✿ღ✿ "آن مرد می آید " اگر ... ✿ღ✿

تب‌های اولیه

598 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
✿ღ✿ "آن مرد می آید " اگر ... ✿ღ✿

تصور کنید همین الان به شما خبر ظهور امام زمان رو دادن چه احساسی دارین؟
لطف کنید تو یک جمله احساستون رو بیان کنید.

من همین الان هم که این سوال رو میخونم کلی ذوق کردم منظورم اینه که تصورشم احساسی به آدم میده که نمیشه توصیف کرد دیگه...
اینقدر ذوق میکنم که سکوت میکنم ممکنه که غش هم بکنم
اول خدارو شکر میکنم که زنده موندم...بعد میرم ببینم کجا مشه امامو زیارت کرد و دید البته بعدش ملوم میشه منتظر واقعی بودیم یا نه...
خوشحال میشم که بالاخره کسی که مشکلاتو حل میکنه اومده کسیه که وعده وعید بیخودی نمیده کسیه که چاره واقعیه...خلاصه که این موضوع خیلی سر درد دلو حرفو باز میکنه...
ایشالله که از سوالی در بیادو واقعت بشه.یا صاحب ازمان
التماس دعا

از خوشحالی زبونم بند میاد اشک شوق تو چشمام جمع میشه .
امیدوارم همین جمعه تیتر اول سایت خبر ظهور آقا باشه.
شاید این جمعه بیاید...

با تمام وجودم فریاد یا مهدی سر میدم ...

نمیدونم شاید بخندم شایدم گریه کنم ولی افسوس میخورم که چرا جزو اصحاب ایشون نتونستم قرار بگیرم

اللهم عجل لولیک الفرج



یه بیت شعر می گذارم تا خستگی از کار علمی در کنید












يک شبي مجنون نمازش را شکست


بي وضو در کوچه ليلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود


سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او


گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي


جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي


نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني


خسته ام زين عشق
، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن


مرد اين بازيچه ديگر نيستم

اين تو و ليلاي تو





... من نيستم

گفت: اي ديوانه ليلايت منم

در رگ پيدا و پنهانت منم




سال ها با جور ليلا ساختي

من کنارت بودم و نشناختي




عشق ليلا در دلت انداختم

صد قمار عشق يک جا باختم




کردمت آواره



ء صحرا نشد

گفتم عاقل مي شوي اما نشد


سوختم در حسرت يک يا ربت

غير ليلا برنيامد از لبت




روز و شب او را صدا کردي ولي

ديدم امشب با مني گفتم بلي




مطمئن بودم به من سرميزني

در حريم خانه ام در ميزني




حال اين ليلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بيقرارت کرده بود




مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو ليلا کشته در راهت کنم







شاید آنروز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید اینجور نوشت: " هر گلی هم باشی ، چه شقایق چه گل پیچک و یاس
تا نیاید مهدی زندگی دشوار است. "
هزار و صد و هفتاد سال است که مردی منتظر سیصد و سیزده مرد است.
راستی چقدر مرد شدن زمان می برد ...



با کدام آبــرویـی روز شمـارش باشیم
لحظه ای در نظر چشم خمارش باشیم

کاروان سحـرش بــهـر هـمـه، جـا دارد
تا که جا هست ،چرا گرد و غبارش باشیم

سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

سالها در پــی کار دل مــا راه افــتـاد
یادمان رفت دمی در پی کارش باشیم

گـیـرم امـروز بـه ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم

ما چرا؟! خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟

اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـبـریـد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم



[=&quot]تو کجايي گل نرگس...
[=&quot]در کتاب عشق بنويسيد
[=&quot]آن مرد در باران نيامد
[=&quot]ان مرد گناه ما را ديد و مثل ابر زمستاني گريه کرد
[=&quot]ان مرد از جاده ي ميايد
[=&quot]بنويسد ان مرد در کنار ماست و ما اورا نديديم
[=&quot]ان مرد دلش را به ما خوش نکرد
[=&quot]ان مرد به دنبال 313 جوان مرد نبود
[=&quot]ان مرد زمانش را نيافت
[=&quot]ان مرد باران شد...
[=&quot]ان مرد زير باران خيس شد
[=&quot]مثل شمع اب شد
[=&quot]ان مرد فکر ميکنم فراموش شد...
[=&quot]ان مرد جمعه مي ايد
[=&quot]جمعه هم فراموش شد... شايد اين جمعه بيايد...
[=&quot]ولي جمعه هم از انتظار خيس خسته شد
الهم عجل لولیک الفرج
برای آمدن آن مرد دعا کنیم...




هر شب با یاد تو به خواب می روم و صبح در انتظار ...

می دانم که می آیی و غبار غم و اندوه هزاران ساله را از قلب های خسته مان می زدایی و اشک های زلال مان را از گونه هایمان بر می چینی ، می آیی و ضریح گمشده یاسی کبود را نشانمان می دهی و مسیح مریم را با خویش همراه می سازی.

در انتظارت می مانیم تا بیایی و غم از دلها بزدایی!

با سلام خدمت عاشقان حضرت

آن مردزمانی می آید که
ازمیان من و تو
آری از میان من و تو
انسانهای شایسته ای حاقل برای کمک کار شدن برایش پیداشوند
از عاملین به دین باشیم
امام زمان خویش بشناسیم
من و تو باید این چنین باشیم
من
و
تو
باید این چنین باشیم
والا.......................

بسم الله الرحمن الرحیم

کوچک بودیم و در کتابمان میخواندیم:

باران آمد.
آن مرد در باران آمد...

....واما
اکنون
متوجه شدیم که
تا آن مرد نیاید؛ هرگز بارانی نخواهد آمد!

کشتی نساز ای نوح
طوفان نخواهد امد
بر شوره زار دلها باران نخواهد امد
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
آن مرد تا نیاید
باران نخواهد آمد


انتظار فرج توام با صبر عبادت است.
پیامبر اکرم (ص)

گفت: بنویس، پسرکم: بابا آب داد.
و من نوشتم: بابا آب داد.
- آن مرد آمد.
مدادم را تراشیدم و نوشتم: آن مرد آمد.
آرام با خودش زمزمه کرد : آن مرد می­آید...
و من بی آنکه بپرسم باید بنویسم یا نه؟ مداد را با بر روی دفترم فشردم و با تمام وجود، نوشتم: آن مرد می­آید...
- آن مرد با اسب آمد.
و نوشتم.
باز آرام زمزمه کرد: آن مرد با اسب سفید خواهد آمد...
اینبار هم بدون اجازه نوشتم: آن مرد با اسب سفید خاهد آمد...
- آن مرد در باران آمد.
زمزمه کرد: آن مرد در باران می­آید...
و باز هم نوشتم.
- آن مرد از آسمان می­آید...
گفتم: مامان ! اینا تو کتاب نیست.
- خیلی چیزا تو کتاب نیست، عزیزم...
- مامان! آسمان با کدوم سه نوشته میشه؟
- با سه دندونه، پسرم.
و نوشتم: آن مرد از آسمان می­آید.
- آن مرد با یک بغل یاس می­آید.
- مامان! یاس چه جوری نوشته میشه؟
چرخش اشک را در دایره مردمک چشمانش به وضوح می­دیدم، بغض آلود گفت: مهم نیست عزیزم، هر جوری دوست داری بنویس.
- مامان بغل رو بلد نیستم.
- عیب نداره!
همینطور که برای خودم تکرار می­کردم و مداد رو کاغذ فشار میدادم، بی اختیار دلم برای مرد تنگ شد. در دلم برای آمدنش دعا کردم.
آن مرد با یک بقل یاص می­آید...
هنوز هم نمی­دانم چرا یاص را با مداد گلی نوشتم...
- آن مرد مهربان است.
دیگه نپرسیدم که مهربان با کدوم ه نوشته میشه؟ فقط با یک دنیا امید نوشتم: آن مرد محربان است.
سیل اشک را میدیدم که چطور پشت سد پلکهایش، برای سرازیر شدن بی صبری میکرد. با صدایی لرزان گفت: آن مرد ما را دوست دارد.
عجیب دلم هوای مرد را کرده بود، میخواستم بنویسم اما نمی توانستم، فقط با خودم تکرار می­کردم: آن مرد ما را دوست دارد. آن مرد ما را...، آن مرد ما...، آن مرد...
آنقدر که گفت: چیه عزیزم! بلد نیستی؟!!
- چرا بلدم، خوب هم بلدم...
مداد سیاه رو انداختم کنار و با مداد گلی، بزرگ نوشتم :

آن مرد ما را دوصت دارد.



اون روز دیکته رو بیست نشدم ولی همیشه صبح­ها وقتی کوله­پشتی به پشت، میرفتم مدرسه با خودم تکرار میکردم: آن مرد می­آید. آن مرد از آسمان می­آید. آن مرد مهربان است. آن مرد...
اما، حالا بزرگ شدم و اونقدر باسواد که دیکته رو بیست بشم ولی دیگه...

ياسها در کنار پنجره گل داده اند و درختان آبستن شکوفه اند.
چقدر در راهروهاي دلواپسي و نگراني به انتظار بنشينم؟ چقدر؟!
کي مي آيي تا ترکهاي دلم را در برابر تو شماره کنم!
سپيده که مي زند با خودم مي گويم اکنون در چشم اندازم ظاهر مي شوي و با يک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت معطر مي کني.
به تو مي انديشم چون تو در ذهن مني و جز تو هيچ کس نمي تواند جاي خالي ات را پر کند. دروازه قلب من به روي تو باز است چون تويي سنگ صبور من.
چرا نمي آيي تا بسان کودکي به بالينت بنشينم و زار زار بگريم و بگويم از غمهايم.
جوابم را بده آخر بگو چه وقت به ديدنم مي آيي. شب يا سپيده دم.
به من بگو از کدامين راه عبور مي کني از کدامين شهر مي گذري؟ از کدام خيابان مي آيي؟

عید است ولی بدون او غم داریم ....
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ...
ای کاش این جمعه ظهورش برسد ....
اینگونه هزار عید با هم داریم

خواهد آمد مرحم زخم علي در كوچه ها


الهم عجل لوليك الفرج

نزديك است آمدنش...


[=arial, helvetica, sans-serif]شايد ثانیه بعد يا آني بعد لحظه‌ي ظهور باشه.
[=arial, helvetica, sans-serif]جدي مي گم.
[=arial, helvetica, sans-serif]چون اصلا زمان تعيين نكردند.
[=arial, helvetica, sans-serif]هر ساعتي از هر روز و هر شب، مي‌تونه لحظه‌ي ظهور باشه. شايد همين الان!
[=arial, helvetica, sans-serif]واسه اومدنش آماده‌اي؟؟؟؟؟؟؟؟؟:salavat(10):

اللهم عجل لوليك الفرج .....يا صاحب الزمان انا مستغيث بك :Ghamgin:


آقای جمعه های غریبی ظهور کن

دهلیزهای شب زده را غرق نور کن

یگ گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق

یا باز گرد یا دل ما را صبور کن

آقا چقدر فاصله , اندوه , انتظار

فکری به حال این سفر راه دور کن

آقا اگر که آمدی و عاشقت نبود

یک فاتحه نوازش اهل قبور کن


کاشکی زودتر بیاد ........:Ghamgin:

امير بي قرينه، كي مي آيي؟
سحرخيز مدينه كي مي آيي؟
عزيزم مادرت چشم انتظاره
دواي درد سينه كي مي آيي؟

اللهم عجل لولیک الفرج ...

فريب ما مخور اقا دروغ ميگوييم / به جان حضرت زهرا دروغ ميگوييم /
چه ناله اي چه فراقي چه درد هجراني / نيا نيا گل طاها دروغ ميگوييم /
تمام چشم براهي و انتظار و فراق / و ندبه هاي فرج را دروغ ميگوييم /
دلي كه مامن دنياست جاي مولا نيست / اسير شهوت دنياست دروغ ميگوييم زبان سخن ز تو گويد ولي براي مقام / به پيش چشم خدا هم دروغ ميگوييم / كدام ناله غربت كدام درد فراق / قسم به ام ابيها دروغ ميگوييم /
خلاصه اي گل نرگس كسي به فكر تو نيست /
و ما به وسعت دريا دروغ ميگوييم...

یک شعر زیبا ازمذنب
تقدیم به یوسف زهرا

الفت قامت تو كرد قدم را چون دال
قدم میمنتت برد زمن پای ثبات
سنبل موی تو را بینم و رخسار مهت
سیّئاتم بشود محو و فزاید حسنات
چشم جادوی تو غارت گر جان نیست كه هست
خال هندوی تو از ظلمتم آورد نجات
چشم نبود كه تو داری به یقین هست جُدی
خال نبود كه تو داری به یقین هست نبات
لعل جان بخش تو یاقوت روانست مرا
خضر چندی به لبت حلقه زده دور حیات
ای فلك ماه من و ماه تو مانند به هم
لیك از ماه تو كی باشدش این حسن و صفات
ماه من سرو قد و ساده دل و مویه میان
صورتش نور و لبش غنچه كه زلفش ظلمات
شیرینی عالم همه از پرتو اوست
خاصه پرورده شده مذنب از آن شاخ نبات"

مهدى جان! با یاد نگاهت تنهایى ام را در پشت پنجره احساسم رها مى کنم و امیدوارتر از همیشه حضورت را به انتظار مى نشینم، دل شب را مى شکافم و بوسه لبخند را پاسخ مى دهم.

مولایم! شکوفه هاى عدالت بى وضوى عشق تو هیچ گاه تبسّمى نمى کنند و برگ هاى پاییزى که آرام بر روى زمین مى غلتند، دست مردم را نوازش نمى دهند.

آقایم! دل خسته و نگران از نبودنت ثانیه ها را مى شمارم تا شاید زودتر بگذرند...

مولایم! بى نواى تو، سکوتى غمگین زندگى ام را فرا گرفته و نگاهم را پریشان ساخته است. زمانى که نیستى پرواز پرستوها دیگر برایم زیبا نیست و نگاه شاپرک ها دیگر مرا به وجد نمى آورد.

مولایم! آن گاه که سر بر بالین غفلت مى گذارم، سرم را بر روى زانوان خود بگذار و دست هوشیارى را بر سرم فرود آور!

[=verdana, arial, helvetica, sans-serif]ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشکهای به هم دوخته عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک می آرایند و دلشان را نذر تو می کنند .هر صبح با مولایشان تجدید میثا ق می کنند کاروان دل را به غروب می برند زبان ر به ذکر فرج مشغول می دارند و بر سجاده ی انتظار نشسته و انتظار بر دوش می کشند تا شاید دعایشان مستجاب شود و معشوق گوشه چشمی به آنها بنماید.[/] [=verdana, arial, helvetica, sans-serif]ای تجدید کننده ی احکام تعلیل شده و ای طلب کننده‌ی خون شهید کربلا[/][=tahoma][=verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/]
[/]
[=tahoma][=verdana, arial, helvetica, sans-serif]کجا هستی؟[/][/]



[=Arial Black]غروب جمعه ي ديگري رسيد
اما نيامدي....





خدا امروز هم در دفتر عشق...

موجه کرد گویا غیبتت را

ما منتظریم از سفر برگردی
یکروز شبیه رهگذر برگردی
ما منتظر تو ایم آقا نکند
یک جمعه غروب بی خبر برگردی

ابر باران
آقا! بیا بخاطر باران ظهور کن/ ما را از این هوای سراسیمه دور کن/
آقا! بیا به حرمت مفهوم انتظار / اشعار ساده ی ما را مرور کن

امشب کسی برای تو سجاده وانکرد
بغضی ترک ندیده و گلویی صدا نکرد

انگار ما بدون حضور تو راحتیم
وقتی کسی برای ظهورت دعا نکرد

ما را همین صدا نزدن بی خیال کرد
ما را همین صدا نزدن با خدا نکرد

وقتی که دامن تو رها شد زدست من
دست گناه دامن ما را رها نکرد

در روزگار ما تو بیابان نشین شدی
خاکم به سر که دل ما حیا نکرد

توبه از اینکه دل بی بند و بار ما
جایی برای آمدن یار وانکرد

یابن الحسن

یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا:Gol:
باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم :Gol:

ده قرن زعمر پسر فاطمه طی شد :Sham:

یک شب نشد از هجر قیامش بنشینیم :Sham:

اللهم عجل لولیک الفرج

ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هرگجا هست خدایا به سلامت دارش

ما معتقدیم عشق سرخواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه بر می گردد

دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مي خوانند، ظهورت را از خدا مي طلبند نه حضورت را.



وقتي ظاهر مي شوي، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند با تعجب مي گويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مي گويند، چرا كه تو در ميان مائي، زيرا امام مائي.

جمعه كه از راه مي رسد، صاحبدلان «دل» از دست مي دهند و قرار از كف مي نهند و قافله دل هاي بي قرار روي به قبله مي كنند
و
آمدنت را به انتظار مي نشينند...

من از برای تو جان فدا کنم
دل را به درد عشق چون تو مبتلا کنم
با درد عشق تو من زنده مانده ام
کی از تو من طلب مرهم و شفا کنم

اللهم عجل لولیک الفرج

منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریاد رس

اللهم عجل لولیک الفرج

چه جمعه ها كه يك به يك غروب شد نيامدي چه اشكها به سينه ها رسوب شد نيامدي خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي براي ما كه خسته ايم و دلشكسته ايم نه ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح ، ظهر ،نه! غروب شد نيامدي نیامدی نیامدی نیامدی

تا کی ؟ الی متی ؟ همه را پیر کرده ای
آقا اجازه فکــــــر کنم دیـــــر کـــــــرده ای



چیست این دلشوره های بیکران
پشت کاشی های سبز جمکران
کشتی امید در گل تا به کی؟
بانگ اللهم عجل ... تابه کی؟
تا به کی از داع هجران تو صبر؟
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر

یکی یه روزی میاد...

از نگاه کبوتران پیداست

از خم کوچه ، یار می آید...

نمیدونم چی باید بگم...

میگم

آقا جون همچنان منتظرم...

به امید روزیکه بیاد...

به امید اون روزیکه باشیم تا اومدنشو ببینیم...

شاید این جمعه بیاید ،‌ شاید

پرده از چهره گشاید ، شاید

ما را که به خدمتت رسیدن سخت است

دیدن همه را تو را ندیدن سخت است

بار غم تو به جان کشیدن آسان

از دشمن تو طعنه شنیدن سخت است

زمستان خسته شد از بی بهاری
جهان می لرزد از این بیقراری

گمانم جمعه ای باقی نمانده
خدایا تا به کی چشم انتظاری ...

بی قرار توام و در دل تنگ او گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در اب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

به امید ظهور

طاها;7337 نوشت:
به امید ظهور

جناب طاها؟ حق کپی رایت محفوظ است! :khandeh!:(مگر برای امیدواران واقعی مثل شما که این لفظ مثل من لقلقۀ زبانشان نیست!) برای خودتون میگما! دو روز دیگه میگن «ایشون هم مثل مسلمان ایرانی پای نوشته هاش مینویسه به امید ظهور، نکنه جفتشون یکی هستن؟»:Gig: بعد کلاس کار خودتون میاد پایین! از ما گفتن بود! :Labkhand:

***

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد--- گفتا اگر بدانی، هم اوت رهبر آید

به امید ظهور:Gol:

برخی افراد ناآگاه میگن «چرا منتظر مهدی هستی؟ اونکه اگر بیاد سر همه اتونو میزنه»!!! باطل بودن این باور جای خود ولی اگر اینطور بود هم جواب این سؤال رو نظامی سالها پیش داده بود:


بگفتا گر خرامی در سرایش؟---بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود---بگفت از گردن این وام افکنم زود

به امید ظهور:hamdel:

[=Garamond][=&quot]يا الغايب ما تهتم لو عندك أنصار - ولثارك تتقدم يا صاحب [=&quot]الثار
[=&quot]حاير صرت يا المهدي - کان ظهرت يا المهدي
[=&quot]لو عندك أنصار
:Sham::Gol:

دارد زمان آمدنت دير مي شود ....... دارد جوان سينه زنت پير مي شود
تقصير گريه هاي غريبانه شماست ... دنيا غروب جمعه چه دلگير مي شود
اللهم عجل لوليك الفرج


منتظران لحظه ديداريم
از عطر گل محمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) سرشاريم

اين حرمت و عزّت و سر افرازي را
از حُرمت انتظار مهدي(عج) داريم