فرشته های آسمانی ***خاطراتی از لحظات شهادت بانوان شهیده***

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرشته های آسمانی ***خاطراتی از لحظات شهادت بانوان شهیده***

بسم الله الرحمن الرحیم

:parandeh:خاطراتی از لحظات

شهادت بانوان شهیده :parandeh:

خواندن و دیدن واژه ها و جملاتی که مادران و دختران این آب و خاک قبل از چشیدن شربت شهادت روی کاغذ آورده اند، انسان را بیش از پیش متوجه کوچک بودن این دنیا می کند. کاش ما هم به پرواز در می آمدیم و این کوچکی را از اوج به نظاره می نشستیم.



:Gol:شهیده

رویا سقایی :Gol:

«دو روز قبل از شهادت در بهشت زهرا:doa(8):، به بهانه بیرون آوردن کیف پول خود از داخل قبرهای آماده و حفر شده، لحظاتی داخل آن می شود تا اوضاع قبر را بهتر لمس کند. وقتی بیرون آمد، گفت: من از این قبرها بدم می آید، از قبرهای بالا که مربوط به شهداست بیشتر خوشم می آید، دوست دارم در آنها خاک شوم».

«شهیده رؤیا سقایی - بمباران مناطق مسکونی همدان - 12/11/65»



:Gol:
شهیده صدیقه رودباری :Gol:


منبع عکس: فاش نیوز

«تپش قلبم مانند صیقل دهل صدا می کرد و احساس می کردم گوشهایم دارد کر می شود قدمهایم را محکم می کردم، اما راه صاف برایم از سنگلاخ بیابان بدتر بود. انگار کسی داد کشید: «برو، زودباش» و من چقدر سخت از آنجا گذشتم. حالا کوههای سر به فلک کشیده کردستان زیرپایم بود و من چه تنها می رفتم با کیفی بردوشم.
به تهران رسیدم... همه شاد بودند از اینکه به مقصد رسیده اند. اما من هوای رفتن دوباره به سرم زد... و چه وحشتناک بود تنهایی من از آن زمان به بعد!» (4 تیر 1359)

«از دفتر خاطرات شهیده صدیقه رودباری - شهادت 28/5/59»

تنهایی ات خیلی زود تمام شد، خواهرم! چه زود به آرزوی وصال رسیده ای! هوای رفتن به کجا را داشته ای که اینقدر بی تاب بوده ای؟ چه رازی در این پرواز هست که همه نوشته اید و آرزو کرده اید و چندی بعد راهی سفر شده اید؟!



:Gol:شهیده شهناز محمدی زاده و شهیده شهناز حاجی شاه :Gol:


منبع عکس: khorramshahrzadeh.

«شهناز گفت: دیشب خواب دیدم هر دومون لباس سفید پوشیده ایم. این یکی شهناز گفت: یعنی با هم شهید می شیم !فردا جنازه هر دوشان کنار گلفروشی افتاده بود.»

(شهناز حاجی شاه و شهناز محمدی زاده - شهادت بر اثر درگیری مسلحانه خرمشهر 8/7/59)

حتماً آن روز گلهای گل فروشی از بوی یاس شما عروسان لبریز شده اند.

:Gol:شهادت زنان قزوینی از زبان شهیده فاطمه قزوینی :Gol:

«ظهر عید مبعث بود. همه فرزندان به خانه پدر آمده بودند تا در کنار هم آن روز را جشن بگیرند. معصومه در گوشه اتاق مثل همیشه خلوتی گزیده و با کتابهایش مأنوس است. خدیجه این دنیای خلوص از شهر خون و قیام، همراه فرزندانش،علی و رفیعه و محدثه، به میهمانی پدر آمده اند. فاطمه نیز که تازه درس و دانشگاه را تمام کرده، برای شرکت در جشن مبعث آمده و اینک با فرزندانش مهدی و محمد شادی بخش محفل گرم خانواده شده اند. برای چهارمین بار از رادیو آژیر خطر به گوش می رسد. مادربزرگ نماز می خواند. و مادر زیر لب آیة الکرسی و شهادتین زمزمه می کند.»

«روایت شهادت زنان قزوینی از زبان شهیده فاطمه قزوینی» -

کاش صدای آژیر هیچ گاه در خانه تان شنیده نمی شد و جشن شما را خراب نمی کرد. کاش امروز معصومه و خدیجه و فاطمه بودند، مادربزرگ نماز می خواند و مادر زیرلب آیة الکرسی زمزمه می کرد، اما این بار هیچ گاه صدای آژیر نمی آمد.


:Gol:شهیده ایران قربانی :Gol:

من پرواز را دوست دارم که عاشقانه از این عالم مادی به سوی عالم ملکوت و معنویات پرواز کنم. روحم را از زندان دنیا آزاد سازم و خودم را در راه معبودی به نیستی و فنا زنم تا بقا یابم.

خدایا! چقدر دوست دارم پرواز در آسمان ملکوت و رسیدن به تو را. به سوی تو که تمام وجودم از عشق تو می سوزد و روحم همیشه به خاطر عشق تو می تپد و جانم چون شمع می سوزد.»


«بخشی از دفتر خاطرات شهیده ایران قربانی - شهادت 12/11/65 مناطق مسکونی میانه»



پرواز تماشایی ات در اوج ملکوت را می توان از لا به لای واژه های خالص دفترچه خاطراتت خواند خواهرم. خوش به حالت که به آرزویت رسیده ای! چون شمع سوخته ای! شیرین هم آرزوی پرواز داشت. شعرش حالا درست در کنار توست. حتماً هزار بار آن را برایت خوانده است. تو هم هزار بار دفترچه خاطراتت را برایش بازکرده ای.



:Gol:شهیده شیرین پیمان :Gol:



«با الهام گرفتن از پروردگارش در روز چهارم اسفند ماه، 10 ساعت قبل از اینکه به مقام والای شهادت نایل آید، وحی الهی به او الهام شد که به عنوان وصیت نامه بر روی تخته سیاه مدرسه این چنین نوشته بود؛

پریدم با پر و بال صبایی
به بالاتر، به یک دنیای عالی.»

«شیرین پیمان (12 ساله) - شهادت 5/12/62 بمباران مسکونی تهران»


شعری که بر تخته سیاه مدرسه نوشته بودی، خواندم. نمی دانم اگر یک روز آوار اتاقت را بر سینه تحمل نمی کرد، چه می شد؟ امروز کجا می بودی؟ عکست را دیدم و دستخط زیبایت را کنار آن! من هم برای تو شعری نوشته ام؛

تو را مهمان ملک عرش کردند
برایت آسمان را فرش کردند

می خوانی اش؟!

:Gol:شهیده زهرا قضایی :Gol:

«قبل از اینکه ایشان شهید بشوند، من خواب دیده بودم که عروسی کرده اند. من وقتی به خودشان گفتم خیلی خوشحال شدند. ولی مادرم ناراحت شدند که این چه خوابی است که می گویی! و بعد از مدتها به تعبیر خوابم پی بردم، زیرا ایشان جشن و سرور شادی را در حجله شهادت برپا نمودند.»

«نقل از خواهر شهیده زهرا قضایی»


زهرا جان! اگر آن روز تو عروس نمی شدی، خواهران کوچکت چشمان ناز عروسکانشان را برهم گذاشته نمی دیدند. پیراهن سفید عروسی سالهاست که بر بالای آسمان باغچه ما دامن گسترده.

:Gol:شهیده فوزیه شیردل :Gol:

«هلی کوپتر با پره های شکسته شده و اجساد درونش تلوتلو می خورد. مجروحین داخل آن همه شهید شده بودند و از همه غم انگیزتر جسد همان دختر پرستاری بود که گلوله پهلویش را شکافته بود و بعد از 18 ساعت خونریزی به شهادت رسیده بود. پایش در داخل هلی کوپتر بود و بدنش با روپوش سفید خونین از هلی کوپتر آویزان شده و دستهای آویزانش به روی خاک کشیده می شد.»


«درباره شهیده فوزیه شیردل - شهادت 25/5/58»


فوزیه جان! وظیفه ات تمام شد. از آن روز که چشمهایت را با آرامش فرو بسته ای، سالها می گذرد. تو پرستار بودی، همان طور که زینب:doa(8): پرستار بود.
می دانم آنجا که هستی نه جنگی هست، نه مجروحی و نه...! نمی دانم تو و بی بی چطور می توانید پرستار نباشید.



:Gol:شهیده شیوا شایانی فر :Gol:


منبع عکس:http://shohadayezan.ir

اینجا طبقه سوم موزه شهدا یعنی موزه زنان شهید است. دفتر انشای دختری سیزده ساله را می بینم که در حمله موشکی خرم آباد در سال 1361 به شهادت رسیده است: «... مثلاً درباره خانمها که در دوره طاغوت مثل کالایی تزئینی بودند، ولی امروز خوشبختانه مقام والای خود را باز یافته اند. خوب حالا که جنگ تحمیلی ایران و عراق ادامه دارد، جوانان ما با سینه های سپر به جنگ این بعثیون می روند و با رهنمودهایی که امام می دهد، این بعثیها را شکست می دهند. ما هم دعا می کنیم که ایران، عراق را شکست دهد...»

«شیوا شایانی فر... شهادت 23/4/1361»


خواهرم ما پیروز شدیم و بعثیها شکست خوردند، اما ای کاش تو و خواهر پنج ساله ات «شادی» هم بودید و طعم شیرین این پیروزی را می چشیدید.
شیواجان! می دانم معلمی که زیر انشای تو نمره 20 و صد آفرین را نوشته همان روز که آن را با صدای شیرین تو شنیده، طعم پیروزی را هم چشیده است.



فرآوری : زینب سیفی
بخش فرهنگ پایداری تبیان

روحشان شاد یادشان پررهرو
شادی روح
شهدا صلوات