درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;693936 نوشت:
با سلام خدمت استاد بزرگوار و سایر دوستان

اکنون که مروری بر مباحث گذشته داریم و اندکی پیرامون قوای مدرکه در حال صحبتیم، سوالی هم در ذهن من ایجاد شده است.
چرا برای ثبت معانی جزئی و صور ادراک شده دو قوه مجزا باید وجود داشته باشد. چرا نگوییم مکان ذخیره صور ادراکی و معانی جزئی هر دو حافظه است؟ چرا یکی را به قوه خیال و دیگری را به قوه حافظه نسبت دهیم؟
سوال دیگر اینکه مکان ذخیره معانی کلی ادراکی توسط عقل هم حافظه است؟

ممنون


در پاسخ به سوال اولتان باید بگویم همان دلیلی که اثبات کننده تعدد قوای خیال و واهمه است به عینه دال بر تعدد قوای مخزن این مدرَکات نیز می باشد. یعنی همچنان که نمی توان قوه ادراک کننده صور جزییه را به عینه همان قوه ادرک کننده معانی جزییه دانست به همین ترتیب نمی توان محل انباشت صور و معانی جزییه را یکی دانست زیرا تفاوت افعال حاکی از تفاوت منشا صدور افعال است اگر چه در نهایت منشا صدور همه این افعال متفاوت نفس ناطقه انسانی بوده و همه این قوا از شئون و مظاهر وی به شمار می آیند.
در پاسخ به سوال دومتان نیز باید بگویم خزینه معقولات و مفاهیم کلیه، عقل فعال است. همچنان که پیش از این نیز گفتیم عقل فعال عقلی است جامع تمامی صور علمیه معقوله که تمامی معقولات را به عقل انسانی ارزانی می‌دارد و ازاین حیث بدان واهب الصور نیز گفته می شود.

[/]

اویس;694235 نوشت:
در پاسخ به سوال دومتان نیز باید بگویم خزینه معقولات و مفاهیم کلیه، عقل فعال است. همچنان که پیش از این نیز گفتیم عقل فعال عقلی است جامع تمامی صور علمیه معقوله که تمامی معقولات را به عقل انسانی ارزانی می‌دارد و ازاین حیث بدان واهب الصور نیز گفته می شود.

با سلام
یعنی چیزی در عقل فعال ذخیره نمی شود بلکه خودش مخزن همه صور علمیه است و عقل صرفاً از آن بر می دارد (یا شاید هم برنمی دارد بهش داده می شود.)؟
یجورایی مثل این که یک مخزن مشترک برای همه انسان ها داشته باشیم. در این حالت جایگاه عقل هر فرد نسبت به عقل فعال چگونه است؟ با افزایش دانسته های هر فرد چه اتفاقی در رابطه بین عقل فعال و عقل آن فرد می افتد؟
ممنون.

اویس;691098 نوشت:
[="Georgia"][="Blue"]
با عرض سلام و ادب خدمت شما خواهر گرامی
بله از جمله قواعد نظام احسن عالم این است که هر موجود عالی محیط و مسلط بر موجود دانی است یعنی هر موجودی که در رتبه بالاتری قرار دارد احاطه وجودی بر موجود مرتبه پایین داشته و با اراده خویش میتواند از احوالات وی باخبر شود..
مراد از آزاد شدن ارواح مومنین پس از مرگ آن است که بواسطه قطع تعلق از جهان مادی و قیودات عالم جسمانی، روح مجردشان موانع پرواز در عالم ملکوت را کنار زده و میتواند بدون توجه به مادیات و اقتضائات آن، هرجا که خواست سفر کند.

بله مسلما همین طور است یکی از حکمتهای ذو مراتب بودن نفس انسانی آن است که در هر مرتبه وجودی خود می تواند با عوالم طولی بیرونی ارتباط برقرار کند یعنی با مرتبه خیال خود با عالم برزخ و با مرتبه عقل خود با عالم عقول و جبروت ارتباط برقرار نماید.

برای ادراک کامل پاسخ این سوال باید به تقویت بنیه توحیدی خود بپردازیم. به طور کلی وجود حق سبحانه و تعالی وجودی یکپارچه و مطلق است که در تمامی شئونات گوناگون موجودات حضور تام دارد و هیچ ذره ای خالی از نور حق و وجود رب نیست. اما باید توجه داشت که مرتبه ذات احدیت حق مرتبه ای است که فراتر از تمامی حدود خلائق است و احدی را به آن مقام غیببیه راه نیست. به عبارت دیگر مرتبه ذات احدیه غیبیه حق را نمی توان در حدود و قیود موجودات امکانی یافت اگر چه تمامی این حدود امکانی نشات یافته از همان مقام غیبیه ذات الهی حق هستند.

[/]

سلام
یه سوالی در این مورد که عوالم برزخ و آخرت احاطه وجودی بر عوالم پایین تر دارند
وجود دارد
و آن اینکه پس چرا فلاسفه عالم برزخ و قیامت را فاقد حرکت و قوه میدانند؟
چگونه آن عوالم کامل ترند ولی فاقد امکان رشد عملی و اختیاری هستند؟

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;694309 نوشت:
با سلام
یعنی چیزی در عقل فعال ذخیره نمی شود بلکه خودش مخزن همه صور علمیه است و عقل صرفاً از آن بر می دارد (یا شاید هم برنمی دارد بهش داده می شود.)؟
یجورایی مثل این که یک مخزن مشترک برای همه انسان ها داشته باشیم. در این حالت جایگاه عقل هر فرد نسبت به عقل فعال چگونه است؟ با افزایش دانسته های هر فرد چه اتفاقی در رابطه بین عقل فعال و عقل آن فرد می افتد؟
ممنون.

[=&quot]مراد از عقل فعال در زبان اهل حکمت همان ملائکه الله در لسان آیات و روایات است. هر چقدر انسان ظرفیت عقلی خود را تکمیل نموده و بواسطه اصل تفکر دامنه عقلانی وجود خویش را گسترش دهد به همین وزان خواهد توانست با ملائکه الله که بخشاینده صور عقلی به انسان هستند ارتباط یافته و از ناحیه فیض وجود ایشان حقایق نظام عالم را ادراک نماید.
[/]

معلق;694512 نوشت:
سلام
یه سوالی در این مورد که عوالم برزخ و آخرت احاطه وجودی بر عوالم پایین تر دارند
وجود دارد
و آن اینکه پس چرا فلاسفه عالم برزخ و قیامت را فاقد حرکت و قوه میدانند؟
چگونه آن عوالم کامل ترند ولی فاقد امکان رشد عملی و اختیاری هستند؟

سلام
فاقد حرکت بودن ظاهراً از دیدگاه فلاسفه کمال حساب می شود. یعنی حرکت را نداری و ضعف می دانند که به سمت داراتر شدن یک کمال در حرکت است.
موفق باشید.

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;694512 نوشت:
سلام
یه سوالی در این مورد که عوالم برزخ و آخرت احاطه وجودی بر عوالم پایین تر دارند
وجود دارد
و آن اینکه پس چرا فلاسفه عالم برزخ و قیامت را فاقد حرکت و قوه میدانند؟
چگونه آن عوالم کامل ترند ولی فاقد امکان رشد عملی و اختیاری هستند؟

خصوصیاتی چون «دارای حرکت بودن» و یا «قوه داشتن» پیش از آنکه دلالت بر کمال شی کنند دلالت بر نقص شی دارند زیرا تا زمانی که شی ناقص و فاقد کمال نباشد برای دارایی آن به حرکت در نمی آید. از این روی حرکت جوهری از نقص به کمال و نیز بالقوه بودن از جمله خصوصیات عالم ماده شمرده شده است و عالم برزخ و قیامت که فاقد ماده هستند خالی از حرکت جوهری می باشند.
[/]

اویس;694235 نوشت:
در پاسخ به سوال دومتان نیز باید بگویم خزینه معقولات و مفاهیم کلیه، عقل فعال است. همچنان که پیش از این نیز گفتیم عقل فعال عقلی است جامع تمامی صور علمیه معقوله که تمامی معقولات را به عقل انسانی ارزانی می‌دارد و ازاین حیث بدان واهب الصور نیز گفته می شود.

با سلام و احترام:

استاد گرامی عقل فعالی که به آن اشاره فرمودید،همان عقل فعالی است که در شرع

از آن به روح القدس یا جبرئیل و در حکمت ان را واسطه فیض بین موجودات و مبدأ اعلی

و افاضه کننده صور بر عالم محسوسات می دانند؟

یا حقیقت دیگری است؟

و اگر همان است بر طبق سؤال کاربر محترم عرض می کنم

چگونه مکان ذخیره معانی کلی ادراکی توسط بشر است؟

با سپاس

استاد گرامی عذر خواهم ظاهرا تا بنده سؤالم را تایپ کنم شما در پستهای بعدی پاسخ فرمودید

متشکر

اویس;694576 نوشت:
[=Georgia]
خصوصیاتی چون «دارای حرکت بودن» و یا «قوه داشتن» پیش از آنکه دلالت بر کمال شی کنند دلالت بر نقص شی دارند زیرا تا زمانی که شی ناقص و فاقد کمال نباشد برای دارایی آن به حرکت در نمی آید. از این روی حرکت جوهری از نقص به کمال و نیز بالقوه بودن از جمله خصوصیات عالم ماده شمرده شده است و عالم برزخ و قیامت که فاقد ماده هستند خالی از حرکت جوهری می باشند.

[=Georgia][=Georgia]به نام خدا

با سلام و عرض ادب و احترام

استاد گرامی بنده بحثهای بخش عقاید را هم دنبال می کنم و به نظرم رسید

در این تاپیک:[=Georgia]نقض مبانی فلسفه در مورد حرکت

که بحثهای استاد صدیق است با بحثهای حضرتعالی

در بخش درسهای معرفت تناقضی دیده می شود

ایشان قائل به حرکت استکمالی از قوه به فعل -خاص و منطبق با نظام آخرت_هستند

و شما بیان فرمودید حرکت جوهری و استکمالی در آخرت نیست.

بین این دو نظر چگونه می توان جمع کرد؟[=Georgia]با سپاس

عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی

اویس;694235 نوشت:
در پاسخ به سوال اولتان باید بگویم همان دلیلی که اثبات کننده تعدد قوای خیال و واهمه است به عینه دال بر تعدد قوای مخزن این مدرَکات نیز می باشد. یعنی همچنان که نمی توان قوه ادراک کننده صور جزییه را به عینه همان قوه ادرک کننده معانی جزییه دانست به همین ترتیب نمی توان محل انباشت صور و معانی جزییه را یکی دانست

قوه ی ادراک صور جزئیه،حس مشترک هست .
قوه ی خیال، این صور ادراک شده را ذخیره و نگهداری میکند.
قوه ی ادراک معانی جزئیه، واهمه است و حافظه این معانی را نگهداری میکند.
درست متوجه شدم؟

درنوشتار فوق،برداشتم این هست که قوه ی ادراک صور جزئیه را قوه خیال فرمودید. می توان گفت قوه خیال ،خودش ادراک هم میکند؟
و سوال بعدی اینکه دلیلی که اثبات کننده ی تعدد قوای ادراک کننده ی صور با قوای ادراک کننده ی معانی،هست،در کجا آمده؟(من تا صفحه 78 خوندم . یادم نمیاد چیزی در این مورد خوانده باشم.فقط یه جا همون اوایل راجع به تفاوت حس مشترک و خیال خوندم که انگار بحث به اینجا کشید که خیلی هم تمایز این دو مهم نیست.)

با تقدیم احترام و سپاس

  • :Gol:

عرض سلام مجدد
با عرض معذرت، باز هم ....

[=georgia][=georgia]

نقل قول:
ما وقتی می گوییم نفس در آغاز کار استعدادی در درون نطفه است نمی خواهیم به طور کلی موجودیت آن را نفی کنیم بلکه می گوییم موجودیت آن در حد یک استعداد است و استعداد نیز امری عدمی نیست بلکه امری وجودی است شما نمی توانید هسته ای را که حامل استعداد درخت شدن است با یک تکه سنگی که فاقد این استعداد است یکی بدانید زیرا اگر همین استعداد موجود نبود نباید هیچ فرقی بین هسته خرما با یک تکه سنگ می بود.

نقل قول:
[=georgia]دمیدن روح بر جسم انسان لزوما به این معنا نیست که خداوند از خارج جسم شیئی به نام روح را به بدن افاضه کرده است بلکه این دمیدن روح به معنای آمادگی دادن کامل یک جسم [=georgia]نباتی[=georgia] برای زایش روحی حیوانی یا انسانی نیز می تواند باشد که این همان حرکت جوهری است.[=georgia]
[=georgia]
[=georgia][=georgia]
[=georgia] [=georgia]و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین* ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین* ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین
نقل قول:
اگر جنینی در رحم مادر قبل از 4 ماه و 10 روز از زمان تکونش در رحم مادر بمیرد اطلاق مردن بر این جنین مجاز گویی است چرا که اصلا روحی در بدن وی دمیده نشده تا اطلاق مردن بر آن صحیح باشد لذا اگر جنینی تا قبل از زمان تکون روحش ضایع شود و استعداد نفس دار شدن وی از بین رود جسمی خواهد بود مانند بسیاری از اجسام دیگر که فاقد فعلیت نفس می باشند و تکامل نفسانی برای آنها متصور نخواهد بود.

استاد میشه در مورد کلمه انشاناه توضیح بفرمایید.که ریشه لغوی اش چیست و ...
البته شاید مربوط به بحث ما نباشه ولی با خواندن نظرات جناب ملاصدرا بد جوری در حیرت فرو رفتم.
چرا خداوند در این آیه کریمه اشاره ای به قرار دادن استعداد درون نطفه نفرموده و بعد از این مراحل فرموده :ثم
البته مسلما استعداد اولیه ای درون نطفه بوده ولی ...
کلا میشه این آیه رو کمی باز بفرمایید؟
یعنی نظر جناب ملاصدرا این است که هر چه بوده ،همان قرار دادن استعداد درون نطفه بوده و تمام؟
و سوال دیگر اینکه
جنینی که قبل از 4 ماه و ده روزگی از بین برود،هیچ معادی ندارد؟ یعنی با یک نبات فرقی نمی کند؟یا اگر معادی برایش باشد در حد نباتات است ،پس تکلیف این استعداد به ودیعه گذاشته شده چه می شود؟این استعداد یک امر وجودی است .سرنوشتش چه میشود؟

با تقدیم احترام

[=Georgia]

حبیبه;694597 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب و احترام

استاد گرامی بنده بحثهای بخش عقاید را هم دنبال می کنم و به نظرم رسید

در این تاپیک:نقض مبانی فلسفه در مورد حرکت

که بحثهای استاد صدیق است با بحثهای حضرتعالی

در بخش درسهای معرفت تناقضی دیده می شود

ایشان قائل به حرکت استکمالی از قوه به فعل -خاص و منطبق با نظام آخرت_هستند

و شما بیان فرمودید حرکت جوهری و استکمالی در آخرت نیست.

بین این دو نظر چگونه می توان جمع کرد؟با سپاس


با عرض سلام و ادب خدمت کاربر برتر ماه سرکار خانم حبیبه و با تشکر از شما بخاطر سوال خوب و مدقانه تان.
در پاسخ به سوال حضرتعالی باید عرض کنم که حرکت جوهری که قائم به ماده است در عالم برزخ و قیامت منتفی می باشد چرا که اساسا عالم برزخ و قیامت مجرد بوده و فاقد ماده است و وقتی ماده ای در میان نباشد حرکت جوهری متقوم به ماده نیز منتفی خواهد بود. اما این بدان معنا نیست که به طور کلی اصل حرکت ر ا در عالم برزخ منکر شویم زیرا انکار حرکت در عالم برزخ به معنای انکار تکامل برزخی خواهد بود در حالی که در احادیث و روایات فراوانی تصریح به تکامل برزخی شده است. اگر چه در عالم قیامت حرکتی وجود ندارد زیرا قیامت منتهای حرکت در عالم برزخ است.
اما سوال این است اگر در عالم برزخ، ماده ای وجود ندارد پس حرکت از نقص به کمال، چگونه ممکن خواهد بود؟ یعنی افرادی که در دنیا توفیق خود سازی و خوشناسی را نیافته اند و با نقائص فراوانی از این دنیا رحل اقامت افکنده و وفات یافته اند بدون ماده و بدن عنصری، چگونه می توانند در عالم برزخ رفع نقص نموده و تکامل یابند؟
این سوال بسیار مهمی است که برای پاسخ بدان باید در پستهای آینده نکاتی را در این خصوص محضرتان تقدیم نماییم.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]در ادامه مطالبی که در پست پیشین به عرض محضررساندم باید بگویم مساله تکامل برزخی یکی از پیچیده ترین مطالب فلسفی است که حل آن از جهت عقلی به راحتی ممکن نیست بلکه با تامل در عبارات اکثر حکمای پیشین دانسته می شود که این مساله به عنوان عویصه ای غیر قابل حل در کتابهایشان باقی مانده است و عمده ترین اشکال در این مساله همان سوالی است که در پست پیشین مطرح کردیم و آن اینکه اگر استکمال متفرع بر قوه و ماده و حرکت است چگونه ممکن است در عالم برزخ که عاری از قوه و ماده و حرکت می باشد تکامل صورت گیرد ؟ از طرفی روایات بسیاری نیز وجود دارد که دال بر تکامل برزخی نفوس پس از مفارقت از ابدان طبیعیشان می باشد. در حقیقت تمامی احادیثی که دال بر بهره مندی اموات از خیرات و نیز روایاتی که حاکی از تاثیر باقیات الصالحات در مغفرت اموات و یا ارتقای درجات ایشان است گویای وجود تکامل برزخی می باشد.
[=&quot]
به عنوان مثال در حدیثی آمده است که پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: روزی حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ از کنار قبری گذشت که صاحب آن در عذاب بود، سال بعد نیز گذر کرد ولی از عذاب صاحب قبر خبری نبود، سبب را از خداوند پرسید، وحی آمد که از این میّت فرزندی صالحی به بلوغ رسید و برای مردم راهی درست کرد و یتمی را پناه داد به برکت آن از پدر گذشتیم.( حق الیقین مجلسی، ص 489)

[=&quot]ادامه دارد...
[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله در حدیثی دیگر فرموده ‏اند: «ان ارواح المؤمنين تأتى كل جمعه الى السماء الدنيا بعذاء دورهم و بيوتهم ينادى كل واحد منهم بصوت حزين باكين: يا اهلى و ياولدى و يا ابى و يا امى و اقربائى اعطفوا علينا يرحمكم اللّه‏... اعطفوا علينا بدرهم او برغيف او بكسوه يكسوكم اللّه‏ من لباسى الجنه...»
یعنی ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مى‏آيند و روبروى خانه‏ها مي ايستند و هر يك با آواى حزين در حالى كه مى‏گريدمى‏گويد اى كسان من اى فرزندانم، پدرم، مادرم، نزديكانم به ما عطوفت كنيد. خداى شما را بيامرزد... با درهم پولى يا گرده نانى و يا لباسى در حقما رحم كنيد كه خدا به شما از لباس‏هاى بهشتى بپوشاند»

[=&quot]در حدیث دیگری از پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله آمده است: «لاتنسوا موتاكم فى قبورهم و موتاكم يرجون احسانكم و موتاكم محبوسون يرغبون فى اعمالكم البر و هم لايقدرون. اهدوا الى موتاكم الصدق والدعا»
یعنی مردگان خود را در قبرهايشان فراموش نكنيد و آنها اميد به احسان شما دارند و مردگان شما محبوسند رغبت وميل در كارهاى نيك شما دارند و خود قدرت بر انجام آن ندارند. براى مردگان خود صدقه و دعا هديه كنيد»

[=&quot]از بعضي روايات استفاده مي شود كه صدقه و كارهاي خير و يا اعمال مستحبي مانند دعا و زيارات كه هديه اموات مي شود به آنها مي رسد. از جمله مرحوم حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان ، ص 317 حديث صحيحي را از امام صادق علیه السلام نقل فرموده كه در ضمن آن حديث اين طور آمده «ميت شاد و مسرور مي شود و گشايش پيدا مي كند به دعا و استغفاري كه براي او مي كنند چنانچه زنده شاد مي شود به هديه كه براي او مي برند و فرمود كه ثواب نماز, روزه , حج , صدقه و ساير اعمال خير و دعا در قبر ميت بر او وارد مي شود و ثواب آن براي مرده و كسي كه آنها را انجام داده نوشته مي شود»

[=&quot]همه این احادیث منقوله به روشنی دلیل بر تکامل برزخی دارند لذا اصل پذیرش تکامل برزخی از جنبه شرعی امری یقینی است سوالی که می ماند این است که تکامل بدون ماده چگونه ممکن است؟!
[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]در مباحث گذشته پیرامون روح بخاری عرائضی را محضرتان تقدیم نمودیم و گفتیم که روح بخاری لطیف ترین اجسام است و نفس انسانی که مجرد تام است بواسطه روح بخاری به بدن مادی تعلق می یابد. در حقیقت روح بخاری به حکم واسطه ای است که بین مجرد تام و مادی تام سنخیت برقرار می کند زیرا که روح بخاری در نهایت لطافت است و جسمی لطیف تر از روح بخاری در عالم طبیعت وجود ندارد.
[=&quot]باید توجه داشت که روح بخاری غیر از روح مجرد است روح مجرد همان نفس ناطقه انسانی است که از ماه و آثار ماده برهنه می باشد اما روح بخاری همچنان که عرض کردیم یکی از اجسام عالم ماده است. روح بخاري همان روح حیوانی و منشأ حیات و حس و حرکت است و در تمام حیوانات نیز هست و ساری در تمام اعضای بدن آنها مي[=&quot] [=&quot]باشد. منشا ایجاد روح بخاری قلب صنوبری انسان یا حیوان است.
[=&quot] روح بخاری مَرکبی برای نفس است؛ يعني فرامين نفس را در بدن اعمال مي كند. اگر روح بخاری نباشد امکان تعلق نفس به بدن منتفی خواهد بود و در حقیقت، مفارقت نفس از بدن و اصطلاحا مرگ، زمانی محقق می شود که روح بخاری از بدن انسانی خارج شود. پس معلوم میشود علت اصلی تعلق نفس به بدن روح بخاری است.

[/]

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]پس از مرگ طبیعی، اتفاقی که برای نفس حادث می شود زوال ماده و جسمیت است و دیگر بدنی مادی و حتی جسمی لطیف در میان نخواهد بود که واسطه تعلق نفس به بدن قرارگرفته و زمینه استکمال و پرورش روحانی نفس را رقم زند. این در حالی است که نفوس اکثر افراد به دلیل عدم بلوغ کامل عقلی هنوز نتوانسته است کمالات لایق خویش را در محدوده دنیا استیفا نموده و برای کمالات عوالم مافوق مادی آماده گردد و هنوز نقائصی دارد که باید از میان برداشته شود . یعنی محتاج حرکت ازنقص به کمال است اما ماده ای که حامل این استعداد است را ندارد. نفس در عالم مثال که عالمی فراتر از عالم ماده است ناگزیر از تکامل است و این تکامل به طرق گوناگون حاصل می شود
[=&quot]امام صادق عليه السلام در روایتی فرموده اند:
[=&quot]سِتُّ خِصالٍ يَنتَفِعُ بها المؤمنُ مِن بَعدِ مَوتِهِ : وَلدٌ صالِحٌ يَستَغفِرُ لَهُ ، و مُصحَفٌ يَقرَأُ فيهِ ، و قَلِيبٌ يَحفِرُهُ ، و غَرسٌ يَغرِسُهُ ، و صَدَقةُ ماءٍ يُجرِيهِ ، و سُنَّةٌ حَسَنَةٌ يُؤخَذُ بها بَعدَهُ .

[=&quot]یعنی شش چيز است كه مؤمن بعد از مرگ خود از آنها بهره مند مى شود : فرزند صالحى كه براى او آمرزش بطلبد ، قرآنى كه از روى آن تلاوت مى كند ، چاهى كه حفر مى نمايد و درختى كه مى نشاند و نهر آبى كه در راه خدا جارى و وقف مى كند و سنّت (روش) پسنديده اى كه از خود بر جاى مى گذارد و بعد از او به آن عمل مى شود .( الخصال : ٣٢٣/٩ .)

[=&quot]سوال این است که این تکامل نفس در عالم مثال(برزخ) در نبود ماده چگونه ممکن است؟
[/]

[=Georgia]پیش از پاسخ به سوال مذکور تذکر این نکته ضروری است که هنگام وفات انسان، تمامی وجود آدمی از دنیا خارج نمی شود؛ بلکه ذات او به همراه پاره ای از شئون وجودی او منتقل می شوند؛ امّا پاره ای از تعلقات و وابستگی های همانند برخی از آثار وجودی او همچنان در جهان مادّی باقی می مانند. این تعلقات و وابستگی ها تا زمان تکامل کامل نفس موجود بوده و از عالم ماده مرتفع نمی شوند. و همین تعلقات نفس به عالم ماده است که موجبات تکامل وی را فراهم می سازد. اما سوال این است که با زوال بدن مادی و قطع تعلق نفس از بدن طبیعی کدامین شی به عنوان جسم لطیف واسطه تعلق نفس به عالم ماده می شود؟
قبل از اشاره به این جسم لطیف بیان این نکته لازم است که آنچه برای تکامل برزخی نفس ضروری است نوعی تعلق به عالم ماده است تعلقی که استعداد وی را برای حرکت از نقص به کمال رقم زند اما این تعلق لازم نیست لزوما از سنخ تعلق نفس به بدن باشد. به طور کلی تعلق و وابستگی انحاء و شئونات و مراتب گوناگونی دارد. فرض بفرمایید مادری را که به فرزند شیرخوار خویش وابستگی دارد این یکی از انواع تعلق است و یا پدری را در نظر بگیرید که به فرزند جوان خویش علاقه و وابستگی دارد این نیز نوعی تعلق است و یا وابستگی انسان به مال و مقام و زمین و خانه و اتومبیل ووو همه میتوانند از انواع تعلقات انسان به شمار آیند.
آنچه مسلم است این است که نفس برای تکامل برزخی باید به عالم ماده نوعی تعلق داشته باشد که لزوما این تعلق باید بواسطه جسم لطیفی که در عالم ماده است صورت پذیرد. مسلما بعد از زوال بدن مادی و خروج روح بخاری چنین جسم لطیفی برای تعلق نفس در میان نخواهد بود و باید ببینیم کدامین جسم در عالم ماده است که بعد از روح بخاری به عنوان لطیف ترین اجسام مطرح خواهد بود؟

[=Georgia]در یک تقسیم بندی اولیه اگر بخواهیم عناصر موجود در عالم طبیعت را بشماریم باید آنها را به چهار دسته آب و خاک و هوا و آتش تقسیم نماییم. در این میان فرومایه ترین عنصر عالم طبیعت و کثیف ترین و پرحجم ترین آنها عنصر خاک است و از آنجا که انسان ناگزیر از طی کردن تمامی مراتب وجود از انزل مراتب آن تا اعلی مراتب آن است می بایست از پایین ترین مراتب وجود سفر روحانی خویش را آغاز تماید. لذا حق سبحانه و تعالی خمیره اصلی انسان را از گِل که ترکیبی از فرومایه ترین عناصر عالم مادی یعنی آب و خاک است پدید آورده است.

امیرمؤمنان در خطبه اول نهج البلاغه به مسئله خلقت انسان اشاره نموده و در این باره می فرماید:

«ثُم جَمَعَ مِن حَزن الارضِ وَ سَهلِها ، وَ عَذبِها و سَبَحهَا ، تُربَـةً سَنَها بِالماءِ حتّی خَلَصَت ، وَ لَاطَها بِلبَلۀ حَتّی لَزَبَت ، فَجَبَلَ مِنها صُورَۀ ذاتَ أحناءٍ وَ وُصولٍ ، و اعضاءٍ و فُصولٍ ، أجمَدَها حتّی أستَمسَکَت ، و أصلَدَها حتّی صَلصَلَت ، لِوَقتٍ مَعدودٍ ، وَ أمَدٍ مَعلومٍ ثُمَ نَفَخَ فیها من روحِهِ فَمَثُلَت إنساناً ذا أَذهانٍ یُجیلُها ، وَ فِکرٍ یَتَصَرٍفُ بِها .»

یعنی خداوند متعال برای خلقت آدم از زمین های (حزن الارض) یعنی زمین سنگلاخی و کوهستانی و (سهل) یعنی زمین غیر سنگلاخی و هموار و (عذب) زمین پاک قابل کشت و زرع و زمین (سبخ) شوره زار که استعداد کشت و زرع را ندارد ، خاک انسان را جمع کرد سپس خدا این خاک را به وسیله آب خالص و نرم کرد و با این عمل این خاک یک موجود چسبنده ایی شد . برای این گل صورتی را خلق کرد دارای اعضاء کج و منعطف و وصل و فصل است . سپس این گل خشک شد و به صورت صلصال درآمد ، صلصال به گلی گویند که به قدری خشک شده است که اگر به آن دست بزنند چون وسط آن خالی است صدا می کند اما خدا این صورت را برای وقت دیگری خلق کرده است یعنی نفخ روح رادر این صورت به چهل یا صد سال بعد موکول کرد ، سپس در او از روح خود دمید .

[=Georgia]
در میان عناصر چهارگانه خاک و آب از همه کثیف تر و پرجرم تر و هوا و آتش از همه لطیف ترند و از این چهار،
خاک کثیف ترین جرم مادی و آتش لطیف ترین جرم مادی به شمار می رود و از این حیث آتش نسبت به خاک از قیودات کمتری برخوردار بوده و نسبت به آن دارای رهایی بیشتر و حتی شرافت افزون تری می باشد.

یکی از اسرار عدم سجده شیطان بر آدم ناظر به همین برتری وجودی عنصر آتش بر عنصر خاک بوده است زیرا که آفرینش ابلیس که از طایفه جنیان بوده از آتش و آفرینش انسان از عنصر خاک بوده است بر همین اساس شیطان دلیل خود بر عدم سجده بر آدم و نافرمانى از دستور خداوند را همین مطلب بیان نموده و اذعان داشت: «مرا از آتش آفریدى و او را از گِل خلق کردى». (اعراف/12)

آتش به وجوه متعددی که همه آنها در ذیل علت لطیف بودن آن می گنجد بر خاك برتری دارد:
از جمله اینکه آتش، نور دهنده، آسمانی، بی جرم، سبك، داغ، خشك و هم جوار با جوهر های آسمانی است در حالی كه خاك، تاریك، زمینی، جرم دار، سنگین، سرد، خشك و دور از جوهرهای آسمانی است.
آتش تأثیر گذار و نفوذكننده است در حالی كه خاك تنها اثر پذیر و نفوذ پذیر است، و روشن است كه تأثیر و نفوذ شریفتر از پذیرش آن است.
آتش هماهنگ با گرمای غریزی است كه ماده زندگی انسان است در حالی كه خاك با یبوست و سردی اش، مناسب با مرگ است و زندگی شریف تر از مرگ است.
رشد گیاه به حرارت آن بستگی دارد كه با آتش همساز است در حالی كه برودت سبب توقف رشد گیاه است كه با خاك همسان است و ناگفته پیداست كه رشد بهتر از توقف است.
بیشترین رشد گیاهان در بیشترین زمان حرارت است كه مناسب با آتش است در حالی كه با ازدیاد برودت، گیاه به پایین ترین رشد خود می رسد، كه بی تردید حالت نخست بهتر است.
حتی در انسان نیز آنگاه كه در سن جوانی است امور غریزی در اوج حرارت است كه با آتش همگون است و زمان پیری، وقت سردی و یبوست است كه مناسب با خاك است.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]روح بخاری که همان حرارت غریزی در بدن آدمی است از این جهت که شباهت بسیاری با آتش دارد به عنوان لطیف ترین جسم طبیعی به شمار می رود اما لطافت روح بخاری از لطافت آتش نیز بیشتر است چرا که آتش بواسطه جرم اندک کثیفی که با خود دارد قابل رویت است اما روح بخاری آنچنان لطیف است که قابل رویت نیست اگر چه یکی از اجسام به شمار می رود.

[=&quot]روح بخاری بواسطه همین لطافت تامی که دارد واسطه تعلق به نفس به بدن می شود و با زوال بدن مادی و روح بخاری و ارتحال نفس به عوالم مافوق، نفس برای تکامل خویش در عالم ماده در پی یافتن جسمی می گردد که اگر چه لطافت آن به اندازه روح بخاری نیست اما تا حد زیادی به آن نزدیک است و آن جسم، آتش است.


[/]

[=Georgia]

آری آتش به عنوان لطیف ترین جسم مادی بهترین وسیله برای تعلق نفس به آن و حصول تکامل برزخی نفس است. اگر بخواهیم اسرار بسیاری که در ذیل همین نکته لطیف قابل کشف است مشاهده نماییم به طور قطع و یقین بسیاری از نگرشهای ما در خصوص آیات و روایاتی که در مورد عذاب آتش جهنمیان و تطهیر آنان وارد شده است ارتقا خواهد یافت و به یک باره ابواب بسیاری از حقایق به روی آدمی باز خواهد شد.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]
آری بر این اساس عذاب آتش برای جهنمیان از جانب خداوند سبحان، نه برای کینه و انتقام جویی از اعمال بد ایشان بلکه وسیله ای برای تطهیر و پاک سازی آنها به شمار خواهد رفت.
برای رهیافت بهتر و کاملتر در این معنا بهتر است در کلمه عذاب اندیشه ای بیشتری داشته باشی که ریشه عذاب از عذب به معنای نوشيدنى و يا خوراكی گوارا است. البته این نه بدان معنا است که آتش جهنم برای جهنمیان سهل و مشتهای ایشان باشد بلکه مراد این است که ذات جهنمیان برای تکامل به مراتب بالاتر طالب آتش است و آتش اگر چه برای ایشان در غایت دردمندی است اما به جهت خصوصیت زدودن زنگارها و پاکی نجاسات بهترین وسیله برای تکامل نفس است.

[/]

[=Georgia]اما تعلق نفس در عالم ماده برای تکامل برزخی خود به آتش در غالب اجرام آسمانی خواهد بود در حقیقت اجرامی چون خورشید که منشا آتش و نورند بهترین وسیله تعلق نفس برای تکامل برزخی ایشان می باشد و همچنان که پیش از این اشاره نمودیم در اینجا نباید نوع تعلق نفس به اجرام آسمانی رهزن شده و گمان کنیم که تعلق نفس به آنها مانند تعلق نفس به بدن است بلکه همچنان که گفتیم تعلق انحا و اطوار گوناگونی دارد آنچه مهم است اصل تعلق است .

بر همین اسس جناب ابن ‏سينا در الهيّات شفا می فرماید: نفس انسان‏هاي ضعيف، مثل ابلهان، پس از مردن و جدايي از بدن مادي، به دليل مساوي بودنِ حالت روحي سعادت و شقاوت، كه نه مي‏تواند به سمت عالم سعادت (بهشت) برود و نه به سمت عالم شقاوت (دوزخ)، به سمت عالم پايين دست يعني عالم اجسام جذب مي‏شود و به اجرام آسماني (جرم فلكي) به عنوان موضوع و جايگاه ظهور افعال خویش تعلق می یابد.


[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]
عدم توجه به نکته ای که در ابتدای پست پیشین مطرح شد موجب شد عده بسیاری از حکمای الهی بر این بیان ابن سینا اشکال کرده و دلائل مربوط به ابطال تناسخ را مطرح نمایند. در حالی که مراد ابن سینا از عبارت مذکور هرگز تناسخ به معنی حلول نفس در اجرام آسمانی و بدن ساختن آنها نمی باشد بلکه همچنان که گفتیم مراد نوعی تعلق و وابستگی نفس به اجرام آسمانی است و تعلق نیز انواع گوناگون دارد مانند تعلق مادر به فرزند و یا تعلق زن و شوهر و یا تعلق انسان به مال و زمین و خانه خود.

[/]

[=Georgia]

لازم به ذکر است برای درک عمیق مطالبی که در 13 پستِ گذشته مطرح شد لازم است از پست 1213 تا پست 1225 با دقت کامل مطالعه شود که البته اگر این مطالعه با کمی تفکر و خلوت شبانه و البته مراتب طهارت همراه باشد قدمی شایسته برای مشاهده حقیقت آیات و روایات خواهد بود. امید که ما را نیز از بهره های سحرگاهی خود محروم نفرمایید.

:Sham:

اویس;695090 نوشت:
لازم به ذکر است برای درک عمیق مطالبی که در 13 پستِ گذشته مطرح شد لازم است از پست 1213 تا پست 1225 با دقت کامل مطالعه شود که البته اگر این مطالعه با کمی تفکر و خلوت شبانه و البته مراتب طهارت همراه باشد قدمی شایسته برای مشاهده حقیقت آیات و روایات خواهد بود. امید که ما را نیز از بهره های سحرگاهی خود محروم نفرمایید.

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد با توجه به اینکه همه عوالم وجود مظاهر اسماء و صفات حقند

اتش به خاطر داشتن ذاتیاتی که در پستهای قبل فرمودید به نظر می رسد

مظهریت اسم منتقم و یا قهار خداوند را داشته باشد و اثر طبیعی آن باز

طبق فرمایش خود حضرتعالی پاک سازی و تطهیر است و شاید بتوان

گفت زدودن کثافات و ارجاس و آلودگیهای تعلقات جسمانی انسان.

خورشید و اجرام نورانی مثل آن(ستارگان)اگر مورد تعلق نفس ناقص تکامل نایافته باشند

حکم همان مظهریت سخط و انتقام باری تعالی را خواهند داشت که از اسماء جلال حقند

و نفوس آلوده را پاک و صیقلی و آماده و مستعد دریافت تجلیات رحمانی و جمالی خواهد کرد

و این نفوس پرتوهای جمال الهی را بعد از صیقلی شدن توسط آتش اسماء جلالی،منعکس کرده

و گویی به مظهریت اسماء جمالی خداوند که ظهورات آن جنات است ارتقاء خواهند یافت.(این برداشت صحیح است؟)

ببخشید استاد محترم من کمی نا شکیبا هستم و حتما به توصیه حضرتعالی در تدبر و تفکر ان شاالله عمل خواهم کرد

اما لطفا این برداشت ابتدایی از سخنانتان را بررسی بفرمایید.متشکر

سلام علیکم
ضمن تقدیر از استاد محترم
بنده چند سوال از گفته های حضرتعالی دارم
که موجب امتنان خواهد بود با سعه صدر جواب بدید
1- شما تحت هیچ شرایطی دست از مبنای خود بر نمیداریدو اون توقف کمال روح بر ماده است, تا جائیکه به نظر حقیر دست به توجیهات بدیعی در این امر زدید و حتی موجب تفسیر بعض آیات به آنچه مخالف شان نزول و حکم آنها شده شدید.
می خوام بگم حالا دست از این مبنا برداشتن موجب چه می شود؟ یا بگویید مبنای مذکور محدود در عالم دنیاست, یا کلا دست بردارید؟
2-

اویس;695079 نوشت:
آری بر این اساس عذاب آتش برای جهنمیان از جانب خداوند سبحان، نه برای کینه و انتقام جویی از اعمال بد ایشان بلکه وسیله ای برای تطهیر و پاک سازی آنها به شمار خواهد رفت.

در سلسله استدلال خود مبنی بر وجود رابطه و علقه نفسانی بعد مرگ و در عالم برزخ به این جا رسیدید و این نتیجه را منتج کردید (هرچند عدم ذکر آن هم چیزی از استدلال شما نمی کاهید)
که عذاب کافران و مشرکان برای تطهیر آنها ست
اولا در جاهای مختلفی از ادعیه و روایات و شاید آیات باشد که اگر نگیم علت تعذیب حداقل یکی از اسباب آن , غضب الاهی بوده است.
حالا طبق تفسیر شما غضب الاهی چگونه تعبیر می شود؟
دیگه اینکه لازمه گفته شما تطهیر نهایی مشرکان و کافران خواهد بود, و این حرفی است که بنده فقط از شما می شنوم که کافران و مشرکان بعد عذاب, (تطهیر) خواهند شدو طبیعتا باید بیاند بهشت دیگر
شما فرض کنید خلفاء غاصب بعد عذاب(تطهیر) می اند بهشت.
به نظر من خصوصا با توجه به روایات مذکوره
یا باید دست از مبنا برداشت
یا باید عالم برزخ رو هم از عوالم ماده شمرد
که انشالله هیچکدام موجب ارتداد از دین نشوند.

S.A.J;695164 نوشت:
شنوم که کافران و مشرکان بعد عذاب, (تطهیر) خواهند شدو طبیعتا باید بیاند بهشت دیگر
شما فرض کنید خلفاء غاصب بعد عذاب(تطهیر) می اند بهشت.

با سلام و احترام:

حتما استاد اویس خودشان پاسخ اشکال حضرتعالی را خواهند داد

اما در این مورد خاص،با کسب اجازه از ایشان و عذر خواهی از حضرتعالی

باید بگویم خیر باعث تطهیر کفار و مشرک ذاتی نمی شود چرا که نجس العین

نه با هیچ آبی پاک شده و نه هیچ آتشی باعث استحاله ذات آنها خواهد شد

آنها خود سجین مصورند و اگر اخبار سرشت را ملاحظه نمایید انها با افعال

اختیاری خویش موجبات معکوس و منکوس شدن ذاتیات خویش را فراهم

آورده اند.

حتی در فقه هم متنجس را می شود پاک کرد نه نجس العین را.

در آیات هم داریم:"إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها

واردون"

کفار خود هیزم جهنم اند،آنها عین آلودگی و سبب آنند.

پس فرق است بین آلودگی عارضی و آلودگی ذاتی.

و به این ایه نیز توجه بفرمایید:

"فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب"

از شما و استاد اویس عذر خواهم.

با عرض سلام :Gol:

ببخشید بنده کمی سردرگم شدم! اکثر نفوس هنگام مرگ تکامل مورد نظر را پیدا نکرده اند لذا مجدد به طریقی باید به عالم ماده دسترسی پیدا کنند. ذات نفس که میرود به عوالم ما فوق. اسباب تکامل برزخی هم که باقیات الصالحات بودند مثل فرزند. خب نفس به علت تعلق به عالم ماده مجددا می آید و به سمت اجرام آسمانی جذب میشود و منتظر میشود تا فرزندش مثلا کار خیری انجام دهد تا وی حرکت جوهری داشته باشد و در غالب جرم آسمانی کامل شود؟ اگر بعد از مرگ بجای عمل صالح، فرزندانش لعن و نفرین حواله ی والدین کردند چه میشود؟

و اینکه آیا جذب شدن نفس به سمت اجرام آسمانی نوعی عذاب هم برای نفس دارد مثل قیامت؟

و سوال آخر اینکه ما در دنیا عوالم قبلی که در آن بودیم را یادمان نمی آید. در برزخ چطور است؟ مثلا نفسی که جذب اجرام آسمانی شده یادش هست که در غالب انسان بوده قبلا؟ من حس خوبی ندارم به اینکه در آینده وارد یک جرم آسمانی شوم!!!

با عرض سلام

اویس;695079 نوشت:
آری بر این اساس عذاب آتش برای جهنمیان از جانب خداوند سبحان، نه برای کینه و انتقام جویی از اعمال بد ایشان بلکه وسیله ای برای تطهیر و پاک سازی آنها به شمار خواهد رفت.
برای رهیافت بهتر و کاملتر در این معنا بهتر است در کلمه عذاب اندیشه ای بیشتری داشته باشی که ریشه عذاب از عذب به معنای نوشيدنى و يا خوراكی گوارا است. البته این نه بدان معنا است که آتش جهنم برای جهنمیان سهل و مشتهای ایشان باشد بلکه مراد این است که ذات جهنمیان برای تکامل به مراتب بالاتر طالب آتش است و آتش اگر چه برای ایشان در غایت دردمندی است اما به جهت خصوصیت زدودن زنگارها و پاکی نجاسات بهترین وسیله برای تکامل نفس است.

آیا عذاب برای کفار و منافقین میتواند باعث تکاملشان شود؟ اگر بله این مساله چگونه ثابت میشود در صورتیکه قرآن کریم میفرماید ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار ولن تجدلهم نصیرا البته منافقان را در جهنم پست ترین جایگاه است وبرای آنان هرگز یار و یاوری نمیابی و با توجه به اینکه میفرماید: وفی العذاب هم خالدون. و آنهادر عذابشان جاودانه اند

این تناقض چگونه قابل توجیه است؟

دوستان استاد راجع به عذاب برزخی صحبت فرمودند نه اخروی!!!

کافر و مشرک محض از قاعده تکامل برزخی استثناء است چرا که

نقصی در حرکت جوهری او نیست او به کمال شقاوت خویش در دنیا

رسیده است حرکت کمالی در برزخ مربوط به وجودات ناقص است

کفار و منافقین و مشرکین به درک اسفل السافلین وجودی خویش سقوط

کرده اند.

دو باره یاد اوری می کنم بحث ما راجع به برزخ بوده است.

حبیبه;695180 نوشت:
باید بگویم خیر باعث تطهیر کفار و مشرک ذاتی نمی شود چرا که نجس العین

نه با هیچ آبی پاک شده و نه هیچ آتشی باعث استحاله ذات آنها خواهد شد


اشکال بنده بر لازمه حرف استاد بود! و استبعاد بنده از صحت همچین مطلبی!که شما هم شواهدی بر آن آوردید
اما در خصوص اینکه
انسانها با اعمال خود ذات خود را عوض میکنند...

حبیبه;695180 نوشت:
انها با افعال

اختیاری خویش موجبات معکوس و منکوس شدن ذاتیات خویش را فراهم

آورده اند.


خب اگه انسان ی بار توانست قاعده را نقض کند و ذات خود را تغییر دهد
هیچ استحاله عقلی برای بار دوم توسط خود انسان یا غیر(خدا) نیست.
پس باز امکان این هست که ذات به قول شما " نجس العین" " سجین" تغییر یابد و تطهیر شود.

بنابراین این حرف که :

حبیبه;695180 نوشت:
اید بگویم خیر باعث تطهیر کفار و مشرک ذاتی نمی شود چرا که نجس العین

نه با هیچ آبی پاک شده و نه هیچ آتشی باعث استحاله ذات آنها خواهد شد


با اون حرف تون نمیسازه
به نظر حقیر
هم کفر و هم ایمان بر نفس عارض هستند.
و نفس هیچگاه متصف بالذات با این ها نمی شود.

S.A.J;695211 نوشت:
با اون حرف تون نمیسازه
به نظر حقیر
هم کفر و هم ایمان بر نفس عارض هستند.
و نفس هیچگاه متصف بالذات با این ها نمی شود.

سخن شما وقتی صحیح است که شخص کافر در دنیا بوده و فرصت

توبه و تطهیر خویش از اعتقادات باطل خویش را بیابد و بحث این تاپیک

و پاسخی که بنده معروض داشتم مربوط به بعد از مرگ است و دیگر

کار از کار گذشته است.

"حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت

کلا انها کلمة هو قائلها..."

S.A.J;695211 نوشت:
و نفس هیچگاه متصف بالذات با این ها نمی شود.

استاد محترم یک نکته را هم خوب است توجه کنید

چرا در فقه مشرک و کافر جزء نجاسات شمرده می شود؟

مثلا حضرت امام خمینی رحمة الله علیه آنها را مشرک ذاتی می دانند

گرچه در این خصوص اختلاف فتاوی داریم.

Niyaz;695203 نوشت:
من حس خوبی ندارم به اینکه در آینده وارد یک جرم آسمانی شوم!!!

سلام بر دوست گرامی ام.
شما وارد یک جرم آسمانی نخواهید شد .

  • :ok:

استاد بیان فرمودند که تناسخی در کار نیست و این نوعی تعلق و وابستگی خواهد بود مثل تعلق یک پدر به فرزندش.

یکی دیگه.;695222 نوشت:
استاد بیان فرمودند که تناسخی در کار نیست و این نوعی تعلق و وابستگی خواهد بود مثل تعلق یک پدر به فرزندش.

من فکر کردم منظور تعلق به عالم ماده است و در نتیجه ی این تعلق فرد جذب به اجرام آسمانی می شود برای تکامل و حرکت جوهری!!

دقیقا متوجه نشدم. نفس نزدیک میشود به جرم آسمانی؟ علاقه پیدا میکند به جرم آسمانی؟ چطور نفس تکامل می یابد؟ سوال اصلی ام همین است. صرف وابستگی دورادور باشد که نیازی به لطیف بودن جسم مادی نیست و به جای جرم آسمانی هر چیز دیگری هم میتواند باشد.

نمیدانم دقیقا...گیج شدم !

حبیبه;695180 نوشت:
اید بگویم خیر باعث تطهیر کفار و مشرک ذاتی نمی شود چرا که نجس العین

نه با هیچ آبی پاک شده و نه هیچ آتشی باعث استحاله ذات آنها خواهد شد


سلام علیکم
یا اعمال انسان می تواند موجب تغییر بشوند یا نمی تواند
اگر بتواند فرقی بین کفار و مشرک و این دنیا و دنیای برزخ و قیامت و... نمی کند
و اگر نمی تواند که هیچ
این که مشرکین و کفار استثنا هستند, و بحث در برزخ هست و...
ما فرقشو نفهمیدیم

Niyaz;695229 نوشت:
من فکر کردم منظور تعلق به عالم ماده است و در نتیجه ی این تعلق فرد جذب به اجرام آسمانی می شود برای تکامل و حرکت جوهری!!

دقیقا متوجه نشدم. نفس نزدیک میشود به جرم آسمانی؟ علاقه پیدا میکند به جرم آسمانی؟ چطور نفس تکامل می یابد؟ سوال اصلی ام همین است. صرف وابستگی دورادور باشد که نیازی به لطیف بودن جسم مادی نیست و به جای جرم آسمانی هر چیز دیگری هم میتواند باشد.

نمیدانم دقیقا...گیج شدم !

سلام عزیزم :

بهتر است راجع به ان بحث نکنیم و صبر کنیم استاد خودشان تشریف بیاورند.

حبیبه;695214 نوشت:
حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت

کلا انها کلمة هو قائلها..."


سلام علیکم
این ایه شاهد بر چی هست؟
اینکه خدا می فرماید
راه تکامل بسته شده !
کلا انها کلمة هو قائلها
پس شما در باره چی دارید بحث میکنید؟؟؟؟
مطمئنا این ایه شامل برزخی می شود
چرا که
اذا جاء احدهم الموت , یعنی هنگام مرگ و رفتن به برزخ...
من که دم افطاری گیج شدم...یعنی گیجمان کردند...

S.A.J;695230 نوشت:
سلام علیکم
یا اعمال انسان می تواند موجب تغییر بشوند یا نمی تواند
اگر بتواند فرقی بین کفار و مشرک و این دنیا و دنیای برزخ و قیامت و... نمی کند
و اگر نمی تواند که هیچ
این که مشرکین و کفار استثنا هستند, و بحث در برزخ هست و...
ما فرقشو نفهمیدیم

سلام:

در این دنیا تا لحظه آخر عمر امکان توبه هست و به تبع امکان تغییر

اما انسانی که با کفر از دنیا برود راهی برای نجات او نیست(کفر محض)

به ایاتی که در باره فرعون و هنگام غرق او است مراجعه فرمایید.

و در پایان آخرت دیگر جای تغییر نیست."الان العمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل"

S.A.J;695233 نوشت:
سلام علیکم
این ایه شاهد بر چی هست؟
اینکه خدا می فرماید
راه تکامل بسته شده !
کلا انها کلمة هو قائلها
پس شما در باره چی دارید بحث میکنید؟؟؟؟
مطمئنا این ایه شامل برزخی می شود
چرا که
اذا جاء احدهم الموت , یعنی هنگام مرگ و رفتن به برزخ...
من که دم افطاری گیج شدم...یعنی گیجمان کردند...

سلام استاد محترم باید اعتراف کنم که بنده هم گیج شدم

اصلا اشکال شما چیست؟

ابتدا بر سخن استاد مبنی بر پاک شدن جهنمی ها اشکال وارد کردید

و اکنون با یک چرخش 180 در جه ای می فرمایید چرا کفار در برزخ تکامل ندارند؟!!!!!!

بهتر است بحث را بگذاریم تا استاد خودشان تشریف بیاورند.

Niyaz;695229 نوشت:
من فکر کردم منظور تعلق به عالم ماده است و در نتیجه ی این تعلق فرد جذب به اجرام آسمانی می شود برای تکامل و حرکت جوهری!!

دقیقا متوجه نشدم. نفس نزدیک میشود به جرم آسمانی؟ علاقه پیدا میکند به جرم آسمانی؟ چطور نفس تکامل می یابد؟ سوال اصلی ام همین است. صرف وابستگی دورادور باشد که نیازی به لطیف بودن جسم مادی نیست و به جای جرم آسمانی هر چیز دیگری هم میتواند باشد.


[=Georgia]حرکت جوهری که قائم به ماده است در عالم برزخ و قیامت منتفی می باشد چرا که اساسا عالم برزخ و قیامت مجرد بوده و فاقد ماده است و وقتی ماده ای در میان نباشد حرکت جوهری متقوم به ماده نیز منتفی خواهد بود. اما این بدان معنا نیست که به طور کلی اصل حرکت ر ا در عالم برزخ منکر شویم زیرا انکار حرکت در عالم برزخ به معنای انکار تکامل برزخی خواهد بود

[=Georgia]نفس برای تکامل خویش در عالم مادهدر پی یافتن جسمی می گردد که اگر چه لطافت آن به اندازه روح بخاری نیست اما تا حد زیادی به آن نزدیک است و آن جسم، آتش است.
اما اینکه می فرمایید اگر صرف وابستگی باشد،نیازی به لطیف بودن جسم مادی نیست و هر به جای جرم آسمانی هر چیز دیگری هم میتواند باشد.،من فکر میکنم برای اینکه این تعلق و وابستگی بتواند موجود باشد،باید هماهنگی بین دو موجود،وجود داشته باشد.
این یک دلیل عقلی نیست ولی شاید یک دلیل احساسی است،وهمی است ،ذوقی است،نمی دانم اسمش چیست.
من فکر میکنم همانطور که تعلق و وابستگی هر انسان به انسانی است که با او هماهنگی دارد و تقریبا از جنس خود اوست ،اینجا هم نفس نمی تواند به چیزی تعلق یابد که تشابهی با او ندارد.

سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم
استاد به فریاد برسید که در این هزار تو،سخت محتاج دستگیری حضرتعالی هستیم.

تکامل برزخی ،به چه صورت محقق می شود؟ آیا فقط بوسیله ی باقیات الصالحات و خیراتی که از دنیا میرسد؟
[SPOILER]یعنی اگر هیچ کس نباشد که حاضر باشه ما رو یاد کنه یا هیچ باقیات الصالحاتی نداشته باشیم،این وابستگی نفس به جرم آسمانی برای ما هیچ سودی ندارد؟[/SPOILER]
آیا هر نفسی در برزخ با توجه به ظرفیتی که در دنیا برای خود حاصل کرده است،میتواند به تکامل عقلی ادامه دهد؟
با تقدیم احترام و سپاس

  • :Gol:

اویس;695090 نوشت:
[=Georgia]

لازم به ذکر است برای درک عمیق مطالبی که در 13 پستِ گذشته مطرح شد لازم است از پست 1213 تا پست 1225 با دقت کامل مطالعه شود که البته اگر این مطالعه با کمی تفکر و خلوت شبانه و البته مراتب طهارت همراه باشد قدمی شایسته برای مشاهده حقیقت آیات و روایات خواهد بود. امید که ما را نیز از بهره های سحرگاهی خود محروم نفرمایید.

:Sham:

[=Georgia]سلام علیکم جناب استاد اویس

کتاب هایی که در این باره هست رو میشه به بنده حقیر معرفی کنید؟

اویس;695072 نوشت:
[=Georgia]

آری آتش به عنوان لطیف ترین جسم مادی بهترین وسیله برای تعلق نفس به آن و حصول تکامل برزخی نفس است. اگر بخواهیم اسرار بسیاری که در ذیل همین نکته لطیف قابل کشف است مشاهده نماییم به طور قطع و یقین بسیاری از نگرشهای ما در خصوص آیات و روایاتی که در مورد عذاب آتش جهنمیان و تطهیر آنان وارد شده است ارتقا خواهد یافت و به یک باره ابواب بسیاری از حقایق به روی آدمی باز خواهد شد.


سلام و تشکر

اولا :
مگر حرکت و تکامل در روایات مختص برزخ است؟
ما روایات زیادی داریم که بعد قیامت هم تکامل هست ...هر دمش مانند دم قبل نیست..
خب این یعنی تغییر
و بحث حرکت هم که روشنه..بدون حرکت چگونه میتوان در بهشت نکاح کرد؟! و گشت و گذار کرد!
حرکت و تغییر بعد از عالم برزخ را چگونه توجیه میکنید؟

ثانیا:
اگر برزخ همان وارد شدن در اتش است و محل تطهیر...با بهشت برزخی که آن هم در روایات بسیار آمده چه میکنید؟

ثالثا:
با مطالعه مطالب شما متوجه شدم که شما صدرایی می اندیشید و به معاد جسمانی مثالی معتقدید
ولی تعجب میکنم برای توجیه تکامل برزخی نظر ابن سینا را طرح میکنید..!
و خوب میدانید که با مبانی شیخ الریس به معاد روحانی میرسیم نه جسمانی

فکر نمیکنید با مبانی متناقض پای معرفت نفس لنگ است؟؟؟

به نظر میرسد عدم پاسخگویی منطقی به مسله حرکت و تکامل بعد از مرگ...
نظریه تقسیم عالم به مادی و مجرد نقض میشود

یاحق

حبیبه;695209 نوشت:
دوستان استاد راجع به عذاب برزخی صحبت فرمودند نه اخروی!!!

کافر و مشرک محض از قاعده تکامل برزخی استثناء است چرا که

نقصی در حرکت جوهری او نیست او به کمال شقاوت خویش در دنیا

رسیده است حرکت کمالی در برزخ مربوط به وجودات ناقص است

عرض سلام و تشکر از ذکر این نکته. ولی اگر اشتباه نکنم آقایان عرفای این سایت به جناب ابن عربی ارادت دارند و ابن عربی درمورد خلود کفار در جهنم هم همین نظر را دارد.ضمنا این نظر را به ملاصدرا هم نسبت میدهند.

ملاali;695456 نوشت:
اگر برزخ همان وارد شدن در اتش است و محل تطهیر...با بهشت برزخی که آن هم در روایات بسیار آمده چه میکنید؟

سلام علیکم
احتمالا" بهشت برزخی اصطلاح است و صحیحش بهشت مثالی است . چون طبق تعریفی که شده انسان تا از تعلقات دنیوی خلاص نشود نمیتواند وارد این بهشت شود و برزخ آخرین جاییست که انسان وابسته به تعلقات دنیوی است.

اویس;694576 نوشت:
[="Georgia"][="Blue"]
خصوصیاتی چون «دارای حرکت بودن» و یا «قوه داشتن» پیش از آنکه دلالت بر کمال شی کنند دلالت بر نقص شی دارند زیرا تا زمانی که شی ناقص و فاقد کمال نباشد برای دارایی آن به حرکت در نمی آید. از این روی حرکت جوهری از نقص به کمال و نیز بالقوه بودن از جمله خصوصیات عالم ماده شمرده شده است و عالم برزخ و قیامت که فاقد ماده هستند خالی از حرکت جوهری می باشند.
[/]

سلام مجدد
سوال اینه که خب همین حرکت جوهری و امکان رشد از کجا آمده؟
از خودش که نیومده
یک مبدایی دارد و در نگاه فلسفی اون مبدا قطعا عوالم برزخی و عقلی است
اینکه بعد از مرگ امکان رشد عملی نیست را چگونه دال بر اتم بودن و کامل بودن این عوالم بگیریم؟

یک گله ایی هم از شما استاد دارم که چرا بین آقایون و خواهران تبعیض قایل میشوید؟ خواهرانو تحویل میگیرید اما یه جواب سلام خشکه خالی آقایونو خصوصا بنده رو نمیدید

این تبعیضو منه حوری خواه و منه نچشیده محبت خدا و ندیده وجه الله چه معنا کنم؟
جسارت منو ببخشید

Serat;695496 نوشت:
ضمنا این نظر را به ملاصدرا هم نسبت میدهند.

با سلام:

طبق فرمایش حضرتعالی نسبت می دهند!!!

از همه بزرگواران خواهش می کنم صبر بفرمایید

استاد خودشان توضیح دهند این بحثهای حاشیه ای سودی ندارد.

با سلام
لطیفتر از آتش که تبدیل انرژی گرمایی به نورانی هست هم داریم. مثل مغناطیس، گرانش، جاذبه ضعیف و قوی هسته ای.
همچنین من استدلال آورده شده برای تعلق نفس به آتش را کافی ندیدم. ضمن این که تعلق از نوع علاقه مادر به فرزند چه مشکلی از روح که نیازمند حرکت جوهریست را حل می کند؟
ببخشید من قصد توهین ندارم ولی آنچه گفته شد را شبیه افسانه های کهن رومیان می بینم. منظوری هم ندارم ولی حقیقتاً یک گره کور در ذهن من ایجاد کرد.

با تشکر