امام حسین علیه السلام بهترین الگو برای همه

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام حسین علیه السلام بهترین الگو برای همه

................................*الگو بگیریم*
با سلام به شما دوستان عزیز
ما در این تایپیک قصد داریم الگوئی بی عیب و نقص و کامل و مورد اعتماد برای تعالی اخلاقی و تهذیب نفس ارائه دهیم تا اگر کسی به دنبال استاد عرفان میگردد از سر در گمی آزاد شود.
قال رسول الله صل الله علیه و آله:حسین منّي و أنا من حسین؛حسین از من است و من از حسین.
........*** به راستی ایشان چه کردند تا نبی خدا اینطور بگوید؟؟؟

با سلام
اسوه بودن امام حسين عليه السلام در تمام زمينه‏هاى فردى، اجتماعى، سياسى، نظامى، فرهنگى و اعتقادى تجلى و تبلور دارد.

امام حسين عليه السلام عصاره رسالت و ميوه درخت امامت ‏است كه سيره اخلاقى او مى‏تواند ترسيم كننده ارزشهاى والاى قرآنى باشد.
اعتلاى شخصيت اخلاقى امام حسين عليه السلام و استقلال شخصيت‏سياسى اجتماعى آن حضرت، انعكاس گسترده‏اى در جامعه اسلامى آن روز داشت; به گونه‏اى كه دشمنان و مخالفان وى نيز آن را باور داشتند;
به اين جمله كه از زبان معاصران آن حضرت نقل شده، بنگريد: معاويه به فرزندش يزيد چنين سفارش كرد: «حسين احب الناس الى الناس‏» حسين محبوب‏ترين چهره مردمى است.

و نيز وليدبن عتبه، والى مدينه به عبيدالله بن زياد نوشت: «حسين به عراق روى آورده است.
او فرزند فاطمه و فاطمه دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله است. بترس از آن كه كمترين ناگوارى به او برسانى و اگر با او بد رفتارى كنى، مردم به تو و قبيله‏ات مى‏شورند و هيچ كس از خاصه و عامه تا ابد آن را فراموش نخواهد كرد.»

اين دو نمونه گواه اين نكته است كه: امام حسين عليه السلام به عنوان يك انسان وارسته و فرزانه در عصر خودش مطرح بوده و سيره و روش آن حضرت برهمگان روشن و معلوم بوده است.
.

[=century gothic]چهره سياسى - اجتماعى و نيز چهره انسانى و اخلاقى امام حسين عليه السلام به عنوان الگوى عينى جامعه اسلامى در ميان دوست و دشمن مطرح بوده است.:Sham:

اباعبدالله عليه السلام پيش از هرچيز، «عبدالله‏» بود و عبوديت در تمام زواياى زندگى و رفتار و گفتارش آشكار بود.:Sham:

سيره او سازنده انسان و ترسيم كننده سيستم ارزش‏هاى اخلاقى است.
به اين حديث‏شريف از زبان امام باقر عليه السلام بنگريم و چهره انسان‏هاى سوزنده و سازنده را ترسيم نماييم و سپس به نمونه‏هايى از سيره سازنده اخلاقى امام حسين عليه السلام بپردازيم:

[=century gothic]امام باقر عليه السلام در ترسيم اسوه‏هاى شرآفرين و الگوهاى بركت‏آفرين و رحمت‏بخش چنين مى‏فرمايد:
«ان لله عبادا ميامين مياسير يعيشون و يعيش الناس فى‏اكنافهم و هم فى‏عباده مثل القطر، و لله عباد ملاعين مناكير، لايعيشون و لا يعيش الناس فى اكنافهم، و هم فى‏عباده مثل الجراد، لايقعون على شى‏ء الا اتواعليه.»
«همانا براى پروردگار بنده‏هايى است پربركت و باميمنت كه خود خوش مى‏زيند و مردم نيز در پرتو آنان زندگى خوشى دارند. آن‏ها در ميان بندگان مانند بارانند.
در برابر، انسان‏هايى هستند نفرين شده و نكبت‏بار كه نه خود زندگى سالمى دارند و نه كسى از زندگى آنان بهره‏اى مى‏گيرد. اين گروه مانند ملخ هستند كه جز نابودى و تبهكارى چيزى ندارند.»

[=century gothic]امام حسين عليه السلام الگوى رحمت، رافت، كرامت و بزرگوارى است كه باران وجودش همگان را سيراب مى‏سازد و شادابى و نشاط و حيات و حركت مى‏آفريند.:Sham:

:Gol: همانند انبیا هدایتگر مردم است

قرآن کریم در مورد انبیاء الهی می فرماید: «و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا » ; «آنان را پیشوایانی که به امر ما هدایت می کنند، قرار دادیم.» و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را به عنوان چراغ هدایت معرفی می کندو می فرماید: «ان الحسین ... مصباح هدی و سفینة نجاة ; همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»

:Gol: همچون انبیا از غیر خدا نمی ترسید

او این ویژگی را در گفتار و کردار ثابت کرد. قرآن کریم در مورد انبیاء می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الاالله » ; «آنان که رسالت های الهی را رسانند و از او می ترسند و جز خدا از کسی نمی ترسند.» و امام حسین علیه السلام فرمود: «لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة ; اگر در دنیا هیچ پناهگاهی وجود نداشته باشد [باز هم] با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.»
و در مورد یزید بن معاویه می فرماید: «یزید رجل شارب الخمر، قاتل نفس المحترمة، معلن بالفسق مثلی لایبایع مثله ; یزید مردی است که شراب می نوشد، نفس محترمه را به قتل می رساند، تظاهر به فسق می کند، مثل منی با مثل اویی بیعت نمی کند.»
در مکتب حسینی ترس با ارزش، ترس از خداست نه ترس از غیر خدا، لذا حضرت در دعای معروف عرفه، ترس از خدا را طلب می نماید: «اللهم اجعلنی اخشاک کانی اراک; خدایا مرا چنان قرار ده که از تو بترسم، [چنانکه] انگار تو را می بینم.»

نويسنده مسيحي كتاب «حسين در انديشه مسيحي» در مصاحبه با روزنامه الدار كويت گفت: اگر امام حسين از ما بود، در تمام زمين براي او منبر و پرچم بر مي‌افراشتيم و مردم را با نام حسين به مسيحيت فرا مي‌خوانديم.

«آنتوان بارا» در مورد عشق به امام حسين گفت: آيا انساني يافت مي‌شود كه چنين شخصيت نمونه‌اي كه تاكنون در هيچ ديني شبيه او متولد نشده‌است را دوست نداشته باشد؟ او سومين مشعل‌دار اسلام بعد از جدش پيامبر مصطفى و پدرش امير المؤمنين است و در حفظ و پاسباني از عقيده‌اش، خود را فدا كرد.

وي سخنان پيامبر درباره امام حسين را بهترين توصيف در شناخت مقام و منزلت ايشان ذكر كرد و به اهداف قيام عاشورا، مظلوميت اباعبدالله و خاندان پيامبر در صحراي كربلا پرداخت و گفت: فرياد حسين در روز عاشورا كه «هل من ناصر ينصرني» مرا بخود مي‌لرزاند.

[=arial black][=&quot]
[/]
[/]
[=arial black][=&quot]اين نويسنده مسيحي كه به مسيحي متشيع شهرت دارد و به اين لقب افتخار مي‌كند، افزود: اگر از
[/]
[/]
[=arial black][=&quot]خودگذشتگي امام حسين نبود، از عقايد اسلامي چيزي باقي نمانده بود[/][=&quot].[/][=&quot]
[/]
[/]
[=arial black][=&quot]
[/]
[/]
[=arial black][=&quot]وي مسلمانان را به كوتاهي و قدرنشناسي در حق امام‌حسين متهم كرده و شهادت ايشان را امانتي بر
[/]
[/]
[=arial black][=&quot]گردن همه مسلمانان مي‌داند كه بايد اسرار و اهداف بزرگ آن را به گوش جهانيان برسانند[/][/][=&quot]
[/]

[=&quot]
[/]

روابط عمومي و اطلاع‌رساني سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي[=&quot].[/]

تواضع سید الشهداء علیه السلام
ابن اثير در كتاب اسد الغابه مى‏نويسد:
«كان الحسين رضى الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها (۱) »
حسين (ع) بسيار روزه مى‏گرفت و نماز مى‏گذارد و به حج مى‏رفت و صدقه مى‏داد و همه‏ى كارهاى پسنديده را انجام مى‏داد.شخصيت حسين بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پياده به كعبه مى‏رفتند، همه‏ى بزرگان و شخصيت‏هاى اسلامى باحترامشان از مركب پياده شده، همراه آنان راه پيمودند. (۲)
احترامى كه جامعه براى حسين (ع) قائل بود بدان جهت بود كه او با مردم زندگى مى‏كرد ـ از مردم و معاشرتشان كناره نمى‏جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگرها از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ايمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه كاخ‏هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى‏بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى‏كردند ...اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانيم:
روزى از محلى عبور مى‏فرمود، عده‏اى از فقرا بر عباهاى پهن شده‏اشان نشسته بودند و نان پاره‏هاى خشكى مى‏خوردند، امام حسين (ع) مى‏گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بيان داشت:
ان الله لا يحب المتكبرين. (۳)
خداوند متكبران را دوست نمى‏دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم، شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، (۴) و بدين ترتيب پذيرايى گرمى از آنان به عمل آمد و نيز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خويش به جامعه آموخت.
شعيب بن عبد الرحمن خزاعى مى‏گويد:
چون حسين بن على (ع) به شهادت رسيد، بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين (ع) پرسيدند، فرمود: اين پينه‏ها اثر كيسه‏هاى غذايى است كه پدرم شبها به دوش مى‏كشيد و به خانه‏ى زنهاى شوهر مرده و كودكان يتيم و فقرا مى‏رسانيد. (۵)
ادامه دارد

دنباله
شدت علاقه امام حسين (ع) را به دفاع از مظلوم و حمايت‏از ستم ديدگان مى‏توان در داستان ارينب و همسرش عبد الله بن سلام دريافت، كه اجمال و فشرده‏اش را در اينجا متذكر مى‏شويم :
يزيد به زمان ولايت عهدى، با اينكه همه نوع وسائل شهوترانى و كام جوئى و كامروايى از قبيل پول، مقام، كنيزان رقاصه و...در اختيار داشت چشم ناپاك و هرزه‏اش را به بانوى شوهردار عفيفى دوخته بود.
پدرش معاويه به جاى اينكه در برابر اين رفتار زشت و ننگين عكس العمل كوبنده‏اى نشان دهد، با حيله‏گرى و دروغ پردازى و فريبكارى، مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه‏ى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده‏ى پسرش يزيد بكشاند.حسين بن على (ع) از قضيه با خبر شد در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه‏ى شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكى از قوانين اسلام، زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدى و تجاوز يزيد را از خانواده‏ى مسلمان و پاكيزه‏يى قطع نمود و با اين كار همت و غيرت الهى‏اش را نمايان و علاقمندى خود را به حفظ نواميس جامعه‏ى مسلمان ابراز داشت و اين رفتار داستانى شد كه در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى اميه، براى هميشه در تاريخ به يادگار ماند. (۶)
دامه دارد

دنباله
علائلى در كتاب «سمو المعنى» مى‏نويسد: ما در تاريخ انسان به مردان بزرگى برخورد مى‏كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خويش را جهانگير ساخته‏اند يكى در شجاعت، ديگرى در زهد، آن ديگر در سخاوت، و...اما شكوه و بزرگى امام حسين (ع) حجم عظيمى است كه ابعاد بى نهايتش هر يك مشخص كننده‏ى يك عظمت فراز تاريخ است، گويا او جامع همه‏ى والايى‏ها و فرازمندى‏هاست. (۷)
آرى مردى كه وارث بى كرانگى نبوت محمدى است، مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضيلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است، چگونه نمونه‏ى برتر و والاى عظمت انسان و نشانه‏ى آشكار فضيلت‏هاى خدايى نباشد.
درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم.
امام حسين (ع) و حكايت زيستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه‏ى يك بزرگ مرد تاريخ را براى ما مجسم مى‏سازد، بلكه او با همه‏ى خويشتن، آيينه‏ى تمام نماى فضيلت‏ها، بزرگ منشى‏ها، فداكاريها، جان بازى‏ها، خداخواهى‏ها و خدا جويى‏ها مى‏باشد، او به تنهايى مى‏تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد.
بودن و رفتنش، معنويت و فضيلت‏هاى انسان را ارجمندنمود.
پى‏نوشتها:
كتاب: پيشواى سوم حضرت امام حسين (ع)، ص ۲۳
نويسنده: هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق ۲ ـ ذكرى الحسين ج ۱ ص ۱۵۲ به نقل از رياض الجنان چاپ بمبئى ص ۲۴۱ ـ انساب الاشراف. ۴ ـ تفسير عياشى ج ۲ ص .۲۵۷ ۵ ـ مناقب ج ۲ ص .۲۲۲ ۶ ـ الامامة و السياسه ج ۱ ص ۲۵۳ به بعد.
۱ ـ اسد الغابه ج ۲ ص .۲۰ ۳ ـ سوره‏ى نحل آيه‏ى .۲۲ ۷ ـ از كتاب سمو المعنى ص ۱۰۴ به بعد نقل به معنى شده است.

.............................* ذبيح الله*
در روايتي ذيل آيه « و فديناه بذبحٍ عظيمٍ» آمده است؛ ابراهيم(ع) پس از آنكه فرزند خود اسماعيل را براي قرباني برد و آن امتحان عظيم الهي را با موفقيت از سر گذرانيد، و خداي متعال فرمود: « قد صدّقت الرؤيا» عرضه داشت: من دوست داشتم فرزندم را در راه تو قرباني كنم تا به ثواب اعظم مصائب برسم، گويا سؤال حضرت اين است كه، كجاي كار را كم گذاشته‌ام كه اين توفيق از من سلب شد؟ خداي متعال فرمود: ابراهيم! خودت را بيشتر دوست داري يا پيامبر آخرالزمان را؟ حضرت فرمود: پيامبر آخرالزمان را. فرمود: فرزند پيامبر آخرالزمان را، يعني سيّدالشّهدا(ع). بعد خداي متعال روضة سيّدالشّهدا(ع) را اين‌طور خواند كه، ابراهيم كداميك از اين دو سنگين‌تر است اينكه، به امر ما فرزندت را در مني قرباني كني يا اينكه، فرزند پيامبر آخرالزمان را، انسان‌هايي كه مدّعي هستند امت آن پيامبرند، بين دو نهر آب مثل گوسفند سر ببرند؟!! گويا مي‌فرمايند: شما ظرف اعظم مصائب نبوده، تحمل آن را نداريد، اعظم مصائب از آن اعظم انسان‌ها، يعني رسول خاتم(ص) است، آن هم نه قرباني كردن اسماعيل به صورت محترمانه، بلكه اعظم مصائب، مصيبت سيّدالشّهدا(ع) است، به دست امتي كه هر چه دارند، به بركت رسول خاتم(ص) است، آن هم تحت عنوان تبعيت از او و فرمان خدا، فرزندش را محكوم به ارتداد كرده، مثل يك گوسفند با افتخار سر از بدنش جدا مي‌كنند. بعد گويا مي‌فرمايند: ابراهيم، اگر مي‌خواهي به ثواب اعظم مصائب دست يابي، بايد مصيبت سيّدالشّهدا(ع) را درك كني.

با توجه به اين دو محبتي كه ابراهيم(ع) نسبت به رسول اكرم(ص) و سيّدالشّهدا(ع) داشتند، زمينة درك مصيبت سيّدالشّهدا(ع) فراهم شد، به خصوص كه آدم مبتلا، زودتر و بهتر ابتلا و مصيبت ديگران را مي‌فهمد، لذا شايد امتحان قرباني كردن اسماعيل، مقدمه درك مصيبت سيّدالشّهدا(ع) بود.

توجه
با سلام وخسته نباشید خدمت کاربر محترم عاشق!
اگر نگاهی به موضوع تایپیک کنید متوجه خواهید شد که باعث انحراف کامل بحث شدید که بنده تذکر داده بودم این بحث ارائه زوایای مغفول مانده اخلاق زندگی سیدالشهداست ،نه مقتل خوانی یا پاسخ به شبهات مربوط به امام حسین علیه السلام و یا باز کردن موضوع ریا.ما هم عاجز از پاسخگوئی به شما نیستیم اما هر سخن جائی .... هر نکته مکانی دارد.شما در جای خودش بپرسید و جواب بگیرید.
باید اضافه کنم بیشتر در طرح مباحث و اصل مطلب کار کنید،چه بسا این گفته شما و طرح غیر علمی،باعث به ریا افتادن افرادی شود و یا القاء شبهه کند. آن عبارتی که آوردید تقطیع کرده ارائه دادید و این اش
کال دارد، باید در نقل امین باشید و مطلب را تکه تکه نکنید بنده متن اصلی را بطور کامل تقدیم میکنم اجازه بدهید در بحث ریا و اخلاص مفصلا به آن بپردازیم :
فصل

اقسام الرياء

الرياء اما في العبادات او في غيرها (و الاول) حرام مطلقا و صاحبه ممقوت عند الله و هو يبطل اصل العبادة و لان الاعمال بالنيات، و المرائى بالعبادة لم يقصد امتثال امر الله بل قصد ادراك مال او جاه او غرض آخر من الاغراض فلا يكون ممتثلا لامر الله خارجا عن عهدة التكليف، ثم مع بطلان عبادته و عدم خروجه عن عهدة التكليف يكون له اثم على حدة لاجل الرياء، كما دلت عليه الآيات و الاخبار، فيكون اسوا حالا ممن ترك العبادة راسا، كيف لا و المرائي بالعبادة جمع بين الاستهزاء بالله و التلبيس و المكر لانه خيل الى الناس انه مطيع لله من اهل الدين و ليس كذلك.
و اما الرياء بغير العبادات، فقد يكون مذموما، و قد يكون مباحا، و قد يكون مستحبا، و قد يكون واجبا، اذ يجب على المؤمن صيانة عرضه و الا يفعل ما يعاب عليه، فلا يليق بذوى المروات ان يرتكبوا الامور الخسيسة بانفسهم عند مشاهدة الناس و ان جاز لهم ذلك في الخلوة، و من زين نفسه باللباس او غيره في اعين الناس حذرا من لومهم و استثقالهم او استقذارهم اياه كان ذلك مباحا له، اذ الحذر من الم الذم غير مذموم الا ان ذلك يختلف باختلاف الازمنة و البلاد و الاشخاص من العباد، فربما كان بعض اقسام الرياء بغير العبادات مذموما بالنظر الى وقت او شخص او بلد غير مذموم بالنظر الى آخر. روى: «ان رسول الله-صلى الله عليه و آله و سلم-اراد يوما ان يخرج على اصحابه، فكان ينظر في حب من الماء و يسوى عمامته و شعره، فقيل له: او تفعل ذلك يا رسول الله؟
فقال: نعم، ان الله تعالى يحب من العبد ان يتزين لاخوانه اذا خرج اليهم‏» . و قال امير المؤمنين-عليه السلام-: «يتزين احدكم لاخيه المسلم كما يتزين للغريب الذي يحب ان يراه في احسن الهيئة‏» ، و قال الصادق -عليه السلام-: «الثوب النقي يكبت العدو» . و روى: «انه -عليه السلام-نظر الى رجل من اهل المدينة قد اشترى لعياله شيئا و هو يحمله، فلما رآه الرجل استحى منه، فقال-عليه السلام-: اشتريته لعيالك و حملته اليهم، اما و الله لو لا اهل المدينة لا حببت ان اشتري لعيالى الشي‏ء ثم احمله اليهم‏» (19) اراد-عليه السلام-لو لا مخافة ان يعيبوه على ذلك لفعل مثل فعله، الا انه لما كان في زمان يعاب عليه بمثله لم يجز له ان يرتكبه، و لما لم يكن ذلك مما يعاب عليه في زمن امير المؤمنين -عليه السلام-كان يرتكبه و كان ذلك منقبة له و تعليما. فظهر ان ارتكاب بعض الامور و عدم ارتكاب بعض الافعال قد يكون رياء محبوبا و قد يكون رياء مذموما.{جامع السادات ج2}

قضاوت سیدالشهداء علیه السلام

موضوع عاشورا ی اباعبدالله الحسین عليه السلام خصایص دیگر حضرت اباعبدالله عليه السلام را تحت الشعاع قرار داده به نحوی که کمتر به فکر کسی می آید که شاید آن حضرت کار دیگری انجام داده باشد.

در صورتی که اگر کسی خوب در حالات آن حضرت دقت کند و شناخت بیشتری داشته باشد خواهد فهمید که منصب آن بزرگوار با منصب پدر بزرگوارش حضرت علی عليه السلام فرقی ندارد بنا بر این مقام همان مقام است و نقش آن حضرت همان نقش امامتی است که در پدرگرامیشان می باشد و لذا آن حضرت منصب قضاوت را هم داشته و در واقع یکی از شعبات خلافت و حکومت است. ولذا باید اعتراف کرد که امام حسینعليه السلام نیز هم چون پدربزرگوارش منصب قضاوت را داشته است.

صفوان ابن مهران می گوید: از امام صادق عليه السلام شنیدم که می فرمود: در زمان امام حسین عليه السلام دو مرد در خصوص زن وبچه اش نزاع داشتند یکی از آنها می گفت : این بچه از من است و دیگری می گفت : این بچه از آن من است . حضرت از نزديك آنها مي گذشت پرسید اختلاف شما در چیست؟ یکی از آنها گفت: این زن ازمن است. ودیگری گفت فرزند از من است .

حضرت به مدعی اول فرمود: بنشین و به زن فرمود: ای زن پیش آنکه خدا رازت را فاش کند راستش را بگو.

زن گفت: این شوهر من است وبچه ازآن اوست واین مرد را نمی شناسم . حضرت روبه بچه کرد وفرمود ای بچه این زن چه می گوید به اذن خدا سخن بگو فرزند گفت :من نه از او هستم و نه از این مرد پدر من چوپان ال فلان است .حضرت فرمان رجم آن زن راصادر کرد.

منبع : بحارج۴۴ص۱۴۸

معجزات حضرت

یحی بن ام طویل نقل مي كند : ما نزد اباعبدالله عليه السلام بودیم که جوانی گریان وارد شد آن بزگوار فرمودند: گریه شما برای چیست؟ گفت: مادرم ثروتمند است و هم اکنون از دنیا رفته است و وصیت نکرده است و به من دستور داده که درکارش دخالت نکنم تا جریان را به اطلاع شما برسانم .

حضرت فرمود : بلند شويد تا به خانه شان برویم همگی بلند شدیم و به خانه آنها رفتیم حضرت داخل شد وخدا را خواند تا او را زنده کند و وصیت کند . خداوند او را زنده کرد زن نشست و طلب شهادت کرد آنگاه به امام نظر افکند و گفت: ای مولا بفرمائید هر امری دارید انجام دهید . حضرت وارد خانه شد و به او فرمود: وصیت کن تا خدا تو را رحمت کند .

زن گفت: یابن رسول الله من دارای اموال زیادی هستم در فلان جا ثلث آنرا برای شما قرار دادم که هر جا میخواهی در حق دوستانت مصرف کنی و دو ثلث آنرا برای پسرم اگر میدانی از اولیاء توست و اگر از مخالفین است همه اش از آن توست چون حقی برای مخالفین در اموال مومنین نیست پس تقاضا کرد که بر او نماز بخواند و متولی امرش شود و آنگاه مرد همانطور که قبلا مرده بود .

...................................:Gol:کمک به دیگران:Gol:


نقل شده است که در روز عاشورا اثری بر پشت مبارک امام حسین[=times new roman] عليه السلام دیده شد ازامام زین العابدین[=times new roman] عليه السلام پرسیدند[=times new roman](چون جای سنگ و تیروضرب وزخم نبود[=times new roman]) فرمودند [=times new roman]: این جای انبان است که پدرم برپشت می گرفت و به منازل بیوه زنان وایتام می برد[=times new roman].

منبع[=times new roman]: بحارج [=times new roman]۴۴ ص [=times new roman]۱۹۰

جود امام حسین علیه السلام


روایت شده است که اسامة ابن زید روزی مریض شده بود امام حسین عليه السلام از او عيادت کرد و دید که صدایش به واغماه بلند شده است حضرت پرسیدند غم تو چیست برادر، گفت شصت هزار درهم قرض دارم حضرت فرمود برذمه من باشد گفت میترسم بمیرم و مقروض باشم حضرت فرمود تو نمی ميری تا من قرضت را ادا کنم راوی می گوید او زنده بود تا اینکه حضرت قرض او را پرداخت نمود.

منبع : بحار جلد ۴۴صفحه۱۸۹

به فدای کرمت پسر فاطمه
نقل شده است که اعرابی وارد مدینه شد و از بخشنده ترین مردم سوال کرد او را به امام حسین عليه السلام راهنمائی کردنداعرابی یه مسجد آمد حضرت درحال نماز بودند مقابلش ایستاد و شعری خواند امام حسین عليه السلام سلام کرد و فرمود ای قنبر آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده است؟ قنبرگفت : بلی چهار هزاردینار.

حضرت فرمود : آنرا بیاور کسی آمده که او از ما به آن سزاوارتر است . آنگاه دو لباس خود را کند و دینارها را در آن ییچید و از حیا و شرم دست خود را از لای در بیرون کرد و شعری خواندند اعرابی گرفت و گریه کرد حضرت فرمود شاید کم است اعرابی گفت نه گریه ام برای این است که چگونه خاک جود و بخشش تو را می خورد.

منبع : بحار ج ۴۴ ص ۱۹۶

.............................سخاوت امام حسين عليه السلام
درحاشیه نفس الهموم روایت کرده [=Times New Roman]: اعرابی خدمت سیدالشهدا[=Times New Roman](علیه السلام[=Times New Roman]) مشرف شد سلام کرد حاجتی طلب نمود گفت[=Times New Roman]: از رسول خدا شنیدم که می فرمود[=Times New Roman]: اگرحاجتی خواستید از یکی از چهار طایفه بخواهید یا از عرب شریف و یا از مولای کریم و یا ازحامل قرانی و یا از صاحب وجه صبیحی [=Times New Roman].
اما عرب شریف شما مفتخرید به جدتان پیغمبر خاتم نبیین و اما کرم که ذات سیره شماست و اما قرآن در بیت و خانه شما نازل شده است و اما وجه صبیح شنیدم از جدتان که فرمود[=Times New Roman]: اگر میخواهید نظر کنید به من پس نظر نمائید به سوی حسن و حسین [=Times New Roman].

حضرت فرمود[=Times New Roman]: حاجت تو چیست؟ در بعضی کتب دارد حاجت خود را روی زمین نوشت و حضرت فرمود[=Times New Roman]: (قیمه کل امرء یحسنه[=Times New Roman]) در کتب دیگر دارد که اعرابی حاجت خود را عرضه داشت و گفت [=Times New Roman]: یابن رسول الله من دیه کامل را ضامن شده ام قدرت ادای آن را ندارم با خود گفتم که از کریم ترین مردم بپرسم و من از اهل بیت رسول گرامی اسلام کسی را کریم تر از شما ندیدم [=Times New Roman].

حضرت فرمود[=Times New Roman]: یا اخا العرب من از تو سه مساله می پرسم؟ اگر یکی را جواب دهی یک سوم و اگرد و تا جواب دهی دو سوم و اگر همه را جواب دهی کل دیه را به تو می دهم [=Times New Roman]. اعرابی عرضه داشت یابن رسول الله آیا مثل شما از من سوال بکند[=Times New Roman]!و حال آنکه تو اهل شرف و علمی؟
حضرت فرمود [=Times New Roman]:بلی من خود از جدم شنیدم که می فرمود [=Times New Roman]: (المعروف بقدر المعرفه[=Times New Roman]) اعرابی گفت بپرس اگر جواب گفتم که هیچ و گرنه استفاده خواهم کرد لاقوه الابالله [=Times New Roman].

امام حسین پرسید[=Times New Roman]: کدامیک ازاعمال افزون تر است؟
اعرابی گفت[=Times New Roman]:ایمان به خدا[=Times New Roman].

حضرت فرمود [=Times New Roman]: نجات از مهلکه به چیست؟
اعرابی گفت[=Times New Roman]: اعتماد و وثوق به خدا[=Times New Roman].

حضرت فرمود [=Times New Roman]:زینت مرد به چیست؟
اعرابی گفت [=Times New Roman]:علمی که در آن بردباری باشد[=Times New Roman].

حضرت[=Times New Roman]: اگرنبود؟
اعرابی [=Times New Roman]: مالی که با آن جوانمردی باشد[=Times New Roman].

حضرت[=Times New Roman]:اگر نبود؟
اعرابی[=Times New Roman]: اگر نبود فقری که با آن شکیبائی باشد[=Times New Roman].

حضرت[=Times New Roman]: اگر نبود؟
اعرابی[=Times New Roman]: صاعقه ای از آسمان بیاید و او را بسوزاند چون مستحق آن است [=Times New Roman].

امام حسین عليه السلامتبسمی کردند و کیسه ای که درآن هزار دینار بود به او داد و انگشتر خود را به او مرحمت فرمود که قیمت نگین آن دویست درهم بود و فرمود[=Times New Roman]: طلاها را به طلبکارن بده و انگشتر را صرف نفقه خودنما اعرابی گفت [=Times New Roman]: ( الله یعلم حیث یجعل رسالته[=Times New Roman]) خدا داند که رسالت خود را کجا قراردهد.

خلوت با خدای عالم
دعاهایی که از آن بزرگوار نقل گردیده بسیار است که از جمله آنها دعای روز عرفه است.
روز عرفه نهم ذی حجه که یکی از اعیاد عظیم اسلام است هرچند به اسم عید در روایات خوانده نشده است دعایی دارد پرمحتوا و مشهور که روایت شده است حضرت اباعدالله الحسین (ع) از خیمه بیرون آمدند و با نهایت تواضع و خشوع در پیشگاه خداوند دستها را به سوی آسمان برداشتند و آن دعا را خواندند. که نخست خدا را حمد وثنا می کند و می گوید (الحمدلله الذی لیس قضائه دافع ولالعطائه ولا کصنعه صنع صانع)

(حمد مخصوص خدائیست که برای قضاء او دفع کننده ای وبرای بخشش او مانع و مانند صنع او صانعی نیست) سپس او را با عبادات مختلف و حالات گوناگون از دیدگاههای بسیار ستایش می کند و آنگاه به ربوبیت خدا شهادت می دهند و سپس بدو خلقت ظاهری را بیان می کنند و می گویند:(ابتدأتنی بنعمتک قبل أن اکون شیئا مذکورا و خلقتنی من التراب ثم اسکتنی الاصلاب ... ثم اسکتنی فی ظلمات ثلاث بین لحم و جلد ودم)

(وخدایا مرا به نعمت خود پدید آوردی پیش از آنکه من چیزی یاد شده باشم و مرا از خاک آفریدی وسپس در اصلابها اسکان دادی ... آنگاه در تاریکی های سه گانه میان گوشت و پوست و خون سکونت بخشیدی)

بعد از آن مراتب خلقت را عنوان می کنند و می گوید: مرا تام الخلقه به دنیا آوردی و در گهواره مرا درحال صباوت و کودکی حفظ کردی و مرا از شیر گوارا تغذیه نمودی.
سپس فرمودند: (اوجبت علیَِّ حجتک باَنْ الهمتنی معرفتک )برمن حجت خود را ثابت نمودی به این که شناختن خود را بر من الهام نمودی.
(فایّ نعمتک یاالهی احصی عددا وذکرا ام ای عطایاک اقوم بها شکرا وهی یارب اکثرمن ان یحصیها العادون)(خدای من پس کدام نعمتت رامی توانم بشمارم یا کدام بخشش هایت را شکرش را به پا دارم پروردگارا!نعمتهای تو بیشتر از آن است که شمارندگان بتوانند آن را بشمارند)
آنگاه ریزه کاری های عمل و نعمت ها و وظایفشان می پردازد. مانند شنیدن با پرده صماخ و حرکت دولب وحرکات زبان وفک و فواید خون و مو وعصب و قصب و استخوان ومخ و عروق جمیع جوارح به تسبیح خدا در برابر این همه نعمت می پردازد.سپس به دعا برای نفس خویش می پردازد:(اللهم اجعلنی اخشاک کأنی اراک واسعدنی بتقواک ولا تشقنی بمعصیتک وخزلی فی قضائک وبارک لی فی قدرک حتی لا احب تعجیل ما اخرت ولا تاخیر ماعجلت)
وبعد از آن از خدا غنای در نفس و یقین دردل واخلاص در عمل و وبصیرت در دین وتمتع جوارح وامتدادنعمت سمع و بصر و نصرت برظالم ... متذکر شده و از بدیها به خدا پناه می برد و پرودگار را باصفات مخصوص می خواند.
جداً این دعا تکان دهنده است و هرعارفی را متحیر می سازد که چقدر عمیق ایراد کرده ودر چه سطحی سخن گفته وچه زیبا سخن گفته شده است که : دعا قران صاعد است .(ایت الله شیخ عبد الکریم حائری)
علاقه مندی حضرت به عبادت ودعا وقران به حدی است که می توان شدت آن را درشب عاشورا فهمید وحتی از آن بالا تر که سر مبارکشان بالای نیزه هم از قرائت قران کوتاهی نکرد .

محبوب تر از همه
محدث قمی از بعضی کتب نقل کرده است که عصام ابن مصطلق شامی گفت: وقتی که وارد مدینه معظمه شدم حسین ابن علی را دیدم که از روش نیکو منظره پاکیزه او در شگفت شدم حسد مرا بر آن داشت که بغض و عداوت خویش را آشکار سازم نزدیک رفتم از باب سرزنش به او گفتم: توئی پسر ابوتراب ( تعبیر به تراب از علی([=Comic Sans MS]علیه السلام) به نظر آن کوته فکران یک توهین بود) حضرت فرمود: بلی عصام ابن مصطلق می گوید: هر چه خواستم از سبّ و دشنام او و پدرش گفتم ولی امام از روی عطوفت و مهربانی نظری بر من افکند و فرمود [=Times New Roman]:[=Times New Roman]

(اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین) و سه آیه دیگر را تلاوت فرمود، سپس فرمود : (خفض علیک استغفرالله لی و لک) برخود آسان گیر و برای من و خود از خدا طلب آمرزش کن اگر از من یاری بخواهی یاریت کنم و اگر چیزی طلب کنی به تو ببخشم و اگرخواستار ارشاد هستی ارشادت کنم[=Times New Roman].

عصام گفت: من از تقصیر و گفته خود پشیمان شدم آن حضرت پشیمانی مرا دانست حضرت فرمود:(لاترثیب علیکم الیوم یغفرالله لکم وهو ارحم الراحمین؛(کنایه از اینکه)تو بخشوده شدی). آنگاه حضرت فرمود: تو از اهل شامی؟عصام می گوید:گفتم بله[=Times New Roman].

حضرت فرمود: (شنشنه اعرفها من اخزم) سپس فرمود:(حیانا الله وایّاک[=Times New Roman])

هرحاجتی که داری با روی باز بدون شرم و حیا از ما بخواه که مرا بهتر از آنچه گمان داری خواهی یافت[=Times New Roman].

عصام می گوید: من ازاین اخلاق کریمه درمقابل آن جسارتها و دشنامها دوست داشتم به زمین فرو روم به ناچار به نحوی که در مقابل چشم حضرت نباشم پناه به مردم بردم از لا به لای جمعیت بیرون شدم و الان کسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نخواهد بود[=Times New Roman].

واقعاً عاشورا هنوز براي ما در پردة ابهام است. در زيارت ناحيه مقدسه، حضرت امام زمان(ع) مي‌فرمايد:

اگر زمانه مرا به تأخير انداخت و مقدّرات از ياري‌ات بازم داشت و نتوانستم در ركاب تو با دشمنانت بجنگم، ولي از صبح تا شب برايت گريه مي‌كنم و به جاي اشك خون مي‌گريم7.

يا در زيارت عاشورا مي‌خوانيم:
اي اباعبدالله، حقيقتاً اين اندوه و مصيبت از ناحية تو بر ما و بر همة اهل اسلام و آسمان‌ها بر همة اهل آسمان‌ها سنگين و بزرگ است.

حتّي، در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست
سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است.

ماجراي سيّدالشّهدا(ع) جزو اسرار عالم است كه چطور در دورة غربت اسلام و در شرايطي كه جبهة مقابل، احساس پيروزي مطلق مي‌كرد و در كنار سر سيّدالشّهدا(ع)

لعبت هاشم بالملك فلا
خبرٌ جاء و لاوحيٌ نزل8

مي‌گفت، اين وتر موتور تنها شده، كار را تمام كرد و يك تاريخ را نجات داد، به سخن ديگر، جبهه باطل با يك نقشة عظيم آمده بود تا به اسلام تير خلاص بزند ولي نبيّ اكرم براي چنين روزي، سيّدالشّهدا(ع) را تربيت كردند يعني؛ در مقابل اعظم مكائد شيطان، اعظم عبادات اتفاق افتاد، به طوري كه، از خود ابليس گرفته، كه طبق بعضي از نقل‌ها در وسط صحنه، ميدان‌داري مي‌كرد تا تمام جنودش در كربلا حضور داشتند.9

ابليس يكي از دعاهاي مستجابش را براي كربلا گذاشته بود، وقتي كه حضرت در گودي قتلگاه بودند و تشنگي بر حضرت فشار مي‌آورد، به خدا گفت: دعاي مستجاب من اين است كه خورشيد را بر حسين، بتاباني. طوري تابيد كه نگفتني است، عطش مخصوص حضرت كه معصومين(ع) روي آن حسّاس بوده‌اند و خداي متعال روضه‌اش را براي حضرت آدم(ع) خوانده است نتيجة اين گرماست، در همان حال، جبرئيل اجازه گرفت و حائل شد، حضرت فرمودند: «كيست كه بين من و حبيبم، حائل شده، برو كنار»! لذا شيطان تمام توان خود را به كار برد كه يك نقطه ضعف از سيّدالشّهدا(ع) بگيرد و ايشان با تمام وجود ابليس را زمين‌گير كردند.

روز حسين(ع)، محور ايّام الله: يوم الحسين(ع) محور ايّام الله است، ايّام الله به سه روز تفسير شده است: «ظهور، رجعت و قيامت»، و امام حسين(ع) در هر سه محورند، زيرا شعار لشكريان امام زمان(ع) در روز ظهور «يا لثارات الحسين» است و اولين نفر در رجعت، اباعبدالله الحسين خواهند بود در قيامت نيز، وقتي پرچم امام حسين(ع) مي‌آيد معلوم مي‌شود، هر چه آدم به درد نخور ـ كه در جهنم خود ابليس با آنها دعوا مي‌كند ـ در طرف شيطان است و همة آدم‌هاي خوب و به درد بخور، در طرف سيّدالشّهدا(ع).

از آن طرف، هزاران ملك براي ياري حضرت آمدند اما وقتي رسيدند عاشورا تمام شده بود، لذا غبارآلود و غصه‌دار در كنار ضريح حضرت مشغول عزاداري هستند تا در دورة ظهور بيايند و انتقام بگيرند، پس ملائكه نيز با بلاي حضرت سالكند.

اين بلا محور تهذيب تاريخ است و همة كساني كه هدايت شده‌اند سر سفرة اين بلا نشسته‌اند، لذا زيارت عاشورا با «السلام عليك يا أباعبدالله» شروع مي‌شود، يعني «پدر بندگان خدا»، زيارت عاشورا ماجراي اين ابوّت را كه در بستر عاشورا واقع شده است، بيان مي‌كند. چهارده معصوم(ع) را كنار بگذاريد كه آنها نيز نه نفرشان فرزندان حضرت هستند، ديگران حتّي پيامبران اولوالعزم از آن عباد الهي هستند كه ابوّتشان با سيّدالشّهدا(ع) است.

بیدار کردن غافلان

قال الامام الحسین علیه السلام:
«وجد لوح تحت حائط مدینة من المدائن مکتوب فیه: انا الله لا اله الا انا، و محمد نبیی، عجبت لمن ایقن بالموت کیف یفرح؟ و عجبت لمن ایقن بالقدر کیف یحزن؟ و عجبت لمن اختبر الدنیا کیف یطمئن الیها؟ و عجبت لمن ایقن بالحساب کیف یذنب (110) ; تخته ای زیر دیوار یکی از شهرها یافته شد که در آن نوشته شده بود: من خدا هستم که خدائی
جز من نیست و محمد صلی الله علیه و آله پیامبر من است، در شگفتم از کسی که به مرگ یقین دارد پس چگونه شادمانی می کند؟ در شگفتم از کسی که یقین به قضا و قدر دارد پس چگونه اندوهناک می شود؟
در شگفتم از کسی که دنیا را آزموده است پس چگونه به دنیا اطمینان پیدا می کند؟ و در شگفتم از کسی که یقین به حساب روز قیامت دارد پس چگونه گناه می کند؟»

منبع: پایگاه حوزه

جود و فروتني حضرت
روزی امام حسين عليه السلام عده ای از مساکین را دید که عباهای خود را زیر انداخته اند و نان خشکی نزدشان می باشد وقتی که آن حضرت را دیدند تعارف کردند و گفتند [=Times New Roman]: بفرمائید يابن رسول الله حضرت نشستند و با آنها غذاخوردند و آنگاه تلاوت کرد[=Times New Roman]:(ان الله لایحب المستکبرین[=Times New Roman])

سپس فرمودند من دعوت شما را پذیرفتم شما هم دعوت مرا بپذیرید گفتند[=Times New Roman]:می پذیریم یابن رسول الله آنگاه همگی بپا خواستند و به منزل آن حضرت رفتند وقتی به منزل آمدند حضرت به جاریه (كنيز) خود فرمود آنچه ذخیره کردی بیرون بیاور[=Times New Roman].
[=Times New Roman]منبع: بحار جلد ۴۴ صفحه ۱۸۹

عفو و گذشت حضرت
غلامی جنایتی کرد که مستحق تأدیب بود حضرت فرمان داد او را تأدیب کنند غلام گفت مولای من [=Times New Roman](و الکاظمین الغیظ[=Times New Roman]؛ و کسانیکه خشم خود را فرو مینشانند) حضرت فرمود:رهایش کنید.غلام گفت: [=Times New Roman](و العافین عن الناس[=Times New Roman]؛ و کسانیکه عفو کننده مردم اند) حضرت فرمود:از تو گذشتم. غلام گفت[=Times New Roman]:(و الله یحب المحسنین[=Times New Roman]؛خداوند احسان کننده ها را دوست دارد) حضرت فرمود: تو در راه خدا آزادی و برای توست دو برابر آنچه من به تو بخشیدم [=Times New Roman].

منبع [=Times New Roman]: بحار جلد۴۴ صفحه ۱۹۵

خوش خلقی
اخلاق نيك و خوش اخلاقی يكي از ويژگی هاي مردان الهي است.همه پيامبران الهي بر حسن خلق و خوی نيك سفارش كرده و خود ، الگوی اخلاق حميده بوده اند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هدف از بعثت خويش را تكميل اخلاق بر شمرده و مي فرمايند:
بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ مبعوث شدم تا بزرگواری های اخلاقی را تمام كنم.
يكی از علل پيشرفت اسلام در عصر جاهليت ، اخلاق برجسته و انسانی پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي باشد.
امام حسين عليه السلام نيز با بيان و رفتار خويش الگوی فضيلت و اخلاق بود و همچون خورشيدی در زندگي مسلمانان نور افشاني می كرد و مردمان را به ياد خلق و خوی رسول الله صلي الله عليه وآله می انداخت.
در كلمات آن حضرت آمده است :
ای مردم با ارزش های والای اخلاقی زندگی كنيد و از ديگران پيشی گيريد و برای به دست آردن سرمايه های سعادت شتاب كنيد.
و يا در جايی ديگر در ترسيم جايگاه اخلاق زيبا چنين مي فرمايد:
الخلق الحسن عباده
؛ اخلاق نيكو داشتن عبادت است.
و با در جايی ديگر فقدان حسن خلق را ، فقدان سرمايه اصلی برای زندگی ميداند.
بنابر اين در هندسه ارزش های دينی ، اخلاق نيك ، جايگاه كاملا كليدی و بنيادی دارد و مسلمان بد اخلاق ، از ايمان ناقص و دين ناكامل بر خوردار است.

مبتلا شدن انسان به بلاي معصوم(ع)، راه سلوك با بلاي ايشان

سلوك به بلاي سيّدالشّهدا(ع)، يعني؛ در اين ماجرا وارد و با عاشورا سالك شدن. نه فقط بلاي سيّدالشّهدا(ع)، بلكه بلاي چهاره معصوم(ع)، از جمله امام زمان(ع) كه ايشان مبتلاترين انسان‌هاي عالمند، كيست كه اين را بفهمد؟! راوي مي‌گويد: بر امام صادق(ع) وارد شديم، وضع حضرت متغيّر بود و به شدت گريه مي‌كردند و مي‌فرمودند: غيبت تو خواب را از من گرفته است، سپس فرمودند: كتاب جفر را نگاه مي‌كردم به غيبت حضرت و حوادث آن رسيدم.

يكي از بزرگ‌ترين درس‌هاي سورة يوسف اين است كه، حضرت يعقوب(ع) با غيبت وليّ خدا چگونه برخورد كرده است، هميشه مشغول بوده در حالي‌كه، پيغمبر خداست و مقام عصمت دارد، بايد دائماً به خدا مشغول باشد، اگر گريه بر يوسف سلوك‌آور نبود، گريه نمي‌كرد؛ چون انبيا حتي كار مباح هم انجام نمي‌دهند، چطور حضرت يعقوب(ع) اين‌قدر گريه نموده و نسبت به آنهايي كه اين كار را كرده‌اند كظم غيظ مي‌كند به طوري كه چشم‌ها سفيد و كمر خم گرديد، بعد هم متهم به جنون شد، باز هم دست بردار نبود. بايد با بلا و غيبت وليّ خدا اين‌طور برخورد كرد، نه اينكه وليّ خدا مبتلاست، تو بخوابي؟! «عزيزٌ عليّ أن تحيط بك دوني البلوي»

جوانمردی حضرت
در سيره اخلاقي امام حسين (عليه السلام) اين آموزش اخلاقي قابل توجه است؛
مردي از انصار به انگيزه طلب حاجت و سوال خدمت ايشان رسيد. امام در فرازي بلند و اخلاقي فرمود:
يا اَخا الاَنْصار ! صُنْ وَجْهَكَ عَنْ بَذْلِ الْمَسْاَلَةِ وَ ارْفَعْ حاجَتَكَ في رُقْعَةٍ فَاِنّي آتٍ فِيها ما سارَّكَ اِِنْ شاءَ الله.
اي برادر انصاري ! آبرويت را حفظ كن و آن را با خواهش كردن عزيز نما.آنچه مي خواهي در كاغذي يادداشت كن . بخواست خداوند من آن را برآورده مي سازم و تو را خوشحال خواهم كرد.
آن مرد نوشت : اي اباعبدالله من پانصد دينار بدهي دارم و بدهكار اصرار بر گرفتن دارد . از تو مي خواهم كه از او براي من مهلت بگيري.
امام حسين (عليه السلام) با خواندن اين نوشته به منزل رفت و كيسه اي كه داخل آن هزار دينار بود ، برداشت و به آن مرد انصاري فرمود:با پانصد دينار آن دينت را ادا كن و با پانصد دينار ديگر ، زندگيت را سر و سامان بده.
سپس فرمود:
و لا تَرْفَعْ حاجَتَكَ اِلّا اِلي اَحَدِ ثَلاثَةٍ : اِلي ذي دِينٍ اَو مُرُوَّةٍ اَو حَسَبٍ ، فَاَمّا ذوالدِّينِ فَيَصُونُ دِينُه وَ اَمّا ذوالمُرُوَّةِ فَاِنَّه يَسْتَحْيِي لِمُرُوَّتِهِ وَ اَمّا ذُوالْحَسَبِ فَيَعْلَم انّك لَم تَكْرِم وَجْهَكَ اَن تَبْذُلَهُ لَهُ في حاجَتِكَ فَهُوَ يَصُونُ وَجْهَكَ اَن يَرُدَّكَ بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتِكَ .
جز از سه نفر چيزي طلب مكن : ديندار و جوانمرد و انسان با شخصيت. زيرا آدم ديندار به دستور دينش آبروي تو را حفظ مي كند و جوانمرد هم شرمنده مي شود و حاجتت را برآورده خواهد ساخت و آدم با شخصيت هم مي داند كه تو آبرويت را پيش او گرو گذاشته اي براي برآوردن نيازت ، لذا تو را دست خالي بر نمي گرداند.
به هر حال آبرومند زيستن يك اصل اخلاقي و اسلامي است كه از گفتار و كردار پيشوايان ديني كاملا پيدا و آشكار است.
امام حسن (عليه السلام) در نامه اي به امام حسين (عليه السلام) نوشت : شنيده ام كه به شاعران پول مي دهي !
امام حسين (عليه السلام) در جواب نوشت : شما بهتر از من مي داني كه بهترين ثروت آنست كه در راه حفظ آبرو مصرف شود.
زماني كه مروان ،فرزدق را از مدينه بيرون كرد ، فرزدق نزد امام حسين (عليه السلام) آمد ، آن حضرت چهارصد دينار به وي بخشيد. به ايشان گفتند : فرزدق شاعر فاسق و هتاكي است.حضرت فرمود: بهترين مال آنست كه به وسيله آن آبرويت را حفظ كني .

لزوم توجه به بلاي امام حسين(ع) براي سلوك

بايد اين حالت‌ها كه اساس سلوك باطني است، در انسان پيدا شود، مهم‌ترين نردبان سلوك اين است كه انسان چشم از عاشورا برندارد، لذا سلوك به بلا از بهترين نردبان‌هاست. بلاي ما، به اندازة خود ما سلوك دهنده است، ولي بلاي سيّدالشّهدا(ع) به اندازة عظمت حضرت. لذا در زيارت عاشورا بعد از طيّ مراحلي مي‌خوانيم:

و أسئل الله بحقّكم و بالشّأن الّذي لكم عنده أن يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصاباً بمصيبته مصيبةً ما أعظمها و أعظم رزيـّـتها في الإسلام و في جميع السّموٰات و الأرض.

به هر حال بالاترين درجات مصيبت را مي‌توان در مصيبت سيّدالشّهدا(ع) داشت به اين شرط كه، مراحل قبلي طي شده باشد.

بلاي سيّدالشّهدا(ع) همان سفينة حضرت است و يكي از بهترين راه‌هاي ورود به اين سفينه، توجه به بلاي اوست. «يا غياث‌المستغيثين». عبادتي كه حضرت در گودي قتلگاه انجام دادند، مي‌توانست همة عالم را بهشتي كند، اگر همة عالم مي‌خواستند در عاشورا مثل حبيب بشوند، ممكن بود؛ الان هم ممكن است، زيرا اين ظرفيت عبادت حضرت است.

بلاي امام زمان(ع) در زمان فعلي جزو اعظم ابتلائات است،
اينكه در بعضي از روايات، غيبت حضرت تشبيه به غيبت حضرت يوسف(ع) شده، بي‌جهت نيست. هم چنان‌كه مبتلاترين آدم‌ها در غيبت يوسف، خود يوسف بود در غيبت صاحب‌الزمان(ع)، نيز مبتلاترين شخص، خود حضرت است؛ لذا غيبت براي صاحب آن، آسان نيست.

......................:Gol: علم و قدرت امام حسين عليه السلام :Gol:
اصبغ ابن نباته می گوید[=Times New Roman]:من از امام حسین عليه السلام درخواستی کردم و گفتم: آقای من از تو چیزی مسئلت می کنم که به آن یقین دارم و آن سرّ الهی است و تو مرکز آن سرّی حضرت فرمود[=Times New Roman]: ای اصبغ ابن نباته چنین اراده کردی که سخن رسول خدا را با [=Times New Roman](ابی دون[=Times New Roman]) در روز در مسجد قبا ببینی[=Times New Roman]![=Times New Roman]

(نکته[=Times New Roman]:علامه مجلسی می گوید منظور از ابی دون اولی و دومی از دشمنان اهل بیت می باشد که حضرت بخاطر تقیه اینطور تعبیر فرمودند[=Times New Roman].)

گفتم: همین را در نظرداشتم[=Times New Roman].حضرت فرمود[=Times New Roman]: از جا بلند شو ، ناگهان دیدم من و آن حضرت در کوفه هستیم و پیش از آن که چشم به هم بزنم در مسجد قبا بودیم حضرت به روی من تبسمی کرد و فرمود[=Times New Roman]: اصبغ ،سلیمان ابن داود باد مسخّر او بود صبح در شهری و شب در شهری دیگر بودند و به من بیشتر از آنچه به سلیمان عطا شده است داده اند گفتم و الله راست می گویی حضرت فرمود[=Times New Roman]: ما از کسانی هستیم که علم کتاب و بیان آنچه در نزد آن است نزد ماست و در نزد احدی از خلقش نیست چون ماییم اهل سرّ خدا سپس به روی من تبسمی کرد و فرمود [=Times New Roman]: ما آل الله و وارث رسول اوئیم[=Times New Roman].

حضرت فرمود: داخل شو که دیدم رسول خدا در میان محرابش بود و امیرالمومنین عليه السلام یقه اعسر[=Times New Roman](همان اولی ودومی[=Times New Roman]) را گرفته و رسول الله صلّ الله عليه و آله انگشت به دهانش گرفته ومی گوید[=Times New Roman]:خلف بدی برای من بودی پس لعنت خدا و لعنت من بر شما [=Times New Roman].

[=Times New Roman]منبع : بحار جلد۴۴ صفحه ۱۸۴

..................................فداکاری در راه مکتب

امام حسین علیه السلام با عمل خود به انسان های مؤمن آموخت هنگامی که اساس مکتب با خطر مواجه می شود، باید در راه حفظ آن از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزند. امام حسین علیه السلام وقتی دید زمام جامعه اسلامی به دست فردی مثل یزید افتاده است که به صورت علنی احکام الهی را زیر پا می گذارد قیام کرد و مردم را هم برای مبارزه با یزید فرا خواند و در این راه از جان و مال و فرزندان و یارانش گذشت و اجازه نداد که مرد فاسقی چون یزید احکام الهی را پایمال سازد و فرمود: «ای شمشیرها، اگر دین محمّد صلی الله علیه و آله وسلم جز با قتل من حفظ نمی شود، مرا در بر گیرید». بدین ترتیب عمل آن حضرت الگویی شد برای تمام انسان های مومن که در مواقع به خطر افتادن ارزش های الهی با سرمشق گرفتن از عمل کرد امام حسین علیه السلام در برابر طاغوت ها قیام کرده، جلو تعدی آنها را بگیرند و از این طریق ارزش های دینی را در طول قرون متمادی از خطرها حفظ کنند.

نماز امام حسين(ع)

اگر قرآن در آغاز بزرگ ترين سوره ي خود (بقره ) مي فرمايد: (الّذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوه) و همچنين در كوچك ترين سوره ي خود (كوثر) از نماز سخن به ميان مي آورد، امام حسين (ع) آن را اقامه مي نمايد. ((اشهد انّك قد اقمت الصلوه)) .
اگر قرآن مي فرمايد: (و اركعوا مع الراكعين ) ، امام حسين (ع) نماز را با جماعت آن هم در برابر صفوف دشمن برگزار مي كند.
اگر قرآن نحوه ي اقامه نماز در ميدان جنگ را به پيامبر (ص ) آموزش مي دهد; (و اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوه فلتقم طائفه منهم معك ...) ، امام حسين (ع) در ميدان جنگ نماز را اقامه مي فرمايد.
اگر قرآن نماز را به عنوان يك منبع انرژي زاي غيبي معرّفي و مؤمنان را امر به استعانت از آن مي فرمايد: (استعينوا بالصبر و الصلوه) ، امام حسين (ع) نيز در بحبوحه ي جنگ و مشكلات آن ، از نماز استعانت مي جويد.
اگر قرآن اقامه ي نماز را در اوّل وقت سفارش مي فرمايد; (اقم الصلوه لدلوك الشمس ) ، امام حسين (ع) نماز ظهر عاشورا را در اوّل وقت اقامه فرمودند.
اگر حضرت عيساي مسيح (ع) تا زماني كه نفس دارند، مأمور به اقامه نماز شده اند; ( و اوصاني بالصلوه و الزكوه ما دمت حيّا) ، امام حسين (ع) نيز تا آخرين لحظه همراه نماز است .
اگر قرآن از كساني كه تجارت آنها را از نماز غافل نمي سازد، ستايش مي كند; (رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر اللّه و اقام الصلوه)، راجع به امام حسين (ع) چه بايد گفت كه حتّي حفظ جان هم او را از نماز غافل نساخت .

امام حسين (ع) نه تنها خود نماز خواند كه نمازهاي نماز گزاران را نماز كرد. در حديث مي خوانيم : سه چيز موجب قبولي نماز است :
حضور قلب ،
نماز نافله و
تربت سيدالشهدا.
امام حسين (ع) به خواهرش زينب 3 مي فرمايد: در نمازت به من دعا كن .
نماز بايد در جامعه و علني اقامه شود; (اقيموا الصلوه) و امام حسين (ع) با انكه مي توانست در خيمه نماز بخواند و با اينكه نمازش شكسته بود، در مقابل جمعيت نماز بپا داشت .
هنگام اقامه ي نماز در ظهر عاشورا، 30 تير به سوي حضرت رها شد، يعني در برابر هر كلمه از حمد و ركوع و سجده تقريبا يك تير به امام پرتاپ شد.
به راستي نماز چيست كه در عصر تاسوعا هنگامي كه به سيد الشهدا (ع) پيشنهاد حمله مي شود، حضرت طي چند نوبت گفتگو جنگ را يك روز به تأخير مي اندازند و مي فرمايند: ((انّي احب ّ الصلوه)) و نفرمود: مي خواهم نماز بخوانم ، بلكه فرمود: من نماز را دوست دارم . بسياري از ما نماز مي خوانيم ، ولي چقدر دوست داريم ؟

زراره از امام صادق (ع) در باره كعبه پرسيد: دهها سال است كه هرگاه درباره ي حج و كعبه از شما سوال مي كنم ، پاسخ جديدي مي دهيد، علم شما به كجا متّصل است ؟ امام فرمودند: آيا مي خواهي كعبه اي كه هزاران سال قبل از ادم بوده با چند كلمه اسرارش تمام شود.
اين در حالي است كه كعبه و تمامي اسرار و رموز آن كه امام به آن اشاره فرمودند، تنها قبله ي نماز است و قبله يكي از شرايط نماز!!
امام حسين (ع) حاضر مي شود تا بدن مباركشان سوراخ سوراخ شود، ولي ارزش نماز شكسته نشود. سر مقدّس سيد الشهدا بر روي ني قرآن مي خواند، يعني سر از بدن جدا مي شود ولي سر و دل از قرآن جدا نمي شود.
عزادارن حسيني! ظهر عاشورا در هر كجا هستيد، به ياد امام حسين (ع) و آخرين نماز كربلاي او، همراه با حضرت مهدي (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ) نماز ظهر عاشورا را باشكوه و با اخلاص بپا داريد.

منبع: برگرفته از سخنان حجت الاسلام قرائتی

مقام امام حسين در روايات

در حديث صحيحي آمده است:

پيامبري نيست مگر اين که سرزمين کربلا را زيارت کرده و به آن سرزمين خطاب کرده که ماه درخشنده‌اي را در تو دفن مي‌نمايند.



حضرت نوح در کربلا

وقتي کشتي نوح بر روي آب سير مي‌کرد به سرزميني رسيد که نوح از تلاطم شديد آن ترسيد که کشتي غرق شود. گفت:"طفت الدنيا و ما اصابني فرع مثل هذه الارض"؛ همه دنيا را دور زدم و مثل اين سرزمين، دلهره و نگراني به من دست نداد، ‌جبرئيل نازل شد و گفت: "اينجا سرزمين کربلا و قتلگاه حسين عليه السلام فرزند آخرين پيغمبر خدا است." حضرت نوح و اصحابش براي مظلوميت آن حضرت گريه کردند و بر قاتلش لعن نمودند.

حضرت ابراهيم در کربلا

شيخ الانبياء، حضرت ابراهيم عليه السلام وقتي سوار بر اسب بود، از اين سرزمين مي‌گذشت، پاي اسبش لغزيد و از اسب زمين خورد و سرش شکست، گفت:"الهي ما حدث مني؟"؛ خدايا! چه لغزشي از من سر زده که اين چنين شد؟ به اراده الهي اسبش به سخن آمده و گفت: اين سرزمين کربلاست و فرزند آخرين پيامبر الهي را در اينجا مي‌کشند؛ به خاطر همدردي با خون پاک آن عزيز زهرا خون سرت جريان پيدا کرد.


حضرت سيد الاوصياء اميرالمومنين علي عليه السلام در کربلا

ابن عباس مي‌گويد: همراه حضرت علي عليه السلام در مسير صفين بودم، وقتي به دشت کربلا (ساحل فرات) رسيديم پياده شديم. ناگهان آن حضرت با صداي بلند گريه کردند و فرمودند: "يَابنَ عباس أتعرف هذا الموضع؟"؛ آيا اين سرزمين را مي‌شناسي؟ عرض کردم: نمي‌شناسم. حضرت فرمودند: اگر مانند من مي‌شناختي از اينجا نمي‌گذشتي مگر اين که مانند من گريه مي‌کردي ... اين را فرمودند و گريه زيادي کردند طوري که اشک از محاسن شريف آن حضرت جاري و بر سينه مبارکشان مي‌ريخت. فرمودند: "اين سرزمين کربلاست، که محل شهادت حسينم و هفده نفر از نسل من و فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌باشد و مانند مکه و مدينه و بيت المقدس شناخته مي‌شود

عاشورا عقل احساس:

انسان آمیزه‌ای از عقل و احساس است. با عقلش محاسبه و رشد می‌کند و با احساسش زندگی رو برای خودش نرم و قابل تحمل می‌کند.

حالا این سؤال پیش می‌آید که عاشورا یک حادثه عقلی است یا احساسی؟ یعنی ما باید با عقلمون اونو درک کنیم یا با احساسمون بهش عشق بورزیم.

من فکر می کنم قبل از انقلاب وضعیت بهتری نسبت به حالا داشتیم. توی مجالس امام حسین علیه السلام که می‌رفتیم همه چیز سر جاش بود. مردم بیشتر دنبال آگاهی بودند. سخنران ها و منبری‌ها برای مردم مطالب عالمانه تری می‌گفتند و مردم که انگار تشنه آگاهی بودند, دنبال کسایی می‌گشتند که آگاهشون کنه. البته عزاداری و سینه زنی و ذکر مصیبت و محبت اهل بیت علیهم السلام هم بود.

ولی بعد از انقلاب انگار ما دچار یک مشکل فرهنگی و یک نوع ناهماهنگی شدیم. قبلاً مردم برای اینکه دین رو درک کنن انرژی مصرف می‌کردن، ولی الآن حاضر نیستند انرژی مصرف کنند. دائم دوست دارند انرژی بگیرن از مداحی, از خوندن, زدن, حرکت و هیجان.

یک موقع اشتباه نکنین! ما به روضه خوانی, عزاداری و ذکر مصیبت و سینه زنی خیلی نیاز داریم. این کارها توی ذهن مردم دنیا این سوال رو ایجاد می کنه که مگه حسین کی بوده که شیعه ها هزار سال و اندیه براش گریه می کنند و به سرو سینه می زنند. از طرفی ایجاد پیوند و تقویت محبت اهل بیت علیهم السلام یک رکن اساسی شیعه است، ولی همه این کارهایی که توی مجالس عزاداری می‌کنیم مقدمه است برای اینکه امام حسین علیه السلام رو درک کنیم و مکتب عاشورا رو به دنیا معرفی کنیم.

نباید یک طرفه و افراطی عمل کنیم . امام حسین علیه السلام که کشته نشده تا ما هزار سال فقط عزاداری کنیم و اشک بریزیم. البته چون دشمنان این مصیبت بزرگ رو ایجاد کردن، ما این کارها رو می‌کنیم، همانطور که گفتم واقعا هم لازمه, ولی هدف امام حسین علیه السلام این بوده که ما رو آگاه کنه, چطوری زندگی کنیم, چطوری در مقابل ظلم و ستم بایستیم و چطوری دینمون رو زنده نگه داریم و ازش دفاع کنیم. امام حسین علیه السلام می‌خواسته راه عبودیت در مقابل خدا رو یادمون بده. می‌خواسته به ما درس توحید و توکل و تسلیم و رضا, رو بیاموزه. توی اون وضعیت خطرناک، جلوی اون همه تیر و شمشیر نماز می‌خونه، خوب با این کارش چی می‌خواد بگه؟ می‌خواد بگه حتی در یک چنین موقعیتی درست نیست که نماز اول وقت رو رها کنین. نماز اینقدر مهمه. حفظ دین اینقدر مهمه که حتی منِ امام حسین باید از همه چیزم بگذرم. بچه‌هام جلوی چشام قطعه قطعه بشن. خانوادم به اسیری برن و اون همه مصیبت ببینم.

ذکر مصیبت و عزاداری به قول طلبه‌ها طریقیت داره نه موضوعیت. چیزی که موضوعیت داره درک امام حسینه. عزاداری مقدمه است برای رسیدن به این درک. چرا؟ چون بدون امام حسین علیه السلام نمی‌تونیم دین رو درک کنیم. نمی‌تونیم دین رو حفظ کنیم. بدون درک امام حسین علیه السلام نمی‌تونیم حتی کشورمون رو حفظ کنیم. اگر ما بتونیم روح نهضت حسینی رو به مردممون منتقل کنیم، دیگه شکست و ذلت و اسارت به طور کلی از فرهنگ و تاریخمون پاک می‌شه. محاله که یک آدم حسینی توی زندگیش شکست بخوره. نابود بشه. این فرهنگ آدما رو جاودانه و شکست ناپذیر می‌کنه.

دین رو وقتی می‌آریمش توی فضای عاشورا معنای واقعی خودشو پیدا می‌کنه. شیعه رو وقتی توی این حادثه قرارش می‌دیم, حقیقت خودشو نشون می‌ده, نماز رو وقتی می‌آریمش توی کربلا معلوم می‌شه چقدر مهمه, کرامت و عزّت توی این فرهنگ معنا پیدا می‌کنه, حتی زیبایی, لذت و سعادت توی فرهنگ عاشورا یک معنای دیگری پیدا می کنه.

خلاصه اینکه ما باید عاشورا رو خوب درک کنیم و این درک رو توی همین مجالس باید به ما بدهند. اگر همش سینه بزنیم و گریه کنیم، ممکنه که آگاهیمون رشد نکنه, اون وقت کم کم ضعیف بشیم و زمینه برای نفوذ دشمن فراهم بشه.

توی همین مسئله هسته‌ای ببینین. چرا ما تصمیم گرفتیم در مقابل قدرت های به ظاهر بزرگ, ولی پوشالی دنیا تسلیم نشیم و مقاومت بکنیم، چون این درس رو از امام حسین علیه السلام گرفتیم که نباید در مقابل ستم تسلیم شد. چون امام حسین علیه السلام با یزید بیعت نکرد، الآن ما هم نمی‌تونیم با یزید زمان بیعت کنیم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا هم که یادتون هست.

ما انسان هایی رو می‌خوایم که هم احساس داشته باشند، هم اهل بیت علیهم السلام رو دوست داشته باشند و هم اونها رو درک کنند، بشناسند، مانند اونها تصمیم بگیرند، زندگی بکنند و عمل کنند. یعنی انسان‌هایی متعادل. کسایی که هم عقل دارند، هم احساس. با عقل تنها آدم ها خیلی خشک می‌شند و با احساس تنها هم خیلی آبکی می‌شند. نه آدم خیلی خشک خوبه و نه آدم خیلی احساسی و آبکی.

تازه احساس واقعی, احساسیه که از عقلانیت ناشی شده باشه. محبتی که از شناخت عمیق درست می‌شه با دوست داشتنی که از یک شناخت سطحی به دست می‌آید، قابل مقایسه نیست. خیلی‌ها امام حسین علیه السلام رو دوست دارند، عزاداری هم می‌کنند, ولی وقتی از مجالس عزاداری خارج می‌شند, راه خودشون رو میرند. اونهایی که شناخت عمیقی از اهل بیت علیهم السلام دارند, دیگه نمی‌تونند راه خودشون رو برند. دوست داشتنشون هم واقعی می‌شه.

توی کربلا یک عده‌ای موندند و کشته شدند و یک عده هم شب عاشورا وقتی هوا تاریک شد, رفتند و نموندند تا حسین علیه السلام رو یاری کنند. خوب باید ببینیم اونهایی که رفتند چی کم داشتند واونهایی که موندند, چرا موندند؟

اونهایی که موندند کسایی بودند که هم امام حسین علیه السلام رو خیلی خوب شناختند و از هم صمیم قلب دوستش داشتند. عشقشون به امام حسین علیه السلام آگاهانه بود. اونقدر عاشق حضرت بودند که حاضر بودند براش بمیرند, ولی اونهایی که رفتند امام حسین علیه السلام رو درست نمی‌شناختد. نمی‌گیم اصلاً امام حسین علیه السلام رو دوست نداشتند. شیعه نبودند. نه, بودند, ولی علاقه‌شون به امام حسین علیه السلام ریشه در شناخت و آگاهی نداشت, عقل درستی نداشتند نتونستند خوب محاسبه کنند ببینند امام حسین علیه السلام بیشتر می‌ارزه، کشته شدن در راه خدا بیشتر می‌ارزه یا چند صباحی زندگی کردن با ذلت و خواری.

خلاصه اینکه ما به احساس و محبت خیلی نیاز داریم, ولی نیازمون به آگاهی اساسی تره. مجلس‌های عزاداری رو باید طوری تنظیم کنیم که هم بتونه عقل‌هامون رو از شناخت عمیق دین و اهل بیت علیهم السلام سیراب کنه و دل‌هامون رو به اونا پیوند بزنه و این جز با یک مدیریت صحیح و عالمانه امکان پذیر نیست.

فرهنگ و جامعه - مدیریت فرهنگی - عاشور عقل احساس

بسم الله الرحمن الرحیم



هدف مقدس و انگیزه الهی


به طور مسلم ، در حركت ها و نهضت ها، انگيزه و هدف لازم و ضروري است ، چون هر

عاقلي در افعال ارادي خود، ابتدا غرض و هدف را در نظر مي گيرد، و گرنه عبث و لغو

خواهد بود. اما هدف و انگيزه مردم در مبارزات مختلف است ؛گاهي مبارزه براي رسيدن

به مقام است و گاهي ، براي زياد كردن آب ، خاك ، مال و ثروت است .

ولي در مبارزه هاي اولياي خدا، جز خدا و رضايت و نصرت الهي چيز ديگري تصورنخواهد

شد. بنابراين ، تنها هدف و انگيزه اي كه مي توان در مبارزات ائمه هدي :بالاخص ابا

عبدالله الحسين (ع) تصور كرد، همانا ترويج دين و نصرت خدا و گسترش عدالت و بر

چيدن ظلم و فساد است .:ok:

همين تقدس هدف ، يكي از عوامل بقا و تداوم عظمت آن نهضت و مبارزه است ،لكن

حفظ آن ، به مقتضاي عصر و زمان مختلف مي باشد. امام خميني ؛ مي گويد: «چون ما

به تاريخ نگاه مي كنيم ، تحولاتي كه پيدا شده است در اسلام و مسلمين ، هر جا كه

قوت ايمان در كار بود و مردم و مسلمين به قوت ايمان حركت مي كردند نصر با آنها

همراه بوده است ، و هر وقتي براي رسيدن به مال و آمال دنيايي بوده ، نصر و پيروزي به

طور كلي يا به صورت مدوام از آنها فرار مي كرده است ».

امام حسين (ع) فلسفه قيام و نهضت خود را چنين بيان مي فرمايد: «قيام من به

خواهش هواي نفس و دنياطلبي نيست ، بلكه براي احياي سيره رسول الله (ص) و

علي ّ مرتضي (ع) است و مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر را زنده كنم .:Sham:

قدرت اراده

از ويژگيهاي ذاتي پدر شهيدان عليه السلام قدرت اراده و صلابت عزم و

تصميم بود که اين حالت ارزنده را از جدش حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله

به ارث برد، پيامبري که جريان تاريخ را تغيير داد و مفاهيم زندگي را دگرگون

ساخت و به تنهايي دربرابر نيروهاي عظيمي که براي منع ايشان از گفتن

سخن خدا به پاخاسته بودند، ايستاد و به آنها اعتنايي ننمود و به عمويش

ابوطالب، مؤمن قريش، فرمود::Gol:

«به خدا اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند

که از اين امر، دوري گزينم، آن را رها نخواهم کرد تا اينکه بميرم و يا اينکه

خداوند آن را پيروز گرداند...».

با اين اراده نيرومند، بانيروهاي شرک، روبه روشد و توانست برجريان حوادث،

چيره گردد. و همچنين سبط عظيم آن حضرت در برابر حکومت اموي، ايستاد

و بدون ترديد، عدم پذيرش خودرا در برابر بيعت يزيد اعلام فرمود و با وجود ياران

اندک، به سوي ميدانهاي جهاد روان شد تاکلمه حق را رفعت بخشد و سخن

باطل را نابود گرداند، در حالي که دولت اموي، سپاهيان فراوان خودرا بر ضد

وي بسيج کرده بود، اما آن حضرت، اعتنايي به آنها نکرد و عزم و تصميم خودرا

با سخن جاويدانش اعلام کرد آنجا که فرمود::Gol:

«مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمکاران را جز فريبي نمي بينم...».

و همراه با خانواده ارجمندش از اهل بيت و يارانش به سوي ميدان شرف و

بزرگواري حرکت کرد تا پرچم اسلام را برافرازد و براي امت اسلامي، عظيم

ترين پيروزيها و فتحها را محقق سازد تا اينکه به شهادت رسيد، سلام خداوند

بر او باد که او قويترين مردم از نظر اراده و پيشتازترين آنان از نظر عزيمت و

تصميم بود و اعتنايي به تحمل فجايعي که عقول و خردهارا ناتوان مي

ساخت، نداشت.:Sham:

خودداري از قبول ستم


صفت بارز در ميان خصلتهاي امام حسين عليه السلام «خود داري از پذيرش ظلم بود» تا آنجا که به «ابيّ الضيم» يعني خوددار از ستم ملقب شد. اين لقب، شايعترين و رايجترين القاب آن حضرت در ميان مردم است؛ زيرا آن حضرت مثال والاي اين پديده بود. و هم او بود که شعار کرامت انساني را به پاداشت و راه شرافت و عزت را ترسيم نمود، پس نه سر فرود آورد و نه در برابر ميمونهاي بني اميه خضوع کرد و مرگ در زير سايه نيزه ها را ترجيح داد.
«عبدالعزيز بن نباتة السعدي» مي گويد:

والحسين:Sham: الذي رأي الموت في العز
حياةً و العيش في الذل قتلاً

«وحسين:Sham: که مرگ در عزت را زندگي يافت و زنده ماندن در خواري را کشته شدن دانست»
و مورخ شهير، «يعقوبي»، آن حضرت را «شديد العزّه» توصيف کرده [1] .
«ابن ابي الحديد» مي گويد: «سرور غيرتمندان و ظلم ستيزان که حميّت و مرگ در سايه شمشيرها به جاي قبول پستي را به مردم آموخت، ابا عبداللَّه حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام بود که امان براي خود و يارانش بر او عرضه شد، اما وي خواري را بزرگ منشانه نپذيرفت و از اينکه مبادا ابن زياد با وجود نکشتن، وي را به نوعي اهانت بخشد، مرگ را بر آن برتر شمرد و من از نقيب، ابو زيد يحيي بن زيد علوي شنيدم که مي گفت: گويي ابيات ابوتمام درباره محمد بن حميد طائي، تنها در مورد حسين گفته شده است:

وقد کان فوت الموت سهلاً فرده
اليه الحفاظ المرّ و الخلق الوعر

ونفس تعاف الضيم حتي کانّه
هو الکفر يوم الروع او دونه الکفر

فاثبت في مستنقع الموت رجله
وقال لها من تحت اخمصک الحشر

تردّي ثياب الموت حمراً فما أتي
لها الليل الا و هي من سندس خضر [2] .

«از دست دادن مرگ آسان بود، اما دفاع وفادارانه و خوي مردانه وي را به سوي آن بازگرداند».
«ونفسي که ستم را نمي پذيرد، گويي در روز نبرد، آن همانند کفر و يا بالاتر از آن باشد».
«پس پاي خودرا در باتلاق مرگ، محکم کرد و به آن گفت: قيامت روز حشر در زير تواست».
«جامه هاي سرخ مرگ را به تن کرد و شب فرا نرسيد مگر آنکه آنها سندس سبز شده بودند» [3] .
سرور آزادگان، مناعت نفس را در ظلم ستيزي و در فداکاري به مردم آموخت. «مصعب بن زبير» مي گويد: «مرگ شرافتمندانه را بر زندگي رذيلانه ترجيح داد» [4] .
سپس اين بيت را بر زبان آورد:

وإن الألي بالطف من آل هاشم
تآسوا فسنوا للکرام التآسيا

«آنان که در طف از خاندان هاشم بودند، همديگر را مواسات نمودند و بزرگان را مواسات آموختند».
سخنان آن حضرت در روز طف از برجسته ترين آثار بر جاي مانده در کلام عرب است آنجا که عزت، مناعت و بزرگمنشي به تصوير کشيده مي شود. مي فرمايد: «همانا اين فرومايه فرزند فرومايه مرا ميان دوکار قرار داده است؛ يا شمشير بکشم و يا خواري را بپذيرم و هيهات که ما خواري را پذيرا گرديم؛ زيرا
خداوند و پيامبرش و مؤمنان آن را براي ما نمي پذيرند و دامنهاي پاک و طاهر و همتهاي غيرتمند و جانهاي ستم ستيز روا نمي دارند که ما اطاعت از فرومايگان را بر قتلگاه شرافتمندان ترجيح دهيم...».
و در روز «طف» همچون کوهي استوار، بدون اعتنا به آن درندگان از سپاهيان ارتداد اموي، ثابت قدم ايستاد و به آنان و همه نسلها، درسهايي از کرامت، عزت نفس و شرافت ستم ستيزي آموخت و فرمود:
«به خدا قسم! دست خواري به شما نمي دهم و همچون بردگان نمي گريزم، من به پروردگارم و پروردگارتان پناه مي برم که شما مرا سنگسار کنيد...».
اين سخنان درخشان، نشان داد امام بزرگوار تاچه حد از کرامتي بي کران برخوردار بود که برجسته ترين نمونه هاي قهرماني جاويدان درهمه روزگاران مي باشد که تاريخ اسلام درخود ضبط نموده است.
شاعران اهل بيت عليهم السلام براي تصوير اين پديده ارجمند، با يکديگر به مسابقه پرداختند و آنچه در اين زمينه سروده اند،از ارزشمندترين مواردي است که منابع ادبيات عرب، تدوين نموده اند، «سيد حيدر جلي» در بسياري از سروده هاي جاويداني که در رثاي جدش حضرت حسين:Sham: به نظم آورده، آن را به تصوير کشيده است:

طمعت ان تسومه القوم ضميماً
وابي اللَّه و الحسام الصنيع

کيف يلوي علي الدنية جيداً
لسوي اللَّه ما لواه الخضوع

ولديه جأش أرد من الدرع
لضمأي القناوهن شروع

وبه يرجع الحفاظ لصدر
ضاقت الارض و هي فيه يضيع

فابي ان يعيش الّا عزيزاً
او تجلي الکفاح و هو صريع [5] .

«آن قوم طمع کردند که ستم را به او بقبولانند، اما خداوند و شمشيربران نپذيرفتند».
«چگونه پستي را گردني پذيرا گردد که جز براي خدا خم نشده باشد؟».
«او را قلبي بود محکمتر از زره در برابر نيزه هاي تشنه کام برافراشته شده».
«و وفاداري و تصميم او به سينه اي بر مي گشت که زمين تنگ مي گردد اما در بيان آن گم مي شود».
«پس زندگي را نپذيرفت مگر اينکه عزيز باشد و يا اينکه هنگامي از نبرد دست بکشد که برزمين غلتيده باشد».
مناعت نفس و بزرگ منشي، اين گونه برجسته به تصوير کشيده نشده است؛ زيرا «سيد حيدر»، به تصميم دولت اموي در اجبار حضرت امام حسين عليه السلام به خواري و ذلّت و خاضع ساختن وي در برابر ظلم و استبدادشان اشاره مي کند، در حالي که خداوند آن را نمي پذيرد و آن روح عظيمي که عزّت نبوت را به ارث برده، از قبول ستم، سرباز مي زند؛ زيرا آن حضرت عليه السلام هيچگاه در برابر کسي جز خداوند،سرخم نکرده است، پس چگونه در برابر فرومايگان بني اميه سرخم کند و چگونه قدرت آنان او را از اراده آهنين باز مي دارند که از زره در برابر نيزه هاي تشنه، بازدارنده تر مي باشد و چه نيکو گفته است:

وبه يرجع الحفاظ لصدر
ضاقت الأرض و هي فيه تضيع

و آيا چيزي رساتر و دقيق تر از اين گفتار در وصف ستم ستيزي امام حسين و عزّت او مي تواند باشد که همه قدرتهاي مقاومت و وفاداري را به سينه امام عليه السلام
برمي گرداند که جهان براي در برگرفتن صلابت عزم و تصميم آن حضرت تنگ شد، اما باهمه وسعتش در اين سينه، گم مي شود.
و اَلْحق، وي در وصف مناعت طبع امام، اوج گرفته است که زيبايي الفاظ نيز به اين امر افزوده مي گردد، چه در اين شعر، کلمه اي غريب و يا حرفي وجود ندارد که براي گوش، نامأنوس باشد.
اينک به اين ابيات از سروده عظيم ديگري از وي بنگريد که در آنها بزرگمنشي حضرت حسين را توصيف مي کند و مي گويد:

لقد مات لکن ميتة هاشمية
لهم عرفت تحت القنا المتقصّد

کريم ابي شمَّ الدنية انفهُ
فاشممه شوک الوشيج المسدّد

وقال: قضي يا نفس وقفة وارد
حياض الرَّدي لا وقفة المتردّد

راي انّ ظهر الذل اخشن مرکباً
من الموت حيث الموتُ منه بمرصد

فآثران يسعي علي جمرة الوغي
برجلٍ و لا يعطي المقادة عن يد [6] .

«او مُرد، اما مرگي هاشمي داشت که در زير نيزه ها براي آنان شناخته شده است».
«بزرگواري که بيني او نپذيرفت که پستي را ببويد، پس بوي نيزه هاي هدف گيري شده را به آن رساند».
«وگفت: اي جان من! بايست، ايستادن کسي که بر حوضهاي مرگ وارد مي شود نه ايستادن کسي که مردّد باشد».
«وي پشت مرکب خواري را ناهموارتر از مرگ ملاحظه کرد، آنجا که مرگ در انتظار او بود».
«پس ترجيح داد تاپاي بر آتش کار زار نهد، ولي دست خواري به کسي ندهد».
من شايد نتوانم شعري دقيق تر و يا شيرين تر از اين شعر بيابم که با صادقانه ترين تمثيل، مناعت طبع امام بزرگوار و عزّت نفس اورا مي نماياند که مرگ در زير سايه نيزه ها را بر زندگي مرفه همراه باخواري و سرافکندگي ترجيح داد و بدين گونه به شيوه شهيدان خاندانش عمل کرد که در ميدانهاي مبارزه بر يکديگر پيشي گرفتند و با اشتياق به سوي ميدانهاي جانبازي و فداکاري روان کشتند تا از کرامت و عزّت بهره مند شوند.
«سيد حيدر» همچنان ستم ستيزي امام شهيد را به تصوير مي کشد و آن حضرت را چنين توصيف مي کند که از بوييدن پستي و ستم، خود داري نمود، اما به عمد، نيزه ها و شمشيرها را بوييد؛ زيرا در آنها طعم مناعت، شرافت و مجد وجود داشت.. و با و صفي اين چنين برجسته و نمايان، سيد حيدر در مجسم ساختن مناعت طبع امام پيش مي رود؛ مناعتي که مشاعر و عواطف وي را در اختيار گرفته، آن گونه بر عواطف ديگران نيز چيره گشته و قطعاً وي در اين مورد تکلفي به خود راه نداده و امري غير واقعي را بيان ننموده است، بلکه واقعيت را با توصيفي راستين و بدون تکلف بازگفته است.
«سيد حيدر» در قصيده اعجاب انگيز ديگري ستم ستيزي و بلنداي همت امام را توصيف مي کند که شايد از زيباترين سروده هايي باشد که در رثاي امام عليه السلام گفته شده است، آنجا که مي گويد::Hedye:

وسامته يرکب احدي اثنتين
وقد مدت الحرب اسنانها

فاما يري مذعناً او تموت
نفس ابي العزّ اذعانها

فقال لها: اعتصمي بالاباء
فنفس الابي و مازانها

اذا لم تجد غير لبس الهوان
فبالموت تنزع جثمانها

رأي القتل صبراً شعار الکرام
وفخراً يزين لها شأنها

فشمّر للحرب في معرک
به عرک الموت فرسانها [7] .

«اورا بر آن داشتند که يکي از دو حالت را بپذيرد، در حالي که جنگ دندانهايش را به هم مي فشرد».
«که يا مطيع گردد و يا بميرد آن نفسي که عزّت، مطيع بودنش را نمي پذيرد».
«پس آن را گفت: مناعت را داشته باش که نفس انسان بلند همت و آنچه آن را زينت مي دهد».
«اگر چيزي غير از پوشيدن جامه خواري نيابد، با مرگ از جامه تن رها مي شود».
«کشته شدن:hamdel: صبورانه را شعار بزرگان يافت و افتخاري که آنان را زينت مي بخشد».
«پس براي جنگ، آستينها را بالا زد، در نبردي که در آن مرگ، با سواران دست و پنجه نرم مي کرد».
مرثيه هاي «سيد حيدر» براي امام، به حق طغرايي درخشنده در ميراث امت عربي به حساب مي آيد؛ زيرا انديشه خود را در آن به خوبي به کار گرفته و اجزاي آنها را به دقت مرتب نموده بود که با اين درجه از برجستگي، پديدار گشت. وي، بنابه گفته معاصرانش، در هر سال قصيده اي خاص براي امام عليه السلام مي سرود و در طول يک سال، به اصلاح آن مي پرداخت و به دقت کلمه آن را
مورد بررسي قرار مي داد که اين گونه در منتهاي شيوايي و ابداع، ظاهر شده است.:Gol:


پاورقي

[1] يعقوبي، تاريخ 247:2.
[2] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة 302:1.
[3] اشاره به «سندس خضر» مي باشد که از جامه هاي بهشتيان است (م).
[4] طبري، تاريخ 273:6.
[5] سيد حيدر، ديوان، ص87.
[6] همان، ص71.
[7] سيد حيدر، ديوان.

شجاعت

مردم در همه مراحل تاريخي، شخصي شجاعتر، پايدارتر و دليرتر از حضرت امام حسين:Sham: عليه السلام مشاهده ننموده اند؛ زيرا آن حضرت، در روز طف، چنان موضعي داشت که خردهارا به تحيّر واداشت و عقول را سرگشته ساخت و نسلها با اعجاب و بزرگداشت، از شجاعت و صلابت عزم او ياد کردند و مردم، شجاعتش را بر شجاعت پدرش که ورد همه زبانهاي دنياست، مقدم دانستند.:Gol:
دشمنان بزدلش از قدرت عزم و اراده اش مبهوت شدند؛ زيرا امام در برابر همه ضربات هراس انگيزي که پي در پي بر او وارد مي شد،از پاي در نيامد و هرچه گرفتاريها و محنتها بيشتر مي شد، وي اقدامي بيشتر و چهره اي گشاده تر مي يافت و آنگاه که همه ياران و اهل بيت خود را از دست داده بود، تمام سپاه که به گفته راويان، سي هزار رزمنده را شامل مي شد، به سوي وي هجوم آورد و آن حضرت به تنهايي در حالي که ترس و هراس بر دلهايشان مستولي شده بود، بر آنها حمله کرد و آنها - به تعبير راويان - همچون بزهايي که گرگ بر آنها تاخته باشد، از برابرش به هر سوي مي گريختند و او همچنان چون کوه ثابت ماند و از هر طرف ضربه ها را دريافت مي نمود و در حالي که هيچ سستي بر او دست نيافته بود، با شجاعت تمام، مرگ را به چيزي نمي گرفت. «سيد حيدر» مي گويد::Gol:

فتلقي الجموع فرداً و لکن
کلّ عضو في الروع منه جموع

رمحه من بنانه و کأن من
عزمه حد سيفه مطبوع

زوج السيف بالنفوس و لکن
مهرها الموت و الخضاب النجيع

«يک تنه با آن جماعتها روبه روشد، ولي هر عضوي از او همچون جماعتهايي، هراس انگيز بود».
«نيزه او سر انگشتش بود و گويي که شمشيرش را از عزم او ساخته بودند».
«شمشير را باجانها تزويج کرد که مهريه آنها مرگ و خضابشان گرد و خاک ميدان بود».
و در قصيده تحسين برانگيز ديگري چنين مي گويد::Hedye:

رکين و للارض تحت الکماة
رجيف يزلزل ثهلانها

أقر علي الارض من ظهرها
اذا ململ الرعب اقرانها

تزيد الطلاقة في وجهه
اذا غير الخوف الوانها

«محکم و استوار بود، در حالي که زمين در زيرپاي اسبان، لرزشي داشت که ارکانش را مي لرزاند».
«بر روي زمين پايدار بود آنگاه که ترس، شجاعان را به ستوه آورده بود».
«چهره اش گشاده تر مي شد آنگاه که ترس، رنگها را دگرگون مي ساخت».
و هنگامي که آن ستم ناپذير، زخمي بر روي زمين افتاد در حالي که خونريزي او را ناتوان ساخته بود، همه سپاهيان از ترس و هيبت وي، از اينکه بر او آخرين ضربه را وارد کنند، بازماندند. «سيد حيدر» مي گويد:

عفيراً متي عاينته الکماة
يختطف الرعب الوانها

فما اجلت الحرب عن مثله
صريعاً يُجبّن شجعانها

«بر خاک افتاده اي که هرگاه سواران بر او نظري مي افکندند، از ترس، رنگ از چهره ها مي باختند».
«جنگ، کسي همانند اورا معرفي نکرده است که برخاک افتاده باشد اما شجاعان را مي ترساند».
اهل بيت و يارانش نيز از اين روح عظيم، همت گرفته بودند و لذا با شوق و اخلاص به سوي مرگ شتافتند و هيچ ترس و رعبي بر دلهايشان راه نيافت، آنجا که دشمن آنها به شجاعت و پايداريشان گواهي داد؛ زيرا به شخصي که در روز طف همراه عمر بن سعد بود، گفته شد و اي بر تو! آيا ذريّه رسول خدا صلي الله عليه و آله را کشتيد؟ و او پاسخ داد:
«سنگ بردهان تو باد! اگر تو آنچه را ما شاهد بوديم مشاهده مي کردي، آنچه را انجام داديم، انجام مي دادي. گروهي بر ما يورش آوردند که شمشيرهايشان را به دست گرفته و همچون شيران درّنده، سواران را ازچپ و راست مي کشتند و جانهاي :hamdel:خود را به کام مرگ مي افکندند، نه امان مي پذيرفتند و نه به ثروت رغبتي داشتند و چيزي ميان آنها و رسيدن به حوض مرگ و استيلاي بر ملک، حايل نمي شد و اگر اندکي از آنها دست بر مي داشتيم، جان همه افراد لشکر را مي گرفتند، در آن صورت ما چه مي توانستيم بکنيم، تو را مادر مباد...». [1] .
يکي از شعرا اين شجاعت :Gol:کم نظير را چنين وصف کرده است:

فلو وقفت صم الجبال مکانهم
لمادت علي سهل و دکت علي و عر

فمن قائم يستعرض النبل وجهه
ومن مقدم يرمي الاسنة بالصدر

«اگر کوههاي استوار به جاي آنان مي بود، به روي دشتها مي افتادند و در هم کوبيده مي شدند».
«آنها يا ايستاده با چهره ها تيرهارا مي پذيرفتند و يا حمله کنان با سينه ها بر نيزه ها مي تاختند».
و «سيد حيدر» چه عالي سروده است:

دکّوا رباها ثم قالوا لها
وقد جثوا نحن مکان الربا

«تپه هايش را درهم کوبيدند و سپس به آنها در حالي که زانو زده بودند، گفتند: اينک ما به جاي تپه ها هستيم».
پدر شهيدان، با شجاعت کم نظيرش، طبيعت بشري را به مبارزه طلبيد، پس مرگ را به مسخره گرفت و زندگي را استهزا کرد آنجا که خطاب به يارانش - هنگامي که تيرهاي دشمنان بر آنها باريدن گرفت - فرمود:
«برخيزيد، خداوند شمارا رحمت کند، به سوي مرگي که چاره اي از آن نيست، اين تيرها، فرستادگان اين قوم به طرف شما هستند...».
آن حضرت، يارانش را به سوي مرگ فراخواند، گويي که آنان را بر سر سفره غذايي لذيذ فرا مي خواند و حقا که نزد وي گوارا بود؛ زيرا آن حضرت با باطل مي جنگيد و برهان پروردگارش - که همان مبدأ وي بود - برايش ترسيم مي گشت [2] .:Hedye:

پاورقي

[1] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 263:3.
[2] عبداللَّه علائلي، الامام الحسين، ص101.

صراحت

از صفات پدر شهيدان:Sham:، «صراحت در گفتار و کردار بود» که در همه دوران زندگيش، کجروي نکرد و دست به خدعه و نيرنگ نزد و هيچ راه غير مستقيمي را نپيمود، بلکه راه واضح را در پيش گرفت که با ضمير زنده اش همنوا بود و از گذرگاههاي پر پيچ و خمي که دين و اخلاق، آنها را نمي پذيرد، دوري گزيد که از نمونه هاي آن رفتار درخشنده اين است که وليد، حاکم مدينه در تاريکي شب اورا فراخواند و وي را از مرگ معاويه باخبر ساخت و از او خواست که با يزيد
بيعت کند و بيعت در تاريکي شب را از او کافي مي دانست. اما امام عليه السلام از اين کار، خود داري نمود و واقعيت را به صراحت براي وي بيان کرد و فرمود::Gol:
«اي امير! ما اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستيم. خداوند به ما آغاز نمود و به ما ختم خواهد فرمود، يزيد، فاسقي فاجراست که شراب مي نوشد و نفسي را که خداوند حرام فرموده، مي کشد، فسق و فجور را آشکارا انجام مي دهد و کسي چون من با يزيد بيعت نمي کند...».
اين کلمات، درجه صراحت و بلند همتي و قدرت مقابله در راه حق، نزد آن حضرت را بيان مي نمايد.
و از انواع آن صراحتي که عادت آن حضرت بوده و از ذاتيات ايشان شده بود، اين است که هنگام خارج شدن به سوي عراق، خبر دردناک کشته شدن سفيرش يعني «مسلم بن عقيل»:hamdel: و فروگذاشتن وي از سوي اهل کوفه به او رسيد، پس به کساني که بخاطر منفعت و نه براي حق، آن حضرت را دنبال کرده بودند، فرمود: «پيروان ما، ما را فرو گذاشته اند، پس هرکس از شما انصراف را دوست داشته باشد، منصرف شود، هيچ تعهدي بر گردن وي نخواهد بود...».
صاحبان طمعها از او جدا شدند و افراد برگزيده از اهل بيتش همراه وي ماندند [1] .
در آن ساعتهاي سخت که امام نيازمند ياوران بود، از فريب و نيرنگ خودداري کرد؛ زيرا معتقد بود آن حالتي نيست که نفوس عظيم معتقد به پروردگار و مؤمن به عادلانه بودن امر خويش، به آن متصف باشد.
و از نمونه هاي آن صراحت اينکه اهل بيت و يارانش را در شب دهم محرم
جمع کرد و آنان را باخبر ساخت که فردا کشته خواهد شد و همه کساني که همراه وي باشند، به قتل خواهند رسيد. امام اين موضوع را با صراحت براي آنها بيان فرمود تا در کار خويش بصيرت و آگاهي داشته باشند و به آنان دستور داد تا در تاريکي آن شب، پراکنده گردند. اما آن خانواده عظيم، جداشدن از او را نپذيرفتند و بر شهادت درحضور وي اصرار ورزيدند.
دولتها تشکيل مي شوند و حکومتها نابود مي گردند و اين اخلاق والا هستند که از هر موجود زنده اي به ماندن شايسته و به جاودانگي بايسته اند؛ زيرا ارزشهاي بلندي را نمايانگر هستند که انسان را بدون آنها کرامتي نخواهد بود.:Hedye:

پاورقي

[1] انساب الاشراف، 169:3.

صلابت در حق

«صلابت در حق» يکي از مباني زندگي پدر شهيدان و از برجسته ترين ذاتيات آن حضرت است؛ زيرا آن حضرت، براي اقامه حق و در هم کوبيدن دژهاي باطل و نابود ساختن مراکز ظلم، راه خودرا با سختي هراس انگيزي بازکرد.
امام:Sham: عليه السلام حق را باتمام گستردگي و مفاهيم آن، در نظر داشت و به سوي ميدانهاي مبارزه روان شد تا حق را در سرزمينهاي ميهن اسلامي برپا سازد و امت را از جريانات شديدي که در جوّ خويش، پايگاههايي براي باطل و مراکزي براي ستم و آشيانه هايي براي طغيان آفريده بود، رها سازد، جرياناتي که امت را در ناآگاهيهاي عميقي در زندگي خويش به دست و پازدن افکنده بود.
امام :hamdel:عليه السلام امت را ديد که غرق اباطيل و گمراهيها شده و ديگر هيچيک از مفاهيم حق در زندگيش نمايان نبوده است، پس به سوي ميدانهاي جانبازي و فداکاري شتافت تا پرچم حق را برافرازد، اين هدف درخشان را امام:Sham: عليه السلام در
سخناني که براي اصحابش ايراد کرد، بيان فرمود و گفت:
«آيا نمي بينيد که به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي گردد، تا مؤمن به لقاي خدا علاقه مند گردد...».:Hedye:
حق، يکي از عناصر بارز در شخصيّت پدر شهيدان بود و پيامبر صلي الله عليه و آله:Gol: اين پديده ارزشمند را در وجود آن حضرت يافت و بنابه آنچه مورخان مي گويند، پيوسته دهان مبارکش را مي بوسيد، همان دهاني که سخن خدارا گفت و چشمه هاي عدل و حق را در زمين جاري ساخت.

شكيبايي

از صفات بي نظيري که سيد الشهدا :Sham:در آنها همتايي نداشته، «صبر بر نوايب دنيا و محنتهاي روزگار بوده است». آن حضرت، تلخي صبر را از اوان کودکي چشيده بود، آنگاه که در سوگ جدّ و مادر خويش نشست و حوادث هولناکي را شاهد بود که بر پدرش جاري شد و محنتها و مصيبتهايي راکه آن حضرت تحمل کرد، مشاهده نمود و در روزگار برادرش نيز تلخي صبر را تجربه کرد، در حالي که مي ديد چگونه سپاهيانش اورا فرو گذاشته و به وي خيانت کرده بودند تا اينکه معاويه آن حضرت را بازهر، ترور نمود و چگونه مي خواست جنازه پاکش را در جوار جدش به خاک سپارد، اما بني اميه مانع او شدند و اين از سخت ترين محنتها بر آن حضرت بود.
و از بزرگترين مصيبتهايي که آن حضرت در برابر آن صبر کرد، اين بود که مي ديد اصول اسلامي زير پاگذاشته مي شود و از زبان جدش احاديثي ناروا جعل مي شد که شريعت خدا را تغيير و تبديل مي نمود. از امور مهمي که از آنها رنج مي برد اينکه مي شنيد پدرش را ناسزا مي گفتند و بر روي منبرها از ايشان به بدي
ياد مي کردند و چگونه يزيد طاغوت، دست در کار نابودي شيعيان و دوستداران آنان بود، ايشان در برابر همه اين سختيها و مصيبتها شکيبا:Sham: بودند.
در روز دهم محرم، محنتهاي مشقت باري پي در پي بر آن حضرت وارد مي شد که صبر در برابر آنها به لرزه مي افتاد به طوري که هنوز محنتي تمام نشده مجموعه اي از محنتها و دردها بر او يورش مي بردند، او ستارگان درخشان از فرزندان و اهل بيتش را مي ديد که چگونه شمشيرها و نيزه ها بدنهايشان را از هم مي دريدند و ايشان با آرامش و پايداري، خطاب به آنان مي فرمودند:
«اي اهل بيت من! صبر کنيد، اي عموزادگانم! شکيبا باشيد که بعد از امروز، هيچ خواري و سختي نخواهيد ديد».
آن حضرت، خواهرش، بانوي بني هاشم را مي ديد که شدت فاجعه، وي را سراسيمه کرده و اندوه، قلبش را شکافته بود. به سوي او مي شتابد و به وي دستور مي دهد که شکيبايي پيشه کند و به آنچه خداوند قسمت نموده است، خرسند باشد.
و از جمله آن فجايع هولناک که امام بر آنها صبر کرد، اين بود که کودکان و خانواده خود را مي ديد که از شدت تشنگي مرگ آفرين، فرياد مي کشيدند و از عطش جانگاه به وي پناه مي بردند و او آنان را به صبر و پايداري دستور مي داد و از عاقبت درخشاني که پس از آن محنت سخت، سرانجام بدان دست خواهند يافت، آگاهشان مي کرد.
وي در برابر دشمناني که امواج جمعيتشان زمين را پر کرده بود، شکيبا بود، در حالي که به تنهايي از هر طرف ضربه هارا تحمل مي کرد و جگرش از تشنگي پاره پاره شده بود،اما وي اعتنايي به همه آن اوضاع نمي نمود.
صبر و شکيبايي آن حضرت و موضع محکمش در روز طف، از نادرترين
نمونه هايي بود که انسانيت مي شناخت. «اربلي» مي گويد: «به شجاعت حسين مثل زده مي شود و صبر او در جنگ، پيشينيان و پسينيان را ناتوان ساخته است [1] .».:Gol:
هريک از مصيبتهاي آن حضرت، براي از پاي در آوردن قواي هر انسان و وادار کردن وي به ناتواني نفساني، کافي بود، هرچند که آن انسان صبر و پايداري و قوت نفس را دارا بوده باشد، ولي آن حضرت عليه السلام در راه هدف شرافتمندانه اي که روح وي را به اوج خودداري از بي تابي يا زانوزدن در برابر سختيها رسانده بود، به آنچه گرفتاري داشت، اهميتي نمي داد.
مورخان مي گويند: آن حضرت تنها اين صفت را داشت که حوادث هرچه باشد، عزم او را سست نمي ساخت. آن حضرت روزي يکي از فرزندان خود را از دست داده بود، اما اثري از اندوه بر او مشاهده نمي شد. در اين مورد از او پرسيده شد و او پاسخ داد: «ما اهل بيتي هستيم که از خداوند درخواست مي کنيم و به ما مي بخشد، پس اگر آنچه را نمي پسنديم بخواهد، در آنچه دوست مي داريم، ما به آن راضي مي شويم» [2] .
آن حضرت، به قضاي خدا راضي شد و به فرمانش تسليم گشت و جوهر اسلام و منتهاي ايمان همين است.:Hedye:

پاورقي

[1] کشف الغمة 20:2.
[2] الاصابة 222:2.

رأفت و عطوفت

از صفات پدر شهيدان اين بوده است که نسبت به مردم، بسيار عطوفت داشته و دست خودرا براي کمک به هر نيازمندي پيش مي برده و به هر صاحب حاجتي کمک مي رسانيده و هرکس را که به وي پناه مي برده، پناه مي داده است.
«مروان» پس از شکست واقعه جمل به آن حضرت و برادرش پناه برد، در حالي که وي از سخت ترين دشمنان بود و از آنان خواست که نزد پدرشان از وي
شفاعت کنند و آن دو نزد پدر شتافتند و در باره وي با آن حضرت سخن گفتند و اظهار داشتند: «اي امير المؤمنين! وي با شما بيعت مي کند».
آن حضرت عليه السلام فرمود: :Hedye:«آيا قبل از کشته شدن عثمان با من بيعت نکرده بود؟ من نيازي به بيعتش ندارم که آن دستي يهودي است. اگر با دستش با من بيعت کند، با سبابه اش خيانت خواهد کرد، همانا وي امارتي خواهد داشت همچون ليسيدن سگ بينيش را و او پدر چهار قوچ است و امّت از فرزندانش روز سرخي را خواهند ديد».:Gol:
آنها همچنان از پدر خواهش مي کردند تا اينکه اورا مورد عفو قرار داد، امّا آن فرومايه، اين نيکي را ناديده گرفت و با هر آنچه از وسايل شرّ و بدي در اختيار داشت در مقابل سبطين ايستاد؛ زيرا او بود که مانع شد از اينکه جنازه امام حسن در جوار جدش به خاک سپرده شود. و او بود که به وليد گفت اگر امام حسين:Sham: از بيعت يزيد خودداري کند، او را به قتل رساند. و نيز از کشته شدن امام حسين عليه السلام اظهار سرور و شادماني کرد و مروان را اين بس باشد که او از درختي است که جز پليد ناپاک و جز آنچه را که به مردم زيان مي رساند، به بار نمي آورد.
از نمونه هاي جاويدان ديگر از عطوفت امام و رأفتش نسبت به مردم اين است که هنگام روبه رو شدن با حرّ و سپاهيانش که بالغ بر يک هزار سوار بود و براي نبرد و جنگ با وي فرستاده شده بودند و امام آنها را ديد که از شدت تشنگي نزديک است که هلاک شوند، مردانگي و علوّ ذات آن حضرت اجازه نداد که به نجات آنان اقدام نکند و دستور داد تا غلامان و اهل بيتش :hamdel:عليهم السلام همه آن قوم و نيز اسبانشان را آب دهند که در ميان آنها «علي بن طعان محاربي» بود. او از شدت عطش نمي دانست چگونه آب بنوشد و امام عليه السلام شخصاً به وي آب نوشاند و اين اقدام از برجسته ترين نمونه هايي است که در فرهنگ انسانيت، در شرافت و بزرگواري به ثبت رسيده است.

بخشش و سخاوتمندي

از مزاياي پدر شهيدان :Sham:عليه السلام بخشش و سخاوتمندي بود؛ زيرا آن حضرت پناهگاه فقرا و محرومان و ملجأ هرکسي بود که دست روزگار بر او ستم کرده باشد و آن حضرت، قلب روي آورندگان به سويش را با بخششها و عطاياي خود، شاد مي کرد.
«کمال الدين بن طلحه» مي گويد: «شهرت يافته بود که آن حضرت، ميهمان را گرامي مي دارد، به جوينده مي بخشد، صله رحم مي کند، به سائل کمک مي رساند، برهنه را مي پوشاند، گرسنه را سير مي نمايد، به بدهکار مي بخشد، ناتوان را حمايت مي کند، بر يتيم، دل مي سوزاند، نيازمند را بي نياز مي سازد و کم بوده است که مالي به او برسد مگر اينکه آن را تقسيم کند و اين خوي سخاوتمندان و سرشت کريمان و نشان بخشندگان و صفت کساني است که مکارم اخلاق را دارا باشند؛ زيرا کارهاي درخشانش گواه کرم اوست و گوياي اينکه صفات نيکو را داراست...» [1] .
مورخان مي گويند: آن حضرت در تاريکي شب، انباني پراز طعام به همراه مبالغي از مال، به دوش مي کشيد و به خانه هاي بيوه زنان، يتيمان و مسکينان مي برد تا آنجا که اين کار اثري بر پشت آن حضرت نهاد [2] .
متاعهاي فراواني نزد آن حضرت مي آوردند و آن حضرت از جاي برنمي خاست تا اينکه به همه خويشان و اطرفيانش ببخشد. معاويه، اين مطلب را در مورد آن حضرت دانست و هدايا و ارمغانهايي برايش فرستاد و براي
شخصيتهاي ديگر يثرب نيز همانند آنهارا ارسال نمود و با همنشينان خود درباره اينکه هرکدام از آن اشخاص با آن هدايا چه مي کند، سخن مي گفت و درباره حضرت حسين، اظهار داشت:
«اما حسين، از يتيمان کساني شروع مي کند که همراه پدرش در صفين کشته شده اند، پس اگر چيزي باقي بماند با آن شتري را سر مي برد و با آن شير (به مردم) مي نوشاند...».
وي، ناظري را فرستاد تا ببيند که آن قوم چه خواهند کرد و گزارش او به همان گونه بود که معاويه اظهار مي داشت، پس معاويه گفت: «من فرزند هند هستم، من قريش را بهتر از قريش مي شناسم» [3] .
به هر حال، مورخان نمونه هاي فراواني از بخشش امام و سخاوتمندي آن حضرت نقل کرده اند که به بعضي از آنها اشاره اي مي نماييم:
1 - با اسامة بن زيد: «اسامة بن زيد» بيمار شد، همان بيماري که در آن درگذشت، پس امام به عيادت وي رفت و هنگامي که در جاي خود قرار گرفت، اسامه گفت: آه چه غمگينم!
- «غم چه چيزي را داري؟».
- بدهکاريم که شصت هزاراست.
- «آن به عهده من است».
- مي ترسم پيش از آنکه پرداخت شود، بميرم.
- «قبل از اينکه من آن را به جاي تو پرداخت کنم، نخواهي مرد».
پس امام عليه السلام به اداي دين وي، پيش از فوتش شتافت [4] در حالي که از اسامه چشم پوشي کرده بود؛ زيرا وي از کساني بود که از بيعت با پدرش خود داري نمودند، ولي امام باوي معامله به مثل ننمود، بلکه نسبت به وي نيکي روا داشت.
2 - بايکي از کنيزانش: «انس» روايت کرده: نزد حسين:hamdel: بودم که کنيزي بر او وارد شد در حالي که بسته ريحاني در دست داشت و آن را به حضرت تقديم کرد. حضرت به وي فرمود: «تو در راه خداي تعالي آزاد هستي».
انس، دچار شگفتي شد و گفت: کنيزي بسته ريحاني براي تو مي آورد و تو او را آزاد مي کني؟!!
حضرت فرمود: خداوند ما را اين گونه مؤدب کرده، خداي تعالي فرموده است: «وهرگاه درودي به شما فرستاده شود، به بهتر از آن پاسخ دهيد يا اينکه آن را بازگوييد. و بهتر از آن، آزاديش بوده است» [5] .
و با اين سخاوتمندي و اخلاق والا، دلهاي مسلمين را به دست آورد و آنان شيفته دوستي و ولايش گشتند.
3 - با يک وامدار: امام حسين عليه السلام در مسجد جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله در روزگار پس از وفات برادرش حضرت حسن عليه السلام نشسته بود. عبداللَّه بن زبير و نيز عتبة بن ابي سفيان، هرکدام در گوشه اي از مسجد نشسته بودند. مردي اعرابي سوار بر شتري آمد، آن را بست و وارد مسجد شد و بالاي سر عتبة بن ابي سفيان ايستاد و بر او سلام کرد. وي سلامش را پاسخ داد، آنگاه اعرابي گفت:
«من عمو زاده ام را کشته ام و از من ديه خواسته اند، آيا چيزي به من مي دهي؟».
عتبه، سر خود را به طرف وي بالا برد و به غلام خود گفت: صد درهم به وي بده.
اعرابي به او گفت: من چيزي جز ديه کامل نمي خواهم.
عتبه، اعتنايي به وي نکرد و اعرابي نا اميد از پيش وي دورشد و با ابن زبير رو به رو گشت و داستان خودرا بر او عرضه داشت و او دويست درهم برايش دستور داد، اما اعرابي آنهارا به وي بازگردانيد و به سوي حضرت حسين عليه السلام رفت و نياز خود را به آن حضرت عرض کرد.
حضرت دستور داد تا ده هزار درهم به وي بدهند و به او فرمود: «اينها براي اين است که قرضهايت را بدهي». و دستور داد تا ده هزار درهم ديگر به او بدهند و فرمود: «اينها براي اين است که به وضع خود سر و سامان دهي و احوال خود را نيکو گرداني و از آنها بر خانواده ات انفاق نمايي».
اعرابي به شدت شادمان گشت و لب به سخن گشود و گفت:

طربت و ما هاج لي معبق
ولالي مقام و لا معشق

ولکن طربت لآل الرسولِ
فلذّ لي الشعر و المنطق

هم الأکرمون الانجبون
نجوم السماء بهم تشرق

سبقت الانام الي المکرمات
و انت الجواد فلا تلحق

ابوک الذي ساد بالمکرمات
فقصر عن سبقه السبق

به فتح اللَّه باب الرشاد
و باب الفساد بکم مغلق [6] .

«طرب يافتم در حالي که بوي خوشي به مشامش نرسيده و نه اينکه داراي
مقامي و يا دچار عشقي شده باشم».
«اما براي آل پيامبر آمدم و شعر و گفتار برايم زيبا گشت».
«آنان کريمان و نجيبانند که ستارگان آسمان به آنها مي درخشند».
«تواز همه مردم به سوي بزرگواريها پيش افتاده و تو بخشنده اي هستي که هيچ کس به تو نمي رسد».
«پدر تو با بزرگواريها سروري يافت و پيشتازان از رسيدن به وي بازماندند».
«به وسيله او خداوند در هدايت را گشود و درِ تباهي به وسيله شما بسته شده است».
4 - با يک اعرابي: مردي اعرابي به سوي آن حضرت آمد و بر او سلام کرد و از او حاجت خود را خواست و گفت: از جدت شنيدم که مي فرمود: «هرگاه حاجتي خواستيد، آن را از چهار تن بخواهيد: يا عربي شريف، يا سروري بخشنده، يا حامل قرآن و يا دارنده چهره اي خوش منظر. امّا عرب، به جدّت شرافت يافت و اماکرم، راه و رسم شماست و اما قرآن در خانه هايتان نازل شد و اما چهره نيکو، من رسول خدا صلي الله عليه و آله را شنيدم که مي فرمود: هرگاه خواستيد به من نگاه کنيد، پس به حسن و حسين بنگريد».
حضرت حسين عليه السلام به وي گفت: «حاجت تو چيست؟».
اعرابي آن را بر روي زمين نوشت. حضرت حسين عليه السلام به او فرمود: «از پدرم حضرت علي شنيدم که مي فرمود: نيکي به قدر معرفت باشد، پس من سه مسأله از تو مي پرسم، اگر يکي از آنها را جواب دادي،يک سوم آنچه نزد من است، براي تو خواهد بود و اگر دو سؤال را پاسخ گفتي، دو سوم آنچه نزد من است از آن تو باشد و اگر هر سه را پاسخ دادي، همه آنچه پيش من است براي
تو خواهد بود،در حالي که همياني از عراق به من رسيده است».
اعرابي گفت: بپرس و لا حول و لا قوة الا باللَّه.
امام حسين عليه السلام: «برترين اعمال کدام است؟».
- ايمان به خدا.
- «نجات بنده از هلاکت در چيست؟».
- اعتماد به خدا.
- «چه چيزي انسان را زيور مي دهد؟».
- علم همراه با حلم.
- «اگر آن را نداشته باشد؟».
- مال همراه با کرم.
- «اگر آن را نداشته باشد؟».
- فقر همراه با صبر.
- «اگر آن را نداشته باشد؟».
- صاعقه اي که از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند.
امام خنديد و آن هميان را به سوي وي انداخت [7] .
5 - با يک سائل: سائلي به سوي آن حضرت آمد و در خانه را زد و چنين سرود و گفت:

لم يخب اليوم من رجاک و من
حرّک من خلف بابک الحلقة

انت ذوالجود انت معدنه
ابوک قد کان قاتل الفسقة

«هرکس امروز به تو اميد بست،نا اميد نگشت و هر کس حلقه بر
درخانه ات بنوازد».
«تو سخاوت داري و معدن آن تو باشي، پدر تو قاتل فاسقان بود».
امام، به نماز ايستاده بود، پس نمازش را سبک نمود و به سوي آن اعرابي خارج شد و آثار فقر را بر او مشاهده کرد. بازگشت و قنبر را صدا زد. هنگامي که قنبر نزد آن حضرت آمد، به او فرمود: «چه مقدار از نفقه ما باقيمانده است؟».
گفت: دويست درهم که به من دستور داده اي تا آنهارا بر اهل بيت تو تقسيم کنم.
فرمود: «آنها را بياور؛ زيرا کسي آمده است که از آنان مستحق تراست». پس آنهارا گرفت و به آن اعرابي داد و از او پوزش طلبيد و اين ابيات را سرود:

خذها فاني اليک معتذر
واعلم باني عليک ذو شفقة

لو کان في سيرنا عصاتمد اذن
کانت سماناعليک مندفقه

لکن ريب المنون ذو نکد
والکف منا قليلة النفقة

«اينهارا بگير و من از تو عذر خواهي مي کنم و بدان که من نسبت به تو دلسوز هستم».
«اگر امکان بيشتري داشتم، آسمان ما بر تو فراوان مي باريد».
«ولي گرفتاري زمانه سخت است و دست ما نفقه اي اندک دارد».
پس اعرابي آنها را گرفت و در حالي که شاکر بود و دعاي خير براي حضرت مي کرد، شروع کرد به مدح و ستايش از آن حضرت و چنين گفت:

مطهرون نقيات جيوبهم
تجري الصلاة عليهم أينما ذکروا

وأنتم أنتم الأعلون عندکم
علم الکتاب و ما جاءت به السور

من لم يکن علوياً حين تنسبه
فما له في جميع الناس مفتخر [8] .

«پاکند و داراي اصالت، هرگاه ياد شوند، بر آنان درود فرستاده مي شود».
«شما هستيد، شما هستيد بلند پايگان، شماييد عالم به قرآن و معاني سوره ها».
«هرکس به هنگام بررسي نسب، علوي نباشد، در ميان مردم از افتخاري برخوردار نيست».:Hedye:
اينها بعضي نمونه ها از کرامت و سخاوتمندي آن حضرت است که بيانگر عطوفت و دلسوزي وي نسبت به فقرا مي باشد و او چيزي جز رضاي خدا و پاداش آخرت را نمي جست.
در اينجا سخن ما در مورد بعضي از حالات و صفات آن حضرت به پايان مي رسد که به آنها قلّه کمال مطلق را درنورديد و در دلهاي مسلمين جاي گرفت و آنان شيفته محبت و دوستيش گشتند.

پاورقي

[1] مطالب السؤول، ص28.
[2] ريحانة الرسول، ص71.
[3] عيون الاخبار 47:3.
[4] اعيان الشيعة 579:1.
[5] ابن صباغ، الفصول المهمة، ص177.
[6] بحراني، عقد اللآل في مناقب الآل.
[7] فضائل الخمسة من الصحاح الستّة 332:3.
[8] اعيان الشيعة 579:1.

عبادت و تقواي امام حسين :hamdel:

امام حسين عليه السلام با عواطف و احساساتش به سوي خدا روي آورد و همه ارکان وجودش با دوستي خدا و ترس از او آميخته گشت. مورخان مي گويند: آن حضرت هرآنچه را که به خدا نزديکش مي ساخت، عمل کرد، پس او بسيار نماز مي خواند و روزه مي داشت و به حج مي رفت و صدقه مي داد و اعمال خير به جاي مي آورد [1] ، در اينجا به مواردي که درباره عبادت و توجه آن حضرت به سوي
خدا، روايت شده اشاره اي مي نماييم:

پاورقي

[1] تهذيب الاسماء 163:1.


1-خوف امام حسين:hamdel: از خداوند

امام عليه السلام در طليعه عارفان خدا بود، از او بسيار مي ترسيد و از اينکه باخدا مخالفت کند، شديداً حذر داشت تا آنجا که بعضي از يارانش به آن حضرت گفت: ترس تو از پروردگارت چقدر عظيم است؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: «در روز قيامت کسي ايمن نخواهد بود جز آنکه در دنيا از خدا ترسيده باشد...» [1] .
و اين سيره متقيان بود که راه را روشني بخشيدند و آفاق معرفت را گشودند و بر آفريننده جهان و بخشنده حيات، رهنمون گشتند.

پاورقي

[1] اعيان الشيعة 104:4. ريحانة الرسول، ص58.




2-كثرت نماز و روزه امام حسين :Sham:

آن حضرت عليه السلام بيشتر اوقات، به نماز و روزه اشتغال داشت [1] و در هر شب و روز، هزار رکعت نماز مي خواند آن گونه که فرزندش زين العابدين بيان کرده است [2] و در ماه رمضان قرآن کريم را ختم مي نمود. [3] .
ابن زبير درباره عبادت امام سخن گفته و اظهار داشته: «به خدا اورا کشتند، او که در شبها بسيار به نماز مي ايستاد و روزها بسيار به روزه داري مي پرداخت» [4] .

پاورقي

[1] تهذيب الاسماء 163:1. مقريزي، خطط 285:2.
[2] يعقوبي، تاريخ 219:2. ابن الوردي، تاريخ 233:1.
[3] سير اعلام النبلاء 291:3.
[4] طبري، تاريخ 273:6.



3-حج امام حسين :Gol:

امام عليه السلام بسيار به حج مي رفت. آن حضرت 25 بار پياده به حج رفت [1] در حالي که مرکبهايش همراه او برده مي شدند [2] ايشان رکن اسود را به دست مي گرفتند و با خدا به راز و نياز پرداخته و چنين مي فرمودند: «پروردگارا! به من نعمت دادي و مرا سپاسگزار نيافتي و مرا آزمودي و مرا شکيبا نديدي، پس نه تو نعمتت را به ترک شکر، سلب نمودي و نه به ترک صبر، سختي راادامه دادي. پروردگارا! از کريم جز کرم نخواهد بود...» [3] .
آن حضرت عليه السلام براي عمره بيت اللَّه خارج شد و در راه بيمارگشت. اين خبر به پدرش امير المؤمنين عليه السلام رسيد که در يثرب بود. پس به دنبال او رفت و در «السقيا» به وي رسيد در حالي که بيمار بود، پس به او فرمود: «پسرم! از چه چيزي رنج مي بري؟».
«سرم، درد مي کند».
امير المؤمنين شتري خواست و آن را سربريد و موي سرش را تراشيد و او را به مدينه بازگرداند. هنگامي که بيماريش بهبودي يافت، به سوي مکه بازگشت و عمره را به جاي آورد [4] .
اينها بعضي از مواردي است که درباره طاعت و عبادت آن حضرت روايت کرده اند.

پاورقي

[1] ابن عساکر، ترجمة امام الحسين عليه السلام، ص215. سير اعلام النبلاء 287:3. مجمع الزوائد 201:9. تهذيب الاسماء 163:1. ابن مغازلي، مناقب، حديث شماره 64. مختصر صفوة الصفوة 763:1، طبراني، تاريخ 123:3.
[2] صفوة الصفوة 763:1. شعراني، طبقات 26:1. ابن عساکر، ترجمة امام الحسين، ص217.
[3] الکواکب الدرية 58:1.
[4] دعائم الاسلام 344:1.






صدقات امام حسين :Gol:

امام :Sham:عليه السلام بسيار نيکي مي کرد و صدقه فراوان مي داد. آن حضرت، زمين و اشيائي را به ارث برد. پس قبل از اينکه در اختيار بگيرد، آنهارا صدقه داد [1] وي در تاريکي شب، طعام را به مسکينان مدينه مي رساند [2] و جز پاداش از خدا و تقرب به او چيزي را در نظر نداشت و پيش از اين، به نمونه هايي فراوان از نيکي و احسان آن حضرت، اشاره داشتيم.:Hedye:

پاورقي

[1] دعائم الاسلام 339:2.
[2] تذکرة الخواص،ص264.

موهبتهاي علمي امام حسين

هيچ کس در فضل و علم به پاي حضرت امام حسين عليه السلام نرسيد؛ زيرا آن حضرت باملکات و مواهب علميش، از ديگران برتر بود؛ چون در سنين خردسالي از سرچشمه علوم جدّش نوشيد که آن علوم، آفاق جهان هستي را روشني بخشيد،همچنين در حضور پدرش حضرت امير المؤمنين:Gol:، باب مدينه علم پيامبر صلي الله عليه و آله و اعلم امت و داناترين آنان به امور دين، شاگردي نمود و در حديث آمده است: «علم به حسن و حسين نوشانيده شد» [1] .
و دانشمند امت، عبداللَّه بن عباس گويد: «حسين:Sham: از خاندان نبوت است و آنان وارثان علم هستند» [2] .
يکي از نويسندگان شرح حال آن حضرت، گفته است:«حسين:hamdel: برترين اهل زمانه در علم و معرفت به کتاب و سنّت بود» [3] .
و ما در اينجا به اختصار به بعضي از امور علمي آن حضرت اشاره
مي نماييم.

پاورقي

[1] ابن اثير،النهاية (مادّه غرّ) 357:3.
[2] الثائر الاول في الاسلام، ص10.
[3] الکواکب الدرية 58:1.

عفو و گذشت حضرت

غلامی جنایتی کرد که مستحق تأدیب بود حضرت فرمان داد او را تأدیب کنند غلام گفت مولای من [=Times New Roman](و الکاظمین الغیظ[=Times New Roman]؛ و کسانیکه خشم خود را فرو مینشانند)

حضرت فرمود:رهایش کنید.غلام گفت: [=Times New Roman](و العافین عن الناس[=Times New Roman]؛ و کسانیکه عفو کننده مردم اند) حضرت فرمود:از تو گذشتم.

غلام گفت[=Times New Roman]:(و الله یحب المحسنین[=Times New Roman]؛خداوند احسان کننده ها را دوست دارد) حضرت فرمود: تو در راه خدا آزادی و برای توست دو برابر آنچه من به تو بخشیدم [=Times New Roman].

منبع [=Times New Roman]: بحار جلد۴۴ صفحه ۱۹۵