درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;662876 نوشت:
می خواهم برای اثبات اتحاد عاقل و معقول یا همان عالم و معلوم یک اثبات اینجا از خودم ارائه دهم
لطفاً اشکالات آن را بفرمایید:

ابتدا مقدمتاً عرض شود که منظور از شیء معقول یا معلوم همان صورت ذهنی شیء در نفس یا به اصطلاح دیگر معلوم بالذات است و نه معلوم بالعرض.
برای علم یک شیء عاقل به شیء معقول، دو نوع متصور است: یکی علم حضوری و دیگری علم حصولی.

در علم حصولی ادراک کننده و ادراک شونده دو شیء مستقل هستند.
یک مقدمه برای این اثبات این است که دو شیء مستقل از هم، که به هیچ نحوی هیچ اتصال و اتحاد و اشتراکی با هم ندارند بدون دخالت یک علت خارجی هیچگاه امکان ندارد که از وجود هم باخبر شوند.

فرض کنیم هیچ اتحادی بین عالِم و صورت ذهنی شیء وجود نداشته باشد.
نتیجتاً بین عالِم و صورت ذهنی استقلال کامل وجود دارد.
ذهن برای ادراک صورت ذهنی، نیازمند واسطه ای است که او را از وجود آن با خبر سازد.
اگر واسطه خودش امری مستقل از صورت ذهنی باشد، خود واسطه نیز امکان خبر دار شدن از صورت ذهنی را ندارد.
اگر واسطه از ذهن عالِم مستقل باشد نیز به همین ترتیب نمی تواند نقش خبر رسانیش را داشته باشد.
در حقیقت واسطه نمی تواند از صورت ذهنی خبر بگیرد و نه می تواند به ذهن خبری برساند چون ادراک خود واسطه مقدم بر ادراک شیء معقول است.
اما می بینیم که ادراک و تعقلی صورت می گیرد. پس فرض خلف غلط است و

بنابراین، فرض استقلال عالِم از معلومِ بالذات، منتفی بوده و با هم اتحاد دارند.


لازم به ذکر است برهانی که آن را بیان نمودید همان برهان جناب علامه طباطبایی در نهایه الحکمه برای اثبات وجود ذهنی است لذا این فرمایشتان که «می خواهم برای اثبات اتحاد عاقل و معقول یا همان عالم و معلوم یک اثبات اینجا از خودم ارائه دهم» فرمایش صحیحی نیست چرا که اساسا این برهان برگرفته از مطالعات شما از مباحث علامه طباطبایی رحمه الله علیه است.

aminjet;662876 نوشت:
(یکی از مشکلات این استدلال برای من این است که چگونه تشکیل صورت ذهنی در نفس مجرد را از طریق دستگاه ادراک مادی توجیه کنیم. با فرض استقلال و عدم اتحاد بین تصویر محسوس و تصویر معقول باز هم اشکال پیش می آید و مجبوریم استدلال کنیم که نفس با تصویر محسوس هم اتحاد دارد. در حالی که وقتی نفس را مجرد بگیریم تصویر مادی تشکیل شده بر روی شبکیه چشم یا ارتعاشات حس شده توسط پرده گوش که توسط پالس های مادی به مغز فرستاده می شود چگونه در نفس تجرید می شود؟ اگر به این روش ادامه دهیم که می رسیم به اتحاد بین عالِم و معلوم بالعرض!!!)

(یک راه حل که برای این مشکل به نظرم می رسد این است که نتیجه بگیریم که صورت ذهنی تشکیل شده در نفس قبلاً یک جایی وجود دارد و نفس برای دریافت آن اول با آن جا که لازم است از سنخ خودش باشد متحد می شود که نتیجه این تفکر این است که علم خودش قائم به ذات خودش یه جایی موجود است و نفس می رود آن را بر می دارد.)

. . .

پس یا باید بپذیریم که نفس خودش صورت ذهنی را از اشیاء مستقیماً تجرید می کند که مشکل پیش می آید که چگونه بدون متحد شدن با خود اشیاء این کار را بکند؟
یا بپذیریم که صورت اشیاء که معلوم بالعرض است یه جایی از جنس نفس ذخیره شده و نفس برای دریافت آن سراغ اشیاء نمی رود و سراغ آن جا می رود. آن وقت آنجا کجاست که علم خودش همینطوری همش موجود است. و در حدی موجود است که انگار اشیاء فقط علمند.

استاد دوباره دارم هنگ می کنم. همینطوری ادامه بدم به جرم تاسیس یه فرقه جدید اعدامم می کنن. به دادم برسید.


همچنان که قبلا نیز به عرض رساندم مشکل شما در فهم درست مساله اتحاد عاقل و معقول است. ما هرگز سخن از تجرید به میان نیاوردیم که شما در عبارات مختلفتان بدان اشاره میکنید. سخن ما در انشاء و ایجاد بود. یعنی نفس به بواسطه ارتباط با اشیای خارجی به وزان همانها در خود صورت اشیا را ایجاد میکند و این غیر از تجرید است. تجرید یعنی اینکه نفس یک صورت مادی اخذ نموده را مجرد سازد در حالی که ما در باب علم قائل به چنین تجریدی نیستیم بلکه می گوییم نفس از جانب حق سبحانه و تعالی این قابلیت را دارد که بواسطه ارتباط مشاعر ظاهری و باطنی با اشیای خارجی صورتی مانند آنها ایجاد نموده و از این طریق به ادراک آنها بپردازد.
[/]

اویس;669101 نوشت:
لازم به ذکر است برهانی که آن را بیان نمودید همان برهان جناب علامه طباطبایی در نهایه الحکمه برای اثبات وجود ذهنی است لذا این فرمایشتان که «می خواهم برای اثبات اتحاد عاقل و معقول یا همان عالم و معلوم یک اثبات اینجا از خودم ارائه دهم» فرمایش صحیحی نیست چرا که اساسا این برهان برگرفته از مطالعات شما از مباحث علامه طباطبایی رحمه الله علیه است.

با سلام
البته باعث خوشحالی من است که برهانی که به نظر بزرگواری چون علامه رسیده به ذهنمن هم رسیده است. من رشته تحصیلی ام مهندسی است و هیچگونه مطالعاتی در این زمینه تا قبل از مطرح شدن در این مکان نداشته ام. و این برهان واقعاً به ذهن خودم رسیده بود. بعد از مطرح شدن اتحاد عاقل و معقول من به دنبال مطالعه آن هم در حد مقالات اینترنتی رفته ام. ولی مشابه این استدلال را قبل از طرح بحث اتحاد عاقل و معقول ارائه کرده ام.
می فرمایید من دروغ می گویم؟
من که اینجا یک هویت مجازی دارم از این دروغ چه چیزی می توانست عاید من شود؟!! :Ghamgin:
من چیزی که به ذهنم رسید نوشتم که اشکالاتش برطرف شود. خوب اگر برهان علامه بوده که نتیجه میگیرم اشکالی نداشته است. من به هدفم رسیده ام. پافشاری بر این که برهان به ذهن خودم رسیده است برایم ارزش خاصی ندارد.

اویس;669101 نوشت:
همچنان که قبلا نیز به عرض رساندم مشکل شما در فهم درست مساله اتحاد عاقل و معقول است. ما هرگز سخن از تجرید به میان نیاوردیم که شما در عبارات مختلفتان بدان اشاره میکنید. سخن ما در انشاء و ایجاد بود. یعنی نفس به بواسطه ارتباط با اشیای خارجی به وزان همانها در خود صورت اشیا را ایجاد میکند و این غیر از تجرید است. تجرید یعنی اینکه نفس یک صورت مادی اخذ نموده را مجرد سازد در حالی که ما در باب علم قائل به چنین تجریدی نیستیم بلکه می گوییم نفس از جانب حق سبحانه و تعالی این قابلیت را دارد که بواسطه ارتباط مشاعر ظاهری و باطنی با اشیای خارجی صورتی مانند آنها ایجاد نموده و از این طریق به ادراک آنها بپردازد.

خوب پس بر می گردیم به سوال کاربر Ruhollah
نفس چگونه این کار را می کند؟
اصلا از کجا متوجه می شود شیءی در خارج هست که بعد صورتش را انشاء کند؟

با تشکر از زحمات شما.:Gol:

[="Georgia"][="Blue"]

Ruhollah;668410 نوشت:
عرض ادب و احترام خدمت جناب اویس

مسئلةٌ:
صورتی که در ذهن یا نفس انسان ایجاد می‌شود، چگونه ایجاد می‌شود؟
آیا نفس آن را ایجاد می‌کند؟
اگر نفس آنرا می‌سازد چگونه این کار را انجام می‌دهد؟
اگر نفس این صورت را انشاء می‌کند، باید قبل از انشاء آن، بدان علم داشته باشد که بتواند آنرا ایجاد کند.
آیا نفس می‌تواند چیزی را که به آن علم ندارد انشاء کند؟
لذا به نظر می‌رسد معلوم بالذات باید همان شیء خارجی باشد و نه آن تصویر ذهنی.
به قول حضرت علامه حسن زاده: «نه چنین است؟»


نفس برای انشای صوری که در خارج از او موجودند نیازی به علم دیگری ندارد بلکه نفس برای انشای صور و ایجاد آنها صرفا نیازمند توجه به آنهاست. به محضی که نفس انسان به اشیایی که در خارج از اویند توجه نماید میتواند به وزان آنها صورتی را در خود ایجاد نموده و از طریق ایجاد آن به ادراک آن صور بپردازد.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;669105 نوشت:
با سلام
البته باعث خوشحالی من است که برهانی که به نظر بزرگواری چون علامه رسیده به ذهنمن هم رسیده است. من رشته تحصیلی ام مهندسی است و هیچگونه مطالعاتی در این زمینه تا قبل از مطرح شدن در این مکان نداشته ام. و این برهان واقعاً به ذهن خودم رسیده بود. بعد از مطرح شدن اتحاد عاقل و معقول من به دنبال مطالعه آن هم در حد مقالات اینترنتی رفته ام. ولی مشابه این استدلال را قبل از طرح بحث اتحاد عاقل و معقول ارائه کرده ام.
می فرمایید من دروغ می گویم؟
من که اینجا یک هویت مجازی دارم از این دروغ چه چیزی می توانست عاید من شود؟!!
من چیزی که به ذهنم رسید نوشتم که اشکالاتش برطرف شود. خوب اگر برهان علامه بوده که نتیجه میگیرم اشکالی نداشته است. من به هدفم رسیده ام. پافشاری بر این که برهان به ذهن خودم رسیده است برایم ارزش خاصی ندارد.

اصلا نعوذ بالله صحبت از دروغ نیست و من هرگز چنین جسارتی را به شما نمیکنم. غرض بنده این بود که این مطلب شما مطلبی تاسیسی و ابداعی نیست که قبلا بیان نشده باشد بلکه این سخن قبلا با تفصیل در کتابها و مقالات دیگر که ناشی از فرمایشات جناب ملاصدرا و علامه است بیان گردیده و از آنجا که به گفته قبلی حضرتعالی مدتی است در این باره مطالعه می فرمایید خواستم بگویم که این مطلبتان حاصل اندیشه شما از همان مطالب دیگران است.
[/]

اویس;669108 نوشت:
نفس برای انشای صوری که در خارج از او موجودند نیازی به علم دیگری ندارد بلکه نفس برای انشای صور و ایجاد آنها صرفا نیازمند توجه به آنهاست. به محضی که نفس انسان به اشیایی که در خارج از اویند توجه نماید میتواند به وزان آنها صورتی را در خود ایجاد نموده و از طریق ایجاد آن به ادراک آن صور بپردازد.

با عرض سلام مجدد و تشکر از حوصله شما.

نفس قبل از توجه لازم است باخبر شود که شیء در خارج هست تا متوجه آن شود. قوای باصره و سامعه و ... چگونه این کار را انجام میدهند.
ابزار مادی تصاویری مادی ایجاد می کنند. نفس غیر مادی چه استفاده ای از آن ها می تواند بکند.
معنی وزان را هم اگر امکان دارد ممنون می شوم در اختیار ما قرار دهید.

ممنون

[=Arial Black]وِزان: برابر، همسنگ

[=Georgia] نکته ای راکه لازم است خدمت همه عزیزان و سروران گرامی این تاپیک عرض کنم این است که این مباحثی که در اینجا ارائه می شود با دهها مرتبه پایین کشیدن از مباحث عالی فلسفی و عرفانی محقق شده است زیرا برای پیاده شدن کامل این مباحث باید دروس بسیاری را در فلسفه و عرفان بگذرانیم و چون این امکان برای عموم خوانندگان میسر نیست بنده حقیر همواره سعی کرده ام از بیان برخی مبانی سنگین و پیچیده که فهم استدلالها و براهین آنها مقدمات بسیاری می طلبد صرف نظر کرده و صرفا به مباحثی بپردازم که فهم آنها تا اندازه ای برای خوانندگان میسر باشد.
لذا توقعی که از خوانندگان عزیز دارم این است که در فهم این مطالب عمیق زحمت بیشتری به خود روا داشته و تفکر و تامل بیشتری خصوصا در نیمه شب داشته باشند. این که تصور کنید تمامی مطالب ارائه شده در این تاپیک با سوال و جواب قابل حل است کاملا تصور باطلی است بسیاری از این مباحث نیاز به شب و تفکر و سکوت و خلوت و حضورو مراقبت شدید دارد تا بر اساس امادگی جدول وجودی نفسانی فرد فیوضات از منبع اصلی آن سرازیر گردد.
لذا استدعای بنده این است که زحمت بیشتری کشیده و برای کوچکترین کلماتی که در این تاپیک گفته می شود سوال نفرمایید بلکه لازم است خود شما هم کمی زحمت کشیده و در حل آنها جستجو و کنکاش و تامل و تفکر داشته باشید. هیچ سالکی صرفا به سوال و جواب به عرفان حقیقی نرسیده است این راهی است که حتی درک مبانی آن هم خون و دل خوردن می طلبد. اگر مرد راهید بسم الله

اویس;669170 نوشت:
لذا توقعی که از خوانندگان عزیز دارم این است که در فهم این مطالب عمیق زحمت بیشتری به خود روا داشته و تفکر و تامل بیشتری خصوصا در نیمه شب داشته باشند. این که تصور کنید تمامی مطالب ارائه شده در این تاپیک با سوال و جواب قابل حل است کاملا تصور باطلی است بسیاری از این مباحث نیاز به شب و تفکر و سکوت و خلوت و حضورو مراقبت شدید دارد تا بر اساس امادگی جدول وجودی نفسانی فرد فیوضات از منبع اصلی آن سرازیر گردد.

با سلام و تشکر از زحمات استاد محترم.
البته من روی مسئله انشاء صورت توسط نفس و نظریاتی که در این باب در حد مطالعاتی که در هفته های اخیر داشته ام، خیلی فکر کرده ام. هم سعی کرده ام از طریق تفکر و تعمق ، و هم از طریق رسم روی کاغذ و گراف و روش های جدید مسئله را برای خودم قابل فهمتر کنم. ولی حقیقتاً گیر مکنم.
نمیدونم شاید جدول وجودی من مشکل داشته باشد.
آقای صمدی آملی در شرح دعای سمات فرموده بودند لازم است که از جدول وجودی سایرین هم کمک بگیریم. البته جدول وجودی معصومین که جای خود دارد. ما هم به بهانه همین فرموده تنبلی کردیم مستقیم آمدیم سراغ جدول وجودی استاد.

باشد من باز هم سعی می کنم مطالعاتم را افزایش دهم و بیشتر فکر کنم ببینم خودم به جایی می رسم.
آخر مسئله از هر جایی که دارد حل می شود، از همانجا گیرش بیشتر می شود. خصوصاً این که هر کسی آمده مقاله ای نوشته و آدم نمی داند کدامش آخرین دیدگاه است.

با تشکر

باسلام
ضمن عرض تشکر فراوان از زحمات استاد اویس و دیگر دوستان ، بنده به تازگی وارد این تاپیک شده ام .و سوالاتی با مطالعه مطالب گفته شده برام پیش امده
1)ایا روح انسان می تواند مانند جسم بعضی افراد دارا نقصان باشد (مثلا بعضی افراد فلج یا دارای نقص عضوهستند مانند شخصی که دست ندارد)؟
2) در روایات واحادیث برخی صفات و ملکات نفس ارثی عنوان میشود مانند شجاعت ، دیدگاه فلاسفه ویا عرفا در این باره چیست؟
باتشکر

تصویر قابلیت بزرگنمایی دارد

[h=2]بهترین درخواست در اعتکاف[/h] در این سه روز ... باید از خدا بخواهیم که توفیق مرحمت کند دیگر گِرد گناه نگردیم؛ با چشم گناه نکنیم؛ با گوش گناه نکنیم؛ با زبان گناهان زبانی انجام ندهیم و با دست و پا گناهانی که می‌شود انجام داد را انجام ندهیم بلکه انسانی باشیم که انسان الهی، ملکوتی، با تقوا به اندازه خودمان برای جامعه‌مان مفید و موثر باشیم ان شاء الله.
(درس اخلاق عالم ربانی حضرت آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه در جمع معتکفین- حرم مطهر امام رضا علیه السلام سال ۹۱ )
خوشا به حال معتکفان، و خوشا به حال آنان که اعمال خود را از شر شیاطین در امان نگه می دارند، همین که جلوی خودمان را بگیریم و گناه نکنیم این خود یک اعتکاف است، به نظر شما چند روز می توانیم گناه نکنیم؟
چگونه می توان همه وقت و همه جا در حال پرهیز از گناه باشیم.

عارف ربانی آیت‌الله‌ سیدعلی قاضی در آستانه ورود ماه رجب دستوراتی درباره ماه رجب، شعبان و رمضان به شاگردان خود توصیه كرده‌اند كه مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی این دستورات را در روز جمعه ۲۱ جمادی‌الثانی سال ۱۴۱۵ هجری قمری در شهر مقدس مشهد برای شاگردان خود بیان كرده‌اند و در كتاب مطلع انوار(۲/صص ۱۰۵ تا ۱۱۳) به چاپ رسیده است.


با کلیک تصویر بزرگنمایی می شود

ما محرم شده ایم در زمانی نورانی ، آیا حواسمان به این نورانیت هست ؟ چقدر مراعات این ماه را می کنیم ؟ قدر این نعمت بزرگ را می دانیم ؟
شما در این حریم نور چگونه اید ؟!

[h=1]توصیه ای برای استفاده بیشتر از فرصت معنوی ماه رجب[/h]
«شست ‌و شویی کن و آنگه به خرابات خرام...»
بزرگان و اهل معنا و اهل سلوک، ماه رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند. ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگی است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان - که ماه ضیافت الهى است - بتواند با آمادگى وارد شود.


[/HR] [h=2]آمادگى به چیست؟[/h] در درجه‌ى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛ خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن - «سبحان من احصى کلّ شى‌ء علمه»(الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏۳، ص ۴۶۷؛ كلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 46) - همه‌ى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجه‌ى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرف هایمان، به رفت ‌و آمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛ توجه می کنیم که چه می گوئیم، کجا می رویم، چه اقدامى می کنیم، علیه چه‌ کسى حرف می زنیم، به نفع چه ‌کسى حرف می زنیم.
وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود می شود. عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان می کنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده می شود، محاسبه می شود «إِنّا كُنّا نَستَنسِخُ ما كُنتُم تَعمَلونَ»(جاثیه، 29) - همه‌ى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات می کند.
با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد ماه رمضان شود - «شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشو کرده وارد ماه رمضان شود - آن وقت در محضر ضیافت الهى حداکثر بهره را خواهد برد.
ماه رجب را با این چشم نگاه کنید. در واقع خود را در محضر خدا دیدن در واقع همان یاد خدا بودن در هر حال است. یاد خدا باعث می‌شود انسان همیشه در حال ذکر الهی باشد و آن وقت این انسانی که تمام زندگی‌اش حول خدا ترسی، خدا ناظری، ایمان الهی، تقوای الهی، آخرت بینی الهی، خود را در محضر خدا دیدن الهی و ذکر الهی است، زندگی او رنگ خدا می ‌گیرد.
تمام اندیشه‌اش، رفتارش زیر کلمة الله قرار دارد. بندگی خدا چون این چنین است، خدا را در کنار خود می‎ بیند. "أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ".(28، رعد)
دیگر هیچ نگرانی ندارد ولو زیر تیغ دشمنان در کربلا باشد، می‌گوید الهی رضا برضائک. این چنین می‌شود. لباس تقوا، همان محضر خدا بودن است یادمان باشد که همه ی این حرف ها را می توان در یک کلمه خلاصه کرد و آن همان تقوا است.
لباس تقوا برای ما با ارزش تر و ارزنده تر از هر چیز دیگری است. تقوا در یک کلام، خود را در محضر خدا و اهل بیت (علیهم السلام) دیدن است.
ملائكه در جایی كه تشویش و اضطراب است نمی‌آیند، ملائكه در جای سكون و آرامش می ‌آیند، ملائكه در جایی كه دائماً محلّ جَوَلان فكر و تخیّلات و خیالات (است نمی آیند)...؛ این آن را گفت، آن را گفت، این به من این حرف را زد، چرا آن نسبت به من این فكر را كرد؟ من این جوابش را بدهم، با این اینجور صحبت كنم اینها به درد ماه رجب نمی ‌خورد

[h=2]تأثیرات ماه رجب را دست کم نگیریم[/h] ماه رمضان برای عامّه مردم انفَع است و نَفع بیشتری دارد ولی ماه رجب برای خصوص سالكان الی الله این نفعش از ماه رمضان بیشتر است و تأثیراتی كه در ماه رجب بر نفس وارد می ‌شود آن تأثیرات، تأثیرات عمیق‌ تریست، تأثیرات زیر بنایی تریست از آن چه كه در سایر ایّام الله كه شعبان و رمضان و یا فرض بكنید كه در آن ذی‌القعده به خصوص دهه اوّل ذی‌الحجّه كه بسیار آن جَلوات و جَذبات خاصّی دارد در آن عُشر اوّل ذالحجّه، این ماه رجب از همه آنها مهمتر است.
ماه رجب ماه الهی است، در ماه خدا، غیر خدا را نباید انسان داخل كند، مراقبه‌اش را در این ماه باید بیشتر كند، كلامش را در این ماه باید منضَبط ‌تر قرار بدهد، هر حرفی را نزند، هر مطلبی را نگوید، حتّی مسائل عادی، حرف های عادی، اینها در این ماه مضرّند.
هر چه در این ماه حالت سكوت و حالت سكون و آرامش بیشتر باشد، واردات بیشتر خواهد بود.
ملائكه در جایی كه تشویش و اضطراب است نمی‌آیند، ملائكه در جای سكون و آرامش می ‌آیند، ملائكه در جایی كه دائماً محلّ جَوَلان فكر و تخیّلات و خیالات (است نمی آیند)...؛ این آن را گفت، آن را گفت، این به من این حرف را زد، چرا آن نسبت به من این فكر را كرد؟ من این جوابش را بدهم، با این اینجور صحبت كنم اینها به درد ماه رجب نمی ‌خورد.
اگر شخصی با این تصوّرات و تخیّلات داخل در ماه رجب بشود نصیبی نخواهد داشت.

وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود می شود. عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان می کنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده می شود، محاسبه می شود «إِنّا كُنّا نَستَنسِخُ ما كُنتُم تَعمَلونَ»(جاثیه، 29) - همه‌ى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات می کند

شرط اوّلی را كه بزرگان می فرمایند: این است كه انسان قلب خود را از هر چه كه تا به حال با او بوده پاك كند و بدون این فایده ندارد، هیچ فایده‌ای ندارد. هر چه ذكر بگوید فایده ندارد، هر چه توجّه كند فایده ندارد، چرا؟ چون این توجّه و ذكر توجّه صوریست، توجّه عُمقی نیست،‌ عُمق خراب است، عُمق در او تشویش است، عُمق در او هوا و هوس است، عُمق در او تكثّرات است، عُمق در او توغّل در كثرات است، فایده ندارد، فقط از یك صورت ظهور پیدا می‌ كند و به همان صورت هم ختم می ‌شود.
بنابراین اوّلین كاری كه سالك باید انجام بدهد این است كه تصوّر كند در ماه رجب متولّد شده. بچّه‌ای كه تازه از مادر متولّد می ‌شود دشمن دارد؟ هنوز كاری نكرده توی این دنیا، دشمن ندارد. آیا بچّه‌ای كه از مادر متولّد می ‌شود كسی راجع به او حرف زده؟ كسی غیبتش را كرده؟ كسی فرض كنید كه...؟ نه، تازه هنوز متولّد شده و نه دوستی پیدا كرده، نه دشمنی پیدا كرده،‌ نه كسی را زده، نه به كسی بی ‌احترامی كرده، نه شخصی نسبت به او بی ‌احترامی كرده، هیچی هیچ گونه ارتباطی نداشته. دیگر نه كینه‌ای در بچّه است، نه بُغضی در بچّه هست، نه حَسدی در بچّه، نه حسابی هیچ چیزی نیست.
در این ماه باید این گونه بود و می توان نسخه ی اصلی را در همین دید که بدانیم در محضر خداوند هستیم.




[/HR] منابع:
خبر شهر
بیانات آیت الله خامنه ای
بیانات حضرت آیه الله طهرانی
خبرگزاری

[h=1]خصوصیت ویژه ماه رجب برای سلوک[/h]

تصویر قابلیت بزرگنمایی دارد

علامه طهرانی(ره) می‌فرمودند: ... ملائكه در جای سكون و آرامش می‌آیند، ملائكه در جایی كه دائماً محلّ جَوَلان فكر و تخیّلات و خیالات(است نمی آیند)...؛ این آن را گفت، آن را گفت، این به من این حرف را زد، چرا آن نسبت به من این فكر را كرد؟ من این جوابش را بدهم، با این اینجور صحبت كنم اینها به درد ماه رجب نمی‌خورد.
رجب ماه خداست یعنی یک حالت خاصّی در ماه رجب برقرار است كه از آن حالت خاصّ، اهل الله فقط استفاده می‌كنند، نه هر كس دیگر. استفاده‌های دیگران ضعیف است. اهل الله هستند كه این ماه را می‌توانند درک كنند. یعنی جاذبه‌های مقام ربوبی و توحیدی و بارقه‌های توحیدی كه سالک را زیر و رو می‌كند و تعلّق سالک را از همه چیز قطع می‌كند و او را فقط متوجّه به حقیقت توحید می‌كند.
نحوه بهرمندی ما از این ماه شریف به خوبی نشان خواهد داد که آیا ما اهل الله هستیم یا نه، ماه شریف رجب از نیمه گذشت دیر نیست که به انتهایش برسیم کاش کمی مراعاتش را می کردیم.
خوب است در این ایام باقیمانده کمی به خودمان بیایم ببینیم چقدر بهره برده ایم؟ آیا برای روزهای باقی مانده برنامه ای داریم؟

[=Georgia]

معرفت نفس انسان محور جمیع حقایق قرآن و معارف الهی است. به تعبیر دیگر ستون خیمه گاه نبوت و رسالت و خلافت و امامت و ولایت، مراتب صعودی کمالات انسانی است و همه در صدد آنند که انسان را به انسان بشناسانند.
قرآن کریم جامع ترین کتاب انسان شناسی است که از بدو تا ختم آن در صدد بیان هویت ذاتی انسان و کمالات لایق اوست. بر این اساس بحث از انبیای الهی در قرآن کریم نیز یک بحث شخصی و تاریخی نیست بلکه بحثی بر مدار معرفت نفس ناطقه انسانی است. بطوری که می توان قرآن کریم را شرح حالات و تطورات شئون گوناگون انسان و به تعبیر دیگر آن را یک دوره کامل معرفت نفس ناطقه انسانی دانست و یکایک انبیا و امامان و اولیای الهی به عنوان مصادیق اتم این شرح می باشند که البته راه کسب این مدارج و معارج برای آحاد بشر به شرط بهره مندی از تمامی ظرف انسانی خود ممکن می باشد.

[=Georgia]

آری غرض اصلی از این کتاب جامع الهی شناخت حقیقت انسان است. انسانی که گاه در غالب حضرت آدم و حوا دچار اغوای شیطان نفس و هبوط از بهشت ذات به جهنم دنیا می شود و گاه در غالب حضرت ابراهیم آتش بزرگ برافروخته خدعه ها و نیرنگهای دنیوی را با کرامت نفسانی خود گلستان می کند.
گاه با صورت موسوی و عصای عقل خود دریای مواج شبهات و تردیدها را می شکافد و مارهای اوهام و خیالات باطل را فرو می بلعد.
گاه با صورت عیسوی و دم مسیحایی خود، مردگان خواب و خور و شهوت را احیا می کند وپرندگان چهارگانه در هم کوبیده رذائل نفسانی را حیاتی دیگر بخشیده و بال و پر پرواز در ملکوت عالم عطا می کند.
گاه با صورت یوسفی، عزیز مصر کشور جان گشته و به سرور دیدار یعقوب جانان نائل می شود.
گاه با صورت یونسی در دهان تاریک حوت زندانی تسبیح گوی گشته و از درد فراق و تنهایی نالان می شود.
گاه چنان اوج می گیرد و بر طارم اعلی می نشیند که بوی پیرهن یوسف دلدار گم کرده خویش را از هزاران فرسنگ استشمام می کند و گاه چنان فرو می رود که یار افتاده در چاه کنعان مقابل دیدگانش را نمی بیند.

[=Georgia]

لذا قرآن کریم، به عنوان سفرنامه معراجيه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در حقیقت، بيان سرگذشت و احوال و أطوار وجودى انسانى است و سرگذشت و مخاطرات هر یک از انبیای الهی در قرآن کریم به عنوان رمز و آیتی برای امتحانات و ابتلائات انسان در مسیر و سلوک الهی است.
به عنوان مثال مقام إبراهيم را مثل ديگر مقامات انسانهاى كامل، ملاك و میزان مصاحبت انسان با آتش تعلقات و وابستگیهای دنیوی بگيريم كه خداوند براى آن كه تفهیم و القای این حقیقت كه ممكن است انسان در آتش باشد و نسوزد، آيت و نمونه ‏اى را در غالب واقعه حضرت ابراهیم علیه السلام به ما نشان داد که نسوختن انسان کامل در جهنم دنیا به طفیل حضور و مراقبت تامه وی و نیز بواسطه تجليات تامه الهى است كه حق تعالى به تجلى در ذات بندگان و مظاهرش آتش تعلقات را بر آنها سرد می كند و اين انسان به اصطلاح اهل عرفان ابراهيمى مشهد می شود و لذا خداوند در آخر سوره مباركه يوسف فرموده است: «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ‏»

[=Georgia]بر همین اساس استاد علامه حسن زاده آملی در کتاب شریف ممد الهمم می فرمایند:

«اسماء انبيا و انسانهاى كامل در قرآن هر يك ميزانى براى حال هر انسانى است كه خود را به اين كتاب كه ميزان‏ قسط و عدل الهى است عرضه بدارد تا ببيند در چه مقامى از مقامات ولايت است. مثلا آيا عيسوى المشهد است يا موسوى المشرب يا آدمى المقام و يا نوحى المنزلة و يا ادريسى المكانة و همچنين در يك يك از كلمات تامه، پس يك حال إبراهيم عليه السلام بيان شرح حال انسان خالد در نار اخروى است و همچنين احوال ديگرش براى ديگر احوال انسانهايى كه در دوره‏ها و كوره‏هاى بى‏حد و عوالم «لا يعد و لا يحصى» و أطوار و شئونات وجودى هستند وفق مى‏دهد. همچنين شرح حال يك يك انبيا همه شرح حال انسان است. ظاهر امر، امرى ظاهرى است و براى كسانى كه صاحبان اسرارند اقرء و ارقأ.»

و در رساله شریف نهج الولایه می فرمایند:

«اهم معارف در معرفت وسائط فيض الهى معرفت نفس انسانى است، بلكه معرفت نفس، قلب و قطب جميع مباحث حكميه و محور تمام مسائل علوم عقليه و نقليه و اساس همه خيرات و سعادات است و معرفت آن اشرف معارف. چون جنس اين گوهر نفيس شناخته شود صولت انكار در اين گونه مسائل ضرورى نظام احسن ربانى مبدل به دولت اقرار مى گردد. و مطلب عمده همين است كه اين بزرگترين كتاب الهى به نام انسان را فهميده ورق نزده ايم و به مطالعه مطالع كلمات و آيات آن بسر نبرده ايم و از آن در همين حد عادى غاذى و نامى و متحرك بالاراده آگاهى يافته ايم.»

[=Georgia]

خلاصه آنکه موضوع قرآن بلکه موضوع تمامی کتب آسمانی، نفس ناطقه انسانی است یعنی غرض اصلی همه صحف الهیه، شناساندن انسان و ارائه طریق برای نیل وی به معرفت گوهر خویشتن است و قرآن کریم به عنوان کاملترین و جامعترین صحف الهیه، تمامی مراتب انسانی را، از مراتب مادون فرشیه او گرفته که «أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» است، تا عالی ترین مراتب فوق عرشیه او، که «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر» است، همه را بازگو نموده است.

بر این اساس قاری حقیقی قرآن کریم آن کسی است که در آئینه تمام نمای آیات قرآن کریم خود را با تمامی سرائر و شئونات وجودی خویش مشاهده نماید و حرفی از قرآن کریم را بیرون از دایره عظیمه نفس ناطقه خویش نبیند

سلام علیکم
مثل همیشه عالی بود و استفاده کردیم.
بنده به سهم خودم واقعا سپاسگذارم.

[=Georgia]

با تامل و تفکر در احادیث شریف ذوات مقدس معصومین علیهم السلام دانسته می شود که در میان همه معرفتها و شناختهای لازم دو معرفت بیش از همه مورد تاکید و ابرام قرار گرفته اند یکی لزوم معرفت نفس و دیگری لزوم معرفت به امام. باید ببینیم آیا بین این دو معرفت رابطه ای برقرار است؟
اگر حقّ معرفت نفس، روزی انسان شود خواهد دید که تمامی ایات و روایات موکد لزوم شناخت انسان و امام بریک حقیقت دلالت دارند!! همچنان که در پستهای بالا به عرض محضر رساندم که تمامی ایات قرآن کریم در صدد شرح انسانند و انسان و قرآن متن و شرح یک حقیقت عینی اند.
قبل از اینکه توضیح بیشتری در خصوص این نکته علیا تقدیم محضرتان نمایم لازم است ابتدا نگاهی به برخی از احادیث پیرامون لزوم معرفت نفس و معرفت امام بیندازیم.
امام علی علیه السلام می فرمایند: «مَعرِفَهُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ» یعنی خودشناسى سودمندترين شناختهاست
همچنین می فرمایند: «نالَ الفَوزَ الأكبَرَ مَن‏ظَفِرَ بِمَعرِفَةِ النَّفسِ» یعنی كسى كه موفق به خودشناسى شود به بزرگترين پيروزى دست يافته است .
و نیز امام علی علیه السلام درباره خسران خودفراموشی می‏فرماید: «هَلَکَ امرُءٌ لم یَعرِف قَدرهُ» یعنی نابود شد کسی که ارزش خود را نشناخت.
اما در مقابل پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:‏«مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَايَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً » یعنی هر كس بميرد در حالى كه امام خويش را نمى‏شناسد بمانند مردم جاهليت كافر و بى‏اعتقاد بمبانى دينى از دنيا رفته.
سوال چه نسبتی بین شناخت انسان و امام است و آیا به راستی بین این دو شناخت پل ارتباطی برقرار است؟ اگر هست چگونه است؟

[h=1]دستور العمل آیت الله بهجت (ره) در ماه رجب!![/h]

[h=2]سخنی در مورد کتاب سفارشی آیت الله بهجت(ره)[/h]
کتاب "اقبال الاعمال "مفصل‌ترین كتاب سید بن طاووس و گل سرسبد تألیفات اوست. بنابراین تمام امتیازاتی كه برای تألیفات سید ذكر شد به نحو احسن در كتاب اقبال الاعمال جلوه گر است. از این رو امتیاز این كتاب بر كتابهای دیگر دعا، مانند مفاتیح الجنان نیامده است و نیز در زمینه ی بیان نكات و اشارات ناب و همچنین استناد و بهره گیری مستقیم و با واسطه‌ی اندك از سرچشمه‌ی وحی آسای بیانات اهل بیت علیهم السلام و... بسیار روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد به همین دلیل این كتاب از اهمیت ویژه در نزد بزرگان برخوردار است. آیت حق، حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی، كتاب شریف المراقبات خود را بر اساس اقبال الاعمال تدوین كرده است. الگوگیری از اقبال الاعمال در جای جای آن به وضوح نمودار است. حضرت آیت الله العظمی بهجت بارها می فرمود: طلبه‌ای كه كتابهای سید را ندیده باشد، مثل این است كه هیچ ندیده است. همچنین می‌فرمود: هر كس اقبال سید بن طاووس را نداشت، اساتید ما او را رفیق خود نمی‌شمردند. هر مقدار از اقبال را كه مطالعه كردنی است مطالعه، و هر مقدار را كه عمل كردنی است، به هر اندازه حال دارید عمل كنید. ترجمه ی كامل اقبال الاعمال، مترجم: محمد روحی، ج اول، صص 11و12)



تصویر قابلیت بزرگنمایی دارد

آیت الله مظاهری فرمود: وقتی درک محبّت خدا در کسی نباشد و دل او خالی از خدا شود، خواه ناخواه دیگران دل او را پر می‌کنند و به عشق‌های مجازی مبتلا می‌شود.
وقتی قرآن در خانه‌ای فراموش شود، خدا فراموش شده و وقتی خدا فراموش شود، آن خانه و آن زندگی تاریک است و نور ندارد. تقاضای دیگری که دارم این است که با دعا انس داشته باشید و همیشه دعا بخوانید.
ما در این ماه ها چقدر سراغ قرآن می رویم؟ آخرین باری که نشستیم و درست و حسابی یک دعای از سر اخلاص نه از سر نیاز به درگاه خداوند بخشنده مهربان داشته ایم کی بوده است؟

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]در ادامه سوالی که در پست 1121 محضرتان طرح نمودم اجازه دهید روایات بیشتری را در خصوص ضرورت خودشناسی و ضرورت امام شناسی مورد مطالعه و دقت قرار دهیم.

[=&quot]امام علی علیه السلام در روایت دیگری می فرمایند: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم وَ انکَرُوه» یعنی همانا امامان از جانب خدا تدبیر کنندگان کار مردمانند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود، جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند.

[=&quot]امام صادق علیه السلام در حدیثی می‌فرماید: «لایقبلُ اللهُ مِنَ العِبادِ عَمَلاً اِلّا بِمَعْرِفَتنا» یعنی یعنی خداوند از بندگان عملی را نمی‌پذیرد، مگر به معرفت و شناخت ما.

[=&quot]همچنین در روایت دیگری می فرمایند: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ» یعنی بنده مومن نخواهد بود مگر آنکه معرفت خدا و رسول او و همه امامان و (معرفت) امام زمان خود را داشته باشد و به آن حضرت رجوع کند و تسلیم ایشان باشد.
[=&quot]امام باقر علیه ‏السلام می فرماید: «مَن مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ اِمَام، مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ وَ لایَعذِرُ النَّاسَ حَتی یَعرِفُوا اِمَامَهُم» یعنی هر کس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است و از مردم عذری پذیرفته نمی‏شود، مگر اینکه امام خود را بشناسند.

[=&quot]در طرف مقابل نیز امام علی علیه السلام در مورد غایت معرفت می فرمایند: «[=&quot]غايَةُ المَعرِفَةِ أن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ[=&quot]»یعنی نهايت معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.
[=&quot]و نیز می فرمایند: «مَن شَغَلَ نَفسَهُ بغَير نَفسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظّلُماتِ وَ ارتَبَكَ فِي الهَلَكات» هر كس خود را به غير از خود مشغول كند در تاريكي ها سرگردان و در گرداب هلاكت ها فرو مي رود.
[=&quot]و در نهایت امام علی علیه السلام در کلامی موجز و اعجاز وار، ثمره اعظم خودشناسي را خداشناسی بیان نموده و می فرمایند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ ‏رَبَّهُ » یعنی هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.
[=&quot]سوال این است معرفت نفس انسانی مهمتر است یا معرفت امام؟ چرا در برخی از احادیث مهمترین معرفت امام شناسی بیان گردیده و در برخی دیگر انسان شناسی؟ چه ارتباطی بین این دو معرفت ضروری وجود دارد؟ لطفا به پاسخ این سوالات بیندیشید... [=&quot]


[/]

[=Georgia]

اجازه دهید قبل از پرداختن به سوال مهمی که در پست پیشین مطرح نمودم یکی از شِکوه هایم را برایتان بازگو کنم.
از جمله دردهایی که این حقیر دارم معضل فراگیری است که از ناحیه ساحل پیمایی ما مبلغان شریعت الهی و کم ظرفیتی مخاطبانمان دامن گیرمان شده است.
اجازه دهید کمی روشنتر برایتان بگویم.

متاسفانه سالیانی است که شاهد افت کیفی مباحث ارائه شده دینی در کتب و مجلات معتبر علمی و رسانه های صوتی و تصویری هستیم که این مساله با پیشرفت لحظه به لحظه تکنولوژی و عصر ماهواره و اینترنت که از ذات خود فراموشی برخوردارند به عقب ماندگی ما مبلغان دینی در ارائه حقایق دین و شریعت دامن زده است .
آری حق آن است که اعتراف نماییم سرعت پیشرفت دنیای مدرنیته و پست مدرنیته به مراتب بیش از سرعت پیشرفت حقایق ارائه نموده ما از علوم و معارف دینی است و به نظر این حقیر یکی از مهمترین دلایل آن اکتفای ما خادمان شریعت به فهم و القای ظواهر آیات و روایات است.
متاسفانه وقتی میخواهیم جمع پرشوری از جوانان گرد آمده در مساجد را که بعد از سالیانی مثلا درشب قدر برای شنیدن معارف دینی جمع شده اند موعظه نماییم بیش از آنکه درصدد القای اسرار و معارف شریعت مطهره و حقایق قدسی ذوات مطهره معصومین علیهم السلام باشیم در آن ساعت گرانبها و مغتنم، صرفا معنایی ظاهری و ابتدایی را از آیات و روایات به ایشان ارائه می دهیم که همین سطحی نگری ما موجب پاپس کشیدن جوانان شائق از شنیدن مطالب دینی گشته و این شبهه را در اذهان ایشان به وجود می آوریم که اگر به راستی عمق و نهایت دین همین است که این آقا می گوید، من نیز با مطالعه ظواهر آیات و روایات بدان می رسم پس چه نیازی به حوزه و تربیت عالمان دینی نیست؟!
ادامه دارد...

[=Georgia]

عدم آگاهی صحیح ما از بطون معارف قرآن و حدیث، و نیز عدم تفکر و تامل شایسته در اسرار ارائه شده آیات و روایات، و نیز عدم برخورداری از سکوت و خلوت شبانه و حضور و مراقبت تامه، و نیز عدم دل سپردن به استاد کامل مکملف و نیز عدم تشنگی مخاطبین و احساس رضایتشان به مراتب نازل فهم دین، از جمله عوامل اصلی سطحی نگری ما مبغان دینی در ارائه حقایق کتاب وسنت است.
به نظر این حقیر تا هنگامی که امثال بنده در مواجهه با پرسش کنندگان از معارف دینی، به حداقل بسنده نموده و صرفا میزان آگاهی و اندیشه ایشان را ملاک پاسخگویی و بیان حقایق دینی قرار دهیم هرگز نخواهیم توانست ایشان را از آن حد و اندازه ای که در فهم مسائل دینی هستند ارتقا داده و به مراتب بالاتر سوق دهیم.
خصوصا اگر خود نیز مانند ایشان در حداقلها توقف نموده و در دوران علم آموزیمان از اسرار و حقایق شریعت الهی طرفی نبسته باشیم به طریق اولی نخواهیم توانست قدمی شایان در طریق القای حقایق به تشنگان معارف داشته باشیم.

ادامه دارد...

اویس;674392 نوشت:
[=Georgia]

عدم آگاهی صحیح ما از بطون معارف قرآن و حدیث، و نیز عدم تفکر و تامل شایسته در اسرار ارائه شده آیات و روایات، و نیز عدم برخورداری از سکوت و خلوت شبانه و حضور و مراقبت تامه، و نیز عدم دل سپردن به استاد کامل مکملف و نیز عدم تشنگی مخاطبین و احساس رضایتشان به مراتب نازل فهم دین، از جمله عوامل اصلی سطحی نگری ما مبغان دینی در ارائه حقایق کتاب وسنت است.


به نظر این حقیر تا هنگامی که امثال بنده در مواجهه با پرسش کنندگان از معارف دینی، به حداقل بسنده نموده و صرفا میزان آگاهی و اندیشه ایشان را ملاک پاسخگویی و بیان حقایق دینی قرار دهیم هرگز نخواهیم توانست ایشان را از آن حد و اندازه ای که در فهم مسائل دینی هستند ارتقا داده و به مراتب بالاتر سوق دهیم.
خصوصا اگر خود نیز مانند ایشان در حداقلها توقف نموده و در دوران علم آموزیمان از اسرار و حقایق شریعت الهی داشته باشیم.

ادامه دارد...

[=Georgia] سلام
استاد عزیز آیا شیاطین می توانند کلماتی مثل و و برای گمراه کردن انسان بگویند تا انسان فریب دهند

اویس;674349 نوشت:
سوال این است معرفت نفس انسانی مهمتر است یا معرفت امام؟ چرا در برخی از احادیث مهمترین معرفت امام شناسی بیان گردیده و در برخی دیگر انسان شناسی؟ چه ارتباطی بین این دو معرفت ضروری وجود دارد؟ لطفا به پاسخ این سوالات بیندیشید...

با سلام

شاید جواب این باشد که وقتی می گوییم معرفت نفس، مقصودمان کدام نفس است؟ شاید مقصود شناخت نفس انسان کامل است که مصادیق آن نفس رسول خدا و امامان معصوم هستند.
یعنی از نفس خود که شروع کنیم و سیر کنیم نهایتاً در بالاترین درجه معرفت نفس، به شناخت نفس انسان کامل نائل می شویم که نفس معصومین باشد.
پس به دلیل ظرفیت وجودی فعلی ما، انتظار فوری شناخت امام به معنای واقعی نوعی عجله است. بلکه باید از راهنمایی های آن ها استفاده نمود جهت شناخت نفس خود. و نفس همه ما وقتی شناخت عمیق و عمیق تر شود، نهایتاً به شناخت انسان کامل که امامان باشند می انجامد.

[="Georgia"][="Blue"]

رضا12;674411 نوشت:
سلام
استاد عزیز آیا شیاطین می توانند کلماتی مثل و و برای گمراه کردن انسان بگویند تا انسان فریب دهند

البته بنده ارتباط سوال شما با مطلبی که از این حقیر نقل نمودید نفهمیدم. در عین حال باید بگویم شیطان از هر راهی برای گمراه کردن انسان استفاده می کند. البته اگر سوال جزیی تر بود و در تاپیک مستقلی مطرح میشد شاید بهتر میتوانستم به سوالتان پاسخ گویم.
[/]

سلام
به نظرم منظور از شناخت نفس شناخت قابلیت درونی خویش است و شناخت امام شناخت مسیر و حرکت است واین دو منطبق بر هم ویک هدف را دنبال می کنند
مثلا در مسافرت شناخت توانایی فردی ولوازم سفر شناخت نفس و قرار گرفتن در مسیر درست وعلایم راه ومسیر همان شناخت امام است

با عرض سلام حضور استاد محترم جناب اویس و همراهان محترم تاپیک معرفت نفس؛

بنده سوالی راجع به مطالب پیشین داشتم: فرض کنیم امروز برای اولین بار یک گُل جدید در باغی میبینیم. ویژگی های گل مد نظر در ذهن ما می رود. این می شود معلوم بالذات. خودِ گل که وجود خارجی دارد و ماده هست هم میشود معلوم بالعرض. خوب معلوم بالذات میشود جزیی از وجود ما و با هم می شویم یک وجود!!! گل میشود بخشی از وجود ما؟ من اشتباه متوجه میشوم؟

در این صورت 2 سوال پیش می آید. 1-اگر ظاهر این گل با گذر زمان فراموشمان شود، آنوقت چه میشود؟ اثرات آن گل فقط در وجود ما باقی می ماند؟ مثلا نفسمان لطیف میشود یا به آرامش می رسد.

2 - ممکن است که معلوم بالعرض و معلوم بالذات با هم متفاوت باشند؟ مثلا وجود خارجی و مادی یک چیزی باشد و ما مثلا یک چیز دیگری را در ذهنمان ادراک کنیم(مثلا یک فردی اگر کور رنگی داشته باشد میگوییم معلوم بالذاتش با معلوم بالذات بقیه فرق میکنه؟ یعنی ایشان گل قرمز را صورتی میبینند مثلا.) منظورم این است که در صورت بروز اشکال در آلات نفس و حواس پنجگانه در انسان، صرفا معلوم بالذات اشتباها در نفس ادراک میشود؟

با سپاس از استاد محترم
:Gol:

[=Georgia]در ادامه مطالبی که در پست 1126 به محضرتان تقدیم نمودم باید بگویم: کشف اسرار بطون آیات و روایات مستلزم جمع مقدماتی است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:

  1. اهتمام وافر به انجام همه واجبات و ترک همه محرمات
  2. تحصیل مبانی حکمت متعالیه و عرفان نظری از طریق منابعی چون: اسفار اربعه صدرالمتالهین، تمهید القواعد ابن ترکه، نصوص الحکم فارابی، فصوص الحکم ابن عربی، شرح فصوص قیصری، سرح العیون علامه حسن زاده.
  3. تحصیل مبانی عرفان عملی از طریق منابعی چون مصباح الانس ابن فناری، فتوحات ابن عربی.
  4. استفاده از محضر کاملی مکمل و برخوردار از دو منقبت علم و عمل.
  5. اهتمام به سکوت و ریاضت شرعی نفسانی و خلوت شبانه و حضور و مراقبت تامه.
  6. حشر فراوان با قرآن کریم و تفکر در مورد آیات و حیات جاودان انسان.
  7. اهتمام به حل مشکلات علمی و عملی دیگران و کسب رضایتمندی اعضای خانواده.

به نظر حقیر تا زمانی که این مقدمات فراهم نشوند شخص نمی تواند در ارتقا به مدارج عالی قرآنی و کسب معارج رفیع انسانی توفیق چندانی داشته باشد و ثمره عمری دانش افزایی و علم اندوزی وی نهایتا غوطه وری در الفاظ و مفاهیم و اصطلاحات این و آن خواهد بود که صد البته این چنین دانشی نه تنها انسان را به آرامش مطلوب نمی رساند بلکه پاسخگوی نیازهای معرفتی دیگران نیز نخواهد بود.

[=Georgia]بدیهی است این چنین فردی هرگز نخواهد توانست با مطالعه آیات و روایات به اسرار بطون آنها راه یافته و از ناحیه تلقی آنها معارجی در ملکوت عالم داشته باشد بلکه علم و دانش وی محدود به ظواهر معانی کلمات بوده و از این مقدار فراتر نخواهد رفت.
بر این اساس ثمره نقل آیات و روایاتی که در مثلا در موضوع اهمیت خودشناسی و امام شناسی وارد شده است صرفا بیان ترجمه عبارات و نقل برخی از حکایات و وقایع تاریخی خواهد بود.
در بُعد نظری هنر آن است که در ضمن نقل آیه ای چون «اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً» برخی از نتایج قرائت کتاب انفسی خود و وجه کفایت آن را برای دیگران بیان نموده و یا در ذیل نقل حدیثی چون «من عرف نفسه فقد عرف ربه» وجوه تطابق عرفان نفس با عرفان رب را تبیین نماییم. اگربتوانیم بعد از نقل حدیث شریف «غايَةُ المَعرِفَةِ أن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ » به تشریح غایت معرفتی که خود از ناحیه معرفت نفسمان نائل گشته ایم بپردازیم هنر کرده ایم. وگرنه هرکسی که درترجمه عبارات عربی کمترین سهم را داشته باشد نیز معانی این آیات و روایات را می فهمد.

[=Georgia]آری در بُعد نظری هنر آن است که بعد از نقل حدیث نبوی :‏«مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَايَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» از حیات جاودانی که بواسطه عرفان مقام امامت دست یافته ایم توشه آوریم و بعد از نقل حدیث «و اللهِ مَا خَلَقَ العِبادَ إِلّا لِيَعرِفُوهُ، فَإِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذا عَبَدُوهُ استغنُوا بِعِبَادَتهِ عَن عِبادَةِ مَن سِوَاهُ.» به استغنای روحی خود که از مجرای عبادت و معرفت پروردگار دست یافته ایم محرمان دیار یار را باخبر سازیم وگرنه نقل و کتابت این احادیث شریفه کار هر خوانا و نویسایی است.
بر این اساس اکنون عزم آن داریم سرمایه خرد خویش به دریای بیکران معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، زده و با تفکر و اندیشه در آیات و روایاتی که ناظر به ضرورت خودشناسی و امام شناسی هستند از گنجینه بی پایان اسرار عالم به بضاعت خویش گوهری به کف آوریم.

باسلام خدمت استاد اویس گرامی و دیگر دوستان
سوالی که برایم پیش امده این است افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هاسشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟

اویس;674349 نوشت:
[=Georgia]در ادامه سوالی که در پست 1121 محضرتان طرح نمودم اجازه دهید روایات بیشتری را در خصوص ضرورت خودشناسی و ضرورت امام شناسی مورد مطالعه و دقت قرار دهیم.

امام علی علیه السلام در روایت دیگری می فرمایند: «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُم وَ انکَرُوه» یعنی همانا امامان از جانب خدا تدبیر کنندگان کار مردمانند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود، جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند.

امام صادق علیه السلام در حدیثی می‌فرماید: «لایقبلُ اللهُ مِنَ العِبادِ عَمَلاً اِلّا بِمَعْرِفَتنا» یعنی یعنی خداوند از بندگان عملی را نمی‌پذیرد، مگر به معرفت و شناخت ما.

همچنین در روایت دیگری می فرمایند: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ» یعنی بنده مومن نخواهد بود مگر آنکه معرفت خدا و رسول او و همه امامان و (معرفت) امام زمان خود را داشته باشد و به آن حضرت رجوع کند و تسلیم ایشان باشد.
امام باقر علیه ‏السلام می فرماید: «مَن مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ اِمَام، مَاتَ مَیتَةَ جَاهلیَةَ وَ لایَعذِرُ النَّاسَ حَتی یَعرِفُوا اِمَامَهُم» یعنی هر کس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است و از مردم عذری پذیرفته نمی‏شود، مگر اینکه امام خود را بشناسند.

در طرف مقابل نیز امام علی علیه السلام در مورد غایت معرفت می فرمایند: «غايَةُ المَعرِفَةِ أن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ»یعنی نهايت معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.
و نیز می فرمایند: «مَن شَغَلَ نَفسَهُ بغَير نَفسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظّلُماتِ وَ ارتَبَكَ فِي الهَلَكات» هر كس خود را به غير از خود مشغول كند در تاريكي ها سرگردان و در گرداب هلاكت ها فرو مي رود.
و در نهایت امام علی علیه السلام در کلامی موجز و اعجاز وار، ثمره اعظم خودشناسي را خداشناسی بیان نموده و می فرمایند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ ‏رَبَّهُ » یعنی هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.
سوال این است معرفت نفس انسانی مهمتر است یا معرفت امام؟ چرا در برخی از احادیث مهمترین معرفت امام شناسی بیان گردیده و در برخی دیگر انسان شناسی؟ چه ارتباطی بین این دو معرفت ضروری وجود دارد؟ لطفا به پاسخ این سوالات بیندیشید...

به نام خدا

با سلام و عرض ادب و احترام:

معرفت نفس سير و سلوك در مراتب ولايات حضرات معصومين است

بدون درك ولايت علوي و به تبع امامان ديگر كه نور واحده هستند

در واقع به معرفت نفس نمي توان دست يافت

بنابراين معرفت نفس همان معرفت امام و درك ولايت حضرات است

و سير و سلوك در مقامات و مراتب ولايت آنان.

سير در مراتب قوس صعودي وجود همان سير و سلوك در مراتب

حقيقت محمديه صلوات الله عليه و اله است

كه سرَ و باطن ولايت و امامت نيز هست

از جمع رواياتي كه در باب ضرورت و اهميت

شناخت نفس ناطقه انساني و امام شناسي مطرح است

به يك نوع اتحاد وجودي بين اين دو معرفت عظمي مي توان دست يافت.

اویس;674510 نوشت:
تحصیل مبانی حکمت متعالیه و عرفان نظری از طریق منابعی چون: اسفار اربعه صدرالمتالهین، تمهید القواعد ابن ترکه، نصوص الحکم فارابی، فصوص الحکم ابن عربی، شرح فصوص قیصری، سرح العیون علامه حسن زاده.
تحصیل مبانی عرفان عملی از طریق منابعی چون مصباح الانس ابن فناری، فتوحات ابن عربی.

سلام بر استاد اویس گرامی
جهت عمل به این دو بند، برای امثال بنده که دروس حوزوی و عربی را نخوانده‌ایم چه راهکاری وجود دارد؟
آیا همانند خواندن کتب شهید مطهری، که برای درک صحیحی از اسلام لازم است، راهی برای درک کتابهای فوق وجود دارد؟

[="Georgia"][="Blue"]

متعلم;675731 نوشت:
سلام بر استاد اویس گرامی
جهت عمل به این دو بند، برای امثال بنده که دروس حوزوی و عربی را نخوانده‌ایم چه راهکاری وجود دارد؟
آیا همانند خواندن کتب شهید مطهری، که برای درک صحیحی از اسلام لازم است، راهی برای درک کتابهای فوق وجود دارد؟

سلام جناب متعلم عزیز
بله برای شما هم راه هایی وجود دارد که از جمله آنها همین پیگیری مستدام و حضور فعال در تاپیک سلسله دروس معرفت نفس می باشد.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

Niyaz;674504 نوشت:
بنده سوالی راجع به مطالب پیشین داشتم: فرض کنیم امروز برای اولین بار یک گُل جدید در باغی میبینیم. ویژگی های گل مد نظر در ذهن ما می رود. این می شود معلوم بالذات. خودِ گل که وجود خارجی دارد و ماده هست هم میشود معلوم بالعرض. خوب معلوم بالذات میشود جزیی از وجود ما و با هم می شویم یک وجود!!! گل میشود بخشی از وجود ما؟ من اشتباه متوجه میشوم؟

آنچه در اینجا بیان نمودید درست است و مبنای اتحاد عقل و عاقل و معقول در صدد بیان همین حقیقت است

Niyaz;674504 نوشت:
در این صورت 2 سوال پیش می آید. 1-اگر ظاهر این گل با گذر زمان فراموشمان شود، آنوقت چه میشود؟ اثرات آن گل فقط در وجود ما باقی می ماند؟ مثلا نفسمان لطیف میشود یا به آرامش می رسد.

بحث فراموشی و نسیان بحث بسیار مفصلی در معرفت نفس است که نیاز به مبانی بسیار دیگری دارد که هنوز طرح نشده است. اما در کلامی کوتاه باید بگویم اینکه مثلا ما ظاهر یک گلی را که قبلا ادراک کرده ایم فراموشی کنیم بدین معنا نیست که به طور کلی صورت ان گل از نفس مان پاک شود بلکه به دلیل ادراکات و توجهات نفس به امور دیگر صرفا از توجه به ان صورت غفلت پیش می اید و ذهن منصرف به امور دیگرا میشود. پس صورت ان گل در زوایای پنهان نفس همچنان موجود است منتهی نفس بدان توجهی ندارد. اما اینکه هر صورتی از گل باعث ارامش شود چنین نیست زیرا بسیاری از اثرات مدرکات در صورتی محقق خواهد بود که نفس به ان صورتها توجه داشته باشد البته این مساله غیر از تاثیر گناهان است زیرا گناهان به گونه ای هستند که ولو اینکه شخص از ادراکات انها غافل شود بازهم تاثیرات پنهان در نفس داشته و موجب فرومایگی انسان میشوند.

Niyaz;674504 نوشت:
2 - ممکن است که معلوم بالعرض و معلوم بالذات با هم متفاوت باشند؟ مثلا وجود خارجی و مادی یک چیزی باشد و ما مثلا یک چیز دیگری را در ذهنمان ادراک کنیم(مثلا یک فردی اگر کور رنگی داشته باشد میگوییم معلوم بالذاتش با معلوم بالذات بقیه فرق میکنه؟ یعنی ایشان گل قرمز را صورتی میبینند مثلا.) منظورم این است که در صورت بروز اشکال در آلات نفس و حواس پنجگانه در انسان، صرفا معلوم بالذات اشتباها در نفس ادراک میشود؟

بله این چنین نیست که همیشه معلوم بالذات مطابق با معلوم بالعرض باشد زیرا ممکن است نفس بخاطر عدم توجه کافی در تصویر سازی از انها دچار اشتباه شود.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

abas72;674575 نوشت:
باسلام خدمت استاد اویس گرامی و دیگر دوستان
سوالی که برایم پیش امده این است افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هاسشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟

با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
پاسخ شما را با نقل روایتی تقدیم می دارم:
امام صادق(ع) در پاسخ این پرسش که عقل چیست؟ فرمود: مُا عُبِدَ بِه الرّحمنُ واکْتُسِبَ بِهِ الجِنَانُ؛ عقل چیزی است که بدان خدای رحمان عبادت شود و بهشت به دست آید. سؤال کننده پرسید: پس در معاویه که معروف به هوشمندی بود، چه چیزی بود؟ حضرت فرمود: آنچه معاویه داشت، نکرا و شیطنت و چیزی شبیه عقل بود که عقل نیست.[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]در ادامه مطالبی که در پست 1134 به محضرتان تقدیم نمودم باید بگویم:
[=&quot]انسان بواسطه معرفت نفس خویش دارای سعه نفسانی و ظرفیت وجودی افزون تری شده و بدین ترتیب سلطه و سیطره و توانایی وی برای شناخت موجودات دیگر بیشتر می شود تا آنجا که چنین نفس مقتدری پس از چندی میتواند همان تسلطی که بر قوا و بدن خویش دارد، بر عوالم خارج از خود نیز داشته و به مجموعه کلمات نظام هستی احاطه حضوری و اشراقی پیدا می کند، چنانکه انبیاء و اولیاء الهی از این توانایی برخوردار بودند.
[=&quot]آری هر کس نفس خود را به علم حصولی و حضوری بشناسد، و از اسرار صفات و حالاتی چون حیات و قدرت و علم و اراده و لذت و ألم و امکان فقری که در وجود وی است آگاهی یابد به حقیقت آفرینش تمامی کلمات وجودی عالم از جمله اسرار ولایت و امامت راه خواهد یافت، یعنی معرفت نفس به عینه منجر به معرفت امام خواهد شد به تعبیر دیگر، حقِ معرفت امام، نصیب کسی خواهد شد که به معرفت نفس نائل شده باشد اما متاسفانه أکثر مردم به دلیل فقدان مقتضی یعنی ضعف نفس و نقصان تجرد و عدم حضور تام آن، از این حقیقت و ظرفیت، غافل و بی خبرند و بواسطه وجود مانع یعنی اشتغال نفس به امور پست خارج و کثرت اشتها به امور حیوانی، از بسیاری کمالات و مقالات لایق وجود خود محرومند.
[/]

[=Georgia]جناب ملاصدرا در بخشی از کتاب شرح اصول کافی، ضرورت معرفت نفس انسانی و تقارن آن با شناخت حقایق دیگر عوالم امکانی را چنین بیان می فرماید:
«پس انسان کتابی است که خداوند به دست خویش آن را نوشته و مسجد جامعی است که به حکمت خود آن را بنا نهاده است. او خلاصه لوح محفوظ و شاهد بر هر غائبی و دلیل و برهان برای هر جاحدی، و صراط مستقیم الهی است که میان بهشت و دوزخ کشیده شده است؛ پس شناخت نفس انسانی که نزدیکترین کس به خویش است و در وجود او عجائبی نهفته است که دلالت بر عظمت خداوند متعال دارد، موجب علم و معرفت جهان هستی و عجائب آن است؛ و از این روست که در کتاب عزیز خویش تو را دعوت به تفکر و تدبر در وجود خویش نموده، می فرماید: «و فی انفسکم افلا تبصرون»

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]نکته ای را که لازم است در خصوص ضرورت شناخت امام تقدیم محضرتان نمایم این است که اگر وجود نازنین امام معصوم را انسانی محدود به یک زمان و مکان خاص بدانیم که در زمانهای گذشته با بدن عنصری حیات مادی داشته و پس از چندی از این دنیا رحل اقامت نموده، دیگر وجهی برای ضرورت شناخت وی در تمامی اعصار نخواهد بود.
[=&quot]معرفت امام آنگاه از اهمیت شایان برخوردار خواهد شد که مقامات و کمالات نفسانی انسان کامل از انحصار و تحجیر به در آمده و به عنوان مصداق اتم خلافت الهی در معرض دیدگان سالکان کوی حقیقت قرار گرفته تا با مشاهده انسانی که تمامی حقایق قرآن کریم را یک جا در خود پیاده نموده است انگیزه ای به فراخور قابلیت لایقفی نفسانی خود به دست آورند.
[=&quot]آری با تحقیق و تلطیف و تقرب قدسیِ معرفتی به مقام شامخ امام، خصوصا حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، این حقیقت برای سالک الی الله مکشوف خواهد شود که نه تنها قرآن کریم آئینه تمام نمای انسان کامل برای مدارج و معارج بی پایان است بلکه امام معصوم نیز به عنوان مصداق اتم و عینی حقایق قرآن کریم صورت جامع کمالات علمی و عملی انسان است. در حقیقت کتاب تدوینی قرآن کریم و کتاب تکوینی امام معصوم با یکدیگر مطابقت کامل داشته و هر دو حقیقت درصدد تبیین و تجلی عینی مدارج بی نهایت انسان هستند.
[/]

اویس;676690 نوشت:
[=Georgia]
آنچه در اینجا بیان نمودید درست است و مبنای اتحاد عقل و عاقل و معقول در صدد بیان همین حقیقت است

بحث فراموشی و نسیان بحث بسیار مفصلی در معرفت نفس است که نیاز به مبانی بسیار دیگری دارد که هنوز طرح نشده است. اما در کلامی کوتاه باید بگویم اینکه مثلا ما ظاهر یک گلی را که قبلا ادراک کرده ایم فراموشی کنیم بدین معنا نیست که به طور کلی صورت ان گل از نفس مان پاک شود بلکه به دلیل ادراکات و توجهات نفس به امور دیگر صرفا از توجه به ان صورت غفلت پیش می اید و ذهن منصرف به امور دیگرا میشود. پس صورت ان گل در زوایای پنهان نفس همچنان موجود است منتهی نفس بدان توجهی ندارد. اما اینکه هر صورتی از گل باعث ارامش شود چنین نیست زیرا بسیاری از اثرات مدرکات در صورتی محقق خواهد بود که نفس به ان صورتها توجه داشته باشد البته این مساله غیر از تاثیر گناهان است زیرا گناهان به گونه ای هستند که ولو اینکه شخص از ادراکات انها غافل شود بازهم تاثیرات پنهان در نفس داشته و موجب فرومایگی انسان میشوند.

بله این چنین نیست که همیشه معلوم بالذات مطابق با معلوم بالعرض باشد زیرا ممکن است نفس بخاطر عدم توجه کافی در تصویر سازی از انها دچار اشتباه شود.

با عرض سلام و ادب :

استاد گرامي ضمن تشكر از بحثهاي بسيار مفيد و خوب شما

در تحليل سؤالات سركار خانم نياز و پاسخهاي جناب شما چند نكته به نظرم رسيد كه با اجازه حضرتعالي مطرح مي كنم:

1-سخن از اتحاد عاقل به معقول است و نه سخن از وجود ذهني تا بگوييم صورت حاصل از گل مفروض همان معقولي است

كه ما به عنوان عاقل با آن متحد مي شويم به اعتبار سخن ملا صدارا در اسفار كه مي فرمايد:

"أنُ الصورة العقلية غير حالة في الذهن(نكته)حلول الأعراض في محلها حتي تصير مشخصة بتشخص الذهن و بالهيئات المكتنفه بالنفس

إذا النفس ما دامت مقيدة بهذه الهيئات النفسانية لا يمكن أن تصير عاقلة بالفعل"


آنچه در ذهن از صورت گل نقش مي بنند صورت علمي و به اصطلاح وجود ذهني گل است كه به هيچ نوع

نمي تواند اتحاد عاقل به معقول باشد چرا كه صورت گل در ذهن مرتبه وجود ذهني است نه عقلي!

آنچه به مرتبه وجود عقلي برسد با عاقل متحد مي شود و لازمه آن تجرد محض است و صورت گل

مجرد نيست داراي بعد و هيئت است و شكل و مقدار دارد.

با پوزش از محضر شما.

حبيبه;677311 نوشت:
آنچه در ذهن از صورت گل نقش مي بنند صورت علمي و به اصطلاح وجود ذهني گل است كه به هيچ نوع

نمي تواند اتحاد عاقل به معقول باشد چرا كه اصلا مرتبه وجود ذهني كجا و مرتبه وجود عقلي كجا؟

آنچه به مرتبه وجود عقلي برسد با عاقل متحد مي شود و لازمه آن تجرد محض است و صورت گل

كه مجرد نيست داراي بعد و هيئت است و شكل و مقدار دارد.

با سپاس از مشارکت سرکار خانم حبیبه؛

ببخشید میشه تفاوت معلوم بالذات و معلوم بالعرض و صورت ذهنی را بیشتر شرح بدهید؟ معقول را نمیتوانم درک کنم. امکانش هست با مثال برای بنده تجرد محض برای یک گل را شرح دهید؟

آیا همان آثار گل در نفس میشود معقول؟ یک گل بدون بُعد ذهنی و بدون شکل در ذهن و بدون مقدار!!! چطور تصور کنیم؟

Niyaz;677315 نوشت:
با سپاس از مشارکت سرکار خانم حبیبه؛

ببخشید میشه تفاوت معلوم بالذات و معلوم بالعرض و صورت ذهنی را بیشتر شرح بدهید؟ معقول را نمیتوانم درک کنم. امکانش هست با مثال برای بنده تجرد محض برای یک گل را شرح دهید؟

آیا همان آثار گل در نفس میشود معقول؟ یک گل بدون بُعد ذهنی و بدون شکل در ذهن و بدون مقدار!!! چطور تصور کنیم؟

سلام خانم نياز عزيز:

اگر اجازه بفرماييد فردا ان شا الله استاد محترم تشريف دارند(ظاهرا)

من هم سعي مي كنم از ادامه بحث استفاده كنم و با حضور و نظارت ايشان بحث را پيش ببريم

و از توضيحات ايشان ابتدا بهره مند شويم،بعد اگر نكته اختلافي پيش آمد حل مي كنيم متشكرم.

فقط يك نكته را عرض مي كنم :آثار هر شيء در نفس مي شود صورت آن شيء

و بعد خودتان مي فرماييد نفس و ما از موطن عقل سخن مي گوييم

در موطن عقل تفرق و تركيب نيست تا صورت گل مثلا از صورت خاك متمايز باشد

آنجا عالم تجردو اتحاد است يعني بساطت و صرافت.

بقيه مطلب باشد استاد تشريف بياورند(عذر خواهم)

به نام خدا

يك نكته ديگر خانم نياز گرامي كه در اين نوع بحثها

منظورم فلسفي(به لحاظ عقلاني بودنش مي گويم)

يا عرفاني بايد مورد توجه ضروري قرار گيرد آموختن اصطلاحات

اين علوم است(به طور كامل)و اينكه ذهن را از اصطلاحاتي كه

در ميان مردم رايج است پاك كني يا حداقل در اين موضوع با

محاورات عمومي تفكيك قائل شويد.

آنچه شما را دچار اشكال كرده اصطلاح عمومي در باره عقل است

كه شما آن را با محفوظات انسان يكي فرض مي كنيد(در اين بحث اينطور به نظر مي رسد)

عقلي كه در اين موضوع راجع به آن صحبت مي شود ذهن نيست فكر هم نيست

عقل را ملا صدرا شش معنا برايش بيان مي كند.

به عنوان مقدمه بايد با معاني عقل و كاربردهايش آشنا شد،آنگاه ديد در اين درس

منظور كداميك از معاني يا بهتر بگويم مراتب عقل است.

[=Georgia]

حبيبه;677311 نوشت:
با عرض سلام و ادب :

استاد گرامي ضمن تشكر از بحثهاي بسيار مفيد و خوب شما

در تحليل سؤالات سركار خانم نياز و پاسخهاي جناب شما چند نكته به نظرم رسيد كه با اجازه حضرتعالي مطرح مي كنم:

1-سخن از اتحاد عاقل به معقول است و نه سخن از وجود ذهني تا بگوييم صورت حاصل از گل مفروض همان معقولي است که ما به عنوان عاقل با آن متحد می شویم[=Georgia]

[=Georgia]با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و سروران گرامی با تشکر از همه حضراتی که دراین مباحث بذل عنایت و توجه دارند خصوصا سرکاران محترم خانم نیاز و خانم حبیبه .

در خصوص نقدی که سرکار خانم حبیبه به مباحث حقیر و پاسخم به سرکار خانم نیاز وارد نمودند ضمن عرض ارادت فراوان به ایشان باید عرض کنم وقتی ما سخن از اتحاد عقل و عاقل و معقول می نماییم بحثمان خارج از وجود ذهنی نیست و اساسا وجود ذهنی امری جدای از مباحث اتحاد عقل و عاقل و معقول نیست و بین این دو بحث تنیدگی و اتحاد وجود دارد منتهی هر کدام به یک حیثیت اشاره دارد.
توضیح آن این که در مقابل اشیایی که در خارج ما موجودند اشیای دیگری هستند که محل تحقق آنها ذهن انسان است که از آنها تعبیر به وجود ذهنی می کنیم آثار اشیای خارجی بر وجودات ذهنی مترتب نمی شود ولی به این معنی نیست که وجود ذهنی به طور کلی فاقد اثر باشد بلکه وجود ذهنی نیز برای خود آثاری دارد که حداقل اثر آن زدودن جهل از نفس می باشد. به عنوان مثال وقتی ترشی را تصور می کنیم بزاق دهان ترشح می کند ،این ترشح در اثر وجود ذهنی ترشی است.
ادامه دارد...

[=Georgia]پس وجود ذهنی همان صورت ذهنی ما از اشیا است که در حقیقت همان علم و اگاهی ما نسبت به اشیا می باشد. این وجود ذهنی همان علم است و علم نیز عین معلوم بالذات و متحد با آن است. یعنی در ذهن دو چیز نیست که یکی معلوم بالذات باشد و دیگری علم ،بلکه معلوم بالذات همان علم است.
معلوم بالذات که در نفسمان موجود است در ازای معلوم بالعرض می باشد که در خارج از ما موجود بوده و آن همان شئ است که ادراک شده است.
مثلا وقتی کتابی را ما می بینیم، کتاب خارجی ،معلوم بالعرض است،و صورت و ماهیتی که از این کتاب در نفس ما حاضر می شود، معلوم بالذات است.پس معلوم بالذات که همان صورت شئ است ،پیش نفس هست و بالذات معلوم شده است. بنا براین در نفس ما دو چیز نیست یکی علم و دیگری معلوم بالذات،بلکه یک چیز است که به اعتباری به آن معلوم می گویند و به اعتباری علم نامیده می شود.
پس علم و معلوم بالذات و وجود ذهنی همه یک حقیقت هستند منتهی هر یک از اینها، به جهت خاصی نامگذاری شده اند. از آن جهت که علم دارایی نفس بوده و با نفس متحد می باشد بدان «
علم» می گویند و از آن حیث که این دارایی حکایت از وجود خارجی می کند بدان«وجود ذهنی» می گویند.
ادامه دارد...

[=Georgia]بر این اساس این عبارت سرکار خانم حبیبه که فرمودند: «سخن از اتحاد عاقل به معقول است و نه سخن از وجود ذهني تا بگوييم صورت حاصل از گل مفروض همان معقول است» صحیح نیست زیرا نباید بحث از اتحاد عاقل و معقول را از مبحث وجود ذهنی جدا دانست. وقتی ما در مورد صورتی که از گل در ذهنمان ترسیم یافته سخن می گوییم ضمن اشاره به ذهنی بودن این وجود، به اتحاد و یگانگی آن با نفسمان نیز اشاره میکنیم و این دو از هم جدا نیستند.


[=Georgia]

حبيبه;677311 نوشت:
به اعتبار سخن ملا صدارا در اسفار كه مي فرمايد:

"أنُ الصورة العقلية غير حالة في الذهن(نكته)حلول الأعراض في محلها حتي تصير مشخصة بتشخص الذهن و بالهيئات المكتنفه بالنفس

إذا النفس ما دامت مقيدة بهذه الهيئات النفسانية لا يمكن أن تصير عاقلة بالفعل"

آنچه در ذهن از صورت گل نقش مي بنند صورت علمي و به اصطلاح وجود ذهني گل است كه به هيچ نوع

نمي تواند اتحاد عاقل به معقول باشد چرا كه صورت گل در ذهن مرتبه وجود ذهني است نه عقلي!

آنچه به مرتبه وجود عقلي برسد با عاقل متحد مي شود و لازمه آن تجرد محض است و صورت گل

مجرد نيست داراي بعد و هيئت است و شكل و مقدار دارد.

با پوزش از محضر شما.

اما در مورد عبارتی که سرکار خانم حبیبه از جناب ملاصدار نقل نمودند باید بگویم که این عبارت به هیچ وجه دلالت بر مطلبی که ایشان در اغاز بیان نمودند ندارد و اساسا این سخن ملاصدرا در مورد مطلب دیگری است و آن رد مساله حلول صور ذهنیه در ذهن می باشد.
ادامه دارد...

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]در حقیقت جناب ملاصدرا در عبارت فوق ناظر به رد مساله حلول بوده و می فرمایند صور عقلیه آنچنان که اعراض در محلی حلول می کنند حلول در ذهن ندارند بلکه اساسا مساله وجود ذهنی فوق حلول در محل ذهن می باشد زیرا به نظر ثاقب جناب ملاصدرا نفس نسبت به صور ادراکی خود اعم از صورتهای حسي و خيالي، فاعل مبدع است یعنی نفس این صورتها را به وزان آنچه در خارج مشاهده نموده انشاء و ایجاد می نماید و اين صور قيام صدوري به نفس دارند، نه قيام حلولي.
[=&quot]در حقیقت صور ذهني از سنخ وجود و رشحات نفس بوده و نفس محل آنها نخواهد بود تا هيولاي آن قرار گيرد. وقتي نفس را مبدع صور بدانيم و قيام صور را نسبت به نفس قيام صدوري تلقي نماييم، همه صور موجود به وجود نفس و از تجليات نفس و گونه[=&quot] [=&quot]اي از وجود آن خواهند بود. پس در این نکته علیا توجه وافر نما.

[/]