تفسیر قرآن برای نوجوانان

تب‌های اولیه

1054 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[h=1]چگونه یک نفر همه عالم را نجات می دهد ؟![/h]


[/HR] آن هنگام که پروردگار بلند مرتبه انسان را آفرید به ملائکه امر کرد تا بر او سجده نمایند چرا که والاترین خلق الهی پا به عالم وجود نهاد. سجده ملائکه بر انسان نه تنها سر فرو آوردن در برابر عظمتِ قدرت پروردگار است بلکه نشان از خلق موجودی پر توان و پر استعداد دارد که موجب مباهات خالقش است.

[/HR] مخلوقی که می تواند تا بدانجا بالا رود که عالِم و مظهر تمام اسماء الهی گردد. اما بی شک بروز استعدادهایش ممکن نیست مگر به واسطه ی بهره مندی از هدایت الهی. خالق یکتا انسان را بگونه ای آفرید که در صورت بهره مندی از هدایت الهی از فرشتگان برتر می شود و گرنه؛ از حیوانات پست تر می گردد.
بی تردید خلق مخلوقی با این توانایی ها و استعدادها بی غرض نبوده است همان طوری که خداوند توانا در صحیفه ی آسمانیش غرض از آفرینش انسان را بیان کرده و فرموده است: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» ( الذاریات، آیه56) و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» رسیدن به مقام بندگی و عبودیت الهی به قدری مهم است که برای دستیابی به آن و رسیدن انسان ها به مسیر هدایت و عبودیت، فرستادن رسولان الهی در طول تاریخ امری ضروری و لازم شمرده شده است.
تا بدانجا که هیچ دوره ای نبوده و هیچ زمانی نخواهد بود که زمین از حجت های الهی خالی گردد آنچنان که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ) أَنَّهُ قَالَ فِی خُطْبَةٍ لَهُ بِالْكُوفَةِ:«اللَّهُمَّ لَا بُدَّ لِأَرْضِكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ یهْدِیهِمْ إِلَى دِینِكَ وَ یعَلِّمُهُمْ عِلْمَكَ ؛ (دلائل الامامه، طبرى آملى صغیر محمد بن جریر بن رستم‏، ص530، ح109)
انسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بارالها گریزی نیست از این كه زمین تو از حجت بر مخلوقات خالی نباشد كه آنان را به دینت هدایت كند و علم تو را به آنها آموزش دهد ... رسولان الهی هادیان امتند. نیل انسان ها به سوی سعادت، کمال و بندگی به واسطه ی ایشان صورت می گیرد. ایشان مظهر انسان کامل هستند. خداوند آنها را برانگیخت تا علاوه بر راهنمایی و هدایتگری امت، الگویی باشند برای آنانی که خواهان صعود به مراتب بالای انسانی اند.

گرچه ایشان واسطه ی هدایتگری اند و هدایت خلایق از طریق ایشان صورت می گیرد اما هدایت اصلی به دست خدا است چنانکه خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «إِنَّكَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین؛(الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص210، ح2) در حقیقت، تو هر كه را دوست دارى نمى‏توانى راهنمایى كنى، لیكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مى‏كند، و او به راه‏یافتگان داناتر است.» هدایت تنها به خواست الهی صورت می گیرد و خداوندِ دانا تنها شایستگان را هدایت می نماید.
از آنجا که انسان موجودی پر توان و پر استعداد است حیات واقعی اش هنگامی است که بتواند از استعدادها و قابلیت های ذاتیش بهره گیرد و در غیر این صورت میان او و دیگر مخلوقات تفاوتی نیست. در حقیقتانسان آن هنگام که در مسیر هدایت الهی قرار می گیرد زنده می شود و زندگی می نماید و تمایزش با دیگر مخلوقات نمایان می گردد. هدایت انسان و زندگی بخشی به او آنقدر عظیم است که به تعبیر قرآن و به تفسیر معصوم (علیه السلام) هر آنکس که بتواند تنها یک نفر را در مسیر هدایت الهی قرار دهد گویی تمام انسان ها را حیات بخشیده است .

حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است.

«عَنْهُ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كِتَابِهِ- وَ مَنْ‏ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً- قَالَ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ قُلْتُ فَمَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى قَالَ ذَاكَ تَأْوِیلُهَا الْأَعْظَم‏ ؛(همان، ج9(چاپ دارالحدیث)، ص410، ح8232)
به نقل از فضیل بن یسار: از امام باقر علیه السلام درباره آیه « و هر كس، كسى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده است» سوال كردم، حضرت فرمود: یعنى از سوختن و غرق شدن نجات بخشد. عرض كردم: كسى كه دیگرى را از گمراهى به راه راست در آورد چه؟ فرمود: این مصداق بزرگتر (عالیتر) آیه است.» از این رو است که رسول خدا (صلوات الله علیه) خطاب به امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: «وَ ایمُ اللَّهِ لَأَنْ یهْدِی اللَّهُ عَلى‏ یدَیكَ‏ رَجُلًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ، وَ لَكَ وَلَاوُهُ‏ یا عَلِی؛( شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص398) اگر خداوند كسى را به دست تو هدایت كند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى كند ؛ و تو بر شخص هدایت شده ولایت دارى ، اى على ».
آری؛ حیات بخشی به انسان ها و قرار دادن ایشان در مسیر سعادت و عبودیت در حقیقت محقق شدن هدف الهی است از خلقت انسان و بدین سبب این امر از هر آنچه در عالم هستی است ارزشمندتر است. از آنجا که امر هدایتگری انسان ها تا بدین اندازه مهم و حیاتی است در آیین مقدس اسلام بر فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر تاکید بسیار شده است. تا آنجا که در کلام الله مجید این فریضه ی الهی در کنار نماز و زکات آمده است و در احادیث بسیاری از معصومین (علیهم السلام) به این مهم پرداخته شده است. در واقع امر به معروف و نهی از منکر، واجبی است که به موجب آن فرد در مسیر عبودیت و بندگی قرار می گیرد. امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند: امر به معروف و نهی از منکر، دو خصلت از خصلت های خداوند می باشند، هر کس آن دو را یاری کند، خداوند او را عزیز و آقا گرداند و هر کس آن دو را خوار نماید، خداوند او را خوار و ذلیل گرداند. از آنجا که خداوند هدایتگر است و بندگان را در مسیر عبودیت هدایت می نماید این دو خصلت از خصلت های خدای سبحان شمرده شده و آنانکه در مسیر عبودیت گام بر میدارند در تلاش اند تا با انجام این فریضه ی الهی، مظهر صفات خدای سبحان گردند.

[h=1]گره کوری که شیخ رجبعلی باز کرد[/h]

منظور از صله رحم، فقط دیدار اقوام نیست، بلکه یاری رساندن و رفع نیاز بستگان نیز جزئی از معنای صله رحم است؛ اگرچه ممکن است عقیده و مشرب فکری آنها تفاوت هایی با ما داشته باشد، البته نکته مهم آن است که این رابطه و پیوند همواره حفظ شود.


[/HR] در این زمانه که تکنولوژی پیشرفت کرد و راحتی و سرعت آمده است، به جای آنکه بتوان از این ابزار استفاده کنیم برای ارتباط داشتن بیشتر با اقوام و بستگان، کم کم دارد ارتباطات و میهمانی ها غریب می شود و انگار نه انگار که فامیل داریم ، همه مشغول کاریم و اگر بیکار باشیم با یک اجنبی در ارتباط هستیم که معلوم نیست طرف مقابل ما چه کسی هست ....
شب و روز در شبکه های اجتماعی ، که کارش با استفاده غلط ما شده جدا کردن بستگان است مشغولیم ، به فرهنگ خودمان پشت پا زدیم به دیگران خوش امد گفتیم ، روی خوش به کسی نشان دادیم که کارش فاصله میان دلهاست ...
در اسلام صله رحم بسیار سفارش شده است که از بستگان نزدیک و چه از بستگان دور، صله رحم کنید امام صادق (علیه السلام) درباره تفسیر آیه «وَ الذینَ یَصلونَ ما اَمرَ اللهُ بهِ اَن یُوصلَ ،[رعد، ۲۱] فرمودند : «مراد از كسانی كه خداوند پیوستن به آنان را فرمان داده، خویشاوندان توست.» [اصول كافی، ج ۲، ص ۱۵۶]
نگوییم او با ما قهر است، شما به دیدارش برو ... با همه آشنایان باید رفت و آمد داشته باشیم هرچه از نظر خویشاوندی نزدیک تر باشد وظیفه ما در حفظ پیوند، شدیدتر و لازم تر است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى [بقره/۸۳] و به پدر و مادر و خویشاوندان نیکی کنید.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه واله) در درباره اهمیت صله رحم فرمود: «به آنان كه حاضرند و آنان كه غایبند و آنان كه از صُلب های مردان و رَحِم های زنان تا روز قیامت به دنیا می ‌آیند سفارش می ‌كنم كه صله رحم نمایند، گرچه مستلزم پیمودن یك سال راه باشد، زیرا صله رحم (یكی) از مسائل مهم دین است ».[ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۰۵]
نگوییم او با ما قهر است، شما به دیدارش برو ... با همه آشنایان باید رفت و آمد داشته باشیم هرچه از نظر خویشاوندی نزدیک تر باشد وظیفه ما در حفظ پیوند، شدیدتر و لازم تر است

حضرت علی (علیه السلام ) در این باره می ‌فرماید : « خویشانت را گرامی بدار، زیرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز می‌كنی و اصل و ریشه تو می ‌باشند كه به ایشان باز می ‌گردی و دست یاور تو هستند كه با آنها به دشمن حمله می ‌كنی و پیروز می ‌شوی » [نهج البلاغه، نامه۳۱، ص۴۰۵] کافر بودن و فاسق بودن باعث نمی‌ شود تا انسان قطع رحم کند در هر شرایطی صله ارحام را باید به جا آورد ؛ چه بسا صله رحم با فاسقی باعث شود تا او از فسق دست بکشد .

[h=2]چگونه صله رحم کنیم ؟[/h] حضرت علی (علیه السلام) می ‌فرماید :« كسی كه از سوی خدا ثروتی به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیری كند ». [نهج ‌البلاغه، خطبه ۱۴۲]
ب ـ صله رحم جانی : اگر در جایی که جان بستگان در خطر باشد باید به او کمک کرد پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه واله وسلم ) می‌فرماید :« هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خدای متعال اجر صد شهید به او می دهد» [وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۲۸۶]
ج ـ صله رحم ترک ازار و اذیت : یکی از صله رحم آزار و اذیت نکردن به اقوام و خویشاوندان است یعنی دخالت نکردن در کار آنها تهمت و افترا نزدن و غیبت و عیب جویی نکردن است ، امام صادق (علیه السلام) در این باره می ‌فرماید: « بهترین چیزی كه به آن صله رحم می ‌شود، خودداری كردن از اذیت و آزار آنان است.» [اصول كافی، ج ۲، ص ۱۵۱]

در این زمانه آیا کسی هست که به دنبال افزایش رزق و روزی اش نباشد؟! در این دنیای مادی امروزی همه به هر نوعی در تکاپو هستند تا بتوانند افزاش روزی برای رفاه بیشتر داشته باشند ... پس چرا معطل هستیم ... اسلام برای این کار پیشنهادی دارد ...
صله رحم باعثافزایش رزق و روزی می ‌شود امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانی و روزی اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.» [اصول كافی، ج ۲، ص۱۵۰]
در مقابل درباره قطع صله رحم هم بسیار نهی کرده است که خدا در قرآن بر کسانی که قطع رحم کنند نفرین کرده است خداوند متعال می‌فرماید :
« فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ؛أُوْلَئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ، پس (اى بیماردلانِ سست ایمان!) اگر (از جهاد) روى گردانید، جز این از شما انتظار نمى‏رود كه در زمین فساد كنید و پیوندهاى خویشاوندى را قطع كنید. آنانند كسانى كه خداوند از رحمت خویش دور و (گوششان را) كر و چشم‏هایشان را كور ساخته است آنها كسانی هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است» ،[محمد ایه ۲۳ و۲۳]

[h=2]ریشه ی گره های بسته ی زندگی[/h] استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضا بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، پرونده به اندازه ای مهم شده بود که به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.

صله رحم باعث افزایش رزق و روزی می ‌شود امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانی و روزی اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.»

بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود، پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی!؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم، ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحومشیخ رجبعلی خیاط .(با اقتباس و ویراست از کتاب هزار و یک حکایت اخلاق)
از این دست اتفاقات کم و بیش در زندگی های ما هم وجود دارند ... خیلی اوقات شده که انگار این گره کوری که ایجاد شده با هر دعا و فال و کف بینی باز نمی شود ... شاید و حتماً خیلی از کلید ها در نزدیکی ما، در نوع رفتارها و نگاه های ما هستند و خود خبر نداریم یا شاید خودمان را به بی خبری زده ایم...
بیاییم تا فرصت هست وجود همدیگر را غنیمت بشماریم اگر فردا نبودیم به حال هم تاسف نخوریم ...
ای کاش که از این ابزار تکنولوژی درست استفاده کنیم و آن را راهی برای ارتباطات درست و به جا استفاده کنیم، نه فقط برای داشتن لحظاتی خنده با فرستادن جک و مطالب بی ارزش صرف ... ابزاری که می تواند خیلی کارایی بیشتری داشته باشد و ما را به هم بیشتر پیوند دهد ...
گر عمر زیاد خواهی و با برکت بنمـای به دیـدار عزیزان حـرکت (سید علی مهدوی)

سرزنش سرزنشگر
يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ (مائده: 54)
جهاد می کنند در راه خداوند و از سرزنش سرزنشگر نمی ترسند!

بعضی از آدمها اصلا اهل تلاش نیستند. کار خاصی در زندگی انجام نمی دهند. نه تو خوبها سرند و نه تو بدها.
بعضی ها اهل تلاشند. متفاوت از بقیه هستند. دارای اهدافی هستند و همه کوششان این است که به این اهداف برسند.
اگر هدف خدایی باشد پس آنها در راه رسیدن به یک هدف خدایی تلاش می کنند. آنها در راه خداوند هستند!
خب خیلی ها ادعا می کنند ما هدفمان خدایی است. می خواهیم عالم شویم می خواهیم پولدار شویم می خواهیم دکتر و مهندس شویم تا به مردم برای رضای خدا خدمت کنیم. می خواهیم وکیل مجلس و حتی رییس جمهور شویم تا مشکلات جامعه امان را و حتی مشکلات مسلمانان و دیگر مردم جهان را حل کنیم.
از طرف می دانیم همه آنها که پول دار هستند آدمهای خوبی نیستند و به مردم کمک نمی کنند مگر خیلی کم به اندازه ای که وجدانشان آرام شود. وجدانشان هم کم توقع است زود آرام می شود!!
همه آنها عالم هستند شخصیت یک عالم را ندارند. فقط ذهنشان پر شده است از حرفهای علمی. رایانه هم کار ذهن آنها را می کند! شخصیت یک عالم تحت تأثیر علومی که آموخته است برای جهان و خالق آن عظمت قائل است و بیش از دیگران خدا را باور دارد! در نتیجه به حرفهای خداوند بیشتر از دیگران گوش می دهد.
بسیاری از آنها که وارد دنیای مدیریت سیاسی مردم می شوند برای به دست آوردن مقام سیاسی و یا نگه داشتن مقامی که دارند متوسل به کارهای زشتی می شوند!
برای این که مشخص شود چه کسی در راه خداوند تلاش می کند و چه کسی فقط به خودش فکر می کند و الکی ادعایی خدایی بودن راهش را دارد, قرآن یک ملاک ارائه نموده است. یک واحد اندازه گیری که هرکس می تواند خود را بیازماید ببیند چقدر به خود و دیگران راست می گوید و چقدر دروغ!
اگر شما را بخاطر کار خوبی که کرده اید سرزنش نمودند و سست نشدید و کار خوبتان را ترک ننمودید و بخاطر رضایت کسی که سرزنشتان نموده است کار زشتی را انجام ندادید آنوقت می شود گفت شما در راه خداوند گام بر می دارید.
آنها که در راه خداوند گام بر می دارند سرزنش سرزنشگران آنها را از ادامه مسیر باز نمی دارد. آنها محکم تر از ین هستند که بخواهند سست شوند.
انسانهای مؤمن مثل کوه هستند و از کوه نیز استوارترند زیرا باد و باران به مرور از کوهها می کاهد ولی از اینان نمی کاهد. و سستشان نمی کند.
اینان در هیبت مثل کوه, در برکت مثل باران, در بخشش مثل زمین, در وسعت مثل آسمان.
این چنین باش!

[h=1]بازی که شیطان راه می اندازد!![/h]


[/HR] حتماً براتون اتفاق افتاده که بعد از ارتکاب گناهی، عذاب وجدانی شدید تمام وجودتان را بگیرد ... سریع توبه کرده اید ولی بعد از توبه انگار هنوز یکی در وجود آدم می گوید: تو گناهکاری، تو چقدر آدم بدی هستی، تو درست بشو نیستی، دلت را به خودت خوش نکن و...
[/HR] [h=2]تا به حال برایتان اتفاق افتاده؟[/h] برای من که این اتفاق در دوران های گذشته به کرّات و البته با گذشت زمان و فهمیدن داستان، خداروشکر نمی گذارم به وجود بیاد ...
لابد می پرسید داستان از چه قرار است؟ از چه سخن می گویم:
از داستان ملامتگریه شیطان لعین رجیم ... عفریت خنّاس، ...
نخندید ... آنقدر دلم از این موجود پر است که دلم می خواهد چند تا صفت دیگر هم برایش بیاورم که تخلیه شوم ...
موجودی که علاوه بر اینکه منتظر است هر کسی را از طریق خودش منحرف کند، هر کسی را با ریسمان مخصوص خودش به چاه گمراهی بکشاند، وقتی هم که فردی بعد از انجام خطا و گناه توبه می کند باز هم دست از سرش بر نمی دارد ...
موجودی که علاوه بر اینکه منتظر است هر کسی را از طریق خودش منحرف کند، هر کسی را با ریسمان مخصوص خودش به چاه گمراهی بکشاند، وقتی هم که فردی بعد از انجام خطا و گناه توبه می کند باز هم دست از سرش بر نمی دارد ...

شروع می کند به ناامید کردن انسان ... نه تو گناهکاری، خدا تو را نمی بخشد، دیگر راه برگشتی برای تو نیست ... حالا که آنقدر بد هستی و راهی برای خوب شدن نیست پس به گناهانت ادامه بده .... و این حرف را بر زبان آدمی جاری می کند که آی از سر من گذشته؛ چه یک وجب و چه صد وجب ... من که انقدر گناه دارم و این گناهان را انجام دادم، دیگر فرقی به حالم نمی کند، پس بذار این چند روز دنیا را با هر آنچه دارم و می توانم بدون هیچ محدودیتی خوش باشم .... و غافل از اینکه این خوش بودن چند روزه ی دنیا طولی نخواهد کشید ...
مواظب این حرف های شیطان باشیم ... او خیلی حیله گر است ... تا می تواند در هر کجا و هر زمان دانه می پاشد تا ما را به صید خودش در بیاورد ...

البته این را هم بگویم که خودش اقرار کرده همه ی آدم ها از بین می برد جز یک گروه خاص را ... لَأغوِیَنَّهُم أجمَعِینَ إلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ (حجر/39/40)
اگر در دام گناه و حیله های او قرار گرفتیم، تنها و تنها به خدا پناه ببریم : وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ/ و اگر از جانب شیطان در تو وسوسه‏اى پدید آمد به خدا پناه ببر، زیرا او شنوا و داناست.(200-201 اعراف) چرا که با یاد خدا و پناه بردن به خدا قدرتی عجیب به دست خواهیم آورد: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسهَّمْ طَئفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون: کسانى که پرهیزگارى مى‏ کنند چون از شیطان وسوسه ‏اى به آنها برسد، خدا را یاد مى‏ کنند، و در دم بصیرت یابند.
و نتیجه آن خواهد شد که إنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99، نحل)
بعد از پیدا کردن توفیق توبه ، دیگر به آن گناه با این نگاه ناامید کننده نگاه نکنیم که خدا نمی بخشد و ... این ها همه حرف های این شیطان است ... چرا که خودش وعده های امید بخش داده است؛ وَ هُوَ الّذِى یَقْبَلُ التَّوبَهَ عَنْ عِبادِهِ ... (25، شوری)

با یاد خدا و پناه بردن به خدا قدرتی عجیب به دست خواهیم آورد: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسهَّمْ طَئفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون: کسانى که پرهیزگارى مى‏ کنند چون از شیطان وسوسه ‏اى به آنها برسد، خدا را یاد مى‏ کنند، و در دم بصیرت یابند.

قُلْ یا عِبادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ ... (53، زمر)
وَ هُوَ الَّذی یَقبَلُ التَّوبةَ عَن عِبادِهِ وَ یَعفُوا عَنِ السَّیئاتِ وَ یَعلَمُ ما تَفعَلُونَ .... (25، شوری)
یا أیُّهَا الذِّینَ آمَنُوا تُوبُوا إلی اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أن یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنّاتٍ تَجری مِنْ تِحْتِهَا الْأَنْهارُ .... (8، تحریم)
خودش فرموده است که با پشیمانی از گناه، استغفار و توبه کنید، که اگر این توبه نصوح باشد ، دیگر جای هیچ نگرانی نیست الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أو ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاستَغفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ اللهُ
بنابر این مواظب باشیم که شیطان بلافاصله بعد از توبه با ریسمان ملامتگریه خود ما را به بازی نگیرد ... همین که از گناهت توبه کردی، پشیمان شدی و اراده به ترک آن کرده، استغفار بگو و همان کافی است برای آمرزش ... خدا غفور و رحیم است: أَنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (118، توبه)



مهربانترین امام
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (مائده: 55)
سرپرست شما خداوند و پیامبر اوست و نیز سرپرست شما آنانی هستند که ایمان آوردند، نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات (صدقه) می دهند.

فقیری وارد مسجد شد و از نمازگذاران خواست که کمکش کنند, کسی به او کمک نکرد هر چه التماس نمود فائده ای نداشت. مأیوس و ناامید داشت از مسجد خارج می شد که مردی در رکوع انگشترش را از دستش در آورد و آن را به طرف او انداخت. فقیر خم شد و انگشتری را که مقابلش روی زمین قرار داشت از زمین برداشت. انگشتر خیلی قیمتی بود. آن مرد این انگشتر را از جنگ خیبر به عنوان غنیمت جنگی صاحب شده بود.
فقیر امیدوار و خوشحال از این که هنوز هستند کسانی که این چنین بیاد نیازمندان هستند از مسجد خارج شد و به آسمان رفت!
او جبرئیل بود که از آسمان به شکل مردی فقیر بر زمین آمده بود تا مرد نمازگذار را که امام علی (علیه السلام) بود بیازماید و ببیند که حال که صاحب انگشتری این چنین گرانقیمت شده است باز هم روحیه بخشندگی دارد؟
امام علی (علیه السلام) می توانست بهانه بیاورد که مشغول نماز است و قبل از این که نمزش به آخر برسد فقیر مسجد را ترک کرده است!! ولی بخشندگی در ذات علی خانه کرده و تار و پودش با مهربانی عجین شده است.
کسی باید رهبر شما باشد که این چنین باشد. نه نمازش او را بی نیاز از انفاق بکند و نه انفاقش او را بی نیاز از نمازش گرداند و نه گاهی نماز بخوانند و گاهی انفاق کند و نه نمازش را بخواند و انفاقش را هم بکند و نه ...
رهبر شما در نماز انفاق می کند! در اوج رابطه با خداوند رابطه با خلق خداوند دارد. رابطه او با خدا جدا از رابطه اشا با مردم نیست. سیاستش جزء دینش نیست. در تفکر او سیاست عین دیانت است.
او جانشین خدا و رسول است. خدا ارحم الراحمین است و رسول رحمة للعالمین است. و خلیفه رسول هم باید کسی باشد که نگذارد هیچ فقیری از خانه خدا و از خدا و از نماز و از نمازگذارن ناامید شود!
اگر آنانی که اهل نماز و مسجد هستند این چنین به فکر دیگران باشند یقینا دیگران هم به آنها پیوسته و فرصتی به شیطان نمی دهند تا آنها را از خداوند برگردانند!
ما شیعیان قبول کرده ایم تا این شخصی و فرزندان معصوم این چنین فردی بر ما ولایت داشته باشند و ما از آنها پیروی کنیم.
دیگران هم می توانند از رهبری این چنین مردانی سود ببرند به شرط آن که بالاترین جای دل خود را به امام علی (علیه السلام) و فرزندان معصومش بدهند. و تنها از اینان اطاعت کنند.
شکری فروانی همه برگها, بارانها, ستارگان و قطران آب دریا به آستان ربوبی که ما را مسلمان به اسلامی ناب نمود و شیعه امام قرار داد.
دوست غیر شیعه ام دستت را به گرمی می فشارم! دوستیت را فرصتی می دانم که ارزشش را فقط خدا می داند.

[h=1]وقتی علامه از یک "واو" حرف می‌کشد![/h]

[h=2]وقتی مفسر قرآن، فحلی باشد مثل علامه، چه عجب! اگر از یک "واو" قرآن، کلیدی بسازد برای حل یک معمای تاریخی ناگشوده[/h]

خداوند در قرآن گاهی به ذکر جزئیات عنایت ویژه مبذول می‌دارد تا آنجا که به‌عنوان مثال حتی ریزترین درخواست‌های قوم بنی‌اسرائیل را هم ذکر می‌کند: «... مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فومها وَ عدسها وَ بَصَلِها ...» (بقره/61) اما گاهی بر عکس، در خصوص مسائلی همچون تعداد رکعات نمازهای واجب و یا اسامی حضرات معصومین (ع)، به‌رغم کنجکاوی مردم، از کنار این جزئیات عبور کرده یا به‌صورت سربسته بیان کرده است. اما باید دانست از آنجا که خداوند حکیم علی‌الاطلاق است و حکیم کار بیهوده و عبث نمی‌کند لذا هر یک از افعال حضرت باری‌تعالی مبتنی بر حکمتی حکیمانه است که باید تلاش کرد تا مهر از سر این حکمت ناگشوده، برگرفته شود.
نمونه دیگر داستان اصحاب کهف است. خداوند در سوره مبارکه کهف، به هنگام روایت سرگذشت اصحاب کهف، تعداد دقیق نقش‌آفرینان این داستان را به‌صورت رمزآلود و مجمل بیان کرده است با اینکه بنا بر گفته مفسران، اساساً یکی از دلایل نزول این سوره مبارکه، پاسخ‌گویی به سوالات دانشمندان یهود هم‌عصر پیامبر بوده است که می‌خواستند از این رهگذر، صدق دعوای نبوت حضرتش را محک بزنند. و حتی قرآن کریم تصریح می‌کند که ما درصدد تبیین قول حق هستیم اما در ذکر تعداد اصحاب کهف، باز به شیوه‌ای مجمل و خاص سخن می‌گوید.
خداوند در قرآن برای دفع این پیامدهای منفی، به شیوه‌ای خاص سعی می‌کند هم خلاف بودن دیدگاه یهود را گوشزد نماید و هم از قول صحیح پرده گشاید. فهم این نکته و تبیین این ظرافت‌ها کار هر کسی نیست. اینجاست که فرق یک مفسر اهل تدقیق در تحقیق با یک مفسر مقلد که تنها به ظواهر قرآن عنایت دارد روشن می‌گردد.
علامه طباطبایی در خصوص این مورد به‌خصوص، سرّ مطلب را این‌گونه به دست می‌دهد:
« از سیاق آیات قرآن کریم می‌توان فهمید که قصه اصحاب کهف میان مردم در گذشته به‌صورت اجمالی مطرح بوده است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «اَمْ حَسِبْتَ اَنّ اَصْحَابَ الْکهْفِ وَالْرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً»[کهف/9] آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!. هم‌چنین آیات قرآن کریم دلالت دارد که در کیفیت داستان اصحاب کهف به‌خصوص در تعداد آن‌ها، بین مردم آن زمان اختلاف وجود داشته و قرآن کریم قول صحیح و نظر حق را بیان کرده است چنان‌که می‌فرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْک نباءهم بالحق...»[کهف/13] ما داستان آنان را برای تو به‌حق بازگو می‌کنیم...». این آیه دلالت دارد که خداوند قول صحیح را در تعداد آنان ذکر فرموده و باز در آیه دیگر می‌فرماید: «قل ربی اعلم بعدّتهم ما یعلمهم الاقلیل....؛ [کهف/22] بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است، جز گروه کمی تعداد آن‌ها را نمی‌دانند....». در این آیه نیز خداوند به پیامبر اکرم ـ صلی‌الله علیه و آله ـ دستور می‌دهد که درباره عدد اصحاب کهف، صحیح‌ترین نظریه را اعلام کند و آن این که خدا به عدد آنان داناتر است، از تعبیر در آیه مذکور فهمیده می‌شود که آن عده قلیل که به تعداد اصحاب کهف علم داشتند از اهل کتاب بوده‌اند...[اما] اگر قرآن کریم، نظریه صحیح و حق را ـ که نظر خودش بود ـ نقل می‌کرد، با توجه به این که آن‌ها می‌خواستند پاسخ مطابق علم آنان باشد، به‌طور یقین قول پیامبر ـ که همان نظریه حق می‌باشد ـ را تکذیب می‌کردند و نسبت جهل به آن حضرت می‌دادند و از طرفی، اگر قرآن کریم، تنها نظریه آن‌ها را نقل می‌کرد ـ که البته خلاف واقع و بی‌اساس بود ـ بعدها به‌عنوان نظریه قرآن معروف می‌شد و آثار و پیامدهای منفی در پی داشت که ساحت مقدس قرآن کریم از آن منزه و مبراست. »(1)
لذا خداوند در قرآن برای دفع این پیامدهای منفی، به شیوه‌ای خاص سعی می‌کند هم خلاف بودن دیدگاه یهود را گوشزد نماید و هم از قول صحیح پرده گشاید. فهم این نکته و تبیین این ظرافت‌ها کار هر کسی نیست. اینجاست که فرق یک مفسر اهل تدقیق در تحقیق با یک مفسر مقلد که تنها به ظواهر قرآن عنایت دارد روشن می‌گردد. دیگران در رمزگشایی از تعداد دقیق اصحاب کهف، سخنانی را به‌صورت جزم بر زبان آورده‌اند که چندان پشتوانه محکمی از عقل و نقل در برندارد.
اما اگر مفسر قرآن، فحلی باشد مانند علامه طباطبایی (ره)، چه عجب! که از یک "واو" قرآن، کلیدی بسازد برای حل یک معمای ناگشوده.
توضیح اینکه: خداوند در کریمه 22 سوره کهف می‌فرماید: سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا [خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمیشان سگشان بود و می‌گویند: پنج تن، بودند و ششمی‌شان سگشان بود تیر به تاریکی می‌افکنند و می‌گویند: هفت تن بودند و هشتمی‌شان سگشان بود بگو: پروردگار من به عدد آن‌ها داناتر است و شمار ایشان را جز اندک کسان نمی‌دانند و تو درباره آن‌ها جز به‌ظاهر مجادله مکن و از کس نظر مخواه]
مرحوم علامه پس از تبیین چرایی طرح این معما بدین شکل از ناحیه خداوند، سه دلیل می‌آورد که کاشف از قول حقی است که مدنظر قرآن است و آن اینکه تعداد اصحاب کهف، هفت تن بیش نبوده است.
« نخست آنکه: چون دو قول اول را قرآن بیان می‌کند به دنبالش می‌گوید: « رَجْمًا بِالْغَیْبِ »، یعنی این تیری است که بدون هدف پرتاب می‌کنند، و کنایه از آنکه گفتاری بدون دلیل است؛ ولی چون می‌فرماید: «و بعضی می‌گویند: تعداد آنان هفت نفر است.» چیزی را به دنبالش بیان نمی‌کند.
دوم آنکه: در « سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کلْبُهُمْ » با «واو» ذکر کرده است و در دو فقره اول «واو» را نیاورده است، و این دلالت بر ثبات و استقرار امر دارد. (زمخشری ) در «کشاف» فرموده است: این واوی است که بر سر جمله‌ای که صفت برای نکره آورده‌ایم یا حال از معرفه قرار داده‌ایم داخل می‌گردد؛ چون گفتار تو که میگوئی: "جآءنی رجل و معه ءاخر و مررت بزید و بیده سیف"، و از همین قبیل است قول خداوند تعالی: « و ما أهلکنا من قریه إلا و لها کتاب معلوم. » و فائده این واو، تأکید اتصال صفت است به موصوف، و دلالت می‌کند بر آنکه اتصاف موصوف به این صفت امر ثابت و با استقراری است. و این واو اعلام می‌کند که آن کسانی که گفتند: آن‌ها هفت نفرند و هشتمین آن‌ها سگ آن‌هاست، این مطلب را از روی ثبات علم و اطمینان خاطر گفته‌اند و به ظن و تخمین اکتفا ننموده‌اند؛ کما آنکه غیر آن‌ها اکتفا به گمان نموده و لذا رجمـا بالغیب برای آنان گفته شده است. ...
و سوم آنکه: آیه مبارکه: «و کذالک بعثناهم لیتسآءلوا بینهم قال قآنئل منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم قالوا ربکم أعلم بما لبثتم؛ و این چنین بیدارشان کردیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند گوینده‌ای از آنان گفت چقدر مانده‌اید گفتند روزی یا پاره‌ای از روز را مانده‌ایم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه مانده‌اید داناتر است.» (کهف/ 19) دلالت دارد بر آنکه چون خداوند آنان را بیدار نمود یک نفر از آن‌ها گفت: چقدر درنگ کرده‌اید؟ گفتند: ما یک روز یا بعضی از یک روز درنگ کرده‌ایم! گفتند: پروردگار شما به مقدار درنگ شما داناتر است. و چون فاعل گفتند، دو جماعت هستند، و جماعت از سه نفر کمتر نیستند؛ پس مجموع این دو جماعت با آن یک نفر پرسش‌کننده نمی‌تواند از هفت نفر کمتر باشد. (2)
خداوند همه خدمتگزاران به ساحت قرآن از جمله روح عزیز این مفسر کبیر را غریق دریای رحمتش گرداند. اللهم آمین!
[h=2]پی‌نوشت‌ها:[/h] 1. ر.ک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی، ج 13، صص 244 تا 299.
2. همان، ج 13، ص 278.

هوچیان
وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (مائده: 58)
و زمانی که برای نماز ندا داده شدید، آن را به مسخره و بازی می گیرند زیرا آنها گروهی هستند که عقل خود ار بکار نمی گریند!

«حَیَّ» یعنی بجنب! زود باش! عقب نیافت! عجله کن! شتاب کن که به موقع برسی! به چی برسی؟
«حی علی الصلوة» برسی به نماز. به نماز؟! خب بله به نماز! بابا همچی گفتی خیال کردیم چی هست! باشه می خونیم. فعلا حالش نیست! اصلا من الان کار دارم بیکار که نیستم. بیکار شدم می رم نماز می خونم.
برای غذا خوردن هم اینو میگی؟! هروقت وقت داشتی و حال داشتی غذا می خوری؟! بابات هم هر وقت حال داشت میره سر کار؟! مادرت چی؟ هروقت حال داشت برات غذا می پزه؟!
عزیز من! با نماز بازی نکن! اگر نماز را کوچک و بی اهمیت بدانی اول سواری دادنت به شیطانه! دیگه تو بد بودن حد نمی شناسی تا آخرش میری!
نه این که نمازخوانها کارهای زشت انجام نمی دهند, نه اونها هم گاهی فریب شیطان را می خورند ولی زود پشیمون میشوند. وقتی بدی رو بدی میاد و فرد از کارش پشیمان نمی شود, قلب انسان مثل لباسی می شود که مدام کثیف می شود و فرد بیخیال تمیز کردن آن خواهد شد.
کسانی به نماز اهمیت نمی دهند و هروقت بیکار شدند و حال داشتند ممکن است چند رکعتی بخوانند که نمی فهمند نماز چه خواصی دارد.
اینها فکر نمی کنند که خداوند که این همه تأکید روی نماز دارد بخاطر منافع خودش که نیست! او بی نیاز همه ستایشهاست. او چه نیاز دارد که ما برایش نماز بخوانیم یا نخوانیم.
او می خواهد ما با نماز خواندن و حفظ ارتباطمان با او به دام شیطان نیافتیم.
تازه این اول کار است, وقتی در مسیر کمال پیشروی کنیم آنوقت بیشترین لذتها را با نمازخواندنمان می بریم. لذتی که با هیچ لذت دیگری برابری نمی کند.
می دانی اگر کسی به جایی برسد که با خدا رفیق شود آنوقت دیگر هیچ وقت احساس تنهایی نمی کند و وقتی احساس تنهایی نکرد نه گناه می کند و نه دلش می گیرد و نه افسرده می شود و نه می ترسد و نه هیچ احساس بدی سراغش می آید.
به جایی می رسد که مثل پیامبر اسلام که می فرمود: من از نماز خواندن سیر نمی شوم!
خدا رفیق آنهایی است که با او رفیقند.
خدا همراه آنهایی است که با او همراهند.
خدا مونس کسانی است که با او مونسند.
خدا لبخند می زند به آنها که از او راضی اند.
خدا دوست دارد کسانی را که او را دوست دارند.
خدا حرف می زند با آنها که با او سخن می گویند.

[h=1]خداوند به خندوانه پاسخ می ‌دهد![/h]
یکی از سوالات ثابت برنامه خنداونه، از پربیننده ‌ترین برنامه‌ های تلویزیونی این روزها، در مورد آرامش است؛ اینکه چه چیزی موجب آرامش مهمان برنامه می ‌شود.


[/HR] پاسخ ‌های متفاوت مهمانان برنامه نیز قابل توجه است. هرکس به ریسمانی چنگ می‌ زند و آرامش را در آن می ‌جوید؛ برخی در خلوت و انزوا، برخی در موسیقی، برخی در خوابیدن، برخی در رانندگی، برخی نوشتن را سببی برای آرامش خود می داند و راه‌های دیگری که برای خود تجربه کرده‌اند.
اما اگر این سوال، از خالق انسان پرسیده شود که آرامش انسان را در کجا باید جست، چه خواهد گفت؟ شاید پاسخ‌ های خدا، کمی متفاوت باشد.
در ابتدا این نکته را خاطر نشان می کنیم که سوء تفاهمی پیش نیاید که اسلام دین نشاط و شادابی است و همه انسانها را به بهره مندی از لذایذ حلال دنیایی توصیه می کند.
اسلام با شادی انسانها هیچ مشکلی ندارد اما برای حفظ سلامت و کرامت انسانها و جامعه قیودی را برای آن در نظر گرفته است که هرگز به معنای مخالفت با شادی نیست.
درباره‌ ی اهمیت شور و نشاط و سرور و جایگاه آن در تعالیم دینی همین بس كه یكی از فصول كتاب‌ های روایی به باب «ادخال‌السرور»[ اصول كافی، ج 1، ص 204] اختصاص داده شده است و از كسانی كه موجبات دل‌ خوشی و شادكامی بندگان خدا را فراهم می ‌آورند، ستایش شده است.
از جمله حدیث زیبایی كه از رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله) نقل است كه فرمود: «ان فی‌الجنه‌ داراً بقال له‌ دارالفرح، لایدخلها الا من فرح‌الصبیان» در بهشت جایی است كه به آن خانه‌ ی شادی گفته می‌شود، هیچ‌ كس به آن خانه وارد نمی ‌شود مگر آن‌ كه موجب شادی كودكان شده باشد.
در جایی دیگر باز از رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله) نقل شده است كه: «ان فی ‌الجنه داراً یقال له دارالفرح، لایدخلها الا من فرح یتامی ‌المۆمنین»[ همان]
آن ‌چه از این احادیث برداشت می‌ شود این است كه بین شاد كردن مۆمن و پاداش بهشت رابطه‌ ی معنی ‌داری وجود دارد و خداوند برای كسانی كه موجبات فرح و شادی بندگانش را فراهم می ‌آورند امتیاز ویژه‌ای قائل است.

[h=2]شب[/h] خداوند روز را برای فعالیت بدنی و کار آفریده و شب را برای استراحت و کسب آرامش و تجدید قوا.
شب را تاریک فرمود تا انسان ‌ها فعالیت روز را خاتمه دهند و دمی بیاسایند تا چشمشان به روشنی روز، بینا شود.
اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّیْلَ لِتَسْكُنُواْ فِیهِ ؛ خداوند كسى است كه شب را براى شما آفرید تا در آن بیاسایید. (غافر، 61)
اگر جستجوی آرامش در روز، نتیجه نداشته باشد، می‌ توان برای آن در شب نتیجه ‌ای یافت.

اگر جستجوی آرامش در روز، نتیجه نداشته باشد، می‌ توان برای آن در شب نتیجه ‌ای یافت


[h=2]خانه[/h] انسان ‌ها بعد از آنکه فعالیت روزانه خود را خاتمه می‌ دهند نیازمند مکانی هستند تا شب هنگام در آن استراحت کنند (به قول عرب، بیتوته کنند) و انرژی از دست رفته را باز یابند.
خانه (همان بیت به زبان عربی)، گزینه دیگری است که قرآن کریم از آن به عنوان عاملی برای آرامش یاد می‌کند.
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُیُوتِكُمْ سَكَنًا ؛ و خدا براى شما از خانه ‏هایتان محل سكونت (و آرامش) قرار داد.(نحل، 80)
البته ایجاد و حفظ این آرامش بر عهده خانم و آقای خانه است. هر دو وظیفه دارند تا با مدیریت صحیح زندگی، از این موهبت مراقبت نمایند. وظیفه دارند که اگر مسئله‌ ای هم در خانه پدید آمد، آن را از راه صحیح حل کنند تا کوچک‌ ترین خدشه ‌ای بر گوهر آرامش، وارد نشود.
ضمن اینکه می‌ توان چنین گفت که اگر آرامش در خانه‌ای پیدا نشود، یک انحرافی از مسیر الهی صورت گرفته است.
[h=2]همسر
[/h] شاید سفرهای مجردی برای بسیاری لذت ‌بخش باشد، اما آنچه آرامش بیشتری به انسان می ‌دهد، بودن در کنار همسر است؛ همسری که هم همسفری شفیق باشد، هم به هنگام نیاز، حاجت انسان را برآورد.
خَلَقَ لَكمُ مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُواْ إِلَیْهَا ؛ همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در كنار آنان آرامش یابید.(روم، 21)
آرامشی ناشی از دیدن جمال نعمت الهی، آرامشی ناشی از همسری که به راه خدا دعوت می ‌کند، آرامشی ناشی از همسری پر محبت و مهربان، و آرامشی برخاسته از همسری که نیازهای عاطفی و جنسی را برآورده می ‌کند.
شاید به ذهن برخی بیاید که در این صورت چرا آرامش در زندگی برخی متأهلین دیده نمی ‌شود؟
در پاسخ باید گفت که وقتی چاقویی نمی ‌بُرد، چنین نیست که چاقو برای بریدن نباشد، بلکه عیب از این چاقوست که کُند است و باید تیز شود. وقتی در زندگی، استانداردها رعایت شود، حتماً آن زندگی آرامش ‌بخش خواهد بود.
دعای پیامبر صلی الله علیه وآله:
إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُم ؛ دعاى تو، مایه آرامش آن‌ هاست.
دعای پیامبر صلی الله علیه واله در حق هر کسی مایه آرامش اوست. برای دست یافتن به این موهبت نیز راه‌ هایی پیش روی ماست؛
- زیارت پیامبر صلی الله علیه واله چه از نزدیک و در مدینه منوره و چه از بعید و در هر جای دنیا و خواستن دعای ایشان در حق ما.

وقتی چاقویی نمی ‌بُرد، چنین نیست که چاقو برای بریدن نباشد، بلکه عیب از این چاقوست که کُند است و باید تیز شود. وقتی در زندگی، استانداردها رعایت شود، حتماً آن زندگی آرامش ‌بخش خواهد بود

- زیارت هر یک از ائمه بزرگوار علیهم السلام و امامزادگان و خواستن شفاعت این پاکان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله.
- خواندن نماز و هدیه به روح مطهر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله.
- صلوات بر حضرت رسول صلی الله علیه واله که مطمئناً از جانب ایشان بی ‌پاسخ نخواهد ماند. [h=2]یاد خدا[/h] بالاتر از همه این موارد، موثرترین داروی آرامش، یاد خداست.
الَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ‌ها آرامش مى‏یابد.(رعد، 28)
پس خداوند، آرامش حقیقی را در یاد خود و همراهی انسان‌ ها با او می ‌داند چراکه اطمینان قلب محکم ‌تر و والاتر از سکینه است.
آرامش حقیقی را کسانی دارند که در دل شب، در خانه‌ هایشان به پا می ‌خیزند و در کنار همسر مهربانشان خدا را یاد می ‌کنند. صلوات بر پیامبر و خاندانش می ‌فرستند و از اینکه خداوند به آن ‌ها همسری عنایت فرموده که یاورشان در دین ‌داری است او را شکر می‌ گویند.
زین پس وقتی آقای جوان، مجری برنامه ی موفق و خوب خندوانه از مهمان برنامه پرسید که چه چیز به شما آرامش می ‌دهد، پاسخ خداوند را مرور کنیم، کمی بیندیشیم و پاسخ را در گزینه ‌های خدایی بجوییم.

ستمگران تنها
ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ (مائده: 72)
برای ستمگران یاری وجود ندارد!

یکی, دوتا, سه تا زورگو تو هر کلاسی هستند. نه تنها در مدرسه ای که تو درس می خوانی بلکه در همه مدارس کشور و مدارس همه کشورها می توان از این زوگوها پیدا کرد. زورگوهایی که مدام مزاحم دیگر دانش آموزان هستند خصوصا بیشتر برای درس خوانها مزاحمت درست می کنند.
عده ای از بچه های ترسو و یا طماع هم همیشه دور این زورگوها می چرخند.
این قانون اختصاص به مدرسه ندارد. در سطح مسؤولین کشورها نیز هست. در دنیا, آمریکا و اسرائیل زورگو هستند و خیلی از کشورها هم نوچه های آنها هستند. بخاطر این که یا می ترسند و یا به جیب و کمکهای مالی آنها طمع دارند. احساس می کنند اگر بخواهند قدرتشان محفوظ بماند چاره ای ندارند جز آن که گوش به فرمان ابرقدرتها باشند. البته ابرقدرت هم عنوانی است که خودشان به خودشان داده اند والا ببر پوشالی هستند که تنها شکلی از ببر و قدرت دارند.
هر ظالمی بدون نوچه هایش هیچ احساس قدرت نمی کند. از طرفی نوچه ها هم با پشتیبانی ظالمها احساس قدرت می کنند!
نگاه کنید! ببینید! چه دنیایی است؟!. دو قدرت پوچ چگونه به یکدیگر وابسته هستند!
آدمهای ستمگر و زورگو هیچ دوستی ندارند. وقتی محتاج به کمک دیگران باشند, دیگرانی وجود ندارند تا آنها را یاری کنند.
همه اطرافیان زورگوها, به خون آنها تشنه اند می خواهند سر به تنشان نباشد. بیشترین خیانت را همین نزدیکان به آنها می کنند.
وقتی کسی با ستم به دیگران قدرتی پیدا می کند منتظر باشد تا کسی دیگر با همین ستمگری براو چیره شود. آدمها از همان مسیری که بالا می آیند پایین می روند!
خصوصا روز قیامت آدمها ظالم خیلی احساس تنهایی می کنند, هیچ کس نیز به آنها کمک کند. نه پیامبران, نه امامان, نه شهیدان, نه دیگر انسانهای خوب.
البته همه آنچه گفتیم برای آنهایی است که همچنان به ستمها و زورگوییهای خود ادامه دهند و الا اگر دست از کارهای زشتشان بردارند و بجای روحیه ستیزه جویی مهربان باشند خداوند آنها را بخشیده و آنوقت دوستانی خوب اطرافسان را می گیرند و در وقت نیاز, یاریشان می کنند.
خداوند به اندازه ذره ای به هیچ کس ستم نمی کند تو هم این چنین باش!
برایم دعا کن که من هم اینچنین باشم!.
دوست دارم آزارم به مورچه ای هم نرسد. امام علی می گوید: من پوست جویی را از دهان موریانه به ازاری گنجهای دنیا نمی گیرم.
اگر اعلان کنند هر کس مورچه مرده ای را بیاورد به او ده ریال خواهیم داد! به نظرم نسل مورچه را مردم از بین ببرند. مرگ مورچه به ازای ده ریال!! پوست جویی به ازای همه دنیا!!

[h=1]چرا قرآن به زبان های مختلف نازل نشد؟[/h]

تعبیر عربی بودن كه در قرآن كریم در حدود 10 مورد آورده شده، اشاره به زبان عربی امروزی نیست بلكه مراد واضح و روشن بودن آن تعالیم الهی و خالی بودن آنها از پیچیدگی و ابهام می باشد.

در این نوشتار بنا داریم با ویژگی های منطقه جزیره العرب كه عربستان جزئی از آن منطقه بزرگ محسوب می شده، آشنا شویم سپس ویژگی ها و خصوصیات زبان عربی را مورد بررسی قرار دهیم. از این رو توجه به مطالب ذیل لازم است:
1 ـ اهمیت و سوق الجیشى بودن سرزمین حجاز و مناسب بودن این منطقه براى نشر اسلام نسبت به دیگر مناطق جهان و حكمت هاى دیگرى باعث شد این سرزمین خاستگاه بعثت پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) باشد. سخنورى و به رخ كشیدن سخنان ادبى و اشعار زیبا، سرزمین مكه و اطراف آن را به میدان هماوردى ساكنانش ـ در این زمینه ـ تبدیل كرده بود، و از سویى حكمت الهى اقتضا داشت كه معجزه ى پیامبر صلی الله و علیه وآله متناسب فن و علم رایج در آن زمان و مكان باشد; همان گونه كه در معجزه هاى پیامبران دیگر، این مصلحت رعایت شده است.
در چنین شرایطى بهترین معجزه، آوردن كتابى است كه با سخنان شیوا و دلنشین، برترى خود را بر قوى ترین و زیباترین سخنان آن دوران آشكار كند.

با توجه به روحیه خاص مردم عربستان و خوی تعصب و جاهلیت و نادانی که با اعتقادات آنان عجین گشته بود و نیز با زبان عربی به خوبی آشنایی داشتند و به آن شعر می سرودند و نثر می نوشتند و باهم رقابت ادبی داشتند، اگر زبان قرآن، زبان دیگری غیر از زبان عربی بود یقیناً لجاجت با قرآن و آوردن آن مضاعف می شد و از آنجا که قرآن کریم کلام خدا است و کلام خدا باید با روشن ترین وجه بیان شود و هیچ گونه ابهام و گنگی نداشته باشد لذا قرآن به زبان عربی نازل گردیده تا زمینه برای بهانه جویان فراهم نباشد.

2 ـ خانه كعبه به عنوان مقدس ترین بنای جهان توسط حضرت ابراهیم (علیه السلام) و به امر خداوند متعال در این منطقه بنا شده كه به عنوان قبله مسلمانان قرار گرفت.
2 ـ بنای مقدس دیگری به نام بیت المقدس كه قبله اولین مسلمانان بود در این منطقه واقع شده است.
3 ـ پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عربستان متولد شده است. زیرا طائفه و قبلیه ی ایشان كه از نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) هستند و آنجا ساكن بوده اند. لذا همان گونه كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در آن منطقه متولد شده، در همان منطقه نیز قرآن بر ایشان نازل گردیده است.

4 - با توجه به روحیه خاص مردم عربستان و خوی تعصب و جاهلیت و نادانی که با اعتقادات آنان عجین گشته بود و نیز با زبان عربی به خوبی آشنایی داشتند و به آن شعر می سرودند و نثر می نوشتند و باهم رقابت ادبی داشتند، اگر زبان قرآن، زبان دیگری غیر از زبان عربی بود یقیناً لجاجت با قرآن و آوردن آن مضاعف می شد و از آنجا که قرآن کریم کلام خدا است و کلام خدا باید با روشن ترین وجه بیان شود و هیچ گونه ابهام و گنگی نداشته باشد لذا قرآن به زبان عربی نازل گردیده تا زمینه برای بهانه جویان فراهم نباشد.
قرآن کریم می فرماید: “وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ.”(فصلت /44) و اگر [این كتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم قطعاً مى‏ گفتند چرا آیه ‏هاى آن روشن بیان نشده.

[h=2]ویژگی های زبان عربی[/h] 1 - زبان شناسان عقیده دارند كه زبان عربى داراى امتیازاتى است كه در سایر زبان ها نیست; قواعد آن قیاسى تر از سایر زبان هاست. اشتقاق كلمات و واژه هاى آن بیش از سایر زبان هاست.
دستور زبان و علم فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبان ها ممتاز مى سازد; از این رو در باره ى زبان عربى قرآن، می فرماید: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ،بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ (شعرا آیه 193- 195)

برای اینکه جای هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند “آن را به زبان عربی آشکار نازل کرد.

در روایتى آمده است: «یبیّن الألسن و لا تبیّنه الألسن (اصول كافى، ج2، ص637، كتاب فضل القرآن) عربى فصیح، از واژه ها و ساختارى برخوردار است كه گویایى دیگر زبان ها را دارد، در حالى كه زبان هاى دیگر گویایى زبان عربى را ندارند».
در تفسیر نورالثقلین در تفسیر “بلسان عربی مبین” شخصی به نام حجال از امام صادق (علیه السلام) سوال نمود. ایشان فرمودند: یعنی آن زبان ها را روشن می کند و آن را زبان ها روشن نمی کنند. (نورالثقلین: ج 4، ص 65، فصلت، آیه 44)
در تفسیر نمونه تفسیر آیه “ نزل به الروح الامین ... بلسان عربی مبین (تفسیرنمونه: ج 15، ص 347) می نویسد برای اینکه جای هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند “آن را به زبان عربی آشکار نازل کرد.
در تفسیر علی بن ابراهیم در فضیلت و برتری عجم بر عرب در پذیرش قرآن آمده است: از امام صادق (علیه السلام) نقل است: که درباره آیه “وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ” (198، شعراء) فرمودند: اگر قرآن بر عجم نازل شده عرب به آن ایمان نمی آورد و این برای عجم فضیلتی است .
3 ـ شیوایی و رسایی آن تا حدّی است كه بدون ابهام، معنا و مقصود خود را به طور واضح و روشن به مخاطب تفهیم می كند، كما این كه خداوند متعال در آیه 28 سوره «زمر» به این مطلب این چنین اشاره فرموده: قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ: قرآنی است فصیح و خالی از هرگونه كجی و نادرستی باشد كه اهل تقوی شوند.

[h=2]نتیجه[/h] با ویژگی های منطقه حجاز و عربستان و خصوصیات بارز زبان عربی در می یابیم كه بهترین مكان نزول قرآن و بهترین زبان برای كلام قرآن در نظر گرفته شده است تا تعالیم نورانی قرآن كریم به سایر نقاط جهان انتقال یابد بدون این كه از محتوا و مضمون آن كاسته شود، البته شایان ذكر است كه تعبیر عربی بودن كه در قرآن كریم در حدود 10 مورد آورده شده، اشاره به زبان عربی امروزی نیست بلكه مراد واضح و روشن بودن آن تعالیم الهی و خالی بودن آنها از پیچیدگی و ابهام می باشد، از این رو می توان خلاصه ای از محتوای این چند آیه را این چنین بیان كرد: ما قرآن را به شیوه ای واضح و روشن و با بیانی رسا و شیوا برای شما فرستادیم.

صهیونیست ها
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ (مائده: 82)
یهودیان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنین خواهی یافت!

پیامبران بزرگ دارای برنامه های متفاوتی نسبت به یکدیگر هستند هرچند از نظر مسائل اعتقادی تفاوتی با هم ندارند.
بالاخره شرایط زندگی انسانها همانطور که تفاوت می کند و قدرت درکشان نیز تغییر می کند برنامه های عملی الهی آنها نیز باید تفاوت کند.
پیروان هر پیامبری باید با آمدن پیامبر جدید از او پیروی کنند, ممکن است پیامبر جدید برنامه جدیدی نداشته باشد ولی بالاخره باید از او اطاعت نمود و خود را پیرو پیامبر جدید دانست.
متأسفانه پیامبران جدید که می آمدند بسیاری از پیروان پیامبر قبلی تسلیم پیامبر جدید نمی شدند و او را اصلا پیامبر نمی دانستند.
مثلا با آمدن حضرت عیسی باید پیروان حضرت موسی به دین ایشان درمی آمدند ولی بعضی از آنها این کار را نکردند و به ایشان گفتند: «تو اصلا پیامبر نیستی!»
وقتی پیامبر اسلام آمد باز بعضی از پیروان پیامبران قبل به دین اسلام نگرویدند و به ایشان گفتند: «تو اصلا پیامبر نیستی! تو دروغ می گویی که پیامبری! مطالب قرآن را هم دیگران به تو آموختند, بیخود می گویی اینها از طرف خداست!»
خداوند در پاسخ آنها می فرمود: اگر دیگران این مطالب را به او آموختند خب پس باید شماهم بتوانید مثل آن را بیاورید! لااقل یک سوره مثل قرآن بیاورید, یک سوره نه, یک آیه مثل قرآن بیاورید.
آنها نه توانستند مثل قرآن بیاورند و نه مسلمان شدند. و حتی با دشمنان دشمنی ورزیدند. دشمنی که تا این زمان هم ادامه دارد.
در این میان یهودیان دشمنی بیشتری نسبت به مسلمانان داشتند.
چرا یهودیان دشمنی بیشتری از دیگر کافران نسبت به مسلمانان داشتند؟
پاسخ به این سؤال خیلی مفصل است. اگر نویسنده توفیق پیدا کنده به زبان نوجوانان کتابی درباره یهودیان ان شاء الله خواهد نوشت.
ولی به طور خلاصه خدمت تو دوست نوجوان بگویم: یهودیان انسانهای پستی بودند, قدرت لطف و احسان دیگران را نمی دانستند و بر همین اساس پیامبران و انسانهای صالح زیادی را کشتند و با ایجاد تفرقه بین دیگران قدرت سیاسی کشورهای را تضعیف می کردند و با ربا خواری و پرداختن به دیگر راههای نامشروع جمع آوری ثروت دیگران را تحت سلطه خود نگه می داشتند چنان که الان هم همین طور است. و این چنین مردم دنیا را از خود متنفر ساختند.
اسلام با یهودیان به شدت مخالف بود و با آنها مبارزه نمود. و الان هم مبارزه می کند.
یهودیان تمام قدرتشان را از قدیم تا الان و همچنین در آینده برای مبارزه با مسلمانان گذاشته اند.
البته همه یهودیان این گونه نیستند بالاخره بعضی از آنها انصاف دارند و به دیگر انسانها احترام می گذارند. همچنین به مسلمانان. مثل یهودیان کشور خودمان. ولی متأسفانه عده ای به نام دینهای آسمانی به دنبال منافع زمینی خود هستند.
خدایا همه ستمگران را نابود ساز!

[h=1]آیه صلوات و درود[/h]


در آیه 56 سوره احزاب مى‏خوانیم: "ان الله و ملائكته یصلون على النبى یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما"؛ «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستند، اى كسانى كه ایمان آورده‏اید بر او درود بفرستید و سلام بگوئید و در برابر فرمانش تسلیم باشید.»
در این آیه مقام پیامبر اسلام به عالی‌ترین وجه ترسیم شده است، چرا كه هم خداوند متعال و هم تمام فرشتگان مقرب او بر پیامبر درود مى‏فرستند و هم دستور داده شده است همه مؤمنان بدون استثنا بر او رحمت و درود و سلام بفرستند.
در روایات بسیارى مى‏خوانیم كه وقتى اصحاب و یاران از حضرتش سوال كردند: چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستیم، پیغمبر اكرم «آل» را در كنار خود قرار داد و تمام رحمت و درودى كه از خداوند براى او تقاضا مى‏شد، براى «آلش» نیز تقاضا مى‏شد، این قرینه است بر این كه صلوات و درود خداوند و ملائكه نیز تعمیم دارد، هم شامل پیامبر و هم شامل «آل» او مى‏شود، و این یك مساله ساده نیست، بلكه نشان مى‏دهد كه آنها مقاماتى دارند تالى پیغمبر و مأموریتى دارند در جهاتى شبیه مأموریت او، وگرنه این همه مقام تنها به خاطر خویشاوندى، غیر ممكن است .

چه مقامى از این بالاتر؟ و چه عظمتى از این بیشتر؟
درست است كه در این آیه، سخنى از آل پیامبر صلی الله علیه و آله به میان نیامده است، ولى در روایات بسیارى مى‏خوانیم كه وقتى اصحاب و یاران از حضرتش سوال كردند: چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستیم، پیغمبر اكرم «آل» را در كنار خود قرار داد و تمام رحمت و درودى كه از خداوند براى او تقاضا مى‏شد، براى «آلش» نیز تقاضا مى‏شد، این قرینه است بر این كه صلوات و درود خداوند و ملائكه نیز تعمیم دارد، هم شامل پیامبر و هم شامل «آل» او مى‏شود، و این یك مساله ساده نیست، بلكه نشان مى‏دهد كه آنها مقاماتى دارند تالى پیغمبر و مأموریتى دارند در جهاتى شبیه مأموریت او، وگرنه این همه مقام تنها به خاطر خویشاوندى، غیر ممكن است .

اكنون به سراغ بخشى از این رویات كه در معروف‌ترین منابع اهل تسنن آمده است، مى‏رویم .
- در«صحیح بخارى» از «ابو سعید خدرى» نقل شده است كه ما عرض كردیم: «اى رسول خدا! سلام بر تو معلوم است، چگونه صلوات بر تو بفرستیم»؟ فرمود: قولوا اللهم صل على محمد عبدك و رسولك كما صلیت على ابراهیم، و آل ابراهیم و بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهیم؛«بگوئید خداوندا درود بفرست بر محمد بنده‏ات و رسولت همان گونه كه درود بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادى، و بركت بفرست بر محمد و بر آل محمد، آن گونه كه بركت فرستادى بر ابراهیم.»(1)
«بیهقى» در ذیل یكى از روایاتى كه در آن سخن از نماز به میان نیامده است مى‏گوید: این روایت نیز ناظر به حال نماز است زیرا جمله قد علمنا كیف نسلم؛ «ما مى‏دانیم چگونه سلام بر تو بفرستیم» اشاره به سلام در تشهد است (السلام علیك ایها النبى و رحمة الله و بركاته) بنابراین مراد از صلوات نیز همان فرستادن صلوات در تشهد است.

در همان كتاب و همان صفحه این حدیث به طور كامل‌ترى از «كعب بن عجره» (یكى از صحابه معروف) نقل مى‏كند كه به رسول خدا عرض كردند: چگونگى سلام بر تو را دانسته‏ایم، اما صلوات بر تو چگونه باید باشد؟ فرمود: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صلیت على آل ابراهیم انك حمید مجید، اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على آل ابراهیم انك حمید مجید.(2)
توجه داشته باشید كه بخارى این احادیث را در ذیل آیه شریفه ان الله و ملائكته... ذكر مى‏كند.
- در «صحیح مسلم» كه دومین منبع حدیث معروف برادران اهل تسنن است از «ابى مسعود انصارى» نقل شده كه پیامبر صلی الله علیه و آله نزد ما آمد و ما در مجلس «سعد بن عباده» بودیم، «بشیر» فرزند «سعد» عرض كرد: «اى رسول خدا، خداوند به ما دستور داده بر تو صلوات بفرستیم، چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر نخست سكوت كرد، سپس فرمود بگوئید: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صلیت على آل ابراهیم، بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على آل ابراهیم فى العالمین انك حمید مجید.(3)
- در تفسیر «الدرالمنثور» كه معروف‌ترین تفسیر روایى است همان روایت ابوسعید خدرى را از «بخارى» و «نسائى» و «ابن ماجه» و«ابن مردویه» از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل مى‏كند.(4)
و در همان كتاب عبارت «ابو مسعود انصارى» را از ترمذى و نسائى نقل كرده است. (5)
و عین این، مضمون را نیز با مختصر تفاوتى از «مالك»، و «احمد » و «بخارى» و «مسلم» و «ابوداود» و «نسائى» و «ابن ماجه» و«ابن مردویه» و از «ابواحمد ساعدى» نقل مى‏كند.(6)
«حاكم نیشابورى» در المستدرك على الصحیحین از ابن ابى لیلى نقل مى‏كند كه «كعب بن عجره» مرا ملاقات كرد و گفت: آیا هدیه‏اى به تو بدهم كه از پیامبر شنیدم؟!
گفتم: آرى هدیه كن، گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال كردیم: چگونه بر شما اهل‌بیت علیهم‌السلام صلوات بفرستیم؟ فرمود: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم انك حمید مجید اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهیم و على آل ابراهیم انك حمید مجید .
سپس حاكم نیشابورى كه بناى او بر این است احادیثى را ذكر كند كه در صحیح بخارى و مسلم نیست، مى‏گوید: این حدیث را با همین سند و الفاظ، بخارى از «موسى بن اسماعیل» در كتاب خود نقل كرده، و اگر من آن را در اینجا تكرار كردم به خاطر آن است كه معلوم شود اهل‌بیت و آل همه یكى هستند (باید توجه داشت كه حاكم این حدیث را بعد از حدیث «كساء»كه در آن تصریح شده اهل‌بیت من على و فاطمه (حسن و حسین علیهم السلام هستند نقل كرده است).(7) و این یك تعبیر پر معنى است .
سپس «حاكم» به دنبال آن، حدیث ثقلین و به دنبال آن، حدیث ابوهریره را نقل مى‏كند كه پیامبر نگاه به على و حسن و حسین علیهم السلام كرد و فرمود: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم؛ «من با هر كس كه با شما از در جنگ در آید، اعلان حنگ مى‏دهم، و با هر كس كه با شما در صلح باشد در صلحم.» (8)
«محمد بن جریر طبرى» نیز در تفسیر خود در ذیل همین آیه، روایت فوق را با كمى تفاوت از «موسى بن طلحه» از پدرش نقل كرده است، و در روایت دیگرى همان را از «ابن عباس» روایت كرده، و در روایت سومى از زیاد و ابراهیم و در روایت چهارم از «عبدالرحمن بن بشربن مسعود انصارى.»(9)
«بیهقى» نیز در كتاب معروف «سنن» روایات متعددى در این زمینه نقل كرده كه بعضى از آنها وظیفه مسلمانان را در موقع نماز، و هنگام تشهد روشن مى‏سازد، از جمله در حدیثى از «ابى مسعود عقبّه بن عمرو» نقل مى‏كند كه مردى آمد و خدمت پیامبر نشست، و ما نیز نزد او بودیم، عرض كرد، اى رسول خدا! كیفیت سلام بر تو را مى‏دانیم ولى هنگامى كه نماز مى‏خوانیم چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟ پیامبر سكوت كرد تا آنجا كه ما فكر كردیم اى كاش این مرد چنین سؤال را نمى‏كرد سپس فرمود: اذا انتم صلیتم علىّ فقولوا اللهم صل على محمد النبى الامى و على آل محمد، كما صلیت على ابراهیم و على آل ابراهیم و بارك على محمد النبى الامى و على آل محمد كما باركت على ابراهیم و على آل ابراهیم انك حمید مجید.
سپس از ابو عبدالله شافعى نقل مى‏كند كه این حدیث صحیحى است كه درباره صلوات فرستادن بر پیغمبر در نمازها سخن مى‏گوید.(10)
«بیهقى» احادیث متعدد دیگرى نیز در زمینه چگونگى صلوات بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به طور مطلق یا در نماز آورده مخصوصا در حدیثى از «كعب بن عجره» از پیغمبر اكرم نقل مى‏كند كه: انه كان یقول فى الصلوة؛ اللهم صل على محمد و آل محمد كما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهیم و آل ابراهیم انك حمید مجید: پیامبر در نماز خود چنین مى‏فرمود: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صلیت...(11)
از این حدیث روشن مى‏شود كه حتى خود پیغمبر در نمازهایش این صلوات را مى‏فرستاد.
«بیهقى» در ذیل یكى از روایاتى كه در آن سخن از نماز به میان نیامده است مى‏گوید: این روایت نیز ناظر به حال نماز است زیرا جمله قد علمنا كیف نسلم؛ «ما مى‏دانیم چگونه سلام بر تو بفرستیم» اشاره به سلام در تشهد است (السلام علیك ایها النبى و رحمة الله و بركاته) بنابراین مراد از صلوات نیز همان فرستادن صلوات در تشهد است.(12)
به این ترتیب مسلمانان مأمورند همان گونه كه به عقیده تمام فرق مسلمین سلام بر پیغمبر را به صورت السلام علیك ایها النبى و رحمة الله در تشهد نماز بگویند مأمورند كه صلوات بر پیغمبر را نیز در تشهد بگویند
هر چند در میان مذاهب چهارگانه اهل تسنن در اینجا مختصر اختلافى دیده مى‏شود شافعى‏ها و حنبلى‏ها مى‏گویند صلوات بر پیامبر در تشهد دوم واجب است در حالى كه مالكى‏ها و حنفى‏ها آن را سنت مى‏دانند (13) ولى طبق روایات فوق بر همه واجب است .
به هر حال كتاب‌هایى كه روایات مربوط به صلوات بر محمد وآل محمد (به طور مطلق یا در خصوص تشهد نماز) در آن نقل شده بیش از آن است كه در این مختصر بیان شد، آنچه در بالا آمد، نمونه‏اى از این روایات و این كتب است، این روایات را گروهى از صحابه مانند ابن عباس، طلحه، ابو سعید خدرى، ابوهریره، ابو مسعود انصارى، بریده، ابن مسعود، كعب بن عجره ، و شخص على علیه السلام نقل كرده‏اند .
نكته‏اى كه مایه شگفتى است این است كه دانشمندان اهل تسنن - على‌رغم این همه تاكیداتى كه در روایات پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به اضافه كردن «آل محمد» وارد شده، همیشه (جز در موارد بسیار نادر) آل محمد را حذف مى‏كنند و مى‏گویند: صلى الله علیه و سلم .
ابن حجر در صواعق چنین نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء قالوا و ما الصلاة البتراء، قال: تقولون: اللهم صل على محمد و تمسكون، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:«هرگز بر من صلوات بریده و ناقص نفرستید، عرض كردند صلوات بریده و ناقص چیست؟ فرمود: این كه بگوئید: اللهم صل على محمد و امساك كنید و ادامه ندهید بلكه بگوید: اللهم صل على محمد و آل محمد.

و از آن عجیب‌تر این كه: در كتب حدیث حتى در ابوابى كه روایات فوق در مورد اضافه كردن آل محمد نقل مى‏شود هنگامى كه نام پیامبر را در لابلاى همین احادیث ذكر مى‏كنند، مى‏گویند «صلى الله علیه و سلم» (بدون اضافه ال) و ما نمى‌دانیم چه عذرى در پیشگاه پیامبر در این مخالفت صریح با دستور آن حضرت دارند؟
مثلا بیهقى در عنوان همین باب مى‏نویسد: «باب الصلوة على النبى صلى الله علیه و سلم فى التشهد»و همچنین در بعضى دیگر از منابع معروف حدیث .
سمهودى در الاشراف على فضل الاشراف از ابن مسعود انصارى نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود: من صلى صلاة لم یصل فیها علىّ و على اهل بیتى لم تقبل؛ «كسى كه نمازى بخواند كه در آن بر من و بر اهل‌بیتم صلوات نفرستد نمازش قبول نیست.»

انتخاب این عنوان خواه از سوى مؤلفان این كتب باشد و یا محققان بعد، با توجه به آنچه در ذیل آن آمده بسیار عجیب و متناقض است .
این بحث را با دو حدیث دیگر پایان مى‏دهیم:
- ابن حجر در صواعق چنین نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء قالوا و ما الصلاة البتراء، قال: تقولون: اللهم صل على محمد و تمسكون، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:«هرگز بر من صلوات بریده و ناقص نفرستید، عرض كردند صلوات بریده و ناقص چیست؟ فرمود: این كه بگوئید: اللهم صل على محمد و امساك كنید و ادامه ندهید بلكه بگوید: اللهم صل على محمد و آل محمد.(14)
این حدیث نشان مى‏دهد كه حتى كلمه على نباید میان محمد و آل محمد جدایى بیافكند باید گفت: اللهم صل على محمد و آل محمد.
- سمهودى در الاشراف على فضل الاشراف از ابن مسعود انصارى نقل مى‏كند كه رسول خدا فرمود: من صلى صلاة لم یصل فیها علىّ و على اهل بیتى لم تقبل؛ «كسى كه نمازى بخواند كه در آن بر من و بر اهل‌بیتم صلوات نفرستد نمازش قبول نیست.» (15)
و ظاهرا امام شافعى در آن شعر معروفش ناظر به همین روایت است كه مى‏گوید:
یا اهل‌بیت رسول الله حبّكم فرض من الله فى القرآن انزله
كفاكم من عظیم القدر انكم من لم یصل علیكم لاصلاة له
«اى اهل‌بیت رسول الله محبت شما، از سوى خداوند در قرآن واجب شده است .
در عظمت مقام شما همین بس است كه هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است.(16) آیا كسانى كه چنین مقامى را دارند كه نامشان در كنار نام پیامبر اکرم در نمازها به عنوان یك فریضه الهى باید ذكر شود مى‏توان همسنگ دیگران شمرد، و با وجود آنان جایى براى غیر آنان در مساله ولایت و امامت و جانشینى پیامبر صلی الله علیه و آله باقى مى‏ماند؟ كدام فرد منصف مى‏تواند دیگران را بر آنان با این همه مقام فضیلت ترجیح دهد؟ آیا اینها همه به طور مستقیم مسئله ولایت و خلافت را روشن نمى‏سازد؟ داورى با شماست .

[h=2]پی‌نوشت‌ها:[/h]1- صحیح بخارى، ج 6، ص 151 (طبع دارالجیل بیروت).
2- همان مدرك.
3- صحیح مسلم، ج 1، ص 305، حدیث 65 (طبع احیاء تراث العربى، بیروت).
4- الدرالمنثور، ج 5، ص 217.
5- همان مدرك.
6- الدرالمنثور، ج 5، ص 217.
7- المستدرك على الصحیحین، ج 3، ص 148.
8- همان مدرك، ص 149.
9- تفسیر جامع البیان (طبرى)، ج 22، ص 32 (چاپ دارالمعرفه بیروت).
10- سنن بیهقى، ج 2، ص 146 و 147.
11- همان مدرك، ص 147.
12- سنن بیهقى، ج 2، ص 147.
13- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 266 (طبع دارالفكر).
14- صواعق، ص 144.
15- سمهودى در الاشراف، ص 28 (مطابق نقل احقاق الحق، ج 18، ص 310).
16- در كتاب نفیس الغدیر انتساب این اشعار را به امام شافعى از «شرح المواهب زرقانى» ج 7، ص 7 و جمعى دیگر آورده است .

تفرقه بیانداز و حکومت کن!!
إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ (مائده: 91)
شیطان می خواهد بین شما دشمنی ایجاد کند!

هیچ چیز بهتر از دوستی نیست و هیچ چیز بدتر از دشمنی نیست.
متأسفانه در دنیایی که زندگی می کنیم بیش از همه چیز دشمنی است و کمتر از هر چیزی دوستی است. چرا؟
چون شیطان نمی خواهد ما باهم دوست و مهربان باشیم. خیلی از وقتها از هم ناراحتیم. از پدرمان, از مادرمان, از خواهر و برادرمان, از همسایه امان, از همکلاسی و دوست و راننده اتوبوس و نانوا و ... از معلممان.
مگر این ناراحتی ها تمامی دارد؟! کافی است یک نفر یک ایراد کوچولو به ما بگیرد سریع پاسخش را می دهیم! ممکن است سرش داد هم بکشیم! شاید با او گلاویز هم بشویم!
کافی است کسی ظلم کوچکی به ما بکند و کمی از حق ما را بخورد, پدرش را در می آوریم, نه تنها او را نمی بخشیم که چند برابر ستمی که به ما کرده به او ظلم می کنیم و چند برابر حقی که از ما خورده از حقش می خوریم.
بابا چه خبره؟! کوتاه بیا! کمی ببخش! اینقدر متکبر نباش!
هروقت ناراحت شدی شیطان را لعنت کن! تقصیر اوست! دوستت, همسایه ات تقصیری ندارد. شیطان رفه است درون او زبان او دارد به تو حرف زشت می زند. حساب طرف مقابلت را از شیطان جدا کن! همه نفرتت را برای شیطان داشته باش! و برای طرف مقابلت فقط دلسوزی کن!
یک کرم می رود داخل یک سیب و او را فاسد می کند, تقصیر مال کرم است! درست است سیب هم نباید بگذار کرم داخلش شود ولی بالاخره آدم باید اصل ناراحتی اش را از آن کرمی داشته باشد که سیب به این قشنگی و خوشمزه ای را از بین برده است.
آدمها در دورنشان هم خدا را دارند و هم شیطان را. وقتی کار خوبی می کنند یعنی گوش به حرف خداوند داده اند و خداوند هم از آنها تشکر می کند و وقتی کار بدی می کنند گوش به حرف شیطان داده اند حال اگر از کارشان پشیمان شوند و تصمیم به تکرار نکردن آن کار بگیرند خداوند آنها می بخشد.
با این توضیح, اگر کسی بدی در حق تو انجام داد بدان که این فرد تحت تأثیر شیطان این کار را کرده است. شیطان با این کار می خواسه است بیت تو و دوستت, بین تو و اعضاء خانواده ات دشمنی ایجاد کند. حال اگر تو با طرف مقابلت دشمنی بورزی و همه خشمت را روی آن فرد فروبریزی در واقع شطان را به هدفش رسانده ای!
دشمن ما شیطان است و بس! کسانی را که در حق ما کار بدی می کنند اولا باید موعظه کرد, برایشان استدلال آورد که کارشان غلط است و به آنها فرصت داد تا شیطان را از خود بیرون کنند و اگر این کار را کردند و از ما پوزش خواستند و یا به نوعی نشان دادند که از کاری که کرده اند پشیمان هستند باید عذرشان را پذیرفت و آنها را بخشید و از آنها کینه به دل نداشت.
شبانگاه به دلی بی کینه بخواب شاید دیگر بیدار نشوی!

پاکی و پلشتی!
قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ (مائده: 100)
بگو: آی مساوی است ناپاکی با پاکی؟ (یقینا مساوی نیست) و هر چند زیاد بودن ناپاکی تو را بشگفتی آورد!

تعداد خار در یک شاخه ده ها برابر بیش تر از گلهای آن شاخه است. ولی همیشه گل موجب زیبا است و خار همیشه آزار دهنده است.
تعداد سنگریزه ها میلیونها بار بیشتر از الماس و زمرد و دیگر سنگهای قیمتی است. ولی تعداد زیاد آنها سبب نمی شود تا ارزشی پیدا کنند. ارزش همیشه مال سنگهایی است که کمتر یافت می شوند.
آبهای شور دریاها خیلی بیشتر از چشمه هایی با آبهای زلال و شیرین است. و همه مردن در پی همین چشمه های زندگی هستند.
آدمهای خوب همیشه کمتر از آدمهای بد است. و باز خوبترها کمتر از آدمهای معمولی هستند. هر چه آدمها خوب تر می شوند تعدادشان کمتر می شود.
با ارزشترین قسمت بدن مغز و قلب است. مغز و قلب چند درصد بدن تو را تشکیل می دهد؟ خیلی کم. همه بدنت اگر آسیب ببیند باز تو زنده می مانی ولی اگر مغز و قلبت آسیب ببیند معلوم نیست چه بلایی سرت می آید!
زندگی پاک در دنیا مثل حرکت در مسیر شیب دار است. در مسیر شیب دار باید مدام مواظب بود که سقوط نکرد. مدام باید پا روز پدال ترمز گذاشت. زندگی در دنیا مثل زندگی در دریا است که خطر غرق شدن همیشه در کمین است.
از صبح که از خواب برمی خیزیم و تا شب که دوباره به خواب می رویم در تیررس انواع خطاها و زشتیها هستیم. و کسی که یک روز را بدون زشتی و خباثت به پایان می رساند واقعا که خیلی زحمت کشیده است و ریاضت برده است.
تو دوست نوجوان بخاطر پایین تر بودن سنت نسبت به بزرگترهایی مثل کمتر متوجه انواع زشتیهای اطراف انسانها می شوی. ولی با این حال هم می توانی با کمی فکر پی به تعداد زیادی از این زشتیها ببری.
زیادی زشتیها سبب نمی شود قبح آنها کم بشود و انسانهای پاکدامن و مذهبی مثل بقیه افراد در اجتماع باشند. متأسفانه شاهد یک تقسیم بندی غلط در جامعه هستیم. می گویند فلانی مذهبی است و فلانی خیلی مذهبی نیست. به آن فلانی هم که خیلی مذهبی نیست برنمی خورد که این چنین حرفی را در باره او بزنند.
انگار که مذهبی بودن و مذهبی نبودن فارس و لر و ترک و بلوچ بودن است! و یا سفید و سیاه بودن است! و یا آسیایی و آفریقایی بودن است! بله این تقسیمات هیچ باعث شرم نمی شود ولی مذهبی بودن یعنی پاک بودن و غیر مذهبی بودن یعنی ناپاک بودن و اینها با هم خیلی فرق می کند.
پاک و ناپاک هیچ وقت مساوی هم نمی شود. هرچند ناپاکی خیلی بیشتر از پاکی باشد.
خدایا دستمان را بگیر تا غرق نشویم. خدایا شامه امان نسبت به بوی متعفن زشتیها کیپ شده است. کاری کن که زشتیِ زشتی را بخوبی احساس کنیم و از آن بیزار شویم.

[h=1]خداوند چه انسان‌ هایی را شفاعت می ‌کند؟
[/h]


[/HR] شفاعت نظیر توبه یکی از ابعاد رحمت الهی است که به روی بندگان باز می‌ شود منتها این تصور که شفاعت و توسل به خدا، شرک محسوب می ‌شود یک فکر انحرافی از سوی وهابی ‌ها است.


[/HR] حدود ۳۰ آیه در قرآن کریم از شفاعت نام برده و شفاعت ‌کنندگانِ انسان مشخص شده‌اند، افرادی که شفاعت می‌ شوند امتیازاتی دارند که خدا به اذن خود آنها را شفاعت می ‌کند.
چنانچه قرآن کریم در خصوص شرایط اعطای شفاعت می فرماید: «... وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ : پیغمبران و فرشتگان شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که دینش پسندیده باشد و ایشان از خوف و خشیت خداوند ترسناک هستند» (انبیاء/ 28)
کسانی مورد شفاعت قرار می ‌گیرند که در دنیا ارتباط روحی و معنوی خاصی بین آنان و شافعان برقرار باشد. مثل اینکه خدمت یا احسان و یا محبتی درباره او و یا بستگان و دوستان شفیع کرده باشند.(طیب، سیدعبدالحسین، کلم الطیب، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمدحسین کوشانپور، ص 814)
در حقیقت یکی از حکمت هایی که سبب شده خداوند اولیای الهی را در روز قیامت، واسطه و شفیع در فیض مغفرت و بخشش خود، به این افراد قرار دهد همین رابطه معنوی و سنخیتی است که در دنیا میان آنان برقرار است. ( روحانی، سیدمحمد، پیشین، ص 29)
بنابراین شفاعت نظیر توبه یکی از ابعاد رحمت الهی است که به روی بندگان باز می‌شود، البته این تصور که کسی فکر کند به این دلیل که شفاعت وجود دارد می تواند گناه کرده و بعد خداوند از او شفاعت می‌کند، فکر انحرافی است!
کسانی مورد شفاعت قرار می ‌گیرند که در دنیا ارتباط روحی و معنوی خاصی بین آنان و شافعان برقرار باشد. مثل اینکه خدمت یا احسان و یا محبتی درباره او و یا بستگان و دوستان شفیع کرده باشند

دین، پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) بندگان را به به خیر و خوبی دعوت کرده‌اند و حرف اصلی ‌شان نیز اطاعت از خداوند است بنابراین نباید با این فکر انحرافی انسان به گناه دامن بزند.
خداوند متعال درهای توبه را بازگشته و از انسان شفاعت می ‌کند اما برخی از روی جهالت و به خاطر اینکه شفاعت و توسل ائمه (علیهم السلام) وجود دارد، ما را مشرک می ‌خوانند و می ‌گویند که توسل و اعتقاد به شفاعت شرک است، اینها خودشان جاهل هستند!
بنابراین کسانی گرفتار شرک هستند که غیر از خدا فرد دیگری را قبول داشته باشند درحالی که ما موحد هستیم و خدای یگانه را قبول داریم.
دوم افرادی که خدا را قبول دارند ولی کسی را کنار خدا، قبول کنند و سوم کسانی که برای کسی یا چیزی مقامی قائل شوند که آن مقام را خداوند برای او قائل نباشد البته این شرک نیست بلکه کار غلط و نامعقولی است!

این تصور که کسی فکر کند به این دلیل که شفاعت وجود دارد می تواند گناه کرده و بعد خداوند از او شفاعت می‌کند، فکر انحرافی است!

بنابراین ما مسلمانان اگر به سراغ ائمه (علیهم السلام) و حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) می ‌رویم، می ‌دانیم که اینها هر چه دارند از خدا دارند، بنابر این چنین چیزی شرک نیست که برخی وهابی‌ ها در نشریات و مباحثات و کتاب ‌هایشان می ‌گویند.
نکته دیگر در روایت داریم که «هیچ شفیعی بهتر از توبه نیست» بنابراین واسطه بودن توبه مثل واسطه بودن ائمه (علیهم السلام) نیست اینها با هم متفاوت هستند.
در نهج ‌البلاغه آمده است که اطاعت خداوند و اجتناب از نواهی خدا را شفیع خود برای رسیدن به خواسته ‌تان قرار دهید. با این حال این همه ما امید به وساطت ائمه (علیهم السلام) و شفاعت خداوند را داریم.
گاهی عباراتی می‌ بینیم که قدری نگران ‌کننده است مثلاً رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) فرمودند که من برای گناهکاران شفاعت می‌ کنم ولی شفاعت انسان ظالم را نمی ‌کنم! (میزان الحكمه، ج 4، ص 1472، ح 9484)
بنابراین هر کدام از ما قدری باید در خودمان جستجو کنیم که نکند ظالم باشیم، حواسمان باشد در زندگی زناشویی به همسران خود ظلم نکنیم، در محل کار دیگران را اذیت نکنیم و ... .

پرسش بیجا
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ (مائده: 101)
ای آنانی که آیمان آوردید از چیزهایی که اگر برای شما آشکار شود ناراحت می شوید نپرسید!

یکی از صفتهای خیلی خوبی که خداوند در ما گذاشته است حس کنجکاوی است.
کنجکاوی اگر نبود من و تو هیچ چیز یاد نمی گرفتیم. حتی زبان مادریمان را هم با حس کنجکاوی یاد گرفتیم. می بینی بچه ها جقدر سؤال می کنند. آنقدر سؤال ی کنند که حوصله پدر و مادرشان را سر می برند. البته پدر و مادر باید حوصله ی بیشتری به خرج دهند. هرچه آنها بیشتر صبور باشند فرزندشان بهتر رشد می کند و عقلش کاملتر می شود.
اگر همه انسانها بتوانند مانند زمان کودکیشان کنجکاو باشند و مدام سؤال کنند و به همان سرعتی که در ابتداء زندگی رشد کرده اند به رشدشان ادامه دهند آنوقت همه جزء نوابغ می شدند.
نابغه فرقشن با آدمهای دیگر همین خسته نشدن از سؤال کردن است. اگر کسانی باشند به سؤالشان پاسخ دهند که هیچ و الا آنقدر تحقیق می کنند تا بالاخره به پاسخشان برسند.
بسیاری از انسانها برای سؤالاتی که به ذهنشان می رسد ارزشی قائل نیستند. و لذا مهمترین فرصت را برای یادگیری از دست می دهند. وقتی سؤالی به ذهن خطور می کند مانند حس گرسنگی است که به فرد می گوید باید به دنبال غذا خوردن باشی زیرا بدنت به این غذا نیاز دارد.
بهترین موقع خوردن غذا موقع گرسنگی است. بهترین موقع یادگیری هم ایجاد سؤال در ذهن است.
ولی بعضی وقتها کنجکاوی تبدیل به فضولی می شود. فضولی خیلی کار بدی است. سرک کشیدن به زندگی خصوصی دیگران و در پی عیوب دیگران بودن موجب این می شود تا انسانها احساس امنیت نکنند.
فهمیدن نیازمند قدرت تحمل کردن است. بعضی از خبرها را مردم نمی توانند تحمل کنند. مثلا اگر مردم بدانند چند وقت دیگر فلان جنس گران می شود. آنها نمی توانند جلوی حرصشان را بگیرند همه هجوم می آورند و آن جنس را قبل از گران شدنش می خرند.
یا مثلا اگر کسی از زمان مرگش با خبر شود دیگر نمی تواند همین مدت باقی مانده را زندگی کند.
بعضی از آگاهی ها نیازمند زمان خاصی است. مثلا آگاهی درباره مسائل جنسی باید هم زمان با بلوغ باشد آنهم به میزانی که نیاز هست و الا موجب انحراف فرد می شود.
بعضی از کنجکاویها موجب می شود تا فرد از کار اصلی که دارد باز ماند. مثلا مشغول درس خواندن است, سؤالی در یک مسئله خارج از درس برایش پیش می آید. اگر بخواهد همانجا به دنبال پاسخ آن برود از درسش می ماند. باید سؤالش را بنویسد و در وقت مناسب به دنبال پاسخش برود.
بعضی از سؤالها درباره خداوند نیز کنجکاوی بیخود است مثلا این که خداوند چه موجودی است؟


[/HR] شهوات از جمله سم های کشنده هستند. بعضی سم ها بی هوش می کند. بعضی بی حال می کند، با بعضی سم ها می توان مبارزه کرد. شهوت پرست، هم فکرش و هم جانش مریض است.


[/HR] بیماری شهوترانی و شهوت پرستی خیلی خطرناک و به تعبیر احادیث بیماری کشنده ای است.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «الشَّهَوَاتُ سُمُومٌ قَاتِلاتٌ»[غررالحکم، ح 6939 ]؛ شهوات سم های کشنده است. بعضی سم ها بی هوش می‌کند. بعضی بی حال می کند، با بعضی سم ها می توان مبارزه کرد. شهوت پرست، هم فکرش و هم جانش مریض است.
امیرالمۆمنین علیه السلام فرمود: «قَرِینُ الشَّهْوَةِ مَرِیضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ الْعَقْلِ»[غررالحکم، ح 6985 ]؛ شهوت پرست هم معلول فکری و هم بیمار نفسی است.
این بیماری به قدری خطرناک است که منشأ بسیاری از حوادث، جنگ ها و آدم کشی ها در طول تاریخ شده است.
برای مثال می توان از برصیصای عابد نام برد که با وجود اینکه سال ها سر بر عبادت خدا و بندگی سپرده بود اما در آخر طعمه این سم کشنده قرار گرفت و سرش بالای دار رفت .

[h=2]ریشه جنگ ذی غار[/h] چرا نبرد ذی غار بین ایرانیان و اعراب اتفاق افتاد؟ چرا خسرو پرویز این جنگ را برپا کرد؟ نبرد ذی غار که سرانجام به شکست منتهی شد، به خاطر یک قضیه جنسی رخ داد. عشقی که شاه به دختر نعمان بن منذر ورزید. وقتی برایش تعریف کردند که دخترش چنین و چنان است، شاه هوسران برای رسیدن به این دختر، پدرش را کشت، خاندانش را به زحمت و اسارت انداخت و آخر هم به خواسته خود نرسید و منجر به درگیری با اعراب شد.
همین روزنامه های خودمان را بخوانید! اسیدپاشی ها، آدمکشی ها و دیگر پستی ها. مردی همسر و سه فرزندش را به قتل رسانده، سر بریده، چرا؟ چون نسبت به خانمی علاقه ورزیده و می خواسته با او ازدواج کند و به او برسد،این جاست که آدمی کور می شود و برای رسیدن به خواسته شهوتش دست به هر کاری می زند.

شهوت رانی بد خطری است. این مسأله مجردها، متأهل ها، پیرمردها، خانواده ها و نظام اجتماعی را تهدید می کند

[h=2]شهوت پرستی عامل فاسد شدن عقل[/h] در حدیث دارد: «طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ العَقل»؛«طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ الدِّین»[غررالحکم، ح 6957 ]
شهوتران عقل و دینش از بین می رود، دیگر متوجه هیچ چیزی نخواهد بود، برایش هیچ چیز جز رسیدن به آن محبوب مهم نخواهد بود.
در جایی دیگر از روایات بیان شده است؛ «قَرِینُ الشَّهْوَةِ مَرِیضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ الْعَقْلِ»[همان، ح 6985 ]
شهوترانی بد خطری است. این سم وقتی به جان کسی بیافتد نه مجرد می شناسد ، نه متأهل؛ نه پیر می شناسد، نه جوان ! خانواده و نظام اجتماعی را تهدید می کند.

[h=2]گناه شهوترانی در آیات قرآن[/h] یکی از سوره هایی که گناه شهوترانی را مشخص می کند، سوره مبارکه مریم است. در جای دیگر نیز در سوره مبارکه نساء آیه 27 به این موضوع اشاره می کند.

همین روزنامه های خودمان را بخوانید! اسیدپاشی ها، آدمکشی ها و دیگر پستی ها. مردی همسر و سه فرزندش را به قتل رسانده، سر بریده، چرا؟ چون نسبت به خانمی علاقه ورزیده و می خواسته با او ازدواج کند و به او برسد. این جاست که انسان کور می شود

[h=2][/h][h=2]قوم لوط هم پارتی داشتند[/h] قرآن کریم در سوره عنکبوت می فرماید: قوم لوط کارشان به جایی رسیده بود که پارتی های منکر داشتند. امروزه می گویند: پارتی. قرآن در آیه 29 عنکبوت از این پارتی های منکر با عبارت نادی یاد کرده است : «... وَتَأْتُونَ فِی نَادِیكُمُ الْمُنكَرَ... »، در نادی هایشان (پارتی هایشان) زن و مرد دور هم جمع می شوند و مرتکب منکر می شوند.
در کشورهای غربی، بالای باشگاه ها می نویسند«نادی»؛ یعنی باشگاه . مرحوم شیخ عباس قمی در سفینة البحار می فرماید: یعنی عریان می شدند، می رقصیدند، به هم سنگ پرتاب می کردند و به هم فحش می دادند. همین امر امروزه تبدیل شده به شوها، موسیقی ها و جلسات مختلط دختر و پسر که در گوشه و کنار بر پا می شود و گاهی فاش می شوند. همچنین شیطان پرستی و گروه های منحرف بی شمار از جمله رپ و...(در عربی نادی به معنای جمعی اجتماعی که دور هم جمع می شوند و همدیگر را صدا می زنند)

[h=2]بهترین درمان برای بیماری شهوترانی[/h] یکی از بهترین و مۆثرترین درمان ها برای این سمّ کشنده، این است که نگذاریم این سم تحریک شود(نگذاریم شهوت تحریک شود)
این کار نیز به فرمایش آیات و روایات جز با نگاه نکردن به فیلم و عکس حرام و با نگاه نکردن به نامحرمان اتفاق نخواهد افتاد.
در زمان پیامبر قبل از اینکه سوره احزاب نازل شود زن های مشرکان و کافران و کنیزهای پیش از اسلام سینه هایشان نمایان بود، گردن هایشان نمایان بود، گاهی روسری هم نمی پوشیدند و با این وضع بیرون می آمدند. خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَ نِسَاء الْمُۆْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُۆْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا :
تو به زنانت، به دخترانت، به زنان مۆمنین بگو شما مثل اینها راه نروید، شما لباس بلند بپوشید، جلباب(روسری بلند) بیندازید، این باعث می شود شناخته شوید. (59 / احزاب)
یعنی از فردا هر که ببیند می فهمد او مسلمان است. چون روسری دارد، مانتو دارد، چادر دارد. شما را با زن های مشرکان اشتباه نگیرند، با زن های آلوده و زن های خیابانی اشتباه نگیرند.

[h=2]نتیجه :[/h] آگاه باشیم که شهوت پرستی و به دنبال شهوت رفتن عاقبت شوم و دردناکی دارد بکوشیم تا با راه خداپسندانه خود را کنترل کرده و عنان اختیار به دست نفس سرکش ندهیم که عاقبت ما را به سقوط در جهنم می کشاند

خودت را داشته باش!
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ (مائده: 105)
ای آنها که ایمان آوردید مراقب خود باشید!

چرا اینقدر به برادر و خواهر کوچکت گیر می دی؟! اینکار بکن و اینکار نکن! چرا اینکارو کردی چرا اینکار نکردی؟! بابا دست بردار! مگر خودت از این که پدر و مادرت با تو اینطور برخورد کنند ناراحت نیستی؟! خب چرا هستی. از این ناراحتی که چرا اینقدر بهت گیر می دن!
یک ضرب المثل هست که می که نخل را تو چشم خودش نمی بینه ولی خار را تو چشم دیگری می بینه!
یکی از موانع اصلی رشد ما این است که بیش از این که به فکر خودمان باشیم به فکر دیگران هستیمک
دلمان یا اسیر محبت دیگران است و یا نفرتها دیگران,
دلمان یا درگیر حسادت نسبت به دیگران است و یا مشتاق رقابت با آنهاست.
خیلی وقتها شب را با این ناراحتی می خوابیم که چرا فلانی فلان حرف را زد؟! و یا با ما چرا فلان برخورد را کرد؟!
باید بیشتر به فکر خودمان باشیم! ما در این دنیا وظیفه مهمی بر عهده امان گذاشته شده است.
وظیفه ما این است که عیوب خودمان را بشناسیم و آنها را از بین ببریم. نوقت آنو
وظیفه ما این است که با میلهایی که مخالف مصلحتمان است مبارزه کنیم.
وظیفه ما این است که پی به همه صفات خداوند ببریم و با همه وجودمان به این صفات ایمان پیدا کنیم.
دوست نوجوان من! کارهای زیادی باید انجام بدهی و تلاشهای فراوانی باید داشته باشی. خیال نکن فرصت زیاد داری! هرکسی باید همین الان را از عمر خود بداند و فردا را نباید از عمر خود بداند. مرک که خبر نمی کند. خبر می کند؟
تازه فردا هم اگر از عمر ما باشد هیچ کس یک شبه نمی تواند تصمیم بگیرد تا زندگی اش را عوض کند! ما همه ادامه دیروز خود هستیم.
اشتباهات خودمان را بزرگ و اشتباهات دیگران را کوچک ببینیم. در نتیجه دیگران را بخشیده و کمتر خود را ببخشیم.
متأسفانه ما بوی بد دهان خود را کمتر از بوی بد دهان دیگران حس می کنیم!
خودخواهی صفت خوبی است به شرط این که مصحلت خودمان را بخواهیم نه لذتهای لحظه ای را. اگر تنها به فکر لذتهای آنی بودیم دیگر نمی شود گفت خودمان را خواسته ایم. کسی که خودش را می خواهد و دوست دارد به فکر آینده خود است.
دوست نوجوان من! ای کاش من هم مثل تو در این سن و سال بودم و برای آینده ام قدمهای بزرگی را برمی داشتم! ولی تو لازم نیست آرزوی من را داشته باشی زیرا تو همین الان در در سن و سالی هستی که می توانی خیلی کارها انجام دهی به شرط آن که فکر نکنی هنوز وقت داری بلکه باید تنها به این بیاندیشی که همین الان وقت داری.

[h=1]دین ندارد کسی که حیا ندارد![/h]
کسانی که حیا ندارند، عقل و دین هم ندارند. «لا دین لمن لا حیاء له»؛ کسی که حیا ندارد شرم ندارد.


[/HR] گویا روایت لا دین لمن لا حیاء له را جدی نگرفته ایم ... چه شده این حرف ها دیگر خواهانی ندارد که هیچ ، بابی شده است برای مسخره کردن دیگران ...
اخیراً درباره کسی که فحاشی می ‌کند می ‌گویند ادبیاتش خوب نیست.
فحاشی می ‌کند ولی جامعه با این ضد هنجار برخورد مسالمت ‌آمیز دارد یا بهتر بگوییم آن را توجیه می‌کند که چیز مهمی نیست، فقط ادبیاتش خوب نیست. یا وقتی به کسی تذکر می ‌دهی که غیبت نکن، خیلی راحت از کنار آن با این توجیه که مشغول درد و دل کردن هستم، می ‌گذرد.
غیبت ‌ها، بد حجابی ‌ها، بی‌ غیرتی‌ ها و بسیاری از نا بهنجاری‌ ها این ‌قدر در جامعه دیده شده است و چشم به آن عادت کرده و توجیه شده است که دیگر حتی تیتر ناهنجار بودن آن را نیز پاک کرده ‌ایم و آن را بد عادتی یا حتی تأسف ‌بارتر به یک نوع مد تبدیل کرده‌ایم.
حال آنکه واضح و مبرهن است در همه‌ ی این موارد آنچه که وجود ندارد شرم و حیا از انجام این معاصی است. این ‌گونه رفتارها نه تنها از نظر شرع مورد قبول نیست، حتی عقل نیز آن را به عنوان یک رفتار نابهنجار رد می ‌کند.
پس چگونه ممکن است چیزی که عقل آن را مردود می ‌داند آن ‌قدر رواج پیدا کند که به یک مد تبدیل شود؟
شاید در دید اول که این حدیث گهربار امام حسین (علیه السلام) را می شنویم که می فرماید: «لا حیاء لمن لا دین له [میزان الحکمة، ج ۲، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۶۹] کسی که حیا ندارد ایمان ندارد؛ ذهن معطوف می شود به حیای بین آقایان و خانم ها (حیای چشم و حیای زبان ) در حین ‏معاشرت های متعارف مثلاً در اداره، در صف نانوایی، در هنگام خرید از مغازه و ... بله اصل حیا در اینجا، ظهور و بروز دارد ولی با تامل بیشتر انسان به این نکته می رسد که حیا سطوح مختلفی دارد ... به عبارت بهتر، حیا سبک زندگی است، حیا حریم نگه داشتن است، حیا از نحوه ی تعامل انسان با خودش شروع می شود تا تعامل با دوست و خانواده و جامعه، هیچ انسان عاقلی به خودش حرفهای ناروا نسبت نمی دهد (از خودش، از شخصیتش، از مرامش حیا می کند) همینطور ازدوستان، از جامعه، حریم پدر و مادر را حفظ می کند و ....
متأسفانه این روزها عدم حیا را در سطح جامعه کم و بیش شاهدیم. کسانی که چشم و زبانشان بی قید و بند است ، حیا ندارند؛ نه احترام پدر و مادر برایشان اهمیت دارد نه بزرگ و کوچکی سرشان می شود،
غیبت و تهمت و حرف های هنجارشکنانه که برایمان از آب خوردن هم آسانتر شده است.
امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: «علی قدر الحیا یکون العفة»: عفت به میزان حیا بالا می ‌رود: هرچه حیای آدم بیشتر باشد این آدم عفیف ‌تر است

چادری بودن و تسبیح در دست داشتن نشانه ی با حیا بودن نیست!
گاهی با دیدن بعضی از آدم ها خجالت می کشم و با خودم می گویم: چرا آنقدر بعضی از ما آدم ها بی حیا شده ایم؟ حتی بعضی از چادری‌ هایمان؛ حتی کسانی که اهل مسجد و ذکر و تسبیح و آب کشیدن جانماز هستند.
خانم چادری ... با دست باز ... دست بی آستین ... لباس باز ... مانتوی چسبان ... چسباندن چادر به بدن ... دست بی ‌آستینش را از لای چادر می ‌آورد، با آرایش آنچنانی و خودنمایی های آنچنانی تر و با هزار ناز و کرشمه، از مغازه خرید می کند ...
آقایی که ظاهر الصلاح است ... تسبیح و ریش و ذکر و نماز اول وقت و جماعت.... اما در مغازه ، اداره و بازار با خانم ها و خریدارها بگو و بخندی دارد بیا و ببین ...
خانمی با یک لباس زننده ... آرایش آنچنانی و پوششی که با برهنگی تفاوتی ندارد (شاید بدتر هم باشد) حیایی را برای خود باقی نگذاشته است.

آقایی که با پوشیدن لباس کوتاه ... شلوار پاره و کوتاه ...آرایش مو و صورت زن نما و زننده ...
صحبت بر سر این واقعیت در کلام معصوم علیه السلام است که حواسمان باشد نداشتن حیا یعنی نداشتن دین و حتی شخصیت ....
ای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مومنان بگو: «قُل لِّلْمُوْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِم» [نور/۳۰] بگو به مردان مومن که چشمهای خود را (از نامحرم) بپوشانند» و درآیه بعدش می فرماید: «وَ قُل لِّلْمُوْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یحَفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بخِمُرِهِنَّ عَلىَ‏ جُیُوبهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ [نور/۳۱] و زنان مومن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندامشان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهرا ظاهر مى‏شود (بر بیگانه) آشكار نسازند، و باید سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشكار نسازند».
غض بصر یعنی حیا داشتن ... یعنی خیره نشدن ... می گوید خیره نشو، حیا کن ...
«من لم یستحیی من الناس لم یستحیی من الله»: کسی که از مردم حیا نکند از خدا هم حیا نمی ‌کند.
یک جا یک جوان ۲۰ ساله به یک پیرمرد ۷۰ ساله فحش می ‌دهد، جسارت می ‌کند، جای دیگر فرزندی که در مقابل پدر و مادر، چشم در چشم آنان فحاشی و گستاخی می کند ...
این ها همه بی حیایی است دیگر ... قدیم ها می‌ خواستند به هم فحش بدهند می‌ گفتند: ای بی ‌حیا، بی ‌حیا فحش بود. ای بی ‌درد، فحش ‌های رکیک نمی ‌دادند. لات و لوت‌ ها فحش ‌های رکیک و بد می دادند، ولی متدینین فحش‌ های رکیک نمی ‌دادند.

این گوهر فطری وقتی بهتر درک می‌شود که بدانیم افراط و تفریط منشا گناه هستند و تنها نیرویی که انسان را از همین افراط و تفریط‌ ها باز می ‌دارد همین شرم و حیاست

خداوند از افراد فحّاش بدش می ‌آید ... کمی به خودمان بیاییم ...
امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: «علی قدر الحیا یکون العفة»: عفت به میزان حیا بالا می ‌رود: هرچه حیای آدم بیشتر باشد این آدم عفیف ‌تر است.
دین نمی گوید عزلت نشین باش
این شرم و حیا که دین آن‌ قدر بر آن تاکید داشته و حتی آدم بی ‌حیا را بی‌ دین می ‌داند چیزی نیست که قرار باشد تو بروی گوشه‌ی خانقاهی بنشینی و ریاضت بکشی و آن را طلب کنی... نه، کاملا فطری است.
انسان به حکم انسان بودنش آن را دارد. وقتی آدم و حوا از بهشت هبوط می ‌کنند، تلاش آدم و حوا برای حفظ حیای خود، با استفاده از برگ درختان به وضوح دیده می شود. ... «فَدَلّهُما بِغرورٍ فلمّا ذاقا الشّجره بَدَت لَهُما سَوءاتُهُما...» و به این ترتیب، آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد. و هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندامشان [عورتشان] بر آنها آشکار شد. (سوره اعراف ـ آیه ۲۲) (سوره طه ـ آیه ۱۲۱)
آری، حیا این‌ گونه ارزش فطری ا‌ست برای بشر که از سرآغاز تاریخ همراه انسان بوده است.
این گوهر فطری وقتی بهتر درک می‌شود که بدانیم افراط و تفریط منشا گناه هستند و تنها نیرویی که انسان را از همین افراط و تفریط‌ ها باز می ‌دارد همین شرم و حیاست.

کسی، کسی را گمراه نمی کند!
لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ (مائده: 105)
اگر شما هدایت یافته باشید، کسی که گمراه است به شما زیان نمی رساند!

وقتی در جاده ای حرکت می کنی, جاده ای که همه علائمش حکایت از این دارد که راه را درست می روی, حال اگر کسی بیاید به تو بگوید: «باید از این جاده خارج شوی و راه بیابان را پیش بگیری!» تو هیچ وقت گوش به حرف او نخواهی داد و یک لحظه هم شک نمی کنی که این فرد یا نادان است و یا آگاهانه می خواهد تو را از مسیر درست خارج کند.
هیچ کس نمی تواند کسی را گمراه کند هر چند هم خیلی تلاش کند! قبول نداری؟ برای توضیح می دهم:
آدمها خودشان به گمراهی خودشان کمک می کنند! والا هیچ کس به زور وارد قلب و مغز ما نمی شود. شاید به زور ما را وادار به کاری بکند ولی نمی تواند با توسل به خشونت میل ما را به سمتی متمایل سازد.
در آدمها خداوند یک نیرویی گذاشته است که می توان کار درست از نادرست را تشخیص دهد. کار نادرست و حرف باطل یک لنگی دارد که چشم بینا این لنگی را بخوبی حس می کند.
متأسفانه انسانها به این نیرو کمتر توجه می کنند یعنی با این که می دانند فلان کار زشت است آن را انجام می دهند و یا فلان سخن قانع کننده نیست ولی کنجکاوی نمی کنند و سؤال طرح نمی کنند تا سخن درست را دریابند.
توجه نکردن به نیرویی فرق گذاری بین حق و باطل (یعنی نیروی «فرقان») سبب کاهش این نیرو می شود.
اگر سدی ابتداء خودش ترک بردارد پس خودش باعث شکستنش شده است. نباید شکستنش را به گردن نیروی آبی که پشت او ذخیره شده است بیاندازد.
گمراه کنندگان گناه کرده اند که در پی گمراهی دیگران بوده اند ولی این گناه فقط بخاطر تصمیمی است که آنها برای گمراهی دیگران داشته اند نه این که توانسته باشند واقعا کسی را گمراه بسازند.
وقتی گمراه کنندگان را وارد دوزخ می کنند, گمراه شوندگان می گویند خدایا اینان بودند که ما را گمراه کردند, عذابشان را دو برابر کن! خداوند می فرماید: عذاب هردوی شما را دوبرابر می کنم.
در بیماریهای جسمی بعضی وقتها واقعا خود فرد تقصیری ندارد ممکن است ویروسی در هوا باشد که از طریق تنفس وارد بدن انسان شده باشد و انسان را مریض کند و یا این که راننده بی احتیاطی با انسانی تصادف کند و دست و پای او را بشکند ولی بیماریهای درونی و زشتیهای روحی یک مقصر بیشتر ندارد و آن خود انسان است و بس.
خدایا به ما این شعور را بده که همه­ی تقصیرِ «بد بودنهایمان» را خود بر عهده بگیریم و در کنار هر زشتیمان یک «استغفار» و یک «پوزشخواهی» را ثبت فرما!
خدایا بر خویشتن خویش تنها خود ستم کردیم نه تو ستم کردی نه دیگران! ما را ببخش!

عذاب معصیت
قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (انعام: 15)
بگو: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از عذاب روز بزرگ می ترسم!

وقتی بترسی فرار می کنی و وقتی امید داشته باشی شتاب می کنی. فرار می کنی تا ضرر نبینی, شتاب می کنی تا نفع ببینی.
کسی که نه فرار می کند و نه شتاب می نماید, تنبل و افسرده ای است که حال هیچ کاری را ندارد. نه چیزی او را نگران می کند و نه امیدوار می سازد.
فرار و شتاب و انسان را در مسیر زندگی رو به جلو می برد و اگر ایندو نباشد زندگی همه اش درجا زدن می شود.
دوزخ و بهشت دو جایی واقعی هستند که انسانها در روز قیامت در آنجا ماندگار می شوند. هیچ چیز بدتر از دوزخ نیست و هیچ هم بهتر از بهشت نیست.
در دوزخ دردهایی وجود دارد که نمونه اش در دنیا وجود ندارد لذا نمی توان به درستی این دردها را در اینجا تجربه کرد و همچنین در بهشت نعمتهایی وجود دارد که به تخیل هیچ کسی خطور نمی کند.
دردهای دنیا هرچه هم شدید باشد بالاخره با مردن از بین می رود. درست مثل لذتهای آن. لذتهای دنیا هم با مردن از بین می رود.
دردهای دنیا بعد از مدتی اگر ادامه بیابد فرد باآن خود می گیرد و به همین خاطر از شدت آنها کاسته می شود, در ست مثل لذتهای آن. لذتهای دنیا بعد از مدتی تکراری شده و دیگر مثل قبل جذاب نیست.
بسیاری از دردهای دنیا را را می تواند به نوعی تسکین داد و آرام نمود. درست مثل لذتهای آن. لذتهای دنیا با اندک حادثه ای از بین می روئد و لااقل کم می شود.
دردهای دنیا ... لذتهای دنیا....
دردهای دوزخ و لذتهای بهشت:
نه با مرگ انسان تمام می شود چون در آخرت دیگر مرگی وجود ندارد ...
نه برای انسان عادی شدت و از شدتش کاسته می شود...
نه قابل تسکین و یا از بین رفتن است.
...
دوست نوجوانم هروقت خواستی گناه کنی بگو: من از دوزخ می ترسم. هر وقت خواتسی برای انجام کار خوب تنبلی کنی بگو من مشتاق رفتن به بهشت هستم.
به دوزخ و بهشت خیلی فکر کن تا در زندگی ات فرار و شتاب همیشه برقرار باشد. فرار از شیطان و شتاب به خدا.
پیامبران و امامان و علماء و دیگر انسانهای صالح همیشه دیگران را از دوزخ ترسانیده و به بهشت بشارت می داند. البته چون آدمها خیلی غافل هستند و بیشتر گناه می کنند باید آنها را بیشتر ترساند تا امیدوار کرد. آدمها بدون کم توصیه دیگران بیشتر امیدوارند تا ترسان باشند.
خدایا ترس از دوزخ و شوق به بهشت را در قلب ما قرار بده و بعد بیشتر و بیشتر کن! و باز هم بیشتر! آنقدر بیشتر که قلبمان پر از محبت و عشق تو شود!

[h=1]نماز گنهکار به حساب شیطان است؟
[/h]


[/HR] مهم ‌ترین ارزش نماز گناهکار این است که بهترین دریچه امید برای بازگشت از گناهان است، از این رو توصیه می ‌شود نه تنها نماز خود را با این گونه وسوسه ‌های شیطانی ترک نکند، بلکه سعی کند نسبت به حضور قلب در نماز دقت بیشتری داشته باشد: (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی) نماز به پادار به خاطر یاد من. (طه، 14)
[/HR] نماز بهترین اعمال دینی است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادت‌ های دیگر هم قبول می ‌شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی ‌شود: و اعلم ان کل شی ء من عملک تبع لصلوتک (نهج ‏البلاغه فیض، نامه‏ ی 27، ص 888)
همان ‌طور که اگر انسان شبانه ‌روزی پنج نوبت در نهر آبی شست ‌و شو کند، آلودگی در بدنش نمی ‌ماند، نماز های پنج‌ گانه هم انسان را از گناهان پاک می ‌کند و سزاوار است که انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و کسی که نماز را پست و سبک شمارد مانند کسی است که نماز نمی‌ خواند.

[h=2]قبول شدن نماز، آری یا خیر؟[/h] به تازگی با پسری دوست شده ‌ام، می ‌دانم که این کار من اشتباه است و مرتکب گناه می‌ شوم، آیا با این کار من، نماز خواندن و سایر کارهایی که انجام می ‌دهم، نزد خداوند بی‌ ارزش خواهد بود؟

مهم ‌ترین ارزش نماز و سایر اعمال عبادی گناهکار این است که بهترین دریچه امید برای بازگشت از گناهان است، از این رو توصیه می ‌کنیم نه تنها نماز خود را با این گونه وسوسه ‌های شیطانی ترک نکنید، بلکه سعی کنید نسبت به احکام نماز و حضور قلب در نماز دقت بیشتری داشته باشید

[h=2]پاسخ[/h] ایجاد محدودیت و رعایت حدود الهی در برخورد با نامحرم، به سود و نفع هر دو طرف، یعنی زن و مرد است، قدم گذاشتن در نواهی الهی و انجام اعمالی که حضرت حق تعالی ما را از آن نهی کرده است، در مدت زمانی کوتاه یا طولانی، به ضرر خود و جامعه است و بالاخره دود مخالفت با حق تعالی، اول به چشم خود ما خواهد رفت.
یکی از مضرات ارتباط غیر شرعی با نامحرم، ایجاد مشغله فکری و محبت قلبی نسبت به جنس مخالف است، این مشغله، کم‌کم انسان را وارد معاصی بزرگتر می ‌کند تا جایی که خدایی ناکرده، بعضی از گناهان ناشی از این ارتباط، ضربه‌ای سهمگین به پیکره جسم و روح انسان و جامعه وارد کرده و چه بسا تبعات ملال ‌آوری به دنبال خواهد داشت.
نماز و سایر اعمال عبادی شما نزد خداوند بی ‌ارزش نخواهد بود، چرا که اگر قرار بود این اعمال پس از گناه نزد خداوند بی ‌ارزش باشد، دستور می ‌داد تا گناهکاران دیگر نماز نخوانند.
مهم ‌ترین ارزش نماز و سایر اعمال عبادی گناهکار این است که بهترین دریچه امید برای بازگشت از گناهان است، از این رو توصیه می ‌کنیم نه تنها نماز خود را با این گونه وسوسه ‌های شیطانی ترک نکنید، بلکه سعی کنید نسبت به احکام نماز و حضور قلب در نماز دقت بیشتری داشته باشید.
در پایان این نکته را یادآوری می‌ کنیم که یکی از شگردهای شیطان رانده شده، این است که گناه را در نظر انسان زیبا و ترک آن را سخت و نشدنی جلوه می ‌دهد؛ اما با توکل به خدا و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه امام زمان (عج) می ‌توان از این گونه ارتباط‌ های حرام، اجتناب کرد و بر اساس وعده الهی که فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»(1) و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى ‏‌کند، به فراهم شدن زمینه‌ های ازدواج سالم خود امیدوار بود.

[h=2]آیا کسى که شیطان وجود او را تسخیر کرده، نماز او به حساب شیطان گذاشته مى ‏‌شود؟
[/h] خیر، نماز او به حساب خودش نوشته مى ‏‌شود، منتها جزء کسانى است که «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِم» (2)؛ کار خوب و بد را به هم آمیختند؛ امید مى ‏‌رود که خداوند توبه آن‌ ها را بپذیرد.
در توضیح بیشتر باید بگوییم که افراد چند گروه هستند: بعضى ‏‌ها منزه محض هستند، مخلِص و مخلَص هستند که در نامه عمل آن ‏‌ها جز فضیلت چیز دیگرى نیست، مثل ائمه معصومین (علیهم السلام)، بعضى‏‌ ها متأسفانه کسانى هستند که در نامه عمل آن ‏‌ها جز تباهى و سیاهى چیزى نیست، این ‏ها کسانى اند که «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» (3)؛ خدا بر دل‌ ها و گوش ‌هاى آنان مهر نهاده‏، گروه سوم کسانى‏‌ هستند که «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» (4)؛ یعنی گاهى به طرف فضیلت و گاه به طرف رذیلت حرکت مى‏‌ کنند، این‏ ها مادامى که تسلیم شیطان نشوند و عقائدشان محفوظ باشد، امید نجات دارند و نماز و عبادات این‏ ها به حساب خودشان است، چون اصل عقیده را حفظ کرده‏‌اند و اجازه نداده ‏‌اند بیگانه در مسائل عقیدتى به جاى ایشان تصمیم بگیرد.

[h=2]دوست بی نماز[/h] من دوستی دارم که نماز نمی‌ خواند من چند بار به او توصیه کرده‌ام که نمازش را بخواند، ولی باز هم احتمال زیادی می‌ دهم که نمازش را نمی‌ خواند، در ضمن من این دوستم را خیلی دوست دارم، از طرفی شنیده‌ام که دوستی با بی ‌نماز گناه است، آیا واقعا دوستی با بی ‌نماز گناه است؟ اگر هست من باید چه کار کنم؟
خداوند در رابطه با دوستان خوب که برادران دینی ما به حساب می ‌آیند، می‌ فرماید:«فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، اگر توبه کردند و نماز بر پا داشتند و زکات پرداختند، در این صورت برادران دینى شمایند و ما آیات خود را براى گروهى که مى ‏‌دانند (و مى ‏‌اندیشند)، به تفصیل بیان مى ‏‌کنیم.(توبه، 11)

یکی از مهمترین ملاک ‌های انتخاب دوست و همنشین را نماز قرار داده است، امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند: برادران خود را با دو خصلت آزمایش کنید، پس اگر آن دو خصلت در آنها بود خوب است و گر نه دور شوید، دور شوید، دور شوید، مواظبت او بر نمازهایش در اوقات آن، نیکى به برادران در سختى و گشایش

در اینجا شرط دوستی و برادر دینی بودن زکات دادن و نماز خواندن شمرده شده است و اگر می‌ خواهید ببینید که شخصی به درد دوستی می‌ خورد یا نه، ببینید که آیا واجباتش، از جمله نمازش را بجا می ‌آورد یا نه؟.
همچنین در سوره الکهف آیه 28 در رابطه با دوستان خوب می ‌فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»؛ با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى‏‌ خوانند و تنها رضاى او را مى ‏‌طلبند! و هرگز به خاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان ها که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است.
در اینجا نیز خداوند دوست خوب را کسی معرفی می ‌کند که به یاد خدا باشد و به ذکر خداوند و نماز مشغول باشد.
در روایات نیز یکی از مهمترین ملاک ‌های انتخاب دوست و همنشین را نماز قرار داده است، امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند: برادران خود را با دو خصلت آزمایش کنید، پس اگر آن دو خصلت در آنها بود خوب است و گر نه دور شوید، دور شوید، دور شوید، مواظبت او بر نمازهایش در اوقات آن، نیکى به برادران در سختى و گشایش. (اصول كافى جلد 4 صفحه 497)
کسی که نماز نمی‌ خواند و جزو دوستان شما است، اگر می ‌دانید و یا احتمال می‌ دهید که ارتباط با او ممکن است ایشان را به نماز بکشاند و یا اثرات خوبی بگذارد، با او ارتباط سازنده داشته باشید، به این معنا که به اصلاح زیر بناهای فکری وی پرداخته و به مرور او را به خواندن نماز ارشاد کنید و البته مراقب باشید که در اعتقادات و خلقیات شما اثر منفی نگذارد، زیرا در این صورت یعنی در صورت تأثیر او در شما، ادامه این ارتباط صحیح نبوده و شرعاً جایز نیست.
اگر احتمال مى ‏‌دهید که نتیجه معکوس باشد رابطه دوستانه خود را قطع کنید، گر چه در برخوردها با او گرم بوده و به او محبت کنید، ادامه دوستی با افراد بی‌ نماز که توجهی به خدا و دین ندارند و تأثیر پذیر هم نیستند، ممکن است در شما تأثیر منفی بگذارد و کم کم شما هم حس کنید که توجهتان به نماز و خداوند کم شده است.

پی ‌نوشت ‌ها:
1- الطلاق/2
2- توبه/ 102
3-سوره بقره/7
4-توبه/102

دوستی تا لب دوزخ!
قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدين‏ (انعام: 56)
بگو: من از هوسهای شما پیروی نمی کنم که آن وقت گمراه می شوم و از هدایت شدگان نخواهم بود!

هوی و هوس, میل تحریک شده است. در ما همیشه میلهایی وجود دارد که سبب می شود ما بخاطر آنها کارهایی را انجام بدهیم. مثلا غذا بخوریم, نوشیدنی بنوشیم, بخوابیم, بازی بکنیم, فیلم تماشا بکنیم, با دوستانمان باشیم و ...
حال وقتی عقل ما موافق نباشد تا به یک میلمان پاسخ مثبت بدهیم, آنوقت میل در ما شدت پیدا کرده و مدام درخواست خودش را مطرح می کند. در این وقت میل تبدیل به هوی و هوس می شود.
وقتی هنوز تکالیف مدرسه ات را انجام نداده ای در تو میل به تماشای تلویزیون به وجود می آید عقلت نمی گذارد تو این کار را بکنی و تو می روی سراغ درست ولی میل به تماشای تلویزیون شدت می گیرد و هوسِ این کار مدام سراغت می آید و درس خواندن را برایت سخت می کند. هرچند بعد از کمی مبارزه با هوس, می توانی آن را آرام کنی.
اگر به میلهای سرکش پاسخ مثبت داده شود به مرور عقل انسان ضعیف و ضعیف تر شده و دیگر قدرت باز داشتن انسان را از هیچ کار زشتی نخواهد داشت. و تازه این اول راه است.
چرا اول راه؟! بخاطر این که وقتی عقل نتواند انسان را از کارهای زشت باز دارد کمک ساکت و ساکت تر می شود و آنوقت چیزی شبیه عقل در انسان قدرت می گیرد.
کاری که این «شبیه عقل» در انسان انجام می دهد این است که کارهای زشت انسان را زیبا جلوه داده و از آنها دفاع می کند در نتیجه دیگر انسان از کارهای زشتش پشیمان نمی شود. حتی به آنها افتخار هم می کند.
افتخار کردن به کارهای زشت, آغاز گمراهی انسان است. اگر انسان در مسیر و در راه رشد و کمال خود باشد هیچ وقت از کارهای زشتش دفاع نمی کند! و اگر دفاع کرد یعنی به وضع خرابی که دارد تن داده و تن دادن به وضعیت موجود, وضعیت موجود را بدتر می کند و کارهای زشت بیشتر و بیشتر می شود.
ضلالت و گمراهی غیر از گناه کردن است. وقتی من گناهی انجام می دهم و بعد از کار زشتم پشیمان می شوم و خودم را محاکمه نموده و محکوم نموده و مجازات کرده و متعهد می شود که دوباره به کارهای زشتم برنگردم.
این نوع برخورد با گناه گواه این حقیقت است که عقل در من هنوز پرفروغ است و حکومت درون من در اختیار عقل است.
ولی گمراهی و ضلات به معنای این است که بعد از کار زشت نه تنها محاکمه ای وجود ندارد بلکه وجدانم به من آرامش هم می دهد و مدام می گوید کار درستی انجام دادی!!
خدایا بعد از هر گناه توفیق توبه و پشیمانی را به ما عطا فرما!
خدایا عقلمان را همیشه حاکم و امیر در درونمان قرار ده!
خدایا اگر گمراه شدیم ما را دوباره به راه برگردان و هدایت کن!

قدر خداوند!
ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ (انعام: 91)
خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند!

هیچ کس قدر خدا را نشناخت تو حالا غصه می خوری چرا کسی قدر تو را نشاخت!
یا پدر و مادرت مدام گلایه می کنند چرا تو قدر آنها را نمی شناسی.
معلمت هی از زحماتی که برای دانش آموزانش کشیده است حرف می زند و این که آنها قدر او را نمی دانند.
خیلی در انجام کارهای خوبشان خسته و دلسرد می شود به این بهانه که کسی قدر آنها را نمی داند.
اگر قرار بود خداوند هم اینطور دلسرد شود که همان ابتدای آفرینش, کار را تعطیل کرده بود!
توی این دنیا چقدر آدم بد وجود دارد؟ خیلی زیاد با بدیهای جورواجور. آیا خداوند نان و آب آنها را نمی دهد؟ خب چرا این کار را می کند بالاخره آنها باید زندگی کنند شاید بعدا آدمهای خوبی شوند. و یا از آنها آدمهای خوبی متولد شوند.
ولی افسوس که کسی مهربانی خداوند را درک نمی کند, اگر درک می کرد که اینقدر با او غریبه نبود.
ببین آدمها چقدر دل به یکدیگر می دهند و وابسته هم می شوند و حال آن که خیلی هم برای هم کاری نکرده اند ولی یک درصد از این دل دادنها و وابستگی ها را به خداوند ندارند!
آدمها فقط وقتی کارشان گیر کند و دچار مشکل شوند و دستشان از همه جا کوتاه شود سوی خداوند می آیند. این که نمی شود رفاقت. رفیق مگر فقط هنگامی که کارش با مشکلی مواجه شود به یاد دوستش می افتد؟! رفیق دلش می خواهد همیشه با رفیقش باشد. اگر فقط موقع گرفتاریها به یاد رفیقش باشد که اسمش رفیق نیست!
شناخت انسانها نسبت به همه آنچه در این جهان وجود دارد بالاخره یک زمانی به کمال می رسد و بشر همه چیز را درباره آن می داند ولی موضوع خدا این چنین نیست!
انسان در دنیا اگر همه تلاشش را بکند تنها به کمی از معرفت و شناخت نسبت به خداوند می رسد و بعد از مرگ راهش را همچنان ادامه می دهد و تا ابدیت پیش می رود و پله پله معرفتش را نسبت به خداوند کامل و کامل تر می کند. این مسیر تمام شدنی نیست. اصلا اگر تمام شود دگیر انگیزه ای برای بودن در بهشت نیست. آنوقت است که همه چیز تکراری می شود.
علت این که انسانهای اهل ایمان در دنیا احساس تکراری بودن نمی کند همین است که آنها در مسیر معرفت خداوند هر روز به دریافت تازه ای می رسند.
دوست نوجوان من! عمیق بیاندیش و دورها را ببین و از فرصتی که در دنیا برای شناخت خداوند داری استفاده کن که اگر این شناخت را اینجا شروع نکنی بعد از مردن نمی توانی در مسیر نزدیک شدن به خداوند حرکت کنی.
ای خدایی که همه خوبی و همه زیبایی ها از توست چشم ما را از غیر خودت به خودت برگردان!

می بیند و دیده نمی شود!
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ (انعام: 103)
چشمها او را نمى‏بينند؛ ولى او همه چشمها را مى‏بيند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است.

تا حالا به خورشید نگاه کردی؟ این کار را نکن چون برای چشمانت ضرر دارد. هرچند با چشمان باز نمی توانی به خورشید نگاه کنی, باید کمی پلکهایت را به هم نزدیک کنی چون نور خورشید خیلی زیاد است و چشمانت نمی تواند آن همه نور را بپذیرد.
خداوند را با چشم نمی توان دید نه در دنیا و نه در آخرت زیرا چشم دیدنی ها را می بیند و خداوند دیدنی نیست. آیا کسی توانسته است باد را ببیند؟ خیر تنها می تواند از حرکت برگها پی ببرد که باد در جریان است.
آیا می شود گفت هر چیزی که دیده نشود پس وجود ندارد؟ خیر! زیرا خیلی چیزها وجود دارد ولی دیدنی نیست. مثل همین باد که گفتم و یا احساس درد و یا احساس محبت و نفرت و حسادت و شهوت و همه احساسهای درونی. مثل عقل.
خداوند را نه چشم می تواند ببیند و نه عقل می تواند به درستی درک کند و نه تخیل می تواند آن را تصویر کند.
اصولا خداوند مثل پدیده های خلقت نیست که آن را با ابزاری که در اختیار داری درک کنی. درک خداوند به مرور صورت می گیرد و هیچ وقت هم به پایان نمی رسد و تا ابدیت ادامه دارد.
انسان می تواند همه جهان هستی را در ذهنش بیاورد و بشود ظرفی که همه پدیده های آفرینش در جای بگیرند. مثلا وقتی تو میزان آب داخل یک لیوان را بدانی و همچنین درک کنی که چه میزان ملکول آب در این لیوان وجود دارد و هر ملکولی از چه مقدار اتم تشکیل شده است و هر اتم دارای چه اجزایی است و جزء از اتم نیز دارای چه سیستم پیشرفته ای در درون خود است و همچنین بدانی رابطه ملکولها و اتم ها و اجزاء اتم با یکدیگر در این لیوان آب چگونه است آن وقت می شود گفت تو لیوان آب را در ذهنت قرار داده ای. انسان این امکان را دارد که همه هستی را اینگونه در ذهن خود جای دهد.
ولی خداوند را نمی توان در ذهن این چنین محبوس نمود و آن را در تسخیر علمی خود داشت. اگر این اتفاق بیافتد آن دیگر خدا نیست و تو دیگر مخلوق او نیستی. جایتان با هم عوض می شود!
هر چند خداوند را نمی شود با چشم دید ولی با همه وجود می شود آن حقیقت را حس کرد که او ما را می بیند و از وضعیت ما با خبر است..
هر چند خداوند آنقدر لطیف است که در هیچ ذهنی قرار نمی گیرد ولی او شاهد کارهای ماست. از رگ گردن به ما نزدیک تر است. نه تنها صدای نجوای ما را می شنود که از آنچه به ذهنمان خطور می کند نیز آگاهی دارد.
آیا می شود زمانی برسد که دلمان مالامال از محبت تو شود؟!
آیا می آید زمانی که قلبمان را خشم و رضایت تو بزند؟!
آیا می رود این روزهای سرد و بیخبری؟!
آیا می گوید: «بله همه اینها می شود»؟! بله می گوید.

[h=1]آن کرامت انسانی که شیطان می خواهد[/h]

داستان شیطان و آدم و حوا را که یادتان هست ... وقتی شیطان خواست آدم و حوا را بفریبد؛ آنها را از طریق وعده ی یک کرامت (عمر جاوید در صورت خوردن از درخت) فریفت. «وَ قَالَ مَا نهَئكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَینْ‏ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخْلِدِینَ» [اعراف/۲۰]


[/HR] «و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهى نكرد جز براى اینكه مبادا (در بهشت) دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید» [۱]
در دنیای امروز هم داستان همین گونه است ... کار شیاطین همیشه وعده است حالا یا وعده های سر خرمن، که انسان برای رسیدن به آنها باید از هفت خوان بگذرد، و یا وعده های پوچ و خیالی، اما خوب واقعاً جذاب و وسوسه انگیز.
در مثال آیه، وعده ی شیطان برای آدم و حوا خیلی وسوسه انگیز بود، و جنس بنی آدم همیشه در آرزوی عمر جاوید بوده و هست. از این رو شیطان با طرح کردن چنین پیشنهاد پوچی توانست آدم و حوا را در دام نقشه ی خود گرفتار کند.
قرآن در ادامه ی همین آیه گرفتار شدن آدم و حوا را در دام شیطان، برای ما بیان می کند: «فَدَلَّئهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لهَمَا سَوْءَاتهُمَا وَ طَفِقَا یخَصِفَانِ عَلَیهْمَا مِن وَرَقِ الجْنَّةِ وَ نَادَئهُمَا أَ لَمْ أَنهْكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِین» [اعراف/۲۲]
کسانی که به دنبال رواج تفکرات شیطانی هستند؛ برای این که تفکر خود را غالب کنند از تبلیغات جذاب و سرگرم کننده به عنوان دام، استفاده می کنند. چنانکه شیطان با تبلیغ بسیار و حتی قسم خوردن، آدم و حوا را از کراماتی که خدا به آنها داده بود؛ دور کرد. «وَ قَاسَمَهُمَا إِنىّ‏ لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِین» [اعراف/۲۱] «و براى هر دو سوگند سخت و استوار یاد كرد كه یقیناً من براى شما از خیر خواهانم (و قصد فریب شما را ندارم)

«پس آنان را به فریب و دروغى (از آن مقام بلند) فرود آورد، پس چون از آن درخت تناول كردند زشتیهایشان (مانند عورات و سایر زشتیهاى پنهان) بر آنان آشكار گردید و بر آن شدند كه از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند، و پروردگارشان آنها را ندا كرد كه آیا من شما را از این درخت منع نكردم و نگفتم كه شیطان دشمن آشكار شماست!» [۲]
این آیه فریب خوردن آدم و حوا و آشکار شدن زشتی هایشان را و همچنین از دست دان مقامشان که همان کرامت الهی بود ؛ را به ما یادآور شده و ما را از گوش کردن به حرف شیطان نهی می کند. [h=2][/h] [h=2]تفکر شیاطین مقابله با کرامت انسانیست.[/h] تفکر شیطانی ملازم با لذتهای زودگذر و مادی گرایی است و آدمهای عاقل و هوشیار، دنبال گناهانی که لذتهای زودگذر دارند نیستند، چون با کرامت فطری و اخلاقی بشر سازگاری ندارد.
بنابراین کسانی که به دنبال رواج تفکرات شیطانی هستند؛ برای این که تفکر خود را غالب کنند از تبلیغات جذاب و سرگرم کننده به عنوان دام، استفاده می کنند. چنانکه شیطان با تبلیغ بسیار و حتی قسم خوردن، آدم و حوا را از کراماتی که خدا به آنها داده بود؛ دور کرد. «وَ قَاسَمَهُمَا إِنىّ‏ لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِین» [اعراف/۲۱] «و براى هر دو سوگند سخت و استوار یاد كرد كه یقیناً من براى شما از خیر خواهانم (و قصد فریب شما را ندارم)»[۳]‏
«نفس امّاره، همچون منافق چاپلوسی می کند خود را چون دوستی سازگار و دلسوز جلوه می دهد و همین که فریب داد و بر انسان تسلط یافت، هم چون دشمن، بر او مسلّط شده و با خودخواهی و قلدری فرمان می راند و شخص را به جایگاه های سوء و هلاکت می کشاند

شیطان رانده شده از درگاه خدا برای آن دو قسم خورد و گفت من نه تنها فریبتان نمی دهم بلکه خیرخواه شما بوده و چنانکه گفته ی مرا جامه ی عمل بپوشانید؛ به کرامت بزرگی (عمر جاودان) می رسید.
در دنیای کنونی هم، هر کشور و ملتی که به دنبال تفکرات شیطانی باشد؛ فریب خورده و از کرامت الهی و انسانیت خودش فاصله می گیرد و مثل آدم و حوا که زشتی هایشان آشکار شد، زشتی های آنها هم آشکار می شود.
امام علی (علیه السلام) در حدیثی پیروی از نفس اماره را باعث افتادن در دام زشتی می داند.
«نفس امّاره، همچون منافق چاپلوسی می کند خود را چون دوستی سازگار و دلسوز جلوه می دهد و همین که فریب داد و بر انسان تسلط یافت، هم چون دشمن، بر او مسلّط شده و با خودخواهی و قلدری فرمان می راند و شخص را به جایگاه های سوء و هلاکت می کشاند. [۴]
در واقع نفس اماره همان نفس سركش است كه انسان را به گناه فرمان می ‌دهد و به هر سو می‌ كشاند.
در این مرحله عقل و ایمان آن قدرت را ندارد كه این نفس را رام سازد، بلكه در موارد زیادی تسلیم او می ‌شود: «إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ؛[5] پس هرگز نفس خویش را تبرئه نمی‌ كنم كه نفس بسیار به بدی ها امر می ‌كند مگر آن چه كه پروردگارم رحم كند، پروردگارم غفور و رحیم است».
این آیه نشانگر آن است كه تمام بدی ها از نفس سرکش است، لذا حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: امیر المومنین فرموده‌اند: «نفس پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است».[6]
«... وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث ذَّلِكَ ...» ؛[7] او از هوای نفس پیروی نمود سرگذشت او همانند داستان سگ است كه اگر به آن حمله كنی زبان از دهان بیرون می ‌آورد و اگر رهایش نمایی باز زبانش را خارج می ‌سازد.»
اگر انسان دنبال هوی و هوس و نفس اماره برود و از خدا غفلت كند از اوج تكامل الهی سقوط می‌كند چنان که بلعم با عورا كه این آیه درباره او نازل شده است گرفتار هوای نفس شد و از آن مقام والا تنزل كرد به طوری كه خداوند او را به سگ تشبیه نموده است.
او به جای این كه از علوم و دانش خویش برای رشد استفاده كند به پستی گرایید و بر اثر پیروی هوی و هوس مراحل سقوط را طی كرد خداوند هم او را به سگ تشبیه می ‌كند كه اگر به او حمله كنی دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود وا گذاری باز چنین است، او بر اثر شدت هوا پرستی یک حالت عطش نامحدود به خود گرفته كه همواره به دنبال دنیا پرستی می‌ رود.[8]
مولانا هم نفس پلید و اماره را به سگ تشبیه می ‌كند و می‌ گوید:
نفس خود بر خود مگردان چیره تو زود او را بازگیر از شیر تو
طفل جان از شیر شیطان باز كن بعد از آتش با ملك انباز كن
هین سگ نفس ترا زنده مخواه كاو عدوّ جان تست از دیرگاه

نتیجه گیری:
شیطان آدم و حوا را با وعده ی اینکه کرامت پیدا کرده و عمر جاوید پیدا می کنید؛ از کرامت الهی و اخلاقی خود دور کرد.
هر ملتی و هر گروهی که تفکرات شیطان را دنبال کنند؛ چون آدم و حوا که زشتی هایشان پدیدار شد، عیب هایشان آشکار می شود.

پی نوشت ها:
[۱] ترجمه الهی قمشه ای، ص ۱۵۲
[۲] همان
[۳] ترجمه انصاریان، ص ۱۵۲
[۴] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۳۴ ، ح ۴۶۸۳
[5] یوسف/ 53
[6] نهج البلاغه، خطبه 176
[7] اعراف/ 176
[8] تفسیر نمونه، همان، ج 7، ص

[h=1]پیامبر صلی الله علیه و آله و همسایه یهودی![/h]


[/HR] اسلام، دین رحمت و پیامبر صلی الله و علیه وآله ما پیام آور اخلاق، انسانیت و مهربانى است و آنچه در دنیاى امروز بنام اسلام توسط گروه هایى چون داعش و دولت هایى که بی رحمانه و خصمانه اسلام ستیزى می کنند نشان داده می شود، هیچ ارتباطى با واقعیت این دین رحمانى ندارد و از اینکه تاکنون جهان اسلام در معرفى شخصیت پیامبر صلی الله و علیه وآله کوتاهى کرده است، باید تأسف خورد.


[/HR] «دین اسلام»؛ دین رأفت، رحمت، مودّت و دوستی است و پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) به عنوان رحمت برای عالمیان از جانب خداوند مبعوث به رسالت شده است، .
به طور کلی، دین اسلام بر اساس عقل و منطق، همراه با محبت و دوستی پایه ‌‌گذاری شده و در اصل اول، دین اسلام از خشونت و برخورد خشن بیزار و متنفر می‌‌ باشد.
برای اثبات این مطلب، آیات قرآن و کتاب آسمانی مسلمانان و سیره عملی خود پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) و همچنین دستور العمل ‌‌ها و بیانات پیامبر اسلام باید ملاحظه گردد.
قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می ‌‌فرماید: ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمت برای جهانیان.(انبیاء: 107)
دینی که پیامبرش را به عنوان رحمت برای مردم معرفی می ‌‌کند، مسلما نمی‌‌ تواند دین خشونت باشد.
در آیه دیگر به پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله دستور به تواضع و فروتنی در مقابل مومنین را بیان می ‌‌کند و می ‌‌فرماید: بال خویش را براى مومنان فرو گستر. (حجر: 88)
و نیز در جای دیگر، خداوند به پیامبرش فرمان عفو و گذشت و مدارا را صادر می‌‌ کند: گذشت پیشه كن و به [كار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب. (اعراف: 199)
تمام این آیات، بیانگر و نشانه رحمت پیامبر اسلام صلوات الله علیه و با مودت بودن و مطابق منطق بودن دین اسلام می ‌‌باشد؛ زیرا اگر اسلام دین محبت، الفت، صمیمیت و دوستی نمی ‌‌بود، این همه تأکید به عفو، گذشت، محبت، اخلاق نیک و امثال این امور معنا نداشت؛ دینی که تأکید می ‌‌کند پیامبر صلی الله و علیه وآله با عفو، گذشت، مهربانی و محبت و اخلاق نیک با دیگران رفتار کند و در برابر مومنین متواضع باشد.
دین اسلام بر اساس عقل و منطق، همراه با محبت و دوستی پایه ‌‌گذاری شده و در اصل اول، دین اسلام از خشونت و برخورد خشن بیزار و متنفر می‌‌ باشد

در تاریخ اسلام آمده است: صحابه کرام بعد از آن همه تجاوزات و اهانت هایی که مشرکان مکه علیه پیامبر و اصحابش، روا داشتند، به نزد پیامبر اسلام عرض داشتند: یا رسول الله! در حق این قوم نفرین بفرستید تا از شر آنان نجات یابیم ، ولی پیامبر اسلام در جواب صحابه فرمودند:انی لم أُبعث لعانآ واِنما بعثت رحمة (ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم: 3 / 211) برای نفرین کردن فرستاده نشده ام بلکه برای رحمت فرستاده شده ام. این است روش پیامبر اسلام، روش عفو و گذشت و رحمت و مرحمت.
[h=2][/h] [h=2]رفتار و سیره عملی اسلام:[/h] 1- پیامبر اسلام صلوات الله علیه بسیار نسبت به دیگران دلسوز و مهربان بوده است. لذا اگر افراد از روی عناد به خداوند یکتا ایمان نمی‌‌ آوردند، غم و غصه ‌‌ی گمراهی دیگران، بر ایشان سنگینی می ‌‌کرد تا جایی که قرآن می ‌‌فرماید: گویى مى ‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهى به خاطر اینكه آنها ایمان نمى ‏آورند. (شعراء:3)
این کلام خدا، مهربانی و دلسوزی خالصانه پیامبر را نشان می ‌‌دهد.
2- اخلاق نیک؛ به شهادت تاریخ، پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) بهترین و نیکوترین اخلاق را داشته است. رفتار و گفتار خود پیامبر اسلام، هم از نظر قرآن و هم از نظر تاریخ، نشان می ‌‌دهد که حضرت نیکوترین اخلاق و بهترین گفتار، حتی با دشمنان خود را داشته است.
ایشان آنقدر با مهربانی و نیکوئی با مردم رفتار می نمود که قرآن او را به عنوان نمونه اخلاق عظیم معرفی می ‌کند «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»(قلم:4).
پیامبر اسلام صلوات الله علیه، در تمام مسائل با صبر، شکیبائی، عفو و گذشت رفتار می کرد و در برخورد با همگان با چهره ای باز و بشاش برخورد می ‌‌نمود.

همسایه یهودی حضرت هر روز با خاکستر از آن حضرت استقبال می ‌‌کرد و ایشان بدون هیچ واکنشی، پس از تکان دادن لباس ‌ها و مرتب کردن وضع ظاهری اش به راه خود ادامه می‌‌ داد، و روز بعد، با آنکه می ‌‌دانست همان برنامه تکرار می‌ گردد، تغییر مسیر نمی ‌‌داد. یک روز از آنجا می‌‌ گذشت، با کمال تعجب از خاکستر خبری نشد. حضرت با لبخند بزرگوارانه ‌‌ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. فرمود: باید به عیادتش برویم. بیمار یهودی، وقتی پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله را بالای سرش تماشا نمود، در چهره آن حضرت صمیمیت و محبت صادقانه‌‌ ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دوستی و آشنایی دارد و تمام کینه‌‌ های مرد یهودی نسبت به حضرت به مهر و صفا تبدیل گردید.
آیا دینی که رهبرش حتی با دشمنانش اینگونه برخورد می‌‌ کند، دینی خشن و بی رحم است یا دین با صفا و محبت و اخلاق و مهر و عاطفه؟!!
قرآن کریم نتیجه اخلاق و رفتار ایشان را در گسترش قلمرو اسلام و توسعه مسلمانان چنین می ‌‌فرماید: پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراكنده مى ‏شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توكل كن زیرا خداوند توكل‏ كنندگان را دوست مى ‏دارد.(آل عمران: 159)
حال شما فکر کنید، دینی که دستور العمل اصلی اش سفارش به اخلاق و تواضع و عفو و گذشت باشد و رهبرش این گونه با تواضع و اخلاق رفتار کند، آیا با خشونت سازگاری پیدا می ‌‌کند؟

[h=2]خلاصه:[/h] آنکه قرآن کریم و روایات به صورت کلی برای همه مومنین دستور اکید به تواضع، فروتنی، برخورد نیک با دیگران، عفو و گذشت از خطاهای دیگران، دوست داشتن مومنین و امثال این امور می ‌‌دهد و از تکبر، خود خواهی، ظلم و ستم بر دیگران و امثال آنها شدیداً منع می‌‌کند.
قرآن عظیم الشان در اولین پیام خویش اعراب جاهلیت را که با جنگ و خونریزی عادت کرده بودند، به صلح دعوت نموده و خطاب به آنان می فرماید: چنانچه برای صلح آغوش گشودند، تو نیز برای صلح آغوش بگشای...(انفال: 61)
دین اسلام حتی در میدان جنگ و نبرد هم خواهان صلح و آشتی است: به آن که با شما از در آشتی و تسلیم درآید مگویید که بی ایمان هستی....) (نساء: 94)

اگر اسلام دین محبت، الفت، صمیمیت و دوستی نمی ‌‌بود، این همه تأکید به عفو، گذشت، محبت، اخلاق نیک و امثال این امور معنا نداشت؛ دینی که تأکید می ‌‌کند پیامبر صلی الله و علیه وآله با عفو، گذشت، مهربانی و محبت و اخلاق نیک با دیگران رفتار کند و در برابر مومنین متواضع باشد

داستان هابیل و قابیل در قرآن کریم یکی از نمونه های عالی صلح و آشتی در دین مقدس اسلام به شمار می رود.
زمانی که قابیل برادر خویش را تهدید به مرگ کرد، هابیل در جوابش پیام آشتی و صلح را در پیش گرفت: اگر تو دست به کشتن من بزنی من دست به کشتن تو نمی زنم. من از پروردگار جهانیان می ترسم.(مائده: 28)
آیا دینی که چنین پیامبری دارد و آنگونه دستور العمل ‌‌های اخلاقی را بیان می ‌‌کند، می ‌‌تواند دین خشونت باشد؟

[h=2]تمسک به آیاتی برای خشن کردن اسلام[/h] شاید دشمنان اسلام به بعضی از آیات قرآن تمسک کنند، مثل آیاتی که دستور قتل و جهاد با دشمنان را صادر می ‌‌کند.
لکن باید به این نکته توجه داشت که اصل اولی در اسلام؛ رحمت، رأفت و مهربانی است و لکن اگر کسانی باشند که وجود آنها مخل به حال عموم باشد و امنیت و رفاه عمومی را به خطر بیندازد و با منطق و برهان گفتگو کنار نیایند، در اینجا قرآن و اسلام با آنها به شدت برخورد می ‌‌کند.
درست مانند این مسئله که خداوند با آنکه مهربان‌‌ ترین مهربان‌‌ ها است و انسان ها را خلق نموده و بهشت را هم در حقیقت برای بندگانش آفریده، و لکن جهنم را نیز در کنار بهشت خلق نموده، اما جهنم برای افراد سرکش و طاغی است که با ظلم و ستم به بندگان خدا و معصیت در برابر خداوند، زمینه رحمت الهی را در خود نابود کرده‌‌ اند و البته جایگاه به حق آنها جهنم الهی می ‌‌باشد. این مسئله به رحمت و مهربانی خداوند ضرر نمی ‌‌زند.
اسلام نیز چنین است و حقا که دین رحمت، رأفت، مودت و مهربانی است.

[h=1]محاسبه عجیب و غریب خدا![/h]
خدا می فرماید حتی به اندازه سنگینی یک اتم در حساب و کتاب اعمال ما ظلم نخواهد کرد و نه تنها ستم نمى كند، بلكه اگر كار نیكى انجام شود آن را مضاعف مى نماید و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مى دهد.


[/HR] انسان های زیرک همیشه دنبال معاملاتی هستند که دو خصلت در آنها باشد: یکی آنکه طرف معامله اهل خیانت نباشد و کلاه سرشان نگذارند، دوم اینکه در این تجارت سود مناسب و معقولی عایدشان شود.
حالا اگر کسی بود که در معامله با شما کوچکترین ظلمی مرتکب نمی شد و از طرفی در یک معامله ساده سود چندین برابر (۱۰ تا ۷۰۰ برابر!) نصیبتان می گردید آیا درنگ می کردید!؟
خداوند متعال بارها در قرآن کریم نسبت به این دو امر تاکید دارد که اولا حتی به اندازه ذره ای کوچک به کسی که با او وارد تجارت شود ظلم نمی کند، ثانیا اگر شما مثلا هزار تومان صدقه بدهید خدا ۱۰ برابر آن را پاداش می دهد، اگر صد هزار تومان به برادر مسلمانت که نیاز مالی داشت قرض دادی ۱۸ برابر سود می دهد. حتی در آیاتی به سود ۷۰۰ برابری نیز اشاره شده است! انصافا کدام تجارتی چنین سودی برای ما به ارمغان خواهد آورد!؟
در آیه ۴۰ سوره نساء می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُوْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً.»
«همانا خداوند، به مقدار ذرّه اى هم ستم نمى كند و اگر كار نیكى باشد آن را دوچندان مى كند و از جانب خویش نیز پاداش بزرگى عطا مى كند.»
مثقال ذره حساب و کتاب زمانی است که ساعت ها وقت خود را با دوستان در شبکه های اجتماعی می گذرانیم، می خندیم و حرف های زیبا رد و بدل می کنیم اما به همسر و فرزندان و پدر و مادر که می رسیم یا اخم بر چهره داریم و یا حتی برایشان وقت نداریم!!

سه نکته:
[h=2]ذره یعنی چقدر؟[/h] امروز به "اتم" كه كوچكترین جزء اجسام است نیز ذره گفته مى‏شود.
مثقال به معنى سنگینى است و تعبیر "مِثْقالَ ذَرَّةٍ" به معنى سنگینى یك جسم فوق العاده كوچك است. یعنی خدا می فرماید حتی به اندازه سنگینی یک اتم در حساب و کتاب اعمال ما ظلم نخواهد کرد و نه تنها ظلم نمی کند : «وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَكَفَی بِنَا حَاسِبِینَ؛ ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می‏كنیم، پس به هیچ كس كم ‏ترین ستمی نمی ‏شود، و اگر به مقدار سنگینی یك دانه خردل (كار نیك و بدی) باشد، ما آن را حاضر می‏كنیم و كافی است كه ما حساب كننده باشیم.» (47 سوره انبیاء) بلكه اگر كار نیكى انجام شود آن را مضاعف مى نماید و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مى دهد: إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُوْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظیماً : در حقیقت ، خدا هم وزن ذرّه ای ستم نمی کند و اگر [ آن ذرّه ، کارِ ] نیکی باشد دو چندانش می کند ، و از نزد خویش پاداشی بزرگ می بخشد. (40، نساء)

[h=2]
ذره هایی که روزی به چشم می آیند![/h] مثقال ذره در حقیقت همان چیزی است که اگر در دنیا خیر کنی در آخرت خیرش را ببینی.
همان مثقال ذره ای که اگر در دنیا شر کنی، دلی را برنجانی یا غفلت کنی، در آخرت پاسخش را می بینی.
در قیامت مثقال ذره ها را حساب می کنند[ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ‏ (پس هر کس به مقدارذرّه‏اى کار نیک کرده باشد همان را ببیند و هرکس هم وزن ذره‏اى کار بد کرده باشد آن را ببیند سوره زلزله آیه 7-8)]، کارهای بزرگ و درشت که حساب کردن ندارد!
مثقال ذرههمان پیامکی است که میفرستی و در نوع جملاتش، حتی نوع سلام کردنش ملاحظه نمی کنی که آن را برای چه کسی ارسال می کنی!
مثقال ذره حساب و کتاب زمانی است که ساعت ها وقت خود را با دوستان در شبکه های اجتماعی می گذرانیم، می خندیم و حرف های زیبا رد و بدل می کنیم اما به همسر و فرزندان و پدر و مادر که می رسیم یا اخم بر چهره داریم و یا حتی برایشان وقت نداریم!!
مثقال ذره که می گویند، یعنی همان چند لحظه ای که بوی عطر زن نامحرم تمام مردی را به هم می ریزد!!
مثقال ذره که می گویند یعنی همان چند لحظه ای که با ناز و عشوه برای نامحرمی می خندی، با چادرت ادای عفاف را برای ربودن دل کسی در می آوری و فکرش را ساعت ها درگیر همان یک لبخند و یک نگاه خودت می کنی!

امان از روزی که پرده ها کنار برود و همه چیز روشن شود. [یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (روزی که همه پرده ها کنار رود و راز ها فاش شود. سوره طارق آیه 9)]

مثقال ذره که می گویند یعنی همان چند لحظه ای که حواست به حجابت نیست، با لباسی ناشایست در انظار عمومی خودنمایی می کنی و جوانی نیز در همان حوالی است.
مثقال ذره یعنی همان که در پایان صحبت هایت در مکان های عمومی، اداره و محل کارت از روی ادب، جانم و قربانت می گویی و رابطه ای را به همین اندازه سرد می کنی!
مثقال ذره یعنی همان چند لحظه ای که با فروشنده مغازه صمیمی می شوی و نمی دانی که این صمیمیت پایه های زندگی او را فرو خواهد ریخت.
قدر این مثقال ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی آید وگرنه در نظام آفرینش ما همین ذره ذره ها حساب و کتاب دارد.
باور کنیم مثقال ذره، چیزهای عجیب و غریب نیستند، مثقال ذره که می گویند همین هاست.
همین کارهای کوچکی که ابتدایش خیلی کوچک است، اما ذره ذره که جلو برود معلوم نیست چه عواقب خطرناکی برای زندگی خیلی ها به دنبال دارد!
امان از روزی که پرده ها کنار برود و همه چیز روشن شود.[یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (روزی که همه پرده ها کنار رود و راز ها فاش شود. سوره طارق آیه 9)]
از طرفی هم خدا این مثقال ذره ها را در جهت مثبت خیلی خوب می خرد و خریدار خوبی است؛ جنس كم را می‌ خرد؛ معامله با او ارزش دارد: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/7) مثقال یك ذره‌ است. یعنی به اندازه‌ی وزن یك ذره!

ظاهر و باطن گناه
ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ (انعام: 120)
ظاهر گناه و باطن آن را رها کنید!

گاهی اطراف ما کسی نیست که ما را ببیند و یا صدایمان را بشنود. گاهی هم کسانی اطراف ما هستند ولی ما در ذهن خود مشغول فکرهایی هستیم که کسی از آنها خبر ندارد.
ما در هر دو صورت تنها بودن را تجربه می کنیم. چه آنوقت که در اطاقی تنها هستیم و چه آنوقت که در ذهنمان مشغول تخیلات و فکرهایی می باشیم.
تنهایی هم آرام بخش است و هم وسوسه برانگیز و هم هراس آور. دوست داری تنهایی فقط آرام بخش باشد و از وسوسه و هراس خبری نباشد؟
همه این را دوست دارند. برای این که به این آرزویت برسی باید اول به من بگویی «گناه» را چه جوری معنی می کنی؟
شاید درست معنی کرده باشی. گناه یعنی کاری که عقل از آن خوشش نمی آید و البته عقلِ ما را خداوند رشد داده است. او به عقل ما آموخته است که چه کارهایی زشت و ناپسند است و برای انسان ضررهای غیر قابل جبرانی دارد.
گناه انسان را ترسو بار می آورد. انسان را نزد خودش سبک نموده و خوار می سازد.
اگر بخواهی احساس قدرت و شجاعت کنی, اگر بخواهی اعتماد به نفس داشته و احساس عزّت و بزرگواری کنی, یک احساس خیلی خوب و دلپذیر, باید وقتی باخود خلوت می کنی و یا در ذهنت فقط خودت هستی و خودت, کار زشت نکنی, فکر زشت نکنی.
همیشه فکر کن یک دوربین تو را تعقیب می کند, از همه حالات درونی و بیرونی ات فیلم می گیرد و مستقیم آن را برای همه نمایش می دهد. اگر این احساس را در خودت تقویت کنی تنها کارهایی را انجام می دهی و یا به ذهنت افکاری را راه می دهی که بتوانی از آنها دفاع کنی.
اگر نتوانی از آنچه انجام می دهی دفاع کنی نزد خودت پایین رفته و احساس زلت و خواری می کنی.
اگر نتوانی از آنچه انجام می دهی دفاع کنی نزد خودت پایین رفته و احساس زلت و خواری می کنی. غرورت را زیر پا گذاشته و بخاطر وسوسه شیطان به او سواری داده ای. این احساس ناخوشایند سبب می شود تا در زندگی نشاط و شادابی نداشته باشی.
در تنهایی همانقدر جدی باش که نزد دیگران, در ذهنت همانقدر عاقل باش که در کارهای قابل مشاهده ات.
گناه را ترک کن هم در تنهایی هم نزد دیگران, هم در ذهنت هم در کارهایت.
خدای من! همیشه آغوشت را به روی من بگشای! در این نبرد نفس گیر, بین من و شیطان, همیشه یاورم باش و لغزشهایم را ببخش! تو مهربانترین دوست من هستی.
خدای من! همیشه دوست من باش! مگر خودت نگفتی اگر دوستتان بی مهری کرد شما بی مهری نکنید, خب بی مهری نکن! من بدم تو خوب باش! که هستی که بهترین دوست من هستی.

[h=1][/h]

[h=2]زن قُرَشی به دیگر زنان پیامبر(ص) فخر می‌فروخت که نکاح من به دست خدا بود و نکاح شما به دست اهلتان.[/h]

یکی از آیات بحث‌انگیز قرآن که دستاویز طعن منافقان و نقد مستشرقان اسلام‌ستیز گردیده است، کریمه 37 سوره مبارکه احزاب است که می‌فرماید:
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِكْ عَلَیْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی‏ فی‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَیْ لا یَكُونَ عَلَى الْمُوْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»[(به خاطر بیاور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده‏ات «زید»] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تكرار مى‏كردى)؛ و در دل چیزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند؛ و از مردم مى‏ترسیدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشكلى براى مومنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هایشان- هنگامى كه طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شكسته شود).]
این آیه اشاره دارد به موضوع ازدواج پیامبر(ص) با همسر مطلقه پسرخوانده‌اش، زید بن حارثه. سبب تشریع این آیه، چنانکه از مفاد آن مستفاد است، برانداختن یک باور نادرست و رسم دیرینه جاهلی است که بر مبنای آن، ازدواج با پسرخوانده، حرام انگاشته می‌شده است.
برخی مفسران که چندان عنایتی به سره از ناسره جدا کردن احادیث ندارند در اینجا سخنانی سرداده‌اند که هم مایه وهن شخصیت پیامبر(ص) است و هم دست‌مایه گزافه‌گویی دشمن. چندانکه استناد به این ماجرای ساختگی، از زمان‌های دور، همواره جای ثابتی در ادبیات جدلی مسیحیت در تضاد با اسلامیت داشته است.
جای تاسف دارد که افزون بر مفسران عامّه(1)، حتی برخی از مفسران شیعی(2) نیز در باب شان نزول این آیه، به روایاتی استناد جسته‌اند که به تعبیر علامه طباطبایی(ره) خالی از شبهه و ایراد نیست.
بنا بر نقل این روایات، زید همسری داشت در غایت حسن و جمال. روزی پیامبر(ص) به دیدن زید رفت. به محض ورود اما چشمش به همسر زید افتاد که در میان حجزه نشسته و عطر خوش می‌ساید. از این جمال دلفریب، به وجد آمده فرمود: سبحان الله خالق النور تبارك الله احسن الخالقین. زینب بنت جحش، ماجرا را برای همسرش حکایت کرد و او پیش خود چنین انگاشت که پیامبر-معاذ الله- دل در گروی عشق دختر عمه خویش دارد. از این رو او را طلاق داد! متاسفانه همین سخنان نسنجیده موجب شده تا برخى از دشمنان اسلام مدعى شوند كه ازدواج پیامبر(ص) از روی خواهش‌های نفسانی صورت پذیرفته است.
ما در وهله نخست، دلایل بطلان این سوء برداشت را ذکر کرده و آنگاه، به تبیین حقیقت ماجرا می‌پردازیم.
در جواب این این تلقی و انگاره نادرست باید گفت:
اولا: پیامبر(ص) خود به خواستگارى زینب براى زید رفت و با توجه به این كه زید غلام آزاد شده بود و زینب از خانواده‏اى بزرگ، زیر بار این ازدواج نمى‏رفت. اگر پیامبر (ص) مى‏خواست، مى‏توانست از اول زینب را براى خود خواستگارى كند و زینب هم مایل به ازدواج با پیامبر (ص) بود.
ثانیا: زینب در میان خاندان پیامبر (ص) زندگى كرده بود و آن حضرت از جمال و كمال او اطلاع داشت و چیزى نبود كه بعد از ازدواج با زید روشن شود بلكه برخى همسران دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله از زینب بهتر بودند.
ثالثا، پیامبر(ص) با طلاق زینب و جدایى زید از او مخالف بود كه در آیه بیان شده است.
رابعا، همان طور كه در این آیه بیان شده است این یك ازدواج الهى بود و خدا زینب را به ازدواج پیامبر (ص) درآورده بود و زینب به این عقد آسمانى افتخار مى‏كرد.(3)
خامسا: در این آیه هدف این ازدواج بیان شده است كه همان مبارزه با سنت خرافى جاهلى در مورد ممنوعیت ازدواج با همسر پسرخوانده است؛ پس هدف اساسى ازدواج عشق شهوانى و جنسى نبوده است.(4)
جای تاسف دارد که افزون بر مفسران عامّه(1)، حتی برخی از مفسران شیعی(2) نیز در باب شان نزول این آیه، به روایاتی استناد جسته‌اند که به تعبیر علامه طباطبایی(ره) خالی از شبهه و ایراد نیست.
[h=3]حقیقت ماجرا چه بوده است؟[/h] بنا بر متون تاریخ تحلیلی و روایات مورد وثوق، زید فرزند حارثه، مشرک‌زاده‌ای بود که در کودکی در پی هجوم دشمن، به اسارت درآمد. آنگاه فردی به نام حکیم بن حُزام در یکی از بازارهای نواحی مکه،او را برای حضرت خدیجه(س) خریداری کرد. وی نیز غلام خویش را به پیامبر(ص) بخشید. وقتی حضرت دعوتش را علنی کرد زید از نخستین کسانی بود که به آئینن اسلام گروید. او، بعدها در موسم حج، تنی چند از افراد قبیله‌اش را شناخت و از ایشان خواست تا خبر سلامتی‌اش را به خانواده‌اش برسانند. پدر زید پس از اطلاع از احوالات زید، از پیامبر(ص) درخواست کرد پسرش را بدو بازگرداند. حضرت، او را میان رفتن و ماندن مخیر کرد اما برای پدر چنین پیغام فرستاد که: «من از وقتی پیامبر(ص) را دیدم دیگر کسی را بر او اختیار نکردم».
بنا به روایت تاریخ، میان پیامبر(ص) و زید انس و الفتی شگرف وجود داشت چندانکه وی را زید‌الحب نام نهاده بودند. وقتی او بالند شد پیامبر(ص) برای جبران خوش‌خدمتی‌اش، بر آن شد تا از دخت عمه خویش، بَرَّه، که بعدها به زینب تغییر نام یافت، برای وی خواستگاری کند.
زینب که حُسن و حَسَب خانوادگی را توامان داشت، ابتدا مخالفت کرد. آنگاه آیه نازل شد که: «هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!»(احزاب/36). با نزول این کریمه، خانواده زید به ازدواج دخترشان با زید رضایت دادند.
شاید تصور شود زینب به اجبار و علی‌رغم میل باطنی به این ازدواج تن داده است. اما حقیقت امر این است که پیامبر(ص) از ابتدا، روی مصالحی زید را به فرزندخواندگی پذیرفت. هم آن فرزند‌خواندگی و هم این خواستگاری، از باب تشریع احکام الهی حکمت‌هایی دربرداشت. و آن اینکه بنا بر یک سنت غلط جاهلی، اگر کسی بچه‌ای را به فرزندی می‌گرفت و به تربیتش همت می‌گماشت، مردمان آن روزگار، فرزند را نه به نام پدری که از وی تولد یافته که به نام کسی که تکفلش را تقبل کرده، می‌خواندند در نتیجه تمامی احکام شرعی پدر و فرزندی را در مورد او جاری می‌دانستند. این باور جاهلی در ذهن و زبان مردم چنان ریشه دوانده بود که شخص اول جهان اسلام، خود می‌بایست برای شکستن آن به اقدام عملی سازنده دست یازد.
حضرتش با اینکه از جانب خود ترسی نداشت اما عمیقا نگران قضاوت و در نتیجه از دست رفتن دین مردم بود. (وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ ) اما خداوند از این نگرانی آگاهی داشت و در چند مرحله، پیامبرش را نصرت و تایید کرد.
نخست آنکه، با صدور حکمی تبیین کرد که فرزند خوانده فرزند واقعی نیست.«...وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَكُمْ‏ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیل‏» (احزاب/4).
دوم آنکه، با عبارت « زَوَّجْناكَها » به حمایت رسولش برخاست و به صراحت اعلام کرد که پیامبر(ص) در این خواسته نقشی ندارد و این یک ازدواج آسمانی است که به دستور مستقیم خود خداوند انجام می گیرد. لذا پس از نزول این آیه، زینب بر دیگر زنان پیامبر(ص) فخر می فروخت که: که نکاح من به دست خدا بود و نکاح شما به دست اهلتان.
و سوم آنکه با عبارت پایانی آیه (كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا) دوباره تاکید کرد که خداوند امر و فرمانش را در این ماجرا، پیش خواهد برد.
[h=3]براستی اما دلیل جدایی زینب از زید چه بود؟[/h] بنا به گفتی علامه شعرانی، قریش چندان خویش را بزرگ مى‏‌پنداشتند و مردم دیگر را پست، كه از كشتن دشمن خود به دست خویش عار داشتند و آن را به موالى و غلامان حوالت مى‏كردند و زینب از قریش بود و به امر پیغمبر(ص) تن به زوجیت بنده در داد، برخلاف عادت قبیله. و با این حال، زید از او ناراضى شد و به طلاق وى مصمم گشت و ننگى بدتر از این براى زن قریشى نیست كه به زوجیت بنده تن دهد و بنده از او نفرت جوید و او را طلاق دهد. و پیغمبر (ص) چون شفاعت این نكاح كرد و به این عاقبت منتهى گشته بود و جبران دل‏شكستگى زینب به غیر از این ندانست كه او را جزء حرم محترم خود قرار دهد كه عزت و سلطنت دنیا و فخر و شرف آخرت جمع داشت.
و هر واسطه كه در نكاح به بدختى انجامد، پیوسته منفور هردو طائفه زن و شوهر است، مگر به نكاحى دیگر جبران كند كه سعادت هر دو باشد. حاصل آن‏كه پیغمبر (ص) براى حسن خدمت زید، زنى شریفه براى او خواست- و چون زن شریفه باشد، بر شوهر تكبر مى‏كند- و سازگارى او با زید دشوار بود، نخواست زن و شوهر را در سختى نگاه دارد و زید او را طلاق داد و آن‏گاه حضرت رسالت ملاحظه فرمود یكى از اقرباى خود را به شوهر داده است [و] عاقبت نكاح به فراق كشیده و زینب از این تزویج سعادتمند نشد، او را براى دلجویى، به شرف مزاوجت خود برگزید كه همه اشراف آرزوى چنین سعادت داشتند و ضمنا حكم پسرخواندگى نیز معلوم گردید. (5)
[h=2]پی‌نوشت‌ها:[/h] 1. از جمله بنگرید: طبری، جامع‌البیان فی تفسیرآیات القرآن و نیز: تفسیر ابن‌ابی‌زَمِنین، ذیل آیه
2. تفسیر القمی، ج‏2، ص 195. و نیز: جوامع الجامع، ج‏3، ص318.
3. كامل ابن اثیر، ج 2، ص 177.
4. تفسیر قرآن مهر، ج‏16، ص: 358.
5. پژوهش هاى قرآنى علامه شعرانى، ج3، ص1054.

[h=1]11 حق برای زنان در قرآن ![/h]


[/HR]
آیا زن الگوی مردها است یا الگوی زن‌ ها؟ قرآن کریم می ‌فرماید: الگوی هر دو . و یک مثل و نمونه بیان می کند «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» (تحریم 11) خدا برای تمام زنان و مردان تاریخ نمونه بیان کرده است. این نمونه «زن فرعون» است.


[/HR] قرآن زن را همان گونه می‌ بیند که در طبیعت هست. از این رو هماهنگی کامل میان فرمان های قرآن و فرمان های طبیعت برقرار است. در واقع زن و مرد دو ستاره‌ اند در دو مدار مختلف و هر کدام باید در مدار خود و فلک خود حرکت نمایند " نه خورشید را سزد که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی جوید و هر کدام در سپهری شناورند" (سوره یس آیه 40)
پس شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشری این است که دو جنس، هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه بدهند.
آزادی و برابری آنگاه سود می ‌بخشد که هیچ کدام از مدار و مسیر طبیعی و فطری خویش خارج نگردند. آنچه در هر جامعه ‌ای ناراحتی آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است.
عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن، موجب پایمال شدن حقوق او می ‌گردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگوید تو یکی و من یکی، کارها، مسئولیت ها، بهره‌ ها، پاداش ها، کیفرها، همه باید متشابه و هم شکل باشد، در این صورت زن در کارهای سخت و سنگین باید با مرد شریک شود و به فراخور نیروی کارش مزد بگیرد، توقع احترام و حمایت از مرد نداشته باشد، تمام هزینه ‌های زندگی خودش را بر عهده بگیرد و در هزینه فرزندان با مرد شرکت داشته باشد و ... که در این وقت است که زن در وضع سختی قرار خواهد گرفت، زیرا نیروی کار تولید زن بالطبع کمتر از مرد است و استهلاک ثروتش بیشتر.
پسبا در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری هر یک از زن و مرد، با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار می ‌دهد که نه شخصش کوبیده شود و نه شخصیتش. پس در زمینه احیای حقوق زن دیدگاهی که طبیعت را راهنمای خود قرار دهد در نهضت حقوق زن به معنی واقعی موفق خواهد شد.
ما در این مقاله سعی داریم به برخی از حقوق زن با توجه به آیات قرآن اشاره کنیم:

حق اول: زندگی
قرآن در سوره الشمس می‌ فرماید: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» وقتی نور خورشید گرفته شد، «وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» وقتی نور ستاره‌ ها تمام شد، صحنه قیامت را می ‌گوید «وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ» وقتی کوه ها از دل زمین کنده و براه افتاد، «وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ» وقتی سرمایه ‌ها را رها کردند و تعطیل شد، شترهای سرخ پوستی که سرمایه آن زمان بوده «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ» وقتی دریاها به جوش آمد. «وَإِذَا الْمَوْوُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکویر 9- 1)
سۆال می‌ شود که به کدام گناه دختران را زنده به گور کردید؟ یعنی حتی دختر کافر را هم کسی حق ندارد زنده بگور کند.

با در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری هر یک از زن و مرد، با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار می ‌دهد که نه شخصش کوبیده شود و نه شخصیتش. پس در زمینه احیای حقوق زن دیدگاهی که طبیعت را راهنمای خود قرار دهد در نهضت حقوق زن به معنی واقعی موفق خواهد شد

حق دوم: آموزش
از نظر اسلام زن ها حق دارند آموزش ببینند «طلب العلم فریضة على كلّ مسلم و مسلمة».

حق سوم: آبرو
آبروی زن و مرد مهم است. اما خدا برای زن ها حساب جداگانه باز کرده، می ‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُوْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (نور 23)
آنهایی که به زنان پاکدامن تهمت می‌ زنند و می‌گویند: او دوست دارد، او رفیق دارد، او با فلان مرد آشناست، آنهایی که به زنان آبرومند تهمت می‌ زنند، در دنیا و آخرت از رحمت حق به دور هستند.

حق چهارم: نظارت
گاهی وقت ها می‌ گویند: زن که حرف نمی زند! قرآن می ‌فرماید: «وَالْمُوْمِنُونَ وَالْمُوْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (توبه 71)
تمام مردان و زنان با ایمان، همه بر هم ولایت دارند. یعنی یک دختر 9 ساله که به تکلیف می ‌رسد بر مردها ولایت دارد و می ‌تواند امر به معروف و نهی از منکر کند.

حق پنجم: تجلیل در تاریخ
قرآن گاهی می‌ فرماید: «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِبْرَاهِیمَ» (مریم 41)
گاهی می ‌فرماید: «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مَرْیَمَ» (مریم 16)
پیغمبر! تاریخ ابراهیم را فراموش نکنی؟ پیغمبر! تاریخ مریم را فراموش نکنی؟ تاریخ زن نمونه و قهرمان همانند تاریخ مرد نمونه و قهرمان در قرآن بیان شده است.

حق ششم: الگو بودن
آیا زن الگوی مردها است یا الگوی زن‌ ها؟ قرآن کریم می ‌فرماید: الگوی هر دو تا است.
و یک مثل و یک نمونه بیان می کند «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» (تحریم 11) خدا برای تمام زنان و مردان تاریخ نمونه بیان کرده است. این نمونه «زن فرعون» است.

حق هفتم: شخصیت
آیا می ‌شود زن را مسخره کرد؟ قرآن می ‌فرماید: «لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ ...» قومی قومی دیگر را مسخره نکند. شاید آن کسی که تو او را مسخره می‌ کنی از تو بهتر باشد. بعد می ‌فرماید: «وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء» (حجرات 11) زنی هم حق ندارد زنی را مسخره کند. شخصیت هر کسی محترم است.

حق هشتم: مسکن
قرآن می ‌فرماید: «أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ» (طلاق 6)
به خانم‌ ها مسکن بدهید همانطور که خودتان مسکن دارید. این طور نباشد که اتاق خوب را خودت برداری و اتاق غیر مطلوب را به او بدهی! صندلی نرم را خودت برداری و صندلی خراب را به او بدهی! آقا روی فرش بنشیند و خانم روی موکت! جایگاهشان باید مثل هم باشد.

حق نهم: آزادی
قرآن می ‌فرماید: اگر نمی ‌توانید با زن ها سازش کنید طلاقشان بدهید.
«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ» (بقره 229)
یعنی طلاق (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است (و در هر مرتبه) باید به طور شایسته همسر خود را نگهداری کند (و آشتی نماید) یا با نیکی او را رها سازد.

قرآن گاهی می‌ فرماید: «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِبْرَاهِیمَ» گاهی می ‌فرماید: «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مَرْیَمَ» پیغمبر! تاریخ ابراهیم را فراموش نکنی؟ پیغمبر! تاریخ مریم را فراموش نکنی؟ تاریخ زن نمونه و قهرمان همانند تاریخ مرد نمونه و قهرمان در قرآن بیان شده است

حق مرد نسبت به زن تنها در مورد استمتاع است و وظایفی همچون غذا درست کردن، لباس شستن، نظافت خانه را تأمین کردن و ... که عرفاً متداول شده است از وظایف اخلاقی زنان است نه حقوق مردان و لذا وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کارها را برای حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام تقسیم کردند، فرمودند: کارهای داخل خانه مثل نان پختن، گندم یا جو آسیاب کردن، نظافت محیط خانه و بچه داری با شماست و تهیه هیزم، آب آوردن و لوازم و مایحتاج منزل را تهیه کردن و ... بر عهده امیرالمۆمنین علیه السلام است. سپس حضرت فاطمه علیها السلام این جمله را فرمودند که باید سرمشق همه زنان مۆمن باشد: «لا یعلم انّ اللَّه ما داخلنى من السّرور فى هذا الامر» کسی جز خدا نمی ‌داند که چقدر از این برنامه خوشحال شدم. (بحارالانوار 10/ 24- 25)

حق دهم: نفقه
عن ابی ‌عبداللَّه علیه السلام قال: «خمسة لا یعطون من الزّكوة شیئاً: الاب و الامّ و الوالد و المملوك و المرآة و ذلك انّهم عیاله لآزمون له». (وسایل الشیعه 15/ 227 باب الکتاب النکاح)
قرآن کریم می ‌فرماید: «لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ...» (طلاق 7)
هر مردی باید نفقه همسرش را به اندازه توانایی خود بدهد.

حق یازدهم: مهر
قرآن کریم می ‌فرماید: مهر زنان را (به طور کامل) به عنوان یک عطیه (الهی) به آنان بپردازید ولی اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند حلال و گوارا مصرف کنید «وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا». (نساء 4)

پیکهای خداوند
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ (انعام: 124)
خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد!

دوست داشتنی ترین انسانها را خداوند برگزیده است و به آنها این مأموریت را داده است تا دیگر انسانها را راهنمایی کنند و راه سعادت و رستگاری را نشانشان دهند.
بعضی از معلمها واقعا حرف ندارند. بعضی از مسؤولین سیاسی کشور واقعا بی نظیر هستند. بعضی از والدین جزء بهترین انسانهای روی زمین اند. ولی ...
ولی همه پیامبران و همه امامان انسانهای واقعا کاملی هستند که دارای صفات بسیار دوست داشتنی و ارزشمندی آنهم در حد بالای آن می باشند.
دوران کودکی و نوجوانی و جوانی آنها و همچنین دوران میانسالی و پیریشان همه و همه درخشان پر از قصه های ناب انسانیت و ایمان به خداوند بوده است.
فکر می کنی بزرگترین نعمت خداوند به انسانها چه بوده است؟ آب زلال و گندم طلایی و باغ پر میوه و بستر آرام و جمع دوستان و همسر ایده آل و ... خب البته همه اینها نعمتهای باارزشی هستند ولی اختصاص به انسان ندارند. میلیارد میلیارد حیوان از همین نعمتها برخوردار هستند.
چون انسان برتر از همه موجودات خداوند است پس بزرگترین نعمت هم چیزی است که اختصاص به او دارد. انسان عقلی دارد که هیچ موجودی آن را ندارد. هر چیزی که این عقل را رشد دهد بزرگترین نعمت است.
پیکهای الهی, و رسولان خداوند عقل انسانها را رشد می دهند تا فریب نادانی را نخورند و مسائل را آنطور که هست ببینند و ارزیابی کنند.
اگر عقل انسان به درستی رشد کند همه نعمتهای خداوند برای او خیر و برکت به همراه خواهد داشت و در غیر این صورت هرچه از نعمتهای بیشتری برخوردار باشد خود را بیشتر بدبخت می کند.
انسانها اینهمه اسلحه های مرکبار را درست کرده اند و چون عقلشان رشد نیافته است وجود این اسلحه ها بزرگترین خطر برای امنیت و سلامتی انسانها می باشد.
انسانهای قرن 21 از بیشترین امکانات برخوردار هستند ولی بیشتر قرصهای آرام بخش را هم همینها مصرف می کنند و بیشتر آمار جرم و جنایت را هم همینها در پرونده انسانیت ثبت نموده اند.
خداوند عاقلترین و رشد یافته ترین انسانها را برای رشد دادن عقل انسانها برگزیده است و به خوبی پی برده است که کسی می تواند دیگران را هدایت کند که به قله کوه رهنمودن سازد که خود در قله بوده و جزء بهترین های زمان خود باشد.
در این بین مردم آخر الزمان نیاز بیشتری به هدایت و راهنمایی خداوند دارند زیرا چموش تر از دیگر ملتها بوده و ادعای عاقل بودن را بیشتر دارند. لذا خداوند بهترین برگزیدگانش را برای این مردم مبعوث نموده است! پیامبر اسلام و دوازده امام بزرگوار.

پارتی بازی
إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى (انعام: 152)
هنگامى كه سخنى مى‏گوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان (شما) بوده باشد!

امان از پارتی بازی امان! حتی وقتی هم که می خواهد قضاوت کند پارتی بازی می کند و طرف دوستان و خویشانش را بیشتر می گیرد!
آخه چرا؟! دوستت هست که هست خویشت هست که هست مگر حق و حقیقت, دوست و خویش می شناسد. حتی دشمن هم نمی شناسد یعنی این که اگر حق با دشمنت هم بود باید بگویی که حق با اوست!
در آداب قضاوت این مطلب آمده است که قاضی حق ندارد یکی از دو طرف دعوا را با عنوانی خاص خطاب بکند مثلا به یکی بگوید جناب دکتر و آن یکی را فقط به اسمش صدا بزند.
احترام گذاشتن به پدر و مادر و پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و عمو و خاله و دایی و فرزندان اینها کار لازمی است. ولی لازم تر از آن احترام گذاشتن به حقیقت است.
احترام گذاشتن به حقیقت یعنی این که اگر خویشت می گوید: الان شب است و حال آن که الان روز است, احترام به حقیقت بگذار و به او بگو: شما اشتباه می کنی! الان روز است.
البته تو هم لازم نیست در هر مسئله ای دخالت کنی و بخواهی حرف باطل دیگران را به آنها گوشزد کنی اگر این کار را بکنی دیگر روی آرامش را در زندگی نخواهی دید تازه خودت هم رشد نمی کنی چون همه اش به فکر این هستی که کی چی گفت تا اگر از نظر تو باطل است جوابش را بگویی.
در دو جا باید اظهار نظر کنی:
یک: زمانی که نظرت را بخواهند. آنوقت بدون رودرواسی نظرت را بگو و آنچه از نظر تو حقیقت است بر زبان جاری کن و از هیچ کس نترس! فقط ز خدا بترس که یک وقت خدای نکرده چا روی حقی نگذاری!
دو: زمانی که حق مهمی در حال پایمال شدن است. هر چند از تو نخواسته اند دخالت کنی ولی خدا از تو می خواهد که این کار را بکنی. حق های مهم, حقوق دیگران است و یا مسائل مهم اعتقادی است.
حقوق دیگران که معلوم است چه چیزهایی است. مسائل مهم اعتقادی هم مانند یکتایی خداوند, نبوت پیامبر اسلام, دوزاده جانشین بر حق ایشان. مسائل عمده فقهی هم این چنین است مثل مسئله نماز و حجاب.
خلاصه این که وقتی قرار است حرفی بزنی عدالت را رعایت کن و جانب عدالت را بیشتر از جانب خویشانت بگیر!
مهمترین خصوصیتی که در ذهن اطرافیانت از تو همین باشد که: فلانی همیشه حرف حق را می زند و از هیچ چیز هم واهمه ندارد و سرزنشها در این مسیر در او بی اثر است!
درود بر روان پاک آنها که همیشه با حق بودند و جانشان را نیز در این راه دادند, درود!
درود بر روان پاک شهدای حق و عدالت, شهدای محله مان, شهدای از اعضای خانواده امان, از خویشان و آشنایانمان. شهیدی که نامش آزین کوچه ماست.

همه چیزم از تو و برای تو!
قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (انعام: 162)
بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانيان است.

«شعار» سخن حقی است که همیشه باید آن را گفت, زمزمه کرد و یا حتی بعضی وقتها فریاد کشید. مثل بسم الله الرحمن الرحیم که در همه نمازهای بلند خوانده می شود حتی در نمازهای ظهر و عصر هم که قسمت قرائت آنها باید آرام خوانده شود. چرا؟
چون عده ای می خواستند این آیه را از قرآن حذف کنند! در مقابل این تلاش شیعیان بسم الله را تبدیل به یک شعار نمودند.
یا مثل صلوات هنگام شنیدن نام پیامبر اسلام. مسلمانان با بلند فرستادن صلوات مدام این نکته مهم و اساسی را مورد تأکید قرار می دهند که پیامبر و خاندان معصوم او بیشترین حق را به گرد انسانها دارند لذا باید مدام از خداوند برای آنها طلب رحمت نمود.
همیشه باید این مسئله اساسی به زبان آورده شود که عبادتهای ما بخصوص نماز ما و کلا همه زندگی و مرگ ما برای خداوندی است که مالک و رشد دهنده جهانیان است.
اگر نماز و یا هر عبادتی برای او نباشد ضررش دامن همه زندگی ما را و در نتیجه مرک ما را خواهد گرفت.
شیطان هزاران سال عبادت کرد ولی چون عبادتش برای خدا نبود پست ترین موجود شد و موجودات زیادی را نیز به پستی کشاند.
الان چه کسانی مسؤول اداره مکه و مدینه هستند؟ کسانی که عباداتشان برای خدا نیست در نتیجه نه تنها طرفدار آمریکا و اسرائیل هستند و فرمانبردار آنهایند. وحال آن که عبادت خداوند یعنی دیگران بخصوص کفار نباید عبادت شده و در مقابلشان کرنشی صورت گیرد!
اگر نماز برای خدا نباشد, می شود یک عمل ریایی و یا عادتی. دیگر انسانها نمی دانند وقتی عبادت می کنند گه حرکاتی انجام داده و چیزهایی در پیشگاه خداوند بر زبان جاری می کنند! بنابرین نماز را می خوانند و دیگر عبادات را انجام می دهند و چون توجهی به فلسفه آنها ندارند در زندگی اشان نه تنها تأثیر نمی گذار که بیشتر آنها را مغرور نموده و در مقابل انواع حقها سرکششان می سازد.
جوامع و افراد مذهبی اگر اخلاق خوبی نداشته باشند, از بصیرت و درک عمیقی برخوردار نباشند, به فکر نیازمندان نباشند, در مقابل زورگویان سرتسلیم فرود آورند, در این وقت نه تنها دیگران را به راه درست هدایت نخواهند کرد که بیشتر آنها را از راه مستقیم دور خواهند نمود!
«اخلاص» بالاترین سخن حق است که باید همیشه شعار و سرلوحه عمل یک مسلمان باشد. «اخلاص» یعنی من هر کاری می کنم در جهت کسب رضایت خداوند است و جز لبخند او چیزی من را راضی نمی کند. شاید مجبور شوم برای راضی کردن او بعضی ها را هم ناراضی کنم, اشکالی ندارد مهم آن است که او راضی باشد. وقتی او را از خود خرسند نمودم و اطمینان پیدا کردم که به حرفهایش گوش دادم همه مشکلاتم را او حل خواهد نمود و زندگی ام را پر از سعادت و نور خواهد کرد.
خدایا! مخلصتم پس خالصم کن!

گناهانش به گردن من!!
لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى (انعام: 164)
هيچ كس، عمل (بدى) جز به زيان خودش، انجام نمى‏دهد؛ و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى‏شود!

بارها شنیدی که بعضی ها میکن:
«گناش به گردن من!»
«تو این کار را بکن فردا روز قیامت جواب خداوند را من می­دم!!»
«آقا تو چکار داری؟! مسؤولیتش با من!»
گناه هیچ کس به گردن دیگری نیست بلکه فقط در پرونده خود آن فرد نوشته خواهد شد. البته اگر کسی با این سخنش ما را فریب داده و وادار به کار زشتی کند بدون این که چیز از گناه ما بکاهد برای او «گناه فریب دیگران» نوشته خواهد شد!
هر کس این سخنان را بگوید خودش گنهکار می شود بدون این که از گناهی دیگری چیزی کاسته باشد.
انسانها معمولا تلاش می کنند یا گناه دیگران را به گردن بگیرند و یا گناه خود را به گردن دیگران بیاندازند, که در هر دو مورد تلاش بیهوده ای انجام می دهند.
تقلب کردن در امتحانات گناه است حالا اگر چند دانش آموز تنبل دور یک دانش آموز زرنگ را گرفتند و او را وادار کردن که تقلب برساند و بعد که رسوا شدند و وقتی معلم از دانش آموز زرنگ پرسید چرا تقلب رساندی؟ او نمی تواند در جواب بگوید که: اینها گفتند: «ما خودمان جواب معلم را خواهیم داد»!!
هم آنها که تقلب کردند باید جواب بدهند و هم کسی که به آنها تقلب رسانده است!
همه انسانها در مقابل آنچه انجام می دهند مسؤول هستند و هیچ کسی به امید کس دیگری نمی تواند شانه از مسؤولیت خالی کند.
تا حالا این جمله را شنیدی که: «مأمورم و معذور!»؟ این جمله هم مثل جمله هایی است که برایت گفتم. حرف بیخودی است. یعنی چی مأمورم و معذور؟! هر کسی به آدم مأموریتی می دهد باید ببیند یک وقت کار غلطی انجام ندهد. ما همه مأمور خداوندیم. حتی اگر دیدیم به اسم دین کاری را که خلاف عقل است از ما می خواهند نباید زیر بار آن برویم. چه رسد به فلان کارفرما و رئیس.
البته بعضی وقتها در دنیا غیر از این است. مثلا اگر تو کار زشتی کردی و ضرر به مال دیگران زدی و یا با کسی درگیر شدی, پدر و مادرت را احضار می کنند و آنها را مورد بازخواست قرار می دهند و کاری با تو ندارند. ولی روز قیامت هم تو را و هم پدر و مادرت را و هم همه آنها که در تربیت تو سهمی داشته اند از معلمها و دیگر اطرافیان احضار می کنند و بعد از تو می پرسند چرا این کار را کردی؟ و همچنین از دیگران سؤال می کنند چرا او را درست تربیت نکردید تا این مار را انجام ندهد.
بار گناهت را بر دوشت احساس کن و آن را بر دوش دیگری نیانداز و از خداوند بخواه تا تو را ببخشد که آمرزنده گناهان ماست!
همه تقصیر را بگردن بگیر و از او بخواه تا از تقصیر همه مقصرین بگذرد که او مهربانترین دوست و غمخوار ماست.

[h=1]صفتی که دروغ و کفر را با هم دارد![/h]
[h=2]در زندگی های روزمره دقت کرده اید چه رفتارهایی از ما سر می زند و با یکدیگر چه برخوردهایی داریم؟در ظاهر یکدیگر مخلصم و چاکرم می گوییم ... تعظیم می کنیم ... لبخند می زنیم ... حرف همدیگر را تصدیق می کنیم اما تا طرف می رود، شروع می کنیم به بدگویی کردن از او و ....[/h] فرآوری: زهرا اجلال - بخش قرآن تبیان


نزدیک خانه مان، محله مان یکی از دوستان، فامیل و... می بینیم کلی تعارف و دعوت و قسم و آیه که بفرمایید تو که اگر نیایید ناراحت می شم و ... اما در دل چیزی غیر از زبان داریم ...
تازه اگر اون بنده خدا هم به زبانمان نگاه کند و لحظاتی را به خانه بیاید یا در دل و یا حتی وقیح تر، به ظاهر و پشت سرش کلی بد و بیراه می گوییم...

***

تلفن زنگ می زند .... حوصله صحبت کردن نداریم ... مخصوصا با کسی که الان صدایش را می شنویم ... اما در ظاهر کلی خوش و بش می کنیم و می گوییم: دلم برای صدایت تنگ شده بود، چه قدر خوب شد زنگ زدی ... اصلاً الان می خواستم بهت زنگ بزنم ... نه بابا چه مزاحمتی... شما رحمتید ...
***

همه ی این ها در حالی است که در منطق قرآن سه عنوان مختلف دروغ و کفر و نفاق می‌ یابیم. دروغ از بد‌ترین گناهان است، تا آنجا که در برخی احادیث کلید همۀ بدی ‌ها وصف شده است. بنابراین دروغگویی مقیاس ‌ها را وارونه و کلیه امور اجتماع را ویران می‌ کند. چرا که روابط بشر با یکدیگر بر نیازهای واقعی و توانایی‌ های واقعی آنان بنا نهاده شده است؛ این نیاز‌ها و توانایی ‌ها چون به راستی ابراز شود می ‌تواند تأثیر گذار باشد.
نفاق شامل «کفر» و «دروغ» است؛ زیرا منافق، در درون کافر است و در سخنانش دروغ‌ گو. در نتیجه عمل نفاق او شامل همه ضررهای دروغ و تمام بدی‌ های کفر است

برابر هر درخواستی، اجابتی است و در برابر هر توانایی، درخواستی از دیگران. در نتیجه، کار میان افراد در جامعه به درستی پیش رفته و شکل می گیرد، اما دروغ این مقیاس‌ ها را وارونه می ‌کند و تصویری غیر واقعی از نیاز‌ها و توانایی ‌ها ارائه می ‌دهد و در نتیجه روابط میان انسان ‌ها دستخوش تنش می ‌شود.
دروغ گاه زمینه كفر یا نفاق را در انسان فراهم می سازد. زمانی كه دل دروغگو از ایمان خالی شد، كفر یا نفاق به آن راه خواهد یافت؛ چنان كه روایت شده: مردی خدمت رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله) رسید و عرض كرد:
ای رسول خدا! كار اهل آتش چیست؟ پیامبر فرمود: دروغ. هرگاه دروغ گوید، فاسق می شود و هرگاه فاسق شود، كافر می شود و هرگاه كافر شد، در آتش قرار می گیرد.[محدث نوری: مستدرك الوسائل، ج ۹، ص ۸۹، ح ۱۰۳۰۵]
بنابراین، دروغ افزون بر دور ساختن ایمان از قلب انسان، زمینه كفر عملی او را نیز فراهم می كند.
همچنین دوگانگی میان واقعیت و خبر شخص دروغگو، مایه پیدایش و رشد صفت پلید نفاق در دل او می شود امیر مومنان علی (علیه السلام) می فرماید: دروغ انسان را به نفاق می كشاند. [آمدی: غرر الحكم، ص ۲۲۰، ح ۴۴۰۸]
و نیز طبق نقل حضرت صادق (علیه السلام)، پیامبر اكرم (صلی الله و علیه وآله) فرمود: سه چیز است كه در هر كس باشد، منافق است؛ اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان كند كه مسلمان است:
۱) آن گاه كه او را امین به شمار آورند، خیانت كند.
۲) آن گاه كه سخن براند دروغ گوید.
۳) آن گاه كه پیمان بندد، پیمان شكند. [كلینی: كافی، ج ۲، ص ۲۹۰، ح ۸]
نفاق شامل «کفر» و «دروغ» است؛ زیرا منافق، در درون کافر است و در سخنانش دروغ‌ گو. در نتیجه عمل نفاق او شامل همه ضررهای دروغ و تمام بدی‌ های کفر است.
منافق از آن جهت که دروغ ‌گوست، ملاک‌ های اجتماعی را در ارتباطات درست مردم تغییر داده و دگرگون می ‌کند و از جهتی دیگر او در ذات خود کافر است؛ یعنی در جهت ‌گیری اصلی خود و از کاروان بزرگ هستی که به سوی هدف برجسته ‌ای از کمال در زندگی امت می‌ تازد، منحرف شده است.
آنچه سبب می ‌شود انسان به دروغ احساس نیاز کند، یا خود را به طمع یا به نفاق محتاج بداند،‌‌ همان ضعف نفس است. این ‌ها نتایج ضعف درون است که نفاق از بارز‌ترین صورت‌ های این ضعف به شمار می‌رود

قرآن کریم بیماری نفاق را در معرض رشد و پیشروی در زندگی و نفس انسان می ‌داند: زیرا ممارست بر هر خصیصه نفسانی، باعث می ‌شود آثار و نتایج آن در نفس انسان گسترش یابد؛ چه خوب باشد و چه بد.
همچنان که اگر ایمان درونی ، و همچنین شجاعت و سخاوت، همراه با ریاضت ‌های عملی باشد، رشد می ‌کند و فزونی می ‌یابد، صفات بد مانند حسد و کفر و طمع و از جمله، نفاق نیز چنینند و اگر انسان مقتضیات آن ‌ها را عملاً دنبال کند این صفات در درون او رشد می‌ کنند و ریشه می ‌دوانند.
به همین علت قرآن کریم در آیۀ دهم سورۀ بقره می فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ» در دل هایشان مرضی است و خدا نیز بر مرضشان بیفزوده است و به کیفر دروغی که گفته ‌اند بر ایشان عذابی است دردآور...
منشأ این بیماری که جمع کفر و دروغ، هر دو، است -در زبان، دروغ است و در قلب، کفر- ضعف و فریب ‌کاری است و ضعف نفس که در پس دروغ و در پس کفر نهفته است، ریشۀ تمام مصیبت ‌ها و بدی ‌هاست.
آنچه سبب می ‌شود انسان به دروغ احساس نیاز کند، یا خود را به طمع یا به نفاق محتاج بداند،‌‌ همان ضعف نفس است. این ‌ها نتایج ضعف درون است که نفاق از بارز‌ترین صورت‌ های این ضعف به شمار می‌رود.


[/HR] منابع:تفسیرهای ماه رمضان امام موسی صدر- سایت پرسمان

[h=1]"الکی خوش ها " بخوانند !![/h]


[/HR] خیلی وقت ها هست که رفتارهای ما هیچ منطق و ضابطه ای ندارد، مثل بعضی شادی کردن هایمان، که وقتی دلیلی ندارد اسمش را می گذاریم "الکی خوش" این الکی خوش بودن یعنی چه؟
[/HR]
آیا درست است وقتی ما الکی خوشیم صدای موزیک ماشینمان را به گوش همه شهر برسانیم، صدای قهقه هایمان اطرافیان را آزار بدهد؟!
قرآن به این ها می گوید مراقب باشید که خداوند شما را دوست ندارد، شادی هم باید چهار چوب و قاعده ای برای خودش داشته باشد. این شادی ها را خداوند دوست ندارد.
در قرآن داریم که " لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ "؛ سرمست نباش زیرا خدا، سرمستان را دوست ندارد." (قصص،76)
خب این چه شادی ای است که خداوند دوستش ندارد.
این فرحین کسانی هستند که بدمستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند، جایی شادی می کنند که جای شادی نیست.
آن قدر شادی می کنند که از آن نقطه اعتدال خارج شوند، یک شوخی را آنقدر ادامه می دهند که کسی یا گروهی یا قومی را برنجانند اما به رنجیدن آن فرد یا گروه یا قوم توجه نمی کنند."
قرآن صراحتاً می فرماید: "وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى: و اوست که می خنداند و می گریاند." (نجم،43)
خدایی که هم زندگی را آفریده است و هم مرگ را، هم خنده را خلق می کند و هم گریه را. هم درد را، هم درمان را، هم بیماری و هم شفا، هم فقر و هم غنا را.
ما وقتی به مجموعه این پدیده ها در قرآن، ادعیه و ادبیات دینی مان نگاه می کنیم، می بینیم همه این پدیده ها منتسب به پروردگار است، در این میان شادی و غم دو عنصر حیاتی و اساسی هستند که در نرم افزار هستی و در هندسه عالم لحاظ شده است. پس این ها با هم جفت آفریده شده اند و این طور نیست که بعضی ها گمان می کنند هستی فقط شادی است لذا باید بخندیم و وجود عنصر مهمی به نام غم را انکار کنیم.
اگر می خواهید آن آرامش درونی را که پایه شادی حقیقی است تجربه کنید باید ریشه هایتان محکم باشد وگرنه مثل تخته پاره ای، بازیچه موج های موافق و مخالف خواهید بود. من وقتی حس کنم که پشت همه حوادث عالم حکمتی نهفته است راحت تر آن واقعه ها را می پذیرم و آن آرامش درونی بیشتر تأمین می شود

البته در این میان ژست های روشنفکرمأبانه هم هست که در چرخه حرف ها و موضع ها تکرار می شود.
این که مثلاً "ما برای شادی و شادمانی آفریده شده ایم"، ظاهر فریبنده ای دارد، اما لازمه این نوع نگاه به زندگی، نوعی اباحه گری و بی مسئولیتی و صوفی گری و خروج از حد اعتدال و تعادلی است که در قرآن آمده است.
[h=2][/h] [h=2]این "فرحین" چه کسانی هستند؟[/h] همان طور که قبلاً اشاره کردیم، این فرحین کسانی هستند که بد مستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند.
از همین روست که خداوند در ادامه همین آیه می فرماید: "وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ: در آنچه خدایت ارزانى داشته، سراى آخرت را بجوى و بهره خویش را از دنیا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نیكى كرده نیكى كن و در زمین از پى فساد مرو كه خدا فساد كنندگان را دوست ندارد."(قصص، 77)
این عبارت ها خطاب قوم قارون به اوست که می گفتند: بد مستی نکن! خدا آدم های بد مست را دوست ندارد و به آنچه خداوند به تو داده، سرای آخرت را بجوی و بهره ات را از دنیا فراموش نکن اما همان طور که خداوند به تو احسان کرده، تو هم از محسنین و احسان کنندگان باش.

این فرحین کسانی هستند که بدمستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند، جایی شادی می کنند که جای شادی نیست. آن قدر شادی می کنند که از آن نقطه اعتدال خارج شوند، یک شوخی را آن قدر ادامه می دهند که کسی یا گروهی یا قومی را برنجانند اما به رنجیدن آن فرد یا گروه یا قوم توجه نمی کنند"

[h=2]پس شادی خوب و تأیید شده کدام است؟[/h] پرسش مهمی است. کسی که می خواهد متعادل زندگی کند، خواه ناخواه باید به این پرسش جواب دهد که: جنس شادی حقیقی چیست و چگونه می توان به این شادی دست یافت؟
در قرآن تعبیر زیبایی داریم: "لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ: تا بر آنچه از دستتان مى‏رود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان مى‏آید شادمانى نكنید و خدا هیچ متكبر خود ستاینده‏اى را دوست ندارد."(حدید، 23)
پیام وحی به آدمیان این است که در برابر موج هایی که از طرف دنیا به شما می رسد، حالا این موج ها چه موافق میل و ذائقه و تمایلات شما باشد چه برخلاف آن، نه خیلی ذوق زده شوید - به تعبیر عامه جوری نشود که از شادی در پوستتان نگنجید و اختیار از کف بدهید - و نه این که چنان غمگین و افسرده که نتوانید آن واقعه و مصیبت را تاب بیاورید و قالب تهی کنید.

[h=2]دقت کنید که پیام قرآن چیست؟ [/h] اگر می خواهید آن آرامش درونی را که پایه شادی حقیقی است تجربه کنید، باید ریشه هایتان محکم باشد وگرنه مثل تخته پاره ای، بازیچه موج های موافق و مخالف خواهید بود.
من وقتی حس کنم که پشت همه حوادث عالم حکمتی نهفته است، راحت تر آن واقعه ها را می پذیرم و آن آرامش درونی، بیشتر تأمین می شود.
قرآن می فرماید: این ها همه در کتاب الهی نوشته شده است، یعنی هر آنچه از ریز و درشت حوادث در گذشته و حال و آینده در عالم روی می دهد، پیش بینی شده و علم الهی نسبت به آن حوادث و رویدادها اشراف دارد، یعنی این ها جزو مقدرات و تقدیر الهی است.

[h=1]توکل داشته باشیم، همه چیز حلّه!![/h]

[h=2]توکل، همان دلبستگی و اعتماد کامل به پروردگار است که پس از کمال معرفت حاصل می شود. زیرا که آدمی هر اندازه خدا را بهتر بشناسد و از قدرت و حکمت او بیشتر آگاه شود، توکل و دلبستگی او به آن ذات بی همتا بیشتر می شود.[/h] مریم پناهنده/کارشناس ارشد فلسفه - بخش قرآن تبیان

در معنای توکل وارد شده است که: روزی جبرئیل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد. حضرت از او پرسید: ای جبرئیل! توکل چیست؟ گفت: اینکه بدانی آفریده ها ـ به تنهایی ـ قادر به رساندن ضرر و یا نفع به تو نیستند و نیز نمی توانند از پیش خود ـ و بدون اذن خدا ـ چیزی به تو عطا کنند و یا چیزی را از تو باز دارند.

همچنین، توکل آن است که از آنچه در دست مردم است، مأیوس باشی. پس هر گاه بنده به چنین معرفتی دست یابد، کارش را تنها برای خدا انجام می دهد و جز خدا در کسی طمع نمی بندد. پس، این است معنای توکل.
[h=5]این معنا از توکل آثاری با خود به همراه دارد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:[/h] 1) آرامش روحی و روانی شخص اشاره کرد (آل عمران آیه 172 و 173). از میان آن كسان كه پس از زخم ‏خوردن باز هم فرمان خدا و رسولش را اجابت كردند، آنان كه نیكوكار باشند و از خداى بترسند، پاداشی بزرگ دارند. (آل عمران 172)
آن مومنانی که وقتی مردم (منافق) به آنها گفتند لشکری بسیار بر علیه شما مومنان فراهم شده، از آنها بترسید، و این سخن بر ایمانشان بیفزود و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نیكو یاورى است. (آل عمران 173)
همچنین، توکل آن است که از آنچه در دست مردم است، مأیوس باشی. پس هر گاه بنده به چنین معرفتی دست یابد، کارش را تنها برای خدا انجام می دهد و جز خدا در کسی طمع نمی بندد. پس، این است معنای توکل

2) از دیگر آثار آن می توان به افزایش انگیزه و حرکت و تحرک اشاره کرد؛ زیرا شخصی که خداوند خالق و پروردگار هستی را به عنوان تکیه گاه و پشتوانه خویش می بیند، بی هیچ ترسی از آینده و نرسیدن به مقصد و مقصود و اندوهی از گذشته گام بر می دارد و می داند که به هدف خواهد رسید و اگر به ظاهر به امری نرسید در حقیقت به چیز دیگری دست یافته که از مقصد و مقصود مهم تر است و آن ارتباط تنگاتنگ با خدا و تقرب و نزدیکی به اوست.
از این رو اشخاص متوکل، دارای اعتماد به نفس بیش تر برای اقدام و کار هستند و هرگز خسته نمی شوند و از راهی که می روند باز نمی گردند و کوتاه نمی آیند. (اعراف آیه 88 و 89 و یونس آیه 84 و 86)
در سوره اعراف خداوند حضرت شعیب و پیروان ایشان را به صبر و استقامت در راه خدا و در برابر کافران دعوت می کند. بنابراین استقامت و پایداری در برابر مخالفت ها و سختی ها امری طبیعی در این دسته از انسان هاست.
3) از صفات ایشان می توان به پایداری اشاره کرد، به گونه ای که در برابر شکست ها کوتاه نمی آیند و هرگاه دچار شکستی شدند با گام های استوارتر حرکت خویش را از سر می گیرند. (آل عمران آیه 121 و 122 و 172 و 173)
4) آنان در کارهای خویش از امدادهای غیبی خداوند بهره مند می شوند و خداوند از جایی که امید و روزنه ای به آن نبود به ایشان یاری می رساند. (آل عمران آیه 160 و مائده آیه 11 و انفال آیه 62 و 64)
5) انسان متوکل از فضل خدا و محبت او بهره مند می شود. (آل عمران آیه 159) و چون کارهایش مبتنی بر خلوص و اخلاص و وجه الهی است، رضایت و خشنودی خدا را نیز به دست می آورد. (آل عمران آیه 173 و 174)
6) در هر حال، پیروزی از آن او خواهد بود، چه به ظاهر شکست بخورد و چه پیروز شود چون به رضای خدا عمل کرده است و لذا موفق و پیروز خواهد بود. (آل عمران آیه 122 و 123 و انفال آیه 48 و 49)
7) از دیگر آثار توکل و اعتماد به نفس اسلامی و قرآنی می توان به شجاعت و شهامت در برابر مخالفان و دشمنان (یونس آیه 71 و 83)، صبر در برابر شکست ها و اذیت و آزار ها و مقاومت ها، Dirol سلامت روحی و روانی و جانی در دنیا و آخرت (آل عمران آیه 173 و 174) و برخورداری از روحیه بالا (آل عمران آیه 122) اشاره کرد؛ زیرا خداوند را کفیل خود می داند و همه امور خویش از ریز و درشت را به او تفویض و واگذار کرده است. (آل عمران آیه 173) ابراهیم آیه 12 و نحل آیه 41 و 42)
از امام رضا علیه السلام پرسیدند: حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی. (جهاد النفس،ح 292)
این گونه است که در پناه خداوند از مصونیت خاصی برخوردار می شود و هرگز آسیبی از سوی دشمان انسی و جنی به وی نمی رسد و از ضرر و زیان وآسیب های شیطان در امان و محفوظ می ماند. (حجر آیه 65 و نحل آیه 98 و 99) و اینکه: «هر که بر خداوند توکل کند، خداوند ـ به تنهایی ـ او را بس است». (طلاق: 3)
[h=2]حقیقت توکل[/h] در سوره اعراف خداوند حضرت شعیب و پیروان ایشان را به صبر و استقامت در راه خدا و در برابر کافران دعوت می کند. بنابراین استقامت و پایداری در برابر مخالفت ها و سختی ها امری طبیعی در این دسته از انسان هاست

حقیقت امر در مساله توكل، این است كه به كرسى نشستن اراده انسان و دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (كه عالم ماده است) احتیاج به اسبابى طبیعى و اسبابى روحى دارد، و چنان نیست كه اسباب طبیعى تمام تأثیر را داشته باشد، پس اگر انسان بخواهد وارد در امرى شود كه بسیار مورد اهتمام او است، و همه اسباب طبیعى آن را كه آن امر نیازمند به آن اسباب است فراهم كند، و با این حال به هدف خود نرسد، قطعاً اسباب روحى و معنوى (كه گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده، و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است كه وى به هدف خود برسد، مثلاً اراده ‏اش سست بوده، یا مى ‏ترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگرى از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و این گونه امور بسیار مهم و عمومى است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر، به خدا توكل كند در حقیقت به سببى متصل شده كه شكست‏ ناپذیر است، سببى است فوق هر سبب دیگر، و در نتیجه تمسك به چنین سببى، اراده‏اش نیز قوى مى‏ شود، دیگر هیچ یك از اسباب ناسازگار روحى، بر اراده او غالب نمى ‏آید و همین است موفقیت و سعادت. (ترجمه المیزان، ج‏4، ص: 102)
مولوی که خود، از سیراب شدگان سرچشمه وحی است، با پیروی و الگو پذیری از مکتب وحیانی و با تصویر کردن چهره توکل در آیینه شعر، در حالی که از تمسک جستن به اسباب دنیوی نیز غفلت نکرده است. در مقام اهتمام به ارزش والای توکل تا آنجا پیش رفته است که هیچ کسبی را برتر از توکل نمی داند و چنین می گوید:
نیست کسبی از توکل خوب تر چیست از تفویض خود محبوب تر
آن که او از آسمان باران دهد هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
آن که با اسباب، روزی داده بود بی سبب هم می تواند ای عنود
گفت آری گر تو کل رهبر است این سبب هم سنت پیغمبر است (مثنوی)
منابع :
1) ترجمه تفسیر المیزان
2) جهاد نفس (وسائل الشیعه)
3) سایت پرسمان دانشجویی
4) پایگاه اطلاع رسانی حوزه

زینتهای مسجدی
يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد (اعراف: 31)
اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد!

مسجد خانه خداست! مطلب جدیدی نگفتم نه؟! ولی همین مطلب ساده را دوباره می گویم: مسجد خانه خداست. کمی بیشتر فکر کن!
خدا چقدر عظمت دارد؟! خیلی, از خیلی هم بیشتر, بیشتر از آن که بتوانی تصورش را بکنی. خانه او هم عظمت دارد. خیلی عظمت دارد.
حالا وقتی می خواهی وارد مکانی به این مهمی بشوی باید بسیار مؤدب باشی. مؤدب بودن هنگام ورود به مسجد به این معناست که:
نظافت شخصی ات را رعایت کن!: پاها و جورابهایت تمییز باشند. فرشهای مسجد محل سجده نماز گزاران است. وقتی با پاها و جوربهای کثیف روی آنها راه بروند, نماز گذاران هنگام سجده بوی متعفنی را استشمام می کنند و آنوقت دیگر نمی توانند حالت معنوی خود را حفظ کنند.
بوی دهانت بد نباشد. گفته شده است کسی که سیر و پیاز خورده است به مسجد نیاید تا بوی بد دهانش از بین برود.
از زدن عطرهای تند خودداری کن! این عطرها باعث سردرد بقیه می شود. اگر می خواهی عطر بزنی به مقدار کم عطری ملایم بزن هر چند آب بهترین عطر است یعنی اگر حسابی تمییز باشی دیگر نیازی به عطر نداری.
از صحبت کردن در مسجد بخصوص صحبتهای بلند جدا خودداری کن! مسجد تنها محل عبادت و شنیدن معارف اسلامی است. باید سکوت این مکان معنوی را حفظ کرد. این سکوت است که باعث می شود تا انسان احساس آرامش کند. مسجد جایی برای چاق سلامتی و حرفهای روزمره و دردل کردنهای دوستانه نیست. می توانی این حرفها را در بیرون و یا در حیاط مسجد بزنی.
برادر و خواهر کوچکت را در صورتی باخودت به مسجد بیاور که بتواند همراه با تو نماز بخواند. در این صورت خیلی خوب است که او را به مسجد بیاوری تا رشد معنوی خود را از همان زمان کوچکی سرعت ببخشد. ولی اگر نماز نمی خواند و آرام هم نمی نشیند بلکه بیشتر جست و خیز نموده و حواس نمازگذاران را پرت می کند, او را به مسجد نیاور. گناه این کار از ثوابش بیشتر است. زیرا آرامش نمازگذارن را از بین می برد و آنها به این خاطر اذیت می شوند.
همه آداب مسجد مربوط به یک چیز است و آن این است که فضای آرامی که باید در مسجد وجود دارشته باشد از بین نرود.
نظافت و سکوت و اخلاق خوش زینتهای مادی و معنوی انسانهاست. چه خوب است انسانها وقتی به ملاقات پروردگارشان به خانه او می روند زینتهایشان را باخودشان همراه داشته باشند.
خدایا خانه ات را پاک و تمییز نگه می داریم, خوشبو و معطر, با صفا و پر جلا, شکوهمند و دلنشین, آرام و آرام بخش, ساکت و پر سکوت, پر از زمزمه نیایش, خالی از حرفهای دنیا, بی هیچ زینتی از زینتهای غفلت زا, گرم و صمیمی, دمادم دلسوزی و مهربانی, ...
خدایا از این که در همه ساعات شب و روز ما را در خانه خود پذیرا هستی ممنون تو هستیم. بیشتر دوستمان بدار و نامهربانی ما را به دل نگیر! تو مولای مایی و کریم, ما عبد تو هستیم و لئیم!!
خدایا همچنان عبد تو باشیم و تو مولای ما!

زینتهای مسجدی
يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد (اعراف: 31)
اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد!

مسجد خانه خداست! مطلب جدیدی نگفتم نه؟! ولی همین مطلب ساده را دوباره می گویم: مسجد خانه خداست. کمی بیشتر فکر کن!
خدا چقدر عظمت دارد؟! خیلی, از خیلی هم بیشتر, بیشتر از آن که بتوانی تصورش را بکنی. خانه او هم عظمت دارد. خیلی عظمت دارد.
حالا وقتی می خواهی وارد مکانی به این مهمی بشوی باید بسیار مؤدب باشی. مؤدب بودن هنگام ورود به مسجد به این معناست که:
نظافت شخصی ات را رعایت کن!: پاها و جورابهایت تمییز باشند. فرشهای مسجد محل سجده نماز گزاران است. وقتی با پاها و جوربهای کثیف روی آنها راه بروند, نماز گذاران هنگام سجده بوی متعفنی را استشمام می کنند و آنوقت دیگر نمی توانند حالت معنوی خود را حفظ کنند.
بوی دهانت بد نباشد. گفته شده است کسی که سیر و پیاز خورده است به مسجد نیاید تا بوی بد دهانش از بین برود.
از زدن عطرهای تند خودداری کن! این عطرها باعث سردرد بقیه می شود. اگر می خواهی عطر بزنی به مقدار کم عطری ملایم بزن هر چند آب بهترین عطر است یعنی اگر حسابی تمییز باشی دیگر نیازی به عطر نداری.
از صحبت کردن در مسجد بخصوص صحبتهای بلند جدا خودداری کن! مسجد تنها محل عبادت و شنیدن معارف اسلامی است. باید سکوت این مکان معنوی را حفظ کرد. این سکوت است که باعث می شود تا انسان احساس آرامش کند. مسجد جایی برای چاق سلامتی و حرفهای روزمره و دردل کردنهای دوستانه نیست. می توانی این حرفها را در بیرون و یا در حیاط مسجد بزنی.
برادر و خواهر کوچکت را در صورتی باخودت به مسجد بیاور که بتواند همراه با تو نماز بخواند. در این صورت خیلی خوب است که او را به مسجد بیاوری تا رشد معنوی خود را از همان زمان کوچکی سرعت ببخشد. ولی اگر نماز نمی خواند و آرام هم نمی نشیند بلکه بیشتر جست و خیز نموده و حواس نمازگذاران را پرت می کند, او را به مسجد نیاور. گناه این کار از ثوابش بیشتر است. زیرا آرامش نمازگذارن را از بین می برد و آنها به این خاطر اذیت می شوند.
همه آداب مسجد مربوط به یک چیز است و آن این است که فضای آرامی که باید در مسجد وجود دارشته باشد از بین نرود.
نظافت و سکوت و اخلاق خوش زینتهای مادی و معنوی انسانهاست. چه خوب است انسانها وقتی به ملاقات پروردگارشان به خانه او می روند زینتهایشان را باخودشان همراه داشته باشند.
خدایا خانه ات را پاک و تمییز نگه می داریم, خوشبو و معطر, با صفا و پر جلا, شکوهمند و دلنشین, آرام و آرام بخش, ساکت و پر سکوت, پر از زمزمه نیایش, خالی از حرفهای دنیا, بی هیچ زینتی از زینتهای غفلت زا, گرم و صمیمی, دمادم دلسوزی و مهربانی, ...
خدایا از این که در همه ساعات شب و روز ما را در خانه خود پذیرا هستی ممنون تو هستیم. بیشتر دوستمان بدار و نامهربانی ما را به دل نگیر! تو مولای مایی و کریم, ما عبد تو هستیم و لئیم!!
خدایا همچنان عبد تو باشیم و تو مولای ما!

اسراف نه!
كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (اعراف: 31)
(از نعمتهاى الهى) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد!

تا حالا شمردی در هر وعده غذا چند لقمه می خوری؟ خب بشمار! اگر اطرافیانت به تو می گویند که زیاد می خوری, در هر وعده غذا یک قاشق کمتر بخور!
اسراف کردن در همه چیز بد است, ولی در غذا خوردن خیلی بدتر است زیرا سلامتی انسان را از بین می برد.
مثلا وقتی شیر آب بی جهت باز می گذاری اسراف کردی و باعث از بین رفتن آب این نعمت بی نظیر خداوند شدی, حال اگر همین آب را بی جهت بخوری, هم نعمت خداوند را از بین برده ای و هم به خودت آسیب رسانده ای.
البته نمی توان دقیقا مشخص کرد که جقدر ابید غذا خورد و آب نوشید, چون نیاز انسانها با یکدیگر متفاوت است. ولی می توان به یک ملاک خیلی مهم در این رابطه توجه نمود:
وقتی انسان نیاز به غذا پیدا می کند که انرژی اش رو به کاهش گذاشته و توانی برای ادامه فعالیتهایش ندارد. به قول معروف دلش ضعف می رود. انسان با درک حالت گرسنگی سراغ غذا می آید. اگر این حالت به او دست ندهد و میل به غذا خوردن داشته باشد این میل باید سرکوب شود زیرا این میل یک هوس است. میلی که عقل با آن موافق نباشد وسوسه شیطان است و شیطان اصلا خوبی ما را نمی خواهد. ما را به کارهایی وامی دارد که عقل ما آن کارها را نمی پسندد.
خب حالا که گرسنه شدی شروع به خوردن غذا بکن, بخور, بازم بخور, بیشتر بخور رودرواسی نکنی ها! بخور! خب بسه دیگه, بسه, میگم بسه, بابا بسه خودت رو خفه کردی!
زمانی که احساس گرسنگی ات از بین رفت دیگر نباید به خوردن غذا ادامه بدی, اگر بازم ادامه بدی, نشاط کاری ات را از دست خواهی داد. آنوقت به جای این که غذا تو را حرکت دهد این تو هستی که باید غذا را حرکت بدهی. دیدی بعضی آدمها آن قدر می خورند که هنگام بلند شدن انگار یک کیسه برنج روی دوششان است, با زحمت از جای خودشان بلند می شوند, این افراد خیلی عذا خورده اند. آنها مجبورند غذاهای زیادی را که خوردن با خود حمل کنند تا کم کم هضم شود.
اگر بعد از غذا خوردن احساس نشاط برای کار را نداشتی این نشان دور شدن از خداوند است, نشان این است که شکمت را پر ساختی و باید بدانی که منفورترین ظرف در نظر خداوند شکمی است که پر شده باشد. وقتی خداوند نسبت به کسی مهربان نباشد, آن فرد احساسهای مثبت را از دست داده و احساسهای منفی به سراغش می آید. احساس کسالت بعد از غذا, یک احساس منفی است.
به جای این که وعده های غذائیت را حجیم کنی, آنها را متعدد کن! سه وعده غذا همراه با دو بار بین وعده.
در ضمن صبحانه ات را بیشتر بخور و شامت را اصلا ترک نکن ولی کمتر بخور, نهارت را هم در حجمی بین صبحانه و شامت غذا بخور!

... که هدایت شدیم!
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ (اعراف: 43)
ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما (به اينها) راه نمى‏يافتيم!

دوست نوجوانم سلام! سلام این دفعه بعد علت خاصی داره! علتش اینه که یه دفعگی ذوق کردم از این که با تو دوست شدم, خیلی برام ارزشمندی! می دونی چرا؟
برای این که تو خوب تر از خیلی از هم سن و سالهایت هستی. اگر غیر از این بود تو مشغول خواندن کتابی در موضوع تفسیر آیات قرآن نبودی. اینهمه کتابهای کم مصرف و بی مصرف دیگر هست, می رفتی سراغ آنها.
این که در بعضی آدمها به طرف خوبیها می آیند هر چند هم در اقلیت باشند, نشان این است که خداوند آنها را راهنمایی کرده و در ضمن مایلشان نموده که به طرف راه درست حرکت کنند.
این که میگم «مایلشان نموده» حرف درستی است زیرا صرف دانستن خوب و بد دلیل نمی شود آدمها سراغ خوبیها بروند, باید نسبت به خوبیها میل هم دانشته باشند, علم و میل همیشه باهم نیستند.
به گمانم یک سؤال در ذهنت ایجاد شد: چرا خداوند این میل را برای بعضی به وجود آورده است و در بعضی به وجود نیاورده است؟
میل به خوبی پاداش خداوند برای انجام کار خوب است! توضیح این که, بعضی وقتها ما با این که دوست نداریم کار خوب را انجام داده و یا کار بد را ترک کنیم املا با هوسمان مبارزه نموده و بر خلاف دلمان سراغ کار خوب رفته و یا از کار بد پرهیز می کنیم.
پاداش این مبازره این است که به مرور قسمت زیادی از کارهای خوب را با میل انجام داده و از انجام کارهای بد, واقعا بدمان می آید.
این میل خوب نامش, هدایت خاص است. هدایت عام همان علم و آگاهی نسبت به خوبیها و بدیها است. کسی که طبق هدایت عام خداوند با هوسش مبارزه کند کم کم خداوند دستش را می گیرد و او را راغب به ارزشها می کند.
الحمد لله ...
همه ستایشها و کرنشها و تعریف کردنها مخصوص خداوند است که ما به این امور هدایت نمود, و دستمان را گرفت و زیر درخت گیلاس نشاند و شامه امان را پر از بوی شکوفه نمود. آخ که چقدر این خدای من زیبا و مهربان است. و چقدر من نسبت به او غافل و بی وفایم!
اگر مهربانی اش نبود, من هم مثل بسیاری مشغول غفلتهای زندگی بودم و به بهانه نوجوانی نه از عمرم بهره می بردم و نه خدایم را دوست می داشتم.
این همه نوجوان و جوان بیکار و علاف در خانه و کوچه ها پرسه می زنند و انگار نه انگار که برای چه آفریده شدند. من هم می شدم یکی از اینها, ولی او نوازشم کرد و اجازه داد تا دستش را بفشارم و من سراسر سپاس از اویم. سپاس از کسی که نگذاشت در شلوغیهای اطرافم گم شوم و به من عقل داد تا خوب بیاندیشم.
ای مهربانترین! همچنان با من مهربان باش و نامهربانیم را بر من ببخش و من را نسبت به خودت مهربان ساز!

[h=2]قرآن و آیین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جهانی است و به قوم و منطقه خاصی اختصاص ندارد.[/h]

بهترین سند این سخن، قرآن کریم است که فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا؛ ما تو را بشارت دهنده و ترساننده، براى عموم مردم فرستادیم». (سبأ (34) آیة 28)
نیز فرمود: «و ما أرسلناک الا رحمةً للعالمین؛ ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم». (انبیاء (21) آیة 107)
از این رو می بینیم قرآن در دعوت های خود از لفظ «الناس» بهره گرفته و می گوید: «یا أیّها النّاس قدجائکم الرّسول بالحقّ من ربّکم فآمنوا خیراً لکم؛ اى مردم، رسولى از جانب پروردگار شما به حق نزد شما آمده است. پس به او ایمان بیاورید که براى شما بهتر است». (نساء (4) آیة 170)
قرآن برای رساندن انسان به سعادت همیشگی نازل گردیده و در این راستا کلیات هر آن چه برای رسیدن به این هدف لازم بوده، بیان نموده است.
به عبارت دیگر قرآن به عنوان قانون اساسی اسلام در بر گیرنده مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با خطرات انسانی است که همواره بر تارک اندیشه ها چون خورشیدی می درخشد، و سعادت و عظمت را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند.
مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد

اصل عدالت و امانت اصل کلی، امر به معروف و نهی از منکر اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان، اصل مساوات مردم و تعیین معیار امتیاز از قبیل:‌، علم و جهاد،‌ نفی استبداد، اصل عدم سلطه کافران بر مۆمنان، اصل صلح و اخوت، اصل بهره برداری از نعمت های الهی، اصل وفای به عقود، اصل توحید به وحدت، اصل عدم حرج، و اصل پذیرش اختیاری دین، از جمله اصول کلی است که قرآن بیان فرموده است.
همچنین مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد. البته با توجه به این که قرآن دارای بطن بلکه بطونی است،‌ در این کتاب الهی اشارات و اموری باشد که از اسرار و نهفته هایی کشف کند که فهم عادی و متعارف نتواند آن را درک کند و علم این گونه مسائل برای امامان معصوم (علیهم السلام) و راسخان در علم است.
آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان‌ های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا» (فرقان، آیه 1)؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده ‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد.
[h=2]قرآن برای تمامی اعصار[/h] دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
[h=2]1. کافی نبودن عقل برای بر طرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت[/h] الف. بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت و سو هدایت شود.
ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است.
ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان و تمام اعصار پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخگوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشته باشد.
[h=2]2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند[/h] آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسان ها را پاسخگو است.
این آیات که در زیر به آنها اشاره می گردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسان ها در همه زمان ها می شوند:
1. «مَّا فَرَّطْنَا فِی الكِتَابِ مِن شَیْءٍ»[1]؛ ما در کتاب، بیان هیچ چیز را فرو گذار نکردیم.
آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)

مقصود از این که قرآن کتابی برای همه زمان ها و همه دوره ها است، این است که قواعد و قوانین و احکام و ارزش های اخلاقی و معارفی که در آن بیان شده، اختصاص به زمان و مکان و دوره خاصی از زندگی بشریت ندارد، بلکه آنها جاودانه بوده و برای ملتی خاص یا دوره و زمانی به خصوص نمی باشد.
2. «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ » [2]؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.
3. «أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَكَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنَزَلَ إِلَیْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا» [3]؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این‌ که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟
4. «مَا كَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ كُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُوْمِنُونَ» [4]؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب ‌هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می ‌آورند، رهنمود و رحمت است.
5. «وَنَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» [5]؛ و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد.
گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است.
این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می ‌دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می ‌زنند. («تفسیر نمونه»، ج 11، ص 361)
[h=2]3. جاودانه بودن دین اسلام[/h] آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان ‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌ کنند؛ مانند: «تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا»؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌ دهنده جهانیان باشد. (آیه 1، فرقان)
بی ‌تردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام اعصار به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.
پی نوشت ها:
[1]. انعام، 38.
[2]. انعام، 59.
[3]. انعام، 114.
[4]. یوسف، 111.
[5]. نحل، آیه 89.

[h=2]مثل خداست
مردم هم مثل خدا هستند
بعضی از مردم هم کار خدا را می ‌توانند انجام دهند
من موبایلم رو به اندازه خدا دوست دارم
فرزندم دلم را ربوده است، مثل خدا می ‌ماند.
رئیس سازمان مرد توانمند و مدیری است. شایسته است هرچه بگوید اطاعت کنم همانطوری که از خدا اطاعت می ‌کنم.[/h]

اینها جملاتی هستند که هیچ گاه از زبان هیچ کدام از ما خارج نمی ‌شود.با این حال عجیب نیست که قرآن اینقدر تأکید می ‌کند که برای خدا "مثل" نگیرید. آن هم در قرآنی که قرار است تا قیام قیامت باقی بماند و برای همه مردم در همه دوران ها راهنمای زندگی باشد.
حتماً خدا در درون ما انسان ها چیزی دیده که بر این جملات تأکید کرده است که "آنها برای خدا مثل قرار دادند": وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصیرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30)
چند نکته که این آیه به ظرافت در درون خود قرار داده است:
اول – خدا مثل و مانند ندارد، اما مردم می ‌توانند برای خدا مثل و مانند هایی را تخیل و فرض کنند و در ذهن خود قرار دهند.
دوم – کار این افراد فردی نیست و حتماً به دیگران نیز مربوط است. با روابط عمومی قوی‌ ای که دارند دیگران را هم به انجام کارهای خود تشویق می ‌کنند.
سوم – هرکس از آنها تأثیر بگیرد، به دست آنها گمراه می ‌شود.
چهارم – نیت های مادی و بهره‌ مندی دنیوی در این میان نقش مهمی ایفا می ‌کند هر چند که با پنهان کاری ها پوشیده شده باشد.
پنجم – هرچه افراد با این نیت ها بیشتر خو بگیرند، جهنمی ‌تر می ‌شوند و این طرز فکر، خودش یک جهنم است.
سیستم های بزرگ و کوچک، روابط استاد و شاگردی و مراد و مریدی و رئیس و مرئوسی و بزرگ و کوچکی، آبستنگاه "مثل" گرفتن برای خدا هستند. قرآن می ‌آموزد که در قیامت مستضعفان به مستکبران اعتراض می ‌کنند که با فریب های شبانه روزیشان باعث شده‌اند که مستضعفان برای خدا مثل و مانند قرار دهند.

قرآن در آیات دیگری هم به ما هشدار داده است که جزو کسانی نباشیم که برای خدا "مثل و مانند" قرار داده‌اند. (1)
قرآن به ما می ‌آموزد که "مثل" گرفتن برای خدا کار نادری نیست و در طول زندگی انسان ممکن است بارها و بارها اتفاق ‌افتد؛ بنابراین باید مراقب باشیم که در دام این جهالت گرفتار نشویم.
خدا از ما می‌ خواهد او را و نقش او را در زندگی و کل جهان بشناسیم و بزرگ بداریم. بقیه را واسطه ‌های او بدانیم که همگی بنده ‌هایی هستند که به خودی خود هیچ قدرتی ندارند به جز قدرتی که او به آنها داده است.امکانات دنیوی را از جانب او بدانیم نه از جانب واسطه ‌ها (بقره، 22)
در دوستی ‌هایمان مراقب باشیم که هیچ کسی به اندازه خدا دل ما را به خود مشغول نکند (بقره، 165) و این یک کار عملی است و محل آزمایش آن هم آنجاست که عزیزی به ما دستور می ‌دهد که کار حرامی کنیم. اگر خدا را بیشتر دوست داشته باشیم نباید نافرمانی‌ اش کنیم.
سیستم های بزرگ و کوچک، روابط استاد و شاگردی و مراد و مریدی و رئیس و مرئوسی و بزرگ و کوچکی، آبستنگاه "مثل" گرفتن برای خدا هستند. قرآن می ‌آموزد که در قیامت مستضعفان به مستکبران اعتراض می ‌کنند که با فریب های شبانه روزیشان باعث شده‌اند که مستضعفان برای خدا مثل و مانند قرار دهند.(سبأ، آیه 33)
جالب آنکه این کار معمولاً در شرایط عادی و بلکه در شرایط رفاه و آسودگی ایجاد می ‌شود. در شرایطی که مردم خود را دچار تنگنای شدید احساس می ‌کنند همه توجهشان را به خدا معطوف می‌ کنند؛ اما وقتی دوران بحرانی به پایان می ‌رسد و خدا به آنها نعمت و آسایش می ‌دهد، به "مثل و مانند "گرفتن برای خدا می ‌پردازند. (زمر، آیه Dirol
بنابراین به جای اینکه تفسیر این آیات را در بتکده ‌ها جستجو کنیم، باید به سراغ زندگی روزمره خودمان برویم. اگر به زندگی خود دقیق شویم نشانه‌ های آن را خواهیم یافت. در اینجا چند مثال می ‌آوریم و مطمئن هستیم که یافتن بقیه مثال ها برای خوانندگان محترم دور از دسترس نیست. اینها مکالمات درونی ناپسندی ‌است که ما در برخی حالات با خود داریم:
"درسته که همسر و فرزندانم الان به حضور من نیاز دارند اما اگر چند سال دیگر هم روزی 18 ساعت کار کنم، زندگیمان مرفه خواهد شد. درسته که دارا هستم اما یه صدایی درونم میگه که از فقر آینده باید بترسم"

"برای اینکه آشفتگی ‌ام رو حل کنم به هر دری می ‌زنم مثل وبگردی، مشروبات الکلی، روابط با دوستان و مشغولیت با موبایل. در همه اینها به دنبال پناه می‌ گردم ولی اصلاً به یاد خدا نمی ‌افتم و نمی ‌پرسم که از جهت خدا چه کرده ‌ام که روانم اینقدر پریشان شده است."
"هرچند نمازم ممکن است قضا بشه، اما هم صحبتی دوستانم را ترجیح می ‌دهم."
"بعضی از احکام خدا به نظرم ناجور است. مثلاً چرا باید یک زناکار صد تازیانه بخورد؟"
"سرگروه ما در شرکت مرد خوش فکری است، به نظرم برای پیشبرد کار گروهی اشکالی ندارد گناه‌ های کوچکی را انجام دهیم، کمی مردم را فریب دهیم یا از راهکارهای غیر مشروع استفاده کنیم."
"من خوشبختی دخترم را می‌ خواهم. به حرف های مردم بسیار حساسم. برای جهاز دخترم گرانترین وسیله‌‌ ها را می‌خرم، حتی اگر تا آخر عمر هم به آنها احتیاج نداشته باشد."
"اگر برای عروسی خرج های اضافه نکنم، مردم پشت سرم حرف در می ‌آورند. حتی اگر مجبور شوم به زیر قرض روم، خرج های اضافه را کنار نخواهم گذاشت."
"درسته که همسر و فرزندانم الان به حضور من نیاز دارند اما اگر چند سال دیگر هم روزی 18 ساعت کار کنم، زندگیمان مرفه خواهد شد. درسته که دارا هستم اما یه صدایی درونم میگه که از فقر آینده باید بترسم."
"تا وقتی که ما هم دچار مشکل اقتصادی هستیم و دیگران به ما کالاهای بد کیفیت را در بسته بندی مرغوب قرار می‌ دهند ما هم همین کار را می ‌کنیم."
"برای من اولویت آن است که فرزندانم در درس های مدرسه و کلاس زبان عقب نمانند. نماز خواندن و رعایت حجاب خیلی اولویت ندارد."
"باید امروزی باشیم و مطابق با سبک زندگی مردم به پیش برویم، هر طور شد اشکالی ندارد."
"مدتیه رسم شده که .... ما هم باید همون کار رو بکنیم حتی اگر در توانمان نباشه."
"آخه مردم چی میگن اگه ...."
"جلوی مردم بده که ..."
"فلان کس اگه نبود الان ما از گرسنگی مرده بودیم."
"اگه فلانی نبود من هیچ وقت نمی ‌تونستم...."
شاید شما هم بتوانید این لیست را تکمیل کنید ...
پی نوشت ها:
1. انداد جمع "ند" است(هموزن ضد) به معنای "مثل و مانند" و آیاتی که در آنها کلمه "انداد" وجود دارد به شرح زیر است:
الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره، آیه 22)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذابِ (بقره، آیه 165)
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصیرَكُمْ إِلَى النَّارِ (ابراهیم، آیه 30)
وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی‏ أَعْناقِ الَّذینَ كَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا یَعْمَلُونَ (سبأ، آیه 33)
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما كانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلیلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (زمر، آیه Dirol
قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی‏ یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمینَ (فصلت، آیه 9)

[h=1][/h]

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) فرمود: کیفر سه گناه به قیامت نمی ماند و در همین دنیا مجازات می شود:
۱ - عاق پدر و مادر
۲- ظلم و تجاوز به مردم
۳ - ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۷۴)
در ادامه به بررسی هر یک از این گناهان از نگاه قرآن می پردازیم تا انشالله با شناخت و دوری کردن از آنها، سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود کنیم.


[h=2]طلبکار بودن از پدر و مادر[/h] این روزها همه چیز عوض شده، هیچ چیز رنگ و بوی سابق را ندارد؛ یکی از آنها هم احترام به پدر و مادرها که خداوند بزرگ در قرآن کریم آن همه سفارش در مورد ایشان کرده است .
گاهی ما چنان با پدر یا مادر خود صحبت می کنیم که گویی طلبکار هستیم و حق و حقوقمان را خورده‌اند.
گاه در پاسخ محبت بی ‌حد و حصرشان چنان ناسپاسی می‌ کنیم که قلبشان به درد می‌آ ید.
جوانانی دیده می شوند که به پدر و مادرشان پرخاش می کنند، گاه جواب پرسش‌ هایشان را نمی دهند و گاه با بی اعتنایی از کنارشان رد می ‌شوند و بی محابا انگار نه انگار که خداوند متعال به صراحت گفته است که حتی یک «اف» هم به ایشان نگو.
به رفتار خودمان و اطرافیانمان نگاه کنید " اف" که خوب است بعضی ها حتی دست تعرض به سمت ایشان دراز می کنند. چه بسیار افرادی که به راحتی به آنها ناسزا می گویند و حتی کتکشان می ‌زنند. این خیلی دردناک است ولی واقعیتی است در جریان.
وقتی ما دستور صریح خداوند را نادیده می‌ گیریم چطور می خواهیم دینداری کنیم؟ دیگر چه حدی نگه داشته خواهد شد؟
[h=2]مواظب باشیم که عاق نشویم[/h] عقوق والدین عبارت است از: «به خشم آوردن و آزردن و شکستن خاطر پدر و مادر و البته که آزردن یکى از آنها نیز موجب عاق شدن می شود.» [محدث قمی، شیخ عباس،نزهه النواظر فی ترجمه معدن الجواهر، ص ۱۲۸]
در کنار ایمان به خداوند و عدم شرک به او، فرمان به نیکی در حق پدر و مادر داده شده است و از رنجاندن آنان حتی با کوچک ترین کلمه نهی شده است.
ستمگر سه نشانه و علامت بیان شده است:
الف- نسبت به کسی برتر از اوست نافرمانی می‌ کند.
ب- بر آنکه فروتر از اوست به چیرگی ستم می‌ کند که این شیوه بسیاری از حاکمان لاابالی بوده و می ‌باشد.
ج- ستمگران را یاری و پشتیبانی می‌ دهد

در روایات نیز اگرچه عاق والدین را جزو گناه هان کبیره شمرده است، [عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، صحت، باب جهاد با نفس، ص ۱۹۸] ولی مانند آیات قرآنی حدی برای این موضوع تعیین نشده است و جهت بزرگ داشت حق والدین، تنها به صرف رنجیده شدن آنان اشاره شده است. [کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، مصطفوى،ج‏۴ ، ص 50]
اذیت شدن آنان و رنجیده خاطر شدن والدین ملاکی است برای در نظر گرفتن حقوق واجب والدین.[۵] اگر فرزند در مواردی مخالفت با نظر والدین داشته باشد که این مخالفت موجب اذیت آنان شود، سبب عاق شدنش را فراهم کرده است.
[h=2]گناه بعدی؛ ظلم به دیگران[/h] از گناهانی که به حکم عقل و شرع بسیار مذمت شده است؛ ظلم است. انسان ظالم بیش از این که به دیگران ظلم کند؛ به خود ظلم کرده است. زیرا اگر انسان کار خوبی انجام دهد؛ در اصل به خودش خوبی کرده است.
مثلا کسی که دست فقیری را می گیرد، به خویشتن لطف کرده است. بله فرد کمک کننده به فقیر کمکی رسانده است؛ ولی در واقع، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است.
کسی هم که در حق دیگران بدی می کند؛ در اصل به خودش ستم کرده است؛ زیرا در دنیا و آخرت ضرر می کند.
در قرآن مجید، آیات زیادی در مذمت ظلم وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود: «إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ قطعاً برای ستمگران عذاب دردناکی هست» [ابراهیم، 22]
«وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ : ستمگران در عداوت شدید دور از حق[و در برابر حق] قرار گرفته اند» [حج، 53]
«لاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ آگاه باشید؛ لعنت خدا بر ستمگران باد.»[هود، 18]
«یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛ روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا بر آن ها، و جایگاه بد نیز برای آنان است.» [غافر، 52]
«وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد» [آل عمران، 57]
به کلمه ظلم و ظالمین در قرآن مراجعه کنید تا ببینید چه جزای بزرگی برای ستمکاران در نظر گرفته شده است. «لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ؛ برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم.» [اعراف، 41]
[h=2]قیامت[/h] [h=5]در روایتی امام باقر علیه السلام ظلم را به سه دسته تقسیم می کنند:[/h] ظلم و ستم سه گونه است: ستمی که خدا می آمرزد و ستمی که خدا نمی آمرزد و ستمی که خدا رها نمی کند. آن که خدا نیامرزد؛ شرک به خداست و آن که می آمرزد؛ ستم بر نفس است و آن که وا نگذارد، حق بندگان است بر یکدیگر. فرمود: آنچه مظلوم از دین ظالم بستاند؛ بیشتر از آن است که ظالم از دنیای مظلوم می ستاند» [بحارالانوار، ج‏72، ص 311]
فردای قیامت، کارهای نیک ظالم را بر می دارند و به مظلوم می دهند و همین طور گناهان مظلوم را به ظالم می دهند.
اذیت شدن آنان و رنجیده خاطر شدن والدین ملاکی است برای در نظر گرفتن حقوق واجب والدین.[۵] اگر فرزند در مواردی مخالفت با نظر والدین داشته باشد که این مخالفت موجب اذیت آنان شود، سبب عاق شدنش را فراهم کرده است

در سخنان حضرت علی (علیه السلام) برای ستمگر سه نشانه و علامت بیان شده است:
الف- نسبت به کسی برتر از اوست نافرمانی می‌ کند.
ب- بر آنکه فروتر از اوست به چیرگی ستم می‌ کند که این شیوه بسیاری از حاکمان لاابالی بوده و می ‌باشد.
ج- ستمگران را یاری و پشتیبانی می‌ دهد. [دشتی، محمد؛ حکمت 350]
[h=5]گناه سوم: ناسپاسی[/h] تا به حال چقدر برایتان پیش آمده که در مقابل خیر و نیکی که به دیگران کرده اید، از طرف مقابل ضربه ای خورده اید که تشکر که هیچ، نمای کاملی از ناسپاسی بوده است؟!
حال ببینید ما بندگان چقدر از این رفتارها در مقابل خداوند داریم و جا دارد که او با ما چه بکند؟
در قرآن آیات بسیاری در نکوهش کفران نعمت وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌ کنیم:
«و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت، اگر شکرگزاری کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است.» [ابراهیم/7]
در آیه دیگری، در سوره نمل خداوند، شکر و کفران نعمت را فایده و ضرری برای خود بنده می ‌داند؛ زیرا اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى برحذر مى ‌دارد و به سپاسگزارى دعوت مى ‌نماید به خاطر این نیست که براى او تفاوتى مى ‌کند؛ چرا که خداوند در فرض ناسپاسى نیز در بسیارى از اوقات به لطف و کرم خویش ادامه مى ‌دهد شاید بیدار شوند و خود را از انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نکنند بلکه این شکرگزاری به سود خود بنده می ‌باشد: «.. و هر کس شکر کند به نفع خود شکر می‌ کند و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است که) پروردگار من غنی و کریم است.» [نمل /40]
و در آیه‌ ای دیگر برای کسانی که کفران نعمت می‌ کنند مثلی زده و می ‌فرماید: «خداوند (براى آنها که کفران نعمت می‌کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش به طور وافر از هر مکانى فرا می‌ رسید اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام می‌ دادند لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانید.» [نحل / 112]

[h=2]هر مشکلی که در زندگی پیدا می ‌کنیم به خاطر گناهی است که انجام داده ‌ایم، حتی زمین خوردن ساده نیز طبق روایات، از اثرات گناه است.[/h]


[h=2]معنای غضب خداوند چیست؟[/h] 19 بار کلمه «غَضِبَ» در قرآن آمده است، همچنین سه بار خشم خدا با «سَخِطَ» مطرح شده است و یک بار با جمله «آسَفُونَا» بیان شده است.
غضب خداوند صفت فعل خداست نه صفت ذات.
صفات ذات خدا مثل علم، حیات و ... است، اما خشم خدا صفت فعل خداست یعنی کار خداست. مثل ما عصبانی نمی‌ شود، خشم خدا یعنی کیفر گناهان و مقصود عقاب خداوند است.
به تعبیر دیگر غضب الهی چیست باید بگوئیم مراد از عصبانیت خداوند همان انتقام و بلا و عذاب الهی می باشد (قاموس قرآن، ج‏5، ص: 104) ؛ كما اینكه در روایتی از امام باقر علیه السّلام نقل شده ، فردی به نام عمرو بر ایشان وارد شد و گفت: فدایت گردم خداوند می فرماید: وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏ مراد از غضب چیست؟ امام فرمود: «هُوَ الْعِقابُ یا عَمْرُو یعنى غضب خدا عقاب او است اى عمرو، سپس امام باقر علیه السلام در توضیح كلام خود فرمودند: هر كه پندارد خدا از حالى به حالى در میاید او را با صفت مخلوق وصف كرده؛ چیزى خدا را تحریك نمیكند تا او را تغییر دهد. (معانی الأخبار-ترجمه محمدى ج‏1 ص : 41)

[h=2]چه چیزی سبب خشم خداوند می‌شود؟[/h] انواع گناهان مستوجب خشم خداوند است اگر شخص گناهکار توبه نکند. هر انسانی به اندازه گناهش مورد خشم خداست. اگر کسی بخواهد مورد خشم خداوند قرار نگیرد، باید نافرمانی خداوند را انجام ندهد. هر مشکلی که در زندگی پیدا می‌ کنیم، به خاطر گناهی است که انجام داده ‌ایم، حتی اگر زمین خوردیم و دستمان خراش برداشت، این هم نشانه یک گناه است.
خداوند اجابت خودش را در دعا مخفی کرده است، هیچ دعایی را کوچک نشمار، خداوند ولی و دوست خودش را در میان بندگان خودش پنهان کرده است و با ظاهر و قیافه نمی شود آن ها را شناخت

در روایت است که گاهی خداوند بر ملتی غضب می کند و بر آنها عذاب می آید مثل قوم نوح و ...، اما بعضی وقتها غضب می کند، اما عذاب نمی آید و یکی از علایم آن گرانی است، عمرها کوتاه می ‌شود، کاسب‌ ها سود نمی ‌برند، زمین‌ ها خوب میوه نمی ‌دهد، آب کم می شود و باران نمی ‌آید، و در آخر اشرار بر مردم حکومت می‌ کنند و مستحق حکومت اشرار می ‌شوند. (کافی جلد 5 صفحه 317)
نکته این است که گاهی انسان توجه ندارد و فکر می کند گناه کوچک است. اما همین در زندگی انسان اثر دارد.
روایتی از مرحوم شیخ صدوق است که امام حسین (علیه السلام) از پدرش امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌ کند، می ‌فرماید: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است:
رضای خدا در اطاعت خدا قرار داده شده، پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار.
غضب خودش را در گناه پنهان کرده است پس هیچ گناهی را کوچک نشمار چه بسا همین گناهی را که انجام می دهی گناهی باشد که آمرزیده نشود.
وقتی می خواهیم گناهی را انجام دهیم مواظب باشیم ممکن است خداوند بگوید دیگر مشمول هدایت من نمی شوی و مسیر زندگیت عوض شود.
خداوند اجابت خودش را در دعا مخفی کرده است، هیچ دعایی را کوچک نشمار، خداوند ولی و دوست خودش را در میان بندگان خودش پنهان کرده است و با ظاهر و قیافه نمی شود آن ها را شناخت.
اگر کسی می خواهد مغضوب الهی واقع نشود نباید گناهان کوچک را هم انجام دهد چرا که باعث می شود انسان توفیقش را از دست بدهد. بنابراین گناهان کوچک راه انجام گناهان بزرگ است.
در قرآن می بینیم که کلمه غضب برای بعضی به کار رفته است. مثل قوم عاد. کسانی که مورد غضب خداوند قرار می گیرند گناهانشان طوری است که سنگین تر از افراد دیگر است.
[h=5]در ادامه به بیان قرآن پیرامون اسبابی که موجب خشم خداوند می شود می پردازیم:[/h] 1- كسانى كه درباره (توحید و ربوبیت) خدا محاجّه و ستیزه مى‏ كنند. (شورى- 16)
2- كسانی كه به نشانه های خدا كفر می ورزیدند .(بقره- 61)
3- كسی كه مومنى را به عمد بكشد. (نساء- 93)
4- كسانی كه در بهره برداری از نعمت های الهی كفران نعمت نموده و آنرا در راه معصیت الهی صرف نمایند. ‏ (طه- 81) ( ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏16، ص: 55)
امام باقر علیه السلام در توضیح كلام خود فرمودند: هر كه پندارد خدا از حالى به حالى در می آید او را با صفت مخلوق وصف كرده اند؛ چیزى خدا را تحریك نمیكند تا او را تغییر دهد

5- كسانی كه در میدان نبرد به دشمن پشت می كنند .(انفال- 16)
6- كسانی كه بعد از ایمان به خداوند كافر شده و به كفر خود خرسندند .(نحل- 106)
7- كسانی كه به خداوند متعال سوء ظن دارند. (مجادله- 6)
8- كسانی كه پیامبران الهی را می كشتند. (بقره- 61)
9- یهودیان به دلیل كفر به آیات الهی. (بقره- 90) و (آل‏عمران - 112)
10- و مردان و زنان منافق. (مجادله- 6)
11- و مردان و زنان مشرك. (مجادله- 6)

[h=2]یشترین خشم خدا از چه كاری است؟[/h] همان طور که گفتیم خشم خداوند به دلیل گناهی است كه انسان انجام می دهد.
و در روایتی امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: "حواریون به عیسی بن مریم (علیه السلام) عرض كردند. ای آموزگار خوبی ها، ما را آگاه ساز كه چه چیز سخت تر است؟ فرمود: سخت ترین چیز خشم خدای عزوجل است. گفتند: در چه چیز از خشم خدا می توان پرهیز كرد؟ فرمود: به خشمگین نشدن.
گفتند: آغاز خشم چیست؟ فرمود: تكبر و خود بزرگ بینی و تحقیر كردن مردم".[سفینه البحار،‌ ج 2، ص 318]
بنابراین، با ترك معصیت و نافرمانی خدا می توان از خشم الهی به دور بود.

آداب دعا
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً ... وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً (أعراف: 56 و 55)
پروردگار خود را (آشكارا) از روى تضرّع، و در پنهانى، بخوانيد! ... و او را با بيم و اميد بخوانيد!

تا حالا گدا دیدی؟ دقت کردی چه جوری گدایی می کند؟ شاید خوب دقت نکردی, دفعه بعد خوب دقت کن!
تو هم باید از خداوند این گونه گدایی کنی و از او چیزی بخواهی و در آستانش دعا کنی.
گدا, با صدای گریه ناک چیزی می خواهد, زار می زند و خواسته اش را مطرح می کند, مثل بچه, بچه ها وقتی از مامانشون چیزی می خواهند ببین چه جوری اشک خودشان را در می آورند. شاید واقعا گریه اشان هم نیاید ولی بخاطر این که دل مادر را به رحم بیاورند تلاش می کنند تا گریه کنند.
این حالت گریه را «تضرّع» می گویند.
وقتی دعا می کنی داد نزن! خدا از رگ گردن به تو نزدیک تر است. بهتر از هرکسی حرفهایت را می شنود. اصلا حرف نزده او می شنود, این که گفته است دعا را به زبان بیاوری آن هم با حالت گریه برای این که خودت حال کنی و حواست دقیقا جمع باشد که چه می گویی و با چه کسی حرف می زنی والا نیازی به گفتن هم نبود.
باز هم به گدا نگاه کن! با صدایی شکسته مدام خواسته اش را تکرار می کند, عصبانی نمی شود, پر طاقت است و یا مثل بچه که یه ریز نق می زند, نق می زند و نق می زند. با این تفاوت که مادر بچه حوصله اش سر می رود ولی خداوند دوست دارد بنده اش به درگاه او نق بزند.
ترس و امید مثل ترمز و گاز برای حرکت لازم است. در دعا هم این دو حالت باید توأم با هم باشد. هم بترسی هم امید وار باشی نه آنقدر بترسی که امیدت را از دست بدهی نه آنقدر امید وار باشی که هیچ چیز نگرانت نکند.
اگر گدا هراس از رد شدن نداشته باشد دیگر صدایش را شکسته نیست و اصلا دیگر گدا نیست بلکه یک آدم معمولی است. مثل این که تو از دوستت چیزی می خواهی, این که دیگر گدایی کردن نیست.
از آنطرف هم اگر گدا امید نداشته باشد که چیزی به او بدهند, دیگر گدایی نمی کند اصلا گدا سراغ افرادی می رود که فکر می کند می تواند دلشان را بدست بیاورد و آنها هم چیزی دارند. بر همین اساس گداها کمتر نزد تو می آیند زیرا می دانند بسیاری از نوجوانها آنقدر پول ندارند که بخواهند به گداها بدهند و یا فوق یه مقدار کمی به آنها کمک می کنند.
هراس و شوق, ترس و امید, اگر باهم توازن پیدا کند همه مشکلات انسان در رابطه با خداوند حل خوهد شد. بسیاری از مشکلات انسانها بخاطر یک طرفی شدن همین دو خصلت است. ترس زیادش او را ناامید نموده و یا امید زیادش را او را مطمئن ساخته است. آدم نا امید و یا مطمئن انگیزه ای برای تلاش ندارد. یا بخاطر این که تلاشش را بی فانده می داند و یا خود را بی نیاز از تلاش حس می کند.

احساس خوشبختی!
فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (أعراف: 69)
نعمتهای خداوند را بیاد آورید شاید رستگار شوید!

همه می خواهند احساس خوشبختی کنند, هیچ کس از احساس بدبختی خوشش نمی آید. فلاح و رستگاری همان احساس خوشبختی است.
همه انسان ها به دنبال این احساس باارزش هستند اما چند نفر آنها راه را درست یافته اند و به این احساس رسیده اند. البته می دانی که من در باره یک احساس واندگار صحبت می کنم نه یک احساس زود گذر.
احساس زودگذر خوشبختی سراغ خیلی ها می آید و در ابتدا آنها را ذوق زده می کند ولی بعد از مدتی این احساس کمرنگ شده و بعد از بین می رود و دوباره و چندباره صاحب خود را در غم و افسرده گی رها می سازد.
عمده ترین کاری که دین اسلام برای انسانها انجام می دهد این است که آنها را راهنمایی کند تا به طور دائم به خوشبختی برسند و از اندوه و افسرده گی و احساس ناکامی در زندگی نجات یابند.
مهمترین چیزی که می تواند احساس خوشبختی را در انسانها تقویت کند و رشد دهد و ماندکار سازد, به یاد آوردن دارایی ها است. به قول معروف دیدن قسمت پر لیوان است.
اولین گام را برای سقوط خود انسان بر می دارد. در اولین گام انسان به غلط باور می کند که سقوط خواهد کرد, پیشرفت نخواهد نمود, بدبخت می شود, دیگر نمی تواند از جای خود برخیزد, فرصتی برای جبران گذشته ندارد, طنابی برای بیرون آمدن از چاه ندارد, نبردبانی برای رفتن به آسمان در اختیارش نیست و ...
خداوند به هیچ انسانی ظلم نکرده است. این یعنی هر کس برای رشد کردن ابزار لازم را در اختیار دارد. مهم آن است که انسان این ابزار را بشناسد و هدفش را تعیین کند و با موانع سر راهش کنار نیامده بلکه با آنها مبارزه کند و بدو عجله و شتاب و با صبر و حوصله چشم به آینده بدوزد تا به آرامی خورشید آسمانش طلوع کند و او دیگر احساس شب ماندگی نکند.
خداوند انسان را غرق در انواع نعمتهای خود نموده است. مشکل انسان این است که این نعمتها را فراموش نموده است. باید آنها را دوباره به یاد بیاورد. از خداوند بخواهد که او را در این یادآوری کمک کند.
انسان بخاطر نادانی اش یا مغرور می شود و یا ناامید می گردد, یا از همه چیز مطمئن است یا به هیچ چیز اطمینان ندارد. در لحظه ای آنچنان ذوق می کند که انگار همه چیز روبراه است و روبراه می ماند و دیگر نیازی به مراقبت و مواظبت نیست. و در لحظه بعد احساس می کند همه پنجره ها به رویش بسته شد و دیگر روزنی برای تابیدن نور وجود نداشته و امکان تنفس از او گرفته شده است. انسان موجود عجیبی است.
خدای خوب و مهربان همه چیز را برای رشدی ماندگار در انسان تعبیه نموده است. خدای خوب و مهربان همه چیز را به انسان آموخته است. تنها کاری که او باید بکند این است که به یاد بیاورد[h=1]احساس خوشبختی[/h]فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (أعراف: 69)
نعمتهای خداوند را بیاد آورید شاید رستگار شوید!

همه می خواهند احساس خوشبختی کنند, هیچ کس از احساس بدبختی خوشش نمی آید. فلاح و رستگاری همان احساس خوشبختی است.
همه انسان ها به دنبال این احساس باارزش هستند اما چند نفر آنها راه را درست یافته اند و به این احساس رسیده اند. البته می دانی که من در باره یک احساس واندگار صحبت می کنم نه یک احساس زود گذر.
احساس زودگذر خوشبختی سراغ خیلی ها می آید و در ابتدا آنها را ذوق زده می کند ولی بعد از مدتی این احساس کمرنگ شده و بعد از بین می رود و دوباره و چندباره صاحب خود را در غم و افسرده گی رها می سازد.
عمده ترین کاری که دین اسلام برای انسانها انجام می دهد این است که آنها را راهنمایی کند تا به طور دائم به خوشبختی برسند و از اندوه و افسرده گی و احساس ناکامی در زندگی نجات یابند.
مهمترین چیزی که می تواند احساس خوشبختی را در انسانها تقویت کند و رشد دهد و ماندکار سازد, به یاد آوردن دارایی ها است. به قول معروف دیدن قسمت پر لیوان است.
اولین گام را برای سقوط خود انسان بر می دارد. در اولین گام انسان به غلط باور می کند که سقوط خواهد کرد, پیشرفت نخواهد نمود, بدبخت می شود, دیگر نمی تواند از جای خود برخیزد, فرصتی برای جبران گذشته ندارد, طنابی برای بیرون آمدن از چاه ندارد, نبردبانی برای رفتن به آسمان در اختیارش نیست و ...
خداوند به هیچ انسانی ظلم نکرده است. این یعنی هر کس برای رشد کردن ابزار لازم را در اختیار دارد. مهم آن است که انسان این ابزار را بشناسد و هدفش را تعیین کند و با موانع سر راهش کنار نیامده بلکه با آنها مبارزه کند و بدو عجله و شتاب و با صبر و حوصله چشم به آینده بدوزد تا به آرامی خورشید آسمانش طلوع کند و او دیگر احساس شب ماندگی نکند.
خداوند انسان را غرق در انواع نعمتهای خود نموده است. مشکل انسان این است که این نعمتها را فراموش نموده است. باید آنها را دوباره به یاد بیاورد. از خداوند بخواهد که او را در این یادآوری کمک کند.
انسان بخاطر نادانی اش یا مغرور می شود و یا ناامید می گردد, یا از همه چیز مطمئن است یا به هیچ چیز اطمینان ندارد. در لحظه ای آنچنان ذوق می کند که انگار همه چیز روبراه است و روبراه می ماند و دیگر نیازی به مراقبت و مواظبت نیست. و در لحظه بعد احساس می کند همه پنجره ها به رویش بسته شد و دیگر روزنی برای تابیدن نور وجود نداشته و امکان تنفس از او گرفته شده است. انسان موجود عجیبی است.
خدای خوب و مهربان همه چیز را برای رشدی ماندگار در انسان تعبیه نموده است. خدای خوب و مهربان همه چیز را به انسان آموخته است. تنها کاری که او باید بکند این است که به یاد بیاورد

خیر خواهی و نصیحت
نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ (أعراف: 79)
من شما را نصیحت کردم ولی شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید!

تو فکر می کنی مزه «حق» تلخ است یا شیرین؟ وقتی که عیبت را به تو گوشزد می کند آیا کامت تلخ می شود یا شیرین؟ الخ می شود, درسته؟ پس «حق» تلخ است.
وقتی در یک قضیه ای معلوم می شود حق با تو بوده است و طرف مقابلت دروغ می گفته نه تو, آیا کامت تلخ می شود یا شیرین؟ درسته شیرین می شود, پس حق شیرین است.
بالاخره «حق» شیرین است یا تلخ است.
بستگی دارد که آیا بطلی قبلا کام را شیرین کرده باشد یا نه! اگر شیرین کرده باشد وقتی سخن حق را می شنویم ناراحت می شویم مثل همان گوش زد نمودن عیب. ما همیشه درباره خود خوب فکر می کنیم. به خودمان و خصوصیاتی که داریم به شدت علاقه داریم. آنوقت وقتی کسی از راه می رسد و به قسمتی از خصوصیات ما ایراد می گیرد, جا می خوریم و ناراحت می شویم و شروع می کنیم از خودمان دفاع کردن شاید هم دفاعیتامان را به زبان نیاوریم بلکه در ذهنمان این کار را انجام دهیم.
شنیدن نصیحت دیگران به همین خاطر همیشه کار سختی بوده است و به همین خاطر هم نصیحت کننده را متأسفانه دوست نداریم.
اصلا علت احساس صمیمیت با دوستان نمان خیلی بیشتر از والدینمان بخاط همین است که آنها ما را نصیحت نمی کنند و ولی پدر و مادر و یا برادر و خواهر بزرگتر مدام عیبهایمان را گوش زد نموه و بر همین اساس دائما امر و نهیمان می کنند.
خب البته کسی که دیگری را نصیحت می کند باید با هنرمندی این کار را انجام دهد تا کمتر باعث دلخوری او شود مثلا جلوی بقیه این کار را نکند و یا از الفاظی استفاده کند که توهین نباشد و یا خود نصیحت کننده نیز دارای شخصیت قابل قبولی از نظر نصیحت شونده باشد و همچنین در نصیحت کردنش تعادل داشته باشد و مدام این کار را تکرار نکند.
ولی بعضی انسانها با این که نصیحت کنندگان بسیار هنرمندانه آنها را چند می دهند ولی باز لجبازی نموده و با خودخواهی زیاد آنها را طرد نموده و دشمناشان می پندارند.
تو خیال می کنی چرا بعضی با پیامبران اینقدر دشمنی می کردند, به گونه ای که از هیچ آزاری نسبت به آنها دریغ نمی کردند؟ آیا انبیاء در نصیحت کردنهایشان هنرمندانه برخورد برخورد نمی کردند؟! خیر! انبیاء بهترین روشها را برای موعظه نمودن آنها بکار می بستند ولی آنها خودخواه تر این حرفها بودند. جواب خیرخواهی های انبیاء را با کشتن آنها می داند.
الان هم همان قصه تلخ وجود دارد. بسیاری از انسانها خودخواه خیرخواهی صالحان و نیکان را برنمی تابند و با آنها سرجنگ دارند.
خدایا قلبمان را برای شنیدن عیوبمان گشاده گردان!
خدایا عیوبی را که دیگران از ما, به ما می گویند در نظرمان هدیه هایی ارزشمند جلوه ده!

کم فروشی!
لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ (أعراف: 85)
از اموال مردم چيزى نكاهيد!

یک جمله معروف هست که میگه: تو سر مال نزن!
تو سر مال نزن! وقتی می خواهی جنسی را بخری از ارزش آن کم نکن و وقتی می خواهی همان جنس را بفروشی بیخود ارزشش را بالا نبر! عادل باش!
آدمها اگر موقع فروختن خودشان را جای خریدار بگذارند و موقع خریدن خودشان را جای فروشنده بگذارند و آنچه برای خود می پسندند برای دیگران بپسندند اینقدر بی انصافی نمی کنند.
انسانی که اسلام تربیت می کند انسانی است که در همه امور زندگی اش عادل است. و از طرفی زرنگ هم هست, نه کلاه سر کسی می گذارد و نه می گذارد کسی کلاهش را بردارد.
هر جنسی که مورد معامله قرار می گیرد, عیبهایی دارد و حُسنهایی. فروشنده و خریدار باید هنگام معامله به خوب و بد جنسی که می خرند واقف بوده و مطلع باشند.
انسان مؤمن مثل خداوند است. خداوند هیچ ظلمی در حق بندگانش نمی کند, ذره ای از خوبیها و بدیهای انسانها را بدون پاسخ نمی گذارد. هر چند خوبیها را چندین برابر پاداش داده و بسیاری از بدیها را بخشیده و آن قسمتی را هم که نبخشد به اندازه خود آن گناه مجازات می کند نه بیشتر.
مؤمن همچنان که عیب خودش را بیشتر از عیب دیگران می بیند, عیب جنسی را هم که می خواهد بفروشد بیشتر از جنسی که بخرد می بیند و به فرد مقابل اطلاع می دهد.
قرآن در ادامه آیه مورد بحث می فرماید: در زمین فساد نکنید! یعنی وقتی مردم منصفانه معامله نکنند این باعث می شود تا روابط انسانها سامان نیابد و همه چیز به هم بخورد.
قسمت زیادی از فساد در زمین به روابط اقتصادی مردم بر می گردد. ظلم و ستمی که انسانها در معاملاتشان می کنند موجب ستمهای زیاد دیگری می شود.
جالب است بدانی که این آیه بیان کننده قسمتی از توصیه های حضرت شعیب است. قوم شعیب (مردم «ايكه» و «مدين») در يك منطقه حساس تجارى بر سر راه كاروانهايى كه از حجاز به شام، و از شام به حجاز و مناطق ديگر رفت و آمد مى‏كردند قرار داشتند.
مى‏دانيم اين قافله‏ها در وسط راه، نيازهاى فراوانى پيدا مى‏كنند كه گاهى مردم شهرهايى كه در مسير قرار دارند از اين نيازها حد اكثر سوء استفاده را مى‏كنند، اجناس آنها را به كمترين قيمت مى‏خرند و اجناس خود را به گرانترين قيمت مى‏فروشند.
گاه بر اجناسى كه مى‏خرند هزار عيب مى‏گذارند، و جنسى را كه در مقابل آن مى‏فروشند صد گونه تعريف مى‏كنند، و هنگام وزن و پيمانه جنس خود را دقيقا مى‏سنجند و گاه كم‏فروشى مى‏كنند ولى جنس ديگران را با بى اعتنايى وزن مى‏نمايند و گاهى بيشتر از مقدار لازم برمى‏دارند، و چون طرف مقابل به هر حال محتاج و نيازمند است ناچار است به تمام اين مسائل تن در دهد!