جمع بندی شبهات در مورد اسم الله و ارتباط آن با هویت مطلقه

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهات در مورد اسم الله و ارتباط آن با هویت مطلقه

سلام

در تفسیر سورهٔ حمد که ناتمام ماند آیت الله خمینی فرمود: اولین تجلی مقام ذات (هویت مطلقه) اسم الله است. حال شبهاتی در این مورد هست:

1) آیا تمام تجلیات هویت مطلقه و مقام ذات فعل خدا هستند؟

2) آیا فعل خدا محدود است یا نامحدود؟

3) اگر اسم الله اولین تجلی است و فعل خداست آیا محدود است یا نامحدود؟

4) چرا تنزیه متوجه اسم الله که اولین تجلی است می شود و متوجه خود مقام ذات نیست مثلا بهتر نیست بگوییم سبحان الهو نه سبحان الله چون مقام ذات لایق تنزیه است نه تجلیات؟

باتشکر

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صادق

Seyyed*;719942 نوشت:
سلام

در تفسیر سورهٔ حمد که ناتمام ماند آیت الله خمینی فرمود: اولین تجلی مقام ذات (هویت مطلقه) اسم الله است. حال شبهاتی در این مورد هست:

1) آیا تمام تجلیات هویت مطلقه و مقام ذات فعل خدا هستند؟

2) آیا فعل خدا محدود است یا نامحدود؟

3) اگر اسم الله اولین تجلی است و فعل خداست آیا محدود است یا نامحدود؟

4) چرا تنزیه متوجه اسم الله که اولین تجلی است می شود و متوجه خود مقام ذات نیست مثلا بهتر نیست بگوییم سبحان الهو نه سبحان الله چون مقام ذات لایق تنزیه است نه تجلیات؟

باتشکر

باسلام وتشکر .
1- تجلی گاهی در مقام ذات بر ذات است گاهی در مقام ذات بر مقام اسما وصفات است گاهی تجلی در مقام فعل است که بعد از دو مرحله یاد شده است .
با توجه به این نکته باید گفت : تجلیات فعلی حق تعالی جز فعل اوست ونه هر تجلی مثلا تجلی ذات بر ذات ویابر اسما و صفات که قبل از مقام فعل است وجز تجلی فعلی محسوب نمی شود .
2- فعل خدواند از آن نظر که به خدا وند نسبت دارد نا محدود است . ولی از آن نظر که موجود ممکن الوجود و مخلوق اوست متناهی است چون وجودات ممکنه محدود ومتناهی اند .
3- اسم الله ( الله ذاتی ونه اسمی ) تجلی از مقام هویت مطلقه غیبیه است که اسم ورسمی برای آن نیست . وفوق مقام فعل وتجلی فعلی به مفهوم مصطلح است .در نتیجه از محدودیت منزه است .
4- مقام ذات و همه تجلیات او شایسته تنزیه وتقدیس اند .
ومقام هویت در غیب مطلق قرار دارد و منزه از آن است که مورد شناخت و معرفت کسی قرار گیرئد تا اورا تسبیح نمایند .
در توضیح مسله باتید گفت :
عقل و خرد آدمی از شناخت کُنه حقیقت او عاجز است، دلیلش آن است که عقل آدمی محدود است. موجود محدود نمی‌تواند هستی نامحدود خداوند را به طور کامل درک کند و کنه ذات او را بشناسد ،چه اینکه شناخت و علم به چیزی ، به معنای احاطه به آن شیء معلوم است، هرگز موجود ممکن الوجود و محدود نمی‌تواند بر خداوند احاطه علمی پیدا کند.
عنقای ذات متعالی خداوند بلندتر از آن است که به گمان و کمند عقل آدمی گرفتار شود. امام صادق(ع) در کلامی درس‌آموز فرمود:
«یا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم یشبعه وبصرک لو وضع علیه خرق أبرة لغطّاه تردید أن تعرف بهما ملکوت السموات والأرض، إن کنت صادقاً فهذه الشمس خلقٌ من خلق الله فان قدرت أن تملأ عینیک منها فهو کما تقول؛ (1) ای فرزند آدم !اگر قلب تو را مرغی بخورد، سیر نمی‌شود. اگر تکه از حبه‌ای بر چشم شما گذاشته شود، تمام آن را می‌پوشاند. آیا با چنین ابزار شناخت، می‌خواهی ملکوت هستی را به طور کامل بشناسی؟! اگر در این آفتاب که مخلوقی از مخلوقات خداوند است، به طور مستقیم و با چشمان باز، توانستی نگاه نمایی، ملکوت هستی را نیز به طور کامل خواهی شناخت!».
طبق این کلام نورانی معلوم می‌شود، انسان نه تنها هستی متعالی خداوند را به طور کامل نمی‌تواند بشناسد، بلکه هویت کامل مخلوقی از مخلوقات او را نمی‌تواند به طور کامل شناسایی نماید. و این حقیقتی است که قرآن کریم خطاب به آدمیان فرمود:
«وما اُوتیتُم مِنَ العِلمِِ إلاّ قَلیلاً؛ (2) از علم جز اندک چیزی نمی‌دانید».
بنا بر این نه تنها کنه ذات خداوند براى آدمی مجهول است، بلکه حقیقت بسیارى از موجودات این جهان که دور و بر ما را گرفته است، براى ما مجهول مى باشد. هرگز بشر به حقیقت «حیات و زندگى» پى نبرده است; کنه قسمت زیادى از موجودات براى ما روشن نیست. فقط آن ها را با آثار ویژه خود مى شناسیم و از ذات و هویّت واقعى آن ها بى خبریم. انتظار اطّلاع بر واقعیّت تمام اشیاى جهان، از بشر محدود که با ابزار بسیار محدودى مجهّز است، انتظار بى جایى است. اصولا فکر ما همچون پیمانه اى است و ذات نامحدود پروردگار همچون اقیانوس بیکران، آیا اقیانوس را مى توان در پیمانه جاى داد؟
با توجه به آنچه بیان شد، معلوم گردید که این که رسو ل خدا فرمود : «ما عرفناک حق معرفتک؛ (3) آن طور که شایسته توست تو ر ا نشناختم»، ناظر به شناخت کنه ذات است که مقدور هیچ کسی نیست.
اما آن چه از رسول خدا با امیر مومنان در باره معرفت الهی نقل شده ناظر به شناخت پایین تر از کنه ذات است؛ باید توجه داشت که خداوند برای انسان نه مجهول مطلق است، و نه معلوم مطلق؛ لذا امیر مومنان فرمود:
" لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ (4) عقول را به تعیین نمودن صفات الهی (درک تمام حقیقت آن) راه نیست، اما از مقدار لازم از معرفت نیز بی‌بهره نیست و مانعی برای آن وجود ندارد". ولی در این میان وجود پیامبر و امیر مومنان کامل ترین شناخت را نسبت به حق تعا لی داشته اند که هیچ کسی به اندازه آن ها به خداوند معرفته نداشته اند. چه این بر اساس آنچه اشاره شد بخصوص حدیث امام صادق (ع) نه تنها شناخت کنه و حقیقت ذات باری تعالی بلکه شناخت ذات و کنه حقایق دیگر نیز برای انسان به طور کامل میسور نیست و آنچه انسان از پدیده ها می داند و یا با علوم تجربی و مانند آن کشف می کند، اعراض و خواص آن ها است ونه کنه حقیقت وجود شان .

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، نشر دار الکتب لاسلامیه تهران، 1388 ق، ج 2، ص 93.
2. اسراء (17) آیه 85.
3. مجلسی، محمد باقر، مرآت العقول، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1363 ش ، ج 8، ص 149.
4. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380 ش خطبه 49.

سلام
ضمن تشکر استاد صادق

برای فهم مسائل توحید راهی جزء تمسک به اهل بیت نیست چون ایشان عارف ترین بشر و مخلوقات به حق تعالی هستند.

1) فرمودین الله ذاتی و نه اسمی، تجلی مقام هویت مطلقه است که اسم و رسمی برای الله ذاتی نیست یعنی در مقام مفهوم، هویت مطلقه و الله ذاتی دو چیز هستن ولی در مقام واقع و مصداق یکی ان؟ یعنی چه بگیم الله ذاتی چه هویت مطلقه و غیب الغیوب فرقی نداره؟

2) اصلا تجلی و ظهور ذات برای ذات چه مفهومی داره؟ تجلی ذات به ذات برای خود ذات دیگه تجلی و ظهور نیست بلکه علم حضوریست چون تجلی یعنی ظهوری از حقیقت مطلق غیبی به اندازه وسع متجلی.

3) چرا صادر اول حقیقت محمدیه است و نه اسم اعظم الله؟ چون اولیت صدور نسبت به هویت مطلقه ملاکه؟

Seyyed*;721540 نوشت:
سلام
ضمن تشکر استاد صادق

برای فهم مسائل توحید راهی جزء تمسک به اهل بیت نیست چون ایشان عارف ترین بشر و مخلوقات به حق تعالی هستند.

1) فرمودین الله ذاتی و نه اسمی، تجلی مقام هویت مطلقه است که اسم و رسمی برای الله ذاتی نیست یعنی در مقام مفهوم، هویت مطلقه و الله ذاتی دو چیز هستن ولی در مقام واقع و مصداق یکی ان؟ یعنی چه بگیم الله ذاتی چه هویت مطلقه و غیب الغیوب فرقی نداره؟

2) اصلا تجلی و ظهور ذات برای ذات چه مفهومی داره؟ تجلی ذات به ذات برای خود ذات دیگه تجلی و ظهور نیست بلکه علم حضوریست چون تجلی یعنی ظهوری از حقیقت مطلق غیبی به اندازه وسع متجلی.

3) چرا صادر اول حقیقت محمدیه است و نه اسم اعظم الله؟ چون اولیت صدور نسبت به هویت مطلقه ملاکه؟

باسلام وسپاس .
1 - بی تردید چنین است چون آن حضرات به تبع پیغمبر مصداق این سخن اند :
مقام شان چنان بالای بالا ست
دو گز کمتر حضور حق تعالا ست .
2 - بر ای هویت مطلقه ومقام غیب الغیوبی اسم ورسمی نیست .
ونه برای الله ذاتی چون الله ذاتی مقام ظهور آن هویت است ونه مقام بطون او .
3 - در آموزه های اهل بیت ع آمده : یا من دل ذاته بذاته = ......
تجلی ذات برای ذات فوق مقام علم است چون علم در مقام ظهور پیدا می شود آن جا از علم اثری وخبری نیست ..
4 - گرچه باطن حقیقت محمدیه همان اسم اعظم است .
ولی به لحاظ دیگر حقیقت محمدی ظهور وتجلی اسم اعظم است قبل از آن صدور معنا ندارد .

صادق;722171 نوشت:
باسلام وسپاس .
1 - بی تردید چنین است چون آن حضرات به تبع پیغمبر مصداق این سخن اند :
مقام شان چنان بالای بالا ست
دو گز کمتر حضور حق تعالا ست .
2 - بر ای هویت مطلقه ومقام غیب الغیوبی اسم ورسمی نیست .
ونه برای الله ذاتی چون الله ذاتی مقام ظهور آن هویت است ونه مقام بطون او .
3 - در آموزه های اهل بیت ع آمده : یا من دل ذاته بذاته = ......
تجلی ذات برای ذات فوق مقام علم است چون علم در مقام ظهور پیدا می شود آن جا از علم اثری وخبری نیست ..
4 - گرچه باطن حقیقت محمدیه همان اسم اعظم است .
ولی به لحاظ دیگر حقیقت محمدی ظهور وتجلی اسم اعظم است قبل از آن صدور معنا ندارد .

سلام
1) فرمودین تجلی ذات برای ذات فوق علم هست پس مقصود از اسماء ذاتیه علم و قدرت و حیات چیه؟ آیا اسماء ذاتیه هم مثل الله ذاتی مادون هویت مطلقه هستن؟

2) بعد ظهور ذات برای ذات چه معنی داره؟ مگه غیر از اینه که ظهور نسبت به ماسوای حق مفهوم داره وگرنه ظهور خودش برای خودش معنی نداره؟

3) دقیقا تفاوت الله ذاتی با هویت مطلقه و نسبت الله ذاتی با ماسوی الله چیه ممنون میشم توضیح بدین رفع ابهام بشه؟

Seyyed*;722653 نوشت:
سلام
1) فرمودین تجلی ذات برای ذات فوق علم هست پس مقصود از اسماء ذاتیه علم و قدرت و حیات چیه؟ آیا اسماء ذاتیه هم مثل الله ذاتی مادون هویت مطلقه هستن؟

2) بعد ظهور ذات برای ذات چه معنی داره؟ مگه غیر از اینه که ظهور نسبت به ماسوای حق مفهوم داره وگرنه ظهور خودش برای خودش معنی نداره؟

3) دقیقا تفاوت الله ذاتی با هویت مطلقه و نسبت الله ذاتی با ماسوی الله چیه ممنون میشم توضیح بدین رفع ابهام بشه؟

باسلام .
به گفته حافظ :
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته بتحقیق نخواهی داست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند وبس
نه که هرکه ورقی خواند معانی داست .

1 - علم وقئرت وحیات ومانند آن از اسمایی ذاتیه اند ونه خود ذات . هویت غیبی فوق مقام ذات است .
2 - ظهور ذات برای ذات = یامن دل ذاته بذاته . ( از باب مثال مثل ظهور ذات شما برای خودت با علم حضوری )
3- هویت مطلقه همان ذات مطلق است . واین غیر از هویت غیبیه است . الله ذاتی خالق وعلت ماسوی الله است .

سلام
استاد صادق عزیز در یک تقسیم بندی مراتب حق و ظهورات اینگونه گفته اند:

هو هویت (غیب الغیوب) که اصلا مقام نیست.

مقام احدیت

مقام واحدیت

مقام مشیت

حال سوال این است که اسم اعظم الله چه ذاتی چه فعلی جزء کدام مرتبه است؟

حقیقت محمدیه جزء کدام از مراتب بالاست؟

Seyyed*;722977 نوشت:
حال سوال این است که اسم اعظم الله چه ذاتی چه فعلی جزء کدام مرتبه است؟

حقیقت محمدیه جزء کدام از مراتب بالاست؟


الله اسم نیست بلکه بدل است و رحمن نیز چنین است .لذا جایز نیست کسی اسم فرزندش را رحمن یا الله بگذارد .در روایتی که در تو حید صدوق در باب اسما الله آمده است میگوید که خداوند نود و نه اسم دارد ولی صد اسم را میشمارد و این نشان دهنده آن است که الله را جزء اسماء الله بشمار نیاورده است . وهمچنین در دعای جوشن کبیر هزارو یک اسم آمده است که اگر الله را به شمار نیاوریم میشود هزار اسم .
همه اسماء الله اسم اعظم است اگر بنا باشد اسمی از بین اسماء الله انتخاب کنیم که اعظم باشد لاجرم باید اسمی انتخاب کنیم که اصغر باشد.اگر انسان به مقامات عالیه برسد همه ی اسماء برای او اسم اعظم میشود.در زیارت جامعه کبیره خطاب به ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام میخوانیم "اسمائکم فی الاسماء" یعنی اسم ها ی شما اهل بیت درون اسماء خداست یعنی اسمهای خدا محیط بر اسمهای شما هستند و اگر کسی به شما توسل جوید و شما را صدا کند به این معنی است که خدا را با تمام اسمهایش صدا زده و به این معنی است که تنها کسی شما را صدا میزند و به شما توسل میجوید که تمام اسمهای خداوند را درک کرده باشد.
ما احلی اسمائکم و اکرم انفسکم...
http://sadeghin.net/Download/Audio/MahfeleOns/1389-10-3.mp3

عين الحيات;723043 نوشت:
الله اسم نیست بلکه بدل است و رحمن نیز چنین است .لذا جایز نیست کسی اسم فرزندش را رحمن یا الله بگذارد .در روایتی که در تو حید صدوق در باب اسما الله آمده است میگوید که خداوند نود و نه اسم دارد ولی صد اسم را میشمارد و این نشان دهنده آن است که الله را جزء اسماء الله بشمار نیاورده است . وهمچنین در دعای جوشن کبیر هزارو یک اسم آمده است که اگر الله را به شمار نیاوریم میشود هزار اسم .
همه اسماء الله اسم اعظم است اگر بنا باشد اسمی از بین اسماء الله انتخاب کنیم که اعظم باشد لاجرم باید اسمی انتخاب کنیم که اصغر باشد.اگر انسان به مقامات عالیه برسد همه ی اسماء برای او اسم اعظم میشود.در زیارت جامعه کبیره خطاب به ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام میخوانیم "اسمائکم فی الاسماء" یعنی اسم ها ی شما اهل بیت درون اسماء خداست یعنی اسمهای خدا محیط بر اسمهای شما هستند و اگر کسی به شما توسل جوید و شما را صدا کند به این معنی است که خدا را با تمام اسمهایش صدا زده و به این معنی است که تنها کسی شما را صدا میزند و به شما توسل میجوید که تمام اسمهای خداوند را درک کرده باشد.
ما احلی اسمائکم و اکرم انفسکم...
http://sadeghin.net/Download/Audio/MahfeleOns/1389-10-3.mp3

اگه الله اسم نیست پس چیه؟ هویت مطلقه است؟ چون ما جزء ذات اقدس اله و ظهورات او چیزی نداریم الله یا باید اسم و ظهور باشه یا ذاتی که لا اسم و ولارسم هست حالا شما میگید کدامه؟ چرا؟

ا

Seyyed*;722977 نوشت:
هو هویت (غیب الغیوب) که اصلا مقام نیست.

مقام احدیت

مقام واحدیت

مقام مشیت

حال سوال این است که اسم اعظم الله چه ذاتی چه فعلی جزء کدام مرتبه است؟

حقیقت محمدیه جزء کدام از مراتب بالاست؟

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی از ورود به بحث جنابعالی عذر خواهم و نکاتی در مورد سؤال با اجازه از محضر شریفتان عرض می کنم:

همه این مقامات یک حقیقت به اعتبارات گوناگونند.

صرف الوجود اگر ملاحظه شود بنفسه به شرط عدم ملاحظه صفات مندمج در آن و بدون آنچه لازمه ذات از صفات و اسماء و اعیان ثابته است

این مرتبه را"غیب الغیوب" و "هویت مطلقه" و "جمع الجمع" و "حقیقة الحقایق" می نامند.

به این مرتبه در اصطلاح عرفاء "عنقا" و "سیمرغ" گویند که مجهول الکنه و مجهول الهویه است.

عنقا شکار کس نشود دام باز گیر

کانجا همیشه باد به دست است دام را

گاهی صرف الوجود ملاحظه می شود بما هو جامع لحقائق الصفات به نحو جمع و اندماج، به این اعتبار "مرتبه اخدیت" است که در این مرتبه ذات با ملاحظه صفات بنحو جمع و وحدت

ملاحظه می شوند بدون تمیز و تعین صفتی از صفت دیگر.

این مرتبه در حقیقت و بالذات با مرتبه سابق فرقی ندارد بلکه به لحاظ اعتبار مختلف است و الا ذات اقدس بذاته مصداق جمیع نعوت کمالیه است.

اما مرتبه"واحدیت" یا"فیض اقدس" مرتبه امتیاز اسماء و صفات است و انتشاء کثرت به ملاحظه این مقام است.

حقیقت محمدیه صلی الله علیه و اله جامع بین احدیت و واحدیت است یعنی: لا بشرط از ملاحظه بشرط لای اسماء و صفات

و لا بشرط از ملاحظه بشرط اسماء و صفات.

مقام مشیت: وجود چنانچه به واسطه فعل حق تعالی به اشراق در اعیان ثابته،متحقق به وجود خارجی گردد،این وجود گسترده ی الهی که لا بشرط از تحدد

و تقید است،مشیت فعلیه نامیده می شود،همان وجود منبسط یا مقام استجلاء و إظهار.

منبع:(توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی،حضرت علامه طهرانی)

حبیبه;723074 نوشت:
ا

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی از ورود به بحث جنابعالی عذر خواهم و نکاتی در مورد سؤال با اجازه از محضر شریفتان عرض می کنم:

همه این مقامات یک حقیقت به اعتبارات گوناگونند.

صرف الوجود اگر ملاحظه شود بنفسه به شرط عدم ملاحظه صفات مندمج در آن و بدون آنچه لازمه ذات از صفات و اسماء و اعیان ثابته است

این مرتبه را"غیب الغیوب" و "هویت مطلقه" و "جمع الجمع" و "حقیقة الحقایق" می نامند.

به این مرتبه در اصطلاح عرفاء "عنقا" و "سیمرغ" گویند که مجهول الکنه و مجهول الهویه است.

عنقا شکار کس نشود دام باز گیر

کانجا همیشه باد به دست است دام را

گاهی صرف الوجود ملاحظه می شود بما هو جامع لحقائق الصفات به نحو جمع و اندماج، به این اعتبار "مرتبه اخدیت" است که در این مرتبه ذات با ملاحظه صفات بنحو جمع و وحدت

ملاحظه می شوند بدون تمیز و تعین صفتی از صفت دیگر.

این مرتبه در حقیقت و بالذات با مرتبه سابق فرقی ندارد بلکه به لحاظ اعتبار مختلف است و الا ذات اقدس بذاته مصداق جمیع نعوت کمالیه است.

اما مرتبه"واحدیت" یا"فیض اقدس" مرتبه امتیاز اسماء و صفات است و انتشاء کثرت به ملاحظه این مقام است.

حقیقت محمدیه صلی الله علیه و اله جامع بین احدیت و واحدیت است یعنی: لا بشرط از ملاحظه بشرط لای اسماء و صفات

و لا بشرط از ملاحظه بشرط اسماء و صفات.

مقام مشیت: وجود چنانچه به واسطه فعل حق تعالی به اشراق در اعیان ثابته،متحقق به وجود خارجی گردد،این وجود گسترده ی الهی که لا بشرط از تحدد

و تقید است،مشیت فعلیه نامیده می شود،همان وجود منبسط یا مقام استجلاء و إظهار.

منبع:(توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی،حضرت علامه طهرانی)

ظاهرا این کتاب علامه طهرانی شرح مکاتبات یکی از عرفا شاید سید احمد کربلایی اگه اشتباه نکنم با مرحوم کمپانی بوده قلم سنگینه و مطالب نیاز به شرح و توضیح تفصیلی داره.

مثلا اول مطلب که میفرماید همه این مقامات یه حقیقتند به اعتبارات گوناگون یعنی وحدت بین غیب الغیوب و مظاهر قائل شده؟ درصورتیکه در دروس اسفار علامه جوادی آملی فرمود وحدت در ظهوره نه در وجود!!!

اما اینطور که به نظر میاد الله هم آیت و اسم و نشانه هویت مطلقه است و آیت الله خمینی فرمود هر اسمی به قدر وسع خودش قریب به مضمون آیت هویت مطلقه است یعنی الله ظهور مقام ذات به اندازه خودش هست حالا چرا تسبیح متوجه الله شده و متوجه هویت مطلقه نشده این هم ابهامیه که استاد صادق موشکافی نکردن و پاسخ اجمالی دادن که تمام اسما و صفات لایق تنزیه اند درصورتیکه معنای تنزیه و تسبیح زدودن هرگونه نقص و حد و تعین است درصورتیکه اسماء حتی اسماء ذاتی نسبت به هویت مطلقه تعین دارن.

بعد مقصود از اینکه گفته شده عالی ترین مرتبه سیر کمال بقاء بعد از فنا در ذات احدیت است باید موشکافی بشه یعنی چی که برای افراد عادی و غیرمعصوم هم شدنیه.

ممنون میشم دوستان و استاد صادق عزیز نظراتشون رو بگن.

Seyyed*;723260 نوشت:
حالا چرا تسبیح متوجه الله شده و متوجه هویت مطلقه نشده این هم ابهامیه که استاد صادق موشکافی نکردن و پاسخ اجمالی

ابتدا این قسمت را عرض می کنم که به نظرم اهمیتش بیشتر است:

برای اینکه ما حتی لاحدّ بودن و لا تعین را هم به هویت غیبه نسبت نمی دهیم همین نام گذاری هم به هویت غیبیه از سر ناچاری است

بنابراین تسبیح که رفع حد و تعین از ذات است خودش برای آن هویت غیبیه حدّ می شود!

حتی رفع حدّ هم خودش یک نوع حد، است بنابراین تسبیح را به آن مقام راه نیست.

Seyyed*;723260 نوشت:
مثلا اول مطلب که میفرماید همه این مقامات یه حقیقتند به اعتبارات گوناگون یعنی وحدت بین غیب الغیوب و مظاهر قائل شده؟ درصورتیکه در دروس اسفار علامه جوادی آملی فرمود وحدت در ظهوره نه در وجود!!!

مفهوم وحدت وجود از منظرهای مختلف تعاریف متفاوتی شده است،که تعریف حق و قول برگزیده ملا صدرا وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است یا همان وحدت موجود و کثرت مظاهر است

و با سخن علامه منافاتی ندارد.

Seyyed*;723260 نوشت:
اما اینطور که به نظر میاد الله هم آیت و اسم و نشانه هویت مطلقه است و آیت الله خمینی فرمود هر اسمی به قدر وسع خودش قریب به مضمون آیت هویت مطلقه است یعنی الله ظهور مقام ذات به اندازه خودش هست

در این نقل قولهایی که فرمودید هیچ منافاتی نیست،اعتبارات متفاوتند،همان پاسخ فوق مشکل را حل می کند

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته بتحقیق ندانی داست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند وبس
نه که هر که ورقی خواند معانی دانست

( حافظ)

Seyyed*;723260 نوشت:
بعد مقصود از اینکه گفته شده عالی ترین مرتبه سیر کمال بقاء بعد از فنا در ذات احدیت است باید موشکافی بشه یعنی چی که برای افراد عادی و غیرمعصوم هم شدنیه.

اشکال کجاست؟

حبیبه;723292 نوشت:
ابتدا این قسمت را عرض می کنم که به نظرم اهمیتش بیشتر است:

برای اینکه ما حتی لاحدّ بودن و لا تعین را هم به هویت غیبه نسبت نمی دهیم همین نام گذاری هم به هویت غیبیه از سر ناچاری است

بنابراین تسبیح که رفع حد و تعین از ذات است خودش برای آن هویت غیبیه حدّ می شود!

حتی رفع حدّ هم خودش یک نوع حد، است بنابراین تسبیح را به آن مقام راه نیست.
....

آخه مظاهر متعین هم مصداق مفهوم تسبیح نیستند عقلا. ما باید این وسط چکار کنیم خود ذات منزه از تسبیح ماست و فقط خود ذات و هویت مطلقه شایسته تسبیح خود است و مظاهر هم مصداق مفهوم تسبیح نیستن چون از هر عیبی پاک و از هر نقصی منزه است مصداقش نباید تعین داشته باشه ولی اسماء و صفات نسبت به ذات متعین اند.

باید چکار کرد؟ راه حل چیه؟

Seyyed*;723438 نوشت:
آخه مظاهر متعین هم مصداق مفهوم تسبیح نیستند عقلا. ما باید این وسط چکار کنیم خود ذات منزه از تسبیح ماست و فقط خود ذات و هویت مطلقه شایسته تسبیح خود است و مظاهر هم مصداق مفهوم تسبیح نیستن چون از هر عیبی پاک و از هر نقصی منزه است مصداقش نباید تعین داشته باشه ولی اسماء و صفات نسبت به ذات متعین اند.

باید چکار کرد؟ راه حل چیه؟

وجود اندر کمال خویش ساری است

تعین ها امور اعتباری است

وقتی می گوئیم ذات واجب تعالی صرف الوجود است و وحدت او حقیقت اوست یعنی تعینات، اعتباریات هستند.

تسبیح در واقع تنزیه ذات اقدس اله از اعتبارات عقلی و حدود و تقیدات است.

تعین اسماء و صفات نسبت به ذات اعتباری است و حدود عدمی است.

باز تکرار شود بد نیست:تسبیح عینا یعنی تنزیه از این حدود عدمی و اعتبارات عقلی!

حبیبه;723463 نوشت:

...
تسبیح در واقع تنزیه ذات اقدس اله از اعتبارات عقلی و حدود و تقیدات است.
...

خوب حرف منم همینه میگم تسبیح باید متوجه ذات اقدس اله همان هویت مطلقه باشه. سبحان الهو درسته نه سبحان الله البته در مقام بحث نه اینکه بخوام حکم تعبدی صادر کنم. به هر حال نمیشه گفت مشاهدات قلبی اسماء و صفات امور اعتباری و عقلیه!!! کسانی که مشاهده کردن گفتن اسماء نسبت به ذات تعین دارن نه کسانی که کتاب خواندن.

Seyyed*;723565 نوشت:
خوب حرف منم همینه میگم تسبیح باید متوجه ذات اقدس اله همان هویت مطلقه باشه

منظور بنده از ذات اقدس اله هویت غیبیه نیست،که آن مرتبه لا حد و لا رسم له و نه اشاره عقلی به آن می شود.

تسبیح از حدود و تعینات می شود،در مرتبه ذات که تعینی نیست تا از آن تنزیه شود،اکتناه ذات امکان ندارد!

حبیبه;723574 نوشت:
منظور بنده از ذات اقدس اله هویت غیبیه نیست،که آن مرتبه لا حد و لا رسم له و نه اشاره عقلی به آن می شود.

تسبیح از حدود و تعینات می شود،در مرتبه ذات که تعینی نیست تا از آن تنزیه شود،اکتناه ذات امکان ندارد!

خوب ما هم اقرار به این نبودن تعین در مقام ذات داریم. یعنی تبیسح ما خودش عبادت و ثنای حضرت حقه. به هر حال اگه تسبیح هم که رفع تعین و حد میکنه به قول استاد صادق و شما خودش بشه تعین و حد تناقض بین مفهوم و مصداق ایجاد میشه درصورتیکه خود ذات اقدس اله تسبیح رو به ما یاد داده و از علم و حکمت خدا به دوره چیزی به ما یاد بده که متناقض باشه.

Seyyed*;723788 نوشت:
خوب ما هم اقرار به این نبودن تعین در مقام ذات داریم. یعنی تبیسح ما خودش عبادت و ثنای حضرت حقه. به هر حال اگه تسبیح هم که رفع تعین و حد میکنه به قول استاد صادق و شما خودش بشه تعین و حد تناقض بین مفهوم و مصداق ایجاد میشه درصورتیکه خود ذات اقدس اله تسبیح رو به ما یاد داده و از علم و حکمت خدا به دوره چیزی به ما یاد بده که متناقض باشه.

"سبحان ربک رب العزة عما یصفون" /آیه

"یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض"/آیه

"سبوح قدوس رب الملائکة والروح"/قسمتی از دعای مروی از امام صادق علیه السلام که گفته شده است خداوند به آدم علیه السلام تعلیم فرمود.

این سه را مقایسه بفرمائید.

یک وقت این تسبیح ناظر به جنبه عبودیت ماست و رفع دوبینی و تثلیث و غیره، خفی یا جلی اش!(سبحان ربک رب العزة عما یصفون)

از یک منظر کل عالم تکوین و ما سوی الله با اظهار نقص خویش کمال او را فریاد می زنند،این در بیان نورانی(یسبح لله ما فی السموات و الارض)

حضرت علی علیه السلام هم هست:" کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَهِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ ..."

و از منظر دیگر این تنزیه و تسبیح ذاتی می گردد،یعنی همان "لمن الملک لله الواحد القهار"،فنای همه اسماء و صفات در ذات و بقاء به او

این تحلیل ذهن قاصر حقیر است،امیدوارم اگر اشتباه می کنم استاد بزرگوار عنایت فرموده تصحیح بفرمایند.

با سپاس

Seyyed*;723071 نوشت:
اگه الله اسم نیست پس چیه؟ هویت مطلقه است؟ چون ما جزء ذات اقدس اله و ظهورات او چیزی نداریم الله یا باید اسم و ظهور باشه یا ذاتی که لا اسم و ولارسم هست حالا شما میگید کدامه؟ چرا؟

الله طبق یک نظر از اله گرفته شده است یعنی ال+اله و اله یعنی چیزی که قبل ها از شناخت او والهه و حیران است .الله یعنی چیزی که بسیار ناشناخته است و اطلاع دقیقی از او در دسترس نیست.معنی الله اکبر نیز چنین است یعنی همه تعاریفی که تا کنون از الله شده است شایسته خدا نیست بلکه خداوند بالاتر است از این که در عبارات و اشارات و جملات شناخته شود.حتی رسول خدا که عقل مطلق است فرمود :الهی ما عرفناک حق معرفتک .خدایا من تو را آن گونه که باید بشناسم نشناخته ام .

http://www.askdin.com/thread51058.html
سوال :
شبهات در مورد اسم الله و ارتباط آن با هویت مطلقه ؟

پاسخ :
باسلام وتشکر .
1- تجلی گاهی در مقام ذات بر ذات است گاهی در مقام ذات بر مقام اسما وصفات است گاهی تجلی در مقام فعل است که بعد از دو مرحله یاد شده است .
با توجه به این نکته باید گفت : تجلیات فعلی حق تعالی جز فعل اوست ونه هر تجلی مثلا تجلی ذات بر ذات ویابر اسما و صفات که قبل از مقام فعل است وجز تجلی فعلی محسوب نمی شود .
2- فعل خدواند از آن نظر که به خدا وند نسبت دارد نا محدود است . ولی از آن نظر که موجود ممکن الوجود و مخلوق اوست متناهی است چون وجودات ممکنه محدود ومتناهی اند .
3- اسم الله ( الله ذاتی ونه اسمی ) تجلی از مقام هویت مطلقه غیبیه است که اسم ورسمی برای آن نیست . وفوق مقام فعل وتجلی فعلی به مفهوم مصطلح است .در نتیجه از محدودیت منزه است .
4- مقام ذات و همه تجلیات او شایسته تنزیه وتقدیس اند .
ومقام هویت در غیب مطلق قرار دارد و منزه از آن است که مورد شناخت و معرفت کسی قرار گیرئد تا اورا تسبیح نمایند .
در توضیح مسله باتید گفت :
عقل و خرد آدمی از شناخت کُنه حقیقت او عاجز است، دلیلش آن است که عقل آدمی محدود است. موجود محدود نمی‌تواند هستی نامحدود خداوند را به طور کامل درک کند و کنه ذات او را بشناسد ،چه اینکه شناخت و علم به چیزی ، به معنای احاطه به آن شیء معلوم است، هرگز موجود ممکن الوجود و محدود نمی‌تواند بر خداوند احاطه علمی پیدا کند.
عنقای ذات متعالی خداوند بلندتر از آن است که به گمان و کمند عقل آدمی گرفتار شود. امام صادق(ع) در کلامی درس‌آموز فرمود:
«یا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم یشبعه وبصرک لو وضع علیه خرق أبرة لغطّاه تردید أن تعرف بهما ملکوت السموات والأرض، إن کنت صادقاً فهذه الشمس خلقٌ من خلق الله فان قدرت أن تملأ عینیک منها فهو کما تقول؛ (1) ای فرزند آدم !اگر قلب تو را مرغی بخورد، سیر نمی‌شود. اگر تکه از حبه‌ای بر چشم شما گذاشته شود، تمام آن را می‌پوشاند. آیا با چنین ابزار شناخت، می‌خواهی ملکوت هستی را به طور کامل بشناسی؟! اگر در این آفتاب که مخلوقی از مخلوقات خداوند است، به طور مستقیم و با چشمان باز، توانستی نگاه نمایی، ملکوت هستی را نیز به طور کامل خواهی شناخت!».
طبق این کلام نورانی معلوم می‌شود، انسان نه تنها هستی متعالی خداوند را به طور کامل نمی‌تواند بشناسد، بلکه هویت کامل مخلوقی از مخلوقات او را نمی‌تواند به طور کامل شناسایی نماید. و این حقیقتی است که قرآن کریم خطاب به آدمیان فرمود:
«وما اُوتیتُم مِنَ العِلمِِ إلاّ قَلیلاً؛ (2) از علم جز اندک چیزی نمی‌دانید».
بنا بر این نه تنها کنه ذات خداوند براى آدمی مجهول است، بلکه حقیقت بسیارى از موجودات این جهان که دور و بر ما را گرفته است، براى ما مجهول مى باشد. هرگز بشر به حقیقت «حیات و زندگى» پى نبرده است; کنه قسمت زیادى از موجودات براى ما روشن نیست. فقط آن ها را با آثار ویژه خود مى شناسیم و از ذات و هویّت واقعى آن ها بى خبریم. انتظار اطّلاع بر واقعیّت تمام اشیاى جهان، از بشر محدود که با ابزار بسیار محدودى مجهّز است، انتظار بى جایى است. اصولا فکر ما همچون پیمانه اى است و ذات نامحدود پروردگار همچون اقیانوس بیکران، آیا اقیانوس را مى توان در پیمانه جاى داد؟
با توجه به آنچه بیان شد، معلوم گردید که این که رسو ل خدا فرمود : «ما عرفناک حق معرفتک؛ (3) آن طور که شایسته توست تو ر ا نشناختم»، ناظر به شناخت کنه ذات است که مقدور هیچ کسی نیست.
اما آن چه از رسول خدا با امیر مومنان در باره معرفت الهی نقل شده ناظر به شناخت پایین تر از کنه ذات است؛ باید توجه داشت که خداوند برای انسان نه مجهول مطلق است، و نه معلوم مطلق؛ لذا امیر مومنان فرمود:
" لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ (4) عقول را به تعیین نمودن صفات الهی (درک تمام حقیقت آن) راه نیست، اما از مقدار لازم از معرفت نیز بی‌بهره نیست و مانعی برای آن وجود ندارد". ولی در این میان وجود پیامبر و امیر مومنان کامل ترین شناخت را نسبت به حق تعا لی داشته اند که هیچ کسی به اندازه آن ها به خداوند معرفته نداشته اند. چه این بر اساس آنچه اشاره شد بخصوص حدیث امام صادق (ع) نه تنها شناخت کنه و حقیقت ذات باری تعالی بلکه شناخت ذات و کنه حقایق دیگر نیز برای انسان به طور کامل میسور نیست و آنچه انسان از پدیده ها می داند و یا با علوم تجربی و مانند آن کشف می کند، اعراض و خواص آن ها است ونه کنه حقیقت وجود شان .

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، نشر دار الکتب لاسلامیه تهران، 1388 ق، ج 2، ص 93.
2. اسراء (17) آیه 85.
3. مجلسی، محمد باقر، مرآت العقول، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1363 ش ، ج 8، ص 149.
4. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380 ش خطبه 49.

موضوع قفل شده است