در حلقه مریدان

تب‌های اولیه

197 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

m21142;675806 نوشت:
سلام وعرض ادب خدمت شما
شهادت امام موسی کاظم (ع) تسلیت میگم
سوالی داشتم
اینجور که من فهمیدم اگر اشتباه متوجه نشده باشم در مورد فکر هم نباید گفته بشه دست خودمان نبود،یعنی خطور فکر هم دست ماست؟!یا منظور بستن جولان دادن بیشترش است؟!امکانش هست راهنمایی فرمایید؟
یه سوال دیگه
جایی فرمودید وقتی قلب آروم نمیشه خلل در جای دیگر وجود دارد،امکانش در مورد این خلل توضیحی بدهید
ازمطالب خوبتان وپاسخگوییتان سپاسگزارم

با سلام خدمت کاربر m21142

در مصحف نورانی و سراسر معرفتی که به معلم بزرگ این امت محمد مصطفی (ص) نازل شد لطیفه ای هست که گویای این مطلبی که حقیر عرض کردم هست:

لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ بقره 286


اونچه که درون شما هست چه بروز پیدا کنه به شکل عمل چه بروز پیدا نکنه و مخفی باشه در نفس خدا اون رو محاسبه خواهد کرد.

مرید خیلی وقت ها هست که عمل داره فراوان، نمازها به جا، ذکر به جا، توسلات به جا اما پیش خودش برآورد میکنه که دیگه مشکلی نداره همه چیز روبراه هست اما حساب نکرده که خیلی از درونیاتش مشکل دار هست و از محاسبه خدا هم خارج نیست.

یا بر عکس فرض مثال آدمی هست که اعتقادی به ظواهر دینی نداره اما درونیاتش نورانی هست، مثلا بخشنده هست، مهربان هست.

مرید باید اول ظواهر رو اصلاح کنه، متابع ظاهر شریعت بشه ، بعدش شروع کنه حرکت کنه به سمت درونیات، ملکات قلبی، نفسی و غیره...

البته منظور این آیه اون ملکاتی هست و درونیاتی که مستقر در نفس هست. پس به خاطر هر خاطره ای که ناگهانی هست مواخذه نخواهیم شد اما نفس می تونه یه سد قوی برای ورود هر خاطره به خودش ایجاد کنه...

اینکه قلب اروم نمیشه هم به همین شکل هست، مرید هنوز به مقام حضور نرسیده که این خطرات تهدیدش میکنه...

اگر مراقبه اش کامل بشه انشالله خدا از تشویش حفظش خواهد کرد.


diamond;666698 نوشت:
سلام
من طلبه هستم یه مدت سخنرانی های آقای بناهیان که درباره مبارزه با هوای نفس هست رو گوش میدادم تونستم تو خودم جستجو کنم و عیب هامو بیدا کنم حسادت از جمله رذایلی هست که تو قلبمه وداره منو به شدت رنج میده آقای بناهیان فرمودند که ما قرار نیست کاری بکنیم فقط باید اعتراف کنیم به گناهانمون و رو اونها اصرار نداشته باشیم ...
منم تقریبا به مدت یک ساله که دارم اعتراف میکنم رنج میکشم ولی هنوز این رذیله تو قلبم هست
حتی چند وقت بیش که امام رضا رفتم از ایشون درخواست کردم منو نجات بدن و راه خودسازی رو به من نشون بدن ولی...
من یک استاد اخلاق دارم که ایشون استاد باطنی داشتند و مراحلی رو هم طی کردند هر وقت من رو میبینن چهرشون گرفته میشه انگار که با یک چیز ناخوشایند برخورد کرده باشن این نوع رفتار رو ایشون فقط با من دارند با همه ی طلبه ها با روی گشاده برخورد دارند ولی فقط با من...
چند وقت بیش که تو جلسه اخلاق ایشون شرکت داشتم ایشون فرمودند کسانی که اهل سلوک هستند وقتی با افرادی برخورد میکنن که باطنشون ظلمانی هست از اونها انرزی منفی میگیرن و باطنشون داغون میشه ی ...
درست من این حال رو( داغون شدن روحیه ) تو چهره ی استادم به طور کاملا واضح میبینم
من اصلا نسبت به ایشون بدگمان نیستم و به حرفی که میزنم یقین دارم
یعنی تواین حوزه همه قلب هاشون نورانی هست و این منم که هیچ امیدی به من نیست و صقوط کرده هستم؟
آیا شیوه ی علمای اهل باطن اینطور بوده که وقتی یه آلوده ای مثل من رو میدیدن چهرشون رو عبوس میکردن و حتی نگاه هم بهش نمی انداختن؟

سلام خانم diamond

من هرگز صلاحيت نصيحت شما را ندارم

اما فقط يك نكته را مي دانم

استاد سير و سلوك به خصوص براي جمع نسوان

در اين زمانه وا نفساي رواج عرفانهاي كاذب

و مدعيان راهبري و دستگيري

حتي به عدد انگشتان يك دست هم نيستند

اعتراف به گناه هم گناه بزرگتري است

هر گز و در هيچ جا از اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله

عليهم اجمعين روايت يا حكايت نشده است كه با مومنين

روي ترش كرده و از خويش برانند با مقام علم الهي كه

داشتند و اينكار مخالف آيات قران نيز هست

"فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا

غليظ القلب لانفضوا من حولك

فاعفوا عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الأمر....

اي پيامبر به خاطر رحمت الهي با مردم نرم خو و مهربان گشتي

و اگر ترش رو و سنگدل بودي مردم از اطرافت پراكنده مي شدند

پس آنها را ببخش و برايشان آمرزش خواه و در كارها با ايشان مشورت كن

من استاد شما را نمي شناسم

اما يك ملاك كلي با توجه به مطالعه احوال بزرگان شيعه و عارفان حقيقي

كه عرفان علوي دارند نه تصوف جنيدي و حلاجي

به ما نشان مي دهد:

آن را كه خبر شد خبري باز نيامد

هرگز رسم تواضع و ادب را در برابر مؤمنين فرو نمي گذاشته اند

و اگر در كتابها مي خوانيد كه مثلا شيخ رجبعلي خياط به فلان مريد

در موردي تذكر فرمود،در كنارش مي خوانيد سر در گوش آن مريد آورد

و با لبخند فرمود چه كردي؟

پنهان ز حاسدان به خودم خوان كه منعمان/خير نهان براي رضاي خدا كنند

آبروي مؤمن حريم خداست هيچكس حق شكستن اين حريم و حرمت را ندارد

و اما مطلب ديگر:

براي علاج رذائل اخلاقي كه همه ما كم و بيش داريم علماي اخلاق راههايي

را بيان فرموده اند،در كتاب معراج السعادة مي توانيد بيابيد

عزيزم براي ما خانمها بهتر است از پير و مراد و حلقات ذكر ووووووووو

كه متاسفانه در اين دوران زياد شده و بيشتر آنان دكان دلبري و نان خري

و آبرو بري است پرهيز كنيد

كه گنج عافيتت در سراي خويشتن است

(از حضور شما و ساير بزرگواران عذر خواهم)

مفتقر;674705 نوشت:
من بهتون میگم که مرید همون روزی که هیچی دستش نیست باید یه چیزی دستش باشه، همون که بارها و بارها گفتیم: نیاز

سلام و عرض ادب
مبعث رسول اکرم (ص)رو خدمتتون تبریک عرض میکنم.
ببخشید منظور از نیاز به طور دقیق چی هست؟
ممنونم خداخیرتون بده

یا زهرا(س);676427 نوشت:
سلام و عرض ادب
مبعث رسول اکرم (ص)رو خدمتتون تبریک عرض میکنم.
ببخشید منظور از نیاز به طور دقیق چی هست؟
ممنونم خداخیرتون بده

ضمن سلام و عرض تبریک به مناسب مبعث سرور امت محمد مصطفی (ص)

نیاز داشتن به چیزی یه حالت روحی و قلبی هست به این شکل که اگر اون نباشه شما دیگه بود و نبودتون فرق نمیکنه دارایی هاتون، وضعیت جسمیتون، داشته ها و نداشته هاتون، ارتباطات عاطفی و غیره همه در کنار یک نیاز رنگ می بازه...

توجه داشته باشید یه زمان هست شما یه چیزی رو خیلی دوست دارید اما نیازی بهش ندارید یعنی بین این دو حالت روحی تفاوت های زیاد وجود داره

نیاز رو میشه در یک آیه عالی از مضامین در مصحف شریف پیدا کرد:

فَإذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُاللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجَهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِكُونَ 65 عنکبوت


وقتی سوار بر کشتی در دریای طوفانی، فرد خودش رو در آستانه غرق شدن می بینه، دستش به هیچ جا نمی رسه، هیچ کس مدد کار نمی تونه باشه، از اسباب قطع امید میکنه، اگر زنده نمونه مدرکش، دارایی اش، جمال صورتش، خانواده اش به چه کار میخوره؟ پس همه چیز رنگ می بازه و اخلاص، توحید، یافتن مسب الاسباب همگی در دم در یک آن نگاهانی، دفعتا برای فرد تجلی میکنه... خیلی نکته لطیفی تو این آیه هست، خیلی می تونه کاربردی باشه برای کسی که میخواد زود زود به همه این ها برسه ....

یه زمان هست شما مریض میشید میگید خدا بهمون کمک کنه، اما دست شما از اسباب کوتاه نیست، یعنی بازم امیدی به قرص و دوا و دکتر هست... پس نیاز به خدا در همین مسئله خوب شدن به شکل تام اتفاق نمیفته

ما دوست داریم کنکور قبول شیم، خیلی هم شدید دوست داریم اما اینجور نیست که نیاز بهش داشته باشیم که اگر قبول نشدیم با مرگ برامون یکی باشه...

در طلب خدا هم برای کثیری از آدم ها همین هست که خدا رو دوست دارند خیلی هم دوست دارند اما نیازشون انقدر نیست که همه چیز در جنب این طلب رنگ ببازه، به هر حال خانواده دارن، درگیری دارند،روزمرگی دارند... خدا هم اگر پیدا بشه خیلی خوب هست اگر هم نشد حالا دیگه گرفتاری انقدر هست که فرد خودش رو از نداشتن خدا سرگرم به کاری کنه...

اما یه جمله هم در مناسبت با این روز از کلماتی که دنبال میکردیم عرض کنم خدمتتون:

یک خبر از آن مصطفی (ص) ندهم به هزار رسالیه قشیریه و قریشه

در ذهن خیلی از حتی مشاهیر این امت افتاد و به غلط هم افتاد که حضرت مصطفی(ص) سِر نگفت، اولیای دست پائین این امت اسرار گفتن.
منظور این هست که اگر آدمی زندگی حضرت(ص) رو موشکافانه بررسی کنه، و نحوه برخورد حضرت رو نسبت به اطرافیان بدونه، میتونه به مطالبی دست پیدا کنه که در کتاب های سطح بالای اسرار گویی اولیا پیدا نیست. منظورم مطالبی کاربردی هست که به کار عمل در حلقه مریدان میخوره نه مطالب درس و بحثی.

پس اگر مرید درد اصلی رو بفهمه وضعیتش میشه مثل یه چوب پاره روی دریای طوفانی در شب تار، به کی مراجعه کنه به کدام دکتر برای پیدا کردن خدا مراجعه کنه؟ دکتری نیست پس اسبابی تو این مسئله وجود نداره....
با کی درد و دل کنه؟ کسی در خور این صحبت ها نیست، اگر صحبت کنه مرید رو مسخره می کنند که خل شدی؟ برو بازار یه کم هوا بخوره به کلت خوب بشی... افسرده شدی...

کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟

می بینی قطرات اشک از چشم جاری میشه انگار بارون... وقتی مرید به نهایت درماندگی، بیچاری، عجز رسید، نیاز گر میگیره در فرد...

در مورد خیلی از رذایل هم میشه این فن رو زد... یعنی مرید وقتی زور زد، زور زد، زور زد نتونست خودش رو جمع کنه از خودش که یه سبب هست قطع امید کنه سرش متصل به غیب میشه...

بعضی اولیا میگند اصلا ماجرا اینجور هست که زور بزنه مرید و بفهمه که نمی تونه تا به این حالت برسه اما فعلن کاری به این بر ماجرا نداریم غرض اینکه این فن رو میشه در خیلی از مسائل معنوی استفاده کرد.

سلام وعرض ادب خدمت شما
سوالی داشتم،در متن زیر متوجه نشدم منظور از هر چه افتاد چی هست،امکانش هست راهنمایی بفرمایید؟!
""این وصیت یاد دارید، که این سخن ما را بازگفتن نباشد. معامله کردن را شاید. هر چه افتاد، همه از بازگفتن سخن ما افتاد. هیچ باز مگوئید. ""
بابت پاسخگوییتان سپاسگزارم

مفتقر;676627 نوشت:
اگر مرید درد اصلی رو بفهمه وضعیتش میشه مثل یه چوب پاره روی دریای طوفانی در شب تار، به کی مراجعه کنه به کدام دکتر برای پیدا کردن خدا مراجعه کنه؟ دکتری نیست پس اسبابی تو این مسئله وجود نداره....
با کی درد و دل کنه؟ کسی در خور این صحبت ها نیست، اگر صحبت کنه مرید رو مسخره می کنند که خل شدی؟ برو بازار یه کم هوا بخوره به کلت خوب بشی... افسرده شدی...

کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟

می بینی قطرات اشک از چشم جاری میشه انگار بارون... وقتی مرید به نهایت درماندگی، بیچاری، عجز رسید، نیاز گر میگیره در فرد...

در مورد خیلی از رذایل هم میشه این فن رو زد... یعنی مرید وقتی زور زد، زور زد، زور زد نتونست خودش رو جمع کنه از خودش که یه سبب هست قطع امید کنه سرش متصل به غیب میشه...

بعضی اولیا میگند اصلا ماجرا اینجور هست که زور بزنه مرید و بفهمه که نمی تونه تا به این حالت برسه اما فعلن کاری به این بر ماجرا نداریم غرض اینکه این فن رو میشه در خیلی از مسائل معنوی استفاده کرد.

سلام
بعد از نیاز مرید به چه حالتی میرسه؟چه وقت به نیازش باسخ داده میشه؟

diamond;677549 نوشت:

سلام
عد از نیاز مرید به چه حالتی میرسه؟چه وقت به نیازش باسخ داده میشه؟



اگر از جسم بگذری و به جان رسی به حادثی رسیده باشی
حق قدیمست از کجا یابد حادث قدیم را؟
ما للتراب و رب الارباب؟؟!!! نزد تو بدانچه بدان بجهی و برهی جانست و آنکه اگر جان بر کف نهی چه کرده باشی؟

عاشقانت بر تو تحفه اگر جان آرند
به سر تو که همه زیره به کرمان آرند


زیره به کرمان بری چه قیمت و چه آبرو آرد؟؟؟

چون چنین بارگاهیست اکنون
او بی نیاز است بی نیاز نیاز دوست دارد
تو نیاز ببر
به واسطه ای آن نیاز از میان این حوادث بجهی از قدیم چیزی در تو پیوندد و آن


عشق است دام عشق آمد و در پای پیچید که یحبونه تاثیریحبهم است...
(اشاره هست به آیه قران یعنی ابتدا حضرت حق اونها رو دوست داشت و پس از اون اونها هم الله رو به عشق دوست داشتند پس دوست داشتن اون مقدم بود همون طور که در آیه قران یحبهم ابتدا قرار گرفته )
از آن قدیم قدیم را ببینی و هو یدرک الابصار ...

این است تمامی این سخن که هیچ تمامش نیست الی یوم القیامة...


توضیحات تکمیلی این بیان رو قبلا در تاپیک همه چیز در باره عشق و محبت گفتیم...

نیاز منتهی به این میشه که خدا اون فرد رو دوست داشته باشه و این دوست داشتن باعث میشه اون فرد محبت خدا رو به دل بگیره...

پس به طور خلاصه نیاز محبت معرفت

البته این تحلیل با بیان شیخ فرید الدین عطار نسبت به هفت وادی عشق قدری تفاوت داره...

حتی نسبت به تحلیل خیلی از بزرگان هم تفاوت داره که اول فرد خدا رو دوست داره...

یک قوم در سخن سجع نگاه دارند، همه سجع گویند، قومی همه شعر گویند، قومی همه نثر گویند هریک ازین جزوی است. کلام خدا کلست دست در کل زن تا همه جزوها آن تو باشد. و چیز دیگر مزید. دست در جزو مزن، نباید که کل فوت شود.

قرآن پر از نکاتی هست که هر کس به فرآخور حالش می تونه ازش بهره مند باشه...

به جز اینکه حتی روخانی از روی متن مصحف شریف خیلی سفارش شده، لطایفش بی انتها هست...

مرید باید عزیزترین کتاب براش این کتاب باشه و دیگر کتاب ها رو در کنار قرآن استفاده کنه...

متاسفانه شیطان به یه جمله راه خیلی ها رو زد که فلان کتاب رو می خونیم فلان علم رو یاد میگیرم جهت فهم قرآن... اما هیچ وقت فرد وقت نکرد به سراغ قرآن بره چون وقتش، روحش، جسمش پر شد از همون کتاب، همون علم؟!!

یک نکته ی دیگه هم این هست وقتی ادمی به یه علم انس گرفت دیگه حتی حرف زدن معمولیش میشه استفاده از کلمات همون علم. علم کلی علم الهی هست و مخزنش هم مصحف شریف هست.

پرسید تلون اینست که ساعتی مشغول طاعتیم، ساعتی مشغول اکل و شرب.
گفت که نی این انبیا و اولیا را بوده است. ولیکن انبیا و اولیا در حال طاعت و در حال خوردن تربیت روح می کرده اند نه تربیت نفس.
اما تو خود را بپنداشت مساوی ایشان نگیر که اگر مساوی ایشان بودی در فعل و در عبادت، مساوی ایشان بودی در حال و در کشف.

منظور این هست که حالت قلبی خیلی وقت ها تمایل به عبادت داره خیلی وقت ها مشغول جسم میشه توجه نفس.
سوال پیش میاد از مرید که این که ما یه زمانی میل به عبادت داریم یه زمان میل به خوردن و خوابیدن این نشون دهنده دو رو و دورنگی درونمون نیست؟؟ نشون دهنده نفاق نیست؟
مراد جواب میده که نه چه جای طرح این قیاس هست چون انبیا و اولیا رو هم خوردن و خوابیدن بوده... ولی انبیا و اولیا در همون خوردن و خوابیدن هم مشغول تربیت بودند اون هم نه تربیت نفس تربیت روح... منظور این هست که فقط به چشم ریاضیت کشیدن نگای خوردن و خوابیدن نمی کردند هرچند که ریاضت جزو لاینفک سیر هست اما ماجرا ورای ریاضت خودسرانه هست...
در اخر هم توضیح میده که فکر نکن اگر ظاهر عمل جسمانیت یکسان شد با عمل پیغمبر (ص) مساوی شدی با پیغمبر(ص).

از کجا می تونی بفهمی که خیلی عقبی؟
از همین که حال و کشفت اندازه این بزرگواران نخواهد بود هرچند که عمل ظاهریت (منظور عمل جسم هست) به اندازه عمل این بزرگواران باشه...
عمل قلب رو خیلی ها فراموش کردن برای انجام دادن؟!

تا قلعه از آن یاغی بود ویران کردن او واجب بود و موجب خلعت و آبادان کردن آن قلعه خیانت بود و معصیت.
چون قلعه از یاغی بستند و عَلم های پادشاه برآوردند بلکه پادشاه در آمددر قلعه، بعد از آن ویران کردن و خراب کردن قلعه خیانت باشد و آبادان کردن آن عین طاعت و خدمت.

تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود
یک بنده حق به حق مسلمان نشود؟!!

حکایت دل خراب هست که تا پادشاه ملک دل واردش نشده باید خرابش کرد... تعلقاتش رو اتش زد، کدورت هاش رو ویران کرد... دیوارهای بخل و حسادتش رو باید سوراخ کرد...
صنعتگری هاش رو در باب فخر فروشی و تکبر از کار انداخت... سرمایه برتری جویش رو به باد داد و ....

اما منظور از شعر، خیلی ها از ایمان خود ساخته ی خودشون پر هستند... از علمی که گیرشون اومده پر هستند باید بذارنش کنار تا جا برای مطلب جدید تو وجود ایجاد بشه...

کافر هستن به خیلی چیزا که باید نسبت بهش مومن بشند، مومن هستند به خیلی اشتباهات که باید بهش کافر بشند تا به حق مسلمان بشند...

آنکه از جفا بگریزد به آن نحوی ماند که در کوی نجاست افتاده بود، یکی آمد که هاتِ یَدَک. معرب نگفت کاف را مجزوم گفت. نحوی برنجید.

نحوی یعنی فردی که همه زندگیش شده قواعد زبان عربی. همون صرف و نحو هست.

گفت: اعبر انت لست من اهلی. دیگری آمد همچنان گفت. هم رنجید گفت اعبر انت لست من اهلی. همچنین می آمدند و آن قدر تفاوت در نحو می دید و ماندن خود در پلیدی نمیدید.
همه شب تا صبح در آن پلیدی مانده بود در قعر مزبله. چون روز شد یکی آمد گفت یا ابا فلان قد وقعت فی القذر.
قال: خذ بیدی فانک من اهلی.
دست به او داد او را خود قوت نبود، چون بکشید هر دو در افتادند. هر دو را خنده گرفت بر حال خود، و مردمان تعجب که اندرین حالت چه می خندند؟ مقام خنده نیست؟!!!

حکایت حال اون مریدی هست که دوستش رفیقش یه مطلبی بهش میگه اما این مرید بهش بر میخوره که این خودش کارش ایراد داره اومده یاد من بده که فلان مطلب چجور هست؟
شاید اون ایراد کارش به موضع وخامت ایراد کار شما نباشه؟!!!

بعد میاد دل می بنده به کمک فلان دوستش که مثلا برآورد میکنه این کارش درسته ... می بینی اون دومی خودش گرفتار مشکل هست...

بعضی وقت ها مرید گزینشی عمل میکنه هم تو انتخاب دوست، هم تو انتخاب سرپرست. و این گزینشش میشه همین حکایت بالا...

شاید یه نفر ظاهرا خیلی مبادی آداب ظاهر دینی نباشه فرض مثال محاسنش بلند بلند نباشه اما از اولیا باشه حجابش روبنده نباشه اما از اولیا باشه...
و برعکس شاید یه نفر ظاهرش خیلی مطابق اهل صلاح باشه اما توانایی نجات دوستش رو نداشته باشه...

دو صاحب دل بهم افتادند. آن یکی تعظیم میکند زیرا میداند که بدان طریق به مقصودها رسیده است. و آن دیگر می داند که او چه میکند، جفا پیش میآرد زیرا میداند که طریق سعادت تحمل جفاست. و او طریق سعادت را از قرص آفتاب معین تر می بیند و میداند.

عزیزان سعی کنید هرجا احساس کردید فردی از شما بالاتر هست، چه ظاهری چه باطنی تعظیمش کنید، مودب باشید جلوش، و اگر احیانا شما رو تحویل نگرفت شما نرنجید و بیشتر تعظیم کنید. متاسفانه این روزها این نوع رفتار خیلی کمرنگ شده .

سخن پیش سخندان گفتن بی ادبی است. مگر بر طریق عرضه کردن. چنانکه نقد را پیش صراف برند که آنچه قلب است جدا کن.

متاسفانه یه رفتار دیگه ای که تو خیلی از رفقا و دوستان دیدم این هست که تا یه نفر رو می بینند از غریبه یا آشنا شروع میکنند خدا یکی هست پیغمبر ما خاتم(ص) هست امام اول علی (ع) هست...
عزیز جان صحبت از خدا خوبه اما اگر شما همه وجودت بشه عرضه اونچه که دستت افتاده کی وقت میشه گوشت بشنوه اونچه که دستت نیفتاده؟؟؟

الا اینکه یه زمان مرید به رفیقش میگه من یه صحبتی کنم تو ببین حرفم روی موازین هست؟ این قشنگه

اگر آب نیل بر قبطی خون باشد در آب نیل طعن نرسد. و اگر آواز داوود منکر را زشت نماید در آن آواز نقصان نباشد.

منظور این هست که خیلی وقت ها احساس شما نسبت به شخصی، مطلبی، بیانی از نقص تو نقطه مقابل شما نیست از نقص تو خود شماست که اون احساس پیش اومده؟!!!

خدای را بندگانند که ایشان همین که ببینند که کسی جامه صلاح پوشیده و خرقه و عبا او را حکم کنند به صلاحیت. و چون یکی را قبا و کلاه دیدند حکم کنند به فساد. قومی دیگرند که ایشان به نور جلال خدا می نگرند.
آن یک را از خرقه بیرون کنی دوزخ را شاید، دوزخ ازو ننگ دارد و کسی هست در قبا، که اگر او را از قبا بیرون کنی بهشت را شاید.

آن یکی در محراب نماز نشسته مشغول به کاری که آنکه در خرابات میکند به از آنست که او میکند.

عزیزان هیچ وقت روی ظاهر شخص حکم نکنید، نه ظاهر صلاح نه ظاهر فساد...

با سلام و احترام:

در شروع تاپيك فرموده ايد اين سخنان يكي از اولياء است كه شما شرح مي فرماييد

اما نفرموديد كدام "ولي" و از كدام منبع نقل مي فرماييد،اگر لطف كنيد متشكر مي شوم.

مفتقر;677978 نوشت:
خدای را بندگانند که ایشان همین که ببینند که کسی جامه صلاح پوشیده و خرقه و عبا او را حکم کنند به صلاحیت. و چون یکی را قبا و کلاه دیدند حکم کنند به فساد. قومی دیگرند که ایشان به نور جلال خدا می نگرند.
آن یک را از خرقه بیرون کنی دوزخ را شاید، دوزخ ازو ننگ دارد و کسی هست در قبا، که اگر او را از قبا بیرون کنی بهشت را شاید.

آن یکی در محراب نماز نشسته مشغول به کاری که آنکه در خرابات میکند به از آنست که او میکند.

عزیزان هیچ وقت روی ظاهر شخص حکم نکنید، نه ظاهر صلاح نه ظاهر فساد...

با سلام جناب مفتقر:

درست است كه ما نمي توانيم تنها به ظاهر براي قضاوت اكتفا كنيم

اما در تعاليم قران كريم همه جا ايمان و عمل صالح با هم آمده است

در تاريخ اسلام كساني از صوفيه پديد آمدند كه معتقد بودند بعد از رسيدن

به حقيقت التزام به ظواهر شرع مهم نيست و مي توان حتي نماز هم

نخواند كه تقيد ظواهر شرع براي مبتدي و رساندن او به حقيقت است

و بعد از وصول به حقيقت و فناي در آن تكليف ساقط است.

گاهي جملات و كلمات صوفيه حاوي اين گونه از انحرافات است

در شرع ظاهر همانقدر مهم است كه باطن.

ظاهر انسانها تجلي باطن آنهاست گرچه امام سجاد عليه السلام

در صحيفه سجاديه مي فرمايند:خداوندا كاري كن كه باطنم بهتر از

آن ظاهري باشد كه مردم تجليل و مدح مي كنند(مضمون)

اما اين ناظر به ملكه تواضع يا شايد اخلاص يا نمي دانم چه باشد!!!!

ولي نفي التزام به ظواهر شرع را نمي كند تا بگوييم خراباتي از

مسجدي ممكن است بهتر باشد!!!!!

هر گز چنين چيزي در تعاليم اهل بيت عليهم السلام نداريم.

مفتقر;677975 نوشت:
اگر آب نیل بر قبطی خون باشد در آب نیل طعن نرسد. و اگر آواز داوود منکر را زشت نماید در آن آواز نقصان نباشد.

منظور این هست که خیلی وقت ها احساس شما نسبت به شخصی، مطلبی، بیانی از نقص تو نقطه مقابل شما نیست از نقص تو خود شماست که اون احساس پیش اومده؟!!!

با سلام:

جسارتا منظور اين نيست كه:

"وننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين

و لا يزيد الظالمين الا خسارا"؟

شهد و شكر شيرين است

اما در كام انسان تب دار تلخ

تعاليم اولياء آب طهور است و دلهاي پاك را

طهارت جان،اما دلهاي سجيني را طعام اثيم است و

ماء من حميم.

هر چيز كه ملائم با ذات نباشد رنجي است براي انسان

در مثل:روح را صحبت ناجنس عذابي است اليم.

حبيبه;678119 نوشت:
ا سلام و احترام:

در شروع تاپيك فرموده ايد اين سخنان يكي از اولياء است كه شما شرح مي فرماييد

اما نفرموديد كدام "ولي" و از كدام منبع نقل مي فرماييد،اگر لطف كنيد متشكر مي شوم.

سلام علیکم و رحمه الله

به منظور اینکه تاپیک منحرف نشه از گفتنش خودداری کردیم... چون معمولا اسک دین سریع تبدیل میشه به معتقدین و منکرین شخص...

از شما میخوام بدون در نظر گرفتن اسم این شخص و منبع این کلام، این بیانات رو کنار قرآن و سنت بگذارید. ببینید این بیانات مخالف هست یا مطابق هست اما ازتون یک خواسته ی دیگه دارم.
وقتی کلامی میشنوید تلاشتون به سمت انکارش حرکت نکنه یعنی از همون اول به این سمت نرید که من ببینم با کدام جمله ای که از قرآن و معصوم بلد هستم اون کلام رو رد کنم.
حضرت امیر(ع) از ما میخواد حق رو با اشخاص نشناسیم بلکه شخص رو با حق بسنجیم. شما هم به عنوان یک شیعه این بیانات رو با حق بسنجید.

حبيبه;678120 نوشت:
با سلام جناب مفتقر:

درست است كه ما نمي توانيم تنها به ظاهر براي قضاوت اكتفا كنيم

اما در تعاليم قران كريم همه جا ايمان و عمل صالح با هم آمده است

در تاريخ اسلام كساني از صوفيه پديد آمدند كه معتقد بودند بعد از رسيدن

به حقيقت التزام به ظواهر شرع مهم نيست و مي توان حتي نماز هم

نخواند كه تقيد ظواهر شرع براي مبتدي و رساندن او به حقيقت است

و بعد از وصول به حقيقت و فناي در آن تكليف ساقط است.

گاهي جملات و كلمات صوفيه حاوي اين گونه از انحرافات است

در شرع ظاهر همانقدر مهم است كه باطن.

ظاهر انسانها تجلي باطن آنهاست گرچه امام سجاد عليه السلام

در صحيفه سجاديه مي فرمايند:خداوندا كاري كن كه باطنم بهتر از

آن ظاهري باشد كه مردم تجليل و مدح مي كنند(مضمون)

اما اين ناظر به ملكه تواضع يا شايد اخلاص يا نمي دانم چه باشد!!!!

ولي نفي التزام به ظواهر شرع را نمي كند تا بگوييم خراباتي از

مسجدي ممكن است بهتر باشد!!!!!

هر گز چنين چيزي در تعاليم اهل بيت عليهم السلام نداريم.

سلام خدمت سرکار حبیبه

نمیدانم از کدام جمله استنباط کردید که می توانیم بعد از طی طریق التزام به شرع مقدس را کنار بگذاریم؟

منظور از ظاهر همون طور که عرض کردم پوشش ظاهری فرد هست، لباس و شکل و شمائل.

بعضی وقت ها لباس پیامبر(ص) بر یک نفر دیده میشه حکم می کنند که این هم پیامبر هست. بعضی وقت ها بر عکس آدم یک انسان رو می بینه با موی بلند، سریع قضاوت میکنه که این درویش هست و مردود درگاه من مخالف این نظر هستم.

اگر پست ها رو از ابتدا مطالعه کرده باشید سرشار از کلمه متابعت حضرت رسول(ص) متابعت حضرت رسول(ص) متابعت حضرت رسول(ص) هست.

اما این جمله خراباتی از مسجدی بهتر هست. می تواند خراباتی از مسجدی بهتر باشد. و خیلی جمله ثقیلی نیست.

چه اینکه بسیاری از صحابه رسول و ائمه در ابتدا خراباتی بودند و بسیاری از قاتلین حضرات معصوم در کل زندگی مسجدی و اهل نماز و روزه بودند....

مفتقر;678129 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

به منظور اینکه تاپیک منحرف نشه از گفتنش خودداری کردیم... چون معمولا اسک دین سریع تبدیل میشه به معتقدین و منکرین شخص...

از شما میخوام بدون در نظر گرفتن اسم این شخص و منبع این کلام، این بیانات رو کنار قرآن و سنت بگذارید. ببینید این بیانات مخالف هست یا مطابق هست اما ازتون یک خواسته ی دیگه دارم.
وقتی کلامی میشنوید تلاشتون به سمت انکارش حرکت نکنه یعنی از همون اول به این سمت نرید که من ببینم با کدام جمله ای که از قرآن و معصوم بلد هستم اون کلام رو رد کنم.
حضرت امیر(ع) از ما میخواد حق رو با اشخاص نشناسیم بلکه شخص رو با حق بسنجیم. شما هم به عنوان یک شیعه این بیانات رو با حق بسنجید.

سلام و عرض احترام:

منبعي كه از آن علمت را دريافت مي كني و كسب معرفت مي يابي

بسيار اهميت دارد،آنهم براي كسي مثل من كه قوه تحليلي ضعيف

و در شناخت و تشخيص حق نابيناي كامل و گرفتار در نفسانيات خويشم

قصد انكاري در ميان نيست بلكه احتياطي است كه در أخذ غذاي جان دارم

(انظر الي طعامك و شرابك)

حبيبه;678121 نوشت:
با سلام:

جسارتا منظور اين نيست كه:

"وننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين

و لا يزيد الظالمين الا خسارا"؟

شهد و شكر شيرين است

اما در كام انسان تب دار تلخ

تعاليم اولياء آب طهور است و دلهاي پاك را

طهارت جان،اما دلهاي سجيني را طعام اثيم است و

ماء من حميم.

هر چيز كه ملائم با ذات نباشد رنجي است براي انسان

در مثل:روح را صحبت ناجنس عذابي است اليم.

سلام اتفاقا منظور همین بود...

تو شرع مقدس خیلی احکام هست که برای مومن ترین ادم ها هم سنگین و ثقیل هست. دوست ندارم بحثش اینجا باز بشه که تاپیک تبدیل به جدل بشه ...

بحث این هست که فرد باید اون موردی که براش سنگین و ثقیل هست رو تغییر بده تو خودش و کینه ای نعوذبالله به حکم به دل نگیره.

در صحبت های اولیا و اساتید هم این هست. بعضی وقت ها مریدی از آقایون دلبسته محاسنش شده، که حتما بلند باشه، استادش ازشون میخواد که این محاسنت رو کوتاه کن در حد معمول می بنی فرد تو دلش حالت انکار پیش میاد که وای چرا من باید به این حکم تن بدم...

مفتقر;678132 نوشت:
سلام خدمت سرکار حبیبه

نمیدانم از کدام جمله استنباط کردید که می توانیم بعد از طی طریق التزام به شرع مقدس را کنار بگذاریم؟

منظور از ظاهر همون طور که عرض کردم پوشش ظاهری فرد هست، لباس و شکل و شمائل.

بعضی وقت ها لباس پیامبر(ص) بر یک نفر دیده میشه حکم می کنند که این هم پیامبر هست. بعضی وقت ها بر عکس آدم یک انسان رو می بینه با موی بلند، سریع قضاوت میکنه که این درویش هست و مردود درگاه من مخالف این نظر هستم.

اگر پست ها رو از ابتدا مطالعه کرده باشید سرشار از کلمه متابعت حضرت رسول(ص) متابعت حضرت رسول(ص) متابعت حضرت رسول(ص) هست.

اما این جمله خراباتی از مسجدی بهتر هست. می تواند خراباتی از مسجدی بهتر باشد. و خیلی جمله ثقیلی نیست.

چه اینکه بسیاری از صحابه رسول و ائمه در ابتدا خراباتی بودند و بسیاری از قاتلین حضرات معصوم در کل زندگی مسجدی و اهل نماز و روزه بودند....

با سلام و ادب:

جناب مفتقر

در ابتدا خراباتي بودند فرق دارد با اينكه بعد چه شدند!!!!

و اينكه ابتدا مسجدي بودند نيز!!!

عواقب امور كسي را كسي نمي داند بنابراين راجع به عوافب امور

افراد ابدا نمي توان قضاوت نمود،اما شما مي توانيد به من بگوييد

اگر كسي را در حال شرب خمر هم ديديد مي توانيد فكر كنيد

كه ظاهر است قضاوت نكن؟

مسلما چنين اعتقادي نداريد،به گمانم شما از ابتدا راجع به

ورود من به اين بحث دچار سوء تفاهم گشته ايد،بنده قصد اخلال

در بحث شما را ندارم،بلكه معتقدم كه تضارب آراء باعث رشد انسان

مي شود،پس اگر زين سپس بنده جسارت كرده نقدي بر فرمايشات

شما زدم يا سؤالي از محضرتان پرسيدم با همان ديدگاه خوبتان كه نبايد

قضاوت بر ظاهر نمود،نيت بنده را حمل بر صدق كنيد.

عذر خواه و متشكرم.

حبيبه;678136 نوشت:
با سلام و ادب:

جناب مفتقر

در ابتدا خراباتي بودند فرق دارد با اينكه بعد چه شدند!!!!

و اينكه ابتدا مسجدي بودند نيز!!!

عواقب امور كسي را كسي نمي داند بنابراين راجع به عوافب امور

افراد ابدا نمي توان قضاوت نمود،اما شما مي توانيد به من بگوييد

اگر كسي را در حال شرب خمر هم ديديد مي توانيد فكر كنيد

كه ظاهر است قضاوت نكن؟

مسلما چنين اعتقادي نداريد،به گمانم شما از ابتدا راجع به

ورود من به اين بحث دچار سوء تفاهم گشته ايد،بنده قصد اخلال

در بحث شما را ندارم،بلكه معتقدم كه تضارب آراء باعث رشد انسان

مي شود،پس اگر زين سپس بنده جسارت كرده نقدي بر فرمايشات

شما زدم يا سرالي از محضرتان پرسيدم با همان ديدگاه خوبتان كه نبايد

قضاوت بر ظاهر نمود،نيت بنده را حمل بر صدق كنيد و ظن حسن عنايت كنيد.

عذر خواه و متشكرم.

عرض ادب و احترام

بنده مخالف ارائه انتقادات و نظرات نیستم، از همون ابتدا بارها به اساتید سایت نامه نوشتم که بیایند این نظرات رو بخونید و نقد رو برای من بنویسید اینجا بنویسید علنی بنویسید اما متاسفانه مشغله بهشون اجازه نمیده ...

بحث میکنیم که رمز گشایی کنیم از کلمات... حقیر هم نسبت به شما به چشم مخل بحث نگاه نمیکنم.

با ذکر چند مثال مطلب را روشن میکنیم.

در احادیث داریم جوانی بود که مشهور به گناه بود و در نماز هم شرکت میکرد از سید و سرور نقل شده که همین نمازش نجاتش خواهد داد. خب این خیلی کلمه خوبی هست برای موضع خوبی. و البته موضع خاصی. حضرت راجع به اون جوان گفت که این نمازش نجاتش میده، اما حضرت نگفت هرکس دختر من رو هم کشت داماد من رو هم کشت نوه من رو هم کشت بعدش نمازش رو خوند نمازش نجاتش میده...

قرآن به اون عظمت نمیگه نماز بخونید حتما حتما نجات پیدا میکنید. بعد از کلی سفارش به عمل صالح که انجام دادید می فرماید لعل، شاید ؟!!! باشد؟؟!! که نجات پیدا کنید؟؟! اگر خدا خواست.

یعنی شرط کافی ندونید شرط لازم بدونید.

یه نفر هست در خرابات مشغول فسق، قرار نیست این فرد بشه امام ما، استاد ما، پیغمبر ما. بحث ما طرفداری ازین آدم نیست، بحث ما این هست که مرید خودش رو با اعمال ظاهری از این فرد بالاتر ندونه که بله من تو مسجدم فلان دوستم تو مجلس گناه هست پس من برتر هستم.

بحث این تاپیک دفاع از اهل گناه نیست. اصلاح اهل ایمان هست که بعضی وقت ها یه ملکه فرد مثلا حسادت درونی شاید از گناه در خرابات خیلی اثرش منفی تر باشه... فردی که اهل ظاهر هست سعی کنه ملکات و درونیاتش رو هم اصلاح کنه... خودش رو برتر ندونه...

بحث ما تنها بیدار کردن خودمون هست که دلخوش به این چند عمل ناقص نباشیم. دعوت هست تکفیر نیست.

مفتقر;678139 نوشت:
عرض ادب و احترام

بنده مخالف ارائه انتقادات و نظرات نیستم، از همون ابتدا بارها به اساتید سایت نامه نوشتم که بیایند این نظرات رو بخونید و نقد رو برای من بنویسید اینجا بنویسید علنی بنویسید اما متاسفانه مشغله بهشون اجازه نمیده ...

بحث میکنیم که رمز گشایی کنیم از کلمات... حقیر هم نسبت به شما به چشم مخل بحث نگاه نمیکنم.

با ذکر چند مثال مطلب را روشن میکنیم.

در احادیث داریم جوانی بود که مشهور به گناه بود و در نماز هم شرکت میکرد از سید و سرور نقل شده که همین نمازش نجاتش خواهد داد. خب این خیلی کلمه خوبی هست برای موضع خوبی. و البته موضع خاصی. حضرت راجع به اون جوان گفت که این نمازش نجاتش میده، اما حضرت نگفت هرکس دختر من رو هم کشت داماد من رو هم کشت نوه من رو هم کشت بعدش نمازش رو خوند نمازش نجاتش میده...

قرآن به اون عظمت نمیگه نماز بخونید حتما حتما نجات پیدا میکنید. بعد از کلی سفارش به عمل صالح که انجام دادید می فرماید لعل، شاید ؟!!! باشد؟؟!! که نجات پیدا کنید؟؟! اگر خدا خواست.

یعنی شرط کافی ندونید شرط لازم بدونید.

یه نفر هست در خرابات مشغول فسق، قرار نیست این فرد بشه امام ما، استاد ما، پیغمبر ما. بحث ما طرفداری ازین آدم نیست، بحث ما این هست که مرید خودش رو با اعمال ظاهری از این فرد بالاتر ندونه که بله من تو مسجدم فلان دوستم تو مجلس گناه هست پس من برتر هستم.

بحث این تاپیک دفاع از اهل گناه نیست. اصلاح اهل ایمان هست که بعضی وقت ها یه ملکه فرد مثلا حسادت درونی شاید از گناه در خرابات خیلی اثرش منفی تر باشه... فردی که اهل ظاهر هست سعی کنه ملکات و درونیاتش رو هم اصلاح کنه... خودش رو برتر ندونه...

بحث ما تنها بیدار کردن خودمون هست که دلخوش به این چند عمل ناقص نباشیم. دعوت هست تکفیر نیست.

سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار:

بله دقيقا همين است كه شما مي فرماييد

انسان نبايد خودش را از گناهكار و اصولا از هيچكس برتر بپندارد

چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است/آن به كه كار خود به عنايت رها كنند

يعني انسان نبايد به عمل خودش نظر داشته باشد بلكه به عنايت و رحمت خدا بايد

نظر داشت،اختلافي در بين نيست الحمد لله.

خواهش مي كنم سوء تفاهم نشود ديدگاه من راجع به اين

تاپيك اين نبوده كه دفاع از گناهكار كرده ايد ابدا،ولي حالا

خدا وكيلي اين توضيحات اخير جنابعالي نسبت به آن يك خط

جامعتر و روشن تر نشد؟در هر بحثي بايد دير فهم هايي مانند

بنده وجود داشته باشند تا اهل قلم و بيان به تفصيل سخن گويند

و به اختصار بسنده نفرمايند،اين روش بحثهاي علمي است

خود خداوند هم فرمود:"وابتغوا من فضله" فضل و رحمت خدا را بجوييد

كنكاش كردن همان استخراج معادن طلا و نقره وجود انسانها است

بنده را معذور داريد و به خاطر اطاله كلام عفو بفرماييد/متشكرم.

نو مرید که نو طلب است اویخته اسباب و علامتست.
ناگاه غمیش میاید
خبر ناخوشش میاید سست میشود. ناگاه گشاد و شادیش میاید.

با سلام و عرض تبریک به مناسبت میلاد بزرگ مولود عالم خامس آل عبا حضرت ابا عبدالله (ع)

نو مرید یعنی کسی که تازه وارد این ماجراها شده، اویخته اسباب و علامت هست یعنی منتظر هست هر اتفاقی در طول روز میفته این رو تفسیر کنه به مقبول بودنش در درگاه الهی یا مردود بودنش...

یه خواب خوب میبینه مست میشه و گرم میشه، خواب بد میبینه سرد میشه و کدر میشه...

میره مشهد یه نذری گیرش میاد دیگه میذاره به حساب اینکه زیارتش مورد قبول واقع شده، یا برعکس میره مشهد زیارت تو حرم نه اشک داره نه حال داره نه شوق داره میذاره به حساب اینکه زیارتش مقبول واقع نشده...

مرید وقتی قرار هست به یاری خدا پخته تر بشه باید ازین قضاوت ها راجع به خودش در بیاد دل به خدا بسپاره و مسیرش رو با قوت جلو بره

چون در دریا افتاد اگر دست و پای زند دریا در هم می شکندش، اگر خود شیر باشد.


الا خود را مرده سازد. عادت دریا آنست که تا زنده است او را فرو می برد. چندانکه غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمرد برگیردش و حمال او شود.

اکنون از اول خود را مرده سازد و خوش بر روی آب رود.

مرید اگر مثل شیر باشه در این ماجرا بیفته در هم شکسته میشه چون دست و پای میزنه...

خیلی ها هستند دستشون به کسی نمیرسه، الا یه کوهی کتاب و یه کوهی از احادیث و سخنرانی و تفسیر و غیره... خوب برای شروع باید چی کار کنن؟ از صفر قرار هست حرکت کنند باید بیاند همون عملی که پیامبر (ص) برای درجه دهم سفارش کرده رو بگیرند دست؟

تلاش می کنند که همه چیز رو با هم درست کنند، چشم،گوش، زبان وغیره تلاش میکنند تمام اعمال مستحبی و غیره رو انجام بدند چون شنیدن فلان عمل خوب هست، نتیجه اش میشه چی؟ اینکه به این نتیجه برسند که چجور میشه این همه رو با هم داشت؟

باید مرید خودش رو مرده بگیره که این ماجرا حملش کنه نه اینکه شروع کنه دست و پا زدن اون هم به شکل هیجانی...

منظور ما ترک عمل نیست، ترک تلاش نیست منظور ما حالت روحی و قلبی فرد هست.

اگر توجه کنید اونکه داره شنا میکنه دست و پا میزنه اونکه داره غرق میشه هم دست و پا میزنه ، تازه اونکه داره غرق میشه خیلی شدید تر و با ترس و هیجان بیشتر دست و پا میزنه اما اینجور نیست که همیشه دست و پا زدن بیشتر نتیجه بده...

از همه بهتر اون هست که خودش رو روی آب مرده میگیره ...

به قول این بیان شیرین خوش بر روی آب میره...

سلام من تقریبا یک ماه بیش که زیارت امام رضا رفتم به قول شما نه اشک داشتم نه شوق داشتم و نه حال من این حالتمو اینطور تفسیر کردم که امام اصلا به من نگاه نکردن مگه میشه از این موضوع برداشت مثبت کرد؟

diamond;679196 نوشت:
سلام من تقریبا یک ماه بیش که زیارت امام رضا رفتم به قول شما نه اشک داشتم نه شوق داشتم و نه حال من این حالتمو اینطور تفسیر کردم که امام اصلا به من نگاه نکردن مگه میشه از این موضوع برداشت مثبت کرد؟

سلام علیکم و رحمه الله

عرض احترام خدمت همه دوستان همچنین کاربر diamon

غرض ازین بیانات این هست که راه و منش درست رو با هم در کلمات اساتید مرور کنیم.

مطلب اول اینکه مرید باید برداشت های شخصیش رو بذاره کنار، تو جای جای سیر و سلوک هم این قضیه نهفته هست.

فقط در حالات بیداری نه، بلکه حتی خواب هایی که می بینه ، اصلا همین خواب دیدن رو یا ندیدن رو ، هیچ قضاوتی نسبت به خودش نکنه،

اما چرا نشه ازش برداشت مثبت داشت...

یکی از راه هایی که خدا و ائمه بخواند کسی رو زمین گیر خودشون کنند همین هست که سریع به اون فرد حالت خیلی گرم ندند، بر عکس تصور ابتدایی که اگر به من گرمی بدی من برای همیشه مخلصت هستم، زمین گیر شدن برای کسی می مونه که توقعش دیر برآورده بشه...

موشی مهار اشتری به دندان گرفت و پنداشت که از قوت دست اوست!؟ پرتو آن پنداشت بر اشتر زد گفت بنمایمتت. چون به آب رسیدند موش ایستاد اشتر گفت موجب توقف چیست؟
موش گفت جوی آب پیش امده.
اشتر گفت تا بنگرم که آب تا چه حد است تو واپس بایست...
چون پای در آب نهاد گامی چند رفت و واپس کرد گفت بیا که آب سهل است تا زانو بیش نیست. موش گفت آری اما از زانو به زانو

گفت توبه کردی که این گستاخی نکنی و اگر کنی باهم زانوی خود کنی؟
گفت توبه کردم اما دستم گیر، اشتر بخفت که بیا بر پشت من بر آ چه جوی و چه جیحون که اگر دریاست سباحت کنم باک ندارم.

حکایت حال هست بین خیلی از رفقا که یه جایی خودشون رو هم رتبه رفیقشون می بینن ازین بدتر فکر میکنند چون به رفیقشون نصیحتی کردن و یا نکته ای عرضه کردند و طرف مقابل هم پذیرفت به این معنی هست که او مهارش در دست شماست یا داره از شما مطلب یاد میگیره؟! اما باید روزش برسه که مشخص بشه زانوی هر کس تا کجا در آب وایمیسه.

فی الجمله تو را یک سخن بگویم: این مردمان به نفاق خوش دل می شوند و به راستی غمگین. او را گفتم که تو مرد بزرگی و در عصر یگانه ای خوش دل شد و دست من گرفت و گفت مشتاق بودم و مقصر بودم و پارسال با او راستی گفتم خصم من شد و دشمن شد. عجب نیست این؟
با مردمان به نفاق می باید زیست تا در میان ایشان با خوشی باشی همین که راستی اغاز کردی به کوه و بیابان برون می باید رفت که میان خلق راه نیست

چه وقت ها هست که تا به یه نفر گفتی التماس دعا یا شما خیلی نورانی هستید یا دست بوس رفتی بله احترام هست و تحویل هست و .... اما تا اینکه خواستی گوشی بگیری، تشری بزنی سریع فرد تبدیل میشه به خصم جانی آدم از کوچک و بزرگ ...
متاسفانه در اکثر مردم باید به نفاق زندگی کرد تا بشه تحملشون کرد اگر راستش رو بگید راجع به هر کس اونجور که هست دیگه شما رو از جرگه ی دوستانش خط خواهد زد الا قوی نفسی باشه که استقبال کنه از واقعیت حالش ...

مفتقر;677754 نوشت:


اگر از جسم بگذری و به جان رسی به حادثی رسیده باشی
حق قدیمست از کجا یابد حادث قدیم را؟
ما للتراب و رب الارباب؟؟!!! نزد تو بدانچه بدان بجهی و برهی جانست و آنکه اگر جان بر کف نهی چه کرده باشی؟

عاشقانت بر تو تحفه اگر جان آرند
به سر تو که همه زیره به کرمان آرند


زیره به کرمان بری چه قیمت و چه آبرو آرد؟؟؟

چون چنین بارگاهیست اکنون
او بی نیاز است بی نیاز نیاز دوست دارد
تو نیاز ببر
به واسطه ای آن نیاز از میان این حوادث بجهی از قدیم چیزی در تو پیوندد و آن


عشق است دام عشق آمد و در پای پیچید که یحبونه تاثیریحبهم است...
(اشاره هست به آیه قران یعنی ابتدا حضرت حق اونها رو دوست داشت و پس از اون اونها هم الله رو به عشق دوست داشتند پس دوست داشتن اون مقدم بود همون طور که در آیه قران یحبهم ابتدا قرار گرفته )
از آن قدیم قدیم را ببینی و هو یدرک الابصار ...

این است تمامی این سخن که هیچ تمامش نیست الی یوم القیامة...


توضیحات تکمیلی این بیان رو قبلا در تاپیک همه چیز در باره عشق و محبت گفتیم...

نیاز منتهی به این میشه که خدا اون فرد رو دوست داشته باشه و این دوست داشتن باعث میشه اون فرد محبت خدا رو به دل بگیره...

پس به طور خلاصه نیاز محبت معرفت

البته این تحلیل با بیان شیخ فرید الدین عطار نسبت به هفت وادی عشق قدری تفاوت داره...

حتی نسبت به تحلیل خیلی از بزرگان هم تفاوت داره که اول فرد خدا رو دوست داره...


سلام و عرض ادب خدمت شما
میلاد امام سجاد(ع)را خدمت شما تبریک عرض میکنم
سوالی داشتم
از چه نظر فرمودید این تحلیل با هفت وادی عشق عطار تفاوت دارد؟
از مطالبتان فراوان سپاسگزارم

m21142;679985 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت شما
میلاد امام سجاد(ع)را خدمت شما تبریک عرض میکنم
سوالی داشتم
از چه نظر فرمودید این تحلیل با هفت وادی عشق عطار تفاوت دارد؟
از مطالبتان فراوان سپاسگزارم

سلام علیکم و رحمه الله

تحلیل شیخ فرید الدین عطار این هست:

سالک وقتی شروع کنه به جستجوی خداوند به ترتیب مراحل زیر رو طی میکنه:

طلب
عشق
معرفت
استغنا
توحید
حیرت
فقر
فنا

یعنی به ترتیب مرید زمانی که یک وادی رو طی کرد وارد در وادی دیگه میشه

بیاناتی که خدمتتون عرضه شد خلاصه وار وادی های این مسیر رو سه وادی نیاز ، محبوب شدن، محب شدن و معرفت پیدا کردن در نظر گرفته.

بعضی از بزرگان این قوم هم محب شدن رو قبل از محبوب شدن مرید در نظر گرفتند اما به نظر حقیر بیاناتی که تا الان خدمتتون عرض شد از نزدیک تر هست به ماجرا

سلام وعرض ادب خدمت شما
از پاسختان خیلی ممنونم
سوالی داشتم
معرفتی که فرمودید را متوجه نشدم،منظور از معرفت چی هست؟

مفتقر;681660 نوشت:
بیاناتی که خدمتتون عرضه شد خلاصه وار وادی های این مسیر رو سه وادی نیاز ، محبوب شدن، محب شدن و معرفت پیدا کردن در نظر گرفته.

سلام و عرض ادب
ببخشید همین که مرید احساس نیاز میکنه به خدا یعنی خدا مرید رو دوست داره که این احساس رو داره؟ یا هنوز خیلی تا اون مکان فاصله داره که خدا دوستش داشته باشه؟

و سوال دیگه ای که خدمتتون داشتم این هست که در یکی از پست ها فرمودین:
«همه عزیزان تمرین ابتدایی این رو انجام بدند که قلبش رو ذهنشون رو از دنیا خالی کنند و همین قدر که نگران عالم دنیا هستند نگران عالم دیگر و عالم غیب هم باشند.»

این یعنی هیچی از دنیا برامون مهم نباشه حتی اگر کاری هم انجام میدیم که دنیایی هست اون کار اهمیتی نداشته باشه؟
و دیگه اینکه نگرانی برای عالم غیب یعنی چی؟ و چطوری هست؟
ممنونم خداخیرتون بده

m21142;682009 نوشت:
سلام وعرض ادب خدمت شما
از پاسختان خیلی ممنونم
سوالی داشتم
معرفتی که فرمودید را متوجه نشدم،منظور از معرفت چی هست؟

سلام علیکم و رحمه الله

در اون بیان معرفت لحاظ شده بوده اگر دقت کرده بودید

معرفت تنها یک چیز هست و اون هم معرفت خداوند تبارک و تعالی هست.

نیاز;682087 نوشت:
سلام و عرض ادب
ببخشید همین که مرید احساس نیاز میکنه به خدا یعنی خدا مرید رو دوست داره که این احساس رو داره؟ یا هنوز خیلی تا اون مکان فاصله داره که خدا دوستش داشته باشه؟

و سوال دیگه ای که خدمتتون داشتم این هست که در یکی از پست ها فرمودین:
«همه عزیزان تمرین ابتدایی این رو انجام بدند که قلبش رو ذهنشون رو از دنیا خالی کنند و همین قدر که نگران عالم دنیا هستند نگران عالم دیگر و عالم غیب هم باشند.»

این یعنی هیچی از دنیا برامون مهم نباشه حتی اگر کاری هم انجام میدیم که دنیایی هست اون کار اهمیتی نداشته باشه؟
و دیگه اینکه نگرانی برای عالم غیب یعنی چی؟ و چطوری هست؟
ممنونم خداخیرتون بده

سلام علیکم و رحمه الله

اینها پشت سر هم میاند و اینجور نیست که عین هم باشند و همزمان باشند...

نکته اساسی هم این هست که صادق باشه ادم در نیاز و طلب و درد...

منظور این نیست که چیزی از دنیا مهم نباشه براتون منظور این هست دغدغه خداوند و پیشرفت معنوی هم داشه باشه ادمی...

نگرانی برای عالم غیب یعنی ادم حزن این رو داشته باشه که خیلی ها وصل شدند و خیلی چیزا فهمیدند اما خودش عقب مونده از قافله...

هر فسادی که در این عالم افتاد ازین افتاد که یکی یکی معتقد شد به تقلید یا منکر شد به تقلید.

حکایت حال اکثر جمع های عرفانی هست نسبت به اساتیدشون یا اساتید دیگران. به تقلید همه تایید می کنند یا به تقلید همه رد می کنند.

تحقیقی اون وسط نیست. تقلید هست.

هر که را سعادت باشد نصیحت او را صیقل باشد بر روی آینه و هر که را سعادت نباشد سخن نصیحت او را تاریک کند و اینه او را زنگ افزاید.

باری وعظ بد نباید شنیدن و نقل بد نباید شنیدن.


منظور از وعظ بد حرف هایی هست که شاید خیلی هم علمی و عرفانی باشه اما به کار مرید نیاد.

اغلب دوزخیان ازین زیرکانند ازین فیلسوفان ازین دانایان. که آن زیرکی ایشان حجاب ایشان شده از هر خیالشان ده خیال می زاید، همچون نسل یاجوج. گاهی گوید راه نیست، گاهی گوید اگر هست دور است. اما چون می روی از غایت خوشی دوری راه نماند. چنانست حفت الجنه بالمکاره گرد بر گرد باغ بهشت خارستانست. اما از بوی بهشت که پیشباز می آید و خبر معشوقان به عاشقان می آرد آن خارستان خوش می شود. و گرد بر گرد دوزخ همه ره گل و ریحانست. اما بوی دوزخ پیش می آید ان ره خوش ناخوش می نماید. اگر تفسیر خوشی این راه بگوئییم بر نتابد.

چه بسیار هستند که ذهن تیزی دارند و این ذهن تیز اخرش کار دستتشون خواهد داد. و چه بسیار هستند که غصه این رو میخورند که تیز نیستن و ذهنشون یاری دهنده نیست تو فهم خیلی مطالب اما همین سادگی نجاتشون خواهد داد.

قال النبی علیه السلام: لا صلوه الا به حضور القلب

قومی گمان بردند که چون حضور قلب یافتند از صورت نماز مستغنی شدند و گفتند: طلب الوسیله بعد حصول المقصود قبیح. بر زعم ایشان که خود راست گرفتیم که ایشان را حال تمام روی نمود، و ولایت و حضور دل.
با این همه ترک ظاهر نماز، نقصان ایشان است. این کمال حال که تو را حاصل شده رسول صلی الله علیه حاصل شده یا نه؟
اگر گوید نشده گردنش بزنند و بکشندش و اگر گوید آری حاصل شده گوئیم پس چرا متابعت نمیکنی؟

اگری ولی از اولیا باشد که ولایت او درست شده باشد بر تقدیری که هیچ شبهه نمانده باشد و ولی باشد که ظاهر نشده است ولایت او
ولی اول ترک ظاهر گوید و ولی دوم مواظبت نماید من پیروی ولی دوم کنم.

قابل توجه بعضی عزیزان که احساس میکردند این کلمات از صوفیه هست و صوفی هم به ظن خودشون یعنی کسی که همواره در حالت شور عشق هست و نماز نمیخونه و ظاهر دین رو عزیز نمیشماره.

مفتقر;683357 نوشت:
اغلب دوزخیان ازین زیرکانند ازین فیلسوفان ازین دانایان. که آن زیرکی ایشان حجاب ایشان شده از هر خیالشان ده خیال می زاید، همچون نسل یاجوج. گاهی گوید راه نیست، گاهی گوید اگر هست دور است. اما چون می روی از غایت خوشی دوری راه نماند. چنانست حفت الجنه بالمکاره گرد بر گرد باغ بهشت خارستانست. اما از بوی بهشت که پیشباز می آید و خبر معشوقان به عاشقان می آرد آن خارستان خوش می شود. و گرد بر گرد دوزخ همه ره گل و ریحانست. اما بوی دوزخ پیش می آید ان ره خوش ناخوش می نماید. اگر تفسیر خوشی این راه بگوئییم بر نتابد.

سلام و عرض ادب
ببخشید این توضیحاتی که درمورد راه بهشت و دوزخ داده شده ادامه ی سخنان اون ادم زیرک و دانا هست؟ یعنی اون ادم داره توضیح میده که بهشت و دوزخ راهشون چطور هست؟یا از سخنان خود ولی خدا هست؟
و همچنین این تفسیر خوشی راه که فرمودن منظور کدوم راه هست راه بهشت یا دوزخ؟
ممنونم خداخیرتون بده

مفتقر;683333 نوشت:
معرفت تنها یک چیز هست و اون هم معرفت خداوند تبارک و تعالی هست.

سلام و عرض ادب
ببخشید آیا طبق این حدیث که می فرمایند: «کسی که امام زمانش رو نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.»
این شناخت با شناخت و معرفت خداوند یکی هست و متفاوت نیست؟
ممنونم خداخیرتون بده.

نیاز;684279 نوشت:
سلام و عرض ادب
ببخشید این توضیحاتی که درمورد راه بهشت و دوزخ داده شده ادامه ی سخنان اون ادم زیرک و دانا هست؟ یعنی اون ادم داره توضیح میده که بهشت و دوزخ راهشون چطور هست؟یا از سخنان خود ولی خدا هست؟
و همچنین این تفسیر خوشی راه که فرمودن منظور کدوم راه هست راه بهشت یا دوزخ؟
ممنونم خداخیرتون بده

ادامه صحبت ها از سخنان اون دلبر مخفی خداوند هست.

میگه دور گلستان بهشت خارستانه
دور خارستان جهنم گلستانه

منظور یعنی چی ؟
یعنی خوشی بهشت و گلستان بهشت توام با سختی هایی هست اگر ادم بخواد که سر از بهشت در بیاره باید خون جگر بخوره، صبر کنه، بلا ببینه، ازمایش بشه، و انواع ناملایمات روزگار رو تحمل کنه اما یواش یواش که داره تو این مسیر میره بوی بهشت رو سالک احساس میکنه
یعنی مثلا در زندگی دچار سختی هست و واقعا هم خوب داره کار میکنه تو مسیرش پس یه بشارت هایی رو خداوند در خواب و بیداری بهش نشون میده این میشه همون بوی گلستان رو از دور شنیدن، پای سالک تو زخم و جراحت خار دنیوی هست ولی دلش به رایحه ی بهشت معطر شده ... پس با قوت بیشتری صبر میکنه و یقینش هم بیشتر میشه و جلو میره هرچقدر که شرایطش سخت بشه...

برعکسش برای جهنم هم هست، جهنم تعفن اندر تعفن هست، نار هست، تاریکی و تنهایی هست اما اطرافش خوشی شهوات و خوردن و خوابیدن امروزه دنیا هست...
سالک اون تعفن رو نمی بینه غرق میشه تو هوا و هوس ... حالا میگه اگر کسی اون بوی تعفن رو استشمام کنه خوشی راه جهنم میشه ناخوشی
یعنی سالک حالش بهم میخوره از گناه کردن... نه اینکه میل داشته باشه و خیلی خودش رو اذیت کنه برای گناه نکردن
نه به یه درجه ای از یقین رسیده که حال به هم زن میشه گناه کردن

نیاز;684585 نوشت:
سلام و عرض ادب
ببخشید آیا طبق این حدیث که می فرمایند: «کسی که امام زمانش رو نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.»
این شناخت با شناخت و معرفت خداوند یکی هست و متفاوت نیست؟
ممنونم خداخیرتون بده.

با سلام و عرض احترام و تبریک به مناسبت میلاد قطب عالم امکان

راحت روح و جان جانان کو؟
ارزوی دل مریدان کو؟
ما همه عاشقیم دوست کجاست؟
دردمندیم جمله درمان کو؟
خاتم الاولیا امام زمان
مرشد صد هزار حیران کو؟

ولایت و توحید دو روی یک حقیقت هستند و اون حقیقت بدون یکی ساقط هست.

در هیچ حدیث پیغامبر (ص) نه پیچیدم الا در حدیث الدنیا سجن المومن چون من هیچ سجن نمی بینم سجن کو؟ الا آنکه او نگفت که سجن العباد سجن المومن گفت عباد چیز دیگرند ...

سجن به معنای زندان هست...
توضیح بیشتر همون فرمایش هست که اگر ادمی عبد باشه بهش بد نمیگذره حتی در مصیبت اما اگر تنها مومن باشه احساس میکنه که در زندان هست پس ای مومنان بکوشید از مومنی به جرگه عباد بپیوندید...

این شیطان را هیچ چیز نسوزد الا آتش عشق خدا دگر همه ریاضت ها کم بکند اورا بسته نکند. بلکه قوی تر شود...

اینکه گفتیم ماجرا ورای ریاضت هست به همین معنی هست که اگر کار با ریاضت کشیدن درست میشد مرتاض های هندی باید همه ولی الله می بودند اما مطلب ورای ریاضت هست.

ریاضت جزو باید های دین هست اما همون هم به شرط ها و شروط ها ایینکه بسیاری از اساتید عرفان یا حتی اخلاق توصیه می کنند ک محبت و عشق درست بشه برای این هست که با وجود این حالت بسیاری از رذایل آنی ریشه کن میشه
اما فردی بخواد خودش رو بدون عشق درست کنه خیلی سال طول میکشه اون هم معلوم نیست موفق بشه یا نه

روزی شیطان به نزد یکی از اولیا حاضر و گفت بیا تا ترا عجایب بنمایم.

او را تا مجسد بیاآورد و گفت از شکاف در بنگر نظر کرد گفت چه دیدی؟

گفت شخصی نماز می گذارد و شخصی در بیغوله مسجد خفته است. پای کشیدست. شیطان گفت یا فلان بدان خدای که تو را عزیز کرد به متابعت محمد(ص) و از منت خلاص بخشید اگر مرا خوف آن شخص که خوابیده است نبودی و از وی نیندیشمی با این نماز کننده کاری کردمی که سگ گرسنه با انبان آرد نکند.

منظورش این هست که تو دل اونکه خوابیده بوده در مسجد عشق بوده و شیطان از اون عشق می ترسیده و از اون شخص حتی تو حالت خواب می ترسیده
اما اون فردی که نماز میخونده مستعد حمله شیطان بوده...

البته فراموش نکنید که اولیا رو خواب نیست... خواب چشم هست خواب قلب نیست...

عوام رو بیداری هست حتی بیداری شب اما قلبشون دائم خواب هست حتی اگر در نماز شب چشمشون بیدار باشه...

مفتقر;675356 نوشت:
چون شیخ را ترش بینی، بدو پیوند و در او گریز تا شیرین شوی، که پرورش تو در آن است.

سلام و عرض ادب
ببخشید منظور از این پرورش چی هست؟ امکانش هست که در مورد این پرورش توضیح بفرمایین؟
ممنونم خداخیرتون بده

نیاز;685292 نوشت:
سلام و عرض ادب
ببخشید منظور از این پرورش چی هست؟ امکانش هست که در مورد این پرورش توضیح بفرمایین؟
ممنونم خداخیرتون بده

سلام علیکم و رحمه الله
منظور از پرورش همون پیشرفت در سیر و سلوک هست.

سلام بنده یه سوال داشتم.. بعد از تصمیم و مداومت بر ترک هر گناه اون حالت اطمینان نفس نسبت به عدم بازگشت به گناه بعد از چه مدت حاصل میشه؟ خیلی ممنونم.