╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Arial"][="Navy"]

[=arial]آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه ::[=arial]

[=arial]خيال نكن که تو مي‏تواني كاري انجام بدهي.
نافع خدا است، ‌ضارّ‌ هم خدا است.
او است که امور را براي تو تقدير مي­كند. بی­جهت خودت نقشه نكش.
اگر نقشه بكشي،‌ خدا به نقشه ات ضربه مي­زند.
بنابر اين، ‌تو ‌برو به وظيفه‏ ات عمل كن. اين چيزها را به او واگذار كن.
برو سراغ خودش كه سرنخ منافع و مضارّ به دست او است.
این را بدان که تو هيچ كاره ‏اي.
او گفته در محدوده شرع بلند شو و به دنبال روزي برو، تو هم بگو چشم!
بقيه ‏اش را به او واگذار كن. نفع مال او است، دفع ضرر هم از او است.
منافع را از او بخواه، ‌از او این را هم بخواه كه ضررها را از تو دفع كند.
[=arial]

[=arial]


Im_Masoud.Freeman;723428 نوشت:
[=Times New Roman]
عجب سعادتی. :khandeh!:

فردا تولدمه. :Kaf:

:shadi:خوش به حالم.:shadi:

:tavallod:دلتون آب.:tavallod:

:khoshali:بازم خوش به حالم.:khoshali:

بنده های خاص خدا اینجوری هستن دیگه. :ok::Nishkhand:

حالا روز تولد یا رقیه رو ببینید ، مصادف با روز ساواک :ghash: :shad: :ghash:



مبارک باشه...:Gol:
یه توصیه دوستانه:
اگه دیدی تو یخچال چند تا چیز کنار هم مرتب شدن
.
.
.
مطمئن باش ی چیز خوشمزه پشتشون قایم شدم
.
.
.
دیدم که میگما

شاید کیک تولدتون باشه :khandeh!::Kaf:

آیا می دانی چرا روز تولد امام جواد(ع) با برکت است؟
:Gol::Gol::Gol:
در خانواده امام رضا ( علیه السلام) و در محافل شیعه، از حضرت جواد ( علیه السلام) ، به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد می‏شد. چنان که «ابو یحیای صنعانی» می‏گوید: روزی در محضر امام رضا ( علیه السلام ) فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود:«این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است»(1).
گویا امام، به مناسبت های مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد می‏کرد و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا ( علیه السلام ) معروف بود، به گواه اینکه دو تن از شیعیان به نام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» می‏گویند: در محضر امام رضا ( علیه السلام ) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام بابرکت‏تر از او زاده نشده است»(2).
باز «ابو یحیای صنعانی» می‏گوید: در مکه به حضور امام رضا ( علیه السلام ) شرفیاب شدم، دیدم حضرت ، موز را پوست می‏کند و به فرزندش ابو جعفر می‏دهد. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود:«آری، این مولودی است که در اسلام مانند او، و برای شیعیان ما، با برکت‏تر از او زاده نشده است»(3).
شاید در بدو نظر تصور شود که مقصود از این حدیث این است که امام جواد(ع) از همه امامان قبلی برای شیعیان، با برکت‏تر بوده است، در حالی که چنین مطلبی قابل قبول نیست، بلکه بررسی موضوع و ملاحظه شواهد و قرائن، نشان می‏دهد که ظاهراً مقصود از حدیث این است که تولد حضرت جواد(ع) در شرائطی صورت گرفت که خیر و برکت خاصّی برای شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا ( علیه السلام ) عصر ویژه‏ای بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفی امام بعدی، با مشکلاتی روبرو بوده که در عصر امامان قبلی، بی سابقه بوده است، زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم ( علیه السلام ) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزه‏های مادی، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (ع) تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر آنان از نسل امام حسین خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا ( علیه السلام )هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال می‏برد . واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا ( علیه السلام ) را انکار می‏کردند.
گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» به امام هشتم(ع) در این مورد، و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بود(4)، طی نامه‏ای به امام رضا ( علیه السلام ) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟!
امام در پاسخ نوشت: از کجا می‏دانی که دارای فرزندی نخواهم بود. سوگند به خدا ! بیش از چند روز نمی‏گذرد که خداوند پسری به من عطا می‏کند که حق را از باطل جدا می‏کند(5).
این شگرد تبلیغی از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبت های مختلف و در موارد گوناگون تکرار می‏شد و امام رضا ( علیه السلام ) همواره سخنان و دلائل آنان را رد می‏کرد(6)، تا آنکه تولد حضرت جواد(ع) به این سمپاشی ها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیع بهتر شد(7).
وسوسه‏های واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدی بود که حتی پس از ولادت حضرت جواد(ع) که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهی از خویشان امام رضا (علیه السلام ) بر اساس حسد ورزی ها و تنگ نظری ها گستاخی را به جایی رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد(ع)، فرزند علی بن موسی نیست!!
آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، برای مطرح کردن اندیشه‏های پنهانی خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزی نیافتند و گندمگونی صورت حضرت جواد(ع) را بهانه قرار داده گفتند: میان ما، امامی که گندمگون باشد وجود نداشته است ! امام هشتم(ع) فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام (ص) با قیافه‏شناسی داوری کرده است(8)، باید بین ما و تو قیافه شناسان داوری کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: در پی آنان بفرستید ولی من این کار را نمی‏کنم، اما به آنان نگویید برای چه دعوتشان کرده‏اید...
یک روز بر اساس قرار قبلی، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا ( علیه السلام )در باغی نشستند و آن حضرت، در حالی که جامه‏ای گشاده و پشمین بر تن و کلاهی بر سر و بیلی بر دوش داشت، میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویی که باغبان است و ارتباطی با حاضران ندارد.
آنگاه حضرت جواد ( علیه السلام ) را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وی را از میان آن جمع شناسایی کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص، عموی پدرش، و این، عموی خود او، و این هم عمه اوست. اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که میان باغ بیل بر دوش گذارده است، زیرا ساق پاهای این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا ( علیه السلام ) به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است!
در این هنگام علی بن جعفر، عموی حضرت رضا از جا برخاست و بوسه برلب های حضرت جواد(ع) زد و عرض کرد: گواهی می‏دهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستی(9). بدین ترتیب یک بار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت برای خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت.

پی نوشت:
1- شیخ مفید، الاًّرشاد، قم ،چمکتبة بصیرتی، ص 319 ؛ طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، المکتبةالاًّسلامیة، ص‏347 ؛فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص 261 ؛کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج‏1، ص‏321 ؛علی بن عیسی الاًّربلی، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه'.ق، ج‏3، ص‏143.
2- مجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاًّسلامیة، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص 20.
3- کلینی، فروع کافی، الطبعة الثانیة، تهران دارالکتب الاًّسلامیة، 1362 ه'.ش، ج‏6، ص‏361 ؛ قزوینی، سید کاظم، الاًّمام الجواد(ع) من المهد اًّلی اللحد، الطبعة الأولی، بیروت،
مؤسسة البلاغ، 1408 ه'.ق، ص‏337.
4- الاًّرشاد، ص‏318 ؛ کشف الغمّة، ج‏3، ص‏142 ؛ تستری، محمد تقی قاموس الرجال، تهران مرکز نشر الکتاب، ج‏3، ص 37.
5- اصول کافی، ج‏1،ص‏320 ؛ اعلام الوری، ص‏346 - علی بن عیسی الاًّربلی، همان ، ص 142 - شیخ مفید، همان ، ص 318.
6- علی بن عیسی الاًّربلی، همان ، ص 142 - تستری، همان ، ص 316 - کلینی، همان ، ص‏321 - طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشّی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ه'.ق، ص 553، حدیث شماره 1045.
7- قزوینی، سید کاظم، الاًّمام الجواد(ع) من المهد اًّلی اللحد، الطبعة الأولی، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1408 ه'.ق، ص‏337.
8- معتبر شناخته شدن قیافه‏شناسی از طرف پیامبر اسلام (ص) ادعائی بود که صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معنای تأیید آن از طرف امام رضا (علیه السلام ) نبود. اگر حضرت به این پیشنهاد تن در داد، از روی ناگزیری بود به این دلیل که می‏دانست این کار در نهایت، به روشن شدن واقعیت، و اثبات پوچی ادعای آنان تمام می‏شود.
قیافه شناسان کسانی بودند که از روی شباهت اندام، نسب اشخاص را تعیین می‏کردند. قیافه‏شناسی نزد اعراب جایگاه مهمی داشت. علمای امامیه تعلیم و تعلّم و گرفتن مزد در قبال انجام دادن این عمل را حرام می‏دانند. برخی از علمای امامیه این عمل را مطلقاً حرام شمرده‏اند و برخی در صورتی آن را حرام می‏دانند که موجب فعل حرام یا منجر به اظهار نظر قظعی گردد. هر کس که از فقه اسلامی آگاهی داشته باشد، عدم جواز این عمل و استفاده از آن را مسلّم می‏داند، چه رسد به این که به استناد آن، مسائل مربوط به ارث و نکاح و امثال اینها حل گردد! (ر.ک به مقّرم، سید عبدالرزاق، نکاهی گذرا بر زندگانی امام جواد ( علیه السلام ) ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370ه'.ش، ص‏35).
9- اصول کافی، ج‏1، ص‏322 - مقرّم، ص‏.36 به همین جهت بود که امام رضا ( علیه السلام ) خود را به رسول خدا، و فرزندش جواد (ع)را به ابراهیم فرزند پیامبر تشبیه می‏کرد، زیرا پس از تولد ابراهیم از ماریه قبطیه برخی از همسران رسول خدا از روی حسد، چنین تهمتی به وی زدند و گفتند: این نوزاد از «جریح» خادم رسول اکرم(ص) است!! ولی پس از تحقیق و کاوش روشن شد که اصولاً «جریح» فاقد عضو تناسلی است! به این ترتیب خداوند دروغ آنان را آشکار ساخت و ماریه را از این تهمت تبرئه کرد (ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، قم المطبعة العلمیة، ج‏4، ص 387 - الطبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الاًّمامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضی، 1363 ه'.ق، ص 201 - 204).
از سیره پیشوایان.مهدی پیشوایی

با سلام و درود فراوان
.

جهت اطلاع میخواستیم عرض کنیم که :

به علت گرمی هوا این پشت دیوار کلبه اتراق نموده ایم . . . .

هندونه میفروشیم . .
.

ادرس : دیوار ضلع شرقی ( متمایل به غربی ) کلبه

امری فرمایشی بود در خدمتیم . .

ارادتمند . .

.

یقطین ؟

کلمه «یقطین» در آیه 146 سوره صافات بکار برده شده است: «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطین‏» .
این آیه در ادامه داستان حضرت یونس و بیرون آمدن حضرت یونس از شکم ماهی در کنار ساحلی خشک و بی گیاه است. در این آیه خداوند متعال می فرماید که در آن منطقه خشک و بی گیاه ، یقطین را بر وی رویاندیم .
« یقطین» به طورى که بسیارى از ارباب لغت و مفسران گفته‏اند: هر گیاهى است که ساقه ندارد، و داراى برگ هاى پهن است، مانند بوته خربزه و کدو و خیار و هندوانه ، ولى بسیارى از مفسران طبق روایات تصریح کرده‏اند که منظور کدو است.
درباره خواص کدو نوشته اند که علاوه بر این که برگ هاى پهن و پر آبى دارد و مى‏توان از آن سایبان خوبى تهیه کرد ،مگس نیز بر برگ هاى آن نمى‏ نشیند. حضرت یونس به خاطر توقف در شکم ماهى پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن رنج مى‏برد. اندام خود را با کدو پوشانید تا هم از سوزش آفتاب در امان باشد و هم از حشرات.(1)
در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى‏خوانیم که حضرت یونس چند روزى که در شکم ماهى محبوس‏ بود، موهاى او ریخته و پوست بدنش نازک شده بود. بعد از خروج از شکم ماهى بته کدو را مى‏مکید و از سایه آن استفاده مى‏کرد. (2)
پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج‏19، ص 159.
2. تفسیر قمی، ج‏1، ص 319.

[h=2]ذکر یونسیه ؟[/h] حضرت یونس علیه السلام مدت ها در میان قومش به ارشاد مردم پرداخت ولی در مدت سی و سه سال فقط دو نفر به او ایمان آوردند او هم قوم خود را نفرین کرد و خداوند به او وعده داد که در فلان تاریخ عذاب خود را بر آنان خواهد فرستاد یونس از شهر خارج شد اما یکی از دوستانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند و آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند یونس به امید اینکه مردم نابود شده اند به شهر بازگشت و وقتی دید همه چیز عادی است و مردم به کارشان مشغول عصبانی شد و شهر را بدون اجازه خداوند ترک کرد و با یک کشتی راهی دریا شد.

در بین راه ماهی غول پیکری به کشتی حمله کرد و به خواست خداوند متعال حضرت یونس را بدون اینکه به او آسیب برساند بلعید حضرت یونس وقتی به هوش آمد متوجه اشتباه خود شد و با ناله و تضرع به درگاه خداوند توبه کرد که توبه او در قرآن آمده است و بخشی از آیه به عنوان ذکر یونسیه مشهور شده است که علما و عرفا خواص بیشماری را برای آن نقل میکنند .
قرآن میفرماید : «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ؛ ذوالنون را ، آنگاه که خشمناک برفت و پنداشت که هرگز بر او تنگ نمی گیریم و در تاریکی ندا داد : هیچ خدایی جز تو نیست ، تو منزه هستی ومن از ستمکاران هستم.

ذکر یونسیه یعنی گفتن: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»

[h=2]آثار و برکات ذکر یونسیه[/h] 1- پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله وسلم : هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن بیمارى (بهبودى نیافت و) مرد پاداش شهید به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت خوب شده در حالى که تمام گناهانش آمرزیده شده است .
2-. رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم : آیا به شما خبر دهم از دعایى که هرگاه غم و گرفتارى پیش آمد آن ادعا را بخوانید گشایش ‍ حاصل شود؟ اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: دعاى یونس که طعمه ماهى شد: «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین»
3- امام صادق علیه السلام : عجب دارم از کسى که غم زده است چطور این دعا را نمى خواند «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین» چرا که خداوند به دنبال آن مى فرماید: ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤ منان را نجات مى دهیم .

4- مرحوم کلینى نقل مى کند: مردى خراسانى بین مکه و مدینه در ربذه به امام صادق علیه السلام برخود و عرضه داشت : فدایت شوم من تا کنون فرزند دار، نشده ام ، چه کنم ؟حضرت فرمود: هرگاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى آیه ( 78 سوره انبیا) را بخوان انشاء الله فرزند دار خواهی شد .

این ذکر قرآنی(1) معروف به ذکر یونسیه بوده و مورد سفارش عرفای اهل فن است. ذکر یونسیه را به هر مقدار و به هرشکل می توان خواند. ولی توصیه بعضی از بزرگان این است که این ذکر هرچه بیشتر گفته شود اثرش بیشتر است و حداقل این ذکر 400مرتبه در سجده است.(2)
البته دقت داشته باشيد كه گفتن اذكار بايد به اندازه توان و ظرفيت باشد

پی نوشت:
1. انبیا(21) آیه 87
2.حسن حسن زاده آملى‏، هزار و يك كلمه، ناشر بوستان كتاب‏چاپ قم‏، سال چاپ 1381، چاپ سوم‏،ج‏3، ص 12.

[=Microsoft Sans Serif]

[=arial]
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ....
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ.
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .

ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ....
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ


کرامت انسان ؟

قرآن درباره انسان، بیانی دوگانه دارد: در بخشی از آیات، از کرامت و ارجمندی و برتری او بر دیگر موجودات سخن به میان آمده و در برخی از آیات دیگر، انسان نکوهش شده و حتی فرودست بودن او از حیوانات مطرح شده است. این بیان ما را به این حقیقت رهنمون می‌کند که انسان از دیدگاه قرآن دارای دو نوع کرامت است:
1ـ کرامت ذاتی، 2ـ کرامت اکتسابی.
مقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ ساختمان وجودی،‌امکانات و مزایای بیشتری دارد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد،‌از این کرامت برخوردار است.
خداوند انسان را برترین و اشرف مخلوقات دانسته واو را به واسطة دادن این قوّه مورد تکریم قرار داده است: "و لقد کرّمنا بنی آدم و حملنا هم فی البرّ و البحر و رزقنا هم من الطّیبات و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفضیلاً؛(1) ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا حمل کردیم و از انواع روزی‌های پاکیزه به‌آنان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم".
اما کرامت اکتسابی، دست یابی به کمال هایی است که انسان در پرتو ایمان و اعمال صالح خود به دست می‌آورد.
همه انسان‌ها استعداد رسیدن به این کمالات را دارند، ولی برخی به آن دست می‌یابند و برخی از ان بی بهره می‌مانند. استاد مطهری می‌گوید: "انسان حقیقی که خلیفه الله است، مسجود ملائکه است. همه چیز برای او است و دارندة همه کمالات انسانی است. انسانِ‌به علاوة ایمان است،‌نه انسان منهای ایمان. انسان منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است.
چنین انسانی حریص است، خونریز است، بخیل و ممسک است، کافر است، از حیوان پست تر است".(2)
آدمـی زاده، طرفه معجونی است :Gol: کـزفــرشتـه، ســرشتـه و حیــوان
گر رَوَد سوی این، ‌شود کم از این
:Gol: ورکند میل آن، شود به از آن
پس با توجه به دو بُعدی بودن انسان (بعد مادی و معنوی) و مختار بودن او، هر انسانی میان این دو بُعد در حال نوسان است. اگر گرایش او به امور مادی افزایش یابد، از هر حیوانی پست تر خواهد شد و اگر گرایش او به امور معنوی فزون تر شود، از فرشته نیز بالاتر می‌رود. زیرا توانایی‌ها و استعدادهای فراتر از حیوان دارد،‌اما اگر همانند حیوانات به فکر غرایز و امور مادی است، پس از آن هم پست تر است یا چون جنایاتی انجام می‌دهد که حیوانات هم انجام نمی‌دهند،‌از نیروی عقل و اندیشه که بسیار شریف و ارزشمند است، در راه خواسته‌های حیوانی استفاده می‌کند. از طرف دیگر علی رغم وجود همه انگیزه‌های حیوانی و کشش‌های نفسانی در وجود او،‌از همة‌آن تعلقات می‌گذرد و فرشته‌خو می‌شود، پس از این جهت از فرشتگان برتر می‌شود، چون در آن‌ها این تعلقات و کشش‌ها نیست تا از آن‌ها بگذرند. معیار مهم برای این تفاوت، قدرت انتخاب و اراده در انسان است و وجود دو نیرو و کشش بسیار متضاد تا کدامین را برگزیند.
انسان‌ها از منظر برخورداری از کرامت اکتسابی و عدم آن، مورد ارزیابی قرار می‌گیرند که آیا فراتر از فرشتگان هستند و یا فراتر از حیوانات.
استاد مطهری می‌گوید: (در مکتب اسلام، تمام احساس‌های اخلاقی از پیدا کردن خودش و احساس واقعیت پیدا می‌شود. اگر انسان خود واقعی اش را پیدا کند می‌بیند تمام… ارزش‌های اخلاقی و نیز ضد اخلاقی معنا پیدا می‌کند. بعد از این است که انسان می‌بیند تمام اخبار اسلامی در باب اخلاق یک فلسفه خاص دارد و اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی و اخلاق اسلامی براساس این پایه بنا شده است.)(3)
ایشان در جای دیگر می‌گوید: (در اخلاق اسلامی محور و آن چیزی که حجم اخلاقی به دور آن می‌گردد، کرامت و عزت نفس است).(4) در شرح و تحلیل این اصل که برگرفته از متون اسلامی است، از امام علی(ع) نقل است که فرمود: (مَنْ کرُمَتْ عَلَیهِ نَفُْسُُُُه هانَتْ عَلَیهِ شَهَواتُه; کسی که از کرامت نفس بهره مند است، گرفتار شهوت‌ها نمی‌شود).(5)
استاد مطهری می‌گوید: (انسان به حکم این که دارای یک شرافت و کرامت ذاتی است که همان جنبه ملکوتی و نفخه الهی است، ناآگاهانه آن کرامت را احساس می‌کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس می‌کند که این کار با این شرافت متناسب هست یا نه. وقتی احساس تناسب و هم آهنگی می‌کند، آن را خیر و فضیلت می‌شمرد و وقتی آن را برخلاف آن کرامت می‌یابد، آن را رذیلت می‌داند.)(6)
در جای دیگر می‌گوید: (اسلام وقتی که می‌خواهد انسان را به اخلاق نیک فراخواند، او را به یک نوع درون نگری دعوت می‌کند تا حقیقت وجودی خود را کشف کند؛ آن گاه احساس کند که پستی با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکی، کارهای بایسته و انجام دادنی را از کارهای نبایسته باز شناسد.)(7)
اصل صیانت نفس و حفظ شخصیت، امری ذاتی و فطری است که انسان با آن زندگی می‌کند. اگر به این اصل خدشه ای وارد شود، باید منتظر ناهنجاری‌های رفتاری بود. کودک و نوجوان جذب حرف و رفتاری می‌شود که خود در آن نقش و سهمی داشته باشد. فرزندان ما وقتی احساس ارزش مندی نکنند به وجد نمی‌آیند. با اظهار محبت و ارزنده سازی شخصیت و تکیه بر نقاط قوت و کارهای مثبت و پرهیز از ارتباط و اقتدار یک جانبه، فرزندان به رعایت قوانین اخلاقی و برطرف کردن لغزش‌ها راغب می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:
1. اسراء (17) آیه 70.
2. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 2،‌ص 273.
3. مرتضی مطهری، همان، ص185.
4. همان، ص147.
5. نهج البلاغه فیض الاسلام، قصار441.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج13، ص738.
7. همان، تعلیم و تربیت، ص237.

[=Microsoft Sans Serif]یاد " پـِلاڪ " بخیر کہ
" شُـماره پَـرواز " بود؛

یاد " چَفـیہ " بخیر کہ
" عَلامت زُهـد بود و بـرآورنده بسیارۍ از نیازهـا "

یاد " پوتیـن هـایی " بخیر کہ
" مِشکی بودند اما از پس خود ذَره اۍ تیـرگی و تاریکی بر جاۍ نَگذاشتند "

یاد " لِبـاس هـایی " بخیر کہ
" از بَس عزیـز بودند، خدا زَمین را به رَنگ آنهـا آفرید "

یاد " بی سیـم " بخیر کہ
" رابِـط دِلاوَر مَـردان و آسِمان بود "

یاد " میـن " بخیر کہ
" سَـکوۍ پَـرواز بود "

یاد " گُلـولہ ها " بخیر کہ
" قاصـِد وِصـال بودند "

یاد " سَنگـَر " بخیر کہ
" مُفصَّل تریـن میهمانی اشڪ و خُلـوص را بدون خَـرج هاۍ کَـلان تَرتیـب میداد "

" کـوتاهی کَردیـم " ...
" فَریـب خوردیـم " ...
" فَرامـوش کردیـم " ...

" شُهَـدا به خدا شـَرمنده ایم...

هر عقیده‏ای که انسان دارد، باید از روی شناخت و بصیرت باشد. این مسئله در عصر غیبت بیشتر از وقت‌های دیگر اهمیت پیدا می‏کند. دختر رُشید هَجَری شیعه معروف می‏گوید: به پدرم گفتم: چه بسیار در عبادت خدا رنج می‏بری و کوشش می‏کنی! گفت: دخترم پس از ما مردمی می‏آیند که بصیرت و شناختی که در دین دارند، از این کوشش‌ها و رنجها برتر است(1).
پی‌نوشت‌ها:
1. همان، ص 130.

[="Times New Roman"][="Black"]

مرید الحسین (ع);724438 نوشت:

مبارک باشه
از طرف من یه سبد گلهای شادی با ساقه های سبز سعادت و برگهای لطیف برکت و غنچه ی بانشاط غیرت در نجابت نثارتان باد .
همیشه تندرست و سرافراز باشید .

خیلی خیلی ممنونم از شما.

سربلند باشید.

شادی92;724570 نوشت:

مبارک باشه...:Gol:
یه توصیه دوستانه:
اگه دیدی تو یخچال چند تا چیز کنار هم مرتب شدن
.
.
.
مطمئن باش ی چیز خوشمزه پشتشون قایم شده
.
.
.
دیدم که میگما

شاید کیک تولدتون باشه :khandeh!::Kaf:


خیلی ممنون. شرمنده کردید.

بله کیک تولد بود :khaneh::khaneh::khaneh:[/]

ارتباط با خویشاوندان (صله رحم) در اسلام از واجبات شمرده شده است. قرآن مجید در این مورد سخن گفته است:
«از خدایی بپرهیزید که هنگامی که چیزی از یکدیگر می‌خواهید، نام او را می‌برید و از قطع رابطه با خویشاوندان خود پرهیز کنید، زیرا خداوند مراقب شماست». (1)
قطع رحم در اسلام حرام است و در هیچ وضعی روا نیست. امام صادق(ع) می‌فرماید: «حق الرحم لا یقطعه شیء؛(2) حق رحم را هیچ چیزی قطع نمی‌کند».
در قطع رحم حتی مقابله به مثل جایز نیست، یعنی اگر کسانی قطع رحم کرده‌اند، دلیل نمی‌شود رابطه خویشاوندی نسبت به آن‌ها قطع شود.
شخصی خدمت رسول اکرم(ص) رسید و گفت: بستگانم مرا ترک گفته و ارتباط خویشاوندی را با من قطع کرده‌‌اند، تکلیف من چیست؟ آیا من نیز آنان را ترک گویم و رابطه خود را با آنان بگسلم؟
حضرت فرمود: اگر تو نیز این کار را انجام دهی، خداوند همه شما را رها می‌کند و همه را از رحمت خود دور می‌سازد. با کسی که ارتباطش را با تو بریده، پیوند برقرار کن و به کسی که تو را محروم کرده، ‌ببخش و از کسی که بر تو ستم کرده درگذر. (3)
ترک مراوده اهل ایمان چنان ناپسند است که در وصیت «مفضّل» می گوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم : دو مرد از روی قهر از یکدیگر جدا نمی‏شوند مگر این که یکی از آن دو سزاوار بیزاری [خدا و رسول] و لعنت گردد. چه بسا که هر دو سزاوار آن شوند.
«مُعتّب» (از دوستان مخصوص حضرت) عرض کرد: آن که ظالم است، سزای اوست، مظلوم چه گناهی دارد؟ فرمود: برای آن که برادر خود را به آشتی و پیوند با خود نمی‏خواند. از گفتار او چشم‏پوشی نمی‏کند. آن را نشنیده نمی‏گیرد. از پدرم شنیدم که فرمود: هرگاه دو تن با هم ستیزه کنند و یکی به دیگری تعدی کند، باید آن که مظلوم است، نزد آن دیگری رود و به او گوید: ای برادر، ستمکارم و تقصیر با من است تا جدایی و قهر از میانشان برطرف شود، خدا حاکم عادل است و داد مظلوم از ظالم می‏ستاند» (4)
جدایی برادران ایمانی موجب خشم خداوند و شادی شیاطین است. بنابراین لازم است پیروان سیره اهل‏بیت عصمت و طهارت(ع) در این امور بیندیشند و اجازه ندهند دوستی و الفت با برادران به کینه و قهر کردن و جدایی بیانجامد.
بنابراین در هیچ حالی جایز نیست که انسان با برادر مسلمان خود پیش از سه روز قطع رابطه نماید، مخصوصا که قهر و آشتی ها بر اساس امور دنیوی است. بلی گاهی به خاطر دین و خدا انسان مجبور می شود با کسی قطع رابطه کند، مثل قطع رابطه با کفار ؛آن مسأله دیگری است.
البته صله رحم همیشه به رفت و آمد نیست، یعنی اگر احساس می‌کنید رفت و آمد باعث می‌شود که شما را تحقیر کرده یا حق تان را ضایع کنند، به تلفن و پیام کوتاه و ایمیل اکتفا کنید. امام علی(ع) می‌فرماید: «صله رحم کنید، گرچه با سلام کردن باشد». (5)
شیوه و رفتار پیشوایان دین سراسر خوبی و نیکی در برابر رفتارهای نادرست دیگران بوده، همین رمز بزرگی برای موفقیت آنان بوده است.
در قرآن آمده است: ولا تستوی الحسنة ولا السیئة، ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم؛
نیکی و کژی یکسان نیستند؛ [بدی را] به نیکوترین وجه برگردان، آن گاه آن که با تو دشمنی دارد، چون دوستی صمیم خواهد شد (6).
در مورد پدر و مادر و اعضای خانواده، تأکید اسلام بسیار بیشتر است‌، به خصوص پدر و مادر که هیچ چیزی حق احترام و صله رحم آنان را نمی تواند از بین ببرد.

پی‌نوشت‌ها:
1. نساء (4) آیه 1.
2. بحار الانوار، ج 74، ص 131.
3. الکافی، ج 2، ص 150.
4. همان، ص 343
5. همان، ص 155.
6. فصلت، آیه 34


شادی92;725408 نوشت:


ای که خوب گفتی !!
دستت درد نکند .
این بلای قرن جدید مصداق همان ضرب المثل قدیم است که گفته اند :
خروس بی محل .
هر جا وهر زمان وهر مکان یهو صدای این بلند می شود حواس همه را پرتی پرت می کند .
ناگفته نماند :
یکی دو سال پیش روز اربعین قرار بود بنده برای عده ای از مومنین سخنرانی وکمی روضه داشته باشم .
همین که چند کلمه گفتم یهو صدای نحس این خروس بی محل از گوشه مجلس درآمد .
گفتم من بشرطی ادامه می دهم که این خروس ها تان را خفه کنید .
همه دست به کار شدند وخروس ها شان را خاموش کردند.
البته ناگفته نماند که موی سفید مجلس از پیشنهاد ما حمایت کرد وبه همه جوان تر ها دستور خاموشی داد .
آفرین بر آن پیر مرد وآن جوان های حرف گوش کن .
اگر جای دیگر مثل آنها دیدی سلام مرا هم به او برساند .
یادش بخیر .
این هم نکته ی صبح گاهی .

[=arial]دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی...
حرم قبله،حرم کعبه،عجب احرام زیبایی...
لباس اشک آماده،سرم از شرم افتاده...
همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده...
زیارت نامه می خواندم،دلم گرم زیارت شد...
نگاهم خورد بر قبرش،نمی دانم جسارت شد؟...
نفس پشت نفس،ایوان به ایوان سیر می کردم...
گلاب چشم هایم را برایش خیر می کردم...
بیا پیراهنم بو کن،هنوز عطر حرم دارد...
فقط ایوان و سقاخانه و یک صحن کم دارد...
دلم آهو،دلم از او،دلم مشغول گفت و گو...
بزن نی زن به نام او، بگو "یا ضامن آهو"

[=arial] [=arial]

دلم
هواي تو كرده بگو چه چاره كنم.....


ای که خوب گفتی !!
دستت درد نکند .
این بلای قرن جدید مصداق همان ضرب المثل قدیم است که گفته اند :
خروس بی محل .

هر جا وهر زمان وهر مکان یهو صدای این بلند می شود حواس همه را پرتی پرت می کند .
ناگفته نماند :
یکی دو سال پیش روز اربعین قرار بود بنده برای عده ای از مومنین سخنرانی وکمی روضه داشته باشم .
همین که چند کلمه گفتم یهو صدای نحس این خروس بی محل از گوشه مجلس درآمد .
گفتم من بشرطی ادامه می دهم که این خروس ها تان را خفه کنید .
همه دست به کار شدند وخروس ها شان را خاموش کردند.
البته ناگفته نماند که موی سفید مجلس از پیشنهاد ما حمایت کرد وبه همه جوان تر ها دستور خاموشی داد .
آفرین بر آن پیر مرد وآن جوان های حرف گوش کن .
اگر جای دیگر مثل آنها دیدی سلام مرا هم به او برساند .
یادش بخیر .
این هم نکته ی صبح گاهی .

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]

نگاه معصوم:
آرزو دارم سر آمپول ها نرم باشد
آرزو دارم موهایم را دوباره روی سرم ببینم
واسه سلامتی همه سرطانیها صلوات..

[/]

راستی................
هیچ حواستون هست؟؟؟؟
اول مهر از آن چه شما تصور می کنید نزدیک تره؟؟:khandeh!::khandeh!:

ای درد !

اگر تو نماینده خــــــــدایی که برای آزمایش من قدم

بر زمین گذاشته ای ، تو را می پرستم ،

در آغوش می گیرم و شِکوه نمی کنم ...
.

شهید چمران
.
.
.

.

ای که پا در ره عشــــق جانان میدهی

بهوش ! ره ز دست انداز درد پر است !

__________________
پ.ن : بوفاضل

[="Arial"][="Navy"]

ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺭﺳﻢ ﺗﺸﯿّﻊ ﺍﯾﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺍ ﺯﺩﻭﺩ،
ﺷﯿﻌﻪ ﺍﯼ؟ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﭼﺮﺍ گوشت ﺷﺪﻩ؟
ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﺷﺪﻩ؟
ﺩﺭ ﺍﺯﻝ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻮ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ...
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟

ﺷﯿﻌﻪ ﻣﻮﻻﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻦ
ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻦ
ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﻻ ﭼﻮﻥ بوَد؟
ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻗﻠﺒﺶ ﺧﻮﻥ بوَد
ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ! ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﻔﻠﺖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ؟!
ﻏﺮﺑﺖ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ؟

"ﻣﺎ" ﺯﺧﻮﺩ ﻣﻮﻻﯼ ﺧﻮﺩ را ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ،
ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﯾﺶ ﻏﺎﻓﻞ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﯾُﻤﻦ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ

ﺩﺳﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ(عج)ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ،
ﻗﻔﻞ ﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎﺳﺖ

ﻣﺎ ﻋﺒﯿﺪ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯾﻢ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﻣﻬـــــﺪﯼّ ﺯﻫﺮﺍ(س) ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯾﻢ...
ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﻣﻮﻻ ﺷﺪﯾﻢ
ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﯾﻢ
ﺍﺯ ﺩﻋﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﺝ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﺪﯾﻢ
ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺭﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﺪﯾﻢ !

ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ
ﻏﺎﻓﻠﯽ ﺍﺯ ﻏﺮﺑﺖ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﮔﺮ
ﮔﺸﺘﻪ ﺍﯼ کوفی نداری خود خبر.

ﻣﻬـــــﺪﯼ ِﺯﻫﺮﺍ(س)ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﺳﺖ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻧﺴﻞ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺑﺘﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻞّ ﺍﺭﺽ ﮐﺮﺑﻼ ﯾﻌﻨﯽ همین
ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺣﺠﺖ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺯﻣﯿﻦ !
ﺷﯿﻌﺎﻥ « ﻫﻞ ﻣﻦ ﻣﻌﯿﻦ » ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ
ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ ﺍﯼ ﺣﻖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻭﺵ

ﮐﯿﺴﺖ ﻣﻬـــــﺪﯼ(عج) ﺭﺍ ﮐﻨﻮﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ
ﮐﻮ ﺑُﺮﯾﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺯﻫﯿﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺣﺒﯿﺐ
ﺗﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺯﻫﺮﺍ(س) ﻏﺮﯾﺐ
ﮐﻮ ﺍﺑﻮﻓﺎﺿﻞ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ
ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﯼ ﺻﺤﺎﺑﯽ ﺭﺷﯿﺪ
ﻋﻮﻥ ﻭ ﺟﻌﻔﺮ، ﺍﻫﻞ ﻭﻻ ﻭ ﺩﺭﺩ، ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺍﻧﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼ ﻏﺮﺑﺖ، ﻣﺮﺩ ﮐﯿﺴﺖ؟

ﺻﺒﺢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ
ﺑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ، ﯾﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ
ﺍﺳﺐ ﻫﺎﯼ ﺭﺯﻣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﻦ ﮐﻨﯿﺪ
ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﺁﺫﯾﻦ ﮐﻨﯿﺪ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﻩ ﻭﻟﯽّ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ
ﻭﺍﺭﺙ ﺣﯿﺪﺭ، ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ

ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ
ﺍﻟﻌﺠﻞ ﯾﺎ ﻣﻮﻻی ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﻌﺼﺮ ﻭﺍﻟﺰﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)


[/]

شگفتا زین زمان وزین زمانه !
چه می بینم در این دیوانه خانه ؟
چرا خورشید ما آن سوی ابر است ؟
شکوه آباد ما لبریز صبر است .

[=arial]سلام علیکم
سرشک گوشه گیران را چو در یابند, در یابند
رخ مهر از سحر خیزان نگردانند, اگر دانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند, برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزد, بنشانند

شبی پیامبر خدا را در خواب دید در حالی که حضرت موسی کلیـم الله در خدمت آن بزرگـوار نشسته بـود، پـس حضرت مـوسـی از جناب رسول سئوال کرد که ایـن مرد کیست؟ پیامبر در جـواب فرمود که از خود او سئوال کـن پـس موسی (ع) از مقدس سئوال کرد که تو کیستی؟ مقدس گفت: مـن احمد پسر محمد از اهل اردبیل و در فلان کوچه و در فلان خانه مسکـن دارم موسی (ع) گفت: مـن از اسـم تو سئوال کردم، ایـن همه تفصیل از برای چه بود. مقدس در جواب گفت: خداوند عالم از تو سئوال کـرد که ایـن چیست که در دست تو است، پـس تـو چـرا آنقدر تفصل در جـواب گفتی، موسی (ع) به پیامبر عرض کرد که راست فرمـودی که علمای امت مـن مانند انبیاء بنـی اسرائیل می‌باشند.

لا حول و لا قوة الا بالله

بعد از یک مدت تقریباً طولانی مجدداً سلام به همگی
:Gol::Gol::Gol:

نماز مستقیماً تأثیری بر بدن و سلامت جسم ندارد و حرکات بدن در حال نماز اندک است. اما بدون تردید نماز و ارتباط با خدا، در بهداشت روان و رفع نگرانی و آرام‌بخشی تأثیر بسزایی دارد. چون بدن با روح و روان ارتباط تنگاتنگی دارد، پس نماز در سلامت جسم انسان نیز مؤثر است. امروزه ثابت شده است که بسیاری از بیماری‌ها از جمله زخم معده، درد سینه، «مفاصل فشار خون، زخم‌های روده‌ای، التهاب پوست، سردردهای میگرن و غیره، محصول فشار روانی است».(1)
قرآن مجید، مطمئن‌ترین راه برای بهداشت روانی را یاد خدا می‌داند(2) و نماز یاد خدا است.

پی‌نوشت‌ها:
1. فشار روانی، ص 39 ـ 38.
2. رعد (13) آیه 28.



حرکت نرم ما برای امثال شارلی ابدو و تری جونز و اربابانشان بسیار گران تمام خواهد شد...


سلام بر کلبه نشینان

التماس دعا

http://www.askquran.ir/thread46339-81.html#post781428

[="Black"]

كبوتر حرم;725891 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله

بعد از یک مدت تقریباً طولانی مجدداً سلام به همگی

علیکم سلام

به انجمن خودتون خوش برگشتید.ان شاالله مثل قبل شاهد فعالیت های خوب شما باشیم.:ok:[/]

ای فرشته در کجا پر می زنی ؟
آیا از اُمّل ها سر می زنی ؟
آفرین بر غیرت و ناموس تان !
آفرین بر شعله ی فانوس تان
آفرین بر ناز وبر گفتار تان
آفرین بر جلوه ی رفتار تان
آفرین بر یوسف عصر وزمان
آفرین بر قصه هایت ای جوان
تو نِیِ اُمّل ، اُمّل غیر توست
تا به عرش حق تعالی سیر توست
یوسف گم گشته ی کنعان توی
نا خدای کشتی طوفان توی
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق
با سر خود رفت باید تا دمشق
عشق الله کار ثار الله بود
عاشقی وصف ذبیح الله بود

بـــه نام خــــدای مهربان
.

.

این شنبه ها و 5 شنبه ها که در گـــــذرند

دفتر عمر گرانمایه را تند تند در ورق زننـــد

هر ورق دفتر من به نــــــام عشـــــق زنید

پیش شاه عشق هر خطش مهر عشق زنید

. . .

______
بوفاضل
______

40 روز تا محرم مانده؛

ای شاه کم سپاه که عالم سپاهِ توست
ارکان کائنات، همه در پناهِ توست

شب های جمعه کوه گناهان شود چو کاه
معنای مغفرت اثری از نگاهِ توست

ما زیر سایه ات قد و قامت کشیده ایم
در چشم ما تمام جهان بارگاهِ توست

حق می دهم به چشم که جز تو ندیده است
وقتی تمام خلقت او جلوه گاهِ توست

قلبم ز داغ روز دهم تیر می کشد
در گوش ما همیشه دم آه آهِ توست

خیره شده به چشم شما چشم خواهرت
عمق نگاه حسرت او قتلگاهِ توست

السلام علیک با اباعبدالله الحسین علیه السلام

سلام

توی سایت اسک دین ، وقتی قراره جنسیت کاربران مشخص بشه از یک نماد کوچک زیر اسم افراد استفاده میشه که برای اقایون تصویر یک اقا و برای خانمها تصویر زیر هست...

این تصویر برای من تصویر یک خانم چادری رو تداعی میکنه... و یک حس خوب بخاطر نوع پوششی که در تصویر هست. که اگر بجای این لوگو ، مثلا از تصویر یک خانمی که موهاش دیده میشد ، بود ، مطمئن هستم این حس خوب در من بوجود نمیومد.

کاش توی دنیای واقعی هم میشد خانمها ، همیشه بالاترین و برترین حجاب رو میداشتند ، تا همیشه این حس خوب ، که یک حس مردانه و شاید غیر توصیف باشه ، رنگ واقعیت همیشگی میگرفت...

پ. ن : این پست جهت تبلیغ پوشش چادر نیست و همچنین صحبت از خوب و بد بودن و قضاوت افراد از روی نوع پوشش اونها نیست ، صرفا به اشتراک گذاری یک حس خوب ، دلیل نوشتن این پست بود.

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]

"دل به دریا زده"
دنیا شبیه نقاشی هایت نبود.
با آسمانی آبی،
خورشیدی درشت
و خانه ای امن
که از چند خط ساده
ساخته شود.

در دنیای ترسناک ما
گلوله ها
لالایی می گویند
و دست موشک
گهواره ها را می جنباند.

حالا می توانی بخوابی برای ابد.
کنار ماهی ها و
عروس های دریایی.
کودک دل به دریا زده ی بی سرزمین!

این دنیا
به درد به دنیا آمدن نمی خورد!

یغما گلرویی[/]

[="Tahoma"][="Black"]دیده ای طفل سوری مظلوم
شده زآغوش مادرش محروم ؟

زین ستم که کرده ای ظالم
نشده قلب سنگ تو مغموم ؟ :geryeh:

http://www.askdin.com/thread51410.html#post727240
[/]

لا حول و لا قوة الا بالله

افلاکیان;726530 نوشت:
علیکم سلام

به انجمن خودتون خوش برگشتید.ان شاالله مثل قبل شاهد فعالیت های خوب شما باشیم.



دیگه متاهلی برای آدم وقت نمیذاره که :ok: :Kaf: :Kaf: :Kaf:

سلمان( روزبه) قبل از بعثت پیامبر اسلام با پیامبر و اسلام آشنا شد. البته آشنایی بدان معنا نبود که سلمان با پیامبر ملاقات و ارتباط داشته باشد . آشنایی به این صورت بود که برخی از اوصاف وخصوصیات حضرت را شنیده بود . از طریق حضور در کلیسا و راهنمای برخی از کشیش ها و راهبان صورت گرفته بود.
توضیح مطلب را از کتاب سلمان فار سی استاندار مداین می آوریم:
سلمان برای رسیدن به کمالات معنوی نزد راهبان متعددی می رفت .بعد از در گذشت راهبی خدمت راهبی دیگری می رسید مثلا روزی سلمان با شنیدن ناقوس به کلیسا رفت. دید عده ای در کلیسا نماز مى‏خواندند و جملاتى را دسته جمعى با صداى بلند تکرارمى‏کردند و این صدا در پهنه بیابان انعکاس مى‏یافت:
« اشهد ان لا اله الا الله، و اشهدان عیسى روح الله، و اشهد ان محمدا (ص) حبیب الله» روزبه با شنیدن این کلمات منقلب شد و احساس مى‏کرد روزنه کوچکى از امید در قلبش تابیده است.
به دنبال این امید وارد کلیسا شد و از راهبى درخواست کرد تا او را به دستورهای کیش خود آشنا کند، راهب هم چند مسئله مربوط به خداشناسى براى‏«روزبه‏» بیان داشت .روزبه به یگانگى خدا شهادت داد و به رسالت‏حضرت عیسى ‏بن‏مریم (ع) اعتراف ‏نمود، آن وقت ‏با این اعتقاد مذهبى، انقلاب درونیش اندکى آرام گرفت، بعد تصمیم‏ گرفت در باره دین جدید تحقیق بیش ترى کند تا حقیقت آن به خصوص جمله:«اشهد ان محمدا حبیب الله‏» برایش بهتر روشن گردد. به دنبال این تصمیم این طور سؤال خویش را آغاز نمود :
مقصود شما از جمله آخر، که همه با هم مى‏گفتید چیست؟ گفتند: گواهى مى‏دهیم که محمد (ص) حبیب خدا و پیامبرى است که انبیا و سفراى الهى به وى ختم مى‏شوند، او پیغمبر آخرالزمان است.
سلمان با شنیدن این سخن احساس نمود بیش از پیش قلبش با آرامش خاصى انس گرفت، و روشنى امیدوار کننده‏اى دلش را نورانى ساخت.
روزبه، آن روز به خانه برنگشت و شب را در کلیسا ماند و به عبادت و انجام‏ فرامین دینى پرداخت .بعد از این با راهبی دیگر آشناشد. او نیز وی را با بعضی از خصو صیات پیامبر اسلام آشنا کرد تا اینکه مرگ آخرین راهب فرارسید. سلمان گفت: بعد از تو چه کار کنم. راهب گفت : فرزندم! مژده!... مژده... بعد از من خیلى جست و جو مکن و به هر سو بى‏جهت ‏مشتاب! به زودى از مکه میان دوسنگستان و شوره‏زار، آن جا که درخت‏خرما بسیار مى‏روید، پیامبرى عالی مقام، امین و درستکار، و خداشناس و خوش اخلاق،از طایفه عرب به رهبرى توده انسان ها برگزیده خواهد شد، که بر اساس آیین‏ توحیدى ابراهیم(ع) سخن مى‏گوید و براى همه جهانیان قائد و پیشواى شایسته‏اى‏خواهد بود.
بنابراین، هرچه زودتر او را پیدا کن و لحظه‏اى از خدمتش غافل مشو. پسر جان‏!براى این که چشم و گوش بسته نباشى و فریب هر کسى را نخورى و نپندارى که او رسول موعود است، با این نشانه‏ها که اینک مى‏گویم او را شناسایى کن: میان دو کتف آن پیامبر مهرى از علامت هاى پیغمبرى است، صدقه نمى‏خورد، ولى‏بخشش ها و هدیه‏ها را مى‏پذیرد. اکنون تو را به او سپردم، در این راه هیچ گونه درنگ مکن و به جست و جوى او اقدام کن.
سلمان به سوی حجاز حرکت نمود، کاروان همچنان به راه خود ادامه مى‏داد، تا این که به «وادى القرى‏»،یعنى ناحیه‏اى که بین شام و مدینه قرار داشت و داراى دهکده‏هاى زیادى بود رسید. پیامبراسلام به سال هفتم هجرت آن جا را فتح کرد، و از سنت ‏یهودیان خارج نمود .اما متاسفانه، همان افراد بیابانى با قیافه‏هاى چرکین و سوخته، روزبه پارسى را چون بردگان حلقه به گوش به‏ یک مرد یهودى فروختند.!
روزبه، وقتى به محله «بنى قریظه‏» رسید و درختان خرما را دید، سخن راهب‏ یادش آمد که گفته بود: آن جایى که پیامبر خاتم مبعوث مى‏گردد، درختان خرما وجود دارد و...
برق امیدى در چشم هاى روزبه موج زد، التهابش تسکین یافت و نجوایى‏ اطمینان‏بخش در گوش جانش طنین افکند و دوباره هیجان و تپش شدیدى ‏در دلش ریخت!
اما روزبه، بیش از چند روزى میان آن طایفه زندگى نکرد و یهودى دیگرى ازقبیله «بنى کلب‏» او را خریدارى نمود و به مدینه برد، روزبه وقتى از میان کوچه‏هاى‏تنگ و گردآلود نخلستان هاى مدینه مى‏گذشت و آثارى را که راهب خبر داده بود مى‏دید، هر لحظه به جرات و اطمینانش افزوده مى‏گشت، و پس از آن همه ناراحتى‏هاى‏ جانکاه و طاقت فرسا، آینده بهتر و روشن‏ترى را براى خود پیش‏بینى مى‏کرد.
روزبه پارسى در شهر تاریخى مدینه که دوران بردگى را طى مى‏کرد، کارهاى‏صاحبش را انجام مى‏داد و هر لحظه براى نجات خویش دقیقه‏شمارى مى‏نمود!
یکى از روزهایى که روزبه در نخلستان اربابش بالاى درخت مشغول رسیدگى‏ و مرتب کردن درختان و یا چیدن خرما بود، رسول خدا(ص) به «قبا» وارد شده بود، ناگهان پسر عموى اربابش با اضطراب و نگرانى خاصى که از تاسف و ناراحتى شدید او حکایت مى‏کرد، وارد شد و عموى خود را این طور مخاطب قرارداد:
خدا بکشد طایفه «بنى قیله‏» را، این مردمان خودسر و خودراى دور شخصى‏جمع شده‏اند، که از مکه آمده است و آنان او را پیامبر و راهنماى بشر مى‏دانند!
روزبه با شنیدن این سخن شتابان از درخت‏ خرما پایین آمد و در حالى که در کانون قلبش یک نوع اضطراب آمیخته با نوید احساس مى‏کرد، جلو رفت و پرسید:هان! جریان چیست؟
مرد یهودى در برابر این سؤالات عجولانه، سخت غضبناک شد، چشمانش قرمز گشت، مشت محکمى به سینه «روزبه‏» فرو کوفت! آن گاه با لحن‏ملامت ‏آمیزى گفت :تو برده‏اى! با این حرف ها چکار دارى؟ زود به دنبال کار خود برو.
روزبه، آه سردى از دل دردناک بر کشید و در حالى که اشک در چشمش حلقه زده‏بود، دوباره به نخلستان برگشت و مشغول کار خود شد. خورشید روز بعد «روزبه‏» ظرف خرمایى را برداشت و با یک دنیا عشق و امید راه محله‏«قبا» را پیش گرفت، تا شاید با آن همه رنج و تعب توفیق رفیقش گردد. روزبه، با خود مى‏اندیشید هرچه زودتر آن پیامبر موعود را ملاقات نماید.
این‏ها افکارى بود که به سرعت ‏برق از ذهن روزبه مى‏گذشت و او را به یک دنیا ایده‏ها و آمال درخشان امیدوار مى‏ساخت ، در نتیجه به او نیرویى مى‏بخشید تاقدم هایش سریع تر حرکت کند.
روزبه، همان طور که با اضطراب و در عین حال امیدوارى دست ‏به گریبان بود، به‏محله «قبا» که حدود چهار کیلومتر با مدینه فاصله داشت، رسید، و جمعیتى را که‏پروانه‏وار دور شمع وجود رسول اکرم(ص) حلقه زده بودند، توجهش راجلب کرد.
به منظور این‏که پیشگویى‏هاى راهبان مسیحى را درباره پیغمبر(ص) تطبیق دهد، ظرف خرمایى را که همراه داشت، محترمانه به پیشگاه‏نبى‏ اکرم تقدیم نمود و اظهار داشت: شنیده‏ام مرد صالحى هستى و یاران صالحى‏دارى، این ظرف خرما صدقه است، از من بپذیر و به خوردن آن اقدام کن.
رسول خدا ظرف خرما را گرفت‏ و به یارانش داد، اما خود از خوردن آن‏خودارى نمود!
روزبه شادمان شد و با خود گفت: اینک نشانه اولى را که پدر روحانى به من خبرداده است مشاهده کردم،
آن شب به خانه برگشت و روز بعد که رسول خدا به‏مدینه آمده بود ،ظرف خرمایى را آورد و گفت: این هدیه و تحفه مى‏باشد، از من قبول‏کن.پیغمبر پذیرفت، بعد نشانه نبوت ‏را به وى نشان داد، روزبه با مشاهده «مهر نبوت‏»آن را بوسید و چند قطره اشک شوق نثار نمود.
رسول خدا در حالى که براى اولین بار «روزبه‏» را به «سلمان‏» موسوم‏مى‏گردانید، خطاب به او فرمود: سلمان! اکنون بنشین و داستان شگفت‏انگیز خود را براى یاران من بیان کن، سلمان‏رو به روى رسول خدا نشست و ماجراى خویش را از اول تا آن روز، براى رسول‏خدا و یارانش شرح داد، آن‏گاه اضافه کرد: اى محمد، من گمراه بودم، امااکنون خداوند به برکت وجود مقدس تو، دل و جانم را از انحراف نجات داد. (1)

پي نوشت ها:
1. صادقی اردستانی ، سلمان فار سی استاندار مداین،دفتر تبليغات اسلامي،چاپ اول 1376، ص 39 به بعد.

[="Navy"]

مولکول 68;726924 نوشت:
کاش توی دنیای واقعی هم میشد خانمها ، همیشه بالاترین و برترین حجاب رو میداشتند ، تا همیشه این حس خوب ، که یک حس مردانه و شاید غیر توصیف باشه ، رنگ واقعیت همیشگی میگرفت...

سلام
باید همون اول که انقلاب شده بود دختر و پسر از دانشگاه جدا میشدن که متاسفانه مسئول وقت نمی دونم صهیونست بود طاقوتی بود چی بود که با این کار گمونم مخلافت کرد که این بلا سرمون اومد

البته الانم دیر نشده میشه با تبلیغ زیاد انجامش داد و موفقم شد
فقط باید مجلس یک تصمیم جدی بگیره همین..[/]

پرنس کوچولو;727412 نوشت:

سلام
باید همون اول که انقلاب شده بود دختر و پسر از دانشگاه جدا میشدن که متاسفانه مسئول وقت نمی دونم صهیونست بود طاقوتی بود چی بود که با این کار گمونم مخلافت کرد که این بلا سرمون اومد

البته الانم دیر نشده میشه با تبلیغ زیاد انجامش داد و موفقم شد
فقط باید مجلس یک تصمیم جدی بگیره همین..

پرنس جان
نمیدونم جدی نوشتی یا به طعنه گفتی .. در هر حال به هر منظوری گفتی زیاد مهم نیست ، چون همونطور که من گفتم این یک حس شخصی بود که دوست داشتم به اشتراک بزارمش ... مثل حس کسی که میگه عاشق سوپ ترکیبی کرفس با کدوتنبل و شلغم هست... ممکنه این غذا به مذاق خیلی ها خوش نیاد ، خوب مهم نیست ، اون بنده خدا فقط ذائقه شخصیش رو گفته ، همین!

با نام خدا
.

بوفاضل را بگفتند : حکیم دنیا چه را ماند ؟
.

بگفتا بازار هفتگی را ماند که مردمان متاع بگسنرانند و متاعی خرید بنمایند . .

و سرانجام وقت رسد و کوچ بنمایند . . .

هر که بار بیشتر خرد بارش بیش . . .
.
هر که بارش خوب فروشد بارش سبک ..

.

.

جهدی بنما امیال دنیا بفروشی و هیچ متاعی نخری . .
وقت رفتن چون پر کاهی کوچ نمایی
.

.

گلستان بوفاضل
باب :دنیا

ابوالفضل;728081 نوشت:
جهدی بنما امیال دنیا بفروشی و هیچ متاعی نخری . .
وقت رفتن چون پر کاهی کوچ نمایی
.

دنیا داران را این نصایحِ چون دُرّ، کارگر نیفتد و کار خویش کنند

و بی نوایان را این مواعظ به کار نیاید

اما چون درّ و گوهر به بازار سخن عرضه داری،دل خوش دار

که پروردگار، گوهر شناس است و در آن به رحمت می نگرد

و به احسان و تفضل،می خرد و جان و دلت در محبت خویش

برکت و افزونی می بخشد(ان شاالله).

پ.ن

بنده را به خاطر اقتضائات سخن را عفو بفرمائید.

مشورت مي‌تواند تأثير بسياري در رفع اضطراب و شک بگذارد. قرآن مي‌فرمايد: «شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين‏؛در كارها با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكل كن، زيرا خدا توكل كنندگان را دوست دارد. ».(1)
پي‌نوشت‌ :
1. آل عمران (3 ) آيه 159.

زندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن
چون قناعت پيشگان روح مكرم داشتن
جامهي زيبا بر اندام شرف آراستن
غير لفظ آدمي معناي آدم داشتن
قطره ي اشكي به شبهاي عبادت ريختن
بر نگين گونه ها الماس شبنم داشتن
نيمشب ها گردشي مستانه در باغ نياز
پاكي عيسي گزيدن عطر مريم داشتن
با صفاي دل ستردن اشك بي تاب يتيم
در مقام كعبه چشمي هم به زمزم داشتن
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست

در قرآن و روایات اسلامی ـ اعم از شیعی و سنّی ـ بر مودّت و محبّت اهل بیت تأکید فراوان شده ؛ این تنها بدان جهت نیست که آنان ذریه پیامبر و از نسل اویند، بلکه از آن جهت است که دارای فضایل و کمالات، و جامع همه صفات کمال و جمالند؛ به تعبیر دقیق تر، مظهر صفات جمال و جلال الهی ­اند. در حقیقت، دوست داشتن آنان با آن جامعیت، محبت به خوبی هایی است که در آنان به نحو کامل تجلّی نموده، منبع همه این خوبی ها خداوند متعال است. پس در حقیقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبی به اهل بیت محبت و اظهار ارادات به خداوند است و از آن جا که محبّت، نیرویی است که انسان را به سوی محبوب سوق می دهد، پس از جنبه تربیتی، محبت به خوبان، انسان را به خوبی ها سوق می دهد. از طرف دیگر محبّت اهل‏بیت آثار و برکات فراوانی دارد:
1- محبوبیت:
رشته‏ محبت و علقه ولایى با اهل‏بیت‏ علیهم السلام موجب مى‏شود انسان محبوب خدا و رسول خدا گردد و چه موهبتى بالاتر از این؟
روایت دراین زمینه بسیار است، از جمله این حدیث:کسى به محضر امام على ‏علیه السلام رسید و گفت:
اى امیر مؤمنان. چگونه صبح کردى و چگونه‏اى؟حضرت سر بلند کرد و فرمود:«اصبحت محبا لمحبنا و مبغضا لمن یبغضنا؛ (1)صبح کردم، در حالى که دوستدار دوستدارمان هستم و دشمن کسى که با ما دشمنى دارد».
2- همدلی:
دوستى با اهل‏بیت ‏علیهم السلام انسان را با این خانواده همخون و همدل‏ مى‏سازد. عضو این خانواده الهى مى‏گرداند. همچنان که سلمان فارسى را رسول خدا از این دودمان دانست : «سلمان منا اهل البیت؛‏ (2) سلمان از ما خاندان است‏».
این موهبت‏بزرگى است که انسان از خاندان پیامبر محسوب شود. محبت اهل‏بیت، چیزى است که این امتیاز را براى دوستدار مى‏آورد. امام باقرعلیه السلام: «من احبنا فهو منا اهل البیت؛‏ (3) هر که ما را دوست‏بدارد از ما خاندان است‏».
3- برخورداری ازعنایت اهل بیت‏:
پیروان و دوستداران اهل بیت‏ مورد عنایت و توجه و تقدیر خاندان‏پیامبرند. توجه داشتن و توجه دادن به این عنایت و محبت و تکریم، محبت آنان را در دلها ایجاد مى‏کند یا مى‏افزاید. اهل بیت، هواداران شان را دوست دارند، آنان را مى‏شناسند، آنان را شاخ و برگ درختى مى‏دانند که به‏خودشان مربوط مى‏شود، در دنیا گرفتارى‏های شان را حل مى‏کنند، در آخرت‏از آنان شفاعت مى‏کنند و محبان خویش را از یاد نمى‏برند.
حذیفة بن اسید غفارى گوید: امام حسن مجتبى‏علیه السلام وقتى با معاویه‏ صلح کرد و به مدینه برمى‏گشت همراهش بودم. پیش او یک بار شتر بود که همواره همراه آن بود و جدا نمى‏شد. روزى گفتم: این بار چیست که از تو جدا نمى‏شود؟ فرمود: «دیوان‏» است. دفتر شیعیان ماست، نام های شان در آن است. (4)
امام صادق‏ علیه السلام به ابوبصیر فرمود:«. . . و عرفنا شیعتنا کعرفان الرجل اهل بیته‏؛ (5) شیعیان خود را مى‏شناسیم، همان گونه که یک فرد، خانواده خود رامى‏شناسد».
امام سجادعلیه السلام فرمود: ما هر کس را ببینیم، مى‏شناسیم که مؤمن ‏حقیقى است‏ یا منافق. شیعیان ما ثبت ‏شده‏اند و نامهایشان و نامهاى‏ پدران شان معروف است، خدا از ما و از آنان پیمان گرفته است، هر جا که ما وارد شویم آنان نیز وارد مى‏شوند:«ان شیعتنا لمکتوبون معروفون باسمائهم و اسماء آبائهم، اخذالله المیثاق علینا و علیهم، یردون مواردنا و یدخلون‏مداخلنا». (6)
این که انسان توفیق مودت و پیروى این خاندان را داشته باشد، توفیق‏ ارزشمندى است که نصیب همه نمى‏شود و بر این نعمت معنوى بایدخداوند را سپاس گفت.
4- برخورداری از شفاعت:
یکی از آثار عشق به اهل بیت، برخورداری از شفاعت‏ است. امام صادق‏ علیه السلام در ذیل آیه «ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم‏» (7) فرمود:«اذا کان یوم القیامة جعل الله حساب شیعتنا علینا. . . ». (8). چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حسابرسى شیعیان ما را برعهده مامى‏گذارد.
و در حدیث دیگرى از آن حضرت است:«نشفع لشیعتنا فلا یردنا ربنا». (9). ما براى شیعیان خود شفاعت مى‏کنیم، خداوند هم شفاعت ما را ردنمى‏کند.
امام صادق‏ علیه السلام فرمود:«اینما نکون فشیعتنا معنا». (10). ما هر جا که باشیم، پیروان ما با مایند.
حتى در ورود به بهشت نیز این همراهى وجود دارد، على‏ علیه السلام فرموده‏است: از هشت در بهشت، پنج در است که شیعیان و دوستداران ما اهل‏بیت از آن وارد مى‏شوند:«. . . و خمسة ابواب یدخل منها شیعتنا و محبونا». (11)
امام باقرعلیه السلام درباره «شجره طیبه‏» که در قرآن است، فرمود: آن‏درخت، حضرت رسول
است، تنه آن، على‏ علیه السلام است، شاخه ‏اش ‏فاطمه ‏علیها السلام است، میوه‏ هایش فرزندان فاطمه زهرایند. شیعه، برگ هاى آن‏درخت‏ اند (و اوراقها شیعتنا) هرگاه یکى از شیعیان ما از دنیا برود، برگى از آن درخت افتاده و هر گاه نوزادى براى شیعه به دنیا آید، به جاى آن برگ، برگى مى‏روید. (12)
پیامبر فرمود:
«الا و من مات علی حبّ آل محمد ماتَ شهیداً اَلا و من مات علی حبّ آل محمد مات مغفوراً له اَلا و من مات علی حبّ آل محمدمات تائباً اَلا و من مات علی حبّ آل محمد مات مؤمناً مستکمل الایمان اَلا و من مات علی حبّ آل محمدٍ بشّرهُ ملک الموتِ بالجنّه اَلا و من مات علی حبّ آل محمدٍ فُتح له فی قبره بابان الی الجنّه اَلا و من مات علی حبّ آل محمد جَعل اللّه قبره مزار ملائکة الرحمة. . . (13)
هرکس با محبت آل محمد از دنیا برود، شهید مرده، آمرزیده می‏شود، با توبه از دنیا رفته، با ایمان کامل مرده، فرشته مرگ او را به بهشت بشارت می‏دهد. از قبر او دو در گشوده می‏شود به روی بهشت، خداوند قبر او را مزار فرشتگان رحمت قرار می‏دهد».
انسان معمولاً مجذوب کسی یا جایی می‏شود که گره از کار او بگشاید و بهره برساند. در رابطه‏های اجتماعی افراد، به وضوح این مسئله دیده می‏شود. در زندگی ممتدّ و مستمرّ ما که تا آخرت ادامه می‏یابد، کجا ها گیر می‏کنیم و نیاز به کمک داریم؟ هنگام مرگ، در برزخ، در رستاخیز، هنگام عبور از صراط و. . . به کارسازی محبت اهل‏بیت آگاه
می‏شویم. در این زمینه‏ هم حدیث بسیار است. از جمله حدیث مشهور رسول خدا است :
«حُبیّ و حبّ اهل بیتی نافعٌ فی سبعة مواطنٍ اهوالهّن عظیمةٌ عندَ الوفاة و فی القبرِ و عند النشور و عند الکتاب و عند الحساب و عند المیزان و عندالصّراط»(14)
محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آن ها عظیم است، سود می‏بخشد: هنگام مرگ. در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.
مردی از رسول خدا از زمان قیامت پرسید. فرمود: برای آن چه آماده کرده‏ ای؟ گفت: چیز مهمّی آماده نکرده‏ام، جز اینکه خدا و رسولش را دوست دارم. فرمود: با کسی هستی که دوست می‏داری. انسان با محبوب خود خواهد بود. انس گوید: ندیدم که مسلمانان بعد از اسلام، به چیزی بیش از این مژده رسول خدا خوشحال شده باشند. (15)
امام علی علیه ‏السلام می­فرماید:«من احبّنا کان معنا یوم القیامة، و لو انّ رجلا احبّ حجراً لحشرهُ اللّه معه؛(16)هرکس ما را دوست بدارد در قیامت با ما خواهد بود. اگر کسی سنگی را دوست بدارد، خداوند او را با آن سنگ محشور می‏کند»این مژده بزرگی است که علاقه‏ مند به اهل‏بیت بداند که در آخرت هم با آنان محشور خواهد بود.

پی نوشت ها:
1. سفینة البحار (چاپ جدید)، ج‏2، ص‏17.
2. مناقب ابن شهر آشوب، ج‏1، ص‏85.
3. تفسیر عیاشى، ج‏2، ص‏231.
4. بحارالانوار، ج 26، ص 124.
5. همان، ص 146.
6. همان، ج 23، ص 313.
7. غاشیه(88) آیه 26.
8. بحارالانوار، ج 7، ص 203.
9. همان، ج 8، ص 41.
10. همان.
11. همان، ج 2، ص 206.
12. همان، ج 9، ص 112.
13. بحارالانوار، ج 23، ص 232.
14. میزان الحکمة، ج 2، ص 237.
15. بحارالانوار، ج 17، ص 13.
16. همان، ج 37، ص 337.

دحوالارض چه روزی است ؟

بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. از امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمودند:

«نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

همچنین در برخی از روایات این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده و خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی (ره) روز دحوالارض را از چهار روز معروفی ذکر کرده که روزه آن ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.

روز دحوالارض از روزهای پر برکت خدا برای بندگان سالک الی الله

در کتاب شریف «المراقبات» روایت است که امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده اند:

در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع) متولد شده اند.
در این روز، رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ به قصد حجة الوداع از مدینه با یكصد و چهار هزار یا یكصد و بیست و چهار هزار و حضرت فاطمه (ع) و تمامى اهل بیت خود از راه شجره به مکه عزیمت نمودند.

توبه، استغفار، عبادت و شب زنده داری از اعمالی است که در شب دحو الارض سفارش و تأکید بسیاری برای انجام دادن آنها شده است.

شب و روز دحوالارض نمازها و ادعیه مخصوصی دارد که کیفیت آنها در کتاب مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی (ره) آمده است.

معنای دحوالارض

«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.

از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع پدید آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.

برنامه های معنوی

زمین، گاهواره زندگی انسان و همه موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است. روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:

1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.
3. ذکر و دعا.
4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.

دحوالارض در قرآن

در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.

دعای روز دحوالأرض

یکی از برنامه های پیشنهادی در روز مبارک گسترده شدن زمین، خواندن دعای ویژه این روز است. در بخشی از این دعا، به مسأله دحوالأرض چنین اشاره شده است: «ای خدایی که خانه کعبه را گسترانیدی و دانه را شکافتی و سختی را برطرف ساختی، از تو می خواهم در این روز از روزهایت که حق آن را بزرگ نمودی، هر گرفتاری و مشکلی را برطرف سازی».

ذیقعده؛ ماه حرام

ماه ذیقعده اولین ماه از ماه‌های حرام است. ماه‌های حرام زمان‌هایی هستند که جنگ در آنها ممنوع بوده و احکام ویژه‌ای نیز از جهت شرعی و فقهی دارند.

اما استفاده اخلاقی و تربیتی که از این حکم می توان كرد، این است که: «اگر جنگ و نزاع میان مردمان در این ماه حرام شده است» حتما منازعه و محاربه با خداوند باید بیشتر مورد نفرت قرار گیرد؛ بنابراین، شایسته است انسان مومن در این ماه ها بیشتر به فکر باشد تا اندیشه و اعضای او با گناه و معصیت، به مخالفت با خداوند برنخیزد.

مناسبت های دیگر این روز

گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده اند که اهمیت آن را دوچندان کرده اند؛ از جمله:

• میلاد ابوالانبیاء حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام.

• میلاد حضرت عیسی مسیح ـ علیه السلام.

• خروج رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس امیرالمؤمنین و حضرت زهرا ـ سلام الله علیهما ـ و نیز همه همسران و بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.

• در روایتی نیز آمده است که قائم (عج) در همین روز قیام خواهد کرد.

زیارت حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ بهترین و با فضیلت‌ترین عمل مستحبی این روز است.

روایات اسلامى تصریح مى‏کند که همه زمین، نخست پوشیده از آب بود . در پی فرورفتن آب در زمین و خشک شدن بخشی از آب ها، خشکی ها تدریجا سر از آب بیرون آوردند . منابع ديني ما مى‏گوید نخستین نقطه‏اى که از زیر آب سر برآورد، «کعبه» و شهر مكه بود، سپس خشکی هاى زمین از کنار آن گسترش یافت که از آن به عنوان دحو الارض (گسترش زمین) یاد شده است.(1) زیرا ماده "دحو" به معنای بسط و گسترش است (2) و به زمین زیر آب هم زمین اطلاق نمی شود و در استعمال عرفی زمین به خشکی گفته می شود .
بر این اساس گسترش زمین به معنای فرو رفتن آب در درون زمین و اشکار شدن بیشتر خشکی ها می باشد ، امری که در شکل گیری بسیاری از جزیره های آتشفشانی و ... هم رخ می دهد و به مرور زمان یک خشکی گسترش پیدا می کند .
علم امروز نیز این معنى را پذیرفته است. بر اس اس تئوري «بيگ بنگ» در كيفيت شكل گيري كائنات اين امر پذيرفته شده كه بعد از جدا شدن زمين از خورشيد و قرار گرفتن اين جرم داغ در مدار دور خورشيد و در مسير سرد شدن زمين ، گازهاي گوناگوني از آن متصاعد شدند .
نتيجه تراكم گازها در اتمسفر زمين ، باران هاي سيل آسايي بود كه باريدن گرفت . سطح زمين را به طور كامل پوشاند . در گام بعدي كه شايد قرن ها طول كشيد ، پس از اتمام اين بارش ها بخشي از آب ها به زمين فرو رفت .بخشي ديگر تبخير شد تا در نهايت خشكي و سطح قاره ها از زير آب خارج شده و منطقه خاكي بر سطح زمين نمايان شد . (3)

پي نوشت ها :
1. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية ،تهران، 1365 ه ق ، ج 4 ،ص 189 .
2. طریحی، مجمع البحرین، مکتبه المرتضویه، تهران، 1375 ش، ج 1 ص 134
3. رک : ژان گيتون و برادران بوگدانف ، خدا و علم (خدا و دانش) ، ترجمه آگاهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،تهران، 1374.

[="Times New Roman"][="Black"]سال 84 در سن 14 سالگی یه وبلاگ داشتم. خیلی پست های غمگین و شاعرانه میزاشتم.

یه روز تصمیم گرفتم یه شعری بنویسم. متاسفانه همون روزها پسورد وبلاگم رو گم کردم.

هرچی هم به مدیر بلاگفا ایمیل زدم و سند و نشونی دادم نشد که نشد تا اینکه کلا وبلاگو حذف کردن.

بیشتر از همه دلم برای شعرم می سوخت که با طرز تفکر اون زمانم نوشته بودمش و خیلی دلم می خواست یادگاری داشته باشمش. ولی هیچی ازش یادم نبود.

الان بعد از این همه سال یادش افتادم فقط یه جمله ازش اومد توی ذهنم

سرچ زدم توی گوگل دیدم بلهههههههه ، یه نفر کامل پست 10 سال پیش منو کپی کرده و دست به دست چرخیده و توی یه وبلاگ پیداش کردم.


خسته شدم یا خستم کردند ؟ !
دنیا ارزش هیچی رو نداره

خستم از این دو رنگی ، مرده دیگه یه رنگی
خستم از این بردگی ، تو تئاتر زندگی
خستم از این غریبی ، تو دنیای فریبی
خستم از این شلوغی ، آدمهای غروبی
خستم از این ثانیه ، چون می دونم فانیه
خستم از این دقیقه ، چون دیگه بی رفیقه
خستم از این شکوندن ، به جرمه زنده موندن
خستم از این بازیها، عدالت قاضیا
خستم از این زلزله ، فکر می کنن پازله
خستم از این گورستان ، توی ظهر تابستان
خستم از این پر غرور ، له کردنش توی گور
خستم از این سپیده ، هیشکی اونو ندیده
خستم از این سیاهی ، این دنیای تباهی
خستم از این فاصله ، بیکار شده قاصده
خستم از این بهانه ، بازی کودکانه
خستم از این پریدن ، دیگرونو ندیدن


خستم از این پرنده ، بازیه بی برنده
خستم از این قشنگی ، ستاره های رنگی
خستم از این بوف کور ، اومده از راه دور
خستم از این تفرقه ، می کننش بدرقه ،
تا جایی که قد بکشه ، رفاقتا ته بکشه
خستم از این حرف زدن ، بی گناه رو دار زدن.

[SPOILER]
شیرین عقل بودم :Nishkhand:
[/SPOILER]

[/]

چه کار کنیم خدا وند از ما راضی باشد ؟

خداوند مجموعه قوانینی را برای تکامل و پیشرفت بشر و سعادت و خوشبختی آنان فرستاده است. آن قوانین تشریعی که به صورت وحی و کتاب آسمانی و تفسیر و تفصیل آن توسط اولیای الهی و معصوم در اختیار انسان قرار گرفته، مجموعه‏ای از بایدها و نبایدها را تشکیل می‏دهد. انسان کامل کسی است که با اطاعت کلیه قوانین الهی، رضایت و خشنودی خدا را کسب کرده باشد، از سویی می‏دانیم همه انسان‏ها از لحاظ معرفت و شناخت، ایمان و معنویت، اطاعت و تسلیم پذیری عملی فرمان الهی یکسان نیستند.
خداوند از چهارده معصوم(ع) راضی و خشنود است، چنان که از سلمان و ابوذر و مقداد نیز راضی و خشنود است،اما میزان و نسبت رضایتمندی خداوند به میزان عمل آنان از لحاظ کمیت و کیفیت و اخلاص و معرفت آنان بستگی دارد. از سویی می‏دانیم برخی اعمال از ویژگی‏های برتر و ممتازی برخوردارند، به گونه‏ای که می‏توان آن‏ها را به عنوان اصول و زیر کارهای جلب رضایت و خشنودی خداوند دانست. باید به قرآن که زبان خداوند است، مراجعه نمود و از زبان او کشف کرد که انجام چه کارهایی موجب جلب رضایت حضرتش می‏گردد. رضایت وخشنودی خدا در بیش از سی آیه بیان شده است.
به برخی از آیات که تقریبا در بردارنده محتوای بقیه آیات و بیان کننده همه ویژگی هایی است که رضایت خداوند را جلب می‏کند اشاره می‏شود.
رضوان و رضایت خدا شامل کسانی می‏گردد که:
-1-ایمان به خدا و قیامت داشته باشند.
2-در صورت لزوم خانه و وطن خویش را برای حفظ دین رها کنند و هجرت نمایند.
3-با مال و جان خویش در راه خدا جهاد نمایند.
4- پیوسته پیرو ولایت وامامت باشند.(1)
5- رضایت خدا را در صدق و راستی (گفتار و عمل) باید جست و جو کرد.(2)
رابطه تقوا و جلب رضایت خدا:
رعایت تقوا در همه کارها مخصوصا حق الناس موجب رضایت و خشنودی خداوند است، اما چون تقوا دارای مراتب و درجات است، قران رضایت خداوند را برای تقوا پیشگانی بیان می‏کند که دارای شش صفت ممتاز باشند:(3)
1 -آنان که در برابر گفتار و کردار خویش به شدت احساس مسئولیت می‏کنند و از کیفر گناهان خویش بیمناکند و پیوسته می‏گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‏ایم ، پس ما را بیامرز و از عذاب آتش رهایی بخش!
2- آنان که صبر و استقامت و پشتکار در طاعت خدا و ترک حرام و لذت‏های نامشروع و تمامی مصایب و مشکلات را پیشه خویش ساخته‏اند.
3-آنان که از نفاق، دورغ، تقلب و خیانت بدورند و راستگو و درست کردارند.
4-آنان که در راه بندگی و عبودیت خدا، خاضع و فروتن هستند.
5-آنان که از انفاق مال و جان خویش دریغ نمی‏ورزند و با اشتیاق از آنچه که دارند، انفاق می‏کنند.
6 -آمرزش طلبان سحر خیزی که به یاد خدا در سحر گاهان به پا می‏خیزند و در پیشگاه با عظمتش استغفار و طلب آمرزش می‏کنند.(4)
شکر نعمت و خشنودی خدا :
در برخی آیات آمده که خداوند از کفران نعمت ناخشنود است و شکر نعمت‏های مادی و معنوی موجب جلب رضایت خدا می‏گردد.(5)
عملی که موجب رضایت خداوند از حضرت اسماعیل(ع) شد:
قرآن در مورد حضرت اسماعیل(ع) می‏فرماید: اسماعیل همواره مورد رضایت و خشنودی پروردگارش بود، چه این که او خوش قول و صادق الوعد بوده و پیوسته خانوده‏اش را به نماز و زکات توصیه می‏نمود.(6)
در سوره توبه می‏فرماید: رضایت و خشنودی خدا شامل حال مردان و زنان مؤمنی می‏گردد که:
1- در برابر مسلمانان احساس مسئولیت می‏کنند و یار و یاور یکدیگرند و همدیگر را تأیید و تقویت می‏کنند.
2- پیوسته امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند.
3- در اقامه نماز و بر افراشته شدن فرهنگ و محتوای آن تلاش می‏کنند.
4 -زکات مال خویش را می‏پردازند و از دستگیری فقرا و مستمندان غفلت ندارند.
5- پیرو خدا و پیامبر هستند.(7)
دوستی دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او نیز جلب رضایت الهی است . امام صادق(ع) می‏فرماید: "کسی که برای خدا دوست دارد و برای خدا دشمنی می‏کند و برای خدا می‏بخشد، ایمانش کامل است".(8)
در سوره ممتحنه می‏فرماید: "اگر شما مسلمانان برای رضای خدا و خشنودی او هجرت کردید و جهاد نمودید، پس با دشمنان خدا و دشمنان خودتان هرگز طرح دوستی نریزید".(9)

پی‌نوشت‌ها:
1.توبه (9) آیه 19 - 21.
2.مائده(5) آیه 119.
3. آل عمران (3) 16 و 17.
4. برداشت از تفسیر نمونه، ج 2، ص 344.
5.زمر (39) آیه 7.
6.مریم(19) آیه 55.
7.توبه (9) آیه 71 و 72.
8.جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 24، ص 26.
9. ممتحنه (60) آیه 1.

به نام خدا

خیلی سخت است که معانی عمیق و دقیق را ،آن هم از جنس معارف

بخواهی لباس لفظ بپوشانی آنهم به ساده ترین شکل.

واقعا بعضی جاها نمی شود!حالا تکلیف چیست؟این معانی را از جایگاهشون

تنزل بدهیم یا خودمان را به جایگاه آنها برسانیم؟

حدیث"کلموا الناس علی قدر عقولهم"را معمولا اینطور تفسیر می کنند که به قدر عقل

هر کس با او سخن بگو،اما برداشت دیگری هم شاید بتوان از این حدیث شریف داشت.

شاید بتوان گفت:که قوه عقل پتانسیل عظیمی برای درک حقایق دارد،پس قدر عقل

مردم بسیار بالا است و نباید به فهم کم قناعت کنند باید به قدر بلندای عقل خدادای سعی در فهم

حقایق بکنند،انسان موجود بسیار عظیمی است،بسیار عظیم،نباید با او مانند یک موجود بی ارزش

در حد حیوانی که با قوه واهمه اش زندگی می کند رفتار کرد،اگر سخن گفتن با انسانها به قدر عقل رشد نیافته شان باشد

پس چرا خداوند به انسان وحی کرد و چطور معارف بلند قران را در اختیارشان گذاشت؟

قران نظر مردم را به بلندای حقیقتشان جلب کرد و آنها را از حضیضی که در ان بودند دعوت به نظر در اوجی کرد که باید در آن باشند

چطور ممکن است با کلماتی شبیه به آنچه مردم همیشه با آن مانوسند و از حد رفع نیازهای مادیشان فراتر نمی رود در باره حقایقی

با آنها سخن گفت که از جنس این امور پست و نازل نیستند؟

به هر معنایی باید لباس خودش را پوشاند،باید قالب لفظ متناسب با معنا باشد تا بتواند حقیقت معنا را حمل کند

پس این ما هستیم که باید عقولمان را رشد دهیم و به حد درک معانی بلند برسیم.

موضوع قفل شده است