواده و اجتماع و تمایلات و کشش های درونی ناشی از حلال زادگی و رعایت مسائل دوران بارداری و شیردهی و لقمه حلال و...، البته باید دقت کنید که اولا زنازادگی موجب کشش به سمت بدی ها و پلیدی ها نیست، بلکه به این معناست که آن کشش ها و تمایلات حلال زاده ها به خوبی و نیکوی را ندارد، همانطور که بین کسی که از مادر با وضو شیر خورده است و کسی که از مادر بی وضو شیر خورده است همین تفاوت وجود دارد، نه تمایل به بدی ها.
و ثانیا باید توجه کنید که این عوامل مختص در حکم نیروهای کمکی هستند، یعنی بدون اینها هم هر انسانی میفهمد عدالت خوب است، خوش اخلاقی و صداقت خوب است، هر انسانی می فهمد دزدی بد است، ظلم بد است و غیره، و همین قدار برای امتحان الهی کفایت می کند، و البته همان طور که گذشت وجود این نیروهای کمکی موجب تفاوت در حسابرسی خواهد بود، همان طور که قرآن کریم می‌فرماید:
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»؛ خدا هيچ‏كس را جز به اندازه آنچه كه به او عطا كرده است، تكليف نمى‏كند.(6)

ج) إضلال الهی، آلوده کردن به گناه نیست
همچنین در مورد گناهان ناشی از سلب توفیق نیز با دقت خواهید فهمید که تمامی این موارد انتخابی، و ناشی از سوء رفتار خود انسان ها بوده، نه جبری؛ برای توضیح بیشتر باید دقت کنید که ما دو نوع هدایت داریم: (البته وارد سایر اقسام نمی شوم)(7)

هدایت اولیه: خداوند برای رشد انسان به او عقل و فطرت داده و با کتاب آسمانی و تعالیم انبیاء انسان را به راه راست دعوت کرده است، این نوع هدایت عمومی بوده و همه انسان ها را در بر می گیرد.

هدایت پاداشی: از این نوع هدایت در عرف با عنوان «توفیق» یاد می شود، کسی که هدایت مرحله اول را انجام بدهد، این هدایت مرحله دوم نصیب او می شود، و کسی که از هدایت مرحله اول تبعیت نکند، از این هدایت محروم می ماند، (8) قرآن کریم در وصف اهل کهف می فرماید:
«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم‏.(9)
آن انسانی که همواره در مسیر درست گام برمی داشته و دائما اعمال نیک در یاد او می مانده به توفیق الهی بوده است که به خاطر سابقه خوبش شامل حالش می شده، اما زمانی که از هدایت دسته اول لغزید، دیگر از این امدادهای ثانویه، و نسیم های رحمت الهی محروم می‌گردد، لذا خودش میشود و خودش(البته متناسب با درجاتش)، لذا در مثال شما تمایلاتش کم شد، و توفیقی فراموشی هایش را به او یادآوری نکرد و...

پس خداوند همواره پاکی انسان ها را می خواهد، یعنی آنجا که همه اعمال یک شخص خوب است به امداد الهی است، نه بالعکس، که آنجا که درست می رود خودش میرود و آنجا که می لغزد به خاطر امتحان خداوند باشد، بلکه آنجا که می لغزد به این خاطر است که خداوند هدایت ویژه را از او برداشته و او در حد توان خویش شده است.
آنجا که خداوند به خاطر سوء اعمالش، هدایت پاداشی را از او بر می دارد، آن شخص در حد توان خویش نزول می کند، و فراموش کار می شود و بی حال و...، چون آن امداد ویژه و نیروی کمکی او را یاری نمی کند.
پس این که خداوند در قرآن می فرماید: هر کسی را بخواهیم هدایت می کنیم و هر کسی را بخواهم گمراه می کنیم(10)، جبر از طرف خدا نیست، بلکه بلکه کاملا قاعده مند بوده و مشروط بر رفتار خود انسان است، این از آیات دیگر فهمیده میشود:
«إن الله لا یهدی القوم الظالمین» خداوند ظالمین را هدایت نمی کند»(11)
«إن الله لا یهدی القوم الفاسقین»؛ خداوند فاسقین را هدایت نمی کند» (12)
«إن الله لا یهدی القوم الکافرین»؛ خداوند کافرین را هدایت نمی کند»(13)
«إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب»؛ خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى‏ كند»(14)
«إن الله لا یهدی من هو کاذب کفار»؛ خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران‏ كننده است هدايت نمى‏ كند»(15)
و در مقابل این آیات خداوند فرموده که چه کسانی را هدایت می کند:
«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم»؛ كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى‏كند.(16)

و نیز می فرماید:
«و یزید الله الذین اهتدوا هدیً»؛ كسانى كه در راه هدايت گام نهادند، خداوند بر هدايتشان مى‏افزايد(17)

پس با این تفاصیل روشن می شود که:
اولا: هدایت خداوند در این آیات، هدایت پاداشی یا همان توفیق است، والا هدایت تکوینی و هدایت تشریعی شامل حال تمام انسان ها می شود.
ثانیا: هدایت خداوند، به دست خود مردم است، یعنی این انسان ها هستند که با اختیار خود زمینه و ظرفیت هدایت مرحله دوم خداوند را محقق می سازند.
________________________________

1. سبحانی، جعفر، الالهیات، ج2، ص263.
2. اعراف:7/28.
3. فصلت:41/30.
4. بقره:2/45.
5. شرح:94/6.
6. طلاق:65/7.
7. ر.ک هدایت الهی در قرآن، آیت الله جوادی آملی.
8. هدایت در قرآن، آیت الله جوادی آملی، صص49الی 51.
9. کهف:18/13.
10. حج:22/16؛ رعد:13/27.
11. مائده:5/51 و انعام:6/144 و احقاف:46/10.
12. منافقون:63/6.
13. مائده:5/67.
14. غافر:40/28.
15. زمر:39/3.
16. یونس:10/9.
17. مریم:19/76.

موضوع قفل شده است