درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با عرض سلام و تشکر از حضور استاد محترم جناب اویس بابت متن زیبایی که در این تاپیک قرار دادند :Gol:

استاد چرا دروس این تاپیک مدتی هست که متوقف شده؟ خیلی از دوستان منتظر ادامه ی مطالب شما هستند؟
خود من کلی سوال دارم در خصوص مطالبی که قرار بود در ادامه بحث بفرمایید.... در خصوص وضعیت کنونی نفوس مطهر ائمه و علما ....قرار بود در ادامه به معرفت الله برسیم...قرار مباحث توحید صمدی را برایمان تدریس بفرمایید...
استاد همچنان مشتاق و منتظر ادامه مباحث هستیم .....

تاکه فرصت باقی و نگشته دیر
دست ما را هم بگیر...
:Gol:

Niyaz;593080 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از حضور استاد محترم جناب اویس بابت متن زیبایی که در این تاپیک قرار دادند :Gol:

استاد چرا دروس این تاپیک مدتی هست که متوقف شده؟ خیلی از دوستان منتظر ادامه ی مطالب شما هستند؟
خود من کلی سوال دارم در خصوص مطالبی که قرار بود در ادامه بحث بفرمایید.... در خصوص وضعیت کنونی نفوس مطهر ائمه و علما ....قرار بود در ادامه به معرفت الله برسیم...قرار مباحث توحید صمدی را برایمان تدریس بفرمایید...
استاد همچنان مشتاق و منتظر ادامه مباحث هستیم .....


تاکه فرصت باقی و نگشته دیر
دست ما را هم بگیر...
:Gol:


با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
من هم مانند سایر دوستان مشتاقانه منتظر ادامه مطالب موثر ومفید سلسله بحث های معرفت نفس هستم واز آخرین سوالی که طرح نمودم عذر خواهی می کنم چرا که متوجه شدم طرح سوالاتی اینچنین ممکن است بحث را به بیراهه بکشاند که خوشبختانه استاد نیز پاسخ سوال را نگفتن .عدم طرح سوال از جانب من در موضوعات فوق به معنای بی علاقگی ویا نفهمیدن مطلب نیست متاسفانه سوالی در ذهن ایجاد نمی شود نمی دانم چرا؟ شاید در تفکر کردن به اندازه کافی وقت نمی گذارم که از این بابت همچنان در نزد استاد شرمنده هستم
با تشکر

با سلام
اینجانب نیز چون سایر دوستان مشتاقانه در انتظار از سر گیری مباحث هستم.

[="Tahoma"][="Blue"]باسلام خدمت استاد بزرگوارم و دوستان گرامی :Gol: استاد من به شخصه از شما عذرخواهی میکنم چون واقعا طی این مدت غفلت کردم ... اما سکوت من و دوستان حمل بر بی علاقگی ما نسبت به این مباحث نبوده صرفا جهت ادامه ی بحث توسط شما استاد بزرگوار بوده...[/]

سلام بر استاد اویس و دوستان گرامی

بنده سردرگم هم مشتاق ادامه مباحث هستم و فکر می‌کردم استاد به ما یا خودشان استراحت اجباری داده‌اند

بنده حداقل هفته‌ای یکبار به سایت سر می زنم تا بحث معرفت النفس را دنبال کنم

التماس دعا

سلام به همه دوستان و جناب اويس
بنده هم پي گير مطالب هستم
موفق باشيد

[=Georgia]ضمن عرض تشکر از همه سرورانی که اشتیاق خود را برای ادامه این سلسله دروس اعلام نمودند.
مقدمتا در ادامه دروس گذشته نکته ای را خدمتتان تقدیم میکنم و آن این که:

برای عموم ما انسانها لذت حسی و خیالی کاملا قابل درک و فهم است، اما لذت عقلی را آنچان که شایسته است ادراک نمی کنیم، در صورتی که لذات عقلی از حیث وجودی بالاتر از لذات حسی و خیالی هستند.
اصلی ترین علت عدم درک لذات عقلی، اشتغال زیاد نفس ما به امور مادی و تعلقات جسمانی است چرا که هر چقدر تعلق و وابستگی انسان نسبت به امور مادی زیاد شود میل و رغبت وی به مسائل معنوی کم می شود و در طرف عکس نیز همین مطلب صادق است یعنی با اشتداد بُعد معنوی انسان میل و رغبت آدمی به امور مادی کم می شود.
وضعیت ما در هنگام عدم ادراک لذات عقلی به مثابه حال بیماری است که به تعبیر فارابی مبتلا به بیماری «بولیموس» است و در اثر این بیماری ذائقه اش را از دست داده و لذت طعمها و شیرینی را درک نمی کند.
به عبارت دیگر بولیموس بیماری است که عارض دستگاه گوارش می‌شود و بر اثر آن فرد
احساس‌گرسنگی نمی‌کند و از اشتها باز می‌ماند، مزاج او علیل و بیمار و اندام او لاغر و ناتوان می‌شود و وقتی به او می‌گویند؛ شما چرا لاغر و ضعیف شده‌ای، مگر غذا نمی‌خوری؟ می‌گوید: اشتها ندارم! با اینکه سیر نیست و بدن او احتیاج به غذا دارد، بلکه فقط دستگاه گوارشش مریض شده که باید معالجه گردد.
به همین ترتیب در مسائل معنوی نیز ممکن است بيمارى روانى دنيا زدگى به انسان روى مى‏آورد كه مى‏گويد همين قدر كه دانسته‏ام مرا بس است؛ اين چنین شخصی بيمار روانی است و بايد خودش را به طبيب روحانى برساند تا درمان شود.
اگر نفسی در حال اشتغال به معارفی که مقتضای طباع قوه عقلیه است از قبیل معرفت الله ، معرفت ملائکه ، کتب و کیفیت صدور وجود از واجب الوجود اسیر بدن نباشد برای نفسی لذتی حاصل خواهد گردید که قابل توصیف نیست ، اما وقتی نفس مستغرق در بدن باشد ، تنها وجود ذهنی این معلومات در نفس حاضر می شود ، به علت ضعف ادراک نفس ، انسان از این معارف به صورت شایسته لذت نمی برد ، اما اگر نفس از حجاب بدن آزاد گردد با مشاهده مقربین و مصاحبت مقدسین به لذت غیر قابل وصف دست می یابد .

[=Georgia]ملکات نفس

یکی از مهمترین مسائلی که در باب خودشناسی و معرفت نفس باید مورد توجه و اهتمام فراوان قرار گیرد مساله «ملکات نفس» است.

برای درک بیشتر معنای ملکات نفس گوییم که نفس انسان اگرچه در ابتداى تولد بسیار ضعيف و بسيط و بى‌رنگ است، اما به مرور زمان، توانايى‌هاى مختلفى كسب مى‌كند و درگذر ايام، صورت مشخصى مى‌يابد. حکمای الهی اين توانمندى‌هاى ثابت نفس را «ملكه» ناميده‌اند. در حقیقت هر ملكه صفتى براى جان آدمى‌است كه با اراده و اختيار او و بر اثر تكرار عمل، در طى زمان پديد آمده و پس از پيدايش، انجام عمل را سرعت و سهولت مى‌بخشد.

مرحوم نراقی در این باره در کتاب شریف معراج السعاده می گوید:
«هر انسانی در بدو تولد صفحه ی دلش از هر نوع ، ملکاتی خالی ست. حصول ملکات نفسانیه ی حمیده و رذیله به تکرار اعمال و افعال انسان بستگی دارد و در هر کدام از این مجاری ، بیشتر تکرار عمل داشته باشد. آن عمل در نفس اثر گذاشته و مستحکم می گردد. به همین دلیل تعلیم کودکان و عادت دادن آنها به یکی از این دو صفات راحتر است از اینکه انسان بالغی بخواهد تغییر روش در سنین بالاتری بدهد ، علی الخصوص زمان پیری ، تغییر به سختی امکان پذیر است. نتیجه ی این اعمال زمانی آشکار می گردد که انسان از دار فانی رخت بر بندد و بسوی عالم باقی سفر کند که در آنجا پرده ی غفلت از دیدگانش کنار رفته و حقایق را چنان که هست مشاهده می نماید. چنانکه قرآن می فرماید :" فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید " و آنگاه که پرده از دیدگان شما برگرفته شود همه ی اعمال خود را می بینید. سر انجام ، همین ملکات نفسانیه است که سرنوشت ابدی ما را تعیین می کند ، آیا سزاوار نعمتهای ابدی و سعادت همیشگی هستیم و یا باید به آتش صفات رذیله ای که خود آنرا مهیا ساخته ایم ، معذب شویم»

ملکات نفس تاثیر بسیاری در به کار گیری اعمال و رفتار اشخاص دارند و با استفاده از هر ملكه اخلاقی، با صرف توانی كم در زمانى کوتاه می توان شاهد آثار افعال گوناگونی در خارج از خودمان باشیم.

براى مثال اگر براى كندن يك گودال كوچك با انگشتان دست، يك ساعت وقت نياز باشد، با داشتن يك بيل در كمتر از يك‌ساعت مى‌توان به سهولت و با به كارگيرى تلاشى محدود، گودالى به مراتب، بزرگ‌تر فراهم آورد. هر چه اين ابزار، كارآتر و پيشرفته‌تر باشد، صرفه‌جويى در زمان و توان بيشتر مى‌شود و بازده بالاترى به دست مى‌آيد. كسى كه يك‌بلدوزر، كمباين يا كامپيوتر در اختيار دارد، در زمانى كوتاه و با هزينه كردن نيروى بسيار اندك، كارى انجام مى‌دهد كه‌ديگران از انجام آن در روزهاى متمادى، با به كارگيرى تلاشى گسترده عاجزند.
ملكات نفس انسان نيز چنين است؛ صاحب ملكه، با صرف توان اندك دقت و توجه ناچيز در زمان كوتاه، بهره‌اى‌فراوان كسب مى‌كند.
نوشتن يك صفحه مطلب براى يك كودك، نيازمند صرف توان جسمى و فكرى گسترده و زمانى دراز است. محصول كار هم ارزش چندانى ندارد؛ اما آن كس كه ملكه خوشنويسى و خطاطى را كسب كرده با صرف زمان‌محدود، نيروى اندك و توجه كم، تابلويى ارزشمند و نفيس مى‌آفريند. رانندگى براى مبتدى، بسيار دشوار و محتاج به‌كارگيرى تمركز زياد و توجه بالاست و در همان حال، خطرات فراوانى براى سرنشينان در پى دارد؛ اما آن كس كه توانمندى رانندگى را داراست، به هنگام رانندگى به چند كار ديگر نيز مى‌پردازد، با ديگران گفت و گو مى‌كند، به مناظر اطراف جاده مى‌نگرد، ميوه‌اى مى‌خورد و بدون اِعمال تلاش و توجه، استادانه اتومبيل را هدايت مى‌كند و بى‌آنكه حادثه‌اى بيافريند، در زمانى كوتاه، مسافتى بلند را مى‌پيمايد
بنابراين كارى كه در ابتدا دشوار، پرزحمت يا نشدنى به نظر مى‌رسد، به مرور زمان سهل، روان و امكان‌پذير مى‌گردد.
«سرعت»، «سهولت»، «كيفيت» از دست‌آوردهاى پرارزش و مبارك ملكات نفس می باشند.

[=Georgia] تقسیم ملکات نفسانی

ملکات و گرايشات و تمايلات درونى انسانها در یک طبقه بندی کلی به دو دسته‏ تقسیم می شوند: يك دسته از آن‏ها گرايش‏هاى حيوانى و به تعبیر دیگر مشترك بين انسان و حيوان است که شامل تمايلات انسان به امور مادى و دنيایی می باشد.

دسته ديگر نیز گرايش‏هاى عالى معنوی انسان است كه منحصراً در انسان وجود دارد و موجب ارتقای معنوی و صعود به مقامات انسانی و عروج به عوالم روحانی شده و قرب انسان به خداوند را در پی دارد.
حکمای الهی نفس آدمی را به اعتبار ملکات و صفات راسخ وی به ده نام خوانده‌اند که عبارتند از:

1.نفس‌اماره؛ وی نفسی است که آدمی را به کارهای زشت وادار می‌کند .

2. نفس بهیمیه؛ وی نفسی است که انسان را وادار به‌امور شهوانی و متمایل به لذایذ حیوانی می کند.

3 نفس سبعیه؛ وی نفسی است که پیرو قوه غضبیه وبی اعتنا به مستقلات عقلیه است.

4- نفس راضیه؛ نفسی است که به آنچه از جانب خدا می رسد خشنود می‌شود.

5- نفس مرضیه؛ نفسی است که در اثر کار‌های خیرش خدا وخلق از او راضی می‌شود .

6- نفس اسحّاره؛ نفسی است که انسان را از راه خیر خواهی معذور می سازد تا به بطالت اندازد مثل اینکه کسی را به بخشش وادار کند تا اینکه دست تنگ شده و بخشش را ترک نماید.

7- نفس لوامه؛ نفسی است که آدمی را به کارهای ناروا و زشت سرزنش نماید.

8 -نفس مکاره؛ نفسی است که به طور نهانی انسان را از کار خیر باز دارد .

9 –نفس مطمئنه؛ نفسی قدسی است که به واسطه انابه و توکل و رضا از در گاه حق تعالی سکون وآرامش خاطر به انسان بخشد .

10- نفس ملهمه؛ نفسی است که از خدای تعالی یا ملک الهام گرفته و خود و دیگران را اصلاح نماید.

لازم به ذکر است که این اسامی گوناگون به جهت حیثیات و اعتبارات و شئون مختلفی است که یک نفس دارا می باشد نه اینکه این تعدد اسامی دال بر تعدد نفس باشد و در یک انسان چندین نوع نفس موجود باشد.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]پیدایش و ریشه کنی ملکات

[=&quot]تحصیل مل[=&quot]کات جدید و صفات راسخ نفسانی و یا تغییر و تبدیل آنها [=&quot]در هر سن و سال و موقعيتى امكان‌پذيراست؛ گرچه در جوانى بسيار آسان‌تر و دست‌يافتنى‌تر است. حضرت امام‌خمينى (ره) در اين باره مى‌فرمايند:
[=&quot]«انسان مادامى كه در اين دنيا است، به واسطه آنكه درتحت تغيّرات و تصرفات واقع است، تبديل هر ملكه‌اى به ملكه‌اى مى‌تواند بكند و اينكه مى‌گويند فلان خُلق، فطرى و جبلّى است و قابل تغيير نيست، كلامى است بى‌اساس و پايه علمى ندارد و اين مطلب علاوه بر آنكه در فلسفه، برهانى است و وجدانى نيز هست. شاهد بزرگش آن است كه در شريعت مطهّره، تمام اخلاق فاسده مورد نهى واقع‌شده است و براى علاج آنها دستور داده شده و تمام اخلاق حسنه مورد امر است و براى تحصيل آنها نيز دستور رسيده است، پس انسان مادامى كه حيات دنيوى را ازدست نداده، بايد قدر آن را بداند و در تحصيل ملكات فاضله كه اساس سعادت بر آنهانهاده شده، بكوشد و با هر رياضتى است پس از قلع ملكات خبيثه از نفس، در تحصيل مقابلات آنها كه جنود عقل و رحمان است، جان‌فشانى كند...»( جنود عقل و جهل ص 379)

[=&quot]
البته لازم به ذکر است همان طوری که پيدايش ملكات و صفات راسخ محتاج زمان و تدريجى الحصول است و هيچ صفتى، يكباره در وجودآدمى پديد نمى‌آيد تغییر و و از بين بردن صفات ناشایست نیز گاه محتاج زمان بوده و به مرور و گذشت ایام محقق می شود.

[=&quot]توجه به این نکته در آنجایی ضروری می نماید که اگر انسان در مسیر کسب کمالات الهی گاه دچار فراموشی و غفلت شود نباید ناامید گردد همچنان که اگر در طریق تهذیب نفس و زدودن خود از رذایل اخلاقی دچار لغزش گردید و علی رقم عزم و تصمیم جدی بر ترک آنها، دوباره مرتکب آن اعمال شد نباید از خودش ناامید گشته و از قدم در صراط سعادت خودش سر باز زند چرا که از بین بردن رذایلی که در جان آدمی ریشه دوانده سخت می باشد و گاه تدریجا حاصل میشود اگر چه این اصل هم نباید مجوزی برای تساهل و تغافل شخص قرار گرفته و بهانه ای برای استمرار ارتکاب خطایا و اشتباهاتش شود.

[=&quot]
[/]

اویس;595062 نوشت:
1.نفس‌اماره؛ وی نفسی است که آدمی را به کارهای زشت وادار می‌کند .

2. نفس بهیمیه؛ وی نفسی است که انسان را وادار به‌امور شهوانی و متمایل به لذایذ حیوانی می کند.

با عرض سلام

بنده شنیده ام که شیطان و ملائکه هم به انسانها الهام میکنند. شیطان به امور نادرست و وسوسه های بی مورد انسان را ترغیب میکند و ملائکه هم احتمالا تشویق میکنند به اعمال صالح.

وقتی امروز تصمیم میگیریم فلام کار خوب را انجام دهیم یا نه مثلا نمازمان را به تاخیر بندازیم، این کارهای ما تحت تاثیر شئونات مختلف نفس خودمان است یا القائات بیرونی مثل شیطان و ملائکه دخیل هستند؟

اکثرا ما فکر میکنیم عامل اصلی کارهای نادرستی که در طی روز داریم تقصیر وسوسه های شیطان است تا نفس خودمان....درسته؟

اویس;595062 نوشت:
6- نفس اسحّاره؛ نفسی است که انسان را از راه خیر خواهی معذور می سازد تا به بطالت اندازد مثل اینکه کسی را به بخشش وادار کند تا اینکه دست تنگ شده و بخشش را ترک نماید.

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم
[=&quot]استاد بزرگوار ضمن تشکر از مواضیع و بیانات ارزشمندی که مکتوب فرمودید
[=&quot]ممکن هست درباره این قسمت توضیح بیشتری بفرمایید
[=&quot]سپاسگزارو طالب توفیق حضرتعالی
[=&quot]التماس دعا

[=Georgia]

Niyaz;595077 نوشت:
ا عرض سلام

بنده شنیده ام که شیطان و ملائکه هم به انسانها الهام میکنند. شیطان به امور نادرست و وسوسه های بی مورد انسان را ترغیب میکند و ملائکه هم احتمالا تشویق میکنند به اعمال صالح.

وقتی امروز تصمیم میگیریم فلام کار خوب را انجام دهیم یا نه مثلا نمازمان را به تاخیر بندازیم، این کارهای ما تحت تاثیر شئونات مختلف نفس خودمان است یا القائات بیرونی مثل شیطان و ملائکه دخیل هستند؟

اکثرا ما فکر میکنیم عامل اصلی کارهای نادرستی که در طی روز داریم تقصیر وسوسه های شیطان است تا نفس خودمان....درسته؟

مراتب گوناگون معانی الفاظ

اجازه دهید به مناسبت سوال ارزشمند سرکار خانم نیاز نکته ای را که مدتی است به دنبال بهانه ای برای طرح آن هستم تقدیم نمایم و آن این که نباید پنداشت الفاظ صرفا به همان معانی اختصاص دارند که مرتکز اذهان عمومی ما می باشند بلکه حق آن است که هر لفظی برای مراتب گوناگونی از معانی وضع شده است که همه این مراتب در یک سلسله طولی از پایین ترین تا عالی ترین مراتب قرار دارند و هرکسی به حسب آگاهی از مراتب عالیه یک لفظ و نیز به فراخور استعداد و همت عالی خود می تواند از معانی عقلی و فوق عقلی یک لفظ و حقایق پیرامون آن برخوردار شود.
به عنوان مثال اگر در آیه قرآن کریم می خوانیم که خداوند متعال فرمود: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» نباید پنداشت که همه معانی این آیه اختصاص به معنای متعارف آب ظاهری دارد بلکه برای آب معانی بسیاری از مرتبه نازل تا مراتب عالی آن می باشد.
لذا جناب ابن عباس در تفسیر آیه کریمه‌ی «وَ اللّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» ، آب را به دانش تفسیر نموده است چرا که علم، نفوس را از موت جهل احیا می کند و سبب حیات ارواح می شود همچنان که آب مادی سبب حیات اشباح است.
همچنین در مواضع متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام وارد است که آب را به علم تفسیر نموه اند از آن جمله در تفسیر صافی در ذیل تفسیر کریمه «
وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسقَيناهُم ماءً غَدَقًا» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّة» يعنى مي‌چشانيم به آنها علم زيادى كه مى‏آموزند از ائمه عليهم السّلام‏.
همچنین در روایات دیگری نیز ایمان به ولایت امام علی علیه السلام و اوصیای طاهرینشان، به عنوان آب حیات معرفی شده است مثلا جناب کلینی در کافی از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که ایشان در تفسیر آیه کریمه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» فرمودند:
اگر بر ولايت على بن ابى طالب امير مؤمنان و اوصياء از فرزندان او استوار شوند و اطاعت آنها را در امر و نهيشان بپذيرند «آب فراوانى به آنها نوشانيم» يعنى ايمان را در دلشان جايگزين كنيم و مقصود از «طريقه روش» ايمان بولايت على و جانشينان اوست.
بنابراین اگر چه کلمه آب در میان عموم مردم به همان مایع سیال و شفاف انسباق ذهنی دارد اما نمی‌توان مراد از آب در لسان آیات و روایات و حکمای الهی را به همان معنای ابتدایی و ظاهری و مادی آن محدود و منحصر دانست بلکه باید با مطالعه و آشنایی اصلاحات صاحبان علوم و فنون مختلف زمینه مساعدتری را برای فهم عبارت صاحبان شریعت و وحی الهی فراهم نمود. در غیر این صورت اگر بخواهیم معانی الفاظ را محدود در معانی مادی آنها بدانیم هرگز براى ايفاى مقاصد و معانى عالی بسنده نخواهند بود چرا که الفاظ از اين عالم طبيعت برخاسته ‏اند و بدون هيچ استثنایی محدود و مادى‏اند و به صفات ماده متصف‏اند و عالم علم و غيب كه جزو معانى ‏اند هرگز متصف به اوصاف و احكام ماده نمی شوند پس ناگزیریم که الفاظ مستعمل در لسان آیات و روایات را حائز معانی اعم و گسترده تری بدانیم.

[=Georgia]جناب علامه حسن زاده آملی در تبیین مطلبی که در پست قبل تقدیم محضرتان شد می فرمایند:

«الفاظ و عبارات مثل ديگر موجودات مادى، سايه و نمونه و نشانه حقائق عالم ماوراى طبيعت‏ اند و به فراخور سعه وجودى و قابليت قالبشان حكايتى از آن عالم دارند. وقتى در پيرامون همين معانى در انديشه بودم، اين چنين در خاطرم گذشت و در دفتر نكاتم نگاشتم كه: بينايان اين جاييها را روازن آنجايى بينند و نابينايان آنجائى را در قوالب اين جاييها در آوردند.
يكى از مطالب بلند و بسنده كه درباره وضع الفاظ فرموده‏ اند اين است كه الفاظ براى معانى اعم وضع شده ‏اند. مفاد اين سخن اين است كه هر معنى را در عالم خودش حكمى خاص و صورتى خاص است، بلكه ارباب اعداد و حروف گفته ‏اند حروف را در هر عالم صورتى است و نيكو گفته ‏اند. مثلا قلم نزد ما تبادر مى ‏يابد به آلتى چوبين يا آهنين كه كاتب در دست مى ‏گيرد و بدان مى ‏نويسد، و لوح به آن قطعه سنگ سياه و يا تخته سياه و كاغذ و غير آنها كه بر آنها مى ‏نگارد. و اين لوح و قلم مادى است كه بدانها انس و علاقه پيدا كرده ‏ايم.
اما ارباب معانى مى ‏فرمايند هر چه‏ واسطه نگارش است قلم و هر چه كه پذيرنده نقش و نگار و خط و كتابت است لوح است، و هر يك از لوح و قلم را مراتبى است كه بعضيها مادى ‏اند و بعضيها مجرد از ماده و احكام آن، يعنى لوح و قلم، بر موجودات ماوراى طبيعت نيز به معانى لطيف و دقيق اطلاق مى ‏شود كه اگر آن را تنزّل دهيم تا در عالم ماده خود را نشان دهد اين لوح و قلم مادى مى ‏شود. و اگر اين لوح و قلم مادى را تجريد كنيم و بالا ببريم، همان لوح و قلم نورى عارى از ماده مى ‏گردد و به قول جناب مير فندرسكى:
چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى
صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى‏
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت‏
بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستى‏

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]جناب علامه در ادامه می فرمایند:
[=&quot]و باز «ميزان» كه نزد ما اسم برده مى ‏شود، ذهن متبادر مى ‏گردد به ترازوى دو كفه‏دار كه به لغز و چيستان گفتند گفتند: عجايب صنعتى ديدم در اين دشت كه شش پا و دو سم دارد ميان پشت دم دارد؛ اما ميزان اختصاص به ترازوى خاص ندارد بلكه هر چه بدان چيزى وزن و سنجيده گردد ميزان است. علم منطق را ميزان ناميده ‏اند صحيح است كه صحت و سقم نتيجه قياسهاى منطقى بدان سنجيده مى ‏شود؛ و علم عروض ميزان سنجش اشعار است؛ و در علم صرف عربى «ف ع ل» را ميزان گفته‏ اند كه حروف اصلى از حروف زائد بدان معلوم مى گردد، صحيح است. آلتى را كه برودت و حرارت هوا بدان سنجيده مى‏ شود، آن را «ميزان الحرارة» مى ‏گويند، صحيح است؛ و همچنين تب‏سنج و فشارسنج را ميزان بناميم، صحيح است. و هر چه از قبيل واحدهاى كيلو و ليتر و متر و نظائر آنها، كه بدانها اشياء سنجيده مى‏شوند، ميزان‏اند «سند»(sonde[=&quot]) را، كه به عربى «مسبار» گويند، و طبيب با آن عمق جراحات را مى ‏فهمد و مى ‏سنجد، ميزان است. مسطره‏اى كه خطاط به وسيله آن كاغذ را خط كشى مى‏ كند تا راست بنويسد و كج نرود، ميزان اوست. الگوى خياط و نقشه مهندسى ميزان آنان است. همه اقسام قپانها ميزان سنجش اشيايند. شاقول و طرازى كه بنايان و معماران بدانها راستى و كجى ديوارها و هموارى و ناهموارى سطح زمين را مى ‏سنجند، ميزان آنهاست. و همچنين معيارهاى ديگر بيشمار كه ارباب حرف و صنايع آنها را در يك‏يك عمل حرفه و صنعت خود به كار مى ‏برند ميزان آنهاست. و اگر انسانى را كه در آداب انسانى فرد نمونه و سمبل است كه رفتار و كردار ديگران را بدو بسنجيم و او را معيار در صحت و بطلان اعمال و اقوال ديگران قرار بدهيم، ميزان بناميم باز صحيح است. نقطه گذارى را براى حدود حروف در مشّاقى و تعلم خط، كه قد الف چند نقطه و دهن نون چند نقطه با هر قلمى كه نوشته مى ‏شود بوده باشد، ميزان بناميم صحيح است. و ميزانهاى بسيار ديگر.

[=&quot]و همچنين كلمه «چراغ»، كه به لغت عربى «سراج» مى ‏گويند: از آن چراغى كه نفت و فتيله دارد تا اين چراغ برق، با همه اقسام و انواع گوناگون، چراغ ‏اند. ملاى رومى، در مثنوى، آفتاب را چراغ ناميده است:

[=&quot]اين چراغ شمس كو روشن بوَد
نز فتيله پنبه و روغن بوَد

[=&quot]چراغ هر چيزى است كه آدمى با نور آن از وحشت تاريكى رهايى مى ‏يابد و راه را از چاه تميز دهد. بنابراين آفتاب و ماه چراغ ‏اند، و انسانى كه ديگران از نور دانش و بينش و حسن رأى و تدبير او حق و باطل را تميز مى ‏دهند چراغ است. و خود علم چراغ است.

[=&quot]و همچنين جميع لغات و لااقل اكثر لغات هر زبانى در هر جهانى حكمى دارد و به صورتى مخصوص خود را نشان مى ‏دهد. نبايد در مفاد لغات جمود بكار برد.»

[/]

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]غرض از طرح این نکته آن بود که بگویم بسیاری از الفاظ و کلمات مستعمل در مورد سعادت انسانی در ایات و روایات از جمله توحید و بت پرستی و شیطان و ابلیس وگناه و مرگ و قبر و نکیر و منکر و برزخ و بهشت و جهنم و صراط و قیامت دارای مراتب گوناگونی است که نازلترین آنها همان مفاهیم ظاهری مرتکز در اذهان عموم است و این معنای ظاهری و ابتدایی نباید ما را از ادراک معانی عالی تری که در اعماق بطون کلمات قرار دارد باز داشته و یا رهزنی کند.

[=&quot]متاسفانه عموم مردم به جهت انس و حشر فراوان با معانی ظاهری کلمات و عدم تحصیل مراتب عالی معانی کلمات از ادراک اسرار ورموزی که ایات و روایات در صدد بیان و اشاره بدانها هستند عاجزند و گاه همین انس بسیار با مفاهیم ظاهری کلمات موجب شده از قبول معانی باطنی آنها روی گردان شده و آنها را نپذیرند در حالی که لسان وحی و پیامبران و ائمه معصومین ناگزیر از بیان حقایق با کلمات شناخته شده عموم مردم است و راهی برای استفاده از کلماتی دیگر که صرفا حاوی باطنی باشند نیست. زیرا اگر هم چنین کلماتی در اختیار باشد عموم مردم به جهت عدم انس و اشنایی با آن مفاهیم از ادراک و فهم آنها عاجز خواهند بود. لذا در بیان حقایق ملکوتی و اخروی چاره ای نیست جز این که از طریق همین کلمات متعارف و شناخته شده و امثال های عامیانه و قصه های روزمره برای بیان لطائف و دقایق اسرار آیات و روایات استفاده شود که البته این شیوه همچنان که اشاره شد رهزنیهایی را برای افرادی که منغمر در عالم ماده و بی بهره از معانی عالی هستند در برخواهد داشت، خصوصا آنکه قامت رسای معانی عالی کلمات آنچنان بلند مرتبه است که نمایش تمام نمای آن حقایق ملکوتی از عهده کلمات دنیوی خارج می باشد.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

Niyaz;595077 نوشت:
با عرض سلام

بنده شنیده ام که شیطان و ملائکه هم به انسانها الهام میکنند. شیطان به امور نادرست و وسوسه های بی مورد انسان را ترغیب میکند و ملائکه هم احتمالا تشویق میکنند به اعمال صالح.

وقتی امروز تصمیم میگیریم فلام کار خوب را انجام دهیم یا نه مثلا نمازمان را به تاخیر بندازیم، این کارهای ما تحت تاثیر شئونات مختلف نفس خودمان است یا القائات بیرونی مثل شیطان و ملائکه دخیل هستند؟

اکثرا ما فکر میکنیم عامل اصلی کارهای نادرستی که در طی روز داریم تقصیر وسوسه های شیطان است تا نفس خودمان....درسته؟


با توجه به نکته ای که در پستهای گذشته به عرض محضر رسید در پاسخ به سوال حضرتعالی باید بگویم یکی از کلماتی که در ایات و روایات دارای مراتب معانی گوناگون است کلمه شیطان و ملائکه است که عمدتا پندار عموم مردم این است که مراد از آنها موجوداتی بیرونی در بیرون از نفس ما است البته ما منکر موجوداتی با نام ابلیس و یا جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و دیگر ملائکه الله در بیرون از نفسمان نیستیم که ابلیس از یک طرف دائما در کمین انسان و اغواگری وی بوده و ملائکه الله در طرف دیگر خواهان ارتقای معنوی انسان هستند. اما این بدان معنا نیست که در همه جا مراد از شیطان و ملائکه الله موجوداتی بیرون از نفسمان باشند بلکه گاه همان القائات وسوسه انگیز نفسانی خودمون تعبیر به شیطان شده است و گاه نیز القائات رحمانی در روح و روانمان تعبیر به نزول ملائکه الله می گردد که باید به این نکته که در معرفت نفس اهمیت فراوان دارد توجه بسیار داشت.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

یا عالی;595080 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط اویس نمایش پست ها
6- نفس اسحّاره؛ نفسی است که انسان را از راه خیر خواهی معذور می سازد تا به بطالت اندازد مثل اینکه کسی را به بخشش وادار کند تا اینکه دست تنگ شده و بخشش را ترک نماید.
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد بزرگوار ضمن تشکر از مواضیع و بیانات ارزشمندی که مکتوب فرمودید
ممکن هست درباره این قسمت توضیح بیشتری بفرمایید
سپاسگزارو طالب توفیق حضرتعالی
التماس دعا

من نیز از شما بخاطر توجه وافری که به پستهای بنده دارید سپاسگزارم.
نکته ای که در عبارت منقول شما در صدد اشاره آن بودم همان القائاتی است که گاه منجر به افراط در مسائل دینی می شود. زیرا چه بسا نفس آدمی با الگو برداری از القائات شیطانی به صورت پیوسته و بدون در نظر گرفتن شرایط و مقدمات لازم به انجام کار خیری می پردازند و از اموری که جزء لوازم انجام آن خیر است غافل می شود.

برای تببین این مطلب چند مثال را خدمتتان تقدیم می کنم:

1- زنی را در نظر بگیرید که همسرش انتظار خوش مشربی با اون را دارد و وی در سجاده خویش مشغول به راز و نیاز با خداوند و اطاله مستحبات است.

2-مردی را در نظر بگیرید که همسرش محتاج لحظه ای موانست عاشقانه با همسر خویش است و وی در پی کسب مستحباتی همچون صیغه کردن با زنان دیگر.

3- دانش آموزی را در نظر بگیرید که برای شرکت در مجالس عزاداری اهل بیت علیهم السلام به والدین خود بی احترامی و فحاشی کرده و حاضر به تهیه وسائلی که مورد نیاز آنها از بازار است نمی باشد.

4- معلمی را در نظر بگیرید که برای تعلیم شاگردان خویش و کسب علم و معرفت به آنها هتاکی کرده و آنها را مورد بی مهری و تنبیه نا معقولانه خود قرار دهد.

5- انسان سخاوتندی را در نظر بگیرید که از فرط توجه به برطرف ساختن نیازهای دیگران از توجه به نیازهای خانوده خود غافل شود.

6- عابدی را در نظر بگیرید که در سجاده خویش آنقدر به اکراه عبادت مستحبی کند که بعد از مدتی به از هر چه عبادت واجب و مستحب است متنفر گردد.

7-سیاستمداری را در نظر بگیرید که برای نیل به مقاصد عالیه حکومتی و سیاسی خود دروغ بگوید.

8-جنگجویی را در نظر بگیرید که برای غلبه بر دشمنان اسلام مرتکب انجام گناهان کبیره شود.

9-دختر و پسر جوانی را در نظر بگیرید که برای دوری از رابطه نامشروع با جنس مخالف به گناه خود ارضایی پناه آورد.

10- طلبه ای را در نظر بگیرید که برای تقویت بعد علمی خویش زندگی را برای همسر و فرزندان خود قفسی جهنمی کند.

تمامی اینها نمونه های از نفس خبیثی است که از طریق نیل به خیرات آدمی را در وادی گمراهی و بطالت می افکند.
[/]

اویس;595131 نوشت:
غرض از طرح این نکته آن بود که بگویم بسیاری از الفاظ و کلمات مستعمل در مورد سعادت انسانی در ایات و روایات از جمله توحید و بت پرستی و شیطان و ابلیس وگناه و مرگ و قبر و نکیر و منکر و برزخ و بهشت و جهنم و صراط و قیامت دارای مراتب گوناگونی است که نازلترین آنها همان مفاهیم ظاهری مرتکز در اذهان عموم است و این معنای ظاهری و ابتدایی نباید ما را از ادراک معانی عالی تری که در اعماق بطون کلمات قرار دارد باز داشته و یا رهزنی کند. متاسفانه عموم مردم به جهت انس و حشر فراوان با معانی ظاهری کلمات و عدم تحصیل مراتب عالی معانی کلمات از ادراک اسرار ورموزی که ایات و روایات در صدد بیان و اشاره بدانها هستند عاجزند و گاه همین انس بسیار با مفاهیم ظاهری کلمات موجب شده از قبول معانی باطنی آنها روی گردان شده و آنها را نپذیرند در حالی که لسان وحی و پیامبران و ائمه معصومین ناگزیر از بیان حقایق با کلمات شناخته شده عموم مردم است و راهی برای استفاده از کلماتی دیگر که صرفا حاوی باطنی باشند نیست. زیرا اگر هم چنین کلماتی در اختیار باشد عموم مردم به جهت عدم انس و اشنایی با آن مفاهیم از ادراک و فهم آنها عاجز خواهند بود
با سلام و تشكر از ادامه بحث..

اما در كتاب حكمت متعاليه نقل قولي از ملاصدرا در نقد تفكرات ابن سينا شده كه جاي تامل دارد

← کلام ملاصدرا
نخستین‌ تأکید او آن‌ است‌ که‌ همه‌ آنچه‌ در شرعِ صحیح‌، در باره‌ جنّت‌ و نعمتهای‌ آن‌ آمده‌ است‌، قطعاً واقعیت‌ دارد، چرا که‌ این‌ بیانات‌ در حد نصّ است‌ و پذیرش‌ آن‌ به‌ محذور عقلی‌ نمی‌ انجامد و مستند شرعی‌ نیز برای‌ تأویل‌ آن‌ در دست‌ نیست‌. او این‌ بیان‌ را در نقد کسانی‌ مانند ابن‌سینا آورده‌ است‌ که‌ زبان‌ قرآن‌ را در این‌ مقولات‌، از آن‌رو که‌ بیشتر مخاطبان‌، عموم‌ مردم‌ و به‌ویژه‌ افراد سطحی‌ و بدَوی‌ (اجلاف‌ الاعراب‌) بوده‌اند (و همواره‌ چنین‌ است‌)، تمثیلی‌ و استعاری‌ می‌دانسته‌اند. به‌ اعتقاد وی‌، ترغیب‌ و ترهیب‌ قرآن‌، بی‌تردید در دلالت‌ و برانگیزانندگی‌ عموم‌ مردم‌ به‌ فعل‌ «خیر» بسیار مؤثر است‌ اما نمی‌توان‌ آن‌ بیانات‌ را صرفاً ناظر به‌ این‌ کارکرد دانست‌ و جنّت‌ را، بی‌آنکه‌ وجود عینی‌ خارجی‌ داشته‌ باشد، همان‌ وصول‌ نفس‌ به‌ کمال‌ مطلوبش‌ (یعنی‌ ادراک‌ معقولات‌ و نیل‌ به‌ حقایق‌ عقلی‌ یا کسب‌ سعادت‌ «وهمی‌ «) دانست‌، زیرا لازمه‌ این‌ قول‌ آن‌ است‌ که‌ شخصِ دعوت‌کننده‌ مردم‌، خود مؤید دروغ‌ باشد و به‌ جای‌ ارشاد آنان‌ گمراهشان‌ کند. توضیح‌ ملاصدرا (مانند توضیحات‌ غزالی‌ در نقد باطنیان‌ و ابن‌سینا)، این‌ است‌ که‌ بیشتر مردم‌، بی‌گفتگو، از این‌ تعبیرات‌ جز همان‌ معانی‌ ظاهری‌ را نمی‌فهمند، حال‌ اگر معانی‌ ظاهری‌ حق‌ نباشد (و ذکر جنّت‌ و نعمتهای‌ آن‌ فقط‌ برای‌ برانگیختن‌ به‌ فعل‌ خیر باشد)، آنان‌ گرفتار گمراهی‌ و جهل‌ شده‌اند. این‌ بدان‌ معناست‌ که‌ صالحان‌ و متقین‌، که‌ مواعید قرآن‌ را باور دارند، از جنّت‌ و لذتهای‌ آن‌ محروم‌ شوند، زیرا آنان‌ حتی‌ اگر در جنّت‌، به‌ معنای‌ مورد نظر ابن‌سینا (عالم‌ ادراکات‌ عقلی‌)، هم‌ بزیند، چون‌ درکی‌ از لذتهای‌ عقلی‌ ندارند، در واقعِ امر بی‌بهره‌ خواهند بود (چون‌ لذت‌ متوقف‌ بر ادراک‌ است‌) و این‌ یعنی‌ نرسیدن‌ به‌ آن‌ مواعید. به‌علاوه‌، مسلمانان‌ اتفاق‌نظر دارند که‌ افراد صالح‌، حتی‌ اگر در ساحَت‌ علم‌ و معرفت‌ و شکوفا کردن‌ عقل‌ هیولانی‌ تحققی‌ نیافته‌ باشند، در عالم‌ دیگر در جنّت‌ خواهند زیست‌، حال‌ آنکه‌ این‌ آموزه‌ با مبانی‌ آن‌ فلاسفه‌ سازگار نیست‌.
خلاصه کلام ملاصدرا
به‌ این‌ ترتیب‌، ملاصدرا فهم‌ همگان‌ و عوام‌ از داده‌های‌ قرآن‌ در باره‌ جنّت‌ را حق‌ و مطابق‌ با واقع‌ و درست‌ دانسته‌ است‌.

منبع: محمد رضا حكيمي،معاد جسماني در حكمت متعاليه جلد2 صفحات 714،715،655،668،669،686،687

[=Georgia]

معلق;595198 نوشت:
با سلام و تشكر از ادامه بحث..

اما در كتاب حكمت متعاليه نقل قولي از ملاصدرا در نقد تفكرات ابن سينا شده كه جاي تامل دارد

← کلام ملاصدرا نخستین‌ تأکید او آن‌ است‌ که‌ همه‌ آنچه‌ در شرعِ صحیح‌، در باره‌ جنّت‌ و نعمتهای‌ آن‌ آمده‌ است‌، قطعاً واقعیت‌ دارد، چرا که‌ این‌ بیانات‌ در حد نصّ است‌ و پذیرش‌ آن‌ به‌ محذور عقلی‌ نمی‌ انجامد و مستند شرعی‌ نیز برای‌ تأویل‌ آن‌ در دست‌ نیست‌. او این‌ بیان‌ را در نقد کسانی‌ مانند ابن‌سینا آورده‌ است‌ که‌ زبان‌ قرآن‌ را در این‌ مقولات‌، از آن‌رو که‌ بیشتر مخاطبان‌، عموم‌ مردم‌ و به‌ویژه‌ افراد سطحی‌ و بدَوی‌ (اجلاف‌ الاعراب‌) بوده‌اند (و همواره‌ چنین‌ است‌)، تمثیلی‌ و استعاری‌ می‌دانسته‌اند. به‌ اعتقاد وی‌، ترغیب‌ و ترهیب‌ قرآن‌، بی‌تردید در دلالت‌ و برانگیزانندگی‌ عموم‌ مردم‌ به‌ فعل‌ «خیر» بسیار مؤثر است‌ اما نمی‌توان‌ آن‌ بیانات‌ را صرفاً ناظر به‌ این‌ کارکرد دانست‌ و جنّت‌ را، بی‌آنکه‌ وجود عینی‌ خارجی‌ داشته‌ باشد، همان‌ وصول‌ نفس‌ به‌ کمال‌ مطلوبش‌ (یعنی‌ ادراک‌ معقولات‌ و نیل‌ به‌ حقایق‌ عقلی‌ یا کسب‌ سعادت‌ «وهمی‌ «) دانست‌، زیرا لازمه‌ این‌ قول‌ آن‌ است‌ که‌ شخصِ دعوت‌کننده‌ مردم‌، خود مؤید دروغ‌ باشد و به‌ جای‌ ارشاد آنان‌ گمراهشان‌ کند. توضیح‌ ملاصدرا (مانند توضیحات‌ غزالی‌ در نقد باطنیان‌ و ابن‌سینا)، این‌ است‌ که‌ بیشتر مردم‌، بی‌گفتگو، از این‌ تعبیرات‌ جز همان‌ معانی‌ ظاهری‌ را نمی‌فهمند، حال‌ اگر معانی‌ ظاهری‌ حق‌ نباشد (و ذکر جنّت‌ و نعمتهای‌ آن‌ فقط‌ برای‌ برانگیختن‌ به‌ فعل‌ خیر باشد)، آنان‌ گرفتار گمراهی‌ و جهل‌ شده‌اند. این‌ بدان‌ معناست‌ که‌ صالحان‌ و متقین‌، که‌ مواعید قرآن‌ را باور دارند، از جنّت‌ و لذتهای‌ آن‌ محروم‌ شوند، زیرا آنان‌ حتی‌ اگر در جنّت‌، به‌ معنای‌ مورد نظر ابن‌سینا (عالم‌ ادراکات‌ عقلی‌)، هم‌ بزیند، چون‌ درکی‌ از لذتهای‌ عقلی‌ ندارند، در واقعِ امر بی‌بهره‌ خواهند بود (چون‌ لذت‌ متوقف‌ بر ادراک‌ است‌) و این‌ یعنی‌ نرسیدن‌ به‌ آن‌ مواعید. به‌علاوه‌، مسلمانان‌ اتفاق‌نظر دارند که‌ افراد صالح‌، حتی‌ اگر در ساحَت‌ علم‌ و معرفت‌ و شکوفا کردن‌ عقل‌ هیولانی‌ تحققی‌ نیافته‌ باشند، در عالم‌ دیگر در جنّت‌ خواهند زیست‌، حال‌ آنکه‌ این‌ آموزه‌ با مبانی‌ آن‌ فلاسفه‌ سازگار نیست‌. ←
خلاصه کلام ملاصدرا به‌ این‌ ترتیب‌، ملاصدرا فهم‌ همگان‌ و عوام‌ از داده‌های‌ قرآن‌ در باره‌ جنّت‌ را حق‌ و مطابق‌ با واقع‌ و درست‌ دانسته‌ است‌.

منبع: محمد رضا حكيمي،معاد جسماني در حكمت متعاليه جلد2 صفحات 714،715،655،668،669،686،687


با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی
کاش دوست همراهمان جناب معلق بزرگواری می کردند و وجه نقل عبارت فوق را بیان می نمودند.
اگر مراد ایشان از عبارت فوق اشکالی به بیان این حقیر است با کمی دقت در عباراتی که از جانب این حقیر نقل شد دانسته میشود که چنین اشکالی وارد نیست زیرا این حقیر در صدد بیان آن نبودم که بگویم بهشت و جهنم و شیطان و ملائکه وجود خارجی ندارند بلکه سخن در مراتب گوناگون یک کلمه و عدم توقف در مرتبه انزل و ظاهری کلمات بود.
بنده حقیر تصریح نمودم که: [=Georgia]
«حق آن است که هر لفظی برای مراتب گوناگونی از معانی وضع شده است که همه این مراتب در یک سلسله طولی از پایین ترین تا عالی ترین مراتب قرار دارند و هرکسی به حسب آگاهی از مراتب عالیه یک لفظ و نیز به فراخور استعداد و همت عالی خود می تواند از معانی عقلی و فوق عقلی یک لفظ و حقایق پیرامون آن برخوردار شود»
وقتی سخن از مراتب گوناگون یک کلمه است بدیهی است که هیچ کدام از این مراتب باطل نمی باشد بلکه غرض این است که بگوییم برای تعالی فکر و اندیشه و نیل به مقامات عالیه انسانی باید همتی والاتر به کار گرفته از معانی ظاهری آنها به معانی عمیق ترشان انتقال یافت.

اویس;595897 نوشت:
با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی
کاش دوست همراهمان جناب معلق بزرگواری می کردند و وجه نقل عبارت فوق را بیان می نمودند.
اگر مراد ایشان از عبارت فوق اشکالی به بیان این حقیر است با کمی دقت در عباراتی که از جانب این حقیر نقل شد دانسته میشود که چنین اشکالی وارد نیست زیرا این حقیر در صدد بیان آن نبودم که بگویم بهشت و جهنم و شیطان و ملائکه وجود خارجی ندارند بلکه سخن در مراتب گوناگون یک کلمه و عدم توقف در مرتبه انزل و ظاهری کلمات بود.
بنده حقیر تصریح نمودم که:
«حق آن است که هر لفظی برای مراتب گوناگونی از معانی وضع شده است که همه این مراتب در یک سلسله طولی از پایین ترین تا عالی ترین مراتب قرار دارند و هرکسی به حسب آگاهی از مراتب عالیه یک لفظ و نیز به فراخور استعداد و همت عالی خود می تواند از معانی عقلی و فوق عقلی یک لفظ و حقایق پیرامون آن برخوردار شود»
وقتی سخن از مراتب گوناگون یک کلمه است بدیهی است که هیچ کدام از این مراتب باطل نمی باشد بلکه غرض این است که بگوییم برای تعالی فکر و اندیشه و نیل به مقامات عالیه انسانی باید همتی والاتر به کار گرفته از معانی ظاهری آنها به معانی عمیق ترشان انتقال یافت.

با سلام و عرض معذرت
اين سوءبرداشتو شما بگزاريد روي حساب انبوه تاويل و تفسيرهايي كه ظواهر كلام قرآن را در مورد معاد تشبيه و استعاره ميدانند...نه مطابق با واقع
و ايراد بنده به اين نوع سخنان اين است كه اگر بگوييم حقيقت كلام الهي(مخصوصا در مورد پاداش و بهشت)آن ظواهر كلام نيست..بحث تشويق كه غرض الهي از اين آيات بوده مخدوش ميشود..
و اين درحالي است كه تشويق در صورتي متحقق ميشود كه بين پاداش و ادراك مومن رابطه حقيقي وجود داشته باشد نه رابطه مجازي و مثالي..

بله در تشريحي كه در معناي كلمات ميزان و چراغ داشتيد مطلب روشن شد

[=Georgia]مداومت بر اعمال

سخن در ملکات نفس انسانی بود و گفتیم که پيدايش ملكات و استقرار صفات محتاج زمان و تدريجى الحصول است . در حقیقت هیچ صفتی اعم از صفت نیک و بد، به یکباره در وجودآدمی پدید نمی آید و از بین نمی رود. پیدایش و زوال ملکات، مثل همه حرکت ها و تحولات جهان هستی، به مرور ایام و در گذشت زمان اتفاق می افتد.

نکته دیگر اینکه پيدايش ملكات اعم از ملکات خوب و بد، بر اثر تكرار عمل حاصل می شود. مثلا براى به دست آوردن ملكه خوشنويسى، بايد بسيار نوشت، یا براى كسب ملكه رانندگى بايد بسیار رانندگى كرد همچنان که با یک بار بخشش کردن ملکه سخاوت حاصل نمیشود و یا با یک بار بدی کردن ملکه خباثت در انسان پدید نمی آ ید. تكرار زياد يك عمل است که آن‌عمل را با تار و پود وجود ما آشنا مى‌گرداند و به ايجاد ملكه منتهى مى‌شود.
در حقیقت هر بار كه عملى خوب یا بد را تجربه مى‌كنيم، يك قدم به ملكه نزديك مى‌شويم و از تراكم اين‌تجربه‌ها و اقدام‌ها، ملكه متولد مى‌شود. یعنی يك عمل، هر گاه به ده‌ها عمل مشابه خود ضميمه شود، توانمندى ثابتى ايجاد مى‌كند، همان‌گونه كه يك آجر، هرگاه به ده‌ها مشابه خودبپيوندد، بناى كاملى پديد مى‌آورد. بدين ترتيب، انجام هر عمل سهم كوچكى در سهولت نفس برای انجام آن دارد.
اميرمؤمنان علیه السلام مى‌فرمايند: «مَن يَعمَل يَزدَد قُوَّةً وَ مَن يُقَصِّر فِى العَمَلِ يَزدَد فَترَةً»(ميزان الحكمة، حديت 14259) یعنی هر كس عمل كند، نيرويش افزايش مى‌يابد و هر كس در عمل كوتاهى ورزد، سستى وناتوانيش بيشتر مى‌شود.

از این نکته دانسته می شود که ارزش افعال نیکو آن است که به واسطه مداومت بر انجام آنها به ملکات تبدیل شوند نه اینکه صرفا یکی دوبار انجام گیرند. بر همین اساس امام علی علیه السلام می فرمایند: «قَلیلٌ تَدومُ عَلَیهِ أَرجی مِن کَثیرٍ مَملولٍ مِنهُ(نهج البلاغه، قصار الحكم 278)» یعنی کار کمی که بر آن مداومت ورزی، از کار بسیاری که از آن دلزده و ملول شوی، بهتر وامیدوارکننده تر است..

و امام باقر علیه السلام می فرمایند: «أَحَبُّ الأَعمالِ إِلی اللَّهِ تَعالی ما دامَ عَلَیهِ العَبدُ وَ إِن قَلَّ(كافى 2 / 82)»؛ یعنی محبوب ترین عمل در پیشگاه ایزد متعال، عملی است که بر آن مداومت شود؛ گرچه اندک باشد.

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

سلام جناب اویس.چندتا سوال دارم از محضر شما.
1-اگر کسی تازه به این تاپیک آمده باشه و بخواد معرفت نفس پیدا کنه باید این 98 صفحه را از اول مو به مو بخونه و دنبال کنه و سوالاتش را بپرسه؟
2-کلا با استفاده از این تاپیک تا چه مرحله ای از عرفان را می شود طی کرد؟
3-بهترین راه کسب معرفت نفس چیست؟
4-افرادی که اهل حوزه و گروههای خاص نیستند, چگونه میتونن یک استاد مجرب و مورد اطمینان پیدا کنند که سر از ناکجا آباد در نیارن؟
5-اصلا داشتن یک استاد چقدر ضروری هست و آیا با انجام واجبات و دوری از محرمات تا چه حد میتوان به قرب الهی رسید ؟و بدون طی کردن دوره های عرفان و تحت نظر استاد بودن میتوان به کمال و معرفت الهی رسید؟
تشکر :Gol:

[=Georgia]

mitra25;597452 نوشت:
سلام جناب اویس.چندتا سوال دارم از محضر شما.

عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی. بفرمایید درخدمتم.

mitra25;597452 نوشت:
1-اگر کسی تازه به این تاپیک آمده باشه و بخواد معرفت نفس پیدا کنه باید این 98 صفحه را از اول مو به مو بخونه و دنبال کنه و سوالاتش را بپرسه؟

مسلما برای اینکه مباحث تکراری مطرح نشه و دوستان همراه این تاپیک هم از تکرار مطالب گفته شده احساس خستگی نکنن لازمه دوستانی که به تازگی برای مشارکت در این تاپیک تشریف میارن با یک برنامه ریزی تمامی پستهای قبلی رو مطالعه کنن و سوالاتشون رو بعد از مطالعه اون پستها مطرح کنن. اما این به اون معنا نیست که اگر مطلب جدیدی مطرح شد و تازه واردها نسبت به اون مطلب سوالی داشتن اونو مطرح نکنن نهایتش اینه که اگر جواب این سوال قبلا گفته شده ما شما رو به مباحث قبلی ارجاع میدیم.

mitra25;597452 نوشت:
2-کلا با استفاده از این تاپیک تا چه مرحله ای از عرفان را می شود طی کرد؟

اگر عمری باشه و ما همچنان در این تاپیک توفیق خدمت داشته باشیم تصمیم داریم مهمترین مباحثی که حول و حوش معرفت نفس در عرفان نظری مطرح میشه رو براتون بیان کنیم.

mitra25;597452 نوشت:
3-بهترین راه کسب معرفت نفس چیست؟

بهترین راه کسب معرفت اولا حفظ طهارت ظاهری و باطنی در تمامی مراتب انسانی است و ثانیا ادب پیدا کردن در محضر الهی و ثالثا اهتمام به نکاتی که استاد دراین مسیر برای سالک بیان می کند و رابعا تفکر داشتن و خامسا درک و فهم کامل حقیقت توحید صمدی قرآنی.

mitra25;597452 نوشت:
4-افرادی که اهل حوزه و گروههای خاص نیستند, چگونه میتونن یک استاد مجرب و مورد اطمینان پیدا کنند که سر از ناکجا آباد در نیارن؟

مسلما این خطر همیشه در کمین مشتاقان معرفت حتی حوزویان نیز وجود دارد. مطمان ترین راه برای قدم برداشتن در این راه آن است که استادی اختیار نمایید که دارای 5 شرط اصلی باشد:
1-در تمامی گفتارها و کردارها و افعالش خط قرمری به نام شریعت الهی و انجام واجبات و ترک محرمات داشته باشد.
2-علم را مقدم بر عمل بداند یعنی بیش از انکه تاکید بر دستورالعملهای گوناگون در مرحله عمل داشته باشد تا چندین سال برنامه ریزی دقیق برای ارائه برهانی مباحث علمی و معرفتی داشته باشد.
3-خود از اساتید بزرگ حوزوی بهره مند بوده و سالیان درازی در محضر ایشان زانو زده باشد.
4-بساط مرید و مرادی پهن نکرده و همواره شاگردان را از کارهایی که خلاف عقل متعارف مردم است برحذر دارد.
5- به مساله توحید بیش از مسائل گوناگون معرفتی اهتمام داشته باشد.

mitra25;597452 نوشت:
5-اصلا داشتن یک استاد چقدر ضروری هست و آیا با انجام واجبات و دوری از محرمات تا چه حد میتوان به قرب الهی رسید ؟و بدون طی کردن دوره های عرفان و تحت نظر استاد بودن میتوان به کمال و معرفت الهی رسید؟

با انجام همه واجبات و ترک همه محرمات ابواب بسیاری برای قرب انسان به خداوند گشوده شده و مسیر درک حقایق برای ادمی بسیار هموار خواهد شد اما این بدان معنا نیست که انجام واجبات و ترک محرمات برای نیل به اسرار و حقایق الهی کافی است بلکه شخص باید از همت مضاعفی برخوردار بوده و با استعانت استاد کتل طی کرده ای زمینه تقویت بینه علمی و عملی خود را در مبانی و مسائل دینی فراهم نمیاد. به عنوان مثال یکی از مبانی اصلی دین مساله توحید است که درک کامل اسرار و حقایق آن نیازمند سالیانی درس و تحصیل و مطالعه و تفکر است و به صرف انجام واجبات و ترک محرمات درک کامل این حقیقت میسر نخواهد شد. این مهم لزوما باید با ارشادات و راهنمایی های استاد تامین شود.

mitra25;597452 نوشت:
تشکر

خواهش میکنم موفق باشین

اویس;490392 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط سیدمنصور نمایش پست ها
ا سلام
آیا به زبان ساده می توان گفت "هر چه هست ظهور خداست در این عالم"از طرفی خداوند خیر ونیکی مطلق است پس ظهور او نیز نیکی است یعنی آنچه در این عالم خلق شده است نیکی است.لذا می توان گفت اگر بدی و شر وجود دارد از تولیدات انسان هاست.بنابراین انسان بلقوه تجلی (ظهور) حق است .اما از طرفی انسان نیکی مطلق نیست.و اراده خداوند بر این قرار است که انسان خود انتخاب کننده نیکی و یا بدی باشد.پس هر چه هست متصل به حق تعالی می باشد.با این اوصاف شیطان را چگونه به خداوند متصل نماییم البته پر واضح است که با وجود شیطان انسان می تواند رشد کند چون رشد انسان پس از غلبه بر شیطان حاصل می شود پس ایا می توان گفت وجود خود شیطان نیز خیر است؟
با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی
سوال کاملا به جایی است ولی اجازه دهید مباحث مربوط به شیطان و جایگاه شر در نظام هستی را به آینده بعد از طرح مباحث مقدماتی تر و اساسی تر واگذار نماییم تا شبهات بیشتری ایجاد نگردد.

با عزض سلام خدمت استاد گرامی
در پست 674 من این سوال را پرسیدم وهمچنان منتظر پاسخ ان می باشم با تشکر از شما

به نام خدایم
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد اویس و تمامی اهالی خوب تاپیک معرفت نفس
استاد لطفا مطالب تاپیک را ادامه دهید .
منتظر و تشنه شنیدن مطالب جدید هستم.:Gol:
با تشکر

سیدمنصور;609648 نوشت:
ا عزض سلام خدمت استاد گرامی
در پست 674 من این سوال را پرسیدم وهمچنان منتظر پاسخ ان می باشم با تشکر از شما

با سلام
من فکر می کنم اگر این سوال را در بخش کلام و عقاید و زیر بخش خداشناسی و زیرگروه عدل مطرح نمایید با سرعت بیشتری به جواب برسید.
ولی نظر خودم رو در اینجا می گم:
از خداوندغیر از خیر صادر نمی شود. دقیقتر بگویم از هیچ موجودی غیر خیر صادر نمی شود!!! چون شرور امور عدمی هستند و عدم امکان صدور ندارد.
آنچه ما مجازا به عنوان صدور شر از یک موجود می شناسیم به نظر من کتمان خیر است نه صدور شر.
شیطان وجود دارد. امر وجودی شر نیست. پس خلق شیطان از جانب خدا شر نبوده است. اما شیطان با اعمال خود کتمان خیر می کند و اینگونه ما تفسیر می کنیم که شر از او صادر شده است. و این یک بیان مجازی است برای کتمان خیر.

موفق باشید

اویس;598531 نوشت:
. به عنوان مثال یکی از مبانی اصلی دین مساله توحید است که درک کامل اسرار و حقایق آن نیازمند سالیانی درس و تحصیل و مطالعه و تفکر است و به صرف انجام واجبات و ترک محرمات درک کامل این حقیقت میسر نخواهد شد

سلام به جناب اويس

تاپيكي ايجاد كرده بودم به عنوان «معرفت نفس براي چه؟» كه پاسخ من را نداديد
اينجا هم كه بي مربوط نيست ميپرسم شايد به جوابم رسيدم

چرا عموم مردم به حكم اين كه نمي توانند معرفت نفس تحصيل كنند و به قرب الهي برسند محكوم به جهنمند؟

ملّاعلي;611182 نوشت:
اپيكي ايجاد كرده بودم به عنوان «معرفت نفس براي چه؟» كه پاسخ من را نداديد
اينجا هم كه بي مربوط نيست ميپرسم شايد به جوابم رسيدم

چرا عموم مردم به حكم اين كه نمي توانند معرفت نفس تحصيل كنند و به قرب الهي برسند محكوم به جهنمند؟

آقای محترم ... برادر... جناب مُلااا...

دست از سر این تاپیک بردارید. یه تاپیک درسی داریم تو این سایت اونم که نمیذارید بره جلو....:god:

این همه مدیر، یکی هم نیست مطالب بی ربط ایشونو حذف کنه....!

Niyaz;611192 نوشت:
دست از سر این تاپیک بردارید. یه تاپیک درسی داریم تو این سایت اونم که نمیذارید بره جلو....

این همه مدیر، یکی هم نیست مطالب بی ربط ایشونو حذف کنه....!

من سوالم كاملا مربوط به تاپيكه
اينكه تاپيك جلو نميره تقصير منه؟؟؟:Moteajeb!:

اينم ازون حرفا بود!!!

ملّاعلي;611195 نوشت:
من سوالم كاملا مربوط به تاپيكه
اينكه تاپيك جلو نميره تقصير منه؟؟؟

اينم ازون حرفا بود!!!

شما بروید پست های صفحات قبلی رو که زدین بخونید. سوال در رابطه با دروس استاد دارید بفرمایید. دیگه بی ربط نپرسید.

آقا شما داری کل تاپیک رو با سوالات میبری زیر سوال خوب!!

حالا می فرمایید این از اون حرفا بود!!! از کدوم حرفا؟

ملّاعلي;571303 نوشت:
حالا اومديمو همه عمرمونو در سجده و عبادت گزرانديم، آخرش كه چي؟
خيلي دوست داشتم بفهمم كه شما حسرت چه چيزيو ميخوريد.. فناي في الله؟؟ اگه اينه كه پس همدرديم منم دوست داشتم در فنا بودم اصلا نبودم.. اين همه خواسته نابرآورده نداشتم
آخره اين زندگي ناعادلانه همينه .. آرزوي نيست شدن

الان سوالای شما توی یک تاپیک درسی از اون حرفا نیس؟؟!!!!

Niyaz;611200 نوشت:
الان سوالای شما توی یک تاپیک درسی از اون حرفا نیس؟؟!!!!

نخير

مگه قراره هركي مياد توي اين تاپيك به به و چه چه كنه!!!
اسم اين سايتو فراموش نكنيد
«گفتگوي ديني»

به هر حال سوال در اين موضوع حق منه.. تاپيك ديگه ايي هم سراغ ندارم كه اونجا طرحش كنم
اگه درس پيش نميره دنبال علت ديگه ايي بگرديد
خواهشا

[="Georgia"][="Blue"]

سیدمنصور;609648 نوشت:
با عزض سلام خدمت استاد گرامی
در پست 674 من این سوال را پرسیدم وهمچنان منتظر پاسخ ان می باشم با تشکر از شما

با عرض سلام خدمت شما دوست و برادر گرامی
همچنان که قبلا نیز گفتم طرح چنین سوالاتی با این مقدار از مباحثی که از معرفت نفس طرح شده است بسیار زود است و همچنان که قبلا گفتیم مربوط به آینده می باشد.
شما اگر مایلید زودتر به پاسخ این سوالتان برسید میتوانید این سوال را در تاپیک مستقلی در انجمن عقائد و کلام طرح نمایید.
انتظار حقیر خصوصا از دوستانی که مستمرا پیگیر مباحث این تاپیک هستند طرح سوالاتی متناسب با مباحث ارائه شده است که البته اگر فکر و اندیشه قرین خواننده باشد چنین سوالاتی نیز کم نخواهند بود.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

من هی...؟;610291 نوشت:
به نام خدایم
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد اویس و تمامی اهالی خوب تاپیک معرفت نفس
استاد لطفا مطالب تاپیک را ادامه دهید .
منتظر و تشنه شنیدن مطالب جدید هستم.
با تشکر

با عرض سلام خدمت سرکار خانم من هی...؟
مقدم انورتان را در این تاپیک خوش آمد گفته و همراهی و مشارکت فعالتان را ارج می نهیم . امید که خدمتگزار شایسته ای برای شما گرامیان باشیم.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

ملّاعلي;611182 نوشت:
سلام به جناب اويس

تاپيكي ايجاد كرده بودم به عنوان «معرفت نفس براي چه؟» كه پاسخ من را نداديد
اينجا هم كه بي مربوط نيست ميپرسم شايد به جوابم رسيدم

چرا عموم مردم به حكم اين كه نمي توانند معرفت نفس تحصيل كنند و به قرب الهي برسند محكوم به جهنمند؟


با عرض سلام خدمت برادر گرامی ملاعلی
سوال شما به تفصیل در تاپیکی که اشاره نمودید توسط حقیر و جناب استاد پاسخ داده شده است و بنده در این تاپیک توضیح بیشتری ندارم که تقدیمتان کنم خصوصا اینکه سوال شما ارتباطی با مباحث ارائه شده نیز ندارد.
امید که عذر مرا در این باره به بزرگی خود ببخشایید.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]در ادامه مطالبی که پیرامون ملکات اعمال تقدیم محضرتان نمودم اشاره به حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم می نمایم . از همه دوستان و همراهانم می خواهم به خوبی در این حدیث تامل نمایند تا به زودی مطالب تکمیلی ام را در خصوص ملکات اعمال تقدیمتان نمایم.

براء ابن عازب گفته است که معازب ابن جبل کنار رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در منزل ابی ایوب انصاری نشسته بود. معاز گفت : ای رسول خدا به من خبر بده در باره آیه ی « یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا »(نباء/18) پیامبر فرمود : ای معاز از امر بزرگی سؤال کردی سپس چشمان حضرت پر از اشک شد آنگاه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود : در روز قیامت امت من در ده گروه محشور می شوند که خدا آنان را از زمره ی مسلمین جدا نموده است . پس چهره ی بعضی ازآنان را به چهره ی میمون بر گردانده وبعضی دیگر را به چهره ی خوکان وبعضی از پاهایشان آویزانند وصورتهایشان به پایین آویخته و روی زمین کشیده می شوند و بعضی از انان کور محشور می شوند و بعضی از انان کر و لال اند و عقلشان زایل شده (نمی فهمند)و بعضی از انان زبان هایشان را می جوند وچرک همراه با لعاب دهن از دهانشان جاری است به نحوی که از شدت حالشان اهل محشر از انان کراهت داشته ورو بر می گردانند وبعضی از آنان دستان و پاهایشان بریده شده و بعضی از انان بر شاخه هایی از آتش مصلوب شده اند وبعضی از انان از مردار بدبوترند و بعضی از انان جبه هایی از قطران بر تن دارند که بر پوست انان چسبیده است .

اما کسانی که به چهره ی میمون محشور می شوند سخن چینان اند و اما کسانی که در چهره خوکان می آیند رشوه خواران و حرام خواران اند و اما کسانی که آویزان بر چهره کشیده می شوند ، ربا خواران اند و اما آنان که کور محشور می شوند آنان اند که در حکم و داوری به ستم داوری نموده اند و کران و گنگان آنان اند که به اعمال خود عجب داشتتند و اما آنان که زبان در دهان می جوند عالمان و قضاتی هستند که اعمالشان خلاف گفتارشان بوده و دست و پا بریدگان آنان اند که همسایه خود را می آزردند و مصلوب شده گان بر شاخه های آتشین آنان اند که سعایت مردم را نزد سلطان می کردند و کسانی که از مردار بد بو تراند آنان اند که از شهوات و لذات (حرام ) بهره می گرفتند و حق خدا را از مالشان پرداخت نمی کردند و کسانی که لباس قطران می پوشند اهل فخر فروشی و تکبر اند.
[/]

اویس;611675 نوشت:
ا کسانی که به چهره ی میمون محشور می شوند سخن چینان اند و اما کسانی که در چهره خوکان می آیند رشوه خواران و حرام خواران اند و اما کسانی که آویزان بر چهره کشیده می شوند ، ربا خواران اند و اما آنان که کور محشور می شوند آنان اند که در حکم و داوری به ستم داوری نموده اند و کران و گنگان آنان اند که به اعمال خود عجب داشتتند و اما آنان که زبان در دهان می جوند عالمان و قضاتی هستند که اعمالشان خلاف گفتارشان بوده و دست و پا بریدگان آنان اند که همسایه خود را می آزردند و مصلوب شده گان بر شاخه های آتشین آنان اند که سعایت مردم را نزد سلطان می کردند و کسانی که از مردار بد بو تراند آنان اند که از شهوات و لذات (حرام ) بهره می گرفتند و حق خدا را از مالشان پرداخت نمی کردند و کسانی که لباس قطران می پوشند اهل فخر فروشی و تکبر اند.

با سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس...
آنچه این حقیر میفهمم اینست که حقیقت هر عملی تمثلی دارد در قوه خیال هر شخص , و تمثل کردار و رفتار نیک به صورت تمثلات نیکو است و تمثل کردار و رفتار ناشایست و خلاف شرع صورتی غیر نیکو دارد...

و چنانچه بعد از مرگ پا به جهان مثال میگذارد و در جهان مثال نیازمند بدنیست مطابق با قوانین و قواعد عالم مثال.
و قوه خیال آن بدن را میسازد که آن بدن که ساخته شده بدنیست مثالی مطابق با قوانین عالم مثال...
و چنانچه قوه خیال تطهیر نباشد و نفس شخص بنا بر گفته هایی که در مورد ملکات نفسانی فرمودید هیئتی بر اثر رفتار غیر نیکو در نفس حاصل شده باشد و به دلیل اینکه هریک از اعمال تمثلی دارند قوه خیال شخص در عالم مثال بدن را بر اساس آن حقیقت عمل میسازد...
چنانچه ارواح مومنین به صورت بسیار زیبا و نورانی در روایات تشبیه شده و بسیار روحانی و لطیف هستند...
و بر عکس آدم های بد اخلاق به صورت سگ و بی غیرتان به صورت خوک و ... محشور میشوند..

نظر شما چیست ؟

:Gol::Gol::Gol::Gol:

اویس;611675 نوشت:
[=Georgia]در ادامه مطالبی که پیرامون ملکات اعمال تقدیم محضرتان نمودم اشاره به حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم می نمایم . از همه دوستان و همراهانم می خواهم به خوبی در این حدیث تامل نمایند تا به زودی مطالب تکمیلی ام را در خصوص ملکات اعمال تقدیمتان نمایم.

براء ابن عازب گفته است که معازب ابن جبل کنار رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در منزل ابی ایوب انصاری نشسته بود. معاز گفت : ای رسول خدا به من خبر بده در باره آیه ی « یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا »(نباء/18) پیامبر فرمود : ای معاز از امر بزرگی سؤال کردی سپس چشمان حضرت پر از اشک شد آنگاه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود : در روز قیامت امت من در ده گروه محشور می شوند که خدا آنان را از زمره ی مسلمین جدا نموده است . پس چهره ی بعضی ازآنان را به چهره ی میمون بر گردانده وبعضی دیگر را به چهره ی خوکان وبعضی از پاهایشان آویزانند وصورتهایشان به پایین آویخته و روی زمین کشیده می شوند و بعضی از انان کور محشور می شوند و بعضی از انان کر و لال اند و عقلشان زایل شده (نمی فهمند)و بعضی از انان زبان هایشان را می جوند وچرک همراه با لعاب دهن از دهانشان جاری است به نحوی که از شدت حالشان اهل محشر از انان کراهت داشته ورو بر می گردانند وبعضی از آنان دستان و پاهایشان بریده شده و بعضی از انان بر شاخه هایی از آتش مصلوب شده اند وبعضی از انان از مردار بدبوترند و بعضی از انان جبه هایی از قطران بر تن دارند که بر پوست انان چسبیده است .


اما کسانی که به چهره ی میمون محشور می شوند سخن چینان اند و اما کسانی که در چهره خوکان می آیند رشوه خواران و حرام خواران اند و اما کسانی که آویزان بر چهره کشیده می شوند ، ربا خواران اند و اما آنان که کور محشور می شوند آنان اند که در حکم و داوری به ستم داوری نموده اند و کران و گنگان آنان اند که به اعمال خود عجب داشتتند و اما آنان که زبان در دهان می جوند عالمان و قضاتی هستند که اعمالشان خلاف گفتارشان بوده و دست و پا بریدگان آنان اند که همسایه خود را می آزردند و مصلوب شده گان بر شاخه های آتشین آنان اند که سعایت مردم را نزد سلطان می کردند و کسانی که از مردار بد بو تراند آنان اند که از شهوات و لذات (حرام ) بهره می گرفتند و حق خدا را از مالشان پرداخت نمی کردند و کسانی که لباس قطران می پوشند اهل فخر فروشی و تکبر اند.

سلام علیکم
خدا قوت .
سئوال این حقیر اینست که آیا در مقوله ی حشر انسانها که قاعدتاً باید بصورت روح باشد چگونه میشود عواقب نامبرده برای خاطیان منظور را توجیه نمود ؟
منظور اینست که مجازات نامبرده برابر عقل انسان فقط برای جسم مادی متصور است . و برای روح چگونه محقق میشود ؟
متشکرم .

خداوند در قران بطور مکرر به این نکته اشاره دارد: انما تجزون ما کنتم تعملون "تنها انچه در دنیا میکرده اید .به ان مجازات می شوید . "
و لا تجزون الا ما کنتم تعملون ."و جز انچه عمل کرده اید . ابدا " جزایی نخواهید یافت. "
هل تجزون الا ما کنتم تعملون " (و به انها خطاب شود که ) ایا این عذاب اتش دوزخ جز ان است که جزای اعمال شماست؟"
کل نفس بما کسبت رهینه ." هر نفسی در گرو عملی است که انجام داده است. "

اویس;611675 نوشت:
[=Georgia]اما کسانی که به چهره ی میمون محشور می شوند سخن چینان اند و اما کسانی که در چهره خوکان می آیند رشوه خواران و حرام خواران اند و اما کسانی که آویزان بر چهره کشیده می شوند ، ربا خواران اند و اما آنان که کور محشور می شوند آنان اند که در حکم و داوری به ستم داوری نموده اند و کران و گنگان آنان اند که به اعمال خود عجب داشتتند و اما آنان که زبان در دهان می جوند عالمان و قضاتی هستند که اعمالشان خلاف گفتارشان بوده و دست و پا بریدگان آنان اند که همسایه خود را می آزردند و مصلوب شده گان بر شاخه های آتشین آنان اند که سعایت مردم را نزد سلطان می کردند و کسانی که از مردار بد بو تراند آنان اند که از شهوات و لذات (حرام ) بهره می گرفتند و حق خدا را از مالشان پرداخت نمی کردند و کسانی که لباس قطران می پوشند اهل فخر فروشی و تکبر اند.

با سلام وعرض تسلیت
سوال من این است که چه رابطه ای و یا چه وجه مشترکی بین میمون وسخن چینی ویا بین رشوه وخوک وبه همین ترتیب برای بقیه موارد وجود دارد؟

با سلام خدمت استاد و دوستان
با توجه به توضیحاتی که در ارتباط با ملکات نفس ارائه فرمودید و حدیث پیامبر برداشت بنده این است که من اگر به دنبال شناخت و ساخت نفس و شخصیت خود هستم باید ببینم آیا این ویژگی ها در درونم مورد پسندم هستند یا خیر ؟
چرا به هر کدام از آنها ممکن است گرایش پیدا کنم ؟ در برابر هر کدام از این ویژگی ها که منجر به چنان چهره های محشری می شوند یک چرا می گذارم .
فکر می کنم پاسخ هایی که به هرکدام این چرا ها داده می شود منتج به نفی و تنفر از آن خصلت شود ، از طرفی هم فرموده بودیدکه "پيدايش ملكات اعم از ملکات خوب و بد، بر اثر تكرار عمل حاصل می شود" می توان گفت که تکرار یک امر بد از قبح و زشتی آن می کاهد و کم کم آن عمل تبدیل به ملکه نفس می شود .
در نتیجه همه چیز بستگی دارد به اینکه من چه رفتاری را به عنوان ملکه نفس خود بپسندم و بر آن مداومت کنم ،حالا مشکل اصلی همین است که چگونه نفس باید در برابر این ملکات منفی صبر و تحمل خود را بالا برد؟
چند سوال جانبی دارم که در صورتی که صلاح دانستید پاسخ دهید .
آیا اینها همان چهره های برزخی هستند که افراد دارای چشم برزخی آنها را مشاهده می نمایند ؟
آیا غیر مسلمین هم در امت رسول الله هستند که بفرموده رسول خدا ، خداوند این ده گروه را از مسلمین جدا کرده است ؟
یا اینکه منظور پیامبر این است که افراد دارای این ویژگی ها از مسلمین جدا هستند هرچند از امت رسول الله باشند؟

[=Georgia]ملکات نفس

با عرض سلام خدمت همه دوستان.
از همه عزیزانی که در بحث مشارکت داشته و نظرات خویش را اعلام نمودند صمیمانه سپاسگزارم. اجازه دهید قبل از این که به سوالات طرح شده عزیزان پاسخ بگویم کمی بیشتر در مورد ملکات نفسانی عرایضی را تقدیم بدارم.
در کتب حکمی و عرفانی، «ملكه» نفسانی عبارت از صفتى است كه در نفس راسخ شده باشد. برخی نیز گفته اند: استعدادى است كه در پرتو آن مى ‏توان كارى را با مهارت و ذوق انجام داد، مثل استعداد رياضيات و استعداد آموختن زبان خارجى.
یکی از بهترین تعریفات ملکه از آن جناب جرجانی است که می گوید:
«در نتيجه انجام‏ بعضى افعال هيأتى در نفس به وجود مى‏آيد كه آن را كيفيت نفسانى گويند. اين كيفيت، اگر زودگذر باشد، آن را حالت گويند و اگر نفس آن عمل را تكرار كند و با آن ممارست كند، به نحوى كه اين كيفيت در آن راسخ شود، و به صورت يك حالت ديرگذر درآيد، آن را ملكه گويند. و در مقايسه با آن فعل، عادت و خلق ناميده مى ‏شود. (فرهنگ فلسفى، ص: 612)

بسیاری از رفتارها و خلقیات ما برخاسته از ملکاتی است که با هویت نفسانیمان متحد شده و شاکله وجودی ما را تشکیل داده اند. پیدایش ملکات در نفس انسانی به چند قسم می باشد:

دسته ای از ملکات، به نحو غیراختیاری در وجود ما شکل گرفته اند و ناشی از تعامل ناآگاهانه ما با افراد و محیط اطرف ما هستند. بیشتر باورها، عقاید، سلیقه ها، علاقه ها، عادت ها، روحیه ها، ذوق ها، وحساسیت های ما از این طریق برای ما به صورت ملکه در آمده است که البته این ملکات به اختیار و اراده ما قابل تغییر می باشند.
پیدایش برخی دیگر از ملکات ما اختیاری و بر اثر تکرار علم و عمل است. مثلا برای به دست آوردن ملکه اجتهاد باید بسیار آموخت و یا برای به دست آوردن ملکه خوشنویسی، باید بسیار نوشت. کسی که می خواهد به هنر، حرفه، مهارت یا صفتی دست یابد، باید پیاپی مصادیق آن را تجربه کند، لذا مثلا برای کسب ملکه جود و سخا، صرفا یکی دو بار بخشیدن یا آرزو داشتن و برای رسیدن به آن دعا کردن کافی نیست، اقدام عملی و تداوم در آگاهی و انجام آن، شرط ضروری تحصیل این توانمندی است.
هر بار که عملی را تجربه می کنیم، یک قدم به سمت ملکه شدن آن نزدیک می شویم. از تراکم این تجربه ها و اقدام ها، «ملکه» حاصل می شود. یک عمل، هر گاه به ده ها عمل مشابه خود ضمیمه گردد، توانمندی ثابتی ایجاد می کند، همان گونه که یک آجر، هرگاه به ده ها مشابه خود بپیوندد، بنای کاملی پدید می آورد. بدین ترتیب، انجام هر عمل سهم کوچکی در توانمند ساختن نفس دارد.
لذا امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: «مَن یَعمَل یَزدَد قُوَّةً وَ مَن یُقَصِّر فِی العَمَلِ یَزدَد فَترَةً(میزان الحکمة، حدیت 14259)
یعنی هر کس عمل کند، نیرویش افزایش می یابد و هر کس در عمل کوتاهی ورزد، سستی و ناتوانیش بیشتر می شود.

و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ عَبداً إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحکَمَه (وسائل الشیعه، ج2 ص 884) و قال: «إِذا عَمِلَ أَحَدُکُم عَمَلاً فَلیُتقِن(وسائل الشیعه، ج2ص 882)
یعنی خداوند بنده ای را دوست دارد که هر گاه کاری انجام می دهد، آن را استوار و محکم سازد، هر گاه کسی از شما کاری می کند باید آن را شایسته و متقن انجام دهد.


[="Georgia"][="Blue"][=georgia] [=georgia]در ادامه مباحث مربوط به ملکات گوییم: «[=georgia]سرعت[=georgia]»، «[=georgia]سهولت[=georgia]»، «[=georgia]کیفیت[=georgia]» و «[=georgia]وسعت[=georgia]» برخی از دست آوردهای پرارزش و مبارک ملکه اوصاف نیکو است که هر انسان خردمندِ هدف دار را به تحصیل توانمندی های ثابت نفس دعوت وتشویق می کند و توجه آدمی را بیش از آنکه به انجام عمل و رسیدن به نتیجه معطوف دارد، به کیفیت عمل و کسب توانایی انجام آن سوق می دهد.

[=georgia] [=georgia]بنابراین ملکه وصفی است نفسانی که با تداوم انجام عمل پدید می آید و تا آنجا راسخ و پایدار می شود که گاه صورتی غیر قابل تغییر به خمیرمایه نفس آدمی می بخشد.

[=georgia] [=georgia]نکته ای را که باید بدان توجه داشت این است که هر علم و عملی به نوعی در پیدایش یک یا چند ملکه نفسانی نقش دارد؛ اما تأثیر آن معمولاً احساس نمی شود. اگر برای پیدایش ملکه خوشنویسی، نوشتن هزار صفحه لازم باشد، هر صفحه تنها یک هزارم مسیر را طی می کند؛ از این رو پس از نوشتن یک صفحه، تغییر قابل توجهی مشاهده نمی شود. همچنین یک ساعت از شب به تهجد و مناجات به سر بردن، قطعاً در قرب به خداوند تأثیر دارد، اما اثر نامرئی آن، تنها در صورتی قابل ادراک است که تداوم یافته و با ده ها عمل مشابه خود پیوند یابد؛ از این رو نباید انتظار داشت که یک عبادت شبانه، زمین و زمان را به زیر چتر تصرف ما بکشاند و دیده حقیقت بین ملکوتی ما را بگشاید و ما را به مقام یقین برساند، چنان که نباید انتظار داشت، با نهادن یک آجر کاخ رفیعی پیش روی ما پدید آید.

[=georgia] [=georgia]این قاعده، ملکات ناشایست را نیز در بر می گیرد؛ هر بار بد حرف زدن، گامی به سوی ملکه بدزبانی است، گرچه تأثیر آن مشاهده نشود. هر تخلف از وعده و پیمان شکنی، یک قدم به سوی ناجوانمردی است، گرچه اثر آن محسوس نباشد. هر گناه، به منزله یک آجر در تشکیل دیوار بلند عصیان و ملکه فسق و یک نقطه کوچک نامرئی در صفحه سفید قلب است.

[=georgia] [=georgia]پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ كَانَتْ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فِي قَلْبِهِ فَإِنْ تَابَ وَ نَزَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صُقِلَ قَلْبُهُ مِنْهُ وَ إِنْ زَادَ زَادَت»(1)
یعنی هرگاه مومن گناهی انجام دهد، نقطه سیاهی در قلبش پدید می آید، پس اگر توبه و استغفارکند و دست بردارد قلبش از آن نقطه پاک می شود و اگر ادامه دهد، آن نقطه افزایش می یابد.

[=georgia] [=georgia]آری هر بار پرخوری از سرِ توجه و آگاهی، صورت باطنی انسان را اندکی به چارپایان شبیه می سازد. هر اِعمال غیظ و غضب ناشایست، اندکی درنده خویی را در وجود ما سنگواره می کند، حیله و خدعه و فریبکاری حتی به کمترین مقدارش نیز گامی انسان را به ملکه گرگ صفتی نزدیک می کند و در طرف مقابل نیز هربار نشستن در محضر علمای دین و شنیدن نصایح و علوم و حقایق از ایشان و نیز هر عمل خیر و شایسته ای انسان را قدمی به مقصد اعلای الهی خویش نزدیک تر می سازد و در نهایت آدمی به همان صورتی محشور می شود، که به دست خود برای خویش فراهم آورده است.

[=georgia](1)روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج2ص414

با سلام و عرض ادب
استاد اویس بزرگوار همه مطالبی که می فرمایید به نظر بنده به معنی اول انتخاب کمال انسانسیت به عنوان هدف و بعد دسته بندی و اولویت بندی صفات شایسته انسانی در هر جایگاهی که قرار داریم و مداومت و مداومت و مداومت بر آن ها صبر و صبر و صبر و .... و امید و امید و امید .

[="Georgia"][="Blue"]در ادامه گفتارمان پیرامون ملکات نفس گوییم:

تمامی اعمال و ملکات ما در این دنیا مواد صور برزخیه ما در نشئه آخرت هستند و هرکسی با علم و عمل خود در حال ساختن ابدان اخروی خویش است و به حسب آنچه در این دنیا کسب یا اکتساب نموده محشور می گردد. لذا از قالبهای مثالیِ بدنهای اخروی تعبیر به ابدان مكسوب يا مكتسب مى شود،
مكسوب مربوط به صورت ملكات حسن است كه فرمود: «لها ماكسبت»(البقره/134)
مكتسب مربوط به قالبهاى ملكات قبيح است كه فرمود: «
عليها مااكتسبت»(البقره/286)
زیرا افتعال، فعلى را به خلاف فطرت از راه احتيال و خدعه انجام دادن است كه از آن تعبير به ناصواب و معصيت و گناه مى شود.

نکته ای که در اینجا باید بدان اشاره شود این است که افراد ممکن است در دنیا دارای خلقیات و احوال و ملکات رفتاری گوناگونی باشند اما در میان این خلقیات، آن خلقی که غالب و حاکم بر خلقیات دیگر است صورت حقیقی اخروی شخص را متمثل می سازد.
به تعبیر دیگر از میان احوال و اطوار گوناگون شخص باید به آن خلقیاتی که به صورت ملکه راسخ در نفس در آمده اند بیشتر اهتمام و توجه نمود.

به تعبیر شیرین جناب عارف رومی در مثنوی:

سیرتی کان در وجودت غالب است
هم بر آن تصویر حشرت واجب است

[/]

[=Georgia]در فصل بیستم باب یازدهم سفر اسفار در فرق بين حال و ملکه آمده است:

«گفتار و اعمال تا مادامى كه در عالم ماده وجود دارند حظّى از بقا و ثبات ندارند، ولكن كسى كه كارى را انجام دهد يا سخنى را گويا شود در نفسى او اثرى محقق مى شود و در قلب او براى زمانى حالى و كيفيتى بوجود مى آيد. وقتى افعال و اقوال تكرار گردد آثار آن در نفس استحكام مى يابد و حال نفسانى به صورت ملكه نفسانى مى گردد، زيرا فرق بين حال و ملكه همانند فرق بين شدت و ضعف است و اشتداد در كيفيت به حصول صورت جوهريه اى منجر مى شود كه اين صورت جوهريه مبداء براى مثل اين كيفيت مى گردد. مثل حرارت ضعيف در ذغال وقتى كه شدت پيدا كند به صورت آتش سوزنده اى مبدل مى شود و همچنين كيفيت نفسانى وقتى اشتداد يابد ملكه راسخه در نفس مى گردد، يعنى صورت نفسانيه اى مى گردد كه مبداء آثار مختص بدان مى شود كه فعل مناسب با آن، به سبب آن صورت نفسانى، با سهولت، بدون تعمل و تحمل زحمت، از نفس ‍صادر مى شود.»

و همين هيئت راسخه در نفس كه ملكه نفسانى است براى شخص در قيامت متمثل مى شود كه در زبان شریعت در جانب خير و شر به «ملك» و «شيطان» نام برده مى شود. ولى مسمى يكى است زيرا ملكات نفسانى، صور جوهريه ای قائم به نفس مى گردند که به راحتی قابل زوال از نفس نخواهند بود. و یکی از لطائف خلود و ابدی بودن بهشت بهشتیان و جهنم جهنمیان همین حقیقت است که ملکات در نفس جزو حقیقت وی گشته و از وی قابل زوال نیستند.

خلاصه آنجا كه كيفيات نفسانى به صورت ملكه راسخه در نفس در آيد، خلق و خوى نفس مى گردد لذا حکما در تعریف خُلق گویند: «ملكة نفسانيّة يصدر بها عن النّفس أفعال بسهولة من غير سابقة فكر و رويّة».

ملكه و خلق و خوى، كه از صفات و كيفيات نفسانى براى انسان تحقق مى يابد، براى او هويت مى سازد و اين همان است كه از آن به «طبيعت ثانويه» نام مى برند كه در قوس صعود، يعنى در سير تكاملى نفوس، متحقق می گردد.

[=Georgia]غرض این که نفوس انسانى داراى استعدادهاى گوناگون براى رسيدن به فعليتهاى مختلف اند، اگر در جهت علم و عمل صالح، خويش را بسازند، از ملائكه پاى فراتر رفته هم ردیف پیامبران و امامان می شوند، ولى اگر در جهت صفات رذيله حيوانى رشد نمايند و از كمال انسانى باز بمانند، همان صفات كه براى حيوانات به نحو كمال است براى ایشان به صورت رذيله خواهد بود، مثل افراط در شهوت که براى حیوانت كمال است ولى براى انسان رذيله به شمار می آید زيرا او داراى نفس ناطقه است و كمال نفس ناطقه وصول به حقيقت حكمت است، اما در این میان آنچه مهم است دوام و استمرار بر فراگیری علم وعمل نیکوست.

خداوند در قرآن کریمش نزول ملائکه بر انسان را مشروط بر استقامت و دوام وی بر نیکیها ذکر نموده آنجا که فرموده است: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُون» (فصلت/30)

ولذا جناب شیخ الرئیس بوعلی سینا در نمط نهم اشارات در تعریف عارف گوید:
«و المنصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحق في سرّه يخصّ باسم العارف»
یعنی آن كه فكرش را به قدس جبروت منصرف نمود، در حالى كه على الدّوام خواهان شروق نور حق‏ در سرّ خود است عارف است.

اویس;623390 نوشت:
تمامی اعمال و ملکات ما در این دنیا مواد صور برزخیه ما در نشئه آخرت هستند و هرکسی با علم و عمل خود در حال ساختن ابدان اخروی خویش است و به حسب آنچه در این دنیا کسب یا اکتساب نموده محشور می گردد. لذا از قالبهای مثالیِ بدنهای اخروی تعبیر به ابدان مكسوب يا مكتسب مى شود

سلام و تشكر

خوشحالم كه بحث داره پيش ميره..الحق كه نكات با ارزشي رو ياد ميگيريم
سوالي داشتم ، اينكه مگه قالب و بدن هاي مثالي(ساخته شده از ملكات) مربوط به برزخ نيست ، چرا پس از وجود آنها در آخرت و حشر سخن فرموديد؟

معلق;623585 نوشت:
سلام و تشكر

خوشحالم كه بحث داره پيش ميره..الحق كه نكات با ارزشي رو ياد ميگيريم
سوالي داشتم ، اينكه مگه قالب و بدن هاي مثالي(ساخته شده از ملكات) مربوط به برزخ نيست ، چرا پس از وجود آنها در آخرت و حشر سخن فرموديد؟


سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
متأسفانه حقیر از دنبال کردن این بحث جا مانده‌ام و الآن هم که پست‌ها تا شماره‌ی ۱۰۰۰ بالا رفته است! ما شاء الله به پیگیری و تلاش کارشناس محترم و دوستان همراه ایشان :Gol: عرض خسته نباشید و خدا قوت :Gol:

ظاهراً پاسخ این باشد که انسان در دنیا یک صورت جسمانی دارد و یک سیرت باطنی که اکتساب او در دنیاست و البته وراثت و غیره هم در آن بی‌تأثیر نیست. انسان وقتی می‌میرد مطابق روایت معصوم علیه‌السلام و تجربه‌ی بسیاری از ما که مردگانمان را در خواب دیده‌ایم ساکنان برزخ همچنان با صورتی مشابه صورتشان در دنیا هستند و سیرتشان همچنان مطابق شأن ستار بودن خداوند در پس صورتشان مخفی است و این می‌تواند به این خاطر باشد که آنها همچنان با دنیا در تعامل هستند (مثلاً اگر کسی می‌مرد و در خواب او را با سیرتش می‌دیدند در اعمال ما تأخر او می‌توانست مؤثر باشد و البته در حقوقی که برای او همچنان در دنیا در میان زندگان در جریان هست هم همینطور) ... فرق برزخ با دنیا پس در شرایط زندگی است که اکتسابات نفسانی انسان‌ها برای آنها صورت جدید نمی‌آورد بلکه شرایط زندگی را سخت یا ساده می‌گرداند ... اما در قیامت وقتی تخم انسان‌ها کاشته شده و باران بر زمین می‌بارد تا بدن انسان‌ها از خاک بروید این بار دیگر این بدن از ابتدا بر تطابق با آن سیرت باطنی رشد می‌کند و حتی برخی شاید دیگر صورت جسمانی به صورت انسانی هم نداشته و حیوان محشور گردند ... که این شاید همان معنای یوم تبلی السرائر است ...
بنابراین بدن مثالی در برزخ در اکثر مواقع (ولی شاید نه همیشه) مشابه بدن جسمانی در دنیاست از نظر ظاهر و شکل و نفسانیات انسان در شرایط زندگی‌اش مؤثر است، حال آنکه در قیامت نه تنها تجسم اعمال را داریم که صورت جسمانی انسان هم مطابق با سیرت اوست

اما برای بدن مثالی از سوره‌ی واقعه استفاده می‌شود که:

عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَ نُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ [الواقعة، ۶۱]
بر اینکه امثال شما را بدل شما قرار دهيم و شما را در آنچه نمى‌دانيد پديدار گردانيم.

و برای بدن اخروی مطلبی در ذیل آیه‌ی ۵۶ سوره‌ی نساء است که قابل توجه است و آن بدل شدن پوست سوخته با پوست نو است برای اهل جهنم.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارً‌ا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَ‌هَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا [النساء، ۵۶]
به زودى كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده‌اند، در آتشى [سوزان‌] درآوريم؛ كه هر چه پوستشان بريان گردد، پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند. آرى، خداوند تواناى حكيم است.

که توضیح آن در روایت مبارکه اینطور آمده است که:
وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَاصِمٍ الْبَزَوْفَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ أَبُو أَيُّوبَ الشَّاذَكُونِيُّ الْمِنْقَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ الْقَاضِي، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ سَيِّدِ الْجَعَافِرَةِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) لَمَّا أَقْدَمَهُ الْمَنْصُورُ، فَأَتَاهُ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ، وَ كَانَ مُلْحِداً، فَقَالَ لَهُ: مَا تَقُولُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» «1»، هَبْ هَذِهِ الْجُلُودَ عَصَتْ فَعُذِّبَتْ، فَمَا بَالُ الْغَيْرِيَّةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): وَيْحَكَ هِيَ هِيَ، وَ هِيَ غَيْرُهَا. قَالَ: أَعْقِلْنِي هَذَا الْقَوْلَ. فَقَالَ لَهُ: أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عَمَدَ إِلَى لَبِنَةٍ فَكَسَرَهَا، ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ وَ جَبَلَهَا، ثُمَّ رَدَّهَا إِلَى هَيْئَتِهَا الْأُولَى، أَ لَمْ تَكُنْ هِيَ هِيَ، وَ هِيَ غَيْرُهَا فَقَالَ: بَلَى، أَمْتَعَ اللَّهُ بِكَ. [الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 581]
که در آن روایت شده است که ابن‌ابی‌العوجاء ملعون نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و نظر امام علیه‌السلام را پیرامون بدل شدن پوست سوخته به پوست دیگر پرسید و اضافه کرد که آیا این عدالت است که اگر پوستی نافرمانی کرده بود و سوخت بعد پوست دیگری به جای آن رویش کند و آن هم بسوزد؟ امام علیه‌السلام فرمود که وای بر تو که آن پوست جدید همان پوست قبلی است و غیر آن است، بعد در توضیح مثال می‌زنند از مردی که خشتی را می‌شکند و سپس بر آن آب ریخته و دوباره آن خشت را می‌سازد این خشت همان خشت اول است (به لحاظ اجزاء) ولی خشت دیگری است (به لحاظ هویت مجدد آن)

با این حساب بدن برزخی فارق از ماده به معنای اصطلاحی آن است و مشابه بدن دنیاست اما بدن اخروی از نظر اجزاء همین بدن دنیاست (شبهه‌ی آکل و مأکول در اینجا مطرح می‌شود که فکر کنم خارج از بحث تاپیک باشد :Gig: ولی به نظرم رسید شاید «حدیث طینت» آن را هم خیلی ساده‌تر از انچه معمولاً توضیح داده می‌شود توضیح بدهد :Gig:) ولی از نظر ظاهر مطابقت با سیرت کسب شده در دنیا دارد و دیگر لزوماً شبیه به صورت دنیای شخص نخواهد بود. اینکه دنیا مزرعه‌ی آخرت است از این نظر هم قابل تفکر و تعمق است که آنچه در اول حشر از زمین خواهد رویید به عنوان بدن اخروی نتیجه‌ی اعمال و نیات دنیوی است که انسان اکتساب کرده بوده است ...

اینکه چطور از نظر ژنتیک از یک سری سلول صورت جدیدی خارج خواهد شد (که یعنی در ژن افراد تفاوت‌های ایجاد می‌شود) هم عجیب نیست چون قبل از قیام قیامت تمام هویت‌ها از بین برده می‌شود و تنها وجه ربک ذو الجلال و الإکرام باقی می‌ماند، یعنی تمام اجزاء ماده باقی خواهند ماند اما از تمام هویت‌های ایجاد شده در بین آنها (هویت‌های سینرجتیک به اصطلاح علوم جدید) سلب هویت خواهند شد و پرده‌ی آخر صحنه‌ی خلقت که چیده می‌شود بر اساس انطباق آن با حقایق باطنی خواهد بود، تا کنون حجاب‌هایی بودند که بین ظاهر و باطن فاصله‌ می‌انداختند و ستار بودن خداوند و ماهیت فریبنده‌ی دنیا (که تا برزخ هم ادامه دارد اگرچه با شدت کمتر به دلیل حکمت ایجاد برزخ که به ناچار تا حدودی از ساختار دنیا تبعیت می‌کند) بخاطر وجود همان حجاب‌ها بود ولی در این روز دیگر این حجاب‌ها نیستند (لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُ‌كَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) و دنیا منطبق و موافق با حقایق باطنی شده است و هویت‌های جدید هم بر اساس سیرت‌ها ایجاد شده‌اند و این هلاک شدن‌ همگان در آستانه‌ی قیامت با صور نخست هم ظاهراً انحصار در صورت‌های عالم ماده دارد یا نزدیک به آن ... :Gig: شاید هم اشتباه کنم :Gig: فعلاً اینطور به ذهنم رسید تا ان شاء الله کارشناس محترم و شما و سایر دوستان اگر اشتباه است متذکر شوید :Gol:
[SPOILER]ان شاء الله نظم بحثتان بر هم نخورده باشد و اگر خورده است بفرمایید تا پستم را حذف کنم :Gol:[/SPOILER]
یا علی علیه‌السلام

با سلام و عرض وقت بخیر و خسته نباشید خدمت استاد اویس محترم و همه دوستان
استاد لطفا شما به فکر های ساکت ما نگاه نکنید ،لطفا بحث را ،البته فکر می کنم بگویم درس را بهتر است ،ادامه دهید .
با تشکر