آئینه ی صبر ۩ اشعار با مضمون حضرت زینب(س) ۩

تب‌های اولیه

96 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

زینب بسر نعش برادر شده مضطر گوید
که چه سازد پس از این غمزده خواهر

گر دل کند از تو چه کند با دل خونین
ور دل نکند گو چه دهد پاسخ لشگر

گر اذن دهی معتکف کوی تو گردم
در خاک تو مأوی بکنم تا صف محشر

بی روی تو سودی ندهد روضه رضوان
بی یاد تو لب تر نکنم از می کوثر

دیشب تو ندانی بکجا منزل ما بود
دشمن زده بر خیمة ما یکسره آذر

دیشب من و کلثوم حزین تا به سحرگاه
بودیم پرستار باطفال برادر

دیشب من و لیلای جوانمرده بدادیم
آرام دل و صبر و توان در غم اکبر

دیشب ز امید و هدف و عشق تهی بود
این خاطر افسرده چو گهوارة اصغر

در قتلگهت بوی بهشت است گمانم؟
دیشب بسراغت زحرم آمده حیدر

یا بهر عزاداری فرزند عزیزش
بوده است ببالین تو ماتمزده مادر

گر شیر خدا بود ببالین تو ای شاه
انگشت ترا پس که بریده است زپیکر

رفتیم و خدا باد نگهدار تو برگو
با این همه اندوه چه سازم من مضطر


استاد ابوالقاسم مجتهدی


سرّ ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود

كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبود

چهره سرخ حقيقت بعد از آن طوفان رنگ

پشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبود

چشمه فرياد مظلوميت لب تشنگان

در كوير تفته جا مي ماند اگر زينب نبود

زحمه زحمي ترين فرياد در چنگ سكوت

از طرار نغمه وا مي ماند اگر زينب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ

در گلوي چشمها مي ماند اگر زينب نبود

ذوالجناح داد خواهي ، بي سوار و بي لگام

در بيابانها رها مي ماند اگر زينب نبود

در عبور از بستر تاريخ ، سيل انقلاب
پشت كوه فتنه ها مي ماند اگر زينب نبود

قادر طهماسبي(فريد)

سلام‌ دريا، سلام‌ دريا، فشانده‌ گيسو گشوده‌ سيما

هميشه‌ روشن‌، هميشه‌ پويا، هميشه‌ مادر، هميشه‌ زيبا

سلام‌ مادر، كه‌ مي‌تراود، نسيم‌ هستي‌، ز تار و پودت

هميشه‌ بخشش‌، هميشه‌ جوشش‌، هميشه‌ والا، هميشه‌ دريا

سلام‌ دريا، سلام‌ مادر، چه‌ مي‌سرايي‌؟ چه‌ مي‌نوازي‌؟

بلور شعرت‌، هميشه‌ تابان‌، زبان‌ سازت‌، هميشه‌ شيوا

چه‌ تازه‌ داري‌؟ بخوان‌ خدا را، دلم‌ گرفته‌، دلم‌ گرفته

كه‌ از سرودم‌ رميده‌ شادي‌، كه‌ در گلويم‌ شكسته‌ آوا

چه‌ پرسي‌ از من‌: ـ چرا خموشي‌؟ هجوم‌ غم‌ را نمي‌خروشي

جدار شب‌ را نمي‌خراشي‌، چرا بدي‌ را شدي‌ پذيرا

ـ شكسته‌ بازو گسسته‌ نيرو، جدار شب‌ را چگونه‌ ريزم‌؟

سپاه‌ غم‌ را چگونه‌ رانم‌، به‌ پاي‌ بسته‌، به‌ دست‌ تنها؟

خروش‌ گفتي‌؟ چه‌ چاره‌ سازد، صداي‌ يك‌ تن‌، درين‌ بيابان‌؟

خراش‌ گفتي‌؟ كه‌ ره‌ گشوده‌، به‌ زور ناخن‌، ز سنگ‌ خارا؟

بخوان‌ خدا را، دلم‌ گرفته‌، دلم‌ گرفته‌، دلم‌ گرفته

درين‌ سياهي‌، از آن‌ افق‌ها، شبي‌ زند سر، سپيده‌ آيا؟

سلام
نمی خواستم تاپیکتون را خراب کنم ! فقط می خواستم تشکر کنم از اسم زیبایی که انتخاب کرده اید

کربلادرکربلا میماند اگر زینب نبود:Mohabbat:



بی صبر شده صبر ز استقامت زینب



داغ حسین شکسته سرو قامت زینب


قاصر شده زبان حلیمان ز وصف او


زیرا خدا ستوده و بس شجاعت زینب



آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است


آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است


آنکه نامش زین اب خوانده رسول کردگار
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است


آنکه بر خواند حدیث اُمّ ایمن بر امام
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است

آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب
کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است


آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم
چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است


وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا
خود بین چون حامی ناموس عالم زینب است


ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود
شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است


پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش
غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است


مدعی (منزوی) هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آنهم زینب است


شاعر : مرحوم منزوی اردبیلی



سر قافله شام بلایى زینب


تو شیر زن کرب و بلایى زینب

در عصر به خون نشسته عاشورا



سرچشمه اى از صبر خدایى زینب

طبع می خواهد که وصف زینب کبری کند
لیک، قطره کی تواند صحبت از دریا کند؟
توسن طبعم در اینجا پای در گل مانده است
مرغ بی پر چون سفر بر عرصه عنقا کند؟
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کی تواند خامه مدح آن ملک سیما کند؟
جد پاکش مصطفی، باب کبارش مرتضاست
مادرش زهرا که مدحش ایزد یکتا کند
چون حسین و چون حسن دارد برادر، هر یکی
ناز بر موسی بن عمران، فخر بر عیسی کند
در شهامت بود وارث بر علی مرتضی
همت والای او تفسیر «کرمنا» کند
دختر زهرا که در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبی در جهان ایفا کند
در شجاعت چون حسین و در صبوری چون حسن
در عبادت پیروی از مادرش زهرا کند
در دریای عفاف و گوهر گنج حیاست
عفتش یاد از حیای مریم عذرا کند
گاه در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤیا کند
گاه دلداری دهد بر مادران سوکوار
گاه دلجوئی ز آل و عترت طاها کند
گاه آید بر سر نعش برادر از خیم
از ته دل ناله و فریاد و واویلا کند
گاه هم گیرد ز دست دختران بی پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا کند
کیست چون زینب کسی کو در دیار کربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها کند؟
کیست چون زینب که با یک جلوه از نور رخش
رخنه ها در قلب موسی، در دل سینا کند؟
کیست چون زینب که در راه رواج دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا کند؟
کیست چون زینب کسی کو با اسیری خودش
خون پاک کشتگان کربلا احیا کند؟
کیست چون زینب که با تدبیر مظلومه اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در میان دشمنان
چون علی مرتضی در نطق خود غوغا کند؟
کیست چون زینب که در بزم یزید بی حیا
خطبه ای ایراد کرده محشری برپا کند؟
کیست چون زینب که او با یک کلام آتشین
تنگ و تاریک این جهان در دیده اعداء کند؟
دختر شیر خدا بود و خودش هم شیر بود
کس ندیده شیر را کز روبهان پروا کند
در جهان املاء دین را کرده انشاء مو به مو
کیست چون زینب که این املاء را انشاء کند؟
پیروی باید کند از دخت زهرا و علی
هر که می خواهد که راه دین حق پیدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشاید بی گمان
محشری دیگر بپا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سایه طوبا کند
ای «رسولی » غم مدار از گیرودار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف ایما کند

همین‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشموسِ»‌بی‌سر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت

جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشم‌های ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیت ناآشکار ساقی غم
که جام زینب غم‌دیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانه‌های کلامش به جان دم‌سردان
شراره‌ها شد و آتش‌نشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمی‌رسند به آن اشک‌ها که زینب ریخت

ان روز حسین یک صدا زینب بود
آیینه ی غیرت خدا زینب بود

زینب زینب زینب زینب زینب
آن روز تمام کربلا زینب بود

آن روح زلال و صیقلی زینب بود
آیینه ی غیرت علی زینب بود

هر چند امام و مقتدا بود حسین
پیغمبر کربلا ولی زینب بود


صبح از طليعه ايام زينب است

پاينده تا به شام ابد نام زينب است

در راه دين لباس شهامت چو دوختند

زيبنده آن لباس بر اندام زينب است

بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان معرفت

آسمان معرفت، مهر درخشان زینب است
معدن علم و ادب، دریای عرفان زینب است


شمع ایوان هدایت، مهر پرفیض وجود
آسمان مکرمت، ماه فروزان زینب است


اختر برج ولایت، میوه باغ علی
غنچه گلزار احمد ماه رخشان زینب است


جان به کف، با عشق و ایمان و امید و قلب پاک
آنکه راه عشق را برده به پایان زینب است


آنکه همراه یتیمانِ برادر تا به شام
ره نوردی کرد باحالِ پریشان زینب است


آنکه بنهاده قدم برجای پای مرتضی
وارث جمع صفات از شاه مردان زینب است


آنکه یک لحظه نشد غافل زمولایش حسین
آنکه دوشا دوش او جنگید از جان زینب است


گرحسین بن علی جنگید با نیش سنان
آنکه جنگید اززبان با خیل عُدوان زینب است


آنکه فُسّاق زمان راتا ابد رسوا نمود
با بیان آتشین وتیغ برهان زینب است


آنکه باعزمی متین و صبر راسخ‌تر ز کوه
کرد محکم پایه و بنیاد ایمان زینب است


پرچم سرخ حسینی را به صبری بی نظیر
آنکه بردوشش کشید وبرد پایان زینب است


چون دلش پر باشد از مهر علی و اهل بیت
در قیامت شافع و حامی «منّان» زینب است



بسم الله الرحمن الرحیم




مادرگیتی نزاید همچو زینب دختری
یک مدال افتخار ازبهر مادر زینب است


گرنشد ممکن علیّ مرتضی را فتح شام
آنکه شهر شام راکرده مسخّر زینب است


کیست زینب آنکه عالم واله وحیران اوست
نورعصمت جلوه گرازچهره تابان اوست


مریم خدا


ستاره در آید اگر شب شود **** سر آسمان گرم کوکب شود
سر خم اگر ساقی کوثر است **** پیاله ز باده لبالب شود
یکی حرف زین و یکی حرف اب **** اگر این دو جمله مرتب شود
دما دم به هر دم بگیریم دم **** دم صبح یا دم به دم شب شود
دم و بازدمهایمان یک کلام **** به نام خدا نام زینب شود
فهیمه است و هم عالمه دست کم **** به درک و به فهمش ملقب شود
زبانها به مدحش گشایند گر **** اگر باز و بسته دو تا لب شود
اگر هر درختی شود یک قلم **** و یا آب دریا مرکب شود
ز وصفش همه ما سوا عاجز است **** که بنده ز وصف خدا عاجز است
بود اب علی زین اب زینب است **** که شب آسمان زینتش کوکب است
چگونه کنم سر به سودای او **** همیشه شبم روز و روزم شب است
چرا عقل تا عشق زینب بود **** چرا چوب تا آسمان مرکب است
کنار حسین نام زینب خوش است **** اگر خال جایش به کنج لب است
علیٌ مع الحق و بالعکس آن **** که زینب حسین و حسین زینب است
بود کاف و ها، یا و هم عین و صاد **** نهفته به هر حرف صد مطلب است
سر اشک او باغ دین پا گرفت **** محبت فقط ریشه ی مذهب است
به هر خطبه اش کربلا بیمه شد **** ز حلقوم او جاودان مکتب است
گل یاس می بارد از یاربش **** نشد ترک یک شب نماز شبش
کلامش کلامی که بی ابتداست **** قیامش قیامی که بی انتهاست
به تیغ زبان می کشد ذوالفقار **** قیامش قیام زبان خداست
معلم ندارد ولی عالمه است **** که در صبر سرلوحه انبیاست
عقیله است اما بنی هاشمی است **** شفیعه است و بانوی روز جزاست
شبیه خدیجه است سرتا به پا **** و ثانی زهرای آل عباست
گره واکند گوشه ی چشم او **** یک آئینه از نسل مشکل گشاست
جهان در کف سایه محملش **** زمینی که روشن ز نور سماست
خدا هست تا زینب است و حسین **** حسین است تا زینب و کربلاست
ز ما تا فلک از فلک تا خدا **** حسینیه زد در حسینیه ها
برای خدا حضرت مریم است **** برای حسین هستی عالم است
در اول علی محرم سر حق **** سپس زین اب محرم محرم است
ملیکه، کریمه، حبیبه، نجیب **** نگین سلیمانی خاتم است
نفس می کشد عالم از نای او **** حیاتی اگر هست از این دم است
همه آیه هایش به معنا حسین **** کتاب خدا سوره ی مریم است
به همت کمر بست طوفان کند **** به یک قطره امید دریا کم است
اسیر است تا مقصد آزادگی است **** بهار است تا باغ گل خرم است
جوان است تا پیر گریه شود **** همه جلوه ی برگ از شبنم است
ازل تا ابد کربلا آفرین **** بود یک فنادی بصوت حزین
فلک سایه دارد به زیر پرت **** قیامت به پا می کند محشرت
دو زانو نشستن سراپا به گوش **** ادب می کند حکم در محضرت
دو دستان عباس محمل نشین **** پُلت زانوی قاسم و اکبرت
توسل بجوئیم بر روضه ات **** گره می گشاید نخ معجرت
بخوانیم از حنجر کعبه نی **** برای خدا مقتل پیکرت
تمام زمین خیس از عطر سیب **** چکد کربلا از دو چشم ترت
منم سائل فاطمیه مدد **** مدد سائلی آمده بر درت
منم خسته ای تشنه بنشان مرا **** سر سفره ی گریه ی مادرت
به هر فاطمیه تو را صد درود **** ز تو اذن از فاطمیون ورود
محسن افشار




صبر را معنا و مفهومي به نام زينب است
احترام عشق هم از احترام زينب است

شهر بي ميخانه و ساقي نباشد شهر عشق
نشئگان عشق را مستي زجام زينب است

فرش را تا عرش پيمودن نه كار هر كسي است
اين مسافت هر چه باشد زير گام زينب است

كيست زينب علم اول علم آخر پيش اوست
متن عاشورا مدون با پيام زينب است

كيست زينب در صواب شاهدان حق شريك
ثبت در اسناد عاشورا سهام زينب است

عشق يعني سز فرازي سر شكستن پيش يار
شيوه از سر گذشتن در مرام زينب است

دستهايش بسته سر بشكسته مغرد چو شير
وحشت حكام جور از انتقام زينب است

بغض زينب در گلو يعني مهيب انفجار
انفجار نسلها با اهتمام زينب است

مي زند فرياد فريادي كه حيدر گونه است
ازدحام اهل كوفه از كلام زينب است

داوري بنگر كه در بيدادگاه شهر شام
با حسين همدست گشتن اتهام زينب است

مشت را كرده گره با هيبت و احساس گفت
اين حسين فرماده عالم امام زينب است

گرچه جايز نيست از بهر زنان امر جهاد
چادرو پوشش نمادي از قيام زينب است

افتخار سيد خوش زاد مي داني ز چيست
افتخار او همين بس كه غلام زينب است

گرچه بين بانوان زهرا مقام اول است
بعد زهرا رتبه برتر مقام زينب است




ای همسفر با غصه ها و ماتم عشق
ای خون جگر از ماجرای پر غم عشق

ای سينه ات آيينه دار داغ گلها
ای باغبان بی قرار باغ گلها

ای همنوا با نينوا نای گلويت
سرخی خون لاله ها آب وضويت

در محملی از خون دل قلبت شکسته
با ياد آن بانوی در محمل نشسته

گاهی نشسته خود نماز شب بخوانی
تا حال زينب را به شام غم بدانی

گاهی سرت بر تربت سلطان عشق است
گاهی دلت کرب و بلا گاهی دمشق است

چشمت ز خون و جانت از ماتم لبالب
ذکر لبانت دم به دم شد وای زينب

زينب خدای عشق و جان عالمين است
ذکر طپشهای دل زينب حسين است

چون طينت او از ازل شد نينوايی
روحش حسينی است و قلبش کربلايی

همراه ياران شد روانه از مدينه
با خاطراتی جانگداز و سوز سينه

گاهی به مهلا بوسه از دلدار گيرد
گاهی به مقتل از غمش صد بار ميرد

گاهی به نيزه زائر رخسار يارش
گاهی به پيراهن کند ياد نگارش

از کربلا تا شام غم احرام بسته
در حج خونينش سر از محمل شکسته

در سينه زينب که مجنون حسين است
دل نيست قلبش مشتی از خون حسين است


عیار پاکی و حُسن کمال آینه ای
تو صبح صادق فجری، شکوه آینه ای

در آسمان اصالت به کهکشان مانی
گواه مریم و صبح وصال آینه ای

به صبر و حلم محمد، شجاعتت چو علیست
به زهد فاطمه مانی، مثال آینه ای

تویی پیام رسان قیام عاشورا
تو مَُهر صلح حسن، هم مقال آینه ای

ولادت تو بود رویش صلابت و حجب
تویی طراز نجابت، جمال آینه ای

تو الگویی به زنان و تو شمس نسوانی
تو زیوری به زمان و مدال آینه ای

پیام مکتب تو درس هر پرستار است
تو شعر سبز بهار، اعتدال آینه ای

تو زیب صبر و شکوهی، فرشتۀ تقوا
تو قهرمان زنانی ، جمال آینه ای

طنین صاعقه مانی به بزم بدخواهان
تو سیف ایزد و چونان هلال آینه ای

بسم الله الرحمن الرحیم

زینب كبری مهین مشكات (1) نور
عالمی روشن ز نورش همچو طور (2)


دختر زهرا كه ماه آسمان
سجده آرد نزد او بر آستان


ملتمس از جوی فیضش مریم است
عیسی از انفاس وی فرّخ دم است


در عوالم هر چه انوار رب است
بینم از مشكات ذات زینب است


زن، كه دیده صاحب حكم و قضا؟
جز ولیّه حق و دخت مرتضی


گرچه زن گفتن بود از ما خطا
لافتی را زاده آمد لافتی


زینب كبری گرش دانی تو زن
جاهلی جاهل ز دانش دم مزن


بحر را فرزند، درّ و گوهر است
ماه اگر فرزند آرد اختر است


گر در آیینه بتابد مهر و ماه
ماه اگر خوانیش نبود اشتباه


الغرض فرزند، مرآت أَب است
دختر شیر خدا هم زینب است


اوست دنیای من و عقبای من
توشه امروز و هم فردای من


هم حیات و هم ممات من بدوست
هم پناهم از زمانه فتنه جوست


اتكالّم در همه عالم بر اوست
مرمرا خاك در او آبروست


نی مرا اوتاد (3) را، ابدال (4) را
نی مرا، جبریل را، میكال را


نی مرا شاهان هفت اقلیم را
صاحبان افسر و دیهیم را


مدحت او چون توان تقریر كرد؟

وحی بتواند بشر تقسیر كرد؟


نور وی مصباح بینش آمده
آفتاب آفرینش آمده


درّة البیضای (5) دریای وجود
بلكه خود دریای علم و فیض و جود


الغرض مستغنی از مدح من است
مدح او چون مدح صبح روشن است


هفت كوكب از جمالش خوشه چین
هشت جنّت راست بانوی مهین


خود بهشت اندر جوار كوی اوست
نهر كوثر رشحه ‌ای (6) از خوی اوست


لطف او را سایه ناپیداستی
در عبارت سدره و طوبی استی


اوست دین و مذهب و ایمان من
روشن است از پرتو او جان من


غیر درگاهش مرا نبود پناه
هر چه دارم دارم از این بارگاه


عاصیان را ای كه باب رحمتی
بر من از رحمت ولی ّ نعمتی


آن چه از دستم بر آید ای بتول
باشد این خدمت‌ گر افتد در قبول


آورم بر آستانت مور وش
این مقامات حسینی (7) پیشكش


تحفه‌ ای بهتر ازین نبود مرا
كاورم بر آن در دولت سرا


هشت جنّت را تو بانو بوده ‌ای
از ازل بانوی مینو (8) بوده ‌ای


بر جهانی هم تویی فرمانروا
دردمندان را تو می‌ بخشی دوا



پی‌نوشت‌ ها:
1- مشكات: طاقی كه در آن چراغ و قندیل گذارند (غیاث اللغات) چراغدان.
2- طور: منظور كوه طور است كه حضرت موسی در آن به مناجات پرداخت و با خدا سخن گفت.
3- اوتاد: (جمع وتد) در اصل به معنی میخ‌ها - در اصطلاح به پیشوایان طریقت و صالحان قوم گفته می‌شود.
4- ابدال: (جمع بدل و بدیل) مردان خدا - صالحان و نیكان كه تعداد آنان را هفت یا هفتاد دانسته ‌اند كه هر كدام از آنان بمیرد جانشینش را خداوند بر می‌گزیند و یا برمی‌انگیزد كه جای او را بگیرد.
5- دُرة البیضاء: مروارید درشت سپید و نورانی.
6- رَشحه: تراوش.
7- مقامات حسینی: منظور همین مثنوی (مقامات الابرار) است كه شامل مقتل كاملی از واقعه جانگداز كربلاست و ابیات مسطور از آن جا گرفته شده است.
8- مینو: بهشت.

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم

باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی شود
حتی عروج اینهمه بالا نمی شود

دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود

یا ایها الزسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی شود

فرمود :زینب آینه ی روی دخترم
آنکه مقام بی حدش املا نمی شود

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی شود



حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

زینب فرشته آینه حوریه عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماما اصیل بود

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم

تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم





[/]


به روی دل، غم و داغ تو را گذاشته ام


به روی شانه ی خود كربلا گذاشته ام

برای آن كه مرا غُصه ی تو پیر كند

به روی كُلِّ جوانیم پا گذاشته ام

برای آن كه بگویم هنوز فكر توام

ببین كه پیرهنت را كجا گذاشته ام

شكسته تر شده این دل، دل بدون حسین

شكسته تر شده هر چه دوا گذاشته ام

اگر بناست ببینی مرا بیا گودال

که خویش را لب گودال جا گذاشته ام

هنوز خون گلوی تو رنگ موی من است

گمان مبر كه به مویم حنا گذاشته ام

نشد اگر چه تنت را كفن كنم اما

هنوز هم كفنت را سوا گذاشته ام

علی اکبر لطیفیان

از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران

با نــام تو زینب (س) همه دلــها شده گـریان

از غــصّــه و غــم هاي تـــو اي عــمّــه سادات

بـــــر شـــيفتــگانت هـــمه دنـــــياسـت خرابات

از كـــــودكــــي جـــــز رنـــج و غم و غصّه چه ديدي؟

اي دخـــتر حــــيـــدر (ع) تو چقدر آه كشيدي؟!

آن روز كــــه ديــــدي پــــدر بـــا دســـت بــــسته

آن لحظه بـــديــــدي مـــادرت پــــــهـــلو شـكسته

آن دم كــــه ديــــــدي آتـــشكـــده شـــــــد "در"

آري تــــو ديـدي چــــــه شد صــورت مــادر(س)

انـــــگار غـــــم و غـــصّــه درون تـــو نـــشــسته

روزي كــه شنيدي ز عــلي (ع) فــرق شكــستــه

ديــدي ز بــــرادر بــــدن وســـر كــــه جـــدا شد!

ديـــــدي در آن روز، در آن جنگ چـــه هـــا شد!

انـــــگــــار نـــــدارد به شـــــــمــا غـــصّـــه نـــهــــايت

بــــعــدش كـــــه كشـــــيدي شــــــما درد اســــــارت

از كــــــوفـــه و شــــامــــم كـــــه شما خـــــيـــــر نديدي

اي دخــــتر حــــيـــــدر(ع) چـــقــــــدر آه كـــشـــــيدي!

محسن زعفرانیه

عرشیان تا حشر گریان تواند

انبیاء هم تحت فرمان تواند
صابران از صبر تو اندر عجب
اَدخیل ای دختر شاه عرب
آفرینش دل به دست تو سپرد
بر جبینت مُهر ثارالله خورد
دختر آزادۀ شاه نجف
بعد زهرا آفرینش را هدف
ای شده مات از مقامت عالمین
ای دلیل عشق بازی با حسین (ع)
زندگی تو بلا اندر بلا
سوختی با خیمه ها در کربلا
در بساط عشق بازی بی رقیب
عمّۀ سادات، بانوی غریب
ای حسینی منصب ای زهرا مرام
ای شبیّه مرتضی اندر کلام
دردمندم، مستمندم، عاشقم
کاسه لیسم، نوکری نالایقم
قبله حاجات امدادم بده
عشقبازی را کمی یادم بده
من((امیرم)) مانده ام در این قفس
زینب کبری به فریادم برَس

ای خوشا بر آن دلی که بی قرار زینب است
روز و شب مویه کنان حیران کار زینب است
اشک او در گران است و پر طاوس نیز
هر کسی لایق مگر بر اشک زار زینب است
کربلا سنگ محک زینب طلای اهل بیت
غیر ذات حق که عارف بر عیار زینب است
بردن یک دختر گریان ز دشت کربلا
تا سرای شام سالم شاه کار زینب است
اسکتو گفت و همه عالم شده در دم خموش
کاخ ها را کوخ کردن ابتکار زینب است
بر سر نی سوره ی کهفش چرا می خواند دوست
چونکه ترسش از قیام ذوالفقار زینب است
تشت رحل و راس قرآن خیزران چوب الف
قاری آن چشم های اشک بار زینب است
بود یک روز آن نبرد هولناک کربلا
بس عجب یک اربعینی کار راز زینب است
در تمام بیشه ی الله سبحان و قدیر
شیر مرد دهر نام مستعار زینب است
محسن قاسمی



دیده به راه


دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین
مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین
**
جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات
بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات
**
پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست
**
ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟
لبهای من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند
**
دیدم که سنگ بوسه، به زخم تو میزند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست
مُردم، نشد که زخم تو را مرهمی نهم
باتو شدم همینکه مقابل سرم شکست
**
ای بی کفن تو فکر کفن کن برای من
هر چند چیزی از تن زینب نمانده است
یک دسته گل برای مزارم تهیه کن
دیگر گلی به گلشن زینب نمانده است

جواد حیدری

هنگامه وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده

چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده

از گریه پینه بسته دگر چشم های من
عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده

موی سپید و قدکمانم چه دیدنیست
غم های کربلاست چنین یاورم شده

من پیرسالخورده ام و دست های من
محتاج شانه های علی اکبرم شده

از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق
ناله زدی که وقت وداع از حرم شده

داغی بوسه از لب تو مانده برلبم
خون گلوی تو نفس حنجرم شده

من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین
این چند ماهه جان تو درد سرم شده

می خواستم بغل کنمت جان تو نشد
نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده

من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام
سرتا به پا تمام تنم پر ورم شده

دشمن همینکه پا به روی چادرم گذاشت
گفتم به خویش ارثیه مادرم شده

جان خودت به زور کشیدند چادرم
شاهد ببین که پارگی معجرم شده

قاسم نعمتي

[=arial narrow]تو کیستی که عقل مجنون توست

[=arial narrow]
عشق به تو عاشق و مدیون توست
[=arial narrow]
تویی جگرگوشه ی آل کسا
[=arial narrow]
به درک تو فهم رسا، نارسا
[=arial narrow]
چشم علی محو تماشای تو
[=arial narrow]
به جای پای فاطمه پای تو
[=arial narrow]
هیچ گلی ندیده خندیدنت
[=arial narrow]
به غیر لحظه ی حسین دیدنت
[=arial narrow]
دایه ی تو ز کودکی غم شده
[=arial narrow]
قامت غم در غم تو خم شده
[=arial narrow]
کتاب عشق و عقل تألیف توست
[=arial narrow]
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست
[=arial narrow]
تو گردش ثبات اهل بیتی
[=arial narrow]
تو مجمع صفات اهل بیتی
[=arial narrow]
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
[=arial narrow]
حسین تو، حسن تو، عباس تو
[=arial narrow]
تو برده ای فیض حضور همه
[=arial narrow]
تو بوده ای سنگ صبور همه
[=arial narrow]
روی تو حسرتِ دل آفتاب
[=arial narrow]
موی تو شب ندیده حتّی به خواب

[=arial narrow]صبـر یـک قطره و تـو دریایی
حلـم یک لالـه و تـو صحرایی
بعد حیدر تو حیدری به سخن
بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی
هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون
مریــم هیجــده مسیحـــایی
قیمت اشک توست خون حسین
بلکه خود یک حسینِ تنهایی
قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟
بـه خــدا فـوق فوق اینهایی
علم یـک آیـه و تویـی قرآن
علم یک صورت و تو معنایی
پـدرت زینـتِ تمـام وجـود
تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی
برده دل از حسین، یک نگهت
بس‌که در چشـم او دل‌آرایی
مادر زهد و عصمت و تقـوا
دختر قدر و نور و طاهـایی
فاتـح کـربلا و کـوفه و شام
صـاحب خطبه‌هـای غرایـی
هر بلایی به چشم تو زیباست
خود به چشم خدا چه زیبایی
[=arial narrow]
[=arial narrow]شهدا از تو زنـدگی دارند
انبیا هم بـه تو بدهکارند

[=arial narrow]سال‌هــا تـا ابــد هـزارۀ توست
روزهــا روز یـــادوارۀ تــوست
کوفــه و شـام بعــد عــاشورا
شاهـد نهضـت دوبــارۀ تــوست
همچنان بغـض در گلــو مانــده
نفس کوفـه بــا اشــارۀ تـوست
این تـن گوشـوار عرش خداست
یا تو عرشی و گوشـوارۀ تـوست؟
سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند
دل هر کس که بـی‌شرارۀ توست
این بوَد حلق چاک چاک حسین
یا همان قلب پاره‌پـارۀ تـوست؟
[=arial narrow]
[=arial narrow]اشــک شب‌هــای آسمانـی‌ها
خون هفتاد و دو ستارۀ توست
نظـر لطف تو، بـه گریۀ ماست
اشک شرمنـده از نظارۀ توست
همــه بیچــاره‌ایم و چــارۀ مـا
نظــر رحمــت همــارۀ تـوست
[=arial narrow]
[=arial narrow]چشم مـا در مصیبت تـو گریست
گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟

از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران
با نــام تو زینب (س) همه دلــها شده گـریاناز غــصّــه و غــم هاي تـــو اي عــمّــه سادات
بـــــر شـــيفتــگانت هـــمه دنـــــياسـت خراباتاز كـــــودكــــي جـــــز رنـــج و غم و غصّه چه ديدي؟
اي دخـــتر حــــيـــدر (ع) تو چقدر آه كشيدي؟!
آن روز كــــه ديــــدي پــــدر بـــا دســـت بــــسته
آن لحظه بـــديــــدي مـــادرت پــــــهـــلو شـكسته
آن دم كــــه ديــــــدي آتـــشكـــده شـــــــد "در"
آري تــــو ديـدي چــــــه شد صــورت مــادر(س)
انـــــگار غـــــم و غـــصّــه درون تـــو نـــشــسته
روزي كــه شنيدي ز عــلي (ع) فــرق شكــستــه
ديــدي ز بــــرادر بــــدن وســـر كــــه جـــدا شد!
ديـــــدي در آن روز، در آن جنگ چـــه هـــا شد!
انـــــگــــار نـــــدارد به شـــــــمــا غـــصّـــه نـــهــــايت
بــــعــدش كـــــه كشـــــيدي شــــــما درد اســــــارتاز كــــــوفـــه و شــــامــــم كـــــه شما خـــــيـــــر نديدي
اي دخــــتر حــــيـــــدر(ع) چـــقــــــدر آه كـــشـــــيدي!

بهشت مادر آمد کوثر کوثر آمد
فاطمةالزهرا را یگانه دختر آمد


این گل طاهاست زینت باباست
تمام زهراست زینب کبراست

حسین یا ثارالله چشم تو روشن
حسین یا ثارالله چشم تو روشن

سلام گرم احمد به لحظۀ دیدارش
بوسه زند پیوسته فاطمه بر رخسارش

حسین یا ثارالله چشم تو روشن
حسین یا ثارالله چشم تو روشن

رسول‌اکرم دربرگرفته همچون جانش
گرفته و می‌بوسد چو آیۀ قرآنش

چشم برادر بود به سویش
خندد و گرید به ماه رویش

حسین یا ثارالله چشم تو روشن
حسین یا ثارالله چشم تو روشن

رواست از آن زهرا ولادت این دختر
سلام بر این دختر درود بر آن مادر

تمام زهرا تمام حیدر
بود نگاهش سوی برادر

حسین یا ثارالله چشم تو روشن
حسین یا ثارالله چشم تو روشن

سلام ما بر زهرا سلام ما بر زینب
جلال حیدر دارد مقام مادر زینب

که از امامش کند حمایت
دهد به عالم درس ولایت

حسین یا ثارالله چشم تو روشن
حسین یا ثارالله چشم تو روشن



شاعر: غلامرضا سازگار


باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت
بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد
باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت
مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد
دختری بود که صد آینه آقایی داشت
عشق باباست به دختر همه اش کار دل است
بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت
یاسمن منتظر آمدن دلبر بود
علت این بود اگر دیده دریایی داشت
یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد
ناگهان دیده نورانی خود را وا کرد
آمده آینه حضرت زهرا بشود
آمده زینت جان و دل بابا بشود
دختر فاطمه و ام ابیهای علیست
پس عجب نیست که او زینب کبری بشود
نام زینب که می آید به خدا جا دارد
کوه دریا شود و موج زنان پا بشود
می تواند همه دم با نظر فاطمی اش
هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود
شب میلاد قرار دل ارباب حسین
نامه ام را برسانید که امضا بشود
اینچنین دختری از فاطمه باید هم که
آبروی نسب آدم و حوا بشود
شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است
هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است
او که نور پدر حضرت زهرا را داشت
خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت
متولد شد و شیرینی این دنیا شد
آنکه نامش شِکر حضرت زهرا را داشت
به دل حیدر کرار جلایی بخشید
آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت
از بزرگی نگاهش همگی فهمیدند
اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت
مرتضی مست خدا شد که گلش را بویید
دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت
از گدا پروری و خانمی اش شد معلوم
اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت
بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست
از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست
دختر شیرخدا آینۀ شیر خداست
دختر فاطمه والله که دریای حیاست
بعد زهرا به خدا در ادب و علم و حجاب
پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست
زینب آن بانوی با عزت و والایی که
یکی از پابه رکابان حریمش سقاست
جگری نیست کسی را که کشد معجر او
چونکه او بنت علی شیر زن کرببلاست
آنقدر مثل پدر مست خداوند شده
که شهادت همه جا در نظر او زیباست
وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب
زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست
از لب خطبه او در و گهر می ریزد
تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد
دست او بسته شد و حوصله او سر رفت
لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت
گفت لاحول ولا قوه الا بالله
همه گفتند که مولا به سوی خیبر رفت
همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است
ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت
ذوالفقاری که به لب داشت در آمد ز غلاف
خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت
آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش
آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت
ناگهان در وسط گریه و اشک مردم
مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت
چشم زینب به سر سوخته یار افتاد
فکر آن روز که رفته سر بازار افتاد


شاعر: مهدی نظری


[=times new roman]

[=times new roman]میلاد حضرت زینب مبارک باد[=times new roman]


[=times new roman]حضرت زهرا(س) خودش آینه دار زینب(س) است
حضرت زهرا(س) همیشه بی قرار زینب(س) است
عالمان را عاملان خواندن با لطفش چرا
ریشه طوبی دین در چشمه سار زینب(س) است
زینب کبری(س) خودش سر خداوند جلیست
حامل سر خدا خود راز دار زینب(س) است
تیغ در دستش ندیده هیچکس در عالمین
چونکه عباس(ع) دلاور ذوالفقار زینب(س) است
حضرت زهرا(س) که عمری بی قرارش بود گفت
غم ندارد چون حسینم(ع) در کنار زینب(س) است
داد قربانی دو کودک در منای کربلا
احسن احسن فاطمه آموزگار زینب(س) است
کربلا خواهی اگر از زینب(س) کبری بگیر
چون کلید کربلا در اختیار زینب(س) است
هر دو عالم یک طرف یک موی زینب(س) یک طرف
باز سنگین تر شود آنور که موی زینب(س) است
نهر علقم را نگر سقای بی بازو ببین
روح هفتادو عاشق در کنار زینب(س) است
ظهر عاشور بدور خیمه ها خط می کشید
گفت طفلان را که اینجا پادگان زینب(س) است
پادگان زینبه افسری دارد عجیب
نام او باشد رقیه(س) دیده بان زینب(س) است

قصد كرده است خدا جلوه ی ديگر بكشد
سوره ی مريمی از سوره ی كوثر بكشد

بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم
نگذاريد دگر كار به محشر بكشد

دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد
از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد

مادر ِ دَهر نزائيد و نخواهد زائيد
آنكه را از سر ِ اين آينه معجر بكشد

بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد
تا دمشق هست چرا جای دگر پر بكشد؟!

زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است
يك تنه جام بلای همه را سر بكشد

قبل از اينی كه خودش جلوه كند آماده ست
عالمی را به تماشای برادر بكشد


[=microsoft sans serif]شب میلاد دختر زهراست

هر کجا بنگری شعف برپاست

خانه مصطفی شده گلشن

دیده مرتضی شده روشن

مونس و یار مجتبی آمد

حامی شاه کربلا آمد

میلاد نور مبارک





يا زينب كبري (س)


با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را


متلاطم شده ديدند دل دريا را


گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد



مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را

چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين


شور مي داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسي برد دل ليلا را

بين آغوش برادر چقدر آرام است


چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد

عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را



زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد

زينب حضرت ارباب به دنيا آمد


[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

عالمی گمگشته کوی وفای زینب است
هر دلی دارد صفا مست صفای زینب است.

[=microsoft sans serif]

دردمندی امتیاز ساکنان شهر عشق
هرکه آنجا ساکن است دردآشنای زینب است

[=microsoft sans serif]کاروان عشق را دیدم که بعد از کربلا
صف بصف چون درمکنون درقفای زینب است
[=microsoft sans serif]

تشنگان معرفت را آب رضوان میدهند
چشمه زمزم چو خواهی در منای زینب است

[=microsoft sans serif]دفتر عشق حسین .دارد جواز ثبت نام
گررضایت نامه میخواهی.رضای زینب است
[=microsoft sans serif]

سرگذشت قهرمانان رابسی خواندیم لیکن
سرور تاریخ سازان. مبتلای زینب است

[=microsoft sans serif]جان عزیز است وبه جانان دادنش بس نیکتر
هرکه باشد شیعه جان او فدای زینب است
[=microsoft sans serif]

کشتی طوفان زده آید به شام از کربلا
یک سری در نیزه یاران ناخدای زینب است

[=microsoft sans serif]توتیای چشم باشد خاک دشت کربلا
گریه بر زینب دوا وتوتیای زینب است


[=microsoft sans serif]

زینب مگو که کوه وقار وصلابت است
زینب مگو که پیک خدا و شهادت است
زینب مگو که بحر فرات است اشک او
زینب مگو که یاد مَلک است رشک او

بسم الله الرحمن الرحیم

آن گونه ای که فاطمه مام پیمبر است

زینب دوباره ام ابهای حیـــــــــدر است

سخنگوی عاشورا :

زبان فاطمه در کام زینب
زلال کوثرین در جام زینب

چو خطبه خواند او در شام وکوفه
نهال کربلا شد پُر شکوفه

جهانی سر بلند از رایتش شد
اگرچه دال سروِ قامتش شد

ز پژواک دلش صد باغ تابید
خروش خطبه اش تا عرش پیچید

چو بابایش علی کوی صلابت
چو زهرا مادرش حِصن ولایت

قیام کربلا از او بقا یافت
و زخم اولیا از او شِفا یافت

و ظالم را نمود از اشک رسوا
چو شوری تا قیامت کرد بر پا

حسینش را زجان یاری بداد او
و بنیاد عزاداری نهاد او

ز خون و تشنگی ها کرد فریاد
به هر قصر و به هر بیداد آباد

زر و تزیر دشمن کرد ناکام
غرور خویش را کارید در شام

یزیدان را به اشک خویش گُم کرد
وچشمان را به سوی خویش زُم

حسین وکربلا را سبز افراشت
غروری حیدری را در زمین کاشت

فرات و نینوا را جان و تن داد
ز اشکش آب و رخ بر صد چمن داد

اگر از کربلا نام و نشان است
زفریاد اسیری قهرمان است

اگر زینب نمی بودی در آن دشت
تمام ماجرا بر عکس می گشت

حقایق در کُنام خطبه هایش
جهان سر زنده شد از هوی هایش

ولایت را نشان تازه آورد
در آن آشوبگاه درد و ناورد

و عین مادرش زهرا سخن گفت
ز داغ لاله ها و یاسمن گفت

غدیر از علقمه شد آبیاری
رسالت یافت از آن برگ و باری

اگر اشک محبان چون فرات است
عَلَم بردوش در شهر و دهات است

زتدبیرات آن فرخنده بانو ست
اگر چه خود اسیری بسته بازوست

ارزگانی .

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]السّلام ای زینب ای معنای عشق
السّلام ای رتبه والای عشق

السّلام ای اسوه صبر و ثبات
السّلام ای روشنی بخش حیات

السّلام ای عزم ورأی استوار
السّلام ای مرتضی را یادگار

السّلام ای رهرو راه حسین
السّلام ای جانِ آگاه حسین

السّلام ای زینب ای جان صبور
السّلام ای در همه غم ها شَکور

ای بلند آوازه عزّت مدار
ای مِهین بانوی مُلکِ افتخار

ای که نام اقدست باشد قرین
با بهار گریه شورآفرین

هرکجا نام تو آید بر زبان
اشک می جوشد به استقبال آن


صاعد اصفهانی


[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

سِرِّ نى در نينوا مى مانْد، اگر زينب نبود
كربلا در كربلا مى ماند، اگر زينب نبود

[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]چهره سرخ حقيقت بعد از آن طوفانِ رنگ
پشت ابرى از ريا مى ماند، اگر زينب نبود
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]چشمه فرياد مظلوميّتِ لب تشنگان
در كوير تَفْته جامى ماند، اگر زينب نبود
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]زخمه زخمى ترين فرياد در چنگ سكوت
از طراز نغمه وامى ماند، اگر زينب نبود
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]ذوالجناح دادخواهى، بى سوار و بى لگام
در بيابان ها رها مى ماند، اگر زينب نبود
[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب
پشت كوه فتنه ها مى ماند، اگر زينب نبود


[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است

حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است

گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین
آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است

هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است

سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل
تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است

آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است

بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین
هر روز صبح، شام غریبان زینب است

وقتی که گفت بـا سپه کوفـه «اُسکُتوا»
دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است

وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد
دیدم حسین، دست به دامان زینب است

یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده
بر نیزه آفتاب درخشان زینب است

مه بـر فراز چرخ چراغ خرابـه‌ها
خورشید نوک نیزه ثناخوان زینب است

روز جزا بـهانـۀ مـا از بـرای عـفو
خون حسین و دیدۀ گریان زینب است

تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را
"میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است




ای زیـنـب (س) !
بـراستی سـجاد عـلیه ‏السلام از دریـای بـی‏کـران عـلـم و فـهـم تـو چـه امـواجـی را دیـده
و در سـخـنت چـه چـیـزی را یـافت کـه تـو را «عـالِمه غـیر مُعلَّمه» خـوانـد؟
وفـات جـانـسوز عـقـیله بـنی هـاشم و عـالم بـدون مـعلم، حـضرت زیـنـب کـبـری تـسلـیـت باد .