مراحل و منازل سیر و سلوک عرفا

تب‌های اولیه

196 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مراحل و منازل سیر و سلوک عرفا

بسمه تعالی

عرفا براى رسيدن به مقام عرفان حقيقى، به منازل و مقاماتى قائلند كه عملا بايد طى شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقيقى را غير ممكن مى‏ دانند.عرفان با حکمت الهى وجه مشتركى دارد و وجوه اختلافى. وجه مشترك اين است كه هدف هر دو «معرفة الله‏» است. اما وجه اختلاف اين است كه از نظر حكمت الهى، هدف خصوص معرفة الله نيست، بلكه هدف معرفت نظام هستى است آنچنانكه هست. معرفى كه هدف حكيم است نظامى را تشكيل مى ‏دهد كه البته معرفة الله ركن مهم اين نظام است، ولى از نظر عرفان هدف منحصر به معرفة الله است. از نظر عرفان معرفة الله معرفت همه چيز است، همه چيز در پوتو معرفة الله و از وجهه توحيدى بايد شناخته شود و اينگونه شناسائى فرع بر معرفة الله است.


ثانيا معرفت مطلوب حكيم، معرفت فكرى و ذهنى است، نظير معرفتى كه براى يك رياضيدان از تفكر در مسائل رياضى پيدا مى‏ شود. ولى معرفت مطلوب عارف، معرفت‏ حضورى و شهودى است، نظير معرفتى كه براى يك آزمايشگر در آزمايشگاه حاصل مى‏ شود. حكيم، طالب علم اليقين است و عارف، طالب عين اليقين.
ثالثا وسيله‏ اى كه حكيم به كار مى ‏برد عقل و استدلال و برهان است، اما وسيله اى كه عارف به كار مى‏ برد قلب و تصفيه و تهذيب و تكميل نفس است‏ حكيم مى‏ خواهد دوربين ذهن خود را به حركت آورد و نظام عالم را با اين دوربين مطالعه كند، اما عارف مى‏ خواهد با تمام وجودش حركت كند و به كنه حقيقت هستى برسد و مانند قطره اى كه به دريا مى‏ پيوندد، به حقيقت بپيوندد.


كمال فطرى و مترقب انسان از نظر حكيم در فهميدن است، و كمال فطرى و مترقب انسان از نظر عارف در رسيدن است. از نظر حكيم انسان ناقص مساوى است با انسان جاهل، و از نظر عارف، انسان ناقص مساوى است با انسان دور و مهجور مانده از اصل خويش. عارف كه كمال را در رسيدن مى ‏داند نه در فهميدن، براى وصول به مقصد اصلى و عرفان حقيقى، عبور از يك سلسله منازل و مراحل و مقامات را لازم و ضرورى مى‏ داند و نام آن را «سير و سلوك‏» مى ‏گذارد. سير و سلوك عبد به سوى خدا، سيرى عمودى است; نه افقى و منظور از «عمودى‏» در اين جا، عمودى در هندسه الهى است، نه در هندسه طبيعى; يعنى به «مكانت ‏برتر» راه يافتن است، نه به «مكان برتر» رفتن. از اين رو زاد و توشه اى طلب مى‏ كند تا انسان را در سير به مكانت‏ برتر كمك كند. خداوند از سير و سلوك به عنوان يك سفر صعودى و عمودى ياد مى‏ كند و در سوره «مجادله‏» مى ‏فرمايد: «
يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات‏» (سوره مجادله، آيه 11) : كسى كه سير صعودى كند، «مرتفع‏» مى‏ شود و ذات اقدس اله از اين سير به «رفع‏» ياد مى‏ كند، چنانكه در سوره «فاطر» از اين سير به «صعود» تعبير شده است: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه‏» (سوره فاطر، آيه 10) .


بنابراين، از اين دو تعبير «رفع‏» و «صعود» ، معلوم مى‏ شود كه سير و سلوك، عمودى و مكانت طلبى است، نه افقى و مكان‏ خواهى; چون سير به طرف مكان، گرچه مكان برتر باشد باز افقى است; نه عمودى و خدا از رفعت كسانى مانند حضرت ادريس (عليه السلام) كه اين سفر را پشت ‏سر گذاشته ‏اند، چنين ياد مى ‏كند:«
و رفعناه مكانا عليا» (سوره مريم، آيه 57) كه منظور از آن، مكانت عاليه است، نه مكان صورى و ظاهرى، و ذات اقدس خداوند در وصف خود نيز به عنوان كسى كه داراى درجات رفيعه است ‏ياد مى‏ كند:«رفيع الدرجات ذو العرش‏» (سوره غافر، آيه 15) . بنابراين،سير الى الله يعنى سير به طرف درجات رفيعه، و مؤمنان، از درجات رفيعه و عالمان، از درجات برتر و بيشترى برخوردارند و «كلمه طيب‏» هم به آن سمت صعود مى‏ كند، و چون كلمه طيب كه همان معرفت و عقيدت صائب است، با روح عارف معتقد عجين مى‏ گردد، بازگشت صعود عرفان و عقيده صائب به صعود عارف معتقد است.

مسالك گوناگون در تبيين سفرنامه سلوكى
همان طور كه در تبيين اخلاق مصطلح، مسالك گوناگونى وجود دارد، در تبيين مراتب سير و سلوك اخلاقى نيز انظار متفاوت است:
«محدثان‏» كه اسلام شناسى آنان بر محور نقل است، مسائل اخلاقى و سلوكى را با برداشتهاى خاصى كه از قرآن و احاديث عترت (عليهم السلام) دارند تبيين مى ‏كنند، «متكلمان‏» نيز چون نسبت ‏به اصول دين بينش كلامى دارند، اخلاق علمى و سير و سلوك عملى را به روش متكلمان تشريح مى ‏كنند; اما «حكيمان‏» چون بينششان بر مبناى حكمت متعاليه الهى است، اخلاق علمى و سير و سلوك عملى را به روال خاص حكمت تبيين مى ‏كنند و «عارفان‏» كه جهان را بر اساس ظهور اسماى الهى مشاهده مى ‏كنند، اخلاق علمى و سير و سلوك عملى را به گونه ‏اى ديگر تبيين مى‏ كنند، ولى اگر حكيم بخواهد بيانهاى عارفان را به قالب فنى در آورد كه هم از آيات و روايات دور نماند و هم از براهين عقلى مهجور نباشد، راهى را كه محقق طوسى طى كرده است مى‏ تواند معيار قرار دهد; خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب «اوصاف الاشراف‏» براى مراحل سير و سلوك، شش باب و براى هر باب، شش اصل ذكر كرده است، به استثناى آخرين باب كه فناى در حق است و درجات و فصول آن نامحدود و ناپيدا كرانه است.


از آن جا كه تخلق، سيرى باطنى و عمودى است و سير باطنى و عمودى نيز مانند سير ظاهرى و افقى، مسافت و مسيرى دارد و مسافت و مسير را مى‏شود به درجات گوناگون تقسيم كرد، سالكان اين راه سفرنامه خود را به صورت رساله سير و سلوك، بازگو كرده ‏اند و در حقيقت، اين آداب و سنن كه در ابتدا به عنوان «زاد المسافر» مطرح است، نتيجه ره‏ آورد سالكان واصل است كه به مقصد رسيده ‏اند، و بهترين ارمغانى كه سالكان اين راه آورده‏ اند اين است كه «نشانه‏» هر منزلى را به خوبى ارائه داده ‏اند. كسى كه براى اولين بار اين راه را طى مى‏ كند آن را بدون نام و نشان مى‏ پيمايد و علايم آن را در خود مى‏ بيند و آنچه را كه يافت‏ به عنوان علامت و منزلگاه ذكر مى ‏كند تا براى ديگران پيمودن آن راه آسان باشد; مثلا، كوه نوردى كه قله‏ اى را فتح مى‏ كند براى اولين بار با سختى، راه ناهموار آن را طى مى‏ كند و هرجا كه براى قدم گذاشتن مناسب ببيند علامت مى نهد تا ديگران با آشنايى با اين نشانه ‏ها و علامت ها اين راه را پيموده، آن قله را فتح كنند. اوليا و انبيا (عليهم‏ السلام) بدون تعليم بشرى مبتكران سير و سلوكند و اين راه را بدون معلم بشرى با دشوارى پيموده و راههاى بسته را باز و علامت گذارى كرده‏ اند و سالكان عارف همه شاگردان آنها هستند.


سفرنامه سالكان
شاهدان سالك كوى، وسالكان شاهد غيب وشهود، مراحل سفر را به چهار مرحله تقسيم كرده ‏اند كه در تمام مراحل آن «حق‏» حضور دارد.


اول: سفر از خلق به حق و از كثرت به وحدت.
دوم: سير از حق به حق و سفر در درياى وحدت و شهود اسماء و اوصافِ همان واحد يگانه و يكتا.
سوم: سفر از حقّ به خلق و از وحدت به كثرت آثار وافعال.
وچهارم: سير از خلق به خلق با صحابت‏ حقّ و سفر از كثير به كثير در صحبت واحد يگانه.


مراحل ياد شده عهده‏ دار ترسيم خطوط كلى ولايت و آثار ولايى آن مى ‏باشد وهمسفران اين سفر اعم از زن و مردند. در اين وَفْد به سوى حقّ هيچ فرقى بين مذكر ومؤنث نيست، وآنچه در سفر سوم و چهارم مطرح است همانا درجات گوناگون ولايت است كه هرگز بين زن ومرد در آن تفاوتى راه نداشته، چه اين كه لازمه وصول به اين درجات يا ملزوم آن، نبوت و رسالت تشريعى نيست. يعنى سفر سوم و چهارم بدون نبوت ورسالت هم تامين مى‏ شود، چون رجوع از حق به خلق و برگشت از وحدت به كثرت، گرچه نبوت اِنبائى و تعريفى را به همراه دارد ولى مستلزم نبوّت ورسالت تشريعى نمى ‏باشد. بنابراين آنچه زن از آن محروم است‏ يعنى نبوت و رسالت تشريعى، لازمه برگشت از حقّ به سوى خلق نيست و آنچه لازمه اين برگشت است، يعنى نبوّت اِنبائى و تعريفى بين زن و مرد فرقى نيست. و همين عدم تمييز بين اين دو مطلب عميق مايه داورى محروميت زن از سفر سوم و چهارم شده است. غرض آن كه پشتوانه نبوت و رسالت همانا ولايت است و در ولايت هيچ امتيازى بين زن و مرد نيست گرچه در برخى از آثار اجرايى آن كه همان نبوّت و رسالت تشريعى است‏ بين اين دو صنف فرق است.


اساس عرفان كه شهود واقع و كشف حقيقت است هم از سير وسلوك در درجات هستى نشات مى ‏گيرد و هم راهيان كوى وصال را مى‏ نگرد و هم مسير سفرهاى گوناگون را مشاهد مى‏ نمايد. بسيارى از ره‏ آوردهاى عرفان را برهان تاييد مى‏ كند، چنانكه عصاره هر دو را قرآن كه هماهنگ با برهان متين و عرفان راستين است روا و سزا مى ‏داند.آنچه عارف مى‏ نگرد اين است كه تمام اشياء هر لحظه تازه مى‏ شوند. و در اين تجدّد امتيازى بين ثابت و سيّال، مجرد و مادى نيست، و هدف همه سالكان، ديدار خداست، چنانكه سير همه كاروانيان نيز تجلى‏ هاى گوناگون حق است. تفاوت راهيان در انتخاب تجلّى خاص و نيل به اسم مخصوصى است كه هركدام مظهر ويژه آن هستند. گروهى با اسماء جمال و لطف و مهر اُنس دارند و برخى با اسماء جلال و قهر خو گرفته ‏اند. لذا حشر جماليان با بهشت و حشر جلاليان بادوزخ، و سرانجام، هركدام نام خاصى از اسماى الهى را ديدار نموده و در تحت ولايت آن نام به سر مى‏ برند. «تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد». كريمه: يا ايّها الانسان انّك كادح‏ الى ربّك كدحاً فملاقيه (انشقاق ،6) اى انسان، حقاً تو به سوى پروردگار خويش به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد.


به منزله سر فصل سفرنامه سالكان كوى حق است كه در ذيل آن گزارش كار سعيدان، به صورت دريافتِ نامه اعمال به دست راست، وپيوستن مسرورانه به جمع همراهان و اهل خود بازگو شده، و گزارش كار تبهكاران به صورت دريافت نامه اعمال از پشت‏ سر، و فرياد مرگ طلبانه در بند زنجير هاى آتشين مى باشد. هيچ امتيازى در اصل كدح و سير و تولد بين موحّد و ملحد نيست، ليكن ملحد همواره در كثرت سير كرده، و از خلق به خلق و با خلق و در خلق و براى خلق -يعنى ماده مى‏ كوشد، و در هيچ مرحله‏ اى از مراحل سفر خويش هدف اصيل و همراه راستين خود را كه حق است نمى ‏نگرد، و هرگز از وحدت آگاه نمى‏ گردد، و سر از كثرت بيرون نمى‏ آورد،بلكه چون كرم ابريشم به دور خود كه فقر و تاريكى است مى‏ تابند و خالق خويش را اصلاً نمى ‏بيند و سرانجام مظهر اضلال شده و چون شيطان مُضل سر از دوزخ در مى ‏آورد، كه باطن هر كثرت پليد و درون هر ماده بى‏ روح است. ودر اين سيرِ سقوطى فرقى بين زن ومرد نيست چون توحيد و الحاد از آنِ روح است و روح همان طورى كه مكرّراً گذشت نه از صنف ذكور است ونه از صنف اناث.


موحّد راستين نيز هماره سير خود را با حق ادامه مى ‏دهد و تمام مراحل سلوك خويش را در صحابت‏ حقّ مى‏ گذراند و هرگز كثرت را بدون شهود وحدت نمى‏ نگرد، و هيچگاه رؤيت ‏خلق حجاب شهود خالق نمى ‏شود، بلكه دائماً خلق را آيت‏ حقّ دانسته، و از اين مرآت بهره صحيح برده وجمال دل آراى خالق را در سراسر آئينه‏ هاى مينو و گيتى مى‏ نگرد و سرانجام مظهر هدايت‏ شده و چون فرشته هادى در بهشت مى ‏آرمد كه باطن هر وحدت منزّه و درون هر صورت با روح و زنده مى‏ باشد. و در اين حركت نيز هيچ امتيازى بين زن و مرد نيست، زيرا سفر حقيقى در مراحل توحيد به عهده انسانيت است كه مبرّاى از ذكورت و انوثت است.

منازل سیر و سلوک

در كتب عرفانى درباره اين منازل و مقامات به تفصيل بحث‏ شده است ابن سینا در اشارات می گوید:« اول درجات حركات العارفين ما يسمونه هم الارادة و هو مايعترى المستبصر باليقين البرهانى اوالساكن النفس الى العقد الايمانى من الرغبة فى اعتلاق العروة الوثقى فيتحرك سره الى القدس لينال من روح الاتصال. اولين منزل سير و سلوك عارفان آن چيزى است كه آن را «اراده‏» مى ‏نامند و آن عبارت است از نوعى شوق و رغبت كه در اثر برهان يا تعبد و ايمان در انسان براى چنگ زدن به دستگيره با استحكام حقيقت پديد مى ‏آيد، آنگاه روح و ضمير به جنبش مى‏ آيد تا به اتصال به حقيقت دست‏ يابد. عرفا اولا به اصلى معتقدند كه با اين جمله بيان مى‏ كنند: «النهايات هى الرجوع الى البدايات». پايانها بازگشت به آغازها است.


بديهى است كه اگر بخواهد نهايت عين بدايت باشد دو فرض ممكن است. يكى اينكه حركت روى خط مستقيم باشد و شى‏ء متحرك پس از آنكه به نقطه خاصى رسيد تغيير جهت دهد و عينا از همان راهى كه آمده است بازگردد. در فلسفه ثابت ‏شده است كه چنين تغيير جهتى مستلزم تخلل سكون است ولو غير محسوس، به علاوه اين دو حركت با يكديگر متضاد مى ‏باشند. فرض دوم اين است كه حركت روى خط منحنى باشد كه همه فواصل آن خط با يك نقطه معين برابر باشد. يعنى حركت روى قوس دايره باشد. بديهى است كه اگر حركت روى دايره صورت گيرد طبعا به نقطه مبدا منتهى مى‏ شود. شى‏ء متحرك در حركت روى دايره، اول از نقطه مبدا دور مى‏ شود و به نقطه ‏اى خواهد رسيد كه دورترين نقطه‏ ها از نقطه مبدا است. آن نقطه همان نقطه ‏اى است كه اگر قطرى در دايره ترسيم شود از نقطه مبدا، به همان نقطه خواهد رسيد. و همين كه به آن نقطه برسد، بدون آنكه سكونى متخلل شود بازگشت به مبدا (معاد) آغاز مى ‏شود.



عرفا مسير حركت از نقطه مبدا تا دورترين نقطه را «قوس نزول‏» و مسير از دورترين نقطه را تا نقطه مبدا «قوس صعود» مى‏ نامند. حركت اشياء از مبدا تا دورترين نقطه يك فلسفه دارد. آن فلسفه به تعبير فلاسفه اصل عليت است و در تعبير عرفا اصل تجلى است. به هر حال حركت اشياء در قوس نزول مثل اين است كه از عقب رانده مى ‏شوند، ولى حركت اشياء از دورترين نقطه تا نقطه مبدا فلسفه ‏اى ديگر دارد. آن فلسفه اصل ميل و عشق هر فرع به بازگشت به اصل و مبدا خويش است; به عبارت ديگر اصل فرار هر جدا شده و تنها و غريب مانده به سوى وطن اصلى خودش است. عرفا معتقدند كه اين ميل در تمام ذرات هستى و از آن جمله انسان هست ولى در انسان گاهى «كامن‏» و مخفى است، شواغل مانع فعاليت اين حس است، در اثر يك سلسله تنبهات اين ميل باطنى ظهور مى‏ كند.ظهور و بروز همين ميل است كه از آن به «اراده‏» تعبير می ‏شود.


اين اراده در حقيقت نوعى بيدارى يك شعور خفته است. عبدالرزاق كاشانى در رساله «اصطلاحات‏» كه در حاشيه شرح منازل السايرين چاپ شده است در تعريف اراده مى‏ گويد:
جمرة من نار المحبة فى القلب المقتضية لاجابة دواعى الحقيقة ‏اراده پاره آتشى است از آتش محبت كه در دل مى‏ افتد و ايجاب مى‏ كند كه انسان به بانگهاى حقيقت پاسخ اجابت دهد. خواجه عبد الله انصارى در «منازل السائرين‏» در تعريف اراده مى‏ گويد: « و هى الاجابة لدواعى الحقيقة طوعا». اراده پاسخگوئى (پاسخگوئى عملى) است كه انسان با آگاهى و اختيار به دواعى حقيقت مى‏ دهد. نكته ‏اى كه لازم است‏ يادآورى شود اين است كه اراده در اينجا اول منزل خوانده شده است. مقصود بعد از يك سلسله منازل ديگر است كه آنها را بدايات و ابواب و معاملات و اخلاق مى ‏نامند. يعنى از آنجا كه در اصطلاح عرفا «اصول‏» خوانده مى‏ شود و حالت عرفانى حقيقى پديد مى‏ آيد، اراده اول منزل است.


مولوى «اصل النهايات هى الرجوع الى البدايات» را اينچنين بيان كرده است:
جزءها را رويها سوى كل است/ بلبلان را عشق با روى گل است
آنچه از دريا به دريا مى ‏رود/ از همانجا كامد آنجا مى ‏رود
از سر كه سيلهاى تندرو/ وز تن ما جان عشق آميز رو
مولوى در ديباچه مثنوى سخن خود را با دعوت به گوش فرا دادن به درد دلهاى «نى‏» آغاز مى ‏كند كه از جدائى و دور شدن از نيستان مى ‏نالد و شكايت مى‏ كند.مولوى در حقيقت در اولين ابيات مثنوى اولين منزل عارف يعنى «اراده‏» به اصطلاح عرفا را طرح مى‏ كند كه عبارت است از شوق و ميل به بازگشت به اصل كه توام با احساس تنهائى و جدائى است. مى‏ گويد:
بشنو از نى چون حكايت مى‏ كند/ از جدائيها شكايت مى‏ كند
كز نيستان تا مرا ببريده‏ اند/ از نفيرم مرد و زن ناليده‏ اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگويم شرح درد اشتياق
هر كه او مهجور ماند از اصل خويش/ باز جويد روزگار وصل خويش
مقصود بوعلى در عبارت بالا اين است كه «اراده‏»ميل و اشتياقى است كه در انسان پديد مى‏ آيد پس از احساس غربت و تنهائى و بى‏ تكيه‏ گاهى، براى چنگ زندن و متصل شدن به حقيقتى كه ديگر با او نه احساس غربت و تنهائى است و نه احساس بى‏ تكيه‏ گاهى.

تمرين و رياضت

«ثم انه ليحتاج الى الرياضة; و الرياضة متوجهة الى ثلثة اغراض: الاول تنحية مادون الحق عن مستن الايثار، و الثانى تطويع النفس الامارة للنفس المطمئنة... و الثالث تلطيف السر للتنبه». پس از اين نوبت عمل و تمرين و رياضت مى‏ رسد. رياضت متوجه سه هدف است: اول دور كردن ماسوا از سر راه، دوم راه ساختن نفس اماره براى نفس مطمئنه، سوم نرم و لطيف ساختن باطن براى آگاهى. پس از مرحله اراده كه آغاز پرواز است، مرحله تمرين و آمادگى مى‏ رسد. از اين آمادگى با لغت «رياضت‏» تعبير شده است مفهوم زجر دادن نفس را دارد. در بعضى مكتبها اساسا زجر دادن نفس و تعذيب آن اصالت دارد و به همین جهت قائل به زجر و تعذيب نفس هستند. نمونه‏ اش را در جوكيهاى هند مى‏ بينيم. ولى در اصطلاح بوعلى كلمه «رياضت‏» مفهوم اصلى خود را دارد. «رياضت‏» در اصل لغت عرب به معنى تمرين و تعليم كره اسب جوان نو سوارى است كه راه و رسم خوش راهى به آن ياد داده مى ‏شود. سپس در مورد ورزشهاى بدنى انسانها به كار رفته است. در حال حاضر نيز در زبان عربى به ورزش، رياضة مى‏ گويند، و در اصطلاح عرفا به تمرين و آماده ساختن روح براى اشراق نور معرفت اطلاق مى ‏شود.


به هر حال «رياضت‏» در اينجا تمرين و آماده ساختن روح است و متوجه سه هدف است. يكى از آن سه هدف مربوط به امور خارجى است‏ يعنى از بين بردن شواغل و موجبات غفلت. دوم مربوط است به انتظام قواى درونى و از بين بردن آشفتگي هاى روحى كه از آن به رام ساختن نفس اماره براى نفس مطمئنه تعبير شده است. و سوم مربوط است به نوعى تغييرات كيفى در باطن روح كه از آن به «تلطيف سر» تعبير شده است. «و الاول يعين عليه الزهد الحقيقى، و الثانى يعين عليه عدة اشياء: العبادة المشفوعة بالفكرة، ثم الالحان المستخدمة لقوى النفس الموقعه لما لحن به من الكلام موقع القبول من الاوهام، ثم نفس الكلام الواعظ من قائل زكى بعبارة بليغية و نغمة رخيمة و سمت رسيد، و اما الغرض الثالث فيعين عليه الفكر اللطيف و العشق العفيف الذى يامر فيه شمائل المعشوق ليس سلطان الشهوة».


زهد به هدف اول از سه هدف رياضت كمك مى كند (يعنى زهد سبب مى‏ شود كه موانع و شواغل و موجبات غفلت از سر راه برداشته شود) و اما هدف دوم (يعنى رام شدن نفس اماره براى نفس مطمئنه و پيدايش انتظام در درون و برطرف شدن آشفتگي هاى روانى) چند چيز است كه به آن كمك مى‏ كند. يكى عبادت، به شرط آنكه با حضور قلب و تفكر توام باشد . ديگر آواز خوش آهنگ مناسب با معانى روحانى كه تمركز ذهن ايجاد كند و سخنى را كه با آن ادا مى‏ شود (مثلا آيه قرآن كه تلاوت مى‏شود و يا دعا و مناجاتى كه قرائت مى‏شود و يا شعر و عرفانى كه خوانده مى شود) در قلب نفوذ دهد. سوم سخنى پندآموز كه از گوينده‏ اى پاكدل با بيانى فصيح و بليغ و لحنى نرم و نافذ و هيئتى راه نمايانه شنيده شود.


اما هدف سوم (يعنى نرم و لطيف و رقيق ساختن روح و بيرون كردن غلظت ها و خشونت ها از درون) آنچه به آن كمك می ‏كند يكى از انديشه‏ هاى لطيف و ظريف است (تصور معانى دقيق و انديشه ‏هاى نازك و رقيق موجب ظرافت و رقت و لطافت روح مى‏ گردد ديگر عشق توام با عفاف به شرط آنكه از نوع عشق نفسانى و روحى باشد نه عشق جسمى و شهوانى، و حسن و اعتدال شمائل معشوق حاكم باشد نه شهوت.
«ثم انه اذا بلغت به الارادة و الرياضه حدا ما; عنت له خلسات من اطلاع نور الحق عليه لذيذة كانها بروق تومض اليه ثم تخمد عنه و هو المسمى عندهم اوقاتا ثم انه ليكثر عليه هذه الغواشى اذا امعن فى الارتياض». سپس هرگاه اراده و رياضت به ميزان معينى برسد پاره‏ اى «خلسه‏»ها (ربايشها) برايش پديد مى‏ آيد، به اين نحو كه نورى بر قلبش طلوع مى‏ كند در حالى كه سخت لذيذ است و به سرعت مى‏ گذرد، گوئى برقى مى‏ جهد و خاموش مى‏ گردد. اين حالات در اصطلاحات عرفا «اوقات‏» ناميده مى‏ شوند و اگر در رياضت پيش رود اين حالات فزونى مى گيرد.


«انه ليتوغل فى ذلك حتى يغشاه فى غير الارتياض. فكلما لمح شئا عاج منه الى جناب القدس يتذكر من امره امرا فغشيه غاش فيكاد يرى الحق فى كل شى‏ء». عارف آنقدر در اين كار پيش مى‏ رود، تا آنجا كه اين حالات در غير حالت رياضت نيز گاه به گاه دست مى ‏دهد، بسا كه يك نگاه مختصر به چيزى روحش را متذكر عالم قدس مى‏ كند و حالت به او دست مى ‏دهد، كار به جائى مى‏ رسد كه نزديك است‏ خدا را در همه چيز ببيند. «و لعله الى هذا يستعلى عليه غواشيه و يزول هو عن سكينته فيتنبه جليسه».عارف، تا وقتى كه در اين مرحله و اين منزل است، اين حالات كه عارض مى‏ شود بر او غلبه مى ‏نمايد و آرامش عادى او را به هم مى‏ زند، قهرا اگر كسى پهلويش نشسته باشد متوجه تغيير حالت وى مى‏ گردد.


«ثم انه لتبلغ به الرياضة مبالغا ينقلب وقته سكينة فيصير المخطوف مالوفا و الموميض شهابا بينا و يحصل له معارفة مستقرة كانها صحبة مستمرة و يستمتع فيها ببهجته; فاذا انقلب عنها انقلب حيران اسفا». سپس كار مجاهدت و رياضت به آنجا مى‏ كشد كه «وقت‏» تبديل به «سكينه‏» مى‏ شود يعنى آنچه گاه گاه بود و آرامش را به هم مى‏ زد، تدريجا در اثر تكرار و انس روح با آن، توام با آرامش مى‏ گردد. آنچه قبلا حالت بيگانه داشت و مانند يك «ربايش‏» ظهور مى‏ كرد، تبديل به امر مانوس مى ‏شود. برق جهنده تبديل به شعله‏ اى روشن مى‏ گردد. نوعى آشنائى ثابت برقرار مى‏ گردد. گوئى او هميشه همنشين حق است. با بهجت و سرور آن بهره‏ مند مى‏ گردد. هرگاه آن حالت از او دور مى‏ شود سخت ناراحت مى‏ گردد.


«و لعله الى هذا الحد يظهر عليه ما به فاذا تغلغل فى هذه المعارفة قل ظهوره عليه فكان و هو غائب ظاهرا و هو ظاعن مقيما». شايد به اين مرحله كه عارف برسد، باز آثار حالت درونى (بهجت و يا تاسف) بر او ظاهر شود و اگر كسى نزديك او باشد از روى علائم، آن حالات را احساس كند. اگر اين آشنائى بيشتر و بيشتر شود تدريجا آثارش در ظاهر نمايان نمى‏ گردد. وقتى كه عارف به مرحله كاملتر برسد جمع مراتب مى‏ كند، در حالى كه غائب و پنهان است از مردم (روحش در عالم ديگر است) در همان حال ظاهر است، و در حالى كه كوچ كرده و به جاى ديگر رفته، نزد مردم مقيم است. اين جمله ما را به ياد جمله مولاى متقيان مى‏ اندازد كه در مخاطبه ‏اش با كميل بن زياد راجع به «اولياء حق‏» كه در همه عصرها هستند فرمود: «
هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة و با شروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الناس بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى (نهج البلاغه، خطبه 147)

علم و معرفت توام با بصيرتى حقيقى از درون قلب آنها بر آنها هجوم آورده است، روح يقين را لمس كرده ‏اند، آنچه كه بر اهل لذت سخت و دشوار است براى آنها رام و نرم است، و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند مانوسند، با بدنهاى خود با مردم محشور و مصاحبند در حالى كه روحهاى آنها به برترين جايگاهها پيوسته است. «ولعله الى هذا الحد انما يتيسر له هذه المعارفة احيانا ثم يتدرج الى ان يكون له متى شاء». شايد تا عارف در اين منزل است، پيدايش اين حالت براى او امرى غير اختيارى باشد، ولى تدريجا درجه به درجه بالا مى‏ رود تا آنجا كه اين حالت تحت ضبط و اختيار او در می ‏آيد.


«ثم انه ليتقدم هذه الرتبة; فلا يتوقف امره الى مشيئته بل كلما لا حظ شيئا لا حظ غيره و ان لم تكن ملاحظة للاعتبار، فيسنح له تعريج عن عالم الزور الى عالم الحق، مستقر به و يحتف حوله الغافلون».سپس از اين هم پيشتر مى‏ رود، كارش به جائى مى‏ رسد كه ديدن حق متوقف بر خواست او نيست، زيرا هر وقت هر چه را مى‏ بيند پشت‏ سرش خدا را مى بيند هر چند او به نظر عبرت و تنبه به اشياء نگاه نكند. پس برايش انصراف از ما سوى الله و توجه كلى به ذات حق پيدا مى‏ شود و خود را نزديك مى‏ بيند، در حالى كه مردمى كه دور او هستند به كلى از حالت او غافلند.


«فاذا عبر الرياضة الى النيل صار سره مرآة مجلوة محاذيا بها شطر الحق ودرت عليه اللذات العلى و فرح بنفسه لما بها من اثر الحق و كان له نظر الى الحق و نظر الى نفسه و كان بعد مترددا».تا اينجا همه مربوط به مرحله رياضت و مجاهده و سير و سلوك بود، و اكنون عارف به مقصد رسيده است. در اين حال ضمير خويش را مانند آينه‏ اى مى‏ بيند صاف و صيقلى كه در آن حق نمايان شده است، و در اين حال لذات معنوى به طور توصيف نشده بر او ريزش مى‏ كند. هنگامى كه به خود مى‏ نگرد و وجود خويش را حقانى و ربانى مى ‏بيند فرح و انبساط به وى دست مى‏ دهد. در اين هنگام ميان دو نظر مردد است: نظرى به حق، و نظرى به خود; مانند كسى كه در آينه مى‏ نگرد گاهى در صورت منعكس در آينه دقيق مى شود و گاهى در خود آينه دقيق مى‏ شود و گاهى در خود آينه كه آن صورت را منعكس ساخته است.


«ثم انه ليغيب عن نفسه فيلحظ جناب القدس فقط; و ان لحظ نفسه فمن حيث هى لاحظة لا من حيث هى بزينتها. و هناك يحق الوصول».در مرحله بعد، خود عارف نيز از خودش پنهان مى‏ گردد، خدا را مى‏ بيند و بس. اگر خود را مى‏ بيند از آن جهت است كه در هر ملاحظه اى، لحاظ كننده نيز به نحوى ديده مى‏ شود، درست مانند آينه كه در حالى هم كه توجه به صورت است و به آينه توجهى نيست باز نظر به صورت مستلزم نظر به آينه هست هر چند مستلزم توجه به او و ديدن كمالاتش نيست. در اين مرحله است كه عارف به حق واصل شده و سير عارف از خلق به حق پايان يافته است.


عرفا به طور کلی به چهار سير معتقدند:
سير من الخلق الى الحق، سير بالحق فى الحق، سير من الحق الى الخلق بالحق، سير فى الخلق بالحق.
سير اول از مخلوق است به خالق. سير دوم در خود خالق است، يعنى در اين مرحله با صفات و اسماء الهى آشنا مى‏ شود و بدانها متصف مى‏ گردد. در سفر سوم بار ديگر به سوى خلق باز مى‏ گردد بدون آنكه از حق جدا شود، يعنى در حالى كه با خدا است به سوى خلق براى ارشاد و دستگيرى و هدايت باز مى‏ گردد. سير چهارم سفر در ميان خلق است با حق. در اين سير عارف با مردم و در ميان مردم است و به تمشيت امور آنها می ‏پردازد براى آنكه آنها را به سوى حق سوق دهد. خواجه نصير الدين طوسى در شرح اشارات گفته است بوعلى سفر اول عرفانى را در نه مرحله بيان كرده است. سه مرحله مربوط است به مبدا سفر، و سه مرحله مربوط است به عبور از مبدا به منتهى، و سه مرحله ديگر مربوط است به مرحله وصول به مقصد. با تامل در كلام شيخ اين نكته روشن مى‏ شود.

اختلاف در عدد و ترتيب منازل سلوك

بر اصحاب ذوق و معرفت روشن است كه عرفا در عدد و ترتيب منازل سلوك متفق القول نيستند : برخى يك، برخى دو، بعضى سه، برخى ديگر هفت، بعضى هفتاد و كسانى يكصد منزل بر شمرده‏ اند و بعضى تا هزار و حتى هفتاد هزار نيز ادعا كرده‏ اند.

اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كز صد هزار منزل بيش است در بدايت


البته غالبا اين راه را از يقظه آغاز و به وحدت منتهى دانسته ‏اند و بى‏ گمان بسيارى از نظرات با هم قابل جمع هستند هر چند راههاى سلوك و وصال به شماره آفريدگان است،
الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق (منسوب به پيامبر (ص)، علم اليقين، ج 1، ص 14) خواجه نصير الدين طوسى در اوصاف الاشراف منازل را از ايمان آغاز و با توحيد به پايان برده است ، اما خواجه عبد الله انصارى در منازل السائرين يكصد منزل را مطرح نموده كه عبارتند:


1ـ يقظه. 2ـ توبه. 3ـ محاسبه. 4ـ انابه. 5ـ تفكر. 6ـ تذكر. 7ـ اعتصام. 8ـ فرار. 9ـ رياضت . 10ـ سماع. 11ـ حزن. 12ـ خوف. 13ـ اشفاق. 14ـ خشوع. 15ـ اخبات. 16ـ زهد. 17ـ ورع. 18ـ تبتل. 19ـ رجاء. 20ـ رغبت. 21ـ رعايت. 22 مراقبت. 23ـ حرمت. 24ـ اخلاص. 25ـ تهذيب. 26ـ استقامت. 27ـ توكل. 28ـ تفويض. 29ـ ثقه. 30ـ تسليم. 31ـ صبر. 32ـ رضا. 33ـ شكر. 34ـ حياء. 35ـ صدق. 36ـ ايثار. 37ـ خلق. 38ـ تواضع. 39ـ فتوت. 40ـ انبساط. 41ـ قصد. 42ـ عزم. 43ـ اراده. 44ـ ادب. 45ـ يقين. 46ـ انس. 47ـ ذكر. 48ـ فقر. 49 غنا. 50ـ مقام مراد . 51ـ احسان. 52ـ علم. 53ـ حكمت. 54ـ بصيرت. 55ـ فراست. 56ـ تعظيم. 57ـ الهام. 58ـ سكينه . 59ـ طمأنينه. 60ـ همت. 61ـ محبت. 62ـ غيرت. 63ـ شوق. 64ـ قلق. 65ـ عطش. 66ـ وجد. 67ـ دهشت. 68ـ هيمان. 69ـ برق. 70ـ ذوق. 71ـ لحظ. 72ـ وقت. 73ـ صفا. 74ـ سرور. 75ـ سر. 76ـ نفس. 77ـ غربت. 78ـ غرق. 79ـ غيبت. 80ـ تمكن. 81ـ مكاشفه. 82ـ مشاهده. 83ـ معاينه. 84ـ حيات. 85ـ قبض. 86ـ بسط. 87ـ سكر. 88ـ صحو. 89ـ اتصال. 90ـ انفصال. 91ـ معرفت. 92ـ فنا . 93ـ بقا. 94ـ تحقيق. 95ـ تلبيس. 96ـ وجود. 97ـ تجريد. 98ـ تفريد. 99ـ جمع. .100توحيد .محقق طوسى در باب اول كتاب، به ترتيب درباره ايمان، ثبات، نيت، صدق، انابه، و اخلاق بحث مى‏ كند و اين امور شش‏گانه را از مقدمات و مبادى سير و سلوك مى‏ داند نه خود آن.

روشهاى مختلف ارباب سير و سلوك

گفتنى است كه ارباب سير و سلوك و علما و دانشمندانى كه در اين راه گام برداشته و تعليمات قرآن و سنت را راهنماى خويش قرار داده (نه صوفيانى كه تحت تاثير مكتبهاى التقاطى و غير اسلامى بوده ‏اند) هر يك براى خود روشى را پيشنهاد كرده ‏اند; يا به تعبير دقيقتر، مراحل و منزلگاههايى در نظر گرفته ‏اند از جمله:
در كتاب بحرالعلوم كه به فقيه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم‏» نسبت داده شده است ، براى سير و سلوك الى الله و پيمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:


1- اسلام
2- ايمان
3- هجرت
4- جهاد


و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده مرحله مى‏ شود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مى ‏گردد، و اين مراحل دوازده‏ گانه به شرح زير است:

منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در ظاهر و انجام وظائف دينى است.
منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مى‏ باشد كه از مرتبه و اطاعت‏ به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.


منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالكفر» به «دارالاسلام‏» است مانند هجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان است‏ با استمداد از لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكريان شيطان، و رهايى از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبيعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مى‏ شود و اينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مى‏ گردد.


منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در اين هنگام حقيقت عبوديت و بندگى خدا ظاهر مى‏ شود.
منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وادخلى جنتى‏» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسل به ذات پاك خداوند مى‏ شود تا تمام آثار خود بينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحيد مطلق نهد.


بعد از پيمودن اين عوالم دوازده ‏گانه وارد عالم خلوص مى‏ شود، و مصداق «بل احياء عند ربهم يرزقون‏» مى‏ گردد.

چگونگى سير و سلوك در اين روش

در رساله سير و سلوك منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن اين راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بيست و پنج دستور براى وصول به اين مقاصد بالا و والا مى‏ دهد:
سالك الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به اين عوالم، بعد از آن كه اصول دين را از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دينى و اسلامى كاملا آشنا شد، بار سفر مى ‏بندد و به راه مى ‏افتد و با انجام دستورهاى بيست و پنجگانه زير به سوى مقصد همچنان پيش مى‏ رود:
اول، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پيمودن راه باز مى‏ دارد و غرق در آلودگي ها مى‏ كند.


دوم، عزم قاطع بر پيمودن راه، كه از هيچ چيز نترسد و با استمداد از لطف‏ ترديدى به خود راه ندهد. سوم، رفق و مدارا، و آن اين كه در آن واحد امور زيادى را بر خود تحميل نكند مبادا دلسرد و متنفر شود، و از پيمودن راه بازماند. چهارم، وفا، و آن عبارت از اين است كه نسبت‏ به آنچه توبه كرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت‏ به آنچه استاد راه مى‏ گويد وفادار بماند. پنجم، ثبات و دوام است، به اين معنى كه برنامه‏ هايى را كه انتخاب مى‏ كند به صورت عادت مستمر در آيد تا بازگشتى در آن صورت نگيرد. ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خويش در تمام احوال است كه تخلفى صورت نگيرد. هفتم، محاسبه است، كه در حديث «ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم; كسى كه همه روز به حساب خويش نرسد از ما نيست!» به آن اشاره شده است. هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه اين است كه هر گاه مرتكب خطايى شد به خويشتن تنگ بگيرد و از اين راه خود را مجازات كند. نهم، مسارعت است، يعنى به مقتضاى امر «وسارعوا الى مغفرة من ربكم‏» (3) كه در قرآن مجيد آمده در مسير حق شتاب كند، پيش از آن كه شيطان مجال وسوسه يابد.


دهم، ارادت است، و آن عبارت از اين است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هيچ غشى در آن نباشد، و نسبت‏ به صاحب شريعت و اوصياى معصوم او كاملا عشق ورزد. يازدهم، ادب است، يعنى نسبت ‏به ساحت قدس خداوند و رسول ‏اكرم صلى الله عليه و آله و جانشينان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترين سخنى كه نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظيم اين بزرگان بكوشد و حتى در بيان حاجت از الفاظى كه نشانه امر و نهى است‏ بپرهيزد.


دوازدهم، نيت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در اين سير و حركت و جميع اعمال از براى خداوند متعال.
سيزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمه پيمودن اين راه است ولى نه تا آن حد كه باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كناره‏ گيرى از اهل عصيان و طالبين دنيا و صاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذكار، دور از ازدحام و غوغا بودن.


شانزدهم، سهر و شب بيدارى (مخصوصا بيدارى در آخر شب)، كه در آيات و روايات اسلامى كرارا به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، يعنى هميشه با وضو بودن است كه نورانيت‏ خاصى به باطن انسان مى‏ دهد.
هيجدهم، تضرع به درگاه خداوند رب‏ العزة است، كه هر چه بيشتر بتواند اظهار خضوع در پيشگاه پروردگار كند.
نوزدهم، پرهيز از خواسته‏ هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان دارد.
بيستم، رازدارى و كتمان سر، كه از مهمترين شرايط است، كه اساتيد اين رشته به آن اصرار مى‏ ورزيدند، و آن اين كه اعمال و برنامه‏ هاى خويش را در اين راه مكتوم دارد (تا كوچكترين تظاهر و ريا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غيب براى او دست داد آن را نيز پنهان دارد و به اين و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب و خودبينى نگردد). بيست و يكم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط به سير و سلوك با ارشاد او پيش مى ‏رود و استاد خاص كه آن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله و امامان‏ معصوم مى‏ باشد.


البته بايد سالك توجه داشته باشد كه اين، مرحله بسيار دقيق و باريكى است; تا كسى را نيازمايد و از صلاحيت علمى و دينى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكيه نكند كه گاه شياطين در لباس استاد درآيند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و سالك را از راه منحرف سازند. حتى به ظاهر شدن خارق عادت و اطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر مسائل مربوط به آينده و مانند آن نمى‏ توان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفته ‏اى در سلوك راه حق دارد; زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيه حاصل مى‏ شود، و از آنجا تا سرحد وصول و كمال، راه بسيار است.


بيست‏ و دوم،«ورد» است، و آن‏ عبارت است‏ از ذكرهاى‏ زبانى كه‏ راه را به‏ روى‏ سالك مى‏ گشايد و او را براى گذشتن از گردنه‏ هاى صعب ‏العبور مسير الى‏ الله يارى مى‏ دهد.
بيست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخير قلب خويشتن و حكومت ‏بر آن، و تمركز فكر به گونه ‏اى كه هيچ تصور و خاطره ‏اى بر او وارد نشود مگر به اختيار و اذن آن; و به تعبير ديگر، افكار پراكنده بى‏ اختيار فكر او را به خود مشغول ندارد، و اين يكى از كارهاى مشكل است. بيست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با انديشه عميق و فكر صحيح در آگاهى و معرفت ‏بكوشد، و تمام تفكر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجليات و افعال او بوده باشد. بيست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجه قلبى است‏ به ذات پاك پروردگار; نه ذكر با زبان كه به آن ورد گفته مى‏ شود; و به تعبير ديگر، منظور اين است كه تمام نظر خويش را به جمال پروردگار متوجه سازد و از غير او چشم بپوشد.


در رساله «لقاءالله‏» عالم و محقق بزرگوار، آقاى مصطفوى ، برنامه ديگرى براى اين سير و سلوك الهى ذكر شده است. در اين رساله كه رساله جامع و پربار و متكى به آيات و اخبار است، نخست اشاره به آيات مربوط به لقاءالله مى‏ كند و بعد از آن كه اين لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى و روحانى تفسير مى ‏نمايد، در شرح آن مى‏ افزايد كه براى رسيدن به سر منزل مقصود بايد انسان حدود برانگيخته شده از جهان ماده و حد زمان و مكان و حتى حدود ذاتى كه در همه ممكنات موجود است درهم بشكند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائل آيد و مخاطب «
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى; تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلك بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» سپس براى رسيدن به اين سر منزل بزرگ و بى‏ مانند طى پنج مرحله را پيشنهاد مى‏ كند:


مرحله اول: تكميل و تقويت اعتقادات و توجه خاص به اصول دين.
مرحله دوم: توبه و بازگشت‏ به اعمال صالح و پرهيز از گناهان و انجام واجبات است.
مرحله سوم: مهيا و آماده شدن براى پاكسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاق است.
مرحله چهارم: محو انانيت و حصول فنا در برابر عظمت‏ حق است.


در اين مرحله كه تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و لذات، مشتهيات مادى و خيالى تغيير كرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده، تنها چيزى كه باقى مانده تعلق به نفس خويش است و اين تعلق به اندازه ‏اى ريشه‏ دار و محكم است كه گوئى از شدت ظهور خفا پيدا كرده است; ولى يك نكته باقى است و آن اين كه سالك در تمام اين مراحل مقصودش رسيدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; يعنى، در واقع و در باطن هر كارى كرده براى خود كرده است. به تعبير ديگر، او مى‏ خواسته به مقامات والا نائل گردد و از مقربين درگاه خدا باشد و به كمالات روحانى و معنوى برسد; پس در همه جا سخن از خود او بوده نه از هدف، به دليل اين كه هرگاه به چنين مقامى واصل مى ‏شد نهايت‏ سرور و خوشحالى پيدا مى‏ كرد ولى اگر ديگرى براى او اين مقامات پيدا مى‏ شد حداقل تا اين حد خوشحال نبود. اينجا است كه بايد من و توجه به خود بر طرف گردد و محبوب و مورد علاقه سالك جلوه و ظهور خدا باشد نه مقيد به خود او; به تعبير آشكارتر، «من‏» بايد حذف شود و اين حجاب كه بزرگترين مانع و سد راه حق و آخرين حجاب سالك براى وصول به لقاءالله است، بر طرف گردد.


براى از ميان بردن اين حجاب چندين راه است:


1- راه توجه قلبى به خداوند و توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى و از اين طريق مى‏ فهمد كه غير او در برابر او هيچ و پوچ است.
2- تفكر و استدلال براى مبارزه با انانيت و حجاب نفس، به اين معنى كه خدا را وجودى نامحدود و ازلى و ابدى وحى مطلق مى‏ بيند و خود را وجودى از هر نظر محدود و در منتهاى عجز و ضعف و فقر و سراپا نياز كه يك لحظه بى وجود او نمى ‏تواند باقى بماند.
3- معالجه با اضداد و آن اين كه در هر مورد بجاى «من‏» توجه به خدا و بندگان صالح خداوند باشد و خود را در حضور دائم در پيشگاه حق ببيند.

مرحله پنجم: در اين مرحله سالك به صورت يك انسان ملكوتى در آمده و داخل در جبروت مى‏ شود!


منظور از ورود در مرحله جبروت آن است كه انسان به خاطر كمال صفا و خلوص و محو در نور الهى، نفوذ و سلطه پيدا مى‏ كند و براى فعاليت و انجام وظائف الهى و ارشاد خلق و امر به معروف و نهى از منكر از روى معرفت كامل قدم برمى‏ دارد. به تعبير ديگر، تا حد زيادى از فكر خود فارغ گشته و به تمام مسائل و وظائف و احكام و آداب شرع و سير و سلوك اطلاع پيدا كرده و در مقام تشخيص درد و درمان، همچون طبيبى حاذق و ماهر گشته است. نكته قابل توجه اين كه ايشان در همه جا از آيات و روايات اسلامى به عنوان گواه و شاهد مطالب خويش استفاده كرده ‏اند.

خلاصه و جمع‏ بندى مكتبهاى سير و سلوك

از آنچه علماى سير و سلوك و رهروان اين راه (البته آنهايى كه در طريق شريعت و مسير اسلام و اهل‏ بيت گام برمى ‏داشتند نه التقاطيهاى صوفى مآب) بر مى ‏آيد ، اصول مشترك زير استفاده مى ‏شود:


1- هدف اصلى لقاءالله و شهود ذات پاك پروردگار با چشم دل و حضور روحانى و معنوى در محضر اوست.


2- براى رسيدن به اين مقصد، نخستين گام توبه از همه گناهان و شستن رذائل اخلاقى و آراسته شدن به فضائل اخلاقى است.


3- در اين راه بايد آداب چهارگانه مشارطه و مراقبه و محاسبه و معاقبه را فراموش نكند; يعنى، صبحگاهان با خود شرط كند كه گرد گناه و خلاف رضاى حق نگردد و در تمام مدت روز مراقب نفس سركش باشد و شامگاهان و هنگام خواب به محاسبه بنشيند و اگر خلافى از او سرزده بود خود را به‏ وسيله ترك انواع لذائذ مجازات و عقوبت كند.


4- مبارزه با هواى نفس كه بزرگترين سد اين راه است از واجب‏ترين واجبات مى‏ باشد.


5- توجه به اذكار و اورادى كه در شرع مقدس وارد شده همچون ذكر «لاحول ولاقوة الا بالله‏» و ذكر «لااله الا انت‏سبحانك انى كنت من الظالمين‏» و ذكر «الله‏» و «ياحى‏» و «يا قيوم‏» و امثال اين اذكار، سبب قوت بر پيمودن اين راه است.


6- توجه قلبى به حقيقت توحيد ذات و صفات و افعال خداوند و غرق شدن در صفات كمال و جمال او، توشه ديگرى براى اين راه پرفراز و نشيب است.


7- شكستن بزرگترين بت و آن بت انانيت و توجه به خويشتن، از مهمترين شرائط وصول به مقصد است.


8- استفاده از وجود استاد و مربى كه زير نظر او كار كند و همچون طبيب به درمان او بپردازد، گروهى شرط دانسته ‏اند; و بعضى نيز روى آن تكيه خاصى ندارند هر چند متاسفانه توجه به استاد در مورد بسيارى از اشخاص سبب شده كه در دام شياطين خطرناكى كه خود را به صورت فرشته نشان مى‏ داده‏ اند! بيفتند و دين و دنيا و ايمان و اخلاق آنها بر باد رود! بعضى وظيفه ارشاد خلق و پيمودن راه انبيا و اوليا در هدايت مردم، و امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان آخرين مرحله آورده ‏اند در حالى كه بسيارى مطلقا سخنى از اين مرحله بر زبان نرانده و سالك را به خودش واگذارده‏ اند.

منابع مورد استفاده:
رساله سير و سلوك منتسب به مرحوم علامه بحرالعلوم ،
علامه طباطبايى رساله لب اللباب ،
ارشاد القلوب ديلمى، باب‏39 ،
رساله لقاءالله مرحوم ملكى تب
ریزی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم



بنده حقیر این مطالب را در تاپیکی در کانون قرآنی مشاهده نمودم(توسط کاربر (bidel) نوشته شده بود) که بسیار برایم قابل تامل بود و راه گشا بود که تصمیم گرفتم با اجازه از استاد گرامی اینجا قرار دهم تا بزرگواران بتوانند از آن بهرمند شوند


نقش استاد در سير و سلوک
استاد ماهر در فن سير و سلوک چندين نقش مى تواند ايفا کند:
الف ـ در سير و سلوک اخلاقى، انسان با مسايل پيچيده و مشکلى روبه رو مى شود که استاد گره از اين مشکلات مى گشايد.
ب ـ انسان سالک، بدون استاد بايد دائماً در حال تحقيق و مطالعه براى پيدا کردن مسير باشد. وجود استاد باعث هدر ندادن نيرو در اين راه است.
ج ـ وجود استاد و درک محضر او مى تواند ايجاد شوق و انگيزه نمايد و هر از چند گاهى انسان شور ونشاط تازه اى پيدا کند.
د ـ وجود استاد تجسم عينى کمال است. اين موضوع نقش مهم و حساسى در الگوپذيرى و ترقى انسان دارد.
در مقابل نظريه فوق که داشتن استاد را در همه مراحل لازم دانسته اند، برخى لزوم رجوع به استاد را تنها در ابتداى کار ضرورى دانسته اند; امّا پس از پيمودن مراحل قابل ملاحظه اى ديگر همراهى آنان را لازم نمى دانند; ولى بهره گيرى از استاد خاص; يعنى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در تمام مراحل لازم است.
از مجموع آن چه گفته شد و نظرات برخى اساتيد، استفاده مى شود که چنانچه دسترسى به استاد ممکن باشد بهتر است از او بهره بگيريم امّا چنانچه ممکن نشد، نبايد برنامه پرورش اخلاق مختل گردد، چه بسيارند کسانى که با استفاده از آيات قرآن و روايات اسلامى به مقامات والايى رسيده اند. شما در احوالات بزرگانى همچون آيت الله انصارى همدانى مطالعه کنيد، ايشان از اساتيد عرفان قرن اخير بودند که بدون هيچ گونه استادى به مقامات والا رسيدند. يا به اويس قرن و امثال او بنگريد با اين که استاد و مرشدى نداشتند با زحمت و تلاش فردى توانستند به جايى برسند.
افرادى که استاد ندارند، و مى خواهند سريع به هدف مقدس خود برسند، بهترين توصيه بزرگان وادى عشق و عرفان اين است که: «هر چه از خوبى ها مى دانيد عمل کنيد و هر چه از بدى ها مى دانيد دورى کنيد تا به مقام هاى بالاتر برسيد.»
از حضرت آيت الله بهاءالدينى هر گاه چنين پرسشى مى کردند، همين مسايل عادى را مطرح مى کردند و مى فرمودند: دروغ نگوييد، غيبت نکنيد، به هم محبت کنيد، نماز اول وقت بخوانيد و خلاصه عمل حرام مرتکب نشويد.


بسيارى از ماها در همين مرحله اول «تخليه» دورى از گناه و تحليه (انجام واجبات) درجا زده ايم و مايل به صعود يک شبه به آخرين مدارج عشق و عرفان هستيم.

ادامه دارد...

توضیحات مراحل دهگانه برنامه ((هفتاد روز تا طهارت جان))

پس از مطالعه مطالب پست قبل و آشنایی با کلیات این برنامه به توضیح این مراحل میپردازیم. هر مرحله برای هفت روز یعنی یک هفته تنظیم شده است. تمام دستورات هر مرحله در تمام مراحل بعد هم لازم الاجراست مگر اینکه در متن مرحله صراحتا تغییرش درج شده باشد.مانند ذکر که در مرحله دوم از لاحول و لا قوت الا بالله به استغفار تغییر میکند.در ابتدا اهداف هر مرحله لیست شده است و سپس به توضیحات درباره آن مرحله پرداختیم. با کلیک بر روی بعضی از واژگان مشخص شده به رنگ آبی به توضیحات بیشتری میتوانید دسترسی داشته باشید.

توضیحات مرحله اول

۱- شناخت گناهانی که بدان مبتلاییم
۲-اولویت بندی گناهان
۳-تلاش برای اقامه نماز در اول وقت
۴-ذکر غالب لا حول و لا قوت الا بالله ( در طول روز بی تعداد و بعد از هر نماز صد بار )

توضیحات

اولین قدم در شروع سیر و سلوک عملی شناخت گناهان است و تصمیم بر ترک آن. پس در این مرحله یک هفته ای در دفتر چه ای که میباید همیشه همراهمان باشد سعی میکنیم تا گناهان خویش را لیست نماییم و آن ها بر اساس شدت و ضعف و زشتی اولویت بندی نماییم. در کنار تمرکز بر روی این مساله ستون خیمه دین خویش را اعنی نماز را میباید استوار نموده تا بتوان خیمه دین را بر روی آن بنا نمود. سعی میکنیم در ابتدای وقت نماز ها را به جا آوریم و خود را عادت به این امر دهیم.چون در ابتدای امر وساوس شیطانی بسیار زیاد و غالب است به ذکر لا حول و لا قوت الا بالله پناه میبریم و در ساعات فراغت آن را با توجه به معنی بدون تعداد بر زبان میرانیم و بعد از هر نماز صد بار این ذکر را با تعداد میگوییم.در آخر این مرحله با بررسی دفترچه یاد داشت خویش وضعیت گناهان و اعمال خویش را محاسبه میکنیم و تلاش میکنیم در مرحله بعد بهتر از این مرحله باشیم.

مرحله دوم

۱- تمرکز بر روی گناه دارای اولویت اول
۲-
دائم الوضو بودن
۳-ذکر غالب استغفار

توضیحات

در هر مرحله ای از برنامه مرحله قبل غافل نخواهیم شد و به تکمیل آن مرحله خواهیم پرداخت.در این مرحله بر روی گناه اول خویش که درون دفترچه اولویت بندی نمودیم متمرکز میشویم. در همه حال مراقبیم که از آن گناه اجتناب نماییم و دفعات تکرار آن گناه را در دفترچه خویش ذیل مرحله دوم یاد داشت میکنیم.طهارت دارای دو مرحله است. طهارت ظاهری و باطنی. طهارت ظاهری کم کم به جان نیز سرایت میکند. پس در این مرحله سعی میکنیم دائم الوضو شویم و بعد از هر وضو دو رکعت نماز به جا آوریم و بعد از هر نماز از خداوند خودش را بخواهیم. حتی میتوان به نیت نماز نافله آن را خواند که در حال راه رفتن هم جایز است خوانده شود.ذکر غالب ما در این هفته و چند هفته بعد استغفار خواهد بود تا آثار شوم گناهان را از لوح نفس پاک کنیم.در آخر این مرحله با بررسی دفترچه یاد داشت خویش وضعیت گناهان و اعمال خویش را بررسی میکنیم و تلاش میکنیم در مرحله بعد بهتر از این مرحله باشیم.

مرحله سوم

۱- تمرکز بر روی گناه دارای اولویت دوم علاوه بر اولویت بالاترش
۲- خواندن یکی از مناجات خمس عشر به ترتیب هر روز صبح
۳- گفتن اذکار قبل از خواب

توضیحات

در این مرحله بر روی گناه با اولویت دوم متمرکز میشویم و از گناه دارای اولویت اول نیز غافل نخواهیم شد و تلاش میکنیم هر دو را ترک کنیم.هر روز صبح یکی از مناجات های خمس عشر(پانزده مناجات) را قرائت میکنیم تا شروع روزمان با یاد خدا و تاثیرات عجیب این دعا باشد.هر روز یکی از دعا ها را به ترتیب میخوانیم. قبل از خواب اذکار مستحب قبل از خواب را میگوییم و با ذکر خدا به خواب میرویم. انتخاب این اذکار با خود شخص است.ذکر غالب ما مطابق با هفته قبل استغفار خواهد بود. و به خواندن دعای خمس عشر هر صبح تا اخر این برنامه هفتاد روزه مداومت میکنیم.

مرحله چهارم

۱- تمرکز بر روی گناه دارای اولویت سوم علاوه بر اولویت بالاترش
۲-حضور قلب در نماز
۳-
کنترل زبان

توضیحات

در این مرحله بر روی گناه با اولویت سوم متمرکز میشویم و از گناهان دارای اولویت بالاتر نیز غافل نخواهیم شد.
در این مرحله تمام تلاش خویش را برای حفظ حضور قلب در نماز به کار میبندیم.بدین صورت که با توجه به معانی نماز و اینکه در محضر چه کسی هستیم سعی میکنیم حضور تحصیل کنیم.
در طول این هفته مراقبت خویش را بر روی زبان متمرکز میکنیم و تمام خروجی های دهانمان را میپاییم و خطاهای زبان را در دفترچه یادداشت میکنیم.

ادامه دارد...

مرحله پنجم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت چهارم علاوه بر اولویت بالاترش
۲-برنامه
تفکر شبانه
۳- کنترل چشم

توضیحات

در این مرحله بر روی گناه با اولویت سوم متمرکز میشویم و از گناهان دارای اولویت بالاتر نیز غافل نخواهیم شد.
در طول این هفته مراقبت خویش را بر روی چشم متمرکز میکنیم و تمام ورودیهای چشممان را میپاییم و خطاهای آن را در دفتر چه یاد داشت میکنیم. علاوه بر چشم از زبان نیز غافل نخواهیم شد.
هر شب دقایقی را حداقل ده دقیقه به تفکر در خویشتن و خدا و مرگ و اسرار عالم اختصاص میدهیم.

مرحله ششم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت پنجم علاوه بر اولویت بالاترش
۲-برنامه قرائت یک حزب
قران به همراه معنی در هر روز
۳-کنترل گوش

توضیحات

در این مرحله علاوه بر تمرکز بر گناه مدنظر این مرحله و اولویت های سابق. روزانه یک حزب قرآن با توجه به معنی را در برنامه روزانه خویش خواهیم گنجاند.در این مرحله تمرکز خویش را بر روی گوش متمرکز میکنیم و از وارد شدن اصوات نامناسب به ان جلوگیری به عمل می آوریم.در آخر این مرحله با بررسی دفترچه یاد داشت خویش وضعیت گناهان و اعمال خویش را بررسی میکنیم و تلاش میکنیم در مرحله بعد بهتر از این مرحله باشیم.
مرحله هفتم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت ششم علاوه بر اولویت بالاترش
۲-بیداری در بین الطلوعین
۳-جبران عقب ماندگیهای مراحل قبل

توضیحات

در این مرحله علاوه بر تمرکز بر گناه مدنظر این مرحله و اولویت های سابق. بین الطلوعین را بیدار میمانیم. حد اقل چهل و پنج دقیقه بعد از اذان صبح میباید بیدار بمانیم. و در این زمان میتوانیم به خواندن دعای خمس عشر یا قرائت یک حزب قران بپردازیم.اگر در انجام برنامه های مراحل قبل کمی و کاستی بود در این مرحله میباید جبران شود.

مرحله هشتم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت هفتم علاوه بر اولویت بالاترش
۲-بیداری نیم ساعت قبل از اذان صبح برای
نماز شب

توضیحات

در این مرحله علاوه بر تمرکز بر گناه دارای اولویت هفتم و اولویت های سابق. نوبت به خواندن نماز شب میرسد. نیم ساعت قبل از اذان صبح بر میخیزیم و به خواندن نماز شب به طور مختصر میپردازیم.

مرحله نهم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت هشتم علاوه بر اولویت بالاترش
۲- خود را در محضر خدا دیدن (حضور)
۳-ذکر غالب
لا اله الا الله

توضیحات

در این مرحله علاوه بر تمرکز بر گناه این مرحله و اولویت های سابق. تمام هم و غم خویش را متوجه حضور میکنیم. حضور کلید رسیدن به ماورای طبیعت است.خویش را در همه ساعات سعی میکنیم در محضر خدا ببینیم .و عالم را به دید مظهریت برای اسماء و صفاتش بنگریم.ذکر غالب ما در این مرحله لا اله الا الله خواهد بود که جایگزین استغفار میشود.

مرحله دهم

۱-تمرکز بر روی گناه دارای اولویت نهم علاوه بر اولویت بالاترش
۲- حفظ حضور با توجه بیشتر
۳-ذکر غالب
لا اله الا الله با توجه بیشتر.

توضیحات

در این مرحله علاوه بر تمرکز بر گناه این مرحله و اولویت های سابق. تمام هم و غم خویش را متوجه حضور میکنیم. حضور کلید رسیدن به ماورای طبیعت است.خویش را در همه ساعات سعی میکنیم در محضر خدا ببینیم .و عالم را به دید مظهریت برای اسماء و صفاتش بنگریم. در حضور میباید نسبت به هفته قبل جهش بیشتر انجام دهیم و در
مراقبه بکوشیمذکر غالب ما در این مرحله لا اله الا الله خواهد بود که جایگزین استغفار میشود.در ادای لا اله غیر خدا را از دل بیرون میریزیم و با الا الله خدا را جایگزین میکنیم.

ادامه دارد....

نتیجه مورد انتظار در آخر این برنامه

۱- زدودن گناهان از صفحه جان

۲- دائم الوضو شدن

۳-اهل نماز شب شدن

۴-اهل عبادت در بین الطلوعین شدن

۵- ذاکر شدن زبان و دل

۶- اهل فکر شدن

۷-پاک شدن زبان

۸-پاک شدن چشم

۹-پاک شدن گوش

۱۰-اهل حضور شدن

۱۱-اهل قرآن شدن

ادامه دارد....


هر چند انجام دقیق این مراحل کار ساده ای نیست و اهداف پایانی آن اهداف بزرگی است اما دقت داشته باشیم که این برنامه و امثال آن وحی منزل نیست و صرفا راه را به عزیزان برای تنظیم برنامه های خودسازی نشان میدهد.
اینکه مثلا گفتیم در اخر این هفته چشممان پاک میشود منظور این نیست که ظرف چند هفته کلا چشم ادب شده و دیگر خطا نمیکند. خیر. پاکی اینجا به اندازه ریاضت چند هفته ای است نه بیشتر.
این برنامه مقدمه مقامات عالیه برای ما میتواند باشد.
اینکه گفتیم در مرحله ای بر روی چشم متمرکز میشویم به این معنی است که سعی میکنیم گناهان چشم را مرتکب نشویم. این مطلب امری نیست که با یک هفته حاصل شود. اما مقدماتش و گام اغازینش را میتوان از طریق این برنامه برداشت.
عزیزان دقت کنند اگر حس میکنند برنامه در برخی از مواضع دشوار است به اندازه سعه و ظرفیت خویش ان را ساده بفرمایند و بعد بدان عمل کنند.

اگر در انجام مراحلش با مشکل مواجه شدند نا امید نشده و ان مرحله تجدید بفرمایند.
ان شاء الله این برنامه مقدمه ای برای مراحل سنگین تر باشد.
.......................................................................................................................................................................................................

ان شاءالله خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر بگرداند و بتوانیم در مسیر الهی ثابت قدم و سر بلند باشیم و به قرب الهی نائل گردیم
یازهرا(س)

یه سایت معرفی میکنم واسه همه اهل دلا

http://web.archive.org/web/20141016044641/http://www.abdesaleh.blogfa.com/

هرکی پایه بیاد بریم تو مراحل سلوک...زیر نظر یه ادم خوب و عارف

مراحل سلوک هفتاست نه ده تا!!

با سلام خدمت اساتید محترم

لینکی از مصاحبه آیت الله علی کورانی را درج نموده ام

لطفا اساتید محترم در خصوص بخشی از مصاحبه ایشان که در خصوص بحث عرفان

وکرامات برخی از بزرگانی که نامبرده شده ، توضیحی دارند بفرمایند، ممنون می شوم

چون کمی دچار تردید شدم.ممنون
http://www.khabaronline.ir/detail/278535/culture/religion

عشقم خدا;609929 نوشت:
مراحل سلوک هفتاست نه ده تا!!

با سلام:

اگر منازل السائرين خواجه عبدالله انصاري را بخوانيد تا صد مرحله و منزل هم ذكر كرده اند.

تحت عناوين:

1-بدايتها

2-ابواب

3-معاملات

4-اخلاق

5-اصول

6-واديها

7-احوال

8-ولايات

9-حقايق

10-نهايات

و هر كدام هم 10 مقام است كه مجموعا مي شود 100 منزل.

البته ذكر اين مطلب براي آن بود كه هر كس ممكن از از ديدگاه خاصي به

اين موضوع نگاه كند،موفق باشيد.

دراینکه باید پله پله طی کرد و منازلی دارد شکی نیست اما اصلا غیر ممکن نیست که بدون استاد بدون اموزش فقط عاشق خدا باشی و از همه هم بالاتر بری...این منزل که راه صدساله را یک شبه طی می کند منزل عشق نام داره:hamdel::ok:

nothing;678248 نوشت:
دراینکه باید پله پله طی کرد و منازلی دارد شکی نیست اما اصلا غیر ممکن نیست که بدون استاد بدون اموزش فقط عاشق خدا باشی و از همه هم بالاتر بری...این منزل که راه صدساله را یک شبه طی می کند منزل عشق نام داره:hamdel::ok:

سلام:

موافقم به اين دسته مجذوب سالك مي گويند!

[h=1]مراحل خودسازی بزرگان[/h]
یکی از مهمترین مباحث اخلاق، خودسازی است که به بعد روحانی و معنوی انسان مربوط می شود؛ آدمی در جهت نیل به کمال لازم است به تزکیه نفس و خودسازی رو آورد.


[/HR] که معنای لغوی آن عبارت است از: پاک نمودن خود از ناپاکی ها و در اصطلاح یعنی: فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی خود و به ظهور و فعلیت رساندن امكانات بالقوه ای كه خدای متعال در فطرت انسان قرار داده است. حال باید دید انسانی که قصد دارد به سعادت و خوشبختی برسد از چه راههایی می تواند به خودسازی و تزکیه دست یابد.
[h=2]مراحل خودسازی[/h] از روش های بسیار موثر در خودسازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده اند. و آن دارای چند مرحله است:

الف)آگاهی و تنبه
تا انسان از خود فراموشی خارج نشود نمی تواند به بیداری و آگاهی برسد.بدین جهت اولین مرحله تزکیه آگاهی است چنانچه حضرت امام (رحمه الله علیه) می فرماید: «... منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن این که انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان خصال خود انسان است.»(1)
خواجه عبدالله می‌فرماید: «قیام لله عبارت از بیداری از خواب غفلت و برخاستن از دره سستی است و آن نخستین نوری است که قلب بنده ـ به دلیل دیدار نور تنبه و هوشیاری ـ به آن زندگی یابد.»(2)
ب) تفکر
تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روز مقدارى ولو کم ، تفکر کند در اینکه آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتى را از براى او فراهم کرده و بدن سالم و قواى صحیح که هر یک داراى منافعى است به او عنایت کرده و این همه نعمت و رحمت برای او فراهم کرده و از طرفى هم این همه انبیا فرستاده و کتاب‌ها نازل کرده و راهنمایى‌ها نموده است. پس وظیفه ما در مقابل مالک الملوک چیست؟
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «لا عمل کالتفکر؛ هیچ عملی هم چون تفکر و اندیشیدن نیست»(3)

انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد.

ج) مشارطه و عزم
عزم یعنی تصمیم بر ترک گناهان و انجام واجبات بگیری، تصمیم و اراده ای قاطع و سخت. چرا که قدم در راهی نهادی که دارای مشکلات و سختی های زیادی می باشد که بدون صبر و عزم نمی توان به مقابله با آنها برخواست و سالک و مجاهد می بایست به حول و قوه خداوند چنان عزمی داشته باشد(4)
که در مقابل همه مشکلات بایستد و بر آنها فائق آید. حضرت امام خمینی (ره) در اهمیت عزم از استاد خویش نقل کرده اند که ایشان عزم را جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان دانسته اند. و فرموده اند بیشتر از هر چیز گوش دادن به موسیقی، ‌عزم و اراده را ضعیف می کند.(5)
و مشارطه یعنی انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد. مثلاً کسی که می خواهد با یک صفت بدی که در او وجود دارد و یا عادت زشتی که در خود احساس می کند به مبارزه برخیزد، باید با خود عهد کند که آن صفت و یا عادت را از صحنه عمل و رفتار خود دور کند و شیوه زندگی خود را از حاکمیت آن بر کنار نگه دارد و این قدم اول است.(6)
د) مراقبه
پس از تصمیم و اراده قطعی در این خصوص باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسه های نفسانی و حالات شیطانی نتواند او را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی آن عمل و یا صفت زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.(7)
در حالات علماء ربّانی و بزرگان دین نیز وقتی نظر می افکنیم ،‌دائماً مراقب نفس خویش بوده و اهمیّت فوق العاده ای برای تهذیب نفس و خودسازی قائل بوده اند، به طوری که پیوسته به مراقبت و محاسبه از نفس خویش می پرداخته اند.آیة الله سید احمد کربلائی(ره): در دستور العملی به یکی از شاگردان خویش می نویسد:«مواظبت کامل بر اداء‌ واجبات و ترک محرمات داشته باش و اولاً: در ابتدای صبح در این اندیشه کن. ثانیاً: کمال مراقبت را در طول روز داشته باش. ثالثاً: هنگام اراده خوابیدن محاسبه نفس کن. رابعاً: در صورتی که نفس مخالفتی نموده آن را جبران نما و نفس را با انجام ضّد میل آن مجازات نما.(8)
ر) محاسبه
«محاسبه» یعنی حسابرسی و بازنگری نسبت به گذشته و تعهد نسبت به آینده. حسابرسی و تفتیش نسبت به حالات نفسانی و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضروری ترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتی رو به سامان نخواهد رفت. پس اگر طاعتی انجام داده بر آن بیفزاید و اگر معصیتی مرتکب شده در صدد جبران آن برآید.
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «لیس منا من لم یحاسبه نفسه فی کل یوم، فإن عمل حسناً استزاد الله و إن عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب إلیه؛ هر کس روزانه به حساب خود رسیدگی نکند، تا اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند تقاضای توفیق بیشتری کرده و چنان چه مرتکب عمل زشت و گناهی شده است و از او طلب آمرزش و توبه کند، از ما نیست».(9)

بهترین علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوک برای معالجه مفاسد اخلاقی فرموده اند این است كه هر یک از اخلاق های زشت را كه در خود می بینیم در نظر بگیریم و بر خلاف آن تا مدتی مردانه اقدام كنیم و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب كنیم مسلماً بعد از مدتی آن خُلق زشت رفع خواهد شد.و در این راه خودسازی بهتر است با خوبان همنشین باشیم و دعا و توسل را نیز فراموش نکنیم.

ه) مۆاخذه
پس از فراغت از محاسبه و بازنگری در اعمال روزانه و داد خواهی انسان از خود در محکمه وجدان و مقصر شناختن خود، نوبت به مواخذه می رسد. قدم نهایی در طی این عملیات این است که با برخورد جدی با خود و گریبان گیری از خویشتن و تنبیه نفس به وسیله روزه و مانند آن در صورت نقض پیمان، از او برای رعایت کردن و نشکستن دوباره آن تعهد بگیرد.
و در آخر نیز بهترین علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوک برای معالجه مفاسد اخلاقی فرموده اند این است كه هر یك از اخلاق های زشت را كه در خود می بینیم در نظر بگیریم و بر خلاف آن تا مدتی مردانه اقدام كنیم و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب كنیم مسلماً بعد از مدتی آن خُلق زشت رفع خواهد شد.و در این راه خودسازی بهتر است با خوبان همنشین باشیم و دعا و توسل را نیز فراموش نکنیم.
[h=2][/h]
پی نوشتها:
1ـ چهل حدیث امام خمینی،ص98.
2ـ منازل السائرین، ص 34.
3ـ نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 113.
4ـ علامه تهرانی، رساله لب اللباب، ص 105.
5ـ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ص 7.
6ـ مهدی موسوی کاشمری، كتاب روش های تربیت،ص 33.
7ـ همان.
8ـ تذکره المتقین، ص 176.
9ـ اصول کافی، ج 2، ص 453.

[h=1]سه دستور العمل براى خودسازى از علامه طباطبایى[/h]
درخواست دستورالعمل و برنامه براى خودسازى و خویشتن‏نگرى در اسلام سابقه‏اى دیرینه دارد. روایات فراوانى حاكى از آن است كه جویندگان كمال و سعادت، از پیامبر گرامى(ص) و ائمه هدى‏ تقاضاى برنامه براى خودسازى كرده و آن بزرگواران مناسب حال درخواست‏كننده برنامه‏اى به وى داده‏اند.
همین تقاضا از عالمان وارسته و سالكان و اصل، بسیار شده است و آن گرامیان به این درخواست ها پاسخ داده‏اند. اكنون این دستورالعمل ها بسان مشعل هدایت فرا راه طالبان خودیابى و نیكبختى قرار دارد. یكى از دوستان فاضل در روزگار جوانى كه شوق بیدارى و تسلط بر نفس و رسیدن به سعادت به سر داشته است‏به علامه طباطبایى نامه‏اى مى‏نگارد و ضمن بیان موقعیت ‏خود براى رسیدن به مقصود دستورهاى عملى طلب مى‏كند.
آن فرزانه در پشت همان نامه، دستورالعملى مى‏نگارد و براى وى مى‏فرستد و مى‏خواهد كه پس از بیست روز از عمل به آن، حالات خود را براى ایشان بنویسد. وى پس از عمل به آن، حالات خود را براى ایشان مى‏نویسد و در جواب نامه دوم بقیه دستورالعمل را براى او ارسال مى‏فرماید.
در پاسخ به نامه سوم، علامه این برنامه سعادت‏آفرین را تكمیل مى‏فرماید. در این مجال نامه اول تقدیم می شود:

نامه اولبسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارك نخبة الفلاسفة و آیة‏الله العظمى جناب آقاى طباطبائى ادام الله عمركم ماشاءالله سلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
كوتاه سخن آنكه جوانى هستم 22 ساله، میزان تحصیل پنجم ریاضى. اشتغالات فعلى تحصیلات حوزه قم حدود لمعه اصول الفقه. آخوندزاده. محیط زیست: دو سال سربازى در تهران، شش سال كودكى در قم، تحصیلات اولیه و بیشتر تحصیلات دبیرستان نیز در قم، چند سالى كرمانشاه.
چنین تشخیص مى‏دهدم كه تنها ممكن است ‏شما باشید كه به این سؤال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطى كه زندگى مى‏كنم هواى نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانى دارند و مرا اسیر خود ساخته‏اند و سبب آن شده‏اند كه مرا از حركت ‏به سوى الله، و حركت در مسیر استعداد خود بازداشته و مى‏دارند.
درخواستى كه از شما دارم براى من بفرمایید بدانم به چه اعمالى دست ‏بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را كه همگان گرفتار آنند بشكنم و سعادت بر من حكومت كند؟
یادآور مى‏شوم نصیحت نمى‏خواهم و الا دیگران ادعاى ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملى براى پیروزى لازم دارم. همان گونه كه شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصى كه تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است).
باز هم خاطرنشان مى‏سازم كه نویسنده با خود فكر مى‏كند كه شفاها موفق به پاسخ این سؤال نمى‏شود. وانگهى شرم دارم كه بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح مى‏دانید و بر این موضوع مى‏توانید اصالتى قائل شوید مرا كمك كنید. در صورت منفى بودن، به فكر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره كنید و مرا نیز به حال خود وا گذارید. متشكرم.
امضا23/10/1355
امام باقر(ع) فرماید: كسى كه از گناه توبه كند بسان كسى است كه اصلا گناهى نداشته است.

جواب علامه به نامه اول
السلام علیكم
براى موفق شدن و رسیدن به منظورى كه در پشت ورقه مرقوم داشته‏اید لازم است همتى برآورده، توبه‏اى نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو كه هر روز كه طرف صبح از خواب بیدار مى‏شوید قصد جدى كنید كه در هر عملى كه پیش آید رضاى خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم كرد. آن وقت در سر هر كارى كه مى‏خواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طورى كه اگر نفع اخروى نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت‏خواب ادامه خواهید داد و وقت‏خواب، چهار پنج دقیقه‏اى در كارهایى كه روز انجام داده‏اید فكر كرده، یكى یكى از نظر خواهید گذرانید. هر كدام مطابق رضاى خدا انجام یافته شكرى بكنید. و هر كدام تخلف شده استغفارى بكنید. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادى حال سخت و در ذائقه نفس تلخ مى‏باشد ولى كلید نجات و رستگارى است. و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنى سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را براى بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیكم.
محمد حسین طباطبایى


توضیح:
توبه، پس از آنكه بنده از وظیفه بندگى سرباز زد واجب است هر چه زودتر به درگاه الهى برگردد و از حق تعالى طلب مغفرت و آمرزش نماید و آمادگى خود را براى فرمانبرى اعلام كند. بر این معنى عقل و نقل گواه و آیات و روایات بسیار است. در قرآن كریم آمده است: توبوا الى الله جمعیا ایها المؤمنون; اى مؤمنان همگى به سوى حق تعالى برگردید و توبه كنید.
امام باقر(ع) فرماید: كسى كه از گناه توبه كند بسان كسى است كه اصلا گناهى نداشته است.

مشارطه:
آن است كه انسان پیش از شروع در كار، با خویشتن شرط و تعهد كند كه از جاده مستقیم شرع خارج نشود. خواسته‏هاى حق تعالى را عمل كند بلكه بر خواسته‏هاى خود مقدم دارد و هیچ گاه از طلب رضاى خداوند و آخرت جویى غفلت نورزد.

مراقبه:
آن است كه بنده به هنگام عمل، حق تعالى را در نظر گیرد و خود را در محضر خداوند بیند و كشیك نفس كشد كه مبادا از فرمان و خواسته مولا سرباز زند و راه دگر گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب پردازد.
یك چشم زدن غافل از آن ماه مباشید شاید كه نگاهى كند آگاه نباشید
در كارهایى كه روز انجام داده‏اید فكر كرده، یكى یكى از نظر خواهید گذرانید.
هر كدام مطابق رضاى خدا انجام یافته شكرى بكنید.
و هر كدام تخلف شده استغفارى بكنید.

محاسبه:
آن است كه از خویشتن حساب كشد كه فكر و فعل خود به چه صرف كرده و اوقات را چگونه به سر آورده است. پس از آنكه به كارى پرداخت و وقتى و فرصتى گذشت آن را ارزیابى مى‏كند و با محك شریعت آن را مى‏سنجد تا فایده و ضرر را بفهمد. بر كارهاى پسندیده خداى را سپاس گوید كه او را توفیق داده است و از كارهاى زشت و گناه استغفار مى‏كند.
امام(ع) فرماید: از ما نیست كسى كه هر روز از خود حساب نكشد. پس اگر كار نیكى انجام داده حمد خدا كند و بیشتر انجام دهد و اگر گناهى از او سر زده از خداوند آمرزش بطلبد.
امام صادق(ع) از پدران گرامیش(ع) از رسول خدا(ص) روایت كند كه فرمود: خوشا به حال كسى كه در روز قیامت در نامه عملش، در زیر هر گناهى استغفارى بیابد.

سور مسبحات:
پنج‏سوره‏اى كه با (سبح) و یا (یسبح) آغاز مى‏شود سور مسبحات نامیده مى‏شود. چرا كه این سوره‏ها با تسبیح حق تعالى آغاز مى‏شود. و دو سوره اسراء و الاعلى را كه با (سبحان) و (سبح) آغاز مى‏شود داخل آن ندانند. در حدیث آمده است: پیامبر گرامى اسلام(ص) نمى‏خوابید مگر آنكه مسبحات را مى‏خواند و مى‏فرمود: در این سوره‏ها آیه‏اى است كه از هزار آیه برتر است. پرسیدند: مسبحات كدام است؟ فرمود: سوره‏هاى حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن.
امام باقر(ع) فرماید: هر كس همه مسبحات را قبل از خواب بخواند نمیرد تا قائم(عج) را درك كند. و اگر مرد در پناه رسول(ص) خواهد بود.

[h=1]دستورالعمل دو تن از مراجع برای خودسازی[/h]


[/HR] خودسازی و تهذیب نفس،‌ برای همه مخصوصاً طلبه‌ها، مسأله بسیار مهمی است. این گروه هر قدر علمشان بیشتر شود، باید تقوایشان هم بیشتر شود، به نکات اخلاقی بیشتر توجه داشته باشند، در برخوردهای اجتماعی ادب و آداب را بیشتر رعایت کنند، و گر نه افراد موفقی نخواهند بود.


[/HR] با توجه به آیه «یزکیهم و یعلمهم » ، برای خودسازی و تهذیب نفس، چه توصیه‌ای دارید؟

[h=2]
پاسخ حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی[/h] خودسازی و تهذیب نفس،‌ برای همه مخصوصاً طلبه‌ها، مسأله بسیار مهمی است. این گروه هر قدر علمشان بیشتر شود، باید تقوایشان هم بیشتر شود، به نکات اخلاقی بیشتر توجه داشته باشند، در برخوردهای اجتماعی ادب و آداب را بیشتر رعایت کنند، و گر نه افراد موفقی نخواهند بود.
برای رسیدن به این مراحل مطالعه کتاب‌های اخلاقی و آشنایی با حالات و زندگی علمای پیشین بسیار مؤثر است. در زمینه اخلاق،کتاب‌های خوبی با عناوین اخلاق در قرآن، اخلاق در نهج‌البلاغه و... نوشته‌ایم که برگرفته از قرآن و احادیث و روایات است و می‌دانیم که بهترین دستورات، در قرآن و نهج‌البلاغه و اخبار و روایات ائمه طاهرین (علیهم اسلام) آمده است. باید این دستورالعمل‌ها را بخوانیم و سعی کنیم یک به یک آن‌ها را در عمل پیاده کنیم.
مطالعه در زندگی و رفتار علمای گذشته نیز می‌تواند الگوی خوبی برای ما باشد. باید ببینیم آن‌ها مسیر تقوی و خودسازی و تهذیب نفس را چگونه پیموده‌اند و از تجربیاتشان بهره‌برداری کنیم.
البته در طی این مسیر باید با تیزبینی و هوشیاری عمل کنیم. در این راه دام‌ها و پرتگاه‌های خطرناکی چون عرفان‌های کاذب یا تمایل به صوفی گری و یا ادعاهای واهی بعضی در پیمودن مقامات عرفان وجود دارد که باید کاملاً مراقب باشیم تا گرفتار این گونه مسیرهای باطل و دام‌های خطرناک نشویم.

لازم است انسان تحت نظر حکیمی، به تهذیب نفس بپردازد. البته همان تهذیبی که قرآن و سنت فرموده است و همان راهی که حاج میرزا علی آقای قاضی و شاگردان او داشتند

[h=2]پاسخ حضرت آیت‌الله جعفر سبحانی[/h] تهذیب نفس همان عمل به شریعت است. ما تهذیب غیر از این نداریم. ریاضت برای ما مطرح نیست. تهذیب نفس، همان است که اسلام می‌فرماید. واجبات را انجام دهد،محرمات را ترک کند،حتی‌المقدور مکروهات را مرتکب نشود و به اصطلاح در کار خودش مانند یک سرباز آماده به ندای حق باشد. این تهذیب نفس است. البته خود این هم مراتبی دارد. گاهی از اوقات، انسان از مرتبه پایین شروع می‌کند،اما به یک مرتبه بالایی می‌رسد که جز ندای حق و امر حق به چیزی گوش فرا نمی‌دهد.
بدیهی است تهذیب نفس، استاد هم می‌خواهد. کسانی که بدون استاد، دنبال تهذیب نفس بروند، گاهی ممکن است اشتباه کنند و گمراه شوند که به قول حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ...... ظلمات است بترس از خطر گمراهی
در هر حال لازم است انسان تحت نظر حکیمی، به تهذیب نفس بپردازد. البته همان تهذیبی که قرآن و سنت فرموده است و همان راهی که حاج میرزا علی آقای قاضی و شاگردان او داشتند.

[h=1]دستورالعمل دو تن از مراجع برای خودسازی[/h]


[/HR] خودسازی و تهذیب نفس،‌ برای همه مخصوصاً طلبه‌ها، مسأله بسیار مهمی است. این گروه هر قدر علمشان بیشتر شود، باید تقوایشان هم بیشتر شود، به نکات اخلاقی بیشتر توجه داشته باشند، در برخوردهای اجتماعی ادب و آداب را بیشتر رعایت کنند، و گر نه افراد موفقی نخواهند بود.


[/HR] با توجه به آیه «یزکیهم و یعلمهم » ، برای خودسازی و تهذیب نفس، چه توصیه‌ای دارید؟

[h=2]
پاسخ حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی[/h] خودسازی و تهذیب نفس،‌ برای همه مخصوصاً طلبه‌ها، مسأله بسیار مهمی است. این گروه هر قدر علمشان بیشتر شود، باید تقوایشان هم بیشتر شود، به نکات اخلاقی بیشتر توجه داشته باشند، در برخوردهای اجتماعی ادب و آداب را بیشتر رعایت کنند، و گر نه افراد موفقی نخواهند بود.
برای رسیدن به این مراحل مطالعه کتاب‌های اخلاقی و آشنایی با حالات و زندگی علمای پیشین بسیار مؤثر است. در زمینه اخلاق،کتاب‌های خوبی با عناوین اخلاق در قرآن، اخلاق در نهج‌البلاغه و... نوشته‌ایم که برگرفته از قرآن و احادیث و روایات است و می‌دانیم که بهترین دستورات، در قرآن و نهج‌البلاغه و اخبار و روایات ائمه طاهرین (علیهم اسلام) آمده است. باید این دستورالعمل‌ها را بخوانیم و سعی کنیم یک به یک آن‌ها را در عمل پیاده کنیم.
مطالعه در زندگی و رفتار علمای گذشته نیز می‌تواند الگوی خوبی برای ما باشد. باید ببینیم آن‌ها مسیر تقوی و خودسازی و تهذیب نفس را چگونه پیموده‌اند و از تجربیاتشان بهره‌برداری کنیم.
البته در طی این مسیر باید با تیزبینی و هوشیاری عمل کنیم. در این راه دام‌ها و پرتگاه‌های خطرناکی چون عرفان‌های کاذب یا تمایل به صوفی گری و یا ادعاهای واهی بعضی در پیمودن مقامات عرفان وجود دارد که باید کاملاً مراقب باشیم تا گرفتار این گونه مسیرهای باطل و دام‌های خطرناک نشویم.

لازم است انسان تحت نظر حکیمی، به تهذیب نفس بپردازد. البته همان تهذیبی که قرآن و سنت فرموده است و همان راهی که حاج میرزا علی آقای قاضی و شاگردان او داشتند

[h=2]پاسخ حضرت آیت‌الله جعفر سبحانی[/h] تهذیب نفس همان عمل به شریعت است. ما تهذیب غیر از این نداریم. ریاضت برای ما مطرح نیست. تهذیب نفس، همان است که اسلام می‌فرماید. واجبات را انجام دهد،محرمات را ترک کند،حتی‌المقدور مکروهات را مرتکب نشود و به اصطلاح در کار خودش مانند یک سرباز آماده به ندای حق باشد. این تهذیب نفس است. البته خود این هم مراتبی دارد. گاهی از اوقات، انسان از مرتبه پایین شروع می‌کند،اما به یک مرتبه بالایی می‌رسد که جز ندای حق و امر حق به چیزی گوش فرا نمی‌دهد.
بدیهی است تهذیب نفس، استاد هم می‌خواهد. کسانی که بدون استاد، دنبال تهذیب نفس بروند، گاهی ممکن است اشتباه کنند و گمراه شوند که به قول حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ...... ظلمات است بترس از خطر گمراهی
در هر حال لازم است انسان تحت نظر حکیمی، به تهذیب نفس بپردازد. البته همان تهذیبی که قرآن و سنت فرموده است و همان راهی که حاج میرزا علی آقای قاضی و شاگردان او داشتند.

اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشکر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است که بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار کننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مى شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد. سیر و سلوک ارباب سیر و سلوک و علما و دانشمندانى که در این راه گام برداشته و تعلیمات قرآن و سنّت را راهنماى خویش قرار داده (نه صوفیانى که تحت تأثیر مکتبهاى التقاطى و غیر اسلامى بوده اند) هر یک براى خود روشى را پیشنهاد کرده اند؛ یا به تعبیر دقیقتر، مراحل و منزلگاههایى در نظر گرفته اند که در ذیل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مى شود، در این کتاب که به فقیه باهر و علاّمه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به این بزرگوار بعید به نظر مى رسد ولى قسمتهایى از آن داراى اهمّیّت فوق العاده اى است براى سیر و سلوک الى اللّه و پیمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه مهم ذکر شده است: 1 ـ اسلام 2 ـ ایمان 3 ـ هجرت 4 ـ جهاد و براى هر یک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر شده است که مجموعاً دوازده مرحله مى شود که پس از طىّ آنها، سالک الى اللّه وارد عالم خلوص مى گردد، و این مراحل دوازده گانه به شرح زیر است: منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظائف دینى است. منزل دوم، ایمان اصغر و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است. منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى. منزل چهارم، ایمان اکبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اکبر مى باشد که از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود. منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکّه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه. منزل ششم، هجرت کبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است. منزل هفتم، جهاد اکبر است، و آن عبارت از محاربه و ستیز با لشکر شیطان است با استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است. حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر ب و تش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به ینده و مانند ن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از نجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است. حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر ب و تش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به ینده و مانند ن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از نجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است. بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار کننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مى شود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد. منزل دهم، ایمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نیستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى است که در این هنگام حقیقت عبودیّت و بندگى خدا ظاهر مى شود. منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجّه کامل به ذات پاک خداست که در جمله «وَادْخُلى جَنَّتى» خطاب به آن شده است. منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسّل به ذات پاک خداوند مى شود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد. بعد از پیمودن این عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص مى شود، و مصداق «بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقَوُنَ» مى گردد.(1) در رساله سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم بعد از ذکر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن این راه پرمشقّت و پرافتخار پرداخته و بیست و پنج دستور براى وصول به این مقاصد بالا و والا مى دهد که آنها را بطور فشرده در ذیل مى آوریم: سالک الى اللّه و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احکام دینى و اسلامى کاملا آشنا شد، بار سفر مى بندد و به راه مى افتد و با انجام دستورهاى بیست و پنجگانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مى رود: اوّل، ترک آداب و عادات و رسومى است که انسان را از پیمودن راه باز مى دارد و غرق در آلودگیها مى کند. دوم، عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطف خدا تردیدى به خود راه ندهد. سوم، رفق و مدارا، و آن این که در آنِ واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پیمودن راه بازماند. چهارم، وفا، و آن عبارت از این است که نسبت به آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت به آنچه استاد راه مى گوید وفادار بماند. پنجم، ثبات و دوام است، به این معنى که برنامه هایى را که انتخاب مى کند به صورت عادت مستمر در آید تا بازگشتى در آن صورت نگیرد. ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجّه به خویش در تمام احوال است که تخّلفى صورت نگیرد. هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ کُلَّ یَوْم کسى که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!»(1) به آن اشاره شده است. توبه هشتم، مۆاخذه است، منظور از مۆاخذه این است که هر گاه مرتکب خطایى شد به خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند. نهم، مسارعت است، یعنى به مقتضاى امر «وسارِعُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّکُمْ»(2) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد. دهم، ارادت است، و آن عبارت از این است که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غِشّى در آن نباشد، و نسبت به صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او کاملا عشق ورزد. یازدهم، ادب است، یعنى نسبت به ساحت قدس خداوند و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنى که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتّى در بیان حاجت از الفاظى که نشانه امر و نهى است بپرهیزد. دوازدهم، نیّت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال از براى خداوند متعال. سیزدهم، صَمْت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم. چهاردهم، جوع و کم خوردن، که از شروط مهمّه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانى گردد. پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از کناره گیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه و به هنگام عبادات و توجّه به اذکار، دور از ازدحام و غوغا بودن. شانزدهم، سَهَر و شب بیدارى (مخصوصاً بیدارى در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامى کراراً به آن اشاره شده است. هفدهم، دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن است که نورانیّت خاصّى به باطن انسان مى دهد. هیجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّ العزّة است، که هر چه بیشتر بتواند اظهار خضوع در پیشگاه پروردگار کند. نوزدهم، پرهیز از خواسته هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا که در توان دارد. بیستم، رازدارى و کتمان سرّ، که از مهمترین شرایط است، که اساتید این رشته به آن اصرار مى ورزیدند، و آن این که اعمال و برنامه هاى خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچکترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) و اگر مکاشفاتى از عوالم غیب براى او دست داد آن را نیز پنهان دارد و به این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد). بیست و یکم، داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد. البتّه باید سالک توجه داشته باشد که این، مرحله بسیار دقیق و باریکى است تا کسى را نیازماید و از صلاحیّت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبّس به لباس چوپان شوند و سالک را از راه منحرف سازند. داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مى رود و استاد خاص که آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)مى باشد مرحوم علاّمه طباطبایى در این زمینه مى گوید: که حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمى توان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفته اى در سلوک راه حق دارد زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و کمال، راه بسیار است. بیست و دوم،«ورد» است، و آن عبارت است از ذکرهاى زبانى که راه را به روى سالک مى گشاید و او را براى گذشتن از گردنه هاى صعب العبور مسیر الى اللّه یارى مى دهد. بیست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومت بر آن، و تمرکز فکر به گونه اى که هیچ تصوّر و خاطره اى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بى اختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکى از کارهاى مشکل است. بیست و چهارم، فکر است، و منظور از آن، آن است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفت بکوشد، و تمام تفکّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّیات و افعال او بوده باشد. بیست و پنجم، ذکر است، و منظور از آن، توجّه قلبى است به ذات پاک پروردگار نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته مى شود و به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غیر او چشم بپوشد. این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علاّمه بحرالعلوم استفاده مى شود که علاّمه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» ـ آمده دنبال کرده است. پی نوشت ها: 1. ارشاد القلوب دیلمى، باب 39. 2. آل عمران ـ 133.


درباره سیر و سلوک مطالب زیادی گفته شده است.اما در این میان نکته های ریزی وجود دارد که شاید به عنوان شاه کلیدهای اساسی برای ورود به عرصه سیر و سلوک به شما برود ولی ما از آنها غافل باشیم.

این نکات ریز مانند برخی نکته های دیگر در هر فن و شغلی، شاید به ظاهر کوچک به نظر برسد ولی مراعات نکردن آن می تواند از سرعت سلوکی فرد کاسته و یا اینکه در مدت زمان کوتاهی او را نسبت به عبادات زده کند.
در عین حال مشکل بسیاری اینجاست که نمی دانند چگونه باید سیر و سلوک را انجام داد؟ گروهی تصور می کنند، وادی خودسازی احتیاج به اذکار و اوراد متعدد و چله نشینی دارد در حالی که وقتی به سیره عملی بزرگان دین و معصومین علیهم السلام بر می گردیم، خلاف این مساله را مشاهده می کنیم.
در این مقاله به برخی نکات ساده و در عین حال بسیار مهم، از کلام عارف بزرگ آیه الله بهجت فومنی، اشاره خواهیم کرد.
[h=2]ارزش سحر خیزى و شب زنده دارى[/h] آیت الله محمد حسین احمدى فقیه یزدى مى گوید: ((ایشان به سحرخیزى و شب زنده دارى خیلى سفارش مى كردند و حتى گاهى مى فرمودند: اصلا پیغمبرصلّى اللّه علیه و آله با همین شب زنده دارى و سحرخیزى و انس با شب ، معارف الهى را گرفتند.
زمانى درباره معناى این روایت كه ائمه علیهم السّلام فرموده اند: ((صبر مى كنیم شب جمعه بشود تا درهاى رحمت الهى باز بشود، و علم ما آل محمدصلّى اللّه علیه و آله هم در شبهاى جمعه و شبهاى قدر و غیره نورانیّت بیشترى پیدا مى شود)) از ایشان سؤ ال كردم .
فرمودند: ((بله ، آن لحظه هاى خاصّ و آن رحمت الهى در سحر.)) و چند مرتبه این را فرمودند: ((سحر سحر)).
ایشان بیدارى شب ، سحرخیزى ، و رعایت نماز شب ، نوافل ، و دائم الذّكر بودن را داراى اهمیّت مى دانست ، و از بزرگان نقل مى كردند كه وقتى مى خواستند مطلبى و فیضى را از خداوند بگیرند، از شب و سحر استفاده مى كردند؛ زیرا سحر با خدا خلوت كردن و با خدا ارتباط پیدا كردن اثر خاصّى دارد و مكرّر در این باره نصیحت مى فرمودند.))
[h=2]پیوسته به یاد خدا بودن[/h] هم او باز مى گوید: ((یكى از خصوصیاتى كه گاهى ایشان بدان اشاره مى فرمودند این بود كه انسان باید دائم الذكر باشد، زیرا كسى كه دائم الذكر باشد همواره خود را در محضر خدا مى بیند و پیوسته با خدا سخن مى گوید، و گاهى در این رابطه روایتى را هم بیان مى كردند)).
[h=2]كار خوب خود را كم دیدن[/h] استاد خسروشاهى مى گوید: ((آیت الله بهجت همیشه كارهاى خیر و عباداتى را كه انجام مى دادند كم مى دیدند و مى فرمودند: ((چه خوب است انسان عبادت و كار خیر كه انجام مى دهد بگوید كارى نكردم ، اما كار نیك و خوبى كه از دیگران دید بگوید: چقدر كار بزرگى انجام داده است .
یعنى ایشان نظرشان این است كه : ما كار خیر خود را باید اندك ، و كار دیگران را بسیار و بزرگ ببینیم .))
[h=2]قدم اول در سیر الى اللّه[/h] هم او مى گوید: ((آیت الله بهجت مى فرمودند: مقام اوّل در سیر الى الله و در مسیر تقرّب الى اللّه براى هر كسى كه متوجّه خودسازى مى شود، این است كه مى بیند یك مسافت و فاصله اى با مولاى خود دارد باید كارى كند این فاصله اى كه با مولا دارد دورتر نشود، حالا نزدیكتر نشد عیبى ندارد سعى كند خود را در این موقعیّتى كه هست حفظ كند. یعنى اول سعى كند دور نشود تا كم كم به جلو حركت و خود را به مولا نزدیك كند.))

در محضر عارفان
دستورالعملی از آیت الله حاج سید محمد حسین طهرانی

طريق سير در اين راه - پس از بيعت با شيخ آگاه و ولى خدا كه از مقام فنا گذشته و به مقام بقاء بالله رسيده و بر مصالح و مفاسد و منجيات و مهلكات مطلع است و مى تواند زمام امور تربيت سالك را در دست گيرد و او را به كعبه مقصود رهنمود گردد - همانا ذكر و فكر و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند قاضى الحاجات است و البته سفر او در اين منازل به امورى چند بستگى دارد كه بايد تمامى آنها به نحو احسن و اكمل رعايت شود
اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات
و دور انداختن امور اعتباريه كه سالك را از طى طريق منع مى كند. و منظور آنست كه سالك به طور اعتدال در بين مردم زندگى نمايد. چه ، دسته اى از مردم پيوسته غرق در مراسم اجتماعيه بوده و فكر و ذكر آنها دوستيابى بوده و براى حفظ شخصيت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهاى مضر يا بى فايده دريغ نمى كنند و صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى اعتبارى ، خود را به تكلف مى اندازند و چه بسا به ناراحتى هاى سخت دچار مى شوند و براى حفظ حاشيه از متن زندگى به عقب مى روند و تحسين و تقبيح عامه مردم را كه توده عوام هستند، ميزان و معيار قرار داده ، حيات و عمر خود را بر اين معيار در معرض تلف قرار مى دهند و كشتى وجودشان دستخوش امواج متلاطم رسوم و عادت اجتماعيه شده ، هر جا امواج آداب و اخلاقيات عمومى حركت كن ، به دنبال آن روان مى گردند. اين دسته از مردم در برابر اجتماع اراده اى از خود نداشته ، تبع (::پيرو) محض مى باشند. در مقابل اين دسته سلسله اى از مردم هستند كه از جماعت كنار مى روند و هرگونه عادت و ادب اجتماعى را ترك كرده ، خويشتن را عارى از مزاياى اجتماع نموده اند. با مردم مراوده و معاشرت ندارند و در كنج خلوت آرميده اند، به طورى كه انگشت نماى مردم شده و به عنوان گوشه نشينى اشتهار يافته اند.
سالك براى آنكه بتواند به مقصد نائل گردد، بايد مشى معتدلى بين رويه اين دو گروه اختيار نمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد و در صراط مستقيم حركت كند. و اين معنى حاصل نمى شود مگر آنكه معاشرت و مراوده را با مردم تا آن مقدار كه ضرورى اجتماعى است رعايت كند.
دوم : عزم
همين كه سالك قدم در ميدان مجاهده نهاد، حوادثى سخت و ناملايماتى از طرف مردم و آشنايان كه صرفا غير از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند، متوجه ندارند، متوجه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رويه و مقصدش دور كنند، و از فى الجمله تنافرى كه بين او و آنان در برنامه زندگى پيدا شده ، سخت در هراس بوده و به هر و وسيله مى كوشند تا سالك تازه به راه افتاده را با تازيانه ملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد كنند و و همچنين در هر منزل از منازل سفر البته مشكله اى تازه براى سالك پيش خواهد آمد كه بدون صبر و عزم ، دفع آنها محال به نظر مى رسد.
سالك بايد به حول و قوه خدا چنان عزمى داشته باشد تا در برابر همه اين مشاكل ايستادگى نمايد و با حربه صبر و توكل همه آنها را نابود سازد و با توجه به عظمت مقصد از اين بادهاى مخوف كه عائق و مانع راه خدا هستند، نهراسد و به هيچ وجه به خود بيمى راه ندهد
و على الله فليتوكل المنومنون ، و على الله فليتوكل المتوكلون .
سوم : رفق و مدارا
و از اين اهم امورى است كه بايد سالك الى الله آن را رعايت كند، چه ، اندك غفلتى در اين امر سبب مى گردد كه علاوه بر آنكه سالك از ترقى و سير باز مى ماند، بلكه براى هميشه بكلى از سفر ممنوع خواهد شد . سالك در ابتداى سفر در خود شور و شوقى زايد بر مقدار مترقب مى يابد و يا در بين سفر هنگام ظهور تجليات صوريه جماليه ، عشق و شور وافرى در خود حس ‍ مى كند و در اثر آنها تصميم مى گيرد اعمال كثيره عباديه اى را به جاى آورد، لهذا اكثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مى نمايد، به هر عمل دست مى زند و از هر كس كلمه اى مى آموزد و از هر غذاى روحانى لقمه اى بر مى دارد. اين طرز عمل علاوه بر آنكه مفيد نيست (بلكه ) زيان آور است ، چون در اثر تحميل اعمال گران بر نفس ناگهان در اثر فشارى كه بر نفس وارد شده ، نفس عكس العمل نشان داده و عقب زده و بدون گرفتن نتيجه ، سالك از همه كارها مى ماند و ديگر در خود ميل و رغبتى براى اتيان جزيى ترين جز از مستحبات احساس نمى كند، و بناء عليهذا سالك بايد وقتى مشغول به عبادت مى شود با آنكه هنوز ميل و رغبت دارد، دست از عمل بكشد تا ميل و رغبت به عبادت در او باقى مانده ، هميشه خود را تشنه عبادت ببيند. مثل سالك در به به جا آوردن عبادات ، مانند شخصى است كه مى خواهد غذا تناول كند، اولا بايد غذايى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشدا و ثانيا قبل از اينكه سير شود، دست از خوردن باز دارد تا پيوسته ميل و رغبت در او باقى باشد.
چهارم : وفا
و آن عبارتست از انكه آنچه را كه از آن توبه نموده ، ديگر مرتكب نگردد، و آنچه را كه عده كرده به جا آورد، از به جا آوردن آن دريغ نكند، و آنچه را كه با شيخ آگاه و مربى را حق ، مواعده و معاهده نموده تا اخرالامر بدان وفا كند.
پنجم : ثبات و دوام
سالك بايد به واسطه اعمال مترتبه و مداوم خود، آن صورت ملكوتيه مجرده را در نفس خود تثبيت كند تا از حال به مقام ملكه ارتقا يابد. سالك بايد به واسطه تكرار هر عملى حظ روحانى و ايمان خود را از آن عمل دريافت كند و تا اين معنى براى او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملكوتى ثابت عمل وقتى حاصل مى گردد كه سالك به طور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانيه خارجيه در صقع (::گوشه ) نفس رسوخ پيدا كند و متحجر گردد و ديگر پس از تثبيت و استقرار قابل رفع نباشد.
پس سالك بايد سعى كند عملى را كه مطابق استعداد اوست ، انتخاب كند و اگر احيانا ثبات و دوام آن را عازم نيست ، اختيار ننمايد، زيرا در صورت متاركه عمل ، حقيقت و واقعيت عمل به مخاصمه بر مى خيزد و آثار خود را بالمره جمع نموده و با خود مى برد، و در نتيجه آثارى ضد آثار عمل در نفس پديد مى آيد - نعوذ بالله
معنى مخاصمه آنست كه چون سالك آن عمل را ترك گفت ،
حقيقت آن عمل به طور عكس العمل از سالك دورى مى جويد و آثار و خصوصيات خود را نيز با خود مى برد، و چون آن عمل ، عمل نورانى و خير بوده است ، چون ناحيه نفس از آن اثار نورانى خالى گردد، ناگزير آثار ضد آن از ضلمت و تيرگى و شرور جايگزين آن خواهد شد.
ششم : مراقبه
و آن عبارتست از آنكه سالك در جميع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظيفه اوست تخطى ننمايد و از آنچه بر آن عازم شده ، تخلف نكند.
مراقبه معناى عامى است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مى كند. در ابتداى امر سلوك ، مراقبه عبارتست از آنكه از آنچه به درد دين و دنياى او نمى خورد، اجتناب كند... و سعى كند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى كم كم اين مراقبه شدت يافته و درجه به درجه بالا مى رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجه به سكوت خود و گاهى به نفس خود و گاهى به بالاتر از آن - از مراتب حقيقت از اسماء و صفات كليه الهيه .
بايد دانست كه مراقبت از اهم شرايط سلوك است ، و مشايخ عظام را در آن تاكيداتى است و بسيارى آن را از لوازم حتميه سير و سلوك شمرده اند، چه آن به منزله حجر اساسى است ، و ذكر و فكر و ساير شرايط بر آن حجر بنا نهاده مى شود، لذاتا مراقبه صورت نگيرد، ذكر و فكر بدون اثر خواهدبود.
هفتم : محاسبه
و آن عبارتست از اينكه وقت معينى ار در شبانه روز براى خود معين كند و در آن وقت به تمام كارهاى شبانه روز خود رسيدگى بنمايد. و اشاره به آن است آنچه حضرت موسى بن جعفر (ع ) فرموده است كه :
ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم مره و جنان كه در محاسبه براى سالك چنين ظاهر شده كه از وظايف خود تخلف نموده است ، بايد استغفار كند و در صورت عدم تخلف ، شكر حضرت بارى تعالى شانه را به جاى آورد.
هشتم : مواخذه
و آن عبارتست از اينكه سالك پس از مشاهده خيانت ، در مقام تاديب نفس ‍ خود بر آمده و او را به نحوى كه خود مقتضى داند، تاديب و تنبيه كند.
نهم : مسارعت
يعنى در آنچه بر آن عزم نموده ، مسارعت كند، چون در اين راه آفاتياست و براى سالك در هر مقام متناسب - با حال او - مانعى پديد مى گردد. سالك بايد بسيار زرنگ و باهوش باشد و قبل از آنكه مانعى بدو دست يابد و دامان او را آلوده كند، وظيفه خود را انجام دهد و در اين راه وصول به مقصد دقيقه اى فروگذار نكند.
دهم : ارادت
و آن ارادت است به صاحب شريعت و خلفاى حقه بزرگوار آن . و در اين ارادت چنان بايد خود را خالص كند كه هيچ غشى در آن نباشد. و بايد در اين مرحله به سرحد كمال برسد، زيرا ارادت را در تاثير اعمال مدخليتى عظيم است و هر چند ارادت بيشتر و بهتر شود، اثر اعمال در نفس سالك راسختر و نيكوتر خواهد بود.
و چون تمام موجودات مخلوقات خدا هستند، سالك بايد به همه آنها محبت كند و هر يك را در مرتبه و درجه خود بشمارد.
يازدهم : ادب نگاهداشتن
نسبت به جناب مقدس حضرت رب العزة و خلفاى او. و اين معنى با ارادت و محبت كه قبلا ذكر شد، فرق دارد؛ چه معناى ادب عبارت است از توجه به خود كه مبادا از حريم خود تجاوز شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبوديت است ، از او سرزند؛ زيرا كه ممكن در برابر واجب حد و حريم دارد و لازمه حفظ اين ادب ، رعايت مقتضيات عالم كثرت است ، ولى ارادت و محبت انجذاب است به حضرت احديت و لازمه اش توجه به وحدت است .
مرتبه كامل از ادب آنست كه سالك در همه احوال ، خود را در محضر حق - سبحانه و تعالى - حاضر دانسته و در حال تكلم و سكوت ، در خوردن و خوابيدن ، در سكوت و حركت و بالاخره در تمام حالات و سكنات و حركات ، ادب را ملحوظ دارد. و اگر سالك پيوسته توجه به اسما و صفات الهى داشته باشد، قهرا ادب و كوچكى بر او مشهود خواهد شد.
دوازدهم : نيت
و آن عبارتست از آنكه سالك منظورى در سلوك نداشته باشد، جز نفس ‍ سلوك و فنا در ذات احديت . بنابراين بايد سالك سيرش خالص باشد.
سيزدهم : صمت
و آن بر دو قسم است : سكوت عام و مضاف ، و سكوت خاص و مطلق . سكوت عام و مضاف عبارتست از حفظ لسان از تكلم به قدر زائد بر ضرورت با مردمان . بلكه سالك بايد اكتفا كند به قدر ضرورت و به اقل ما يمكن ، و اين صمت در همه دوران سلوك و در تمام اوقات لازم است ، بلكه مى توان گفت مطلقا ممدوح است . واشاره همين صمت است قوله (ع ):
ان شيعتنا الخرس و نيز آنچه در مصباح الشريعه از حضرت صادق (ع ) نقل شده است كه :
الصمت شعار المحبين ، و فيه رضا الرب ، و هو من اخلاق الانبياء و شعار الاصفياء.
و در حديث بزنطى است از حضرت رضا عليه السلام .
الصمت باب من ابواب الحكمه ، و انه دليل عى كل خير.
قسم دوم ، كه سكوت خاص و مطلق است ، عبارتسست از: حفظ لسان از تكلم با ناس در حين اشتغال به اذكار كلاميه ، ودر غير آن غير مستحسن است .
چهارهم : جوع و كم خورى
به اندازه اى كه باعث بر ضعف نگردد و احوال را مشوش ندارد. قال الصادبق (ع ):
الجوع ادام المومن ، و غذاء الروح ، و طعام القلب .
زيرا گرسنگى وجب سبكى و نورانيت نفس مى گردد و فكر در حتل گرسنگى مى تواند به طيران در آيد. غذاى زياد خوردن و سير بودن ، نفس را ملول و خسته و سنگين مى كند و از سير در اسمان معرفت باز مى دارد.
پانزدهم : خلوت
وآن بر دو گونه است : خلوت عام و خلوت خاص
خلوت عام عبارتست از كناره گيرى و عزلت از غير اهل الله - خصوصا از صاحبان عقول ضعيفه از عوام مردم مگر به قدر ضرورت - و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحيوه الدنيا.
و اما خلوت خاص عبارتست ا دورى از جميع مردم . و اگر چه آن در همه عبادات و اذكار خالى از فضيلت نيست و ليكن در طايفه اى از اذكار كلاميه ، بلكه در جميع آنها در نزد مشايخ راه ، شرط است .
شانزدهم : سحر
و آن بيدارى سحر است به قدرى كه طبيعت سالك را طاقت باشد و در مذمت خواب سحرگاه و مدح عادت به بيدارى آن موقع است قوله تعالى :
كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون .
هفدهم : وام طهارت
و آن عبارتست از دوام وضو و اغسال واجبه و غسل جمعه و ساير اغسال مستحبه حتى الامكان .
هيجدهم : مبالغه در تضرع
و مسكنت و خاكسارى و بكا.
نوزدهم : احتراز از لذايذ
و مشتههيات به قدر استطاعت ، و اكتفا به انچه قوام بدن و حيات به آن است .
بيستم : كتمان سر
و اين از شرايط بسيار مهم سلوك است و بزرگان طريق در اين شرط اهتمام بسيار نموده و به شاگردان خود سفارشهاى مهم نموده و توصيه را به حد مبالغه رسانيده اند، خواه در عمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات ، حتى در مواردى كه تقيه غير ممكن و افشاى سر نزديك مى گردد، توريه را از لوازم و دستورات شمرده اند و حتى آنكه اگر كتمان سر مستلزم ترك عمل و ورد است ، بايد دست از عمل بردارد.
در اثر تقيه و كتمان سر، مصايب و شدايد به مقدار معتنابهى پايين مى ايد و ترك تقيه موجب كثرت فتن و بلايا و مصايبى است كه بر سالك روى آور مى شود، و علاو هنگام بروز مشكلات با تحملات و صبر بايد قدم در راه نها و پيروز شد.
بيست و يكم : شيخ و استاد
و آن بر دو قسم است : استاد عام و استاد خا(ص ) استاد عام انست كه بخصوصه (::فقط براى سالك ) مامور به هدايت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد. و لزوم رجوع به استاد عام فقط در ابتداى سير و سلوك است ، وقتى كه سالك مشرف به مشاهدات و تجليات صفاتيه و ذاتيه شد، ديگر همراهى او لازم نيست و اما استاد خاص ، انست كه بخصوصه منصوص به ارشاد و هدايت است و آن رسول خدا و خلفاى خاصه حقه او هستند.
بيست و دوم : ورد
و آن عبارتست از اذكار و اوراد لسانيه و كيفيت و كميت آن منوط به نظر استاد است چه آن ، حكم دوايى را ماند كه بعضى را نافع و ديگرى را مضر است . و گاه اتفاق مى افتند كه سالك به دو ذكر مشغول مى شود كه يكى او را به كثرت توجه مى دهد و ديگرى به وحدت ، و در صورت اجتماع ، نتيجه هر دو خنثى مى گردد و نتيجه اى عايد نمى شود. البته اذن استاد شرط در اورادى است كه اذن عام در آن داده نشده است و اما در آنچه اذن عام داده شده ، اشتغال به آن مانعى ندارد.
ورد بر چهار قسم است : قالبى و خفى ، و هر يك با اطلاقى است و يا جصرى . و اهل سلوك را به قالبى اعتنايى نيست ، زيرا ذكر قالبى عبارتست از تلفظ به زبان بدون التفات به معنى ، و در واقع لقلقه لسان است و چون سالك در جستجوى معناست نه چيز ديگرى ، لذا در ذكر قالبى براى او مفيد فايده نخواهد بود.

[h=1]روش سلوکی و تربیتی آیت الله بهجت(ره)[/h]
ایشان معتقد بودند که سیر و سلوک تدریجی و مرحله ای است. نباید انسان بپندارد که با یک ریاضت و عبادت در مدت کوتاهی، می توان نتیجه گرفت. می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از صاحب مکتبشان آسید علی قاضی و او از ملاحسینقلی همدانی نقل می فرمودند که تا انسان گناه می کند، درهای ملکوت به روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت، ترک گناه است.

اشاره: می دانیم که همة بزرگان برای طی طریق و رسیدن به مقامات عالی معنوی دارای روش و شیوة خاصی در سلوک بوده اند و برای تربیت دیگران نیز این روش را مدّ نظر داشته اند. روش سلوکی و تربیتی فقیه وارسته و عارف واصل آیت الله العظمی بهجت(ره) ویژگی های متعددی دارد که در این مجال مختصر به ذکر عمده ترین آنها می پردازیم:

[h=2]ویژگی اول: جامعیت در سلوک[/h]
سه روش در مورد سیر و سلوک وجود دارد: روش «معرفة النفس»، روش «ریاضت» و روش «عشق و دلدادگی به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت:». بعضی از بزرگان ما یک روش داشتند و این روش را تا آخر رفتند؛ ولی ایشان هر سه روش را با هم داشتند. آیت الله بهاءالدینی (ره) فرموده بود که الآن ثروتمندترین مرد جهان آیت الله بهجت است. مقصود چیست؟ اشاره کرده بودند به همین مسئله که بعضی از یک مسیر به کمال رسیدند، بعضی از دو مسیر؛ اما ایشان از سه مسیر رفتند؛ یعنی میان «معرفة النفس»، «ریاضت» و «عشق و دلدادگی» جمع کرده بودند. و به عبارت دیگر، آیت الله بهجت(ره) بین ذکر و فکر و عشق جمع کردند. ناگفته پیداست سخن دربارة این روش ها در مجال این مقاله نیست از این رو تنها به گام های ریاضت بسنده می کنیم و اینکه در مباحث مربوط به شیوه های تربیت از عشق و دلدادگی سخن خواهد رفت.

[h=2]گام های ریاضت[/h]
توضیح: در همة ادیان و ملل و نحله ها و رویکردهای معنوی ریاضت وجود داشته و دارد. حضرت امیر(ع)در نامة 45 می فرماید: «و اِنّما هِیَ نَفْسی اُروضُها بِالتَّقوی» این نفس من است که با پرهیزگاری و تقوا به او ریاضت می دهم. و کلمة ریاضت چند بار در همین نامه آمده است.

ریاضت، شش رکن عمده دارد:

1. اولین رکن آن، دل کندن از جاذبه ها و دل بستگی های مادی است. که انسان از تعلقات دنیوی و جاذبه های مادی مانند مقام، شهرت، پول پرستی و دنیاداری بگذرد. البته بایستی زندگی انسان به طور آبرومند اداره شود؛ اما نباید بیش از اندازه و نیاز باشد و انسان را سرگرم کند و از خدا غافل شود. دنیا و وابستگی های آن آیت الله بهجت(ره) را آلوده نساخت و همواره سعی داشت افراد را از تعلقات دنیا پرهیز دهد.

2. دومین گام، انس با اذکار است. انسان باید اهل ذکر باشد. ذکر زبانی، ذکر عملی و ذکر قلبی. چه خوب است که انسان به جای حرف های لغو و بیهوده و پوچ، ذکر بگوید. از ایشان سۆال شد که بهترین ذکر را چه می دانید؟ ایشان فرمودند: صلوات بر محمد و آل محمد؛ به این دلیل که توحید و نبوت و امامت و معاد در این ذکر جمع است. «اللهم» نشانه اعتقاد به خدا و توحید است. «صل علی محمد»، نبوت است. «و آل محمد»، امامت است. از آن طرف می گویید: «صلّ»؛ یعنی رحمت بفرست؛ این به معنای اعتقاد به پاداش است یعنی اعتقاد به قیامت است. ایشان می فرمود: من کسی را می شناسم که چون دید اطراف ضریح حضرت ثامن الحجج(ع) خیلی شلوغ است و دوست داشت که بوسه ای به ضریح بزند، با چند صلوات راه برای او باز شد و خیلی راحت رفت، بوسید و برگشت. از این سخن فهمیده شد که خودشان را می گویند.

3. سومین رکن ریاضت این است که همه هدف ها، آرمان ها، خواسته ها و لذت ها در یک هدف و آرمان خلاصه بشود و آن بندگی خداست. این رکن ریاضت واقعاً مشکل است. بندة خدا شدن و دل دادن به خدا دشوار است.

4. چهارمین گام، مهار وسوسه ها و تخیلات درونی است. مخاطرات درونی و وسوسه هایی که به ذهن انسان می آید، او را مغلوب خودش می کند. حضرت امام راحل برای مهار کردن این تخیلات در کتاب چهل حدیث چند راه را بیان کرده است.

5. پنجمین رکن، از اجتماعات معنوی غافل نماندن است؛ مانند نماز جماعت. ایشان حتی در 96 سالگی، با وجود سن بالا در نماز جماعت حضور می یافت. برخی از همراهان بسیار نزدیک آقا می گفتند که ما بارها به ایشان می گفتیم امروز به نماز جماعت نروید؛ و گاهی با اینکه چند روز مریض بودند و ما برنامه ای برای رفتن به مسجد نداشتیم و می گفتیم امروز به جماعت نروید می گفتند امروز باید برویم.

6. ششمین رکن ریاضت، بهره گیری از فرصت های درست در ایّام الله است. ماه رجب، شعبان، رمضان و دیگر مناسبت ها از ایام الله به شمار می روند. بعضی از بزرگان این سه ماه را پشت سر هم روزه می گرفتند؛ ولی متأسفانه اینها فراموش شده. حضرت آیت الله بهجت در حالی روزه می گرفت که 96 سال داشت، کهولت سن و ضعف مزاج و ضعف بنیه مانع از این کار نمی شد.

[h=2]ویژگی دوم: عمیق و وثیق بودن تهذیب باطن[/h]
دومین ویژگی سلوکی آیت الله بهجت(ره) این بود که او معتقد بود که تهذیب نفس، باید از درونْ وثیق و عمیق باشد زیرا درمان واقعی این نیست که مثلاً در هفته، دعای کمیلی بخواند و حالت خوشی پیدا کند سپس به زندگی همراه با گناه خود ادامه دهد. لذا ایشان می گفتند اولین قدم ترک حرام و انجام واجب است. اگر انسان همة نمازها و نوافل و دعاها را بخواند، ولی گناه کند، اثر نمی کند. گناه مانند علف هرزه است. اگر در باغ وجودمان علف هرزه داشته باشیم، در آن گل رشد نمی کند.

[h=2]ویژگی سوم: سلوک تدریجی[/h]
ایشان معتقد بودند که سیر و سلوک تدریجی و مرحله ای است. نباید انسان بپندارد که با یک ریاضت و عبادت در مدت کوتاهی، می توان نتیجه گرفت. می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از صاحب مکتبشان آسید علی قاضی و او از ملاحسینقلی همدانی نقل می فرمودند که تا انسان گناه می کند، درهای ملکوت به روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت، ترک گناه است.

[h=2]ویژگی چهارم: توجه به ظرفیت ها[/h]
مسئلة دیگری که در واقع از ارکان مکتب تربیتی ایشان است، توجه به ظرفیت ها و استعدادهاست. افراد متفاوت اند و ظرفیت وجودی بعضی با دیگری فرق می کند، که اگر در عبادات و دستورالعمل ها از تفاوت در ظرفیت ها و استعدادها غفلت شود، سالک آسیب می بیند. ایشان بین افراد تفاوت قائل بود و به بعضی از آنها مسائل را می گفتند و به بعضی دیگر نمی گفتند.

[h=2]ویژگی پنجم: عمل به دانسته ها[/h]
ایشان می فرمودند: آنچه را می دانید عمل کنید. راه کمال از اینجا آغاز می شود مثلاً می دانید که نماز اول وقت، باب عرفان است و برکاتی را به دنبال دارد. نماز را اول وقت بخوانید – می دانید گناه مانع کمال است؛ ترکش کنید. روش بزرگان عمل به دانسته ها بود. این همان روشی است که قرآن کریم به آن توجه داده است و در مورد عالمان بی عمل می فرماید: «کمثلِ الحِمارِ یَحْملُ اسفاراً». و در روایات با تعابیر متعدد آمده است: «مَنْ عَمِل بِما عَلِم عَلَّمَه اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛(١) هر کس به آنچه می داند عمل کند خدا آنچه را که نمی داند به او می آموزد». از این رو عمل به دانسته ها، بسیار بسیار مورد تأکید و توصیة آیت الله بهجت(ره) بود.

[h=2]ویژگی ششم: عشق به اهل بیت: و توسل به آنها[/h]
آیت الله بهجت(ره) می گفتند توسل راه کمال را باز می کند البته این اندیشه را از استادش گرفته بود. حضرت آیت الله سید علی قاضی فرموده بود که من هر چه دارم، از دو چیز است: یکی تلاوت قرآن، دیگری زیارت عاشورا و توسل. آیت الله بهجت(ره)، شیفته و عاشق اهل بیت: بود. به حضرت سید الشهداء(ع) عشق می ورزید. یک عمر برنامة هر روزه اش این بود که بعد از نماز صبح به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شود. در زمانی که در نجف هم بودند برنامه روزانه ایشان تشرف به حرم حضرت امیرمۆمنان(ع) بوده است و زمانی که به مشهد نیز مشرف می شدند، زیارت حرم هر روز انجام می گرفت.

ایشان از سابق روزهای جمعه در منزلشان مجلس روضه داشتند که این برنامه بعدها در مسجد برگزار می شد، و هرگز ترک نشد. بارها دیده بودم که ایشان قبل از درس فقه و اصولشان مخصوصاً صبح ها، دل ها را به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت ولی عصر(ع) توجه می دادند، و همیشه در صحبت هایشان به امام زمان(عج)توجه ویژه ای داشتند.


[/HR] پی نوشت ها:
(١) بحار الانوار، ج75، ص189.

علامه طباطبايی (ره) :
برای رسيدن به عرفان كامل دو راه و دو مكان بيشتر وجود ندارد.
"يا در حرم اباعبدالله(ع).
يا در مجلس اباعبدالله (ع)"...

[h=1]آقایی که قرآن را واورنه می خواند![/h]
[h=2]خاطراتی از انس بزرگان با قرآن[/h]

انسان به گفته اهل لغت، از ریشه «ا-ن-س» گرفته شده چون پیوسته با دو انس همراه است: انس روحانى با حق و انس جسمانى با خلق. بهترین راه انس با هر کس سخن گفتن با اوست. قرآن کلام خداست و خداوند جلیل-جلّت عزته- کلماتش را همچون ریسمانی از عرش ملکوت به فرش ملک هستی آویخت (اما نه چون باران که آن را از آسمان انداخت) تا اهل زمین بدان چنگ بیاویزند و تا قاف قله قرب حضرتش بالا روند.
آورده اند که ابوذر از رسول اكرم (ص) نصیحت خواست. حضرتش فرمودند: تو را به تقوای الهی كه سرآمد همه امور است سفارش می كنم. ابوذر گفت: بیش از این مرا نصیحت كنید. آن حضرت فرمودند: بر تو باد به تلاوت قرآن و كثرت یاد خدا؛ زیرا تلاوت قرآن، عامل یاد تو در ملكوت و مایه ی نورانی شدن تو در زمین است.[1]
انس با قرآن مقدمه موانست با انیس سرمدی است و قران آفرین خود در این باره می فرماید: «فَاقْرَؤوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقرْآنِ »(مزمل/20) [هر چه می توانید قرآن بخوانید]. از این رو، بزرگان دین و دانش، هماره با این صحیفه همیشه مانا محشور بوده اند. آنچه اینک فراوری شماست گوشه‌ایست از خاطرات انس و الفت مفاخر اهل علم با این همیشه ترین کتاب وحیانی.
علامه، قرآنی از جیبِ خود درآورد و گفت: من عهد دارم كه هر روز یك جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است كه این كار را انجام می دهم، دیشب نتوانستم بخوانم و اكنون باید قضا كنم!
[h=3]شیخ مفید(تاب ثراه)[/h] در حالات شیخ آورده اند که: وی شب‌ها اندكی می‌خوابید و بیشتر به نماز، مطالعه، تدریس یا تلاوت قرآن مجید می پرداخت.[2]
[h=3]خواجه نصیرالدین طوسی(رضوان الله علیه)[/h] دکتر احمد عابدی، رییس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم می گوید: خواجه نصیر برای ما الگو است. او نخست وزیر مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت. نجوم و ریاضیاتش که بی نظیر است، حتی الآن. آمریکایی ها وقتی به کره ماه رفتند، اولین بار اسم یک قله را خواجه نصیر گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصیر نبود، کسی کره ماه نمی توانست برود. خواجه نصیر فقهش این قدر بود که وقتی صاحب شرایع فتوایی داد، با یک جلسه بحث، فتوای صاحب شرایع را عوض کرد. با این که صاحب شرایع جزء افقه فقهاست. قطب شیرازی می گوید من پزشکم و خانوادتاً پزشک هستیم، ولی مشکلات پزشکی را از خواجه نصیر می پرسم. این شخصیت، با این جامعیت علمی، هر شبانه روز ۱۵ جزء قرآن می خواند؛ یعنی هر دو روز یک ختم قرآن. این خواجه نصیر که این همه عظمت دارد، این طور با قرآن مأنوس بوده است[3]
[h=4]علامه مجلسی(رحمه الله)[/h] علامه مجلسی اوّل در اجازه ای كه برای فرزندش ملا محمد باقر (صاحب بحار الانوار) نوشته، او را به قرائت یك جزء قرآن در هر روز و ... سفارش كرده است.[4]
[h=3]آیت الله عبدالاعلی سبزواری(رحمه الله)[/h] صاحب تفسیر مواهب الرحمن از علمای صاحب کرامتی است که امام (ره) برخی از بیماری های خود را با میل نمودن سور(باقی مانده غذا) او درمان نموده است. وی علی رغم اینکه هر روز سه درس خارج تدریس می کرده و ۱۰۰ جلد کتاب نوشته است و هیچ روزی نماز جعفر طیّارش ترک نمی شده و حتی در صورت لزوم قضای آن را نیز بجا می آورده در عین حال در طول عمر شریفشان ۲۸۵۰ ختم قرآن داشته اند.
از ویژگی های آیت الله سبزواری، فروتنی، بردباری، خاموشی و سکوت و ذکر بسیار خداوند بود و از آنجا که حافظ قرآن نیز بود، هر هفته یک بار قرآن را ختم می نمود. [5]
[h=3]سید محمد باقر میرداماد(رحمه الله)[/h] میرداماد نادره روزگار و استاد مرحوم صدرالمتالهین شیرازی بوده است. از آیت الله وحید خراسانی(حفظه الله) درباره ایشان چنین نقل شده: اگر عقل او را بین همه مردم تهران تقسیم می کردند همه فیلسوف می شدند. گفته اند او تمام طول شب به تهجد و عبادت اشتغال داشته و بیش از چهل سال، با وضوی نماز عشا نماز صبحش را می خوانده است. محدث قمی می نویسد: «... میرداماد قرآن مجید را بسیار تلاوت می نمود به طوری كه یكی از افراد مورد اعتماد برای من نقل كرده كه در هر شب پانزده جزء قرآن می خواند.» [6]
[h=3]فیض کاشانی(نور الله ضریحه)[/h] فیض كاشانی از قول یكی از حكیمان می گوید كه ابتدا قرآن را می خواندم و لذتی نمی بردم. چندی بعد كه آن را می خواندم، چنان كه گویی آن را از رسول الله می شنوم كه بر اصحابش می خواند. بالاتر رفتم و آن را از جبرئیل شنیدم كه بر پیامبر علیه السّلام می خواند. از آن هم بالاتر رفتم و اینك آن را از خود خداوند می شنوم و لذتی می برم و تنعمی دارم كه نمی توانم از آن بگذرم.[7]
[h=3]علامه طباطبایی(رحمه الله)[/h] حجت الاسلام محمد فاضل می گوید: یکی از دوستان روزی علامه را به منزل خود در تبریز دعوت كرد و چند نفر از جمله بنده را هم برای زیارت و استفاده از سفره معارف ایشان فراخواند ، آن شب علامه به من فرمود: من سی سال پیش، استخر شاگلی (محله ای زیبا در تبریز) را دیده ام، اگر مزاحم خواب آقایان نباشم، می خواهم فردا بین الطلوعین به آنجا بروم.
گفتم: صبح خدمتتان خواهم بود، فردای آن شب، با اتومبیلم ایشان را به استخر شاگلی می بردم، دیدم در طول مسیر در ماشین، قرآنی از جیبِ خود درآورده و گفت: من عهد دارم كه هر روز یك جزء از قرآن را بخوانم و الآن چهل سال است كه این كار را انجام می دهم، دیشب نتوانستم بخوانم و اكنون باید قضا كنم!
اینچنین، هر ماه یك ختم قرآن تمام می شود و باز از ابتدای آن شروع می كنم و هر بار می بینم كه انگار اصلاً این قرآن، آن قرآن پیشین نیست! از بس مطالب تازه ای از آن می فهمم، از خدا می خواهم به بنده عمر بسیاری دهد تا بسیار قرآن بخوانم و از لطایف آن بهره ببرم، شما نمی دانید من چه اندازه از قرآن لذت می برم و استفاده می كنم! [8]
[h=3]امام خمینی(قدِّس سرّه)[/h] امام راحل، با قرآن انس بسیار داشت، در شبانه روز، به خصوص هنگام نماز شب، به تلاوت قرآن می پرداخت و در هر فرصتی كه به دست می آورد، مشغول تلاوت قرآن می شد، هنگامی كه در پاریس بود، وقتی خبرنگارها برای مصاحبه به محضرش می آمدند، معمولاً حدود ده دقیقه یا یك ربع برای آماده كردن دوربین هایشان معطل می شدند، امام در همین فرصت به تلاوت قرآن مشغول می شد، بعضی از حاضران می گفتند: خود را برای مصاحبه آماده كنید (یعنی فعلاً قرآن نخوانید).
فرمود: آیا در این چند دقیقه وقتم ضایع شود. [9] او در طول ماه مبارک رمضان هر سه روز یکبار کل قرآن را ختم می کرد.
[h=3]آیت الله خزعلی (رحمه الله)[/h] وی که اخیرا به دیار اخرت سفر کرده است،هماره در کنار فعالیت های سیاسی و انقلابی خود انس دائمی با قرآن و حفظ آن را کنار ننهاده و حتی محفوظات خود را در مسابقات بین المللی قرآن محک زده و حائز رتبه گردیده است.
این حافظ کل قرآن خود در جایی [10] گفته است: «جلسه ای بود در مدرسه عالی شهید مطهری با حضور «غلوش » قاری مصری، جمعیت زیاد و نوعا جوانان به من گفتند منبر بروم. سعی کردم آنجا اذهان جمع را به خصوص آقای غلوش را به ابعاد دیگر در حفظ قرآن متوجه کنم. گفتم ما در ایران افزون بر حفظ قرآن کریم، شماره آیات را هم حفظ می کنیم، نوع دیگر حفظ ترتیب قرآنی سوره ها است. از اول تا آخر قرآن سوره ها را به ترتیب نام بردم. نوع دیگر حفظ ترتیب نزول سوره ها است ترتیب سوره های مکی و ترتیب سوره های مدنی، این ها را هم خواندم. این از نظر حفظ از نظر چگونگی قرائت گفتم ما قرآن را وارونه هم می توانیم بخوانیم، شروع کردم از سوره ناس تا سوره علق را خوانده به این نحو «من الجنة والناس یوسوس فی صدور الناس». مقصودم این بود که ما برای جلب توجه جوانان و مسلط کردن آنان بر قرآن می توانیم حتی در نحوه قرائت و حفظ نیز تنوع بدهیم. آن شب احساس کردم جلسه بسیار خوبی بود و حاضران را به خود جلب کردم به خصوص جناب آقای غلوش، قاری مصری که این ها برایش تازگی داشت و نشان می داد که در ایران اسلامی به قرآن کریم توجه خاصی می شود و الآن هم آقای غلوش برای من از مصر نامه می نویسد و این عنوان را به کار می برد، آقایی که قرآن را وارونه می خواند!»
[h=2]منابع:[/h] [1] . بحار الأنوار ج74 ص74 باب4 ح1.
[2] . سیمای فرزانگان، ص 172.
[3] . برنامه تلویزیونی ماه خدا
[4] . سیمای فرزانگان، ص 167.
[5] . دریاى عرفان(زندگى نامه و شرح احوال آیت الله سید على قاضى)، تالیف هادی هاشمیان.
[6] . منتهی الآمال، ج 1، ص 126.
[7] . اوصاف پارسایان، ص 181.
[8] . با اقتباس و ویراست از کتاب شناختنامه علامه طباطبایی
[9] . سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج 5، ص 68 70.
[10] . این خاطره را خبرگزاری ایکنا به مناسبت ارتحال ایشان نقل کرده است.

[h=1]ساده‌زیستی و سیره عملی علماء[/h]

زهد، یكی از فضائل اخلاقی است كه موردتشویق و ترغیب آیات قرآن و روایات اهل بیت - علیهم السلام - است. چنانچه ملا احمد نراقی در معراج السعادة ذكر می‌كند: «ضدِّ محبت دنیا و مال را زهد گویند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنیا و آستین فشاندن بر آن و اكتفاء كردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن»[۱] كه تجلی عملیِ آن در زندگی، ساده‌زیستی و قناعت خواهد بود. انسانهای زاهد اگرچه می‌توانند با استفاده از نعمتهای پروردگار، زندگی بهتری را برای خویش فراهم سازند، اما از آنجا كه دلبستگی به زخارف دنیوی ندارند، دیگران را بر خود مقدم نموده و خود به اندكی از مال دنیا اكتفاء می‌كنند: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»[۲]
پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - در توصیف زاهدان می‌فرماید: زاهد دوست دارد آنچه را كه خدا دوست دارد و دشمن دارد آنچه را او دشمن دارد، از حلال دنیا اجتناب كرده، به حداقل اكتفاء می‌كند و به حرام آن اعتنائی ندارد.»[۳]
در قرآن كریم نیز بردوری از دنیا و فریفته نشدن از آن تأكید شده است: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» [۴] زندگی دنیا جز كالایی فریبدهنده چیزی نیست؛ «و لا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»[۵] «زندگی دنیا شما را فریب ندهد». لكن این بدان معنی نیست كه مؤمنین از نعمتهای دنیا بهره‌مند نشوند و رهبانیت در پیش گیرند؛ زیرا در جای دیگر به سختی با این باور غلط مبارزه كرده، می‌فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَة اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»[۶] بگو ای پیامبر، چه كسی زینت‌های خدا را كه برای بندگان آفریده حرام كرده و از صرف روزی حلال منع كرده است.» پس آنچه از نظر قرآن مذموم است، دل بستن به دنیا و بهره‌مند نساختن دیگران از نعمتهای الهی است.»[۷]
البته در این بهره‌مندی از نعمات الهی و استفاده از آنها در جهت اطاعت فرامین الهی و بندگی حق، حدودی چون شأن و دوری از اسراف و امثال آن مورد ملاحظه قرار می‌گیرد که این مجال گنجایش پرداختن به آن ندارد.
در سیره عملی معصومین نیز به‌وفور از نمونه‌های زهد یافت می‌شود که با توجه به مقام عصمت، خود راهگشا نسبت به فهم بهتر نسبت به مفاهیم این‌چنینی است. اما سخن ما در این مقال معطوف به نکاتی در سیره عملی علماء در گذشته و حال است که با این توجیه احتمال خطای این بزرگواران در سیره عملی‌شان وجود دارد، گاه منشأ خطا در برخورد و قضاوت‌های نابجا و خود را در هلاکت افکندن می‌شود!
در سیره عملی علماء اعلام، هم به نمونه‌هایی از آنچه امروز تحت عنوان ساده‌زیستی به ذهن عموم افراد متبادر است، برخورد می‌کنیم و هم به مواردی خلاف آن که نوعاً در برخورد با این قسم ثانی به راحتی زبان به قضاوت و دل به کینه گشوده می‌شود و گاه قضاوت یادشده به همه افراد در یک قشر توسعه داده شده و گاهی مجوزهایی برای تاخت و تاز در عرصه دنیا برای خویش فراهم می‌کنیم که در این صورت خود را از دو چیز محروم کرده‌ایم: ۱- توجه به آنچه این بزرگواران در عرصه دین از روی علم ارائه می‌کنند. ۲- امکان ساده‌زیستی در آن مواقعی که جای آن است.
گویا گاهی فراموش می‌کنیم که زهد و ساده زیستی تکلیف اول هر کس نسبت به خودش است و نه تکلیف نمودن دیگران در ذهن خود به آن و سپس قضاوت بی‌جا نمودن نسبت به آنان و ضایع نمودن ایمان خود با چنین قضاوت‌هایی و از آن بدتر اشاعه آن و جلوگیری دیگران در پی‌گیری راه رشد و عاقبت‌به‌خیری!
حضرت امیر - علیه السلام - در خطبه ۸۰ نهج البلاغة می‌فرماید: «ایها الناس! الزهادة قصر الامل و الشكر عند النعم و الورع عند المحارم» اى مردم! زهد عبارت است از كوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبت به نبایستنی‌ها» و باز هم از حضرتش نقل شده که فرمودند: الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیَا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلَالُ شُكْرَه [۸]. زاهد در دنیا كسی است كه كار حرام غلبه نكند بر صبرش و مشغول شدن او به حلال غلبه نكند بر شكرش. یعنی وقتی كه به عمل حرامی رسید، طاقتش را از دست ندهد و خدا یادش نرود و چنان سرگرم حلال هم نمی‌شود كه خدا یادش برود و تشكر و سپاسگزاری از او یادش برود.
با این مقدمه، توجه به مواردی که با وجود ظاهری خلاف سادگی که در زمان خودشان نیز گاهی مورد سوء استفاده و طعنه دشمنان قرار می‌گرفته، خالی از لطف نیست:
[h=2]ملا احمد نراقی[/h] نقل می‌کنند که مرحوم ملا احمد نراقی کاشانی، نویسنده کتاب اخلاقی«معراج السعادة»، ساکن در کاشان بود. درویشی که کتاب معراج السعادة و بخش زهد و پارسایی آن کتاب را خوانده بود، نزد ملا احمد نراقی آمد و دید ملا احمد زندگی و دستگاه مرتبی دارد (چون ایشان مرجع بود و مردم به خانه ایشان رفت و آمد می‌کردند). درویش، وقتی آن همه بیا و برو و شهرت و دستگاه محقق نراقی را دید، تعجب کرد که این استاد اخلاق ، چرا خودش زاهد و پارسا نیست! (با اینکه در کتاب معراج السعادة آن همه راجع به زهد سخن گفته است) بعد از دو-سه روز که می‌خواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمیده بود که برای آن درویش، معمایی پیش آمده است. به او گفت: کجا می‌خواهی بروی؟ او عرض کرد: می‌خواهم به کربلا بروم. محقق نراقی فرمود: من هم می‌آیم. او گفت: من باید چند روز صبر کنم تا مهیا شوی. مرحوم نراقی فرمود: همین الان حاضرم. به راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم، محقق نراقی دید رنگ صورت درویش تغییر کرد. از علت پرسید. او گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشته‌ام. محقق نراقی فرمود: کشکول در جای خودش هست. فعلاً برویم و بعد برمی‌گردیم و کشکول شما را می‌دهم. درویش گفت: من بدون کشکول نمی‌توانم زندگی کنم و علاقه به آن دارم. بباید برگردیم وآن را بردارم. مرحوم نراقی همانجا فرصت را به دست آورد؛ به او فهماند که زهد اسلام یعنی چه؟ زاهد آن نیست که در جامعه نباشد؛ شهرت نداشته باشد؛ یا ریاست نداشته باشد. زاهد کسی است که دلبستگی به چیزی یا به کسی جز خدا نداشته باشد و دلبستگی ولو به کشکول باشد، زاهد نیست [۹].
[h=2]ملاعلی کنی[/h] [h=4]اقتدار و نفوذ کلام حاجی[/h] آیت الله کنی در دوره خویش در قلب همه جای گرفته بود . مردم با چشم خود، ساده‌زیستی و دوری از تجمل دنیا را در محیط زندگی او - با وجود بهره‌مندی از امکانات مادی - مشاهده می‌کردند.
اولین سفیر آمریکا در ایران، در خاطرات خود چنین می‌نویسد:
«... حکام شرع ملا یا مجتهد نامیده می‌شوند که بزرگترین مجتهدهای حالیه که به منزله رییس عدالتخانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملا علی کنی است ... حاجی ملا علی شخص مسنی است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد، اگر چه املاک او زیاد است، مع هذا نمی‌خواهد جلال و ظاهرسازی به خرج دهد.
وقتی در کوچه‌ای راه می‌رود بر قاطر سفیدی سوار می‌شود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوی او ازدحام می‌کنند مثل اینکه وجودی ملکوتی است، اگر یک کلمه بگوید می‌تواند اعلی‌حضرت شاه را از سلطنت خلع کند.
وقتی به نزد اعلی‌حضرت شاه می‌آید، پادشاه به جهت احترام او، قیامِ تمام به عمل می‌آورد.
سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می‌کشیدند به من گفتند که اگر چه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده‌ایم، اما اگر حاجی ملاعلی امر کند همه شما را می‌کشیم!». [۱۰]
[h=4]بیم شاه[/h] بسیاری از مورخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اشاره دارند که ناصرالدین شاه از عظمت و نفوذ حاجی، فوق‌العاده بیم و ملاحظه داشت.
میرزا محمدمهدی لکهنوی می‌نویسد:
«اینک حکم محکم ایشان مشابه ندارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسی را جرأت آن نیست که بی اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بی مشورت ایشان اجرای مطلبی نماید... امرای عصر، حتی ناصرالدین شاه قاجار از وی خائف می‌بودند و شاه مذکور مکرر به خانه‌اش به جهت ملاقات می‌آمد.» [۱۱]
[h=4]برگشتن بهتر است[/h] نوشته‌اند :
روزی ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیان خویش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی‌درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد، شاه پاسخ گفت:
چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد. این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملاعلی کنی امر نماید درِ دروازه را بر روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد؟ از این رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است.[۱۲]
شاید از این رو و به سبب چنین نگرانی‌هایی برخی افراد نسبت به این عالم بزرگوار با وجود زندگی زاهدانه شخص ایشان به بهانه دستگاه ایشان و امکانات فراوانی که در اختیار داشتند، سعی بر ذهنیت‌سازی عامدانه یا از روی ناآگاهی و نفهمی داشته‌اند. در صورتی که اگر چه ملاعلی کنی پس از رهایی از فقر، زندگی با عظمت و شکوهمندی را دارا شد، اما ثروت و مال زندگی خود را جز در خدمت اعتلای مذهب و کمک به مستمندان و محرومان صرف نکرد:
[h=4]حق دارد آن طور زندگی کند![/h] نوشته‌اند:
زمانی فرزند ناصرالدین شاه قاجار، در سفری به عتبات عالیات، در نجف اشرف اقامت کرد. او به منظور دیدار و زیارت شیخ مرتضی انصاری به منزل ایشان رفت.
آثار زهد و ورع از در و دیوار و اثاث ناچیز خانه شیخ هویدا بود؛ سفره حصیری (خوص) به دیوار آویزان بود و یک چراغ پیه سوز سفالی در کنار منقل گلی، اتاق را روشن کرده بود و کمی سرگین به جای ذغال در منقل مشتعل بود.
اینها اثاث خانه آن مجتهد و مرجع بزرگوار و استاد یگانه حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می‌رفت.
شاهزاده چون وضع اتاق را برانداز کرد بسیار متعجب گردید و سپس لب به سخن گشود و گفت: اگر ملا و مجتهد این است، پس حاجی ملاعلی کنی چه می‌گوید؟!
سخن او هنوز تمام نشده بود که چهره شیخ انصاری دگرگون شد. از جا برخاست و فرمود: چه گفتی؟! این کلام کفرآمیز چه بود که به زبان راندی؟! خود را جهنمی ساختی، برخیز و از نزد من دورشو، حتی به قدر یک نفس کشیدن هم در اینجا تأمل نکن، زیرا می‌ترسم عقوبت تو مرا هم بگیرد!
شاهزاده از شیوه و سخن خود بسیار متأثر شد و به گریه افتاد. پس از آن رو به شیخ کرد و گفت: آقا ... توبه کردم، نفهمیدم، مرا عفو کنید، دیگر از این غلطها نمی‌کنم!
شیخ چون او را پشیمان یافت، فرمود:
عالی‌جناب! حاجی کنی حق دارد آن طور زندگی کند، زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد. ولی من در میان طلاب هستم، باید حالم و امور زندگی‌ام مانند همین طلبه‌ها باشد.[۱۳]
و در مقابل هم، نگاه و قضاوت حاجی علی کنی نسبت به شیخ اعظم، درس‌آموز است:
[h=4]زهد مرتضی[/h] ملاعلی کنی هر چند مرجع تقلید بسیاری از مردم ایران بخصوص اهالی تهران بود، لیکن از مطرح شدن خود در مقابل مرجعیت شیخ مرتضی انصاری خودداری می‌کرد و در جواب اعتراض‌کنندگانی که می‌گفتند چرا گوشه‌نشینی کرده، از تصدی مرجعیت عموم شیعیان خودداری می‌کنید، می‌فرمود:
«زهد مرتضی بود که علی را خانه‌نشین کرد.»
منظور حاجی از بیان جمله فوق آن بود که زهد شیخ انصاری آنقدر زیاد است که من در مقابل او مطرح نیستم. [۱۴]


[/HR] پانوشت‌ها:
[۱] . معراج السعادة ص۲۷۵ ملا احمد نراقی (ره) تهران / انتشارات دهقان( بی تا).
[۲] . حشر / 9.
[۳] . معانی الاخبار ص ۲۶۸ دو جلد در یك مجلّد شیخ صدوق (ره) منشورات مكتبه المفید، ایران ، قم (بی تا).
[۴] . حدید/۲۰.
[۵] . انعام / ۱۳۰.
[۶] . اعراف / ۳۲.
[۷] . كتاب اخلاق در قرآن / ص ۲۱۶تا ۲۲۸ - محمد تقی مصباح یزدی مؤسسه َ ی آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) چاپ سوم / ۱۳۷۷.
[۸]. بحارالانوار جلد ۷۵ صفحه۳۷
[۹]. کتاب سجاده پرواز- یحیی نوری ص ۹۶-۹۵
[۱۰] و [۱۱] و [۱۲] و [۱۳] و [۱۴]. ملا علی کنی - مرزبان دین؛ نویسنده : محمد باقرپور امینی؛ ناشر: انتشارات دارالحدیث - قم ٓ چاپ اول / ۱۳۷۹

[h=1]سجده هایتان را طولانی کنید!![/h]
[h=2]در ایام تحصیل در نجف اشرف شیخ و استادی داشتم كه برای طلاب با تقوا، مرجع بود. از او سوال كردم چه عملی را شما تجربه كرده اید كه می تواند در حال سالك مؤثر باشد؟ فرمود: در هر شبانه روز یك سجده طولانی بجای آورید و در حال سجده بگویید «لا اله الّا انت. سبحانك انّی كنت من الظالمین»[/h]

[h=2]برخی از دستورالعمل های اخلاقی بزرگان[/h] دریای بیكران هستی، در ژرفای خود گوهرانی را پرورش داده كه گوهر شب چراغ شدند و در تاریكی زندگی انسانها، مشعلدار و روشنایی آفرین گردیدند. اینان، با دانش و بینش خود، فروغ و شور و حركت و سرور آفریدند و با راستی و صفا، پاكی دل و صفای باطن، ساحت حیات انسانی را عطرآگین ساختند و در هر زمان و هر دیاری، سرمشق ارباب دل و الگوی خداباوران گشته اند. این فرزانگان وارسته، با تلاش بسیار و ریاضتهای سخت، از لاك خود پرستی و خودمحوری رهیده و خدابین و حقیقت محور شده اند.
در فرهنگ فخیم و زلال شیعی، از این گوهران ارزشمند بسیار بوده اند كه مانند خورشید بر تارك تاریخ تشیع درخشیده و در پرتو نور خود، چهره های فروزانی تربیت كرده اند. در این نوشتار، برآنیم سرزمین جانمان را در معرض ابرهای پربار برخی از این بزرگان قرار دهیم كه همگان بر پاكی و پارسایی آنها گواهی داده اند و آنها را از پرهیزگارترین، زاهدترین و پاك ترین افراد زمانشان خوانده اند.
[h=2]میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[/h] عالم ربانی و عارف كامل مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی می نویسد:
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله سفارشهای مؤكد درباره طول سجود فرموده است و این امری است بسیار مهم. سجده طولانی نزدیكترین هیئت های بندگی است و به همین جهت در هر ركعت نماز دو سجده تشریع شده است. درباره ائمه اطهار علیهم السّلام و شیعیانشان در مورد طول سجود مطالب مهمی نقل شده است.
در یكی از سجده ها امام سجاد علیه السّلام هزار مرتبه فرمود: لا اله الّا الله حقّاً حقّاً. لا اله الّا الله تعبّداً و رقّاً لا اله الّا الله ایماناً و تصدیقاً.
درباره امام كاظم علیه السّلام نوشته شده كه گاهی طول سجده اش از بامداد تا ظهر ادامه داشت. و از اصحاب ائمه مانند «ابن ابی عمیر» و «جمیل» و «خرّبوذ» قریب به همین مطلب نقل شده است.
ایشان می فرمودند از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نویی می دوختم، نخستین بار می بردم در حرمهای ائمه - علیهم السلام - و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده می كردم

در ایام تحصیل در نجف اشرف شیخ و استادی داشتم كه برای طلاب با تقوا، مرجع بود. از او سوال كردم چه عملی را شما تجربه كرده اید كه می تواند در حال سالك مؤثر باشد؟ فرمود: در هر شبانه روز یك سجده طولانی بجای آورید و در حال سجده بگویید «لا اله الّا انت. سبحانك انّی كنت من الظالمین» در حال ذكر این چنین توجه كنید كه پروردگارم منزه از این است كه بر من ظلمی روا داشته باشد، بلكه خود من هستم كه بر نفسم ستم كردم و او را در این مهالك قرار دادم.
استاد من علاقه مندانش را به این سجده سفارش می كرد و هر كس كه انجام می داد تأثیرش را مشاهده می كرد، مخصوصاً كسانیكه این سجده را بیشتر طول می دادند. بعضی از آنها هزار مرتبه ذكر مذكور را در سجده تكرار می كردند و بعضی كمتر و بعضی بیشتر و شنیدم كه بعضی آنها این ذكر را سه هزار مرتبه در سجده تكرار می كردند. (المراقبات/ ص 122)
ارادت آیة الله مرعشی نجفی (ره) به اهل بیت علیهم السلام :
آیة الله مرعشی نجفی - رحمه الله علیه - از سجایای اخلاقی بی شماری برخوردار بوده اند كه ذكر همه این خصوصیات در این وقت كم، مقدور نیست لذا تنها یک مورد از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان را که ارادت به اهل بیت علیهم السلام است شرح می دهیم:
همانطور که گفتیم یكی از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان، علاقه و اظهار ارادت و توسل و تضرع شدید نسبت به ائمه معصومین - علیهم السلام - بود. ایشان می فرمودند از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نویی می دوختم، نخستین بار می بردم در حرمهای ائمه - علیهم السلام - و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده می كردم، ساختمان كتابخانه، مدرسه، حسینیه و یا هر ساختمانی كه مستقیم زیر نظر ایشان ساخته می شد، وقتی گودبرداری می كردند، ایشان مقداری از تربت سید الشهداء - علیه السلام - را در پی های آن می ریختند و می فرمودند با این تربت من اینجا را بیمه می كنم و به خصوص هر وقت مشرف می شدند به حرم، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روی زمین می انداختند و محاسنشان را روی خاكهای درب ورودی حرم می مالیدند و به ما می گفتند شماها مثل اینكه خجالت می كشید این كار را انجام دهید، این خجالت باعث می شود شما از در خانه اینها دور شوید و شما باید كاری كنید كه دیگران هم تاسی كنند، علاوه بر این در مجالس روضه خوانی هر كجا نام مبارك ائمه معصومین - علیهم السلام - برده می شد، ایشان واقعا بی اختیار اشك می ریختند و آن زمان كه حالشان مساعد بود، به طور ناشناس شبهای عاشورا كرارا در میان جمعیتهای عزادار می رفتند و به سینه زنی می پرداختند و می فرمودند من با این سینه زنی خودم را در طول سال بیمه می كنم.

هر وقت مشرف می شدند به حرم، در آستانه حرم هنگام ورود خودشان را روی زمین می انداختند و محاسنشان را روی خاكهای درب ورودی حرم می مالیدند و به ما می گفتند شماها مثل اینكه خجالت می كشید این كار را انجام دهید، این خجالت باعث می شود شما از در خانه اینها دور شوید و شما باید كاری كنید كه دیگران هم تاسی كنند

همچنین می فرمودند من در این مدتی كه در قم هستم، هرگاه مشكلی داشتم می رفتم حرم مطهر حضرت معصومه - سلام الله علیها - و چند ساعت در آنجا دخیل می شدم و معمولا گره گشایی می شد. ایشان از روی عشق و علاقه خاصی كه به ائمه معصومین - علیهم السلام - داشتند، سعی می كردند خودشان را خادم ائمه اطهار - علیه السلام - بدانند.
[h=2]علامه مجلسی[/h] یكی از سالكین، عالم بزرگ و عارف ربانی ملامحمد تقی مجلسی رضوان الله علیه می باشد. او می نویسد:
آنچه این بنده از دوران ریاضت و خودسازی دریافته ام مربوط است به زمانی كه به مطالعه تفسیر اشتغال داشتم. شبی در بین خواب و بیداری حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را مشاهده كردم، با خود گفتم شایسته است در كمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقت كنم. هر چه بیشتر دقت كردم عظمت و نورانیت آن جناب گسترده تر می شد، بطوریكه نورش همه جا را فرا گرفت. در این هنگام بیدار شدم (بخود آمدم) به من الهام شد كه خُلق رسول خدا قرآن می باشد، باید در قرآن بیندیشم. پس هرچه بیشتر در آیه ای دقت می كردم حقائق بیشتری نصیبم می شد، تا اینكه یك دفعه حقائق و معارف فراوانی بر قلبم فرود آمد. پس در هر آیه ای كه تدبر می كردم چنین موهبتی بر من عطا می شد. البته تصدیق این مطلب برای كسی كه به چنین توفیقی دست نیافته دشوار بلكه غیر ممكن است. لیكن مقصود من راهنمایی و ارشاد برادران فی الله می باشد.
دستور ریاضت و خودسازی عبارت از این است كه: سخنان بی فایده بلكه از غیر ذكر خدا خودداری كنید. استفاده از مأكولات و مشروبات و لباسهای لذتبخش و منكوحات و منازل زیبا و راحت را ترك كنید. و به مقدار ضرورت اكتفا نمایید. از معاشرت با غیر اولیاء خدا دوری جویید. از خواب زیاد اجتناب نمایید و ذكر خدا را با مراقبت كامل ادامه دهید.
اولیاء خدا تداوم بر ذكر «یا حی یا قیوم، یا من لا له الا انت» را تجربه كرده و نتیجه گرفته اند. من نیز همین ذكر را تجربه نمودم، لیكن ذكر من غالباً «یا الله» است، با خارج ساختن غیر خدا از قلب و با توجه كامل به جانب خدای متعال. البته آنچه بسیار مهم است ذكر خدا با مراقبت كامل می باشد، و سایر امور به پایه ذكر نمی رسد. اگر این عمل تا مدت چهل شبانه روز ادامه یابد رهایی از انوار حكمت و معرفت و محبت بر سالك گشوده می شود. آنگاه به مقام فناء فی الله و بقاء بالله ترقی می كند. (روضة المتقین / ج 13، ص 128)


[/HR]
منابع:
عقیقی بخشایشی - فقهای نامدار شیعه، ص 566
ابراهیم امینی - تلخیص از كتاب خودسازی، ص 231 238
سایت اندیشه قم

[h=1]نخستین گام برای تهذیب اخلاق[/h]
[h=2]خداوند علاقه فوق العاده ای به توبه بندگان دارد، چرا که آغاز تمام خوشبختیهای انسان است. در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «خداوند از توبه بنده اش بسیار شاد می شود، بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان (خطرناکی) در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد.»[/h]


بسیاری از علمای اخلاق نخستین گام برای تهذیب اخلاق و سیر الی الله را «توبه» شمرده اند، توبه ای که صفحه قلب را از آلودگیها پاک کند و تیرگیها را مبدل به روشنایی سازد و پشت انسان را از بار سنگین گناه سبک کند، تا براحتی بتواند طریق به سوی خدا را بپیماید.
مرحوم «فیض کاشانی » در آغاز جلد هفتم «المحجه البیضاء» که در واقع آغاز گر بحثهای اخلاقی است چنین می گوید: «توبه از گناه و بازگشت به سوی ستار العیوب و علام الغیوب آغاز راه سالکین و سرمایه پیروزمندان و نخستین گام مریدان و کلید علاقه مندان و مطلع برگزیدگان و برگزیده مقربان است»
سپس اشاره به این حقیقت می کند که غالبا انسانها گرفتار لغزشهایی می شوند و با اشاره به لغزش آدم (که در واقع ترک اولی بود نه گناه) می گوید: چه اشکالی دارد که همه فرزندان آدم به هنگام ارتکاب خطاها به او اقتدا کنند، چرا که خیر محض، کار فرشتگان است و آمادگی برای شر بدون جبران، خوی شیاطین است و باز گشت به خیر بعد از شر، طبیعت آدمیان است; آن کس که به هنگام ارتکاب گناه و انجام شر به خیر باز گردد، حقیقتا انسان است!
در مکتب تربیتی اسلام، «توبه» به عنوان یک اصل مهم مطرح است و از تمام آلودگان به گناه دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این باب رحمت الهی وارد شوند.
در واقع توبه اساس دین را تشکیل می دهد، چرا که دین و مذهب انسان را به جدا شدن از بدیها و بازگشت به خیرات دعوت می کند; و با توجه به این حقیقت، لازم است توبه در صدر مباحث مربوط به اعمال و صفات نجاتبخش قرار گیرد.» (المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 6 و7 (باتلخیص)
به تعبیر دیگر، بسیار می شود که از انسان - مخصوصا در آغاز تربیت و سیر و سلوک الی الله- لغزشهایی سر می زند، اگر درهای بازگشت به روی او بسته شود بکلی مایوس می گردد و برای همیشه از پیمودن این راه باز می ماند; به همین دلیل، در مکتب تربیتی اسلام، «توبه» به عنوان یک اصل مهم مطرح است و از تمام آلودگان به گناه دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این باب رحمت الهی وارد شوند.
این حقیقت در سخنان امام علی بن الحسین علیهما السلام در مناجات تابئین با زیباترین صورتی بیان شده، « الهی انت الذی فتحت لعبدک بابا الی عفوک سمیته التوبة فقلت توبوا الی الله توبة نصوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه; معبود من! تو کسی هستی که به روی بندگانت دری به سوی عفوت گشوده ای و نامش را توبه نهاده ای، و فرموده ای باز گردید به سوی خدا و توبه کنید، توبه خالص! حال که این در رحمت باز است، عذر کسانی که از آن غافل شوند چیست »؟ (مناجاتهای پانزده گانه امام سجاد (علیه السلام)، مناجات اول، بحار، جلد94 صفحه 142)
جالب این که خداوند علاقه فوق العاده ای به توبه بندگان دارد، چرا که آغاز تمام خوشبختیهای انسان است. در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «خداوند از توبه بنده اش بسیار شاد می شود، بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان (خطرناکی) در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد.» (اصول کافی، جلد 2، باب التوبه صفحه 435، حدیث Dirol
این تعبیر که با کنایات و لطف خاصی آمیخته است، نشان می دهد که در واقع توبه، هم مرکب است و هم توشه راه، تا انسان وادی ظلمانی عصیان را پشت سر بگذارد و به سر منزل نور و رحمت و صفات والای انسانیت برسد.
[h=2]بهترین راه برای توبه و استغفار و جبران گذشته چیست؟[/h] به نظر می رسد شاید بهترین راه جبران گناه - بعد از توبه - آن باشد که انسان تلاش کند تا با تمام توان با همان اعضایی که مرتکب گناه شده، اطاعت خدا نماید و به استغفار و توبه زبانی و یا پشیمانی قلبی بسنده نکند.
در واقع توبه اساس دین را تشکیل می دهد، چرا که دین و مذهب انسان را به جدا شدن از بدیها و بازگشت به خیرات دعوت می کند; و با توجه به این حقیقت، لازم است توبه در صدر مباحث مربوط به اعمال و صفات نجاتبخش قرار گیرد.»
در روایت است که فردی همواره ذکر استغفار را بر زبان جاری می کرد. امام علی (علیه السلام) با تندی به او فرمود: آیا می دانى شرایط استغفار چیست؟! استغفار درجه ای است که افراد بلندمرتبه بدان خواهند رسید. و آن شش مرحله دارد:
اوّل: از آنچه در گذشته از تو سرزده است نادم و پشیمان باشى.
دوّم: تصمیم جدی بگیری که هرگز به آن گناه بازگشت نکنى.
سوّم: حقوق همه مردم را رد کنى تا خدا را ملاقات کنى در حالى که از حقوق مردم پاک باشى.
چهارم: هر واجبى از واجبات الهى را که ترک و ضایع نمودى انجام دهى و حق آن را ادا نمایى.
پنجم: گوشتى که از حرام بر بدنت روییده را با ریاضت و عبادت؛ مانند روزه و بیدارى شب، ذوب کنى تا دوباره گوشت بروید.
ششم: به جسم و بدنت سختى عبادت را بچشانى چنانچه به او شیرینى گناه و معصیت را چشانیده اى. (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 5۴۹)
شاید از تناظر موجود در بند ششم بتوان به این نتیجه دست یافت که سزاوار است هر عضوی که لذت گناه با استفاده از آن حاصل شده را با عبادت و ریاضت های دشوار تنبیه کرد.
البته، در نقلی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنَ الْقَصْدِ إِلَیْهِ بِالْبَدَنِ وَ حَرَکَاتُ الْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ حَرَکَاتِ الْأَعْمَال »؛ (طبرسى، على بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 257) توجه به طرف خدا با استفاده از دلها بهتر از توجه با بدن هاست و با تغییر و تحول درونی زودتر از رفتارهای ظاهری می توان به مقام قرب پروردگار رسید.
لازم به توضیح است که این سخن امام صادق (علیه السلام) منافاتی با سخن امام علی (علیه السلام) ندارد؛ چرا که ریاضت و تهجد ظاهری و بدون توجه قلبی قطعاً منظور امام علی (علیه السلام) هم نبوده و آن اثر معنوی را نخواهد داشت. و منظور امام صادق (علیه السلام) نیز عبارتی دیگر از همان معناست؛ یعنی انسان باید ابتدا از صمیم قلب متوجه خدا بوده و به صورت بنیادین درون خود را اصلاح کند که اگر چنین شد، خود بخود ریاضت های جسمی و عبادات را نیز به دنبال خواهد داشت.


[/HR] منابع:
سایت اسلام کوئیست
سایت حوزه

#سیدهاشم_حداد می فرمودند:
«من در تمام مدت سلوک در خدمت مرحوم آقای قاضی، نامحرم نمی دیدم. چشمم به زن نامحرم نمی افتاد. یک روز مادرم به من گفت: عیال تو از خواهرش خیلی زیباتر است. من گفتم تا به حال خواهرش را ندیده ام. گفت چطور ندیده ای در حالیکه بیشتر از دو سال است که در خانه ما می آید و می رود و غالبا بر سر یک سفره غذا می خوریم؟! به رسم اعراب که زنانشان حجاب درستی ندارند و در منزل غالبا همه با هم محشورند، در عین عصمت تام و عفت کامل. من گفتم والله که یک بار هم چشمم به او نیافتاده است.»
#روح_مجرد #علامه_طهرانی

در ذكر خداى متعال و رياضت نفس

در ((اوصاف الاشراف)) گفته است : ((رياضت رام كردن ستور بود به منع او از حركات غير مطلوبه و ملكه گردانيدن او را به طاعت صاحب [خويش] در آن چه او را بر آن دارد از مطالب خويش . و در اين موضع هم مراد از رياضت ، منع نفس حيوانى است از انقياد و مطاوعت قوه شهويه و غضبيه و آن چه به آن دو قوه تعلق دارد، و منع كردن نفس ناطقه از متابعت قواى حيوانى كه رذايل اخلاق و اعمال مانند حرص بر جمع مال و كسب جاه و توابع آن از حيله و مكر و خديعه و غلبه و تعصب و حقد و حسد و فسق و فجور و انهماك در شرور و مثل اين ها از آن حادث شود، و ملكه گردانيدن نفس انسانى را به طاعت عقل عملى بر وجهى كه رساننده او باشد به كمالى كه او را ممكن باشد.

و غرض از رياضت سه چيز است :
يكى : رفع موانع وصول به حق و آن شواغل ظاهر و باطن است .
دوم : مطيع گردانيدن نفس حيوانى [مر] عقل عملى را كه باعث شد بر كمال .
سيم : ملكه گردانيدن نفس انسانى را [به] ثبات بر آن چه معدّ او باشد قبول فيض الهى را تا به كمالى كه او را ممكن باشد برسد))

#بحرالمعارف . مولی عبدالصمد همدانی .فصل 13 در ذکر خدای متعال و ریاضت نفس به نقل از اوصاف الاشراف باب دوم ،ص 25

معراج السعاده

اگر خواهى خود را بشناسى، بدان كه:
هر كسى را از دو چيز آفريده‏اند: يكى اين بدن‏ظاهر، كه آن را تن گويند، و مركب است از: گوشت و پوست و استخوان و رگ و پى وغير اينها.و آن از جنس مخلوقات همين عالم محسوس است، كه عالم جسمانيات‏است.و اصل آن مركب از عناصر چهارگانه است كه «خاك، آب، باد و آتش‏» است، وآن را به همين چشم ظاهرى مى‏توان ديد.
و يكى ديگر «نفس‏» است كه آن را روح و جان و عقل و دل نيز گويند، و آن‏جوهرى است «مجرد» از عالم ملكوت، و گوهرى ست‏بس عزيز از جنس فرشتگان و «عقول قادسيه‏» ، و درى است ‏بس گرانمايه از سنخ مجردات، كه خداى - تعالى - به‏جهت مصالحى چند - كه شمه‏اى از آن مذكور خواهد شد - به قدرت كامله خود ربطى‏ميان آن و اين بدن ظاهرى قرار داده و او را مقيد به قيد علاقه اين بدن و محبوس درزندان تن نموده، تا وقتى معين و اجلى موعود، كه قطع علاقه نفس از بدن مى‏شودرجوع به عالم خود مى‏كند.
و اين نفس را به چشم ظاهر نتوان ديد بلكه ديده نمى‏شود مگر به بصيرت باطنيه.وهر گاه حديث نفس يا روح، يا جان، يا دل، يا عقل مذكور شد همين جزء اراده مى‏شود،بلكه هرگاه انسان و آدم نيز گفته شود، به غير از اين، چيز ديگر مراد نيست، زيرا - چنانكه مذكور خواهد شد - حقيقت انسان و آدمى همين است.

#ملااحمدنراقی

رساله لبّ اللّباب در سير و سلوك اولى الألباب

مراقبه و مراتب و آثار آن

يكى از اهمّ چيزهائى كه در راه سير و سلوك و در حكم ضروريّتى از ضروريّات آن است همانا امر مراقبه است. سالك بايد از اوّلين قدم كه در راه مى‏گذارد تا آخرين قدم، خود را از مراقبه خالى ندارد و اين از لوازم حتميّه سالك است.
بايد دانست كه مراقبه داراى درجات و مراتبى است، سالك در مراحل اوّليّه يك نوع مراقبه‏اى دارد و در مراحل ديگر انواع دیگرى. هر چه رو به كمال رود و طىّ منازل و مراحل كند مراقبه او دقيق‏تر و عميق‏تر خواهد شد، به طورى كه آن درجات از مراقبه را اگر بر سالك مبتدى تحميل كنند از عهده آن برنيامده و يكباره بار سلوك را به زمين مى‏گذارد يا سوخته و هلاك مى‏شود، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوّليّه و تقويت در سلوك مى‏تواند مراتب عاليه از مراقبه را در مراحل بعدى به جاى آرد، و در اين حالات بسيارى از مباحات در منازل اوّليّه بر او حرام و ممنوع مى‏گردد.
مرحوم #علامه_طهرانی

در اثر مراقبه شديد و اهتمام به آن، آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مى‏شود، زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق فطرى بشر بوده و با نهاد او خمير شده و در ذات او به وديعت گذارده شده است ليكن علاقه به كثرات و حبّ به مادّيّات حجابهاى عشق فطرى مى‏گردند و نمى‏گذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد. به واسطه مراقبه كم‏كم حجابها ضعيف شده تا بالأخره از ميان مى‏رود و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده ضمير انسان را به آن مبدأ جمال و كمال رهبرى مى‏كند. اين مراقبه در اصطلاح عرفاء تعبير به "مى" شده است.

به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات
بخواست جام "مى" و گفت راز پوشيدن

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازين
"مى" خورم با تو و ديگر غم دنيا نخورم

مرحوم #علامه_طهرانی

نوافل و مستحبات را بر اساس تلاش و توان ، فراغت و سلامتی ، زیاد کند؛ بویژه نمازهای مستحب را؛ چون نماز ، بهترین عمل است . کاری پس از شناخت خدا و تحصیل معارف الهیه ، همانند نماز انسان را به خدا نزدیک نمی کند . در میان نمازهای مستحبی ، در انجام نماز شب مراقبت ویژه کند .
#دستورالعمل های عرفانی از علمای بزرگ اخلاق
قسمتی از وصیت نامه شهید اول

به نقل از مرحوم میرزا حسینقلی همدانی:

به ضعف کشاندن جنبه حیوانی نفس اموری را می طلبد:

(1) اینکه سالک در تمام شب و روز فقط در دو وعده غذایی غذا بخورد و ما بین آن دو چیزی نخورد. (صبح و شب)

(2) اقدام به خوردن غذا نکند مگر آنکه ساعتی از گرسنگی او گذشته باشد.

(3) در دو وعده پشت سرهم گوشت نخورد.

(4) در تمام شبانه روز فقط 6 ساعت بخوابد.

(5) زبان خود را نگه دارد و با انسان های غافل از یاد خداوند مجالست نکند.

و اما تقویت جنبه ملکوتی و روحی به 3 کار بستگی دارد.

(1) اینکه در زمستانها سه ساعت از شب را سحر خیزی و شب زنده داری کند و در تابستانها یک و نیم ساعت. (منظور سه ساعت قبل از اذان صبح است)

(2) سجده یونسیه را بجا بیاورد که بسیار مجرب است.

(3) قرآن را به نیت هدیه به ساحت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تلاوت کند.

مطالب السلوکیه، صفحه 207

توصیه هایی از مرحوم میرزا حسینقلی همدانی:

پرهیز کنید! پرهیز کنید از چهار چیز که راه شما را به سوی خدا قطع می کنند:

بسیار حرف زدن، بسیار خوردن، بسیار خوابیدن و بسیار با مردم معاشرت کردن.

بر تو باد (ای سالک) که آنها را به ذکر پادشاهی که بسیار داناست (خداوند متعال) تعویض کنی.

مطالب السلوکیه، صفحه 183

حقایقی از سیرو سلوک
1. در راه رسیدن به هدف ، نباید به هیچ وجه وسوسه و شک و تردید به خود راه داد ، بلکه باید باقوت و محکم پیش رفت .
2.درخود فرورفتن ، با تذکر آنکه در هر حال خدا راهمراه دارد .
3. به هیچ چیز کمتر از او راضی نشود وخواسته ی او را برخواسته خود مقدم بدارد .
4. تعمق روحی وملکوتی شدن ، توجه دائمی به خدا را درپی دارد.
. 5. تحمل رنج موجب صفای روح است ، پس باید آن را غنیمت شمرد .
6. سکوت با تفکر انفسی و آفاقی موثر و محتوا دار است ، ولی سکوت تصنعی بدون فکر ، تضییع جسم و روح است .
7. زیاد وکم کردن ذکر باید به دستور استاد باشد ، همانند طبیب که مقدار دارو را او تعیین می کند و از پیش خود درست نمی کند.
رساله سیر و سلوک
سید هاشم حداد

ادامه مطالب السلوکیه
استاد ایت الله کمیلی

مطلب پانزدهم:
پيروي از استاد
انسان در بيماري هاي جسماني نيازمند مراجعه به پزشك ماهر است و وقتي پزشك به او نسخه اي مي دهد، بدون معطلي نسخه را به داروخانه مي برد و بدون سوال و اعتراضي به آن عمل مي كند.سالك نيز بايد هنگام بهره مند شدن از استاد و پزشك روحاني با دچار شدن به بيماري هاي روحي اينگونه باشد. پس بر سالك واجب است كه آنچه استادش درست و موجه مي داند، تعبدا و الزاما بپذيرد، وگرنه با شك و ترديد و سوال و اعتراض راه به جايي نخواهد برد. سالك با مروز زمان و با بالا رفتن در مراتب عرفان عملي خواهد فهميد كه آنچه از استادش سر زده بجا بوده. بهترين مثال در اين مورد همان داستان موساي نبي عليه السلام و معلمش خضر نبي عليه السلام است؛ همانطوركه در قرآن كريم آمده است.

[h=1]برای عاقبت بخیری، در پایان شب این عمل یادتان نرود[/h]


[/HR] از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نرسد پس اگر عمل نیکی انجام داده از خداوند زیاد شدن اعمال خیر را طلب کند و اگر کار بدی مرتکب شده، از خداوند آمرزش بخواهد.


[/HR]
از جمله ویژگی هایی که حضرت برای اهل ذکر بر می شمارند، محاسبه نفس و بررسی رفتار خویش است.
ضرورت و اهمیت محاسبه نفس بر کسی پنهان نیست و نگاهی اجمالی به آیات و روایات فراوانی که در این زمینه وارد شده، ضرورت و جایگاه حیاتی آن را برای ما آشکار می سازد.
علمای اخلاق نیز اکیدا سفارش اند که انسان در پایان هر روز به بررسی و محاسبه رفتار خویش بپردازد و بنگرد به وظایف الهی و واجباتی که بر عهده او بوده عمل کرده یا نه.
اگر پس از بررسی پی برده که به وظایف خویش عمل کرده است و رفتارش بر طبق موازین شرع بوده است، خداوند را سپاس گوید که توفیق انجام وظایف را به او عنایت کرده است و سعی کند در روزهای بعد همان مسیر سالم و صحیح را ادامه دهد؛ اما اگر به وظایف الهی خویش عمل نکرده، یا آنها را ناقص انجام داده و به لغزش و انحراف آلوده گردیده است، سعی کند با انجام اعمال نیک و مستحبات، به خصوص نمازهای نافله، کاستی ها را جبران کند و در برابر ترک وظایف الهی و انجام معصیت خداوند، خویشتن را سرزنش کرده استغفار نماید تا خداوند از گناهانش در گذرد.
درباره اهمیت محاسبه نفس امام کاظم علیه السلام می فرمایند: " لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب الیه" 1 از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نرسد پس اگر عمل نیکی انجام داده از خداوند زیاد شدن اعمال خیر را طلب کند و اگر کار بدی مرتکب شده، از خداوند آمرزش بخواهد و به سوی او بازگشت کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابشان می فرمایند: " الا انبئکم باکیس الکیسین و احمق الحمقاء؟ قالوا بلی یا رسول الله. قال: اءکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت، و اءحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواء و تمنی علی الله الامانی" 2 آیا شما را از زیرک ترین زیرکان و نادان ترین نادانان آگاه نسازم؟ اصحاب گفتند: بله، ای رسول خدا. حضرت فرمود: زیرک ترین انسان ها کسی است که به حساب نفس خویش رسیدگی کند و برای پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسی است که پیرو هوای نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهای خود را از خداوند در خواست کند.
علمای اخلاق نیز اکیدا سفارش اند که انسان در پایان هر روز به بررسی و محاسبه رفتار خویش بپردازد و بنگرد به وظایف الهی و واجباتی که بر عهده او بوده عمل کرده یا نه

[h=2]شب زمانی برای حساب کشیدن از نفس[/h] شب که موقع محاسبه است، و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدایِ خود کردی که آیا بجا آورد (ی)؟ و با ولیّ نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟
اگر درست وفا کردی، شکرِ خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی، و خداوند إن شاءاللّه تو راهنمایی می کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت، و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندی به این عمل مواظبت کن، امید است ملکه گردد از برای تو، به طوری که از برای تو، کار خیلی سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذّت می بری از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصی در همین عالم، با این که اینجا عالَم جزا نیست، لذّت می بری، و جزای الهی اثر می کند و تو را مُلْتَذّ می نماید. و بدان که خدای تبارک و تعالی تکلیف شاقّ بر تو نکرده، و چیزی که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست. بر تو تحمیل نفرموده، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه می دهند، و اگر خدای ناخواسته در وقتِ محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی، از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط، قیام کنی، و به این حال باشی تا خدای تعالی ابواب توفیق و سعادت را بر روی تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیّت برساند.
پس ای عزیز! در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملی حساب بکش و او را در برابر هر امری، إستنطاق کن که آیا إقدامش در خیرات و برای امور شریفه برای چیست؟ دردش چیست که می خواهد از مسائل نماز شب سۆال کند؟ یا أَذکارِ آن را تحویل بدهد؟ می خواهد برای خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا می خواهد خود را از اءهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتی که رفته با هر وسیله است به مردم می فهماند؟ حتّی عددش. چرا صدقاتی را که در خفا می دهد، راضی نمی شود که کسی از او مطلّع نشود؟ به هر راهی شده، سخنی از آن بمیان آورده، به مردم ارائه می دهد.

ولی بدان که خدعه های نفس امّاره و شیطان داخلی و خارجی زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خُدا و اسم خدمت به خلق خُدا از خدای باز می دارد و به سُوی خود و آمال خود سُوق می دهد. مراقبت و مُحاسبه نفس تشخیص راه و خودخواهی و خداخواهی از جُمله منازل سالکان است. خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد.
اگر در شب و روز چند دقیقه ای به حسب اقبال قلب و توجه آن - یعنی به مقداری که قلب حاضر است - نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان، و از آن مطالبه نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلی زودتر به نتیجه می رسد، ان شاءالله.
هر شخصی باید خودش را محاسبه کند. یکی از مناطق سیر، محاسبه آدم است. نوع انسان مراقبت از خودش بکند در روز مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که، آخر شب هم که می رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسی که از او استنطاق می خواهد بکند، بازرسی می کند، خودش بازرسی کند ببیند که امروز چه کرده است. شما از خودتان هر شب بازرسی کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید.
یکی از اموری که حتی در امراض مۆثر است تلقین است که مریض به خودش و یا دیگری به او تلقین می کند که خوب می شوی، این وقتی مکرر شد در نفس انسان اثر می گذارد در موعظه هم همین طور است، انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانی نیست که محتاج به موعظه نباشد منتها انسان های بالا واعظشان خداست و انسان های بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم و موعظه چندین ساله در خود من باز تاثیر بسزا نکرده است ... این برای این است که در باطن انسان، شیطان بزرگی است که ایستاده است تا انسان را به هلاکت برساند، تمام همّش این است که انسان را بدون ایمان از اینجا بیرون کند و ما از گرفتاری به این عواقب سوء به خدا پناه می بریم.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند: زیرک ترین انسان ها کسی است که به حساب نفس خویش رسیدگی کند و برای پس از مرگ خویش عمل کند، و احمق ترین احمق ها کسی است که پیرو هوای نفس خویش باشد و پیوسته آرزوهای خود را از خداوند در خواست کند

اگر کسی مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانی داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر در - فرض کنید - مجلس یا در جای دیگر یک روزی گذشته است که در آنجا مسائلی پیش است شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبداء این چی بود، یک مبداء شیطانی داشت یا مبداء الهی داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردی، این مبداء، مبداء شیطانی بوده است نه مبداء انسانی و الهی، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چیز، یک انسان فاسد شقی ای از کار درآید، ماءمون نیست هیچ کس. ای عزیز! قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکّر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن. بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت، عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حجّ و غیر آن، خود اینها اسباب گرفتاری و ذلّتت نشوند در آن عالم، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحّت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی در آنجا که به حسابت رسیدگی می شود و میزان اعمال برپا می شود مبتلا به مصیبتهای بزرگ شوی. بترس از میزان عدل الهی و به هیچ چیز مغرور مباش و جدّ و جهد را از دست مده.

پی نوشت ها:
1- اصول کافی، ج 2، ص 453
2- بحارالانوار، ج 70، باب 45، روایت 16


[/HR] منبع:
کتاب "یاد او" تالیف آیت الله مصباح

[h=1]خريداري زيان[/h]
يکي از دستورالعملهاي انسان ساز براي زندگي،وصيت امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب خاصّشان به نام عبداللّه بن جندب است كه مقامات والايى در معنويات و معارف داشته است. سلسله مطالب _ ره جويان صادق _ به بيان و توضيح جملات ايشان مي پردازد.
[h=2]مراحل محاسبه[/h]در كتاب‌هاي اخلاقي، دستورالعمل‌هايي به افراد داده شده تا بتوانند بهتر به اين مهم بپردازند. براي محاسبه نفس سه يا چهار مرحله شمرده شده است:

  • اول مشارطه است؛ يعني از اول صبح انسان با خودش شرط كند كه آن روز وظايفش را به خوبي انجام دهد و از گناهان نيز بپرهيزد.
  • دوم مراقبه است؛ يعني در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد كرده تخطّي نكند.
  • سوم محاسبه است، كه در آخر شب، به حساب كارهاي خود برسد؛ بررسي كند كه چه مقدار به وظايف خويش عمل كرده و چه مقدار كوتاهي داشته است.
  • مرحله چهارم كه برخي از علماي اخلاق آن را ذكر كرده‌اند معاتبه (جبران كردن) است؛ يعني اگر انسان در محاسبه متوجه لغزش‌ها و اشتباهاتي در رفتارش شد، به جبران آنها خود را تنبيه كند؛ مثلا خود را ملزم كند كه روز بعد را روزه بگيرد يا مبلغي انفاق كند يا قدري قرآن تلاوت نمايد يا كار خير ديگري انجام دهد تا جبران مافات شود.
از دست دادن سرمايه و خريدن زيان؛ از كف دادن عمر و سعادت اخروي و دچار عذاب ابدي گرديدن؛ نتيجه و حاصل گناه است.

در مسأله محاسبه آنچه بيش از همه اهميت دارد خود حساب كشيدن از خويش است، تا اگر كار خوبي انجام داده بوديم، خدا را شكر كنيم و توفيق ادامه آن را بخواهيم و اگر قصور ورزيده بوديم، به فكر تدارك آن بيفتيم.
[h=2]نكاتي در باب محاسبه[/h]درباره محاسبه نفس، نكات مهم ديگري نيز وجود دارد كه در اين جا به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

  • الف) اجتناب از گناه
انسان بايد درباره گناه بيش‌تر بينديشد كه اصلا گناه يعني چه؟
اعتقاد ما اين است كه خداوند ما را آفريده و ضمن معرفي راه خوب و بد به ما، انتخاب هريك از آنها را در اختيار خود ما قرار داده است. هم چنين معتقديم عالم ديگري غير از اين دنيا نيز وجود دارد كه در آن به كارهايمان و انتخاب‌هايي كه در اين دنيا كرده‌ايم رسيدگي مي‌شود و كيفر و پاداش مي‌بينيم. مقتضاي چنين اعتقادي اين است كه از سرمايه عمري كه در اختيار داريم به بهترين شكل استفاده كنيم. ما به اين دنيا پا گذاشته ايم تا امتحان شويم، طي مراحلي خودسازي كنيم و به كمال برسيم تا در زندگي ابدي از نتايج آن بهره‌مند گرديم. بنابراين بايد توجه داشته باشيم كه زندگاني اين دنيا موقتي و در مقايسه با آخرت، نظير زندگي جنيني نسبت به زندگي دنيوي است. همان‌گونه كه جنين فقط چند ماهي را در شكم مادر مي‌گذراند، آن هم براي اين كه آماده زندگي اين جهاني شود، ما هم در اين دوره كوتاه زندگي دنيايي، براي زندگي ابدي آماده مي‌شويم، با اين تفاوت كه رشد جنيني اجباري بود، ولي رشد اين جهاني اختياري است. علاوه بر آن، زندگي جنيني با زندگي دنيوي از حيث مدت قابل مقايسه است، ولي جهان آخرت به دليل ابدي بودنش، به هيچ وجه، با زندگي محدود اين جهاني قابل مقايسه نيست.
به هر صورت، اين دنيا محل ابتلا و خودسازي است. بايد خود را براي عالم ديگر مهيّا كنيم. اگر با اين نگرش نگاه كنيم، مي‌بينيم در مقابل سرمايه‌اي كه از كف مي‌دهيم، چيزي به دست مي‌آوريم كه براي زندگي ابديمان بسيار سودمند است و بايد خدا را شكر كنيم. اما اگر نگرشي غير از اين داشته باشيم يا دچار غفلت شويم، در مقابل صَرف سرمايه گران مايه، بدبختي اخروي براي خويش مهيّا ساخته ايم. پس بايد به فكر جبران آن برآييمِ. چقدر فرق است بين اين كه كسي معامله‌اي بكند، و مشكلش فقط اين باشد كه از آن سودي نبرد، اما در هر صورت سرمايه‌اش بر جاي باقي بماند، و اين كه كسي در معامله سود كه نمي‌برد، ضرر هم مي‌كند و اصل سرمايه را از كف مي‌دهد. گناه كردن از همين سنخ معامله دوم است؛ يعني از دست دادن سرمايه و خريدن زيان؛ از كف دادن عمر و سعادت اخروي و دچار عذاب ابدي گرديدن.

[/HR][h=2]منبع:[/h]مصباح يزدي، محمدتقي، پندهاى امام صادق(عليه السلام) به ره‌جويان صادق، با اندکي تصرف.

[h=1]چند دستورالعمل برای جویندگان کمال[/h]


[/HR] جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.


[/HR]
چند دستورالعمل حضرت آیت الله بهجت برای جویندگان کمال
1. جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
غرض از خلق، عبودیت است (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت «ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
2. کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت «ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه»

آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود. 3. جماعتی از مۆمنین و مۆمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناس ها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.
2. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم»؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن نشد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.
3. همه می دانند که «رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند: «ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم» .

4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم»؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مۆثرتر از مواعظ قولیه است.

5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات و غیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول (صلی الله و علیه وآله) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
«جالسوا من یذکرکم الله رۆیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله.»
4. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است:
(و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون.)
عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.

از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول (صلی الله و علیه وآله) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد

از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به «عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است. البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.

5. هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از «ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست.»
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی گیرد.
6. من کلام علی علیه السلام:
«إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست»؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقت های آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت } سعادت را از دست نخواهید داد.

[h=1]دستورالعمل هایی برای ترک گناه[/h]


[/HR] برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.


[/HR] [h=2]
زود فراموش می کنم با خدا چه عهدی بستم![/h] خدای متعال ما را مختار آفریده است و ما هستیم که برای خود تصمیم می‌گیریم. ما هستیم که سرنوشت خود را رقم می‌زنیم و سعادت یا شقاوت ابدی خود را تعیین می‌کنیم.
چرا با این که خدا را قبول داریم و می‌دانیم همین اعمال اختیاری ما مشخص کننده عاقبت ما در سعادت یا شقاوت است و روز قیامت بازتاب و باطن همین اعمال به ما می‌رسد چرا درست انتخاب نمی‌کنیم؟ چرا باز سمت گناه می‌رویم؟
اینجا سرّی در تصمیم گیری‌های همه ما وجود دارد که در واقع ما بر اساس آن، نحوه عمل خود را برمی‌گرینیم و مسیر انتخاب و اختیار خود را به آن سمت می‌بریم و آن این است که ما بر اساس چیزی تصمیم می‌گیریم که به آن محبت داریم. پشت تمام انتخاب‌های ما محبت و علاقه‌ای به آن وجود دارد که به صورت اتوماتیک و خودکار ما را به سمت خود می‌کشد.
آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند.
اگر خوب این مقدمه را متوجه باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که برای ترک گناه باید مبدا میل را عوض کرد و به جای محبت گناه، محبت تقوا و خدای متعال را جایگزین آن کرد.
در واقع تا هنگامی که به دستورالعمل مشخصی در مسیر تغییر این محبت حرکت می‌کنیم باید کارهایی را نیز برای تقویت اراده انجام دهیم تا در بزنگاه‌هایی که برخی از آنها ذکر شد پایمان نلغزد. همان طور که گفتم اگر محبت گناه در دلمان نباشد دیگر به صورت خودکار و اتوماتیکی سمت گناه نخواهیم رفت.
حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگو برداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است

[h=2]دستورالعمل هایی برای تقویت اراده[/h] 1- یک کار کوچک انتخاب کنید و هر روز در زمان مشخص به آن عمل کنید. مثلا هر روز راس ساعت 8 به خدمت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام سلام بدهید و فقره سلام زیارت عاشورا را بخوانید. یا ساعت 11 صبح،50 صلوات به وجود ولی عصر ارواحنا فداه هدیه کنید. مداومت شما تحت هر شرایطی به این کار باعث تقویت اراده شما می‌شود. اقلا این کار را باید تا یک سال ادامه بدهید.
2- دفترچه یادداشتی تهیه کنید و هر شب قبل از خواب اعمال روز خود را محاسبه کنید. بابت کارهای خوب و انجام به موقع واجبات خدا را شکر کنید و از بابت گناهان استغفار کنید و تصمیم بگیرید دیگر سمت آن نروید. حتما این کار را انجام دهید و در همه حال و در همه جا آن دفترچه یادداشت را همراه داشته باشید و به هیچ وجه این محاسبه را ترک نکنید.
3- خوردن بیش از حد نیاز بدن، خواب زیاد و حرف زدن بی‌جا و زیادی، دشمن و نابود کننده اراده است. اگر به این موارد مبتلا هستید باید برای هر کدام برنامه ریزی خاصی کنید تا آنها را به اختیار خود در آورید. تا زمانی که انسان بر سر سفره غذا با دیدن غذاهای رنگارنگ، مثلا سفره مهمانی یا عروسی دیگر اختیار نداشته باشد و خود را خفه! کند یا در یک روز تعطیل که کار یا کلاس ندارد تا می‌تواند بخوابد یا هر چه به زبانش آمد و لو حلال بگوید؛ قدرت تصمیم گیری و اراده‌اش بسیار ضعیف خواهد بود. حتما در مورد هر یک از این سه موضوع تفکر کنید و راه و منش صحیح را بیابید.
فعلا همین میزان از دستورات برای تقویت اراده کفایت می‌کند. إن شاء الله یک سال دیگر، پس از عمل به این دستورات نتایج آن را به ما اطلاع دهید. اگر ابهام یا سوالی نیز در این موارد دارید با ما در میان بگذارید.
اما برای آنکه محبت غیر خدا از دل ما بیرون رود و محبت الهی جای آن را بگیرد؛ که همان طور که بیان کردم ریشه تمام کارهای اختیاری ما در همین محبت نهفته است و ما بر اساس آن تصمیم گیری می‌کنیم به این دستورات عمل کنید. دقت دارید که گناه کردن نشانه این است که محبت گناه در دل ما وجود دارد و در واقع قلب ما بیمار است و باید با دل دادن به خدا در مسیر بیرون کردن محبت غیر خدا تلاش نماییم.

آن محبت واقعی‌ای که در دل ما جا گرفته است مسیر انتخاب‌های ما را رقم می‌زند. در تمام کارها نیز این مطلب صادق است و اختصاص به ترک گناه ندارد. مخصوصا آنجا که ما خودمان را تحت اشراف کسی نمی‌دانیم و یا در شرایطی که فرصت برای دقت و تامل در انتخاب وجود ندارد یا اینکه ما تنها هستیم و خودمان را تنها می‌دانیم، آن محبت که در دل ما جا گرفته باعث رفتارهایی از ما می‌شود و همان محبت مسیر انتخاب ما را رقم می‌زند

1- حتما مقید باشید در مجالس اهل بیت علیهم السلام و مجالس دعا شرکت کنید. حتما منبر این مجالس را از دست ندهید و قدر شرکت در مجالس روضه را بدانید. نورانیت این مجالس تأثیر عمیقی در الگوبرداری از اولیای دین دارد و باعث می‌شود انسان از هر آنچه با اهل بیت علیهم السلام در تعارض است بدش بیاید. در واقع سعی خواهد کرد خود را به شکل اهل بیت در آورد که نتیجه قهری آن دوری از گناه است. 2- در مورد دستورات مختلف دین، در مورد روش کارهای مختلف مطالعه کنید و سعی کنید شیوه زندگی خود را همان قرار دهید. تطبیق زندگی بر این روش، که در واقع می‌دانیم باعث ارج و قرب معنوی نیز است، در انسان علقه و دلبستگی‌ای ایجاد می‌کند که به کمتر از آن راضی نخواهد شد. مثل آداب خواب، آداب خوراک، آداب معاشرت و دوستی و ...
3- حتما مرجع تقلید داشته باشید و کارهای خود را مطابق فتوای ایشان انجام دهید. تقیّد به این موضوع بسیار مهم است. تقیّد به این نوع رفتار انسان را متشرع و خدایی بار می‌آرود و باعث نشاط معنوی در انسان می‌شود که آثار زیادی در زندگی خواهد داشت.بررسی این آثار از موضوع بحث ما خارج است.
4و5- در هنگام عصبانیت و در خلوت‌های خود، همچنین هنگامی که فکر می کنید کسی از نوع رفتار شما بازخواست نخواهد کرد، تقوا را رعایت کنید. یعنی خدا را ناظر بدانید و برای رضایت و خشنودی او دستورش را اطاعت کنید.
این نکته بسیار مهم است: حرکت در مسیر رضای الهی که در واقع منجر به اخلاص در عمل می‌شود، تأثیر بسیار زیادی در محبت الهی دارد. اخلاص مایه برکت در مسیر الهی است و محبت خدا را در دل انسان می‌پروراند.
6- گناه دور کننده انسان از خدا و محبت خدا است. هر چیزی که گناه است در واقع سمّی است که جان ما را از محبت خدا تهی می‌کند و ما را در آغوش شیطان جای می‌دهد. باید در مورد آثار تک تک گناهان فکر کرد و بلایی که انسان را از جانب آن تهدید می‌کند شناخت.
7- یاد مرگ را فراموش نکنید. یاد مرگ و حالات انسان از هنگام جان کندن تا برپایی قیامت، انسان را هوشیار می‌کند که چه باید بکند و چه نباید بکند.


[/HR] منبع :
آموزه ؛سید مصطفی علم خواه

سه مرحله

1. تخليه يا تخلّى: خالى كردن درون از بدى‏ ها و همه امورى است كه آدمى را از خدا باز مى‏ دارد.

2. تحليه يا تحلّى: آراستن خويش است به صفات نيك و محامد و فضايل.

3. تجليه يا تجلّى: جلوه كردن حق است و تابيدن انوار حق در دل سالك.

بهترين راه سلوک عمل به آيه تقوا «يا أيها‌الذين آمنوا اتقوا‌الله» است.
.
منتها مردم مي‌خوانند، ولي عمل نمي‌کنند! کم هستند افرادي که در طول عمر تقوا را رعايت کنند. کار خير زياد مي‌کنند و کنار آن هم گناه مي‌گذارند و همين گناهان حجاب مي‌آورد.
.
اين‌ها افراد نادري هستند که کار حرام انجام نمي‌دهند و همت موجب مي‌شود که ايمان مرتب در تزايد باشد و در تزايد هم باشد حرکت در طريق دوم[كه ذكر كثير است] آسان‌تر مي‌شود.
#آيت_الله_عزيز_الله_خوشوقت

چند نكته از مرحوم رجبعلي خياط رحمه الله عليه

نكته ۱:
اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود.

نكته ۲:
تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه».

نكته ۳:
سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد.

نكته ۴:
دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد.

نكته ۵:
كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم.

نكته ۶:
اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد.

نكته ۷:
اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود.

نكته ۸:
اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد.

نكته ۹:
هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانيد.

موضوع قفل شده است