اعتبار حدیث آتش زدن خانه ی حضرت فاطمه (س) به دست عمر

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتبار حدیث آتش زدن خانه ی حضرت فاطمه (س) به دست عمر

اینکه میگن در خانه ی حضرت فاطمه(س) رو عمر به آتیش کشید، در کتاب های شیعه که زیاد پیدا کردنش سخت نیست،چون با یه سرچ تو گوگل هم میشه پیداشون کرد.
ولی این روایت توی کتاب های اهل تسنن چطور؟ اومده؟
یکی از کتاب هایی که دیدم اومده،انساب الاشراف بلاذری بود ولی اون حدیث به یکی از تابعین ختم می شد ، این در حالی بود که سایت های شیعه مثله سایت شهید آوینی و حتی خود اسک دین جواب داده بودن و می گفتن که این حدیث معتبره و ظن و گمان عبد الله ابن عون نزد اون ها بسیار اعتبار داره، اما اگر بخوایم بیشتر روی این موضوع حساس بشیم میبینیم حدیث مرسله چون به یکی از صحابه نمیرسه.
حالا می خواستم بدونم آیا این حدیث قابل استناد هست و با حدیث قابل استنادی در کتاب های برادران اهل سنت هست یانه؟
متن روایت و نظر علمای اهل سنت هم توی عکس زیر مشهودا میشه دید:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

1)داستان هتك حرمت به بيت وحي و تهدید خاندان وحی امری است که در برخی از کتب اهل سنت انعکاس یافته است. وجود چنین روایاتی در این کتب با اینکه نقل چنین اخباری با محدودیت های خاص خود همراه بوده[1] و همچنین با توجه به شخصیت خلیفه ی دوم، خود بیانگر آن است که تهدید خلیفه به همان جا ختم نگردیده و وی به تهدید خویش عمل نموده است.

یکی از این نقلهای موجود،‌ خبری است که«احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، متوفی:279»، در کتاب:«جمل من انساب الاشراف»،[2] نقل نموده است.

وی به نقل از «ابوالحسن المدائنی،متوفی:224»، از «مسلمة بن محارب» از «سلیمان تیمی، متوفی:143» و «عبدالله بن عون، متوفی:152»، مرسلا نقل می کند:

«أن أبا بكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة، فلم يبايع. فجاء عمر، ومعه قبس[3] فتلقته فاطمةُ على الباب، فقالت فاطمة: يا بن الخطاب، أتراك محرّقاً علي بابي؟ قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك. وجاء علي، فبايع وقال: كنتُ عزمتُ أن لا أخرج من منزلي حتى أجمع القرآن».

همانا ابوبکر بدنبال علی علیه السلام فرستاد و او خواستار بیعت علی علیه السلام با خویش بود؛ اما علی علیه السلام با او بیعت نکرد. (بدنبال این امر) عمر همراه با شعله ای از آتش حرکت کرد، پس با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای پسر خطاب آیا قصد آتش زدن خانه ی مرا داری؟ عمر گفت: بله، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!

بدنبال این تهدید علی به نزد ابوبکر آمد و با وی بیعت نمود و به او گفت: من عهد نموده بودم تا قرآن را جمع آوری نکنم از منزل خارج نشوم.[4]

2) باید توجه داشت که استناد ما به این کتب و برخی از نقلیات آنها به معنای آن نخواهد بود که ما قائل به اعتبار جمیع آنچه در یک نقل آمده باشیم و یا اینکه قائل به توثیق و عدالت افرادی باشیم که از کتب اهل سنت در صدد بیان توثیق آنان هستیم؛ بلکه ما بر اساس ضوابط استدلال علیه خصم، بدانچه در نزد مخالف بر اساس اسلوبش مورد اعتبار است احتجاج می کنیم.


[/HR] [1]. که این امر در کتاب بلاذری نمودش بیشتر خواهد بود؛ زیرا که وی با دربار بنی عباس رابطه ای حسنه داشت؛ همچنان که شیخ وی مدائنی نیز اینگونه بود که همگی در خدمت حکومت بودند؛ اما با این حال چنین نقلیاتی در کتب آنها موجود می باشد.

[2]. کتاب جمل من انساب الاشرف، البلاذری، ج2، 770، دارالفکر، بیروت.

[3].قبس: (بر وزن فرس) شعله‏ اى از آتش است كه از آتشى برداشته شود در قاموس گفته: «شعلة نار تقتبس من معظم النار» و نيز مصدر است بمعنى اخذ شعله «قبس النّار قبسا:اخذها شعلة» طبرسى شعله آتش فرموده كه در سر نى يا چوب باشد... إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً طه: 10.من آتشى احساس كردم شايد از آن شعله‏اى برای شما آورم يا از آن راه يابم».قاموس قرآن، ج5،ص222.

[4]. هر چند این نقل بیعت آنحضرت را بعد از تهدید بیان نموده؛ اما فاصله آنرا مشخص ننموده است. در صحیح بخاری آمده تا زمانی که فاطمه علیها السلام در قید حیات بودند، آنحضرت با ابو بکر بیعت نکردند:«...فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبي صلى الله عليه و سلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها وكان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن يبايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبي بكر أن ائتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر...؛ صحیح البخاری، باب غزوة خیبر، ح3998، دارابن کثیر».

3) بررسی سندی روایت:

الف: ابوالحسن المدائنی:

ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» وی را ستوده است و وی را علامه و حافظ و صادق دانسته، که در نقل تاریخ و جنگها و نسبها تبحّری خاص داشته که در آنچه می گفته صادق بوده است و نقلیاتش به واسطه ی کم بودن واسطه ها عالی الاسناد می باشد:

«المدائني العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني الاخباري. نزل بغداد، وصنف التصانيف، وكان عجبا في معرفة السير والمغازي والانساب وأيام العرب، مصدقا فيما ينقله، عالي الاسناد. ولد سنة اثنتين وثلاثين ومئة. قال: ومات في سنة أربع وعشرين ومئتين».[1]

اما در مقابل ابن عدی در کتاب «الکامل»،‌ در حفظ او خدشه نموده و می نویسد:
«علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف أبو الحسن المدائني مولى عبد الرحمن بن سمرة ليس بالقوي في الحديث وهو صاحب الأخبار».[2]

اصطلاح:«لیس بالقوی»،‌ پائینترین و خفیفترین مرتبه ی جرح یکی راوی می باشد که این امر در مورد افرادی است که صداقت آنها ثابت بوده؛‌ اما با این حال در نقل روایت اتقان لازم را نداشته اند.

با نگاهی به برخی از اقوال مشایخ مشاهده می گردد که اشکال ابن عدی بر وی وارد نمی باشد. یحیی بن معین که خود امامی متشدد است، از وی با توثیق[3] مکررثقة ثقة ثقة »، یاد نموده است.[4]

همچنین «خطیب بغدادی»، در «تاریخ بغداد»،نقل می کند: «یحیی بن معین»، چندین بار به «احمد بن زهیر» گفته است: کتب مدائنی را بنویس؛ [5] همچنین سمعانی در کتاب «الانساب»،‌ در مورد وی می نویسد:«وكان أبو العباس ثعلب يقول : ...ومن أراد أخبار الاسلام فعليه بكتب المدائني».[6] هر کس که طالب اخبار اسلام است، بر اوست که به کتب مدائنی رجوع نماید.

همچنین «خطیب بغدادی» در «تاریخ بغداد» در مورد وی می نویسد:«...قرأت بخط علي بن احمد النعيمي قال أبو قلابة حدثت أبا عاصم النبيل بحديث فقال عمن هذا فإنه حسن قلت ليس له إسناد ولكن حدثنيه أبو الحسن المدائني فقال لي سبحان الله أبو الحسن إسناد»؛[7]«ابوقلابه»، می گوید حدیثی را بر «ابو عاصم نبیل»، خواندم وی به من گفت این حدیث را از چه کسی اخذ نمودی؛ زیرا که خبر خوبی است. به وی گفتم این حدیث دارای اسناد و سندی نمی باشد ومن تنها آنرا از «ابوالحسن مدائنی»، شنیدم. وی گفت سبحان الله ابوالحسن خود اسنادو سند است.[8]

توجه به این نکته لازم است که «مدائنی»، اصالتا از اهل بصره بوده که ساکن مدائن شده و سپس به بغداد رفته؛ همچنان که «خطیب بغدادی»، به این امر تصریح نموده است،‌[9] و «ابو عاصم نبیل»،[10] نیز شیخی ثقه و ثبت و متقن از اهل بصره بوده که وی را خوب می شناخته و اینگونه از وی یاد نموده؛ لذا این توثیقات بر جرح ابن عدی در کامل مقدم خواهد بود؛ خصوصا آنکه شرط ابن عدی در کامل آن بوده که در مورد هر شخصی که مورد اشکال بوده؛ ولو اینکه مختصر اشکالی، وی را در کتاب خویش ذکر نموده است.[11]

همچنین صفدی در الوافی بالوفیات در مورد وی می نویسد:«وكان ثقة إذا حدث عن الثقات وتصانيفه كثيرة جدا».[12]وی به هنگامی که از ثقات روایت کند ثقه می باشد. [13]

ابن حجر نیز در لسان المیزان در مورد وی می نویسد:«قلت: لم أره في ثقات ابن حبان وهو على شرطه...».[14]«ابن حبان»،‌ «مدائنی»،‌را در کتاب «الثقات»، خویش نیاورده در حالی که وی شرط لازم از نظر وی را داشته است.

با توجه به نکات فوق اشکالی قابل قبول در مورد مدائنی وجود نخواهد داشت و نقل وی معتبر و پذیرفته خواهد بود.

اشکال: بلاذری در نقل این روایت مشخص نکرده که چگونه وی از او روایت نموده[15] و چنین امری خود بیانگر انقطاع سند می باشد؛ لذا این خبر در این ناحیه دارای اشکال است.

جواب: نام «مدائنی»، در بیش از هفتصد مورد از نقلیات «بلاذری»، در کتاب «انساب الاشراف»، آمده است. بلاذری در بیش از سی مورد به صیغه ی:«حدثنی»، و یا «حدثنا ابوالحسن»، خبر را از مدائنی نقل نموده و این بیانگر آن است که «مدائنی»،‌از شیوخ روایت«بلاذری»؛‌[16]بوده و از آنجا که این فرد اهل دروغ و تدلیس نبوده و کتاب وی نیز صبغه ی تاریخی داشته که بنای در این کتب بر اختصار اسناد می باشد؛‌ چنین نقلی محکوم به سماع و شنیدن از مدائنی خواهد بود و اشکالی از این جانب وارد نمی باشد.



[/HR]
[1].سیراعلام النبلاء، الذهبی، ج10، ص401، مؤسسة الرسالة.


[2]. الکامل، عبدالله بن عدی، ج5، ص213.

[3]. راستگویی به همراه تمامیت ضبط.


[4]. سیراعلام النبلاء،‌ج10، ص410؛‌ میزان الاعتدال، الذهبی، ج3، ص153، دارالمعرفة؛ لسان المیزان، ج4، ص253،‌مؤسسة اعلمی للمطبوعات:« «احمد بن ابی خیثمه می گوید: پدرم ابو خیثمه و یحیی بن معین و مصعب زبیری، شب ها بر در خانه ی مصعب جلسه داشتند. شبی از شب ها مردی سوار بر الاغی خرامان و لباسی نیکو بر آن ها گذر کرد. پس ایستاد و سلام داد. یحیی بن معین به طور اختصاصی با او سخن گفت و پرسید: ای ابو الحسن! به کجا می روی؟ گفت: به سوی آن فرد کریمی می روم که جیبم را از بالا تا پائین از درهم و دینار (سکه ی طلا و نقره) پر می کند. ابن معین پرسید: آن فرد کیست ای ابو الحسن؟ گفت: ابو محمد اسحاق بن ابراهیم موصلی. وقتی آن مرد رفت، یحیی بن معین گفت: او موثق موثق موثق است (کنایه از اوج و شدّت وثاقت). احمد بن ابی خیثمه می گوید: از پدرم پرسیدم: آن مرد که بود؟ گفت: مدائنی: حدثني أحمد بن أبي خيثمة قال: كان أبي ويحيى بن معين ومصعب الزبيري يجلسون بالعشيات على باب مصعب. قال فمر عشية من العشيات رجل على حمار فاره وبزة حسنة فوقف فسلم وخص بمساءلته يحيى بن معين. فقال له يحيى: إلى أين يا أبا الحسن؟ قال: إلى هذا الكريم الذي يملأ كمي من أعلاه إلى أسفله دنانير ودراهم. فقال: من هذا يا أبا الحسن؟ قال: أبو محمد إسحاق بن إبراهيم الموصلي. قال: فلما ولى قال يحيى بن معين: ثقة ثقة ثقة. قال: فسألت أبي فقلت: من هذا الرجل: قال: المدائني».

[5]. تاریخ بغداد، خطیب البغدادی، ،‌ترجمه ی شماره ی:6438، ج12، ص54،‌ دارالکتب العلمیة:«أخبرنا الصيمري حدثنا علي بن الحسن الرازي حدثنا محمد بن الحسين الزعفراني حدثنا احمد بن زهير قال قال لي يحيى بن معين غير مرة اكتب عن المدائني كتبه».

[6]. الانساب، السمعانی،‌ج5، ص232، دارالجنان، للطباعة والنشر.

[7]. تاریخ بغداد، خطیب البغدادی، ترجمه ی 6438،‌ج12،‌ص54.


[8]. مدائنی اصالتا اهل بصره بوده که در مدائن می زیسته و ابوعاصم نبیل که وی نیز بصری بوده وی را خوب می شناخته است.

[9]. تاریخ بغداد، خطیب البغدادی، ترجمه ی 6438:« علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف أبو الحسن المعروف بالمدائني مولى عبد الرحمن بن سمرة القرشي وهو بصري سكن المدائن ثم انتقل عنها إلى بغداد فلم يزل بها إلى حين وفاته وهو صاحب الكتب المصنفة».

[10]. تقریب التهذیب، العسقلانی،‌ ترجمه ی شماره ی :‌2977:«الضحاك بن مخلد بن الضحاك بن مسلم الشيباني أبو عاصم النبيل البصري ثقة ثبت من التاسعة مات سنة اثنتي عشرة أو بعدها ع».

[11]. لکهنوی در «الرفع والتکمیل»، در ایقاظ 21، در این مورد می نویسد:«قد اكثر علماء عصرنا من نقل جروح الرواة من ميزان الاعتدال مع عدم اطلاعهم على انه ملخص من كامل ابن عدي وعدم وقوفهم على شروطهما فيه في ذكر احوال الرجال فوقعو به في الزلل واوقعوا الناس في الجدل فان كثيرا ممن ذكر فيه الفاظ الجرح معدود في الثقات سالم من الجرح فليتبصر العاقل وليتنبه الغافل وليتجنب عن المبادرة الى جرح الرواةبمجرد وجود الفاظ الجرح في حقه في الميزان فانه خسران أي خسران»، و عبدالفتاح ابوغدة،‌نیز در حاشیه ی این کتاب می نویسد:« و شرط ابن عدی فی الکامل کما سینقله المؤلف قریبا عن الذهبی: ان یذکر کل من تکلم فیه و ان کان ثقة فاضلا».ص341، الرفع و التکمیل.

[12]. الوافی بالوفیات، الصفدی، ج22،ص29، داراحیاء التراث.

[13]. که در این روایت مروی عنه ها همگی توثیق دارند.


[14]. لسان المیزان، العسقلانی، ج4،ص253، مؤسسة اعلمی للمطبوعات.

[15]. همچون:«سمعت، حدثنی، اخبرنی،‌ قرات علیه، انبانی و...».


[16].تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج3،‌ص73، دارالکتب العلمیة:« أحمد بن يحيى صاحب التاريخ المشهور من طبقة أبي داود السجستاني حافظ أخباري علامة».

ب: «مسلمة بن محارب الزيادي».

(المدائني، متوفی: 224؛ عن مسلمة بن محارب).

«ابن حبان»، در کتاب:«الثقات »، ترجمه ی وی را آورده است: «مسلمة بن محارب الزيادي يروى عن أبيه عن معاوية روى عنه إسماعيل بن علية».[1]

اما در مقابل «بخاری» در کتاب:«تاریخ الکبیر»،[2] و «ابن ابی حاتم رازی»، در کتاب:« الجرح و التعدیل»، [3] ترجمه ی وی را ذکر نموده اند که ممکن است چنین اشکال شود که در چنین مواردی خصوصا از آنجا که «ابن حبان» در کتاب :«الثقات»،[4] جزو متساهلین است جرح بر تعدیل مقدم باشد.

در جواب این اشکال می گوئیم:
جرح بخاری و ابن ابی حاتم رازی مفسَر نمی باشد؛‌ به عبارت دیگر در علم جرح و تعدیل، هر چند جرح در نظر جمهور مقدم بر تعدیل می باشد؛ اما این زمانی است که جرح جارح ثابت بوده و علت آن نیز مشخص باشد؛‌ اما زمانی که اشکالی کلّی از سوی یکی از ائمه بر راوی ای وارد شود چنین جرحی پذیرفته نخواهد شد؛[5] بله زمانی که راوی فاقد تعدیل باشد جرح مبهم در حق او پذیرفته می گردد، در حالی که در مورد این راوی ابن حبان او را توثیق نموده است.

«البانی»،‌در کتاب:« سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة»،‌[6] به همین امر اشاره می کند که جرح «بخاری»، و «ابن ابی حاتم»، مبهم بوده و مفسَّر نمی باشد أورده البخاري وابن أبي حاتم، ولم يذكرا فيه جرحاً ولا تعديلاً، وأما ابن حبان فذكره في الثقات».

در خصوص مبنای «ابن ابی حاتم»، در کتاب «الجرح والتعدیل» نیز زیاده بر این مطلب می گوئیم:

ترجمه ی«مسلمة بن محارب»، در این کتاب بدین صورت است:

1215 - مسلمة بن محارب الزيادي كوفى روى عن ابيه وعن ابن جريج روى معتمر بن سليمان عن رجل من اهل الكوفة عنه وروى أبو الحسن المدائني عنه سمعت ابى يقول ذلك.

راوی در کتاب:«الجرح والتعدیل»، زمانی تضعیف می شود که «ابن ابی حاتم»، در مورد وی جرح و اشکالی را بیان دارد؛ ‌اما در مواردی که تنها ترجمه ی فرد، بدون هیچ جرحی آورده می شود خود به منزله ی تعدیل ضمنی راوی خواهد بود.

توضیح: ابن ابی حاتم در مقدمه ی کتاب خود می نویسد:«أنا قد ذكرنا أسامي كثيرة مهملة من الجرح والتعديل كتبناها ليشتمل الكتاب على كل من روى عنه العلم رجاء وجود الجرح والتعديل فيهم فنحن ملحقوها بهم ان شاء الله تعالى»،[7] ما در این کتاب اسامی زیادی از راویان را ذکر نمودیم بدون اینکه جرح و یا تعدیلی در مورد آنها ذکر کنیم؛ و این امر به واسطه ی آن است که کتاب ما شامل همه ی افرادی که حدیث از آنان نقل شده بشود؛ به امید اینکه اگر جرح و یا تعدیلی در مورد آنان یافت شد به آنها ملحق نمایم.

بنابراین عدم الحاق جرح به این افراد به منزله ی نبود جرح و اشکال قابل قبولی از منظر ابن ابی حاتم خواهد بود؛ واین خود به نحوی تعدیل راوی(تعدیل ضمنی)، محسوب می گردد.

حدیث شناس معاصر«عبدالفتاح ابو غدة»، در حاشیه ی کتاب «الرفع و التکمیل» لکهنوی، ص130می نویسد: «اذالم یذکر فی الراوی جرحا، ولا ذکر فیه غیره جرحا، فالبرائة من الجرح هی الاصل، ولا یثبت الجرح الا بجارح،ولم یذکر جارح، فلذا یعتبر سکوته عنه من باب التعدیل الضمنی له»؛هنگامی که ابن ابی حاتم رازی در مورد راوی ای جرح و خدشه ای راذکر نکند و غیر او نیز خدشه ای بر راوی ذکر نکرده باشد، اصل در چنین مواردی براءت از جرح خواهد بود، و جرح نیز ثابت نمی گردد مگر با شخصی که وی را جرح نموده باشد، و در این موارد نیز جارحی ذکر نشده است؛ لذا سکوت ابن ابی حاتم رازی به عنوان تعدیل ضمنی در مورد چنین راوی ای مورد اعتبار خواهد بود.

بنابراین در مورد«مسلمة بن محارب»، می گوئیم: «ابن حبان»، او را توثیق نموده و جرح «بخاری»، و «ابن ابی حاتم»، در مورد او مبهم بوده، و فاقد حجیت خواهد بود؛ علاوه بر آنکه عدم ذکر جرح در کتاب «ابن ابی حاتم»، خود بیانگر عدم وجود جرح قابل قبول بوده؛ لذا با توثیق «ابن حبان»، ذکر نام «مسلمة بن محارب»، در کتاب«الجرح والتعدیل»، خود تعدیل ضمنی راوی محسوب گشته و بر جرح مبهم بخاری مقدم می گردند.


[/HR] [1]. الثقات، ابن حبان، ج7، ص490، ترجمه ی :11108،‌موسسة کتب الثقافیة.

[2]. تاریخ الکبیر، البخاری، ج7، ص388، المکتبة الاسلامیة، دیار بکر- ترکیا.

[3]. الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الرازی، ج8،‌ص266، ترجمه ی: 1215، دار إحياء التراث العربي - بيروت.

[4]. ابن حبان در کتاب:«الثقات»،‌ جزو متساهلین شمرده می شود؛‌ اما در کتاب:«المجروحین»،‌جزو متشددین به حساب می آید.

[5]. لکهنوی در کتاب:«الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ‌در المرصد الثانی،‌ ص120، مطبوعات الاسلامیة، می نویسد:«فَالْحَاصِل ان الَّذِي دلّت عَلَيْهِ كَلِمَات الثقات وَشهِدت بِهِ جمل الاثبات هُوَ انه ان وجد فِي شان راو تَعْدِيل وجرح مبهمان قدم التَّعْدِيل وَكَذَا ان وجد الْجرْح مُبْهما وَالتَّعْدِيل مُفَسرًا قدم التَّعْدِيل وَتَقْدِيم الْجرْح انما هُوَ اذا كَانَ مُفَسرًا سَوَاء كَانَ التَّعْدِيل مُبْهما اَوْ مُفَسرًا فاحفظ هَذَا فانه ينجيك من المزلة والخطل ويحفظك عَن المذلة والجدل».

[6]. سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة، الالبانی، ج13، ص584، دار المعارف، الرياض.

[7]. الجرح والتعدیل، الرازی، ج1،ص13،‌دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ج: بررسی حال«سلیمان التیمی،متوفی143»

سند این روایت به دو تابعی ختم می گردد، که در توثیق و جلالت آنها اختلافی دیده نمی شود. از آنجا که ترجمه ی این شخص با ذکر توثیق وی در بسیاری از کتب رجالی آمده، ما تنها به ذکر وی در سه کتاب: «تهذیب التهذیب» و «تقریب التهذیب» و «ثقات»، ابن حبان اشاره می نمائیم:

ابن حجر عسقلانی، در کتاب :«تهذیب التهذیب»،‌در مورد سلیمان تیمی می نویسد:


«سليمان بن طرخان التيمي أبو المعتمر ...روى عن أنس بن مالك وطاووس ...وقتادة ...قال الربيع بن يحيى عن سعيد ما رأيت أحدا أصدق من سليمان التيمي وقال أبو بحر البكراوي عن شعبة شك بن عون وسليمان التيمي يقين وقال عبد الله بن أحمد عن أبيه ثقة ...وقال ابن معين والنسائي ثقة وقال العجلي تابعي ثقة فكان من خيار أهل البصرة وقال ابن سعد كان ثقة كثير الحديث وكان من العباد المجتهدين وكان يصلي الليل كله بوضوء عشاء الآخرة وكان مائلا إلى علي بن أبي طالب وقال الثوري حفاظ البصرة ثلاثة فذكره فيهم وكذا ذكره فيهم بن علية وقال ابن المديني عن يحيى ما جلست إلى رجل أخوف لله منه وقال محمد بن علي الوراق عن أحمد بن حنبل كان يحيى بن سعيد يثني على التيمي وكان عنده عن أنس أربعة عشر حديثا ...»[1]

که در این متن، علاوه بر توثیق وی از طرف احمد بن حنبل و یحیی بن معین و نسائی و عجلی و ابن سعد و ثوری و دیگران، این فقرات نیز به چشم می خورد: سعید: کسی را صادق تر از سلیمان ندیدم؛ شک عبدالله بن عون و سلیمان تیمی به منزله یقین است؛ با کسی مجالست ننمودم که همچون سلیمان خوف از خدا داشته باشد؛ وی کثیر الحدیث بود و از انس بن مالک 14 روایت شنیده بود.

همچنین وی در «تقریب التهذیب»، که خلاصه ی نظرات وی در مورد راویان است در مورد وی می نویسد:

«سليمان بن طرخان التيمي أبو المعتمر البصري نزل في التيم فنسب إليهم ثقة عابد من الرابعة مات سنة ثلاث وأربعين وهو بن سبع وتسعين ع».[2]

ابن حبان در کتاب«الثقات»،‌در مورد وی می نویسد: «كَانَ مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَصَالِحِيهِمْ ثِقَةً وَإِتْقَانًا وَحِفْظًا وَسُنَّةً يَرْوِي عَن أنس بْن مَالك».[3]

که در این دو متن به وثاقت و اتقان و حفظ و و عبودیت وی تصریح شده، و این امر نشاندهنده ی آن است که این شخص علاوه بر صداقت و قوه ی ضبط، از مراتب بالایی از تقوی برخوردار بوده و جزو عابدان زمان خویش محسوب می شده؛ در حالی که در حکم به توثیق فرد، تنها صداقت در نقل حدیث به اینکه در نقل حدیث راستگو باشد کفایت می کندو مجموع این مطالب بیانگر آن خواهد بود که این شخص سخنی را به دروغ و یا به وهم و اشتباه نمی گوید.

د:
«عبدالله بن عون، متوفی: 152».

ذهبی در کتاب:«سیر اعلام النبلاء»،ترجمه ی مفصلی در مورد وی ذکر نموده که ما به نقل وی اکتفا می کنیم:

«الإِمَامُ، القُدْوَةُ، عَالِمُ البَصْرَةِ، أَبُو عَوْنٍ المُزَنِيُّ مَوْلاَهُم، البَصْرِيُّ، الحَافِظُ... وَكَانَ مِنْ أَئِمَّةِ العِلْمِ وَالعَمَلِ. قَالَ هِشَامُ بنُ حَسَّانٍ: لَمْ تَرَ عَيْنَايَ مِثْلَ ابْنِ عَوْنٍ. قَالَ مِثْلَ هَذَا القَوْلِ، وَقَدْ رَأَى الحَسَنَ البَصْرِيَّ. وَقَالَ ابْنُ المُبَارَكِ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً أَفْضَلَ مِنِ ابْنِ عَوْنٍ. وَقَالَ شُعْبَةُ: شَكُّ ابْنِ عَوْنٍ، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ يَقِيْنِ غَيْرِه... قَالَ ابْنُ سَعْدٍ: كَانَ ابْنُ عَوْنٍ ثِقَةً، كَثِيْرَ الحَدِيْثِ، وَرِعاً، عُثْمَانِيّاً. قَالَ: وَأَنْبَأَنَا بَكَّارُ بنُ مُحَمَّدٍ، سَمِعْتُ ابْنَ عَوْنٍ يَقُوْلُ: رَأَيْتُ أَنَسَ بنَ مَالِكٍ تُقَادُ بِهِ دَابَّتُه...قَالَ النَّضْرُ: وَسَمِعْتُ شُعْبَةَ يَقُوْلُ: شكُّ ابْنِ عَوْنٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ يَقِيْنِ غَيْرِه. صَحِبتُ ابْنَ عَوْنٍ أَرْبَعاً وَعِشْرِيْنَ سَنَةً، فَمَا أَعْلَمُ أَنَّ المَلاَئِكَةَ كَتَبتْ عَلَيْهِ خَطِيئَةً... وَقَالَ رَوْحُ بنُ عُبَادَةَ: مَا رَأَيْتُ أَعَبْدَ مِنِ ابْنِ عَوْنٍ. قَالَ مُعَاذُ بنُ مُعَاذٍ: سَمِعْتُ هِشَامَ بنَ حَسَّانٍ يَقُوْلُ: حَدَّثَنِي مَنْ لَمْ تَرَ عَيْنَايَ مِثْلَه... قَالَ قُرَّةُ بنُ خَالِدٍ: كُنَّا نَعجبُ مِنْ وَرعِ مُحَمَّدِ بنِ سِيْرِيْنَ، فَأَنْسَانَاهُ ابْنُ عَوْنٍ... مُعَاذٌ: عَنْ شُعْبَةَ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِ الحَدِيْثِ، إِلاَّ وَهُوَ يُدَلِّسُ،إِلاَّ ابْنَ عَوْنٍ، وَعَمْرَو بنَ مُرَّةَ... قَالَ عُثْمَانُ بنُ سَعِيْدٍ: سَأَلْتُ ابْنَ مَعِيْنٍ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، فَقَالَ: هُوَ فِي كُلِّ شَيْءٍ ثِقَةٌ....».[4]

که در این نقل به تقوی و عبادت و پرهیزکاری و حفظ و اتقان و برتری وی بر اهل زمانه ی خویش و اتقان و وثاقت در هر نقلی؛ به گونه ای که شک او از یقین دیگران برتر می باشد،‌ و عدم تدلیس وی در نقلیات و اینکه وی عثمانی بوده تصریح شده است.

ادامه دارد.


[/HR][1]. تهذیب التهذیب، ج4،‌ص201، ترجمه ی شماره ی :341،‌ مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند.
[2]. تقريب التهذيب، العسقلانی، ترجمه ی: 2575، دار الرشيد – سوريا.
[3].الثقات، ابن حبان، ج4،ص300، ترجمه ی :3011، دائرة المعارف العثمانية بحيدر آباد الدكن الهند.
[4]. سير أعلام النبلاء،‌الذهبی،‌ج6، ص364، مؤسسة الرسالة.

آیا ارسال این خبر مضر به سند آن خواهد بود؟

یکی از اشکالاتی که مخالفین بر این خبر وارد می دانند ارسال آن خواهد بود. خبر مرسل در نزد محدثین خبری است که آخر سند بدون اینکه به صحابی ناقل خبر از رسول خدا صلی الله علیه وآله ختم گردد؛‌ به شخص تابعی ختم می گردد؛‌ یعنی فردی که تنها صحابی را درک کرده؛ اما به هنگام نقل خبر آنرا مستند به گفتار وعمل و یا تقریر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می نماید.

با توجه به این امر مشخص می گردد ارسال در این متن اعم از مرسل در نزد محدثین خواهد بود؛ زیرا در خبر مرسل در نزد محدثین خبری از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل می گردد؛ در حالی که در موضوع مورد بحث خبر بیانگر عملکرد خیلفه ی دوم نسبت به بیت وحی می باشد که سخن در میزان اعتبار چنین سندی می باشد.

اعتبار خبر مرسل در نزد اهل سنت:

در باب اعتبار خبر مرسل در نزد اهل سنت سه قول وجود دارد، و اهل سنت موضع مشترکی در این میان ندارند.

قول اول: خبر مرسل در صورتی که تابعی ثقه ای آنرا نقل نماید مطلقا حجت می باشد. ابوحنیفه و اصحاب او و مالک بن انس و احمد بن احمد بنابر مشهور و اهل مدینه و اهل عراق چنین مبنایی داشته اند.[1] ابوداود در رابطه با این قول می نویسد:«أما المراسيل فقد كان يحتج بها العلماء فيما مضى ، مثل سفيان الثوري ، ومالك بن أنس ، والأوزاعي ، حتى جاء الشافعي فتكلم فيها وتابعه على ذلك أحمد بن حنبل وغيره رضوان الله عليهم»؛[2] اما مراسیل؛ پس علمای گذشته، همچون سفیان ثوری و مالک بن انس و اوزاعی به آن عمل می نمودند تا اینکه شافعی آمد و برآن اشکال نمود و احمد بن حنبل و دیگران از او متابعت نمودند.

قول دوم: خبر مرسل مطلقا حجت نمی باشد. نووی این قول را قول جمهور و مشهور اهل سنت می داند.

قول سوم: خبر مرسل اگر بواسطه ی وجود خبری دیگر(که در مضمون مشترک با خبر اول می باشد)، تقویت گردد؛ چه آن خبر مسند باشد[3] و چه مرسل، حجت می باشد. و یا اینکه برخی از صحابه یا اکثر اهل علم به مضمون خبر عمل نموده باشند.[4]

با توجه به این سه قول می گوئیم:

خبر بلاذری بر اساس قول اول مورد قبول می باشد،‌ یعنی این خبر بر اساس رای ابوحنیفه و اتباع او و اهل عراق و مالک بن انس و اهل مدینه و بنا بر قولی از احمد بن حنبل قابل احتجاج خواهد بود با توجه به اینکه «سلیمان تیمی»،‌و «عبدالله بن عون»، این خبر را به شکل جزم روایت نموده اند:«أن أبا بكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة»،و با توجه به اینکه محتوای این خبر امری اجتهادی نبوده و همچنین با توجه به اینکه وثاقت و اتقان و ثبت این افراد مورد اتفاق بوده؛ به گونه ای که شک آنان همچون قطع دیگران بوده؛ علاوه بر اینکه این دو نفر از افراد پرهیزکار و عابد در نزد اهل سنت بوده اند و زمان حیات آنان نیز در زمان سه قرن نخستین بوده می توان چنین نتیجه گرفت که این خبر مسند بوده؛ هر چند آنان نام صحابی ناقل را ذکر ننموده اند.

همچنین با توجه به اینکه هم مضمون این خبر را ابن ابی شیبه[5] با سندی متصل روایت نموده؛ می توان چنین نتیجه گرفت که این خبر بنابر مبنای کسانی که معتقدند حجیت مرسل در صورتی است که به مضمون آن خبری مسند یا مرسل وارد شده باشد؛ نیز مورد قبول باشد.

موفق باشید.


[/HR] [1]. الکفایة فی علم الروایة، خطیب البغدادی، ج1،ص،384، المکتبة العلمیة:« فقال بعضهم انه مقبول ويجب العمل به إذا كان المرسل ثقة عدلا وهذا قول مالك وأهل المدينة وأبي حنيفة وأهل العراق وغيرهم».

[2]. رسالة أبي داود إلى أهل مكة وغيرهم في وصف سننه؛ ص24، دار العربية – بيروت.

[3]. در صورتی که خبر دوم سندش متصل باشد؛‌ در این هنگام خبر مرسل در نزد بسیاری از اهل سنت حجت می باشد؛ زیرا که خبر دارای سند کاشف از صحت خبر مرسل خواهد بود.

[4].اصول الحدیث و علومه و مصطلحه،‌محمد عجاج الخطیب، ص223؛‌تیسیر مصطلح الحدیث،‌محمود الطحان،‌ص71-72.

[5]. مُصنف ابن أبي شيبة، ح38200:««حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ ، حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ ، عْن أَبِيهِ أَسْلَمَ ؛ أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلاَنِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ ، فَقَالَ : يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم ، وَاللهِ مَا مِنْ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيك ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيك مِنْك ، وَأَيْمُ اللهِ ، مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنَ اجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ ، أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمَ الْبَيْتُ.قَالَ : فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا ، فَقَالَتْ : تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي ، وَقَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمَ الْبَيْتَ ، وَأَيْمُ اللهِ ، لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ ، فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ ، فَرُوْا رَأْيَكُمْ ، وَلاَ تَرْجِعُوا إِلَيَّ ، فَانْصَرَفُوا عنها ، فَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا ، حَتَّى بَايَعُوا لأَبِي بَكْرٍ».

سلام

کسانیکه تاریخ اسلام را دقیق بخوانند دیگر هضم چنین حوادثی برایشان مشکل نخواهد بود ....

حوادثی ویرانگر که منجر به تحریف اسلام و محرومیت بشر از نعمت عظمای ولی الله گردید .

هرچند که در قران و اخبار هم بصورت خلاصه وسانسور شده اشاراتی رفته است مانند آیه 74 توبه و نقشه قتل رسول خدا ص و آیات دیگر در مورد تمسخر وتمرد از ایشان وکودتای سهمگین سقیفه وقتل ذراری رسول و شیعیان علی ع و.... حادثه فجیع کربلا و قتل علویان.....

Download

بسم الله ...

این روایت مرسل صحیح هست و مرسل در نزد مالک و ابوحنیفه حجت هست و حتی افراد متعدد دیگری از علمای اهل سنت بوده اند که مرسل رو حجت میدونسته اند.
به علاوه مشابه همین روایت رو ابن ابی شیبة در مصنف خودش با سند صحیح نقل میکنه.

[="Arial"]بسم رب الحیدر

سلام و ادب
بدلیل اهمیت من اینارو اینجا میزارم اما بشرط اینکه در یک تایپیک مجزا قرار داده بشه و از سرور خود انجمن آپلود بشه