ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

خب به نظرم در مصرع دوم به جای "روزه شکستیم " اگر "روزه گرفتیم " باشد بهتر باشد ! ( ببخشید بنده این شعر را همین حالا سرودم این است که باید به کمک شما بزرگواران آن را تصحیح نمایم)

نظر شما بزرگواران چیست؟

یارب;709246 نوشت:
یک ماه بدون تو سحر سفره افطار
مشغول دعای سحر و قصه تکرار
خواندیم دعای فرج و روزه شکستیم!
یک ماه بدون تو نه انگار که انگار!!

یعنی اینگونه شود:

خواندیم دعای فرج و روزه گرفتیم!

یازهرا(س)

دوستان این شعر بیشتر دل نوشته ست تا شعر
سعی کردم ساده بنویسمش

عید فطر آمد و من باز همان مردِ بدم
شایدم روزه نبودم! الکی لاف زدم!

پای من بیشتر از یک دو قدم پیش نرفت
میکِشم ناز تو را تا تو رسانی به صَدَم!

نه کنم کار درستی نه کنم تَرکِ گناه
صبح و شب توبه کنم ، این یکیو خوب بلدم!

وضع و حال و سر و پایم همگی هست خراب
میشـود بدتر از این گــر ننمــایی مددم

هر چه درد است فقط میکشم از عقل معاش!
داد می آورم از این خِــرَدِ بی خِــرَدَم!

ترسم آن روز که در درگهِ تو باز آیم
خود ببینی که فقط "هیچ" بُوَد در سبدم!

لیک با این همه بدبختی خود میدانم
از در غیب مرا پشت و پناهی رِسَدَم

بر دلم هست امیدی که شَوَم اهل بهشت
زان که من نام علــی را به دلم مهر زدم

من گدای قدم و خاک رَهِ فاطمه ام
هم کفایت کند این فیض مرا تا اَبَدَم

بهر دل پاکی من گر که سند میخواهی
گریه بر سوگ حسین است ، به محشر ، سندم

((رضا-د))

یارب;709246 نوشت:
یوسف فاطمه ،مولاجانم..

یک ماه بدون تو سحر سفره افطار
مشغول دعای سحر و قصه تکرار
خواندیم دعای فرج و روزه شکستیم!
یک ماه بدون تو نه انگار که انگار!!

یازهرا(س)


با سلام سرکار یا رب

جسارت بنده را ببخشید،مصرع آخر می تواند به این شکل هم باشد:

یک ماه بدون رخت انگار نه انگار

حبیبه;709254 نوشت:
ز احسنت و تشکر دور باشیم
در این تاپیک همه مسرور باشیم

تذکر بجایی بود. درست میفرمایید
من که خواب زده به کله ام حرفای خودم رو هم دارم نقض میکنم! :Gig:

یارب;709257 نوشت:
یک ماه بدون تو سحر سفره افطار
مشغول دعای سحر و قصه تکرار
خواندیم دعای فرج و روزه شکستیم!
یک ماه بدون تو نه انگار که انگار!!
یعنی اینگونه شود:

خواندیم دعای فرج و روزه گرفتیم

به نظر منم اینطوری بهتره. روزه گرفتیم
البته شاید منظور خاصی داشتید از آوردن کلمهء "شکستن" که در اون صورت موضوع فرق میکنه

حبیبه;709262 نوشت:
با سلام سرکار یا رب
جسارت بنده را ببخشید،مصرع آخر می تواند به این شکل هم باشد:
یک ماه بدون رخت انگار نه انگار
تصحیح شما غلط نیست بزرگوار. ولی به نظرم همون شکلی که خانم "یارب" نوشتن جالب تر هست
تشکری هم که از ایشون کردم از همین بابت بود که این نوع شعر گفتن رو دوست دارم که کمی نظم و ترتیب رو به هم بریزیم

البته در این مورد کاملاً نظر شخصیه و این فقط نظر منه

ای مجرای فضل و دهش حق:
..........................................
هَلا یا مُصطفَی العُشاق فضلاً

کریمُ الخَلقِ و الاَخلاق فضلاً

فَإن أَکرَمتَنی من فَضلِکَ العام

أقولُ مدحُکَ الآفاق فضلاً

من این ابیات گفتم بی محابا

أَتینی حُبُکَ الإِنفاق فضلاً

حبیبه

Reza-D;709249 نوشت:
مثال:
من ماهیِ این آبِ پر از کوسهء خونخوار
کاش در دام تو گرفتار شَوَم ای صیاد!!!

وزن جور نیست؟! خب کلمات رو جابجا کنید:

من ماهیِ این آبِ پر از کوسهء خونخوار
در دام تو ، صیــــاد ، شَوَم کاش ، گرفتار

به همین راحتی (البته میدونم خیلی هم راحت نیست)

کاربران عزیز ، اگر این نکات به دردتون میخوره بگید تا ادامه بدم
ضمناً متوجه هستم که برخی از دوستان خودشون استاد هستن. اینها برای راهنمایی کسایی هست که تازه به عرصهء شعر وارد شدن

سلام و عرض ادب
من از ایجاد این تایپیک و مدیریتشش توسط آقا رضا تشکر میکنم خیلی زیباست
من ابیاتم رو میخوندم دیشب خواستم بگم اگر ادامه بدم همینجوری دیوانم پر میشه
اونوقت کاش نظرات دوستان کمک کنه ابیاتم درست باشه و یه جایی تو نت بنام خودم رواجش بده
اسم شاعری من باشه شهره خوبه؟
دوم اینکه ایا این ابیات دیگه همیشه برا خودمونه یا هر کی کپی کرد بنام خودشش ثبت میشه
من از سرقت ادبی خوشم نمیاد
برا همینم همیشه خودم متن میزنم
هیچ وقت کپی پیس نمیکنم
الا وقتی تو دانشگاه استاد میگه برو تحقیق بیار بصورت پاورپوینت که ناچارم مطالب رو کپی کنم و پاورپونت کنم
نظرتون چیه؟
آقا رضا خیلی خوبه همیشه نکات رو حتی تخصصی بگید به گوشمون اشنا بیاد من که علاقه دارم چون دیپلم رو رشته ادبیات خوندم دوست دارم
اما یادم رفته و زیاد باهاش کار نکردم

ای ماه نو،رویت نشو!شعرم هنوز ناقص است
پاداش هربیت دراین ماه هزاربرابراست

شهره22;709164 نوشت:
توشه ام خالی، قصد سفرم میدانی

توشه خالیست ، تو قصد سفرم میدانی

عید عاشقان

مژده رسد ز آسمان ، رسیده عید عاشقان

خبر رسد ز عرشیان ، نبوغ عشق شد عیان

گرفته اند در این طریق ، برات عزّت و شرف

به رؤیت حبیب خود ، شوند روانه ی جنان

ز کوی «قدر » آنکه از ، هزار شب فراتر است

قدح بدست آمدند ، زخویش رسته آنچنان


ز اشک خویش شُسته اند ، غبار غفلت درون

به ذکر «جوشن » و « مُجیر » ، جلا بداده روح و جان

میان آنهمه مَلَک ، ز جرم خویش گفته اند

به شوق وعده ی گذشت ، ز جرمهای بیکران

چه خوشتر از مَهِ خدا ، امان از آن غم وداع

قبول طاعتش بُوَد ، دلیل عیش بندگان


چه سخت باشد آنکه دل ، ز خوان رحمتش کَنی

پس این نشاط و خنده از ، رضای اوست بی گمان


خدا کند که «خادم » از گروه نادمان بُوَد

ز جمع عاشقان بَرَد ، نصیب و بهره بی امان


Reza-D;709263 نوشت:
یک ماه بدون تو نه انگار که انگار!!

این یک قول عامیانه و «عرف » است . و عین عبارت این است :« انگار نه انگار » .
پس آن عبارت شما (انگار که انگار ) چه معنی میده ؟

Reza-D;709261 نوشت:
دوستان این شعر بیشتر دل نوشته ست تا شعر

عالی بود . آفرین
اجازه میدی مرآتت باشم ؟
البته این گونه سرودنها را ترانه میگن .
مثلا الفاظی مانند « شایدم » یک لفظ کامل شعری نیست بلکه در ترانه ها استفاده میشه . و در شعر کامل بصورت «شاید هم » آورده میشود . یا مثلا «این یکیو » در اشعار کامل نیست بلکه بهتر آنست بصورت «این یکی را - یا این یک را » آورده شود .معذرت میخوام .

یارب;709257 نوشت:
نظر شما بزرگواران چیست؟

وقتی شعر میگیم مصداقها را باید رعایت کرد .
شما آن مصرع را به نثر در آورید آیا در آن واقعیت یافت میشود یا خیر ؟ این کار در شعر باید رعایت گردد .
حالا سئوال اینجاست : آیا با دعای فرج روزه را می شکنند ؟ آیا با دعای فرج روزه می گیرند ؟
این دو مصداقهایی است بر مصرع شما . کدامیک با واقعیت مقرب ترند ؟
ضمنا بایستی سعی شود آنچه ارائه میدیم به اصل موضوع خدشه وارد نسازد .
این لفظ « قصه ی تکرار » کمی توهین به ادعیات و راز و نیاز هاست ( البته نه اینکه شما قصد داشتید - خیر - ولی از آن بر میخیزد بدون اینکه شاید شما متوجه باشید ) چون بهیچ وجه این تکرار ها قبیح و عبث نیستند . پس نماز چه ؟ هر روز و هر شب و همان عبارات . پس این تکرارها به عینه عیب نیست . هر عیب که هست از ....

به نام خدا

عِید روزی است که وصل یار باشد

جرم و گنهم را کرمش ستّار باشد

در صفِّ گدایانِ حریمِ حرمِ دوست

یک لحظه نظر با تَهِ صف اینبار باشد

اصلا چه شود گر نظر لطف عمیمش

این بنده ی بی شرمِ وِرا سرشار باشد

چون دادِ خدا را نه به استحقاق بخشند

این نکته که گفتم نکند اسرار باشد؟

ترسم شب عیدی چو زنم داد غم یار

فردا که شود عید سرم بر دار باشد!

حبیبه

Reza-D;709109 نوشت:
خیلی بهتر شد. ای ول بابا :Nishkhand:
خب ، حالا روی شعر زیبای شما صحبت می کنیم. انشاالله به درد سایر دوستان هم بخوره

راه ساده برای درک وزن شعر ، اینه که کلمات رو جدا جدا بخونیم. دقیقاً مثل زمان دبستان که میگفتن کلمات رو بخش کنید. به همون سادگی

شد - عَ - یان - از - پَ - سِ - خور - شی - ید - هِ - لا - لِ - مَ - هِ - نو
نکته: در کلمهء خورشید ، "شید" بخاطر ایکه بصورت کشیده تلفظ میشه جدا از هم نوشتم
شما خودتون باید ببینید در شعر شما کلمه باید کشیده تلفظ بشه یا کوتاه

مثال:
حالت تلفظ
کوتاه کلمهء "یاد" = یاد عشقت = فاعلاتن = یا / دِ / عش / قت = این حالت زمانی پیش بیاد که حرف آخر کلمه صدادار باشه - دِ
حالت تلفظ
بلند کلمهء "یاد" = یاد باشد = فاعلاتن = یا.../ ...اد / با / شد = این حالت زمانی پیش بیاد که حرف آخر کلمه ساکن باشه - د

حالا توی قالب قرارش میدیم:
شد عیان از = فاعلاتن
پس خورشی... = فعلاتن
...ید هلالِ = فعلاتن
مَهِ نو = فعلن

نیاز نیست حتماً فعلاتن و این چیزا استفاده کنید. هر آهنگی که متونید توی ذهن بیارید و راحت درکش میکنید ، همون رو تکرار کنید.
مثلاً بجای فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

....بگید.... دل من را ، دل من را ، دل من را ، دل من!
بله بی معنیه ، ولی مهم اینه که وزن رو به ذهنتون نزدیک کنه

خب حالا بریم سراغ مصراع های بعدی

دل من را / دل من را / دل من را / دل من
بیخود از خود / شده دیدی... / ...یم جمالِ / مه نو

یا...ار زد خن / ده ای و اب / روی خود را / بتکاند
حالِ هر مر / د و زنی گش... / ...شت چو حالِ / مه نو

حالا کاملش

شد عیان از پس خورشیـــــــد هلال مه نو
بیخود از خود شده ، دیدیـــــــم جمال مه نو

یار زد خنده ای و ابروی خود را بتکاند
حال هر مرد و زنی گــــــشت چو حال مه نو

انشاالله که مفید بوده باشه

سلام
سپاس اینکه توضیح کاملی دادید .
.
بنده فعلا کامل مطالعه نکردم . فعلا اشنایی سطحی دارم و گفته های شما هم کمک کننده بود
/

بطور ساده تر :

شعر رو بخش بندی میکنیم و بعدش گروه بندی ( هر گروه 4 تا هجا )
و مرحله بعدی بر اساس کوتاه یا بلند بودن هجاها وزن رو تعیین میکنیم
.

یه سوال :

یه سری ارکان برای وزن در نظر گرفته شده است دیگه درسته ؟ ( فاعلاتن - فاعلن - مفاعیلن و ....
اگر ما از کلماتی استفاده کردیم که در گروه های ارکانی نبودند شعر حساب نمیاد ؟
باید این ور و اون کنیم تا بر اساس همون ارکان معرفی شده شکل بگیره ؟
اینم که وقت بر هست و حوصله زیاد میخواهد
.

ایا الان این مصراع یه مصراع شعری به حساب میاد ؟ اگر نه ! چطور تبدیل میکنیم به مصراع وزن دار؟
.

بزن طبال که وقت رقص است امروز

ب / ز ن/طب /بال/کِ/وق/تِ/رقص/هست/ام/روز

مرید الحسین (ع);709349 نوشت:
وقتی شعر میگیم مصداقها را باید رعایت کرد .
شما آن مصرع را به نثر در آورید آیا در آن واقعیت یافت میشود یا خیر ؟ این کار در شعر باید رعایت گردد .
حالا سئوال اینجاست : آیا با دعای فرج روزه را می شکنند ؟ آیا با دعای فرج روزه می گیرند ؟
این دو مصداقهایی است بر مصرع شما . کدامیک با واقعیت مقرب ترند ؟
ضمنا بایستی سعی شود آنچه ارائه میدیم به اصل موضوع خدشه وارد نسازد .
این لفظ « قصه ی تکرار » کمی توهین به ادعیات و راز و نیاز هاست ( البته نه اینکه شما قصد داشتید - خیر - ولی از آن بر میخیزد بدون اینکه شاید شما متوجه باشید ) چون بهیچ وجه این تکرار ها قبیح و عبث نیستند . پس نماز چه ؟ هر روز و هر شب و همان عبارات . پس این تکرارها به عینه عیب نیست . هر عیب که هست از ....

سلام علیکم
از راهنمایی خوبتان بسیار سپاسگزارم
هدف بنده از آوردن این عبارت غافل ماندن از اصول و واجبات است! یعنی هرچند در ظاهر بعضی امور مستحب دارد رعایت میشود اما واجبات ترک شده است،به همین دلیل خواندن دعای فرج و شکستن روزه را بیان کردم(منظور از شکستن روزه بی اهمیت بودن به وجبات و اصل دین است) یعنی دو اصل در تضاد یکدیگر،فردی که مستحبات را به جای میآورد اما از واجبات دور است،فردی که به زبان میگوید الهم عجل لولیک الفرج اما علنا دارد با انچام محرمات و ترک واجبات مانع ظهور میشود و اصلا هم متوجه نیست...یا هست و برایش مهم نیست و خیلی امور را فقط بر اثر عادت دارد انجام میدهد بدون آنکه بداند هدف چیست...

حال پیشنهاد شما چیست؟به نظرتان چه عباراتی جایگزین شود بهتر است؟

یازهرا(س)

سلام و عرض ادب
اولا از
سرکار خانم حبیبه هم تشکر میکنم بخاطر ممزوج نمودن دو تایپیک
((قدیمی و جدید شعر))

دوما مراتب شکایت خود را مبنی بر خراب نمودن تایپیکها و مخدوش نمودن صفحه و گمراه نمودن کاربران و بی نظمی های مکرر اعلام میکنم

من من :Sokhan: ببخشید
من به عنوان فردی که یک مامن و ماوایی در اینجا یافته بودم داشتم به سعت پیشرفت میکردم که یهویی این خانم با طرح بسته پیشنهادی همه گزینه ها رو روی میز چیدند
این کلمات براتون آشنا نیست؟
گزینه ها،نظامی،میز،چیدن
تهدید نمیکنم اما اگر من از اینجا برم چی میشه میدونید؟
میخواید برم تا یکی رو بیارم که همتون از دستش سختیها کشیدید و تهدیدتون کنه؟
چرا باید همش گزینه نظامی روی میز باشه؟
توافق هستیه ای با دشمن همیشگی برقرار شده اما هنوز در تایپیک ادبیاتی مشاعره ترس حکمفرماست
من این دسیسه رو به جامعه ادبی کشور و دبیران و دانشجویان رشته های مختلف در مقاطع گوناگون تحصیلی
تسلیت میگم
و بقاء عمر بازماندگان رو خواستارم
و اما بگذریم مهم نیست
ابجی حبیبه خوب بود متنم همه شوکه شدید نه
نترسید من قهر نکردم اما خب یه ذره نه نه یه نموره گیج شدم
موضوع رو مجدد اعلام کنید
برای تودیع و معارفه بیت بگیم یا برا عید سعید فطر؟

پیدا کنید پرتقال فروش را

شهره22;709421 نوشت:
یهویی این خانم با طرح بسته پیشنهادی همه گزینه ها رو روی میز چیدند

سلام شهره عزیز

من دقیقا منظورتون را نفهمیدم،الان من کار بدی کردم؟

اگر نفهمیدن من را در نظر نگیریم قلم شما همیشه خوب است.:Gol:

شهره22;709421 نوشت:
موضوع رو مجدد اعلام کنید
برای تودیع و معارفه بیت بگیم یا برا عید سعید فطر؟

میشه بگید من با چه موضوعی شعر بگم ؟ ذوق شعری من رو کورررررررررررر کردیدددیدیدید

شهره22;709421 نوشت:
سلام و عرض ادب
اولا از
سرکار خانم حبیبه هم تشکر میکنم بخاطر ممزوج نمودن دو تایپیک
((قدیمی و جدید شعر))

دوما مراتب شکایت خود را مبنی بر خراب نمودن تایپیکها و مخدوش نمودن صفحه و گمراه نمودن کاربران و بی نظمی های مکرر اعلام میکنم

من من :Sokhan: ببخشید
من به عنوان فردی که یک مامن و ماوایی در اینجا یافته بودم داشتم به سعت پیشرفت میکردم که یهویی این خانم با طرح بسته پیشنهادی همه گزینه ها رو روی میز چیدند
این کلمات براتون آشنا نیست؟
گزینه ها،نظامی،میز،چیدن
تهدید نمیکنم اما اگر من از اینجا برم چی میشه میدونید؟
میخواید برم تا یکی رو بیارم که همتون از دستش سختیها کشیدید و تهدیدتون کنه؟
چرا باید همش گزینه نظامی روی میز باشه؟
توافق هستیه ای با دشمن همیشگی برقرار شده اما هنوز در تایپیک ادبیاتی مشاعره ترس حکمفرماست
من این دسیسه رو به جامعه ادبی کشور و دبیران و دانشجویان رشته های مختلف در مقاطع گوناگون تحصیلی
تسلیت میگم
و بقاء عمر بازماندگان رو خواستارم
و اما بگذریم مهم نیست
ابجی حبیبه خوب بود متنم همه شوکه شدید نه
نترسید من قهر نکردم اما خب یه ذره نه نه یه نموره گیج شدم
موضوع رو مجدد اعلام کنید
برای تودیع و معارفه بیت بگیم یا برا عید سعید فطر؟

پیدا کنید پرتقال فروش را


شما چی میگی دقیقا خواهر ؟توافق ؟هسته ای؟ چه ربطی داره اخه مبحث شعر ؟نظامی؟

این شعر بیشتر مناسبتش برای شب شهادت حضرت زهراست

بر دخت نبی امشب .... می بارد از این صحرا
هجران و فراق, هیهات .... یا فاطمهَ الزهرا
یا فاطمهَ الزهرا ..... ای بلبل خوش آواز
امشب که رها گردی .... امشب که کنی پرواز
غم با همه ی وزنش ... بر قلب علی شیند
اندوه عظیمی را ... دنیا به خودش بیند
زین پس زِ فراق تو ... درد است که می تازد
بر حال علی بنگر .... می سوزد و میسازد

اللهم صل علی محمد و آل محمد

مرید الحسین (ع);709347 نوشت:
عالی بود . آفرین
اجازه میدی مرآتت باشم ؟
البته این گونه سرودنها را ترانه میگن .
مثلا الفاظی مانند « شایدم » یک لفظ کامل شعری نیست بلکه در ترانه ها استفاده میشه . و در شعر کامل بصورت «شاید هم » آورده میشود . یا مثلا «این یکیو » در اشعار کامل نیست بلکه بهتر آنست بصورت «این یکی را - یا این یک را » آورده شود .معذرت میخوام
سلام داداشم
شما سروری
نه عزیز معذرت برای چی؟ کاملاً درست فرمودید. اینها توی شعر کلاسیک جایی ندارن و برای مواردی مثل ترانه کاربرد دارن
بنه هم عرض کردم که بیشتر دلنوشته ست تا شعر
تازه چیزی که من نوشتم ترانه هم نیست! نصفش شعر بود نصفش ترانه :khaneh:

مرید الحسین (ع);709346 نوشت:
این یک قول عامیانه و «عرف » است . و عین عبارت این است :« انگار نه انگار » .
پس آن عبارت شما (انگار که انگار ) چه معنی میده ؟
ابتدا بفرمایید خود "انگار نه انگار" چه معنایی میده؟ :Nishkhand:

ضمناً جمله رو ناقص نوشتید.

"انگار که انگار" نبود جملهء ایشون. بلکه این بود: "نه انگار که انگار"

قبول دارم که الفاظ عامیانه خیلی جای ترجمه نداره! ولی برای ترقیب به ذهن عرض میکنم:
انگار رو میشه: پندار ، تصور و فرض معنا کرد و بسته به نوع استفاده در جمله ، معنای نادیده گرفتن هم میده

مثلاً "
سهل انگار" = کسی که تصور و فرض رو بر سادگی و پیش پا افتادگی مسائل میذاره

حالا ببینیم معنی جملهء مورد نظر ما چطور میشه:

انگار نه انگار

= تصورش بر اینه که هیچ تصوری براش پیش نیومده

نه انگار که انگار= تصوری نداره از اینکه تصوری هست

حالا زیبایی این مطلب در چیه؟ شخصاً به اینکه پا رو از چهارچوب ها فراتر بذارم لذت می برم. البته نه اینکه به بی نظمی برسه!
کلاً علاقه ندارم خودم یا کسی رو توی حصار قرار بدم. در همین مورد توی یه پست دیگه یه توضیح عرض میکنم
ضمناً در پاسخ به خانم "حبیبه" هم گفتم که این نظر شخصی منه

موضوع شعری که نباشه شب عید فطرم که باشه بیت شهادت میزنیم نه ؟

کی بود میگفت متوجه نمیشم شهره چی میگه ؟


سید محمد جواد;709430 نوشت:
شما چی میگی دقیقا خواهر ؟توافق ؟هسته ای؟ چه ربطی داره اخه مبحث شعر ؟نظامی؟

نه داداش توجه نکردی وگرنه متوجه میشی من با طنز به خانم مدیر حبیبه گرامی گفتم
الآنه برا چه موضوعی بیت بگیم
شما نخونده صراط مستقیم رو بردی تو جنگ ایران و عراق
اصلا هیچی ما نبودیم
بای بای

شهره22;709444 نوشت:
موضوع شعری که نباشه شب عید فطرم که باشه بیت شهادت میزنیم نه ؟

کی بود میگفت متوجه نمیشم شهره چی میگه ؟

نه داداش توجه نکردی وگرنه متوجه میشی من با طنز به خانم مدیر حبیبه گرامی گفتم
الآنه برا چه موضوعی بیت بگیم
شما نخونده صراط مستقیم رو بردی تو جنگ ایران و عراق
اصلا هیچی ما نبودیم
بای بای



:Moteajeb!:بله....اوکی

شهره22;709444 نوشت:
مدیر حبیبه

شهره جان من مدیر نیستم.

ولی فکر کنم الان مناسبتی هم که باشد برای عید فطر بسرائید

خیلی خوب است.:Gol:

یارب;709383 نوشت:
حال پیشنهاد شما چیست؟به نظرتان چه عباراتی جایگزین شود بهتر است؟

سلام
البته من حقیر تر از آنم که نظر تخصصی بدم . فقط تذکری من باب آنچه فهمیده ام و در حد درک ناقص خودم .
ببینید یک اصل مهم در شعر هست : همیشه نباید آنچه فقط و فقط منظور ذهنی و درونی فرد هست به عموم القاء گردد .اینها میشود دلنوشته . که بعضی مواقع میبینید دلنوشته ها به نظر خواننده (غیر از نویسنده) بسیار گنگ و نا مفهومند . چون هر چه از ذهن و درون مغشوش نویسنده آمده بر کاغذ آورده . البته با کمی مخلوط کردن واژه های سلمبه و قُلمبه که از فرهنگ لغات می گیرد و کنار هم می نهد . این به نظر شاعران یک هنر عامه پسند که نفعی به عموم برساند ، نیست .
شما تعریفی بسیار قشنگ از ذهنیات خود بعنوان منظور شعرتان فرمودید . اما آیا این تعریف برای خواننده به غیر از خودتان هم همین مضمون را می رساند ؟اگر همین باشد که بسیار نکو و به اصل پرداخته اید اما اگر فقط برای خود توجیه بردار است از راه منحرف شده اید .
امید وارم چیزهایی که میگم فقط من باب ارائه نظریاتم بدانید . شاید هم بسیار افتضاح و غیر واقعی بگویم . لطفا خطایم را به بزرگی خود ببخشید . عیدتان هم مبارک و فرخنده باد .

Reza-D;709440 نوشت:
حالا زیبایی این مطلب در چیه؟ شخصاً به اینکه پا رو از چهارچوب ها فراتر بذارم لذت می برم. البته نه اینکه به بی نظمی برسه!
کلاً علاقه ندارم خودم یا کسی رو توی حصار قرار بدم.

سلام
با دیدن این عبارات پایانی شما دیگه پاسخی نمیدم . چون در اصل خودتان هم در آن سطح واقعی قائل نیستید .
ولی در نهایت نظر دادن و سنجیدن نباید بر وفق میل شخصی باشد . قبول دارید استاد ؟ بلکه باید حسب چارچوب تعیینی برای هر پدیده صورت گیرد .
باز هم بگذریم از اینکه سنجش ما در این تاپیک آنچنان هم تخصصی و در سطح بالا نیست .
بنا بر این شما درست می گویید و حق با شماست . مؤید باشید . و عیدبر شما و خانواده محترم مبارک و خجسته باد .

به نام جان جانان

چه ها گویم که وقت فراق است امروز

که گویم شرح فراق رامحرم است امروز ؟

آن مه جان به وداع من آمده اســت

مژده ی عید دهد اما دل من عزاست امروز

یک ماهی مهمان ان یار ازل بودم

چشمانم گریان وقت وداع است امروز

.....

شهره22;709444 نوشت:
موضوع شعری که نباشه شب عید فطرم که باشه بیت شهادت میزنیم نه ؟

کی بود میگفت متوجه نمیشم شهره چی میگه ؟


سلام
نظر منم همینه .
هر چیز به جای خویش نیکوست .
البته این اندیشه مذموم نیست و بی احترامی به حضرت صدیقه طاهره هم نیست . (کسی نمیتواند مقدار ارادت به ایشان را در هر کسی بسنجد که در مورد دیگران قضاوت نماید ) .
ولی رعایت نظم و اصول و موازین مربوط به هر موضوعی به نظرم درخواست و مطالبه اهل بیت است . این نظر شخصی ام بود شاید خطا کنم . الله اعلم .

دوستان گرامی
لطفاً تا جایی که امکان داره مطالبی رو بیان بفرمایید که گفتنش نیاز باشه
نیازی نیست حتی برای گفتن یک کلمهء ساده هم پست بذارید

تمرکز رو بیشتر روی شعرها و بعد هم نقد شعرها قرار بدید و صد البته تا جای ممکن در مورد موضوع روز که الان عید فطر هست

ممنون از توجه و دقت نظرتون


ابوالفضل;709378 نوشت:
یه سری ارکان برای وزن در نظر گرفته شده است دیگه درسته ؟ ( فاعلاتن - فاعلن - مفاعیلن و ....
اگر ما از کلماتی استفاده کردیم که در گروه های ارکانی نبودند شعر حساب نمیاد ؟

اینها اصول شعر هستن و مبنا دارن. اما گفتم شما میتونید یک آهنگ موزون که باهاش راحت هستید رو توی ذهن بیارید
مفاعیلن = لا لای لای لای
مفاعیل = لا لای لای
فاعلاتن = لای لا لای لای
فعلاتن = لا لا لای لای

اما یادتون باشه که وزن باید حساب و کتاب داشته باشه ، نه اینکه هر چی دلمون خواست بگیم
اگر اشعار مختلف رو بخونید با آهنگ شعر آشنا میشید

ابوالفضل;709378 نوشت:
یا الان این مصراع یه مصراع شعری به حساب میاد ؟ اگر نه ! چطور تبدیل میکنیم به مصراع وزن دار؟
بزن طبال که وقت رقص است امروز
ب / ز ن/طب /بال/کِ/وق/تِ/رقص/هست/ام/روز

ابتدا یک نکته:
در کلمهء "طبال" ، قسمت "بال" باید دو بخش در نظر گرفته بشه. بخاطر کشیده تلفظ شدن حرف الف = طب...با...ال

و نکتهء مهم که اتفاقاً میخواستم درموردش مطلبی بنویسم:
آهنگ شعر رو باید مد نظر داشته باشید
زیبایی شعر به اینه که تا جای ممکن هنگام خوندن توقف نداشته باشید. یعنی هر کلمه به کلمهء بعدیش بچسبه و ممتد خونده بشه

مثال:
وای بر نگاهت یار بی وفا = وای / بر / نگاهت / یار / بی وفا (تقریباً هیچ کلمه ای رو نمیتونید به بعدی بچسبونید. یعنی مدام توقف!)
وای از نِی و نیزار و نگاهت = وا یز نیو نی زارو نگاهت (بدون هیچ توقفی میتونید شعر رو بخونید)

جالبب اینکه دو مصرع بالا در تعداد هجا با هم مساوی هستن

حالا اگر دو بخش این مصراع شما رو جدا از هم بنویسیم ، تقریباً دارای وزن خوبی هستن. اما اگر همراه با هم بنویسیم ناهماهنگ میشن
بزن طبااااااااال = لا لای لای لای
رقص است امروز = لای لای لا لای لای

اما نمیشه کنار هم نوشت:
بزن طبال وقت رقص است امروز!!! =
در هنگام تلفظ "رقص است" شعر گیر میکنه!

حالا به دو صورت اصلاحش میکنیم

1 - تغییر در بخش اول:
عزیزان مژدهء رقص است امروز (است دو بخش به حساب میاد) = مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل = لا لای لای لای / لا لای لای لای / لا لای لای

2 - تغییر در بخش دوم:
بزن طبال
هنگام سرور است (طبال سه بخش به حساب میاد) = مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل = لا لای لای لای / لا لای لای لای / لا لای لای

elina822;709138 نوشت:
سلام و عرض ادب
بابت تاپیک خیلی خوبی که ایجاد کردید متشکرم
من استعدادی در شاعری ندارم ، فقط به جهت همراهی دوستان شاعر و عالم ، و شوق مشارکت عرض ادبی میکنم..

میرسد عید ولی حال مرا میدانی
همه در شور، تو احوال مرا میدانی

توشه ام خالی، مگر از چه شود قرص دلم
چه بگویم همه افکار مرا میدانی

گذر از ماه خدایی و نصیبی ناچیز
شده ام غم و تو اسرار مرا میدانی

کاش اندم که همه فکر وصالت بودند
کاش بودم و تو اشکال مرا میدانی

جان فدایت همه حالی تو مرا میخوانی
روز عید است و توهم ناز مرا میدانی

میشوم دور ولی رسم خدایی تو است
میبری دل ، راز پرواز مرا میدانی


سلام به شما
ببخشید شعر شما رو دیر بررسی کردم

ابتدا بگم که در کل خوب مینویسید. هم مضمون شعر و هم وزن شعرهای شما خوبه
البته وزن شعرتون کمی هم ایراد داره ، ولی با استعدادی که دارید به نظرم قابل حله

اما مهمترین اشکال شعر شما قافیه است

شما در بیت اول قافیه رو بصورت

"ال" در نظر گرفتید:
حال مرا میدانی
احو
ال مرا میدانی

اما در ادامه ، قافیه شعر شما تبدیل شد به

"ار"
افکار مرا میدانی
اسر
ار مرا میدانی

ضمن اینکه یک قافیه هم بصورت

"از" استفاده کردید
ناز مرا میدانی

البته اگر ابیاتی که کنار هم بودند ، قافیه جداگانه داشتند ، میشد توجیحی براش آورد
مثلاً 4 بیت با یک قافیه و 4 بیت با قافیه ای دیگه

اما شما همین رو هم رعایت نکردید و هر دو سه بیت قافیه شعر شما عوض شده
اگر روی این قسمت کار کنید ، انشاالله بسیار پیشرفت خواهید کرد :ok:

با اجازتون همین شعر شما رو تغییری میدم تا بهتر متوجه ایرادها بشید

elina822;709138 نوشت:
میرسد عید ولی حال مرا میدانی
همه در شور، تو احوال مرا میدانی

توشه ام خالی، مگر از چه شود قرص دلم
چه بگویم همه افکار مرا میدانی

گذر از ماه خدایی و نصیبی ناچیز
شده ام غم و تو اسرار مرا میدانی

کاش اندم که همه فکر وصالت بودند
کاش بودم و تو اشکال مرا میدانی

جان فدایت همه حالی تو مرا میخوانی
روز عید است و توهم ناز مرا میدانی

میشوم دور ولی رسم خدایی تو است
میبری دل ، راز پرواز مرا میدانی

میرسد عید ولی حال مرا میدانی
همه در شور ، تو احوال مرا میدانی

توشه ای نیست مرا ، از چه بُوَد قرص دلم؟
چه بگویم؟ تو خود اشکال مرا میدانی...

گذر از ماه خدایی و نصیبی ناچیز
شرمسارم که تو امیال مرا میدانی

جان فدایت ، همه حالی تو مرا میخوانی
روز عید است... تو آمال مرا میدانی (میل به بخشیده شدن)

تو همان شمعی و من نیز چو پروانهء تو
عفو کن...! خستگی بال مرا میدانی

کاش ای دوست عنان دل من دست تو بود
که تو بهتر رَهِ اِکمـــال مـرا میدانی

خب عید هم که به سلامتی تموم شد و ..... رفت میریم سراغ مشاعره در مورد عید فطر
من ببینم شعرم میاد یا نه؟

عید باز آمد از ان در که مهی چون تو درامد
روی زیبای تو دیدن در یخچال گشاید

نه مرا عشق به میوه نه مرا عشق به آبی

نبرد سوی دری تا که چراغی بنماید


align: center

[TD="class: poem align: center"]بخت بازآید از آن در که یکی چون درآید
[/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید [/TD]
[TD="class: poem align: center"]سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن [/TD]
[TD="width: 20 align: center"] [/TD]
[TD="class: poem align: center"]نظری گر بربایی دلت از کف برباید [/TD]

[HL] سعدی[/HL]

شهره22;709114 نوشت:
ماه نو دیدم و یادی کنم از روی حبیبم
وه که با عشق تو یکماه بسر برده طبیبم

شهره22;709119 نوشت:
عید ماه رمضان است و طریقیست شگفتا
من که مست از سحر و باده افطار شگفتا

شهره22;709136 نوشت:
ای که از گوشه محراب طواف رخ خوبت
نتوانم بکنم چون که تو دائم به سجودی

شهره22;709996 نوشت:
عید باز آمد از آن در که مهی چون تو درامد
روی زیبای تو دیدن در یخچال گشاید

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

سلام به خواهر خوش ذوق
خواهر گرامی سؤالی برام پیش اومده. چرا شما فقط در یک قالب وزنی شعر میگید؟ چرا از وزن های دیگه استفاده نمیکنید؟
شما هم از آهنگ شعر و هم از قافیه بخوبی استفاده میکنید ، اما اینکه فقط از یک قالب وزنی استفاده میکنید تنوع اشعار شما رو خیلی کم کرده
البته از وزن خیلی زیبایی استفاده میکنید ، اما میتونید با استفاده کردن از سایر قالب ها ، تنوع اشعار خودتون رو چند برابر کنید

Reza-D;710108 نوشت:
شما هم از آهنگ شعر و هم از قافیه بخوبی استفاده میکنید ، اما اینکه فقط از یک قالب وزنی استفاده میکنید تنوع اشعار شما رو خیلی کم کرده
البته از وزن خیلی زیبایی استفاده میکنید ، اما میتونید با استفاده کردن از سایر قالب ها ، تنوع اشعار خودتون رو چند برابر کنید

سلام استاد راسش من زیاد بلد نیستم

همنقدر که میبینی دارم شعر میگم اگر تنظیمات رو بهم بزنم دیگه هیچی نمیتونم بگم
چند نکته
اول اینکه من شعر سنتی رو دوست دارم
دوم اینکه ابیات شعر هر چند بلندتر باشه لذتش برام بیشتره
سوم اینکه من فعلاتن .... رو بلد نیستم و فقط از روی ابیاتی که از غزلهای سعدی و حافظ بصورت روزانه میخونم شعر میگم
من خیلی شعر دوست دارم و روی میز رایانه من دو دیوان سعدی و حافظ هست
سعی میکنم برابر برخی ابیاتشون شعر بگم
همین دیگه نمیدونم چی بگم
اما اگر مسابقه بزارید و سرگرمی ها رو بیشتر کنید و تند تند موضوعات شعری رو عوض کنید فکر کنم بهتره ها نه ؟
خبر نداری ز حال خود ............... دارم موسیقی گوش میدم

کسی چو من قدر تو را کی داند صنما.................
براه عشق تو دهم جان و دل بفدا
........
.........
................

سلام علیکم
با ارزوی قبولی طاعات و عبادات شما به درگاه حق،عید بزرگ بند گی بر شما مبارک و پربرکت باد

گر عاشقیت رسیده تب باید داشت !
یک چند امور مستحب باید داشت
یک دست به سینه،سر کمی خم ،آرام
در محضر حضرتش ادب باید داشت...

......................................

صدها قصیده،غزل،قصه مال تو
اصلا تمام امشبِ من وصف حال تو
زیباترین ستاره هفت آسمانِ دل
خورشید طوس! محو جمال و جلال تو
ساقی تویی ،پیاله به دستان نشسته ایم
پر میشود پیاله به دست زلال تو
ضامن تویی و ما همه آهو رسیده ایم
یک پنجره دعای حرم زیر بال تو
نقاره زن بزن بزن امشب نقاره را
گویا شفا گرفته کسی در وصال تو..

یازهرا(س)

ماه نو دیدم و یادی کنم از روی حبیبم
وه که با عشق تو یکماه بسر برده طبیبم
...
...

من خودم این دو بیتی که سرودم رو خیلی دوست دارم خیلی خیلی آهنگینه نه ؟


شهره22;710126 نوشت:
سلام استاد راسش من زیاد بلد نیستم
سلام
من استاد نیستم :Nishkhand:


شهره22;710126 نوشت:
من فعلاتن .... رو بلد نیستم و فقط از روی ابیاتی که از غزلهای سعدی و حافظ بصورت روزانه میخونم شعر میگم
دقیقاً منم از همین جا شروع کردم. شاید تعجب کنید اگر بگم خود من هم فعلاتن و اینها رو تقریباً 10 سال بعد از شروع کردن به سرودن شعر یاد گرفتم :ok:

شهره22;710126 نوشت:
اما اگر مسابقه بزارید و سرگرمی ها رو بیشتر کنید و تند تند موضوعات شعری رو عوض کنید فکر کنم بهتره ها نه ؟
قبول دارم. راستش تا الان اینطوری نبوده که یه تاپیک رو خودم بخوام اداره کنم. هنوز تمام جوانب دستم نیومده. یکم بهم زمان بدید چشم

شهره22;710138 نوشت:
ماه نو دیدم و یادی کنم از روی حبیبم
وه که با عشق تو یکماه بسر برده طبیبم
من خودم این دو بیتی که سرودم رو خیلی دوست دارم خیلی خیلی آهنگینه نه؟
بله ، در پست قبلی هم گفتم که وزن بسیار زیبایی هست. بسیار روان و آهنگینه. اما دلیلی نداره خودتون رو در همین یک وزن زندان کنید. شاعری یعنی آزادگی. گرفتار قید و بند بیش از حد نشید (البته منظورم نادیده گرفتن اصول شعر نیست)

مگر نه اینکه میفرمایید وزن رو از روی شعرای بزرگ پیدا میکنید؟
خب همین فعلاً کافیه. مثل همین وزن زیبایی که پیدا کردید و باهاش شعر میگید. سایر وزن ها رو هم پیدا کنید
نیازی هم فعلاً به فعلاتن و مفاعیلن و..... نیست :Nishkhand:

مثلاً:
بشنو از نی چون حکایت میکند = فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
دست شفاعت هر زمان در نيكنامي مي زنم = مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
اي كه ز ديده غايبی در دل ما نشسته ای = مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بنشين بر لب جوی و گذر عمر ببين = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
علی آن شیر خدا ، شاه عرب = فعلاتن فعلاتن فعلن (یک "فعلاتن" از بالایی کمتر داره)

اون فعلاتن ها رو نوشتم که برای به دست اومدن وزن شعر کمک کنه. اما شما از روی خود اشعار وزن ها رو پیدا کنید

خواهم شرح دهم تصویر پادشه عالم را

جانم به لب آمد چون بردم نام شه عالم را

نهر دل با نام جانان صاف باید کرد

نهر دل صاف کنی بینی در جام شه عالم را

.......

ابوالفضل;710186 نوشت:
خواهم شرح دهم تصویر پادشه عالم را
جانم به لب آمد چون بردم نام شه عالم را

نهر دل با نام جانان صاف باید کرد
نهر دل صاف کنی بینی در جام شه عالم را

:Kaf:

هر مصراع رو دو قسمت کن داداش و بجای "پادشه" هم بگو "پادشاه":

خواهم که کنم تصویر //// پادشاه عالم را

و اینکه "پادشاه عالم را" برای ردیف زیادی طولانیه. "پادشاه" رو به عنوان قافیه انتخاب کن و قافیه های هماهنگ با اون توی شعرت بذار
مثلاً راه ، ماه ، اشتباه و......
برای ردیف فقط "عالم را" کافیه

ببین چقدر شعر زیبات بهتر میشه
ادامش رو بنویس برادر

Reza-D;710193 نوشت:
:Kaf:

هر مصراع رو دو قسمت کن داداش و بجای "پادشه" هم بگو "پادشاه":

خواهم که کنم تصویر //// پادشاه عالم را

و اینکه "پادشاه عالم را" برای ردیف زیادی طولانیه. "پادشاه" رو به عنوان قافیه انتخاب کن و قافیه های هماهنگ با اون توی شعرت بذار
مثلاً راه ، ماه ، اشتباه و......
برای ردیف فقط "عالم را" کافیه

ببین چقدر شعر زیبات بهتر میشه
ادامش رو بنویس برادر

سلام برادر

ما یه چیزی میگیم
اینکه زحمت میکشید و اشکالات مارو رفع میکنید سپاسگذاریم
.

حالا باز ایرادی بود ببخشید

خواهم که کنم تصویر ، پادشاه عالم را

جانم ز تن رود چو بینم ، آن ماه عالم را

آینه ی دل با نام او شست شو باید داد

طاق دل کدر شود ،نشانَد اشتباه عالم را

در کوی عشق اخلاص عمل باید داشت

جانا ریاکار راه نیابد ، آن شاهراه عالم را

.

نشانَد : نشان دهد

شاهراه عالم : همون مسیر عشق الهی

ابوالفضل;710246 نوشت:
سلام برادر

ما یه چیزی میگیم
اینکه زحمت میکشید و اشکالات مارو رفع میکنید سپاسگذاریم
.

حالا باز ایرادی بود ببخشید

خواهم که کنم تصویر ، پادشاه عالم را

جانم ز تن رود چو بینم ، آن ماه عالم را

آینه ی دل با نام او شست شو باید داد

طاق دل کدر شود ،نشانَد اشتباه عالم را

در کوی عشق اخلاص عمل باید داشت

جانا ریاکار راه نیابد ، آن شاهراه عالم را

.

نشانَد : نشان دهد

شاهراه عالم : همون مسیر عشق الهی


عالی داداش. خسته نباشی
منم یه چیزی بگم عزیز. من خودم تقریباً 10 سال شعر نوشتم و باز بعد از این همه سال تلاش ، الان اگه یه کارشناس حرفه ای باشه از اشعار من ایراد خواهد گرفت
خلاصه این که نیاز به کار هست و سریع نمیشه نتیجه گرفت

اما همونطور که گفتم مهم نوشتنه. همین و همین. وزن و قافیه اصل نیستن. اصل حرفیه که قراره گفته بشه و آنچه در دل قرار داره
میگن جناب بلال نمیتونست

"ش" رو تلفظ کنه و بجاش میگفته "س"
ولی خدا خودش میدونه که
"اسهد ان لا اله الا الله" جناب بلال چقدر با ارزشتر از "اشهد ان لا اله الا الله" یکی مثل منه

اینا تعارف نیست برادر یا اینکه مثلاً بخوام دل شما رو به دست بیارم. ایرادهای شما به جای خودش صحبت میشه ، اما اصل همونه که گفتم
دقیقاً به همین دلیل هم هست که بارها گفتم از ساختن حصار خوشم نمیاد

هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو

همونطور که استاد محمدرضا آقاسی میگفتن:

چند خواهی بافتن لاطائلات؟

فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

تا به کی میپرسی از بود و نبود؟
جز ملال انگیختن آخر چه سود؟

چند میپرسی ز جبر و اختیار؟
اختیار... آن بِه... که باشد دست یار

[="Blue"]سلام به دوستان گرامی
ببخشید دو تا سوال دارم در مورد این تاپیک خوب:
1-فقط افرادی که فن شعر را بلدند و تخصصی شعر میگن باید شرکت کنند؟
2-اشعار تکراری را هم میشه گفت؟ (منظورم اشعاری هستش که در تاپیکهای دیگه قبلا آمده,البته شعرش از خودمونباشه)
متشکرم
[/]

عارف;710367 نوشت:
سلام به دوستان گرامی
ببخشید دو تا سوال دارم در مورد این تاپیک خوب:
1-فقط افرادی که فن شعر را بلدند و تخصصی شعر میگن باید شرکت کنند؟
2-اشعار تکراری را هم میشه گفت؟ (منظورم اشعاری هستش که در تاپیکهای دیگه قبلا آمده,البته شعرش از خودمونباشه)
متشکرم

سلام علیکم
باتشکر از حضور شما و با اجازه از کاربر گرامی جناب Reza-Dشروع کننده محترم تاپیک

1- خیر! اینجا اکثرا مبتدی هستیم و اتفاقا قرار است ان شاءالله اینجا افراد شروع کنند به شعر سرودند و کم کم پیش بروند و با اصول شعر بیشتر آشنا شود ،پس هرکس که به نوعی دارد شعر مینویسد میتواند اینجا شرکت نماید (ولو اینکه از نظر قالب و وزن و غیره شعرش مشکل داشته باشد بازهم هیچ مشکلی برای شرکت در تاپیک وجود ندارد )
2-شعر تکراری که در تاپیکهای دیگر قبلا قرار داده شده اگر برای خودشان باشداشکال ندارد فقط یکی از شرایط اصلی حضور در این تاپیک این است که حتما حتما شعر از خودمان باشد و سروده فرد دیگری نباشد

یازهراس)

باسلام وتقدیر وتبریک عید بندگی .
از حضور فعال و اظهار علاقه کار بران بران شاعر در این پرسه به خوبی معلوم می شود که این تاپیک بسیار مفید وضروری بوده است .
به نظر رسید برای پر بار تر شدن این شجره طیبه از جناب :
یارب

مدیر اجرایی انجمن تفسیر و علوم قران
دعوت شود که به عنوان استاد در این تاپیک حضور مداوم داشته واشعار وسروده های نو شاعران را در این جا نقد واصلاح نماید .
از نظر وزن وقافه وسایر فنون شعری .
از آن جا که جناب
یارب خود شاعر کار آموزه د واستاد دیده است خوب است این صنعت را به دیگران هم آموزش دهد .
واین تاپیک را به صورت یک کلاس درس شعر آموزی مدیریت نماید .
بخصوص اشعار بنده واستاد سجاد را به دقت بشتر و بدون اغماض نقد کند بخصوص از نظر وزن وراه کار بهتر شدن را تذکر دهد .
( البته اگر با اشعار کابران کمی اغماض ومسامحه نماید مانعی نیست ) ولی با اشعار بنده وسایر اساتید مسامحه ننماید ( این را بدون تعارف وجدی عرض می نمایم )
اول از همه از نقد وپشنهاد اصلاح نسبت به اشعار من شروع نماید .

صادق;710474 نوشت:

باسلام وتقدیر وتبریک عید بندگی .
از حضور فعال و اظهار علاقه کار بران بران شاعر در این پرسه به خوبی معلوم می شود که این تاپیک بسیار مفید وضروری بوده است .

سلام علیکم خدمت کارشناس محترم

کاری شروع کردم که خودم حیران و سرگشته گشتم. سخنی به زبان اوردم که خود واماندم. روشی در پیش گرفتم که در راه ماندم. و
اکنون به قران پناه برم
آيا نديده‌اى كه شاعران در هر واديى سرگشته‌اند؟ /شعرا/
حرفی به زبان جاری کنند که عمل نکنند./شعرا/
****به هر صورت
چون شروع کردم باید می رساندم . قبلا شما این را از من شنیدید . ولی خوب دانستم که این اغاز به گردن من نهاده خواهد شد. اگر روزی مرا حاضر کنند. ان روز رو سیاهم. قران را از صحنه خارج کردم به جای ان به وادی شعر فرورفتم. ولی هدایت راستین جز قران نیست. واینها نظر من است. نه در مقام ستیز حاضرم نه در مقام عناد. بحثی دوستانه است. فقط همین:Gol:
(وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا.
«علامه طباطبائى» در «الميزان» معتقدند: اين سخن مربوط به قيامت است)

عشقبازی;710483 نوشت:
سلام علیکم خدمت کارشناس محترم

کاری شروع کردم که خودم حیران و سرگشته گشتم. سخنی به زبان اوردم که خود واماندم. روشی در پیش گرفتم که در راه ماندم. و
اکنون به قران پناه برم
آيا نديده‌اى كه شاعران در هر واديى سرگشته‌اند؟ /شعرا/
حرفی به زبان جاری کنند که عمل نکنند./شعرا/
****به هر صورت
چون شروع کردم باید می رساندم . قبلا شما این را از من شنیدید . ولی خوب دانستم که این اغاز به گردن من نهاده خواهد شد. اگر روزی مرا حاضر کنند. ان روز رو سیاهم. قران را از صحنه خارج کردم به جای ان به وادی شعر فرورفتم. ولی هدایت راستین جز قران نیست. واینها نظر من است. نه در مقام ستیز حاضرم نه در مقام عناد. بحثی دوستانه است. فقط همین:Gol:
(وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا.
«علامه طباطبائى» در «الميزان» معتقدند: اين سخن مربوط به قيامت است)

چرا با شعر گفتن در ستزی ؟
از این عشق ولای در گریزی
ز قند پارسی یک حبه بر دار
که تا عشق دیگر از جان بریزی

Reza-D;709537 نوشت:
سلام به شما
ببخشید شعر شما رو دیر بررسی کردم

ابتدا بگم که در کل خوب مینویسید. هم مضمون شعر و هم وزن شعرهای شما خوبه
البته وزن شعرتون کمی هم ایراد داره ، ولی با استعدادی که دارید به نظرم قابل حله

سلام و عرض ادب

خیلی متشکرم بابت وقتی که میگذارید و راهنمایی های مفیدتون

بله شما درست میفرمایید . البته من قافیه شعر رو مرا میدانی در نظر گرفته بودم . بقیه رو به تناسب اهنگ میگذاشتم . ترتیب ابیات رو هم باتوجه به تناسب روایتی شعر قرار میدادم .

ولی مطمئنا همونطور که شما میفرمایید طرز صحیح تر اضافه کردن ال به قافیه هست . خب من هم وقت چندانی برای این قضیه نزاشتم تا اصلاج بیشتری صورت بگیره

متشکرم

عشقبازی;710483 نوشت:
سلام علیکم خدمت کارشناس محترم

کاری شروع کردم که خودم حیران و سرگشته گشتم. سخنی به زبان اوردم که خود واماندم. روشی در پیش گرفتم که در راه ماندم. و
اکنون به قران پناه برم
آيا نديده‌اى كه شاعران در هر واديى سرگشته‌اند؟ /شعرا/
حرفی به زبان جاری کنند که عمل نکنند./شعرا/
****به هر صورت
چون شروع کردم باید می رساندم . قبلا شما این را از من شنیدید . ولی خوب دانستم که این اغاز به گردن من نهاده خواهد شد. اگر روزی مرا حاضر کنند. ان روز رو سیاهم. قران را از صحنه خارج کردم به جای ان به وادی شعر فرورفتم. ولی هدایت راستین جز قران نیست. واینها نظر من است. نه در مقام ستیز حاضرم نه در مقام عناد. بحثی دوستانه است. فقط همین:Gol:
(وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا.
«علامه طباطبائى» در «الميزان» معتقدند: اين سخن مربوط به قيامت است)

چرا قران به جان زیبا نشیند؟

بسان حوله ای دیبا نشیند؟

چرا هر کس سخن با شعر گوید

به جانِ کور و هم بینا نشیند؟

چه حکمت هست در قول و غزل که

به عشقش پیر و هم برنا نشیند؟

مگر قران مسجع نیست جانا؟

ببین در گوش چه خوانا نشیند

چو حکمت با زبان شعر گفتی

به مجلس جاهل و دانا نشیند