جمع بندی بحثی در اعجاز قرآن

تب‌های اولیه

616 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بحثی در اعجاز قرآن

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

مقدمه
جناب صادق، کلام شما هم مثل خودم خیلی سنگین است و هر چه نوشتم و پاک کردم نتوانستم به یک توافق و جمع بندی بین پست خودم و پست شما برسم. به هر حال از پست شما سپاس‌گزارم. بنابرین در این پست سعی می‌کنم:

  1. به جای پاسخ دقیق به گفته‌های شما نظراتتان را تا هر مقدار که می‌توانم بفهمم و با آن نظرات خودم را بهبود دهم.
  2. به زبان ساده، علمی، بی‌طرف صحبت کنم.
  3. با مثال صحبت کنم.
از شما هم همین خواهش را دارم. می‌‌دانم که این کار سخت است و از شما انتظار موفقیت در آن ندارم. بنابرین اگر نتوانستید اشکالی ندارد و بنده موضوع را در تاپیک دیگری دنبال می‌کنم. البته مشکل فقط زبان ادبی شما نیست. دیدگاه شما هم خیلی ارزشی است. چنان در مورد «طنین ندای معجزه در گوش هماوردان کافر» سخن می‌گویید که فهم هر لعتش یک ربع زمان می‌برد. لذا پیشنهاد دیگرم این است که بحث را به یک کارشناس مسلط بر فلسفه که ادبیاتش ضعیف است واگذار فرمایید تا شما نیز از زحمت ساده و بی‌طرف و منطقی صحبت کردن آزاد شوید. با تشکر.

با این حال اگر شما نیز بتوانید این کارها را انجام دهید، می‌توانیم به سمت توافق پیش برویم. یعنی چیزهایی که هر دو قبول داریم شناسایی کنیم و با استفاده از آنها قرآن را بررسی کنیم و ببینیم چه تحدی و اعجاز و خرق عادتی در آن هست.
معجزه کجا به درد می‌خوره؟

با توجه به نقل قول شما از جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 262 می‌توانم بپذیرم:1. اگر کسی معجزه کند، یعنی کسی را به عجز و ناتوانی بیندازد، توانا است.

[INDENT=2]مثلا اگر من و شما جمله‌ای به عربی بگوییم که آرایه‌های ادبی جمله‌ی شما از من بیشتر باشد، معلوم می‌شود مهارت شما در ادبیات عربی از من بیشتر است.
[/INDENT]
2. اگر معجزه به صورت خرق عادت باشد، یعنی کاری غیر عادی انجام شود باید پرسید چگونه ممکن است فرد این کار را انجام دهد.

[INDENT=2]مثلا چون ادبیات من خیلی ضعیف است وقتی شما فصاحت و بلاغت به خرج می‌دهید من فقط می‌توانم باور کنم که شما از من ضعیف‌تر نیستید. یعنی کمی استعداد، مهارت، تمرین یا تعلیمات ادبیات دارید. اما نمی‌فهمم شما چقدر قوی هستید. با این حال
مثلا چون فیزیک من خیلی قوی است اگر شما مقداری آب خلق کنید، من که به دلیل حجم عظیم تحصیلات فیزیکی‌ام این کار را کاملا غیر ممکن می‌دانم، فورا می‌فهمم این کار شما کاملا غیر عادی است. از طرفی چون شما را بشری مانند خودم می‌دانم باورم نمی‌شود که این کار را خودتان انجام داده باشید و برایم سوال پیش می‌آید که آیا در حال فریب دادن من هستید؟ اگر نه از کجا کمک گرفتید؟ یعنی تحقیق بر من واجب می‌شود. البته هنوز پاسخ واجب نمی‌شود.
[/INDENT]
3. لازم نیست شما خودتان خرق عادت کنید. با نشان دادن خرق عادت دیگران نیز می‌توانید حقانیت ادعای خود و دیگران را اثبات کنید.

[INDENT=2]مثلا اگر من بگویم ماده به وجود نمی‌آید و از بین نمی‌رود و شما مرا نزد کسی که آب خلق می‌کند ببرید هم حق با شما خواهد بود.
[/INDENT]
4. حال اگر تحدی کنید، یعنی از من بخواهید کاری مانند/بهتر از شما یا دوستتان انجام دهم، و من نتوانم این کار را بکنم، اولا دیگر نمی‌توانم ادعاهای شما را نفی کنم و دوما پاسخ بر من واجب می‌شود.

[INDENT=2]مثلا اگر من نتوانم آب یا فلز یا ... را خلق یا نابود کنم اولا دیگر نمی‌توانم بگویم این کار مثل تبدیلات شیمیایی عادی است و در مقابل زحمتی که شما برای معجره کشیدید پاسخ بر من واجب می‌شود. یعنی باید تمام سوالاتی که تا اینجا برایم پیش آمده بود را جواب دهم. وگرنه نسبت به شما کوتاهی کرده‌ام.
[/INDENT]
5. حال که شما پاسخ را بر من واجب ساختید می‌توانید از من بخواهید تا زمانی که پاسخی برای شما ندارم به توضیح خود شما در مورد عملتان اعتماد کنم = پیروی کنم.
[INDENT=2]مثلا اگر شما بدون این که یک ماه هم کیمیا خوانده باشید مس را به طلا تبدیل کنید من بدون این که یک ماه تحقیق کنم باید از شما پیروی کنم.[/INDENT]
معجزه کجا فایده نداره؟
معجزه+خرق عادت+تحدی محدودیت‌هایی هم دارد:

  1. خرق عادت رابطه‌ی فرد با قدرتی برتر را اثبات می‌کند. این که آن قدرت کیست اثبات نمی‌شود. این را پیامبر می‌گوید.
  2. تا زمانی که من اهمیت معجزه را درک نکنم، علت پیروی من از قدرت برتر حقانیت او نیست. تقوا=ترس است. یعنی اگر من نفهمم که خلقت ماده به معنی وجود خدایی قائم به ذات، خالق، مدبر، حکیم و دلسوز است نمی‌توانم قبول کنم که پیامبر راست می‌گوید. فقط چون زورم به او نمی‌رسد از او پیروی می‌کنم.
  3. فقط تا جایی می‌توان به پیامبر اعتماد کرد که ادعاهای او از معجزاتش بزرگ‌تر نباشند.
  4. بعضی ادیان در شرایطی اراتداد را حرام می‌دانند. فردی که در آن شرایط قرار گیرد نباید از آن ادیان پیروی کند. زیرا اگر بعدا معلوم شود نادرست هستند دیگر راهی برای خروج از دین ندارد. مثل من.
  5. لزوم ایمان با معجزه اثبات نمی‌شود. بلکه یک بحث دانش‌شناسی می‌خواهد که بنده جایی ندیده‌ام. حتی بحث‌های زیادی در مذمت ایمان دیده‌ام.
در ادعای معجزه پیامبر مدعی است و شما شاهدید. اما تا زمانی که لزوم ایمان را ثابت نکنید. من متهم نیستم بلکه قاضی هستم.

  1. متهم نیستم زیرا اتهام نیازمند مدرکی از عملکرد بد من است، نه مدرکی از توانایی پیامبر.
  2. قاضی هستم زیرا شما می‌خواهید نبوت را به «من» اثبات کنید.
لطفا تحدی را اصولی و قرآنی بیان و بررسی کنید.
صادق;722954 نوشت:
پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت کرد و مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی که حاضر شد کافران تنها یک سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره کمک بگیرند.(2) چهارده قرن است که این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی کسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.

ای کاش کمی ساده‌تر می‌نوشتید. خب این واقعا یعنی چه؟
  • بنده درک می‌کنم پیامبر یک نفر یا «هر کس» را به تحدی دعوت کنه. ولی یعنی چه که یک نفر «همه کس» رو به تحدی دعوت کنه؟ بنده نتونستم طرفین این روابط اجتماعی رو منطقی تعریف کنم.
  • اگه موفق بشن یا نشن این چی رو ثابت می‌کنه؟ چطور ثابت می‌کنه. بنده نتونستم مثل بالا دقیق فرمول‌بندی کنم.
  • یعنی چه که از هم کمک بگیرند. اون وقت قاضی در تحدی کدومشونه؟
  • قرآن کجا کافران را دعوت به تحدی کرده؟ مثلا آیه 23 بقره گفته اگر در این قرآن شک دارید یک سوره بیاورید. این خطاب به شکاکان است، نه کافران.
  • یعنی چه که قرآن کافری را به تحدی دعوت کند؟ کافر یعنی کسی که حقیقت را پوشانده. اگر کسی واقعا کافر باشد که راه مخالفت با حقیقت را برگزیده و معجزه آوردن برایش بی‌معنی است. اگر هم فقط مسلمان نباشد، کافر خطاب کردن او توهین و ناسزا است و «تحدی + توهین» نوعی برخورد احساسی است، نه نوعی برهان منطقی.
  • کافر دیگر یعنی چه؟ کافر یعنی پوشاننده. کسی که حقیقت را بپوشاند. اگر طرف کافر است که دیگر موضعش مشخص است. او نمی‌خواهد حقیقت را بداند.
  • آیه 23 سوره‌ی بقره آیه محبوب من است و خیلی هم دقیق است. این‌ها که گفتید اصلا در این آیه نیست. مثلا گفته وادعوا شهدائکم. یعنی شاهدانتان را بیاورید. یعنی از دیگران تایید بگیرید. نه این که از دیگران کمک بگیرید.
  • یعنی چه چهارده قرن است؟ تحدی یکی از قدم‌های پنچگانه‌ی فوق است. خودش معجزه نیست که هر قدر زمان بیشتری بگذرد ارزشش بیشتر شود. در این صورت عرض شد که من نیز می‌توانم مثال‌های از کسانی که تحدی کرده‌اند و بی جواب مانده بیاورم. البته قرآن که خودش معجزه است ممکن است با گذر زمان ارزشش بیشتر شود.
  • یعنی چه چهارده قرن است که کسی نتوانسته. مگر توانایی‌های دیگران هم برای من حجت است؟ در این صورت می‌توانم به جای آنکه خودم کتابی مثل قرآن بیاورم کتاب‌هایی بی‌مانند از دیگران بیاورم که از فلان جنبه یا حتی همه‌ی جنبه‌ها از قرآن برتراند. البته موضوعشان می‌تواند متفاوت باشد، زیرا موضوعات بر هم برتری ندارند.
  • مبارزه؟ کجای قرآن از مبارزه در مورد تحدی حرف زده؟
  • اگر تحدی واقعا مبارزه باشد فقط ارزش کاربردی دارد. ارزش علمی ندارد و چیزی را اثبات نمی‌کند.
مصادیق تحدی
خوشبختانه نظر من و شما در این که کدام جنبه‌ها از قرآن تحدی هستند خیلی نزدیک است و می‌توانیم به سرعت بحث را پیش ببریم. اما اولا تا در موارد بالا توافق نشود نمی‌توانم ادامه دهم و دوما زبان شما حتی در مصادیق تحدی چنان برایم سنگین است که نمی‌توانم آن را بفهمم
نتیجه
این پست از من انرژی زیادی گرفت. لطفا با توجه به این که ما قبلا هم در پیام خصوصی بحث‌های زیادی داشتیم و با هم خوب پیش نمی‌رویم پیش از آن که به پاسخ فکر کنید، ببینید آیا بحث ما با هم از نظر هر دوی ما مفید است؟

armandaneshjoo;723034 نوشت:
مقدمه
جناب صادق، کلام شما هم مثل خودم خیلی سنگین است و هر چه نوشتم و پاک کردم نتوانستم به یک توافق و جمع بندی بین پست خودم و پست شما برسم. به هر حال از پست شما سپاس‌گزارم. بنابرین در این پست سعی می‌کنم:
  1. به جای پاسخ دقیق به گفته‌های شما نظراتتان را تا هر مقدار که می‌توانم بفهمم و با آن نظرات خودم را بهبود دهم.
  2. به زبان ساده، علمی، بی‌طرف صحبت کنم.
  3. با مثال صحبت کنم.
از شما هم همین خواهش را دارم. می‌‌دانم که این کار سخت است و از شما انتظار موفقیت در آن ندارم. بنابرین اگر نتوانستید اشکالی ندارد و بنده موضوع را در تاپیک دیگری دنبال می‌کنم. البته مشکل فقط زبان ادبی شما نیست. دیدگاه شما هم خیلی ارزشی است. چنان در مورد «طنین ندای معجزه در گوش هماوردان کافر» سخن می‌گویید که فهم هر لعتش یک ربع زمان می‌برد. لذا پیشنهاد دیگرم این است که بحث را به یک کارشناس مسلط بر فلسفه که ادبیاتش ضعیف است واگذار فرمایید تا شما نیز از زحمت ساده و بی‌طرف و منطقی صحبت کردن آزاد شوید. با تشکر.

با این حال اگر شما نیز بتوانید این کارها را انجام دهید، می‌توانیم به سمت توافق پیش برویم. یعنی چیزهایی که هر دو قبول داریم شناسایی کنیم و با استفاده از آنها قرآن را بررسی کنیم و ببینیم چه تحدی و اعجاز و خرق عادتی در آن هست.
معجزه کجا به درد می‌خوره؟

با توجه به نقل قول شما از جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 262 می‌توانم بپذیرم:1. اگر کسی معجزه کند، یعنی کسی را به عجز و ناتوانی بیندازد، توانا است.

[INDENT=2]مثلا اگر من و شما جمله‌ای به عربی بگوییم که آرایه‌های ادبی جمله‌ی شما از من بیشتر باشد، معلوم می‌شود مهارت شما در ادبیات عربی از من بیشتر است.
[/INDENT]
2. اگر معجزه به صورت خرق عادت باشد، یعنی کاری غیر عادی انجام شود باید پرسید چگونه ممکن است فرد این کار را انجام دهد.

[INDENT=2]مثلا چون ادبیات من خیلی ضعیف است وقتی شما فصاحت و بلاغت به خرج می‌دهید من فقط می‌توانم باور کنم که شما از من ضعیف‌تر نیستید. یعنی کمی استعداد، مهارت، تمرین یا تعلیمات ادبیات دارید. اما نمی‌فهمم شما چقدر قوی هستید. با این حال
مثلا چون فیزیک من خیلی قوی است اگر شما مقداری آب خلق کنید، من که به دلیل حجم عظیم تحصیلات فیزیکی‌ام این کار را کاملا غیر ممکن می‌دانم، فورا می‌فهمم این کار شما کاملا غیر عادی است. از طرفی چون شما را بشری مانند خودم می‌دانم باورم نمی‌شود که این کار را خودتان انجام داده باشید و برایم سوال پیش می‌آید که آیا در حال فریب دادن من هستید؟ اگر نه از کجا کمک گرفتید؟ یعنی تحقیق بر من واجب می‌شود. البته هنوز پاسخ واجب نمی‌شود.
[/INDENT]
3. لازم نیست شما خودتان خرق عادت کنید. با نشان دادن خرق عادت دیگران نیز می‌توانید حقانیت ادعای خود و دیگران را اثبات کنید.

[INDENT=2]مثلا اگر من بگویم ماده به وجود نمی‌آید و از بین نمی‌رود و شما مرا نزد کسی که آب خلق می‌کند ببرید هم حق با شما خواهد بود.
[/INDENT]
4. حال اگر تحدی کنید، یعنی از من بخواهید کاری مانند/بهتر از شما یا دوستتان انجام دهم، و من نتوانم این کار را بکنم، اولا دیگر نمی‌توانم ادعاهای شما را نفی کنم و دوما پاسخ بر من واجب می‌شود.

[INDENT=2]مثلا اگر من نتوانم آب یا فلز یا ... را خلق یا نابود کنم اولا دیگر نمی‌توانم بگویم این کار مثل تبدیلات شیمیایی عادی است و در مقابل زحمتی که شما برای معجره کشیدید پاسخ بر من واجب می‌شود. یعنی باید تمام سوالاتی که تا اینجا برایم پیش آمده بود را جواب دهم. وگرنه نسبت به شما کوتاهی کرده‌ام.
[/INDENT]
5. حال که شما پاسخ را بر من واجب ساختید می‌توانید از من بخواهید تا زمانی که پاسخی برای شما ندارم به توضیح خود شما در مورد عملتان اعتماد کنم = پیروی کنم.
[INDENT=2]مثلا اگر شما بدون این که یک ماه هم کیمیا خوانده باشید مس را به طلا تبدیل کنید من بدون این که یک ماه تحقیق کنم باید از شما پیروی کنم.[/INDENT]
معجزه کجا فایده نداره؟
معجزه+خرق عادت+تحدی محدودیت‌هایی هم دارد:

  1. خرق عادت رابطه‌ی فرد با قدرتی برتر را اثبات می‌کند. این که آن قدرت کیست اثبات نمی‌شود. این را پیامبر می‌گوید.
  2. تا زمانی که من اهمیت معجزه را درک نکنم، علت پیروی من از قدرت برتر حقانیت او نیست. تقوا=ترس است. یعنی اگر من نفهمم که خلقت ماده به معنی وجود خدایی قائم به ذات، خالق، مدبر، حکیم و دلسوز است نمی‌توانم قبول کنم که پیامبر راست می‌گوید. فقط چون زورم به او نمی‌رسد از او پیروی می‌کنم.
  3. فقط تا جایی می‌توان به پیامبر اعتماد کرد که ادعاهای او از معجزاتش بزرگ‌تر نباشند.
  4. بعضی ادیان در شرایطی اراتداد را حرام می‌دانند. فردی که در آن شرایط قرار گیرد نباید از آن ادیان پیروی کند. زیرا اگر بعدا معلوم شود نادرست هستند دیگر راهی برای خروج از دین ندارد. مثل من.
  5. لزوم ایمان با معجزه اثبات نمی‌شود. بلکه یک بحث دانش‌شناسی می‌خواهد که بنده جایی ندیده‌ام. حتی بحث‌های زیادی در مذمت ایمان دیده‌ام.
در ادعای معجزه پیامبر مدعی است و شما شاهدید. اما تا زمانی که لزوم ایمان را ثابت نکنید. من متهم نیستم بلکه قاضی هستم.

  1. متهم نیستم زیرا اتهام نیازمند مدرکی از عملکرد بد من است، نه مدرکی از توانایی پیامبر.
  2. قاضی هستم زیرا شما می‌خواهید نبوت را به «من» اثبات کنید.
لطفا تحدی را اصولی و قرآنی بیان و بررسی کنید.

ای کاش کمی ساده‌تر می‌نوشتید. خب این واقعا یعنی چه؟

  • بنده درک می‌کنم پیامبر یک نفر یا «هر کس» را به تحدی دعوت کنه. ولی یعنی چه که یک نفر «همه کس» رو به تحدی دعوت کنه؟ بنده نتونستم طرفین این روابط اجتماعی رو منطقی تعریف کنم.
  • اگه موفق بشن یا نشن این چی رو ثابت می‌کنه؟ چطور ثابت می‌کنه. بنده نتونستم مثل بالا دقیق فرمول‌بندی کنم.
  • یعنی چه که از هم کمک بگیرند. اون وقت قاضی در تحدی کدومشونه؟
  • قرآن کجا کافران را دعوت به تحدی کرده؟ مثلا آیه 23 بقره گفته اگر در این قرآن شک دارید یک سوره بیاورید. این خطاب به شکاکان است، نه کافران.
  • یعنی چه که قرآن کافری را به تحدی دعوت کند؟ کافر یعنی کسی که حقیقت را پوشانده. اگر کسی واقعا کافر باشد که راه مخالفت با حقیقت را برگزیده و معجزه آوردن برایش بی‌معنی است. اگر هم فقط مسلمان نباشد، کافر خطاب کردن او توهین و ناسزا است و «تحدی + توهین» نوعی برخورد احساسی است، نه نوعی برهان منطقی.
  • کافر دیگر یعنی چه؟ کافر یعنی پوشاننده. کسی که حقیقت را بپوشاند. اگر طرف کافر است که دیگر موضعش مشخص است. او نمی‌خواهد حقیقت را بداند.
  • آیه 23 سوره‌ی بقره آیه محبوب من است و خیلی هم دقیق است. این‌ها که گفتید اصلا در این آیه نیست. مثلا گفته وادعوا شهدائکم. یعنی شاهدانتان را بیاورید. یعنی از دیگران تایید بگیرید. نه این که از دیگران کمک بگیرید.
  • یعنی چه چهارده قرن است؟ تحدی یکی از قدم‌های پنچگانه‌ی فوق است. خودش معجزه نیست که هر قدر زمان بیشتری بگذرد ارزشش بیشتر شود. در این صورت عرض شد که من نیز می‌توانم مثال‌های از کسانی که تحدی کرده‌اند و بی جواب مانده بیاورم. البته قرآن که خودش معجزه است ممکن است با گذر زمان ارزشش بیشتر شود.
  • یعنی چه چهارده قرن است که کسی نتوانسته. مگر توانایی‌های دیگران هم برای من حجت است؟ در این صورت می‌توانم به جای آنکه خودم کتابی مثل قرآن بیاورم کتاب‌هایی بی‌مانند از دیگران بیاورم که از فلان جنبه یا حتی همه‌ی جنبه‌ها از قرآن برتراند. البته موضوعشان می‌تواند متفاوت باشد، زیرا موضوعات بر هم برتری ندارند.
  • مبارزه؟ کجای قرآن از مبارزه در مورد تحدی حرف زده؟
  • اگر تحدی واقعا مبارزه باشد فقط ارزش کاربردی دارد. ارزش علمی ندارد و چیزی را اثبات نمی‌کند.
مصادیق تحدی
خوشبختانه نظر من و شما در این که کدام جنبه‌ها از قرآن تحدی هستند خیلی نزدیک است و می‌توانیم به سرعت بحث را پیش ببریم. اما اولا تا در موارد بالا توافق نشود نمی‌توانم ادامه دهم و دوما زبان شما حتی در مصادیق تحدی چنان برایم سنگین است که نمی‌توانم آن را بفهمم
نتیجه
این پست از من انرژی زیادی گرفت. لطفا با توجه به این که ما قبلا هم در پیام خصوصی بحث‌های زیادی داشتیم و با هم خوب پیش نمی‌رویم پیش از آن که به پاسخ فکر کنید، ببینید آیا بحث ما با هم از نظر هر دوی ما مفید است؟

سلام علیکم .
اولا - اینهمه نوشتید ولی دو کلمه سلام +علیکم ننوشتید !!
خوش انصاف سلام جز اداب اجتماعی واخلاق انسانی است کجایی ؟؟!!
ثانیا ـ چنان که خود گفته اید :

نتیجه
این پست از من انرژی زیادی گرفت.

پس خوب است به جای این همه زحمت دو کلمه کوتاه ومفید سوال تان را مطرح می کردید تا جوابی تقدیم می شد .
از این گذشته چند بار به جناب تان توصیه شد که شبهه ها وسوالات خود را کوتاه وبه تدریج وبدور از جدل مطرح نماید تا جواب اراء واز این منجلاب نجات پیدا نماید .
ثالثا - بیا پسر خوب باش دست از توهمات بی فایده بر دارد سوال نما جواب دریافت کن .
( البته از طریق خصوصی بلکه عمومی )

با سلام.

صادق;723297 نوشت:
سلام علیکم .
اولا - اینهمه نوشتید ولی دو کلمه سلام +علیکم ننوشتید !! خوش انصاف سلام جز اداب اجتماعی واخلاق انسانی است کجایی ؟؟!!
ثانیا ـ چنان که خود گفته اید Sad البته از طریق خصوصی بلکه عمومی )
نقل قول:
نتیجه: این پست از من انرژی زیادی گرفت.
پس خوب است به جای این همه زحمت دو کلمه کوتاه ومفید سوال تان را مطرح می کردید تا جوابی تقدیم می شد .
از این گذشته چند بار به جناب تان توصیه شد که شبهه ها وسوالات خود را کوتاه وبه تدریج وبدور از جدل مطرح نماید تا جواب اراء واز این منجلاب نجات پیدا نماید .
ثالثا - بیا پسر خوب باش دست از توهمات بی فایده بر دارد سوال نما جواب دریافت کن .

خب به نظر می‌رسد هم در مقدمات توافق کافی داریم و هم زبان هم را خوب می‌فهمیم.

پاسخ به تحدی قرآن
سوره قصص آیه 49: بگو پس اگر راست مى‏گوييد كتابى از جانب خدا بياوريد كه از اين دو [تورات و قرآن] هدايت كننده ‏تر باشد تا پيرويش كنم (۴۹)
بنا بر این تحدی تورات در زمان پیامبر موجود بوده و پیامبر آن را به همراه قرآن هدایت کننده ترین کتب می‌دانستند و بنابرین کتابی الهی و تحریف نشده است.

سوره احقاف، آیه‌ی 10: بگو به من خبر دهيد اگر اين [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشيد و شاهدى از فرزندان اسرائيل به مشابهت آن [با تورات] گواهى داده و ايمان آورده باشد و شما تكبر نموده باشيد [آيا باز هم شما ستمكار نيستيد] البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمىیكند (۱۰)
بنا بر این آیه تورات «مثل» قرآن است.

اما بنابر مدارک موجود تورات کتابی الهی نیست و به دست بشر نوشته شده.

  • این آیه تورات و قرآن را هدایت‌کننده‌ترین کتاب ها می‌خواند.
  • ضمنا می‌گوید از «این» دو. یعنی به تورات زمان پیامبر (1400 سال پیش) اشاره می‌کند. یعنی تورات در آن زمان هم موجود بوده و هم تحریف نشده بوده.
  • نسخه‌هایی از تورات 1900 سال پیش از دریای مرده در فلسطین در دست ماست که نشان می‌دهد آن تورات تفاوت محدودی با تورات امروزی دارد. اما نسخه‌ای از تورات پیش از آن در دست ما نیست، زیرا بنا بر روایات تاریخی و تفاوت‌های عهد قدیم با تورات و نظریات توجیه این تفاوت‌ها تا زمانی که مسیحیان عهد قدیم را جمع بندی نکردند، یهودیان هم تورات را جمع بندی نکرده بودند.
  • بنا بر فرضیه مستندات و فرضیات جایگزین آن چهار کتاب اول تورات عبری را سه گروه J و E و P نوشته‌اند و کتاب پنجم و ششم را نیز گروه D نوشته اند. نویسنده‌ی این فرضیه آن را به خوبی بر تاریخ تطبیق داده. البته او مدارک کافی نداشته. اما دانشمندان تا اواخر قرن 20 با تکمیل مدارک فرضیه‌ی او را اصلاح کردند. روایت تاریخی، روش نگارش و تحریف تورات و مدارک آن را می‌توانید در کتاب تاریخچه‌ی خدا اثر کارن آرمسترانگ. (رایگان نگاه گنید به: مقاله، مستند، کلیپ، کسانی که آن را خوانده اند) بخوانید. بنده در این پست و این پست و پست‌های بعد از آن توضیحات لازم را آورده‌ام و به سوالات پاسخ داده‌ام.
بنابرین تورات اسطوره‌های کنعانیان و اسرائیلیان بت‌پرست بود. یوشعا و اشعیای دوم آن را تحریف کردند و به آن رنگ یکتاپرستی و یکتا باوری زدند. تورات چه در فرم اولیه، چه در فرم 1900 سال پیش، چه در فرمی که مطابق آیه‌ی فوق در زمان پیامبر موجود بوده است و چه در فرم عبری امروزی کتابی است که بشر نوشته.

نتیجه: قرآن می‌گوید «تورات کتابی مثل قرآن است» و ما می‌دانیم تورات به دست بشر نوشته شده. پس تورات پاسخ تحدی قرآن است.

armandaneshjoo;723425 نوشت:
با سلام.

خب به نظر می‌رسد هم در مقدمات توافق کافی داریم و هم زبان هم را خوب می‌فهمیم.

پاسخ به تحدی قرآن
سوره قصص آیه 49: بگو پس اگر راست مى‏گوييد كتابى از جانب خدا بياوريد كه از اين دو [تورات و قرآن] هدايت كننده ‏تر باشد تا پيرويش كنم (۴۹)
بنا بر این تحدی تورات در زمان پیامبر موجود بوده و پیامبر آن را به همراه قرآن هدایت کننده ترین کتب می‌دانستند و بنابرین کتابی الهی و تحریف نشده است.

سوره احقاف، آیه‌ی 10: بگو به من خبر دهيد اگر اين [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشيد و شاهدى از فرزندان اسرائيل به مشابهت آن [با تورات] گواهى داده و ايمان آورده باشد و شما تكبر نموده باشيد [آيا باز هم شما ستمكار نيستيد] البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمىیكند (۱۰)
بنا بر این آیه تورات «مثل» قرآن است.

اما بنابر مدارک موجود تورات کتابی الهی نیست و به دست بشر نوشته شده.

  • این آیه تورات و قرآن را هدایت‌کننده‌ترین کتاب ها می‌خواند.
  • ضمنا می‌گوید از «این» دو. یعنی به تورات زمان پیامبر (1400 سال پیش) اشاره می‌کند. یعنی تورات در آن زمان هم موجود بوده و هم تحریف نشده بوده.
  • نسخه‌هایی از تورات 1900 سال پیش از دریای مرده در فلسطین در دست ماست که نشان می‌دهد آن تورات تفاوت محدودی با تورات امروزی دارد. اما نسخه‌ای از تورات پیش از آن در دست ما نیست، زیرا بنا بر روایات تاریخی و تفاوت‌های عهد قدیم با تورات و نظریات توجیه این تفاوت‌ها تا زمانی که مسیحیان عهد قدیم را جمع بندی نکردند، یهودیان هم تورات را جمع بندی نکرده بودند.
  • بنا بر فرضیه مستندات و فرضیات جایگزین آن چهار کتاب اول تورات عبری را سه گروه J و E و P نوشته‌اند و کتاب پنجم و ششم را نیز گروه D نوشته اند. نویسنده‌ی این فرضیه آن را به خوبی بر تاریخ تطبیق داده. البته او مدارک کافی نداشته. اما دانشمندان تا اواخر قرن 20 با تکمیل مدارک فرضیه‌ی او را اصلاح کردند. روایت تاریخی، روش نگارش و تحریف تورات و مدارک آن را می‌توانید در کتاب تاریخچه‌ی خدا اثر کارن آرمسترانگ. (رایگان نگاه گنید به: مقاله، مستند، کلیپ، کسانی که آن را خوانده اند) بخوانید. بنده در این پست و این پست و پست‌های بعد از آن توضیحات لازم را آورده‌ام و به سوالات پاسخ داده‌ام.
بنابرین تورات اسطوره‌های کنعانیان و اسرائیلیان بت‌پرست بود. یوشعا و اشعیای دوم آن را تحریف کردند و به آن رنگ یکتاپرستی و یکتا باوری زدند. تورات چه در فرم اولیه، چه در فرم 1900 سال پیش، چه در فرمی که مطابق آیه‌ی فوق در زمان پیامبر موجود بوده است و چه در فرم عبری امروزی کتابی است که بشر نوشته.

نتیجه: قرآن می‌گوید «تورات کتابی مثل قرآن است» و ما می‌دانیم تورات به دست بشر نوشته شده. پس تورات پاسخ تحدی قرآن است.

علیکم السلام .
- قرار شد جدل نکنید سوال ها وشبه ها تان کوتاه مطح نماید تا جواب اراء شود .
- چرا آسمان را با ریسمان می بافید این گفته چه ربطی به اعجاز وو حیانی بودن قران کریم دارد ؟
- در یاد داشته باشید که توراتی که بر موسی نبی الله نازل وقبل از آن که دست خوش تحریف گردد مثل قران وحیانی است ( در وحیانی بودن مثل قران است ونه در همه همه امور )
پس تورات مکتوب بدست بشر ومحرف بشری ونامقبول است .
در نتیجه تورات محرف را پاسخ تحدی قران تلقی نکنید .
قران آخرین وکامل ترین وحینامه آسمانی است که اعجاز مند وجاویدان است از هر گونه تحریف منزه است .

هدف و روش بحث

صادق;723603 نوشت:
قرار شد جدل نکنید و سوالات خود را مطرح کنید.

شاید چون مطلب تحدی ذاتا جدلی است، مطالب بنده که در پاسخ به تحدی هستند به نظرتان جدلی آمده. در حالی که جدل از صناعات خمس منطق است و لذا عقلی است. بنده کوشیده‌ام تعداد زیادی شواهد تجربی یا نقلی ارائه کنم و خیلی خیلی کم از استدلال و برهان عقلی استفاده کنم تا جدل و مغالطه به حداقل برسد.
سوالاتم را نیز همیشه با «؟» مشخص می‌کنم. اما چه در این تاپیک و چه در پیام‌های خصوصی شما معمولا آنها را نمی‌دیدید. مثلا سوال من اینجا این است که:
آیا در قرآن چیز خارق العاده‌ای سراغ دارید که اعجاز قرآن و وحیانی بودن قرآن را اثبات کند؟
انگیزه‌ام را نیز عرض کردم:اعجاز قرآن = نبوت محمد.وحیانی بودن قرآن = وجود خدا. آنچه نوشته‌ام و می‌نویسم نیز در رد این موارد است.
صادق;723603 نوشت:
چرا آسمان را با ریسمان می بافید این گفته چه ربطی به اعجاز و وحیانی بودن قران کریم دارد ؟

کسی حرفی در مورد وحیانی بودن قرآن نزد.
ارتباط عرایض بنده با اعجاز نیز واضح است. بنده تحدی را رد کردم و پاسخ دادم. در پست قبل توضیح دادم که اعجاز بدون تحدی چیزی را اثبات نمی‌کند.
صادق;723603 نوشت:
در یاد داشته باشید که توراتی که بر موسی نبی الله نازل وقبل از آن که دست خوش تحریف گردد مثل قران وحیانی است ( در وحیانی بودن مثل قران است ونه در همه همه امور ) پس تورات مکتوب بدست بشر ومحرف بشری ونامقبول است.

با سلام مجدد. موضوع را از دو نظر بررسی می‌کنم تا منظورم برایتان روشن شود.
از نظر قرآن:
1. بنابر آیه‌ی 49 سوره قصص تورات از دید قرآن و محمد کتاب تحریف شده‌ای نیست.
2. این که تورات مثل قرآن است نظر من نیست. نظر آیه 10 سوره احقاف در خود قرآن است. یعنی تحدی قرآن از دید خود قرآن پاسخ داده شده.
3. این که می‌فرمایید شباهت تورات و قرآن فقط در وحیانی بودن آنها است نظر قرآن نیست.

از نظر بنده همانطور که در این پست و این پست عرض شد:
1.
موسی وجود نداشته. داستان طفلی که به آب انداخته شد و توسط آکی=آسیه نجات یافت، داستان «سارگان» پادشاه آکاد است. موسی به عبری یعنی از آب گرفته شده.
2. تورات وحی نیست. کسی که الواح قانون الهی را از بالای کوه آورد میسی از مصر بود. شباهت اسمی موجب شده کنعانیان این دو داستان را قاطی کنند.
3. شما طوری مطلب را بیان فرمودید که انگار تورات کتابی الهی است که بعدها تحریف بشری شده.
در حالی که برعکس. تورات کتاب بشری مشرکان بود که توسط خداباورات تحریف شد تا الهی به نظر برسد.

صادق;723603 نوشت:
قران آخرین وکامل ترین وحینامه آسمانی است

4. قبل از قرآن اصلا وحی‌نامه‌ای نیامده.

رد اعجاز تحریف ناپذیری قرآن

صادق;723603 نوشت:
قرآن ... وحینامه آسمانی است که اعجاز مند وجاویدان است از هر گونه تحریف منزه است .

از هر گونه تحریف منزه است؟
اولا
سوره‌های قرآن کم شده‌اند.در تاریخ آمده عثمان مصاحف را جمع کرد و دستور داد هر چه که در دو مصحف آمده بود را نگه داشت و بقیه را دور ریخت.

مثلا آیه 6 سوره احزاب می‌گوید پیامبر به مومنین از خودشان نزدیک‌تر است و همسرانش مادران مومنین هستند. در روایت ابن کعب این آیه چنین ادامه یافته: و او نیز پدر آنهاست.
مثلا عایشه از عثمان شکایت می‌گند و می‌گوید: «در زمان پیامبر سوره‌ی احزاب در 200 آیه قرائت می‌شد. ولی زمانی که عثمان آن را جمع کرد نتوانست بیش از 73 آیه را گردآوری کند.»
مثلا عمر بر فراز منبر قسم می‌خورد آیه‌ی سنگسار در قرآن بوده و گم شده. عایشه هم روایت می‌کند متن آیه‌ی سنگسار و رضاء در خانه ی پیامبر بوده اما یک بز آنها را خورده. ضمنا سنگسار به همان طریقی که در آیه ادعا می‌شود در منابع حدیثی شیعه و سنی هست و اجرا می‌شود.

دوما سوره‌هایی به قرآن افزوده شده‌اند.مثلا عبد الله بن مسعود سوره‌ی فاتحه و فلق و توحید را جزو قرآن نمی‌داند.

مثلا سوره‌ی نورین که به یک نسخه‌ی هندی قرآن اضافه شده.

سوما لغات و آیات قرآن تغییر کرده‌اند. شواهد:عثمان برای مصحف زید بن ثابت اهمیت بیشتری قائل شد که اعتراض حضرت علی، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب را به دنبال داشت. لذا عثمان مصاحف آنها را مورد ستم قرار داد و مطالب‌شان را نیاورد. در نسخ خطی قرآن این تغییرات ثبت شده‌اند. لینک بنده 95 مورد اختلاف را در فقط پنج صفحه نشان می‌دهد.
چهارما سوره‌های قرآن جابجا شده‌اندمثلا سوره‌های قرآن به طور ناشیانه‌ای از بزرگ به کوچک مرتب شده‌اند و به ترتیب نزول نیستند. خدا در آیه‌ای خطاب به یهود می‌گوید: «آنها کلام خدا را از محل خود جابجا کردند و از مزایای آن محروم شدند.» این را در مورد قرآن امتحان کنید. اگر قرآن را به ترتیب نزول بخوانید بسیاری از مطالب مهبم آن آشکار می‌شود. روایاتی هست که می‌گوید مصحف علی بن ابی‌طالب که به عثمان نداد به ترتیب نزول مرتب شده بود.

مثلا در آیه‌ی 3 مائده می‌گوید «بر شما حرام کردم گوشت مرده و ... را زیرا بد اند. امروز دین شما را کامل کردم و حجت را بر شما تمام کردم و از اسلام به عنوان دین شما راضی شدم. پس هر کس در مخمصه‌ای افتاد و دچار اضظرار شد و قصد گناه هم نداشت خدا [در مورد مصرف گوشت مرده و ...] رئوف و رحیم است».

از نظر ارتباط جملات واضح است که قسمت قرمز رنگ از جای دیگر آمده و افتاده وسط آیه و پیوستگی اول و آخر آیه را به هم زده.

از نظر موضوعی هم اتمام حجت خدا به اعتقادات ربط دارد. در حالی که سر و ته آیه به احکام ربط دارد.
از نظر معنایی هم حتی اگر منظور از تکمیل دین، تکمیل احکام خوراکی‌ها بود باید اول حکم آخر آیه را می‌گفت، بعد می‌گفت دین‌تان را تکمیل کردم.


مثلا آیه‌ی 28 تا 34 در خطاب به زنان پیامبر از جمع مونث استفاده می‌کند. اما آیه 33 و 34 احزاب می‌گوید: و با وقار در خانه خود (جمع مونث) قرار گیرید و همانند [زینت و بی‌حجابی] در دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید (جمع مونث) و نماز را برپا دارید (جمع مونث) و زکات بپردازید (جمع مونث) و از خدا و از رسول او اطاعت نمایید (جمع مونث)، جز این نیست که خداوند می خواهد از شما (جمع مذكر) اهل بیت هر گونه پلیدی را بزداید و شما را به همه ابعاد پاکی پاکیزه (جمع مذكر) گرداند. و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنان] حكمت[آميز] در خانه‏‌هاى شما (جمع مونث) خوانده مى‏شود ياد كنيد (جمع مونث) در حقيقت‏ خدا همواره دقيق و آگاه است.

از نظر دستور زبان اگر اهل بیت زنان پیامبر هستند و خدا با این نصیحت‌ها می‌خواهد آنها را پاک کند چرا اهل بیت و پاک‌کردن آنها جمع مذکر هستند. به نظر می‌رسد این آیه خطاب به زنان پیامبر نبوده و از جای دیگر برداشته شده و در آنجا گذاشته شده.

پنجم قرآن تا دلتان بخواهد تحریف معنوی می‌شود. هر گروهی آیاتش را به نفع خود تفسیر می‌کند. این اختلافات در تفاسیر برجسته‌ی شیعه و سنی هم ثبت شده.مثلا آیه‌ی تطهیر (احزاب 33)

در ابتدا باید گفت تحریف به معنای کم و زیاد کردن است و در مورد قرآن این کار اتفاق نمی افتد زیرا کسی نمی تواند سوره و سوره هایی مانند آن بیاورد و بدان اضافه کند و خدا هم عنایت دارد که این قرآن محفوظ از دستبرد و کم و زیاد بماند از این رو پیامبر و امامان و مسلمانان را از همان زمان نزول چنان نسبت به این امر حساس کرده که نسبت به ثبت و حفظ و کتابت آن کمال عنایت را به خرج داده و اجازه ندهند حتی خلفا به عنوان خدمت ، حرفی از آن کم و زیاد کنند.
قرآن کریم معجزة جاویدان، و سند رسالت نبی خاتم حضرت محمد(ص) است. خداوند فرمود:
"إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود".(1)
در این آیه خدا خویشتن را ضامن نگهداری قرآن معرفی کرده . معلوم می شود که اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ایجاد خلل در قرآن متحد شوند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد. از این رو خدا فرمود:
لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ (2)
در قرآن هیچ گونه خللی از هیچ جهت وارد نمی شود، و از جانب خداوند فرزانه و ستوده نازل گشته است.
برخی از دلایل تحریف نشدنی بودن قرآن:
1. قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و بر آن قلب حک گردید . رسول خدا خود اولین حافظ قرآن بود که همه آیات را در قلب خود و در امان از تصرف شیطان و فراموشی و سهو و اشتباه داشت .هر سال جبرئیل همه قرآن نازل شده را یک بار بر ایشان عرضه می کرد و سلامت آن را از دستبرد هر شیطانی اعلام می نمود .
2. رسول خدا به امر خدا قرآن را بر مردم تلاوت می کرد . آنان مستقیم به گوش خود قرآن و نحوه خواندن آن را از زبان رسول خدا می شنیدند و حفظ می کردند .در زمان رسول خدا همه مسلمانان حافظ همه یا قسمت هایی از قرآن بودند، به خصوص که در حجاز خواندن و نوشتن مرسوم نبود و بیش تر اتکای مردم به قوه حافظه شان بود.
3. رسول خدا افرادی را که قرآن را به خوبی حفظ داشتند و تلاوت می کردند، به عنوان قاری معین کرده بود که وظیفه آموزش قرآن به مردم را داشتند . اینان که حافظ قرآن در قلب خود و از لحاظ ایمان و خداترسی و راستگویی امتحان شده بودند، زیر نظر پیامبر به مردم خواندن صحیح قرآن را آموزش می دادند.
4. به امر پیامبر تعدادی از افراد که نوشتن بلد بودند، وظیفه داشتند آیات قرآن را بر نوشت افزار های مرسوم آن روز بنویسند . همه قرآن در لوح های گلی و سنگی و...نوشته شده و در همیانی پشت منبر رسول خدا نگهداری می شد. افرادی نیز برای خود قرآن را به طور کامل یا قسمت هایی از آن را نوشته و در خانه خود داشتند.
5 .ترتیب آیات و سوره ها به امر رسول خدا بود . معمولا سوره ها یکجا نازل می شد . بعد از تمام شدن، سوره بعد نازل می گردید . نزول بسم الله جدید علامت تمام شدن سوره قبلی و شروع سوره بعدی بود .گاهی نیز آیات نازل شده در اثنای آیاتی که قبلا نازل شده بود، به امر رسول خدا درج می گردید .خلاصه نظم آیات به اتفاق همه عالمان اسلام و نظم سوره ها به نظر غالب عالمان همان نظمی است که پیامبر دستور داده است.
6. تا زمانی که رسول خدا زنده بود ، نزول ادامه داشت . چند روز قبل از وفات رسول خدا آخرین آیات نازل شد .از این رو در زمان ایشان نمی شد قرآن را به صورت کتابی که بین دو جلد قرار گرفته و تمام شده، جمع آوری کرد و تحویل جامعه داد . بدین جهت امام علی به امر رسول خدا و بعضی از اصحاب به امر خلیفه اول در فاصله کمی بعد از وفات رسول خدا طبق دستور های ایشان، قرآن را به صورت کتابی بین دو جلد تنظیم و به جامعه ارائه کردند. این کار در کم ترین فاصله از وفات رسول خدا انجام شد . هنوز همه مردم دستور ها و بیانات رسول خدا در مورد قرآن را به یاد داشتند . علاوه بر این که داعیه ای بر تحریف نبود، کسی هم جرات نمی کرد و جامعه هم اجازه نمی داد کسی در قرآن دست ببرد. مسلمانان از همان زمان رسول خدا نسبت به قرآن و سالم ماندن آن از دستبرد و تحریف و کم و زیاد شدن حساسیت فوق العاده داشتند به طوری که هیچ کس حتی خلیفه با همه مقام و احترامی که داشت جرأت نمی کرد یک واو بر قران بیفزاید یا از آن کم کند.
7. علاوه بر قرآن جمع آوری شده توسط بر خی صحابه که مورد اتفاق بود، بسیاری از اصحاب هم خودشان برای تلاوت شخصی، نسخه هایی از قرآن داشتند. گاهی در لابلای آیات کلمات توضیحی که از رسول خدا شنیده بودند ، نوشته بودند که فهم مراد آیه برایشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به این نسخه ها و تفاوت لهجه افرادی که به اسلام وارد می شدند و قرآن را تلاوت می کردند و تفاوت لغات قبایل مختلف قریش ، تغییرات جزیی در نسخه های قرآن پدیدار شد . گر چه به معنای کلی آیات ضرر نمی زد، ولی در صورت ادامه یافتن خطرناک می نمود . از این رو در زمان خلیفه سوم تحت نظر امیر المومنین همه نسخه های دیگر جمع آوری و معدوم شود .فقط از روی نسخه جمع آوری شده توسط خلیفه اول، نسخه هایی تکثیر شده و به عنوان نسخه های مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود . بدین وسیله سلامت قرآن در گذر زمان تضمین شد.
8. قرآن ابتدا با رسم الخط ساده عربی که بسیاری حروف به هم شباهت داشتند و از نقطه و حرکت ها اثری نبود نوشته شد. البته چون اصل بر قرائت بود و مردم بیش تر قرآن را سینه به سینه و شفاهی یاد گرفته بودند، این خط توسط قاریان به آسانی و صحیح خوانده و آموزش داده می شد . مشکل مهمی نمود پیدا نکرد. بعد برای تلاوت راحت تر به نقطه و اعراب گذاری اقدام کردند . این ها، همه برای در امان نگه داشتن قرآن از تحریف و تغییر در گذر زمان بود.
از زمانی هم که چاپ اختراع شد ،با چاپ قران، آن را در سراسر جهان پخش کردند . یگانگی آن در جهان با وجود مذاهب مختلف و اختلاف های بسیار اعتقادی و کلامی و فقهی، خود نشانه ای آشکار بر اراده خدا بر محفوظ ماندن آن است.

9. عقل انسان حکم می کند که احتمال هر گونه تغییر و تبدیل از قرآن کریم به دور است، زیرا قرآن کتابی است که از روز اوّل مورد عنایت و اهتمام مسلمانان بوده . قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده است: قانون اساسی، دستور عمل زندگی، برنامه حکومت، کتاب مقدس آسمانی و رمز عبادت و بندگی.
با دقت در این موضوع روشن می شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان نداشته است.
قرآن کتابی بود که مسلمانانِ نخستین همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در میدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب از آن استفاده می کردند.
از تواریخ اسلامی استفاده می شود که تعلیم قرآن را مِهر زنان قرار می دادند. اصولاً تنها کتابی که در همه محافل مطرح بوده و هر کودکی را از آغاز عمر با آن آشنا می کردند و هر کس می خواست درسی از اسلام بخواند، آن را به او تعلیم می دادند، قرآن مجید بود.
مسلمانان سخت به یادگرفتن و حفظ آن اهمیت می دادند. اصولاً شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات را حفظ کرده باشد. شمار حافظان قرآن به اندازه ای زیاد بود که در تواریخ می خوانیم در یکی از جنگ ها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. در داستان "بئر معونه" (یکی از آبادی های نزدیک مدینه) و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر(ص) اتفاق افتاد می خوانیم که جمع کثیری از قاریان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشیدند.
10. اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر(ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم را پاسداری نکند؟ آیا با تحریف قرآن ، جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟!
چون یکی از دلایل تجدید نبوت ها، تحریف کتاب آسمانی بوده ، اگر این تحریف در قرآن صورت گرفته بود، باید پیامبری از طرف خداوند برای اصلاح می آمد، در حالی که پیامبر اسلام، خاتم پیامبران شناخته شده و خود نیز آن را بیان کرده است.
با توجه به این دلایل و دلایل فراوان دیگر که در کتاب هایی که در زمینه عدم تحریف قرآن نوشته شده ، علما و دانشمندان و مفسران اسلامی، با قاطعیت تمام، تحریف قرآن را ردّ کرده و معتقد شده اند که قرآن مجید به هیچ وجه تحریف نشده و تحریف نخواهد شد، زیرا با وجود اراده خدا و حساسیت پیامبر و امامان و مسلمانان و اقدامات آنان در این زمینه ، امکان تحریف دراین کتاب آسمانی راه ندارد و هر اقدامی در این زمینه محکوم به شکست است و خواری و رسوایی اقدام کننده را در پی دارد .
امروز قرآن هایی که در جهان چاپ می شود، قبل از چاپ توسط سازمان هایی که در این زمینه مسئولیت دارند، به دقت کنترل می شوند و اگر توسط دشمنان در گوشه ای از جهان قرآنی تحریف شده چاپ شود، به سرعت توسط مسلمانان و دولت های اسلامی شناخته شده و مورد برخورد شدید قرار می گیرد و از این رو است که هیچ کس حتی غیر مسلمان ها جرأت دستکاری قرآن را ندارند.
بنا بر این تحریف نشدن قرآن از آن جهت است که خدا خواسته و تقدیر خدا بر این قرار گرفته است. البته تقدیر خدا بر این قرار گرفته که خود قرآن چنان باشد از حیث محتوا و حقانیت و نظم و ترتیب و گیرایی و جذابیت و... ، که کسی نتواند و نمی تواند سوره ای مانند آن بیاورد و تقدیر خدا بر این قرار گرفته که با اقدامات پیامبر و امامان و مؤمنان به قرآن، این کتاب محفوظ بماند و اقداماتی که در جهت وتحریف و کم و زیاد شدنش صورت می گیرد، به نتیجه نرسد.

پی‌نوشت‌ها :
1. حجر (7) آیة 9.
2. فصلت (41) آیة 42.

سلام
يك نكته را هميشه در بحث هاى پيرامون تحدى و اعجاز قرآن متوجه شده ام كه سوال برانگيز است.
آيا اعتراف به عجز و نتوانستن اجراى يك امر،راه هاى را براى توانستن اجراى آن امر نمي گشايد؟
مثلاً كسى تابلوى را نقاشى ميكند و مدعى است كه كسى نميتواند مانند آن را بياورد، حال اگر كسى كوشش به هماوردى اين تابلو ميكند اما بعد از قضاوت داوران اعتراف ميكند كه واقعاً نتوانسته مثل آن تابلو اثرى ايجاد كند، خوب اگر همين نقاش كه به عجز خود اعتراف كرده در حقيقت متوجه آن نكاتى شده كه در آينده قابل اصلاح و در نتيجه راه هاى هماوردى را شناسايي نموده و به اين ترتيب هماوردى ممكن به نظر ميرسد.
سوال من اينست كه چرا تحدى قرآن از اين امر مستثنى است؟
به نظر من وجوه هماوردى آنطوريكه در مثال نقاشى تابلو واضح اند، در مورد هماوردى قرآن واضح نيست.
به نظر شما اعجاز قرآن در هدايتگرى بشر ،نسبت به كتب ديگر كه محتوى شان هدايتگرى دارد- چيست؟

با سلام و عرض ادب خدمت جناب صادق.

نقل قول:
اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر(ص) و این که اسلام آخرین آیین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود، چگونه خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم را پاسداری نکند؟ آیا با تحریف قرآن ، جاودانگی اسلام طیّ هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی می تواند داشته باشد؟!

حناب صادق. اسم این تاپیک (تا زمانی که کسی آن را تحریف نکند و این پست مرا پاک نکند) اعجاز قرآن است. یعنی می‌خواهم ببینم آیا قرآن معجزه است؟ اگر معجزه باشد توحید و نبوت اثبات می‌شود. بحث بنده با شما «تحریف قرآن نیست». بحث «معجزه‌ی تحریف ناپذیری قرآن است.» اگر قرآن تحریف ناپذیرتر از انجیل و کتب دیگر بود معجزه بودنش اثبات می‌شد. بنده با اشاره به تحریف در حال رد معجزه بودن هستم. بحث برون دینی است. اکثر ادعاهای شما درون دینی هستند و اعجاز قرآن را اثبات نمی‌کنند. بنابرین به درد اثبات خدا و نبوت و معاد هم نمی‌خورند.

بعضی از ادعاهای شما نیز نادرست اند:

نقل قول:
در ابتدا باید گفت تحریف به معنای کم و زیاد کردن است و در مورد قرآن این کار اتفاق نمی افتد زیرا کسی نمی تواند سوره و سوره هایی مانند آن بیاورد و بدان اضافه کند... "إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کردیم و ما خود نگهدار آن خواهیم بود".(1)

پس چرا قرآن تحریف شده؟ بنده مثال‌هایی از تحریف را در پست قبل ارائه کردم.
نقل قول:
معمولا سوره ها یکجا نازل می شد.

خیر. شان نزول‌ها را بخوانید. سوره ها در مکه یکجا نازل می‌شد، اما بعد از هر سوره سوره‌ی بعد نمی‌آمد. هر سوره به مناسبتی می‌آمد. در مدینه سوره‌ها تدریجی نازل می‌شد.
نقل قول:
بعد از تمام شدن، سوره بعد نازل می گردید. نزول بسم الله جدید علامت تمام شدن سوره قبلی و شروع سوره بعدی بود.

خیر. ابتدا سوره‌های مکی نازل شدند، سپس سوره‌های مدنی. در حالی که در قرآن فعلی سوره‌های مدنی اول اند و سوره‌های مکی آخر.
نقل قول:
گاهی نیز آیات نازل شده در اثنای آیاتی که قبلا نازل شده بود، به امر رسول خدا درج می گردید. خلاصه نظم آیات به اتفاق همه عالمان اسلام و نظم سوره ها به نظر غالب عالمان همان نظمی است که پیامبر دستور داده است.

خیر. سوره‌ها و آیات در مصحف علی به ترتیب نزول و در مصاحف دیگر تقریبا به ترتیب بزرگ و کوچکی سوره هستند.
حتی اگر ترتیب قرآن را محمد تعیین کرده باشد او با نابود کردن ترتیب نزول خودش قرآن را تحریف کرده، یا حداقل حقیقت را کتمان و نابود کرده. این عین کفر است. زیرا کفر یعنی پوشاندن حقیقت.
نقل قول:
تا زمانی که رسول خدا زنده بود ، نزول ادامه داشت . چند روز قبل از وفات رسول خدا آخرین آیات نازل شد .از این رو در زمان ایشان نمی شد قرآن را به صورت کتابی که بین دو جلد قرار گرفته و تمام شده، جمع آوری کرد و تحویل جامعه داد . بدین جهت امام علی به امر رسول خدا و بعضی از اصحاب به امر خلیفه اول در فاصله کمی بعد از وفات رسول خدا طبق دستور های ایشان، قرآن را به صورت کتابی بین دو جلد تنظیم و به جامعه ارائه کردند.

بله. علی گفت عبا بر دوش نمی‌اندازم و از خانه خارج نمی‌شوم جز برای نماز تا قرآن را جمع کنم.
بعد که جمع آوری قرآن بین دو جلد تمام شد و آن را به مسجد نزد ابوبکر و عمر برد آنها از وی نپذیرفتند. او هم گفت این قرآن را دیگر هرگز نخواهید دید تا ظهور قائم.
بقیه‌ی صحابه نیز هر یک مصاحف خود را جمع کردند و ترویج دادند.
زمانی هم که عثمان از علی خواست مصحفش را تحویل دهد تا از آن در یکسان سازی مصاحف استفاده شود، او نسخه را تحویل نداد.
قرآن او به ائمه‌ی دیگر به ارث رسید و در روایات زیاد می‌بینیم که امام صادق برای پاسخ به سوالات شاگردان به آن مراجعه می‌کردند.
نتیجه: قرآنی که امروز در دست ماست قرآن علی نیست.
نقل قول:
هنوز همه مردم دستور ها و بیانات رسول خدا در مورد قرآن را به یاد داشتند . علاوه بر این که داعیه ای بر تحریف نبود، کسی هم جرات نمی کرد و جامعه هم اجازه نمی داد کسی در قرآن دست ببرد. مسلمانان از همان زمان رسول خدا نسبت به قرآن و سالم ماندن آن از دستبرد و تحریف و کم و زیاد شدن حساسیت فوق العاده داشتند به طوری که هیچ کس حتی خلیفه با همه مقام و احترامی که داشت جرأت نمی کرد یک واو بر قران بیفزاید یا از آن کم کند.
7. علاوه بر قرآن جمع آوری شده توسط بر خی صحابه که مورد اتفاق بود، بسیاری از اصحاب هم خودشان برای تلاوت شخصی، نسخه هایی از قرآن داشتند. گاهی در لابلای آیات کلمات توضیحی که از رسول خدا شنیده بودند ، نوشته بودند که فهم مراد آیه برایشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به این نسخه ها و تفاوت لهجه افرادی که به اسلام وارد می شدند و قرآن را تلاوت می کردند و تفاوت لغات قبایل مختلف قریش ، تغییرات جزیی در نسخه های قرآن پدیدار شد . گر چه به معنای کلی آیات ضرر نمی زد، ولی در صورت ادامه یافتن خطرناک می نمود . از این رو در زمان خلیفه سوم تحت نظر امیر المومنین همه نسخه های دیگر جمع آوری و معدوم شود .فقط از روی نسخه جمع آوری شده توسط خلیفه اول، نسخه هایی تکثیر شده و به عنوان نسخه های مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود . بدین وسیله سلامت قرآن در گذر زمان تضمین شد. این کار در کم ترین فاصله از وفات رسول خدا انجام شد. هنوز همه مردم دستور ها و بیانات رسول خدا در مورد قرآن را به یاد داشتند.

داستان شما دور از واقعیت است.
1. کمترین فاصله از وفات رسول خدا؟تحریف‌هایی که بنده مثال زدم می‌تواند در دو سال آخر عمر محمد و دو سال حکومت ابابکر اتفاق افتاده باشد. یعنی چهار سال مثلا در جریان غدیر خم و توطئه‌ی قتل محمد، در تلاش‌های سال آخر عمرش برای معرفی علی به عنوان جانشین، در درگیری سران قبایل با محمد در مخالفت با جانشینی علی، در تلاش محمد برای فرستادن سران قبایل به جنگ به رهبری اسامه جهت جانشینی علی پس از مرگ محمد، در جریان سقیفه که پیش از مرگ محمد و در حالی که او در احتضار بود آغاز شد، در درگیری عمر و طرفدارانش در دو سال حکومت ابابکر و عثمان بیعت گرفتن‌های قبیله‌ی سَلیم، اصطکاک ابابکر و عمر با بنی‌هاشم، اهل‌بیت، جریان غصب فدک، خطبه‌های فاطمه در مسجد و حمله‌ی عمر به خانه‌ی علی و بیعت اجباری و استدلال‌های علی برای حق خلافتش، وفات زهرا، دفن شبانه، تلاش عمر برای نبش قبر و حمله‌ی مسلحانه‌ی علی به او و نگهبانان ابابکر، جنگ‌های رده.
نقل قول:
علاوه بر این که داعیه ای بر تحریف نبود، کسی هم جرات نمی کرد و جامعه هم اجازه نمی داد کسی در قرآن دست ببرد. مسلمانان از همان زمان رسول خدا نسبت به قرآن و سالم ماندن آن از دستبرد و تحریف و کم و زیاد شدن حساسیت فوق العاده داشتند به طوری که هیچ کس حتی خلیفه با همه مقام و احترامی که داشت جرأت نمی کرد یک واو بر قران بیفزاید یا از آن کم کند.

2. همانطور که گفته شد عثمان خودش با نیروهای مسلحش قرآن صحابه به زور از آنها را گرفت. مثلا عبدالله بن مسعود را مضروب کرد. وقتی حتی صحابه‌ی بزرگ پیامبر در برابر پلیس عثمان عاجزند از مردم چه کاری بر می‌آید. این که می‌فرمایید او نسخه‌ی خلیفه اول را توزیع کرد نیز بی اساس است. کدام نسخه‌ی خلیفه‌ی اول؟ ابابکر قرآن را جمع نکرد و مصحفی هم به اسم او نیست. فقط یک مصحف حفصه (دختر عمر و همسر محمد) در تاریخ هست که مرجع عثمان برای یکسان سازی قرآن نبود. ضمنا مرجع او در یکسان سازی مصاحف، مصحف زید بن ثابت بوقلمون صفت بود.
3.
این کلی گویی‌ها نه تنها مدارک ضعیفی دارد، بلکه مثال‌هایی را که بنده برای تحریف قرآن زدم اصلا نقض نمی‌کند.

armandaneshjoo;722833 نوشت:
با سلام و عرض ادب. می‌خواستم تاپیک جدیدی ایجاد کنم دیدم این تاپیک باز است.

در رابطه با موضوع تاپیک:

سوال 1) منظور از اعجاز قرآن چیست؟ یعنی اگر بنده بخواهم حقانیت اسلام را با قرآن بسنجم کدام کار را باید انجام دهم؟الف) علم صرف و نحو بخوانم و بلاغت قرآن را بررسی کنم
ب) علم تاریخ بخوانم و ببینم قرآن بهتر پیشگویی می‌کند یا دیگران.
ج) علوم عقلی و تجربی را بخوانم و ببینم غنای علمی قرآن چگونه بشر را در رقابت با آن عاجز ساخته است.

لطفا برای این که بنده کدام را باید انجام دهم از خود قرآن سند بیاورید. مثلا اگر اعجاز قرآن در فصاحت آن است لطفا بفرمایید خدا این را در کدام آیه اعجاز دانسته است.

برای کمک به شما در جستجو، این‌ها جنبه‌هایی از قرآن هستند که زیاد دیده‌ام به عنوان معجزه مطرح شوند:

  • تحریف ناپذیری قرآن: اگر این معجزه باشد بنده می‌توانم با مثالی از تحریف اعجاز قرآن را رد کنم. البته این بستگی به تعریف شما از تحریف دارد. مثلا اگر بگویید قرآن تا آخرین حرف و اعرابش از سوی خداست، تاریخ کتابت قرآن تحریف را اثبات می‌کند. اما اگر قرآن را فقط کلام‌الله بدانید دیگر خیلی سخت می‌توانم تحریف را اثبات کنم. زیرا پیام قرآن از ابتدای نزولش تا کنون ثابت مانده. یادمان نرود در مورد چیستی قرآن نیز ملاک باید خود قرآن باشد، نه نظر شخصی ما.
  • فصاحت و بلاغت. مثلا اگر شیرینی و روانی الفاظ، جایگزین و ترادف ناپذیری در الفاظ قرآن معجزه باشد بنده می‌توانم با مثال‌هایی از الفاظ غیر شیرین و روان یا جایگزین‌پذیر اعجاز قرآن را رد کنم. اگر ملاک آرایه‌های ادبی باشد بنده می‌توانم متون ادبی زیادی را بیاورم که از آرایه‌های ادبی بیشتری استفاده کرده‌اند و بدین ترتیب نشان دهم بلاغت قرآن ضعیف‌تر از بلاغت بشر است. اگر ملاک، تناسب کلام با اقتضا = موضوع+مقصود باشد، بنده می‌توانم بسته به موضوع هر آیه از بین متون حقوقی، تاریخی و داستانی مثال‌هایی از کلام بلیغ‌تر بیاورم و خاص بودن کلام قرآن را رد کنم.
  • نبود تناقض نسخ، الفاظ، ادعاها، معانی، اهداف یا ... بسته به این که قرآن خود را از چه نوع تناقضی خالی بداند.
    • مثلا اگر قرآن خود را فاقد تناقض در ادعاها بداند باید دید آیا صرف و نحو برای رفع اختلاف ظاهری آیاتی چون «لکم دینکم و لی دین»، «آن الدین عندالله الاسلام»، «والنصارا و الصابئین من آمن ... فلهم اجرهم» کافی است؟
    • مثلا اگر قرآن خود را فاقد تناقض در معانی بداند باید دید قرآن کجاها دارای ادعای صریح است و همخوانی این ادعاها در چه حد است و چگونه می‌تواند با ریاضیات و فلسفه که روش‌های تفکر بی‌تناقض‌ بشری هستند رقابت کند.
    • مثلا اگر قرآن خود را خالی از تناقض مقصود بداند باید دید ناسخ و منسوخ قرآن از دید خودش چطور تعریف می‌شوند
سوال 2) آیا تحدی صرفا یک روش اثبات اقتدار و اعجاز است (بنده قبول دارم) یا خودش هم معجزه‌ای تاریخی است؟
اگر تحدی فقط روش اثبات اعجاز و اقتدار باشد ...
اگر تحدی خود معجزه‌ای تاریخی باشد ...

در رابطه با پست اول تاپیک:
سوال 3) از کدام آیه فهمیدیم خواص اوراد قرآن معجزه هستند؟ توجه فرمایید

  1. معجزه بودن اوراد بدین معناست که بنده می‌توانم با آوردن اوراد موثری که شامن‌های آفریقایی در درمان مردم + اثبات حقانیت خود می‌آورند آنها را به عنوان رقیب اسلام معرفی کنم.
  2. می‌توانم با آزمایش علمی و آماری در مورد اثر اوراد قرآن بر زندگی افراد نشان دهم که این اوراد موثرند یا خیر. اگر موثر نباشند قرآن در معجزه‌اش شکست می‌خورد، مگر این که ادعا نکرده باشد اورادش معجزه‌آسا هستند.
  3. می‌توانم نشان دهم فرص استامینوفن اثر آرام‌بخشی بیشتری نسبت به ذکر خدا دارد. یعنی قدرت سازنده‌ی آن از قدرت ذکر خدا بیشتر است. یعنی ذکر خدا عجز بشر را اثبات نمی‌کند.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب آرمان‌دانشجو
برداشت شما از اعجاز قرآن اشتباه است ... البته شما در این پست نسبت به اعجاز قرآن سؤال مطرح کرده‌اید و نظری نداده‌اید ولی اینکه در ادامه بحث را به سمت تحریف شدن یا تحریف‌پذیری قرآن سوق داده‌اید اشتباه است ... قرآن همین الآن هم خودش دلیل خودش و بعد صدق نبوت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هست ... قران خودش آیات‌البینات است که ترجمه‌اش می‌کنند معجزه ...
تحدی هم یک مبارزه به سبک معمول نیست، مثلیت آن بیان نشده است چون مانند چک سفیدامضاست که مخاطب هر چه خواست درش بنویسد، یعنی اینکه مثلیت مشخص نشده به این معنی است که محدودیتی برایش نیست و به مخاطب بستگی دارد، همچنین برای این مبارزه قاضی تعیین نشده است و وجدان خود مخاطب است که قاضی این مبارزه است ...
با این وجود این تاپیک را درست برای بحث پیرامون اعجاز قرآن انتخاب نکرده‌اید، همچنانکه استاد هم فرمودند:[INDENT=2]
عمار;722846 نوشت:
این سوال و توضیحات بعدی به سوال که بحث آثار قرآن است مرتبط نیست و باید تاپیک جدا ایجاد میکردید یا بحث های قبلی رو مشاهده می کردید. ... این نکته که در پست اول گفته شده معجزه به معنی خاصی که در دیگر موارد گفته می شود نیست و معجزه بودن قرآن همان مواردی است که ذکر کردید و چند مورد دیگر.
[/INDENT]
نکاتی که در پست اول این تاپیک معرفی شده‌اند به شرطی امکانش هست که اعجاز قران به حساب آیند که ابتدا اثبات گردند ولی برخی از آنها اصلاً قابل بررسی در دنیا نیستند چون مثلاً گفته شده است خواندن سوره‌ی حشر سبب سفیدی روی انسان در قیامت می‌شود که واضح است در دنیا قابل بررسی نباشد ... پس منظور از آغازگر تاپیک اثرات شگفت‌انگیز آیات قرانی بوده است برای کسانی که اعتقاد به الهی بودن آن دارند، نه آن اعجاز اصطلاحی که در اصل مخاطبش کسانی هستند که هنوز به الهی بودن قرآن اعتقادی ندارند ... به همین دلیل بحث شما خارج از موضوع تاپیک است ... بحثی بر روی تحدی قرآن همین الآن در تاپیک دیگری در جریان هست که می‌توانید آنجا بحث کنید ولی فکر کنم بهتر است باز یک تاپیک دیگر را برای این کار انتخاب کنید چرا که آنجا هم بحث منحصراً بر روی تحدی قرآن هست و بحث‌های دیگری که شما دارید در آن نمی‌گنجد ... پیشنهاد حقیر این است که خودتان تاپیکی دیگر را از ابتدا آغاز کنید تا تمام بحثتان در یک تاپیک مستقل بگنجد، ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

با سلام خدمت جناب باء

باء;724376 نوشت:
در ادامه بحث را به سمت تحریف شدن یا تحریف‌پذیری قرآن سوق داده‌اید

خیر. جناب کارشناس گفتند کتابی مثل قرآن بیاورید و بنده گفتم تورات. ایشان بودند که در این پست بحث را به سمت تحریف سوق دادند.
باء;724376 نوشت:
با این وجود این تاپیک را درست برای بحث پیرامون اعجاز قرآن انتخاب نکرده‌اید، همچنانکه استاد هم فرمودند:

بنده پیرو پیام کارشناس تاپیک جدیدی باز کردم و منتظرم تایید شود.

به نام خدا

با سلام خدمت همه ی بزرگواران:

یک مطلب کلی عرض می کنم:

برای درک حقانیت قران بهتر نیست به جای پرداختن به اینکه چه قسمتی از قران معجزه است؟

یا آیا تناقضی درونی در آن یافت می شود یا نه؟

ویژگی اعجازش به چیست؟

مثل آن آمده است یا خیر؟

و سؤالات اینچنینی،برویم سراغ خود قران و ببینیم چه می گوید؟

پیامش چیست؟

دستورالعملش برای زندگی چیست؟

چه جهان بینی را در برابر انسان تصویر می کند؟

بایدها و نبایدهایش چیست؟

در صورت عمل به قوانینش،چه چیزی به دست می اید؟

آداب تربیتش چیست؟

انسان قرانی چه ویژگی هایی دارد؟

بزرگواران برای درک حقانیت قران باید خود قران را خواند.

یک تصویر کلی راجع به آنچه قران تعلیم می دهد به دست آورد و رهاوردها و نتایجش را سنجید.

خود قران را بخوانیم،تعالیمش را بدانیم.

برای درک حقانیت یک حرف، یک سخن، باید محتوای آن سخن را دریافت،نه تحلیلهایی را که دیگران از آن می کنند.

و نباید از ابتدا به دنبال یافتن اشکال و تناقض و تضاد،در آن سخن بود،باید شنید و فهمید.

**گلشن**;724435 نوشت:
سلام

اگر اجازه بفرمایید من هم سوالی داشتم
از نظر من معجزه باید انقدر خرق عادت و اقتدار در خودش داشته باشد که همه مردم اعم از عامی و غیره را متوجه
معجزه بودن خودش بکند
در حالی که قران چنین وضوحی از معجزه ندارد
من عامی که زبان عرب را هم بلد نیستم
از کجا باید پی به معجزه بودن قران ببرم ؟
البته نگویید به دیگران رجوع کنید که این جواب برای من قانع کننده نیست
من خودم شخصا باید پی به معجزه بودن قران ببرم تا دلم ارام گیرد

با تشکر


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
اعجاز باید از طریق باطن درک شود و نه از طریق عجیب بودن و محیرالعقول بودن ظاهر، قرآن چنان وضوحی در باطن خود دارد اگر در ظاهرش به اندازه‌ی کافی تدبر شود، کسی که می‌خواهد الهی بودن قرآن را دریابد باید در قرآن تدبر کند ... اینطوری شخصاً به الهی بودن قرآن پی می‌برید اگرچه تدبر هم مراتبی دارد که حد بالای آن در تحدی است ... و الله العالم
یا علی علیه‌السلام

بررسی حقانیت قرآن با مطالعه‌ی خود قرآن

نقل قول:
به نام خدا. با سلام خدمت همه ی بزرگواران: یک مطلب کلی عرض می کنم: برای درک حقانیت قران بهتر نیست به جای پرداختن به اینکه
  • چه قسمتی از قران معجزه است؟
  • یا آیا تناقضی درونی در آن یافت می شود یا نه؟
  • ویژگی اعجازش به چیست؟
  • مثل آن آمده است یا خیر؟
و سؤالات اینچنینی،برویم سراغ خود قران و ببینیم
  • چه می گوید؟
  • پیامش چیست؟
  • دستورالعملش برای زندگی چیست؟
  • چه جهان بینی را در برابر انسان تصویر می کند؟
  • بایدها و نبایدهایش چیست؟
  • در صورت عمل به قوانینش،چه چیزی به دست می اید؟
  • آداب تربیتش چیست؟
  • انسان قرانی چه ویژگی هایی دارد؟
بزرگواران برای درک حقانیت قران باید خود قران را خواند. یک تصویر کلی راجع به آنچه قران تعلیم می دهد به دست آورد و رهاوردها و نتایجش را سنجید. خود قران را بخوانیم،تعالیمش را بدانیم. برای درک حقانیت یک حرف یک سخن باید محتوای آن سخن را دریافت،نه تحلیلهایی را که دیگران از آن می کنند. و نباید از ابتدا به دنبال یافتن اشکال و تناقض و تضاد،در آن سخن بود،باید شنید و فهمید.

انجام شد. مفید بود.

مزایا
1. دید کاربردی: دید من به قرآن قبلا هم بی‌طرف بود. اما هرگز کاربردی نبود. ذهن من که با ایمان بزرگ شده بود نمی‌توانست کاربردی فکر کند.
2. دید تاریخی: با خواندن قرآن از دید تحقیقی کاربردی، خیلی چیزها دستگیرم شد. انگیزه‌های نویسنده. روح بزرگ اما پر از درد او. حوادث زمان او. طرز تفکر خودش و مخاطبانش، قید و بندهای او و بی‌قیدی های مخالفانش. تلاش او برای دعوت به مشاهده و فکر کردن و پند گرفتن از محیط اطراف و عیرت گرفتن از تاریخ. روش او در جمع‌بندی مشاهداتش، نظریه پردازی و پیاده‌سازی آن، ...
5. دید جامع:
امروز فهمیدم لازم نیست بین خودم و دینم یکی را انتخاب کنم. لازم نیست یا خودخواه باشم و یا از خود گذشته. فقط لازم است ادیان را نیز مانند همه‌ی چیزهای دیگر مطالعه کنم و تعالیمشان را بیابم و در ذهنم در جای خودشان بگذارم و استفاده کنم و دردهایم را دوا کنم.
3. درک جدید از کتابی قدیمی:
فکر نمی‌کردم بعد از قرن‌‌ها کار پر زحمت دانشمندان اسلامی روی قرآن و جامد شدن دیدگاه‌هایشان دیگر قرآن حرفی برای گفتن داشته باشد. نمی‌دانم چرا.

  • کم کاری علما؟
  • جمود دیدگاهشان؟
  • غلبه‌ی فقها بر عرفا و فلاسفه؟
  • نیاز انقلاب به ایدئولوژی؟
  • حتی ممکن است تقصیر از خود قرآن باشد که با تشویق دید ایمانی، باعث شده شک‌گرایان، بی‌ایمان‌ها و کلا کسانی که قرآن دائم به آنها توهین می‌کند سراغ این کتاب نروند. اما قرآن برای امثال من خیلی حرف‌های نگفته دارد.
  • شاید آنچه ما از قرآن می‌دانیم دید پدرانمان است. شاید جلوتر بودن ما در زمان برای کسی که دیدگاه‌های آنها را می‌داند نوعی مزیت است که اجازه می‌دهد فهم شخصی اش از قرآن را بسیار به جلو ببرد.
4. زبان قرآنی: در قرآن زبان جدیدی برای صحبت با متدینین یافتم. کسانی که حرف‌های‌شان را می‌فهمیدم، اما حرف‌های مرا نمی‌فهمیدند. متوجه شدم بسیاری از دیدگاه‌های مسلمانان شخصی است، نه قرآنی.
معایب
1. این کارها که فرمودید کارهای خوبی بود. ولی حقانیت قرآن را برایم اثبات نکرد. زیرا قرآن نمی‌گوید ای مردم بیایید من یک مقدار حکمت و نصیحت برای شما دارم تا بهتر زندگی کنید. می‌گوید باید از خدا بترسید و ایمان بیاورید و هر چه من گفتم انجام دهید تا برگردید بهشت. وگرنه شما را به جهنم می‌اندازم.
2. قرآن بسیار خشن‌تر از آن است که فکر می‌کردم.
  • امیدوارم درک مسلمانان از اسلام هر روز بیشتر از قرآن فاصله بگیرد.
  • امیدوارم آیات خشن هر روز بیشتر فراموش شوند و آیات پر مهر و پند هر روز بیشتر طرفدار بیابند.
  • امیدوارم درک مردم از عربی هر روز ضعیف‌تر شود و ترجمه و تفسیر و کلام و اصول و فلسفه و عرفان هر روز پر استفاده تر شوند.
  • امیدوارم آیات افلا تتدبرو و سیرو فی الارض و افلا تنظرون روی تمام دیوارها نوشته شود و درک از دین هر روز شخصی‌تر شود.
  • امیدوارم مردمی که گمان می‌کنند اخلاق و انسانیت فقط در دین است هر روز بیش از دیروز تصمیم بگیرند در عمل حرف‌های‌شان را اثبات کنند تا دین انسانی‌تر شود.
البته تاریخ ظاهرا دارد عکس این مسیر پیش می‌رود.

حبیبه;724504 نوشت:
به نام خدا

با سلام خدمت همه ی بزرگواران:

یک مطلب کلی عرض می کنم:

برای درک حقانیت قران بهتر نیست به جای پرداختن به اینکه چه قسمتی از قران معجزه است؟

یا آیا تناقضی درونی در آن یافت می شود یا نه؟

ویژگی اعجازش به چیست؟

مثل آن آمده است یا خیر؟

و سؤالات اینچنینی،برویم سراغ خود قران و ببینیم چه می گوید؟

پیامش چیست؟

دستورالعملش برای زندگی چیست؟

چه جهان بینی را در برابر انسان تصویر می کند؟

بایدها و نبایدهایش چیست؟

در صورت عمل به قوانینش،چه چیزی به دست می اید؟

آداب تربیتش چیست؟

انسان قرانی چه ویژگی هایی دارد؟

بزرگواران برای درک حقانیت قران باید خود قران را خواند.

یک تصویر کلی راجع به آنچه قران تعلیم می دهد به دست آورد و رهاوردها و نتایجش را سنجید.

خود قران را بخوانیم،تعالیمش را بدانیم.

برای درک حقانیت یک حرف، یک سخن، باید محتوای آن سخن را دریافت،نه تحلیلهایی را که دیگران از آن می کنند.

و نباید از ابتدا به دنبال یافتن اشکال و تناقض و تضاد،در آن سخن بود،باید شنید و فهمید.


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
با شما موافق نیستم، این راه شما می‌تواند راه خوبی باشد ولی نه برای همه، برخی از مؤمنین هم در مواجهه با برخی از احکام دین خدا نسبت به الهی بودن آن به تردید می‌افتند و نمونه‌اش در همین سایت هم وجود دارد ... خود پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله قرآن را به عنوان نشانه‌ی الهی بودنشان معرفی کرده‌اند اگرچه برخی هم از دیدن روی ایشان و رفتار ایشان و شنیدن کلام ایشان به ایشان ایمان آورده باشند ... چیزی که برای اثبات الهی بودن قرآن برای همه‌ی انسان‌ها از مسلمان و غیرمسلمان و با سواد و بی‌سواد و جوان و کهنسال و پاک و گناهکار کفایت کند در زمان غیبت تنها قرآن است با تکیه بر وجه معجزه بودن آن
راهی که شما پیشنهاد دادید را یک نفر اگر نسبت به خیلی از مکاتب الهی منحرف شده یا مکاتب بشری در پیش بگیرد نیز ممکن است ایشان را به این نتیجه برساند که حق با آن دیگران است و دیگر جبر جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی است که یکی را مسلمان می‌کند و یکی را تابع دینی دیگر ... برای درک محتوای یک سخن ابتدا انسان باید سخن‌شناس باشد، برای شناختن حق از باطل در ظاهر تعالیم یک دین یا مکتب انسان باید ابتدا به صورت کامل حق‌شناس باشد و این حق‌شناس بودن اگر منحصر در ظاهر باشد کار هر کسی نیست و در واقع کار بیشتر افراد نیست ... همه کس قادر به تشخیص فریب‌ها و سفسطه‌ها نیستند ... همه کس نمی‌توانند قبل از تجربه کردن مکاتب متفاوت رأی محکم به راست یا دروغ بودن آنها بدهند ... تمامی ایسم‌ها در طول تاریخ به خودی خود جاذبه‌های خودشان را داشته‌اند و عده‌ی زیادی هم بر اساس تعالیمشان طرفدار آنها شده‌اند ...
اگر منظورتان را اشتباه فهمیده‌ام یا نتیجه‌گیری‌هایم اشتباه است بفرمایید
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

باء;724520 نوشت:
با شما موافق نیستم، این راه شما می‌تواند راه خوبی باشد ولی نه برای همه،

سلام علیکم

این راه فقط انسانهای حقیقت جو را به هدف می رساند.

اگر کسی خالی الذهن،بی طرف و برای یافتن حقیقت در محضر قران بنشیند قران او را هدایت خواهد کرد.

و اگر کسی نیاتی غیر این داشته باشد با صد سال بحث و خواندن هزار جلد کتاب و شنیدن تحلیل وووو

راه را نمی یابد و حقیقت را کشف نمی کند.

در کشف هر حقیقتی قران یا غیر آن نباید از قبل موضع گرفته باشی.

البته مطمئنم همه ی بزرگوارانی که در این تاپیک پیگیر موضوع هستند،به دنبال حقیقتند

به همین دلیل،پیشنهاد کردم از خود قران شروع کنند.

باء;724520 نوشت:
راهی که شما پیشنهاد دادید را یک نفر اگر نسبت به خیلی از مکاتب الهی منحرف شده یا مکاتب بشری در پیش بگیرد نیز ممکن است ایشان را به این نتیجه برساند که حق با آن دیگران است و دیگر جبر جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی است که یکی را مسلمان می‌کند و یکی را تابع دینی دیگر ... برای درک محتوای یک سخن ابتدا انسان باید سخن‌شناس باشد، برای شناختن حق از باطل در ظاهر تعالیم یک دین یا مکتب انسان باید ابتدا به صورت کامل حق‌شناس باشد و این حق‌شناس بودن اگر منحصر در ظاهر باشد کار هر کسی نیست و در واقع کار بیشتر افراد نیست ... همه کس قادر به تشخیص فریب‌ها و سفسطه‌ها نیستند ... همه کس نمی‌توانند قبل از تجربه کردن مکاتب متفاوت رأی محکم به راست یا دروغ بودن آنها بدهند ... تمامی ایسم‌ها در طول تاریخ به خودی خود جاذبه‌های خودشان را داشته‌اند و عده‌ی زیادی هم بر اساس تعالیمشان طرفدار آنها شده‌اند ...

1. اگر اعجاز قرآن را یک نفر مثل بنده نمی‌فهمد، او چه باید بکند تا تکلیفش با دین روشن شود؟
2. این که شما می‌فرمایید نشان می‌دهد بهتر است انسان بی‌طرف بماند و وارد هیچ ایسمی نشود و فقط با کار و درآمد و مطالعه از محصولات آن استفاده کند.

armandaneshjoo;724539 نوشت:
اگر اعجاز قرآن را یک نفر مثل بنده نمی‌فهمد، او چه باید بکند تا تکلیفش با دین روشن شود؟

شما کلام آقای باء را نقل قول فرمودید یا کلام بنده را؟

در هر حال باید بگویم که اعجاز بلاغی قران را کسی می فهمد که به ادبیات عرب مسلط باشد.

گرچه اگر کسی با قران مانوس باشد ظرایف کلام قران را به تدریج درک خواهد کرد.

و درست به همین دلیل است که برای فهم حقایق قران باید سراغ خود قران رفت.

باء;724517 نوشت:
اعجاز باید از طریق باطن درک شود و نه از طریق عجیب بودن و محیرالعقول بودن ظاهر،

سلام بر شما
از طریق با طن درک شود یعنی چه ؟ منظورتان را روشنتر بیان کنید
ایا هر اعجازی باید از طریق با طن درک شود یا این فقط ویژگی اعجاز قران است ؟
مثلا تبدیل طناب به مار هم از طریق باطن درک شد ؟ یا شکافته شدن دریا هم از طریق باطن ؟

حبیبه;724533 نوشت:
سلام علیکم

این راه فقط انسانهای حقیقت جو را به هدف می رساند.

اگر کسی خالی الذهن،بی طرف و برای یافتن حقیقت در محضر قران بنشیند قران او را هدایت خواهد کرد.

و اگر کسی نیاتی غیر این داشته باشد با صد سال بحث و خواندن هزار جلد کتاب و شنیدن تحلیل وووو

راه را نمی یابد و حقیقت را کشف نمی کند.

در کشف هر حقیقتی قران یا غیر آن نباید از قبل موضع گرفته باشی.

البته مطمئنم همه ی بزرگوارانی که در این تاپیک پیگیر موضوع هستند،به دنبال حقیقتند

به همین دلیل،پیشنهاد کردم از خود قران شروع کنند.


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
بله اگر منظور از حقیقت‌طلب بودن همان به طور طبیعی تمایل عملی داشتن به حقیقت باشد، که ظاهراً همان پاک بودن قلب و سالم بودن قلب را می‌رساند ... چنین شخصی نیازی به معجزه ندارد تا بتواند ایمان بیاورد ... لیکن در این دوره و زمانه که ما در گذراندن تحصیلات مدرسی و بعد آکادمیک یاد می‌گیریم تردیدگرا باشیم قلوبمان دچار نوعی وسواس شده‌اند که حقیقت را می‌خواهیم تنها بر بنیان منطقی و یا محسوسات بیابیم و اگر برایمان اثبات شد و مو لای درز آن اثبات نرفت آن را می‌پذیریم و تازه باز هم در شک خواهیم بود که نکند چند سال یا چند دهه یا چند قرن دیگر کسی پیدا شود که مو لای درز این دلایل ما کند و ما امروز بر خطا بوده باشیم و خود خبر نداشته باشیم ... مای نوعی در دانشگاه‌ها رسماً تربیت شده‌ایم که تردید کنیم و شک کنیم و چیزی را تا نوع خاصی از دلایل برایش آورده نشوند نپذیریم ... برای افرادی مانند ما نمی‌توان آن حقیقت‌طلبی مورد نظر شما را اطلاق کرد اگرچه واقعاً هم به دنبال حقیقت باشیم ... ایراد کار ما این است که حقیقت را تنها از طریق یک کانال خاص دنبال می‌کنیم و از جهات دیگر با زدن برچسب اوهام و تخیلات به آن بی‌محلی می‌کنیم اگرچه به حق بودن آن باطناً ایمان داشته باشیم ... به همین دلیل حق‌طلب‌های امروزی حق‌طلب‌هایی نه چندان حق‌طلب هستند و در واقع متبلا به بیماری وسواس شده‌ایم ... برای ما چاره‌ای جز توجه کردن به وجه اعجاز قرآن نیست، هست؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

armandaneshjoo;724539 نوشت:

1. اگر اعجاز قرآن را یک نفر مثل بنده نمی‌فهمد، او چه باید بکند تا تکلیفش با دین روشن شود؟

بسم الله
اگر در آنچه که بر بنده‌امان فرو فرستادیم تردید دارید سوره‌ای مانند آن را بیاورید و هرگز نخواهید توانست :Gol:
البته حقیر خودم از راه دیگری اقدام کردم ولی خلاصه‌اش این است که راه باز است و از هر راهی که برای خودتان اطمینان‌بخش است و امید بیشتری به غلبه کردن بر قرآن دارید اقدام کنید ... خدای قران اگر خداست نیازی به مراعات کردن امثال ما ندارد ...
armandaneshjoo;724539 نوشت:

2. این که شما می‌فرمایید نشان می‌دهد بهتر است انسان بی‌طرف بماند و وارد هیچ ایسمی نشود و فقط با کار و درآمد و مطالعه از محصولات آن استفاده کند.

نه برادر، معنایش این نیست، شما ببینید کدام دین و مکتبی هست که اگر آن را نپذیریم خطرش بیشتر است، تنها مکتبی که درش وعده‌ی عذاب‌های ابدی و مشابه آن را دارد ادیان الهی است، مگرنه تناسخ در برخی مکاتب و ادیان و یا عدم شدن برای همگان در برخی دیگر از باورها مطالبی نیستند که در موردشان مؤمن و کافر خیلی تفاوت زیادی داشته باشند ... در میان ادیان الهی هم تنها دینی که ادعا دارد معجزه‌ی رسولش همچنان موجود و قابل بررسی است همین اسلام است و معجزات انبیاء گذشته را صرفاً باید با اعتماد کردن به برخی از معتمدین پذیرفت ولی شخصاً نمی‌توان بررسی‌اشان کرد ... برای ما که مسلمان به دنیا آمده‌ایم به طور خاص طبیعی است که انتظار عقلایی این است که قبل از هر مکتب یا دین دیگری اول همان دین و مکتبی که درش متولد شده‌ایم را بشناسیم و بعد به سراغ باقی ادیان برویم ... با این حساب شروعمان از اسلام است و بررسی قرآن ... اگر به یقین رسیدیم که درست است که هیچ، اگر شک داشتیم و شکمان هم از هیچ راهی برطرف نشد می‌توان بدون رد کردن آن به سراغ بررسی ادیان دیگر رفت (این احتمال صفر است چون اگر شک برطرف نشود مطابق قرآن اسلام رد می‌شود)، اگر هم به یقین رسیدیم که اسلام دین الهی نیست با خیال راحت می‌توان به سراغ ادیان آسمانی دیگر رفت و اگر آنها هم رد شدند یا درشان از تردید رهایی نیافتیم به زعم حقیر دیگر دل‌به‌خواه است که آیین یا دینی را بپذیریم یا به هیچ دینی پایبند نباشیم زیرا اگر نپذیریم هم ریسکی در پی نخواهد داشت و عمدتاً در زندگی همین دنیایمان اثر خواهد داشت و آن هم دیگر دلخواه است که بپذیریم یا نپذیریم ...
اما حقیر امتحان کردم تجربه‌ی شخصی‌ام بحمدالله این بود که اسلام دین حق است و در نتیجه کار به بررسی‌های بعدی نرسید ... در مورد مذهب تردید داشتم و نزدیک بود که تغییر مذهب دهم که باز بحمدالله با معیاری به حقانیت شیعه دست یافتم و البته بعدها دلایل خیلی بیشتری بر حقانیت آن یافتم ... با این وجود این مسیری است که هر کسی باید جداگانه طی کند و تجربیات شخصی حقیر برای کس دیگری حجیت ندارد ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

**گلشن**;724547 نوشت:
سلام بر شما
از طریق با طن درک شود یعنی چه ؟ منظورتان را روشنتر بیان کنید

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
از طریق باطن یعنی درک مستقیم و شهود قلبی، گرچه برای تشخیص خطورات حقیقی قلبی از اوهام و تخیلات نیاز به تعقل باشد
**گلشن**;724547 نوشت:
ایا هر اعجازی باید از طریق با طن درک شود یا این فقط ویژگی اعجاز قران است ؟

با درکی که حقیر تا کنون نسبت به این موضوع پیدا کرده‌ام و شخصاً نسبت به آن اطمینان دارم، بله! ولی از آنجا که این نظر با نظر معمول علمای بزرگوار متفاوت است منصفانه این است که این تذکر را بدهم که اکثر بلکه تمامی اساتید و دوستان با حقیر موافق نیستند و البته الآن منتظر نقد استاد صدیق هستم که در تاپیک دیگری ان شاء الله نظرات حقیر را نقد خواهند کرد ... اما فعلاً با وجود نقدهایی که دوستان دیگر داشته‌اند همچنان مصر هستم که بله هر اعجازی باید از طریق باطن درک شده و شناخته شود و ظاهر معجزات هرچقدر هم که محیرالعقول و خرق عادت باشند خالی از امکان نیست که جعل شوند، چه از طریق علوم فعلاً فرابشری و چه از طریق سحر و جادو و فریب ... ظاهر عجیب و خرق عادت معجزه کاری نمی‌کند مگر جلب توجه مگرنه تمام اجزاء عالم آیت خداست و ما از کنار آنها رد می‌شویم چون به وجود و حضور آنها در زندگی‌امان عادت کرده‌ایم و دیگر از آنها تعجب نمی‌کنیم و در آنها تدبر نمی‌کنیم ... اما انسانی که فرق معجزه و سحر و جادو را نمی‌داند هم می‌تواند در عمل معجزه را بشناسد چون معجزه آیت بیّن است، چون معجزه حجت بالغه است، چون معجزه را قلب می‌بینید و می‌شناسد که از طرف خداست ... این ویژگی است که در هیچ کار بشری وجود ندارد ... تنها در کاری وجود خواهد داشت که خداوند در آن تعبیه گرداند ... سپس پیامبرش یا حجتش را مخصوص به آن می‌گرداند و با آن نشانه نزد مردمش می‌فرستد ... مگرنه یکی از آیات‌البینات که حضرت موسی علیه‌السلام با آن به نزد فرعون رفتند حمله‌ی ملخ‌هاست و حمله‌ی ملخ‌ها و دفع شدن آنها بیشتر از آنکه شبیه به معجزه باشد شبیه به ابتلائات معمولی اقوام است اما در آن زمان فرعونیان اطمینان داشتند که این کار از طرف خداست و به همین دلیل به حضرت موسی علیه‌السلام گفتند که این بلا را از ما بگردان و ما ایمان خواهیم آورد ...
[INDENT=2]
[/INDENT]
[INDENT=2]خداوند در سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء، آیات و معجزات حضرت موسی(علیه‌السلام) را نه تا معرفی می‌کند:
«وَ لَقَدْ آتَینا مُوسی‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیناتٍ»؛ [۱]«ما به موسی نُه معجزه‌ی روشن دادیم»
طبق آیات قرآن، معجزات حضرت موسی(علیه‌السلام)، بیش از نُه تاست؛ اما مراد در این بیان، معجزاتی است که موسی برای فرعون و قبطیان آورد و غیر از این معجزاتی دیگر نیز برای قوم بنی‌اسرائیل داشت. این نه معجزه، همان معجزاتی است که در طول آیات ۱۰۳ تا ۱۳۳ سوره اعراف بیان شده است. [۲]
...
بعد از این که فرعون خواسته‌ی موسی مبنی بر رها کردن بنی‌اسرائیل را نپذیرفت، وعده‌ی موسی که نزول عذاب بود، محقق شد و اولین عذاب (طوفان) بر سر آنان فرود آمد؛ چون بنی‌اسرائیل در اسارت فرعون بودند و فرعون مثل بردگان از آنها کار می کشید؛ لذا در رنج و سختی شدیدی بودند؛ بعد از مدّت کوتاهی، آنها به حضرت قول دادند و درخواست کردند که عذاب را رفع کند تا ایمان بیاورند و بنی‌اسرائیل را آزاد کنند؛ اما وقتی به عنایت موسی، خدا عذاب را از آنها برداشت، ایمان نیاوردند و دوباره به آزار و اذیت بنی‌اسرائیل ادامه دادند، تا جایی که این ماجرا پنج مرتبه با پنج اعجاز و بلای گوناگون تکرار شد: [۲۲]
«فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»؛ [۲۳]
«سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل کردیم) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه‌ها و خون را که نشانه‏هایی از هم جدا بودند، بر آنها فرستادیم (ولی باز بیدار نشدند) و تکبر ورزیدند و جمعیت گنهکاری بودند.»

←← طوفان
باریدن باران و طغیان رود نیل بود که ناگهان به صورت سیلاب‏ از هر سو شهر را تهدید نمود، خانه‏ها را فرا گرفته و فرو ریخت و کشتزارها را گل و لجن دریا فراگرفته، زراعت‌ها را به کلی خراب و فاسد نمود. [۲۴]

←← جَراد
همان ملخ است و به آن جراد می‌گویند چون زمین را از گیاه، زرع و درختان خالی می‌کند. وجود ملخ‌ها در شهر آن قدر کثرت پیدا کرد که حتی چوب، آهن، درب منازل، درختان و سقف عمارات را از بین بردند و تمام لباس‌های آنها را جویدند و بر سر و صورت آنها می‌نشستند‏. [۲۵]

←← قمّل
قمل یک نوع آفت نباتی بوده که به غلات قبطیان(قوم فرعون) افتاد، و همه را فاسد کرد. [۲۶]

←← ضفادع
ضفادع، همان وزغ و قورباغه است که در غذاها و در زیر لباس‌های قبطیان و جایگاه خواب آنها می‌رفتند. [۲۷]

←← خون
آب رود نیل به خون تبدیل شد و قبطیان آب را، خون می‌دیدند اما اسرائیلیان (بنی‌اسرائیل که در اسارت و بردگی فرعون بودند) آن را آب می‌دیدند. وقتی اسرائیلی می‌نوشید، آب بود و وقتی قبطی آن را می‌نوشید، خون بود؛ تا آنجا که افراد قبطی به افراد بنی‌اسرائیلی می‌گفتند: آب را در دهانت بگذار و بعد آن را در دهان من بریز؛ اما وقتی آب را در دهان قبطی می‌ریخت، باز تبدیل به خون می‌شد. [۲۸] یکی از خارق‌العاده بودن این معجزات این بود که این عقوبت‌ها اختصاص به قبطیان داشته و طوفان و حشرات نام‌برده، نسبت به پیروان موسی(علیه‌السلام)، وسیله‌ی تهدید نبود؛ بلکه نشانه‌ی رحمت و مسرّت آنان بود؛ زیرا می‏دانستند که پروردگار عالم به منظور پشتیبانی از دعوت موسی(علیه‌السلام)، قبطیان را که در مقام مبارزه با دعوت به توحید برآمده‌اند، عقوبت و تهدید می‌کند. [۲۹]

منبع: اینجا
[/INDENT]

شاید بفرمایید و بفرمایند که وجه اعجازش همان بوده است که آن عذاب‌ها به مصریان می‌رسیده و به بنی‌اسرائیل که در میان آنها بودند نمی‌رسیده است، این بله قبول دارم که عجیب است ولی اگر به ظاهر بسنده شود قابل توجیه است، با حساب احتمالات اگر بررسی کنیم احتمالش خیلی کم و نزدیک به صفر است ولی دقیقاً صفر نیست، اینجاست که عقل سلیم باید معیار تصمیم‌گیری و شناخت حقیقت باشد و نه عقل منطقی ... اینجا نمی‌توان صحبت از استدلالی کرد که مو لای درزش نرود، بلکه اینجا باید گفت هر شخص عاقلی می‌فهمد که اینها حاوی یک خبر بامعنا هستند و این اتفاقات معلوم است که به هم ربط دارند ... یک نفر هم اگر فقط به ظاهر بسنده کند ولی نتواند عجیب بودن آن را انکار کند می‌گوید این سحر و جادوست، پس باید درک باطنی کرد تا بتوان بین این مسائل را تمیز داد ... به زعم حقیر از دادن وزن اصلی به درک باطنی چاره‌ای نیست، شما اگر طور دیگری فکر می‌کنید بفرمایید

**گلشن**;724547 نوشت:
مثلا تبدیل طناب به مار هم از طریق باطن درک شد ؟ یا شکافته شدن دریا هم از طریق باطن ؟

بله ... در هر دو مورد و بلکه در هر مورد دیگری ... شکافته شدن ماه و صحبت کردن گرگ و شهادت دادنش و بیرون آمدن درخت و دو نیم شدنش و بیرون آمدن شتر از دل کوه و بچه‌دار شدنش و تبدیل شدن آتش به گلستان و هر مثال دیگری که به ذهنتان برسد ... در تمامی اینها قلب باید خدا را از پس این ظواهر غریب ببیند و باید هم آنقدر شفاف ببیند که حتی اندکی هم تردید درش نباشد تا حجیت آن تام باشد و بشود انکار آن را کفر محسوب کرد به معنای دفن کردن حقیقت و پشت کردن به آن ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

armandaneshjoo;723709 نوشت:
آیا در قرآن چیز خارق العاده‌ای سراغ دارید که اعجاز قرآن و وحیانی بودن قرآن را اثبات کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما بزرگوار! :Gol:بنده تنها یک نمونه خدمت شما عرض میکنم:


قرآن در آياتى از جمله (آيه ى 29 سوره ى شورى) به پنج خصوصيت و خبر آسمانى توجه داده است:
«وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ والْاَرضِ وَ مابثَّ فيهِما مِنْ دابةً و هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ اِذايَشاءُقَدير»
همين يك آيه كافى است ملحدترين و معاندترين افراد را نسبت به قرآن رام و آرام كند. آيه در 14 قرن قبل در زمان و زمينى نازل شده كه جهل و ظلمت فراگير بوده. مخصوصا در حجاز پر از جهل و جهالت، و بر كسى نازل شد كه اُمّى و بى سواد و در ميان افرادى بى سواد بود و همگان نيز او را كاملاً مى شناختند.
ضمير در «فيهما» به «السموات و الارض» برمى گردد. «و ما بثَّ فيهما من دابَّة» و آن چه پراكند در آن دو يعنى در آسمان ها و زمين از جنبندگان.
چون لفظ (دابّة) بر ملائكه شامل نيست، پس در آسمان ها همانند زمين جنبندگانى هستند. حالا اين جنبندگان مانند انسان ها عاقلند يا مثل حيواناتند؟
«وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِم اذا يشاء قدير» ضمير «هم» در «جَمْعِهِم» جانداران عاقل را شامل است
كه خدا هرگاه بخواهد مى تواند اين ها را با هم در يك جا جمع كند.
و اين جمع شدن دليل بر اين است كه در آينده اى نامعلوم انسان ها و عقلاى زمينى با عقلاى آسمانى جمع و برخورد خواهند داشت. :ok:
«جَمْعِهم» شامل دو جمع شدن و جمع كردن است:
1 ـ جمع شدن قبل از قيامت به قرينه ى درونى همين آيه: «و ما بثَّ فيهما من دابّة»پراكندگى و جمع كردن اين موجودات در دنيا مورد بيان آيه است كه جمع غير مطلق دنيوى است.
2 ـ جمع مطلق اخروى. كه «جمعهم» بيشتر به دليل «و ما بث فيهما من دابة» بر جمع دنيوى دلالت خاص دارد و بر جمع اخروى دلالت عام. اين آيه در 5 مرحله از انسان ها جلوتر است.
1 ـ بشر هنوز فكر مى كند كه آيا در كرات ديگر آب، هوا و غذا هست يا نه؟ 2 ـ آيا در آن ها موجوداتى غير از جمادات هستند؟ 3 ـ آيا عاقلند يا جاهل؟ 4 ـ آيا توانايى و ابزارهايى در اختيارشان هست؟ 5 ـ آيا برخورد و ملاقاتى خواهد بود؟

باء;724548 نوشت:
بله اگر منظور از حقیقت‌طلب بودن همان به طور طبیعی تمایل عملی داشتن به حقیقت باشد، که ظاهراً همان پاک بودن قلب و سالم بودن قلب را می‌رساند ... چنین شخصی نیازی به معجزه ندارد تا بتواند ایمان بیاورد

سلام علیکم

خیر مقصودم این نوع حق طلبی نیست که داشتن قلب سلیم عین حقانیت است و دیگر چه حاجت به این حرفها؟

مقصودم از حق طلبی همین سؤالاتی است که بعضی از بزرگواران در پی یافتن پاسخ آن هستند و بنده اصلا نمی پذیرم که تحصیل آکادمیک شک کردن را به دانشجو یاد داده است.

با تحصیل و بالا رفتن سطح معلومات سؤالات انسان زیاد می شود و یاد می گیرد که نباید تقلید کند و باید خودش بفهمد و بیابد.

شک الزاما نه تنها بد نیست بلکه بسیار هم مبارک است،به شرط اینکه از آن بگذریم و در آن نمانیم،ما نمی توانیم به مردم بگوئیم مانند من فکر کن و به روش من به دنبال حقیقت باش.

فقط می توانیم راهی را که به تجربه رفته ایم پیشنهاد بدهیم و صد البته نمی توانیم مردم را متهم به غرض ورزی کنیم،و البته منظور حضرتعالی هم این نیست.

باء;724548 نوشت:
مای نوعی در دانشگاه‌ها رسماً تربیت شده‌ایم که تردید کنیم و شک کنیم و چیزی را تا نوع خاصی از دلایل برایش آورده نشوند نپذیریم ... برای افرادی مانند ما نمی‌توان آن حقیقت‌طلبی مورد نظر شما را اطلاق کرد اگرچه واقعاً هم به دنبال حقیقت باشیم ... ایراد کار ما این است که حقیقت را تنها از طریق یک کانال خاص دنبال می‌کنیم و از جهات دیگر با زدن برچسب اوهام و تخیلات به آن بی‌محلی می‌کنیم اگرچه به حق بودن آن باطناً ایمان داشته باشیم

پس شما می فرمائید مردم چگونه حق را بیابند؟

نه از طریق تجربه دینی و نه استدلال و منطق و دلیل!!!!

شما یک راه پیشنهاد بدهید،از چه راه باید به حقایق دین پی برد؟

باء;724548 نوشت:
برای ما چاره‌ای جز توجه کردن به وجه اعجاز قرآن نیست، هست؟
در پناه خدا باشید

شما وجه اعجاز قران را درک نموده اید؟

چگونه؟ کسی وجه اعجاز بلاغی قران را درک می کند که به ادبیات عرب مسلط بوده و بتواند کلام خدا را از کلام بشر و وجوه اعجاز آن را درک کند.

کدام ما چنین تسلطی به کلام عرب داریم؟این یک حقیقتی است که بعضی کاربران محترم به آن اشاره داشتند.

حرف من این است برویم ببینیم محتوای قران چیست؟

تعالیم قران، جامعه بشری را به کدام سمت و سو پیش می برد؟ و تعالیم بشری به کدام سو؟

همه ی مکاتب بشری را با قران مقایسه کنیم،اینجاست که اعجاز معنوی و محتوایی قران را درک خواهیم کرد

گرچه رفتن به دنبال فهم اعجاز بلاغی قران هم هنر و فضلی عظیم است.

armandaneshjoo;724518 نوشت:
می‌گوید باید از خدا بترسید و ایمان بیاورید و هر چه من گفتم انجام دهید تا برگردید بهشت. وگرنه شما را به جهنم می‌اندازم.
2. قرآن بسیار خشن‌تر از آن است که فکر می‌کردم.

armandaneshjoo;724518 نوشت:
فلسفه و عرفان هر روز پر استفاده تر شوند.

این جهنم و این خشونت ظاهری همان معنایی را دارند که شما در عرفان قران به دنبال آن هستید.

در پس آیات عذاب و بواطن آن اسماء جلال الهی جلوه گر است،شما را انسان محققی یافته ام،امیدوارم در تحقیقاتتان به دنبال تفاسیر عرفانی و حکمتهای باطنی آیات عذاب هم بروید.

حبیبه;724563 نوشت:
همه ی مکاتب بشری را با قران مقایسه کنیم،اینجاست که اعجاز معنوی و محتوایی قران را درک خواهیم کرد

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما بزرگوار

احسنت! مطلب بسیار زیبا و خوبی فرمودید!:ok:
فقط ای کاش در درون خود اسلام و مذاهب اسلامی هم همین امر انجام شود و حتی همه گفته های علما و فقها و متفکران اسلامی بر محور اصیل و شریف قرآن کریم مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد که در این صورت هم اختلافات مذهبی از بین خواهد رفت و اسلام یک پارچه خواهد شد و هم اشتباهات دانشمندان اسلامی به حداقل خواهد رسید:ok:
با تشکر از شما

حبیبه;724563 نوشت:
سلام علیکم

خیر مقصودم این نوع حق طلبی نیست که داشتن قلب سلیم عین حقانیت است و دیگر چه حاجت به این حرفها؟

مقصودم از حق طلبی همین سؤالاتی است که بعضی از بزرگواران در پی یافتن پاسخ آن هستند و بنده اصلا نمی پذیرم که تحصیل آکادمیک شک کردن را به دانشجو یاد داده است.

با تحصیل و بالا رفتن سطح معلومات سؤالات انسان زیاد می شود و یاد می گیرد که نباید تقلید کند و باید خودش بفهمد و بیابد.

شک الزاما نه تنها بد نیست بلکه بسیار هم مبارک است،به شرط اینکه از آن بگذریم و در آن نمانیم،ما نمی توانیم به مردم بگوئیم مانند من فکر کن و به روش من به دنبال حقیقت باش.

فقط می توانیم راهی را که به تجربه رفته ایم پیشنهاد بدهیم و صد البته نمی توانیم مردم را متهم به غرض ورزی کنیم،و البته منظور حضرتعالی هم این نیست.


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
اما اینکه می‌فرمایید مطالب قرآن را بخوانیم و قضاوت کنیم این قضاوت درست نخواهد بود و به ایمان آوردن هم لزومی ندارد که ختم شود مگر با داشتن حقیقت‌طلبی از همان نوعی که شما آن را عین حقانیت خوانده‌اید ... مگرنه حقیر برایتان قرآن را می‌خوانم و بارها و بارها از درونش تناقض و اشتباه بیرون می‌کشم، کما اینکه آن دانشمند زمان امام عسکری علیه‌السلام چنین کرد و امام علیه‌السلام شاگردش را تربیت کردند تا در فرصت مناسب به او بگوید اگر منظور خداوند چیزی غیر از آنکه تو برداشت کردی بود چه می‌گویید؟ مناظرات امام صادق علیه‌السلام با ابوحنیفه را ببینید که امام علیه‌السلام از ظاهر قرآن و شرایع دینی سؤالاتی از او می‌کنند و او می‌ماند که چه پاسخ دهد و بعید می‌دانم یک حقیقت‌طلب معمولی که مدّ نظر شماست هم به آن سؤال‌ها برسد در پاسخ دادن به آنها نماند ... قرآنی که حقیقت‌طلبان با تعریف شما احکام ازدواج موقت و چندهمسری و سنگسار و برده‌داری و یکسان نبودن دیه‌ی زن و مرد و مسائلی از آن دست را خلاف حقوق بشر می‌دانند را می‌خواهید چطور با خواندن احکامش به آن ایمان بیاورند؟ این وضع ایشان می‌تواند حقیقت‌طلبی محسوب شود ولی راه پاسخ دادن به این حقیقت‌طلبی مطالعه‌ی آموزه‌های اسلام نیست بلکه همان بررسی الهی بودن آن از طریق درک باطنی است ... اگر درکی بدون خدشه یافتند می‌گویند الهی است و اگر تردید رهایشان نکرد می‌گویند نمی‌دانم گرچه به زعم حقیر باید بگویند که الهی نیست ... به شرطی که شرایط بررسی الهی بودن قرآن را درست رعایت کرده باشند ... خداوند در آیه‌ی آخر سوره‌ی نمل فرمود خداوند آیاتش را به شما نشان می‌دهد و شما آنها را می‌شناسید و سپس او آگاه است که بعد از فهمیدن حقیقت چه خواهید کرد ... نشان داده حقانیت و الهی بودن اسلام بر عهده‌ی خداست و او این کار را می‌کند و راهش هم از طریق صرف این مطالعات نیست ... می‌تواند باشد ولی نهایتاً درک باطنی است و نمی‌توان نحوه‌ی ایجاد این درک را منحصر در همان ظاهر مطالعاتی دانست ... نهایت آن درک باطنی که برای همگان کار کند هم به زعم حقیر در روند پاسخ دادن به تحدی است ... و الله العالم
حبیبه;724563 نوشت:
پس شما می فرمائید مردم چگونه حق را بیابند؟

نه از طریق تجربه دینی و نه استدلال و منطق و دلیل!!!!

شما یک راه پیشنهاد بدهید،از چه راه باید به حقایق دین پی برد؟


منظورتان از تجربه‌ی دینی چیست؟
حقیر ایمان آوردن را نتیجه‌ی فعل قلب می‌دانم و متوجه شدن حقیقت دین را هم کار قلب می‌دانم و استدلال و منطق و دلیل را وسیله‌ی ایجاد این درک می‌دانم گرچه استدلال و منطق و دلیل برای ایمان آوردن یا شناخت حقیقت نه لازم هستند و نه کافی، تنها شرط خوبی است که گاهی کمک می‌کند ولی گاهی هم خودش باعث گمراهی و دور شدن از حقیقت می‌شود ... کسی که فقط به دنبال دلیل و منطق است برای شناخت حق چه بسا باطناً حق را بشناسد و یقین داشته باشد که حق است ولی با خود بگوید من فقط به نتیجه‌ی استدلال‌های منطقی و یا مشاهدات تجربی اعتماد دارم و در نتیجه آن باور باطنی خود را انکار کند تا بتواند بر اساس بنیان‌های منطقی و تجربی اثباتش کند و چه بسا عمرش هم کفاف ندهد و نتواند این کار را انجام دهد و کافر از دنیا بمیرد ... چنین کسی حقیقت‌گراست چون تلاش می‌کند حقیقت را بیابد ولی ایا واقعاً حقیقت‌گراست وقتی حقیقت را بعد از شناخت آن انکار کرده است؟
حبیبه;724563 نوشت:
شما وجه اعجاز قران را درک نموده اید؟

چگونه؟ کسی وجه اعجاز بلاغی قران را درک می کند که به ادبیات عرب مسلط بوده و بتواند کلام خدا را از کلام بشر و وجوه اعجاز آن را درک کند.

کدام ما چنین تسلطی به کلام عرب داریم؟این یک حقیقتی است که بعضی کاربران محترم به آن اشاره داشتند.

حرف من این است برویم ببینیم محتوای قران چیست؟

تعالیم قران، جامعه بشری را به کدام سمت و سو پیش می برد؟ و تعالیم بشری به کدام سو؟

همه ی مکاتب بشری را با قران مقایسه کنیم،اینجاست که اعجاز معنوی و محتوایی قران را درک خواهیم کرد

گرچه رفتن به دنبال فهم اعجاز بلاغی قران هم هنر و فضلی عظیم است.


برداشت حقیر با برداشت شما از اعجاز کمی متفاوت است ... برای حقیر اعجاز علمی قرآن و اعجاز ادبی قرآن در حقیقت اعجاز نیستند، نه اینکه منکر بار علمی و ادبی قرآن باشم بلکه بار علمی و ادبی قرآن را عمدتاً برای مؤمنین به الهی بودن قرآن قابل استفاده می‌دانم، کسی که بداند قرآن از طرف خداست می‌گوید چرا خداوند اینجا گفت فلان و نگفت بهمان، بعد روی آن فکر می‌کند و یک سری علوم را از همین نکته استخراج می‌کند، ولی کسی که هنوز قران را از طرف خدا نمی‌داند با علم فعلی خودش قرآن را بررسی می‌کند و می‌گوید چرا خداوند اینجا گفت فلان و نگفت بهمان و اگر می‌گفت فلان بهتر بود پس قرآن خیلی هم بار علمی بالایی ندارد ... نمونه‌ی این بحث‌ها را در تاپیک‌هایی در همین انجمن می‌توانید بیابید ...
حقیر موافق آن نیستم که بررسی الهی بودن قرآن را به علمای ادیب عرب بسپاریم و خود صرفاً بر پایه‌ی اعتماد به ایشان اعتقادات خود را پایه‌ریزی کنیم ... هر کسی باید خودش حق را بشناسد گرچه اگر علما یا برخی از ایشان برایمان کاملاً قابل اطمینان باشند اعتماد کردن به ایشان خالی از وجه نخواهد بود، ولی اگر کوچکترین تردیدی در این بین باشد باید خود شخص به هر طریقی آن تردید را در جهت اثبات یا نفی برطرف نماید ... کسی که شک دارد اسلام دین خدا و دین حق باشد چه حقی دارد که در جهاد شرکت کرده و با برادرش که به اسلام ایمان نیاورده بجنگد؟ چطور می‌خواهد پاسخگوی خونی باشد که در ریختنش نقش داشته است اگر تشخیصش از حقانیت اسلام اشتباه باشد؟ ایمان آوردن به دین خدا که فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نیست، جنبه‌های اجتماعی هم دارد، جهاد کردن هم دارد ... اینجا شخص باید با یقین به الهی بودن قران مسلمانی کند ... این یقین هم همیشه و برای همگان از طریق اعتماد کردن به علمای اسلام یا به ادیبان عرب‌شناس محقق نمی‌شود ... شاید آنها نعوذبالله دروغ بگویند و منافعشان در این تأیید یا رد کردن باشد ... ما باید خودمان به قطعیت برسیم ... شما منکر آن هستید؟ در همین انجمن بوده‌اند کسانی که در مورد شاهکار بودن ادبی برخی از سوره‌های کوتاه قرآن سؤال پرسیده‌اند ... اصلاً تمام سوره‌های قرآن جداگانه شاهکار باشند چطور بفهمیم که کار خداست و کار یک خبره‌ی در ادبیات عرب نیست؟ ... گیرم که تا آخر دنیا هم کسی نتوانست به فصاحت قرآن کتابی را بیاورد از کجا می‌فهمیم که کار خداست مگر ما نمونه کارهای خدا را می‌شناسیم که بگوییم این هم کار اوست؟ باید بگوییم که کار یک انسان است که از هر انسان دیگری بالاتر است ... شما مخالف هستید؟
یک نفر ممکن است از روی ظاهر قرآن نتیجه‌ی برخی تعالیم قرآن را نعوذ بالله داعش معرفی کند کما اینکه باز عده‌ای در همین انجمن چنین نتیجه‌گیری‌هایی را کرده‌اند ... حقیر ابا دارم از اینکه صحبت‌های کلی و توصیفات زیبا از قرآن برای کسانی کنم که هنوز الهی بودن آن برایشان مسجل نشده است ... درک زیبایی‌های قرآن در تمام سطوح جز برای مؤمنین به قرآن بعید می‌دانم آنطور که ما غالباً فکر می‌کنیم میسر باشد ...

درک الهی بودن قرآن از طریق اصرار بر ویژگی‌ها جانبی قرآن درست نیست ... برای کسی که به قرآن ایمان نیاورده است تنها یک وجه قرآن حتماً و همیشه قابل استفاده است و آن وجه اعجاز آن است ... جدای از آن یک وجه بستگی به پاکی قلبش دارد که از روی آموزه‌های آن به حقانیت آن ایمان بیاورد یا نیاورد و دشمنش شود ... بستگی به پاکی قلبش دارد که با شنیدن یک آیه‌اش یا تدبر کردن در یک آیه‌ی دیگر در الهی بودن آن به یقین برسد و به سجده بیفتد و چشمانش پر از اشک شود و بدنش بلرزد یا پشت کند و بگوید که اساطیر الأولین است و کلام خاصی نیست و بپرسد کدام شما با این آیات بر ایمانش افزوده شد ... آنچه برای همگان جواب می‌دهد تنها وجه اعجاز بودن قرآن است ...
والله العالم
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

**گلشن**;724435 نوشت:
سلام

اگر اجازه بفرمایید من هم سوالی داشتم
از نظر من معجزه باید انقدر خرق عادت و اقتدار در خودش داشته باشد که همه مردم اعم از عامی و غیره را متوجه
معجزه بودن خودش بکند
در حالی که قران چنین وضوحی از معجزه ندارد
من عامی که زبان عرب را هم بلد نیستم
از کجا باید پی به معجزه بودن قران ببرم ؟
البته نگویید به دیگران رجوع کنید که این جواب برای من قانع کننده نیست
من خودم شخصا باید پی به معجزه بودن قران ببرم تا دلم ارام گیرد

با تشکر



باسلام و سپاس .
در ابتدا باید اشاره شود که این پست از جناب سر کار گلشن بعید است چون ایشان اهل فضل اند وغرض هم ندارد .
یک مثال ساده :
وقتی جناب تان به پزشک مراجعه میکنید او نسخه شفا بخش را با زبان انگلسی می نوسد که داروی ترکبیب در آن تجویز شده است
آیا می گوید که جون خودت آن نسجه را بلد نستید بخوانید و داروی ترکیبی آن را درست نماید پس در موثر بودن آن نسخه تردید است ؟؟
هرگز چنین چنین نخواهد بود . پس چرا در باب اعجاز قران هم از مراجعه به نسخه شناس آن تردید می کنید ؟
از این گذشته عنایت فرماید قران کریم و یژگی دارد که ذیلا بر خی آنها را ملاحظ نماید :

[=nassim-bold]1. جامعيت قرآن
2. جامعيّت و اختصار
3. كتاب انديشه و عمل
4. پيوستگي مطالب قرآن
5. جهاني بودن قرآن
6. جاذبه قرآن
7. فصاحت و بلاغت آن
8. اظهار عجز در برابر بلاغت و فصاحت قرآن
9. اختصار درقرآن كريم
10. نمونه‎هايي از آيات مختصر قرآن كريم
11. گزيده‎هايي ازكلمات قصار قرآن
12. هنر الفاظ در قرآن
13. تركيب الفاظ قرآن
14. آهنگ آيات قرآن
15. تازگي قرآن
16. نفوذ آيات قرآن
17. تنوع در مطالب قرآن
18. عدم تناقض در آيات قرآن
19. آهنگ كلمات قرآن
20. نامحدود بودن معارف قرآن
21. اعجازدر كلمات قرآن
22. نظام شگفت انگيز حروف در قرآن
23. تجسم حقايق در قرآن
24. صراحت و قاطعيت قرآن
25. وسعت معاني قرآن
26. نقش آفريني قرآن
27. رعايت تناسب
28. حفظ قرآن
29. نمادهاي قرآن
30. سهل و ممتنع بودن قرآن
31. برخورد غير مستقيم
32. مقدمه و ذوالمقدمه
33. حكم همراه با دليل
34. صيانت قرآن
35. ابتكارو استقلال
36. ابعاد ابتكاري قرآن
37. اصل تنوع در قرآن
38. پيراستگي از عيب‎ها
39. جهاني بودن زبان قرآن
40. زيبايي ظاهر و عمق معنا

جناب گلشن بزرگوار !
آیا این حقایق به اندازه ویژگی های واسرار نهفته در بدن و اعضای آدمی نیست که به نظر کارشناس قرانی ومتخصیص نیاز داشته باشد ؟؟

باء;724559 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
از طریق باطن یعنی درک مستقیم و شهود قلبی، گرچه برای تشخیص خطورات حقیقی قلبی از اوهام و تخیلات نیاز به تعقل باشد

سلام بر شما
ملاک واضح و روشن و دقیقی نیست
خودتان در ادامه فرمودیه اید که برای تشخیص خطورات قلبی از تخیلات و اوهام نیاز به تعقل است
یعنی باز هم در اخر سمت تعقل و عقل رفته اید

باء;724559 نوشت:
شاید بفرمایید و بفرمایند که وجه اعجازش همان بوده است که آن عذاب‌ها به مصریان می‌رسیده و به بنی‌اسرائیل که در میان آنها بودند نمی‌رسیده است، این بله قبول دارم که عجیب است ولی اگر به ظاهر بسنده شود قابل توجیه است، با حساب احتمالات اگر بررسی کنیم احتمالش خیلی کم و نزدیک به صفر است ولی دقیقاً صفر نیست، اینجاست که عقل سلیم باید معیار تصمیم‌گیری و شناخت حقیقت باشد و نه عقل منطقی ... اینجا نمی‌توان صحبت از استدلالی کرد که مو لای درزش نرود، بلکه اینجا باید گفت هر شخص عاقلی می‌فهمد که اینها حاوی یک خبر بامعنا هستند و این اتفاقات معلوم است که به هم ربط دارند ... یک نفر هم اگر فقط به ظاهر بسنده کند ولی نتواند عجیب بودن آن را انکار کند می‌گوید این سحر و جادوست، پس باید درک باطنی کرد تا بتوان بین این مسائل را تمیز داد ... به زعم حقیر از دادن وزن اصلی به درک باطنی چاره‌ای نیست، شما اگر طور دیگری فکر می‌کنید بفرمایید

به نظر من برای تشخیص اعجاز از سحرو جادو باید به متخصص مراجعه کرد
و همچنین به ادعای خود طرف
یک مثال ساده
بعضی تردستها سکه را درون یک لیوان اب غیب می کنند
خوب شاید برای مردم عادی این یک معجزه باشد ولی برای یک فیزیکدان خیر
برای همین است که در حرم امام رضا وقتی مریضی شفا می گیرد متخصصان باید شفای او را
مورد تایید قرار دهند
در مورد عصای موسی هم مردم عادی فکر کردند موسی ساحری بزرگ است
ولی ساحران که متخصص ساحری بودند فرق بین سحر و معجزه را تشخیص دادند

پس به نظر حقیر تشخیص باطنی و شهود باطنی نمی تواند معیار درست و دقیقی باشد
چرا که وسوسه و خطووات شیاطین هم در دل وجود دارد و نمی گذارد
شهود باطنی یقین اور شود

در مورد معجزات حضرت موسی هم که انها می دانستن معجزه هست هم شاید اعلام کردن خود حضرت
و بی موقع اتفاق افتادن انها برای انها محرز کرده که اینها معجزه است

باء;724559 نوشت:
بله ... در هر دو مورد و بلکه در هر مورد دیگری ... شکافته شدن ماه و صحبت کردن گرگ و شهادت دادنش و بیرون آمدن درخت و دو نیم شدنش و بیرون آمدن شتر از دل کوه و بچه‌دار شدنش و تبدیل شدن آتش به گلستان و هر مثال دیگری که به ذهنتان برسد ... در تمامی اینها قلب باید خدا را از پس این ظواهر غریب ببیند و باید هم آنقدر شفاف ببیند که حتی اندکی هم تردید درش نباشد تا حجیت آن تام باشد و بشود انکار آن را کفر محسوب کرد به معنای دفن کردن حقیقت و پشت کردن به آن ...
در پناه خدا باشید

اگر این طور باشد که شما می گویید پس اکثر افراد کافر نیستند و حجت برایشان تمام نشده

موفق باشید

حبیبه;724563 نوشت:
همه ی مکاتب بشری را با قران مقایسه کنیم،اینجاست که اعجاز معنوی و محتوایی قران را درک خواهیم کرد

سلام

خوب ما مقایسه کرده ایم و در برخی موارد برتریهایی در مکاتب بشری دیده ایم
البته نظر شخصی من است تا کنون شاید بعد ها تغییر پیدا کرد
بخاطر همین است که در اعجاز محتوایی قران شک کرده ایم

**گلشن**;724792 نوشت:
سلام

خوب ما مقایسه کرده ایم و در برخی موارد برتریهایی در مکاتب بشری دیده ایم
البته نظر شخصی من است تا کنون شاید بعد ها تغییر پیدا کرد
بخاطر همین است که در اعجاز محتوایی قران شک کرده ایم

سلام بر شما

می شود موردی را که برتری دارد بفرمائید؟

متشکرم.

صادق;724627 نوشت:
باسلام و سپاس .
در ابتدا باید اشاره شود که این پست از جناب سر کار گلشن بعید است چون ایشان اهل فضل اند وغرض هم ندارد .

سلام و تشکر از لطف شما
اینکه فرمودید اهل فضلم قبول ندارم و اینچنین نیست بزرگوار
ولی اینکه گفتید غرض ندارم قبول دارم بنده دنبال حقیقت هستم

صادق;724627 نوشت:
یک مثال ساده :
وقتی جناب تان به پزشک مراجعه میکنید او نسخه شفا بخش را با زبان انگلسی می نوسد که داروی ترکبیب در آن تجویز شده است
آیا می گوید که جون خودت آن نسجه را بلد نستید بخوانید و داروی ترکیبی آن را درست نماید پس در موثر بودن آن نسخه تردید است ؟؟

اگر منظورتان مراجعه شخص حقیر به پزشک باشد که من به هر پزشکی اعتماد نمی کنم
و نهایتا که به پزشکی هم اعتماد کردیم و در موثر بودن داروی ان شک داشتیم
فرض را بر ازمایش و خطا می گذاریم
و می گوییم حالا این دارو را استفاده می کنیم اگر موثر بود که بسیار عالی
و اگر موثر نبود با خوردن چند تا قرص نمی می ریم
ولی در دین نمی شود فرض را بر ازمایش و خطا گذاشت
چرا که هر انسانی فقط یک بار فرصت امدن به دنیا را دارد

صادق;724627 نوشت:
هرگز چنین چنین نخواهد بود . پس چرا در باب اعجاز قران هم از مراجعه به نسخه شناس آن تردید می کنید ؟

تردید نمی کنیم و تا به حال اینکار را کرده ایم ولی به ارامش نرسیده ایم
و دنبال رسیدن به یقین هستیم

با سپاس

حبیبه;724806 نوشت:
سلام بر شما

می شود موردی را که برتری دارد بفرمائید؟

متشکرم.

سلام بر شما

خوب مواردش رو جناب بائ اشاره کردن
بطور مثال حقوق زن

اینکه فرمودید اهل فضلم قبول ندارم و اینچنین نیست بزرگوار
ولی اینکه گفتید غرض ندارم قبول دارم بنده دنبال حقیقت هستم

باسلام وسپاس.
همین که در پی کشف خقیقت هستید خود دلیل بر فضل تان است بلکه هیچ فضلی بالاتر از این فضل نیست .
پس گام به گام به پیش به سوی درک اعجاز قران کریم .
در ابتدا باید گفت : قرآن از جهاتی مختلفی که بعضی را شناخته و بعضی دیگر را هنوز نشناخته ایم، معجزه است:
1. اعجاز لفظی و بیانی؛
اعجاز لفظي يعني کسي که عرب زبان است، مفاهيم و معاني حق و صحيح را در قالب الفاظي بريزد و به جامعه ارائه دهد که زبان شناسان اعتراف کنند اين نوشته ارائه شده در سطحي از فصاحت و بلاغت و رسايي و زيبايي و با محتوایی است که هيچ کس نمي تواند مثل آن را در محتوا،فصاحت و بلاغتش بياورد، حتي اگر فرد یا افراد در اعلا درجه بلاغت و زبان شناسی عربی باشند.
درک بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظي قرآن به وسيله عرب زبانان ممکن است. ما که عرب زبان نيستيم، اول بايد با آن زبان و قواعد و ادبيات و قاعده هاي آن آشنا شويم، تا رشحه ای از بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظي قرآن را درک کنيم.
براي ما که فارسي زبان هستيم ،متن گلستان داراي فصاحت کم نظيري است ،يعني واژه هاي انتخاب شده و اسلوب کلام و گيرايي و محتوای آن و...، به گونه اي است که خواننده را ميخکوب
مي کند. قرآن از چنين فصاحت و بلاغتي در سطح بي نهايت و بي نظير برخوردار است. اين است اعجاز لفظي قرآن. ما هم زیاد روی آن مانور نمی دهیم ،چون خودمان هم مثل شما فارسی زبان هستیم و این وجه اعجاز قرآن را زیاد درک و لمس نمی کنیم.
2. آورنده قرآن؛
دليل دیگر آسماني و معجزه بودن قرآن توجه به شخصيت آورنده قرآن، یعنی پيامبر و وضعيت اجتماع اوست. پيامبر به شهادت همه کساني که او را مي شناسند و می شناختند، حتي آنان که او را در ادعاي نبوت دروغگو مي شمردند، در محيطي به دنيا آمد که خواندن و نوشتن در آن جا رواج نداشت و فضيلت شمرده نمي شد. او هم خواندن و نوشتن نمي داند و هيچ گاه نزد کسي براي يادگيري علم و دانش و خواندن و نوشتن و...زانوي شاگردي به زمين نزده است. تا چهل سالگي در اين اجتماع زندگي کرده، ولي هيچ گاه سخني علمي از او شنيده نشده است. در محيط اطراف او هم از علم و دانش خبري نيست. کتاب هاي آسماني پيامبران گذشته هم، حاوي معارف و احکامي است که با آنچه او در قرآن آورد، ناسازگاري دارند. معلوم مي شود کتاب او اقتباس از کتاب هاي گذشتگان نيست ....
حالا چنين کسي به ناگاه کتابي مي آورد که همه اهل علم و سخن شناسان زمان آن را عجيب و بديع و بي سابقه مي دانند. اين کتاب پر از معارفي است که بشر تا آن روز از شناخت آن ناتوان بوده و بزرگان اهل علم و فهم از آن روز تا امروز در مقابل عظمت آن کتاب زانو مي زنند. به حقانيت معارفش اقرار و اعتراف مي کنند و...، آيا اين خود دليل قطعي بر آسماني بودن نيست؟
3. نبودن اختلاف و منافات در آیات و سوره های آن؛
این کتاب اعلام کرده برای هدایت جان و روح بشر به زندگی سعادتمندانه است. قوانین آن هم برای اداره صحیح دنیا در راستای آخرت است. آیا این که امروز بعد از نزدیک به پانزده قرن بشر نتوانسته در صدر و ذیل این کتاب تناقضی بیابد، دلیل بر آسمانی بودن و معجزه بودن نیست؟ آیا این که هدایتگری های قران در انسان شناسی و روانشناسی و جامعه شناسی و رهنمود های روحی و روانی او را علم امروز تایید می کند و با پیشرفت علم بشر در این زمینه ها، هر روز ورقی از معارف روحی و روانی و هدایتی قرآن کشف می گردد و هیچ موردی را علم رد نکرده و جز تایید نیست، نشان آسمانی بودن و معجزه نیست؟ به بیان خود قرآن :
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا؛(1)
آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند.
4. محال بودن افترای به خدا از جانب خداترسی مانند پیامبر؛
پیامبران نه داعيه اي بر دروغگويي داشتند و نه ايمان فوق العاده آنان به خدا و قيامت و معاد به آنان اجازه دروغ بستن به خدا را مي داد؛ بنا بر اين وقتي شخصيتي مانند پیامبر اسلام که در محیط فساد و فحشا و دروغ و مکر عربستان پیش از بعثت به "امین و صادق" معروف است، ، اعلام مي کند اين کتابي که آورده، آسماني است، اين دليل محکمي بر آسماني بودن آن است. آیا این گونه نیست؟ قرآن به زبان پیامبر این حقیقت را این گونه اعلام می کند:
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيم؛ (2)
هنگامى كه آيات روشن ما بر آن ها خوانده مى‏شود، كسانى كه ايمان به لقاى ما (و روز رستاخيز) ندارند مى‏گويند: «قرآنى غير از اين بياور، يا آن را تبديل كن! (و آيات نكوهش بت ها را بردار)» بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم .فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود، پيروى مى‏كنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) مى‏ترسم!»
اين که اين کتاب براي اولين بار در تاريخ نبوت اعلام مي کند آسماني هستم و اگر باور نداريد، يک سوره مثل من بياوريد و از زمان نزول و اعلام این هماوردطلبی تا امروز با همه مخالفتي که با قرآن شده، هيچ کس نتوانسته سوره اي مانند سوره هاي قرآن بياورد، نشانه ای آشکار بر آسماني بودن آن نمی باشد؟
اخبار علمي و اخبار غیبی از گذشتگان و آیندگان که در قرآن فراوان هست، نشان از آسمانی بودن آن برای اهل علم و دانشمندان امروز نیست؟

پی نوشت ها:
1. نساء (4) آیه 82.
2. یونس (10) آیه 16.

**گلشن**;724822 نوشت:
سلام بر شما

خوب مواردش رو جناب بائ اشاره کردن
بطور مثال حقوق زن

باید دید حقوق و تکالیفی را که اسلام برای زن معین کرده چه نتایجی دارد و مثلا مکاتب غربی در عمل چه آثاری؟

وقتی می گوئیم اسلام یعنی اسلام قرانی و نبوی و اهل بیتی علیهم السلام،نه اسلام من در آوردی همراه با عصبیتهای قومی و ملی

و فرهنگی بعضی مسلمانان!

**گلشن**;724820 نوشت:
تردید نمی کنیم و تا به حال اینکار را کرده ایم ولی به ارامش نرسیده ایم
و دنبال رسیدن به یقین هستیم

با سلام
از جمعیت تقریبا یک و نیم میلیاردی مسلمانان مگر چند نفر به یقین رسیده اند؟
با فرض الهی بودن دین اسلام و قرآن فکر میکنم تعداد بسیارکمی به یقین رسیده باشند!
من شرط میبندم کارشناسان محترم اینجا که هیچ حتی مراجع تقلید نیز به یقینی نرسیده اند. البته یقین نیز درجه دارد
شاید یک آدم روستایی ساده برایش چیزهایی روشن شده باشد که با سال ها درس و بحث برای کسی حاصل نشود. همانند جریانی که در مورد شخصی بنام کربلایی کاظم وجود دارد.
اگر بخواهیم از طریق پی بردن به اعجاز قرآن به این یقین برسیم فکر میکنم از راه تحقیق و بررسی در آیات بتوان به نتایجی رسید
چرا که در خود قرآن نیز این نوید داده شده که راسخون در علم معنای آیات را بهتر درک میکنند.
اما راسخ در علم بودن به تنهایی کافی نیست و چه بسیار دانشمندانی که از علم و استعداد خود در راههای نادرست و غیر اخلاقی استفاده میکنند
با این همه پی بردن به اعجاز قرآن برای همه قابل درک نیست.
درک آن برای افرادی که هم راسخ در علم هستند و از استعداد و هوش مناسب برخوردارند و هم نیت و قلب سلیم دارند امکان پذیرتر است
یعنی برای چنین انسان های متخصصی ممکن است حتی تنها با دیدن جنبه ها و قسمت های مشخصی از آیات قرآن پی به اعجاز آن ببرند
همان طور که ساحران پی به اعجاز موسی بردند وبه ان اعتراف کردند اما بقیه نفهمیدند. یا یاران پیامبر به اعجاز لفظی و فصاحت قرآن پی بردند اما این موضوع در آن زمان و حتی الان یا برای خیلی های دیگر قابل فهم و درک نیست یا موقعیت ، شانس، توفیق یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم فراهم نیست یا...
جسد مومیایی شده فرعون مصر پس از مدت ها پیدا شد اما این موضوع برای خیلی ها طبیعی بود ولی اهمیت آن را تنها موریس بوکای می فهمید و او تنها معنی آن آیات را درک میکرد. والحمدلله و رب العالمین

تفاوت اثبات قدرت با معجزه و اثبات قدرت با تهدید

جناب باء و سرکار حبیبه، این تاپیک درباره‌ی ایمان با معجزه است، نه ایمان با ترس. از آنجا که بنده مدافع منطق اعجاز و تحدی قرآنم، و از آنجا که شما در تاپیک‎های مختلف این استدلال را تکرار کرده‌اید در این پست تفاوت آنها را توضیح می‌دهم و حجیت تهدیدات قرآنی را رد می‌کنم.
.
ایمان با ترس؟

باء;724550 نوشت:
تنها مکتبی که درش وعده‌ی عذاب‌های ابدی و مشابه آن را دارد ادیان الهی است

مطابق شواهد زیر جهنم وجود ندارد.

Hell همان قبر است.لغت Sheol (عبری) در تورات صرفا به معنی قبر بود و هیچ ربطی به زندگی پس از مرگ نداشت.
لغت Hades (لاتین) که در مسیحیت به معنی قلمرو مردگان است، از Hades برادر Zeus و خدای رومی قلمرو مردگان گرفته شده است.
لغت Hades در ترجمه تورات به عهد قدیم با Sheol جایگزین شده.
لغت Hel متعلق به افسانه‌های نروژ است. لغت Hell که آنگلوساکسون است از آن گرفته شده.
Hades + Sheol = Hell
لذا در کتاب مقدس انگلیسی Hell جایگزین هر سه شده.

جهنم در اورشلیم است.גהנום =گاهنوم (عبری) = جهنم (عربی) که در تورات آمده = גיא בן-הינום = گای بن هینوم (عبری) = درّه‌ی فرزند هینوم است.
پس جهنم یا دره‌ی ابن‌هنوم جایی در جنوب شرق اورشلیم است.
در زمان تورات زباله‌ها را در آن می‌ریختند و می‌سوزاندند.
تورات مدعی است یهودیان مرتد و پیرو خدایان کنعانی مانند بعل و مولک در این دره فرزندان خود را در آتش می‌انداختند و قربانی خدایان می‌کردند. (کتاب 2 فصل 2 آیه 83 و کتاب 2 فصل 33 آیه 6) از آن پس این دره نفرین شده تلقی شد.
اگرچه اغلب یهودیان به زندگی پس از مرگ معتقد نیستند اما گروهی از آنها به نام «ربانیان» مفهوم جهنم را به مقصد زشت‌کاران پس از مرگ تبدیل کردند. (دایره‌المعارف یهودیت: جهنم). مسیحیان (دایره‌المعارف کاتولیک) و مسلمانان نیز این باور را از ربانیان یهود گرفتند.

مسیحیان قبر و جهنم را قاطی کرده‌اند
در مسیحیت جهان سه قسمت مسطح است:
[INDENT=2]بالا = آسمان
دنیا = زمین
پایین = زیر زمین = درون خاک = جهنم
[/INDENT]
مسیحیان پس از مرگ یا به زیر زمین می‌روند یا به آسمان. دقیق‌تر بگویم...
زمانی که عیسی به زمین بر می‌گردد (ظهور) پیروانش را از قبر بیرون می‌کشد (قیامت) و با آنها جهان را تسخیر کرده و حکومت جهانی تشکیل می‌دهد. در مسیحیت ظهور = قیامت.
آنها بهشت ندارند و خوب‌هایشان به آسمان می‌روند.
اما مفهوم قبر برایشان در اثر اشتباه ترجمه با مفهوم جهنم ربانی قاطی شده و Hell به جایی در زیر زمین تبدیل شده که افراد پس از مرگ تا ابد عذاب می‌شوند.

اسلام مفهوم جهنم را مستقیما از یهودیت گرفته. لذا جهنم اسلام درون زمین نیست. پس از مرگ هم افراد در قبرها به خواب می‌روند و در قیامت بیدار می‌شوند. اما رستاخیز وجود ندارد، پس جهنم هم وجود ندارد. دلایل:

اشکالات رستاخیز در اسلام
اسلام قائل به اصالت ماهیت است. مثلا در داستان ابراهیم او چهار پرنده را می‌کوبد، اجزای بدنشان را بر قله چهار کوه می‌گذارد و هر یک را صدا می‌کند. اجزا به هم می‌پیوندند و پرنده زنده می‌شود.
اسلام ظاهرا نمی‌داند که اجزاء بدن فرد پس از مرگ تجزیه شده و در بدن انسان‌های دیگر به کار می‌روند.
اسلام ظاهرا این را هم نمی‌داند که ماده‌ی تشکیل دهنده‌ی سلول‌های بدن تغییر می‌کنند و فقط ساختارشان می‌ماند.

اشکالات جهنم در اسلام
جهنم اسلامی با جهنم یهودیت ربانی خیلی شبیه است. عذاب‌های هر دو از افسانه‌های پیشین در مورد زندگی در قبر و بعد از مرگ آمده‌اند.
اشکال هر دو هم این است که در آن تناسبی بین جرم و مجازات وجود ندارد.

جهنم برای بی‌ایمانی؟

باء;724550 نوشت:
شما ببینید کدام دین و مکتبی هست که اگر آن را نپذیریم خطرش بیشتر است

1. این طرز تفکر احساساتی است.
2. از دید امکان بیش از 7000 خدا وجود دارد که در مورد پرستش چندین دین و مذهب و شاخه هستند که هر یک در امان ماندن از شر خدای قلدرشان را در گرو ایمان و یادگیری و عمل کامل و صحیح به آموزه‌های خود می‌دانند. راهکار شما عملی نیست.
3. تهدیدات بزرگ فقط تحقیقات گسترده می‌طلبند. یعنی راجع به ادیان باید زیاد تحقیق کرد.مثلا. یک یا دو مدرک برای پذیرش وجود خدای جهان کافیست. زیرا اصلا بعید نیست.
مثلا حجم عظیمی از شواهد لازم است تا ثابت شود محمد پیامش را از خدای اسلام دریافت کرده. زیرا ادعاهای بزرگی دارد.
خلاصه این که با چنین ادعاهایی هر اشکالی که در قرآن یافت شود لطمه‌ی بزرگی به حقانیتش می‌زند. ولی هر برتری که در آن یافت شود کمک چندانی به اثبات آن نمی‌کند.

4. البته از سوی دیگر ادعاهای بزرگ مدارک بزرگ نیز می‌طلبند. شواهد بالا نشان می‌دهند جهنم تهدیدی پوچ است.

5. اگر قرار باشد روزی در دادگاهی جواب پس بدهم نگران دو چیز خواهم بود:قاضی حکیمی یقه‌ی مرا بگیرد بگوید: «گیرم اسلام عین حقیقت باشد. تو از کجا فهمیدی؟ چرا بی‌دلیل ایمان آوردی؟»
قاضی عادلی مرا به خاطر اعمالم مواخذه کند. نمی‌توانم بگویم به درستی این کار ایمان داشتم. او می‌پرسد از کجا می‌دانستی؟

این دو مورد هم محتمل‌اند و هم خطرناک. اما درست برعکس خطری است که شما فرمودید. یعنی نباید بی‌ علم ایمان داشت و بی علم عمل کرد.

جهنم و عرفان؟

حبیبه;724565 نوشت:
این جهنم و این خشونت ظاهری همان معنایی را دارند که شما در عرفان قران به دنبال آن هستید، ...

خیر. بنده
در وحی و عرفان و درون‌بینی و به قول خودتان «تجربه‌ی دینی» به دنبال شهود نشانه‌ای از خدا هستم که وجودش را اثبات کند.
بنده در این مورد در حال صحبت با جناب «شریعت عقلانی» هستم.

حکمت جهنم؟

حبیبه;724565 نوشت:
شما را انسان محققی یافته ام،امیدوارم در تحقیقاتتان به دنبال تفاسیر عرفانی و حکمتهای باطنی آیات عذاب هم بروید.

خشونت هرگز قابل توجیه نیست.
عذاب هم در هر حالت عملی غیر اخلاقی است و هیچ حکمتی نمی‌تواند داشته باشد.
حتی مجازات عذاب به مثل آن نیز چیزی جز رشد نفرت و ترویج خشونت نیست.

اولویت در تحقیق

باء;724550 نوشت:
برای ما که مسلمان به دنیا آمده‌ایم به طور خاص طبیعی است که انتظار عقلایی این است که قبل از هر مکتب یا دین دیگری اول همان دین و مکتبی که درش متولد شده‌ایم را بشناسیم و بعد به سراغ باقی ادیان برویم ...

:Gig:برعکس. ما در کودکی به دلیل نیاز به پدر و مادر موافق خواسته‌های آنها رفتار می‌کردیم و به دلیل اعتماد هر حرفی می‌زدند باور می‌کردیم. بنابرین معیار تمام آنچه در دوران کودکی یادگرفته ایم پدر و مادر بوده‌اند و نه حقیقت. چون معیارمان غلط بوده باید فرض کنیم تمام آنها نادرست اند و یک دور از ابتدا با شک و بدبینی بررسی‌شان کنیم تا خوش‌بینی کودکی جبران شود.

باء;724550 نوشت:
با این حساب شروعمان از اسلام است و بررسی قرآن ... اگر به یقین رسیدیم که درست است که هیچ، اگر شک داشتیم و شکمان هم از هیچ راهی برطرف نشد می‌توان بدون رد کردن آن به سراغ بررسی ادیان دیگر رفت (این احتمال صفر است چون اگر شک برطرف نشود مطابق قرآن اسلام رد می‌شود)

کاملا برعکس انسان هر چه را اول بشنود باور می‌کند. اما هر چه را بعد بشنود با باورهای قبلی تطبیق می‌دهد. این از خطاهای رایج ذهن است. هر کس از این خطا با خبر شود باید هر تزی دارد هر قدر هم محکم باشد کنار بگذارد و آنتی‌تز‌ها را به طور گسترده مطالعه کند. او تا زمانی که لااقل یک مدت به درستی بخشی از آنتی‌تزها پایبند نشود و در دفاع از آن مهارت نیابد نمی‌تواند باورهایش را سنتز کند.

حبیبه;724565 نوشت:
در پس آیات عذاب و بواطن آن اسماء جلال الهی جلوه گر است

خیر. انذار و تبشیر برای جز فلج کردن فکر و عقل و اندیشه و کور کردن چشم مومنان و پیشگیری از تفکر انتقادی در مورد خداست.
به همین دلیل است که دینداران که در همه‌ی جنبه‌های زندگی این قدر منطقی هستند، وقتی به مسائل اعتقادی می‌رسند این‌قدر غیر منطقی می‌شوند.
مثلا ببینید جناب باء که معمولا فکر بازی دارند در دو جمله‌ی بالا چقدر بسته فکر می‌کنند و تا چه حد قربانی خطاهای تفکر می‌شوند
.

armandaneshjoo;724864 نوشت:
خشونت هرگز قابل توجیه نیست.
عذاب هم در هر حالت عملی غیر اخلاقی است و هیچ حکمتی نمی‌تواند داشته باشد.
حتی مجازات عذاب به مثل آن نیز چیزی جز رشد نفرت و ترویج خشونت نیست.

خدای نکرده،مثال است و در مثل مناقشه نیست،اگر کسی مثل داعش خانواده ی شما را جلوی چشمتان سلاخی کند هم همین حرف را می زنید؟

قصاص بی منطق است؟ غیر اخلاقی است؟

اگر یک نیروی ترساننده در مقابل انسانهای خونخوار قسی القلب نباشد دنیا به کجا می رسد؟

armandaneshjoo;724864 نوشت:
خیر. انذار و تبشیر برای جز فلج کردن فکر و عقل و اندیشه و کور کردن چشم مومنان و پیشگیری از تفکر انتقادی در مورد خداست.

انتقاد به خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انسان اگر صحیح و در مسیر عبودیت زندگی کند،خللی در همه هستی نمی بیند تا به انتقاد بیندیشد.

خداوند حکیمی که به حکمت بر عوالم وجود جلوه کرده است و پازل هستی را با نقشه ای حکیمانه چیده انتقاد بردار است؟

انتقاد به ما وارد است،موجود مغرور جاهلی که خویش را محور حق می بیند و خدا برای او موجودی است که او را به حوائجش می رساند

و اگر نرساند او را در خدائیش متهم می کند.

هر انتقادی که هست به مائی است که خویش را محور همه چیز می دانیم،حق مطلقیم و همه باید حول محور ما بچرخند و اگر نچرخند

نادان و گمراهند!!!!!!!

ارتباط با تاپیک
برای کسانی که پست‌های قبلی را نخوانده‌اند: این پست در رد حجیت انذار و تبشیر و تایید حجیت اعجاز قرآن است

پاسخ

حبیبه;724869 نوشت:
خدای نکرده،مثال است و در مثل مناقشه نیست،اگر کسی مثل داعش خانواده ی شما را جلوی چشمتان سلاخی کند هم همین حرف را می زنید؟ قصاص بی منطق است؟ غیر اخلاقی است؟

بله. اگر کسی خانواده‌ام را بکشد من نیز او را می‌کشم. اما اگر کسی بگوید چرا این کار را کردی، پاسخ منطقی ندارم.
حبیبه;724869 نوشت:

armandaneshjoo نوشت:
خیر. انذار و تبشیر برای جز فلج کردن فکر و عقل و اندیشه و کور کردن چشم مومنان و پیشگیری از تفکر انتقادی در مورد خداست.

انتقاد به خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ببینید پیش‌داوری چطور انسان را نابینا می‌کند:بنده گفتم تفکر انتقادی نه انتقاد.
بنده گفتم در مورد خدا، نه به خدا.

تفکر انتقادی روش پیشرفته‌ای در تفکر است که برای دفاع از بی‌طرفی توسط محققان ابداع شده و به کار می‌رود.
بسیار قوی است و به طور مداوم علیه تمام نظریات علمی به کار می‌رود تا صحت آنها سنجیده شود.مثلا نظریه تکامل 150 سال است که زیر تیغ تفکر انتقادی است. ولی هنوز رد نشده و هر روز مدارکش بیش‌تر می‌شود. به همین دلیل به آن «نظریه» می‌گویند

حبیبه;724869 نوشت:
انسان اگر صحیح و در مسیر عبودیت زندگی کند، خللی در همه هستی نمی بیند تا به انتقاد بیندیشد.

بله. انسان اگر صحیح زندگی کند خللی در هستی نمی‌بیند.
ولی برای آن که صحیح زندگی کردن را بیاموزد ممکن است به مقدار زیادی تفکر انتقادی نیاز داشته باشد. من که هنوز نیاموخته‌ام.

بله. انسان اگر در مسیر عبودیت=بندگی=بردگی گام بردارد، هرگز به فکر انتقاد از اربابش نمی‌افتد و کورکورانه اطاعت می‌کند.
ولی این خوب نیست، بد است. مثلا دژخیمان بی چون و چرا هر جنایتی که اربابشان از آنها بخواهد انجام می‌دهند و هرگز احساس عذاب وجدان نمی‌کنند.

بنابرین عبودیت و تسلیم نه تنها در تحقیق جایی ندارد، بلکه منجر به فلج شدن وجدان و تفکر اخلاقی است. در نتیجه مسیر صحیح و مسیر عبودیت هرگز یکی نیست

حبیبه;724869 نوشت:
خداوند حکیمی که به حکمت بر عوالم وجود جلوه کرده است و پازل هستی را با نقشه ای حکیمانه چیده انتقاد بردار است؟

چنین خدای خوبی بر فرض وجود نه ایمان طلب می‌کند، نه عبودیت می‌خواهد و نه کسی را به جهنم می‌اندازد. خدایی که چنین کارهایی بکند انتقاد بردار است.

حبیبه;724869 نوشت:
انتقاد به ما وارد است،موجود مغرور جاهلی که خویش را محور حق می بیند و خدا برای او موجودی است که او را به حوائجش می رساند. و اگر نرساند او را در خدائیش متهم می کند. هر انتقادی که هست به مائی است که خویش را محور همه چیز می دانیم،حق مطلقیم و همه باید حول محور ما بچرخند و اگر نچرخند نادان و گمراهند!!!!!!!

بله. ولی هر چیز به جای خود. هم ما و هم خدا باید در معرض انتقاد باشیم و به آن جوابگو باشیم.

راستی این «موجود مغرور جاهل خودمحور پرتوقع پراتهام» ناگهان از کجا آمد؟
کدام پست باعث شد شما چنین صفاتی در ما و بشر ببینید؟
می‌بینید مساله‌ی ایمان و جهنم چطور شما را هیجانی می‌کند و از تفکر منطقی باز می‌دارد و حتی از انتقاد می‌ترساند؟

کتابی بهتر از قرآن؟
دوستان سلام. همانطور که عرض شد برای رد تحدی قرآن باید کتابی مثل یا بهتر از آن آورد. اما برتری‌های قرآن واقعا در چه زمینه‌هایی هستند؟
1. کتاب آشنایی با قرآن از استاد مطهری.
2. صدف‏های قرآنی - محمود اکبری: می‌تواند به عنوان مرجع بررسی برتری‌های قرآن به کار گرفته شود. زیرا بسیار جامع است. خلاصه‌ی این کتاب را در سه منبع یافتم:
http://karevansadeghiye.ir/11537/
http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=6705&t=article
http://taskhiri2.blogfa.com/post/239

این ها همان مواردی هستند که جناب صادق فهرست کردند. سپاسگزارم جناب صادق.:Gol: بنده آنها را مرتب کردم:

زیبایی شناسی
جاذبه
رعايت تناسب
فصاحت و بلاغت: شامل هنر و آهنگ الفاظ و ترکیبات قرآن
تجسم حقايق در قرآن
[سهولت] حفظ قرآن

ارزش شناسی
پيراستگي از عيب‎ها
نقش آفريني قرآن
نفوذ آيات قرآن

زبان‌شناسی
سهل و ممتنع بودن قرآن
صراحت و قاطعيت قرآن
برخورد غير مستقيم
جهاني بودن زبان قرآن
اختصار
كلمات قصار

دانش‌شناسی
پيوستگي مطالب
کتاب انديشه و عمل
جهاني بودن
تنوع در مطالب قرآن
استقلال ابتكار

روش شناسی
جامعيت
صيانت قرآن
تازگي قرآن
نامحدود بودن معارف قرآن
وسعت معاني قرآن

منطق
مقدمه و ذوالمقدمه
حكم همراه با دليل
عدم تناقض در آيات قرآن

با عرض سلام. بنده در شرایط فعلی چندان فرصت حضور در سایت را ندارم و ان شاالله در یک زمان مناسب تر با شما و دیگر دوستان در این سایت دینی و پربار به بحث و گفتگو خواهم پرداخت.

armandaneshjoo;724864 نوشت:
جهنم اسلامی با جهنم یهودیت ربانی خیلی شبیه است.

خیلی از مسائل در اسلام شبیه ادیان یهود و مسیح است. و اسلام آنها را تایید و خود را در ادامه آنها می داند. پس اینکه بگوییم این دستور اسلام از یهودیت گرفته شده در واقع تاییدی ناخواسته بر الهی بودن اسلام است!!

armandaneshjoo;724864 نوشت:
مطابق شواهد زیر جهنم وجود ندارد.

چه شواهد محکمی !!

armandaneshjoo;724864 نوشت:
خشونت هرگز قابل توجیه نیست.
عذاب هم در هر حالت عملی غیر اخلاقی است و هیچ حکمتی نمی‌تواند داشته باشد.
حتی مجازات عذاب به مثل آن نیز چیزی جز رشد نفرت و ترویج خشونت نیست.

armandaneshjoo;724864 نوشت:
اشکال هر دو هم این است که در آن تناسبی بین جرم و مجازات وجود ندارد.

اینکه بایست بین جرم و مجازات تناسبی وجود داشته باشد حرف درستی است و برای بنده هم مدتها سوال بود که چرا به کسانی که در دنیا کافر بوده اند، حق را نادیده گرفته اند و مرتکب ظلمی شده اند و به همین منوال نیز از دنیا رفته اند وعده عذاب جاویدان داده شده و بخاطر عمر ۶۰ یا ۷۰ ساله تا ابد در جهنم بایست بمانند؟ برای این البته پاسخ هایی وجود دارد و از جمله اینکه عده ای ممکن است تنها برای مدتی در جهنم بمانند و اینکه کسانی که در جهنم می مانند زنده نیستند بلکه در واقع یک حالتی بین زنده بودن و مرده بودن است!! و غیره . روی این میشود بحث کرد.

اما اینکه عذاب غیر اخلاقی است حرف درستی نیست به نظرم.
من مدتی سایت های خبری که در آن اخبار حوادث هم گفته میشد را دنبال میکردم. آنجا بود که دیدم نسبت به انسان بازتر شد و فهمیدم انسان بواسطه داشتن هوش و استیلا بر طبیعت می تواند چه موجود خطرناکی باشد و خبرهایی منتشر میشد که در آن یک انسان! بر علیه هم نوع خودش کارهایی انجام میدهد که با عرض معذرت هیچ جاندار دیگری چنین کاری نمیکند و ...
برخی از سران، پادشاهان و دیکتاتورها در طول تاریخ چه خیانت ها و ظلم هایی که انجام نداده اند و نشان دادهاند که بویی از رحم و مروت و انسانیت نبرده اند
در قسمت کامنت های مربوط به این نوع خبرها اکثر کسانی که حرفی زده بودند درخواست شدید ترین نوع عذاب ها را میکردند. یکی میگفت این را بایست چندین بار اعدام کنند و بسوزانند دیگری میگفت این را...
بنابراین همیشه بایست سعی کنیم به مسئله نگاه همه جانبه داشته باشیم و تنها یک طرف قضیه را بزرگ نکنیم.
جالب این جاست که عده ای می گویند چرا خدا با وجود این همه ظلم و بی عدالتی که در دنیا وجود دارد کاری نمیکند چرا اجازه میدهد ظالمان و متجاوزان هر کاری را می خواهند انجام بدهند. چرا خدا این همه صبر و تحمل دارد؟ به قول دوستان انگار دنیا سینمای خداست!!

از طرفی دیگر وقتی صحبت از عذاب ظالمان و ستمکاران میشود دوباره عده ای میگویند عجب خدای خشونت طلبی!!
و نتیجه میگیرند این نبایست خدای واقعی باشد و ...
اما واقعیت این است که خدای اسلام هم رئوف و بخشنده است و هم شدیدالعقاب و عذاب دهنده
برداشت من این است که در دنیا فرصت داده میشود تا کسانی که ظلم و خیانتی مرتکب شده اند خودشان را اصلاح کنند و توبه کنند و اگر چنین نکنند این کاملا منطقی و عقلانی است که عذاب شوند تا آه دل مظلومان و ستمدیدگان دامنگیرشان شود و مرحمی باشد بر زخم آنها. پس این کاملا در راستای عدالت خداوند است. والحمدالله و رب العالمین

armandaneshjoo;724890 نوشت:
پاسخ منطقی ندارم.

پاسخ غیر منطقی شما چیست؟

armandaneshjoo;724890 نوشت:
بنده گفتم تفکر انتقادی نه انتقاد.

یک مثال برای آن بیاورید در مورد همان نظریه تکامل.

armandaneshjoo;724890 نوشت:
بنابرین عبودیت و تسلیم نه تنها در تحقیق جایی ندارد، بلکه منجر به فلج شدن وجدان و تفکر اخلاقی است. در نتیجه مسیر صحیح و مسیر عبودیت هرگز یکی نیست

پاسخ این باشد وقتی دقیقا منظور شما از تفکر انتقادی برایم روشن شد.

armandaneshjoo;724890 نوشت:
چنین خدای خوبی بر فرض وجود نه ایمان طلب می‌کند، نه عبودیت می‌خواهد و نه کسی را به جهنم می‌اندازد. خدایی که چنین کارهایی بکند انتقاد بردار است.

پس قبول دارید که انتقاد در ذهن شما همان معنایی را دارد که در ذهن من.

شما در مرحله تحقیق هستید چطور می توانید درباره چیزی که نسبت به آن یقین ندارید پیش داوری کنید.

ببینید پیشداوری هر انسانی را می تواند نابینا کند!

armandaneshjoo;724890 نوشت:
راستی این «موجود مغرور جاهل خودمحور پرتوقع پراتهام» ناگهان از کجا آمد؟

ناگهان نیامد عمری به بلندای تاریخ بشر دارد.

"انه کان ظلوما جهولا"

armandaneshjoo;724890 نوشت:
کدام پست باعث شد شما چنین صفاتی در ما و بشر ببینید؟
می‌بینید مساله‌ی ایمان و جهنم چطور شما را هیجانی می‌کند و از تفکر منطقی باز می‌دارد و حتی از انتقاد می‌ترساند؟

می بینید که باز هم پیشداوری کردید!

و می بینید مقصود شما از انتقاد همان انتقاد است نه تفکر انتقادی مذکور! حداقلش این است که در عمل به همان معنای معروفش بکار می برید.

**گلشن**;724783 نوشت:
سلام بر شما
ملاک واضح و روشن و دقیقی نیست
خودتان در ادامه فرمودیه اید که برای تشخیص خطورات قلبی از تخیلات و اوهام نیاز به تعقل است
یعنی باز هم در اخر سمت تعقل و عقل رفته اید

بسم الله الرحمن
سلام علیکم
چرا دقیق نیست بزرگوار؟
یک نفر رسید به یک نفر دیگر گفت خدایی وجود ندارد، آن دیگری هم گفت درست می‌گویی و دلیلی برای آن نخواست، می‌دانید چرا؟ چون خودش هم همان اعتقاد را داشت ... بعد یک نفر دیگر آمد و گفت خدای احذ و واحد وجود دارد، با تعجب پرسید چرا و دلیل می‌خواست، آن هم دلیلی خیلی محکم! چرا؟ چون این گزاره خلاف باورهای خودش بوده است ... انسان دلیل را می‌خواهد تا بتواند یک مسأله را بپذیرد، اگر یک مسأله برایش باورپذیر بود نیازی به دلیل اضافه نخواهد داشت و سؤالی نمی‌پرسد چون ابهامی درش ندارد که برای رفع آن دلیل بخواهد ...
اما در مثال بالا شخصیت اول داستان را یک شخص ناباور به خدا گذاشتم تا بگویم امکان دارد که این فهم در جهت اشتباه هم باشد ... اینجا کار عقل است که سره از ناسره را تمیز دهد ...
اما اینکه فرمودید حقیر هم باز دست آخر به سمت تعقل بازگشتم بله همینطور است، در واقع حقیر عقل را انکار نکردم که با گفتن آن حرفها به سوی آن بازگردم ... عقل نقش مبنایی در کشف حقیقت دارد ... لکن این عقل با آن عقل که در بحث‌های فلسفی به کار گرفته می‌شود فرق دارد، فرق ندارد ولی کارکرد آن فراتر از اینهاست ... منطق یکی از جنود عقل است ... عقل کارش عبرت گرفتن است و برای عبرت گرفتن از منطق و شواهد تجربی و غیره نیز استفاده می‌کند ... شما نفس خودتان را با نگاه عبرت‌آموز بررسی کنید تا به تدریج شناختتان از نفستان زیاد شود و کم‌کم متوجه شوید که کجا تمایلات نفسانی توجیهاتی را برایتان فراهم کرده است و کجا حرف قلبتان هست که باید به آن گوش کنید ... کار یک روز و دو روز نیست ولی می‌توان نشان داد که تقریباً تنها راه کاملاً قابل اطمینان است که می‌تواند انسان را تا مراتب بالای یقین برساند ... و معرفة النفس أنفع المعارف و من عرف نفسه فقد عرف ربّه ...
**گلشن**;724783 نوشت:
به نظر من برای تشخیص اعجاز از سحرو جادو باید به متخصص مراجعه کرد
و همچنین به ادعای خود طرف

و از کجا می‌دانید که متخصصی که به او مراجعه کرده‌اید قابل اعتماد باشد؟ مگر شما از دل او خبر دارید؟ مگر او ماشین است و خودش نفسانیات ندارد که بشود مطلقاً به او اعتماد کرد؟ اگر کارشناس متخصص چیزی گفت که شما دوست نداشتید آیا دلتان آرام می‌گیرد و از کارشناس دیگری سؤال نمی‌پرسید؟ اگر کارشناس چیزی گفت که شما دوست داشتید بشنوید آیا در پذیرفتن پاسخ او درنگی می‌کنید و روی دلایلش فکر می‌کنید یا می‌گویید کارشناس است دیگر تخصص دارد لابد یک چیزی می‌داند که این را می‌گوید؟

آیا اشتباه می‌کنم که انسان برای نپذیرفتن چیزی که دوست ندارد بپذیرد ایده‌آل‌گراست و ایرادگیر و مته بر خشخاش می‌گذارد و برای پذیرفتن چیزی که دوست دارد بپذیرد کاملاً به دیگران اعتماد می‌کند و مثبت‌اندیش می‌شود و عملی فکر می‌کند و نکات مثبت را پررنگ‌تر جلوه می‌دهد ...؟

**گلشن**;724783 نوشت:
یک مثال ساده
بعضی تردستها سکه را درون یک لیوان اب غیب می کنند
خوب شاید برای مردم عادی این یک معجزه باشد ولی برای یک فیزیکدان خیر
برای همین است که در حرم امام رضا وقتی مریضی شفا می گیرد متخصصان باید شفای او را
مورد تایید قرار دهند
در مورد عصای موسی هم مردم عادی فکر کردند موسی ساحری بزرگ است
ولی ساحران که متخصص ساحری بودند فرق بین سحر و معجزه را تشخیص دادند

پس به نظر حقیر تشخیص باطنی و شهود باطنی نمی تواند معیار درست و دقیقی باشد
چرا که وسوسه و خطووات شیاطین هم در دل وجود دارد و نمی گذارد
شهود باطنی یقین اور شود

در مورد معجزات حضرت موسی هم که انها می دانستن معجزه هست هم شاید اعلام کردن خود حضرت
و بی موقع اتفاق افتادن انها برای انها محرز کرده که اینها معجزه است


پس شما معتقد هستید که در مبارزه‌ی حضرت موسی علیه‌السلام با ساحران تنها ساحران متوجه صدق دعوی نبوت حضرت علیه‌السلام شدند؟ پس حضرت علیه‌السلام که فرمودند موقع مبارزه‌ی ما در روز عید باشد که مردم جمع شوند برای چه بود؟ یا بالاتر از آن پس فرعون که خودش ساحر نبود هم عجیب نبود که ایمان نیاورد و به ساحران بگوید که جز این نیست که موسی علیه‌السلام استاد ایشان باشد ... پس تمام آن معجزات فقط برای چند نفر ساحر بود ... بعید می‌دانم خودتان هم این نتایج را قبول داشته باشید ... قاعدتاً شما هم انتظار داشتید که فرعون با آن آیات البینات ایمان بیاورد انتظار نداشتید؟
پس دقیقاً بحث باطنی است مگرنه مردم معمولی لزوماً فرق میان سحر و معجزه را نمی‌فهمند ... همانطور که خود ما اگر کسی که می‌دانیم شعبده‌باز است مقابلمان شعبده‌بازی کنیم با آنکه می‌دانیم دارد فریبمان می‌دهد ولی چه بسا باورمان شود که کار محیرالعقولی کرده باشد و باورمان نشود که چنین کاری با علوم موجود ممکن باشد ...
**گلشن**;724783 نوشت:
اگر این طور باشد که شما می گویید پس اکثر افراد کافر نیستند و حجت برایشان تمام نشده

موفق باشید


مگر شما از دل دیگران خبر دارید؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

پژوهشگر;724844 نوشت:
با فرض الهی بودن دین اسلام و قرآن فکر میکنم تعداد بسیارکمی به یقین رسیده باشند!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
منظورتان چیست که با آن فرض افراد کمی به یقین رسیده‌اند؟ نقش آن فرض چگونه است؟
پژوهشگر;724844 نوشت:
من شرط میبندم کارشناسان محترم اینجا که هیچ حتی مراجع تقلید نیز به یقینی نرسیده اند. البته یقین نیز درجه دارد

شکر خدا شرط‌بندی حرام است مگرنه فکر کنم در این وضعیت اقتصادی حسابی متضرر می‌شدید :Nishkhand::Gol:
پژوهشگر;724844 نوشت:
شاید یک آدم روستایی ساده برایش چیزهایی روشن شده باشد که با سال ها درس و بحث برای کسی حاصل نشود. همانند جریانی که در مورد شخصی بنام کربلایی کاظم وجود دارد.

بله کاملاً با شما موافقم ... شاید هیچ کدام از ما به اندازه‌ی ابلیس به وجود خدا و حقانیت دین خدا و وعده‌ی قیامت باور نداشته باشد، هزاران سال خدا را پرستیده و هم‌صحبت ملائکه بوده و مخاطب خداوند قرار گرفته و از او مهلت گرفته است و تا روز قیامت هم می‌خواست مهلت بگیرد که به او داده نشد ... اما این همه چیز را به صورت یقینی که هرگز درش شک نکند می‌داند و باز کافر است ... به دانستن نیست ... دانستن تازه اول راه است ... نباید عمر را صرف پیدا کردن حقیقت کرد ... پیدا کردن حقیقت تازه شروع راه است ... کسی که عمرش را بگذارد سر اثبات و استدلال‌های عقلی و همه چیز را هم اثبات کند خوب است توجه کند که تازه به یقین نظری رسیده است که ابلیس داشت و با وجود آن از خدا دور و دورتر شد ... درس و بحث خوب است ولی ... ایمان باید در قلب وارد شود ... با بحث‌های نظری اینطور نمی‌شود ... اینجاست که یک روستایی بی‌سواد هم می‌تواند به یقینی برسد که متکلمین و فلاسفه و منطقیون فکرش را هم نکنند ... اینجاست که باطنی بودن جریان ایمان آوردن پررنگ می‌شود ... نقش اعجاز قرآن و سایر معجزات گذشته هم همین هدایت باطنی به سوی حق بوده است اگرچه لوازم این هدایت باطنی در ظاهر باشد ... و الله العالم
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

armandaneshjoo;724890 نوشت:
برای کسانی که پست‌های قبلی را نخوانده‌اند: این پست در رد حجیت انذار و تبشیر و تایید حجیت اعجاز قرآن است

armandaneshjoo;724914 نوشت:
همانطور که عرض شد برای رد تحدی قرآن باید کتابی مثل یا بهتر از آن آورد. اما برتری‌های قرآن واقعا در چه زمینه‌هایی هستند؟

با سلام خدمت دوست گرامی.
حقیقتش بنده این سخن شما را قبول ندارم. زیرا :
چرا اصلا باید انسان در جهت رد تحدی قرآن برآید؟ دو حالت ممکن است : یا انسان کتابی برتر از قرآن می آورد یا نمی آورد. اگر آورد که قرآن از الهی بودن ساقط می شود و اگر نیاورد باز چیزی اثبات نمی شود. نهایتا این اثبات می شود که قرآن در این زمینه هایی که لیست کردید بهترین کتاب است. همین. الهی بودنش ثابت نمی شود. چرا که عقل تجربی آوردن یک متن فصیح و بی رقیب را از سوی انسان محتمل می داند.
در همین زمینه در اینجا سوالی از جناب استوار پرسیدم ایشان در اینجا پاسخ دادند. به نظر من پاسخ خوبی بود.
به اعتقاد بنده تحدی به خودی خود روش خوبی برای اثبات خدایی بودن یک عمل نیست. چرا که به هر حال در هر زمینه ای یک نفر بی رقیب در هر دوره ای بوده است. بهترین روش مراجعه به عقل تجربی و بررسی خود عمل فی نفسه است. یعنی بررسی کنیم که با توجه به توانایی های بشر ( حتی توانایی های احتمالی که هنوز کیفیت و کمیتش اثبات نشده مانند توانایی های ذهن ) آیا احتمال این رویداد توسط انسان وجود دارد یا خیر. که در این مورد جناب استوار توضیح دادند که احتمال دو نیم کردن ماه بر فرض وقوع از سوی انسان با این توانایی صفر است. لذا این عمل او مافوق بشری است.
حال بعد از اینکه مافوق بشری بودن این عمل ثابت شد باز الهی بودن آن ثابت نمی شود. چرا که ممکن است موجودات مافوق بشری که ما نمی توانیم آنها را ببینیم این قدرت را بدون اینکه خود شخص بداند به او داده اند برای رسیدن به اهدافی که بر ما پوشیده است. البته این احتمال اگر چه به لحاظ منطقی صفر نیست. ولی استاد صدیق در آن تاپیک بدلیل غیر عقلایی بودن و خیالی بودن به آن اهمیت ندادند و آن را معتبر ندانستند.
اینگونه برخورد با اعجاز قرآن به اعتقاد بنده کمی ریشه ای تر است از اینکه بخواهیم متنی بیاوریم و رویش بحث شود هر کسی نظری بدهد و آخر سر هیچکدام قانع نشوند. چرا که در مورد متون ادبی معرفتی هر کسی سلیقه ای دارد و بحث سلیقه ای می شود.
و من الله توفیق

نقل قول:
اینکه بگوییم این دستور اسلام از یهودیت گرفته شده در واقع تاییدی ناخواسته بر الهی بودن اسلام است!!

1. عرض این بود که مفهوم جهنم امروزی را ربانیان یهود ساخته‌اند. کاملا بشری است.
2. اگر الهی بودن ادعای ربانیان اثبات شود تازه باید پرسید چرا در بین دیگر یهودیان چنین اعتقادی وجود ندارد؟

نقل قول:
اما اینکه عذاب غیر اخلاقی است حرف درستی نیست به نظرم.

معیار در اخلاق کاهش رنج بشر است. عذاب یعنی افزایش رنج بشر. بنا به تعریف عذاب دقیقا نقطه‌ی مقابل و عکس اخلاق است.

نقل قول:
من مدتی سایت های خبری که در آن اخبار حوادث هم گفته میشد را دنبال میکردم. آنجا بود که دیدم نسبت به انسان بازتر شد و فهمیدم انسان بواسطه داشتن هوش و استیلا بر طبیعت می تواند چه موجود خطرناکی باشد و خبرهایی منتشر میشد که در آن یک انسان! بر علیه هم نوع خودش کارهایی انجام میدهد که با عرض معذرت هیچ حیوانی چنین کاری نمیکند و ... برخی از سران، پادشاهان و دیکتاتورها در طول تاریخ چه خیانت ها و ظلم هایی که انجام نداده اند و نشان دادهاند که بویی از رحم و مروت و انسانیت نبرده اند. در قسمت کامنت های مربوط به این نوع خبرها اکثر کسانی که حرفی زده بودند درخواست شدید ترین نوع عذاب ها را میکردند. یکی میگفت این را بایست چندین بار اعدام کنند و بسوزانند دیگری میگفت این را... بنابراین همیشه بایست سعی کنیم به مسئله نگاه همه جانبه داشته باشیم و تنها یک طرف قضیه را بزرگ نکنیم.

احسنت. آفرین. بله. دقیقا. به همین دلیل است که عذاب قابل توجیه نیست.
می‌بینید انسان‌ها چقدر راحت احساساتی می‌شوند و از راه عدالت خارج می‌شوند.
ببینید شعله‌های خشم چقدر راحت زبانه می‌کشند.
خشم خشونت ایجاد می‌کند و خشونت خشم.
حتی انگیزه‌ی انسان‌هایی را که این کارهای حیوانی را می‌کنند مطالعه کنید. خیلی اوقات از خشم سرچشمه می‌گیرد.
و در نهایت خشونت فقط خشونت را بیشتر می‌کند. در پس هر انتقامی انتقام دیگری می‌آید.
جنگ‌ها با بهانه آغاز می‌شوند، با خشونت ادامه می‌یابند. با خشم به اوج می‌رسند و با نفرت تمام می‌شوند

نقل قول:
جالب این جاست که عده ای می گویند چرا خدا با وجود این همه ظلم و بی عدالتی که در دنیا وجود دارد کاری نمیکند چرا اجازه میدهد ظالمان و متجاوزان هر کاری را می خواهند انجام بدهند. چرا خدا این همه صبر و تحمل دارد؟ به قول دوستان انگار دنیا سینمای خداست!! از طرفی دیگر وقتی صحبت از عذاب ظالمان و ستمکاران میشود عده ای با ژست روشنفکری میگویند عجب خدای خشونت طلبی!! و نتیجه میگیرند این نبایست خدای واقعی باشد و ... اما واقعیت این است که خدای اسلام هم رئوف و بخشنده است و هم شدیدالعقاب و عذاب دهنده

اگر منظور مجازات‌های اسلامی است: نظام حاکم اگر عادل باشد باید مجرمان رو مجازات کند. ولی حتی در این مورد نیز شکجنه و عذاب گزینه‌ای پذیرفتنی نیست. پلیس نیز انسان است و اگر خود را به دست خشم بسپارد به حیوانی درنده تبدیل می‌شود. وای به حال نظامی قضایی که به جای جلوگیری از خشونت و کنترلش، آن را به خدمت بگیرد. چنین پلیسی مشروعیت اخلاقی‌اش را از دست می‌دهد.
اگر منظور نزول عذاب الهی بر اهل زمین است: مگر خدا حاکم جوامع زمین است؟ مگر او تا کنون در زمین دخالتی کرده یا می‌کند که بخواهیم بگوییم رئوف است یا شدیدالعقاب؟ مگر ردپایی از او در تاریخ باقی مانده؟ هر گونه دخالت خدا در زمین فورا وجود او را برای من اثبات می‌کند.
اگر منظورتان مجازات ظالمان توسط خدا پس از مرگ است هم توضیح داده شد بنده زندگی پس از مرگ را غیرممکن می‌دانم. اگر ممکن باشد

ارزش تحدی

شریعت عقلانی;724968 نوشت:
اگر آورد که قرآن از الهی بودن ساقط می شود و اگر نیاورد باز چیزی اثبات نمی شود.

تاثیر در نفی
تحدی لزوم باور را اثبات نمی‌کند. اما لزوم تحقیق را اثبات می‌کند. متفکری که به تحدی جواب ندهد متهم به کوتاهی در تحقیق و فرار از بحث است.
این محقق در هر ادعایی که در زمینه‌ی مورد تحدی داشته باشد یا باید شکست خود در تحدی را در نظر بگیرد، یا به دلیل در نظر نگرفتن همه‌ی مدارک، نتیجه‌گیری‌هایش مردود هستند.
این ایراد به بنده وارد نیست. من در حال بررسی تحدی هستم

تاثیر در رد
محقق نمی‌تواند خلاف تحدی نظر دهد. مثلا من مدارکی ارائه داده‌ام مبنی بر این که خدای قرآن، پیامبری، جهنم وجود ندارند. تا زمانی که نتوانم به تحدی پاسخ ندهم و تمام دلایل دیگر وجود خدا را هم رد نکنم نتیجه گیری‌های من باطل است. این ایراد به بنده وارد است. بنابرین علیرغم شواهدی که دارم امکان وجود خدا و نبوت منتفی نیست.

هدف بررسی تحدی

نقل قول:
چرا اصلا باید انسان در جهت رد تحدی قرآن برآید؟

نقل قول:
به اعتقاد بنده تحدی به خودی خود روش خوبی برای اثبات خدایی بودن یک عمل نیست.

بنده اکنون نسبت به وجود خدا در «نادانی» و «ناباوری» هستم. در تحدی جایی برای این باورها نیست. تحدی تکلیف مرا با خدا روشن می‌کند: یا خدا هست، یا خدا نیست.
.
روش بررسی تحدی

شریعت عقلانی;724968 نوشت:
دو حالت ممکن است : یا انسان کتابی برتر از قرآن می آورد یا نمی آورد. اگر آورد که قرآن از الهی بودن ساقط می شود و اگر نیاورد باز چیزی اثبات نمی شود. نهایتا این اثبات می شود که قرآن در این زمینه هایی که لیست کردید بهترین کتاب است. همین. الهی بودنش ثابت نمی شود. چرا که عقل تجربی آوردن یک متن فصیح و بی رقیب را از سوی انسان محتمل می داند.
...
به هر حال در هر زمینه ای یک نفر بی رقیب در هر دوره ای بوده است. بهترین روش مراجعه به عقل تجربی و بررسی خود عمل فی نفسه است. یعنی بررسی کنیم که با توجه به توانایی های بشر ( حتی توانایی های احتمالی که هنوز کیفیت و کمیتش اثبات نشده مانند توانایی های ذهن ) آیا احتمال این رویداد توسط انسان وجود دارد یا خیر. که در این مورد جناب استوار توضیح دادند که احتمال دو نیم کردن ماه بر فرض وقوع از سوی انسان با این توانایی صفر است. لذا این عمل او مافوق بشری است.
حال بعد از اینکه مافوق بشری بودن این عمل ثابت شد باز الهی بودن آن ثابت نمی شود. چرا که ممکن است موجودات مافوق بشری که ما نمی توانیم آنها را ببینیم این قدرت را بدون اینکه خود شخص بداند به او داده اند برای رسیدن به اهدافی که بر ما پوشیده است. البته این احتمال اگر چه به لحاظ منطقی صفر نیست. ولی استاد صدیق در آن تاپیک بدلیل غیر عقلایی بودن و خیالی بودن به آن اهمیت ندادند و آن را معتبر ندانستند.
اینگونه برخورد با اعجاز قرآن به اعتقاد بنده کمی ریشه ای تر است از اینکه بخواهیم متنی بیاوریم و رویش بحث شود هر کسی نظری بدهد و آخر سر هیچکدام قانع نشوند. چرا که در مورد متون ادبی معرفتی هر کسی سلیقه ای دارد و بحث سلیقه ای می شود.

بنده قبلا در همین تاپیک به این سوالات پاسخ داده‌ام. لطفا مطالعه بفرمایید. اگر مفید نبود تکرار می‌کنم:
http://www.askdin.com/post723034.html#post723034

شگفت آور است که جناب آرمان دانشجو به در پی کمپرس کردن ذوباله شبهات تکرار است ؟؟!!
چرا از طرح سوال وشبهه ذهنی خود به تدریج که بار ها تذکر داده شد کنار می رود ؟؟
مگر هدف کشف حقیقت ورفع دغدغه ذهنی نیست ؟؟
اگر چنین است که باید چنین باشد
پس بدور جدل وتکراروبه طور نظام سوال ها وحتی شبهه ها تان را مطرح نماید .
واز آنچه را دیگران نوشخار نموده استفاده ننماید .
دغدغه ذهنی خود را طرح ودر پی رفع آن باشد .
یاد تان باشد که عقلا گفته اند :
وقت طلا است .
البته ما بر آنیم که وقت از طلا بالاتر است .
وقت با هیچ چیری معادل گیری نخواهد شد .

باء;724939 نوشت:
بسم الله الرحمن
سلام علیکم

سلام بر شما
قبل از اینکه جواب پست شما را بدهم
سوالی از شما دارم
شما معتقدید معجزه بودن یک امر را همه می فهمند از راه دل و شهود باطنی
و حتما به طبع ان باور دارید که معجزه بودن قران را همه از راه شهود باطنی می فهمند
پس چرا این همه در باره معجزه بودن قران شک و شبهه وجود دارد ؟
ایا همه این انسانها مغرض هستند ؟

در ضمن به نظر حقیر شهود باطنی از باورهای پیشین و اولیه انسان می اید
چرا که انسان تمایل دارد بر باورهای اولیه و ابا و اجدادی خود بماند و انها را حق بیابد
مثلا یک فرد مسیحی هم شهود باطنیش گواهی می دهد دین خودش حق است
و حتی یک فرد یهودی و یا بودایی
برای همین است که افراد کمی تغییر دین می دهند

باء;724939 نوشت:
چرا دقیق نیست بزرگوار؟

به دلیل عدم تشخیص دقیق حرف دل از وسوسه های شیطانی
مگر اینکه راهی فرموله و دقیق برای ان ارائه دهید

باء;724939 نوشت:
یک نفر رسید به یک نفر دیگر گفت خدایی وجود ندارد، آن دیگری هم گفت درست می‌گویی و دلیلی برای آن نخواست، می‌دانید چرا؟ چون خودش هم همان اعتقاد را داشت ... بعد یک نفر دیگر آمد و گفت خدای احذ و واحد وجود دارد، با تعجب پرسید چرا و دلیل می‌خواست، آن هم دلیلی خیلی محکم! چرا؟ چون این گزاره خلاف باورهای خودش بوده است ... انسان دلیل را می‌خواهد تا بتواند یک مسأله را بپذیرد، اگر یک مسأله برایش باورپذیر بود نیازی به دلیل اضافه نخواهد داشت و سؤالی نمی‌پرسد چون ابهامی درش ندارد که برای رفع آن دلیل بخواهد ...
اما در مثال بالا شخصیت اول داستان را یک شخص ناباور به خدا گذاشتم تا بگویم امکان دارد که این فهم در جهت اشتباه هم باشد ... اینجا کار عقل است که سره از ناسره را تمیز دهد ...
اما اینکه فرمودید حقیر هم باز دست آخر به سمت تعقل بازگشتم بله همینطور است، در واقع حقیر عقل را انکار نکردم که با گفتن آن حرفها به سوی آن بازگردم ... عقل نقش مبنایی در کشف حقیقت دارد ... لکن این عقل با آن عقل که در بحث‌های فلسفی به کار گرفته می‌شود فرق دارد، فرق ندارد ولی کارکرد آن فراتر از اینهاست ... منطق یکی از جنود عقل است ... عقل کارش عبرت گرفتن است و برای عبرت گرفتن از منطق و شواهد تجربی و غیره نیز استفاده می‌کند ... شما نفس خودتان را با نگاه عبرت‌آموز بررسی کنید تا به تدریج شناختتان از نفستان زیاد شود و کم‌کم متوجه شوید که کجا تمایلات نفسانی توجیهاتی را برایتان فراهم کرده است و کجا حرف قلبتان هست که باید به آن گوش کنید ... کار یک روز و دو روز نیست ولی می‌توان نشان داد که تقریباً تنها راه کاملاً قابل اطمینان است که می‌تواند انسان را تا مراتب بالای یقین برساند ... و معرفة النفس أنفع المعارف و من عرف نفسه فقد عرف ربّه ...

این حرفی که شما مطرح کرده اید جدید نیست و من در کتابهای نویسندگان خارجی هم دیده ام
منتهی همان ایراد بالایی را بر ان وارد کرده ام
در ضمن چگونه می خواهید ثابت کنید پیش فرضهای ذهنی بر حرف دل تاثیر نمی گذارد ؟

به قول ان دوستمان باید نظر خود را در یک مقاله ارائه دهید تا مورد نقد بزرگان قرار گیرد

باء;724939 نوشت:
پس شما معتقد هستید که در مبارزه‌ی حضرت موسی علیه‌السلام با ساحران تنها ساحران متوجه صدق دعوی نبوت حضرت علیه‌السلام شدند؟ پس حضرت علیه‌السلام که فرمودند موقع مبارزه‌ی ما در روز عید باشد که مردم جمع شوند برای چه بود؟ یا بالاتر از آن پس فرعون که خودش ساحر نبود هم عجیب نبود که ایمان نیاورد و به ساحران بگوید که جز این نیست که موسی علیه‌السلام استاد ایشان باشد ... پس تمام آن معجزات فقط برای چند نفر ساحر بود ... بعید می‌دانم خودتان هم این نتایج را قبول داشته باشید ... قاعدتاً شما هم انتظار داشتید که فرعون با آن آیات البینات ایمان بیاورد انتظار نداشتید؟

خوب چرا مردم عادی و فرعون از راه دل تشخیص معجزه را ندادند ؟ ایا همه غرض داشتند ؟

باء;724939 نوشت:
مگر شما از دل دیگران خبر دارید؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

خوب طبیعیست که اصل را بر حقیقت جویی انسان می گذاریم تا غرض ورزی ان

موفق باشید

باء;724947 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
منظورتان چیست که با آن فرض افراد کمی به یقین رسیده‌اند؟ نقش آن فرض چگونه است؟

سلام بر شما

من هم با جناب پژوهشگر موافقم که افراد کمی به یقین رسیده اند
زیرا وقتی پیامبر خدا ابراهیم ع که با خدا در تماس است و بر او وحی می شود
برای رسیدن به یقین از خدا طلب معجزه می کند وای به حال بقیه افراد

صادق;724835 نوشت:
باسلام وسپاس.
همین که در پی کشف خقیقت هستید خود دلیل بر فضل تان است بلکه هیچ فضلی بالاتر از این فضل نیست .
پس گام به گام به پیش به سوی درک اعجاز قران کریم .
در ابتدا باید گفت : قرآن از جهاتی مختلفی که بعضی را شناخته و بعضی دیگر را هنوز نشناخته ایم، معجزه است:
1. اعجاز لفظی و بیانی؛
اعجاز لفظي يعني کسي که عرب زبان است، مفاهيم و معاني حق و صحيح را در قالب الفاظي بريزد و به جامعه ارائه دهد که زبان شناسان اعتراف کنند اين نوشته ارائه شده در سطحي از فصاحت و بلاغت و رسايي و زيبايي و با محتوایی است که هيچ کس نمي تواند مثل آن را در محتوا،فصاحت و بلاغتش بياورد، حتي اگر فرد یا افراد در اعلا درجه بلاغت و زبان شناسی عربی باشند.
درک بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظي قرآن به وسيله عرب زبانان ممکن است. ما که عرب زبان نيستيم، اول بايد با آن زبان و قواعد و ادبيات و قاعده هاي آن آشنا شويم، تا رشحه ای از بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظي قرآن را درک کنيم.
براي ما که فارسي زبان هستيم ،متن گلستان داراي فصاحت کم نظيري است ،يعني واژه هاي انتخاب شده و اسلوب کلام و گيرايي و محتوای آن و...، به گونه اي است که خواننده را ميخکوب
مي کند. قرآن از چنين فصاحت و بلاغتي در سطح بي نهايت و بي نظير برخوردار است. اين است اعجاز لفظي قرآن. ما هم زیاد روی آن مانور نمی دهیم ،چون خودمان هم مثل شما فارسی زبان هستیم و این وجه اعجاز قرآن را زیاد درک و لمس نمی کنیم.
2. آورنده قرآن؛
دليل دیگر آسماني و معجزه بودن قرآن توجه به شخصيت آورنده قرآن، یعنی پيامبر و وضعيت اجتماع اوست. پيامبر به شهادت همه کساني که او را مي شناسند و می شناختند، حتي آنان که او را در ادعاي نبوت دروغگو مي شمردند، در محيطي به دنيا آمد که خواندن و نوشتن در آن جا رواج نداشت و فضيلت شمرده نمي شد. او هم خواندن و نوشتن نمي داند و هيچ گاه نزد کسي براي يادگيري علم و دانش و خواندن و نوشتن و...زانوي شاگردي به زمين نزده است. تا چهل سالگي در اين اجتماع زندگي کرده، ولي هيچ گاه سخني علمي از او شنيده نشده است. در محيط اطراف او هم از علم و دانش خبري نيست. کتاب هاي آسماني پيامبران گذشته هم، حاوي معارف و احکامي است که با آنچه او در قرآن آورد، ناسازگاري دارند. معلوم مي شود کتاب او اقتباس از کتاب هاي گذشتگان نيست ....
حالا چنين کسي به ناگاه کتابي مي آورد که همه اهل علم و سخن شناسان زمان آن را عجيب و بديع و بي سابقه مي دانند. اين کتاب پر از معارفي است که بشر تا آن روز از شناخت آن ناتوان بوده و بزرگان اهل علم و فهم از آن روز تا امروز در مقابل عظمت آن کتاب زانو مي زنند. به حقانيت معارفش اقرار و اعتراف مي کنند و...، آيا اين خود دليل قطعي بر آسماني بودن نيست؟
3. نبودن اختلاف و منافات در آیات و سوره های آن؛
این کتاب اعلام کرده برای هدایت جان و روح بشر به زندگی سعادتمندانه است. قوانین آن هم برای اداره صحیح دنیا در راستای آخرت است. آیا این که امروز بعد از نزدیک به پانزده قرن بشر نتوانسته در صدر و ذیل این کتاب تناقضی بیابد، دلیل بر آسمانی بودن و معجزه بودن نیست؟ آیا این که هدایتگری های قران در انسان شناسی و روانشناسی و جامعه شناسی و رهنمود های روحی و روانی او را علم امروز تایید می کند و با پیشرفت علم بشر در این زمینه ها، هر روز ورقی از معارف روحی و روانی و هدایتی قرآن کشف می گردد و هیچ موردی را علم رد نکرده و جز تایید نیست، نشان آسمانی بودن و معجزه نیست؟ به بیان خود قرآن :
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا؛(1)
آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند.
4. محال بودن افترای به خدا از جانب خداترسی مانند پیامبر؛
پیامبران نه داعيه اي بر دروغگويي داشتند و نه ايمان فوق العاده آنان به خدا و قيامت و معاد به آنان اجازه دروغ بستن به خدا را مي داد؛ بنا بر اين وقتي شخصيتي مانند پیامبر اسلام که در محیط فساد و فحشا و دروغ و مکر عربستان پیش از بعثت به "امین و صادق" معروف است، ، اعلام مي کند اين کتابي که آورده، آسماني است، اين دليل محکمي بر آسماني بودن آن است. آیا این گونه نیست؟ قرآن به زبان پیامبر این حقیقت را این گونه اعلام می کند:
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيم؛ (2)
هنگامى كه آيات روشن ما بر آن ها خوانده مى‏شود، كسانى كه ايمان به لقاى ما (و روز رستاخيز) ندارند مى‏گويند: «قرآنى غير از اين بياور، يا آن را تبديل كن! (و آيات نكوهش بت ها را بردار)» بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم .فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود، پيروى مى‏كنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) مى‏ترسم!»
اين که اين کتاب براي اولين بار در تاريخ نبوت اعلام مي کند آسماني هستم و اگر باور نداريد، يک سوره مثل من بياوريد و از زمان نزول و اعلام این هماوردطلبی تا امروز با همه مخالفتي که با قرآن شده، هيچ کس نتوانسته سوره اي مانند سوره هاي قرآن بياورد، نشانه ای آشکار بر آسماني بودن آن نمی باشد؟
اخبار علمي و اخبار غیبی از گذشتگان و آیندگان که در قرآن فراوان هست، نشان از آسمانی بودن آن برای اهل علم و دانشمندان امروز نیست؟

پی نوشت ها:
1. نساء (4) آیه 82.
2. یونس (10) آیه 16.

سلام بر شما و تشکر

بزرگوار من قبول دارم که اگر از این جنبه هایی که شما فرمودین به قران نگاه کنیم قران چیزی شبیه معجزه است
ولی مشکل من و فکر می کنم بیشتر افراد مربوط به محتوای قران است
که در تاپیکهای مختلف در باره ان صحبتهای زیادی شده است

موفق باشید

موضوع قفل شده است