جمع بندی استدلال قرآن در آیه 133 سوره طه

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
استدلال قرآن در آیه 133 سوره طه

سلام. قرآن در آیه 133 سوره طه می فرماید: «و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى براى ما نمى‏آورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفه‏ هاى پيشين است براى آنان نيامده است»

سؤال:

1.آیا معجزات حضرت موسی و حضرت عیسی که در صحیفه های پیشین آمده است، برای اثبات نبوت حضرت محمد کفایت می کند؟

2.مگر صحیفه های پیشین تحریف نشده اند؟ چگونه می شود به دلایل تحریف شده در صحیفه های پیشین استناد کرد.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]«وَ قَالُواْ لَوْ لَا يَأْتِينَا بآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتهِم بَيِّنَةُ مَا فىِ الصُّحُفِ الْأُولى»
گفتند: چرا (پيامبر) معجزه و نشانه ‏اى از سوى پروردگارش براى ما نمى ‏آورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟! (طه، 133)

با سلام و درود

مراد از «بَيِّنَةُ»، قرآن کریم است که شاهد و یا بیان کننده است آن چه را در کتب قبلی آمده است. لذا این خود قرآن است که بیّنه و معجزه ای آشکار است.

از اینرو موضوع، همین قرآن است نه کتب قبلی.

توضیح:
مشرکان در جایگاه توهین و انکار قرآن کریم هستند. معجزه ای به این بزرگی را نادیده گرفته و معجزه نمی دانستند. آن ها می گفتند پيامبر بايد معجزه ‏اى عملى از جنس معجزاتى كه پيامبران گذشته داشتند، داشته باشد.

آن ها انتظار داشتند هر معجزه ای که تقاضا می کنند، پیامبر برایشان بیاورد.

خداوند در پاسخ می فرماید: آيا بیّنه و نشانه روشنى كه در كتاب ‏هاى پيشين بود براى آنان نيامد؟

بیّنه را در این جا دو گونه معنا کرده اند: یکی به معنای شاهد و دیگری به معنای بیان.

معنای شاهد:
مگر شاهدی (قرآن) که شهادت بدهد بر آن چه در کتب پیشین بوده (معارف الهیه)، برای آن ها نیامد؟
یعنی این قرآن، شاهدی است که شهادت می دهد برای آنان از آن معارف دینی الهی که در کتب پیشین آمده بوده است.

معنای بیان:
مگر بیانی (قرآن) [از اخبار امت های گذشته] که در کتب پیشین بوده، برای آن ها نیامد؟
یعنی این قرآن، حقیقتی را بیان می کند و آن این که امت های گذشته از پیامبرانشان معجزاتی را تقاضا کردند و با این حال پس از آمدن آن معجزات، باز ایمان نیاوردند. و ایمان نیاوردن پس از دیدن معجزاتی که خودشان تقاضا کرده بودند، مایه هلاکت و نابودی آن ها شد.
یعنی مگر نمی دانید اگر معجزه ای تقاضا کنید و پس از آن ایمان نیاورید، هلاکت و نابودی شما قطعی می شود؟ با این که این را می دانید، و با این که قرآن به عنوان معجزه برای شما آمده است، باز هم تقاضای معجزه ای دیگر می کنید!

نکته:
هر گاه کسانی از پيامبرى معجزه ‏اى درخواست كنند (معجزات اقتراحی) و پیامبر آن معجزه را انجام دهد و آن ها ايمان نياورد، دچار عذاب الهى شده و هلاک مى‏ گردند، مانند قوم صالح و تقاضای خروج ناقه (شتر) از دل کوه.
اين حقيقت، هم در كتاب ‏هاى آسمانى پيشين و هم در قرآن آمده است. اکنون نیز کافران معجزاتی شبیه عصای موسی و خروج ناقه و ... تقاضا می کنند. پیام آیه این است: آیا اینان نمی ترسند که به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!

بنابر این؛ ارجاع دادن به کتب پیشین نیست، بلکه خود قرآن مطرح است. این قرآن است که موضوعیت دارد و شاهدی است برای آن ها، بر آن چه در کتب پیشین بوده است.

خلاصه:
موضوع، قرآن است نه کتب پیشین.
و قرآن خبر از کتب پیشین می دهد، نه این که ما را به کتب تحریف شده موجود، ارجاع بدهد.

__________________
(ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏7، ص 60؛ ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 335؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 130؛ كوثر، ج ‏6، ص 623)

سلام. مسلّم است که وقتی از استدلالات قرآن علیه مشرکین بحث می کنیم، باید نگاه ما برون دینی باشد.

میقات;633430 نوشت:

معنای شاهد:
مگر شاهدی (قرآن) که شهادت بدهد بر آن چه در کتب پیشین بوده (معارف الهیه)، برای آن ها نیامد؟
یعنی این قرآن، شاهدی است که شهادت می دهد برای آنان از آن معارف دینی الهی که در کتب پیشین آمده بوده است.

یعنی می فرمایید شهادت قرآن به آن معارف الهی که در کتب پیشین بوده، یک معجزه است؟ خب اینجا، طبق معمول با نگاه برون دینی، دو مشکل اساسی وجود دارد:

1.روی چه حسابی شهادت به معارف الهی کتب پیشین، یک معجزه است؟ چرا بشر نمی تواند در کتابی بشری به معارف الهی کتابی دیگر، شهادت بدهد؟ کاری مشابه این عمل را آیا، در البیان و الاقدس نمی بینیم؟

2.از دیدِ مشرکان، معارف الهی کتب پیشین نیز باطل بودند، چنانکه در روایات هم آمده است، پس برای آنها استدلال به اینکه قرآن شهادت به اموری داده است که آنها باطل می دانندش، چه سودی می توانست داشته باشد؟

میقات;633430 نوشت:

معنای بیان:
مگر بیانی (قرآن) [از اخبار امت های گذشته] که در کتب پیشین بوده، برای آن ها نیامد؟
یعنی این قرآن، حقیقتی را بیان می کند و آن این که امت های گذشته از پیامبرانشان معجزاتی را تقاضا کردند و با این حال پس از آمدن آن معجزات، باز ایمان نیاوردند. و ایمان نیاوردن پس از دیدن معجزاتی که خودشان تقاضا کرده بودند، مایه هلاکت و نابودی آن ها شد.
یعنی مگر نمی دانید اگر معجزه ای تقاضا کنید و پس از آن ایمان نیاورید، هلاکت و نابودی شما قطعی می شود؟ با این که این را می دانید، و با این که قرآن به عنوان معجزه برای شما آمده است، باز هم تقاضای معجزه ای دیگر می کنید!

خب پاسخ سؤال شما، از سوی مشرکین، بدون شک منفی است: خیر نمی دانیم! و اگر اسیر جاهلیت نبودند و قدری منطقی بحث می کردند، حتماً می گفتند: اثبات به عهدۀ مدعی است، ابتدا شما ثابت کنید که به سوی امتهایی در پیشین پیامبرانی رفتند و بعد از عدم قبول معجزه، عذاب شدند، و بعد چنین ادعایی بکنید.


میقات;633430 نوشت:

نکته:
هر گاه کسانی از پيامبرى معجزه ‏اى درخواست كنند (معجزات اقتراحی) و پیامبر آن معجزه را انجام دهد و آن ها ايمان نياورد، دچار عذاب الهى شده و هلاک مى‏ گردند، مانند قوم صالح و تقاضای خروج ناقه (شتر) از دل کوه.
اين حقيقت، هم در كتاب ‏هاى آسمانى پيشين و هم در قرآن آمده است. اکنون نیز کافران معجزاتی شبیه عصای موسی و خروج ناقه و ... تقاضا می کنند. پیام آیه این است: آیا اینان نمی ترسند که به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!

بنابر این؛ ارجاع دادن به کتب پیشین نیست، بلکه خود قرآن مطرح است. این قرآن است که موضوعیت دارد و شاهدی است برای آن ها، بر آن چه در کتب پیشین بوده است.

باید دقت بفرمایید که مشرکین ایمانی به وقوع معجزۀ عصای موسی و خروج ناقه ندارند، بلکه برعکس اینها را اموری محال می دانند. آنها در واقع حرف حسابشان این است که اگر راست می گویی که چنین معجزاتی هست، خودت اینها را بیاور.

حال اینکه پیشینیان خواستند و آوردیم و چون قبول نکردند، عذاب شدند، برای آنها پشتوانه منطقی ندارد، زیرا این امر بر آنها اثبات شده نیست.


میقات;633430 نوشت:

خلاصه:
موضوع، قرآن است نه کتب پیشین.
و قرآن خبر از کتب پیشین می دهد، نه این که ما را به کتب تحریف شده موجود، ارجاع بدهد.

__________________
(ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏7، ص 60؛ ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 335؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 130؛ كوثر، ج ‏6، ص 623)

مسئله اینجاست که وقتی کتب پیشین تحریف شده اند، ما از کجا بدانیم که مطلبی که قرآن به آنها نسبت می دهد و در آنها می یابیم، به راستی جزئی از این کتب بوده یا اینکه جزء تحریفیات است؟

[="Tahoma"]

חסר משמעות;633939 نوشت:
سلام. مسلّم است که وقتی از استدلالات قرآن علیه مشرکین بحث می کنیم، باید نگاه ما برون دینی باشد.

یعنی می فرمایید شهادت قرآن به آن معارف الهی که در کتب پیشین بوده، یک معجزه است؟ خب اینجا، طبق معمول با نگاه برون دینی، دو مشکل اساسی وجود دارد:

1.روی چه حسابی شهادت به معارف الهی کتب پیشین، یک معجزه است؟ چرا بشر نمی تواند در کتابی بشری به معارف الهی کتابی دیگر، شهادت بدهد؟ کاری مشابه این عمل را آیا، در البیان و الاقدس نمی بینیم؟

2.از دیدِ مشرکان، معارف الهی کتب پیشین نیز باطل بودند، چنانکه در روایات هم آمده است، پس برای آنها استدلال به اینکه قرآن شهادت به اموری داده است که آنها باطل می دانندش، چه سودی می توانست داشته باشد؟

خب پاسخ سؤال شما، از سوی مشرکین، بدون شک منفی است: خیر نمی دانیم! و اگر اسیر جاهلیت نبودند و قدری منطقی بحث می کردند، حتماً می گفتند: اثبات به عهدۀ مدعی است، ابتدا شما ثابت کنید که به سوی امتهایی در پیشین پیامبرانی رفتند و بعد از عدم قبول معجزه، عذاب شدند، و بعد چنین ادعایی بکنید.

باید دقت بفرمایید که مشرکین ایمانی به وقوع معجزۀ عصای موسی و خروج ناقه ندارند، بلکه برعکس اینها را اموری محال می دانند. آنها در واقع حرف حسابشان این است که اگر راست می گویی که چنین معجزاتی هست، خودت اینها را بیاور.

حال اینکه پیشینیان خواستند و آوردیم و چون قبول نکردند، عذاب شدند، برای آنها پشتوانه منطقی ندارد، زیرا این امر بر آنها اثبات شده نیست.



مسئله اینجاست که وقتی کتب پیشین تحریف شده اند، ما از کجا بدانیم که مطلبی که قرآن به آنها نسبت می دهد و در آنها می یابیم، به راستی جزئی از این کتب بوده یا اینکه جزء تحریفیات است؟

با سلام و درود

قرآن کریم به تورات و انجیل، ارجاع می داده و قول جدّی وجود دارد که تورات اصلی تا زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وجود داشته لذا مراجعه به آن هم ممکن بوده است.

اگر مراد از این منکران (کافران) اهل کتاب باشند که قرآن، آن ها را به کتاب خودشان ارجاع می دهد و موجود بوده است.

اگر مشرکان منظورند، مشرکان هم این گونه نبوده که بطور کلی معتقد به هیچ پیامبری نباشند، بلکه فی الجمله به پیامبران معتقد بودند و همین که با خبر بوده و در جزیرة العرب انتظار آمدن پیامبری را می کشیدند، نشان می دهد که فی الجمله قبول داشته اند.

در ضمن، پس از تحقیق در باره خود قرآن، و اطمینان و یا حتی اعتماد فی الجمله به آن، مواردی را که قرآن نسبت و یا ارجاع می دهد ـ در همان حدی که قرآن ارجاع داده ـ را می توان صحیحی دانست.

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

میقات;635224 نوشت:
قرآن کریم به تورات و انجیل، ارجاع می داده و قول جدّی وجود دارد که تورات اصلی تا زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وجود داشته لذا مراجعه به آن هم ممکن بوده است.

جناب شعیب یعنی شما مدعی هستید که دستخوش تغییر گشتن تورات و انجیل مساله ی ساختگی به وسیله ی خود مذاهب هست و شهادت قران نیست؟ چگونه بدون استناد به ایات میگید که کتب منقبل دستخوش تغییر گشته اند؟
یعنی خداوند می فرماید که کتب تغییر گشته رو برپا کنند و اگر نکنند هیچی نیستند؟

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (5 | المائدة - 66)
و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن‌] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می‌دهند.

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَيْءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۖ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (5 | المائدة - 68)
ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیداری آنها نمی‌گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‌افزاید. بنابر این، از این قوم کافر، (و مخالفت آنها،) غمگین مباش!

فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (10 | یونس - 94)
و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنابر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!]

آیا این ارجاع به کتب منقبل نیست؟

آیا این انکار کتب الهی نیست:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا (4 | النساء - 136)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است.

آیا شرط مسلمان بودن فرق نگذاشتن بین کتبی که بر همه پیامبران نازل شده نیست؟

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (3 | آل عمران - 84)
بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم؛ و برای اومسلمان هستیم.»

وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (3 | آل عمران - 85)
و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.

و بسیار بسیار آیات دیگر....

[="Tahoma"]

عقل و فطرت;635245 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

جناب شعیب یعنی شما مدعی هستید که دستخوش تغییر گشتن تورات و انجیل مساله ی ساختگی به وسیله ی خود مذاهب هست و شهادت قران نیست؟ چگونه بدون استناد به ایات میگید که کتب منقبل دستخوش تغییر گشته اند؟
یعنی خداوند می فرماید که کتب تغییر گشته رو برپا کنند و اگر نکنند هیچی نیستند؟

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (5 | المائدة - 66)
و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن‌] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می‌دهند.

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَيْءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۖ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (5 | المائدة - 68)
ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیداری آنها نمی‌گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‌افزاید. بنابر این، از این قوم کافر، (و مخالفت آنها،) غمگین مباش!

فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (10 | یونس - 94)
و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنابر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!]

آیا این ارجاع به کتب منقبل نیست؟

آیا این انکار کتب الهی نیست:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا (4 | النساء - 136)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است.

آیا شرط مسلمان بودن فرق نگذاشتن بین کتبی که بر همه پیامبران نازل شده نیست؟

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (3 | آل عمران - 84)
بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم؛ و برای اومسلمان هستیم.»

وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (3 | آل عمران - 85)
و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.

و بسیار بسیار آیات دیگر....

با سلام و درود

ببخشید. بنده متوجه فرمایش شما و ارتباطش با موضوع تاپیک نشدم. خطابش هم با بنده نیست.

لطفا بیشتر توضیح فرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم.

میقات;635268 نوشت:
با سلام و درود

ببخشید. بنده متوجه فرمایش شما و ارتباطش با موضوع تاپیک نشدم. خطابش هم با بنده نیست.

لطفا بیشتر توضیح فرمایید.

سلام.
بحث این بنده ی خدا در مورد ارجاع قران به کتب منقبل بوده و شما هم فرمودید که ارجاع به خود قران است و این نظر شما بر خلاف ایات دیگر قران است.تمامی نمونه ایاتی که در بالا اوردم نمونه های بسیاری از ارجاع صریح قران به کتب منقبل است.ایات در این مورد بسیار زیاد...

[="Tahoma"]

عقل و فطرت;635279 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام.
بحث این بنده ی خدا در مورد ارجاع قران به کتب منقبل بوده و شما هم فرمودید که ارجاع به خود قران است و این نظر شما بر خلاف ایات دیگر قران است.تمامی نمونه ایاتی که در بالا اوردم نمونه های بسیاری از ارجاع صریح قران به کتب منقبل است.ایات در این مورد بسیار زیاد...

با سلام و درود

تاپیک را مطالعه فرمایید. بنده ارجاع به کتب پیشین را نفی نکردم. سخن در آیه ای مشخص است. در خصوص این آیه (طه، 133)، مراد از «بینه» خود قرآن است. در واقع در پاسخ به کافران که از روی اهانت و بی احترامی به قرآن، آن را نادیده گرفته و معجزه ای دیگر طلب می کردند، خداوند می فرماید مگر شاهدی آشکار (قرآن) برایتان نیامده است.

لذا منظور بنده این است که این «بینه» اشاره به خود قرآن است نه کتب پیشین. این کلام معنایش نفی ارجاع به کتب پیشین نیست. خصوصا در پست قبلی عرض کردم که قول جدی وجود داشته که تورات اصلی تا زمان صدر اسلام باقی بوده و لذا اهل کتاب، امکان مراجعه به کتاب تحریف نشده را داشته اند.

[="Tahoma"]

عقل و فطرت;635300 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
ولی جناب میقات آیه داره در مورد آنچیزی صحبت میکنه که در صحف اولی هست.چطور همچین نتیجه ای گرفتید؟

وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ (20 | طه - 133)
گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانه‌ای از سوی پروردگارش برای ما نمی‌آورد؟! (بگو:) آیا خبرهای روشنی که در کتابهای (آسمانی) نخستین بوده، برای آنها نیامد؟!

سخن از «بینه» (شاهد و بیانی آشکار) است و این بیّنه قرآن است. لذا قرآن در این جا موضوعیت دارد.

آیه نمی گوید مگر در کتب پیشین نیامده است بلکه می فرماید مگر بینه ای (قرآن) بر آن چه در کتب پیشین بوده نیامده است. این دو عبارت متفاوت است.

[="Tahoma"]

عقل و فطرت;635313 نوشت:

من چند ترجمه می آورم و یه سوال دارم و ترجیحاً بحثی نیست که ادامه دار باشد:

پیام آیه این است: آیا قرآن به عنوان شاهدی آشکار، برای آن ها نیامده، از آن چه در کتب پیشین است.

سلام . ابتدا شاید لازم باشد خواهش کنم که دوستان، سعی در حفظ بحث در محور اصلی کنند. بنده از جناب استاد میقات خواهشمندم اگر نیاز به تجدید نظر در پاسخ اوّلیه می باشد، پاسخ اوّلیه را اصلاح کنند و یا جواب دقیقتری به سؤال من در مورد پاسخ اوّلیه بدهند. امّا، استاد میقات عزیز در مورد فرمایشات اخیر شما:

میقات;635224 نوشت:

با سلام و درود

قرآن کریم به تورات و انجیل، ارجاع می داده و قول جدّی وجود دارد که تورات اصلی تا زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وجود داشته لذا مراجعه به آن هم ممکن بوده است.

اگر مراد از این منکران (کافران) اهل کتاب باشند که قرآن، آن ها را به کتاب خودشان ارجاع می دهد و موجود بوده است.

اگر مشرکان منظورند، مشرکان هم این گونه نبوده که بطور کلی معتقد به هیچ پیامبری نباشند، بلکه فی الجمله به پیامبران معتقد بودند و همین که با خبر بوده و در جزیرة العرب انتظار آمدن پیامبری را می کشیدند، نشان می دهد که فی الجمله قبول داشته اند.

در ضمن، پس از تحقیق در باره خود قرآن، و اطمینان و یا حتی اعتماد فی الجمله به آن، مواردی را که قرآن نسبت و یا ارجاع می دهد ـ در همان حدی که قرآن ارجاع داده ـ را می توان صحیحی دانست.

در مورد تورات اصلی، بزرگوار تورات فعلی هم چندان قابل اثبات نیست که تحریف عظیمی در آن رخ داده است، حداکثر مسئله بر سر کلماتی هست که در نُسخ مختلف با هم فرق دارند. مثلاً نبی موعود که مثل موسی است، در تثنیه18:18، در یک جا از بین برادران بنی اسرائیل است و در یک جا از بین اسرائیلیان. بهتر است در این مورد بحث نکنیم.

استحضار دارید که سورۀ طه مکی است، و لذا اکثر احتجاجات با مشرکین است، و اینجا به نظر می رسد که کفّار قصد انکار، با کمک گرفتن از ادعاهای قرآن را دارند. اگر منظور آیه اهل کتاب باشد که وضعیت بدتر هم می شود: اهل کتاب فوراً خواهند گفت که ما به آیات و معجزات انبیاء پیشین ایمان کامل داریم، چرا می گویید ما آنها را انکار کردیم؟

امّا عدم ایمان مشرکین به اصل نبوّت و اصل معاد، در آیات قرآن روشن است، آنها هم معاد را انکار می کردند و قرآن بارها جوابشان را داده است و هم می گفتند که خدا بر کسی وحی نازل نمی کند یا با کسی حرف نمی زند. خب پس طبق قرآن آنها منکر چنین باوری بودند.
بعلاوه به فرض اینکه باوری به احتمال آمدن پیامبر داشتند نیز، باز هم آنها به مطالب موجود در کتب پیشین اعتقادی نداشتند، که اگر آنها را قبول داشتند، توحید و نفی بت پرستی و شرک، از آموزه های آشکار تورات و انجیل، بوده و هست.
هر چند تا جایی که من شنیدم، مشرکین فقط می شنیدند که موعودی در راه است.

در مورد جملۀ آخرتان، قدری مبهم است و متوجه منظورتان نشدم.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;635433 نوشت:
در مورد تورات اصلی، بزرگوار تورات فعلی هم چندان قابل اثبات نیست که تحریف عظیمی در آن رخ داده است، حداکثر مسئله بر سر کلماتی هست که در نُسخ مختلف با هم فرق دارند. مثلاً نبی موعود که مثل موسی است، در تثنیه18:18، در یک جا از بین برادران بنی اسرائیل است و در یک جا از بین اسرائیلیان. بهتر است در این مورد بحث نکنیم.

استحضار دارید که سورۀ طه مکی است، و لذا اکثر احتجاجات با مشرکین است، و اینجا به نظر می رسد که کفّار قصد انکار، با کمک گرفتن از ادعاهای قرآن را دارند. اگر منظور آیه اهل کتاب باشد که وضعیت بدتر هم می شود: اهل کتاب فوراً خواهند گفت که ما به آیات و معجزات انبیاء پیشین ایمان کامل داریم، چرا می گویید ما آنها را انکار کردیم؟

امّا عدم ایمان مشرکین به اصل نبوّت و اصل معاد، در آیات قرآن روشن است، آنها هم معاد را انکار می کردند و قرآن بارها جوابشان را داده است و هم می گفتند که خدا بر کسی وحی نازل نمی کند یا با کسی حرف نمی زند. خب پس طبق قرآن آنها منکر چنین باوری بودند.
بعلاوه به فرض اینکه باوری به احتمال آمدن پیامبر داشتند نیز، باز هم آنها به مطالب موجود در کتب پیشین اعتقادی نداشتند، که اگر آنها را قبول داشتند، توحید و نفی بت پرستی و شرک، از آموزه های آشکار تورات و انجیل، بوده و هست.
هر چند تا جایی که من شنیدم، مشرکین فقط می شنیدند که موعودی در راه است.

با سلام و درود

بابت تاخیر عذرخواهی می کنم.

متوجه فرمایش حضرتعالی نشدم. من در باره تورات اصلی که در صدر اسلام موجود بوده و سپس از بین رفته است، عرض کردم؛ نه تورات تحریف شده یا نسخ مختلف تورات.

اهل کتاب بیشتر در مدینه بوده اند لذا آیات نازل شده در مدینه بیشتر خطاب به اهل کتاب، و آیات نازل شده در مکه بیشتر خطاب به مشرکان است.

اگر اهل کتاب خطاب باشند، آن ها از کتابشان آگاهی دارند و نیز از معجزاتی که اقوام گذشته تقاضا کردند و سپس با ایمان نیاوردن، موجب هلاکت خودشان شدند. قرآن همین را متذکر می شود که آیا شما هم می خواهید همان راه را بروید؟!

اگر مشرکان خطاب باشند، اولا همان طور که عرض شد، فی الجمله برای پیامبران، مانند حضرت ابراهیم احترام قائل بودند و حتی اطراف کعبه می گشتند و بت های خود را در کعبه که برای آنان محترم بود قرار داده بودند.

در ثانی، وقتی کسی درس نخوانده، ادعایی کند که در کتب پیامبران قبلی آمده است، آیا این خود امتیاز و وجه تمایز خاصی نیست؟!
پیامبر صلی الله علیه وآله در قرآن، مطالبی را از کتب پیشین بیان می فرماید و یا شهادت به چیزهایی می دهد که در کتب پیشین بوده است، بدون این که آن کتب را خوانده و یا تعلیم دیده باشد، آیا این را نمی توان به عنوان اعجاز پذیرفت؟!

قرآن می خواهد همین را به مشرکان تذکر بدهد. این قرآن معجزه و در اثر ارتباط با عالم غیب، بر پیامبر نازل شده است؛ و یکی از نشانه های آن هم این است که چیزهایی از کتب پیشین به شما می گوید که در آن کتب وجود دارد. توجه داشته باشید که در این فرض، حتی خبر دادن از کتب تحریف شده هم می تواند نشانه باشد چرا که با این حال پیامبر از چیزی خبر داده که تاکنون نخوانده و تعلیم ندیده ولی از آن آگاه بوده است. البته عرض شد، که قول مطرحی وجود دارد که تورات اصلی تا آن زمان موجود بوده است.

بنابر این؛ خداوند خطاب می فرماید آیا این قرآن که بیّنه ای بر آن چه در کتب پیشین است، به عنوان معجزه کفایت نمی کند که شما تقاضای معجزه یگر دارید؟!

این خطاب در پاسخ به کافران و مشرکان است که از روی اهانت و تحقیر، معجزه بودن قرآن را قبول نداشته، و از روی بهانه جویی، معجزه عینی و خارجی تقاضا می کردند.

میقات;637652 نوشت:

متوجه فرمایش حضرتعالی نشدم. من در باره تورات اصلی که در صدر اسلام موجود بوده و سپس از بین رفته است، عرض کردم؛ نه تورات تحریف شده یا نسخ مختلف تورات.

سلام علیکم. ببینید فعلاً بحث ما بر سر تورات نیست. اینکه تورات اصلی الان هم موجود است یا نه؟ اینکه آیا در زمان پیامبر تورات اصلی موجود بوده یا نه؟ همه بحثهای تشکیکی و غیریقینی هستند.

میقات;637652 نوشت:

اگر اهل کتاب خطاب باشند، آن ها از کتابشان آگاهی دارند و نیز از معجزاتی که اقوام گذشته تقاضا کردند و سپس با ایمان نیاوردن، موجب هلاکت خودشان شدند. قرآن همین را متذکر می شود که آیا شما هم می خواهید همان راه را بروید؟!

اهل کتاب می توانستند جواب بدهند: آنها قومهای دیگر بودند، ولی ما معجزات را دیدیم و ایمان آوردیم. شما هم معجزه بدهید تا باور کنیم.(البته سوره مکّی بوده و خطاب با مشرکین است)

میقات;637652 نوشت:

اگر مشرکان خطاب باشند، اولا همان طور که عرض شد، فی الجمله برای پیامبران، مانند حضرت ابراهیم احترام قائل بودند و حتی اطراف کعبه می گشتند و بت های خود را در کعبه که برای آنان محترم بود قرار داده بودند.

در ثانی، وقتی کسی درس نخوانده، ادعایی کند که در کتب پیامبران قبلی آمده است، آیا این خود امتیاز و وجه تمایز خاصی نیست؟!
پیامبر صلی الله علیه وآله در قرآن، مطالبی را از کتب پیشین بیان می فرماید و یا شهادت به چیزهایی می دهد که در کتب پیشین بوده است، بدون این که آن کتب را خوانده و یا تعلیم دیده باشد، آیا این را نمی توان به عنوان اعجاز پذیرفت؟!

اولاً اینکه سیاهه ای از سنتهای حضرت ابراهیم بین آنان مانده بود، به دلیل عادت شدن در بین آنان بود. به غیر از حنفاء، مشرکین حتی طبق آیات قرآن، نه اعتقاد به سخن گفتن خدا با انسان و نه اعتقاد به حیات پس از مرگ داشتند. لذا وقوع معجزه نیز برایشان بی معناست. پس سؤالشان در واقع می تواند سؤال انکاری باشد که اگر اینها واقعیت دارد، اینها را بیاورید.

ثانیاً خیر، گرامی، او ممکن است این را از اهل کتاب شنیده باشد. فراموش نفرمایید که امّی بودنِ پیامبر فقط یک بُعد از اعجاز است، و به تنهایی معجزه نیست. چرا؟ زیرا معجزه وقتی رخ داده است که آورنده خودش مدعی باشد که این مسئله نشانگر پیامبری من است، ولی قرآن، فقط در عدم اختلاف و مثل آوری، چنین ادعایی را دارد. بحث امّی بودن هم، بُعدی از تحدّی است که کنار سایر ابعاد اعجاز تحدّی، برای مثل آوری قرآن، لازم است.

بعلاوه، این بند ثانیاً از فرمایش شما، به نظر انحراف از بحث می رسد!

میقات;637652 نوشت:

قرآن می خواهد همین را به مشرکان تذکر بدهد. این قرآن معجزه و در اثر ارتباط با عالم غیب، بر پیامبر نازل شده است؛ و یکی از نشانه های آن هم این است که چیزهایی از کتب پیشین به شما می گوید که در آن کتب وجود دارد. توجه داشته باشید که در این فرض، حتی خبر دادن از کتب تحریف شده هم می تواند نشانه باشد چرا که با این حال پیامبر از چیزی خبر داده که تاکنون نخوانده و تعلیم ندیده ولی از آن آگاه بوده است. البته عرض شد، که قول مطرحی وجود دارد که تورات اصلی تا آن زمان موجود بوده است.

بنابر این؛ خداوند خطاب می فرماید آیا این قرآن که بیّنه ای بر آن چه در کتب پیشین است، به عنوان معجزه کفایت نمی کند که شما تقاضای معجزه یگر دارید؟!

این خطاب در پاسخ به کافران و مشرکان است که از روی اهانت و تحقیر، معجزه بودن قرآن را قبول نداشته، و از روی بهانه جویی، معجزه عینی و خارجی تقاضا می کردند.

این تفسیر از این آیه، بسیار دشوار است. حداکثر در حدّ یک احتمال است. همچنین وقوعی معجزاتی مثل شق القمر، نشان می دهد که خدا هم به قرآن اکتفا نکرده است، پس این تفسیر چندان دقیق نیست.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;638418 نوشت:

سلام علیکم. ببینید فعلاً بحث ما بر سر تورات نیست. اینکه تورات اصلی الان هم موجود است یا نه؟ اینکه آیا در زمان پیامبر تورات اصلی موجود بوده یا نه؟ همه بحثهای تشکیکی و غیریقینی هستند.

اهل کتاب می توانستند جواب بدهند: آنها قومهای دیگر بودند، ولی ما معجزات را دیدیم و ایمان آوردیم. شما هم معجزه بدهید تا باور کنیم.(البته سوره مکّی بوده و خطاب با مشرکین است)


اولاً اینکه سیاهه ای از سنتهای حضرت ابراهیم بین آنان مانده بود، به دلیل عادت شدن در بین آنان بود. به غیر از حنفاء، مشرکین حتی طبق آیات قرآن، نه اعتقاد به سخن گفتن خدا با انسان و نه اعتقاد به حیات پس از مرگ داشتند. لذا وقوع معجزه نیز برایشان بی معناست. پس سؤالشان در واقع می تواند سؤال انکاری باشد که اگر اینها واقعیت دارد، اینها را بیاورید.

ثانیاً خیر، گرامی، او ممکن است این را از اهل کتاب شنیده باشد. فراموش نفرمایید که امّی بودنِ پیامبر فقط یک بُعد از اعجاز است، و به تنهایی معجزه نیست. چرا؟ زیرا معجزه وقتی رخ داده است که آورنده خودش مدعی باشد که این مسئله نشانگر پیامبری من است، ولی قرآن، فقط در عدم اختلاف و مثل آوری، چنین ادعایی را دارد. بحث امّی بودن هم، بُعدی از تحدّی است که کنار سایر ابعاد اعجاز تحدّی، برای مثل آوری قرآن، لازم است.

بعلاوه، این بند ثانیاً از فرمایش شما، به نظر انحراف از بحث می رسد!


این تفسیر از این آیه، بسیار دشوار است. حداکثر در حدّ یک احتمال است. همچنین وقوعی معجزاتی مثل شق القمر، نشان می دهد که خدا هم به قرآن اکتفا نکرده است، پس این تفسیر چندان دقیق نیست.

با سلام و درود

این آیه اشاره به بهانه جویی های آنان دارد یعنی آن ها قصد ایمان آوردن نداشتند بلکه برای توهین و تحقیر قرآن، چنین تقاضایی داشتند، و الا با معجزه بزرگی مانند قرآن، ایمان می آوردند. از طرفی، قرآن تنها معجزه پیامبر نبوده و معجزات دیگری هم بوده و دیده اند و ایمان نیاورده اند.

این بهانه جویی مانند آن است که می گفتند چرا همراه او فرشته و مَلَکی نیست و چرا او مانند ما در بازار راه می رود: «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً»؛ و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى‏ خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟!(فرقان، 7)

لذا سؤال آن ها سؤال انکاری نبوده بلکه از روی بهانه جویی بوده است. یعنی این گونه نبوده که آن ها به دنبال حقیقت بوده باشند و خداوند از آوردن معجزه برای حق جویان و حقیقت طلبان، ابا داشته و نمی خواسته آن ها را راهنمایی و هدایت کند.

به نظر شما برای دعوت مشرکان و ایمان آوردن آن ها چه باید کرد؟ یا باید هیچ خبری از پیامبران و امت های گذشته به آنان نداد و یا اگر خبر داده می شود باید همه معجزات از زمان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را بطور عینی آورد تا شاید آن ها دست از بهانه جویی برداشته و ایمان بیاورند!

قرائن و شواهد برای ایمان آوردن کافی بوده است، کما این که بسیاری با همان قرائن و شواهد، ایمان آوردند. ایمان این گونه نیست که یکمرتبه حاصل شود بلکه دارای مراتب است و با تجمیع قرائن و شواهد و نیز ویژگی های شخصیتی پیامبر و ... ایمان نسبی حاصل می شود. این ایمان به تدریج و به مرور زمان، تقویت یافته و مراتب پیدا می کند.

توجه داشته باشید اعجاز رابطه تکوینی با ایمان آوردن ندارد لذا می توان اعجاز بودن را فهمید ولی ایمان نیاورد، و به همین خاطر اکثر مشرکان، افرادی جهنمی هستند چون حجت بر آن ها تمام بوده است.

در ضمن، آن چه موضوعیت دارد، خبر دادن از کتب پیشینیان است. وقتی این خبر دادن را در کنار امّی بودن قرار دهیم، روشن می شود که گوینده، این خبرها را در اثر ارتباط با غیب به دست آورده، و کسی که مرتبط با غیب نباشد نمی تواند خبر از چیزی بدهد که تاکنون آن را ندیده و نشنیده و نخوانده است.

به همین خاطر است که عرض می کنم با تجمیع قرائن و شواهد، زمینه ایمان آوردن فراهم بوده؛ و درخواست معجزات امت های سابقه، بهانه جویی و برای تحقیر قرآن بوده است.

میقات;639351 نوشت:

با سلام و درود

این آیه اشاره به بهانه جویی های آنان دارد یعنی آن ها قصد ایمان آوردن نداشتند بلکه برای توهین و تحقیر قرآن، چنین تقاضایی داشتند، و الا با معجزه بزرگی مانند قرآن، ایمان می آوردند. از طرفی، قرآن تنها معجزه پیامبر نبوده و معجزات دیگری هم بوده و دیده اند و ایمان نیاورده اند.

این بهانه جویی مانند آن است که می گفتند چرا همراه او فرشته و مَلَکی نیست و چرا او مانند ما در بازار راه می رود: «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً»؛ و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى‏ خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟!(فرقان، 7)

لذا سؤال آن ها سؤال انکاری نبوده بلکه از روی بهانه جویی بوده است. یعنی این گونه نبوده که آن ها به دنبال حقیقت بوده باشند و خداوند از آوردن معجزه برای حق جویان و حقیقت طلبان، ابا داشته و نمی خواسته آن ها را راهنمایی و هدایت کند.

به نظر شما برای دعوت مشرکان و ایمان آوردن آن ها چه باید کرد؟ یا باید هیچ خبری از پیامبران و امت های گذشته به آنان نداد و یا اگر خبر داده می شود باید همه معجزات از زمان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را بطور عینی آورد تا شاید آن ها دست از بهانه جویی برداشته و ایمان بیاورند!

قرائن و شواهد برای ایمان آوردن کافی بوده است، کما این که بسیاری با همان قرائن و شواهد، ایمان آوردند. ایمان این گونه نیست که یکمرتبه حاصل شود بلکه دارای مراتب است و با تجمیع قرائن و شواهد و نیز ویژگی های شخصیتی پیامبر و ... ایمان نسبی حاصل می شود. این ایمان به تدریج و به مرور زمان، تقویت یافته و مراتب پیدا می کند.

توجه داشته باشید اعجاز رابطه تکوینی با ایمان آوردن ندارد لذا می توان اعجاز بودن را فهمید ولی ایمان نیاورد، و به همین خاطر اکثر مشرکان، افرادی جهنمی هستند چون حجت بر آن ها تمام بوده است.

در ضمن، آن چه موضوعیت دارد، خبر دادن از کتب پیشینیان است. وقتی این خبر دادن را در کنار امّی بودن قرار دهیم، روشن می شود که گوینده، این خبرها را در اثر ارتباط با غیب به دست آورده، و کسی که مرتبط با غیب نباشد نمی تواند خبر از چیزی بدهد که تاکنون آن را ندیده و نشنیده و نخوانده است.

به همین خاطر است که عرض می کنم با تجمیع قرائن و شواهد، زمینه ایمان آوردن فراهم بوده؛ و درخواست معجزات امت های سابقه، بهانه جویی و برای تحقیر قرآن بوده است.

سلام. گرامی، آنچه مدّ نظر من در این سؤال است، استدلال آیه است که چه می خواهد بگوید؟ آیا آیه می خواهد بگوید که اخباری که از صحف اوّلیه داده است، خودش یک نشانه است و آیتی هست که بر آنها نازل شده است؟ یا دارد دلیلی برای عدم ارائۀ آیت به صورت موقت اقامه می کند؟

با تشکر

[="Tahoma"]

חסר משמעות;639914 نوشت:
سلام. گرامی، آنچه مدّ نظر من در این سؤال است، استدلال آیه است که چه می خواهد بگوید؟ آیا آیه می خواهد بگوید که اخباری که از صحف اوّلیه داده است، خودش یک نشانه است و آیتی هست که بر آنها نازل شده است؟ یا دارد دلیلی برای عدم ارائۀ آیت به صورت موقت اقامه می کند؟

با تشکر

با سلام و درود

در پست شماره 3، مطالبی عرض کردم. در این جا نیز تعابیر برخی مفسران را می آورم، شاید مرا آیه روشن شود:

پیام آیه این است: با وجود قرآن ـ معجزه الهی پیامبر صلی الله علیه وآله ـ که دلیل و شاهدی روشن است بر آن چه در کتب پیشین بوده (معارف الهیه و اخبار گذشتگان و ...)، آیا باز هم تقاضای معجزه می کنید؟!

با وجود قرآنی که مشتمل است بر خلاصه آن چه در کتب پیشین بوده، با این که آورنده آن، نه آن کتب را خوانده و نه نزد کسی تعلیم دیده است، لذا معجزه ای بیّن و آشکار است. آیا با وجود چنین معجزه آشکاری، تقاضای معجزه ای دیگر دارید؟!(ر.ک: تفسير الصافي، ج ‏3، ص 328؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ‏8، ص 379)

کفّار بنا به عادت خود كه (با بهانه جويی هايى) موجب آزار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏ شدند، با اين بيان خواستار معجزه و نشانه ‏اى بر نبوّت وى شدند و گفتند چرا اين پيامبر براى ما معجزه نمى ‏آورد.
[خداوند در پاسخ می فرماید] آيا نشانه آشكارى كه در معجزه بودن، ريشه تمام آيات [معجزات] و بزرگترين آنهاست، براى شما نيامد؟
مراد از اين معجزه آشكار قرآن است، زيرا به وسيله آن بر صحّت و درستى ساير كتاب هاى آسمانى استدلال مى ‏شود، و همه آن ها در صحت محتوایشان مانند تمام مطالبى كه نيازمند به استدلال مى ‏باشند، به گواهى قرآن نياز دارند.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 445)

فخررازی سه وجه برای اين آيه شریفه بیان کرده است:

1. چون قرآن مشتمل بر کتب آسمانی پیشینان، و مطابق با آن ها است، آن هم از پيغمبرى كه درس نخوانده و از کسی تعلیم ندیده است، پی اعجاز و خبر از غیب است؛ لذا همين قرآن نشانه‏ راستى است و نیاز به معجزه ای دیگر نیست.

2. بیّنه و شاهدی روشن در صحف و كتب آسمانی گذشته وجود دارد که بشارت به آمدن این پیامبر و نبوت او می دهد، آیا این کفایت نمی کند؟!

3. [از قول طبرى و قفّال]: مگر در كتب گذشتگان نديده‏ اند كه آن ها مطالبه‏ معجزه كردند و معجزه رسيد و نپذيرفتند و نابودشان كرديم؛ پس چگونه معجزه مي خواهند كه به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!(مفاتيح الغيب، ج ‏22، ص 116)

بنابر این:

چون قرآن گویای آن چیزی است که در کتب پیشین بوده، آن هم از گوینده ای که نه آن کتب را خوانده و نه تعلیم دیده است، لذا این قرآن معجزه ای آشکار است، و با وجود آن، دیگر نیازی به معجزه دیگر و جایی برای تقاضای معجزه نیست.

میقات;640106 نوشت:

با سلام و درود

در پست شماره 3، مطالبی عرض کردم. در این جا نیز تعابیر برخی مفسران را می آورم، شاید مرا آیه روشن شود:

پیام آیه این است: با وجود قرآن ـ معجزه الهی پیامبر صلی الله علیه وآله ـ که دلیل و شاهدی روشن است بر آن چه در کتب پیشین بوده (معارف الهیه و اخبار گذشتگان و ...)، آیا باز هم تقاضای معجزه می کنید؟!

با وجود قرآنی که مشتمل است بر خلاصه آن چه در کتب پیشین بوده، با این که آورنده آن، نه آن کتب را خوانده و نه نزد کسی تعلیم دیده است، لذا معجزه ای بیّن و آشکار است. آیا با وجود چنین معجزه آشکاری، تقاضای معجزه ای دیگر دارید؟!(ر.ک: تفسير الصافي، ج ‏3، ص 328؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ‏8، ص 379)

کفّار بنا به عادت خود كه (با بهانه جويی هايى) موجب آزار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏ شدند، با اين بيان خواستار معجزه و نشانه ‏اى بر نبوّت وى شدند و گفتند چرا اين پيامبر براى ما معجزه نمى ‏آورد.
[خداوند در پاسخ می فرماید] آيا نشانه آشكارى كه در معجزه بودن، ريشه تمام آيات [معجزات] و بزرگترين آنهاست، براى شما نيامد؟
مراد از اين معجزه آشكار قرآن است، زيرا به وسيله آن بر صحّت و درستى ساير كتاب هاى آسمانى استدلال مى ‏شود، و همه آن ها در صحت محتوایشان مانند تمام مطالبى كه نيازمند به استدلال مى ‏باشند، به گواهى قرآن نياز دارند.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏2، ص 445)

فخررازی سه وجه برای اين آيه شریفه بیان کرده است:

1. چون قرآن مشتمل بر کتب آسمانی پیشینان، و مطابق با آن ها است، آن هم از پيغمبرى كه درس نخوانده و از کسی تعلیم ندیده است، پی اعجاز و خبر از غیب است؛ لذا همين قرآن نشانه‏ راستى است و نیاز به معجزه ای دیگر نیست.

2. بیّنه و شاهدی روشن در صحف و كتب آسمانی گذشته وجود دارد که بشارت به آمدن این پیامبر و نبوت او می دهد، آیا این کفایت نمی کند؟!

3. [از قول طبرى و قفّال]: مگر در كتب گذشتگان نديده‏ اند كه آن ها مطالبه‏ معجزه كردند و معجزه رسيد و نپذيرفتند و نابودشان كرديم؛ پس چگونه معجزه مي خواهند كه به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!(مفاتيح الغيب، ج ‏22، ص 116)

بنابر این:

چون قرآن گویای آن چیزی است که در کتب پیشین بوده، آن هم از گوینده ای که نه آن کتب را خوانده و نه تعلیم دیده است، لذا این قرآن معجزه ای آشکار است، و با وجود آن، دیگر نیازی به معجزه دیگر و جایی برای تقاضای معجزه نیست.

سلام. پس با نگاه برون دینی باید گفت که قرآن اخبار از کتب اولی را یک آیت می داند و اگر این یک آیت حقیقی از سوی خدا نبود، لازمۀ هدایتگری خدا بود که به شکلی قرآن را رسوا فرماید تا مردم گمراه نشوند.

به نظر شما، وقتی در مواردی مردم درخواست معجزه می کنند و قرآن پاسخی می دهد، مثلاً می فرماید به پیشینیان دادیم و ایمان نیاوردند، درست نیست که بگوییم به معنای ندادن آن معجزه هم نیست؟

من از دو جهت چنین برداشتی می کنم:

اوّلاً همانطور که سخن ما اوّلاً و ثانیاً و ثالثاً دارد، ممکن است پاسخ قرآن نیز می تواند چنین باشد، یعنی هم معجزه را ارائه نماید و هم پیش از معجزه گوشزد کند که اینها بهانه است، یا هم معجزه را ارائه کند و هم بگوید حضرت محمد فقط یک بشر است که به اذن خدا می تواند معجزه بدهد.

ثانیاً این نوع بیان در لسان آن روز عرب نیز مرسوم بوده است. بهترین مدرک این سخن، آیات ابتدایی سورۀ بقره است، که می بینیم منافقین از یک سو می گویند آیا همانطور که سفهاء ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟(آیه 13) و از سوی دیگر، با وجود گفتن چنین سخنی، ادعای ایمان هم دارند چنانکه هم طبق آیه 8، می گویند مؤمن هستیم، هر چند از مؤمنین نیستند و هم طبق آیه 14، وقتی با مؤمنین برخورد می کنند می گویند ایمان یافتیم! البته مثالهای امروزی آن در جامعۀ خودمان هم زیاد است که افرادی هم مسلمانی را عین عقب ماندگی می دانند و هم ادعای مسلمانی دارند! به همین خاطر، زیر سؤال بردن یک مسئله در لسان آن روز عرب، به معنای نفی کلّی آن نیست و ممکن است که همان مسئله که زیر سؤال رفته، مستقیماً پذیرفته شود.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;640444 نوشت:
به نظر شما، وقتی در مواردی مردم درخواست معجزه می کنند و قرآن پاسخی می دهد، مثلاً می فرماید به پیشینیان دادیم و ایمان نیاوردند، درست نیست که بگوییم به معنای ندادن آن معجزه هم نیست؟

من از دو جهت چنین برداشتی می کنم:

اوّلاً همانطور که سخن ما اوّلاً و ثانیاً و ثالثاً دارد، ممکن است پاسخ قرآن نیز می تواند چنین باشد، یعنی هم معجزه را ارائه نماید و هم پیش از معجزه گوشزد کند که اینها بهانه است، یا هم معجزه را ارائه کند و هم بگوید حضرت محمد فقط یک بشر است که به اذن خدا می تواند معجزه بدهد.

ثانیاً این نوع بیان در لسان آن روز عرب نیز مرسوم بوده است. بهترین مدرک این سخن، آیات ابتدایی سورۀ بقره است، که می بینیم منافقین از یک سو می گویند آیا همانطور که سفهاء ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟(آیه 13) و از سوی دیگر، با وجود گفتن چنین سخنی، ادعای ایمان هم دارند چنانکه هم طبق آیه 8، می گویند مؤمن هستیم، هر چند از مؤمنین نیستند و هم طبق آیه 14، وقتی با مؤمنین برخورد می کنند می گویند ایمان یافتیم! البته مثالهای امروزی آن در جامعۀ خودمان هم زیاد است که افرادی هم مسلمانی را عین عقب ماندگی می دانند و هم ادعای مسلمانی دارند! به همین خاطر، زیر سؤال بردن یک مسئله در لسان آن روز عرب، به معنای نفی کلّی آن نیست و ممکن است که همان مسئله که زیر سؤال رفته، مستقیماً پذیرفته شود.

با سلام و درود

خداوند به معجزات اقتراحی و پیشنهادی که پس از اتمام حجت و از روی هوی و هوس و بهانه جویی بوده و مشرکان جز ایذاء و تمسخر پیامبر، هدفی نداشتند، پاسخ نمی داده و چنین معجزاتی را نمی آورده است.

«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ»؛ با نهايت اصرار، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر نشانه‏ اى [معجزه ‏اى‏] براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى‏ آورند بگو: «معجزات فقط از سوى خداست (و در اختيار من نيست كه به ميل شما معجزه ‏اى بياورم) و شما از كجا مى‏ دانيد كه هر گاه معجزه ‏اى بيايد (ايمان مى ‏آورند؟ خير،) ايمان نمى ‏آورند!» (انعام، 109)

پیام و مفهوم این آیات اين است كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) به پيشنهادهای مشركان در باره معجزه جواب مثبت ندادند و طبق دلخواه آنان، معجزه نياوردند.

خداوند در باره چنین تقاضایی می فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِمُ الْمَلَئكَةَ وَ كلَّمَهُمُ المَوْتىَ‏ وَ حَشرْنَا عَلَيهِمْ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا كاَنُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَهُمْ يجْهَلُونَ»؛ (و حتّى) اگر فرشتگان را بر آنها نازل مى ‏كرديم، و مردگان با آنان سخن مى ‏گفتند، و همه چيز را در برابر آنها جمع مى ‏نموديم، هرگز ايمان نمى ‏آوردند مگر آنكه خدا بخواهد! ولى بيشتر آنها نمى ‏دانند! (انعام، 111)

این آیات نشان می دهند که پیامبر صلی الله علیه وآله به دستور خداوند، به چنین تقاضاهایی عمل نمی کردند.

میقات;640528 نوشت:

با سلام و درود

خداوند به معجزات اقتراحی و پیشنهادی که پس از اتمام حجت و از روی هوی و هوس و بهانه جویی بوده و مشرکان جز ایذاء و تمسخر پیامبر، هدفی نداشتند، پاسخ نمی داده و چنین معجزاتی را نمی آورده است.

«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ»؛ با نهايت اصرار، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر نشانه‏ اى [معجزه ‏اى‏] براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى‏ آورند بگو: «معجزات فقط از سوى خداست (و در اختيار من نيست كه به ميل شما معجزه ‏اى بياورم) و شما از كجا مى‏ دانيد كه هر گاه معجزه ‏اى بيايد (ايمان مى ‏آورند؟ خير،) ايمان نمى ‏آورند!» (انعام، 109)

پیام و مفهوم این آیات اين است كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) به پيشنهادهای مشركان در باره معجزه جواب مثبت ندادند و طبق دلخواه آنان، معجزه نياوردند.

خداوند در باره چنین تقاضایی می فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِمُ الْمَلَئكَةَ وَ كلَّمَهُمُ المَوْتىَ‏ وَ حَشرْنَا عَلَيهِمْ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا كاَنُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَهُمْ يجْهَلُونَ»؛ (و حتّى) اگر فرشتگان را بر آنها نازل مى ‏كرديم، و مردگان با آنان سخن مى ‏گفتند، و همه چيز را در برابر آنها جمع مى ‏نموديم، هرگز ايمان نمى ‏آوردند مگر آنكه خدا بخواهد! ولى بيشتر آنها نمى ‏دانند! (انعام، 111)

این آیات نشان می دهند که پیامبر صلی الله علیه وآله به دستور خداوند، به چنین تقاضاهایی عمل نمی کردند.

سلام. گرامی، آیۀ اوّل که صرفاً می فرماید نشانه ها(و معجزات) نزد خداست و اگر بیاید ایمان نمی آورند، و دومی نیز همین بحث را دارد، ولی نمی گوید معجزه را نمی دهیم. اگر به صرف تکذیب و عدم ایمان کفّار قرار باشد معجزه نیاید که اعجاز شق القمر هم نباید ارائه می شد، زیرا خودِ قرآن شهادت می دهد که وقتی معجزه را دیدند، گفتند این سِحر است.

لذا من این تفسیر از آیات مورد نظر را زیاد منطقی نمی دانم، و با منطق قرآن، و صدها روایتی که بر وقوع معجزه اشاره دارند و حتی آیاتی که تکذیب و سحر نامیدن معجزات نبوی اشاره دارند، ناسازگار است.

باز دقت بفرمایید که این آیات می فرمایند که در صورت معجزه، کافران ایمان نمی آورند، حال اگر این جمله را بخواهیم بر آیه تحمیل کنیم که «لذا معجزه داده نمی شود،» آنگاه منطقاً در سایر موارد هم، همین دلیل کفایت می کند بر نیامدن معجزه، و باید سایر معجزات را نیز نفی کرد.

بنده دلیلی نمی بینم که از این آیات چنین برداشتی بکنم. شما اگر دلیلی دارید، بفرمایید.

חסר משמעות;640974 نوشت:
سلام. گرامی، آیۀ اوّل که صرفاً می فرماید نشانه ها(و معجزات) نزد خداست و اگر بیاید ایمان نمی آورند، و دومی نیز همین بحث را دارد، ولی نمی گوید معجزه را نمی دهیم. اگر به صرف تکذیب و عدم ایمان کفّار قرار باشد معجزه نیاید که اعجاز شق القمر هم نباید ارائه می شد، زیرا خودِ قرآن شهادت می دهد که وقتی معجزه را دیدند، گفتند این سِحر است.

لذا من این تفسیر از آیات مورد نظر را زیاد منطقی نمی دانم، و با منطق قرآن، و صدها روایتی که بر وقوع معجزه اشاره دارند و حتی آیاتی که تکذیب و سحر نامیدن معجزات نبوی اشاره دارند، ناسازگار است.

باز دقت بفرمایید که این آیات می فرمایند که در صورت معجزه، کافران ایمان نمی آورند، حال اگر این جمله را بخواهیم بر آیه تحمیل کنیم که «لذا معجزه داده نمی شود،» آنگاه منطقاً در سایر موارد هم، همین دلیل کفایت می کند بر نیامدن معجزه، و باید سایر معجزات را نیز نفی کرد.

بنده دلیلی نمی بینم که از این آیات چنین برداشتی بکنم. شما اگر دلیلی دارید، بفرمایید.

با سلام و درود

این ها معجزات درخواستی و پیشنهادی بوده است، و فرق می کند با معجزاتی که چنین نبوده است.

همان طور که قبلا عرض کردم، بین معجزه و بین ایمان آوردن، رابطه تکوینی نیست تا بگوییم هر کس معجزه ای را دیده باید ایمان بیاورد. این در مورد همه معجزه ها صادق است.

در معجزه های پیشنهادی و اقتراحی، تقاضا کننده ها می گفتند پس از آن ایمان می آوریم، ولی ایمان نمی آوردند، لذا همین تخلف از عهد پس از اتمام حجت، سبب نابودی آن ها می شده است.

به بیان دیگر، تفاوت اصلی بین این دو معجزه، آن است که در معجزات اقتراحی، شرط ایمان آوردن، ارائه معجزه درخواستی بوده است، ولی پس از ارائه باز هم ایمان نمی آوردند. لذا علت نابودی پس از معجزات اقتراحی، این نبوده که حتما باید ایمان می آورده اند و نیاورده اند، بلکه این بوده که خودشان ادعا کرده اند در صورت ارائه فلان درخواست، ایمان می آوریم، ولی پس از ارائه آن معجزه و پس از تمام شدن حجت، باز هم ایمان نمی آوردند.

خلاصه؛ در معجزات دیگر، کسی می تواند مدعی شود حجت بر من تمام نشده، ولی در معجزات درخواستی، این ادعا وارد نیست زیرا دیگر حجت بر آن ها تمام شده، و ایمان نیاوردن پس از اتمام حجت، نابودی آن ها در پی داشته است.

میقات;641381 نوشت:

با سلام و درود

این ها معجزات درخواستی و پیشنهادی بوده است، و فرق می کند با شق القمر و امثال آن که چنین نبوده است.

همان طور که قبلا عرض کردم، بین معجزه و بین ایمان آوردن، رابطه تکوینی نیست تا بگوییم هر کس معجزه ای را دیده باید ایمان بیاورد. این در مورد همه معجزه ها صادق است.

در معجزه های پیشنهادی و اقتراحی، تقاضا کننده ها می گفتند پس از آن ایمان می آوریم، ولی ایمان نمی آوردند، لذا همین تخلف از عهد پس از اتمام حجت، سبب نابودی آن ها می شده است.

به بیان دیگر، تفاوت اصلی بین این دو معجزه، آن است که در معجزات اقتراحی، شرط ایمان آوردن، ارائه معجزه درخواستی بوده است، ولی پس از ارائه باز هم ایمان نمی آوردند. لذا علت نابودی پس از معجزات اقتراحی، این نبوده که حتما باید ایمان می آورده اند و نیاورده اند، بلکه این بوده که خودشان ادعا کرده اند در صورت ارائه فلان درخواست، ایمان می آوریم، ولی پس از ارائه آن معجزه و پس از تمام شدن حجت، باز هم ایمان نمی آوردند.

خلاصه؛ در معجزات دیگر، کسی می تواند مدعی شود حجت بر من تمام نشده، ولی در معجزات درخواستی، این ادعا وارد نیست زیرا دیگر حجت بر آن ها تمام شده، و ایمان نیاوردن پس از اتمام حجت، نابودی آن ها در پی داشته است.

با سلام.

اولاً شق القمر نیز طبق روایاتی، معجزه ای درخواستی و پیشنهادی است:

«ابوجهل لعین و یهودى دیگر شبى به حضرت رسالت(ص) رسیدند و آن شب چهاردهم ماه بود و قمر به مرتبه بدریه رسیده بود. ابوجهل گفت "اى محمد بر وفق دعوى خود بما آیتى بنما و الا سر تو را به شمشیر بردارم" فرمود که چه میخواهى ابوجهل به آن یهودى گفت که چه چیز است که فعل آن متعذر باشد و از تحت قدرت بشر بیرون در چپ و راست خود مینگریست و در این باب اندیشه میکرد یهودى گفت که "محمد(ص) ساحر است و آنچه از او اقتراح مى‏کنیم به قوت سحر آن را به ما مینماید به او بگو تا ماه را بشکافد که سحر در آسمان تاثیر نمیکند و ساحر را در آن تصرفى و اقتدارى نیست و چون از اتیان آن عاجز شود او را بقتل رسانیم" ابوجهل گفت "این ماه را براى ما بشکاف" آن حضرت دعا فرمود، انگشت سبابه برآورد و اشاره بماه کرد ماه را دو نیم ساخت یک نیمه آن بر جاى خود بماند و نیمى دیگر بطرف دیگر رفت و زمانى بآن هیئات بماند. ابو جهل گفت "آن را ملتسم ساز" آن حضرت اشاره فرمود هر دو نیمه به هم پیوستند. یهودى ایمان آورد. ابوجهل پرجهل گفت که "او چشم ما را به سحر بسته است و به جهت آن قمر را منشق به ما نمود از جماعت مسافران که از اطراف افاق برسند بپرسند بپرسیم تا ایشان امشب انشقاق قمر را دیده‏اند یا نه" چون از آینده و رونده پرسیدند جواب دادند که در فلان شب ماه را به دو نیمه دیدیم با وجود این معجزۀ باهره ابوجهل ایمان نیاورد و آن را حمل بر سحر کرد و کفار قریش نیز تابع او شدند و گفتند: "سحرکم ابن ابى کبشه سحر کرد بر شما" این ابن کبشه و تسمیه او باین اسم آنجا سمت ذکر یافت. حق سبحانه این آیه فرستاد که "وَ إِنْ یرَوْا" و اگر ببینند کافران "آیةً" نشانه ای از آیات قدرت ما که ان اظهار معجزه نیره است بر دست پیغمبر تا دلیل صدق دعوى او باشد "یعْرِضُوا" اعراض کنند از تأمل کردن در آن و روى بگردانند از انقیاد نمودن به صحت آن به جهت عناد و حسد "وَ یقُولُوا" و گویند که این آیت "سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ" جادوییست دایم و مطرد یعنى همیشه سحر از محمد صادر میشود و دایم الاوقات به این ارتکاب مینماید»

آیه دال است بر آنکه ایشان قبل از این آیه آیات مترادفه و معجزات متتابعه را از آن حضرت مشاهده کرده بودند.

(منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج‏9، ص: 94-93)

امام صادق(ع) فرمود:

«چهارده نفر از اصحاب عقبه، شب چهاردهم ذی حجه جمع شدند و به پیامبر(ص) گفتند: "هیچ پیامبری نبوده است، مگر اینکه نشانه(معجزه) ای داشته است، پس نشانۀ تو در امشبت چیست؟" پیامبر فرمود: "چه می خواهید؟" گفتند: "اگر نزد پروردگارت قدری داری، به ماه امر کن دو نیم شود" پس جبرئیل نزول کرد و گفت: "ای محمّد، پروردگارت بر تو سلام می فرستد و می فرماید: من اطاعت از تو را به هر چیزی امر کرده ام." پس سرش را بلند کرد و به ماه امر کرد که دو نیم شود، پس به نیم شد. پس پیامبر برای شکر خدا، سجده کرد و شیعیان ما سجده کردند. سپس پیامبر سرش را بلند نمود و سرهایشان را بلند کردند، سپس فرمود: "به آنگونه که بود بازگردانده شود" پس به آنگونه که بود بازگردانده شد...»

(تفسیر قمی، ج‏2، ص: 341)


ثانیا نمی دانم بر اساس کدام سخن من گمان کرده اید که می گویم ارتباط معجزه و ایمان، تکوینی است.

ثالثاً در مورد تکذیب معجزات اقتراحی و پیشنهادی، هر نتیجه ای که داشته، قرآن و روایات مؤید معجزاتی هستند که کافران درخواست، و بعد از وقوع تکذیب کردند که مثال شق القمر را خدمتتان ارائه کردم.

رابعاً راستش با نگرش شما بر سر تفاوت اقتراحی و غیراقتراحی بودنِ معجزه از حیث حجیت کلّی موافق نیستم، ولی برای حجیت برای درخواست کنندگان قبول دارم که مؤثرتر از معجزاتی هست که آنها درخواست نکرده اند.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;641443 نوشت:
با سلام.

اولاً شق القمر نیز طبق روایاتی، معجزه ای درخواستی و پیشنهادی است:

........

ثانیا نمی دانم بر اساس کدام سخن من گمان کرده اید که می گویم ارتباط معجزه و ایمان، تکوینی است.

ثالثاً در مورد تکذیب معجزات اقتراحی و پیشنهادی، هر نتیجه ای که داشته، قرآن و روایات مؤید معجزاتی هستند که کافران درخواست، و بعد از وقوع تکذیب کردند که مثال شق القمر را خدمتتان ارائه کردم.

رابعاً راستش با نگرش شما بر سر تفاوت اقتراحی و غیراقتراحی بودنِ معجزه از حیث حجیت کلّی موافق نیستم، ولی برای حجیت برای درخواست کنندگان قبول دارم که مؤثرتر از معجزاتی هست که آنها درخواست نکرده اند.

با سلام و درود

بله، عرض قبلیم را اصلاح می کنم. موارد متعددی از معجزات حضرت رسول صلی الله علیه وآله، معجزات درخواستی بوده است، از جمله شق القمر.

البته لازم به ذکر است خداوندی که صاحب رحمت واسعه است، هر معجزه درخواستی را اجابت نمی کند زیرا وقتی کسانی از قبل تصمیم دارند ایمان نیاورند، معجزه جدید آمدن و باز هم ایمان نیاوردن آن ها، سبب استحقاق و دوام بیشتر عذاب برای آن ها می شود؛ به همین جهت خداوند خواسته آن ها را اجابت نمی کند.

معجزه وقتی می آید که حجت تمام نباشد، لذا وقتی حجت تمام است و وقتی از قبل تصمیم بر هدایت نشدن و قبول نکردن معجزه دارند، دلیلی بر آوردن حجت دیگری نیست.

میقات;642327 نوشت:

با سلام و درود

بله، عرض قبلیم را اصلاح می کنم. موارد متعددی از معجزات حضرت رسول صلی الله علیه وآله، معجزات درخواستی بوده است، از جمله شق القمر.

البته لازم به ذکر است خداوندی که صاحب رحمت واسعه است، هر معجزه درخواستی را اجابت نمی کند زیرا وقتی کسانی از قبل تصمیم دارند ایمان نیاورند، معجزه جدید آمدن و باز هم ایمان نیاوردن آن ها، سبب استحقاق و دوام بیشتر عذاب برای آن ها می شود؛ به همین جهت خداوند خواسته آن ها را اجابت نمی کند.

معجزه وقتی می آید که حجت تمام نباشد، لذا وقتی حجت تمام است و وقتی از قبل تصمیم بر هدایت نشدن و قبول نکردن معجزه دارند، دلیلی بر آوردن حجت دیگری نیست.

با سلام. گرامی، روایات و همچنین آیات نشان می دهند که معجزه ها می توانند با تمام حجیتی که دارند به صورت پیاپی وارد شوند، مثل نه نشانه در دست حضرت موسی(البته فرعون بعد از این نه نشانه، معجزۀ عظیم دیگری را باور کرد، ولی دیر شده بود.) و تذکر قرآن که وقتی نشانه "ها" را دیدند تکذیب کردند، و نیز در روایات بسیاری دیده و می بینیم، که معجزات پیاپی برای افرادی که پیشتر تکذیب کرده اند، ارائه می شود. باید دقت کرد که مستضعفین فکری و افراد دچار شکی هم در کنار معاندین بودند، که به فرصتهای بیشتری برای اندیشیدن نیاز داشتند، ولی اگر جبهۀ طرفداران و مخالفان حقیقت، به راستی جدا بود، آنگاه دیگر نیازی به معجزۀ جدید نبود.

ولی گمان می کنم، با سیری که در بحث داشتیم، اکنون با نظر من، که در پست 18 عرض کردم، تا حدودی موافق باشید. اگر اینطور است، بفرمایید.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;642348 نوشت:

باید دقت کرد که مستضعفین فکری و افراد دچار شکی هم در کنار معاندین بودند، که به فرصتهای بیشتری برای اندیشیدن نیاز داشتند، ولی اگر جبهۀ طرفداران و مخالفان حقیقت، به راستی جدا بود، آنگاه دیگر نیازی به معجزۀ جدید نبود.

ولی گمان می کنم، با سیری که در بحث داشتیم، اکنون با نظر من، که در پست 18 عرض کردم، تا حدودی موافق باشید. اگر اینطور است، بفرمایید.

با سلام و درود

بله، هر معجزه ای که می آید به حسب نوع مخاطبین، قضاوتی متفاوت دارد. چه بسا برای یکی(مانند افراد عادی و یا مشتضعفان) موجب هدایت و اتمام حجت، و برای دیگری (حجت بر آنان تمام است و از روی عناد و لجاجت حق را نمی پذیرند) موجب استحقاق عذاب است.

روی سخن هم در آیه شریفه، با کسانی است که از روی بهانه جویی و عناد و لجاجت با پیامبر، درخواست معجزه دیگری دارند.

اما در مورد پست 18:

חסר משמעות;640444 نوشت:
سلام. پس با نگاه برون دینی باید گفت که قرآن اخبار از کتب اولی را یک آیت می داند و اگر این یک آیت حقیقی از سوی خدا نبود، لازمۀ هدایتگری خدا بود که به شکلی قرآن را رسوا فرماید تا مردم گمراه نشوند.

به نظر شما، وقتی در مواردی مردم درخواست معجزه می کنند و قرآن پاسخی می دهد، مثلاً می فرماید به پیشینیان دادیم و ایمان نیاوردند، درست نیست که بگوییم به معنای ندادن آن معجزه هم نیست؟

من از دو جهت چنین برداشتی می کنم:

اوّلاً همانطور که سخن ما اوّلاً و ثانیاً و ثالثاً دارد، ممکن است پاسخ قرآن نیز می تواند چنین باشد، یعنی هم معجزه را ارائه نماید و هم پیش از معجزه گوشزد کند که اینها بهانه است، یا هم معجزه را ارائه کند و هم بگوید حضرت محمد فقط یک بشر است که به اذن خدا می تواند معجزه بدهد.

ثانیاً این نوع بیان در لسان آن روز عرب نیز مرسوم بوده است. بهترین مدرک این سخن، آیات ابتدایی سورۀ بقره است، که می بینیم منافقین از یک سو می گویند آیا همانطور که سفهاء ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟(آیه 13) و از سوی دیگر، با وجود گفتن چنین سخنی، ادعای ایمان هم دارند چنانکه هم طبق آیه 8، می گویند مؤمن هستیم، هر چند از مؤمنین نیستند و هم طبق آیه 14، وقتی با مؤمنین برخورد می کنند می گویند ایمان یافتیم! البته مثالهای امروزی آن در جامعۀ خودمان هم زیاد است که افرادی هم مسلمانی را عین عقب ماندگی می دانند و هم ادعای مسلمانی دارند! به همین خاطر، زیر سؤال بردن یک مسئله در لسان آن روز عرب، به معنای نفی کلّی آن نیست و ممکن است که همان مسئله که زیر سؤال رفته، مستقیماً پذیرفته شود.

بله، إخبار قرآن از کتب آسمانی پیشین، آیت و نشانه ای بر حقانیت ادعای پیامبر صلی الله علیه وآله است.

مطلب دیگر، در اقوام گذشته پس از درخواست معجزه، و ایمان نیاوردن، مستحق عذاب می شدند؛ ولی در امت اسلام شرائط فرق دارد و به تصریح قرآن، تا موقعی که پیامبر صلی الله علیه وآله در میان امت است، به برکت وجود ایشان، عذاب الهی نازل نمی شود: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ»(انفال، 33)

در ادامه عرض می کنم با اولتان موافقم، همین طور با ثانیا، ولی در مورد ثانیا باید عرض کنم که در این جا مخاطبین فرق دارند، زیرا از روی بهانه جویی و تحقیر قرآن، تقاضای معجزه ای دیگر دارند. لذا چه بسا از این حیث با موضوع گفتگو تفاوت دارد.

[="Tahoma"]قرآن، بیّنه و شاهدی بر کتب پیشین

پرسش:
قرآن در آیه 133 سوره طه می فرماید: «و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى براى ما نمى ‏آورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفه‏ هاى پيشين است براى آنان نيامده است»
سؤال: آیا معجزات حضرت موسی و حضرت عیسی که در صحیفه های پیشین آمده است، برای اثبات نبوت حضرت محمد کفایت می کند؟ مگر صحیفه های پیشین تحریف نشده اند؟ چگونه می شود به دلایل تحریف شده در صحیفه های پیشین استناد کرد.

پاسخ:
با سلام و درود
«وَ قَالُواْ لَوْ لَا يَأْتِينَا بآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتهِم بَيِّنَةُ مَا فىِ الصُّحُفِ الْأُولى»؛ گفتند: چرا (پيامبر) معجزه و نشانه ‏اى از سوى پروردگارش براى ما نمى ‏آورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟!(1)
مشرکان در جایگاه توهین و تحقیر قرآن کریم، معجزه ای به این بزرگی را نادیده گرفته و می گفتند پيامبر بايد معجزه ‏اى عملى از جنس معجزاتى كه پيامبران گذشته داشتند، داشته باشد. آن ها انتظار داشتند هر معجزه ای که تقاضا می کنند، پیامبر برایشان بیاورد.
این بهانه جویی مانند آن است که می گفتند چرا همراه او فرشته و مَلَکی نیست و چرا او مانند ما در بازار راه می رود: «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً»؛ و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مى‏ خورد و در بازارها راه مى ‏رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟!(2)
لذا سؤال آن ها سؤال انکاری نبوده بلکه از روی بهانه جویی بوده است. یعنی این گونه نبوده که آن ها به دنبال حقیقت بوده باشند و خداوند از آوردن معجزه برای حق جویان و حقیقت طلبان، ابا داشته و نمی خواسته آن ها را راهنمایی و هدایت کند. قرائن و شواهد برای ایمان آوردن کافی بوده است، کما این که بسیاری با همان قرائن و شواهد، ایمان آوردند.
بیان تفسیری؛ مراد از «بَيِّنَةُ»، قرآن کریم است که شاهد و یا بیان کننده است آن چه را در کتب قبلی آمده است. لذا این خود قرآن است که بیّنه و معجزه ای آشکار است.
بیّنه را در این جا دو گونه معنا کرده اند: یکی به معنای شاهد و دیگری به معنای بیان.
معنای شاهد: مگر شاهدی (قرآن) که شهادت بدهد بر آن چه در کتب پیشین بوده (معارف الهیه)، برای آن ها نیامد؟ یعنی این قرآن، شاهدی است که شهادت می دهد برای آنان از آن معارف دینی الهی که در کتب پیشین آمده بوده است.
معنای بیان: مگر بیانی (قرآن) [از اخبار امت های گذشته] که در کتب پیشین بوده، برای آن ها نیامد؟ یعنی این قرآن، حقیقتی را بیان می کند و آن این که امت های گذشته از پیامبرانشان معجزاتی را تقاضا کردند و با این حال پس از آمدن آن معجزات، باز ایمان نیاوردند. و ایمان نیاوردن پس از دیدن معجزاتی که خودشان تقاضا کرده بودند، مایه هلاکت و نابودی آن ها شد.
یعنی مگر نمی دانید اگر معجزه ای تقاضا کنید و پس از آن ایمان نیاورید، هلاکت و نابودی شما قطعی می شود؟ با این که این را می دانید، و با این که قرآن به عنوان معجزه برای شما آمده است، باز هم تقاضای معجزه ای دیگر می کنید!
نکته: هر گاه کسانی از پيامبرى معجزه ‏اى درخواست كنند (معجزات اقتراحی) و پیامبر آن معجزه را انجام دهد و آن ها ايمان نياورد، دچار عذاب الهى شده و هلاک مى‏ گردند، مانند قوم صالح و تقاضای خروج ناقه (شتر) از دل کوه.
اين حقيقت، هم در كتاب ‏هاى آسمانى پيشين و هم در قرآن آمده است. اکنون نیز کافران معجزاتی شبیه عصای موسی و خروج ناقه و ... تقاضا می کنند. پیام آیه این است: آیا اینان نمی ترسند که به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!
بنابر این؛ ارجاع دادن به کتب پیشین نیست، بلکه خود قرآن مطرح است. این قرآن است که موضوعیت دارد و شاهدی است برای آن ها، بر آن چه در کتب پیشین بوده است.(3)
فخررازی سه وجه برای اين آيه شریفه بیان کرده است:
1. چون قرآن مشتمل بر کتب آسمانی پیشینان، و مطابق با آن ها است، آن هم از پيغمبرى كه درس نخوانده و از کسی تعلیم ندیده است، پی اعجاز و خبر از غیب است؛ لذا همين قرآن نشانه‏ راستى است و نیاز به معجزه ای دیگر نیست.
2. بیّنه و شاهدی روشن در صحف و كتب آسمانی گذشته وجود دارد که بشارت به آمدن این پیامبر و نبوت او می دهد، آیا این کفایت نمی کند؟!
3. [از قول طبرى و قفّال]: مگر در كتب گذشتگان نديده‏ اند كه آن ها مطالبه‏ معجزه كردند و معجزه رسيد و نپذيرفتند و نابودشان كرديم؛ پس چگونه معجزه مي خواهند كه به سرنوشت آن ها گرفتار شوند؟!(4)
برخی نیز گفته اند مراد از اين معجزه آشكار قرآن است، زيرا به وسيله آن بر صحّت و درستى ساير كتاب هاى آسمانى استدلال مى ‏شود، و همه آن ها در صحت محتوایشان مانند تمام مطالبى كه نيازمند به استدلال مى ‏باشند، به گواهى قرآن نياز دارند.(5)
ممکن است گفته شود اگر خطاب قرآن به اهل کتاب است، که کتب گذشته تحریف شده بوده و اعتبار نداشته اند، و اگر خطاب به مشرکان است که مشرکان اصلا اعتقادی به نبوت ـ حتی پیامبران سابق ـ ندارند تا بخواهند به اخبار امت های گذشته مراجعه کنند. در پاسخ باید گفت اگر مراد از این منکران (کافران) اهل کتاب باشند که قرآن، آن ها را به کتاب خودشان ارجاع می دهد و موجود بوده است. چرا که قول جدّی وجود دارد که تورات اصلی تا زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وجود داشته لذا مراجعه به آن هم ممکن بوده است.
اگر مشرکان منظورند، مشرکان هم این گونه نبوده که بطور کلی معتقد به هیچ پیامبری نباشند، بلکه فی الجمله برای پیامبران، مانند حضرت ابراهیم احترام قائل بودند و حتی اطراف کعبه می گشتند و بت های خود را در کعبه که برای آنان محترم بود قرار داده، و یا این که در جزیرة العرب انتظار آمدن پیامبری را می کشیدند، این ها نشان می دهد که فی الجمله برای پیامبران الهی احترام قائل بودند.
ممکن است گفته شود چرا خداوند در این جا با درخواست معجزه (معجزات اقتراحی و پیشنهادی از طرف مشرکان) موافقت نکرد تا پس از ایمان نیاوردن مشرکان، آن ها را مانند اقوام گذشته نابود کند؟ در پاسخ باید گفت در اقوام گذشته پس از درخواست معجزه، و ایمان نیاوردن، مستحق عذاب می شدند؛ ولی در امت اسلام شرائط فرق دارد و به تصریح قرآن، تا موقعی که پیامبر صلی الله علیه وآله در میان امت است، به برکت وجود ایشان، عذاب الهی نازل نمی شود: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ»(6)
از طرفی خداوندی که صاحب رحمت واسعه است، هر معجزه درخواستی را اجابت نمی کند زیرا وقتی کسانی از قبل تصمیم دارند ایمان نیاورند، معجزه جدید آمدن و باز هم ایمان نیاوردن آن ها، سبب استحقاق و دوام بیشتر عذاب برای آن ها می شود؛ به همین جهت خداوند خواسته آن ها را اجابت نمی کند. معجزه وقتی می آید که حجت تمام نباشد، لذا وقتی حجت تمام است و وقتی از قبل تصمیم بر هدایت نشدن و قبول نکردن معجزه دارند، دلیلی بر آوردن حجت دیگری نیست.
مطلب مهم؛ آن چه موضوعیت دارد، خبر دادن از کتب پیشینیان است. وقتی این خبر دادن را در کنار امّی بودن قرار دهیم، روشن می شود که گوینده، این خبرها را در اثر ارتباط با غیب به دست آورده، و کسی که مرتبط با غیب نباشد نمی تواند خبر از چیزی بدهد که تاکنون آن را ندیده و نشنیده و نخوانده است.
وقتی کسی درس نخوانده، ادعایی کند که در کتب پیامبران قبلی آمده است، آیا این خود امتیاز و وجه تمایز خاصی نیست؟! پیامبر صلی الله علیه وآله در قرآن، مطالبی را از کتب پیشین بیان می فرماید و یا شهادت به چیزهایی می دهد که در کتب پیشین بوده است، بدون این که آن کتب را خوانده و یا تعلیم دیده باشد، آیا این را نمی توان به عنوان اعجاز پذیرفت؟!
قرآن می خواهد همین را به مشرکان تذکر بدهد. این قرآن معجزه و در اثر ارتباط با عالم غیب، بر پیامبر نازل شده است؛ و یکی از نشانه های آن هم این است که چیزهایی از کتب پیشین به شما می گوید که در آن کتب وجود دارد. توجه داشته باشید که در این فرض، حتی خبر دادن از کتب تحریف شده هم می تواند نشانه باشد چرا که با این حال پیامبر از چیزی خبر داده که تاکنون نخوانده و تعلیم ندیده ولی از آن آگاه بوده است.
به بیان دیگر؛ با وجود قرآنی که مشتمل است بر خلاصه آن چه در کتب پیشین بوده، با این که آورنده آن، نه آن کتب را خوانده و نه نزد کسی تعلیم دیده است، لذا معجزه ای بیّن و آشکار است. آیا با وجود چنین معجزه آشکاری، تقاضای معجزه ای دیگر دارید؟!(7)

_____________

  1. طه، 133.
  2. فرقان، 7.
  3. ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏7، ص 60؛ ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏14، ص 335؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏9، ص 130؛ كوثر، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏6، ص 623.
  4. مفاتيح الغيب، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏22، ص 116.
  5. تفسير جوامع الجامع، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 445.
  6. انفال، 33.
  7. ر.ک: تفسير الصافي، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 328؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏8، ص 379.
موضوع قفل شده است