جمع بندی روزمرگی دوران نامزدی و راه های پیشگیری از آن

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روزمرگی دوران نامزدی و راه های پیشگیری از آن

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
دختری 21 ساله هستم که کمتر از یک سال هست که نامزد کردم.
قبل از ازدواج نه من نه همسرم هیچ رابطه ای با هیچ شخص دیگه ای نداشتیم.
مشکلی که برام پیش اومده و به خاطرش خیلی عذاب وجدان دارم اینه که من همیشه قبل از اینکه ازدواج کنم این ذهنیت رو داشتم که اگه با کسی ازدواج کنم مطمئنا خیلی زود ازش خسته میشم و تکراری میشه برام.
چون از اینکه روزهام مثه هم باشن و دچار روزمرگی بشم خیلی بدم میاد.
این موضوع رو قبل از ازدواج با یه مشاور درمیون گذاشتم و ایشون گفتن که همچین اتفاقی ممکن نیست بیفته و تعلق خاطر پیدا میکنی و حست اشتباهه و این حرفا...
ولی الان بعد از گذشت 8 ماه از ازدواجم واقعا این اتفاق برام افتاده.
وقتی که همسرم بهم محبت میکنه هیچ حس خاصی بهم دست نمیده.ینی حداقل اینکه مثه اوایل برام جالب نیست.
نه اینکه بدم بیاد.نه ؛ حس مثبتی دارم ولی برام خیلی عادی شده.
البته اینم بگم که همسرمو خیلی دوسش دارم ولی متاسفانه برام عادی شده.شایدم اسم حسم دوس داشتن نیس و فقط عادت و وابستگیه.
در واقع تبدیل شده به یه عادت که اگه نباشه و ازش خبر نداشته باشم اذیت میشم ولی برام خسته کننده شده این رابطه
شاید حرفام خیلی بد باشه،به خاطر همین هم هست که عذاب وجدان دارم ولی دلم نمیخواد این حس کسل کننده رو داشته باشم.انگار که مجبورم این روزمرگی رو تحمل کنم
لطفا راهنماییم کنید که چطور این حس کسل کننده رو از رابطمون دور کنم و این عادتِ خسته کننده از بین بره
ممنون

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد امین

سلام

این خاصیت امور مادی و دنیوی است. اگر انسان تمام تلاشش را برای به دست آوردن یک امر صرفاً مادی هزینه کند، طبیعی است که وقتی به آن رسید و مدتی از آن بهره برد، آن چیز برایش عادی خواهد شد و دیگر لذتی نخواهد داشت. مثلا اگر کسی فقط به فکر پول در آوردن باشد، طبیعی است که وقتی پولدار شد دیگر داشتن پول او را راضی نمی کند و به دنبال چیزهای دیگری می گردد. چنانچه اگر کسی صرفا به دنبال مقام و منسب باشد، هیچ وقت هیچ مقامی او را راضی نخواهد کرد و بالاخره یک روزی از آن سیر می شود.

اما اینکه چرا انسان چنین خصوصیتی دارد به خاطر خصوصیات فطری اوست. فطری بودن به این معناست که آن خصلت در درون هر انسانی وجود دارد. بخشی از فطرت انسان مربوط به شناخت هاست؛ یعنی برخی علوم هست که انسان برای یاد گرفتن آن نیاز به معلم و استاد ندارد؛ مثلا اگر دو توپ بزرگ و کوچک را به کسی که هیچ آموزشی ندیده نشان دهی، بزرگ و کوچکی را خواهد فهمید. بخشی از فطریات مربوط به خواست هاست؛ یعنی انسان بدون هیچ امر خارجی به سمت آن ها کشش دارد. این بخش از فطریات خود دو قسم می شود. کشش در امور جسمی و مادی مثل میل به غذا؛ میل جنسی و ... و کشش در امور معنوی مثل میل به خداجویی؛ کمال طلبی؛ قدرت طلبی؛ زیبایی طلبی؛ عشق و پرستش و ...(1)

این مقدمه را به این خاطر عرض کردم که بگویم چه زمانی انسان دچار روزمرگی می شود و از چیزی لذت نمی برد؟ وقتی انسان از مسیر گرایش های فطری خود خارج شود، دچار روزمرگی می شود. وقتی انسان فقط در پی ارضای گرایش های جسمی خود باشد، احساس رضایت خاطر نخواهد کرد و فکر می کند به گمشده اش نرسیده است؛ حتی وقتی انسان در گرایش های معنویش هدف را گم کند، باز هم در درونش احساس کمبود و عدم لذت از زندگی خواهد داشت. شرط کمال در انسان تسلط و برقراری اعتدال در اینهاست.

بنابراین کلیت مسئله این است که اگر انسان هدفش را درست انتخاب نکند و نداند برای چه چیزی زندگی می کند، دچار چنین احساسی می شود. این احساس گاهی دائمی است و گاهی ادواری؛ یعنی ممکن است انسان به دلیل مشغولیت هایی که برای خودش ایجاد می کند، همیشه چنین احساسی به سراغش نیاید؛ بلکه گاهی اوقات به چنین احساسی مبتلا شود.

لذا دو راه برای درمان وجود دارد:

یک راه کاذب و موقت این است که اگر مشغولیت شما زیاد شود و به طور مستمر حالات زندگی خود را تغییر دهید، از چنین احساسی خلاص می شوید. مثلا اگر شما که در دوران عقد هستید؛ عروسی کنید، این احساس فروکش می کند. وقتی عروسی کردید باز بعد از مدتی این احساس به سراغ شما خواهد آمد. آن موقع اگر بچه دار شوید این احساس فروکش می کند و ...

راه دوم که به درمان ریشه ای می پردازد این است که نگرش شما به زندگی تغییر کند. یعنی شما بدانید که برای چه چیزی در این دنیا هستید و قرار است چه کارهای انجام دهید و به کجا خواهید رفت. با این نگرش دیگر شما نه تنها از همسر خود بلکه از هیچ چیز زندگی دلزده نمی شوید؛ چون می توانید از همه آنها برای جمع کردن توشه آخرت و ارتقای رتبه اخروی و در نتیجه تقرب به خدا استفاده کنید؛ حتی اگر هر روز مجبور باشید یک کار تکراری را انجام دهید!

پی نوشت:

(1) مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏3، ص470-487


سلام.
من فکر میکنم شاید ایشون کاملاً مطابق معیارها شون انتخاب نکردن واسه همین طرف مقابل اونجوری که انتظار داشتن باشه نیست بخاطر همین از حضورش لذتی نمی برن.
احتمال دیگه اینه که از بس به خودشون تلقین کردن که عادی میشه، براشون این باور بوجود اومده که عادی شده.
آخه ایشون نوشتن اگه نباشه اذیت میشم ولی بودنش برام خسته کننده است.اگر کاملاً ایشون مطابق میلش باشه باید هرچه در کنارش باشه هم خسته نشه...

با نام خدا

.
زندگی رو ما با افکارمون میسازیم . . ..

.

پس همیشه سعی کنید افکار مثبت بکارید تا لحظات شیرین درو کنید

با افکارتون به زندگی تنوع بدهید تا از هر لحظه ، لحظه اش لذت ببرید

با سلام
اصلا این نگاه اشتباه هست
ازدواج مثل یه کفش هست برای رفتن به یک مسافرت در جاده پر از سنگلاخ! ...یا پالتوی گرم هست برای عبور از کوهستان های یخ زده و سرد

گمون کنم ازدواج باید در الویت دوم نیاز های انسان باشه
مثلا اگر دوتا دانشمند باهم ازدواج کنن اونا زندگی شون چون با کار مشترک همراه هست از بودن با هم لذت میبرن چون دارن در یک مسیر بایک هدف خاص راه می پیمایند

طاهر;692554 نوشت:
البته اینم بگم که همسرمو خیلی دوسش دارم ولی متاسفانه برام عادی شده.شایدم اسم حسم دوس داشتن نیس و فقط عادت و وابستگیه

سلام
یا شما همسرتون رو دوست ندارید یا دچار افسردگی شدید ...هر کی افسردگی بگیره هیچی براش جالب نیست.
من هم مثل شما فکر میکنم اگه احیانا نامزد کردم ازش سیر بشم.واسه همین فقط با کسی که عاشقش باشم نامزد میشم:khejalati:(خجالت).شما عایا عاشق نامزدتون بودید؟

واو یه چیزی به ذهنم رسید شاید مشکل نامزدتون باشه شاید بلد نیست شما رو تحت تاثیر قرار بده... :moteajeb:

سلام علیکم
تنها راه رفع مشکل، عروسی کردن و تمام نمودن دوران نامزدی است!
دوران نامزدی من درآوردی خود ماست! و الا چه معنی داره وقتی زن و مردی ازدواج کردن مدتی همانطور معلق بمانند و خودشان را دارای محدودیتهای زیادی کنن و فقط برای لذت بردن همدیگر را ببینند!
لذتی که هم بخاطر محدود بودنش زود تکراری می شود و هم بخاطر این که هدف مستقیم شده است!
لذتِ با هم بودن، وقتی تبدیل به روزمرگی نمی شود که همراه با زندگی باشد! زندگی مشترک وقتی شکل بگیرد و هر یک از زن و مرد مشغولیات خود را داشته باشند و در ضمن با هم زندگی کنند فرصتهای بکر و غیر قابل انتظاری برای لذت بردن بوجود می آورد که اصلا قابل مقایسه با دوران نامزدی با آن همه محدودیتهایش نیست!
تا حالا فکر کردید چرا سفر تفریحی وقتی طولانی می شود اعصاب همه رو خرد می کند؟ سفری که آغازش مثل همین دوران نامزدی خیلی قشنگ و کارپستالی است؟
برای این که تفریح اگر هدف مستقل باشد، زیاد روح انسان نمی تواند با آن، نشاطش را حفظ کند!
انسان لذت را به صورت نمک در غذا می خواد!
آنچه از لذت که در دوران نامزدی، همسران بدنبال آن هستند وقتی مخلوط شد با کارهایی که در زندگی مشترک انجام می گیرد، آن وقت است که دیگر تبدیل به روزمرگی نمی شود!
یک فیلم سینمایی فوقش 120 دقیقه است و یک سریال 50 دقیقه و یه فوتبال 90 دقیقه! وقتی زمانش زیاد می شود و یا فرد بلافاصله دنبال فیلم و سریال و فوتبال بعدی می رود، روان انسان از نشاطش کاسته می شود!
بانوی محترم! شما دچار مشکلی شدید که غالب زوجهای جوان دچارش می شوند. من هم دوران نامزدیم شده ام! می ماندیم دیگه چی بهم بگیم که نگفتیم!
شما هیچ مشکل خاص روحی - روانی ندارید فقط هر چه زودتر عروسی کنید!
امیدوارم زندگی سراسر نشاط و معنویت همراه با فرزندان صالح داشته باشید!
علی یارتان!

به نظر می رسد:تعریف و نگاهی که شما از زندگی دارید باید با یک مشاوری که cbtکار کرده در میان بگذارید,در کل وقتی نگاه و باور انسان به زندگی و خصوصا ازدواج ,یک پشتوانه و منطق اشتباهی را داشته باشد,حتی در احساس و عاطفه نیز تاثیر می گذارد,با مطالعه کتاب های معرفتی و ریشه یابی علت این مشکل از سوی خودتان می تواند تاثیرات مثبتی در روند درمان و اصلاح ببینید.
در نظر گرفتن نکات مثبت همسرتان و مقایسه شرایط زمانی حال و گذشته خودتان که مجرد بودید, و الان متاهل شده اید, و در حالی خیلی از دختران هنوز ازدواج نکرده اند و چنین آرزوی شرایط شما را دارند و در نظر گرفتن بسیاری از وجوه مثبت می تواند در بعد و احساس شما تاثیر خوبی بگذارد.ولی در عین حال اگر این خلق نا هماهنگ هیجانی شما را خیلی اذیت می کند,بهتر است به مشاور متخصص مراجعه کنید.

اجازه هس منم یه سوال بپرسم؟

ایا این غیر طییعیه که تو هفته های اول نامزدی هم ادم زود حرفاش ته بکشه؟

امینه;694575 نوشت:
اجازه هس منم یه سوال بپرسم؟

ایا این غیر طییعیه که تو هفته های اول نامزدی هم ادم زود حرفاش ته بکشه؟

سلام.برای من هم سوال شده .اینهایی که این همه حرف میزنن با هم چی میگن به هم ؟؟

سلام
به نظر می رسد که این بنده خدا شاید فرد مورد دلخواهش نبوده و خیلی مشتاق و ادامه گفتگو را ندارد و این حقیقت را کتمان می کند،ولی با توجه به تغییر و تحول شرایط خصوصا در دوران نامزدی این رفتارها تا حدودی غیر طبیعی است.
البته این مساله از جنبه دیگر هم نیاز به بحث دارد :
چون اوائل خیلی شناخت کاملی از هم ندارند در برخی از موارد کج فهمی ها باعث دلخوری ها می شود، و همین باعث عدم تمایل به صحبت وگفتگو با نامزدش می شود،و این طبیعی است و قابل جبران و قابل رفع هم هست،منتها آدم های تیز سعی می کنند در همان ابتدا حساسیت های فردی طرف مقابل را شناسایی و طبق آن رفتار کنند، در این صورت مشکلی پیش نمی آید،می توانند در یک فضای عاطفی انتظارات و حساسیت های فردی همد یگر را بگویند و به یک تفاهمی برسند تا بعدا با مشکلات خاصی روبرو نشوند.
(در حقیقت برداشت های اشتباه از حرف ها و رفتارهای همدیگر موجب تنش و ناراحتی ها می شود.)

امینه;694575 نوشت:
اجازه هس منم یه سوال بپرسم؟

ایا این غیر طییعیه که تو هفته های اول نامزدی هم ادم زود حرفاش ته بکشه؟

[=arial black]به نظر من که خیلی غیر طبیعیه
من و همسرم بعد سه سال بازم کلی حرف و خاطره واسه گفتن داریم
واقعا وقت کم میاریم

bgkh93;694592 نوشت:
سلام.برای من هم سوال شده .اینهایی که این همه حرف میزنن با هم چی میگن به هم ؟؟

[=arial black]سلام
خب دختر خوب قرار نیست که بشینیم مشکلات مملکتی رو حل کنیم
یا راجع به مسائل خاورمیانه بحث کنیم
آدمی که با خونوادش یه عمر زندگی کرده کلی حرف واسه گفتن داره
چه برسه به همسرش که تازه بهش رسیده
خود من با اینکه همه میگن خیلی کم حرفم
ولی چند سال وقت لازمه تا فقط اتفاقات جالب دوران دبیرستانم رو تعریف کنم
آخه اون دوران خیلییییی شر بودم :khaneh:

امینه;694575 نوشت:
اجازه هس منم یه سوال بپرسم؟

ایا این غیر طییعیه که تو هفته های اول نامزدی هم ادم زود حرفاش ته بکشه؟

اتفاقا این طبیعی هست
به خاطر عدم شناخت
طرفین سعی میکنن چیزایی رو بگن که شخص مقابل دوست داشته باشه و این احتیاط کردن باعث میشه که کمتر حرف بزنن
و در برخی به خاطر حیای طرفین و آب نشدن یخشون این اتفاق زیاد میفته
پیشنهاد میکنم درباره ی همه ی موضوعات صحبت کنین
از سریال های ماه مبارک رمضان گرفته تاوالیبال و بحث سیاسی و اقتصادی هر چیز ربط و بی ربط....

رهگذر آسمان;694596 نوشت:
[=arial black]سلام
خب دختر خوب قرار نیست که بشینیم مشکلات مملکتی رو حل کنیم
یا راجع به مسائل خاورمیانه بحث کنیم
آدمی که با خونوادش یه عمر زندگی کرده کلی حرف واسه گفتن داره
چه برسه به همسرش که تازه بهش رسیده
خود من با اینکه همه میگن خیلی کم حرفم
ولی چند سال وقت لازمه تا فقط اتفاقات جالب دوران دبیرستانم رو تعریف کنم
آخه اون دوران خیلییییی شر بودم :khaneh:

این درصورتیه که طرف مقابل کم حرف نباشه.همسر من کم حرفه بیشتر مواقع من حرف میزنم ایشون فقط زحمت میکشن عکس العمل نشون میدن:khandeh!:

[="Arial"][="Blue"]

طاهر;692554 نوشت:
در واقع تبدیل شده به یه عادت که اگه نباشه و ازش خبر نداشته باشم اذیت میشم ولی برام خسته کننده شده این رابطه
شاید حرفام خیلی بد باشه،به خاطر همین هم هست که عذاب وجدان دارم ولی دلم نمیخواد این حس کسل کننده رو داشته باشم.انگار که مجبورم این روزمرگی رو تحمل کنم

سلام
من اصلا متوجه نمی شوم منظورتون رز روز مره گی چیه؟وقتی شما ایشون رو دوست دارید هیچ وقت نباید براتون عادی بشه
خیلی به خودتون تلقین نکنید که همه چیز خیلی عادیه....ومن فقط به بودن همسرم عادت کردم
هرروز با خودتون تکرار کنید این آقا اولین وآخرین مردی هست که وارد زندگی من شده من دوستش دارم
پیشنهاد می کنم باهم زیاد بیرون برید مثلا پارک یا جاهای زیارتی ....طی روز کنار هم باشید
از الفاظ محبت آمیز زیاد استفاده کنید
ذهنیت قبلی تون رو هم سعی کنید ازیاد ببرید
[/]

آخه مشکل من اینه که همش میترسم که نکنه اینی که میگم واسش خسته کننده باشه.

عنوان: چکار کنم که دچار روزمرگی و کسالت نشوم؟

سوال:
سلام/ دختری 21 ساله هستم که کمتر از یک سال است که نامزد کردم. قبل از ازدواج نه من و نه همسرم هیچ رابطه ای با هیچ شخص دیگری نداشتیم. مشکلی که برام پیش آمده و به خاطرش خیلی عذاب وجدان دارم این است که من همیشه قبل از اینکه ازدواج کنم این ذهنیت را داشتم که اگر با کسی ازدواج کنم مطمئنا خیلی زود از او خسته می شوم و برایم تکراری می شود؛ چون از اینکه روزهایم مثل هم باشند و دچار روزمرگی بشوم خیلی بدم می اید.
این موضوع را قبل از ازدواج با یک مشاور در میان گذاشتم و ایشان گفتند که همچین اتفاقی ممکن نیست بیفتد و بعد از ازدواج تعلق خاطر پیدا می کنی و حس الانت اشتباه است و این حرف ها...؛ ولی الان بعد از گذشت 8 ماه از ازدواجم واقعا این اتفاق برایم افتاده.
وقتی که همسرم به من محبت می کند هیچ حس خاصی به من دست نمی دهد؛ یعنی حداقل مثل اوایل برایم جالب نیست. نه اینکه بدم بیاد؛ نه. حس مثبتی دارم؛ ولی برایم خیلی عادی شده.
البته این را هم بگویم که همسرم را خیلی دوسش دارم؛ ولی متاسفانه برایم عادی شده.شاید هم اسم حسم دوست داشتن نیست و فقط عادت و وابستگی است. در واقع وجود او به یک عادت تبدیل شده که اگر نباشر و از او خبر نداشته باشم اذیت می شوم؛ ولی در کل این رابطه برایم خسته کننده شده.
شاید حرف هایم خیلی بد باشد و به خاطر همین هم هست که عذاب وجدان دارم؛ ولی دلم نمی خواهد این حس کسل کننده را داشته باشم. انگار که مجبورم این روزمرگی را تحمل کنم.
لطفا راهنماییم کنید که چطور این حس کسل کننده را از رابطمه مان دور کنم و این عادتِ خسته کننده از بین برود؟
ممنون

پاسخ:
سلام/ این خاصیت امور مادی و دنیوی است. اگر انسان تمام تلاشش را برای به دست آوردن یک امر صرفاً مادی هزینه کند، طبیعی است که وقتی به آن رسید و مدتی از آن بهره برد، آن چیز برایش عادی خواهد شد و دیگر لذتی نخواهد داشت. مثلا اگر کسی فقط به فکر پول در آوردن باشد، طبیعی است که وقتی پولدار شد دیگر داشتن پول او را راضی نمی کند و به دنبال چیزهای دیگری می گردد. چنانچه اگر کسی صرفا به دنبال مقام و منسب باشد، هیچ وقت هیچ مقامی او را راضی نخواهد کرد و بالاخره یک روزی از آن سیر می شود.
اما اینکه چرا انسان چنین خصوصیتی دارد به خاطر خصوصیات فطری اوست. فطری بودن به این معناست که آن خصلت در درون هر انسانی وجود دارد. بخشی از فطرت انسان مربوط به شناخت هاست؛ یعنی برخی علوم هست که انسان برای یاد گرفتن آن نیاز به معلم و استاد ندارد؛ مثلا اگر دو توپ بزرگ و کوچک را به کسی که هیچ آموزشی ندیده نشان دهی، بزرگ و کوچکی را خواهد فهمید. بخشی از فطریات مربوط به خواست هاست؛ یعنی انسان بدون هیچ امر خارجی به سمت آن ها کشش دارد. این بخش از فطریات خود دو قسم می شود. کشش در امور جسمی و مادی مثل میل به غذا؛ میل جنسی و ... و کشش در امور معنوی مثل میل به خداجویی؛ کمال طلبی؛ قدرت طلبی؛ زیبایی طلبی؛ عشق و پرستش و ...(1)
این مقدمه را به این خاطر عرض کردم که بگویم چه زمانی انسان دچار روزمرگی می شود و از چیزی لذت نمی برد؟ وقتی انسان از مسیر گرایش های فطری خود خارج شود، دچار روزمرگی می شود. وقتی انسان فقط در پی ارضای گرایش های جسمی خود باشد، احساس رضایت خاطر نخواهد کرد و فکر می کند به گمشده اش نرسیده است؛ حتی وقتی انسان در گرایش های معنویش هدف را گم کند، باز هم در درونش احساس کمبود و عدم لذت از زندگی خواهد داشت. شرط کمال در انسان تسلط و برقراری اعتدال در اینهاست.
بنابراین کلیت مسئله این است که اگر انسان هدفش را درست انتخاب نکند و نداند برای چه چیزی زندگی می کند، دچار چنین احساسی می شود. این احساس گاهی دائمی است و گاهی ادواری؛ یعنی ممکن است انسان به دلیل مشغولیت هایی که برای خودش ایجاد می کند، همیشه چنین احساسی به سراغش نیاید؛ بلکه گاهی اوقات به چنین احساسی مبتلا شود.

لذا دو راه برای درمان وجود دارد:
یک راه کاذب و موقت این است که اگر مشغولیت شما زیاد شود و به طور مستمر حالات زندگی خود را تغییر دهید، از چنین احساسی خلاص می شوید. مثلا اگر شما که در دوران عقد هستید؛ عروسی کنید، این احساس فروکش می کند. وقتی عروسی کردید باز بعد از مدتی این احساس به سراغ شما خواهد آمد. آن موقع اگر بچه دار شوید این احساس فروکش می کند و ...
راه دوم که به درمان ریشه ای می پردازد این است که نگرش شما به زندگی تغییر کند. یعنی شما بدانید که برای چه چیزی در این دنیا هستید و قرار است چه کارهای انجام دهید و به کجا خواهید رفت. با این نگرش دیگر شما نه تنها از همسر خود بلکه از هیچ چیز زندگی دلزده نمی شوید؛ چون می توانید از همه آنها برای جمع کردن توشه آخرت و ارتقای رتبه اخروی و در نتیجه تقرب به خدا استفاده کنید؛ حتی اگر هر روز مجبور باشید یک کار تکراری را انجام دهید!(2)

نتیجه:
خستگی از زندگی و کسالت به خاطر نداشتن هدف درست از زندگی است. اگر انسان هدفش را مشخص کند به چنین احساسی گرفتار نمی شود.

پی نوشت:
(1) مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏3، ص470-487
(2) سایت انجمن گفتگوی دینی، انجمن مشاوره، کارشناس: امین، تاریخ: 1394/11/13

موضوع قفل شده است