قلمرو و جغرافیای اخلاق

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قلمرو و جغرافیای اخلاق

اخلاق موضوعی است که قلمرو آن در تمام ابعاد زندگی به صورت فردی و اجتماعی مطرح است ، بدین جهت برای هر گروه و اجتماعی بحث اخلاقی مطرح است :

نمونه هایی از این قلمرو :
1 - اخلاق معاشرت .
2 - اخلاق گردشگری .
3 - اخلاق اداری .
4 - اخلاق در خانواده .
5 - اخلاق نقد و مناظره .
6 - اخلاق حاکمان و کارگزاران .
7 - اخلاق نویسندگی .
8 - اخلاق بازی و مسابقه .
10 - اخلاق سیاسی .
11 - اخلاق پزشکی .
12 - اخلاق کسب و بازار .
13 - اخلاق تبیلغ .
14 - اخلاق انواع مشاغل مانند اخلاق رانندگی و مسافر کشی .
16 - اخلاق مدیریت .
17 - اخلاق انتخابات .
18 - اخلاق خبرنگاری .
19 - اخلاق پرستاری .
20 - اخلاق بازرسی .
و ................................................. 1

پی نوشت :
1 - برداشت از کتاب مهارت های آموزش اخلاق - محمود اکبری .

سلیم;95572 نوشت:
- اخلاق معاشرت . 2 - اخلاق گردشگری . 3 - اخلاق اداری . 4 - اخلاق در خانواده . 5 - اخلاق نقد و مناظره . 6 - اخلاق حاکمان و کارگزاران . 7 - اخلاق نویسندگی . 8 - اخلاق بازی و مسابقه . 10 - اخلاق سیاسی . 11 - اخلاق پزشکی . 12 - اخلاق کسب و بازار . 13 - اخلاق تبیلغ . 14 - اخلاق انواع مشاغل مانند اخلاق رانندگی و مسافر کشی . 16 - اخلاق مدیریت . 17 - اخلاق انتخابات . 18 - اخلاق خبرنگاری . 19 - اخلاق پرستاری . 20 - اخلاق بازرسی .

سلام
بطور معمول یک انسان در حالات و شرایط مختلف متلبس به یکی از این عناوین است و اگر قرار باشد از اصول همه این اخلاقیات هم مطلع شود ساعتها بلکه روزها باید مطالعه کند .
چه راهی پیشنهاد می دهید که ما را از این همه تکثر نجات دهد ؟ یعنی رعایت چه اصولی باعث ادای حق اخلاقی در هر مورد می شود ؟
موفق در پناه حق

حامد;95669 نوشت:
سلام بطور معمول یک انسان در حالات و شرایط مختلف متلبس به یکی از این عناوین است و اگر قرار باشد از اصول همه این اخلاقیات هم مطلع شود ساعتها بلکه روزها باید مطالعه کند . چه راهی پیشنهاد می دهید که ما را از این همه تکثر نجات دهد ؟ یعنی رعایت چه اصولی باعث ادای حق اخلاقی در هر مورد می شود ؟

اصول مشترک :
به نظر می رسد اگر بخواهیم این اصول را معرفی نماییم به دو قانون والای الهی می رسیم که عبارتند از انجام واجب و ترک حرام است . یعنی مصادیق این دو قانون سعادت بخش را در قلمرو کاری خود پیاده نموده مسئله یابی کنیم و رعایت کنیم . ودر مرحله ی عالی تر انجام مستحب و ترک مکروه را نیز پیاده نماییم .
ممکن است دوستان اصول دیگری از جمله انصاف - ادب - وجدان - محبت و اصول دیگری را هم بیان نمایند اما حقیقت این است که همه ی اینها تحت لوای این دو قانون خدای متعال قرار دارند .

و من الله التوفیق

باسمه تعالی

مطالبی که مطرح می‌شود، برگرفته از کتاب اخلاق الهی، استاد اخلاق، مرحوم آیة الله مجتبی تهرانی است.

برای شادی روح آن عالم فرزانه صلوات

الف: مفهوم شناسی



1-اخلاق



1-1، اخلاق در لغت:



اخلاق جمع خلقو خُلق در لغت به معنی خوی و طبع است.[1]؛ که به آن طبیعت ثانویه هم گفته می‌شود. خُلق به معنی صورت باطنی و خَلق به معنی صورت ظاهری است.[2]



2-1، اخلاق در اصطلاح



در اصطلاح علم اخلاق خلق عبارت از ملکه‌ای نفسانی است که باعث می‌شود انسان بدون نیاز به تفکر و درنگ، به آسانی کارهای مناسب با آن را انجام دهد.[3]

پی‌نوشت:
1-ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص87
2-راغب اصفهانی، المفردات، ص296
3-جامع السعادات، ج1، ص26


برای تبیین بیشتر این مفهوم، لازم است با معنی ملکه آشنا شویم.



ملکه چیست؟



انسان همان‌طور که دارای صورتی مُلکی و دنیایی است، یک صورت و شکل ملکوتی غیبی هم دارد.[چهل حدیث، ص13]؛ به تعبیر دیگر، انسان دارای جسم و روح است و روح انسان دارای دو گونه حالت است: حالت‌های زودگذر و ناپایدار و حالت‌های مانا و پایدار. حالت‌های زودگذر مثل حالت‌هایی که تحت تاثیر عواملی چون صحنه‌های هیجانی و مواعظ بلیغ به‌طور دفعی در انسان پیدا می‌شود و اگر برای تثبیت آنها در میدان عمل اقدامی نشود پس از دور شدن از حوزه تاثیر آن عوامل، به تدریج کم رنگ شده و در یک دوره کوتاه زمانی از بین می‌روند. حالت‌های پایدار مثل حالت‌هایی که به مرور زمان و در پی تمرین و تکرار فراوان در نفس انسان نقش می‌بندند؛


برای نمونه انسان وقتی در صحنه درگیری قرار می‌گیردو اقدام‌های شجاعانه شیردلان را می‌بیند، در یک فرآیند سریع هیجانی، ترس را فراموش می‌کندو چه بسا به اقدامی شجاعانه مبادرت ورزد؛ ولی هنگامی که از آن میدان فاصله بگیرد و هیجان‌های ناشی از آن فروکش کند، به حال عادی برمی‌گردد و توانایی آن قبیل اقدام ها را از دست می‌دهد؛ چرا که شجاعت در نفس او رخنه نکرده و جایگاه ثابتی پیدا نکرده است.

این شجاعت زودگذر در اصطلاح اخلاق حال نامیده می‌شود و ممکن است در موقعیت‌های ویژه منشا صدور کاری شودولی کسی ‌که در زمانی طولانی بارها به قلب خطر تاخته و با تکرار و تمرین فراوان ترس خود را مهار کرده برای آن‌که با خطر مواجه شود و اقدامی شجاعانه کند نه به فکر و تامل نیازمند است نه به عاملی خارجی؛ چرا که شجاعت در جان او استوار و نهادینه شده است.

این شجاعت نهادینه شده در اصطلاح ملکه نفسانی نامیده می‌شود. این ملکه نفسانی همان چیزی است‌که از آن به خُلق ، خوی و سجیه تعبیر می‌شود. به همین دلیل برخی از دانشمندان اخلاق خُلق را به حالت نفسانی[1] و برخی به هیئت ثابت در نفس[2] تعریف کرده اند.

پی‌نوشت:
1-احمد بن محمدبن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص51
2-محمدبن مرتضی فیض کاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق، ص 54




نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت این‌که هر چند ملکات و صفت‌های پایدار نفسانی خاستگاه رفتار آدمی است، وجود ملکه در نفس آدمی مستلزم این نیست که انسان بدون هیچ تخلفی فعل مناسب با آن را انجام دهد؛ زیرا بسا کسانی که با وجود ملکه به خاطر عوامل خارجی از انجام فعل مناسب آن ناتوان اند؛ مثل سخاوتمندی که بر اثر فقر توانایی بخشش ندارد و شجاعی که به خاطر ملاحظه‌های انسانی از ورود به صحنه نبرد باز می‌ایستد.

امام حسن مجتبی علیه السلام با آن‌که بی‌شک شجاع‌ترین انسان زمان خویش بود، در پی حفظ جهان اسلام از تفرقه، از جنگ باز ایستاد و با معاویه مصالحه کرد. در کنار این اصل باید توجه داشت که تمامی کارهای انسان ناشی از اخلاق و ملکه‌های نفسانی او نیست، زیرا بسا کسانی‌که بدون برخورداری از ملکه‌ها ی نفسانی، به انگیزه‌های ویژه‌ای، کار مناسب آن را انجام می‌دهند؛ مثل بخیلی‌که برای کسب شهرت، بذل و بخشش می‌کند و ترسویی که برای پرهیز از بدنامی، اقدامی شجاعانه می‌کند[1]




پی‌نوشت:
[1].ر.ک محمد بن مرتضی فیض کاشانی؛ المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ج5،ص95

از آن‌چه گذشت، نتیجه می‌گیریم که اخلاق، عبارت است از مجموعه صفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روحی و باطنی انسان



صفت‌های روحی(اخلاق) بر خلاف صفت‌های جسمانی، اکتسابی است و انسان می‌تواند خود، آن‌ها را به‌دست آورد



اخلاق انسان از طریق آثار و افعال قابل شناسایی است؛زیرا رفتار خاصی که به طور مستمر از کسی سر می‌زند، از ریشه درونی نشان دارد، از این رو می‌توان اخلاق یک انسان را از ملاحظه رفتار او شناسایی کرد.



به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق می‌کنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2

پی‌نوشت:
1-

ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص19
2-
همان

از آن‌چه گذشت، نتیجه می‌گیریم که اخلاق، عبارت است از مجموعه صفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روحی و باطنی انسان



صفت‌های روحی(اخلاق) بر خلاف صفت‌های جسمانی، اکتسابی است و انسان می‌تواند خود، آن‌ها را به‌دست آورد



اخلاق انسان از طریق آثار و افعال قابل شناسایی است؛زیرا رفتار خاصی که به طور مستمر از کسی سر می‌زند، از ریشه درونی نشان دارد، از این رو می‌توان اخلاق یک انسان را از ملاحظه رفتار او شناسایی کرد.



به همین دلیل برخی از علما با اندکی توسعه، واژه اخلاق را بر رفتارهای انسان-حتی اگر ناشی از خلقیات او نباشد-اطلاق می‌کنند(1) و از این رهگذر، اخلاق را به دو قسم اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم می کنند.(2

پی‌نوشت:
1-

ر.ک: ناصر مکارم شیرازی؛ اخلاق در قرآن؛ج1ص19
2-
همان

2.علم اخلاق



علم در این اصطلاح عبارت از مجموعه قواعد و قوانین کلی درابره موضوعی مشخص و ممتاز است.این اصطلاح، تمامی دانش‌های مدون بشری از جمله علم اخلاق را شامل می‌شود.



1-2. تعریف علم اخلاق



علم اخلاق دانش مدونی است‌که صفت‌های نیک و بد و پسندیده و ناپسند، و به تعبیر علمای اخلاق، منجیه و مهلکه را به ما می‌شناساند.



مزایا و منافع دسته اول و مضرات و معایب دسته دوم را باز می‌گوید و راه‌های آراسته شدن به خوی‌های نیک و دوری گزیدن از خوی‌های ناشایست را به ما نشان می‌دهد. اندیشمندان مسلمان معتقدند نفس مجرد انسان، همانند بدن، دارای حالت‌های مختلف صحت و بیماری می‌شود؛ چرا که روح نیز مثل جسم، منافیات و ملایمت‌هایی دارد؛ بعضی چیزها با او سازگار و بعضی دیگر ناسازگار است. فضیلت‌ها با روح انسان سازگار و رذیلت‌ها با آن ناسازگار است. دانشی که به بررسی حالت‌های مختلف نفس،شناخت بیماری‌ها و کیفیت درمان آن‌ها می پردازد، طب الارواح است که علم اخلاق نامیده می‌شود


2-2 موضوع علم اخلاق

موضوع هر علم، همان چیزی است‌که آن علم درباره حالت‌های آن بحث می‌کند؛ مثل مقدار که موضوع علم هندسه است.

بدن انسان، که موضوع علم پزشکی می‌باشد.

موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه انسان است‌که اصل و حقیقت انسان است(1)نفس انسان از نظر مراتب و شئون مختلف آن، از پایین ترین تا بالاترین مرتبه(2) یعنی از آن منظر که به صفت‌های نیک و بد متصف می‌شود.

3-2 هدف علم اخلاق

تمامی کسانی‌که درباره هدف علم اخلاق در حوزه دین سخن گفته‌اند، اتفاق نظر دارند که وظیفه علم اخلاق، سوق دادن انسان به سمت کمال نهایی و رساندن او به مقصد اعلی است و این مهم با آراستن انسان به فضیلت‌ها و پیراستنش از رذیلت‌ها میسر می‌شود. همچنین همگی بر این باورند که نقطه آغازین حرکت انسان، اگر دچار سقوط نشده و به قهقرا نرفته باشد، افق حیوانیت است، وگرنه به مراتب، پست‌تر و پایین تر از آن

قرآن کریم می‌فرماید:

«اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون»[اعراف،179]؛ «آنان همانند چهارپایان،بلکه گمراه‌ترند، ایشان همان غافلان‌اند.»

و می‌فرماید: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»[فرقان،44]؛«ایشان جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه گمراه‌ترند»


با آنکه نقطه آغاز حرکت تکاملی انسان مورد اتفاق تمامی دانشیان اخلاق است، درباره مقصد اعلی و هدف نهایی آن،اتفاق نظر ندارند و به همین دلیل درباره هدف علم اخلاق نیز به دو نظریه گرایش پیدا کرده‌اند.

پی‌نوشت:
1-
محمد مهدی نراقی،جامع السعادات،ج1،ص26
2-
محمد شاه آبادی،رشحات الاخلاق،ص89




1-3-2. نظریه اتصال به افق فرشتگان



علمای اخلاق بر این باورند که هدف علم اخلاق، رساندن به افق فرشتگان است. بر اساس این باور، انسان با تهذیب نفس و آراستن خویش به صفت‌های پسندیده، از اولین مرتبه خود که مرتبه حیوانیت یا پست‌تر از آن است، حرکت می‌کند و در یک سیر تکاملی تا افق فرشتگان پیش می‌رود(1)



2-3-2. نظریه اتصال به بی نهایت



حکما معتقدند که افق فرشتگان، نهایت سیر آدمی نیست و با رسیدن به این مقام، مأموریت علم اخلاق پایان نمی‌پذیرد؛ چرا که مقصد نهایی انسان، اتصال به بی نهایت است؛ بنابراین هدف علم اخلاق این است‌که روح انسان را از عالم فرشتگان نیز بگذراند و به بی نهایت برساند.




مولا مهدی نراقی از حکما نقل کرده است:




«نهایت سعادت انسان این است‌که در صفات خود به مبدأ شباهت پیدا کند، به این معنی که فعل زیبا را فقط برای زیبایی‌اش انجام دهد نه به هدفی دیگر از قبیل جلب منفعت و دفع ضرر و این،زمانی تحقق می‌یابد که حقیقت انسان یعنی عقل الهی و نفس ناطقه او به خیر محض تبدیل شود. یعنی از تمام پلیدی‌های جسمانی و کثافات حیوانی،پاک و منزه شود، هیچ عارضه طبیعی و خیال نفسانی بر گرد او نگردد و سراسر وجودش از انوار الهی و معارف حقیقی سرشار شود... و در این صورت است‌که همه افعالش شبیه خدای سبحان می‌شود، به این معنی که چون خود، حُسن محض است، کار نیک را اقتضا می‌کند و چون جمال یک دست است، بدون هیچ انگیزه خارجی کار زیبا انجام می‌دهد...(2

پی‌نوشت:
1-
محمد مهدی نراقی،جامع السعادات؛ج1،ص27
2
-
همان،ج1،ص40

3-3-2 نظریه صحیح


به‌نظر می‌رسد قول حکما به حقیقت نزدیکتر است؛ چرا که از دیدگاه قرآن نیز خط سیر انسان بی‌نهایت است. قران کریم هرگز هدف حرکت انسانی را به افق فرشتگان محدود نکرده است، بلکه به بیان‌های مختلف و با تاکید و تکرار، به صراحت انسان را مسافر کوی خدا می داند؛ از جمله:


«و الی الله المصیر»،[آل عمران،28]؛ «بازگشت همه به سوی خداست»


« إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعی»،[علق،8]؛«محققا (پس از مرگ) باز گشت به سوى پروردگار تو خواهد بود.»


«وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهی»،[نجم،42]؛ «و اينكه كار خلق عالم به سوى خدا منتهى مى‏شود»


«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه»،[انشقاق]؛ «اى انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بكوش كه) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روى»


تعبیر مختلفی گه در این آیات کریمه به کار آمده، نشان می‌دهد که انسان به سوی پروردگارش بر می‌گردد؛«رجعی» و در این را به سختی می کوشد:« كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً»، این مسیر را با پیمودن مراحل و طی تحولات به پایان می‌رساند: « و الی الله المصیر» و در نهایت به او می رسد« منتهی» و « فملاقیه»

در برخی احادیث نیز انسان از فرشتگان برتر شمرده شده است.

امیرالمومنین علی علیه السلام می‌فرماید:


« إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًابِلَاشَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ‏ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِم‏»(1)

«خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت قرار داده است و در چهار پایان،شهوت بدون عقل، ولی در بنی آدم هر دو را با هم ترکیب کرده است، پس هر که عقل او بر شهوتش غالب گردد، از ملائکه برتر است و هر کس شهوتش بر عقلش غالب آید،بدتر از چهارپایان است.»


طیق این حدیث شریف، انسان برای گذشتن از افق فرشتگان ساخته شده است و نمی‌توان سیر او را به این افق محدود کرد.


مولا جلال الدین بلخی در این باره سروده است:

« از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچ اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون


گویدم که انا الیه راجعون

پی نوشت:
1-
علل الشرائع، ج‏1، ص: 5

4-2 علم اخلاق در منظومه دانش بشری

قدیمی ترین دسته بندی علوم از یونان قدیم به یادگار مانده است. یونانیان، همه معارف بشری را با عنوان حکمت می‌شناختند و آن را در دو شاخه اصلی حکمت نظری و حکمت عملی دسته بندی می کردند.


این تقسیم بر این باور مبتنی بود که موجودات بر دو گونه‌اند:


الف:موجوداتی که بود و نبودشان به علل واقعی وابسته است و قدرت و اختیار بشر در وجود و عدم آنها تاثیری ندارد، مثل کرات آسمانی، زمین ، گیاهان و درختان، عناصر و معادن و هر چیز دیگری که در جهان وجود دارد.


ب: موجوداتی که هستی آنها در حوزه اختیار آدمیان قرار دارد. مانند قوانین، مقررات، قرار دادها و اعتبارات.

دانش‌هایی که به بحث و بررسی قسم اول موجودات می پردازند،حکمت نظری و علومی که درباره قسم دوم بحث می کنند، حکمت عملی نامیده شدند.

حکمت نظری دارای سه شاخه طبیعیاتف ریاضیات و فلسفه است و حکمت عملی نیز سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است. بنابراین اخلاق در مجموعه معارف بشری یکی از شاخه های حکمت عملی است(1

پی‌نوشت:



1-ر.ک:مرتضی مطهری، شرح منظومه ج2 ص11، /سید محمد رضا مدرسی؛فلسفه اخلاق،ص12-11
محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه،ج1،ص30

ب)ضرورت و جایگاه



در این بخش، نخست از ضرورت و جایگاه اخلاق سخن می گوییم و آن گاه، جایگاه ارزشی علم اخلاق را پیدا خواهیم کرد. برای آشنایی با جایگاه و ضرورت اخلاق، جایگاه تعالیم اخلاقی را در تعالیم پیامبران بررسی می کنیم، چرا که مواضع و مواجهات انبیا با موضوع های مختلف همه از آگاهی و حکمت ناشی بوده است، به همین دلیل هر چیز را درجایگاه شایسته خود قرار می دادند




1-جایگاه اخلاق در تعالیم انبیا


در این باره که مباحث اخلاقی در مجموعه معارف دینی از چه جایگاهی برخوردار استف با دو سطح از اختلاف نظر مواجه هستیم


سطح اول، اختلاف بین دو گروه است:


الف: گروهی که قوانین دینی را برای اداره جامعه بشری ناکارآمد می دانند

ب:گروهی که معتقدند نجات و رستگاری بشر در التزام به احکام دینی است.

گروه اول پیرو اعتقاد به ناکارآمدی احکام دینی معتقدند،آموزه های دین به اخلاق منحصر است و جز آن، هر چه به دین نسبت داده می شود، تعالیم غیر اصیل است.

در مقابل، گروه دوم معتقدند که آموزه های دینی از سه بخش اصول، فروع، و اخلاق تشکیل می شود و تنها بخشی از تعالیم دین به اخلاق اختصاص دارد. این گروه اداره امور جامعه بشری و زندگی فردی و خانوادگی انسان را به فروع دین واگذار می کنند.


فروع دین متکفل بیان احکام و قوانین عملی دین است. این گروه در این باره که بخش اخلاقی تعالیم دینی با سایر بخش ها چه نسبتی دارد؟خود دارای دو دیدگاه مختلف هستند و این، سطح دوم اختلاف در این باب است

گروهی معتقدند متن دین از اصول عقاید و احکام فرعی ساخته شده است و آموزه های اخلاقی در حاشیه دین قرار دارند




گروه دیگر بر این باورند که آموزه های اخلاقی زیر بنای همه معارف و احکام دینی است. طبق این باور، تعالیم اخلاقی نه تنها در حاشیه قرار ندارند،بلکه التزام به آنها مقدمات درک اصول بنیادی را فراهم و التزام به احکام را تسهیل می کند. بنابراین ، کسانی که فاقد فضیلت های اخلاقی هستند، به شناخت دقیق اصول و عمل به فروع مکتب قادر نیستند.




ما با صرف نظراز بحث درباره نظریه گروه اول که احکام دین را برای اداره جامعه بشری ناکارآمد می دانند که یک بحث کلامی است. یرای تعیین جایگاه اخلاق در تعالیم دینی، تلاش می کنیم با بهره وری از آیات کتاب آسمانی و احادیث، درباره دو نظریه دیگر بحث کنیم.




آیات قرآنی و احادیث نبوی به روشنی دلالت دارند که اخلاق ، اساسی ترین بخش آموزه های آسمانی است. قرآن کریم می‌فرماید:




«هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبين»[جمعه،2]؛ «اوست خدايى كه ميان عرب امّى (يعنى قومى كه خواندن و نوشتن نمى‏دانستند) پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت كه بر آنان آيات وحى خدا تلاوت مى‏كند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاك مى‏سازد و شريعت و احكام كتاب سماوى و حكمت الهى مى‏آموزد و همانا پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهى آشكار بودند.»




طبق این آیه کریمه، تعالیم پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و اله و سلم دارای سه ماده: 1-تلاوت آیات؛2-تزکیه و تعلیم کتاب ، 3-حکمت است

منظور از تلاوت آیات ابلاغ قرآن است که از جانب خداوند متعال به او وحی می شد منظور از تزکیه رشد دادن مردم است رشدی که با خیر و برکت همراه باشد، به این معنی که آنها را به اخلاق نیک و کارهای شایسته عادت دهد تا به این وسیله در انسانیت به کمال رسند و کار دین و دنیای شان به سامان آید سعادتمند زندگی کنند و با سعادت از دنیا بروند.[1] به عبارت دیگر تزکیه همان تطهیر است که پاک سازی از عقاید فاسد مثل شرک و کفر، پاک سازی از ملکات رذیله، مثل کبر و بخل و پاک سازی از اعمال زشت مثل آدمکشی، شراب خواری، و زنا را شامل می شود.[2]



منظور از تعلیم کتاب نیز این است که الفاظ کتاب را برای آنها توضیح دهد و مشکلاتش را تفسیر کند.



منظور از تعلیم حکمت آن است که معارف حقیقی قرآن را به آنها بیاموزد. در این ایه کریمه تزکیه بر تعلیم کتاب و حکمت مقدم شده است، چرا که در مقام تربیت، تزکیه بر تعلیم مقدم است[3]

پی‌نوشت:
1-ر.ک. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 265
2-همان، ج1، ص330
3-همان؛ج19،ص265

این مواد سه گانه با همین ترتیب در دو ایه دیگر از قرآن کریم تکرار شده است(آل عمران،164/بقره151) مستفاد از این سه ایه این است که بدون پاکسازی درون از رذیلت ها و پستی ها، فرا گرفتن حکمت الاهی ممکن نیست و بر فرض امکان، مفید نخواهد بود. بنابراین قول صحیح این است: اولا: اخلاق، بخشی از آموزه های دینی است. و ثانیا، زیر بنای سایر معارف و تعالیم دینی است.


برای تبیین ارتباط اخلاق با سایر معارف دینی، این نمونه گره گشاست که اگر انسان بخواهد کسی را از حقیقتی آگاه کند، نخست با هشدار او را از خواب غفلت بیدار می کند، آن گاه موانعی را که دید او را محدود می‌کند، بر می دارد و در نهایت، حقیقت مورد نظر را به او نشان می دهد. انبیا با تلاوت آیات الهی به انسان ها هشدار می دهند، در مرحله دوم با تزکیه، موانع فهم انسان‌ها را برطرف می کنند و در نهایت آنها را با معارف حقه آسمانی آشنا می‌کنند.

احادیث رسیده از معصومان علیهم السلام نیز به روشنی این حقیقت را نشان می دهند که اخلاق در مجموعه معارف دینی جایگاهی بنیادی دارد، از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید:

«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[1]؛ «من تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شده‌ام»

از این حدیث شریف و احادیث مشابه بر می‌آید که پس از تکمیل مکارم، هدف نهایی بعثت که آشنایی با معارف حقیقی الاهی است، خود به خود فراهم می شود

پی نوشت:
1-حسن بن فضل طبرسی؛ مکارم الاخلاق؛ صص3و8



برای تایید این مدعا، می توان به این گفته رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم تمسک کرد که می فرماید:

«جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ‏ مَكَارِمَ‏الْأَخْلَاقِ‏ صِلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ فَحَسْبُ أَحَدِكُمْ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِخُلُقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّه‏»[1]

«خداوند متعال اخلاق نیک را به عنوان رابطه بین خود و بندگانش قرار داده، پس برای شما همین بس است که به اخلاقی تمسک کنید که متصل به خداست.»

امیر المومنین علی علیه السلام نیز می‌فرمایند:

«لو کنا لا نرجو جنة و لا نحشی نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغی لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح»[2]

«اگر ما امید بهشت و ترس آتش هم نداشتیم و به ثواب و عقاب هم معتقد نبودیم، سزاوار بود به دنبال فضایل اخلاقی برویم، زیرا اخلاق پسندیده ،راهنمای کامیابی است.»

قرآن کریم نیز به صراحت بر این ویژگی تاکید کرده، می‌فرماید: «قد افلح من تزکی»[اعلی،14]؛ «رستگار شد آن کس که خود را پاک کرد»

و می فرماید: «قد افلح من زکاها»[شمس، 9]، «رستگار شد آن کس که نفس خود را پاک سازی کرد»



بنابر آنچه گذشت آموزه های اخلاقی، رکن اساسی و جزء بنیادی آموزه های دینی است و در طرح کلی ماموریت انبیا بر آموزش معارف حقه الهی مقدم است
پی‌نوشت:
1-محمد ری شهری، میزان الحکمه،ج1،ص804
2-میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص193

بحث پیشین برای اثبات ارزش والای علم اخلاق کافی است. چرا که علم اخلاق به مسائلی می پردازد که در تعالیم انبیا از درجه اول اهمیت برخوردار است. ب این حال در این مبحث به طور مستقل به بحث درباره ارزش و اهمیت علم اخلاق می پردازیم



هر علم را با سه عامل می توان ارزش گذاری کرد:



موضوع،هدف، و کاربرد .



ما نیز برای ارزش گذاری علم اخلاق از این سه عامل بهره می گیریم.



1-2 ارزش موضوع علم اخلاق



دانستیم که موضوع علم اخلاق، نفس انسان است. نفس انسانی شریف ترین و ارزشمندترین مخلوقات الهی و برترین موجود عالم آفرینش است . چرا که خداوند متعال او را به خود نسبت داده، می فرماید:
«و نفخت فیه من روحی»،[حجر29]؛ « و از روح خود در او دميدم»






روح آدمی چنان منزلت رفیعی دارد که خالق متعال عالم برای آفرینش آن به خود آفرین گفته است: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين»،[مومنون،14] «پس از آن (به دميدن روح پاك مجرد) خلقتى ديگرش انشا نموديم آفرين بر (قدرت كامل) خداى كه بهترين آفرينندگان است»

و آفرینش او را دارای بهترین قوام و برترین ثبات شمرده است:[1]



«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ»،[تین،4]؛ «كه ما انسان را در نيكوترين صورت (در مراتب وجود) بيافريديم»




روح انسان از حیث گستره وجودی از پائین ترین مراتب وجود یعنی افق حیوانیت حرکت می کند و مرحله به مرحله تا افق فرشتگان پیش می رود

«ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری/کز آسمان بلندتر و از خاک کمتری»







هدف از آفرینش این گوهر یگانه آن است که به بالاترین مرحله ممکن کمال برسد

پی نوشت:
1-
سید محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج20،ص319




2-جایگاه ارزشی علم اخلاق




اینها فضیلت هایی است که تنها روح آدمی به آنها آراسته شده است. جز انسان هیچ موجودی را در عالم آفرینش نمی شناسیم که حتی یکی از این فضیلت ها را احراز کرده باشد و هم از این روست که او را برترین مخلوقات خدا می نامیم[1]



2-2 ارزش هدف علم اخلاق




گفتیم که هدف علم اخلاق، رساندن روح آدمی به برترین قله های کمال است. این هدف نیز ارزشمندترین هدفی است که می توان از یک دانش انتظار داشت.



بنابراین می توان گفت علم اخلاق جزء ارزشمندترین دانش بشری است. چرا که از حیث موضوع با اشرف مخلوقات خدا سرو کار دارد تا او را از حضیض حیوانیت به کمال انسانیت برکشد. از این روی حکمای گذشته تنها دانش اخلاق را شایسته نام علم و دانش می دانستند و به آن اکسیر اعظم می گفتند و تعلیم و تعلم را با علم اخلاق آغاز می کردند و تحصیل سایر علوم را برای کسی که نفس خود را تهذیب نکرده، بی فایده می دانستند.[2]

پی‌نوشت:
1-
ر.ک: محمد مهدی نراقی؛ جامع السعادات؛ ج1، ،ص26
2-همان،ص27


3-2ارزش کاربردی علم اخلاق




هر چند ممکن است از بحث پیشین ارزش کاربردی علم اخلاق را به دست آورد، به منظور تأکید بر این مطالب و بیان قیدی که از این رهگذر به ارزش مطلق این علم وارد می شود، به طور مستقل نیز به این مطلب می پردازیم




علم در یک تقسیم دارای دو قسم است: علم مکاشفه و علم معامله




علم مکاشفه دانشی است که مطلوب آن آگاهی است. کسی که یکی از علوم مکاشفه را فرا می گیرد، با دانستن گزاره های آن، به ارزشی که علم در پی ایجاد آن تأسیس شده،دست می یابد؛ مثل خداشناسی که برای آگاهی به ذات و صفت های خداوند متعال بنا شده است. آگاهی از این‌که خداوند متعال، واحد،احد، فرد و صمد است، فرزندی ندارد، از کسی زاده نشده و شبیه و نظیری ندارد. به خودی خود ارزشمند است. چون همین آگاهی موجب رشد انسان می‌شود یا عین رشد است. بنابراین، ارزش آن به چیز دیگری وابسته نیست




علم معامله دانشی است‌که یادگیری آن در صورتی ارزشمند است که مقدمه عمل قرار گیرد: مثل فقه، دانستن احکام شرعیف در صورتی ارزشمند است که انسان به آن عمل کند، واجبات الهی را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. یعنیدانستن احکام وسیله ای باشد که انسان وظایف بندگی‌اش را انجام دهد

.



علم اخلاق از علوم معامله است به این معنا که صرف دانستن گزاره های اخلاقی به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه می توان گفت اگر مقدمه عمل نباشد، تعلیم و تعلم آن ، تضییع عمر است و چه بسا مقدمات هلاک انسان را فراهم کند. به این معنا که انسان با یاد گیری اخلاق، مفاهیم زیادی را در خزانه ذهن خود انباشته می کند و چون به آنها عمل نمی کند و به تهذیب نفس خویش نمی پردازد، به دانسته های خود مغرور و به بدترین وادی هلاکت کشیده می شود.

البته نباید از نظر دور داشت‌که عمل نیز بدون آگاهی ، قدم برداشتن در تاریکی است که موجب سقوط انسان می‌شود. پس نسبت به علم اخلاق نه می توان عمل به آموخته ها را ترک کرد و نه می توان از فراگیری غافل شد. علم اخلاق دانشی است که آموختنش لازم و عمل به تعالیمش واجب است.



به عبارت دیگر ، همان طور که از تعریف علم اخلاق بر می آید ، علم اخلاق از جهتی با حکمت و فلسفه مشابهت دارد و از جهتی با علم فقه.



آنجا که از حقایق صفت ها و سجایا بحث می کند ف هم خانواده فلسفه است. چرا که از حقیقت یک موجود پرده بر می دارد و می توان گفت نوعی هستی شناسی است. برای نمونه، حسد یک حقیقت است که در نفس انسان پدید می آید . به تعبیری، حالتی از نفس انسان است و به هر حال یک موجود است.




تعریف و شناسایی این حقیقت، بررسی علل و مناشی و ارتباط‌های آن و شناسایی عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده ان، بخشی ا زمباحثی است که در علم اخلاق درباره این صفت مطرح می شود.




این دسته مباحث همه صبغه هستی شناسانه دارد و انسان برای کمال خود به دانستن آنها محتاج است

در کنار این مباحث، اخلاق برای خود رسالتی قائل است که ما را ملزم می کند با عوامل تقویت کننده این صفت مبارزه کنیم و عوامل تضعیف کننده آن را توسعه دهیم واز بازتاب این صفت به خارج از ضمیر خود جلوگیری کنیم. این مباحث صبغه دستوری دارند و از نوع باید و نباید هستند. چنان که در فقه از باید و نبایدها بحث می کنیم.

همراهی علم اخلاق در این مرحله است که این دانش شریف را به ثمر می نشاند و انسان مهذب را به بار می ‌آورد.



به بیان دیگر، فرق اخلاق با سایر علوم این است که علوم دیگر به کشف، ثبت و گزارش وقایع بسنده می کنند. مثلا مورخ، آثار و افعال و جوامع را ثبت می کند، ریاضی دان روابط ریاضی را کشف و ثبت می کند .

روان شناس چگونگی بروز حالت های نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد مطالعه قرار می دهد، ولی علم اخلاق ، علاوه بر ثبت و گزارش وقایع و حقایق، آنچه را نباید باشد تعیین می کند و آنچه را باید ، نشان می‌دهد. بنابراین ف علم اخلاق به رغم جایگاه بلند و ارزش والاف در صورتی مفید و ارزشمند است که انسان، ارشادها و راهنمایی‌های آن را به کار گیرد و در عمل از آنها بهره‌مند شود

ج)اقسام اخلاق




اکنون که به ارزش تزکیه نفس پی بردیم و دانستیم که تهذیب و تزکیه نفس انسانی از ملکات زشت و نا پسند، هدف تمام پیامبران الهی استف لازم است با ارزش محصول و نتیجه آن نیز آشنا شویم و خطر محرومیت از آن را بشناسیم




در زبان روایات، محصول عمل به راهکارهای تهذیبی،« حسن خلق» نام دارد که در زبان فارسی از آن به «نیک خویی»[1] و «خوش اخلاقی»[2] تعبیر می شود و محرومیت از این محصول، «سوء خلق» نام گرفته است که در فارسی «بد اخلاقی» خوانده می شود.

پی‌نوشت:
1-محمد معین، فرهنگ فارسی، ج1،ص1355
2-دهخدا،ج6،ص8992






1.حسن خلق(خوش اخلاقی)



1-1حسن خلق چیست؟



حسن خلق نام حالتی است که باعث می شود انسان با مردم به نیکی معاشرت کند[1] و رفتار و اداب معاشرت اجتماعی‌اش به زیبایی کنش‌های انسانیف چون مهر ورزی، مدارا، دلسوزی، نیکی رسانی، وصلت ، رابطه و صبر وبردباری آراسته باشد .



حسن خلق نتیجه اعتدال تمامی قوای باطنی و درستکاری اعضای ظاهری است و در صورتی پدید می آید که همه اخلاق نیک نفسانی دست در دست هم، صورت باطنی زیبایی را برای انسان آفریده باشند[2]



مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره حسن خلق پرسید. آن حضرت در پاسخ ، این آیه قرآن را تلاوت کرد:




«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ»[اعراف،199]«طريقه عفو و بخشش پيش‏گير و امت را به نيكوكارى امر كن و از مردم نادان روى بگردان»

و در ادامه فرمود: «هو ان تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمن ظلمک»[3]

«حسن خلق آن است که هر کس با تو قطع رابطه کرد تو با او رابطه برقرار کنی ، به هرکس که محرومت کرد ، عطا کنی، و آز آن‌که بر تو ستم روا داشت درگذری


پی‌نوشت:
1-محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج68،ص373
2-ر.ک محمد بن مرتضی فیض کاشانی،المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء،ج5،ص96
3-سیوطی، الدر المنثور، ج3،ص154

در روایت دیگری است:



«مردی از روبه رو خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آمد و عرض کرد یا رسول الله دین چیست؟فرمودند: حسن خلق.بار دیگر از سمت راست آمد و گفت یا رسول الله دین چیست؟فرمودند: حسن خلق.بار سوم از سمت چپ آمد و سوال خود را تکرار کرد و همان جواب را شنید...»[1]






2-1 ستودگی حسن خلق




در ستایش حسن خلق، روایات فراوانی از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و پیشوایان معصوم دین به دست ما رسیده است.تلاش می کنیم بخشی از این مجموعه ارزشمند را در چند محور گزارش کنیم.



حسن خلق به عنوان اخلاق، مایه مشابهت با خداست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: « حسن‏ الخلق‏ خلق‏ اللَّه‏ الأعظم.»[2]؛ «حسن خلق، خلق بشکوه خداست




در نظام اعتقادی دلیل کمال و برتری ایمان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «کسانی از برترین ایمان برخوردارند که بهترین اخلاق را دارند.»[3]




امام باقر علیه السلام می فرمایند: «إِنَ‏أَكْمَلَ‏ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً».[4]؛ «ایمان کسی کامل تر است که از بهترین اخلاق برخوردارند.




در مقایسه با دین زینت دین و بلکه با آن یگانه است. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: «دین تان را به حسن خلق بیارایید»[5]



ایشان در پاسخ مردی که از او می‌پرسید : دین چیست؟ سه بار فرمودند: حسن خلق است[6]

پی‌نوشت:
1-محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج68ص393
2-

المعجم الاوسط،ج8،ص184
3-صدوق،امالی، ص 73
4-کافی، ج2، ص99
5-المعجم الکبیر، ج18، ص159
6-محمد باقر مجلسی،بحار الانوار،ج68،ص393

در نظام درونی انسان، نشانه کامل ترین نیروی عقل است. امام صادق علیه السلام می فرمود: «اکمل الناس عقلا احسنهم خلقا»[1]«مردمی که اخلاق‌شان بهتر است کامل‌ترین عقل را دارند»



در نظام رفتاری انسان،بهترین و برترین،سنگین ترین کرداری که در میزان کسی نهاده می‌شود.رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرمودند:



«ما یوضع فی المیزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق»[2] «روز قیامت در میزان کسی برتر از حسن خلق نهاده نمی شود»



امام صادق علیه السلام فرمود:



«مومن پس از فرائض، عملی برتر از حسن خلق به پیشگاه خدا نمی برد[3]



رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:



«ان صاحب الخلق الحسن له مثل اجر الصائم القائم»[4]«صاحب خلق نیکو، همانند کسی که پیوسته در نماز و روزه است، پاداش می‌گیرد.»



ایشان در حدیثی فرمودند: «همانند کسی که پیوسته در جهاد است به او پاداش می دهند.»[5]



از حیث نتیجه، آبادی دنیا و آخرت را در پی دارد .در دنیا بر عمر می افزاید و خانه را آباد می کند.



امام صادق علیه السلام فرمودند:«حسن خلق، خانه ها را آباد و عمرها را زیاد می کند [6] و در آخرت، گناهان را می زذاید و راه بهشت را باز می کند.



امام صادق علیه السلام فرمود: «ان الخلق الحسن لیمیث الخطیئة کما تمیث الشمس الجلید»،[7]؛«همچنان‌که خورشید یخ را آب می‌کند، حسن خلق گناه را می‌زداید



رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی فرمودند: «حسن خلق از چیزهایی است که بیش از هر چیز امت مرا به بهشت می برد.»[8]



همچنین است‌که فرمودند: «من سعادة المرء حسن الخلق»[9]



و فرمودند: «الیمن حسن الخلق»[10]؛ «مبارکی در حسن خلق است»

پی‌نوشت:
1-محمد بن یعقوب کلینی،کافی،ج1،ص23
2-همان،ج1،ص99
3-همان،ج2،ص100

4-همان
5-همان، ص101
6-همان،ص100

7-همان
8-همان
9-آقا حسین طباطبایی بروجردی؛جامع الاحادیث الشیعه،ج13،ص522

10-محمد بن سلامه ابن سلامه، مسند الشهاب،ج1،ص66


3-1 نشانه‌های حسن خلق



از آنجا که انسان به اقتضای حب نفس، عیوب خود را نمی بیند، با اندک مجاهده‌ای که به ترک گناهان بزرگ و آشکار منتهی شود، گمان می کند نفس خویش را پاکیزه کردهف به حسن خلق دست یافته و از تلاش و مجاهدت بی نیاز شده است، از این رو لازم است با نشانه های حسن خلق آشنا شویم که فریب نفس را نخوریم و بازیچه شیطان نشویم. پیش از این دانستیم که حسن خلق مساوی دین و نشانه کمال ایمان است.

بنابراین هر چیز که در قرآن کریم و روایات پیشوایان معصوم علیهم السلام نشانه ایمان است، نشانه حسن خلق نیز به شمار می رود.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مقام تعیین آثار عملی ایمان با اشاره به ویژگی‌های مومنان، از هر ویژگی نشانی از حسن خلق ساخته است. از جمله نشانه ها در کلام آن حضرت را می توان مهمان نوازی، احترام به همسایه، احترام به والدین، سکوت، راز داری نام برد





2.سوء خلق(بد اخلاقی)



1-2 سوء خلق چیست؟



سوء خلق یا بد اخلاقی حالتی نفسانی است که موجب گرفتگی روح انسان می شود، به طوری که هیچ ناملایمی را بر نمی تابد و بی‌ دلیل با کوچک ترین بهانه ای بر دوستان و معاشران می خروشد و ایشان را آزار می‌دهد و چون در زندگی با صحنه ناخوشایندی مواجه شود، به حق تعالی نیز اعتراض می کند[1]
پی نوشت:
1-
محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج9،ص354

2- نکوهش سوء خلق



بد اخلاقی صفتی زشت و ناپسند است که دنیا و آخرت و زندگی مادی و معنوی انسان را تحت تاثیر خود قرار می دهد . امام باقر علیه السلام در زشتی بد خلقی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند:



«اگر سوء خلق به چشم می‌آمد، زشت ترین مخلوق بود.»



1-2-2



پیامدهای دنیوی



از پیامدهای نا مطلوب بد اخلاقی در زندگی دنیوی انسان، سختی زندگی، تنهایی، بی کسی و عذاب درونی را نی توان نام برد.



امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:



«سوء الخلق نکد العیش و عذاب النفس»[1] «بد اخلاقی موجب سختی زندگی و عذاب جان آدمی است.»



و می فرماید: «سوء الخلق یوحش الانفس و یرفع الانس»[2]؛«بدخلقی انسان را از دیگران می برد ، تنها می کند و انس و همگرایی را از میان بر می‌دارد



امام صادق علیه السلام می فرماید: «من ساء خلقه عذب نفسه»[3]، «هر کس اخلاقش بد شود، جانش در عذاب است



معنی این سخن شریف چنان که بعضی نوشته اند[4] این نیست که انسان بد اخلاق دیگران را می آزارد و دیگران نیز او را آزرده می کنند. عذابی که در این حدیث به آن اشارت رفته است، از درون نفس بر می خیزد. روح انسان بر اثر گرفتگی و انقباض خود رنجور است نه از دیگران.

پی‌نوشت:
1-میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج12،ص76
2-همان
3-کافی،ج2،ص321
4-محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی،ج2،ص355






2-2-2 پیامدهای اخروی



تاثیر بد اخلاقی بر زندگی معنوی بسیار عمیق تر و گستر ده تر از زندگی دنیوی است. از جمله:



1-2-2-2. ناسازگاری با ایمان



امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:



خلقان لا یجتمعان فی مومن سوء الخلق و البخل »[ 1]، «دو ویژگی است که در وجود مومن با هم جمع نمی شوند، بد خلقی و بخل»



این سخن شریف بدین معنی است که ایمان حقیقی بد اخلاقی را از ساحت وجود انسان می‌راند، ولی در صورتیکه ایمان ضعیف باشد و بد اخلاقی فرصتی برای حضور و بروز پیدا کند، نقش ایمان را از صفحه قلب آدمی پاک می کند .

امام صادق علیه السلام برای بیان این ناسازگاری با استفاده از اسلوب تشبیه معقول به محسوس می‌فرماید:



«ان سوء الخلق لیفسد الایمان کما یفسد الخل العسل.»[2] ؛ «بد اخلاقی ایمان را تباه می کند همان طور که سرکه عسل را

پی نوشت:
1-

میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج12،ص75
2-کافی،ج2،ص321

2-2-2-2.تعارض با عمل

بد اخلاقی رذیلتی است که اثار همه حسنات انسان را از بین می برد. رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید: «جبرئیل از پیشگاه پروردگار عالمیان پیغام آورد که «علیک بحسن الخلق فان السوء الخلق یذهب بخیر الدنیا و الاخرة»[1] «خوش اخلاق باش که بد خلقی خیر دنیا و آخرت را می برد.»

به استناد همین ویژگی است که امام صادق علیه السلام می فرماید:« ان سوء الخلق لیفسد الایمان کما یفسد الخل العسل.»[2 ] ؛ «بد اخلاقی ایمان را تباه می کند همان طور که سرکه عسل را»

مفاد این سخن شریف این است که انسان بد اخلاق از کارهای نیک خویش بهره ای نمی برد ، چون ثواب و پاداشی به آنها تعلق نمی گیرد[3]

3-2-2-2. تناسب با جهنم

بد خلقی صفتی جهنمی است که درنهایت از جهنم سر در می‌آورد .[4] رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند«ایاکم و سوء الخلق فان سوء الخلق فی النار لا محالة»[5]

« از بد اخلاقی بپرهیزید که بد اخلاق به ناچار در آتش خواهد بود.»

نا گفته پیداست که وجود یک صفت در ظرفی خاص ، کنایه از حضور صاحب صفت در آن ظرف است؛بنابراین ورود سوء خلق به آتش جهنم به این معنا است که سر انجام انسان بد اخلاق جهنم است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

«سُوءُ الْخُلُقِ زِمَامٌ ‏مِنْ ‏عَذَابِ‏ اللَّهِ فِي أَنْفِ صَاحِبِهِ وَ الزِّمَامُ بِيَدِ الشَّيْطَانِ يَجُرُّهُ إِلَى الشَّرِّ وَ الشَّرُّ يَجُرُّهُ إِلَى النَّار»[6]

« بد اخلاقی مهاری است از جنس عذاب الهی در بینی انسان بد اخلاق که سر رشته آن به دست شیطان است تا او را به بدی بکشاند و بدی او را به جهنم ببرد.»



به همین دلیل خداوند متعال بندگان محبوب خویش را از گرفتار شدن به این صفت ناپسند حفظ می کند ، در نتیجه کسانی به سوء خلق گرفتار می شوند که مغبوض پروردگار باشند.[7]

پی‌نوشت:
1-الامالی،ص344


2-کافی،ج2،ص321
3-محمد صالح مازندرانی،شرح اصول کافی،ج9،ص354
4-عیون اخبار الرضا؛ج1،ص34
5-احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج1،ص137
6-مستدرک الوسائل، ج2،ص76
7-همان

به خاطر این همه آثار نا مطلوب است که بد اخلاقی ، شوم و نامبارک و انسان بد اخلاق، بد بخت و دور از سعادت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «سوء الخلق شوم»[1]، «بد اخلاقی شوم است»

و می فرمایند: «من سعادة المرء حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق»[ 2]«خوش اخلاقی از سعادت و خوشبختی انسان و بد اخلاقی از بدبختی اوست»

به همین دلیل است که بد اخلاقی از هر مصیبتی بزرگ تر است. امام علی علیه السلام می فرمایند: «اشد المصائب سوء الخلق»[ 3]«سخت ترین مصیبت ها بد اخلاقی است»

به راستی کسی که در صدد درمان این رذیله انسان کش بر نیاید، از درجات انسانیت محروم است و هم از این روی امیر المومنین علیه السلام در جواب کسی که پرسده بود، پست ترین انسان ها کیست؟ فرمود: «هر کس که اخلاقش بدتر است»[ 4]




پی‌نوشت:
1-من لایحضره الفقیه، ج4،ص355
2-مستدرک الوسائل، ج8،ص447
3-حسن بن علی ابن شعبه حرانی؛تحف العقول عن آل الرسول،ص359
4-مستدرک الوسائل، ج12،ص76

د) اقسام مشرب ها و رویکردها در اخلاق اسلامی



علم اخلاق اسلامی در بستر تاریخی خود چهار مر حله کلی را پشت سر نهاده، و به چهار شیوه تدوین شده است که عبارتند از:



-روش نقلی



-روش عقلی



-روش عرفانی



-روش ترکیبی(از نقل،عقل و عرفان