آیا " أُوْلِي الأَمْرِ " تنازع میکنند؟

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا " أُوْلِي الأَمْرِ " تنازع میکنند؟

بسم الله

سلام.
در آیه ی زیر :

یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ و َأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ ...

خداوند میفرمایند اطاعت کنید از خدا، رسول و اولی الامر... و بعد میفرمایند که اگر تنازعی پیش آمد بینتان، به خداوند و پیامبر مراجعه کنید.

حال به قرینه ی اینکه اولی الامر در قسمت دوم برای رجوع نیامده، آیا میتوان برداشت کرد که تنازع بین شما(ایمان آورندگان) و اولی الامر هم ممکن است پیش بیاد؟!

لطفا کوتاه پاسخ بدهید که بشه طولانی فکر کرد!

تشکر

فردا از آن ماست;58771 نوشت:
بسم الله

سلام.
در آیه ی زیر :

یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ و َأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ ...

خداوند میفرمایند اطاعت کنید از خدا، رسول و اولی الامر... و بعد میفرمایند که اگر تنازعی پیش آمد بینتان، به خداوند و پیامبر مراجعه کنید.

حال به قرینه ی اینکه اولی الامر در قسمت دوم برای رجوع نیامده، آیا میتوان برداشت کرد که تنازع بین شما(ایمان آورندگان) و اولی الامر هم ممکن است پیش بیاد؟!

لطفا کوتاه پاسخ بدهید که بشه طولانی فکر کرد!

تشکر

[="microsoft sans serif"] بله درست است وقتی ما با اولی الامر کارمان به بحث و جدل کشید باید برای داوری به خدا و رسول خدا رجوع شود

و این میرساند که اولی الامر معصوم نیست و در برابر آن می توا ن داوری در حل اختلاف را به خدا و پیامبر واگذار کرد

اما اگر پیامبر زنده نباشد پس فقط قرآن می ماند که داوری را به آن واگذار کرد !!

[/]

غلامعلی نوری;58775 نوشت:
بله درست است وقتی ما با اولی الامر کارمان به بحث و جدل کشید باید برای داوری به خدا و رسول خدا رجوع شود

و این میرساند که اولی الامر معصوم نیست و در برابر آن می توا ن داوری در حل اختلاف را به خدا و پیامبر واگذار کرد

اما اگر پیامبر زنده نباشد پس فقط قرآن می ماند که داوری را به آن واگذار کرد !!

با سلام به آقای نوری
قسمت دوم آیه را اخذ نمودید و قسمت اول را رها نمودید این منطق تفسیر نیست .
قسمت اول امر به اطاعت می کند چگونه خداوند امر به اطاعت مطلق غیر معصوم را می کند؟
2- در مورد داوری قرآن الان شما یک برداشت از قرآن دارید و مایک برداشت «البته نه من ونه شما مفسر نیستیم »ولی در اختلاف میان مفسرین چه باید کرد؟آیا قرآن به تنهایی مرجع حل اختلافات هست.یا قرآن احتیاج به مبیّن دارد؟


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم جمیعا

از زمان ولایت ( خلافت ) علی ع تا همین الان هم کسانی هستند که بر اولوالامر خود و امام خود ایراد میگیرند و حاضر نیستند کلامشان را بپذیرند و خداوند در این آیه برای کسانی که به اشتباه افتاده اند و غرض و طمع شخصی ای ندارند و تنها در گمراهی و دو دلی اند پیشنهاد میدهد که به آیات و سخن پیامبر رجوع کنند.

اما از طرفی این آیه راهنمائی است برای کسانی که اولوالامر ناصالحی را انتخاب نموده اند و به آنها اجازه داده که با مراجعه به کتاب خدا و کلام نبی بر کلام آنها محک بزنند و این آیه از آیات فرقان ( تشخیص حق و باطل ) نیز بحساب
می آید.
( قابل توجه کسانیکه هرکسی را رضی الله عنه و عنهما میخوانند به شما مجوز تحقیق داده شده و واجب الاطاعه از حاکم و ولی کافر و ظالم نیستید)

یا نور

صدرا;58787 نوشت:
چگونه خداوند امر به اطاعت مطلق غیر معصوم را می کند؟

[="microsoft sans serif"]درود بر صدرای گرامی

طبق آیه اطاعت تا آنجایی است که اولی الامر پیرو خدا و رسول باشد اما [="red"]فان تنازعتم[/] بیان می کند که ممکن است با همین اولی الامر طبق آیه کارمان به نزاع بکشد پس این نشان می دهد که اطاعت در اصل مطلق نیست و مشروط به پیروی اولی الامر از خدا و رسول است
[/]

[="microsoft sans serif"] در ضمن در جاهای دیگر قرآن اطاعت مشروط آمده است مثل اطاعت از پدر و مادر ( غیر از سعی در شرک)

اما فقط اطاعت از خدا پیامبر و قرآن مشروط نشده است
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوست گرامی جناب فردا از آن ماست

اگر در ضمائر خوب دقت کنید دچار چنین اشتباهی نمی شوید!!! آیه را از ابتدا راحت و روان بخوانید تا متوجه شوید. من براتون عرض می کنم :

خداوند تبارک و تعالی می فرماید :

اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از رسول و از اولی الامری که از میانتان هستند. تا اینجای کار برای عصمت کافیست علتش چیست برای اینکه وقتی اطاعت از کسی همانند اطاعت از خدا شد پس باید آن کس چنان باشد که حتی مرتکب کوچکترین خطایی نشود وگرنه عدالت و حکمت خداوند تبارک و تعالی ( العیاذ باالله ) زیر سوال می رود چون اگر آن شخص خدای نکرده به گناه هم امر نمود تو باید اطاعت محض کنی همچنانکه از خدا اطاعت می کنی و این مطمئنا مورد رضای پروردگار نیست پس حتما رسول و اولی الامر باید معصوم باشند.

و باز دقت کنید که تا اینجای کار خداوند 3 گروه مجزا را معرفی نموده است :

1. کسانی که ایمان آورده اند ( مخاطب آیه )
2. رسول
3. اولی الامر

پس اولی الامر مطمئنا از مخاطبین آیه نیستند و بلکه گروه سومی هستند که مخاطبین به اطاعت از آنها ملزم شده اند.

البته جناب نوری هم می توانند قسمت بالا را برای اضافه شدن اطلاعات شخصی شان بخوانند هرچند من به ایشون ایمان دارم و معجزه ی ایشون رو هم با چشم خودم دیدم!!!

اما در مورد قسمت دوم آیه خوب دقت کنید خطاب آیه به کیست به ( یاایها الذین امنوا ) به کسانی که ایمان آورده اند پس وقتی می فرماید اگر در مطلبی تنازع کردید باز خطاب به گروه اول است که مخاطب هستند و اولی الامر با توجه به توضیح بالا در میان مخاطبین نیستند بلکه گروه سوم هستند.

پس تنازع فقط می تواند بین مومنانی که ایمان آورده اند باشد.

تا اینجای کار جواب شما کامل داده شد که اگر مشکلی داشتید بفرمایید توضیح بیشتر عرض کنم.

اما در مورد نیامدن اولی الامر در بخش دوم آیه :

ببنید اولین و بزرگترین و مهم ترین تنازع که در میان مومنین بود در چه بود ؟ جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. چون در توحید که نبود در نبوت هم نبود در قرآن هم نبود در معاد هم نبود پس در چه بود عرض کردم در جانشینی

حالا وقتی یک گروه از مومنان که اختلاف کرده اند اولی الامر را همان جانشینان می دانند آیا این صحیح است که همان اولی الامر را در همان مسئله قاضی کنند؟

یا به طریقی دیگر آیا این عقلا مورد قبول است که کسی که خودش نقطه ی اختلاف است برای حل اختلاف انتخاب شود؟ یا اینکه باید یک پله بالاتر را برای حل اختلاف در نظر گرفت؟

پس وقتی اختلاف در خود اولی الامر است قرآن می فرماید اگر می خواهید بدانید که اولی الامر کیانند و اختلافتان حل شود پس به خدا و رسولش مراجعه کنید تا اختلافی در میان شما نباشد.

اگر در همین امر مسلمانان صدر اسلام به خدمت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم می رفتند و سوال می کردند ( که البته ایشان در جاهای مختلف از جمله غدیر خم در این مورد سخنرانی ها نموده اند ) هم به این آیه عمل کرده بودند و هم الان بین بنده و شما اختلافی دیگر نمی ماند!!!

ببخشید که گفته بودید خلاصه باشه یکم طول کشید.
امیدوارم توسنته باشم منظورم رو برسونم در غیر اینصورت بفرمایید بیشتر عرض کنم.

باتشکر - یاعلی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوست گرامی جناب نوری

درسته که به جناب صدرا جواب نوشته اید اما من با اجازه ایشان به شما جوابکی عرض می کنم

غلامعلی نوری;58804 نوشت:
طبق آیه اطاعت تا آنجایی است که اولی الامر پیرو خدا و رسول باشد اما فان تنازعتم بیان می کند که ممکن است با همین اولی الامر طبق آیه کارمان به نزاع بکشد پس این نشان می دهد که اطاعت در اصل مطلق نیست و مشروط به پیروی اولی الامر از خدا و رسول است

در بالا در اینباره عرض شد و اثبات شد که مطمئنا اولی الامر در بخش نزاع نیستند چون از گروه سوم هستند و مخاطب گروه اول است که اشاره شد.

غلامعلی نوری;58804 نوشت:
در ضمن در جاهای دیگر قرآن اطاعت مشروط آمده است مثل اطاعت از پدر و مادر ( غیر از سعی در شرک)

جاهای دیگر فعلا بماند اینجا شما شرط را برایمان بفرمایید. کجای آیه فرموده که اطاعت از اولی الامر مشروط است. لطفا شرط را با شرایط شرط و ادات شرط برایمان روشن کنید.

غلامعلی نوری;58804 نوشت:
اما فقط اطاعت از خدا پیامبر و قرآن مشروط نشده است

خب پس باتوجه به این فرموده ی خود آیا شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که اطاعت بدون شرط از ایشان دستور داده شده معصوم میدانید.

درسته؟

باتشکر - یاعلی

متشکرم از توضیحات دوستان.
دوست گرامی، جناب حامدی، توضیحاتتون روشن کننده بود تا حد زیادی، ولی اگر فرصت داشتید، بیشتر صحبت کنیم. فکر میکنم قبل از اون، دو مطلب رو نیازه بفهمم: یکی محل اختلافی که دوستان اشاره کردن برای عصمت، یعنی: تَنَازَعْتُمْ . معنی تنازع در اینجا دقیقا چی هست؟ و آیا در مکانهای مختلف معنی ثابتی داره؟ چون من لزوما نزاع رو خدشه ای به عصمت نمیدونستم!
اما برای فهم بهتر مطالب، ایا مردم در زمان نزول آیه میدونستن أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ چه کسانی هستند؟ با تاکید بر "مِنكُمْ "

با سلام
مـنـظـور اختلاف و تنازع در احكام و قوانين كلي است كه تشريع آن با خدا و پيامبرمي باشد نه در مسايل مربوط به جزئيات حكومت و رهبري مسلمين زيرا در اين مسائل - همانگونه كه در صدر آيه مزبور بدان تصريح شده - بايد از اولواالامر اطاعت كرد .

پاورقي:

تفسير نمونه ج 3 ص 488 مكارم شيرازي - ناصر و ديگران

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

قبل از اینکه به مطلب جناب فردا از آن ماست بپردازم ضروری دیدم به مطلبی هم اشاره کنم و آن اینکه در مورد اینکه در تنازع اشاره به برگرداندن امر بر اولی الامر نشده خوب درسته که امر بر رجوع به اولی الامر نشده ولی نهی هم نشده بلکه آیه در این مورد ساکت است اما در جای دیگر امر به رجوع به اولی الامر هم شده و آن آیه 83 سوره مبارکه نساء می باشد که می فرماید :

وَ إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَنَ إِلَّا قَلِيلًا

این هم اشاره به اولی الامر پس به رجوع به اولی الامر هم دستور داده شده.

اما دوست گرامی جناب فردا از آن ماست

فردا از آن ماست;58846 نوشت:
دوست گرامی، جناب حامدی، توضیحاتتون روشن کننده بود تا حد زیادی، ولی اگر فرصت داشتید، بیشتر صحبت کنیم.

خدا رو شکر که مطلبم مورد رضایت شما قرار گرفته.
من در خدمتم.

فردا از آن ماست;58846 نوشت:
فکر میکنم قبل از اون، دو مطلب رو نیازه بفهمم: یکی محل اختلافی که دوستان اشاره کردن برای عصمت، یعنی: تَنَازَعْتُمْ . معنی تنازع در اینجا دقیقا چی هست؟ و آیا در مکانهای مختلف معنی ثابتی داره؟ چون من لزوما نزاع رو خدشه ای به عصمت نمیدونستم!

ببینید اختلاف هرچی می تونه باشه اما بین الذین امنوا نه بین الذین امنوا و اولی الامر به دلیلی که در مطلب قبلی اشاره شد.
اما مهم ترین اختلافی که بین مسلمانان است چیست؟ آیا همان موضوع جانشینی نیست ؟ که اگر حل شود واقعا همه ی امت اسلام امت واحده می شوند؟؟؟!!!

در مورد خدشه به عصمت مخاطب بنده جناب نوری بودند نه حضرتعالی.

فردا از آن ماست;58846 نوشت:
اما برای فهم بهتر مطالب، ایا مردم در زمان نزول آیه میدونستن أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ چه کسانی هستند؟ با تاکید بر "مِنكُمْ "

با توجه به اینکه در ابتدا با توجه به امر بر اطاعت مطلق از اولی الامر که در بالا اشاره شد و اثبات عصمت اولی الامر از این آیه باید به این نکته توجه کرد که مطمئنا در نزد خداوند تبارک و تعالی این اولی الامر معین و مشخص هستند و باید از طرف خدا تعیین شوند و دیگران در انتخاب آن حتی نمی توانند موثر باشند زیرا تنها و تنها خدا می دااند که چه کسانی معصوم هستند و لاغیر.

مطمئنا در زمان نزول آیه هم این امر فرموده شده همانگونه که در روایات موجود است که ایشان اولی الامر را معرفی نموده اند.

در مورد منکم هم همانگونه که در مورد خود حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که گفته شده منکم در مورد اولی الامر هم این کلمه به کار رفته به مثالی دقت کنید :

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ سوره مبارکه بقره آیه 151

باتشکر - یاعلی

صدرا;58787 نوشت:
قسمت اولامر به اطاعت می کند چگونه خداوند امر به اطاعت مطلق غیر معصوم را می کند؟

hamedi;59025 نوشت:
اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از رسول و از اولی الامری که از میانتان هستند. تا اینجای کار برای عصمت کافیست علتش چیست برای اینکه وقتی اطاعت از کسی همانند اطاعت از خدا شد پس باید آن کس چنان باشد که حتی مرتکب کوچکترین خطایی نشود وگرنه عدالت و حکمت خداوند تبارک و تعالی ( العیاذ باالله ) زیر سوال می رود چون اگر آن شخص خدای نکرده به گناه هم امر نمود تو باید اطاعت محض کنی همچنانکه از خدا اطاعت می کنی و این مطمئنا مورد رضای پروردگار نیست پس حتما رسول و اولی الامر باید معصوم باشند.

سوالم رو با یک توضیح (که اصل مثال دو ایراد دارد! ولی منظور را میرساند) شروع میکنم:
خداوند در آیه ی دیگری از قرآن، بحث اطاعت کامل از والدین رو طرح میکنن مگر در یک شرط؛ امر به اطاعت کامل، هر چند مرز شرط رو به هم نزنه، دلیل بر عاری از خطا بودن آن افراد نیست؛ هر چند دلیل متفاوت است ولی در این جا به واسطه ی کنار نام خداوند بودن، چطور نتیجه ای به این وسعت میگیرید؟

hamedi;58807 نوشت:
اگر در ضمائر خوب دقت کنید دچار چنین اشتباهی نمی شوید!!! آیه را از ابتدا راحت و روان بخوانید تا متوجه شوید.

درست، جالب بود. میتوان اینطور هم نتیجه گرفت که چون به اطاعت مطلق از آن افراد فراخوانده اند(بدون شرط)، پس تنازعی بین انها نباید اتفاق بیفتد، درسته؟

hamedi;58807 نوشت:
اما در مورد نیامدن اولی الامر در بخش دوم آیه : ببنید اولین و بزرگترین و مهم ترین تنازع که در میان مومنین بود در چه بود ؟ جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. چون در توحید که نبود در نبوت هم نبود در قرآن هم نبود در معاد هم نبود پس در چه بود عرض کردم در جانشینی

با توجه به اینکه در قسمت اول آیه با قاطعیت در مورد اطاعت از اولی الامر صحبت شده که انگار باید بحثی واضح شود و در قسمت دوم نیامده، راستش این دلیل از آخر به اول شما، هر چند برای ملومس تر شدن میفرمایین، برام قابل درک نیست و نمیتونم قبول کنم. ممنون میشم از روشی دیگه یا توضیح بیشتر روشنش کنین.

hamedi;59025 نوشت:
إِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلىَ الرَّسُولِ وَ إِلىَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنهُْمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنهُْمْ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَنَ إِلَّا قَلِيلًا
این هم اشاره به اولی الامر پس به رجوع به اولی الامر هم دستور داده شده.

hamedi;59025 نوشت:
ببینید اختلاف هرچی می تونه باشه اما بین الذین امنوا

و اینکه قرآن کتاب پیوسته ای هست...

این قسمت رو فعلا برای تامل خودم! مجدد آوردم.

سال نزول رو هم اگر میدونید ممنون مشم بفرمایین.

hamedi;59025 نوشت:
در مورد خدشه به عصمت مخاطب بنده جناب نوری بودند نه حضرتعالی.

بله متوجه شدم، سوالی بود که برای خودم پیش آمد در ادامه.

تشکر

[=Arial Black]سلام . اولا آيا شما ميگين در باره قرآن بايد ملا لقطي بود يا نه ؟
[=Arial Black]دوما قرآني كه شما ميگين آيه هاش با هم تعارض نداره نبايد خودش بتونه جواب حرف خودش رو بده ؟:Ealam::Kaf:
[=Arial Black]آقايون و خانما فقط از چيزايي كه مو لا درزش نميره استفاده كنند!!!!
[=Arial Black] بيزحمت
[=Arial Black]يا نص قرآن يا حديث صحيح صحيح

با سلام به دوستان عزیز
در مورد اینکه خداوند اطاعت والدین را مطلقا واجب نموده باشد ما چنین آیه ای نداریم بلکه قرآن کریم اطاعت آنها را در مواردی که مخالف حکم الهی باشد جایز نمی داند به علاوه اینکه در قرآن لفظ اطاعت از والدین ذکر نشده «مثلا مثل آیۀ اولی الامر بفرماید:اطیعوا الوالدین»،بلکه مفهوما استفاده می شودبه خلاف اطاعت از پیامبر«صلی الله علیه وآله» و اولی الامر که لفظ اطاعت «منطوقا،یعنی لفظا» ذکر شده است.

خداوند متعال در مورد والدین می فرماید:
1- «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »[1]
«ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، و اگر آنها تلاش كنند كه براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مكن، بازگشت همه شما به سوى من است، و شما را از آنچه انجام مى ‏داديد با خبر خواهم ساخت».
2- «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ؛وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[2]
و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل كرد، (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمل مى‏شد) و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد (آرى به او توصيه كردم) كه شكر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور كه بازگشت همه شما به سوى من است.و هر گاه آنها تلاش كنند كه موجودى را شريك من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى ‏دانى باطل است) از آنها اطاعت مكن، ولى با آنها در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن، و پيروى از راه كسانى بنما كه به سوى من آمده‏اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى ‏كرديد آگاه مى ‏كنم.که در این دو آیه می فرماید :اگرآنها شما را به شرک دعوت نمودند نباید از آنها اطاعت نمائید.

در چند آیۀ دیگر سخن از احسان به پدر و مادر است نه اطاعت.
1- «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ».[3]
و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد، و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد، و به مردم نيك بگوئيد، نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد (و از وفاى به پيمان خود) روى گردان شديد
.

2- «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً »[4]
و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد و همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك، و همسايه دور، و" دوست و همنشين" و واماندگان در سفر و بردگانى كه مالك آنها هستيد، زيرا خداوند كسى را كه متكبر و فخرفروش است (و از اداى حقوق ديگران سرباز مى‏ زند) دوست نمى‏دارد
.

3- قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[5]
بگو بيائيد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از (ترس) فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم، و نزديك كارهاى زشت و قبيح نرويد چه آشكار باشد چه پنهان، و نفسى را كه خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد، مگر به حق (و از روى استحقاق) اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، تا درك كنيد.

لذا قیاس اطاعت اولی الامر با والدین قیاس مع الفارق است.:Mohabbat:

[1]. سوره العنكبوت: آيات 8 تا 9.

[2].سوره لقمان:13و14.

[3].سوره بقره:83تا86.

[4].سورۀ نساء:36.

[=&quot][5]. سوره الأنعام : آيات 151 تا 153.

آنچه آيه مورد بحث بر آن دلالت مى‏ كند وجوب اطاعت اولى الامر بر مردم است، و در خود آيه و در هيچ آيه ديگري چيزى كه اين وجوب را مقيد به قيدى و مشروط به شرطى كند وجود ندارد، تا برگشت آيه شريفه:«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» به اين معنا« و اطيعوا اولى الامر منكم فيما لم يامروا بمعصية؛و اولى الامر خود را نيز اطاعت كنيد ما دام كه امر به معصيت نكرده ‏اند شود.

و يا به اين معنا كه« و اطيعوا اولى الامر منكم ما لم تعلموا بخطائهم؛ و اولى الامر خود را نيز اطاعت كنيد، ما دام كه علم به خطاى آنها نداشته باشيد. و اما اگر شما را به معصيت امر كردند، و يا يقين كرديد كه در حكم خود خطا كرده ‏اند ديگر اطاعتشان بر شما واجب نيست، بلكه بر شما واجب است كه آنان را به سوى كتاب و سنت برگردانيد، و كجى آنها را راست كنيد. مسلما معناى آيه شريفه:« وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اين نيست.

علاوه بر اين كه خداى سبحان در مواردى كه قيد، روشن‏تر از قيد مورد بحث بوده، و طاعت هم كم اهميت‏تر از طاعت مورد بحث بوده آن قيد را ذكر كرده مثلا در مورد احسان به پدر و مادر فرموده:« وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ...».

با اين حال چطور ممكن است در آيه مورد بحث كه مشتمل بر اساسی از اساس دين و اصلى از اصول آن است، اصلى كه رگ و ريشه همه سعادتهاى انسانى بدان منتهى مى ‏شود، هيچ قيدى از قيود را نياورد، و بطور مطلق بفرمايد: (خدا و رسول و اولى الامر خود را اطاعت كنيد)؟!.

از اين هم كه بگذريم آيه شريفه بين رسول و اولى الامر را جمع كرده، و براى هر دو يك اطاعت را ذكر نموده و فرمود:«وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، با اين كه در مورد رسول حتى احتمال اين نيز نمى‏ رود كه امر به معصيت كند و يا گاهى در خصوص حكمى دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولى الامر بر خلاف رسول اين احتمال برود باید براى جلوگيرى از اين احتمال قيدى بياورد، پس همين كه مى‏ بينيم در مورد آنان نيز قيدى نياورده، چاره ‏اى جز اين نداريم كه بگوييم آيه شريفه از هر قيدى مطلق است، و لازمه مطلق بودنش همين است كه بگوييم همان عصمتى كه در مورد رسول مسلم گرفته شده، در مورد اولى الامر نيز اعتبار شده است، لذامنظور از اولى الامر،افراد معينى هستند كه مانند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) داراى عصمتند.

موفق باشید.

سلام به جناب صدرای گرامی

ببخشید بابت تکرار سوالم؛

صدرا;62685 نوشت:
لذا قیاس اطاعت اولی الامر با والدین قیاس مع الفارق است

البته اصل مثال مشکل داره همونطور که عرض کردم:

فردا از آن ماست;59531 نوشت:
سوالم رو با یک توضیح (که اصل مثال دو ایراد دارد! ولی منظور را میرساند) شروع میکنم

و بیشتر برای رسوندن منظورم بنا داشتم ازش استفاده کنم. که البته فرضش رو شما رد کردین که در واقع ادامه سوال من بر اون محور بود. طبق ایاتی که لطف کردین:

صدرا;62685 نوشت:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

صدرا;62685 نوشت:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ؛وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُماوَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

خداوند چند مورد توضیح در مورد والدین و جایگاهشون میدن، و وظیفه ی ما. مطلب من اینجاست: بعد از بیان ایات فراوانی که لطف کردین نمونه هایی رو گذاشتین و توصیف سختی هایی که والدین متحمل شدن و دستور به نیکی کردن و ...وقتی در ادامه اون "لا تُطِعْهُما" در قبال قید میاد، من اینطور برداشت میکنم که اب این همه تفاسیر، در غیر قیدی که گذاشته شده، دستور "تُطِعْهُما" هست. درسته؟
بر این فرض سوالی برام پیش اومد: اینکه به جز در اون قید هم امر به اطاعت شده ولی پر واضحه که والدین در اون حالات غیر از قید هم عصمتی ندارند در حالی که ما باید اطاعت کنیم. درسته؟ با این تفاسیر سوال اساسیم اینجاست که با توجه به مثالی که زدم، یعنی اطاعت مطلق در محدوده ی بدون قید، به تنهایی، ایا واقعا میتونه دلیل بر عاری بودن از خطا باشه؟

(با اجازتون تا اینجا فرض رو بر این گرفتم که عصمتی وجود نداره برای هیچ کس؛ تا بر سم بهش)

با سلام به دوست عزیزم:hamdel:
اطاعت از والدین تا زمانی است که ما را امر به معصیت خدا نکنند والا اگر در آنجا باز امری از طرف شارع مقدس باشد لازمه اش اجتماع امر و نهی در موضوع واحد خواهد بود«که از یک طرف از انجام گناه نهی کند؛واز طرف دیگر بفرماید از والدین اطاعت کنید» و شارع حکیم است و چنین دستوری نمی دهد.لذا همچنان که در بالا توضیح داده شد اطاعت والدین مقید به عدم مخالفت با حکم الله است.
اما این امر در اولی الامر وجود ندارد و اطاعت مطلق است و در عرض اطاعت رسول آمده همچنین قیدی در قرآن برای آن نیامده با اینکه داعی بر آن خیلی بیشتر از بحث والدین است.لذا این اطلاق عصمت اولی الامر را می رساند.:Mohabbat:

صدرا;62776 نوشت:

اطاعت از والدین تا زمانی است که ما را امر به معصیت خدا نکنند والا اگر در آنجا باز امری از طرف شارع مقدس باشد لازمه اش اجتماع امر و نهی در موضوع واحد خواهد بود«که از یک طرف از انجام گناه نهی کند؛واز طرف دیگر بفرماید از والدین اطاعت کنید» و شارع حکیم است و چنین دستوری نمی دهد.لذا همچنان که در بالا توضیح داده شد اطاعت والدین مقید به عدم مخالفت با حکم الله است.

متشکر از حوصله ای که به خرج میدین.
عرض شود که کاملا درسته و ممنون، اطاعت از والدین در مواقعی هست که امر به معصیت نکنند. فرض کنید امر به معصیت نکنن بالکل، به دلیل احترام، جایگاه والدین بودن، حفظ جایگاه خانواده، سختیهایی که کشیدن برای ما و ... ما باید از امر انها اطاعت کنیم (تطعهما) -پس امر به معصیت فرضا در کار نیست- صحبت من اینه که با اینکه اگر امر به معصیت نکنن، ما باید از انها اطاعت کنیم و این اطاعت (حتی اگه صد در صد امر به خطا نکنن) دلیلی بر عاری از خطا بودن خود آنها نیست. و با توجه به این توضیحات، اگر عاری بودن از خطایی بخواد در مورد فرد یا گروهی اثبات بشه، فکر میکنم اثبات تکمیلی ای نیاز داره؟
بحث هم ارزی اطاعت از اولی الامر با پیامبر، ایا با دلیل نقلی هم قابل بیانه؟ زمان نزول ایه پیامبر تشریحی نکرده اند؟ یا ائمه در این باره فرمایشاتی تفسیری نداشته اند؟

بسم الله الرحمن الرحیم



:Mohabbat:با سلام به دوست عزیزم وباتشکر از جنابعالی:Mohabbat:


برای روشنتر شدن بحث عبارات اطاعت را که در قرآن کریم استعمال شده است را بیان می کنم.هرچند ممکن است طولانی باشد ولی با دقت ملاحظه بفرمایید.

:Gol:

الف:آیاتی که اطاعت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» را مطلقا بیان می فرمایدوبه لفظ اطیعوا آمده است:
1- «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ؛قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ».[1]
«بگو:اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است؛ بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى‏دارد».

2- «إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ؛وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»[2].
مؤمنان هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داورى كند سخنشان تنها اين است كه مى‏گويند شنيديم و اطاعت كرديم.و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از پروردگار بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهيزد آنها رستگارند. آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهى (از خانه و اموال خود) بيرون مى‏روند (و جان در طبق اخلاص گذارده تقديم مى‏كنند) بگو سوگند ياد نكنيد، شما طاعت خالصانه نشان دهيد كه خداوند به آنچه عمل مى‏كنيد آگاه است.بگو اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش كنيد، و اگر سرپيچى كنيد پيامبر مسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود، اما اگر از او اطاعت كنيد هدايت خواهيد شد، و بر پيامبر چيزى جز ابلاغ آشكار نيست.

3-«وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ »[3] و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت شويد .

4-«وَ أَطِيعُوااللَّهَ وَ أَطِيعُواالرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ»[4].و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و (از مخالفت فرمان او) بترسيد، و اگر روى برگردانيد (و مخالفت نمائيد مستحق مجازات خواهيد بود) و بدانيد بر پيامبر ما جز ابلاغ آشكار چيز ديگرى نيست (و اين وظيفه را در برابر شما انجام داده است).


[1] . سوره آل‏ عمران : آيات 31 تا 32

[2] . سوره النور : آيات 51 تا 54

[3] .آل عمران /132.

[4] .سورۀ مائده/92.

:Gol::Gol::Gol:


5-«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».[1] از تو در باره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخص) سؤال مى‏كنند بگو:انفال مخصوص خدا و پيامبر است، پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را كه با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد اگر ايمان داريد.

6-«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ؛وَ لاتَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ؛إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ؛وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»[2].اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد و سرپيچى ننمائيد در حالى كه سخنان او را مى‏شنويد.و همانند كسانى نباشيد كه مى‏گفتند: شنيديم ولى در حقيقت نمى‏شنيدند.بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى‏كنند. و اگر خداوند خيرى در آنها مى‏دانست (حرف حق را) به گوش آنها مى‏رسانيد ولى (با اين حالى كه دارند) اگر حق را به گوش آنها برساند سرپيچى كرده و روگردان مى ‏شوند.

7-«وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[3]. و اطاعت (فرمان) خدا و پيامبرش نمائيد و نزاع (و كشمكش) مكنيد تا سست نشوند و قدرت (و شوكت و هيبت) شما از ميان نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگان است .

8-وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[4].و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد و رسول (خدا) را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت (او) شويد.

9- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ »[5].اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اطاعت كنيد خدا، و اطاعت كنيد رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازيد!

10- « ...فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»[6]. پس نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد با خبر است.

11- «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[7]. و اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را، و اگر رويگردان شويد رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه‏ اى ندارد.

[1] .سورۀ انفال /1.

[2] . سوره الأنفال : آيات 20 تا 23.

[3] . سوره الأنفال/6.

[4] . سوره النور : آيات 56 تا 57

[5] .سورۀ محمد«صلی الله علیه وآله»/33.

[6] .سورۀ المجادلة/13.

[7] . سوره التغابن : آيات12 تا 13.

ب:آیاتی که با لفظ یطع الله آمده:

12- «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً ؛ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً»[1]. و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، و آنها رفيقهاى خوبى هستند.

13- «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ»[2]. اينها مرزهاى الهى است، و هر كس اطاعت خدا و پيامبرش را كند (و مرزهاى قوانين او را محترم بشمرد) وى را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه همواره آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى‏مانند و اين پيروزى بزرگى است. و آن كس كه نافرمانى خدا و پيامبرش كند و از مرزهاى او تجاوز نمايد او را در آتشى وارد مى‏كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات توهين- آميزى است.

14- «...وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً»[3]. و هر كس اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى (و پيروزى) عظيمى نائل شده است .

15- « وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِيماً»[4]. و هر كس كه اطاعت خدا و رسولش نمايد او را در باغهايى (از بهشت) وارد مى‏سازد كه نهرها از زير درختانش جارى است، و آن كس كه سرپيچى كند او را به عذاب دردناكى گرفتار مى‏كند».

:Gol:

ج:آیاتی که دلالت بر عصمت پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید:
1- «...وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ »[5] .آنچه را رسول خدا شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديد العقاب است.
2- «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏[6]».و هرگز«رسول خدا صلی الله علیه وآله» از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد.آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است.
3- «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً »[7]. كسى كه از پيامبر اطاعت كند اطاعت خدا كرده و كسى كه سرباز زند تو در برابر او مسئول نيستى.


[1] . سوره النساء : آيات 69 تا 70

[2] . سوره النساء: آيات 13 تا 14

[3] .سورۀ الاحزاب/71.

[4] .سورۀ الفتح/17.

[5] .سورۀ الحشر/7.

[6] .سورۀ النجم/4.

[=&quot][7]. سوره النساء (4): آيات 80 تا 81

نکاتی که از این آیات استفاده می شود :
1- محبت ودوست داشتن خداوند متعال در گروی تبعیّت از رسول است.
2- اثر تبعیّت از خدا ورسول بخشش گناهان و رحمت الهی است.

3-عدم تبعیت از حضرت موجب بطلان اعمال است.
4-عدم تبعیّت از آن حضرت موجب کفر و خروج از دایرۀ محبت خدا می شود.
5- ویژگی مؤمنان تبعیّت محض از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» است.
6- پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»واسطۀ ابلاغ پیام الهی است .
7-عدم تبعیت از حضرت موجب از بین رفتن قدرت مسلمانان می شود و به تفرقه می انجامد.
8-پیامبر«صلی الله علیه وآله» از روی هوا وهوس سخن نمی گوید.
9- هر چه پیامبر «صلی الله علیه وآله امر نمود باید انجام داد و از هر چه نهی کرد باید اجتناب نمود.
10-کسی که از آن حضرت تبعیت و پیروی نماید از خدا تبعیت نموده.
11-کسانی که از پیامبر «صلی الله علیه وآله»تبعیت می کنند به رستگاری و فوض عظیم نائل می شوند.
مجموعۀ این آیات دلالت بر عصمت مطلق پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله می کند».
و از انجا که در استعمالات قرآن کریم کسی اطاعتش قرین اطاعت خدا ورسول او نیامده جز اولی الامر لازمۀ تمام این سخنان این است که بعد از رسول خدا «صلی الله علیه وآله» شخصی باید باشد که دارای ویژگی های رسول خدا «صلی الله علیه وآله» بجز رسالت باشد که او مبین قرآن و سنت بعد از آن حضرت خواهد بودو او هادی مردم خواهد بود. :Mohabbat:

بسم الله الرحمن الرحیم


:Gol:تکمیل بحث با استفاده از آیات دیگر:Gol:


برتری امام علی «علیه السلام» بر جمیع انبیاء غیر از رسول اکرم «صلی الله علیه وآله»درقرآن کریم.

این مطلب را با ذکر چند مقدمه از قرآن کریم بیان می نمایم:

1 - پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» خاتم الانبیاء هستند.
«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً»[1] .«محمد پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولى رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند به هر چيز آگاه است».
توضیح:
معنای «خاتم» چيست؟
«خاتم» (بر وزن حاتم) آن گونه كه اهل لغت گفته‏اند به معنى چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مى‏شود، و نيز به معنى چيزى آمده است كه با آن اوراق و مانند آن را مهر مى‏كنند. بنابراین پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» پایان دهندۀ امر نبوت هستند.

2- پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله»اشرف پیامبران هستند.
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً»[2] ..به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى مسئوليت تبليغ و رسالت و رهبرى كوتاهى نكنند)

در آيه مورد بحث« نبيين» به لفظ عام آمده، وشامل همه پیامبران می شود، آن گاه از بين همه آنان خداوند متعال پنج نفر را با اسم ذكر كرده و اختصاص آنها به ذکر ، تنها به منظور تعظيم و احترام ايشان است، چون شانى عظيم و مقامى رفيع داشتند، براى اينكه اولو العزم و صاحب شريعت و داراى كتاب بودند، و به همين ملاك بود كه چهار نفر از ايشان را به ترتيب عصرشان ذكر كرد، ولى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را بر آنان مقدم داشت، با اينكه آن جناب از لحاظ عصر آخرين ايشان بود، واین امر بخاطر افضلیّت و شرافت پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» را بر آنها می باشد .
پس با لحاظ این دو آیه نتیجه می گیریم: پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» خاتم الانبیاء و افضل انبیاء و رسل می باشند.


[=&quot][1] . سورۀ احزاب /آیۀ40

[=&quot][2] . سورۀ احزاب /7

3- امام علی «علیه السلام» نفس پیامبر «صلی الله علیه وآله» است.
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ»[1] .«هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
در جریان مباهله با مسیحیان نجران پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» حضرت فاطمۀ زهرا «علیها سلام» و حسنین«علیهم السلام» و حضرت امیر «علیه السلام» را با خود به همراه بردند که انفسنا در آیۀ شریفه اشاره به حضرت علی «علیه السلام» دارد .پس نفس علی «علیه السلام» نفس پیامبر «صلی الله علیه وآله» است .
با ضمیمۀ سه آیۀ شریفه با هم نتیجه می گیریم:امام علی «علیه السلام » از جمیع انبیاء غیر از پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» افضل و برتر می باشند.

از این آیات نیز نتیجه می گیریم اولین اولی الامر بعد از رسول خدا «صلی الله علیه وآله»که از هر خطایی مصونند لذا اطاعتشان واجب است کسی جز امام علی «علیه السلام»نمی باشد وتقدیم غیرآن حضرت بر ایشان حکمی مخالف فطرت و عقل سلیم است.

:Gol:

«... أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون»[2]. آيا كسى كه هدايت به حق مى‏ كند براى پيروى شايسته‏تر است يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند، شما را چه مى‏شود

:Sham:موفق باشید.:Sham:


[1]. سورۀ:/ آل عمران/61.

[2].یونس/35

تشکر بابت مطالب خوبتون.:Gol:

پس با توجه به ایات و توضیحاتی که (به جز دو پست آخر) ارائه کردین، اطاعت از ابلاغ وحی پیامبر، و امر ایشون در همه ی موارد به صورت مطلق واجب بوده و این تبعیت هم عرض اطاعت از خداوند بیان شده؛ که به وسیله ی اون میشه اینطور نتیجه گرفت که پیامبر در دستورهای گسترده ی خودشون و کلا بیاناتشون برای افراد، هم معصوم از خطا بوده و هم از گناه.
از طرفی کسی که چیزی به مردم ابلاغ میکنه و انتظار هست مردم مطلقا پیروی کنن، خودش باید اولین و بهترین مجری اون باشه، پس ایشان از گناه معصوم هستند، چون باید همه واجبات رو با توجه به ایاتی که ذکر کردین، رعایت کنند. اما خطای سهوی چطور؟ این ایات در این مورد که ایشون به جز موارد ابلاغ امر وحی (یا غیر وحی) که باید مصون باشند از خطا ( گناه که در همه ی موارد مصون باشن) و هر تبعیتی با قرینه و بدون قرینه از یک امر و دستوری هست؛ به نظر چیزی بیان نمیکند؟
سوال بعدی که برام پیش آمد، مربوط به: ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى
1. ایا این ایه (بدون کمک دیگر ایات) این رو نمیرسونه که از هوا پیروی نمیکنن فقط در وحی یوحی؟
2. خطای سهوی لزوما هوای نفس نیست، درسته؟

ممنونم

فردا از آن ماست;62951 نوشت:
تشکر بابت مطالب خوبتون.:Gol:

پس با توجه به ایات و توضیحاتی که (به جز دو پست آخر) ارائه کردین، اطاعت از ابلاغ وحی پیامبر، و امر ایشون در همه ی موارد به صورت مطلق واجب بوده و این تبعیت هم عرض اطاعت از خداوند بیان شده؛ که به وسیله ی اون میشه اینطور نتیجه گرفت که پیامبر در دستورهای گسترده ی خودشون و کلا بیاناتشون برای افراد، هم معصوم از خطا بوده و هم از گناه.
از طرفی کسی که چیزی به مردم ابلاغ میکنه و انتظار هست مردم مطلقا پیروی کنن، خودش باید اولین و بهترین مجری اون باشه، پس ایشان از گناه معصوم هستند، چون باید همه واجبات رو با توجه به ایاتی که ذکر کردین، رعایت کنند. اما خطای سهوی چطور؟ این ایات در این مورد که ایشون به جز موارد ابلاغ امر وحی (یا غیر وحی) که باید مصون باشند از خطا ( گناه که در همه ی موارد مصون باشن) و هر تبعیتی با قرینه و بدون قرینه از یک امر و دستوری هست؛ به نظر چیزی بیان نمیکند؟
سوال بعدی که برام پیش آمد، مربوط به: ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى
1. ایا این ایه (بدون کمک دیگر ایات) این رو نمیرسونه که از هوا پیروی نمیکنن فقط در وحی یوحی؟
2. خطای سهوی لزوما هوای نفس نیست، درسته؟

ممنونم

با سلام به دوست عزیزم

البته آیات قرآن را باید مجموعا وبا هم لحاظ نمود ودر این آیات که به تفصیل بیان شد اطاعت رسول مطلق بود و قید اطلاق شامل تمام حالات پیامبر «صلی الله علیه وآله» می شود و از این باب است که آن حضرت الگو و اسوۀ همۀ انسانها قرار گرفته اند و معنی ندارد خداوند شخصیّتی که خطا پذیر با شد الگوی کامل معرفی نماید.
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِير»[1].
بى‏گمان فرستاده خداوند براى شما نمونه‏اى نيكوست، براى آن كس (از شما) كه به خداوند و به روز بازپسين اميد دارد و خداوند را بسيار ياد مى‏كند.


[=&quot][1] . سوره الأحزاب (33): آيات 21 تا

:Gol:اما در خصوص آیۀ شریفۀ:Gol:


(وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).عرض می شود:
سرچشمه گمراهي ها غالبا پيروى از هواى نفس است.در سوره «ص» آيه 26 مى‏خوانيم:« وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از طريق خداوند گمراه مى‏سازد.
و در حديث معروف پيامبر «صلی الله علیه وآله» و امير مؤمنان على«علیه السلام» نيز آمده است:
«اما اتباع الهوى فيصد عن الحق»:اما پيروى از هواى نفس انسان را از راه خدا باز مى‏دارد».
لذاعدم پیروی از هوای نفس تنها در مورد آيات قرآن و رساندن وحی الهی به مردم نیست ، بلكه به قرينه آيات دیگرسنت پيامبر «صلی الله علیه وآله» را نيز شامل مى‏شود كه آنهم بر طبق وحى الهى است و جنبۀ وحیانی دارد، چرا كه اين آيه با صراحت مى‏گويد: او از روى هوى سخن نمى‏گويد هر چه مى‏گويد وحى است.
وبه قول آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت« حاشا حضرة الرسالة عن ذلك»بعد وی تقدیر کلا م را در آیۀ شریفه بیان می داردکه:« على أن الكلام جواب سؤال مقدر كأنه قيل: إذا كان شأنه عليه الصلاة و السلام أنه ما ينطق عن الهوى فما هذا القرآن الذي جاء به»[1]یعنی:این سخن الهی جواب سؤال مقدر است که شخصیتی که شأنش اینگونه است که از روی هوا وهوس سخن نمی گوید چگونه در مورد قرآن که آن را از سوی خدا آورده است اینگونه نمی باشد.لذا وی می گوید:آیه دلالت برعمومیت می کند وحالت وحی و غیر آن را شامل است.«لا يبعد عندي أن يحمل قوله تعالى: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ على العموم».


[1] . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‏14، ص: 4

:Mohabbat:

خداوند متعال در آیۀ دیگری می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند ».[1]لذا حضرت رسول «صلی الله علیه وآله» در بعد تبیین نیز باید معصوم باشد والا نقض غرض خواهد بود.
شنقیطی مفسر یزرگ اهل سنت در رابطه بااین آیۀ شریفه «وما ینطق عن الهوی ..»می گوید:
«وقد قال السيوطي : الوحي وحيان :
وحي أمرنا بكتابته ، وتعبدنا بتلاوته ، وهو القرآن الكريم .
ووحي لم نؤمر بكتابته ، ولم نتعبد بتلاوته وهو السنة»[2] .
سیوطی گفته است :وحی بر دو نوع است:
1- وحیی که ما امر به کتابت و تلاوت آن شده ایم.
2-وحیی که ما امر به کتابت آن نشده ایم و متعبد به تلاوت آن نشده ایم و آن سنت نبوی است.
در احادیثی که از حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» وارد شده است حضرت تصریح فرموده اند که این حالت عمومیت دارد وشامل خصوص وحی قرآنی نیست.
سيوطى در تفسير" در المنثور" نقل مى‏كند:« روزى رسول خدا «صلی الله علیه وآله» دستور داد تمام درهاى خانه‏هايى كه به داخل مسجد پيامبر «صلی الله علیه وآله» گشوده مى‏شد (جز در خانه امام على «علیه السلام»بسته شود، اين امر بر مسلمانان گران آمد تا آنجا كه" حمزه" عموى پيامبر«صلی الله علیه وآله» از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابو بكر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمويت را باز گذاردى؟ (و او را بر ديگران ترجيح دادى).
هنگامى كه پيامبر«صلی الله علیه وآله» متوجه شد كه اين امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى‏نظيرى در تمجيد و توحيد خداوند ايراد كرد، سپس افزودند:
«ايها الناس ما انا سددتها، و لا انا فتحتها، و لا انا اخرجتكم و اسكنته، ثم قرأ" وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى»‏[3].اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بيرون نكردم، و على را ساكن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس اين آيات را تلاوت كرد: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى».

در روایت دیگری آن حضرت «صلی الله علیه وآله» به عبد الله بن عمرو بن عاص فرمودند:« اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق».


[1] .نحل/44.

[2] . أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن،محمد الأمين بن محمد بن المختار الجكني الشنقيطي.ج8ص37.

[=&quot][3]. تفسير در المنثور جلد 6 صفحه

در خصوص بحث سحو النبي«صلي الله عليه وآله»در امور عادي زندگي اين بحث مبحث دامنه داري است و در ميان متکلمين و محدثين شيعه و سني از دير باز مطرح بوده که اگر خواستيد در يک تايپيک جدا گانه مطرح نماييد اگر قبلا بحث نشده باشد .اما اين مطلب بر فرض امکان ، خللي به بحث ما وارد نمي کند،و موضوعا از محل بحث ما خارج است. چون شکي در تبعيت از رسول خدا «صلي الله عليه وآله»نيست و تبعيت از ايشان واجب الهي است .

سلام. متشکر.

صدرا;63049 نوشت:
آن حضرت الگو و اسوۀ همۀ انسانها قرار گرفته اند و معنی ندارد خداوند شخصیّتی که خطا پذیر با شد الگوی کامل معرفی نماید.

چرا همچین چیزی میفرمایین؟ مگر همه کاری که پیامبر میکردن، عینا برای ما الگوست؟ یا ایا تناقضی وجود داره؟ این لزوما در خطای سهوی احتمالی(تا وقتی ثابت نشه) خللی وارد نمیکند به نظر؟
فقط من باب مثال: اگر کسی اختلاف سنی پیامبر (ص) باحضرت حضرت خدیجه را 15 سال استنباط کند، ایا همه ی افراد باید در ازدواج اول خود سن همسرشان 15 سال بیشتر باشد؟ (تا طرح این مسئله هنوز بحث اولی الامر نیست و فرمان مستقیمی بر دستور قران مبنی بر اختلاف سن ازدواج وجود ندارد، درسته؟)

صدرا;63050 نوشت:
(وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).عرض می شود:
سرچشمه گمراهي ها غالبا پيروى از هواى نفس است.در سوره «ص» آيه 26 مى‏خوانيم:« وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از طريق خداوند گمراه مى‏سازد.
و در حديث معروف پيامبر «صلی الله علیه وآله» و امير مؤمنان على«علیه السلام» نيز آمده است:
«اما اتباع الهوى فيصد عن الحق»:اما پيروى از هواى نفس انسان را از راه خدا باز مى‏دارد».
لذاعدم پیروی از هوای نفس تنها در مورد آيات قرآن و رساندن وحی الهی به مردم نیست ، بلكه به قرينه آيات دیگرسنت پيامبر «صلی الله علیه وآله» را نيز شامل مى‏شود كه آنهم بر طبق وحى الهى است و جنبۀ وحیانی دارد، چرا كه اين آيه با صراحت مى‏گويد: او از روى هوى سخن نمى‏گويد هر چه مى‏گويد وحى است.
وبه قول آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت« حاشا حضرة الرسالة عن ذلك»بعد وی تقدیر کلا م را در آیۀ شریفه بیان می داردکه:« على أن الكلام جواب سؤال مقدر كأنه قيل: إذا كان شأنه عليه الصلاة و السلام أنه ما ينطق عن الهوى فما هذا القرآن الذي جاء به»[1]یعنی:این سخن الهی جواب سؤال مقدر است که شخصیتی که شأنش اینگونه است که از روی هوا وهوس سخن نمی گوید چگونه در مورد قرآن که آن را از سوی خدا آورده است اینگونه نمی باشد.لذا وی می گوید:آیه دلالت برعمومیت می کند وحالت وحی و غیر آن را شامل است.«لا يبعد عندي أن يحمل قوله تعالى: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ على العموم».

در این قسمت، در واقع سوال من از اونجا نشات گرفت که شما فرمودین:

صدرا;62896 نوشت:
ج:آیاتی که دلالت بر عصمت پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید:
2- «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏[6]».و هرگز«رسول خدا صلی الله علیه وآله» از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد.آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است.

یعنی ایه را به تنهایی دلیل بر عصمت پیامبر معرفی کردین. به همین دلیل به تنهایی بررسی کردن رو سوال کردم و :

فردا از آن ماست;62951 نوشت:
سوال بعدی که برام پیش آمد، مربوط به: ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى 1. ایا این ایه (بدون کمک دیگر ایات) این رو نمیرسونه که از هوا پیروی نمیکنن فقط در وحی یوحی؟ 2. خطای سهوی لزوما هوای نفس نیست، درسته؟

و در واقع ایه ای که خطاب به حضرت داوود (و نه رسول اکرم) هست در سوره ی "ص" و حدیثی که پیامبر فرمودن، دستور خداوند و مشکل هوای نفس رو بیان میکنن. البته اگر دستوری از سوی پیامبر باشد، با توجه ب توضیحات قبلیتون، طبعا پیامبر خودشون در اولویت بودن اما ایه ی مورد بحث این رو نمیگه ظاهرا.
ضمن اینکه خطای سهوی، لزوما ناشی از هوی نفس نیست، درسته؟

صدرا;63051 نوشت:
در احادیثی که از حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» وارد شده است حضرت تصریح فرموده اند که این حالت عمومیت دارد وشامل خصوص وحی قرآنی نیست.

میشه لطفا احادیث مربوطه همراه با سندش رو بگذارین؟
ضمن اینکه صحبتهای جناب شنقیطی، اگر دلیل قرانی یا عقلی داشته باشه قابل پذیرشه.

صدرا;63053 نوشت:
در خصوص بحث سحو النبي«صلي الله عليه وآله»در امور عادي زندگي اين بحث مبحث دامنه داري است و در ميان متکلمين و محدثين شيعه و سني از دير باز مطرح بوده که اگر خواستيد در يک تايپيک جدا گانه مطرح نماييد اگر قبلا بحث نشده باشد .

اگر واردش بشین ممنون میشم؛ میشه نهایت بحث، عنوان تاپیک رو گسترش داد. علت رو هم عرض میکنم.

صدرا;63053 نوشت:
اما اين مطلب بر فرض امکان ، خللي به بحث ما وارد نمي کند،و موضوعا از محل بحث ما خارج است. چون شکي در تبعيت از رسول خدا «صلي الله عليه وآله»نيست و تبعيت از ايشان واجب الهي است .

در پستهای قبل توضیح دادین در مورد اولی الامر ومطلبی رو فرمودین مبنی بر اینکه اطاعت از ایشون در کنار اطاعت از رسول خداست و عصمت اولی الامر رو قصد نتیجه گیری داشتین؛ قبل از اینکه ارتباط اولی الامر و پیامبر بررسی بشه، و از اون عصمت اونها نتیجه بشه، باید عصمت خود پیامبر مورد قبول باشه، درسته؟ یعنی بحث تبعیت نیست، بحث عصمت هست.

:Gol:

در ادامه سوال پست قبل؛ داشتم مطالبی رو برای پیدا کردن یک مثال سحوی میخوندم تا قضیه بهتر قابل بررسی باشه، یاد یکی از مواردی افتادم که اهل سنت در کتابشون اوردن؛ اینکه روزی پیامبر و لشکریان (فکر کنم) خسته بودن، بلال رو مامور بیدار کردن برای نماز صبح میکنن، و بلال خواب موندن و نماز ها (و نماز پیامبر) قضا شده. با فرض واقعی بودن این قضیه، لطفا این سوال رو هم به اضافه ی موارد بالا تشریح بفرمایین:
به نظر چون فرد دیگه ای مامور این قضیه بوده، اشکالی وارد نیست به پیامبر و الگو بودن ایشون زیر سوال نمیره؛ و ایاتی که ذکر کردین هم منافاتی با قضیه نداره. در حالی که خطای سحوی تلقی میشه. درسته؟

فردا از آن ماست;64305 نوشت:
در ادامه سوال پست قبل؛ داشتم مطالبی رو برای پیدا کردن یک مثال سحوی میخوندم تا قضیه بهتر قابل بررسی باشه، یاد یکی از مواردی افتادم که اهل سنت در کتابشون اوردن؛ اینکه روزی پیامبر و لشکریان (فکر کنم) خسته بودن، بلال رو مامور بیدار کردن برای نماز صبح میکنن، و بلال خواب موندن و نماز ها (و نماز پیامبر) قضا شده. با فرض واقعی بودن این قضیه، لطفا این سوال رو هم به اضافه ی موارد بالا تشریح بفرمایین: به نظر چون فرد دیگه ای مامور این قضیه بوده، اشکالی وارد نیست به پیامبر و الگو بودن ایشون زیر سوال نمیره؛ و ایاتی که ذکر کردین هم منافاتی با قضیه نداره. در حالی که خطای سحوی تلقی میشه. درسته؟

با سلام وکسب اجازه
اینکه گفته شده سهو از پیامبر ممکن است صادر شود باید عرض کنم که امكان سهو و اشتباه درباره انبيا، سه مورد دارد كه به طور اجمال عرض میکنم:
1- اشتباه در تبليغ آيين خدا و بيان احكام الهي.
2- خطا در انجام وظيفه مذهبي اعم از فردي مانند اشتباه در ركعات نماز، و يا اجتماعي مانند كشتن فرد بي گناه.
3- اشتباه در امور روزانه زندگي.
اشتباه پيامبر در امر تبليغ ممنوع است زيرا امكان اشتباه در اين قسمت، اعتماد عمومي را نسبت به تعاليم او از بين ميبرد و نخستين پايه تربيت، اعتماد به گفته مربي است. اگر ما در قسمتي از تعاليم يك مربي اخلاقي، احتمال خطا و اشتباه بدهيم هرگز درخود كششي براي عمل به تعاليم او احساس نميكنيم و به همين جهت، علماي عقايد در اين بخش از عصمت اتفاق نظر دارند. به بيان روشنتر، هر گاه در تعاليم و دستورهاي پيامبري احتمال خطا و اشتباه رود، عقل در لزوم پيروي از دستورهاي او ترديد خواهد كرد. زيرا انگشت روي هر برنامهاي از برنامه هاي او بگذاريم و احتمال دهيم كه او در اخذ اين مطلب از مقام وحي، دچار اشتباه شده است، در اين صورت هرگز برخود لازم نميبينيم كه از گفتار وي پيروي كنيم. جلب اعتماد، كه نخستين پايه موفقيت يك مربي است، مستلزم آن است كه او را از هر نوع خطا در امر دين و مذهب كه براي بيان آن برانگيخته شده است مبرا بدانيم و در غير اين صورت، هدف بعثت تأمين نخواهد شد و خداوند حكيم پيامبران خطا كاري را اعزام نميكند كه هدف او را تأمين نكنند.
درباره امكان اشتباه پيامبر در عمل به وظايف مذهبي دو نظر وجود دارد، معروف ميان دانشمندان بزرگ اسلام اين است كه راه خطا و اشتباه در اين قسمت نيز بر روي آنان بسته است و گواه آن نيز روشن است، زيرا مسئله جلب اعتماد مردم، كه پايه تربيت و اصلاح اجتماع است، ايجاب ميكند كه پيامبر در عمل به وظايف مذهبي نيز از اشتباه مصون باشد، چون اشتباه در اين قسمت كم كم سبب ميشود كه مردم به تعاليم و گفتههاي وي از زاويه ترديد و شك بنگرند و با خود فكر كنند: وقتي پيامبر در مقام عمل به وظايف، خطا ميكند، از كجا معلوم كه در بيان احكام و وظايف مردم اشتباه نميكند؟!
به همين دليل بايد گفت: پيامبر در كارهاي عادي خود نيز دچار اشتباه نميشود، زيرا اشتباه و سهو در امور عادي از اعتماد مردم ميكاهد. اشتباه در امور روزانه و عادي، ملازم با اشتباه در بيان احكام الهي نيست، و چه بسا ممكن است كسي از جانب خداوند در بيان احكام و معارف كاملا مصونيت داشته باشد ولي در امور عادي و روزانه كه اشتباه در آنها به جايي ضرر نميزند خطا كار گردد، و تفكيك ميان اين دو قسمت براي افراد دانشمند امكان پذير است؛ اما نوع مردم به زحمت ميتوانند ميان اين دو موضوع فرق بگذارند، و آنان چه بسا با ديدن خطا و اشتباهي در امور جزئي و عادي، به كليه تعاليم وي بدگمان شده در تمام گفته هاي او احتمال اشتباه و خطا دهند و در نتيجه، اعتماد و اطمينان به گفته او را كه پايه تربيت است از دست بدهند.
در ميان دانشمندان شيعه، فقط شيخ صدوق و استاد وي محمد بن الوليد نخستين كساني هستند كه سهو و اشتباه در دو قسمت اخير را براي پيامبران جايز ميشمرند، حتي صدوق از استاد خود نقل ميكند كه وي گفته است: نفي سهو از پيامبر؛ نخستين مرحله از غلو در حق معصوم است! يگانه مدرك آنان بر اين قسمت، رواياتي است كه درباره سهو پيامبر اسلام در اداي فريضه نماز وارد شده است و آنان براي موجه شمردن نظريه خود ميگويند: موجبات سهو پيامبر را شيطان فراهم نميكند تا گفته شود كه وي به نص قرآن مجيد بر آنان راه ندارد. بلكه ايجاد اين سهو از جانب خداست، يعني خداوند پيامبر خود را به سهو و اشتباه وادار ميكند تا مردم در حق آنان غلو نكنند و بدانند كه آنان نيز مانند ما بشرند و شايسته عبادت نيستند.(من لا يحضره الفقيه/98)
پس از صدوق، مسئله «سهو النبي» در ميان دانشمندان مطرح گرديد. و از اين نظريه سخت انتقاد شد. نخستين شخصيتي كه از اين نظريه انتقاد نمود، مرحوم مفيد، دانشمند بزرگوار شيعه بود، وي در كتابهاي كلامي خويش (مانند اوائل المقالات /35 و تصحيح الاعتقاد/66-65)از اين نظريه سخت انتقاد نمود و حتي به اين نيز اكتفا ننموده رسالهاي مبسوط و گسترده در رد اين نظريه نوشت كه مرحوم مجلسي آن را در بحار در زندگاني پيامبر اكرم (ص) نقل نموده است.(بحار الانوار، 17/122-129) توجيه مرحوم صدوق چندان استوار نيست، زيرا جلوگيري از پندارهاي غلو آميز در باب پيامبران راه صحيحتري دارد و هرگز لازم نيست از اين راه كه هدف از بعثت را عقيم ميسازد و اعتماد مردم را نسبت به تعاليم پيامبران سلب ميكند، انجام گيرد. رواياتي نيز كه در اين باره نقل شده از جهاتي مخدوش است و قابل اعتماد نيست، براي توضيح بيشتر به رساله مرحوم مفيد مراجعه شود.

پاورقي:
: آية الله جعفر سبحاني رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت

نمونه هائي از آراء صاحب نظران را در اين باره نقل ميكنيم:
1 ـ محقق طوسي در تجريد الاعتقاد ميگويد: عصمت در پيامبر واجب است تا وثوق و اطمينان به گفتار او حاصل گردد و نيز واجب است كه پيامبر مرتكب سهو نگردد. (كشف المراد/195)
2 ـ علامه حلي در شرح كلام خواجه ميگويد: سهو بر پيامبر جائز نيست تا اينكه در آنچه به تبليغ آن مأموريت يافته است دچار سهو نگردد. (كشف المراد/195)

3 ـ محقق حلي در مختصر نافع ميگويد: حق اين است كه منصب امامت بالاتر از آن است كه در عبادات مرتكب سهو گردد. (المختصر النافع/45)
4 ـ علامه حلي در برخي از كتابهاي فقهي خود در مسئله تكبير در دو سجده سهو ميگويد: مخالفان به روايتي كه ابو هريره از پيامبر روايت كرده است، استدلال نمودهاند و آن اينكه پيامبر (ص) پس از سجده اول تكبير گفت و دوباره به سجده رفت، ولي اين روايت از نظر ما نادرست است زيرا سهو بر پيامبر محال است و نيز در مسئلهاي ديگر ميگويد: شيخ (طوسي) گفته است: با توجه به محال بودن سهو بر پيامبر سخن مالك صحيح نيست. (منتهي المطلب/419 ـ 418).
5 ـ شهيد در ذكري ميگويد: خبر ذي اليدين در ميان اماميه متروك است، زيرا دليل عقلي بر عصمت پيامبر از سهو اقامه گرديده است. (الذكري/215) ب: شيخ صدوق (م 381) و استادش محمد بن حسن وليد (م 343) نخستين كساني هستند كه از جواز سهو بر پيامبر طرفداري كرده و منكر آن را به غلو نسبت دادهاند. ولي بايد توجه داشت كه وي به جواز سهو بر پيامبر به طور مطلق قائل نيست، بلكه ميگويد: پيامبر (ص) داراي برخي حالات اختصاصي و برخي حالات مشترك با مكلفان ديگر است. در آنچه به او اختصاص دارد كه همان تبليغ احكام الهي است، سهو جائز نيست، ولي در امور مشترك، مانند عبادات سهو بر او جائز است. ولي سهو پيامبر (ص) با سهو انسانهاي ديگر در اين موارد يكسان نيست، زيرا سهو انسانهاي ديگر از نفوذ و سيطره شيطان بر انسان ناشي ميگردد ولي سهو پيامبر و ديگر معصومان از اراده و مشيت الهي، آنچه در مورد معصومان است «انساء اللّه» است نه «انساء الشيطان». (من لايحضره الفقيه 1/232)

پاورقي:

: آية الله جعفر سبحاني منشور جاويد ج 10

فردا از آن ماست;64305 نوشت:
اهل سنت در کتابشون اوردن؛ اینکه روزی پیامبر و لشکریان (فکر کنم) خسته بودن، بلال رو مامور بیدار کردن برای نماز صبح میکنن، و بلال خواب موندن و نماز ها (و نماز پیامبر) قضا شده. با فرض واقعی بودن این قضیه،

[=Arial Narrow]با سلام مجدد.

[=Arial Narrow]در مورد قضا شدن نماز پیامبر هم عرض کنم که درسته که برخي از اين روايات از نظر سند معتبر و صحيح اند ولي اكثريت علماي شيعه به آنها عمل نكرده اند. و اين بدان جهت است كه اولاً: بطلان سهو در حق پيامبران الهي است ـ چنان كه پيش از اين بيان شد ـ مقتضاي حكم عقل است. و روايات از قبيل خبر واحد و دليل ظني اند، و دليل ظنّي در مقابل دليل عقلي قابل استناد نيست، به ويژه آن كه مسئله سهوالنبي ـ اگر چه موردي كه در روايات ذكر شده است مربوط به فروع دين است، ولي به عنوان وصفي از اوصاف پيامبر ـ مسئله اي است اعتقادي كه دليل ظني در آن اعتبار ندارد. بدين جهت شهيد اوّل در كتاب ذكري پس از اشاره به حديث ذي اليدين(1) گفته است:
«و هو متروك بين الامامية لقيام الدليل العقلي علي عصمة النبي عن السهو».(2)
و ثانياً: روايت دال بر سهوالنبي با روايات بسياري كه بر عدم سهوالنبي دلالت مي كنند، منافات دارد.
اين روايات را محدث شيعي شيخ حر عاملي در كتابي كه در اين باره تأليف نموده، جمع آوري كرده است.(3)
كثرت اين روايات از يك سو، و موافقت روايات دسته اول با احاديث اهل سنت درباره سهوالنبي از سوي ديگر، موجب نااستواري روايات سهوالنبى، و استواري روايات نافي سهوالنبي مي باشد.
بدين جهت اعتقاد به جواز سهو در قول يا فعل پيامبر(ص) نادرست و فاقد دليل معتبر است.

پاورقی:
1. فردي كه طبق روايات سهو پيامبر(ص) را در نماز به او يادآور شده است، گويا دستان او پيش از اندازه متعارف بلند بوده است، لذا به اين وصف شهرت يافته است.
2. الذكرى: ص 134.
3. التنبيه بالمعلوم من البرهان علي تنزيه المعصوم عن السهو و النسيان.

متشکر از وقتی که صرف کردین و مطالب خوبی که توضیح دادین.
پست اولتون رو در کلیت فهمیدم و مورد قبول هست. در ادامه و پست بعدتون، واقعا برام جالب بود؛ خصوصا که نظر شیخ صدوق رو و دلیل استادشون رو نشنیده بودم تا به حال. و البته جوابی که شیخ مفید دادن.
به هر حال عده ی زیادی بر عصمت پیامبر معتقد هستند، که بحث قرانی و نقلی که طرح شد، باعث شد من مثالی بیارم، و صحت اون مثال لزوما مد نظرم نبود، عرضم این بود که اگر فرضا این اتفاق افتاده باشه، به نظر با دلایلی که اورده میشه، از جمله اطاعت مطلق پیامبر، یا الگو بودن پیامبر در تضاد نیست ظاهرا و اشکالی وارد نمیکنه چون مردم عادی میدانن اگر فرضا اون نماز قضا شده باشه، این بوده که بلال باید بیدار میکرده، پس خشه ای به الگو بودن وارد نمیکنه اما به هر حال برای پیامبر خدا، قضا شدن نماز و یا نشدن اون، فقط در میزان فضیلت تفاوت ندارد؛ هر چند سهوی باشه ولی خطایی هست که البته این خطای سهوی، نه به الگو بودن خدشه ای وارد میکنه، نه ایات اطاعت مطلق از پیامبر رو زیر سوال میبره و نه با روایاتی که تا به الان اورده شده تضادی داره.
لطفا دوستانی که عصمت پیامبر براشون قطعی شده، این قسمت رو یعنی لزوم بری بودن از خطای سهوی رو توضیح بدن که چه تناقضی ایجاد میکنه؟

فنا;64341 نوشت:
و ثانياً: روايت دال بر سهوالنبي با روايات بسياري كه بر عدم سهوالنبي دلالت مي كنند، منافات دارد.

اگر این روایات دارای منافات هم با سند میدونستیم، خیلی کمک کننده بود.
یا حدیثی از پیامبر یا ائمه دال بر "عصمت پیامبر" نیست؟ تا برسیم بعد از اون به عصمت ائمه بزرگوار.

:Gol:با سلام به دوستان عزیزم :Gol:

چون مبنای ما بر این است که پستها ارسالی از مسیر اصلی خود خارچ نشوند لذا از دوست عزیز «فردا از آن ماست» می خواهم که بحث سحو النبی را همچنان که قبلا گفتم در یک پست جدا غیر از این پست مطرح نمایند چون این سوال ربطی به بحث ایا اولی الامر تنازع می کنند ندارد .بلکه خروج از موضوع اصلی است.
از دوستان عزیز دیگر هم خواهش می کنم که این اصل را رعایت بفرمایند تا مخاطب دیگری که تمایل به خواندن این پستها نمود رغبت خواندن در او پیدا شود.
متشکرم.:Mohabbat:

جناب صدرا بزرگوار
عرض شود که کاملا صحیح هست حرفتون، منتها موضوع اصلی تا حداکثر پست 10 تموم شده و بعد از اون بحث عصمت پیش اومده که از حضرت رسول شروع شده و بعد انشاالله به اولی الامر برسه که خطای سهوی هم جزئی از اونه.
شما کدوم رو ترجیح میدین، هر کدوم مناسب هست بفرمایین:

1. از پست 11 و به بعد کلا به تاپیک جدیدی منتقل بشه با عنوان بررسی عصمت؛ چون از اون به بعد کاملا پیوسته هست .
2. بحث ادامه پیدا کنه، و نهایتا یک فهرست درست کنیم و در پست اول و اخر بحث بذاریمش.
3. به دلیل اینکه 10 پست اول فقط در این رابطه هست و خیلی زیاد نیست، اسم تاپیک رو جامع تر کنیم و بحث عصمت هم همینجا بررسی بشه.

هر کدوم رو صلاح میدونین، بسم الله. من فقط به دنبال جواب هستم و مکان فرقی نداره برام و مهم پیوستگی هست که حفظ بشه.

با سلام به دوست بزرگوار
پیش فرض بحث «آیا اولی الامر تنازع می کنند » عصمت پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» است .وطرح بحث عصمت حضرت مخالف با این پیش فرض است « یعنی بنای مطالب خود را خدشه دار می کنیم»لذا از جهت منطقی ابتدا بحث عصمت حضرت با شئون آن مطرح می شود و بعد بحث اولی الامر.بنابراین به نظر می رسد برای جلوگیری از خلط مباحث مطالب عصمت پیامبر در تاپیکی جدا گانه باشد.
متشکرم

موضوع قفل شده است