•:.❀اسوه کرامت ❀.:• ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
•:.❀اسوه کرامت ❀.:• ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ
[TD="align: right"] پرسمان و موضوعات :[/TD]
[TD="align: right"] دروغ پردازی دشمنان علیه امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] احادیثی گهربار از امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] معرفی شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]لقب امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]داستان ها و حکایت هایی از امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]گوشه ای از فضائل امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]دعای قنوت شکوه آمیز حضرت امام حسن مجتبی سلام الله علیه[/TD]
[TD="align: right"]انتظارات امام حسن علیه السلام از شیعیان[/TD]
[TD="align: right"]نتایج صلح امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نظر اندیشمندان در مورد صلح امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه ی مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] ❋•°˙·٠✿ مسابقه بزرگ آفتاب مهر ✿٠·˙°•❋تمدید مهلت شرکت در مسابقه [/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود کتاب - حضرت امام حسن علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] اشعار و قطعات ادبی ویزه میلاد کریم اهل بیت علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] پیامک به مناسبت میلاد امام حسن علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] احادیث و تصاویر زیبا از امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود براش نام های امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سخنرانی های صوتی با موضوع امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مولودی میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] زیارت نامه امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] 40 ثانیه در حرم امام حسن مجتبی علیه السلام - فیلم[/TD]
[TD="align: right"] منی که سرمستم * دل به حسن علیه السلام بستم - فلش [/TD]
[TD="align: right"] میلاد کریم اهل بیت علیه السلام - فلش[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393
[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار : [/TD]
[TD="align: right"]کتاب مالتي مديا از توليدات اسک دين- 40 داستان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار ويژه میلاد امام حسن علیه السلام - كريم سفره احسان [/TD]
[TD="align: right"]دانلود نرم افزار - فرهنگ سخنان امام حسن علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]اسکرین سیور اسک دین ویژه تولد کریم ال طه علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] ارسال کارت پستال صوتی برای دوستان[/TD]
[TD="align: right"] هدیه صلوات به امام حسن مجتبی علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار اندروید احکام روزه - تولید مرکز ملی پاسخگویی[/TD]
[TD="align: right"] سیستم ختم قرآن مشارکتی انجمن گفتگوی دینی[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت


شمس عفت زگريبان، قمر آورده برون
نخله ي فاطمه، اول ثمر آورده برون
بوالحسن را حسني داده خداوند و حسن
از افق، رخ پي اهل نظر آورده برون
آمد آن ماه که ماه رمضان کرد دو نيم
چون نبي معجز شق القمر آورده برون

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

در نیمه های ماه بشارت رسیده بود

آقای سبز پوش کرامت رسیده بود

بالا گرفته بود زمین دست خویش را

چون لحظه های سبز اجابت رسیده بود

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
میلاد فرخنده امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد



[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

ای حسن بی‏نهایت!
طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟
وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!
تو از گفت ‏گوی مهتاب آمده ‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏ پاشد.

ای زنده به عشق و رهرو صبر و ثبات در ماه پُر از فضیلت صوم و صلات
تقدیم به مقدم حسن جا دارد برخیزد اگر ز دل نسیم صلوات

[h=1]امام مجتبی علیه السلام، مقتدر مظلوم[/h]
مسأله پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام هیچ گریزی از آن نداشت.(1) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.

[h=2]از سستی مردم تا غربت امیر[/h] شرایط حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به پایان رسید.(2) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت، خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم کند. (3)

[h=2]امام و جام زهری که از دست بی بصیرتان نوشید[/h] بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه خارج کند.(4) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش قراولان لشکر او پیش می آید،(5) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم می کند.

آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت

بعد از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار المومنین»(6) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(7) از این قبیل است. در یکی از صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(8) در حالی که از گفتگوی او و امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.
[h=2][/h] [h=2]شجاعتی تمام قد در برابر باطل[/h] این در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(10) در دوران خلافت پدر نیز، صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن حضرت می دهد.(11)
اما بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و سرسختانه است که معاویه ناچار می ¬شود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد می پردازد.(12)

عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است

در مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم».(13)
در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.

[h=2]زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر[/h] از مجموع آنچه تاریخ از صحنه های زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت.

پی نوشت:
1. انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری، مرکز صهبا، صفحه117
2. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نسخه المکتبة الشاملة ویرایش دوم، جلد1، صفحه 193.
3. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، انتشارات دار صادر (بیروت)، جلد3، صفحه 388.
4. همان، صفحه 404.
5. همان.
6. الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، انتشارات دار الجیل (بیروت)، جلد2، صفحه72.
7. اسد الغابة فی معرفة الصحابه، این اثیر، انتشارات دار احیاء التراث العربی (بیروت) جلد2، صفحه20.
8. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، جلد1، صفحه 114 و مقاتل الطالبین، جلد1، صفحه 18.
9. تاریخ الاسلام، ذهبی، نسخه مکتبة الشاملة، جلد1، صحفه 429.
10. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه172.
11. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه 227 تا 232.
12. اسد الغابة، همان، صفحه20 و 21.
13. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه409.

[h=1]حکایتِ کرامت[/h]
پیشوای دوم ما از جمیع جهات، مقامی برگزیده و ممتاز داشت. او نه تنها معدن علم و تقوی و زهد و عبادت بود بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود همتایی نداشت. وجود گرامی او آرام بخش دلهای بی‏قرار و نقطه‏ی امید خاكیان بود. آن قدر كرامت داشت كه هیچ فقیری با دست خالی از خانه‏ی او باز نگشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد او نمی گفت جز آن كه مرهمی بر دل ریش او می نهاد.


[/HR] مردانی چند از یاران امام حسن‌علیه السلام، در گوشه نخلستانی از نخلستان‌های اطراف كوفه گرد هم آمده بودند. یكی از آنان اهل مدینه و دیگری اهل شام و بقیه از اهالی كوفه بودند. آنان خاطراتی را كه خود شاهد آن بودند برای یكدیگر بازگو می‌كردند.

[h=2]فرق اهل فضیلت با اهل رذیلت[/h] مردی كه اهل مدینه بود و سر و وضعی مرتب‌تر از دیگران داشت، گفت: در مجلسی حاضر بودم كه «مروان بن حكم» به مناسبت خویشاوندی با صاحب منزل، در آن حضور داشت. در آن مجلس شنیدم كه مروان در جمع برخی هم پیاله‌گان خویش گفت: من شیفته قاطری هستم كه حسن بن علی بر آن سوار می‌شود. قاطری زیبا و قدرتمند و سبك‌رو كه فقط برازنده بزرگان است.
«ابن ابی عتیق» كه پیرمردی چاپلوس و چرب زبان بود، رو به مروان گفت: اگر آن را به تو برسانم آیا سی حاجت مرا بر آورده می‌كنی؟
«مروان» در حالی كه می‌خندید دستی برشانه او نهاد و گفت: آری! هر حاجتی را كه طلب كنی بر آورده می‌كنم.
گفت: بسیار خوب. فردا در نماز جماعت شركت كن و زمانی كه من شروع به مدح قریشیان كردم و حسن بن علی را نادیده گرفتم مرا ملامت كن.
«مروان» قهقهه بلندی سر داد و گفت: فرزند شیطان! چه نقشه‌ای داری؟
«ابن ابی عتیق» سرش را تكان داد و گفت: همان كه گفتم. اگر قاطر حسن‌بن علی را می‌خواهی باید آنچه را كه گفتم انجام دهی.
فردا وقتی مردم برای نماز جماعت جمع شده بودند «ابن ابی عتیق» را دیدم كه در حضور مروان و دیگران شروع به ستایش قریشیان كرد و از اخلاق والا و مزایای اجتماعی و سوابق درخشان و خدمات شایانشان به آیین الهی تمجید و تعریف كرد.
«مروان» حرف او را قطع كرد و گفت: آیا از فضایل و برتری‌های «ابو محمد» یادی نمی‌كنی در حالی كه او در همه این زمینه‌ها ویژگی‌هایی دارد كه دیگران از آن بی‌بهره‌اند؟!

وجود گرامی او آرام بخش دلهای بی‏قرار و نقطه‏ی امید خاكیان بود. آن قدر كرامت داشت كه هیچ فقیری با دست خالی از خانه‏ی او باز نگشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد او نمی گفت جز آن كه مرهمی بر دل ریش او می نهاد

«ابن ابی عتیق» با لحنی شیطنت آمیز گفت: من فقط از اشراف و بزرگان سخن می‌گفتم و اگر سخنم درباره انبیاء و اولیاء می‌بود یقینا فضایل او را مقدم بر دیگران ذكر می‌كردم.
امام حسن‌علیه السلام كه در بین نمازگزاران حاضر در مسجد، شاهد این مناظره بود، بی آن كه عكس‌العملی نشان دهد، یا كلامی بر زبان آورد، تنها نگاهی به «ابن ابی عتیق» و «مروان» انداخت و در حالی كه لبخند تلخی روی لبانش جای گرفته بود روگرداند و آماده اقامه نماز شد.
پس از نماز وقتی كه امام حسن‌علیه السلام خارج شد تا بر مركب خویش سوار شود «ابن ابی عتیق» در پی او بیرون آمد و طمعكارانه به دنبال او رفت. امام حسن‌علیه السلام كه اینك بر قاطر خویش سوار شده بود، برگشت و تبسمی زد و گفت: آیا حاجتی داری؟
ابن ابی عتیق قدری شرمنده شد، لكن با به یاد آوردن وعده‌ای كه به مروان داده بود، جسورانه گفت: آری! قاطر شما را می‌خواستم.
امام حسن‌علیه السلام با خوشرویی پیاده شد و قاطر را به او داد.
مرد كوفی با شنیدن این ماجرا، از روی تاسف سری تكان داد و گفت: «ان الكریم اذا خادعته انخدع» راست است كه گفته‌اند: شخص كریم را اگر بفریبی، گول می‌خورد.
مرد مدنی با قاطعیت گفت: هرگز! من حتی فكرش را نمی‌كنم كه حسن بن علی‌علیهما السلام از ماهیت آنچه بین او و «ابن عتیق» شیاد و «مروان بن حكم» منافق گذشت، بی اطلاع بوده و چنان كه در ضرب المثل آمده گول خورده باشد. او اگر از مدح زیركانه ابن عتیق كه او را فراتر از اشراف قریش و هم‌رتبه انبیاء و اولیاء بر شمرد خوشش می‌آمد، همانجا به او عنایت می‌كرد و هدیه‌ای عطا می‌نمود و منتظر نمی‌ماند تا او ذلیلانه در پی قاطرش به راه افتد و در خواست خود را مطرح كند.
به خدا قسم! او همان كسی است كه دو بار همه اموالش را در راه خدا صدقه داد و سه بار هم مقاسمه كرد؛ یعنی هرآنچه را كه داشت دو قسمت كرد. قسمتی را برای خود نگه داشت و قسمت دیگر را به بیچارگان بخشید.
یكی از مردان كوفی پرسید: جای شگفتی است، پس چرا قاطرش را به او بخشید؟!
مرد مدنی در جواب گفت: تا فرق اهل فضیلت با اهل رذیلت عملا روشن گردد! او كه نگاه سایلانه سگی را بی جواب نمی‌گذاشت، چگونه می‌توانست درخواست انسانی را نادیده بگیرد؟
[h=2]
کرامت به حیوان ولگرد[/h] مرد كوفی با تعجب به دوستان هموطن خود نگاه كرد و چون آن‌ها را نیز منتظر توضیح بیشتری دید، همانند آنان در سكوت چشم به دهان مرد مدنی دوخت. و او ادامه داد:
آری! من با حسن بن علی در سفری همراه بودم و به چشم خود دیدم كه در منزلگاهی بین راه، در سایه درختی نشسته بود و غذا می‌خورد، هر بار كه لقمه‌ای برای خود بر می‌داشت، لقمه‌ای مانند آن را، برای سگ صحرا گردی كه پیش رویش نشسته بود، می‌انداخت.
پیش رفتم و گفتم: ای پسر رسول‌خدا! آیا این سگ را با پرتاب سنگی برانم تا مزاحم غذا خوردن شما نشود؟
فرمود: او را رها كن. من از خدای عزوجل شرم دارم كه در حالی كه غذا می‌خورم، جانداری در چهره من نگاه كند و من چیزی به او ندهم.

[h=2]دنیایی پست تر از نعلین وصله خورده‌[/h] مرد شامی كه تا آن موقع ساكت مانده و شنیدن این خاطرات، شوق و ارادت او را به مولایش امام حسن مجتبی‌علیه السلام افزوده بود لب به سخن گشود و گفت: ... یكی از قضایایی كه به دنبال سفر مولایمان به شام، بین مردم شهرت یافت، این بود كه در یكی از دیدارها جمع كثیری از سران لشكری و كشوری معاویه جمع بودند، معاویه به مامور محاسبات دربار دستور می‌دهد كه صورتی از بارنامه‌ای را كه به عنوان هدیه برای امام حسن‌علیه السلام، تهیه دیده بودند، در مجلس قرایت كند. محموله‌ای عظیم شامل انواع مختلف هدایا، كه هم می‌توانست نشانه لطف و سخاوت معاویه نسبت به خاندان وحی باشد و وسیله‌ای برای فریب مردمی كه هنوز تبلیغات دستگاه معاویه را نسبت به دنیا طلبی و پول دوستی امام حسن‌علیه السلام باور نكرده بودند.
مرد كوفی، با كنجكاوی نزدیك‌تر آمد، دو زانو نشست و با عجله پرسید: چه شد؟ آیا امام حسن‌ علیه السلام هدیه را پذیرفت؟
مرد شامی به آرامی پاسخ داد: آری! بارنامه را تحویل او دادند و او گرفت، اما زمانی كه از در قصر بیرون می‌رفت، خادمی را دید كه روی پله‌ها نشسته و نعلین او را وصله می‌زند. پیش رفت. از او تشكر كرد. نعلینش را گرفت و بارنامه را در پیش چشمان بهت زده سران شام، به او تحویل داد.

او همان كسی است كه دو بار همه اموالش را در راه خدا صدقه داد و سه بار هم مقاسمه كرد؛ یعنی هرآنچه را كه داشت دو قسمت كرد. قسمتی را برای خود نگه داشت و قسمت دیگر را به بیچارگان بخشید

خدمتكار كه جسته و گریخته درباره این بارنامه چیزهایی شنیده بود حیرت‌زده برخاست تا آن را به مولا تحویل دهد. اما امام‌علیه السلام با نگاهی او را منصرف ساخت. گویا در همان نگاه به او فهمانده بود كه ارزش نعلین وصله خورده‌اش در نزدش، بالاتر از محموله بزرگ هدایای معاویه است.

[h=2]من فرزند فاطمه هستم[/h] مردی كه اهل مدینه بود دیگر بار به سخن آمد و گفت:
این خاطره مرا به یاد جریان دیگری انداخت كه در مدینه بین امام حسن‌علیه السلام و معاویه اتفاق افتاد.
در اولین روزی كه معاویه وارد مدینه شد، هر كس از بزرگان و سران مدینه را كه به دیدارش می‌رفتند بین پنج هزار تا صد هزار درهم عطا می‌كرد. آخر از همه، امام حسن مجتبی‌علیه السلام بود كه بنا به مصالحی بر او وارد شد. معاویه به احترام او برخاست و با لحنی شكوه‌آمیز گفت:
دیر یاد ما كردی ای ابامحمد! نكند خواستی ما را در نزد قریش، بخیل جلوه دهی؟ به همین خاطر منتظر ماندی تا آنچه مال به همراه آورده‌ایم تمام شود و دستی برای عطای مورد استحقاق تو نداشته باشیم.
معاویه لحظاتی ساكت ماند. نگاهی به اطرافیانش كرد و چون كلامی از امام حسن‌ علیه السلام نشنید، رو به جوانی كه در سمت راست جایگاهش ایستاده بود كرد و به طوری كه همگان بشنوند گفت: ای غلام! برو و از درهم و دینار به میزان مجموع آنچه امروز به دیگران بخشیدیم به ابو محمد حسن بن علی عطا كن.
جوان بیرون رفت و معاویه در حالی كه از جا برمی‌خاست، مستكبرانه نگاهی به امام حسن‌علیه السلام انداخت؛ چند قدمی راه رفت و بعد رو به روی آن حضرت ایستاد و گفت: یا ابا محمد! من فرزند هنرم!
امام حسن‌علیه السلام با خونسردی و وقار همیشگی از جا برخاست و قاطعانه فرمود: یا اباالرحمان! مرا به همه آنچه تو بخشیده و می‌خواهی ببخشی نیازی نیست. بنابراین همه آن را به تو باز می‌گردانم. من فرزند فاطمه، پاره تن محمد رسول‌الله‌ صلی الله علیه وآله هستم.

[h=1]

« سرور جوانان بهشتی »، لقبی آسمانی
[/h]

یکی از القاب امام حسن علیه السلام، «سید شباب اهل الجنة»، می‌باشد که توسط رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به آن حضرت داده شده است. از آنجا که زبان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از هر گونه دروغ و چاپلوسی و زیاده روی به دور است و به دلیل آنکه ایشان هیچگاه تحت تأثیر هیجانات عاطفی کنترل خود را از دست نمی‌دهند تا مطلبی نادرست یا افراطی بفرمایند، جا دارد که درباره این لقب بیشتر بیندیشیم زیرا مانند این سخن همه گفته‌ های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حق است و منبعی وحیانی دارد.
مناسب است ابتدا به تک تک کلمات این عبارت توجه کنیم:
سید: این کلمه با سواد هم ریشه است. سواد به معنای سیاهی است. عربها حتی به انبوه رنگ سبز گیاهان نیز سیاه می‌گفتند زیرا از دور سیاه دیده می‌شود. منظور از سید یک قوم، رییس و بزرگ آن قوم است. به عبارت دیگر، سید یک قوم کسی است که نماینده انبوه همه آن قوم باشد و بتوان گفت که اگر مردم را به منزله سیاهی لشگر در نظر بگیریم، ‌سید آنان به منزله فرمانده لشگر است.
شباب: جمع شابّ است به معنای جوان. شابّ به کسی می‌گویند که هنوز موی سفیدی داخل موهای سیاهش نیامده باشد و بعد از حدود سی سال، که کم کم موهای سفید ظاهر می‌شوند، انسان به مرحله میانسالی وارد می‌شود که به آن کهل می‌گویند.
اهل: به معنای خانواده و خاندان است و نیز کسانی که در یک امر با کسی اشتراک دارند. اهل خانه ساکنان خانه هستند و اهل دین، مومنان به آن هستند. بنابراین معنای اهل الجنة، افراد بهشتی است.
از آنجا که سخنان پیامبر حاوی معانی فراوان و جوانب مختلف است، ‌ما هم درباره این سخن ایشان از هر دو جهت دنیایی فکر می‌کنیم:
الف. از جهت دنیایی
این گفته پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌تواند بجز معنای آخرتی، معنایی مخصوص عالم دنیا هم داشته باشد. به عبارت دیگر "جوانان اهل بهشت" همان نسل نو هستند. این جوانان کسانی هستند که در مسیر ایمان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دوره نشاط جوانی را می‌گذرانند. با این توجه "سیدا شباب اهل الجنة" به معنای آن است که امام حسن مجتبی علیه السلام رهبر نسل نوی مۆمنان است و تا قیامت هر جوانی که در خود ایمان و محبت به سبک زندگی و تفکر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله داشته باشد، این دو برادر (امامین حسنین علیهماالسلام) را سرمشق و سرور خود می‌یابد.
"جوانان اهل بهشت" همان نسل نو هستند. این جوانان کسانی هستند که در مسیر ایمان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دوره نشاط جوانی را می‌گذرانند. با این توجه "سیدا شباب اهل الجنة" به معنای آن است که امام حسن مجتبی علیه السلام رهبر نسل نوی مۆمنان است و تا قیامت هر جوانی که در خود ایمان و محبت به سبک زندگی و تفکر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله داشته باشد، این دو برادر (امامین حسنین علیهماالسلام) را سرمشق و سرور خود می‌یابد.

ما ایمان داریم که جز حرف حق از لبان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خدا خارج نمی‌شود؛ بنابراین اگر قرار باشد که امام مجتبی در کنار امام حسین علیهماالسلام ، سرمشق جوانان مۆمن باشند، بدون شک زندگی ایشان سرشار از درسهایی است که راهبردهای کلیدی برای فکر مۆمنان جوان می‌باشد. از اینجا متوجه یک خلأ فکری در میان جوانان مۆمن می‌شویم که همانا کمبود آشنایی با زندگی این دو فرزند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است. به عبارت دیگر ما نیاز داریم که از نحوه تفکر و سبک زندگی ایشان برای زندگی امروزی خود درس بگیریم.

ب. از جهت آخرتی

شباب اهل الجنة؛ به معنای جوانان بهشتی است؛ اما از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که همه بهشتیان جوان هستند (توضیح بیشتر در انتهای این نوشته می‌آید) بنابراین سید شباب اهل الجنة به معنای آن است که حضرت مجتبی علیه السلام نماینده و شاخص در میان جوانان بهشتی و در نتیجه همه بهشتیان است. ‌به عبارت دیگر،‌ بهشتی‌ها دو نمونه‌ عالی و کافی برای مشخص شدن دارند که یکی امام حسن مجتبی است و دیگری امام حسین علیهماالسلام.

پاسخ به دو سۆال
ممکن است سۆال شود که در این نگاه، جایگاه پدر ایشان یعنی امیرالمۆمنین علیه السلام چه می‌شود و چرا ایشان دارای چنین لقبی نیستند؟ با وجود آنکه ظاهرا سزاوارتر است که علی مرتضی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما سرور جوانان بهشتی باشند، اما در بیان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ، به آنان القاب دیگری داده شده است با توجه به اینکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در بسیاری از موارد که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را سید جوانان بهشتی نامیده‌اند، در ادامه فرموده‌اند: "و أبوهما خیر منهما" یعنی پدرشان بهتر از خودشان است.
از این مطالب می‌توانیم بفهمیم که شأن امام علی علیه السلام بالاترست و لقب دیگری به ایشان داده شده است که عبارتست از"قسیم النار و الجنة" که به معنای تقسیم کننده بهشت و جهنم است؛ یعنی آن حضرت در چنان جایگاهی قرار دارند که در میان امت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ، ملاک برای بهشتی یا جهنمی بودن افراد هستند و هر کس که در حقیقت پیرو ایشان باشد بهشتی و دیگران جهنمی ‌اند. همچنین مناسب است به "سیدة‌ نساء العالمین" که از القاب فاطمه زهرا علیهاالسلام است نیز فکر کنیم.

در بهشت، از افراد میانسال و پیر خبری نیست. به عبارت دیگر همه کسانی که به بهشت راه می‌یابند حتی اگر در حال میانسالی یا پیری از دنیا رفته باشند، جوان می‌شوند و با آن حالت وارد بهشت می‌گردند.

سۆال دیگر آنکه آیا درباره سایر ائمه علیهم السلام بجز حضرت مجتبی و امام حسین علیهماالسلام نیز می‌توانیم چنین بگوییم؟ آنچه به نظر می‌رسد پاسخ مثبت است. می‌توانیم این لقب را به همه ائمه علیهم‌السلام سرایت دهیم اما چون خود آن حضرات در این باره سکوت کرده‌اند و پسندیده‌اند که این لقب مخصوص آن دو میوه دل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بماند، ما هم سکوت می‌کنیم و آن لقب را مخصوص آن دو عالیجناب نگه می‌داریم.

آقای میانسالان و آقای پیران بهشتی
در بهشت، از افراد میانسال و پیر خبری نیست. به عبارت دیگر همه کسانی که به بهشت راه می‌یابند حتی اگر در حال میانسالی یا پیری از دنیا رفته باشند، جوان می‌شوند و با آن حالت وارد بهشت می‌گردند.
این حقیقت را می‌توانیم از لابلای یکی از شوخی‌های نقل شده از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآلهبفهمیم. بنابراین لقب "سیدا کهول اهل الجنة" (به معنی سرور میانسالان بهشتی) به هر کس که داده شود، لقبی نادرست و جعلی است همانطور که امام جواد علیه السلام آن را شرح فرموده ‌اند.

[h=1]امامی که تنها ماند[/h]


[/HR]
پس از شهادت امیرمومنان علی علیه السلام در شب بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری، فرزند برومند ایشان، امام حسن مجتبی علیه السلام در صبح همان روز به مسجد كوفه رفتند در حالی كه پیش از ایشان انبوه مردم در مسجد جمع شده بودند، مردمی كه داغ امام و رهبر خود را دیده بودند. انبوه مردم چنان بود كه مسجد كوفه با همه وسعتش گنجایش آنها را نداشت.

[/HR] امام اولین سخنرانی خود را پس از شهادت رهبر عظیم‌الشان اسلام امام علی علیه السلام در حالی كه بزرگان مهاجر و انصار پیرامون ایشان بودند، پس از حمد الهی با حالتی از حزن و اندوه چنین آغاز نمود:«...سوگند به خدایی كه جز او خدایی نیست و سوگند به خدایی كه بر بنده‏ خود قرآن را نازل فرمود. در شب گذشته مردی از بین ما رفت كه پیشینیان در عمل بر وی سبقت نگرفتند و متاخران در عمل به پای او نمی‌‌رسند، وی در كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله به جهاد پرداخت و با جان خویش از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع نمود و به هر ماموریتی كه از طرف آن حضرت فرستاده می ‌شد جبرییل در طرف راست و میكاییل در طرف چپ وی بود. لذا بر نمی ‌گشت مگر آنكه خداوند فتح و پیروزی را نصیب وی ساخته بود».
سپس یاد پدر و رنجهایی كه در زندگیش متحمل شد برایش مجسم گشت و از ادامه خطبه بازماند و آن قدر گریست كه مردم نیز به گریه افتادند.
سپس ادامه داده فرمود:
«پدرم از دینار و درهم دنیا بیش از هفتصد درهم برجای نگذاشت، كه آن هم می خواست با این مبلغ برای خانواده‏ خود خدمتكاری تهیه فرماید، اما امور خدای تعالی جریان خود را طی می كند، و چه امری بهتر از تقدیر الهی و چه امری بدتر از رفتاری كه شما از خود نشان دادید.
بدانید كه قریش اعمال خود را به شیاطین واگذارد و این شیاطین نیز آنها را به طرف آتش كشانند. پس عده‏ ای از قریش با رسول خدا صلی الله علیه و آله به نبرد پرداختند، تا خدای تعالی پیامبر خود را بر آنان پیروز فرمود. و بعضی از آنها دشمنی خود را در درون خود پنهان كردند، تا یارانی از اهل نفاق برای خود یافتند. به كتاب خدا بی ‏اعتنا شدند. قلم تقدیر خشك گردید و اموری به وقوع پیوست كه قبلا در كتاب ثبت شده است».
امام مجتبی علیه ‏السلام دریافت كه عقب نشینی سیاسی ایشان اكنون در حكم یك ضرورت اسلامی و ضامن حفظ آینده‌ اسلام است. ضروری بود كه امام با معاویه مصالحه كند و به طور ظاهری خود را از صحنه سیاست و حكومت خارج سازد تا افكار شوم و جاهلانه معاویه برای مردم كاملا آشكار شود

سپس خطبه خود را با معرفی خویش و ذكر اوصاف رهبر از دست رفته ادامه داد و خود را شایسته‌ رهبری مسلمانان معرفی فرمود و مكاتب و جایگاه خویش را در دنیای اسلام و مسلمین چنین بیان فرمود:
« ای مردم هر كس مرا می‌ شناسد كه هیچ و هر كس كه نمی‌ شناسد بداند كه من حسن بن علی هستم. من فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزند وصی او هستم. من فرزند پیامبر بشارت دهنده و هشدار دهنده هستم، هم او كه به اذن خدا به سوی خدا دعوت می‌ كرد و من فرزند چراغ فروزان هستم، من از اهل بیتی هستم كه جبرییل به سوی ما نازل می ‌شد و از نزد ما بالا می ‌رفت، من از اهل بیتی هستم كه خداوند رجس و پلیدی را از آنها دور و آنها را مطهر و پاك نموده و مودت آنها را بر تمامی مسلمین واجب فرموده است ».
پس از خطابه‏ امام مجتبی علیه السلام، عبدالله بن عباس از جا برخاست و خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم، این پسر پیغمبر شما و وصی امام شماست. با او بیعت كنید.
مردم با سرعت به ندای ابن عباس پاسخ داده، گفتند: «ما احبه الینا و اوجب حقه علینا ؛ وه كه چقدر او در دل ما محبوب است چقدر حق او بر ما واجب است، و تا چه اندازه وی برای خلافت شایسته است». و بدین ترتیب برای بیعت با آن حضرت پیش رفتند.
[h=2]
واکنش شیاطین[/h] چون خبر شهادت امام علی علیه ‏السلام و بیعت مردم با امام مجتبی علیه ‏السلام به معاویه رسید به خشم آمد و دو نفر به كوفه و بصره فرستاد تا اخبار را گزارش كنند و مردم را نسبت به آن حضرت دلسرد نموده، كار را بر امام تباه سازند. امام باخبر شد، دستور داد جاسوس كوفه را كه نزد مرد قصابی پنهان شده بود بیرون آورده، گردن زدند و نیز به امیر بصره نامه نوشت و جاسوس بصره را نیز گردن زدند. سپس به معاویه نوشت:
«… اما بعد، حالا مردانی می فرستی تا دست به خرابكاری و ترور بزنند، و جاسوسانی می گماری تا اخبار را برایت گزارش كنند؟ گویی سر جنگ داری؟ البته به همین زودی جنگ درخواهد گرفت، پس چشم به راه باش…»
معاویه نیز در پاسخ حضرت نامه ‏ای نامناسب نوشت. و از آن پس همواره نامه ‏ها و بحثها و احتجاجاتی میان آن دو صورت می گرفت، امام حقانیت خود را گوشزد می نمود و از كار خلفای پیشین انتقاد می كرد تا آنكه حجت را كاملا بر معاویه تمام كرد. اما معاویه دست ‏بردار نبود، بلكه تنها 18 روز پس از شهادت امام علی علیه‏ السلام سپاهی تهیه دید و برای اشغال عراق به سوی آن سامان حركت كرد. از سوی دیگر جاسوسانی چند به كوفه فرستاد تا برخی از منافقان و خوارج را دیدار كنند.

[h=2]خائنین عراق در شام[/h] شیخ مفید می گوید: امام حسن علیه ‏السلام مردم را به جهاد دعوت كرد، اما مثل اینكه برای آنها سنگین باشد سخن آن حضرت را با سستی پاسخ دادند. پس از آن امام و همراهان كه عده ‏ای از پیروان پدرش و برخی از پیروان خود او بودند حركت كردند. اما در میان آنها عده‏ ای نیز از خوارج و جمعی فتنه ‏جو و برخی در طمع غنایم و دسته ‏ای شكاك و گرفتار عصبیت بودند كه تنها با پیروی از روسای قبایل به راه افتادند و هرگز پای ‏بند به دین نبودند.
معاویه كاملا دریافت كه امام حسن علیه ‏السلام عزم جنگ دارد و قصد دارد او را تصفیه سیاسی نموده و پس از رد تمامی پیشنهادات قبلی معاویه می‌ خواهد وی را از صحنه‌ سیاست خارج كند، لذا معاویه سعی نمود راه تطمیع و نیز ایجاد رعب و وحشت را در بین مردم و ارتش امام پیش گیرد. معاویه توانست با این روش مكارانه تعداد بسیار زیادی از سپاهیان امام و فرماندهان را به طرف خود جلب نماید. این خیانتهای پی در پی و شایعه‌پراکنی های مسموم معاویه در میان مردم و ارتش اسلام، سرانجام تاثیر خود را بر باقیمانده سپاه امام گذاشت و تمامی خائنین و طمعكاران عراق را به دور معاویه جمع نمود.

[h=2]در میان حلقه سست‌گامان[/h] در چنین لحظات سخت و سرنوشت‌سازی، هیأتی سه نفره از طرف معاویه برای مذاكره با امام حسن علیه ‏السلام و ارایه پیشنهاد صلح به كوفه آمدند. ایشان نامه ‌ای از معاویه را همراه با تعداد فراوانی از نامه‌ های (خائنانه) فرماندهان امام كه در آن اعلام آمادگی و اطاعت محض از معاویه را عنوان كرده بودند به امام تسلیم نمودند. اطرافیان امام در آن نامه ‌ها به معاویه اطمینان داده بودند كه هر گاه بخواهند امام مجتبی علیه ‏السلام را به وی تسلیم خواهند نمود.

معاویه سعی نمود راه تطمیع و نیز ایجاد رعب و وحشت را در بین مردم و ارتش امام پیش گیرد. معاویه توانست با این روش مكارانه تعداد بسیار زیادی از سپاهیان امام و فرماندهان را به طرف خود جلب نماید. این خیانتهای پی در پی و شایعه‌پراکنی های مسموم معاویه در میان مردم و ارتش اسلام، سرانجام تاثیر خود را بر باقیمانده سپاه امام گذاشت و تمامی خائنین و طمعكاران عراق را به دور معاویه جمع نمود

به جهت همین موضعگیری ها، امام ‌خواست برای آخرین بار پایگاه مردمی و میزان یاری و علاقه‌ آنها به خود را بسنجد و دریابد كه آیا آنها قدرت و آمادگی ادامه جهاد را دارند یا نه. امام در بین فرماندهان و سربازان ایستادند و جملاتی بیان فرمودند تا با آنها اتمام حجت نماید:
« معاویه ما را به امری فراخوانده كه خیر ما و شما در آن نیست پس شما اكنون چه می ‌كنید؟»
آنها یكپارچه فریاد زدند: صلح، صلح. همین كه امام این فریاد همگانی را شنید كاملا دریافت كه بقای جوّ سیاسی به رهبری ایشان دیگر امكان‌ پذیر نیست و یقین كامل پیدا كرد كه دیگر سپاه را نمی ‌شود امر به نبرد با معاویه نمود چرا كه اینك مردم و ارتشی در برابر امام قرار گرفته كه شك و تردید به اهداف عالیه‌ امام و تمایل فراوان به دشمن و سازش با وی تمامی وجودش را فراگرفته است.

[h=2]تنها راه ممکن[/h] پس از این جریانات بود كه امام مجتبی علیه ‏السلام دریافت كه عقب نشینی سیاسی ایشان اكنون در حكم یك ضرورت اسلامی و ضامن حفظ آینده‌ اسلام است. ضروری بود كه امام با معاویه مصالحه كند و به طور ظاهری خود را از صحنه سیاست و حكومت خارج سازد تا افكار شوم و جاهلانه معاویه برای مردم كاملا آشكار شود و مسلمانان ساده لوح با تمام وجود، حقیقت معاویه را لمس كنند و دریابند كه هدف و برنامه ‌ای كه پدر بزرگوارش امام علی علیه ‏السلام برای تحقق آن و پیاده كردن آن در جامعه، مجاهدتها نمود چیزی جز حفظ مصالح واقعی اسلام و مسلمانان نبود. كه اگر جامعه به چنین دركی برسد امام می‌تواند آن گاه فضای سیاسی جدیدی را در پرتو حكومتی نوین از سر گیرد حكومتی كه پایه‌ های آن بر دوش مردمی آگاه و یاور و امام خود خواهد بود. اما دریغا که جامعه در خوابی عمیق فرو رفته بود.

[h=1]آورده اند که ...[/h]


[/HR] توانمندیها و دانش بیكران خاندان وحی صلوات الله علیهم اجمعین كه در معجزات آن بزرگواران به ظهور رسیده چراغ راه و باعث هدایت شده و می شود. چرا كه خداوند متعال آنچه را در این مسیر لازم بوده در اختیار آنها گذارده است. آنها حجتهای الهی هستند كه در قیامت خداوند به خاطر بودنشان در بین مردم از بندگان خود سوال می كند.
[/HR]
[h=2]شفاعت کودک[/h] محمد بن اسحاق روایت می كند: ابوسفیان جهت تجدید پیمان با پیامبر، به مدینه آمد و حضرت او را نپذیرفت. سپس پیش امام علی علیه ‌السلام آمد و گفت: آیا ممكن است پسر عمویت برای من امان بدهد؟
امام علی علیه‌السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیمی گرفته كه هرگز برگشتی در آن نیست امام حسن علیه ‌السلام در آن موقع، چهارده ماه بیشتر نداشت. به زبان فصیح گفت:
«ای پسر صخر! شهادتین (لا اله الا الله، محمد رسول الله) را بگو تا اینكه من تو را نزد جدم رسول خدا شفاعت كنم».
ابوسفیان متحیر شد. آنگاه حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «حمد خدای را كه در ذریه‌ محمد، نظیر یحیی بن زكریا، قرار داده است».(مناقب آل ابی‌طالب: 3/173؛ بحارالانوار: :43/326)

[h=2]سخنی از اسرار علوم[/h] روایت شده كه امام حسن علیه‌السلام و برادرانش و عبدالله بن عباس، بر سر سفره‌ای نشسته بودند كه ناگهان ملخی بر سفره آنها افتاد. عبدالله از امام حسن علیه‌السلام پرسید: بر بال این ملخ چه نوشته شده است؟
حضرت فرمود: نوشته شده است: «من خدایی هستم كه بجز من خدایی نیست. چه بسا ملخها را برای قوم گرسنه‌ای به عنوان رحمت می‌فرستم تا از آنها استفاده كنند. و چه بسا برای قومی موجب بلا هستند و محصولات آنها را می‌خورند».
عبدالله ایستاد و سر حضرت را بوسید و گفت: این سخن از اسرار علوم است.(بحارالانوار: :43/337)

آنچه تا قیامت واقع خواهد شد خداوند متعال به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به امیرالمومنین علیه ‏السلام خبر داده است و آن بزرگوار همه‏ آن اخبار را به من داده است و هر یك از ما به بعد از خود خبر می دهیم تا به قائم آل محمد(عج)

همچنین ابن‏عباس می گوید: روزی در خدمت امام حسن علیه‏ السلام نشسته بودیم، دیدم ماده گاوی را برای ذبح كردن می برند. در این هنگام امام حسن علیه ‏السلام فرمود:
این گاو به گوساله‏ ماده‏ای كه میان پیشانی و سر دمش سفیدی وجود دارد، حامله است.
ما با قصاب روانه شدیم تا آن كه آن گاو را كشت و گوساله ‏ای را از شكمش بیرون آورد، مشاهده كردیم كه گوساله دقیقا همانطوری است كه امام حسن علیه ‏السلام فرموده بود.
به خدمت آن حضرت آمدیم و عرض كردیم: حق تعالی می فرمایند: «و یعلم ما فی الارحام؛ (لقمان: 34) خدا می داند آنچه در رحم‏ها است». حال شما چگونه دانستید؟
امام حسن علیه‏ السلام فرمود:
« انا نعلم المكنون المحزون المكتوم الذی لم یطلع علیه ملك مقرب، و لا بنی مرسل، غیر محمد و ذریته علیهم‏السلام؛
ما (اهل‏بیت) به آنچه تكوین، و آفرینش، ذخیره و پوشیده شده آگاهی و علم داریم، آن دانشی كه فرشته مقرب و پیامبر مرسل از آن اطلاع ندارند مگر پیامبر اكرم و خاندان او علیهم‏السلام .(مدینة المعاجز: 2/14 ؛ نوادرالمعجزات: 129 ؛ صحیفة الابرار: 2/159 به نقل از بحارالانوار: 43 / 328)

[h=2]قسم دروغ[/h] در زمان امام مجتبی علیه السلام مردی به دروغ مدعی شد كه: «من هزار درهم از حسن بن علی علیه السلام می خواهم».
حضرت با آن مرد برای محاكمه به نزد شریح قاضی رفتند، شریح رو به امام حسن علیه السلام كرده و گفت: شما قسم می خورید كه بدهكار نیستید؟
حضرت فرمودند: «اگر این مرد قسم بخورد، من پول را به او می دهم.»
شریح رو به آن مرد كرده، گفت: بگو: «بالله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة ؛ سوگند بدان خدایی كه معبودی جز او نیست دانای غیب و شهود

حضرت مجتبی علیه السلام به آن مرد فرمود:
«نه، نمی خواهم این گونه قسم بخوری، زیرا در آن خداوند را با وحدانیت و عظمت یاد می كنی و خداوند حیا می كند كه بنده‏اش را در این فرض گرفتار كند، پس بگو: « بالله ان لك علی هذا؛ و خذ الالف ؛ به خدا قسم من این مبلغ را از تو طلبكارم و دنبال آن هزار درهم را بگیر
مرد همان گونه قسم خورد و پول را گرفت ولی به محض آن كه از جا برخاست به صورت بر زمین افتاد و مُرد.
(مناقب ابن شهرآشوب: 4/7 ؛ بحارالانوار: :43/327)

[h=2]خبر از پنهان[/h] روزی دو نفر نزد امام حسن علیه‏السلام آمدند. حضرت به یكی از آن‏ها فرمود: تو دیشب در خانه ‏ات فلان غذا را تناول كردی و به خانواده ‏ات این سخنان را گفتی. سپس روی مبارك به آن مرد دیگر كرد و فرمود: تو به پسر بزرگت چنین و چنان گفتی. آن دو نفر گفتند: عجیب است كه آن چه از نظر دیگران پنهان است شما می دانید و از آنها خبر دارید.
حضرت فرمود: بلی آنچه تا قیامت واقع خواهد شد خداوند متعال به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به امیرالمومنین علیه ‏السلام خبر داده است و آن بزرگوار همه‏ آن اخبار را به من داده است و هر یك از ما به بعد از خود خبر می دهیم تا به قائم آل محمد(عج). (مصابیح القلوب)

[h=2]معجزه ای همچون پدر[/h] مرحوم شیخ مفید به نقل از امام محمّد باقر علیه السلام حكایت می نماید: روزى عدّه اى از مردم حضور امام حسن مجتبى علیه السلام آمده و به حضرت گفتند: یاابن رسول اللّه ! شما نیز همچون پدرت امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام معجزه اى - كه بسیار مهمّ باشد - برایمان آشكار ساز.
امام مجتبى علیه السلام فرمود: آیا پس از دیدن معجزه به امامت من مطمئن خواهید شد؟ و آیا ایمان خواهید آورد؟
گفتند: بلى ، اعتقاد و ایمان مى آوریم ؛ و دیگر هیچ شكّ و شبه اى وجود نخواهد داشت .
حضرت فرمود: آیا پدرم را مى شناسید؟ همگى گفتند: بلى .

ما (اهل‏بیت) به آنچه تكوین، و آفرینش، ذخیره و پوشیده شده آگاهی و علم داریم، آن دانشی كه فرشته مقرب و پیامبر مرسل از آن اطلاع ندارند مگر پیامبر اكرم و خاندان او علیهم‏السلام

در این هنگام، حضرت پرده اى را كه آویزان بود كنار زد؛ پس ناگهان تمام افراد مشاهده كردند كه امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام نشسته بود.
سپس امام حسن مجتبى علیه السلام خطاب به جمعیّت كرد و فرمود: آیا او را مى شناسید؟
گفتند: بلى، این مولاى ما امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام است ؛ و ما ایمان آوردیم و شهادت مى دهیم كه تو ولىّ و حجّت بر حقّ خداوند هستى؛ و امام و جانشین پدرت خواهى بود.
و پس از آن اظهار داشتند:ما شاهد و گواه هستیم كه جنابعالى، پدرت امیرالمۆ منین علىّ علیه السلام را پس از مرگش به ما نشان دادى، همان طورى كه آن حضرت، رسول اللّه صلى الله علیه و آله را پس از رحلتش در مسجد قُبا به ابوبكر و عمر نمایاند.
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: واى بر حال شما! مگر این آیه شریفه قرآن را نخوانده ونشنیده اید كه خداوند متعال مى فرماید:
« وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّه أمْواتا بَلْ أحْیاءُ وَلكِنْ لا تَشْعُرُون ؛ (بقره: 154) آن هائى را كه در راه خدا به شهادت رسیدند، مپندارید كه مرده اند؛ بلكه آنان زنده و جاوید مى باشند ولى شما درك نمى كنید».
البتّه این حالت مختصّ كشته شدگان فى سبیل اللّه است، كه در همه جا حاضر و ناظر خواهند بود.
سپس در پایان افزود: شماها درباره ما اهل بیت رسالت و نبوّت چه تصوّراتى دارید و چه مى اندیشید؟
گفتند: یاابن رسول اللّه! ما به تو ایمان آوردیم و مطمئن شدیم كه تو امام و خلیفه بر حقّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله هستى. (بحارالانوار: :43/328 ؛ الخرایج و الجرایح : 2/810 )

[h=1]میوه شیرین درخت رسالت[/h]


[/HR] نام مبارك پیشوای دوم معصوم، «حسن» و كنیه اش ابومحمد و القاب شریفش: سید، سبط، امین، حجت، برّ، نقی، زكی، زاهد و مجتبی است. پدر بزرگوار ایشان، امام علی بن ابی طالب علیه‌ السلام و مادر مكرمه ‌اش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام می ‌باشد.
[/HR] آن حضرت در شب سه ‌شنبه پانزدهم ماه مبارك رمضان، در سال دوم و یا سوم هجرت به دنیا آمد و در سال چهل هجری بعد از شهادت پدر مظلومش، در سن 38 سالگی به مقام والای امامت منصوب شد و در سال پنجاه هجری به دستور معاویه‌ پلید به وسیله همسر جفاكارش، «جعده» مسموم گشت و در روز 28 ماه صفر، در سن 47 یا 48 سالگی شهید و در بقیع دفن شد. مدت امامت آن حضرت، 10 سال بود و در عدد فرزندانش اختلاف است؛ بعضی هشت پسر و هفت دختر و برخی پانزده پسر و هشت دختر و عده ‌ای پانزده پسر و شش دختر برای آن حضرت نوشته ‌اند.
در نوشتار حاضر مروری هرچند اجمالی بر مناقب و فضائل آن امام همام خواهیم داشت.

[h=2]درخت بهشتی[/h] شیخ صدوق(ره) در كتاب «معانی الاخبار» از امام صادق علیه ‌السلام و آن حضرت از پدر بزرگوارش روایت كرده است كه: جبرییل نام مبارك امام حسن مجتبی علیه ‌السلام را در حالیكه میان پارچه ‌ای ابریشمی از پارچه‌ های بهشتی بود به رسول خدا صلی الله علیه و آله هدیه كرد، و نام حسین برگرفته از نام حسن است.(1)
و از روایت عروه‌ بارقی از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله ظاهر می ‌شود كه حسن و حسین اسم دو درخت در بهشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج از میوه‌ آن دو درخت خورده ‌اند.
و حكایت شده است كه خداوند تبارك و تعالی این دو اسم را از مردم پنهان كرد تا آنكه دو فرزند فاطمه علیهاالسلام به آن نامگذاری شوند.(2)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله غیر از فاطمه سلام الله علیها، دختران دیگر، و غیر از امام على علیه ‌السلام نیز عموزاده ها و خویشاوندان بسیارى داشت، پس چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان علیهم ‌السلام آنها شد؟ براى اینكه این چهار تن نماینده صفات، روحیات، اخلاق و كمالات او بودند

[h=2]حافظ کوچک وحی[/h] روایت شده است كه امام مجتبی علیه ‌السلام در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر می‌گشت در حالی كه هفت سال بیشتر از سن شریف او نگذشته بود، وحی الهی را از لب‌های مبارك پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله می ‌شنید و آن را حفظ می ‌كرد، و وقتی به خانه بر می ‌گشت آنچه را حفظ كرده بود برای مادرش صدیقه‌ كبری علیهاالسلام بازگو می ‌كرد. و هر گاه امام علی علیه‌ السلام نزد حضرت زهرا علیهاالسلام می ‌آمد كلمات تازه ‌ای از قرآن و وحی را از او می ‌شنید، از آن حضرت سئوال می ‌فرمود كه:
اینها را از كجا نقل می ‌كنی؟
عرض می ‌كرد: از فرزندت حسن.
روزی امام علی علیه ‌السلام در خانه پنهان گشت تا اینكه امام حسن علیه ‌السلام وارد خانه شد، و می ‌خواست كلمات نورانی وحی الهی را كه شنیده بود بازگو كند ولی نتوانست مثل گذشته صحبت كند، بلكه به لرزه افتاد و كلماتش در هم شد.
مادرش حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب كرد، امام حسن علیه ‌السلام عرض كرد:
«لا تعجبی یا اماه، فان كبیرا یسمعنی و استماعه قد اوقفنی؛
ای مادر! تعجب نكن، گویا امروز شخص بزرگی به گفتار من گوش می ‌دهد و شنیدن او مرا از تكلم بازداشته است».
آنگاه امام علی علیه ‌السلام از محل خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسید.
و در روایت دیگری نقل شده است كه فرمود:
«یا اماه قلّ بیانی و كلّ لسانی، لعلّ سیدا یرعانی؛
ای مادر! بیانم نارسا و زبانم ناتوان گردیده است گویا آقای بزرگواری مراقب من است».(3)
[h=2]
بر دوش عرش[/h] از ابن ‌عباس نقل شده است كه گفت: رسول صلی الله علیه و آله تشریف می ‌آورد و حسن را بر گردن گرفته بود، مردی به آن حضرت رسید و گفت: چه مركب خوبی سوار شده ‌ای ای پسر؟ رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: و چه سوار خوبی است او.(4)
همچنین عبدالله بن عبدالرحمن بن زبیر گفت شبیه ‌ترین اهل پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله به او و محبوب‌‌ترینشان در نزد آن حضرت حسن بود. دیدم او آمد و آن حضرت در حال سجده بود، بر گردن مباركش رفت (یا گفت) بر پشت مباركش. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را فرود نیاورد تا خود فرود آمد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله را در حال ركوع دیدم كه هر دو پای مباركش را برای حسن باز كرد تا از بین آن عبور نمود و به جانب دیگر رفت.

[h=2]محبوب قلب رسول[/h] حذیفه بن یمان نقل كرده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم كه دست امام حسن مجتبی علیه ‌السلام را گرفته بود و می ‌فرمود:
« ایها الناس هذا ابن‌ علی فاعرفوه، و الذی نفس محمد بیده انه لفی الجنة، و محبه فی الجنة، و محب محبیه فی الجنة؛
ای مردم! این فرزند علی بن ابی‌طالب است، او را بشناسید، سوگند به آن كسی كه جان محمد در قبضه قدرت او است، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نیز در بهشت خواهند بود.(5)
همچنین در كتاب‌های «جامع ترمذی»، «فضایل احمد»، «شرف المصطفی»، «فضایل سمعانی»، «امالی ابن‌شریح» و «امالی ابانه بن بطه» نقل شده است:
پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله دست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گرفت و فرمود:
« من احبنی و احب هذین و اباهما و امهما كان معی فی درجتی فی الجنة یوم القیامة؛
هر كس مرا و این دو فرزند و پدر و مادر این دو را دوست داشته باشد فردای قیامت در بهشت با من و در درجه من است».(6)
چنانکه اسامه بن زید گفت: پیغمبر افضل صلی الله علیه و آله را دیدم حسن و حسین روی هر دو ران او بودند و فرمود: اینان دو پسر من ‌اند و دو پسر دختر من ‌اند، خدایا من اینان را دوست دارم تو هم دوستشان بدار و دوست بدار كسی را كه این دو را دوست دارد.(7)
و به روایت شیخان (بخاری و مسلم) از ابی‌ هریره نقل شده است که: رسول رحیم صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا من او را دوست دارم و دوست دارم كسی را كه او را دوست دارد. منظور حسن بن علی علیهماالسلام بود. و در روایتی فرمود: خدایا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار، و دوست بدار كسی را كه او را دوست می‌دارد.(8)

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به امام حسن مجتبی علیه ‌السلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است

ابوهریره گفت: هیچ كس نزد من از حسن محبوبتر نبود پس از آن كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود آنچه را كه فرمود.
و نیز در حدیث ابی ‌هریره نزد حافظ سلفی آمده است كه گفت: هیچگاه حسن بن علی را ندیدم مگر این كه اشك از چشمانم فروریخت، و این بدان واسطه بود كه یك روز رسول افضل صلی الله علیه و آله بیرون تشریف آورد. من در مسجد بودم دست مرا گرفت و بر من تكیه كرد تا رسیدیم به بازار بنی‌قینقاع. نگاهی به بازار انداخت و بازگشت تا در مسجد جلوس فرمود. آنگاه فرمود: پسر مرا بخوان. پس حسن بن علی را آوردم. او می دوید تا خود را در آغوش آن حضرت انداخت، رسول اشرف صلی الله علیه و آله دهان او را باز كرد و دهان خود را در دهان او گذاشت و فرمود: خدایا من او را دوست دارم تو هم دوستش بدار و دوست بدار كسی را كه دوستش دارد، تا سه بار.(9)

[h=2]نماد اشرف مخلوقات[/h] وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به امام حسن مجتبی علیه ‌السلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله غیر از فاطمه سلام الله علیها، دختران دیگر، و غیر از امام على علیه ‌السلام نیز عموزاده ها و خویشاوندان بسیارى داشت، پس چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان علیهم ‌السلام آنها شد؟ براى اینكه این چهار تن نماینده صفات، روحیات، اخلاق و كمالات او بودند.

پی نوشت:
1) معانی الاخبار: 55 ح 8، علل الشرایع: 139/1 ح 9، بحارالانوار: 241 / 43 ح 11.
2) بحارالانوار: 314/43 ضمن ح 73، تهذیب الاسماء: 158/1، الاحقاق: 488/10، منتخب طریحی: 351.و ظاهرا مولف این حدیث را از «سفینه البحار: 601/1 » نقل كرده است.
3) مناقب ابن‌شهر اشوب: 8/4، بحارالانوار: 338/43 ذیل ح 11، معالی السبطین: 9.
4) صحیح ترمذی 661:5، ح 3784. المستدرك، للحاكم 186:3. تاریخ الخلفاء: 189.
5) مشارق الانوار: 53.
6) جامع الترمذی: 641/5 ح 3733، مسند احمد: 77/1، شرف المصطفی: 267 باب 27 (طبع فارسی)، العمدة: 395، میزان الاعتدال: 117/3، تهذیب الكمال: 270/2، تهذیب التهذیب: 297/2، الاحقاق: 175/9.
7) صحیح ترمذی 656:5، ح 3769.اسدالغابة 11:2. الاصابة 328:1. تاریخ الخلفاء: 189. الصواعق المحرقة: 135.
Dirol صحیح بخاری 221:4. صحیح مسلم 192:15. مجمع الزواید 180:9. تاریخ الخلفاء ص 188. ینابیع المودة: 169.
9) الصواعق المحرقة: 138.

[h=1]مناجات با خدا از نگاه امام کریم[/h]
بزرگترین هدف انسانها این است که بتوانند با معبود خود ارتباطی عمیق و صحیح داشته باشند. برای بهتر ارتباط برقرار کردن به خداوند هم مکان دارای اهمیت است و هم زمان مناجات. مکان مانند مساجد؛ اما بهترین زمان برای مناجات با خدا ماه مبارک رمضان است. حال که زمان مناسب از طرف خود خدا مهیا شده باید آداب مناجات با خدا یعنی چگونه مناجات کردن و نیز چه دعا کردن را یاد گرفت. برای دانستن آداب مناجات باید سر سفره اهل بیت علیهم السلام نشست. در این نوشتار لحظاتی در محضر با برکت کریم اهل بیت امام حسن بن علی علیهماالسلام سپری خواهیم کرد.

شرط استجابت دعا
دغدغه اصلی بندگان در هنگام دعا این است که چگونه دعا کنند تا دعایشان مستجاب شود. برای این منظور شرایطی از سوی بزرگان دین گفته شده است که با رعایت و محقق کردن آنها امید استجابت دعا می رود.
از امام حسن مجتبی علیه السلام نیز در این زمینه حدیثی نقل شده است؛ کلینی رحمة الله به سند خود از علی بن اسباط از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: حسن بن علی با عبدالله بن جعفر دیدار کرد و به او فرمود: عبدالله! چگونه مۆمن، مۆمن خواهد بود در حالی که از بهره [و تقدیر الهی] خود، خشمگین است و منزلت خود را کوچک می شمرد، با این که فرمانروای او خداست؟! و من ضامنم برای کسی که در دل او جز رضا [و خوشنودی از تقدیرات الهی] خطور نکند، این که خدا را بخواند و دعایش مستجاب شود.(1)
باید توجه داشت که منظور از رضایت به تقدیرات الهی این نیست که انسان برای تغییر وضعیت موجود در زندگی تلاشی نکند که خداوند در قرآن می فرماید: «و ان لیس للانسان الا ما سعی».(2) بلکه منظور این است که انسان نسبت به آنچه خداوند به او داده و عملا قابل تغییر نیست ناخوشنود نباشد و شکایتی نکند که مثلا چرا من در یک خانواده بهتری نبودم. و یا اینکه اگر تلاش در جهت بهبودی زندگی خود کرد و به نتیجه دلخواه نرسید بداند این دیگر از حیطه قدرت او خارج است و به آنچه بی اختیار او برایش رخ داده راضی باشد. مثلا برای بدست آوردن موقعیت شغلی بهتر یا سود حلال بیشتر تمام تلاشش را کرده است اما نتیجه مطلوب حاصل نشده اینجا نباید ابراز نارضاتی کند که خدا برای من نمی خواهد!

به اعتقاد بزرگان دینی بهترین دعا برای انسان که باید از خداوند طلب کرد دعا برای ختم به خیر شدن انسان است. اینکه انسان با ایمان به خداوند از دنیا برود. در قرآن نیز چنین درخواستی از خداوند مطرح شده است؛ آنجا که می فرماید: « رَبَّنا أَفْرِغْ‏ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ »

ارزش دعای پنهانی
اینکه چگونه با خدا مناجات کنیم و چگونه از خدا حاجات خود را درخواست کنیم در برآورده شدن حاجات مهم است. این ادب حضور در پیشگاه خداوند بزرگ را باید از بهترین بندگان آموخت.
امام حسن صلوات الله علیه راجع به ارزش دعاهای پنهانی و آگاهی خداوند از آن فرمود: «إن الله یعلم القلب التقی و الدعا الخفی... و لقد کان المسلمون یجتهدون فی الدعا...»(3)
خداوند از دل پرهیزگار و دعای پنهان آگاه است... مسلمانان در دعا کردن بسیار تلاش می کردند و بین آنها و پروردگارشان جز صدای نجواگونه ای به گوش نمی رسید، زیرا خدای بزرگ می فرماید: «ادعوا ربکم تضرعا و خفیة؛(4) خدای را از سر زاری و پنهانی بخوانید.» و خداوند زکریا را ستایش کرده به اینکه «فقال اذ نادی ربّه نداء خفیا؛(5) هنگامی که پروردگارش را به صدایی آهسته فرا خواند». و میان دعوت پنهان و دعوت آشکار هفتاد برابر فرق است.(6)
حضرت ارزش دعای نهانی بر دعای علنی را هفتاد برابر می شمارد. این ارزش گذاری می تواند در ثوابی که قرار است در قبال این دعا برای دعا کننده در نظر گرفته شود باشد. و حتی اثر بخشی آن در برآورده شدن حوائج باشد.

از خدا چه طلب کنیم
در ماه مناجات با خدا ماه مبارک رمضان به ویژه در شبهای قدر آنچه مهم بنظر می رسد این است که در این روزها و لحظات که دعاها به اجابت بسیار نزدیک است از خدا چه طلب کنیم؟ بهترین راه برای این منظور نظر کردن به دعاهای معصومین است که ایشان چه خواسته هایی از خدا می خواستند. نمونه هایی از خواسته های امام حسن علیه السلام از خداوند در ذیل تقدیم می گردد:

الف. واگذاری نیازهای مهم دنیایی و آخرتی به خداوند: امام مجتبی علیه السلام در مناجاتی با خدا بعد از اینکه خداوند را تعریف و تمجید می نماید و بر محمد و آلش درود می فرستد و از خداوند طلب آمرزش می کند و تمام قدرت ها را از خدا بر می شمارد و باز بر اهل بیت علیهم السلام صلوات می فرستد، در نهایت عرضه می دارد: «و اکفنا مهمّ الدنیا و الآخرة فی عافیة یا ربّ العالمین».(7)
ای کسی که فراریان رو به سوی او آرند، و وحشت کنندگان با او انس گیرند! بر محمد و آل او درود بفرست، و انس مرا با خود قرار ده! پروردگارم! از گناهانم به سوی تو توبه می کنم، و از بدی هایم از تو آمرزش می خواهم، و هیچ جنبش و نیرویی جز از خدا نیست. و درود خدا بر محمد و آل او باد! و تو ای پروردگار جهانیان! نیازهای دنیا و آخرت ما را، در عافیت کفایت فرما.(8)

منظور از رضایت به تقدیرات الهی این نیست که انسان برای تغییر وضعیت موجود در زندگی تلاشی نکند که خداوند در قرآن می فرماید: « و ان لیس للانسان الا ما سعی». بلکه منظور این است که انسان نسبت به آنچه خداوند به او داده و عملا قابل تغییر نیست ناخوشنود نباشد و شکایتی نکند

ب. درخواست عاقبت به خیری از خدا: به اعتقاد بزرگان دینی بهترین دعا برای انسان که باید از خداوند طلب کرد دعا برای ختم به خیر شدن انسان است. اینکه انسان با ایمان به خداوند از دنیا برود. در قرآن نیز چنین درخواستی از خداوند مطرح شده است؛ آنجا که می فرماید: «رَبَّنا أَفْرِغْ‏ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ ».(9) ساحران وقتی به حضرت موسی ایمان آوردند از خداوند درخواست کردند تا خداوند در حالیکه مسلمانند جان آنها را بگیرد.
امام دوم شیعیان نیز از خداوند چنین درخواستی را می نماید: اللهم اجعل خیر عمری آخره و خیر عملی خوآتمه و خیر ایامی یوم القاک.(10)
امام مجتبی علیه السلام هم از خداوند می خواهد که آخرین لحظات عمر شریفش بهترین ساعات زندگی اش باشد. و اینکه پایان کردارش بهترین قسمت آن باشد و بهترین روز برای ایشان روز دیدار با خداوند در قیامت باشد.

دعا هنگام افطار
امام مجتبی علیه السلام فرمود: هر روزه داری دعای مستجابی در هنگام افطار دارد.
عَنِ الْحَسَنِ‏ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام ‏: أَنَّ لِكُلِّ الصَّائِمِ عِنْدَ فُطُورِهِ دَعْوَةً مُسْتَجَابَةً فَإِذَا كَانَ أَوَّلُ لُقْمَةٍ فَقُلْ بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ [اللَّهُمَ‏] یَا وَاسِعَ‏ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِی فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا عِنْدَ إِفْطَارِهِ غُفِرَ لَه‏.»(11) ‏
از امام حسن علیه السلام روایت شده است که هر کس هنگام افطار در لقمه اول این جمله را بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِی» (12) بخشیده خواهد شد.

پی نوشت:
1) شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسن علیه السلام، مترجم: علی مۆیدی، قم:نشر معروف، چاپ اول، 1382ش، ص 581
2) نجم/39
3) زمخشرى محمود، تفسیرالكشاف، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق، ‏ج 2، ص 110
4) اعراف/55
5) مریم/3
6) محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسن محتبی علیه السلام ، قم: مۆسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمۆمنین، چاپ اول، 1382ش، ص332
7) مهدی العطبی البصری و دیگران، بلاغة الامام الحسن المجتبی علیه السلام ، بیروت: دارالصفوة، چاپ اول، 1424ق، ص 228
Dirol فرهنگ جامع سخنان امام حسن علیه السلام ، ص 583
9) اعراف/126
10) ابن طاووس، على بن موسى، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم: دار الذخائر، چاپ اول، 1411 ق، ص144
11) ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، 2جلد، دار الكتب الإسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1409 ق،ج‏1 ؛ ص116
12) همان.

[h=1]در ساباط چه گذشت؟[/h]


[/HR] «ساباط» یکی از روستاهای اطراف شهر تاریخی مدائن بوده است. مرحوم طریحی نوشته است «و یوم ساباط من ایام الحسن بن علی مشهور[1] ». در این یادداشت کوتاه، مروری داریم بر حوادث تاریخی عزیمت امام حسن علیه السلام به ساباط و اتفاق تلخی که در آنجا رخ داد. امید است که برای علاقه مندان مباحث تاریخ اسلام سودمند باشد.
[/HR] [h=2]
خیرخواه امت[/h] پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام و بیعت مردم عراق با حضرت مجتبی علیه السلام، از آنجا که معاویه به ادامه درگیری با سپاه عراق تمایل داشت و اقدامات ایذایی خود را متوقف نمی کرد، حضرت مجتبی علیه‌السلام هم برای درگیری با سپاه دشمن مردم را به جهاد دعوت نمود. گروهی از آنان که در تعدادشان بحث است (دوازده هزار نفر[2] یا چهل هزار نفر[3] ) به این منظور آماده شوند. امام مجاهدین را به فرماندهی پسر عمویشان عبیدالله بن عباس – برادر ابن عباس معروف که در حدیث و تفسیر مطرح است - به سوی دشمن فرستاد و خود عازم مدائن شد.
اینکه چرا امام به سمت مدائن رفتند محل بحث می باشد. بیشتر منابع در این زمینه سکوت کرده اند. اگر به حدس باشد، احتمال دارد برای تشویق مردم و اعزام نیروی بیشتر به نبرد به آنجا رفته باشند. لکن دینوری در «اخبار الطوال» گزارش می دهد که معاویه سپاهی را به فرماندهی عبدالله بن عامر به انبار فرستاده بود تا از آنجا به سوی مدائن پیشروی کنند. امام که وضع را چنین دید خود عازم مدائن شد[4]. بر این اساس اقدام امام جنبه دفاعی داشته است.
در هر حال حضرت در منطقه ساباط – برخی منابع خود مدائن را ذکر می کنند ولی احتمالا چون ساباط نزدیک شهر مدائن است اینگونه تعبیر شده – توقفی داشتند و یک شب ماند (و بات هناک[5]) صبح روز بعد حضرت خطبه ای کوتاه برای مردم خواندند که از متن آن بوی صلح و آتش بس به مشام می رسید. متن خطبه به نقل از ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356) چنین است:
«الحمد لله كلما حمده حامد و أشهد أن لا اله الا الله كلما شهد له شاهد و أشهد أن محمدا رسول الله أرسله بالحق و ائتمنه علی الوحی صلی الله علیه و آله، أما بعد فوالله انی لأرجو أن أكون قد أصبحت بحمد الله و منه و أنا أنصح خلقه لخلقه و ما أصبحت محتملا علی مسلم ضعینة و لا مریدا له بسوء و لا غائلة ألا و ان ما تكرهون فی الجماعة خیر لكم مما تحبون فی الفرقة، ألا و انی ناظر لكم خیرا من نظركم لأنفسكم فال تخالفوا أمری و لا تردوا علی رأیی غفر الله لی و لكم و أرشدنی و ایاكم لما فیه محبته و رضاه انشاء الله.[6] »
هجوم مذکور پس از مذاکره امام با نمایندگان معاویه – مغیرة بن شعبة و عبدالله بن عامر - بوده است. آنها پس از مذاکره، از خیمه امام خارج می شوند و در میان مردم شایع می کنند که امام صلح با معاویه را پذیرفت. در نتیجه، مردم به خیمه امام هجوم می برند

پس از حمد و صلوات: اما بعد بخدا سوگند که من امیدوارم که بحمد الله روز کرده باشم در حالی که خیرخواه‌ترین مخلوق خدا برای خلق او باشم و روز نکنم در حالی که بر مسلمانی کینه ای در دل داشته باشیم و برای او بدی بخواهم آگاه باشید آنچه را که در اتحاد ناپسند می دانید برای شما بهتر از چیزی است که در تفرقه دوست می دارید. آگاه باشید که من برای شما از خودتان خیرخواه تر هستم بنابراین با فرمان من مخالفت نکنید و نظرم را به من باز مگردانید خدا من و شما را بیامرزد و به آنچه در آن محبت و رضایتش هست ارشاد فرماید.
شیخ مفید هم همین متن را نقل کرده است [7] که احتمالا از ابوالفرج گرفته است.
[h=2]
پاسخ به یک اشکال[/h] قبل از نقل ادامه ماجرا در اینجا لازم است به اشکالی که برخی از پژوهشگران معاصر به نقل پیش گفته وارد کرده اند بپردازم. آنها معتقدند که مطلب گذشته با ظاهر وقایع سازگار نیست و چگونه ممکن است امام که برای جلوگیری از حمله دشمن به مدائن و یا تهیه نیرو به آنجا آمده، بی دلیل و هنوز درگیری آغاز نشده سخنانی بگوید که بوی صلح بدهد؟ [8]
پاسخ ایشان در کلام مرحوم مفید آمده است – گویا ملاحظه نکرده‌اند –جناب مفید قبل از ذکر خطبه بالا علت بیان آن را امتحان مردم دانسته و گفته امام برای اینکه مردم را بیازماید که تا چه حد مطیع فرامین ایشان هستند، مطلب را به صورت مذکور بیان نموده است.
توجیه دیگر اینکه که ممکن است بیان شود اینکه شاید حضرت به عدم امکان رویارویی با لشکریان شام پی برده باشد چرا که قبل از عزیمت به مدائن و در هنگامی که در کوفه مردم را دعوت به جهاد کرده بود، عدم آمادگی مردم کاملا مشهود بود (فتثاقلوا عنه[9])، لذا چه اشکالی دارد که در اینجا امام شروع به زمینه سازی برای پذیرش واقعیت در میان مردم کرده باشد؟

[h=2]ماجرای تلخ هجوم[/h] پس از خطبه کوتاه امام در میان مردم همهمه و گفتگو آغاز می شود. مردم به این گمان گرایش پیدا می کنند که گویا امام قصد دارد تا با معاویه صلح کند. اینجاست که ماجرای تلخ هجوم به خیمه امام پیش می آید. با این تفاوت که سه نقل در مورد زمان رخ دادن آن وجود دارد:
نقل اول: ابوالفرج و شیخ مفید نوشته اند که مردم پس از اینکه حدس زدند امام قصد صلح دارد به خیمه ایشان هجوم برده و اسباب و وسایل حضرت را غارت می کنند. تا جایی که حتی جانماز حضرت را از زیر پای ایشان می کشند (فانتهبوه حتی اخذوا مصلاه من تحته) و مردی با ایشان درگیری فیزیکی پیدا می کند.[10]

مردم پس از اینکه حدس زدند امام قصد صلح دارد به خیمه ایشان هجوم برده و اسباب و وسایل حضرت را غارت می کنند. تا جایی که حتی جانماز حضرت را از زیر پای ایشان می کشند (فانتهبوه حتی اخذوا مصلاه من تحته) و مردی با ایشان درگیری فیزیکی پیدا می کند

نقل دوم: ابن اثیر و ابن جوزی آورده اند که علت هجوم مردم به خیمه امام، پخش شدن شایعه کشته شدن قیس بن سعد - جلودار لشکر امام در نبرد با شام - بوده است. مردم به محض شنیدن خبر مذکور به خیمه ایشان حمله می کنند.[11]
نقل سوم: یعقوبی گزارش می دهد که هجوم مذکور پس از مذاکره امام با نمایندگان معاویه – مغیرة بن شعبة و عبدالله بن عامر - بوده است. آنها پس از مذاکره، از خیمه امام خارج می‌شوند و در میان مردم شایع می کنند که امام صلح با معاویه را پذیرفت. در نتیجه، مردم به خیمه امام هجوم می برند.[12]
هر کدام که باشد، ماجرای غارت خیمه نشان می دهد که مردم آماده پذیرش صلح نبودند و گرایشات افراطی و خوارج گونه در میان آنها زیاد بوده است. خوارج هر کسی که را به نظر آنها مرتکب گناه کبیره- همانند صلح با دشمن- شود کافر می دانستند[13]!
ادامه جریان تلخ تر است. یاران امام ایشان را تحت الحفظ از مردم دور می کنند و به مکان دیگری منتقل می کنند. اما مردی با نام جراح بن سنان از بنی اسد که گویا منتظر فرصت بوده به ایشان حمله کرده و با خنجر پای ایشان را می شکافد - در نقل ابن جوزی، زخمی شدن امام در ادامه غارت خیمه ذکر شده[14]- امام هم گردن او را محکم می‌گیرد و هر دو روی زمین می افتند. یاران حضرت مهاجم را می کشند و حضرت را روی تخت گذاشته به شهر مدائن منتقل می کنند. والی شهر سعد بن مسعود ثقفی- عموی مختار- بود که از طرف امیرالمۆمنین علیه‌السلام منصوب گشته بود. امام تا مدتی جهت مداوا نزد والی خود می ماند.[15]
جریانات تلخ مذکور به خوبی از وضعیت وخیم عراق در آن دوره حکایت می کند. چه بهتر که این اتفاقات ناگوار پیش از جنگ رخ داد، چرا که معلوم نبود آن جماعت در صورت وقوع جنگ چه بلایی بر سر امام میاورد!

پی نوشت:
[1] - مجمع البحرین : 4.
[2] - مقاتل الطالبین: 71.
[3] - الفتوح 4/153.
[4] - اخبار الطوال : 216.
[5] – الارشاد : 2/11.
[6] - مقاتل الطالبین: 71.
[7] – الارشاد: 2/11
[8] - رسول جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه: 143.
[9] – الارشاد: 2/10.
[10] -مقاتل الطالبین: 72.
[11] – الکامل: 3/271 ؛ تذکرة الخواص: 257.
[12] - تاریخ یعقوبی: 2/215.
[13] - ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی: 5/457.
[14] - تذکرة الخواص: 257.
[15] - مقاتل الطالبین: 72.

...

نیمه ماه است؛ ماهی که درهای رحمت بر روی جهانیان گشوده شده است خدایا!
به «کریم اهل بیت» سوگند، سایه کرامت خویش را از ما دریغ مدار!
طاعات و عبادات قبول عیدتون مبارک


[h=1]مردی با سیمای انبیا و شكوه پادشاهان[/h]
حضرت امام حسن مجتبی علیه ‌السلام، اولین فرزند امام علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا علیهماالسلام، در نیمه‌ ماه رمضان سال دوم یا سوم هجری در شهر مدینه به دنیا آمد. جلال الدین سیوطی در كتاب «تاریخ الخلفاء» می‌نویسد: «امام حسن در سال سوم هجرت به دنیا آمد و شبیه ‌ترین شخص به پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله بود، در روز هفتم تولدش، پیامبر صلی الله علیه و آله گوسفندی را برای او عقیقه كرد و موی سرش را تراشید و هم وزن آن را نقره صدقه داد. او یكی از پنج نفر اهل كساء است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «پروردگارا! من او را دوست می ‌دارم پس او را دوست داشته باش.» (1)
[h=2][/h][h=2]سیره و سیمای نبوی[/h] امام حسن علیه ‌السلام از لحاظ جسمانی و رویه و مجد و بزرگواری شبیه ‏ترین مردم به رسول الله صلی الله علیه و آله بود. غزالی در «احیا علوم ‏الدین» و مكی در «قوت القلوب» آورده ‏اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه ‌السلام گفت: تو از جهت منظر و اخلاق شبیه به من هستی.
امام حسن علیه ‌السلام رخساره ‏ای سفید آمیخته به اندكی سرخی داشت، در چشمانش سیاهی درخشنده ‏ای برق می زد، و توده ‏های موی سرش انباشته و پیچیده بود. استخوانها و عضلاتی درشت و ستبر داشت، و فاصله‏ شانه و بازوانش زیاد بود. مویی در هم پیچیده و محاسنی انبوه و كوتاه داشت و گردنش به مانند ابریقی نقره‌‏ای می‌درخشید. میانی باریك، قدی میانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه داشت. سیمایی نمكین داشت و چهره‌‏اش در شمار زیباترین چهره‌‏ها بود. واصل بن عطا در وصف جمال دلربای آن امام همام، می‌گوید: كان الحسن بن علی علیه‌السلام علیه سیما الانبیا و بها الملوك؛در امام حسن علیه‌السلام سیمای انبیا و شكوه و جلوه پادشاهان جمع بود.(2)
[h=2]سفره دار کرَم[/h] امام مجتبی علیه ‌السلام شخصیتی آرام، باوقار و متین بود. در حدیثی آمده است كه: «ان الحسن علیه السلام كان من اوسع الناس صدرا و اسجحهم خلقا؛ امام مجتبی علیه السلام سعه صدرش از همه بیشتر و از نظر اخلاق معتدلترین مردم بود». (3)
بسیاری از دانشمندان به این معنی اشاره كرده ‏اند كه در بخشش و كرم و سعه صدر هیچ كس به پایه امام حسن علیه ‌السلام نمی رسید. مداینی می گوید: امام حسن علیه ‌السلام بزرگترین فرزند علی علیه ‌السلام و شخصی كریم و بزرگوار و در سخاوت و حلم و بردباری بی‏نظیر بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دوست می داشت.

پیشوای دوم، راستگوترین مردم و در نطق و بیان از همه والاتر بود. امام سجاد علیه‌ السلام فرمود: « ان الحسن بن علی علیه السلام كان اصدق الناس لهجه و افصحهم منطقا ؛ امام حسن علیه السلام از جهت زبان صادقترین مردم و از نظر گفتار فصیحترین آنان بود»

قیروانی نیز نقل می كند كه: امام حسن علیه السلام بخشنده و با كرامت بود و هیچ سایلی را رد نمی كرد و امیدواری را ناامید نمی‌گردانید... . (4)
سبط اکبرِ پیامبر رحمت به فقیران و بینوایان رسیدگی می ‌نمود و معمولا بیش از حد درخواست آنها به آنان كمك می ‌كرد تا زندگی‌شان تامین گردد، زیرا روا نمی‌دید كه سائلی بیش از یك بار از او چیزی بخواهد كه موجب شرمساری ‌اش شود. در حدیثی آمده: هرگز دیده نشد كه كسی به امام نامه ای در مورد حاجتی بدهد مگر اینكه حضرت جواب می داد: حاجتت برآورده است: گفته شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله كاش در نامه اش می نگریستی و به اندازه حاجتش می دادی. حضرت فرمود: می ترسم خدا از من درباره مدت زمانی كه او رو برویم خوار ایستاده تا نامه اش را بخوانم سوال كند.(5)
او در طول عمرش دو بار تمام ثروت و دارایی خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف كرد، نیمی از آن را برای خود و نیم دیگر آن را در راه خدا بخشش نمود.(6)
همانطور که امام صادق علیه السلام فرمود:
إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ قَاسَمَ رَبَّهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى نَعْلًا وَ نَعْلًا وَ ثَوْباً وَ ثَوْباً وَ دِینَاراً وَ دِینَارا ؛امام حسن علیه السلام تمام اموالش را حتی كفش و لباس و دینارهایش را سه بار با خدا تقسیم كرد. (7)
[h=2]
همواره در نزد خدا[/h] امام حسن بن علی علیهماالسلام در عبادت و زهد و تقوی و فضیلت چنان بود كه در زمان خود هیچ كس به پایه‏ی وی نمی رسید. شیخ صدوق در كتاب امالی به سند خود از امام صادق علیه السلام و او از پدر خود و او نیز از جد خود آورده به این مطلب اشاره کرده است. در این رابطه امام زین العابدین علیه السلام فرمود: « ان الحسن بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام كان اعبد الناس فی زمانه ازهدهم و افضلهم ؛ امام حسن علیه السلام عابدترین و زاهدترین و برترین مردم زمان خود بود. (8)
وقتی مرگ را به یاد می آورد می گریست و هرگاه به یاد قبر می افتاد می گریست. (9) همانگونه که. امام چهارم می فرماید: امام مجتبی علیه السلام وقتی برانگیخته شدن و حشر و نشر قیامت و گذشتن از پل صراط را به یاد می آورد گریه می كرد. (10)
نقل شده است همین كه امام حسن علیه السلام قصد سفر حج می كرد پیاده به راه می افتاد و گاهی پای خود را نیز برهنه می ساخت. و می فرمود:
«انی لاستحیی من ربی ان القاه و لم امش الی بیته ؛ من از خدایم (حیا میكنم) كه او را ملاقات كنم در حالی كه پیاده به زیارت خانه اش نرفته باشم». (11)
چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسن علیه السلام بیست و پنج بار پیاده به حج رفت. (12)
همچنین محمد بن اسحاق می گوید:
حسن بن علی را در راه مكه ملاقات كردم كه از مركب خود فرود آمد و پیاده به راه افتاد. همه‏ كسانی كه در كاروان بودند به وی اقتدا كردند و پیاده به راه افتادند. حتی سعد بن ابی وقاص نیز پیاده شد و در كنار آن حضرت به راه افتاد.
امام مجتبی علیه السلام هرگز به كاری نمی پرداخت مگر اینكه خدای سبحان را یاد می كرد. در این باره امام چهارم می فرماید: امام حسن علیه السلام در هیچ حالی دیده نشد مگر اینكه خدای سبحان را یاد می‌كرد.(13)

امام حسن علیه ‌السلام از لحاظ جسمانی و رویه و مجد و بزرگواری شبیه ‏ترین مردم به رسول الله صلی الله علیه و آله بود. غزالی در «احیا علوم ‏الدین» و مكی در «قوت القلوب» آورده ‏اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه ‌السلام گفت: تو از جهت منظر و اخلاق شبیه به من هستی

[h=2]شیرین‌سخنی راستگو[/h] پیشوای دوم، راستگوترین مردم و در نطق و بیان از همه والاتر بود. امام سجاد علیه‌ السلام فرمود: « ان الحسن بن علی علیه السلام كان اصدق الناس لهجه و افصحهم منطقا ؛ امام حسن علیه السلام از جهت زبان صادقترین مردم و از نظر گفتار فصیحترین آنان بود». (14)
چنانکه عمیر بن اسحاق گوید: كسی نزد من (نیكو گفتارتر) از امام حسن علیه السلام نبود تا آنجا كه هرگاه سخن می گفت: دوست داشتم سخنش به پایان نرسد و سكوت نكند و هرگز كلمه زشتی از او نشنیده‌ام.(15)

[h=2]شیر میدان جهاد[/h] امام مجتبی علیه ‌السلام، فردی شجاع و مبارز بود و در جنگهایی كه در ركاب پدرش امیرالمومنین علیه ‌السلام می‌جنگید معمولا در خط مقدم حركت می‌كرد. او در جنگ جمل و صفین از مبارزان پر تلاش لشكر آن حضرت بود. آن حضرت دلیری بود که دلاوریش را از جد ارجمندش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله سرور فرزندان آدم و پدر بزرگوارش علی مرتضی سرور اوصیا و عموی گرامی اش جعفر طیار و عموی دلاور پدر خود حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا و سیدالشهدا به ارث برده بود.

شرف تورث كابرا عن كابر كالرمح انبوبا علی انبوب‏
پی نوشت:
1) تاریخ الخلفاء ص 210.
2) مناقب ج 4 ص 9.
3) اعیان الشیعه ج 1 ص 563.
4) مسند امام مجتبی ص 134 ح 18.
5) نظم درر السمطین ص 196.
6) تاریخ الخلفاء ص 190.
7) وسایل الشیعه ج 9 ص 480.
Dirol امالی صدوق ص 150 ، بحارالانوار ج 43 ص 331 .
9) امالی صدوق ص 150 ، بحار الانوار ج 43 ص 331.
10) امالی صدوق ص 150.
11) بحارالانوار ج 43 ص 339 .
12) مناقب ج 4 ص 14 ، بحارالانوار ج 43 ص 339.
13) امالی صدوق ص 150.
14) بحارالانوار ج 43 ص 331 ، عوالم ج 16 ص 132.
15) نظم درر السمطین ص 201.

امام حسن مجتبی:doa(6): شب سه شنبه پانزدهم رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه متولد شد.رسول الله:doa(1): به خانه امیرالمومنین علی:doa(6): آمد تا ولادت سبط اکبر را به حضرت علی و فاطمه علیهما السلام تبریک گوید.قبل از ورود پیامبر:doa(1): حضرت زهرا:doa(8): به حضرت علی:doa(6): گفت که نامی برای فرزندمان انتخاب کن ، فرمود : من در نامگذاری از رسول الله:doa(1): سبقت نمی گیرم . وقتی پیامبر بر آنها وارد شد و تولد آن بزرگوار را تبریک و تهنیت گفت ، حضرت امیر:doa(6): از رسول الله:doa(1): خواست که نامی برای او انتخاب کند ، پیامبر:doa(1): نیز فرمود : من در نامگذاری این مولود از خدا سبقت نمی گیرم.در این هنگام جبرئیل به محضر رسول خدا:doa(1): شرفیاب شد و عرض کرد که خداوند تبارک و تعالی ضمن سلام و تبریک نام این مولود را حسن نهاد.
بحارالانوار جلد 43 صفحه 238

*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

حضرت امام حسن مجتبی:doa(6): : تعجّب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقل نمی نمایند ؛ شکم را از طعام مضرّ حفظ می کنند ولی باک ندارند که افکار پلیدی در روان آنها وارد شود !
سفینة البحار جلد 2 صفحه 84

ولادت باسعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی:doa(6): مبارک



کل شعرم را در این "مصرع" تلاوت میکنم

"کربلا" هرکس نرفته از "حَسَن" خواهش کند...!!!

اخلاق خوب و شایسته

امام حسن (ع) فرمود:
إِنَّ أحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلقُ الْحَسَنُ.
نیكوترین نیکی، اخلاق نیک است.

بسم الله الرحمن الرحیم

حسن رحیم‌پور‌ ازغدی در این سخنرانی با موضوع سبک زندگی دینی از منظر امام حسن مجتبی(علیه السلام) به بیان روایاتی از آن حضرت، من باب سبک زندگی دینی و "حقوق متقابل انسان بر انسان در جامعه دینی" می پردازد.

کلید واژه ها : مکارم اخلاق ده گانه , حقوق خانواده و اجتماع و حقوق متقابل مومنین , آثار صدق و کذب در قول و در فعل فردی - خانوادگی - اجتماعی و سیاسی ,

سلام ای آسمان پیمای هستی !
سلام ای پیشوای حق پرستی !
سلام ای جلوه ی سبز وکرامت !
سلام ای ناز مند پر صلابت !
سلام ای زاده ی زهرا ی عصمت
سلام ای ........

( بقیه اش شما تکمیل نماید )

صادق;699859 نوشت:
سلام ای آسمان پیمای هستی !
سلام ای پیشوای حق پرستی !
سلام ای جلوه ی سبز وکرامت !
سلام ای ناز مند پر صلابت !
سلام ای زاده ی زهرا ی عصمت

سلام ای مهربان بی نهایت

صادق;699859 نوشت:
سلام ای آسمان پیمای هستی !
سلام ای پیشوای حق پرستی !
سلام ای جلوه ی سبز وکرامت !
سلام ای ناز مند پر صلابت !
سلام ای زاده ی زهرا ی عصمت
سلام ای ........

عبیر و مشک و یاس ناب عترت

سلام ای نور اول سبط اکبر
سلام ای جان و جانان پیمبر

سلام ای اولین فرزند حیدر
که یادش در دلم باشد مکرر

[h=1]از سرور جوانان بهشت تا طاووس بهشتی[/h]
بعضی سنت ها با آمدن شما آغاز گردید؛ از اول زندگیتان کریم بودید؛ روز اولی که به این دنیا پا گذاشتید، از برکت وجودتان مستمندان گوشت عقیقه خوردند و صدقه ی موهای زیبایتان را خرج کردند.(1)
هدیه ی خدا به حبیبش! هفت سال اول زندگی و سروری ‌های کودکیتان چه زیبا بود.(2) هر چه می خواستید همان می-‌ شد؛ بازی با پدربزرگ حتی سر نماز؛ آن روز را یادتان هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر شما، خطبه را قطع کردند! زیرا شما وارد مجلس شده بودید! روی شانه‌ های او خوش گذشت وقتی با افتخار سر حبیب الله را به آغوش گرفته بودید!
آن روزهای خوش کنار مادر و پدر چه زود تمام شد!
سبط اکبرِ علی علیه السلام! حسنِ کوچک(حسین) به شما نگاه می ‌کرد و الگو می ‌گرفت؛ چه وظیفه ی سنگینی بود پسر بزرگ خانواده بودن و تمام چشم‌ ها به او خیره شدن!
باید خیلی زود بزرگ می‌ شدید چرا که خواهرها و برادرتان تکیه گاه می‌ خواستند و شما با شانه های شریفتان محل مناسبی بودید برای سرهایشان.
شیطان‌ های زمان، از ولایت شما سرباز زدند و خود را عابد دانستند و امامی را که مصالحه کند را امام ندانستند؛ اما مگر به حقیقت رسیده بودند که کدام (صلح یا جنگ) بهتر است؟ پس چرا جلوی شما قد علم کردند؟! آیا شما را امام شجاعی نمی‌ دانستند؟! مگر شجاعت و رشادت ‌های شما را در جنگ جمل و صفین فراموش کرده بودند؟! (3)
برگزیده ‌ی خدا! یادتان هست در جواب ملامت آنان سوگند خوردید که این برایشان بهتر است و مجبور شدید شاهد مثال قرآنی بیاورید و از داستان خضر نبی علیه السلام، که قبول کنند این به حکمت الهی بود؟ و همان روز بود که بشارت به آمدن نهمین اولاد حسین علیه السلام دادید و تأکید کردید که فقط اوست که بیعت سلطان طاغی زمانش در گردنش نیست.(4)

ما دلخوش وعده ی راستین خداوند هستیم که در معجزه ی همیشگی اش آورده که روزی خواهد آمد که شما مستضعفین، آقای عالم خواهید شد و دنیا برای شما بال گشوده مهربان می شود و ما بی ‌نصیبان از چنین چهره ی زیبایی دل خوش داریم که فرزند برادر شما را ببینیم و لبخند را در چهره ی تابناکشان بنگریم

حسن جان! آقای من!
چرا تنها مانده اید؟!
دل و جانم فدایتان! چه شده؟! مگر یاران شما برای سلامتی شما قبل از خودشان صدقه نمی ‌دهند؟! مگر سپر بلایتان نمی ‌شوند تا شما بمانید؟! چه می‌ گویم! آنان که یاران برادرتان حسین علیه السلام نیستند که حاضر باشند هزاران بار جان فدای مقتدایشان کنند؛ یاران شما معاویه را ترجیح دادند و حتی به وسایل ناچیز خیمه ‌تان هم رحم نکردند.
اما میلیونها درهم برای فروش گوهری چون شما ثمن بخسی بود!
اما این رسم تاریخ است دریافت ثمن بخس در قبال فروش جواهرات نایابِ هستی! چون یوسف! ای عزیز فاطمه!
ای مولا حسنِ نیک سیرت! رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین معامله ‌ای را در حق شما پیش بینی کرده بودند که آن روز به چهره ی نازنین شما و برادرتان نگاه کردند، برای غریبی تان گریه کرده و فرمودند: شما مستضعفان پس از من هستید.(5)
مولای من! کاش مردم زمان شما ذره ای از مهربانی و کرامت شما می‌ آموختند کاش لحظه ای قدر و منزلت شما را نزد خداوند بزرگ درک می ‌کردند، کاش به سرانگشتی بارقه هایی از نور ولایت شما را به ارث می ‌بردند و کاش ...
اما ما دلخوش وعده ی راستین خداوند هستیم که در معجزه ی همیشگی اش آورده که روزی خواهد آمد که شما مستضعفین، آقای عالَم خواهید شد و دنیا برای شما بال گشوده مهربان می شود و ما بی‌ نصیبان از چنین چهره ی زیبایی دل خوش داریم که فرزند برادر شما را ببینیم و لبخند را در چهره ی تابناکشان بنگریم و زیر پرچم سبز اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله طعم شیرین با شما بودن را بچشیم.

پی نوشت‌:
1- سنت عقیقه و تراشیدن موی کودک و هم وزن آن نقره دادن از آن زمان سنت شد.
2- اشاره به فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله؛ 7 سال اول زندگی کودک دوران پادشاهی است.
3- نادر فضلی، انیس دلها، صص 42-46.
4- محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج1، صص 191- 192.
5- مجله موعود، ش 10 و 11آذر و دی، ص27؛ به نقل از الصدوق ابو جعفر بن علی، معانی الاخبار، صص 78- 89.

[h=1]رایحه ی حُسن حَسن در مهمانی خدا[/h]
در ماه مهمانی خدا که تمام مقدمات بندگی فراهم و مهیاست عطر کریم آل الله فضای مهمانی را معطر و روح افزا کرده است. آن زمان که ماه به نیمه می رسد سایه پر مهر خود را بر سر بندگان پهن می کند و یکی از اهل کساء عطر دل انگیزش را از بهترین پدر و مادر دنیا در جهان پر می کند و چشمان جهانیان را به قدومش روشن می کند. نوری که در نام نهادنش خدای جلّ و اعلی پیش قدم می شود و جبرییل نام «حسن» را ابلاغ می کند . (١) در دامان اولیاء الهی و تحت تربیت خداوند رشد و نمو کرد تا آنجا که خودشان فرمودند: «ادبنا الله تعالی» (٢) ما تربیت شده خداوند هستیم و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که خود اسوه و مقتدای خلق می باشد می فرمایند: «تو در سیرت و صورت همانند من هستی» .(٣)
امام حسن علیه السلام در کودکی سخنان رسول خدا را در مجالس می شنید و برای مادر گرانقدر خود در منزل بازگو می- کردند. روزی امیر مومنان علیه السلام در خانه پنهان شد تا توانایی بیان فرزند خود را نظاره گر باشد. هنگام نقل که رسید زهرای مرضیه سلام الله علیها مشاهده کرد که فرزندش به لکنت افتاده و مانند روزهای قبل که با بیان شیوا مطالب را نقل می کرد نیست. علت را از ایشان جویا شد که در جواب، حضرت فرمودند: مادرم تعجب نکن که چون شخص بزرگی سخنان مرا می شنود و همین موجب شده تا کلامم همراه با لکتت باشد. پس امام علی علیه السلام آمدند و او را بوسیدند. (٤)
در سفره مهمانی الهی که در این ماه پهن شده است جام زلال امام حسن علیه السلام بر سر سفره است تا جویندگان مسیر بندگی به مقدار توان و ظرفیت خود از این معرفت بهره مند و سیراب شوند.
زندگانی امام حسن علیه السلام دارای زوایا و لطائف مختلف و گوناگونی می باشد که هر کدام قابلیت شرح و بسط جداگانه ای دارد. فلذا در این نوشتار سعی بر آن شده است که یک جنبه از این موارد را مورد بررسی قرار دهد و آن «آثار معرفت حق» در زندگانی ایشان می باشد.

[h=4]رابطه زیبای خالق و مخلوق[/h] هر مسلمانی در زندگی خود رابطه ای با پرورگار جهانیان و خالق خود دارد. هر چه نقص کمتر باشد این پیوند محکم و محکمتر می باشد. در این بین، امامان علیهم السلام دارای عصمت و طهارتی می باشند که نزدیکترین رابطه را با خداوند ایجاد کرده اند. پس باید بتوان بهترین شکل و نوع ارتباط و آثار این ارتباط را در زندگانی ایشان مشاهده کرد. در ادامه به گوشه ای از این معرفت و آثار آن اشاره شده است .

[h=4]گام اول: شناخت از مسیر محبت[/h] اولین قدم در رابطه دو سویه میان خالق و مخلوق، معرفت و درک درست از خداوند می باشد. در نامه ها و خطبه های امام حسن علیه السلام می بینیم که در هر جا به مناسبت مقامی، سعی بر تعلیم و معرفت افزایی مردم نسبت به خداوند می باشد. در ابتدای یکی از خطب خود سخن را اینگونه آغاز می کند که:
ستایش مخصوص خدایی است که یکتا بوده و شبیهی ندارد. خدای ازلی بدون اینکه کسی به او هستی بخشیده باشد و پاینده ای که در دوام و بقاء خود به مشقت نمی افتد و... (٥)

حلم، شجاعت، مردم داری، زهد، و هزاران مورد دیگر وجود دارد که می توان در زندگی کریم اهل بیت علیه السلام مشاهده کرد و لذت برد. و این خود سبب ایجاد انگیزه ای می شود که انسان به سمت دستورات موالیان خود حرکت کند که تنها راه و مسیر سعادت انسان مسیری جز اقتدا به معصومین علیهم السلام نیست

مشاهده همه ی کمالات و حسنات و منشاء همه ی خیرات و برکات و نعمات در زندگی، و عاری بودن از هر گونه نقص و کاستی در خداوند مهمترین و اصلی ترین نقطه برای ایجاد محبت در دل انسان ها می شود. آنگاه که حضرت موسی علیه السلام به خداوند عرض کرد که: می خواهم محبتت را در دل مردم جای دهم؛ خداوند فرمودند: نعمت های من را برای آنان بازگو کن. شاید به همین جهت است که نافرمانی ما از روی جهل و عدم شناخت ما نسبت به حضرت احدیت می باشد .
در قدم بعد آثار و برکات این شناخت را که خبر از وجود این معرفت در درون انسان می دهد، یاد آور می شویم.

گام دوم: بندگی و سرسپردگی
بندگی و خضوع و خشوع در برابر حضرت حق از ثمرات و آثار معرفت به خداوند می باشد. هر چه معرفت بیشتر باشد اطمینان و سر سپردگی در برابر فرامین الهی بیشتر می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «حسن بن علی عابدترین، زاهدترین و با فضیلت ترین افراد زمان خود بود.» این کلام از معصوم دیگر خود شاهدی بر میزان معرفت و بالتبع بندگی ایشان نسبت به حضرت حق می باشد.
اینکه بندهای بدن ایشان در حین نماز به لرزه در می آمد (٦) چون خود را در پیشگاه الهی حاضر می دیدند، آورنده ی این پیام می باشد که «رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون». اینها به عنوان کمال برای ایشان نقل می گردد ولی هشدار دهنده برای ما شیعیانِ این بزرگواران است که مسیر زندگی و بندگی ما سمت و سوی اینان را دارد یا خیر؟
[h=4]

گام سوم: سختی در راه رضای محبوب
[/h] کسی که خالق و خداوند خود را محبوب حقیقی قرار داد تمام تحصیل و تلاش خود را در راه رضای محبوبش خرج می کند چون تمام نگاه و حواسش در نگاه محبوب و مولای خود است. رضایت او را با چیز دیگری معاوضه نمی کند. اگر رضای خدا را در زیارت خانه اش می بیند، می رود. حتی در راه او خود را از باب "أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا" به سختی می اندازد و بیست و پنج بار پیاده و گاه پا برهنه در آن مناطق گرم به زیارت خانه اش نایل می شود و می فرمایند: «از اینکه سواره حج به جا بیاورم از خدایم خجالت می کشم.»(٧) توحید مقوله ای اعتقادی صرف نیست بلکه اعتقادیست که لوازمش در زندگی بروز و ظهور پیدا می کند.

گام چهارم: باور نسبت به وعده و وعید خالق
ایشان با اینکه عبد صالح و تمام اعمالشان یکپارچه عمل صالح بود ولی با این وجود اگر سخن از مرگ، قبر، پل صراط، و بهشت و جهنم به میان می آمد می گریستند.(٨) و علت آن را دوری و طولانی بودن سفر آخرت بیان می کردند (٩) و می- فرمودند: «مردمان ساکنان خانه غفلتند کار انجام می دهند و خود نمی دانند چه می کنند و چون به خانه آخرت رهسپار می- شوند پی می برند که دیگر نمی توانند کاری انجام بدهند.»(١٠) روزی شنید زنی که در پی جنازه ای روان بود می گریست و می گفت: پدرم! چنین روزی ندیده بودم. امام فرمودند: «پدر تو هم در زندگیش چنین روز دشواری ندیده بود.»

بندگی و خضوع و خشوع در برار حضرت حق از ثمرات و آثار معرفت به خداوند می باشد. هر چه معرفت بیشتر باشد اطمینان و سر سپردگی در برابر فرامین الهی بیشتر می شود. کسی که خالق و خداوند خود را محبوب حقیقی قرار داد تمام تحصیل و تلاش خود را در راه رضای محبوبش خرج می کند چون تمام نگاه و حواسش در نگاه محبوب و مولای خود است

گام پنجم: مطابقت اعمال با خواسته های محبوب
در محبت های دنیوی بسیار دیده و تجربه شده است که هر چه محبت بیشتر نسبت به محبوب باشد سعی بر انطباق رفتار و کردار با خواسته های محبوب می شود، حال اینکه این محبوب خود موجودی ناقص است که خواسته هایش با ناقص بودنش سازگاری دارد ولی اگر محبت نسبت به عالم حکیم و مولایی عاری از نقص و بدی باشد، سبب می شود که انسان به خاطر تبعیت ایجاد شده، مسیر کمال و رشد خود را روز به روز افزایش دهد. روزی یکی از غلامان حضرت اشتباهی مرتکب شد که مستحق برخورد بود، وقتی با حضرت برخورد کردند به ایشان عرض کرد «و العافین عن الناس» (١١) حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، سپس غلام گفت «والله یحب المحسنین». (١٢) امام فرمود: تو در راه خدا آزادی و برای توست دو برابر آنچه پرداخت می کردم. این یک مثال از هزاران مثالی بود که می توان در این مختصر بیان کرد ولی با مطالعه و جستجوی در تاریخ بسیار بسیار نمونه از برای این امور می توان یافت.

[h=4]تنها مسیر سعادت انسان[/h] آثار و برکات معرفت نسبت به حضرت حق بسیار بیشتر از این فرصت است که بتوان ذکر کرد و هر کدام از آنها خود قابلیت طرح و بسط بیشتر دارد. حلم، شجاعت، مردم داری، زهد، و هزاران مورد دیگر وجود دارد که می توان در زندگی کریم اهل بیت علیه السلام مشاهده کرد و لذت برد. و این خود سبب ایجاد انگیزه ای می شود که انسان به سمت دستورات موالیان خود حرکت کند که تنها راه و مسیر سعادت انسان مسیری جز اقتدا به معصومین علیهم السلام نیست: «من اراد الله بدأ بکم». سیر و معرفت توحیدی هم از رهگذر و عنایت ایشان است. باشد که در این ایام و لیالی مبارک سایه لطف و رحمت خود را بر سر ما بیندازند تا در این دنیا و در سرای آخرت سبب ناراحتی ایشان نشویم.

پی نوشت:
١) بحار الانوار ج 43ص 239
2) المناقب ج4 ص18
3) بحار الانوار ج43 ص 294
4) المناقب ج4 ص8
5) بحار الانوار ج 43 ص 351
6) المناقب ج 4 ص 14
7) کشف الغمة ج1 ص556 و المناقب ج4 ص 14
Dirol عده الداعی 139
9) تحف العقول 236
10) دعایم الاسلام ج 1 ص 168
11) ال عمران 134
12) ال عمران 134

[h=1]لقب کریم اهل بیت از کجا آمد؟
[/h]
امام حسن ـ علیه السلام ـ دارای قلبی پاك و رئوف نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه داشتند و با خرابه‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و كم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حركت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند نیز هیچ‌گاه هر ضعیف، ناتوان و درمانده، ناامید از درب خانه آن حضرت برنمی‌گشت، حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می‌كردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.1
امام حسن ـ علیه السّلام ـ تمام توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه به كار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می‌بخشید، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌نظیری ثبت كرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم كردند و نصف آن را برای خود و نصف دیگر را در راه خدا به فقرا بخشیدند.2
از ابن شهر آشوب روایت شده كه روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت كه پاره‌ای چند از نان خشك‌ها را بر روی زمین گذاشته‌اند و می‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت كردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: خدا متكبّران را دوست نمی‌دارد و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول كردند و سپس از همه گدایان خواستند كه برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت بر ایشان طعام‌هایی نیكو حاضر ساختند و به لباس‌های فاخر همه آن‌ها را مزیّن ساختند.3
تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های فراوان به یاد دارد مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست كمك كرد و امام دستور دادند كه آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.4
نسبت به كرامت‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های زیادی در تاریخ آورده شده است كه جای ذكر همه آن‌ها نیست. امّا وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی‌گردانید؟ فرمودند: من هم به درگاه خدا سائلی هستم و می‌خواهم كه خدا محروم نسازد و شرم دارم كه با چنین امیدی سائلان را ناامید كنم. خداوندی كه عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد كه من هم به مردم كمك كنم،5 لذا به خاطر این بخشندگی‌ها و كارهای نیكویی كه از امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مسیر خیر، احسان و كمك به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت و آنچه را كه داشت به آن‌ها می‌بخشید باعث شده كه به ایشان كریم اهل بیت گفته شود.
پس با توجه به كرامت‌ها و بخشش‌های كم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر آن امام بزرگوار لقب «كریم» برازنده آن حضرت است. البته باید توجه داشت كه همه ائمه نور واحد هستند و همه دارای تمام فضایل و كرامات هستند. هر چند كه شرایط زمان و مكان در بروز و برجسته‌تر شدن برخی از اوصاف آن‌ها دخیل بوده است.


[/HR]منابع:
[1] . زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
[2] . قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، نشر مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
[3] . مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.
[4] . شیخ عباس، قمی، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
[5] . قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.

[h=1]درسی زیبا از رفتاری عجیب[/h]


[/HR] وقتی که درباره اهل بیت علیهم السلام مطالعه می کنیم، در زندگانی ایشان سراسر درستی و زیبایی را حاکم می بینیم. هر چه بیشتر خود را با آن وارثان علم پیامبر و پاکان عالم همراه سازیم و از چشمه های وجود ایشان بیشتر بهره ببریم، عطر آن را در وجود خودمان بیشتر حس خواهیم کرد. در اینجا می خواهیم به یکی از رفتارهای ظاهرا عجیب امام مجتبی علیه السلام اشاره کنیم و در حد فهم خود در زندگی از آن استفاده کنیم.

[/HR] [h=2]یک رفتار و چند سوال[/h] اتفاق عجیبی که درباره آن می خواهیم صحبت کنیم آن است که یک بار امام مجتبی علیه السلام با وجود آنکه در آن زمان وسعت مالی نداشتند، مقدار زیادی پول قرض کردند و به عنوان زکات به حکومت تحویل دادند.
این اقدام حضرت از چند جهت جای تعجب دارد.
اول : می دانیم قرض کردن اگر از روی نیاز نباشد، کار پسندیده ای نیست. جانشینان پاک پیامبر، ما را از قرض کردنهای بی ضرورت باز داشته اند، بنابراین جای سوال دارد که در اینجا سبط اکبر، حضرت مجتبی علیه السلام چرا حاضر شده اند زیر بار قرض بروند؟
دوم: زکات تنها بخشی از مال انسان است و اگر کسی زکات به عهده اش نیست، چه ضرورتی دارد که زکات بپردازد؛ عجیب تر آنکه کل پول زکات از قرض باشد؟
سوم: اگر امام حسن علیه السلام قصد کار خیر داشتند، چرا واسطه انتخاب کردند؟ چرا این پول را به مأموران حکومتی دادند که به مصرفهای زکات برسانند؟ مگر در توان خود آن حضرت نبوده است که خودشان مستحقین زکات را بیابیند و به میزانی که صلاح است به دست خود انفاق کنند؟
برای برطرف شدن این ابهامات لازم است یک بار کل داستان را از منبعی مورد اعتماد بخوانیم و سپس درباره اش بیندیشیم.
اشخاصی که به قول معروف با« سیلی صورت خود را سرخ می کنند» در مسیر درست هستند و خدا این کار را دوست می دارد و مۆمنان باید اینچنین باشند که در ظاهر، افرادی قوی و ثروتمند و پرمهارت دیده شوند و در جامعه محبوب و محترم باشند

[h=2]اصل ماجرا[/h] در کتاب فروع کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که بعضی مردم در مدینه مشغول این گفتار شدند که امام حسن علیه السلام مالی ندارد. بر اثر این حرف آنها، امام حسن علیه السلام کسی را به سراغ شخصی در مدینه فرستادند تا به حساب ایشان هزار درهم قرض بگیرد و آن پول را به عنوان زکات مال خود، برای مأمور زکات فرستادند. مردم گفتند حتما امام حسن علیه السلام شخصی ثروتمند است که این مقدار زکات از مالش را فرستاده است.
«أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أُنَاساً بِالْمَدِینَةِ قَالُوا لَیْسَ لِلْحَسَنِ علیه السلام مَالٌ، فَبَعَثَ الْحَسَنُ علیه السلام إِلَى رَجُلٍ بِالْمَدِینَةِ فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ أَرْسَلَ بِهَا إِلَى الْمُصَدِّقِ وَ قَالَ هَذِهِ صَدَقَةُ مَالِنَا فَقَالُوا مَا بَعَثَ الْحَسَنُ علیه السلام بِهَذِهِ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ إِلَّا وَ لَهُ مَالٌ ».
با دقت در این قضیه در ضمن آنکه ابهاماتمان برطرف می شود، برای زندگی خود از این رفتار امام مجتبی علیه السلام بهره می گیریم. می بینیم که در اینجا مسأله ای پیش آمده بود که برطرف کردن آن برای امام مجتبی علیه السلام آنقدر مهم بوده است که بر کراهت قرض گرفتن اولویت دارد بلکه در اینجا قرض گرفتن کراهتی هم ندارد بلکه لازم است.
[h=2]
درس زندگی[/h] می دانیم که در جامعه همیشه افرادی پیدا می شوند که سخنان جاهلانه می گویند و عاقلان توجهی به حرفهای آنها نمی کنند اما در اینجا موضوع آنقدر برای امام مجتبی علیه السلام اهمیت داشته است که برای برطرف شدن این فکر و حرف مردم، دست به اقدام عملی زده اند. از اینجاست که پی می بریم که «خوب جلوه کردن» و دوری از «خود را مشکل دار نشان دادن» برای آن حضرت بسیار اهمیت دارد و جزو تعلیمهای اولیای دین است. به این گفته امام صادق علیه السلام توجه کنید:
« إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ یُبْغِضُ الْبُۆْسَ وَ التَّبَاۆُسَ؛ خدای عز و جل زیبایی و زیبا جلوه دادن را دوست دارد و ناپسندی و ناپسند نشان دادن خود را بد می داند».
امام مجتبی علیه السلام تجسم عملی آن چیزی است که خدا می خواهد بنابراین وقتی خدا زیبایی و زیبا جلوه دادن را دوست دارد، میوه دل پیامبر هم همان را دوست دارد و خود را در همه امور زیبا نشان می دهد. امام مجتبی علیه السلام با این مسأله کنار نمی آید که کسی در زمینه مالی ایشان را فقیر بداند؛ زیرا خدا دوست ندارد کسی خود را در جامعه فقیر و یا مریض و یا گرفتار نشان دهد.
از اینجا می فهمیم که اشخاصی که به قول معروف با «سیلی صورت خود را سرخ می کنند» در مسیر درست هستند و خدا این کار را دوست می دارد و مۆمنان باید این چنین باشند که در ظاهر، افرادی قوی و ثروتمند و پرمهارت دیده شوند و در جامعه محبوب و محترم باشند.

امام مجتبی علیه السلام با این مسأله کنار نمی آید که کسی در زمینه مالی ایشان را فقیر بداند؛ زیرا خدا دوست ندارد کسی خود را در جامعه فقیر و یا مریض و یا گرفتار نشان دهد

[h=2]به عمل، کار برآید[/h] نکته دیگر آنکه در اینجا امام مجتبی علیه السلام بدون اینکه از زبان خود استفاده کنند که «من پولدار هستم»، به بهترین وجه و به صورت عملی باعث شدند که بینندگان اعتراف کند که آن حضرت چنین است. اگر آن حضرت خودشان هم در ملأ عام بذل و بخشش می کردند به آن اندازه موثر نبود که بیایند و آن پول زیادی را به عنوان زکات بدهند زیرا مردمی که این عمل حضرت را مشاهده کردند پیش خود حساب می کردند که این آقا که تنها بخش کوچکی از مالش هزار درهم شده است و با دست خود به عنوان زکات داده است، پس عجب شخص ثروتمندی است.
خوب است بدانیم مشابه این جریان برای امیرالمۆمنین علیه السلام هم رخ داده است. جریان اینگونه بوده که طلحه و زبیر می گفتند: علی مالی ندارد. و این امر آنقدر برای مولای ما، امیرالمۆمنین علیه السلام، ناراحت کننده بود که به کارگزاران خود امر کرد که محصولات کشاورزی که متعلق به او بود را جمع کردند و بعد از اینکه سر سال رسید، قیمت آن را که صدهزار درهم بود، پیش روی آن حضرت گذاشتند. در آن وقت امیرالمۆمنین علیه السلام به سراغ طلحه و زبیر فرستادند و به آنها فرمودند:
«بخدا قسم همه این مال متعلق به من است و دارایی هیچ کس دیگری در آن نیست».
سپس طلحه و زبیر که می دانستند امیرالمۆمنین علیه السلام دروغ نمی گوید، در حال بازگشت از منزل ایشان می گفتند: « خیلی پولدار است!»
بنابراین تا می توانیم باید بکوشیم که در نظر مردم، فقیر و مشکل دار به حساب نیاییم. در درجه اول اگر خدا به ما نعمت زیاد داده لازم است که اثر نعمت های خدا را نشان دهیم و در پوشش و سبک زندگی خود مانند افراد نادار نباشیم و اگر هم ثروتمند نیستیم کاری کنیم که در نظر مردم شخصی معتدل به نظر بیاییم.

[h=1]فضایل و مناقبی از سبط اکبر[/h] [h=2][/h]


[/HR] فضایل و مناقب حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام خارج از حدّ احصاء، و کَرَم حضرتش واسعتر از دریاست. اما از آنجاییکه : آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
در این نوشتار بر آنیم تا نمی از این یم واسع را بهره مند شویم.


[/HR] [h=2]وارث پیامبر خوبی ها[/h] امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسن علیه السلام شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه واله بود هم از جهت خلقت و جسم یا از جهت خلق و خوی و هم از جهت رفتار و هم در سیادت و بزرگی.(1)
از انس بن مالک نقل شده است که: هیچ کس در شباهت به رسول خدا صلی الله علیه واله به پای حسن بن علی علیهما السلام نمی رسید.(2)
شبیب بن ابی رافع نقل نموده که: جناب فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن هنگام که رسول گرامی اسلام در حال احتضار بود و به بیماری مرگ مبتلا بود در نزد رسول الله حاضر شد و بیان داشت: ای رسول خدا این دو پسر من هستند، ارثی برای آن دو قرار بده! رسول گرامی اسلام فرمود: اما حسن پس هیبت و سیادت خود را به او می دهم و اما حسین پس جود و سخاوت و شجاعتم را به او می دهم! (3)
از ابوهریره نقل شده است که: هیچ وقت امام حسن علیه السلام را نمی بینم مگر آن که اشک از چشمانم جاری می شود! چرا که روزی مشاهده نمودم که رسول الله صلی الله علیه واله حسن را دید، حسن علیه السلام دوید و در دامان پیامبر صلی الله علیه واله نشست! پیامبر صورت خود را به صورت حسن علیه السلام نزدیک نمود و فرمود: «خدایا من حسن و هر که حسن را دوست بدارد، دوست می دارم».(4)

[h=2]مردی آسمانی با پای پیاده[/h] امام حسن علیه السلام آقای جوانان اهل بهشت است و ریحانه رسول الله اما با این همه ، ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام نقل نموده که حضرت حسن علیه السلام بیست و پنج بار پیاده به حج رفته است!(5)
شیخ صدوق نیز از امام صادق علیه السلام روایت نموده است که امام حسن علیه السلام در زمان خود از همه ما عابدتر و زاهدتر بود و هر گاه قصد حج می نمود پیاده می رفت و حتی گاهی پا برهنه! (6)
ظاهراً این حج رفتن از شهر مدینه تا مکه بوده که حدوداً چهارصد کیلومتر بین آن دو فاصله است!
و ممکن است که از کوفه به مکه بوده که فاصله بسیار بیشتر خواهد بود چون حضرتش مدتی را در کوفه بسر برده است!

امام حسن علیه السلام آقای جوانان اهل بهشت است و ریحانه رسول الله اما با این همه ، ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام نقل نموده که حضرت حسن علیه السلام بیست و پنج بار پیاده به حج رفته است

ابن عباس می گوید: من و حسن بن علی علیهماالسلام در مسجدالحرام بودیم و آن حضرت معتکف بود و بر گرد کعبه طواف می نمود، مردی از شیعیان به حضورش آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! من به فلانی بدهکار هستم، اگر ممکن است آن را از طرف من پرداخت کنید.
حضرت فرمود: به صاحب این بنا قسم که امروز چیزی در اختیار ندارم. آن شخص گفت: پس بیاید و از آن طلبکار بخواهید به من مهلت دهد زیرا مرا تهدید به حبس و زندان نموده است.
ابن عباس می گوید: حضرت امام حسن علیه السلام طواف را قطع کرد و با آن شخص به راه افتاد. به آن حضرت عرض کردم: آیا فراموش کردید که در مسجدالحرام معتکف هستید؟!
فرمود: نه، توجه دارم، اما از پدرم شنیدم که می گفت: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: هر کس حاجت برادر خود را برآورده سازد مانند کسی می ماند که خدا را نه هزار سال عبادت کرده است! روزها را روزه و شب ها در قیام باشد! (7)

[h=2]سفره دار کرامت[/h] نقل کرده اند: امام مجتبی علیه السلام غلام سیاهی دید که قرص نانی در دست داشت و از آن لقمه ای می خورد و لقمه ای به سگی می داد که در کنارش بود. امام علیه السلام به وی فرمود: چه چیزی تو را بر این عمل وا داشت؟ آن غلام گفت: از این حیوان شرم می کنم که من بخورم و به او ندهم. امام فرمود: همین جا باش تا باز گردم. حضرت نزد مالک آن غلام رفت و غلام را با باغی که در آن بود، خرید سپس غلام را آزاد نمود و آن ملک را به او داد. غلام چون چنین دید گفت: من نیز این باغ را به آن کسی می بخشم که تو مرا برایش هبه کردی. (8)

ابن عایشه روایت کرده است: مردی از اهل شام به مدینه آمد که مرد راکبی را دید که بر مرکب خوبی سوار بود. آن مرد شامی می گوید: من در نیکویی همانند او را ندیده بودم، قلبم به او تمایل پیدا کرد از نامش پرسیدم، گفتند: او حسن بن علی بن ابیطالب است. با شنیدن این سخن دلم آکنده از خشم شد و حسد در سینه ام شعله ور شد که علی علیه السلام فرزندی همانند او داشته باشد پس نزد او رفته و گفتم: تو فرزند علی بن ابی طالب می باشی؟!
فرمود: آری، من فرزند او هستم.
گفتم: تو فرزند کسی هستی که و کسی که و کسی که... و شروع به دشنام و ناسزاگویی به خودش و پدرش نمودم و او همچنان سکوت کرده بود، تا اینکه من از اهانت کردن شرم نمودم. هنگامی که سخنم تمام شد تبسمی کرد و فرمود: گمان دارم که مردی غریب و از اهل شام هستی.
گفتم: آری، پس گفت: با من همراه شو، اگر به منزل نیاز داری، به تو منزل دهیم: و اگر احتیاج به مال داری، تو را عطا کنیم؛ و اگر حاجتی داری آن را بر آورده سازیم.
آن مرد گوید: من از او شرم کردم و از اخلاق کریمانه اش در شگفت شدم و باز گشتم در حالی که به وی چنان علاقه مند شده بودم که هیچ کسی را مانند او دوست نمی داشتم!(9)
جان عالمی به فدای خلق کریمانه و کرم کریم اهل بیت و فدای مظلومیت و غربت او حتی در شهر جدش مدینه!
از این روایت هم مظلومیت و هم کرم و هم رفیق و مدارا و نهایت بزرگواری و گذشت حضرتش فهمیده می‌شود و اگر در روایات و اخبار و تاریخ هیچ فضیلتی برای حضرتش نقل نشده بود جز این روایت همین بس بود تا به مقام دست نیافتنی و ادراک نشدنی حضرتش پی ببریم!
چرا که حضرت قطعا در مدینه از اعوان و انصار زیادی برخوردار بود و به راحتی می توانست مقابله به مثل کند!

فقط کسانی می توانند به این حسنه بزرگ که همان پاسخ بدی با نیکی است، دست یابند که صاحب مقام صبر و بهره عظیم باشند «ذوحظ عظیم»، پس طبق این آیات و روایت گذشته امام حسن مجتبی علیه السلام صاحب بهره عظیم می باشند و این را هم از جدّ بزرگوار خود به ارث بردند

[h=2]کرامت در کلام خدا[/h] در این جا بسیار مناسب است که به دو آیه از سوره فصلت اشاره کنیم که ظاهرا بهترین مصداق این دو آیه طبق روایت گذشته، امام حسن علیه السلام می باشد.
«ولا تستوی الحسنة و لا السیئة ارفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم و مایلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم» (10)
ترجمه: «هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را به بهترین وجه پاسخ بده چرا که ناگهان دشمنت تبدیل به دوست صمیمی می شود ولی فقط صابران به این حسنه بزرگ دست می یابند و فقط صاحبان بهره عظیم به این حسنه که همان پاسخ بدی با نیکی است، دست می یابند»
اگر خوب در این دو آیه تأمل شود، چون خود خداوند هم می داند که هر کسی توان انجام این حسنه بزرگ را ندارد و بسیار نادرند افرادی که بتوانند خود را به این خلق کریمانه متصف کنند، بلافاصله بعد از این دستور که: بدی را با نیکی پاسخ بده! می فرماید: البته هر کسی نمی تواند، فقط کسانی می توانند که صاحب مقام صبر و بهره عظیم باشند «ذو حظ عظیم»، پس طبق این آیات و روایت گذشته امام حسن مجتبی علیه السلام صاحب بهره عظیم می باشند و این را هم از جدّ بزرگوار خود به ارث بردند.
در آنجا که بسیاری از کفار و مشرکین را عفو نمود و از قاتل حمزه نیز گذشت کرد و خلاصه در جواب درخواست دخترش فرمود: «اما الحسن فان له هیبتی و سوددی» هیبت و آقایی و بزرگواری من بر حسن می رسد!
در پایان این روایت را به مناسبت میلاد حضرتش تقدیم خوانندگان می نماییم:
قال الحسن علیه السلام: انّ أحسن الحسن، الخلق الحسن: بهترین نیکی خُلق نیکو است.(11)

پی نوشت:
1- ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 3.
2- همان منبع.
3- همان منبع.
4- منتهی الآمال، ج1، ص 220 و 221، طبع قدیم.
5- همان، ص 222.
6- همان، ص 221.
7- قصه صلح خونین، ص 374 به نقل از سفیفة البحار، ج 1، ص356، ماده دو ج.
8- همان، ص 351 به نقل از البدایة و النهایة 86/ 38.
9- کشف الغمة، ج2، ص 183، و قصه صلح خونین، ص 356 و 357 .
10- سوره فصلت آیه 34 و 35.
11- خصال شیخ صدوق، ص 29.

[h=1]حُسن ظاهری و باطنی حَسَنی[/h]


[/HR] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ: إِنْ أَحْسَنَ‏ الْحَسَنِ‏ الْخُلُقُ الْحَسَن‏.[1] بهترین نیكویى‏ها، اخلاق نیكو است.[2] امام دوم و معصوم چهارم که نامش زیبنده عالم گشته است، حسن و زیبایی باطن و ظاهر را در خود جمع کرده است. کسی که خدا او را «حسن» نامیده است باید اینگونه باشد.امام مجتبی علیه السلام که برگزیده ای از برگزیده های الهی است هم از جنبه جسمانی و هم از جنبه روحانی در اعلی درجه و مراتب حُسن و کمال است. نه تنها حُسن است بلکه احسن است و در نیکویی کسی را توان مقابله با او نیست. تمام زیبایی های عالم آنچه بتوان تصور کرد و آنچه از تصور انسانهای عادی خارج است در شخصیت بی نظیر حضرت حسن بن علی علیهماالسلام جلوه گر است.

[/HR]
[h=2]حُسن ظاهری امام حسن علیه السلام[/h] امام حسن علیه السلام رخساره‏اى سفید آمیخته به اندكى سرخى داشت، در چشمانش سیاهى درخشنده‏اى برق مى‏زد، و توده‏هاى موى سرش انباشته و پیچیده بود. استخوانها و عضلاتى درشت و ستبر داشت، و فاصله شانه و بازوانش زیاد بود. مویى در هم پیچیده و محاسنى انبوه و كوتاه داشت و گردنش بمانند ابریقى نقره ‏اى مى ‏درخشید. میانى باریك، قدى میانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه داشت. با رنگ سیاه خضاب مى‏كرد، سیمایى نمكین داشت و چهره‏اش در شمار زیباترین چهره‏ها بود.[3]

[h=2]حُسن باطنی امام حسن علیه السلام[/h] حُسن باطنی، منظور همان فضائل انسانی است از علم گرفته تا فضائل اخلاقی؛ در این جنبه نیز تاریخ گواه برتری مطلق امام مجتبی علیه السلام است.
«بسیارى از دانشمندان به این معنى اشاره كرده‏اند كه در بخشش و كرم و سعه صدر هیچ كس به پایه امام حسن علیه السلام نمى‏رسید. مدائنى مى‏گوید: امام حسن علیه السلام بزرگترین فرزند على علیه السلام و شخصى كریم و بزرگوار و در سخاوت و حلم و بردبارى بى‏نظیر بود و رسول خدا صلى اللّه علیه و آله او را دوست مى‏داشت.»[4]

امام مجتبی علیه السلام که برگزیده ای از برگزیده های الهی است هم از جنبه جسمانی و هم از جنبه روحانی در اعلی درجه و مراتب حُسن و کمال است. نه تنها حُسن است بلکه احسن است و در نیکویی کسی را توان مقابله با او نیست

خصوصیات اخلاقی هم متأثر از نسب و شرف آدمی است و هم متأثر از تربیت صحیح و دارا بودن مربی ماهر است و همه این شرایط برای حضرت مجتبی علیه السلام مهیا بوده است.

[h=2]پرورش امام توسط پیغمبر اسلام[/h] رسول خدا صلى اللّه علیه و آله شخصا متصدى پرورش و علم و ادب آموختن به‏ امام حسن علیه السلام شد. موقعى كه پیغمبر عزیز اسلام از دنیا رحلت كرد از عمر امام حسن علیه السلام هفت سال و چند ماه گذشته بود.[5]
بی شک قرار گرفتن در محضر مربی چون رسول الله خود در کسب فضائل انسانی نقش بسزایی خواهد داشت. امام حسن علیه السلام در ظاهر و باطن شبیه ترین افراد به پیامبرخدا بود؛ همان گونه که در روایت آمده است:
«انس بن مالك گوید: لَمْ یَكُنْ أَحَدٌ أَشْبَهَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللّه علیه و آله مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام.[6] حسن بن علی از همه مردمان به پیغمبر شبیه تر بودند.[7]

[h=2]
فضل حسنی در کلام نبوی[/h] جابر گوید: حضرت رسول فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى سَیِّدِ شَبَابِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی‏.»[8]
هر كس خوش دارد به آقاى جوانان اهل بهشت نگاه كند، اینك به حسن بن علی بنگرد. [9]
ابن عباس گوید: من در خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله بودم تا به در منزل فاطمه رسید، و از پشت در سه مرتبه فریاد زد، كسى جواب نداد، پس از این در كنار دیوارى نشستند، و من هم در پهلوى او نشستم، در این هنگام حسن بن علی بیرون شد در حالى كه صورتش را شسته بود، و تسبیحى بر گردنش آویخته داشت. ابن عباس گفت:
حضرت رسول دستهاى خود را باز كرد و حسن را بر سینه چسبانید و گونه ‏هایش را بوسید و فرمود:
إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ وَ لَعَلَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُصْلِحُ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنَ الْمُسْلِمِین.[10]‏
این فرزند من آقا است، و خداوند بوسیله این بین دو گروهى از مسلمین را صلح خواهد داد.[11]

[h=2]اظهار فضل در حضور پدر به دستور پدر[/h] روایت شده كه مردم در زمان امیر المۆمنین على علیه السّلام گفتند: از امام حسن علیه السلام سخنرانى و دانشى بظهور نرسیده است؟ این مقال بگوش على علیه السّلام رسید، آن بزرگوار به امام حسن علیه السلام فرمود:
اى پسرك عزیز من! مردم درباره تو چیزهائى میگویند كه بر خلاف واقع است، پس تو هم برو بالاى منبر، سخنرانى كن و بیاناتى ایراد نما تا مردم بشنوند.

خصوصیات اخلاقی هم متأثر از نسب و شرف آدمی است و هم متأثر از تربیت صحیح و دارا بودن مربی ماهر است و همه این شرایط برای حضرت مجتبی علیه السلام مهیا بوده است

آنگاه امام حسن علیه السّلام بالاى منبر رفت، حمد و ثناى خدا را بجاى آورد، مردم را یادآور نعمتهاى خدا كرد و فرمود:
«أیّها الناس حقّا كه امیر المۆمنین على علیه السّلام باب حطّه بنى اسرائیل است‏ [12] هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود، على علیه السّلام نظیر كشتى نوح است، كسى كه خود را بآن برساند نجات خواهد یافت و كسى كه تخلّف نماید غرق و هلاك خواهد شد، خدا كسى را (از على) دور نكند مگر آن كسى كه در راه تاریك و گمراهى می رود».
آنگاه از منبر فرود آمد. بعد از آن على علیه السّلام بلند شد، میان دو چشم امام حسن علیه السّلام را بوسید و این آیه را تلاوت كرد:
«ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» [13]

[h=2]فضل حسنی در کلام رئیس مذهب جعفری[/h] عبد اللَّه كناسى از امام صادق علیه السّلام نقل مى‏ كند كه: روزى امام حسن علیه السّلام با یكى از فرزندان زبیر كه به امامت آن حضرت قائل بود، به بیرون شهر رفتند. در منزلى زیر نخل خشكى فرود آمدند و آن نخل در اثر نبودن آب، خشك شده بود. زیر آن درخت، براى امام حسن علیه السّلام زیراندازى گستردند و حضرت بر روى آن نشست و آن مرد زبیرى هم مقابل آن حضرت، زیر درخت دیگرى نشست. آن مرد زبیرى سرش را بالا گرفت و گفت: اى كاش! این درخت، خرما داشت و از آن مى‏خوردیم!
امام حسن علیه السّلام به او فرمود: میل به رطب دارى؟ گفت: بلى.
حضرت سر خود را بالا گرفت و دستانش را به سوى آسمان برد و دعا كرد. ناگهان درخت خرما سبز شد و برگ دار گشت و خرما آورد. شخصى كه با آنها بود و شترانش را كرایه داده بود، گفت: به خدا سوگند! این سحر است! حضرت فرمود: واى بر تو! این سحر نیست. بلكه دعاى پسر پیامبرى است كه مستجاب الدعوة مى ‏باشد. پس از درخت، بالا رفتند، خرماها را چیدند وخوردند و آن خرماها بهترین خرما بود و آنها را كفایت كرد.[14]

پی نوشت:
1.الخصال، شیخ صدوق، ج‏1، ص 29 ، جامعه مدرسین‏ قم،‏ چاپ: اول‏ 1362 ش‏.
2.دُرر الأخبار ترجمه‏فارسى ، ص489 ، دفتر مطاالعات تاریخ و معارف اسلامى‏قم،‏ چاپ: اول 1419 ق‏.
3.سیره معصومان ج‏5، ص17، سید محسن امین عاملى / مترجم على حجتى كرمانى‏،ناشر: سروش‏ تهران،‏چاپ: دوم‏1376 ش‏
4.همان.
5.ترجمه إثبات الوصیة ،ص : 285 و،286 ناشر: اسلامیة تهران‏ چاپ: دوم 1362 ش‏.
6.إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 212.
7. زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، ص 304،ناشر: اسلامیة تهران، چاپ: اوّل ‏1390 ق‏.
8.إعلام الورى، ص211.
9.زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ، ص304.
10.إعلام الورى، ص211 .
11.زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ، ص 304 .
12. دروازه آمُرزش؛ باب حطّه یا دروازه آمرزش ، اشاره به آیه 58 سوره بقره دارد كه حطّه بنى اسرائیل را گزارش مى دهد. باب حطّه ، یكى از درهاى بیت المقدس و یا دروازه شهر اَریحا و یا دروازه اوّلین شهر است. تشبیه على علیه السلام به باب حطّه ، بیان كننده آن است كه تمسّك به آن حضرت ، موجب آمرزش گناهان مى گردد؛ دانش نامه امیرالمۆمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ ، محمد محمدی ری شهری. 13.ترجمه إثبات الوصیة، ص 294 و 295.
14. بحارالانوار: 43/ 323، حدیث 1، جلوه‏ هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ،ص : 416 ناشر: جامعه مدرسین‏ قم، چاپ: دوم‏1378 ش.

[h=1]شکوه شکیبایی[/h]


[/HR] سبط اکبر، حسن بن علی علیهماالسلام، دومین امام شیعه، در نیمه ماه رمضان سال هجرت – و در برخی نقلها سال دوم هجری گزارش شده که محل بحث است – و در مدینه منوره به دنیا آمد. اگرچه شهادت ایشان توسط معاویه بن ابی سفیان موضوعی مسلم است (1) لکن در روز و ماه و حتی سال شهادت حضرت اختلاف نظر وجود دارد و براساس نظر مشهور ماه صفر سال 49 بوده است. روز آن هم به نظر کلینی و نوبختی آخر ماه صفر بوده است، هرچند در میان شیعیان ایران نظر شیخ طوسی – 28 صفر – جا افتاده است.

[/HR] دوران حیات امام حسن علیه السلام را می توان به پنج بخش تقسیم نمود:
- دوران کودکی حضرت در زمان رسول خدا.
- دوران کودکی و نوجوانی حضرت و قسمتی از جوانی ایشان در زمان خلفاء.
- دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام .
- دوران خلافت هفت ماهه امام حسن علیه السلام .
- دوران امام مجتبی علیه السلام.
در رابطه با این پنج قسمت مطالبی در تاریخ وجود دارد که می توان پیرامون آنها بحث کرد. اما همانطور که همه می دانیم موضوع صلح امام حسن علیه السلام برجسته ترین مساله ای است که بسیاری از نویسندگان و متفکران درباره آن اظهار نظر کرده اند. از آنجا که تحلیل این موضوع یکی از مسائل مهم در زمینه شناخت موضع اسلام در برخورد با دشمن است مناسب می باشد که مقداری پیرامون آن بحث کنیم.

[h=2]نکات مقدماتی بحث[/h] بدیهی است که بر اساس اعتقاد ما شیعیان هرچه از اهل بیت عصمت علیهم السلام صادر شود مشروع و موجه است و نیازی به اثبات مشروعیت ندارد اما در این بحث خواهیم دید که بر اساس موازین اسلامی موجود هم صلح امام مجتبی علیه السلام جای هیچگونه اعتراضی نداشته است. در این رابطه توجه به نکاتی چند، لازم می نماید.

مساله صلح با دشمن پیش از امام مجتبی علیه السلام و در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده و موضوعی کاملا مشروع و پذیرفته شده تلقی می گردد. گویی اینکه در زمان پیامبر هم عده ای به ناحق معترض بوده اند

نکته اول : برخلاف تصور عده ای، اصل و قاعده اولی در اسلام جنگ با دشمن نیست بلکه در صورت تمایل دشمن به صلح، حاکم اسلامی باید صلح را انتخاب کند. قرآن مجید در سوره مبارکه انفال آیه 61 می فرماید: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم »؛ اگر دشمنان مایل به صلح بودند تو هم آن را بپذیر و بر خدا توکل نما .
تفصیل بحث درباره ادله دیگر و توضیح بیشتر درباره این موضوع، ما را از بحث مورد نظر باز می دارد. تفصیل این بحث در کتاب جهاد پیگری می شود . خلاصه آنکه همواره جهاد باید دلیل موجهی داشته باشد و در صورت فقدان دلیل و یا تردید در آن، بر اساس قاعده اولیه صلح همواره موجه است.
نکته دوم : در صورت میل دشمن به جهاد باز هم باید شرایط اقتصادی و نظامی و اجتماعی ملاحظه شود و در صورت مناسب بودن شرایط است که جهاد مشروع می شود. البته درصورت هجوم دشمن به مرزهای اسلام - جهاد دفاعی- چنین بحثی وجود ندارد و دفاع بر همه واجب می شود.

روشن است که مرجع تشخیص شرایط در این بحث امام مسلمین است و دیگران لازم است که در صورت اختلاف کارشناسان نظر او را بپذیرند.
نکته سوم : مساله صلح با دشمن پیش از امام مجتبی علیه السلام و در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده و موضوعی کاملا مشروع و پذیرفته شده تلقی می گردد. گویی اینکه در زمان پیامبر هم عده ای به ناحق معترض بوده اند. مثلا در سال ششم هجری – در ماه ذی قعده – پیامبر با حدود 1500 نفر از مردم مدینه برای انجام عمره، روانه مکه شدند اما قریش از ورود حضرت ممانعت نمود و کار تا نزدیک جنگ پیش رفت. سرانجام بنا شد پیمان صلحی میان طرفین بسته شود – صلح حدیبیه – جالب است که سوره مبارکه فتح در مورد همین صلح نازل شد : « انا فتحنا لک فتحا مبینا » و خداوند این صلح را پیروزی آشکار خواند.

[h=2]نتیجه بحث[/h] برخلاف برخی از منابع که امام حسن علیه السلام را پیش گام در صلح معرفی کرده اند بر اساس مصادر دیگر که مورد تایید محققان است، این معاویه بوده که پیشنهاد صلح را مطرح کرده است(2) و لذا بر اساس نکته اول امام هم جنگ طلبی را بر نمی گزیند.

اساسا همانگونه که پذیرش شهادت در راه خدا امتحانی سخت است، تحمل مصالحه با دشمن ناحق و صبر و شکیبایی بخاطر رعایت مصلحت مسلمانان نیز آزمونی است که به راحتی نمی توان از آن سر بلند بیرون آمد

جنگهای طولانی قبل باعث خستگی و نارضایتی عمومی از جنگ با معاویه بوده است. در «اخبار الطوال» تعبیری از خود امام در این زمینه دارد که مهم است:
« انی رایت هوی عظم الناس فی الصلح و کرهوا الحرب فلم احب ان احملهم علی ما یکرهون » ؛ من میل بیشتر مردم را در صلح دیدم و چون جنگ را دوست نداشتند من هم نمی خواستم آنها را به کاری که از آن بدشان می آید وادار کنم .
توجه به افکارعمومی که امروزه جایگاه مهمی را در ادبیات سیاسی به خود اختصاص داده است کاملا مورد نظر امام بوده است . آشفتگی و خیانت عده ای از اصحاب و توانمندی ارتش اموی هم نشانه روشنی بر مساعد نبودن شرایط برای جهاد بوده است. توان ارتش اموی و ضعف ارتش امام به گونه ای بوده است که به تصریح برخی از روایات – از جمله روایتی که صدوق در علل الشرایع از خود امام حسن علیه السلام نقل می کند – در صورت جنگ، تمام طرفداران امام در روی زمین کشته می شدند ! پس همانطور که بقاء اسلام راستین مدیون قیام حسینی است، همانطور هم مدیون صلح حسنی است و این نکته ای است در خور تامل و درنگ.
از همین رو خود امام مجتبی علیه السلام هم در روایت پیش گفته، صلح خود را به صلح پیامبر تشبیه می فرماید:
« علة مصالحتی لمعاویة علة مصالحة رسول الله لبنی ضمره و بنی اشجع و لاهل مکة حین انصرف من الحدیبیة».(3) بنابراین ما چه از لحاظ قرآنی به مساله نگاه کنیم – نکته اول – و چه به لحاظ عقلانی – نکته دوم – و چه به لحاظ سنت پیامبر اکرم – نکته سوم - ، امام مجتبی علیه السلام کاملا اقدامی موجه و مشروع داشته اند و جایی برای اعتراض نبوده است . با این حال برخی از افراد احساسی و کوته بین، زبان اعتراض می گشودند و به ایشان جسارت می کردند.
اساسا همانگونه که پذیرش شهادت در راه خدا امتحانی سخت است، تحمل مصالحه با دشمن ناحق و صبر و شکیبایی بخاطر رعایت مصلحت مسلمانان نیز آزمونی است که به راحتی نمی توان از آن سر بلند بیرون آمد.
بحث را با روایتی از امام باقر علیه السلام پایان می دهیم که فرمود: «به خدا سوگند کاری که حسن بن علی انجام داد برای این امت از آنچه خورشید بر آن می تابد بهتر بود.»(4)

پی نوشت:
1) الارشاد، 2/ 16 ؛ اصول الکافی، 1 / 462 ؛ انساب الاشراف، 3 / 63 ؛ الکامل فی التاریخ، 3 / 315 ؛ تذکرة الخواص، 273.
2) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، 147.
3) بحارالانوار، 44/2.
4) بحارالانوار، 44/25.

[h=1]چهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام[/h]
1- از حضرت امام حسن علیه السلام پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است. (تحف العقول، ص 227)
2- از حضرت پرسیده شده بزرگواری چیست؟ فرمودند: احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها. (تحف العقول، ص 227)
3-از امام علیه السلام پرسیده شد که جوانمردی یعنی چه؟ فرمودند:جوانمردی عبارت است از حراست دین، و عزت نفس، و بانرمش برخورد نمودن و بررسی عملکرد خویش، و پرداخت حقوق و دوستی نمودن با مردم. (تحف العقول، ص 227)
4- از امام حسن علیه السلام معنای کرامت و بزرگ منشی را پرسیدند؟فرمودند: بخشش پیش از خواهش و اطعام در هنگام قحطی.
5- امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما رابیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234)
6- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: به تحقیق خداوند روزی شما رابر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234)

امام حسن علیه السلام فرمود: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد

7- امام مجتبی علیه السلام فرموده است: پرهیزکاری در بازگشت «به سوی خدا» و سررشته هر حکمت، و شرافت هر کار است، وهر کس از پرهیزکاران به کامیابی رسید به وسیله تقوا بوده است. (تحف العقول، ص 234) 8- امام مجتبی علیه السلام فرمود: هیچ قومی مشورت نکرد مگر اینکه به ترقی و تکامل راه یافت. (تحف العقول، ص 236)
9- امام حسن علیه السلام: در تفسیر آیه شریفه «وقفوهم انهم مسئولون » فرموده اند: به تحقیق «روز قیامت » هیچ بنده ای قدم از قدم برنمی دارد مگر اینکه نسبت به چهار چیز مورد بازجوئی و پرسش قرار می گیرد:
1- از جوانی اش که در چه راهی مصرف نموده.
2- و از عمرش که در چه کاری آنرا بکار گرفته.
3- و از ثروتش که چگونه جمع و در چه راهی مصرف نموده.
4- و از دوستی ما اهلبیت و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم. (بحار، ج 44، ص 13-12)
10- جدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اگر از بنی امیه «در روی زمین احدی نماند جز پیرزن فرتوت و ناتوانی، همان دین خدا را به مسیر نادرستی خواهد کشاند. (بحار، ج 44، ص 43)
11- امام حسن علیه السلام فرمود: چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد.
(الحیاة، ج 4، ص 62)
12- راوی می گوید: امام حسن علیه السلام زمانی که نماز را برپا می داشتندزیباترین لباس را می پوشیدند، به حضرت عرض شد، ای پسررسول خدا چرا به هنگام نماز اینگونه لباس می پوشی؟حضرت فرمودند: به تحقیق خدا زیبا است و زیبائی را دوست می دارد. پس خود را برای پروردگارم می آرایم، چنانچه می فرماید: «به هنگام نماز و حضور در مساجد لباس زیبای خود را بپوشید» پس دوست دارم که بهترین لباسم را بپوشم. (الحیاة، ج 5، ص 66)

13- امام حسن علیه السلام فرمود: زیرکترین زیرکها فرد با تقوا است احمق ترین احمقها شخص فاجر و فاسق است. (الحیاة ج 1، ص 203)
14- امام فرمودند: جایگاههای دانش و چراغهای درخشان هدایت باشید زیرا روشنی روز بعضی از بعضی دیگرش بیشتر است. (کافی، ج 1، ص 301)
15- امام حسن علیه السلام فرموده است: از میان شیعیان ما علمائی بپامی خیزند که ایستادگی افراد ضعیف از دوستان ما و آنها که ولایت ما را پذیرا شده اند به واسطه آنها است و از تاجی که برسر دارند نور می درخشد. (محجة البیضاء، ج 1، ص 33)
16- امام حسن علیه السلام زمانی که وضویش پایان می پذیرفت رنگ مبارکش تغییر می نمود. در این باره از حضرت پرسیده شده «چرا رنگ شما تغییر می نماید؟» فرمودند: کسی که می خواهدوارد بارگاه «خداوند متعال » گردد سزاوار است رنگش تغییرنماید.
17- مردی از حضرت موعظه خواست، حضرت فرمودند: آماده سفر آخرت شو و زاد وتوشه آنرا پیش از رسیدن مرگ فراهم نما. (منتهی الآمال، ج 1، ص 436)
18- امام حسن علیه السلام فرمود: هان ای مردم، به تحقیق کسی که برای خدا پند دهد و سخن خدا را راهنمای خود قرار دهد به راهی پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد موفق سازد. (تحف العقول،ص 227)
19- امام حسن علیه السلام فرمود: بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشم ببینی حق است و چه بسا که باطل زیادی را با گوش بشنوی. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 105)
20- از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیده شد زهد چیست؟فرمودند: میل به پرهیزگاری و بی میلی نسبت به دنیا. بازپرسیده شد که حلم چیست؟ فرمودند: خشم را فرو بردن ومالک خود شدن. باز پرسیده شد که سداد چیست؟ فرمودند: بدی را به وسیله خوبی برطرف نمودن. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 106)
21- امام حسن علیه السلام به یکی از فرزندانشان فرمودند: ای پسرم بااحدی برادری مکن تا آنکه بدانی کجاها می رود و از کجاهامی آید، و چون از حالش خوب آگاه شدی و رفتارش راپسندیدی با او برادری کن. به شرط اینکه رفتارت براساس چشم پوشی از لغزش و همراهی در سختی باشد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 108- تحف العقول، ص 236)
22- امام حسن علیه السلام فرمودند: همانا بیناترین چشم ها آن است که درطریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوش ها آنست که پذیرنده ترباشد و سالم ترین دلها آن است که از شبهه پاک باشد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 111)
23- امام حسن علیه السلام فرمودند: خردمند کسی است که وقتی از او پندخواستند خیانت نکند. (تحف العقول،مترجم،ص 239)

امام حسن علیه السلام فرمود:
دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیزدانش دیگران را فراگیر

24- امام حسن علیه السلام فرمودند: هر گاه یکی از شما برادر خود راملاقات کند، باید که جایگاه نور از پیشانی او را ببوسد. (تحف العقول،مترجم، ص 239) 25- امام حسن علیه السلام فرمود: نابودی مردم در سه چیز است:
1- بزرگ نمائی 2- افزون خواهی بسیار 3- حسد و رشک بردن.
بزرگ نمائی که به وسیله آن دین نابود می گردد و به واسطه آن شیطان ملعون رانده درگاه خدا شد و حرص که به خاطر آن آدم از بهشت خارج شد، و رشک که سررشته همه بدی است و به واسطه آن قابیل هابیل را کشت. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 113)
26- امام حسن علیه السلام فرمود: شما را به پرهیزگاری و ترس از خدا وادامه تفکر و اندیشه سفارش می کنم زیرا تفکر و اندیشه سرچشمه همه خوبیها است.(از هر معصوم چهل حدیث، ص 114)
27- امام حسن علیه السلام فرمود: شستن دستها پیش از غذا فقر رامی زداید و بعد از آن اندوه را برطرف می سازد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 114)
28- امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: چنان با مردم رفتار نما که دوست داری باتورفتارکنند. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 114)
29- کسی که عقل ندارد ادب ندارد، و کسی که همت نداردجوانمردی ندارد و کسی که حیا ندارد دین ندارد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 115)
30- امام حسن علیه السلام فرمود: دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیزدانش دیگران را فراگیر. (چهل حدیث از هر معصوم، ص 116)
31- امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: هیچ بی نیازی برتر از عقل نیست و هیچ نیازمندی هم مثل نادانی نیست و هیچ وحشتی بدتر ازخودپسندی نیست، وهیچ عیشی لذت بخشترازاخلاق نیکونیست. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 116)

32- امام حسن علیه السلام فرمود: علم را با نوشتن مهار کنید.
33- امام حسن علیه السلام فرمود:هرکس قبل ازسلام سخن گفت جوابش ندهید. (چهل حدیث از هر معصوم، ص 117)
34- دانش را فراگیرید و اگر توان حفظش را ندارید بنویسید و درخانه هایتان نگهداری نمائید. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)
35- امام حسن علیه السلام فرمود: آغاز نمودن به بذل و بخشش پیش ازدرخواست و تقاضا، از بزرگترین شرافت و بزرگی است.(از هر معصوم چهل حدیث، ص 117)
36- امام حسن علیه السلام فرمود: کسی که خدا را بندگی نماید، خداوند هم همه چیز را فرمانبردار او گرداند. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)
37- امام حسن علیه السلام فرمود: کسی که در دلش جز خوشنودی خداخطورنکند، چون دعاکندمن ضامنم که دعایش مستجاب گردد.(از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)
38- از حضرت امام مجتبی علیه السلام پرسیده شد نیرومندی چیست؟فرمودند: دفاع از پناهنده، و پایداری در نبرد، و ایستادگی هنگام سختی.(تحف العقول، ص 227)
39- ازحضرت پرسیده شدفقر چیست؟ فرمودند: آزمندی به هر چیزی. (تحف العقول، ص 228)
40- از امام مجتبی معنای غنا پرسیده شد، فرمود: خوشنود بودن انسان به مقداری که خدا روزی او نموده هر چند کم باشد. (تحف العقول، ص 228)

[h=1]مکارم اخلاق امام حسن(ع)[/h]
همان گونه که در روایت خواندید، منظور از مکارم اخلاق آن اعمالی است که از نظر اخلاقی فوق العادگی داشته باشد، چون برخی از کارها و اخلاقیات انسان است که به طور عادی برای عموم مردم عادی است مثل آنکه کسی به شما نیکی و احسان کند و شما نیز در برابر به او احسان و نیکی کنید، که این یک امر عادی و طبیعی است، و خلاف این کار غیر طبیعی است که قرآن کریم نیز آن را به عنوان یک اصل طبیعی عنوان کرده و می فرماید:
«هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (1)
اما اگر کسی توانست تا این حد خود را کنترل کند و این اندازه بر نفس خود مسلط گردد که بدی و ظلم را با احسان و نیکی مقابله کند، این کار از نظر اخلاقی یک کار فوق العاده است که هر کس نمی تواند چنین کاری را انجام دهد...و به قول شاعر می گوید:

بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی «احسن الی من اساء» !
مرحوم شهید آیت الله استاد مطهری کتابی دارد به نام فلسفه اخلاق که مانند کتابهای دیگر آن استاد بزرگوار، از تحقیق و عمق بسیاری برخوردار و کتاب بسیار نفیسی است، ایشان در آن کتاب تحقیق جالبی در این باره دارد و پس از آنکه قسمتی از دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه را در این باره نقل کرده که دعا کننده گوید:
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و سددنی لان اعارض من غشنی بالنصح» .
(پروردگارا، درود فرست بر محمد و آل محمد و به من توفیق ده که معارضه کنم به نصیحت با آن کسانی که با من بظاهر دوستی می کنند، ولی در واقع می خواهند با من بدی و دغلی کنند) .
«و اجزی من هجرنی بالبر»
(خدایا، به من توفیق ده که جزا بدهم آن کسانی را که مرا رها کرده اند و سراغ من نمی آیند به احسان و نیکی ها).
«و اثیب من حرمنی بالبذل»
خدایا، به من توفیق ده که مخالفت کنم با آن کسانی که از من غیبت می کنند و پشت سر من از من بدگویی می کنند و اینکه پشت سر آنها همیشه نیکی آنها را بگویم

(خدایا، به من توفیق ده که پاداش بدهم آن کسانی را که مرا محروم کرده اند به اینکه من به آنها بخشش کنم).«و اکافئ من قطعنی بالصلة»
(خدایا، به من توفیق ده که مکافات کنم هر کس که با من قطع صله رحم یا قطع صله مودت می کند مکافات من این باشد که من پیوند کنم).
«و أخالف من اغتابنی الی حسن الذکر»
(خدایا، به من توفیق ده که مخالفت کنم با آن کسانی که از من غیبت می کنند و پشت سر من از من بدگویی می کنند و اینکه پشت سر آنها همیشه نیکی آنها را بگویم).
«و ان اشکر الحسنة و اغضی عن السیئة»
(خدایا، به من توفیق ده که نیکی های مردم را سپاسگزار باشم و از بدی های مردم چشم بپوشم) . (2)
سپس از خواجه عبد الله انصاری که مرد عارف و وارسته ای بوده، این جمله را نقل کرده که گفته است:
«بدی را بدی کردن سگساری است، نیکی را نیکی کردن خرکاری است، بدی را نیکی کردن کار خواجه عبد الله انصاری است» . (3) و سپس اشعاری از دیوان منسوب به امیر المؤمنین (ع) نقل کرده که می فرماید:

و ذی سفه یواجهنی بجهل و اکره ان اکون له مجیبایزید سفاهة و ازید حلما کعود، زاده الاحراق طیبا
(شخص سفیهی از روی جهل با من مواجه می شود، ولی من از پاسخ او کراهت دارم.او بر جهالت و سفاهت خود می افزاید و من بر حلم خود، همانند آن عودی که سوزاندنش عطر آن را زیادتر می کند).

و در جای دیگر فرمود:
و لقد امر علی اللئیم یسبنی فمضیت ثمة قلت ما یعنینی
(من بر شخص پست و لئیم می گذرم که مرا دشنام می دهد و من از نزد او گذشته و می گویم من مقصودش نبودم).
اکنون در زندگانی امام حسن (ع) نمونه این مکارم اخلاق را بخوانید:
1.موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین (ع) روایت کرده که امام حسن (ع) گوسفندی داشت که بدان علاقه داشت، روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود : چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: می خواستم تا شما را غمگین کنم!
امام (ع) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادی! و در روایت دیگری است که فرمود:
«لا غمن من امرک بغمی»
(من نیز غمگین می کنم آن کسی را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی یعنی شیطان)
و به دنبال آن او را آزاد کرد. (4)

[h=2]داستان مرد شامی[/h]و داستان مرد شامی هم مشهور است که مبرد در کتاب کامل روایت کرده و ابن شهرآشوب نیز در مناقب از وی نقل نموده و در کتابهای مقتل الحسین خوارزمی و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و دیگران نیز چنین روایت شده:
مردی از اهل شام می گوید: من هنگامی به مدینه رفتم و مردی را دیدم که بر استری سوار است که زیباتر و خوش لباستر از او ندیده بودم و مرکبی هم بهتر از مرکب او مشاهده نکرده بودم، من از آن مرد خوشم آمد و از شخصی پرسیدم: این مرد کیست؟

خدایا، به من توفیق ده که نیکی های مردم را سپاسگزار باشم و از بدی های مردم چشم بپوشم

گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب است!در این وقت سینه ام پر از کینه شد و نسبت به علی بن ابیطالب رشک و حسد بردم که فرزندی اینگونه داشته باشد، از این رو به نزد او رفته و بدو گفتم: تو پسر ابوطالب هستی؟
فرمود: من پسر فرزند اویم!
در این وقت من شروع کردم به دشنام او و پدرش تا جایی که می توانستم! و چون سخن من تمام شد، آن حضرت رو به من کرده، فرمود: «احسبک غریبا» ؟
((بگمانم تو غریب این شهر هستی؟)
گفتم: آری.
فرمود:
«فان احتجت الی منزل انزلناک، او الی مال آسیناک، او الی حاجة عاوناک» !
(اگر نیازمند خانه و منزل هستی به تو منزل دهیم، و اگر نیاز به مالی داری به تو بدهیم، و اگر نیاز دیگری داری کمکت کنیم؟)
مرد شامی گوید:
«فانصرفت و ما علی الارض احد احب الی منه» (5)
(من از نزد آن حضرت رفتم در حالی که احدی در روی زمین نزد من از وی محبوبتر نبود).
و در مناقب ابن شهرآشوب اینگونه است که چون آن مرد از سخنان خود فراغت یافت، امام (ع) بدو سلام کرده و خندید سپس فرمود:

«ایها الشیخ اظنک غریبا و لعلک شبهت فلو استعتبتنا اعتبناک و لو سألتنا اعطیناک، و لو استرشدتنا ارشدناک، و لو استحملتنا حملناک، و ان کنت جائعا اشبعناک، و ان کنت عریانا کسوناک، و ان کنت محتاجا اغنیناک، و ان کنت طریدا آویناک، و ان کان لک حاجة قضیناها لک، فلو حرکت رحلک الینا و کنت ضیفنا الی وقت ارتحالک کان اعود علیک لان لنا موضعا رحبا و جاها عریضا و مالا کبیرا»
(ای پیرمرد گمان دارم که غریب این شهر هستی، و شاید اشتباه کرده ای، پس اگر در صدد جلب رضایت ما هستی از تو راضی شویم! و اگر چیزی از ما بخواهی به تو می دهیم، و اگر راهنمایی و ارشاد خواهی ارشادت کنیم، و اگر برای برداشتن بارت از ما کمک خواهی بارت را برداریم، واگر گرسنه ای سیرت کنیم، و اگر برهنه ای بپوشانیمت، و اگر نیازمندی بی نیازت گردانیم، و اگر آواره ای در پناه خویشت گیریم، و اگر خواسته ای داری انجامش دهیم، و اگر مرکب و بار و بنه ای را به خانه ما انتقال دهی و تا وقتی که قصد رفتن داری مهمان ما باشی برای ما آسانتر و محبوبتر است، که ما را جایگاهی وسیع و مقامی منیع و مالی بسیار است) .
و به دنبال آن نقل شده که چون آن مرد سخن آن حضرت را شنید گریست و آنگاه گفت:
«اشهد انک خلیفة الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالاته، و کنت انت و ابوک ابغض خلق الله الی و الآن انت احب خلق الله الی»
(گواهی دهم که براستی تویی خلیفه خدا بر روی زمین و خدا خود داناتر است که رسالتهای خود را در چه جایی قرار دهد و تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا نزد من بودید و تو اکنون محبوبترین خلق خدا پیش منی!)
و سپس آن مرد به خانه امام حسن (ع) رفت و تا وقتی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود، و از دوستداران آن خاندان گردید. (6)

پی نوشت ها:
1.سوره الرحمن، آیه .60
2.صحیفه سجادیه، ص .69
3.استاد در شرح این جمله گوید:
اگر کسی بدی کند و انسان هم در برابر او بدی کند، این سگ رفتاری است، زیرا اگر سگی، سگ دیگری را گاز بگیرد، این یکی هم او را گاز می گیرد، نیکی را نیکی کردن
خرکاری است، اگر کسی به انسان نیکی کند و انسان هم در مقابل او نیکی کند این کار مهمی نیست، زیرا یک الاغ وقتی که شانه یک الاغ دیگر را می خاراند، او هم فورا شانه این یکی را می خاراند، بدی را نیکی کردن کار خواجه است.
4.ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حیاة الامام الحسن (ع)، ج 1، ص .314
5.ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 119 .117
6.مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص .

[h=1]شمه ای از اعجاز و کرامات امام حسن علیه السلام[/h]
یکی از ویژگی‏های امام، داشتن قدرت اعجاز برای اثبات امامت خویش است. در تعریف اعجاز آمده است: مدعی منصب و مقام الهی - مانند نبوت و امامت - کاری را که بر خلاف نظام طبیعی عالم است، انجام می‏دهد، به طوری که دیگران از انجام دادن آن عاجز باشند و آن کار به منظور اثبات ادعای امامت خویش باشد. (1)
حدیث حبابه دختر جعفر والبیه گواه مطلب فوق است که می‏گوید: بعد از شهادت علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام خدمت امام مجتبی علیه‏السلام رسیدم، در حالی که مردم نیز حضور داشتند، سنگ ریزه‏هایی را که از زمان پدرش جهت اثبات امامت داشتم، در اختیارش گذاشتم. انگشتر خود را بر روی یکی از سنگ‏ها گذاشت، سنگ همانند خمیر و گل متأثر شد و آثار انگشتر بر آن سنگ نقش بست. (2). حبابه می‏گوید: این اعجاز امام، دلیل دیگری بر امامت وی بود، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه‏السلام پیش از آن بر این حقیقت تصریح کرده بودند. برای حسن بن علی علیه‏السلام معجزات و کرامات فراوانی نقل شده که به برخی از آنها در ذیل اشاره می گردد:

[h=2]خرما دادن نخل خشک[/h]حسین بن عبدالوهاب با سلسله سند خویش از امام صادق علیه‏السلام نقل می‏کند: امام مجتبی علیه‏السلام در یکی از سفرها با مردی از فرزندان زبیر - که معتقد به امامت زبیر بود - همسفر شد. آنان شتری را نیز کرایه کرده بودند. در میان راه به آبگاهی رسیدند و جهت استراحت توقف نمودند و فرشی را برای نشستن امام مجتبی علیه‏السلام در زیر نخل خرمای خشک گستردند و آن مرد زبیری در زیر نخل دیگر پارچه‏ای را انداخت و نشست. وقتی چشم آن مرد زبیری به درخت خرمای خشک افتاد گفت: اگر خرمایی داشت از آن می‏خوردیم. امام مجتبی علیه‏السلام خطاب به او فرمود:

خدمت امام مجتبی علیه‏السلام رسیدم، در حالی که مردم نیز حضور داشتند، سنگ ریزه‏هایی را که از زمان پدرش جهت اثبات امامت داشتم، در اختیارش گذاشتم. انگشتر خود را بر روی یکی از سنگ‏ها گذاشت، سنگ همانند خمیر و گل متأثر شد و آثار انگشتر بر آن سنگ نقش بست

خرما می‏دهی؟ جواب داد: آری. حضرت دست به سوی آسمان بلند نمود و دعایی کرد، این جا بود که درخت خرما سبز شد و برگ درآورد و خرمای بسیار مطبوعی داد. ساروان چون این صحنه را دید، گفت: این کار، چیزی جز سحر نیست! امام مجتبی علیه‏السلام فرمود: «لیس هذا بسحر، ولیکن دعوة أولاد الأنبیاء مستجابة؛ این کار سحر نیست، بلکه دعای فرزندان پیامبران مستجاب است» در آن حال یکی از آنان از درخت خرما بالا رفت و آنچه خرما میل داشتند چید و همگی خوردند. (3)
[h=2]دعای مستجاب[/h]ابواسامه گوید: امام صادق علیه‏السلام فرمود: امام حسن علیه‏السلام در یکی از سفرها که پیاده به خانه‏ی خدا می‏رفت، پاهای مبارکش ورم کرده بود. بعضی از یاران آن حضرت گفتند: اگر بر مرکب سوار شوی، ورم پاهایت بهبود خواهد یافت.

فرمود: هرگز راه خانه‏ی معشوق را سواره طی نخواهم کرد. سپس خطاب به آنان فرمود: در ایستگاه و منزل بعدی مردی سیاه چهره از ما پذیرایی خواهد کرد، او روغنی به همراه دارد که به مجرد استفاده از آن، ورم پاهایم درمان خواهد شد. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! در پیش روی ما ایستگاه هست، لیکن کسی در آن زندگی نمی‏کند. حضرت فرمود: چرا، کسی در آن جاست، هرگاه او را دیدید، روغن را بگیرید و پولش را پرداخت کنید.
آنان وقتی به منزلگاه رسیدند، خواسته‏ی خود را با آن شخص مطرح کردند. او پرسید: دوا را، برای چه کسی می‏خواهید؟ در پاسخ گفتند: برای حسن بن علی علیهماالسلام. مرد سیاه چهره به همراه غلامش خدمت حضرت آمد، اظهار ارادت و محبت نمود و گفت: «بأبی أنت و امی انما أنا مولاک؛ پدر و مادرم فدای تو باد! همانا من غلام شما هستم [و هرگز پول این دوا را نمی‏گیرم].» آن گاه گفت: ای فرزند پیامبر! زنم حامله است، هنگامی که از خانه‏ام بیرون می‏آمدم، زنم از درد به خود می‏پیچید. از خداوند بخواه به ما پسری عنایت کند و او از موالیان و دوستداران شما باشد.
امام حسن علیه‏السلام فرمود: «انطلق الی منزلک فان الله - تعالی - قد وهب لک ولدا ذکرا سویا؛ بلند شو و به سوی منزل خود حرکت کن، خداوند پسری نیکو به تو عنایت کرده است.» شیخ کلینی (ره) اضافه می‏کند: «... و هو من شیعتنا(4).؛ آن فرزند از شیعیان ما خواهد بود.» آن مرد وقتی به منزل خود رسید، دعای امام را مستجاب یافت، بی‏درنگ بازگشت و از امام مجتبی علیه‏السلام تشکر فراوان نمود و حضرت نیز آن روغن را به پای خود مالید و در همان لحظه، ورم پاهایش بهبود یافت. (5)

پی نوشت ها:
1- سید ابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 43
2- اصول کافی، ج 1، ص 346، ح 3، باب ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل فی أمر الأمة؛ اعلام الوری، ص 209
3- سید محمد هادی میلانی، قادتنا کیف نعرفهم، ج 5، ص 232؛ مناقب ابن‏شهر آشوب، ج 4، ص 9
4- اصول کافی، ج 1، ص 463، ح 6
5- مناقب ابن‏شهر آشوب، ج 4، ص 10؛ قادتنا کیف نعرفهم، ج 5، ص 234 - 233

[h=1]قرآن و امام مجتبی علیه السلام[/h]
سبط اکبر، حسن بن علی علیه السلام ، شخصیّت والایی است که بُعدی در قرآن دارد و برخی از آیات قرآن درباره وی نازل شده است که برخی را متذکّر می شوم:

[h=2]الف. او فرزند پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله است.[/h]در موضوع مباهله با نصارای نجران، پیامبر صلی الله علیه و آله ، مأمور گشت آنان را به مباهله دعوت کند و قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد که به آنان بگوید:
«..فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا و أبْناءَکُم و نِساءَنا و نِساءَکُم و أنْفُسَنا و أنْفُسَکُم ثمّ نَبْتَهِلْ و نَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الکاذِبینَ(1)».
«بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفسهای خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
مفسّران می نویسند: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با دو جگرگوشه خود، یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و دخت گرامیش فاطمه علیهاالسلام و پسر عمویش علی علیه السلام به میدان مباهله گام نهاد، و این می رساند که امام مجتبی مصداق «أبنائنا» می باشد.

[h=2]ب. مهر او پاداش رسالت[/h]قرآن مجید به پیامبر دستور می دهد که به مردم بگوید: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجرا إلاَّ المَودَّةَ فِی القُربی»(2). «بگو من هیچ پاداشی جز دوستی نزدیکانم از شما درخواست نمی کنم».
مقصود از «القُربی(نزدیکانم)» بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله است. تو گویی «آل» در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیر آیه چنین است: «إلاَّ المودّةَ فِی قُربایَ».

«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد». مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند»

اخیرا، ترجمه ای از قرآن مجید به قلم یکی از مترجمان ایرانی منتشر شده که در آیات مربوط به ولایت بسیار کوتاه آمده و اکثر آنها را به صورت غیر صحیح ترجمه کرده است، و در ترجمه این آیه به گونه ای سخن گفته که گویا اجر رسالت این است که هر کسی به بستگان خود مهر بورزد نه به بستگان پیامبر. او از یک نکته غفلت ورزیده که واژه «القربی» در قرآن 16 بار به کار رفته، و گاهی مقصود از آن، بستگان انسان هاست و احیانا بستگان پیامبر است. تشخیص این دو، به فعل و یا قرائنی که مقصود را معین می کند، بستگی دارد. مثلاً آنجا که می گوید: «وَ إِذا حَضَرَ القِسمَة اُولوا القُربی و الیتامی و المساکین فارْزُقُوهُم...»(3). «آنگاه که اموال موروثی میان وارثان تقسیم می شود، به نزدیکان میت، هرچند وارث نباشند، و یتیمان و مستمندان، چیزی بدهید».در اینجا مقصود، بستگان میت -هرکسی باشد- است، زیرا موضوع سخن، قسمت اموال اوست. ولی آنجا که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است، طبعا مقصود، بستگان او هستند، و در این آیه می فرماید: «قُل لا أسأَلُکم علیه اجرا» و در آیه دیگر می فرماید: «و آتِ ذَا القُربی حقّه»(4) «حق نزدیکان را بده»، از آنجا که در هر دو آیه، سخن با خطاب به پیامبر آغاز می شود، قطعا مقصود، بستگان پیامبر است.
من در مقاله ای، برخی از انتقادات خود را نوشته و برای جبران در چاپ های آینده برای مترجم یاد شده ارسال نمودم.
[h=2]ج. عصمت و طهارت امام مجتبی علیه السلام در قرآن[/h]
قرآن مجید، به عصمت و طهارت اهل بیت علیهم السلام تصریح می کند، و یادآور می شود: «... إنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(5).
«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».
مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: اللّهم إنَّ لِکُلّ نبیٍّ أهل بیتٍ و هؤلاءِ أَهلُ بَیتی» «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند».
مراد از این بیت، بیت خشت و گلی نیست، بلکه بیت وحی و رسالت است، و مراد از «اهل» کسانی هستند که با این خانه پیوند روحی دارد.
همچنان که باید توجه نمود که مراد، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، زیرا قرآن آنجا که درباره همسران رسول خدا سخن می گوید، واژه بیت را با صیغه جمع به کار می برد و می فرماید: «و َقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»(6)، و «واذْکُرْنَ ما یُتلی فِی بُیوتکُنِّ»، درحالی که در آیه مورد بحث، «بیت» به صورت مفرد به کار رفته است و این گواه بر آن است که این بیت غیر از آن بیوت است، و اهل این بیت غیر از اهالی آن بیوت متعدّد می باشد.

[h=2]د. سوره انسان و امام مجتبی علیه السلام[/h]به تصدیق مفسران، بخشی از آیات سوره انسان که در زبان مردم به سوره «هل أتی» معروف است، در حقّ دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر وی و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام نازل شده است. خدا آنها را به خاطر وفا به نذری که کرده بودند، چنین توصیف می کند:
«یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یوما کانَ شَرُّهُ مُستَطِیرا* و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مسْکِینا و َیَتَیما وَ أَسِیرا»(7).
«آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، می ترسند و غذای خود را با این که به آن نیاز دارند، به مستمند و یتم و اسیر می دهند...».

عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد»

اینها برخی از ابعاد زندگانی حسن بن علی علیهماالسلام در قرآن مجید است که در این محضر یادآور شدیم. البته این نه بدان معناست که آیات نازل در حق اهل بیت علیهم السلام همین چند مورد است، بلکه ما، در اینجا به صورت گزینشی سخن گفتیم.

[h=2]ه. امام مجتبی علیه السلام در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله[/h]ما برخی از سفارش های پیامبر درباره امام مجتبی علیه السلام و برادر ارجمندش را در اینجا منعکس می کنیم:
1. ابن مسعود و ابوهریره می گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دو شانه خود قرار داده، گاهی این و گاهی آن را می بوسد. مردی پرسید: آیا آن دو را دوست داری؟ فرمود:
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی»(8).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
2. ابو سعید خدری و ابن عباس و حُذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الحسنُ و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنَّة»(9).
«حسن و حسین سروران جوانان بهشتند».
3. عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد».
4. ابن شهراشوب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا». در حدیثی فرمود: «ابنایَ هذا إمامان قاما أو قعدا»(11).:«حسن و حسین دو امام و پیشوای امتند، چه بر قدرت باشند و یا خانه نشین باشند»، اینها بخشی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن مجتبی علیه السلام است.

پی نوشت ها :
1. آل عمران، 61.
2. شوری: 23.
3. نساء: 8.
4. اسراء: 26.
5. احزاب: 33.
6. احزاب: 33.
7. انسان: 7 و 8.
8. مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171.
9. مسند احمد، ج3، ص 62 - 63، تهذیب الکمال، ج6، ص 229.
10. الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 129.

[h=1]امین وحی[/h] امین وحى احمد را خبر داد
سراپاى نبى شد، زین خبر شاد
كه از الطاف خود خلاق علاّم
نهاده این حسن رو، را حسن نام
پیمبر شد همان دم شادمانه
به سوى خانه ى زهرا روانه
فضاى خانه ى زهراى اطهر
ز یمن مقدم او شد معطر

گرفت از فاطمه خوشحال و خرسند عزیز جان خود، فرزند دلبند دلش خرم، لبش چون غنچه خندان به روى آن گل شیرین‏تر از جان به روى دست احمد آیت طور تجلى در تجلى، نور در نور

دو چشم دلربایش در تكلم لب شیرین ادایش در تبسم خدا را، بود بس شیرین‏تر از قند به روى مصطفى مى ‏زد چو لبخند تبسم زد حسن )ع( بر روى احمد گلش از گل شكوفا شد محمد(ص) به صاعد نیز از این فرخنده میلاد نوید صحت و خط شفا داد

[h=1]پسری با نشانه های پدر[/h]


[/HR] پسر کاو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر نقل قول های بسیاری مبنی بر شباهت های رفتاری و شخصیتی بین امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارشان امام علی علیه السلام بیان شده است که در اینجا برخی از این روایت ها را مقایسه وار بیان می کنیم. بردباری ـ پدر: بارها مردم دیده بودند که عبدالله بن زبیر آشکارا به امام علی علیه السلام دشنام می دهد و هر بار حضرت سکوت می کند. عبدالله در جنگ جمل اسیر شد. حضرت علی علیه السلام روبرویش ایستاد، نگاهش کرد و گفت: برو! دیگر نبینمت! سعید بن عاص نیز دشمن سرسخت امام علی علیه السلام بود و بارها او را دشنام داده بود. او نیز در مکه با حضرت روبرو شد. اما مولا تنها رویش را برگرداند و سکوت کرد. خیلی ها در تعجّب مانده بودند که چرا حضرت، عبدالله بن زبیر را آزاد کرد و از سعد بن عاص درگذشت. ـ پسر: مردی که دشمنی دیرینه ای با امام علی علیه السلام داشت، در راه بود که به امام حسن علیه السلام برخورد. با تندی بسیار از او پرسید: «آیا تو پسر علی هستی؟» امام حسن علیه السلام فرمود: «آری! فرزند اویم!» مرد تا می توانست به امام و پدرش ناسزا گفت! حضرت صبر کرد تا کلام مرد به پایان رسید. سپس با مهربانی و خوش رویی فرمود: «به گمانم در این شهر غریبی! اگر به خانه نیاز داری، به تو خانه می دهم؛ اگر به مال نیاز داری، به تو می بخشم و اگر کمک دیگری می خواهی، بگو تا انجام دهم. اگر جایی می خواهی بروی، تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنه ای سیرت کنم؛ اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی که در این شهر هستی میهمان من باشی، خوشحال می شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است.» امام حسن علیه السلام پنجاه دینار طلا، امام حسین علیه السلام چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان بن عفان که شاهد ماجرا بود، گفت: «به راستی که این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه همه نیکی ها هستند.» مرد شامی بسیار گریست و گفت: «گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم، ولی اکنون تو دوست داشتنی ترین بندگان خدا پیش من هستی.» تقوا ـ پدر: حضرت علی علیه السلام می فرمود: «...هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را گرامی بدارد، او را گرفتار محبت خود می کند... هر زمان دیدی خداوند سبحان تو را با نام خود آرامش می بخشد، پس بدان دوستت دارد و «سپاسگزار باش» و هنگامی که دیدی آفریدگار تو را با مردم آرامش می بخشد و از یادش هراسان می شوی، پس بدان «به خاطر کارهای زشت» تو را دشمن می دارد.» حضرت علی علیه السلام گرفتار محبت خدا شده بود، آنچنان که در محراب عبادت تیر را از پایش کشیدند و ذره ای احساس درد نکرد. ـ پسر: فرزندش حسن علیه السلام نیز مانند پدر بود. عابدترین مردم زمان خویش بود و همیشه ذکر بر لب داشت و اهتمام فراوانی در شب زنده داری. بارها دیده بودند که هنگام وضو گرفتن، تمام بدنش می لرزد و رنگ چهره اش زرد می شود. علت را پرسیدند. حضرت فرمود: «بنده و عبد خدا باید هنگامی که آماده بندگی به درگاه او می شود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضای بدنش بلرزد.» همنشینی با قرآن ـ پدر: در همنشینی با قرآن، همین بس که عبدالرحمان سلمی می گوید: «سوگند به خداوند، هیچ قریشی را ندیدم که بیش از امام علی علیه السلام قرآن بخواند.» محبوب ترین آیه برای او، آیه چهل و هشتم سوره نساء بود: «اِنَّ اللهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ» حضرت علی علیه السلام می فرمود: «قسم به پروردگار هیچ آیه ای فرود نیامد جز این که دانستم درباره چه نازل شده و کجا فرود آمده است... بدانید که این آیه قرآن اندرز دهنده است که در اندرزش رنگ فریب نیست و راه نماینده ای است که گمراه نمی کند و سخنگویی است که دروغ نمی گوید.» ـ پسر: فرزندش حسن علیه السلام نیز از کودکی علوم قرآن را به خوبی می دانست. صوتی زیبا داشت و هر شب پیش از خواب سوره کهف را می خواند. روزی مرد سرگردان به مسجد آمده و به دنبال تفسیر آیه شاهد و مشهود (بروج / 3) بود. ابن عباس در پاسخ گفت: «شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است.» مرد شامی بسیار گریست و گفت: «گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم، ولی اکنون تو دوست داشتنی ترین بندگان خدا پیش من هستی ابن عمر پاسخ داد: «شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است.» اما حسن بن علی علیهماالسلام که کودکی بیش نبود، فرمود:«شاهد رسول خدا و مشهود روز قیامت است، مگر نخوانده ای که خداوند درباره رسولش می فرماید: «انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً» (احزاب/45) و نیز درباره قیامت می فرماید: «ذلک یوم مجموع له النّاس و ذلک یوم مشهود.»(هود/103) مرد لحظه ای فکر کرد و سپس گفت: «به درستی که گفته حسن نیکوتر است!» کمک به فقرا ـ پدر: مردی نزد حضرت علی علیه السلام آمد و گفت: ای امیر دین باوران! مردی نیازمندم. حضرت نگاهی به مرد کرد و فرمود: نشانه های ناچاری را در چهره ات می بینم. خواسته ات را بر زمین بنویس «که گفتن آن بسی دشوار است». مرد خواسته اش را بر زمین نوشت. حضرت قنبر را صدا کرد و از او خواست دو جامه مرغوب برای مرد بیاورد. ـ پسر: مرد فقیر پنج درهم گرفته بود امام می خواست نزد کسی برود که به او کمک بیش تری بکند. عثمان بن عفان او را به سمت امام حسن علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر که در مسجد نشسته بودند، راهنمایی کرد. مرد فقیر نزد امام حسن علیه السلام رفت و نیازش را گفت. امام به او فرمود: «کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست: 1.خون بهایی که گردن انسان باشد و توان پرداخت آن را نداشته باشد. 2.بدهی سنگینی داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید. 3.درمانده ای باشد که دستش به جایی نمی رسد. تو کدام یک از این سه دسته هستی؟ مرد فقیر علت نیازش را گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله در موردش فرمود: «بدانید که حسن پس از من پیشوا و راهنمای شما خواهد بود. او هدیه ای از خدا برای من است. درباره من، شما را آگاه خواهد کرد و مردم را با آثار علم من آشنا خواهد ساخت. سیره و روش زندگانی مرا زنده خواهد کرد؛ زیرا رفتار او مانند رفتار من است. امام حسن علیه السلام پنجاه دینار طلا، امام حسین علیه السلام چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان بن عفان که شاهد ماجرا بود، گفت: «به راستی که این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه همه نیکی ها هستند.» علم و دانش ـ پدر: مولا علی علیه السلام شب و روز از پیامبر صلی الله علیه و آله می پرسید و پاسخ سۆالاتش را می گرفت. هرگاه ساکت می شد، پیامبر خود لب به سخن باز می کرد. تاویل و تفسیر تمام آیات را می دانست. هیچ کدام از آموخته هایش را فراموش نمی کرد و این به برکت دعای رسول صلی الله علیه و آله بود که فرمود: «خداوندا! دلش را از دانش و فهمیدن، حکمت و نور لبریز کن!» ـ پسر: حسن علیه السلام از کودکی هر روز به مسجد می رفت، سخنان وحی را به خاطر می سپرد و به خانه که می آمد، برای مادر بازگو می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در موردش فرمود: «بدانید که حسن پس از من پیشوا و راهنمای شما خواهد بود. او هدیه ای از خدا برای من است. درباره من، شما را آگاه خواهد کرد و مردم را با آثار علم من آشنا خواهد ساخت. سیره و روش زندگانی مرا زنده خواهد کرد؛ زیرا رفتار او مانند رفتار من است. خدا به او عنایت دارد خدا رحمت کند کسی را که او را واقعاً بشناسد و به پاس احترام من به او نیکی کند.»


[/HR] منابع:
ماهنامه فرهنگی اجتماعی دیدار آشنا.
سایت راسخون.

[h=1]نیمه ی ماه صیام[/h]

شب قدر است ای دل، نیمه ماه صیام آمد سروش غیب گفتا، مجتبی، دوم امام آمد ز بام آسمان ها، نورباران تا فضای خاک به بیت حضرت زهرا علیهاالسلام نگر ماهِ تمام آمد

گلی از گلشن آل محمد صلی الله علیه و آله آشکارا شد ز صلحش مکتب آل محمد صلی الله علیه و آله مستدام آمد قیام سرخ عاشورا، حسین بر پا به دنیا کرد ولی صلح حسن، بنیان این نیکو قیام آمد

شبی زیبا گلی رعنا پدید از دامن زهرا ز صلحش، مکتب اسلام را بس انسجام آمد جمال دومین ماه منیر عشق پیدا شد ز صلحش، مکتب شیعه بری از اتهام آمد شب عشق است یا هنگام وصل چهره معشوق ز میلاد شریفش، دهر را نیکو نظام آمد خموشی پیشه کن ای مسکین ز توصیفش به درگاه شریفش، هدیه ما یک سلام آمد

[h=1]کریم اهل هدایت[/h]
می ‌آیی از آبی ‌ترین کرانه ‌های نور؛ تا سخاوت دریایی تو عرصه ‌ای باشد برای طلوع دومین خورشید امامت در تیرگی زمین.
کریم اهل بیت!
‌ای باغبان نور!
با خنده‌های غنچه به مهمانی آمدی،
ما جشن آفتابی آیینه تو را در چهره علی به تماشا نشسته ‌‌ایم.
امروز، گل به خانه زهرا رسیده است؛ یعنی خدا جمال تو را آفریده است.
ای کمال سخاوت!
زمین آغوش خود را گشوده است تا با تو بپیوندد و دل بی ‌قرار خود را به دریای تو بزند.
یا کریم اهل بیت!
تو آن آیه‌ای که از سوره کوثر نازل می‌ شوی تا منجی روز محشر باشی. تو آمدی و پرده‌های شب را کنار زدی تا در زلالی سینه ‌ات، پرنده ‌ایمان، دوباره اوج بگیرد.
درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز

چشمه سخاوت!
امشب، هر ستاره‌ای را که رصد می‌کنم، نام تو را می‌بینم که به وسعت یک آسمان شکیبایی، می‌ درخشد و شوق پرواز را در دل عاشقانت به تپش وا می دارد. دست ‌های نیازمان را از چشمه سخاوتت کوتاه مکن؛ بگذار با وضو در نور امامتت، شیرینی کرامتت را چشیده باشیم!
ای شعله خدا !
هم ‌‌خانه با حسین!
هم ‌شانه با علی، چون چلچراغ علم!
بر دل خوش آمدی!
ای امام غربت!

تو آن آیه‌ای که از سوره کوثر نازل می‌ شوی تا منجی روز محشر باشی. تو آمدی و پرده‌های شب را کنار زدی تا در زلالی سینه ‌ات، پرنده ‌ایمان، دوباره اوج بگیرد

آن‌که از آبروی تو وساطت می‌طلبد، تشنه باران هدایت توست و آن‌که حاجت را بهانه کرده، تشنه رفاقت با تو.
به حق شادی میلادت، قفل بسته چشمان ما را با عنایت و کرمت بگشای تا طعم سفره مهربانی تو را بچشیم؛ که هیچ زخمی از بارش کرامت بارانی ‌ات بی ‌مرهم نمی ‌ماند؛ یا کریم اهل هدایت!
قبله حاجات آن صفت کریمانه را که در اسما و صفات ذات الهی شنیده‏ای، در ظهور وجود مبارک حسن علیه ‏السلام ببین!
اگر امام مجتبی علیه ‏السلام را کریم اهل‏بیت می‏خوانند، بدان جهت نیست که دیگر امامان معصوم از این صفت برخوردار نیستند، بلکه از آن است که این صفت در وی به تمامیت و کمال رسیده است و امام حسن علیه ‏السلام در ظهور و بروز کرامت، پیشی گرفته است؛ به زبان دیگر، امام، در تجلی صفت کرامت و بزرگواری خداوند آنچنان آیینه ‏داری می‏کند که سزاواری این اسم اعظم را یافته است.
در واقع، خداوند تعالی در هر یک از اهل بیت علیه ‏السلام صفتی از اسمای الهی خویش را شاخص گردانیده تا مردم برای رجوع، قبله حاجات واحد و یگانه ‏ای داشته باشند؛ وگرنه، دیگر اهل بیت علیهم ‏السلام نیز از صفت کرامت به دور نیستند. چنین است که هر یک از آل اللّه‏ در صفتی بارز شده ‏اند تا به واسطه آن، بر شفاعت عالَم، جلوه بیشتری بیابند.
از بزرگواری کریم اهل بیت علیه‏السلام به دور است که هنگام نیاز و حاجت کسی، کرامت خویش بپوشاند و در انعام و اکرام به او بخل ورزد.
پس دست التماس ما و دامان کریمانه او!

[h=1]نهال باغ علیّین[/h]

به لب این نغمه را دارد چكاوك
حسن جان عید میلادت مبارك
تعالى الله ز لطف حق تعالى
گل باغ محمد شد شكوفا

مبارك نخل كوثر بارو بر داد
نهال باغ علیین ثمر داد
بتول از بهر مولا بو بر آورد
جوانان بهشتى را سر آورد
چو گل وا شد لب زهراى اطهر
به روى تازه مولود مطهّر
سراى فاطمه شد نور باران
زمانه شد به كام حق مداران
على اینك ز سر تا پا سرور است
همه ذكرش به لب الله و نور است
مهین مولودش از حسن دلاویز
دلش را از محبت كرده لبریز

نه تنها یثرب امشب شادمان است
كه امشب فصل عیش عرشیان است
جهان خرم شد و اوقات شیرین
نه افلاك از كواكب بست آذین
هواى دشت هستى شد بهاران
زمین و آسمان شد نور باران
به سوى عرش نور از فرش جارى است
نشاط خاكیان تا عرش جارى است

[h=1]نقطه پرگار درماندگان[/h]
پدر و مادرم فدای تو باد، ای گل خوشبوی رسالت، چهارمین قمر آسمان اصحاب کسا، امام حسن مجتبی علیه‏السلام !
تا آمدی، تو را در قنداقه سپیدی از پرنیان پیچیدند و به دست خورشید سپردند تا از روزنه گوش‏های تو، اذان و اقامه را در جانت سرازیر کند.
مدینه شاهد روزهای نجیبی است و این روزها، برای پنج نور مقدس چه شیرین می‏گذرد!
امروز علی علیه‏السلام و زهرا علیهاالسلام غرق سرورند و پیامبر لبخند، به تبسمی شکفته، مهاجر و انصار و فرشتگان حوالی کهکشان را مجذوب خویش می‏سازد که «کریم اهل بیت»، از نسل او، پا به عرصه گیتی نهاده تا میان دو دسته از امت، آشتی برقرار کند و خون اسلام را پاسداری نماید.
چه گل بوسه ‏هایی که لبان مشتاق پیامبر، نصیب تو نکرد!
آه! عشق و دلبستگی به تو و برادرت حسین علیه ‏السلام ، خنکای نسیم، به مزرعه قلب پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم می ‏نواخت.
تو را همواره می ‏بوئید و می ‏بوسید و می‏گفت: «خداوندا! حسن را ـ که کریم است ـ دوست دارم؛ تو نیز دوستش بدار و به دوستدارانش محبت بی‏کران فرما.»
پدر و مادرم فدای تو باد، ای فرزند پیغمبر! که اصحاب، از فرط بلندای قدر تو، نزد رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم گرد و غبار کوچه ‏های مدینه را از لباس و سر و روی تو می ‏زدودند؛ تو را بر فراز دست ‏های خویش بلند می‏کردند، تا نگذارند روی پای خویش راه بروی؛ مباد که خسته شوی، تا مگر این چنین نصیبی بیش‏ تر از اقیانوس مهر پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله‏ وسلم و پاداش الهی، بهره آنان شود.

مدح و ستایش تو را می‏کنم که جلوه کرامت خداوندی؛ چه، بی ‏آن‏که مسکینِ نادار اظهار احتیاج کند و عرق شرم از جبین عزّت بریزد، انبانش را پر از نان آبرو می‏کردی و همیانش را سرشار از سیم و زر، تا رنج و مذلّت درخواست، پشت حیاتش را نشکند

چه داستان‏های شگفت و درس‏آموز که از محبت و علاقه سفیر رحمت الهی، به تو و برادرت حسین علیه ‏السلام در گلبرگ های تاریخ، می‏درخشد!
این بهشت است که بر خود می‏بالد؛ چونان عروس که بر خود می ‏بالد، وقتی سروش رحمانی را شنید و کلام خدا در گوش جانش پیچید که «آیا خشنود نیستی که رکن ‏های تو را به دو گوشواره عرش الهی، حسن علیه ‏السلام و حسین علیه ‏السلام ، زینت داده ‏ام؟!
دوست و دشمن از کرامت تو می‏گویند و به عظمت شأن و شخصیت تو اعتراف دارند؛ «سیوطی» این دانشمند اهل سنّت عرب، در تاریخ خود می‏نویسد:
«حسن بن علی علیه‏ السلام دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود. او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده و مورد ستایش مردم بود.»
پدر و مادرم فدای تو باد که در طول عمر شریفت، سه بار، آن‏ چه از مال و منال دنیا داشتی، بین خود و خدای خویش به دو نیم کردی و سهم خداوند را به فقرا و مساکین امّت بذل نمودی.
هیچ کس به یاد ندارد که حاجت ‏مندی از خانه «کریم اهل بیت»، ناامید آمده باشد؛

امروز علی علیه‏السلام و زهرا علیهاالسلام غرق سرورند و پیامبر لبخند، به تبسمی شکفته، مهاجر و انصار و فرشتگان حوالی کهکشان را مجذوب خویش می‏سازد که «کریم اهل بیت»، از نسل او، پا به عرصه گیتی نهاده تا میان دو دسته از امت، آشتی برقرار کند و خون اسلام را پاسداری نماید

ای کریم اهل بیت!
وجودی داشتی که پناهگاه مستمندان و نقطه پرگار درماندگان بود.
مدح و ستایش تو را می‏کنم که جلوه کرامت خداوندی؛ چه، بی ‏آن‏که مسکینِ نادار اظهار احتیاج کند و عرق شرم از جبین عزّت بریزد، انبانش را پر از نان آبرو می‏کردی و همیانش را سرشار از سیم و زر، تا رنج و مذلّت درخواست، پشت حیاتش را نشکند.
از شجاعت تو چه بگویم که به شهادت تاریخ، در شجاعت و شهامت، خلف رشید امیرالمۆمنین علیه‏ السلام بودی، تا بدان حدّ که قلب سپاه خصم، هماره از سطوت گام ‏های استوار تو می‏لرزید.
این «محمد حنفیّه» است که در جنگ جمل، شهامت بریدن دست‏های شتر فتنه را ندارد و نزد امیرمۆمنان علیه‏ السلام ، دست خالی و سر به زیر، باز می‏گردد و اظهار عجز می‏کند و پدر، این بار، پرچم این مأموریت را به دستان با کفایت تو می‏دهد و ناقه تزویر، زمین ‏گیر می ‏شود.
پدر و مادر خود را فدای قدم ‏های تو می‏کنم؛ که اصحاب رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏ وسلم ، هرگاه می‏خواستند دوستی تو را جلب کنند و محبت پیامبر را پیش کشند و عنایت الهی به خویش را سبب سازند، به هنگام هر خطابی به تو می‏گفتند: «پدر و مادرم فدای تو باد! یابن رسول اللّه‏».

[h=1]ستاره‏ باران رمضان[/h]
دروازه ‏های آسمان گشوده می‏شود و زمین، در ستاره ‏باران میلادی بزرگ، به هلهله می‏نشیند.
در نیمه راه برکت ‏خیز رمضان، رایحه شکوفه‏ های یاس است که کوچه‏ های مدینه را آکنده است.
حسن علیه‏ السلام با چشمانی علوی می ‏آید و افق، رسیدن ارجمندش را دف می‏کوبد.
صدای آمدنش، طنین مهربانی و کرامت است. شانه‏ های صبورش را زمین به تجربه می‏نشیند؛ آن‏چنان‏که سمفونی سکوتش را.
او با نگاهی از جنس باران می ‏آید و آب‏ های آزاد جهان، ماهیان تشنه دلش را میزبان می‏شوند.
ای حسن بی‏نهایت!
کوه یعنی تو؛ ولی تو را نادیده انگاشتند و تحمل بی‏پایانت را بی‏شرافتان تاریخ، اینچنین به جولان نامردمی کشاندند.
آسمان، تویی که وسعت دلت، زبانزد آب‏های زمین است.
ای فرزند حماسه و رأفت!
تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق ‏خواهی تنید؛ آن‏ چنان که باران، رگ‏های خاک را.
ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.
از بازوان حیدری علی علیه ‏السلام ، تا لبخندهای معطر فاطمه علیهاالسلام نور ابدی توست که کوچه‏ های جانمان را روشن کرده است.
آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این‏چنین، قفس ستیزمان کرده است.

با آمدنت، بوی علی در کوچه ‏های غم ‏زده کوفه جاری شد و صدای گریه ‏های کودکانه ‏ات، در صدای بال فرشتگان پیچید تا شب‏ها، با لالایی آرام تو، کائنات به خواب بروند

ای حسن بی‏نهایت!
طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟
وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!
تو از گفت ‏گوی مهتاب آمده ‏ای؛ با کلامی که خورشید می‏پاشد.
در معطر صدایت، نفس تازه می‏کنیم و آینه‏ های حضورت را به استقبال، شکوفه می‏پاشیم.

تو که آمدی ...
ستاره‏ها تکثیر می‏شوند و آفتاب، در شب ‏های تاریک رخنه می ‏کند.
همه پیراهن‏ ها، بوی یوسف می‏گیرند و کبوتران از سقف خانه ‏ها لبریز می‏شوند.
آسمان، آن‏قدر آبی می‏شود که آب‏ ها از یاد می ‏روند.
زندگی از لبخند تو آغاز می ‏شود و باران ‏ها ستاره می ‏بارند بر ایوان ‏های تاریک مانده ما. با آمدنت، غروب‏ها کوتاه و کوتاه‏تر شدند و آفتاب، بلندتر از همیشه، بر پنجره‏ های ما پدیدار شد.
تو که آمدی، گریبان‏ های غریب، بغض شدند و اشک ها، باران‏ های بهاری. جاده ‏ها عاشقانه به تو ختم شدند و همه راه ‏ها، صراط مستقیم.

تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه ‏ای؛ آن گونه که عشق ‏خواهی تنید؛ آن‏ چنان که باران، رگ‏های خاک را

بهارها در حاشیه سبز نام تو جان گرفتند.
تو که آمدی؛ غربت از تنهایی درآمد و عشق، در سینه‏ های کوچک ما جوانه زد.
پرنده‏ های بی ‏آشیانه بر شانه‏ هایت آشیان گرفتند و درخت ‏ها به برکت نفس ‏های معطر تو شکوفه زدند و سیب شدند.
با آمدنت، بوی علی در کوچه ‏های غم ‏زده کوفه جاری شد و صدای گریه ‏های کودکانه ‏ات، در صدای بال فرشتگان پیچید تا شب‏ها، با لالایی آرام تو، کائنات به خواب بروند.
چشم ‏هایت، دورترین افق ‏ها را روشن کرده است.
سینه‏ ات، اقیانوسی است که همه اندوه‏ های عالم را پذیرا خواهد شد.
با تو، دنیای پدرانه علی علیه‏السلام ، رنگین‏ تر و تنهایی ‏اش با رنگ مهربانی تو پُر خواهد شد. تو که آمدی، آبشارها همه قد کشیدند تا در تن تو، خودشان را تطهیر کنند و رودخانه ‏ها به دنبال کوچه خانه پدری ‏ات دویدند تا بوی قدم‏ هایت را به دریاها سوغات ببرند.
از نام تو، تنهایی می ‏تراود و پرنده ‏ها با آسمان آشتی می‏ کنند.
چشمه‏ ها در تشنگی کویر، جاری ‏اند تا عطش تنهایی تو را تا کربلای غریب برادرت ببرند.
تو آمده‏ ای تا منادی عشق و مهربانی در دلتنگی دورترین کوچه ‏های شب ‏زده باشی.

[h=1]در عاطفه آباد ولایت[/h]
زمان با تمام شتابی که داشت، گویی متوقّف شده بود و نبض هستی، با تمام هیجانش، جریان کُندی داشت!
خیل فرشتگان، با بال ‏های پرندین، کوچه ‏های بلورین آسمان را اذین می‏بستند و حضرت جبریل علیه‏السلام در انبوه رنگین کمان، بر آسمانِ «مدینه» بال گسترده بود.
در خانه امامت و رسالت، نور و ولایت و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام ، خورشیدی طلوع می‏کرد که تمام هستی، در انتظار پرتوافشانی ‏اش بود؛ خورشید بی ‏بدیلِ شرافت و نَسَب، کرامت و زهد، رحمت و مهر و شهادت و عشق.
میوه جلوه‏ زار طوبی، آیینه تجلّی ‏گاهِ پرتو ذات و تبلور عشق در عاطفه آباد ولایت! که اوّلین اختر آسمان فروز «تشیّع» است و کریم‏ ترین نخلِ بوستانِ آل اللّه‏.
آغوش آسمانی جبریل علیه ‏السلام قنداقه مولود را لمس می‏کند و انعکاس زیبایی ‏اش بر آسمان تابیده می‏شود.
کیست این مولود؟ چه نام دارد؟
کسی برای نام‏ گذاری، تعجیل نمی‏کند. نوبتِ سروش آسمانی است؛ لب به دعا می‏گشاید:
یا مُحسنُ بِحَقِّ الْحَسن!
آری! این تصویر، همان «فَتَبارَکَ اللّه‏ُ اَحسَنُ الْخَالِقینْ» است؛
تفسیر «اللّه‏ُ جَمیلٌ و هُوَ یُحِبُ الجَمالْ»!

بت پرستان، رخِ خورشید تو را گر بینند بر قد و قامتِ زیبای تو، ایمان آرند
شمّه‏ای گر ز تو در عالم علوی برسد قدسیان رقص برین گنبدِ گَردان، آرند
جان و دل، هر دو فدای شِکرستانِ تو باد آب «کوثر» چو از آن چاه ز نخدان آرند!
نهایت شادمانی بر لب‏های حضرت زهرا علیهاالسلام نقش می‏بندد؛
این مولود، اولین میوه پیوند میان رسالت و امامت است.
در نیمه رمضان، نور حق جلوه کرده است و دومین امام نور، پای بر زمین نهاده و آن را متبرک کرده است. او امام مجتبی علیه السلام، سید نجیبان است و به یمن این میلاد، شیعیان علی علیه السلام از شادی در قالب تن نمی ‌‌‌گنجند و شادی ‌نوشان کوثر محبت اویند

اولین تبلور عشق و ایمان، طراوت و شور.
با شادمانی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله‏و سلم و علی علیه ‏السلام ، زهرا علیهاالسلام و جمیع ملایک آستان کبرایی حضرت حق (جلّ جلاله) همراه می‏شویم و عاشقانه می‏گوییم:
اَلْسلامُ عَلیکَ یَا اَبا مُحمّد یا حَسنَ بنَ عَلی، اَیُّها الْمُجْتبی!
مولاجان، ابا محمد، حسن بن علی علیه‏السلام ، ولادتت مبارک!
مرکز لطف و مدار حُسن
رمضان معطر شده است از عطر خوش‌ بوی یاسمن اهل بیت علیهم السلام، از حُسن «حسن» که گام بر گستره زمین نهاده و جهانی را منور ساخته است.
فرشتگان به پای ‌کوبی پرداخته ‌اند و اسحار این شب ‌ها، پیام‌آور نور و روشنی ‌اند.
در نیمه رمضان، نور حق جلوه کرده است و دومین امام نور، پای بر زمین نهاده و آن را متبرک کرده است.
او امام مجتبی علیه السلام، سید نجیبان است و به یمن این میلاد، شیعیان علی علیه السلام از شادی در قالب تن نمی ‌‌‌گنجند و شادی ‌نوشان کوثر محبت اویند.
میلاد حسن علیه السلام، مُهر ناامیدی بر پیشانی شب زده و راه روشن «صراط المستقیم» را به همگان نشان داده است.
آرى! «در صراط المستقیم، ای دل کسی گمراه نیست».
اینک میلاد خجسته و شکوهمند امام برگزیده، زینت عرش الهى، فرزند جمیل پیامبر است.
ای روی ماه منظر تو، نوبهار حُسن، خال و خط تو مرکز لطف و مدار حُسن»

[h=1]آسمان در زمین[/h]
حسن علیه ‏السلام گل حُسنِ یوسف باغ پیامبر است.
عکس این گلِ حُسن یوسف در آینه را بانوان بهشت، تا ابد آه می ‏کشند.
حُسن حسن، نیمه سیبی است که پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به فاطمه علیهاالسلام هدیه داد.
نگاه فاطمه به هر طرف رو کند، آفتاب به آن سور رو می‏کند؛ فاطمه علیهاالسلام ملکه آفتابگردان‏ های دنیاست و حسن علیه ‏السلام ، گلی که در سایه ‏اش قد کشیده است.
امشب ستاره‏ها جشن ساده علی علیه ‏السلام و فاطمه علیهاالسلام را چراغانی می‏کنند.
امشب گلدان آغوش فاطمه، سرشار از عطر این گلِ آسمانی خواهد شد.
امشب بوی سیب، مدینه را بیهوش می‏کند؛ سیبی که عطرش، روزها و سال‏ها و قرن‏ها را در می‏نوردد، سیبی که عرشی است.
این‏جا خانه فاطمه است. این‏ جا ملکوت عطر سیب است.
امشب کائنات در هوای سیب شناورند، حالا هر کس یک جرعه از این عطر آسمانی می‏خواهد؛ هرکس می‏خواهد کفش ‏های نسیم را بپوشد و یک سبد سلام و صلوات با خودش بیاورد.
امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است.
همه می‏دانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیهاالسلام کودکی به دنیا می‏آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می‏آورد.
ماه دل ‏آرا
پانزده روز ریاضت را در این ماه طاعت، یک نفس دویده ‏ایم تا در بشارت ولادت او، مژده عشق بشنویم و مژدگانی مهر بگیریم.
او که از اشراق مهربانی ‏ها طلوع کرده و در بستر بخشندگی، دامن گسترده است.

مجتبی، در آغوش پاک‏ ترین مادران عالم چشم به جهان گشود و میوه قلب رسول اللّه‏ شد. آمد و کرامت را از پدر آسمانی ‏اش آموخت و چراغ کرامتش را برای اهل زمین برافروخت. ثمره زندگی علی و فاطمه علیهما‏السلام ، پا به جهان خاکی گذاشت. خاک تا افلاک غرق نور و سرور شود

او که در اولین تصویر زمینی ‏اش، تبسمی شیرین به آینه نگاه پدر و مادر هدیه داده است.
او که اولین نواده نبوت است و نخستین زاده امامت.
از نسل نور است و زاده خورشید، از تبار هدایت است و قافله ‏سالار مهر و امید.
ماه دل‏ آرای نیمه رمضان را، پانزده روز است به انتظار نشسته ‏ایم و به کرامت و مهربانی ‏اش محتاجیم!
چقدر این دستان زخم‏خورده، به دستگیری کریم اهل‏بیت محتاج است!
اگر تمام زندگی ‏اش را چندین بار به نیازمندان بخشید و سفره ‏های همدردی و کرامتش همواره گشوده بود، حالا که رمضان به نیمه رسیده و عطر سیب سرخ بهشتی، همه جا را فرا گرفته، حالا که از عطر میلاد کریم اهل بیت علیهم ‏السلام سرشاریم، دست‏ های نیازمان را دراز می‏کنیم تا از شجره طیبه کرامت امام مجتبی علیه ‏السلام ، میوه اجابت بچینیم.
ماه کامل
ماه به نیمه رسیده است و درهای رحمت، بر روی جهانیان باز است. فراوانی رحمت و نعمت است و جان‏ها آکنده از عشق است. ماه به نیمه رسیده است که این چنین در کامل ‏ترین صورت خویش به جلوه‏گری، دست ‏افشانی می‏کند. ستارگان به تکاپو درآمده‏اند گرداگرد ماه. بدری در آستانه حُسن خودنمایی می‏کند؛ ماه تمامی که از ذخیره هستی به زمین هدیه داده شده است.
حَسَن، آینه حُسن خداوندی است؛ تصویر زیبایی خداوند است که در صورت خاکی نقش بسته است.
مجتبی، در آغوش پاک‏ ترین مادران عالم چشم به جهان گشود و میوه قلب رسول اللّه‏ شد.
آمد و کرامت را از پدر آسمانی ‏اش آموخت و چراغ کرامتش را برای اهل زمین برافروخت.
ثمره زندگی علی و فاطمه علیهما‏السلام ، پا به جهان خاکی گذاشت. خاک تا افلاک غرق نور و سرور شود.
نیمه ماه است؛ ماهی که درهای رحمت بر روی جهانیان گشوده شده است.
خدایا! به «کریم اهل بیت» سوگند، سایه کرامت خویش را از ما دریغ مدار!

[h=1]صلوات بر امام حسن(علیه السلام)
[/h]

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَبْدَیْكَ وَ وَلِیَّیْكَ وَ ابْنَیْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَیِ الرَّحْمَةِ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،
پروردگارا درود و رحمت فرست بر حسن و حسین دو بنده خاص و دوست خاص تو كه دو فرزند رسول اكرم و دو سید جوانان اهل بهشتند
أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، ‏
كه آن درود افضل از هر رحمتى باشد كه بر فرزند پیغمبران و رسولانت فرستی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَیِّدِ النَّبِیِّینَ وَ وَصِیِّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ، ‏
پروردگارا درود فرست بر حضرت حسن، فرزند سید رسولان و جانشین امیر اهل ایمان
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَهِ، السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ، ‏
سلام بر تو اى پسر رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند سید جانشینان رسول
أَشْهَدُ أَنَّكَ یَابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهِیداً،
گواهى مى‏دهم كه تو اى پسر امیرالمؤمنین امین خدا و پسر امین هستى. در جهان عمرى به مظلومیت زیستى و شهید از عالم رفتى
وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُ، ‏
و نیز گواهى مى‏دهم كه محققا تو امام و پیشواى خلقى كه ستوده صفات و هادى امت و هدایت یافته به حق و حقیقتى
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلاَمِ‏؛
پروردگارا درود فرست‏ بر او بهترین سلام و تحیت را از من به روح و جسم پاك او برسان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ قَتِیلِ الْكَفَرَةِ وَ طَرِیحِ الْفَجَرَةِ؛
پروردگارا درود فرست بر حسین بن على مظلوم و شهید و كشته شمشیر كافران منافق و مطرود فاجران معاند...
برگرفته از مفاتیح الجنان

[h=1]نماز امام حسن(علیه السلام)
[/h]

نماز امام حسن(علیه السلام) در روز جمعه اقامه می‌شود و چهار ركعت است؛ دو تا دو ركعتی. مثل نماز امیرالمؤمنین (علیه السلام). در هر ركعت سوره حمد و توحید یك مرتبه،‌ به همراه تشهد و سلام.
نماز دیگری برای امام حسن(علیه السلام) در روز جمعه ذكر شده است. آن نیز چهار ركعت؛‌یعنی دوتا دو ركعتی است. در هر ركعت سوره حمد یك مرتبه و سوره توحید، بیست و پنج مرتبه قرائت می‌شود و در ادامه تشهد و سلام .
دعاى امام حسن(علیه السلام‏) در نماز:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْكَ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ؛‌ ‏
خدایا من به درگاه تو تقرب مى‏جویم با جود و كرمت
وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْكَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ؛‌ ‏
و تقرب مى‏جویم به وسیله محمد(صلوات الله علیه و آله) بنده خاص و فرستاده تو
وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْكَ بِمَلاَئِكَتِكَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِكَ وَ رُسُلِكَ؛ ‏
و تقرب مى‏جویم به وسیله فرشتگان مقرب و پیغمبران و رسولان تو
أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ؛
كه درود فرستى بر محمد(صلی الله علیه و آله) بنده خاص خود و رسول خود و بر آل محمد (علیهم‌السلام)
وَ أَنْ تُقِیلَنِی عَثْرَتِی وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ ذُنُوبِی وَ تَغْفِرَهَا لِی؛ ‏
و این كه از لغزش من درگذرى و گناهانم را مستور گردانى و ببخشى
وَ تَقْضِیَ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تُعَذِّبَنِی بِقَبِیحٍ كَانَ مِنِّی؛ ‏
و حاجت‌هاى مرا برآورى و مرا به اعمال قبیحم عذاب نكنی
فَإِنَّ عَفْوَكَ وَ جُودَكَ یَسَعُنِی إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ؛
كه اى خدا عفو و بخشش تو مرا هم فرا مى‏گیرد كه البته تو بر همه چیز قادر هستى.
برگرفته از مفاتیح الجنان

صادق;699859 نوشت:
سلام ای آسمان پیمای هستی !
سلام ای پیشوای حق پرستی !
سلام ای جلوه ی سبز وکرامت !
سلام ای ناز مند پر صلابت !
سلام ای زاده ی زهرا ی عصمت
سلام ای ........

( بقیه اش شما تکمیل نماید )

سلام ای دومین نور امامت

یا کریم اهل بیت یا امام حسن مجتبی (علیه السلام)