جمع بندی چرا اسب ها تاختند؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا اسب ها تاختند؟

بسم رب الحسین
سلام. چرا بعضی جاها میخونیم که حیوونا برای امامامون احترام قائل بودن و آزاری بهشون نمیرسوندن و انگار اماما رو میشناختن مثل این ماجرا:
در روزگار حکومت متوکّل، زنی ادّعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا(س) است متوکّل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا(ص) سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکرده‌ام. متوکّل سران ابی طالب و فرزندان عبّاس و قریش را خواست و با آنها مشورت کرد. آنان گفتند: در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است؛ ولی آن زن می‌گفت: دروغ است. متوکّل گفت: من از فرزندان عبّاس نیستم اگر نتوانم حجّت و دلیلی برای نقض سخن این زن بیاورم.اطرافیان گفتند: امام هادی(ع) را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد. امام هادی(ع) به آن زن فرمود: «گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می‌گویی داخل محوطه درندگان بشو.»
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدّعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) هستند. داخل شوند.
متوکّل به حضرت هادی(ع) گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: «مانعی ندارد»، نردبانی آوردند و در محوطه‌ای که شش شیر بود، امام داخل شد. پس از ورود امام، تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می‌کشید.
وزیر متوکّل گفت: تا این خبر منتشر نشده است، حضرت را خارج کن.
متوکّل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می‌خواستیم به گفته‌ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی. امام هادی(ع) برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد؛ در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می‌مالیدند امام روی اوّلین پله نردبان که قرار گرفت، متوجّه شیرها شد و با دست اشاره کرد که برگردند و شیرها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: «هرکس می‌پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود.»
متوکّل به آن زن گفت: داخل محلّ شیران برو. آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادّعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ‌دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکّل گفت: او را داخل محوطه شیران بیفکنند. در این هنگام مادر متوکّل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع
ولی تو ماجرای کربلا......؟:crying: چرا انقد باهم تفاوت دارن؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

مسـافر;589904 نوشت:
[=Lucida Sans Unicode][=lucida sans unicode]بسم رب الحسین
سلام. چرا بعضی جاها میخونیم که حیوونا برای امامامون احترام قائل بودن و آزاری بهشون نمیرسوندن و انگار اماما رو میشناختن مثل این ماجرا:
در روزگار حکومت متوکّل، زنی ادّعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا(س) است متوکّل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا(ص) سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکرده‌ام. متوکّل سران ابی طالب و فرزندان عبّاس و قریش را خواست و با آنها مشورت کرد. آنان گفتند: در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است؛ ولی آن زن می‌گفت: دروغ است. متوکّل گفت: من از فرزندان عبّاس نیستم اگر نتوانم حجّت و دلیلی برای نقض سخن این زن بیاورم.اطرافیان گفتند: امام هادی(ع) را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد. امام هادی(ع) به آن زن فرمود: «گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می‌گویی داخل محوطه درندگان بشو.»
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدّعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) هستند. داخل شوند.
متوکّل به حضرت هادی(ع) گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: «مانعی ندارد»، نردبانی آوردند و در محوطه‌ای که شش شیر بود، امام داخل شد. پس از ورود امام، تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می‌کشید.
وزیر متوکّل گفت: تا این خبر منتشر نشده است، حضرت را خارج کن.
متوکّل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می‌خواستیم به گفته‌ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی. امام هادی(ع) برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد؛ در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می‌مالیدند امام روی اوّلین پله نردبان که قرار گرفت، متوجّه شیرها شد و با دست اشاره کرد که برگردند و شیرها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: «هرکس می‌پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود.»
متوکّل به آن زن گفت: داخل محلّ شیران برو. آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادّعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ‌دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکّل گفت: او را داخل محوطه شیران بیفکنند. در این هنگام مادر متوکّل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع
ولی تو ماجرای کربلا......؟:crying: چرا انقد باهم تفاوت دارن؟

باسلام وتشکر .
در ابتدا بايد گفت: موارد مسله فرق دارد در کل باید توجه داشت که امامان (ع) ولايت تكويني دارند و با اذن خداوند مي توانند از آن استفاده نمايند، چنانكه امام علي (ع) در جريان قلعه خيبر از اين ولايت استفاده نمود : «والله ما قلعتُ باب خیبر وقذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة (1)،سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم، اما امامان ما در مسايل عادي مانند ديگر انسان ها هستند، روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، صلح و جنگ، حکومت و سیاست، مثل سایرین مي باشند ودر اين گونه امور از ولايت تكو يني استفاده نمي كردند.
درست است كه حيوانات -با توجه به ولايت امامان - دربرابر آنان نرم مي شوند، ولي اين درصورت است كه ائمه (ع) از ولايت تكو يني خودبهره گيرند، وحال اين كه امامان ما وظيفه نداشتند دراين گونه مسايل از اين ولايت استفاده نمايند، چنانكه ابن ملجم با شمشير فرق علي (ع) را شكافت، ولي امام براي جلو گيري از اين امر از ولايت خود استفاده نكرد. دركربلا نيز امام حسين (ع وظيفه نداشت كه از ولايت تكويني خود استفاده نمايد تا مانع اسب دواني بر بدن خودگردد.

چه این در کربلا اسب ها خود بر بدن امام نرفتند بلکه آن حیوانات را بر بدن امام عبور دادند وقرار نبود به طور جبری خداوند جلو آنها را از این کار بگیرد وگرنه از اصل ماجرای جلو انان را می گرفت .
پي نوشت:
1.شيخ صدوق،امالي صدوق، ناشر: اعلمي، ص514.

مسـافر;589904 نوشت:
ولی تو ماجرای کربلا......؟ چرا انقد باهم تفاوت دارن؟

سلام
حالت طبیعی شیر آن است که اگر موجودی مثل انسان در قفس شیر برود آن را می خورد و همین طور است که اسب را بر شخصی عبور دهند در حالت طبیعی عبور می کند.
اما امام اگر بخواهد می تواند از ولایتی که دارد استفاده کند و جلوی این اتفاقات را بگیرد اما چرا امام حسین این کار را نکرد؟
خواندن این ماجرا خالی از لطف نیست
یکی از خوارج با دیگری نزاع داشت. به امیرمؤمنان(علیه‌السلام) مراجعه کردند و آن حضرت بر اساس حکم الهی، بین آنها داوری کرد. آن خارجی در اعتراض به آن حضرت گفت: عدالت نورزیدی! حضرت علی(علیه‌السلام) گفت: دور شو ای دشمن خدا! ناگهان دیدند آن مرد خارجی به شکل سگ درآمد، لباسهایش به هوا پرید و همانند سگ، دم می‌جنباند و اشک از چشمانش جاری شده است. امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در حقّ وی رقّت کرد و با دعا به درگاه الهی، او را به حالت انسانی برگرداند. ناگهان دیدند لباس وی نیز به سوی او برگشت. آنگاه امیرمؤمنان(علیه‌السلام) فرمود: آصف که خداوند در باره او فرمود: ﴿قال الذی عنده علم من الکتاب… ﴾ وصّی سلیمان بود. به نظر شما مقام سلیمان نزد خدا بالاتر است یا مقام پیامبر شما؟ در اینجا شخصی پرسید: با این همه قدرتی که شما دارید، در جنگ با معاویه، چه نیازی به یاری انصار دارید؟ حضرت‏ علی(علیه‌السلام) فرمود: من، تنها برای اتمام حجّت، آنها را به یاری می‌طلبم؛ وگرنه اگر اذن دعا به من داده شود و مجاز به استفاده از قدرت غیر عادی خود باشم، بین اجابت دعای من و فرا رسیدن اجل معاویه، تأخیر نخواهد افتاد و بدون درنگ نابود خواهد شد( فقیل: ما حاجتک إلی قتال معاویة إلی الأنصار؟ قال(علیه‌السلام): «إنّما أدعوا علی هؤلاء بثبوت الحجة و کمال المحنة و لو أذن لی فی الدعاء لما تأخر».)
نورالثقلین، ج۴، ص۹۱، ح۷۸، ذیل آیه۴۰ سوره نمل

همچنین خود امام حسین در هنگامی که جنیان خواستار کمک و یاری آن حضرت بودند، به آنها فرمودند: «به خدا قسم! قدرت ما برای کشتن آنها بیش از شما ـ جنیان ـ است، ولی نظر ما این است که بر همه اتمام حجت شود تا آنهایی که هلاک می‌شوند، با اختیار خود به هلاکت رسند و کسانی که به سعادت می‌رسند نیز با اختیار خود بدان نائل شوند»

[=Lucida Sans Unicode]سلام. ممنون از پاسختون.

صادق;590193 نوشت:
باسلام وتشکر .
درست است كه حيوانات -با توجه به ولايت امامان - دربرابر آنان نرم مي شوند، ولي اين درصورت است كه ائمه (ع) از ولايت تكو يني خودبهره گيرند، وحال اين كه امامان ما وظيفه نداشتند دراين گونه مسايل از اين ولايت استفاده نمايند، چنانكه ابن ملجم با شمشير فرق علي (ع) را شكافت، ولي امام براي جلو گيري از اين امر از ولايت خود استفاده نكرد. دركربلا نيز امام حسين (ع وظيفه نداشت كه از ولايت تكويني خود استفاده نمايد تا مانع اسب دواني بر بدن خودگردد.
چه این در کربلا اسب ها خود بر بدن امام نرفتند بلکه آن حیوانات را بر بدن امام عبور دادند وقرار نبود به طور جبری خداوند جلو آنها را از این کار بگیرد وگرنه از اصل ماجرای جلو انان را می گرفت .

پس یعنی هر جایی دیدیم مثلا حیوانی به امام احترام کرد این یعنی امام از ولایت تکوینیش استفاده کرده و خود اون حیوان شعور و معرفت نداشته؟

مسـافر;590243 نوشت:
[=Lucida Sans Unicode]سلام. ممنون از پاسختون.

پس یعنی هر جایی دیدیم مثلا حیوانی به امام احترام کرد این یعنی امام از ولایت تکوینیش استفاده کرده و خود اون حیوان شعور و معرفت نداشته؟

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که در این گونه امور به طور یقنی سخن گفتن دشوار است چون جزئیات مسله به صورت یقین برای ما معلوم نیست .
به فرض که این حادثه ( اسب دواندن بر بدن امام ) رخ داده باشد ممکن است یکی از راه حل های مسله همان باشد که عرض شد ولی در این باب رویکرد دیگر نیز وجود دارد .
بدین بیان که در روایات تاریخی آمده که ابن سعد بعد از به شهادت رساندن امام برای خوش خدمتی تصمیم به تازاندن اسب بر بدن امام گرفت و برای این منظور داوطلب خواست و ده نفر آماده شدند و این کار را کردند و بر آن افتخار نمودند و از ابن زیاد بر این کار جایزه گرفتند و بعد ها به وسیله مختار کشته شدند.
سید بن طاووس و ابن نما در کتب مقتل خود این جریان را نقل کرده اند و اسامی را ذکر کرده اند. (1)
در کافی هم روایتی آمده که وقتی ابن سعد تصمیم به این جنایت گرفت و داوطلبانی برای این کار تعیین نمود، فضه خادمه به حضرت زینب عرض کرد که "سفینه" غلام آزاد شده پیامبر سوار بر کشتی بوده که طوفان زده و شکسته شده و او به ساحل جزیره ای افتاده و در آنجا با شیری مواجه شده و وقتی خود را غلام آزاد شده پیامبر معرفی کرده، شیر به او احترام گذاشته و او را تا کنار جاده همراهی کرده است. بعد از حضرت اجازه گرفته و به سراغ آن شیر می رود و او را به کمک می طلبد و وقتی سواران برای تاختن بر بدن می آیند، با شیر مواجه می شوند و جرأت بر اقدامی نمی نمایند. (2)
به نظر می رسد همچنان که علامه مجلسی گفته (3)، بین این مطلب (اسب تازاندن بر بدن مبارک که در تاریخ ها آمده) و بین آن حدیث کافی که دلالت دارد این اتفاق نیفتاده، منافاتی نیست؛ زیرا طبق حدیث کافی و نقل تاریخ، عمر بن سعد ملعون چنین تصمیمی گرفت و داوطلب خواست و ملعون های مورد اشاره اعلام آمادگی کردند و برای تاختن بر بدن سوار شدند و به سوی بدن تاختند، ولی هم چنان که در روایت کافی آمده با شیری مواجه شدند که بر بالین اباعبدالله بود و به همین جهت جرأت چنین کاری را نکردند و به فرمان عمر بن سعد ، جریان شیر را کتمان کردند و مدعی شدند بر بدن اسب تازانده اند و مختار هم آنان را به خاطر داوطلب شدن و افتخار بر عملی که (قصد داشتند. ولی نتوانستند انجام دهند اما) ادعایش را داشتند و بدان مفتخر بودند و بر آن جایزه گرفته بودند، مجازات کرد.
بنا بر این آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محکم است؛ فقط در این بین یک معجزه اتفاق افتاده که نگذاشته آنان نقشه شوم خود را عملی کنند و آن ها با این وجود این معجزه ، آن را کتمان کرده و مدعی شده اند تصمیم شوم خود را عملی کرده اند و این بسیار اتفاق می افتد که ظالمان و قدرتمندان تصمیم بر ظلمی می گیرند که موفق به انجامش نمی شوند؛ ولی به دروغ مدعی می شوند آن کار را کرده اند تا هیمنه شان شکسته نشود.

پی نوشت ها:
1. أحمد حسين يعقوب،كربلاء، الثورة والمأساة، اول، بیروت، الغدیر للطباعه و النشر، 1418 ق، ص 342 - 343 به نقل از: تاريخ الطبري، ج 6 ،ص 161؛ والكامل لابن كثير، ج 4 ،ص 33 ؛ومروج الذهب للمسعودي ،ج 2 ،ص 91؛ والخطط للمقريزي، ج 2 ، ص 281؛ والبداية والنهاية لابن الأثير، ج 8 ،ص 189؛ و تاريخ الخميس، ج 3 ، ص 333 ، و مناقب ابن شهرآشوب، ج2 ، ص 224 .
2. کلینی، کافی، پنجم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1362 ش، ج 1، ص 465.
3. مجلسی، مرآه العقول، دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه،1363 ش ، ج5، ص 371.

ملاصدرا;590235 نوشت:
یکی از خوارج با دیگری نزاع داشت. به امیرمؤمنان(علیه‌السلام) مراجعه کردند و آن حضرت بر اساس حکم الهی، بین آنها داوری کرد. آن خارجی در اعتراض به آن حضرت گفت: عدالت نورزیدی! حضرت علی(علیه‌السلام) گفت: دور شو ای سگ! ناگهان دیدند آن مرد خارجی به شکل سگ درآمد، لباسهایش به هوا پرید و همانند سگ، دم می‌جنباند و اشک از چشمانش جاری شده است. امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در حقّ وی رقّت کرد و با دعا به درگاه الهی، او را به حالت انسانی برگرداند. ناگهان دیدند لباس وی نیز به سوی او برگشت. آنگاه امیرمؤمنان(علیه‌السلام) فرمود: آصف که خداوند در باره او فرمود: ﴿قال الذی عنده علم من الکتاب… ﴾ وصّی سلیمان بود. به نظر شما مقام سلیمان نزد خدا بالاتر است یا مقام پیامبر شما؟ در اینجا شخصی پرسید: با این همه قدرتی که شما دارید، در جنگ با معاویه، چه نیازی به یاری انصار دارید؟ حضرت‏ علی(علیه‌السلام) فرمود: من، تنها برای اتمام حجّت، آنها را به یاری می‌طلبم؛ وگرنه اگر اذن دعا به من داده شود و مجاز به استفاده از قدرت غیر عادی خود باشم، بین اجابت دعای من و فرا رسیدن اجل معاویه، تأخیر نخواهد افتاد و بدون درنگ نابود خواهد شد( فقیل: ما حاجتک إلی قتال معاویة إلی الأنصار؟ قال(علیه‌السلام): «إنّما أدعوا علی هؤلاء بثبوت الحجة و کمال المحنة و لو أذن لی فی الدعاء لما تأخر».)
نورالثقلین، ج۴، ص۹۱، ح۷۸، ذیل آیه۴۰ سوره نمل

سلام بر شما.کلامتان درباره ولایت امامان صحیح است ولی روایتی که از امیرالمومنین آوردید منبع اصلیش خرایج و جرایح راوندی است که از نظر سندی مرسل است و از نظر محتوا هم با رفتار امام در جنگهای جمل و نهروان و با ابن مجلم در هنگام اسارت نمی خواند.بعید است که آن امام همام به کسی که فقط به قضاوت اعتراض کرده لفظ سگ را به کار ببرد و جزای اعتراض به یک قضاوت مسخ شدن نیست.این طور نیست؟

[="Navy"]

آسانسور;590275 نوشت:
سلام بر شما.کلامتان درباره ولایت امامان صحیح است ولی روایتی که از امیرالمومنین آوردید منبع اصلیش خرایج و جرایح راوندی است که از نظر سندی مرسل است و از نظر محتوا هم با رفتار امام در جنگهای جمل و نهروان و با ابن مجلم در هنگام اسارت نمی خواند.بعید است که آن امام همام به کسی که فقط به قضاوت اعتراض کرده لفظ سگ را به کار ببرد و جزای اعتراض به یک قضاوت مسخ شدن نیست.این طور نیست؟

سلام
بنده ترجمه این روایت را از منابعی که از کتاب ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۸-۲۳۱ نقل شده بود،نقل نمودم که وقتی به اصل روایت رجوع نمودم دیدم چنین لفظی وجود ندارد و امام لفظ عدو الله را در مورد آن خارجی به کار برده اند و در پست قبلی هم ترجمه آن اصلاح شد.
أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع كَانَ جَالِساً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ فَاخْتَصَمَا إِلَيْهِ وَ كَانَ أَحَدُهُمَا مِنَ الْخَوَارِجِ فَتَوَجَّهَ الْحُكْمُ إِلَى الْخَارِجِيِّ فَحَكَمَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ الْخَارِجِيُّ وَ اللَّهِ مَا حَكَمْتَ بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا عَدَلْتَ فِي الْقَضِيَّةِ وَ مَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَرْضِيَّةٍ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ اخْسَأْ عَدُوَّ اللَّهِ فَاسْتَحَالَ كَلْباً أَسْوَد…
خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص: 46
البته این خارجی (که خوارج نجس هستند و این بیانگر باطن خبیثشان است) نسبت های نا روای دیگری هم به حضرت علی دادند که در روایت فوق می بینید وَ اللَّهِ مَا حَكَمْتَ بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا عَدَلْتَ فِي الْقَضِيَّةِ وَ مَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَرْضِيَّةٍ
این خوارج به خاطر دشمنی با امیر المونین اگر چه به عدالت حکم دهی چه ندهی هرگز حضرت را نمی ستایند و مثل این خوارج همان قول خداوند است که فرمود فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿الأعراف: ١٧٦﴾
مثل او همچون سگ است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند!
اما در مورد سند روایت
همانطور که می دانید احاديث در منابع و جوامع روايى ما شيعيان در چند بخش عرضه شده است: بخشى از احاديث ما مربوط به اعتقادات و كلام و اصول دين مى‏باشد. در صورتى كه اين احاديث معارض نداشته باشد و از طرفى اگر مخالف با احكام عقل و فطرت نباشد، ديگر نيازى به پرداختن از جهت سلسله سند آن‏ها نداريم.
بخش ديگرى از احاديث مربوط به اخلاق و مواعظ اخلاقى و تربيتى و پندها و اندرزها است. از آنجا كه اين احاديث جنبه پند و اندرز و تربيت انسان را در بردارند، نيازى به تحقيق از سلسله سند آن‏ها وجود ندارد.
بخش ديگرى از روايات مربوط به فروع و احكام دين مى‏باشد، كه احاديث مختلفى از اشخاص مختلف در اين بخش وجود دارد. از آن جا كه اين احاديث مربوط به تكاليف انسان و واجبات و محرّمات و غيره مى‏باشد، علما و مراجع معظّم تقليد، حسّاسيّت و دقّت ويژه‏اى در اين احادیث از خود نشان مى ‏دهند و در استنباط احكام نهايت دقّت را دارند از همين رو است كه احاديث را به متواتر، واحد، ضعيف، موثّق، حَسَن، مرسل و صحيح دسته بندى كرده‏ اند بنا بر این از آنجا که روایت مورد نظر ما مربوط به احکام دین نبوده و مربوط به معجزات امامان است که هم آیات و روایات متواتر بار آن دلالت دارند نیازی به بررسی سند ندارد.
به هر حال هرچند که اثبات همه جزئیات این‌گونه روایات با خبر واحد، دشوار است، لیکن اثبات خطوط کلّی آن، که همان اثبات قدرت آن ذوات مقدس بر تکوین است، به کمک آیات و روایات قطعی، بسیار آسان است.[/]

ملاصدرا;590328 نوشت:

اما در مورد سند روایت
همانطور که می دانید احاديث در منابع و جوامع روايى ما شيعيان در چند بخش عرضه شده است: بخشى از احاديث ما مربوط به اعتقادات و كلام و اصول دين مى‏باشد. در صورتى كه اين احاديث معارض نداشته باشد و از طرفى اگر مخالف با احكام عقل و فطرت نباشد، ديگر نيازى به پرداختن از جهت سلسله سند آن‏ها نداريم.
بخش ديگرى از احاديث مربوط به اخلاق و مواعظ اخلاقى و تربيتى و پندها و اندرزها است. از آنجا كه اين احاديث جنبه پند و اندرز و تربيت انسان را در بردارند، نيازى به تحقيق از سلسله سند آن‏ها وجود ندارد.
بخش ديگرى از روايات مربوط به فروع و احكام دين مى‏باشد، كه احاديث مختلفى از اشخاص مختلف در اين بخش وجود دارد. از آن جا كه اين احاديث مربوط به تكاليف انسان و واجبات و محرّمات و غيره مى‏باشد، علما و مراجع معظّم تقليد، حسّاسيّت و دقّت ويژه‏اى در اين احادیث از خود نشان مى ‏دهند و در استنباط احكام نهايت دقّت را دارند از همين رو است كه احاديث را به متواتر، واحد، ضعيف، موثّق، حَسَن، مرسل و صحيح دسته بندى كرده‏ اند بنا بر این از آنجا که روایت مورد نظر ما مربوط به احکام دین نبوده و مربوط به معجزات امامان است که هم آیات و روایات متواتر بار آن دلالت دارند نیازی به بررسی سند ندارد.
به هر حال هرچند که اثبات همه جزئیات این‌گونه روایات با خبر واحد، دشوار است، لیکن اثبات خطوط کلّی آن، که همان اثبات قدرت آن ذوات مقدس بر تکوین است، به کمک آیات و روایات قطعی، بسیار آسان است.

سلام علیکم

آیا میتوان تبدیل شدن عصای حضرت موسی به مار و همچنین مسخ اصحاب سبت و تبدیل شدن آنها را به میمون شاهدی بر اثبات این قدرت امام معصوم دانست؟

[="Navy"]

.امین.;590378 نوشت:
سلام علیکم

آیا میتوان تبدیل شدن عصای حضرت موسی به مار و همچنین مسخ اصحاب ثبت و تبدیل شدن آنها را به میمون شاهدی بر اثبات این قدرت امام معصوم دانست؟


سلام علیکم و رحمة الله
با تشکر از شما
بله تمام این معجزات پیامبران دال بر همین است از جمله طوفان نوح و كشتى او. و شتر صالح پيامبر. و به آتش افتادن ابراهيم و جريان مهمانانش. و زنده كردن چهار پرنده بعد از اينكه حضرت ابراهيم آنها را ذبح كرد و قطعه قطعه نمود و بر بالاى كوهها گذاشت؛ و سپس هر كدام را به اسم خود خواند و به طرف او آمدند.و تسلط حضرت سليمان بر نيروى باد، و آگاهى آن حضرت به زبان پرندگان و مورچه‏ ها. و نرم شدن آهن در دست حضرت داود. و تبديل شدن عصاى حضرت موسى به مار، يد بيضا و ديگر معجزات او كه در قرآن كريم ذكر شده، از: طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، شكافتن دريا، منّ و سلوى، چشمه‏ هاى جارى از سنگ و ابرهايى كه سايه مى‏ افكندند و غيره ...

و همچنين معجزات حضرت عيسى- عليه السّلام- كه خداوند آن را در قرآن كريم، ذكر كرده است. از جمله، سخن گفتن عيسى- عليه السّلام- در گهواره، زنده كردن مردگان، شفا دادن نابينايان و بيماران مبتلا به برص، و تبديل كردن گل به پرنده به اذن خدا، و ...

و معجزات پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در قرآن آمده است؛ مانند شقّ القمر، سير شبانه از مكه به سوى بيت المقدس، داستان معراج و ديگر معجزاتى كه مسلمانان از آن حضرت، نقل كرده ‏اند.
البته ممکن است اشکال کنند که اینها به عنوان معجزه در اختیار پیامبران بوده که پاسخ آن این است که چنین نیست مثلا خداوند متعال از آوردن تخت بلقيس، توسط آصف بن برخيا؛ وصى حضرت سليمان خبر داده است. حضرت سليمان در اين موقع در بيت المقدس بود و آصف بن برخيا گفت: قبل از اينكه چشمت را بر هم زنى آن تخت را مى‏آورم. در يك چشم بهم زدن، هيچ زمانى متصور نيست. بين بيت المقدس و جايى كه تخت در آنجا قرار داشت [سبا] پانصد فرسخ، رفت و برگشت راه، فاصله بود. اگر سليمان خود اين كار را انجام مى‏داد، معجزه مى‏شد؛ ولى مى‏خواست وصى خود را بر اهل زمانش معرفى كند، پس وصى او اين كار را كرد.
اهل بیت هم بر دو آیه بر ولایت تکوینی خود استدلال کرده اند یکی همین آیه است که آصف برخیا با بخشی از علم کتابی که در اختیار داشت این کار را کرد و تمام اهل کتاب نزد اهل بیت می باشد.
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ﴿النمل: ٤٠﴾
قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ﴿الرعد: ٤٣﴾

در مورد مسخ هم همانطور که فرمودید همان دو آیه شاهدی بر امکان مسخ می باشد:
فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ ﴿الأعراف: ١٦٦﴾
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ ﴿البقرة: ٦٥﴾[/]

آسانسور;590275 نوشت:
بعید است که آن امام همام به کسی که فقط به قضاوت اعتراض کرده لفظ سگ را به کار ببرد و جزای اعتراض به یک قضاوت مسخ شدن نیست.این طور نیست؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لکم العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام ... الذی قتلوه عطشاناً
مسخ‌شدگان در طول تاریخ محدود به یکی دو مورد نیستند و این قضیه خاص خوک و میمون شدن هم نیست، ما مسخ به خرس شدن و به عنکبوت شدن هم داشته‌ایم، همچنین در باب حرمت مارماهی و سوسمار و برخی دیگر از حیوانات خشکی و دریا ایشان از جنس مسخ شدگان انسان معرفی شده‌اند، امت‌هایی از گذشته که وقتی بعد از انبیائشان با اوصیاء ایشان را نافرمانی کردند خداوند مسخشان فرمود، حدیث بلندی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در مورد ایشان اینطور آمده است که در آن به آیه‌ای از قرآن نیز در همین ارتباط اشاره شده است:

علل الشرائع، ج‏2، ص: ۴۶۰ و ۴۶۲
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ بِسْطَامَ بْنِ مُرَّةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَسَّانَ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، أَنَّهُ سُئِلَ مَا قَوْلُكَ فِي هَذَا السَّمَكِ الَّذِي يَزْعُمُ إِخْوَانُنَا مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ أَنَّهُ حَرَامٌ؟ فَقَالَ أَبُو سَعِيدٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ الْكُوفَةُ جُمْجُمَةُ الْعَرَبِ وَ رُمْحُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَنْزُ الْإِيمَانِ فَخُذْ عَنْهُمْ، أُخْبِرُكَ [عَنْ‏] رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ مَكَثَ بِمَكَّةَ يَوْماً وَ لَيْلَةً بِذِي طُوًى ثُمَّ خَرَجَ وَ خَرَجْتُ مَعَهُ فَمَرَرْنَا بِرِفْقَةٍ جُلُوسٍ يَتَغَدَّوْنَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ الْغَدَاءَ فَقَالَ لَهُمْ أَفْرِجُوا لِنَبِيِّكُمْ فَجَلَسَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ وَ جَلَسْتُ وَ تَنَاوَلَ رَغِيفاً فَصَدَعَ نِصْفَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أُدْمِهِمْ فَقَالَ مَا أُدْمُكُمْ قَالُوا الْجِرِّيُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَمَى بِالْكِسْرَةِ مِنْ يَدِهِ وَ قَامَ قَالَ أَبُو سَعِيدٍ- وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُ لِأَنْظُرَ مَا رَأَى النَّاسُ فَاخْتَلَفَ النَّاسُ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَقَالَتْ طَائِفَةٌ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْجِرِّيَّ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ لَمْ يُحَرِّمْهُ وَ لَكِنْ عَافَهُ وَ لَوْ كَانَ حَرَّمَهُ نَهَانَا عَنْ أَكْلِهِ قَالَ فَحَفِظْتُ مَقَالَةَ الْقَوْمِ وَ تَبِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حَتَّى لَحِقْتُهُ ثُمَّ غَشِينَا رِفْقَةً أُخْرَى يَتَغَدَّوْنَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ الْغَدَاءَ فَقَالَ نَعَمْ أَفْرِجُوا لِنَبِيِّكُمْ فَجَلَسَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ وَ جَلَسْتُ فَلَمَّا تَنَاوَلَ كِسْرَةً نَظَرَ إِلَى أُدْمِهِمْ فَقَالَ مَا أُدْمُكُمْ هَذَا قَالُوا ضَبٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَمَى الْكِسْرَةَ وَ قَامَ قَالَ أَبُو سَعِيدٍ فَتَخَلَّفْتُ بَعْدَهُ فَإِذَا بِالنَّاسِ فِرْقَتَانِ قَالَتْ فِرْقَةٌ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ الضَّبَّ فَمِنْ هُنَاكَ لَمْ يَأْكُلْهُ وَ قَالَتْ فِرْقَةٌ أُخْرَى إِنَّمَا عَافَهُ وَ لَوْ حَرَّمَهُ لَنَهَانَا عَنْهُ ثُمَّ قَالَ تَبِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حَتَّى لَحِقْتُهُ فَمَرَرْنَا بِأَصْلِ الصَّفَا وَ فِيهَا قُدُورٌ تَغْلِي فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ تَكَرَّمْتَ عَلَيْنَا حَتَّى تُدْرِكَ قُدُورَنَا قَالَ لَهُمْ مَا فِي قُدُورِكُمْ قَالُوا حُمُرٌ لَنَا نَرْكَبُهَا فَقَامَتْ فَذَبَحْنَاهَا فَدَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْقُدُورِ فَأَكْفَأَهَا بِرِجْلِهِ ثُمَّ انْطَلَقَ جَوَاداً وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَحْمَ الْحَمِيرِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ كَلَّا إِنَّمَا أَفْرَغَ قُدُورَكُمْ حَتَّى لَا تَعُودُوهُ فَتَذْبَحُوا دَوَابَّكُمْ قَالَ أَبُو سَعِيدٍ فتَبِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ ادْعُ بِلَالًا فَلَمَّا جَاءَهُ بِلَالٌ قَالَ يَا بِلَالُ اصْعَدْ أَبَا قُبَيْسٍ فَنَادِ عَلَيْهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَرَّمَ الْجِرِّيَّ وَ الضَّبَّ وَ الْحُمُرَ الْأَهْلِيَّةَ أَلَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَأْكُلُوا مِنَ السَّمَكِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ مَعَ الْقِشْرِ فُلُوسٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَسَخَ سَبْعَمِائَةِ أُمَّةٍ عَصَوُا الْأَوْصِيَاءَ بَعْدَ الرُّسُلِ فَأَخَذَ أَرْبَعُمِائَةِ أُمَّةٍ مِنْهُمْ بَرّاً وَ ثَلَاثُمِائَةِ أُمَّةٍ مِنْهُمْ بَحْراً ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّق‏

علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏2، ص: ۴۷۷-۴۷۹
عفر بن محمّد بن مسرور رحمة اللَّه عليه از حسين بن محمّد بن عامر، از معلّى بن محمّد بصرى، از بسطام بن مرة، از اسحاق بن حسان، از هيثم بن واقد، از على بن الحسن العبدى، از وى گفت: از ابو سعيد خدرى سؤال شد: رأى شما راجع به اين ماهى كه اهل كوفه مى‏پندارند حرام است چيست؟ ابو سعيد گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مى‏فرمودند: كوفه مغز عرب و نيزه خداى تبارك و تعالى و گنج ايمان مى‏باشد، پس از اهل آن فرا گيريد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خبر داده‏اند كه يك روز و يك شب در مكّه در وادى ذى طوبى درنگ فرمود، سپس از آن جا بيرون رفته و من نيز با آن حضرت خارج شدم، پس با كاروانى برخورديم كه نشسته بودند و غذا تناول مى‏كردند، ما را كه ديدند گفتند: اى رسول خدا بفرماييد غذا بخوريد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به ايشان فرمودند: به پيامبر خود جا دهيد، آنها جا باز كرده و حضرت بين دو نفر نشسته و من نيز نشستم، حضرت گرده نانى را برداشته آن را نصب كردند، سپس به خورش ايشان نگريسته و فرمودند: خورشتان چيست؟
گفتند: مار ماهى.
حضرت نصف نانى كه در دست داشتند انداختند و سپس از جا برخاسته و از جمع آنها كناره گرفتند.
ابو سعيد مى‏گويد: من همان جا نشستم تا ببينم رأى مردم نسبت به مارماهى چگونه است.
مردم بينشان اختلاف شد، برخى گفتند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مارماهى را حرام نموده و بعضى گفتند: حضرتش آن را حرام نكرده فقط از آن خوششان نيامده، اگر حرام كرده بودند ما را از خوردنش باز مى‏داشتند.
ابو سعيد مى‏گويد: اقوال و آراء قوم را به خاطر سپردم و به دنبال رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رفته تا به حضرتش ملحق شدم و به اتّفاق رفتيم تا به قافله ديگرى برخورديم كه ايشان نيز غذا مى‏خوردند، آنها تا حضرت را ديدند، گفتند: يا رسول اللَّه بفرماييد غذا ميل نماييد.
حضرت فرمودند: آرى بينتان جا دهيد تا بنشينم، آنها جا داده و حضرت بين دو نفر نشسته و من هم نشستم وقتى پاره نانى از آنها گرفتند به خورش آنها نگريسته و فرمودند: اين خورش چيست؟
گفتند: يا رسول اللَّه سوسمار است.
حضرت پاره نان را از دست انداخته و بلند شدند، او سعيد مى‏گويد: من بعد از رفتن حضرت نشستم تا آراء مردم را بشنوم، اينجا نيز مردم دو گروه شدند، بعضى گفتند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سوسمار را حرام نمودند بنا بر اين از آن نخوردند و گروهى ديگر گفتند: حضرت از آن خوششان نيامده و اگر حرام كرده بودند ما را از خوردنش نهى مى‏فرمودند.
ابو سعيد مى‏گويد: به دنبال رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رفته تا به آن سرور ملحق شدم و به اتّفاق رفتيم تا به آخر صفا رسيده و با گروهى مواجه شديم كه ديزى‏هايى را بار گذارده بودند و آنها مى‏جوشيد آن جماعت گفتند: يا رسول اللَّه بر ما منّت گذارده و از آنچه در اين ديزى‏ها است ميل فرماييد.
حضرت فرمودند: در اين ديزى‏ها چه مى‏باشد؟
گفتند: درازگوشهايى (الاغ‏هايى) داشتيم، سوارشان شديم كه حركت كنيم آنها از رفتن بازمانده و ايستادند، ما آنها را سر بريده و گوشتشان را در اين ديزى‏هاى پختيم.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نزديك ديزى‏ها شده و با پاى مبارك آنها را واژگون نمودند و سپس مركب تاخته و رفتند.
ابو سعيد مى‏گويد: من ماندم و شنيدم كه بعضى گفتند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تناول گوشت الاغ را حرام فرمودند و برخى ديگر گفتند: اين طور نيست، حضرت به خاطر اين ديزى‏ها را واژگون نمودند تا شما اين كار را تكرار نكرده و حيوانات خود را سر نبريد.
ابو سعيد مى‏گويد: دنبال رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رفته تا به آن جناب ملحق شدم، حضرت فرمودند: اى ابو سعيد بلال را بطلب، وقتى بلال محضر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مشرّف شد، حضرت فرمودند: اى بلال بالاى كوه ابو قبيس برو و با صداى بلند بگو: رسول خدا مارماهى و سوسمار و الاغ اهلى را حرام كرده، از خدا بترسيد و از هيچ ماهى تغذيه نكنيد مگر آنچه پوست داشته و با پوست پولك باشد، خداوند تبارك و تعالى هفتصد امّت از امم سابق را كه اوصياء بعد از انبياء را عصيان نمودند مسخ فرمود، چهار صد امّت از اين هفتصد تا را در خشكى و سيصد تا را در دريا قرار داد سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ (ما آنها را عبرت داستان‏ها كرده و به طور كلّى پراكنده و متفرقشان نموديم).

یا علی

مسـافر;589904 نوشت:
[=Lucida Sans Unicode][=lucida sans unicode]بسم رب الحسین
سلام. چرا بعضی جاها میخونیم که حیوونا برای امامامون احترام قائل بودن و آزاری بهشون نمیرسوندن و انگار اماما رو میشناختن مثل این ماجرا:
در روزگار حکومت متوکّل، زنی ادّعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا(س) است متوکّل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا(ص) سالیانی گذشته است.
آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکرده‌ام. متوکّل سران ابی طالب و فرزندان عبّاس و قریش را خواست و با آنها مشورت کرد. آنان گفتند: در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است؛ ولی آن زن می‌گفت: دروغ است. متوکّل گفت: من از فرزندان عبّاس نیستم اگر نتوانم حجّت و دلیلی برای نقض سخن این زن بیاورم.اطرافیان گفتند: امام هادی(ع) را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد. امام هادی(ع) به آن زن فرمود: «گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می‌گویی داخل محوطه درندگان بشو.»
آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدّعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) هستند. داخل شوند.
متوکّل به حضرت هادی(ع) گفت: شما خودتان داخل شوید.
امام فرمود: «مانعی ندارد»، نردبانی آوردند و در محوطه‌ای که شش شیر بود، امام داخل شد. پس از ورود امام، تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می‌کشید.
وزیر متوکّل گفت: تا این خبر منتشر نشده است، حضرت را خارج کن.
متوکّل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می‌خواستیم به گفته‌ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی. امام هادی(ع) برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد؛ در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می‌مالیدند امام روی اوّلین پله نردبان که قرار گرفت، متوجّه شیرها شد و با دست اشاره کرد که برگردند و شیرها برگشتند، امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: «هرکس می‌پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود.»
متوکّل به آن زن گفت: داخل محلّ شیران برو. آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادّعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ‌دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد.
متوکّل گفت: او را داخل محوطه شیران بیفکنند. در این هنگام مادر متوکّل شفاعت کرد و او را نجات داد.
منبع
ولی تو ماجرای کربلا......؟:crying: چرا انقد باهم تفاوت دارن؟

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لکم و لنا العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام ... الذی قتلوه عظشاناً
در کنار صحبت‌های استاد و جناب ملاصدرا دو نکته‌ی دیگر هم قابل توجه است که ان شاء الله اگر اشتباه می‌کنم متذکر و معترضم بشوید:

۱. بزرگی از بزرگان سگی را دید در خدمت یک کافر، چیزی به این مضمون گفت که چه بدبخت است این حیوان که در خدمت آن کافر و دشمن خداست، به اذن الهی آن سگ به سخن درآمد و گفت که من هر صبح و شام خدا را می‌پرستم و اگر می‌بینی که در خدمت این کافر هستم به امر خداست. این مطلب با مطلب جناب صادق و ملاصدرا هم‌خوانی دارد، این مشیت خداوند است که ابر و باد و فلک و ماه و خورشید و حیوانات و زمین و آسمان در دنیا مسخر انسان باشند و وسیله‌ی آزمایش او باشند، اهل بیت علیهم‌السلام خود می‌توانسته‌اند از خود دفاع کنند و تمام هستی ازآن ایشان است که ایشان «کون جامع» هستند که پا در ناسوت دارند و سر در لاهوت و تمام عالم هستی اجزاء وجود ایشان هستند، همانطور که اجزاء بدن ما در خدمت ما هستند، اما ایشان باب مبتلا به الناس هستند و اصلاً مردم در باره‌ی ایشان است که امتحان می‌شوند، پس خداوند حقیقت ایشان را به ظاهری پوشانید و برایشان بدن‌هایی قرار داد و در زیارت جامعه داریم که اسمائک فی الأسماء، و اجسادکم فی الأجساد، و آثارکم فی الآثار آنها مثل همه نیستند ولی مثل همه به نظر می‌رسند،‌ حقیقتشان مخفی هستند به جهالت ما و عظمت خودشان ... آنها می‌توانند تمام هستی را در خدمت خودشان داشته باشند و این همان ولایت تکوینی ایشان است، اما در بسیاری از امور چنین نمی‌کنند، ایشان بنا ندارند که خلاف اراده‌ی خداوند کاری کنند، اراده‌ی خداوند این است که بندگان مختار خدا باید مورد ابتلاء و آزمایش قرار بگیرند و ایشان هم این فرصت را برای آنها فراهم می‌کنند، مردم در باره‌ی ایشان امتحان می‌شوند، اینکه در زیر پرچم ایشان قرار بگیرند یا در مقابلشان، اینکه زیر بار ولایتشان بروند یا ظلوماً جهولا باشند ...

۲. در میان حیوانات که هیچ حتی در میان جمادات و درختان و غیره هم نسبت همه‌ی ایشان نزد خداوند مانند هم نیست، زردآلوی شیرین بیشتر از ولایت اهل بیت علیهم‌السلام بهره دارد تا زردآلوی ترش، سنگ عقیق نزدیک‌تر است به ولایت ایشان تا سنگ‌های دیگر، از حیوانات هم برخی در این ولایت بر دیگران سبقت دارند، تا آنجا که بعضاً از چند حیوان یاد شده است که بخاطر عملکردشان در دنیا در آخرت وارد بهشت انسان‌ها خواهند شد، اسب امام حسین علیه‌آلسلام با اسب ابن زیاد یکی نیست، اسب ابن زیاد گناهکار نیست و مطابق امر خداوند عمل می‌کند ولی لیاقتش کمتر از اسب امام حسین علیه‌السلام بوده است. در این عالم وجود همه‌ی موجودات بر اساس ولایتشان مدرج شده هستند و رتبه‌بندی دارند، اسبی که بر بدن پاک امام علیه‌السلام بتازد، اگر بتازد، این اسب گناه نکرده و به امر خدا و با رضایت تکوینی سیدالشهدا بوده است اما لیاقتش مانند ذوالجناح نبوده است.

فیا لیتنی کنت معهم فأفوز معهم فوزاً عظیماً
یا علی

[="Tahoma"]

آسانسور;590275 نوشت:
د و جزای اعتراض به یک قضاوت مسخ شدن نیست.این طور نیست؟

سلام بر شما
مشخ شدن فراوان در روایات آمده است و این حدیث صحیح در مورد مسخ شدن و تبدیل به سگ می باشد:
10- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْكِلَابِ فَقَالَ كُلُّ أَسْوَدَ بَهِيمٍ وَ كُلُّ أَحْمَرَ بَهِيمٍ وَ كُلُّ أَبْيَضَ بَهِيمٍ فَذَلِكَ خَلْقٌ مِنَ الْكِلَابِ مِنَ الْجِنِّ وَ مَا كَانَ أَبْلَقَ فَهُوَ مَسْخٌ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ.

الكافي ، ج‏6، ص: 553

روایت دیگری نیز داریم که می فرماید

14- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: الْفِيلُ مَسْخٌ‏ كَانَ مَلِكاً زَنَّاءً وَ الذِّئْبُ مَسْخٌ‏ كَانَ أَعْرَابِيّاً دَيُّوثاً وَ الْأَرْنَبُ مَسْخٌ‏ كَانَتِ امْرَأَةً تَخُونُ زَوْجَهَا وَ لَا تَغْتَسِلُ مِنْ حَيْضِهَا وَ الْوَطْوَاطُ مَسْخٌ‏ كَانَ يَسْرِقُ تُمُورَ النَّاسِ وَ الْقِرَدَةُ وَ الْخَنَازِيرُ قَوْمٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْتَدَوْا فِي السَّبْتِ وَ الْجِرِّيثُ وَ الضَّبُّ فِرْقَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يُؤْمِنُوا حَيْثُ نَزَلَتِ الْمَائِدَةُ عَلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع فَتَاهُوا فَوَقَعَتْ فِرْقَةٌ فِي الْبَحْرِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْبَرِّ وَ الْفَأْرَةُ فَهِيَ الْفُوَيْسِقَةُ وَ الْعَقْرَبُ كَانَ نَمَّاماً وَ الدُّبُّ وَ الزُّنْبُورُ كَانَتْ لَحَّاماً يَسْرِقُ فِي الْمِيزَانِ.
الكافي ، ج‏6، ص: 246

و همین روایت در علل الشرایع
1 حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْمُسُوخِ فَقَالَ اثْنَيْ عَشَرَ صِنْفاً وَ لَهَا عِلَلٌ فَأَمَّا الْفِيلُ فَإِنَّهُ مُسِخَ لِأَنَّهُ كَانَ مَلِكاً زَنَّاءً لُوطِيّاً وَ مُسِخَ الدُّبُّ لِأَنَّهُ كَانَ رَجُلًا دَيُّوثاً وَ مُسِخَتِ الْأَرْنَبُ لِأَنَّهَا كَانَتْ‏ امْرَأَةً تَخُونُ زَوْجَهَا وَ لَا تَغْتَسِلُ مِنْ حَيْضٍ وَ لَا جَنَابَةٍ وَ مُسِخَ الْوَطْوَاطُ لِأَنَّهُ كَانَ يَسْرِقُ تُمُورَ النَّاسِ وَ مُسِخَ سُهَيْلٌ لِأَنَّهُ كَانَ عَشَّاراً بِالْيَمَنِ وَ مُسِخَتِ الزُّهَرَةُ لِأَنَّهَا كَانَتِ امْرَأَةً فُتِنَ بِهَا هَارُوتُ وَ مَارُوتُ وَ أَمَّا الْقِرَدَةُ وَ الْخَنَازِيرُ فَإِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْتَدَوْا فِي السَّبْتِ‏ وَ أَمَّا الْجِرِّيُّ وَ الضَّبُّ فَفِرْقَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ حِينَ نَزَلَتِ الْمَائِدَةُ عَلَى عِيسَى لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ فَتَاهُوا فَوَقَعَتْ فِرْقَةٌ فِي الْبَحْرِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْبَرِّ وَ أَمَّا الْعَقْرَبُ فَإِنَّهُ كَانَ رَجُلًا نَمَّاماً وَ أَمَّا الزُّنْبُورُ فَكَانَ لَحَّاماً يَسْرِقُ فِي الْمِيزَانِ.
علل الشرائع، ج‏2، ص: 486

که همانطور که واضح می باشد بسیاری به خاطر گناهانشان مسخ شده اند و مسخ شدن شخصی به لیل تهمت بی عدالتی به امام معصوم نه مانع عقلی دارد و نه مانع نقلی

[="Lucida Sans Unicode"][="Purple"]

باء;590535 نوشت:
در میان حیوانات که هیچ حتی در میان جمادات و درختان و غیره هم نسبت همه‌ی ایشان نزد خداوند مانند هم نیست، زردآلوی شیرین بیشتر از ولایت اهل بیت علیهم‌السلام بهره دارد تا زردآلوی ترش، سنگ عقیق نزدیک‌تر است به ولایت ایشان تا سنگ‌های دیگر، از حیوانات هم برخی در این ولایت بر دیگران سبقت دارند، تا آنجا که بعضاً از چند حیوان یاد شده است که بخاطر عملکردشان در دنیا در آخرت وارد بهشت انسان‌ها خواهند شد، اسب امام حسین علیه‌آلسلام با اسب ابن زیاد یکی نیست، اسب ابن زیاد گناهکار نیست و مطابق امر خداوند عمل می‌کند ولی لیاقتش کمتر از اسب امام حسین علیه‌السلام بوده است. در این عالم وجود همه‌ی موجودات بر اساس ولایتشان مدرج شده هستند و رتبه‌بندی دارند، اسبی که بر بدن پاک امام علیه‌السلام بتازد، اگر بتازد، این اسب گناه نکرده و به امر خدا و با رضایت تکوینی سیدالشهدا بوده است اما لیاقتش مانند ذوالجناح نبوده است.

سلام. بنده هم همین رو میخواستم بدونم. حیوانات و جمادات هم مومن و کافر دارند؟ یا کافر بینشون نیست و فقط رتبه شون با هم فرق داره؟ این رتبه بندی ها چگونه صورت گرفته؟[/]

مسـافر;590623 نوشت:
[=Lucida Sans Unicode]
سلام. بنده هم همین رو میخواستم بدونم. حیوانات و جمادات هم مومن و کافر دارند؟ یا کافر بینشون نیست و فقط رتبه شون با هم فرق داره؟ این رتبه بندی ها چگونه صورت گرفته؟


گرچه حیوانات کافر ومسلم ندارند چون کفر و اسلام فرع بر تکلیف است وحیوانات تکلیف ندارند .
اما بر اثر عمل کرد تکوینی ممکن است در آخرت مواخذه شوند بدین بیان :
که حسابرسي از حيوانات آن است كه آن ها در عالم ديگر حاضر شوند يا به تعبير روشن تر داراي حشر باشند . با مطالعه در منابع اسلامي مي توان دريافت كه آیاتی در قرآن کریم اشاره به حشر حیوانات دارد ، از جمله:
1 ـ ما من دابه فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الاّ امثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم الی ربّهم یحشرون؛(1)
هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند نیست ، مگر این که امت هایی مانند شما هستند. هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم، سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می شوند.
2 ـ و اذاالوحوش حشرت؛(2) آن گاه كه حيوانات وحشي محشور مي شوند .
وحوش جمع وحش است . وحش حیوانی است که هرگز با انسان ها انس نمی گیرد.
ظاهر آیه از این جهت که در سیاق آیات توصیف کننده قیامت قرار دارد ، بیانگر این است که حیوانات وحشی هم در روز قیامت مانند انسان ها محشور خواهند شد ، اما این که پس از محشور شدن چه وضعی خواهند داشت و سرانجام کارشان چه خواهد شد، در کلام خدا چیزی نیامده است.
اصولاً ملاک حشر در انسان، جز وجود نوعی از زندگی ارادی و شعوری نیست. با تفکر عمیق در مراحل زندگی حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفی که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگی به خود می‌گیرند، روشن می‌شود که حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار برخوردارند. همچنین آن ها دارای سطحی از فهم و شعورند. در روایات نیز می‌توان مطالبی را یافت که برخی از آن‌ها از درجاتی از تکلیف برخوردارند. (3)
در جمع بندي مي توان گفت كه معيار و ميزان حشر و معاد و حضور در عالمي ديگر، برخورداري از روح مجرد و غير مادي است. این روح، عامل بقا و ادامه حيات بعد از فناي جسم است. ضمن این که لازمه عقلي معاد، داشتن نوعي اختيار و حق انتخاب است تا در نتيجه آن، نوعي حسابرسي و رقم خوردن سرنوشت براي فرد وجود داشته باشد.
البته در برخی روایات از بازخواست الهی نسبت به برخی از حیوانات سخن گفته شده است، يعني در مورد برخي از اعمال و رفتارهاي شان مورد مواخذه و محاسبه قرار خواهند گرفت . ابوذر مى‏گويد:
« خدمت پيامبر بوديم كه پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر فرمود: مى‏دانيد چرا اين ها به يكديگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه، فرمود : ولى خدا مى‏داند چرا و به زودى در ميان آن ها داورى خواهد كرد ». (4)
طبق این حدیث اسب های که بر بدن شریف امام حسین تاخته اند ممکن است در قیامت مواخذه شوند .

پی نوشت ها:
1. انعام (6)آیه 38.
2. تکویر (81) آیة 5.
3. عروسي حويزي، علي بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، اسماعيليان، 1415ه.ق، ج 1، ص 715 و 716.
4. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ، 1404 ه ق ، ج 61 ، ص 6.

[="Lucida Sans Unicode"][="Purple"]

صادق;590637 نوشت:
در جمع بندي مي توان گفت كه معيار و ميزان حشر و معاد و حضور در عالمي ديگر، برخورداري از روح مجرد و غير مادي است. این روح، عامل بقا و ادامه حيات بعد از فناي جسم است. ضمن این که لازمه عقلي معاد، داشتن نوعي اختيار و حق انتخاب است تا در نتيجه آن، نوعي حسابرسي و رقم خوردن سرنوشت براي فرد وجود داشته باشد.

صادق;590637 نوشت:
با تفکر عمیق در مراحل زندگی حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفی که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگی به خود می‌گیرند، روشن می‌شود که حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار برخوردارند. همچنین آن ها دارای سطحی از فهم و شعورند. در روایات نیز می‌توان مطالبی را یافت که برخی از آن‌ها از درجاتی از تکلیف برخوردارند.

با سلام مجدد
پس حیوانات با توجه به اینکه روح مجرد دارند و همون طور که اشاره کردید نوعی از اختیار رو دارند و برخی از آنها از درجه ای از تکلیف برخوردارند پس اسباب و لوازم حشر رو دارند و مورد مواخذه قرار میگیرند.[/]

مسـافر;590733 نوشت:
[=Lucida Sans Unicode]

با سلام مجدد
پس حیوانات با توجه به اینکه روح مجرد دارند و همون طور که اشاره کردید نوعی از اختیار رو دارند و برخی از آنها از درجه ای از تکلیف برخوردارند پس اسباب و لوازم حشر رو دارند و مورد مواخذه قرار میگیرند.

باسلام وتشکر .
چنان که در جواب پیشین اشاره شد از برخی آموزه های دینی چنین بر می آید .
در هر صورت در این که حیوانات محشور می شوند، بحثی نیست، ولی در این که جزیات آن چگونه است، در آیات و روایات تا آن جا که ما اطلاع داریم، از آن بحثی نشده است.
اما طبق تحلیل می توان گفت : اختلافاتي كه در ميان انواع مختلف حيوانات وجود دارد و اين اختلافات مانند تندخلقي و نرمي، حب و بغض مهرباني و قساوت و رامي و سركشي در تمام و انواع حيوانات مشاهده مي‌شود. و اين اختلافات خود مؤيد اين معنا است كه حيوانات هم مثل انسان احكامي دارد، خير و شر و عدالت و ظلم را تشخيص مي‌دهد، چطور شد كه ما اختلاف آن را و انسان را در اين گونه اخلاقيات دليل بر اختلاف عقايد و اراء وي و تشخيص خوب و بد و عدالت و ظلم در افعالش مي‌دانيم و مي‌گوئيم كه نه تنها اين اختلاف در زندگي دنيايي وي تأثير دارد. بلكه در سعادت و بدبختي اخرويش نيز مؤثر است، چون ملاك خوبي و بدي در قيامت و حساب اعمال و استحقاق كيفر و پاداش همين عدالت و ظلم است آن وقت همين سخن را دربارة حيوانات نگوييم و نگوييم كه حيوانات هم مانند انسان حشري دارند؟ مگر جز اين است كه خداي سبحان، ملاك خوبي حشر و سعادت اخروي انسان را اين دانسته كه اعمالش با عدالت و تقوا منطبق باشد و ملاك بدي آن را اين دانسته كه اعمالش با ظلم و فجور تطبيق كند. پس چرا حيوانات مانند انسان حشري نداشته باشند.(1)
در مجموع آموزه های دینی در این مسله فرقي بين موجودات زنده در نظر ما و موجودات غير زنده نمي‌گذارد. و براي همه آنها به طور عموم حكم به معاد و حشر مي‌نمايد و مي‌فرمايد كه حشر اختصاص به انسانها و جنيان ندارد بلكه فرشتگان، حيوانات، نباتات و جمادات نيز حشر دارند، به طور كلي مي‌توان گفت هرچه زميني و يا آسماني يا موجود بين آن دو شمرده مي‌شود داراي حشر خواهند بود. (2)

پی نوشت ها:
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات درالكتب الاسلاميه، ج18، ص212ـ215.طباطبايي، محمدحسين،
2. صدرا ، رساله العرشیه، انتشارات مهدوی اصفهان، بی تا، ص51.

سلام علیکم جناب صادق و رجمة الله و برکاته،
یک سؤال برایم پیش آمده است ...
اگر در بیان حکمت حرمت خوردن مثلاً برخی از حیوانات به «مسخ شدن انسان‌هایی به صورت آنها» اشاره شده است آیا می‌توان گفت کل آن گونه‌ی حیوانی از نسل همان انسان‌های مسخ شده باشد؟
عالم بزرگواری فرمودند که در برخی روایات آمده که آنها ذاتشان با مسخ شدن تغییر نیافت و متوجه بودند که مسخ شده‌اند و تاب هم نیاوردند و در کمتر از سه روز از غم این مسخ شدن درگذشتند! آیا این درست است؟ اگر درست نباشد و نسل این حیوانات تماماً از آن انسان‌های مسخ شده باشد شاید بهتر بتوان مکلف بودنشان را توضیح داد؟ اگرچه با توضیح شما ظاهراً همه‌ی موجودات شعبه‌ای از تکلیف را دارند و داشتن تکلیف نیازی به این مسخ شدن ندارد!؟
:Gig:
[SPOILER]حدیثی هم خاطرم هست خوانده بودم که مردی یک ماهی حرام را شکار کرده بود که بخورد و معصوم علیه‌السلام متوجه شدند و او را توبیخ کردند و فرمودند که آیا می‌خواهی نام او و نسب او را برایت بگویم، انگار که به راستی آنها قومی نسخ شده باشند که کشتنشان حرام باشد، اگرچه شاید هم این مطلب لزوماً ارتباطی به مسخ شدن انسان نداشته باشد و مطابق همین آیه‌ی قرآن باشد که تمامی جنبدگان امت‌هایی هستند مانند ما انسان‌ها: «
[=KFGQPC Uthman Taha Naskh]وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم». اگرچه نمی‌دانم اصلاً چنان حدیثی صحیح باشد یا خیر چه آنکه مطابق فقه شیعه ظاهراً کشتن حیوانات در حالت کلی برای انسان حرام نیست و حداکثر مکروه است، حال آنکه اگر صید آن ماهی هم حرام می‌بود باید در فقه ما وارد می‌گشت، درست است؟
[/SPOILER]
با تشکر
یا علی

سوال :
چرا اسب ها بر پیکر امام تاختند؟

پاسخ :
در ابتدا بايد گفت: موارد مسله فرق دارد در کل باید توجه داشت که امامان (ع) ولايت تكويني دارند و با اذن خداوند مي توانند از آن استفاده نمايند، چنانكه امام علي (ع) در جريان قلعه خيبر از اين ولايت استفاده نمود : «والله ما قلعتُ باب خیبر وقذفت بها أربعین ذراعاً لم یحس به أعضائی بقوّة جسدیة ولا حرکة غذائیة ولکن اُیّدتُ بقوّة ملکوتیّة ونفس بنور ربّها مضئة (1)،سوگند به خدا که در خیبر را از جا کندم و چهل ذراع دور انداختم، ولی نه با نیروی بدنی و حرکت غذایی، بلکه با نیروی ملکوتی و نفسی که با نور پروردگارش روشن است، انجام دادم، اما امامان ما در مسايل عادي مانند ديگر انسان ها هستند، روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، صلح و جنگ، حکومت و سیاست، مثل سایرین مي باشند ودر اين گونه امور از ولايت تكو يني استفاده نمي كردند.
درست است كه حيوانات -با توجه به ولايت امامان - دربرابر آنان نرم مي شوند، ولي اين درصورت است كه ائمه (ع) از ولايت تكو يني خودبهره گيرند، وحال اين كه امامان ما وظيفه نداشتند دراين گونه مسايل از اين ولايت استفاده نمايند، چنانكه ابن ملجم با شمشير فرق علي (ع) را شكافت، ولي امام براي جلو گيري از اين امر از ولايت خود استفاده نكرد. دركربلا نيز امام حسين (ع وظيفه نداشت كه از ولايت تكويني خود استفاده نمايد تا مانع اسب دواني بر بدن خودگردد.

چه این در کربلا اسب ها خود بر بدن امام نرفتند بلکه آن حیوانات را بر بدن امام عبور دادند وقرار نبود به طور جبری خداوند جلو آنها را از این کار بگیرد وگرنه از اصل ماجرای جلو انان را می گرفت .
پي نوشت:
1.شيخ صدوق،امالي صدوق، ناشر: اعلمي، ص514.

[=Lucida Sans Unicode]سوال
پس یعنی هر جایی دیدیم مثلا حیوانی به امام احترام کرد این یعنی امام از ولایت تکوینیش استفاده کرده و خود اون حیوان شعور و معرفت نداشته؟

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که در این گونه امور به طور یقنی سخن گفتن دشوار است چون جزئیات مسله به صورت یقین برای ما معلوم نیست .
به فرض که این حادثه ( اسب دواندن بر بدن امام ) رخ داده باشد ممکن است یکی از راه حل های مسله همان باشد که عرض شد ولی در این باب رویکرد دیگر نیز وجود دارد .
بدین بیان که در روایات تاریخی آمده که ابن سعد بعد از به شهادت رساندن امام برای خوش خدمتی تصمیم به تازاندن اسب بر بدن امام گرفت و برای این منظور داوطلب خواست و ده نفر آماده شدند و این کار را کردند و بر آن افتخار نمودند و از ابن زیاد بر این کار جایزه گرفتند و بعد ها به وسیله مختار کشته شدند.
سید بن طاووس و ابن نما در کتب مقتل خود این جریان را نقل کرده اند و اسامی را ذکر کرده اند. (1)
در کافی هم روایتی آمده که وقتی ابن سعد تصمیم به این جنایت گرفت و داوطلبانی برای این کار تعیین نمود، فضه خادمه به حضرت زینب عرض کرد که "سفینه" غلام آزاد شده پیامبر سوار بر کشتی بوده که طوفان زده و شکسته شده و او به ساحل جزیره ای افتاده و در آنجا با شیری مواجه شده و وقتی خود را غلام آزاد شده پیامبر معرفی کرده، شیر به او احترام گذاشته و او را تا کنار جاده همراهی کرده است. بعد از حضرت اجازه گرفته و به سراغ آن شیر می رود و او را به کمک می طلبد و وقتی سواران برای تاختن بر بدن می آیند، با شیر مواجه می شوند و جرأت بر اقدامی نمی نمایند. (2)
به نظر می رسد همچنان که علامه مجلسی گفته (3)، بین این مطلب (اسب تازاندن بر بدن مبارک که در تاریخ ها آمده) و بین آن حدیث کافی که دلالت دارد این اتفاق نیفتاده، منافاتی نیست؛ زیرا طبق حدیث کافی و نقل تاریخ، عمر بن سعد ملعون چنین تصمیمی گرفت و داوطلب خواست و ملعون های مورد اشاره اعلام آمادگی کردند و برای تاختن بر بدن سوار شدند و به سوی بدن تاختند، ولی هم چنان که در روایت کافی آمده با شیری مواجه شدند که بر بالین اباعبدالله بود و به همین جهت جرأت چنین کاری را نکردند و به فرمان عمر بن سعد ، جریان شیر را کتمان کردند و مدعی شدند بر بدن اسب تازانده اند و مختار هم آنان را به خاطر داوطلب شدن و افتخار بر عملی که (قصد داشتند. ولی نتوانستند انجام دهند اما) ادعایش را داشتند و بدان مفتخر بودند و بر آن جایزه گرفته بودند، مجازات کرد.
بنا بر این آنچه خاصه و عامه گفته اند مبنی بر اسب تازاندن بر بدن اباعبدالله اصل دارد و اصل آن هم محکم است؛ فقط در این بین یک معجزه اتفاق افتاده که نگذاشته آنان نقشه شوم خود را عملی کنند و آن ها با این وجود این معجزه ، آن را کتمان کرده و مدعی شده اند تصمیم شوم خود را عملی کرده اند و این بسیار اتفاق می افتد که ظالمان و قدرتمندان تصمیم بر ظلمی می گیرند که موفق به انجامش نمی شوند؛ ولی به دروغ مدعی می شوند آن کار را کرده اند تا هیمنه شان شکسته نشود.

پی نوشت ها:
1. أحمد حسين يعقوب،كربلاء، الثورة والمأساة، اول، بیروت، الغدیر للطباعه و النشر، 1418 ق، ص 342 - 343 به نقل از: تاريخ الطبري، ج 6 ،ص 161؛ والكامل لابن كثير، ج 4 ،ص 33 ؛ومروج الذهب للمسعودي ،ج 2 ،ص 91؛ والخطط للمقريزي، ج 2 ، ص 281؛ والبداية والنهاية لابن الأثير، ج 8 ،ص 189؛ و تاريخ الخميس، ج 3 ، ص 333 ، و مناقب ابن شهرآشوب، ج2 ، ص 224 .
2. کلینی، کافی، پنجم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1362 ش، ج 1، ص 465.
3. مجلسی، مرآه العقول، دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه،1363 ش ، ج5، ص 371.

موضوع قفل شده است