جمع بندی اثبات تجرد ملائکه
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب خدمت کارشناسان گرامی
از آنجاییکه در یک تاپیک مطالب مرتبط با موضوع بحث پاسخ داده نمیشود بعضی از سوالات بی پاسخ میماند، سوالات زیر را، با امر استاد گرامی عمار مجددا مطرح میکنم:
با توجه به اینکه جن و انس هم میتوانند به مقام ملائکه یا حتی بالاتر برسند آیا جای مطرح کردن این مساله نیست که امکان دارد عصمت ملائکه هم ذاتی نبوده باشد و در اثر عبادت زیاد بدست آمده باشد؟
و با توجه به آیه شریفه:
لا يعصون اللّه ما امرهم و یفعلون مایومرون
و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزى الظالمين
امکان سرزدن معصیت از ملائکه هم وجود دارد منتها به مانند انبیاء الهی عصمتی دارند که مانع سرپیچی ایشان از اوامر الهی میشود.
پس عصمت ملائکه دلیل بر مجرد بودن ایشان نیست بلکه برعکس تجردشان را زیر سوال هم میبرد
نکته دیگر اینکه در یکی از این تاپیکها به نظر مشهور علما درباره تجرد ملائکه اشاره شده در صورتیکه در یک تاپیک دیگر چنین حدیثی را از امام صادق را نقل میکند :نقل قول نوشته اصلی توسط طاها نمایش پست ها
در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل شده: یكى از یاران خاصش مى گوید: «از امام(ع) درباره ابلیس سؤال كردم كه آیا از فرشتگان بود؟فرمود: نه از جن بود، اما همراه فرشتگان بود، آنچنان كه آنها فكر مى كردند از جنس آنان است (به خاطر عبادت و قربش نسبت بهپروردگار) ولى خدا مى دانست از آنها نیست، هنگامى كه فرمان سجود، صادر شد،آنچه مى دانیم تحقق یافت» (پرده ها كنار رفت و ماهیت ابلیس آشكارگردید).(4)
4.تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 506.چرا ملائکه باید فکر کنند که شیطان از جنس آنهاست؟ مگر ملائکه مجرد نیستند؟
http://www.askdin.com/thread35196.html
لطفا بفرمایید بر چه اساسی علماء میگویند که ملائکه الله مجردند؟
اگر مساله ی زادولد ایشان هست که حضرت آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده اند. ایا برای خداوند اشکالی ایجاد میکند که تک تک فرشتگان را بطور جداگانه بیافریند با خلقتی شبیه خلقت انسان اما لطیفتر و از جنس نور نه خاک یا آتش.
چرا نمیتوان گفت که ملائکه از نور مادی آفریده شده اند و آنها هم مثل ما روح دارند و لاجرم باید بر این عقیده باشیم که نوری از جنس خداوند و مجردند؟ منشاء عقیده به تجرد ملائکه از کجاست؟
آیات یا روایات؟ وآیا معصومین (ع)صراحتا حرفی از تجرد روح یا ملائکه زده اند یا خیر؟
و سوال آخر : آیا امکان این وجود ندارد که ملائکه قبل از اینکه به مقامات والای معنوی دست یابند مثل انسانها یا جنیان پا به این دنیای خاکی گذاشته باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند؟ از این جهت که دارای درجات و مراتب مختلفی هستند.
با تشکر
لطفا بفرمایید بر چه اساسی علماء میگویند که ملائکه الله مجردند؟اگر مساله ی زادولد ایشان هست که حضرت آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده اند. ایا برای خداوند اشکالی ایجاد میکند که تک تک فرشتگان را بطور جداگانه بیافریند با خلقتی شبیه خلقت انسان اما لطیفتر و از جنس نور نه خاک یا آتش.
چرا نمیتوان گفت که ملائکه از نور مادی آفریده شده اند و آنها هم مثل ما روح دارند و لاجرم باید بر این عقیده باشیم که نوری از جنس خداوند و مجردند؟ منشاء عقیده به تجرد ملائکه از کجاست؟
آیات یا روایات؟ وآیا معصومین (ع)صراحتا حرفی از تجرد روح یا ملائکه زده اند یا خیر؟
با سلام و تشکر از سوال شما
در این که ملائکه وجود دارند، و وجود آنها مادی کثیف نیست، اختلافی وجود ندارد، فقط اختلاف در این است که حقیقت ملائکه در نظر متکلمین، جسمی لطیف است که میتواند به اشکال گوناگون ظاهر شود، اما در نظر حکماء، ملائکه مجرد از ماده هستند (ر.ک تلخیص المحصل، خواجه طوسی، ص230؛ گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص336، شرح المقاصد، تفتازانی، ج3، ص368)
البته تجرد ملائکه از نظر حکماء بر دو مرتبه است(الرسائل التوحیدیه، علامه طباطبایی، ص141): برخی تجردشان تجرد عقلی است، به این معنا که نه مادی هستند و نه آثار و خواص ماده مانند شکل و صورت و... را دارا هستند، که در برخی آثار ملائکه مقربین نامیده شده اند(علم الیقین، فیض کاشانی، ج1، 354) و برخی از آنها تجردشان از سنخ تجرد مثالی است، یعنی مادی نیستند اما دارای آثار مادی مانند شکل و صورت و... هستند، مانند صورتهایی که انسان در خواب میبیند، این صورت ها هرگز ماده ندارند اما شکل و اندازه دارند، که در برخی آثار «ملائکه مدبرین» نامیده میشوند.(همان، ص359)
به اعتقاد حکماء:
اولا: بر گفته متکلمین که حقیقت ملائکه جسم لطیفی است و به هر شکلی در میآید، دلیل عقلی، و یا دلیل نقلی معتبر دلالت ندارد (المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج17، ص13)
و ثانیا: ادله عقلی و نقلی متعددی بر اثبات تجرد ملائکه وجود دارد.
برخی از ادله عقلی حکماء مبتنی بر مبانی چون «قاعده الواحد»(اسرار الحکم، ملا هادی سبزواری، ص234) یا سلسله مراتب وجودات اشیاء، یعنی ماده ، مثال و عقل است (الرسائل التوحیدیه، علامه طباطبایی، ص141) که به خاطر اختصار از بیان آن خودداری می کنیم.
علامه طباطبایی(ره) در باب دلیل عقلی تجرد ملائکه میفرماید:
ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است، و نيز كمال در ماده، تدريجى است، از مبدأ سير و حركت مىكند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه طبق آیات و روایات اين طور نيستند. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص13)
تجرد ملائکه در آیات قرآن:
1-نزول بر قلب پیامبر(ص)
«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ »
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ» و قوله تعالى: ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى.
روشن است که منظور از قلب، قلب گوشتی و صنوبری درون سینه نیست، بلکه نفس انسان مراد است، و نزول بر نفس ممکن نیست مگر اینکه نازل شونده نیز مجرد باشد. (الرسالئل التوحیدیه، علامه طباطبایی، ص141)
2-آثار نزول ملائکه با لباس مادی
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ»
نزول ملائکه با لباس بشری و وجود ملکوتی آنها موجب قضاء امر، عدم فرصت دادن به آنها، و ورود آنها به نشئه برزخ میشود، تا اینکه هم سنخ با ملائکه شوند و ان نشئه، نشئه مادی نیست، پس ملائکه هم که متعلق به آن عالم هستند مادی نخواهند بود. (همان، ص141)
3-عدم تکامل در ملائکه
«وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم» (صافات-164)
و هيچ يك از ما فرشتگان نيست مگر اينكه براى او مقامى معين است.
4-ویژگی های غیر مادی عبادت ملائکه
«فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُون» (فصلت-38)
كسانى كه نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبيح مىگويند و خسته نمىشوند.
«مَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبرِونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لَا يَسْتَحْسرِون» (انبیاء-19)
آنها كه نزد اويند [فرشتگان] هيچ گاه از عبادتش استكبار نمىورزند، و هرگز خسته نمىشوند.
روشن است که خستگی از آثار ماده است، اگر کسی بگوید خب اگر بگوییم این جسم مادی بسیار لطیف است که خستگی در آن راه ندارد چه اشکالی پیش میآید خواهیم گفت اولا همانطور که گذشت هیچ دلیل عقلی و نقلی بر این امر وجود ندارد، و ثانیا اگر مرادتان این است که شکل و اندازه و این سنخ مشخصات ماده را دارد اما خصائصی چون سستی و خستگی و... را ندارد پس همان تجرد مثالی است، که حکماء به آن معتقد هستند.
و روایات هم بر این امر دلالت دارند، مانند روایاتی که دلالت بر دفعی بودن خلقت ملائکه دارد، بر خلاف خلقت تدریجی اشیاء مادی، مانند فرمایش حضرت امیر(ع) که ایجاد ملائکه را فرمودند:
«و لم تخلقهم من ماء مهين أنشأتهم إنشاء» (تفسیر قمی، ج2، ص207)
آنها را از آب بی مقدار و ناچیز خلق نکرد، بلکه آنها را با انشاء دفعی خویش آفرید.
و در جای دیگر میفرمایند:
«خداى را تسبيح مىگويند و دچار خستگى نمىشوند و ديدگانشان را خواب نمىگيرد و عقلشان دچار سهو و فراموشى نمىشود، بدنهايشان سست و ناتوان نگشته و غفلت و نسيان عارضشان نمىشود» (نهج البلاغه، خطبه1، ص42)
آیا امکان این وجود ندارد که ملائکه قبل از اینکه به مقامات والای معنوی دست یابند مثل انسانها یا جنیان پا به این دنیای خاکی گذاشته باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند؟ از این جهت که دارای درجات و مراتب مختلفی هستند.
اولا هیچ قرینه عقلی یا نقلی در این باره وجود ندارد، و تلازمی هم بین اینکه عصمت حتما با گذر از جهان مادی پدید میآید وجود ندارد.
ثانیا ملائکه همواره واسطه بین خالق و خلق بوده اند، پس همواره باید وجود داشته باشند، لذا نمی توان گفت در ابتدا ملائکه ای نبوده اند و با رشد و تکامل به ان مقام دست یافتهاند، چون سوال پیش میاید که زمانی که آنها در حال تکامل بوده اند واسطه بین آنها و خداوند چه موجودی بوده است؟ و مجبوریم بگوییم ملائکه دیگری واسطه بوده اند و آنها نیز نیازمند واسطه هستند و...؛
ثالثا: آیه شریفه « وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» از ثبات ملائکه حکایت دارد، که علاوه بر اثبات تجرد فعلی آنها، اشاره ضمنی به عدم تحرک و تکامل در سابق و حال دارد.
ادامه دارد...
با توجه به آیه شریفه:لا يعصون اللّه ما امرهم و یفعلون مایومرون
و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزى الظالمين
امکان سرزدن معصیت از ملائکه هم وجود دارد منتها به مانند انبیاء الهی عصمتی دارند که مانع سرپیچی ایشان از اوامر الهی میشود.
پس عصمت ملائکه دلیل بر مجرد بودن ایشان نیست بلکه برعکس تجردشان را زیر سوال هم میبرد
در مورد عصمت ملائکه و تفاوت آن با عصمت انبیاء در ذیل توضیح خواهیم داد، اما بر فرض که عصمت آنها از سنخ عصمت انبیاء باشد، اما دلیل تجرد ملائکه، عصمت آنها نیست، که بر فرض با اثبات این که عصمتشان از سنخ عصمت انبیاء است، تجردشان زیر سوال رود.
عصمت ملائکه
بدون شک ملائکه معصوم هستند، قرآن کریم در آیات مختلفی به این امر اشاره فرموده است:
«لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون» (تحریم-6)
از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمىكنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام مىدهند.
امام رضا(ع) نیز میفرمایند:
« ان الملائكة معصومون محفوظون من الكفر و القبايح بألطاف الله» (عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص269)
به درستی که ملائکه به واسطه الطاف الهی معصوم و محفوظ از کفر و قبائح هستند.
اما عصمت آنها شباهت و تفاوت هایی با عصمت انبیاء دارد، شباهت در این که ملائکه اگرچه همواره از فرمان الهی اطاعت میکنند اما ماند انبیاء توان نافرمانی دارند، چرا که در غیر اینصورت اطاعت آنها از روی اجبار می بود و مدح کردن آنان به اطاعت معنایی نداشت، در حالی که خداوند در برخی آیات مثل 26، و27 انبیاء، آنان را به خاطر اطاعتشان مدح نموده است. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص164)
اما در علت و حکمت عصمت، با انبیاء تفاوت دارند:
حکمت عصمت ملائکه، غیر از حکمت عصمت انبیاء است
حکمت عصمت انبیاء و ملائکه متفاوت است، حکمت عصمت انبیاء، حفاظت از تشریع است، یعنی اگر معصوم نمیبودند، اعتماد به کتب آسمانی و پیروی از آنان مقدور نبود، و این نقض غرض الهی از ارسال آنها و کتب آسمانی محسوب میشد، اما عصمت ملائکه لازمه شکل گیری نظام تکوین است، لذا علامه طباطبایی(ره) میفرماید: ملائکه واسطه های میان خداوند و خلق محسوب میشوند، هر اتفاقی که در عالم ماده می افتد، ملائکه در آن شأنی دارند، اما در عین حال اراده مستقلی ندارند تا غیر از آنچه که خداوند اراده کرده است را اراده کنند، شأن آنها، تنها شأن اجرای امر الهی در مجرای آن هست. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص12)
شهید مطهری(ره) در مورد ملائکه و اطاعت از فرمان خداوند میفرماید:
«فرمان خدا حرف نيست، ايجاد است؛ اطاعت ملائكه نيز متناسب با آن است؛ وقتى مىگوييم به فرشتگان فرمان داده كه چنين كنند معنايش اين است كه آنان را طورى ايجاد كرده كه علت و فاعل باشند براى فعل و معلول مخصوص، و معناى اطاعت ملائكه نيز همين علّيّت و معلوليّت تكوينى است» (مجموعه آثار، ج1، ص129)
علت عصمت ملائکه، غیر از علت عصمت انبیاء است.
بدون شک در انبیاء، کشش و تمایل مادی به اقتضاء جسم مادی آنها بوده است، اگر چه به خاطر شهود حقائق گناه، به سمت آن نمیرفته اند، و بر غضب و شهوت خویش امیر بوده و آن را در مسیر صحیح خویش به کار میگرفتهاند، اما در ملائکه اصلا کشش و تمایل جسمانی وجود ندارد تا برای عصمت نیاز به عاملی چون آگاهی باشد، همانطور که امام علی(ع) میفرمایند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا» (علل الشرایع، ج1، ص4)
بنابراین عدم نافرمانی از ناحیه انبیاء به خاطر وجود مانع بوده است، اما در ملائکه عدم نافرمانی به خاطر نبود مقتضی میباشد، همانطور که برخی علما به آن اشاره نموده اند.(توضیح المراد، سید هاشم حسینی طهرانی، ص649، اسرار الآیات، ملاصدرا، ص77)
عصمت در وادی تکوین و تشریع
عصمت انبیاء در دایره تکالیف شرعیه است، اما تكليف ملائكه از سنخ تكليف معهود در مجتمع بشرى ما نيست، چون تكليف بشری، عبارت از اين است كه تكليف كننده اراده خود را متعلق به فعل مكلف كند، و اين تعلق امرى است اعتبارى، كه دنبالش پاى ثواب و عقاب به ميان مىآيد، يعنى اگر مكلف موجودى داراى اختيار باشد، و به اختيار خود اراده تكليف كننده را انجام بدهد، مستحق پاداش مىشود، و اگر ندهد سزاوار عقاب مىگردد، اما در مورد ملائكه، اعتبار در زندگی آنها راه ندارد، تا فرض اطاعت و معصيت هر دو در آن راه داشته باشد، تكليف هم معناى ديگرى دارد، آرى ملائكه خلقى از مخلوقات خدايند، داراى ذواتى طاهره، كه اراده نمىكنند مگر آنچه خدا اراده كرده باشد، و انجام نمىدهند مگر آنچه او مامورشان كرده باشد، به همين جهت در عالم فرشتگان جزا و پاداشى نيست، نه ثوابى و نه عقابى، و در حقيقت ملائكه مكلف به تكاليف تكوينىاند، نه امر و نهىهاى تشريعى. (الميزان، ج19، ص: 335-336)
نکته دیگر اینکه در یکی از این تاپیکها به نظر مشهور علما درباره تجرد ملائکه اشاره شده در صورتیکه در یک تاپیک دیگر چنین حدیثی را از امام صادق را نقل میکند :
یكى از یاران خاصش مى گوید: «از امام(ع) درباره ابلیس سؤال كردم كه آیا از فرشتگان بود؟فرمود: نه از جن بود، اما همراه فرشتگان بود، آنچنان كه آنها فكر مى كردند از جنس آنان است (به خاطر عبادت و قربش نسبت بهپروردگار) ولى خدا مى دانست از آنها نیست، هنگامى كه فرمان سجود، صادر شد،آنچه مى دانیم تحقق یافت» (پرده ها كنار رفت و ماهیت ابلیس آشكارگردید).(4)
4.تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 506.چرا ملائکه باید فکر کنند که شیطان از جنس آنهاست؟ مگر ملائکه مجرد نیستند؟
ممکن هست مراد امام صادق(ع) از اینکه ملائکه او را از خود می پنداشته اند، این باشد که او را اهل عبادت و بندگی و به دور از تکبر و نافرمانی می پنداشته اند، اما بعد از مخالفت با امر خداوند، متوجه اوصاف درونی آنها شدند، نه اینکه او را ماهیتا از ملائکه بدانند،، اصل روایت هم که در تفسیر نورالثقلین آمده است از حمل بر این معنا ابا ندارد:
الملائكة تراه انه منها، و كان الله يعلم انه ليس منها، فلما أمر بالسجود كان منه الذي كان » (نور الثقلین، ج3، ص267)
ملائکه او را (ابلیس) از خود می دیدند و خداوند می دانست از ملائکه نیست، پس هنگامی که امر به سجده نمود، آنچه بود را نشان داد.
روشن است که مخالفت با امر الهی تلازمی با جن بودن ندارد، که بخواهد با عدم اطاعت جن بودن خویش را نشان دهد، پس این که فرمود آنچه بود را نشان داد، مراد اوصاف واقعی درونی اش مانند غرور و تکبر را نشان داد. این نظر زمانی تقویت می شود که می بینیم امام صادق(ع) در روایتی دیگر به همین برداشت اشاره میفرمایند:
«ان الملائكة كانوا يحسبون ان إبليس منهم، و كان في علم الله انه ليس منهم فاستخرج ما في نفسه بالحمية و الغضب» (الکافی، کلینی، ج2، ص308)
ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آنهاست، و خداوند آگاه بود که از آنها نیست، پس آنچه در نفس خویش داشت از خشم و غضب را ظاهر ساخت.
یعنی ملائکه از ماهیت او آگاه بودند، اما در خصائص و صفات درونی چون اطاعت و بندگی او را از خود می دانستند
اگر ابلیس ملک نبوده پس چرا امر متوجه او هم شده است؟
در زبان عربی هنگام خطاب به یک جمعی که مرکب از چند دسته هستند، مثلا هم در آن جمع مذکر وجود داشته باشد، و هم مونث، یا موارد این چنینی، هنگام خطاب یک طرف را بر طرف دیگر غالب کرده و لفظ واحد برای هر دو طرف به کار می برند، مثلا در آیه تطهیر، اگرچه این ایه شریفه حضرت فاطمه(س) را هم شامل میشود اما ضمائر مذکر به کار رفته است، که از باب تغلیب یک طرف بر طرف دیگر است، این نوع کاربرد گاهی حتی در خطاب به اشخاص هم کاربرد دارد، مثلا به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میگویند حسنین(ع)، یا به امام کاظم(ع) و جواد(ع) کاظمین(ع) یا جوادین(ع) گفته میشود و گاهی تعبیر عسکریین(ع) برای امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به کار میرود.
در برخی منابع آمده است که تعبیر «ملائکة» در خطاب به ملائکه و ابلیس هم از باب تغلیب بوده است، یعنی ابلیس هم در میان آنها بوده است اما با توجه به اینکه قریب به اتفاق آنها از ملائک بوده اند، با لفظ «و إذ قلنا للملائکة...» به همگی خطاب شده است.( شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص64)
البته احتمال این که ابلیس در یک امر مستقلی که در آیات ذکر نشده به سجده بر آدم امر شده باشد، نیز دور از ذهن نیست، همانطور که کارشناس محترم تاپیک پیشین نیز به آن اشاره فرموده اند.
در هر صورت مطابق نص قرآن ابلیس از ملائک نبوده است، لذا مامور بودن شیطان به سجده به همراه ملائکه نباید این شائبه را در ذهن ایجاد کند که او نیز از ملائک بوده است.
موفق باشید
با سلام و عرض ادب خدمت کارشناسان گرامی لا يعصون اللّه ما امرهم و یفعلون مایومرون امکان سرزدن معصیت از ملائکه هم وجود دارد منتها به مانند انبیاء الهی عصمتی دارند که مانع سرپیچی ایشان از اوامر الهی میشود. پس عصمت ملائکه دلیل بر مجرد بودن ایشان نیست بلکه برعکس تجردشان را زیر سوال هم میبردبسم الله الرحمن الرحیم
...
و با توجه به آیه شریفه:
و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزى الظالمين
سلام علیکم برادر عزیزم و با عرض سلام و خستهنباشید خدمت کارشناس محترم،
همانطور که در آن تاپیک دیگر (در این پست) هم خدمتتان گفتم ظاهراً فرشتگان مراتبی دارند و همه یکسان نیستند، طایفهای از آنها میشوند همان جنیان که گناه هم میتوانند بکنند و شهوات هم دارند، شهوتشان شهوت خوردن و جنسی هم نباشد شهوت قدرت و مانند آن هست، چنانکه ابلیس را تکبر به زمین زد. اما بعد از ابلیس بحث فطروس است و بعد از آن روایتی در ذیل یکی از آیات قرآن که در آن آمده که جبرئیل علیهالسلام آیهای را برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آورد و صورتش روشن شده بود و تا قبل از آن ظاهراً همیشه ناراحت بود، رسول خدا صلاللهعلیهوآله علت این تغییر را پرسیدند و او جواب داد که زمانی که فرعون قبل از غرق شدن گفت ایمان میآورم من به او گفت که آیا الآن ایمان میآوری با اینکه تا کنون تکذیب میکردی و بعد ترسیدم که نکند خداوند میخواست توبهی او را بپذیرد، بخاطر همین همیشه در خوف از انجام کار اشتباه بودم تا امروز که این آیه را خداوند نازل کرد و فهمیدم آنچه گفته بودم به خواست خداوند بوده است! با این حساب فرشتگان بزرگ خداوند ممکن است اشتباه یا کوتاهی کنند ولی ارادی گناهی نمیکنند ... اما فرشتگان پاییندستتر حتی ممکن است گناه هم بکنند چنانکه ابلیس گناه کرد.
لطفا بفرمایید بر چه اساسی علماء میگویند که ملائکه الله مجردند؟اگر مساله ی زادولد ایشان هست که حضرت آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده اند. ایا برای خداوند اشکالی ایجاد میکند که تک تک فرشتگان را بطور جداگانه بیافریند با خلقتی شبیه خلقت انسان اما لطیفتر و از جنس نور نه خاک یا آتش.
چرا نمیتوان گفت که ملائکه از نور مادی آفریده شده اند و آنها هم مثل ما روح دارند و لاجرم باید بر این عقیده باشیم که نوری از جنس خداوند و مجردند؟ منشاء عقیده به تجرد ملائکه از کجاست؟
آیات یا روایات؟ وآیا معصومین (ع)صراحتا حرفی از تجرد روح یا ملائکه زده اند یا خیر؟
و سوال آخر : آیا امکان این وجود ندارد که ملائکه قبل از اینکه به مقامات والای معنوی دست یابند مثل انسانها یا جنیان پا به این دنیای خاکی گذاشته باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند؟ از این جهت که دارای درجات و مراتب مختلفی هستند.
با تشکر
به نظر حقیر هم تجرّد آنطور که معمولاً بیان میشود نمیتوان به فرشتگان اطلاق کرد، نه تنها فرشتگان که به هیچ موجودی جز خود خداوند که فرد است و بسیط است نمیتوان اطلاق کرد، در این نگاه هر موجودی جز خداوند زمانمند خواهد بود، فرشتگان بزرگ الهی اگرچه مقام بالایی دارند و مقامشان ثابت است ولی همانها هم پای منبر حضرت آدم علیهالسلام نشستند و علومی را یاد گرفتند، اگر ایشان زمان نداشتند فرشتگان بعد از یادگیری و فرشتگان قبل از یادگیری میبایستی یکسان میبودند و در هر دو زمان هم باید در آن واحد میتوانستند حضور داشته باشند که عقلاً محال است.
از نظر تجسم هم که فرشتگان به صورتهای جسمی میتوانند در بیایند، آن هم نه فقط تجسم مثالی بلکه همچنین تجسم مادی (اگرچه باید دید معنای حقیقی مادّه چیست)، برای بحث تجسم مثلاً در روایات آمده که حضرت جبرئیل علیهالسلام همیشه به یک صورت بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ظاهر میشدند تا اینکه یک بار از جبرئیل خواستند خود را آنطور که واقعاً هست به ایشان نشان دهد و بعد جبرئیل به صورتی عظیم در آمد که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به تعجب فرو برد و یا وقتی که هیبت فرشتگان دیگری به ایشان نشانه داده میشد و ایشان میگفتند که گمان نمیکردم خداوند در زمین و آسمانها چنین مخلوقی هم داشته باشد.
ممکن هم هست که تمام آن روایات یا ضعف سند داشته باشند یا بخواهیم آن تماثیل را استعاری بگیریم، ولی آن وقت استدلالهای ما اینطور میشود که آن شواهدی که دالّ بر تجرد ملائکه است ظاهرشان درست است و آن شواهدی که دالّ بر وجود جسم برای آنهاست استعاری هستند و نباید در ظاهر آنها توقف نمود.
در مورد اینکه تجسم ایشان میتواند مادّی هم باشد بحث جنیان را مطرح میکنم که ابلیس اولین کسی بود که در قوم لوط خود را برای لواط در اختیار ایشان قرار داد، یعنی نه فقط یک صورت ظاهر تمثیلی که بدنی با تمام اجزای انسانی داشته است، در مورد فرشتگان هم روایاتی که بتوان از آنها جسمانیت مادی را نتیجه گرفت وجود دارد، مثل آن فرشتهای که به شکل مار در آمده بود و اگر درست خاطرم باشد روی سر امام حسین علیهالسلام در یک نخلستان سایه انداخته بود یا چیزهای دیگری شبیه به آن. خود حجرالأسود هم که داریم فرشتهای است از أعظام فرشتگان خداوند و در واقع بزرگترین آنها که به این صورت در آمده است.
فکر میکنم تجردی که در مقابل ماده به کار میرود یک معنای اصطلاحی داشته باشد و نه حقیقی که خوب است حدود دقیق آن مشخص شود و البته اشکالی هم فکر نمیکنم پیش بیاید اگر به همه چیز مادّه گفته شود، مادّه آنطور که چشم میبیند و پوست لمس میکند وجهی از وجوه ماده است که وجه محسوس آن است و همان ماده را مار طور دیگر میبیند و خلاصه اینکه تصور ما از مادّه محصور است به حواسّی که به ما داده شده است و اگر در ورای این حواس به دنیا نگاه شود چه بسا حقایقی که فکر میکنیم مجرد هستند هم دیده شوند. به عبارت دیگر به نظر حقیر حواس مادّی ماست که درک ما از عالم مادّه را میسازد و هر چیزی که در حصار محسوسات این حواس قرار نگیرد را مجرد میخوانیم در حالیکه این تجرد لزوماً به معنای نفی جنس و ماده و زمان و ابعاد فیزیکی و ... از آن نمیکند.
حالا شاید هم خیلی اشتباه کنم :Gig:
ممنون از صبر و تحملتان :Gol:
یا علی
[/HR]پسنامه:
در این پست بیشتر منظور خود از عدم تجرد فرشتگان را توضیح دادم، اگرچه نظر حقیر نظر کارشناسی نیست و احتمال اشتباه بودنش زیاد است :ok:
با سلام و تشکر از سوال شمادر این که ملائکه وجود دارند، و وجود آنها مادی کثیف نیست، اختلافی وجود ندارد، فقط اختلاف در این است که حقیقت ملائکه در نظر متکلمین، جسمی لطیف است که میتواند به اشکال گوناگون ظاهر شود، اما در نظر حکماء، ملائکه مجرد از ماده هستند (ر.ک تلخیص المحصل، خواجه طوسی، ص230؛ گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص336، شرح المقاصد، تفتازانی، ج3، ص368)
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب و تشکر از حضرتعالی بابت پاسخگویی
یک سوال کلی: این مواردی که در مورد فرشتگان ذکر فرمودید، اگر (به جهت ناآگاهیمان) نتوانیم بگوییم همه ، تعدادیش با انسانی که از دنیا رفته یا با انسان بهشتی مطابقت دارد.
مثلا انسان وقتی از دنیا میرود میتواند ملائکه را ببیند و صدایشان را بشنود همینطور دربهشت که عالم عقول نامیده شده است ، این عالم همان عالم فرشتگان است. بعلاوه اینکه ما فقط تا حدودی از پاداشهای بهشتیان مطلع شده ایم اما نمیدانیم که انسانها در بهشت به چه کارهایی مشغولند
با توجه به همه این مسائل آیا باید بهشتیان را هم مجرد بدانیم یا اینکه در تجرد فرشتگان شک کنیم؟
ضمنا اولیاء الهی هم مثل ملائکه طی الارض دارند و مانند آنها میتوانند در طرفه العینی کارهایی را انجام دهند که انسان عادی برای انجام آن نیاز به توانایی زیاد و مدتها وقت گذاشتن دارد....
پس میماند "مقام معلوم" که میفرمایید ، انسانها ندارند (و اگر داشته باشند در آن جهان است) آیا این نکته میتواند دلیل قانع کننده ای برای مجرد بودن ملائکه باشد.
با سلام و عرض ادب و تشکر از حضرتعالی بابت پاسخگویییک سوال کلی: این مواردی که در مورد فرشتگان ذکر فرمودید، اگر (به جهت ناآگاهیمان) نتوانیم بگوییم همه ، تعدادیش با انسانی که از دنیا رفته یا با انسان بهشتی مطابقت دارد.
مثلا انسان وقتی از دنیا میرود میتواند ملائکه را ببیند و صدایشان را بشنود همینطور دربهشت که عالم عقول نامیده شده است ، این عالم همان عالم فرشتگان است. بعلاوه اینکه ما فقط تا حدودی از پاداشهای بهشتیان مطلع شده ایم اما نمیدانیم که انسانها در بهشت به چه کارهایی مشغولند
با توجه به همه این مسائل آیا باید بهشتیان را هم مجرد بدانیم یا اینکه در تجرد فرشتگان شک کنیم؟
ضمنا اولیاء الهی هم مثل ملائکه طی الارض دارند و مانند آنها میتوانند در طرفه العینی کارهایی را انجام دهند که انسان عادی برای انجام آن نیاز به توانایی زیاد و مدتها وقت گذاشتن دارد....
پس میماند "مقام معلوم" که میفرمایید ، انسانها ندارند (و اگر داشته باشند در آن جهان است) آیا این نکته میتواند دلیل قانع کننده ای برای مجرد بودن ملائکه باشد.
ببینید طی الارض که فرمودید، مربوط به قوای روح انسان میشود، نه جسم او، یعنی از ابعاد تجردی انسان است، نه ابعاد مادی او، لذا در همه انسانها این قدرت به فعلیت تبدیل نشده است، و هرگز هم با تقویت جسم و ورزشهای سنگین جسمی حاصل نخواهد شد، پس وجود طی الارض در انسان مادی دلیل مادی بودن ملائکه نمیشود، بلکه دلیل وجود یک بُعد مجرد در انسان میشود.
اما در رابطه با رؤیت ملائکه در عالم برزخ، ببینید همان طور که عرض شد اکثر ملائکه، تجردشان، تجرد مثالی است، و تجرد انسان ها در عالم برزخ نیز از سنخ تجرد مثالی است، پس برای عموم انسانها رؤیت در عالم برزخ اتفاق خواهد افتاد، همانطور که قرآن به این امر اشاره فرموده است:
کافران از انبیاء درخواست نزول ملائکه بر خود را داشتند:
«وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا» (فرقان-21)
و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار مىكنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم؟
اما خداوند، در آیه بعد این وعده را به بعد از مرگ آنان موکول نموده است:
«يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَئكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا محَّجُورًا» (فرقان-22)
امّا روزى كه فرشتگان را مىبينند، روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود، و مىی گويند: «ما را امان دهيد، ما را معاف داريد.
پس اين عالَم، عالم مادّه و جسميّت است و فرشته موجودى است ملكوتى و مجرّد از مادّه؛ اگر فرشته بخواهد به اين عالم فرود بيايد بايد لباس جسم بپوشد، كه ملائكه جسم نيستند، يا انسان براى ديدار ملائكه بايد از اين دنيا بالا رود و لباس مادّه و جسميّت را خلع كند، و برود در عالم مثال و برزخ تا آنها را مشاهده كند(معادشناسی، علامه طهرانی، ج3، ص14)
اما ماجرای رؤیت ملائکه در بهشت، با اینکه وجود انسان جسمانی است، با پیچیدگیهای بسیاری روبرو است، چرا که میان جسم ما در بهشت با جسم دنیایی ما تفاوتهایی وجود دارد که دقیقا مشخص نیستند، و در بین بزرگان در کیفیت آن اختلاف است، لذا نمی توان موضع شفافی گرفت، اما در هر صورت اگر بدن انسان در بهشت، عنصری نباشد که رؤیت مشکلی نخواهد داشت، و اگر هم عنصری باشد، رؤیت ملائکه باز به خاطر بعد تجردی انسان و عدم تعلقات مادی خواهد بود، همانطور که امروز در دار دنیا هم اگر کسی صفای باطن داشته باشد، رؤیت ملائکه ممتنع نیست. (معادشناسی، ج3، ص6)
شهید مطهری(ره) میفرمایند:
«ما در يك شرايط خاصى ممكن است همان جسم برزخى خودمان را ببينيم در حالى كه جدا از جسم مادى ماست. اين افرادى كه در اثر عبادت و رياضت مىتوانند بدن مادى خود را خلع كنند و كنار بيندازند، بعد خودش را با آن جسم برزخىاش كاملًا مىبيند، اين بدنش را هم مىبيند(مجموعه آثار، ج27، ص779)
فقط کافیست انسان به ملکوت آسمان ها و زمین راه پیدا کند، و حقیقت عالم را ببیند، همانطور که به حضرت ابراهیم(ع) نشان داده شد:
«وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (انعام-75)
و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم و اهل يقين گردد.
موفق باشید
ببینید طی الارض که فرمودید، مربوط به قوای روح انسان میشود، نه جسم او، یعنی از ابعاد تجردی انسان است، نه ابعاد مادی او، لذا در همه انسانها این قدرت به فعلیت تبدیل نشده است، و هرگز هم با تقویت جسم و ورزشهای سنگین جسمی حاصل نخواهد شد، پس وجود طی الارض در انسان مادی دلیل مادی بودن ملائکه نمیشود، بلکه دلیل وجود یک بُعد مجرد در انسان میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و تشکر
جناب مسلم اگر طی الارض فقط مربوط به بعد مجرد میشود پس معراج پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله که جسمانی بوده چگونه توجیه میشود؟ تخت بلقیس که در یک چشم برهم زدن از یمن به شام آمد چه؟
علامه طباطبایی(ره) در باب دلیل عقلی تجرد ملائکه میفرماید:
ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است، و نيز كمال در ماده، تدريجى است، از مبدأ سير و حركت مىكند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه طبق آیات و روایات اين طور نيستند. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص13)
آیا قبول دارید خداوند اگر بخواهد میتواند اسبابی را که باعث فساد و تغییر در ماده میشوند از میان بردارد و دنیا و مافیها هیچگونه فرسودگی و زوالی نداشته باشند؟ (غرضمان اینست که بگوییم اینکار برای خداوند نشدنی نیست اما اراده او بر این قرار گرفته است که نظم جهان به همراه بینظمیهایی باشد تا شرایطی برای امتحان بشر فراهم شود.)
پس این قبیل مسائل همه و همه بیانگر وجه تشابهی است بین آنچه که دنیای مجردات نامیده میشود و دنیای مادی.
اما در رابطه با رؤیت ملائکه در عالم برزخ، ببینید همان طور که عرض شد اکثر ملائکه، تجردشان، تجرد مثالی است، و تجرد انسان ها در عالم برزخ نیز از سنخ تجرد مثالی است، پس برای عموم انسانها رؤیت در عالم برزخ اتفاق خواهد افتاد، همانطور که قرآن به این امر اشاره فرموده است:
فرق تجرد مثالی و تجرد عقلی چیست و چرا اکثر فرشتگان تجرد مثالی دارند؟ مگر نه اینکه طبق قاعده الواحد همه باید به یک صورت (مجرد عقلی) خلق شده باشند؟
طبق روایات وقتی انسان از دنیا میرود روحش در بدنی جدید که بدن مثالی نامیده میشود قرار میگیرد. پس روح که مجرد است برای ادامه زندگی در هر عالمی نیاز به جسمی دارد متناسب آن عالم. ضمنا این بدن هم باید چکیده ای باشد از همین بدن دنیوی...
همین نیاز روح به جسم در عالم برزخ بیانگر اینست که انسان در برزخ هم تجرد ندارد یا به اصطلاح تجرد مثالی دارد و ملائکه ای هم که اکثرشان تجرد مثالی دارند هم نباید مجرد باشند. (مجرد به همان معنایی که از خالق واحد جز مخلوق واحد صادر نمیشود)
دلیل دیگر ما رابطه ای است که ملائکه با عالم ماده دارند. اگر خداوند که مجرد محض است نمیتواند با عالم ماده رابطه مستقیم برقرار کند پس باید ملائکه مراتبی از ماده را دارا باشند تا بتوانند چنین کاری را برعهده بگیرند. و در صورتیکه چنین مراتبی را نداشته باشند و کلا مجرد از ماده باشند وجودشان در تدبیر امور عالم موثر نخواهد بود.
برخی از ادله عقلی حکماء مبتنی بر مبانی چون «قاعده الواحد»(اسرار الحکم، ملا هادی سبزواری، ص234)
آیا قاعده الواحد میتواند دلیل خوبی باشد برای اینکه بگوییم بعضی از ملائکه تجرد محض (از ماده) دارند؟
آیا این عقیده بیانگر شباهت مخلوق با خالق نیست؟ در اینصورت آیات قرآن چه میشود که میفرماید: لیس کمثله شی؟
اگر ما قائل باشیم بر اینکه از خالق واحد جز واحد، صادر نمیشود آیا همین عقیده بیانگر شباهت بین مخلوقات با خداوند نیست که آنها را هم مثل خداوند واحد و عاری از اجزاء میدانیم؟
موضوع دیگر اینکه اگر انسان میتواند در شرایط تجرد مثالی یا عقلی قرار بگیرد آیا ممکن نیست که ملائکه هم در آفرینش نخستینشان مثل انس و جن از ماده آفریده شده باشند و بعد از اینکه مورد امتحانات الهی قرار گرفتند آنهایی که معلوم شده است از دستورات الهی سرپیچی نمیکنند به عالمی مثل بهشتی که به انسانها وعده داده شده وارد شده باشند و هر یک مطابق با درجه خود در مقام خاصی قرار گرفته باشند.
سلام جناب مسلم
میشه بفرمایید مجردات عقلی ایا از اثبات عقلی و نقلی به وجودشان رسیدیم و یا ابتدا توسط حکما و عارفان کشف شده اند و سپس ان را اثبات کردیم؟اگر میتوانید یک مقدار در مورد دلایل وجودی این مجردات از نظر شهودی در نظر عرفا توضیح دهید
اگر فرشته بخواهد به اين عالم فرود بيايد بايد لباس جسم بپوشد، كه ملائكه جسم نيستند، يا انسان براى ديدار ملائكه بايد از اين دنيا بالا رود و لباس مادّه و جسميّت را خلع كند، و برود در عالم مثال و برزخ تا آنها را مشاهده كند(معادشناسی، علامه طهرانی، ج3، ص14)
سلام علیکم استاد بزرگوار،
فرشته لباس جسم را از کجا میآورد، آیا این تجسم مادی به معنای خلق ماده لامنشیء است؟ بعد ار خلع بدن آن بدن مادی را چه میکند، آیا بازگشت به باطن از این ظاهر جسمانی و مادی همراه با عدم شدن ماده است؟ آیا موجودی که وجودش را از خداوند گرفته است میتواند توسط غیر خداوند معدوم گردد؟ آیا اگر خلقت یک شیء از رحمت خداوند است این معدوم شدن با «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» تنافر نخواهد داشت؟
اگر فرشتگان هم از طرف خداوند این ارادهی تکوینی را داشته باشند که در عالم کون خلق کنند جنیان چطور مجسم مادی میشوند و باز به عالم مثال بازمیگردند؟ جنیان هم با ملائکه دیدار دارند و میتوانند به عالم ماده هم بیرون بیایند، جنیان هم اینطور نیست که همه مؤمن باشند اما این کارها را همهی آنها میتوانند انجام دهند، برای مثال آنجا که شیطان اینطور گفت:
وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّـهَ ۚ وَاللَّـهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ [الأنفال، ۴۸]
که در این ماجرا هم از سیاق آیه برمیآید و هم در تفسیر آمده است که شیطان به صورت یک انسان با جسم مادی در میان مشرکین آمده بود ولی سپاه فرشتگان را دید و از ترس فرار کرد و مطابق روایت دست یکی از مشکان را هم گرفت و او را هم با خود از مهلکه فراری داد.
در این رابطه در بحار آمده است:
فَيَقُولُ ص إِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَزَالُ يُرَاقِبُ الْعَبْدَ وَ يُوَسْوِسُ إِلَيْهِ فِي نَوْمِهِ وَ يَقَظَتِهِ وَ هُوَ جِسْمٌ لَطِيفٌ هَوَائِيٌّ يُمْكِنُهُ أَنْ يَصِلَ إِلَى ذَلِكَ وَ الْإِنْسَانُ غَاوٍ غَافِلٌ فَيُوصِلُ كَلَامَهُ وَ وَسْوَاسَهُ إِلَى بَاطِنِ أُذُنِهِ فَيَصِيرُ إِلَى قَلْبِهِ وَ اللَّهُ تَعَالَى هُوَ الْعَالِمُ بِكَيْفِيَّةِ ذَلِك [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج60، ص: 269]
همچنین داریم:
والمراد ب (الجوهر الذي خلق اللَّه منه آدم): روحه المقدّسة التي هي أمر من صنع اللَّه سبحانه، وفي الحديث عن أهل البيت عليهم السلام: «إنّ روح الإنسان جسم لطيف جدّاً». وقد روى الشيخ الطبرسي رحمه الله في كتاب الاحتجاج عن الصادق عليه السلام أنّه قال: «الروح لا يوصف بثقل ولاخفيةً، وهي جسم رقيق البس قالباً كثيفاً». الحديث. وقد ذكرنا فيما سبق تمامه، فما هو الحقّ المنصوص أنّ روح الإنسان كما يكون من طينة الجنّة يكون من طينة النار، وكذا الأبدان. وأمّا روح الجانّ وأبدانها إذا لم تكن نافذة في جلد غيرها فشيء واحد وهو النار، فإمّا نوراً له كما في المسلمين منهم، وإمّا ظلماني ككفّارهم. واللَّه قادر على تبديل النوراني بالظلماني وبالعكس. [الهدايا لشيعة أئمة الهدى (شرح أصول الكافي للمجذوب التبريزي)، ج1، ص: 561]
با تشکر،
یا علی
سلام علیکم و رحمة الله،
و این نقل قول که بسیار جای تفکر و تحیر دارد:
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: ۳۴۹ و ۳۵۰
قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السِّرَاجِ إِذَا انْطَفَى أَيْنَ يَذْهَبُ نُورُهُ؟
قَالَ ع يَذْهَبُ فَلَا يَعُودُ!
قَالَ فَمَا أَنْكَرْتَ أَنْ يَكُونَ الْإِنْسَانُ مِثْلَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ وَ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَيْهِ أَبَداً كَمَا لَا يَرْجِعُ ضَوْءُ السِّرَاجِ إِلَيْهِ أَبَداً إِذَا انْطَفَى؟
قَالَ لَمْ تُصِبِ الْقِيَاسَ! إِنَّ النَّارَ فِي الْأَجْسَامِ كَامِنَةٌ- وَ الْأَجْسَامَ قَائِمَةٌ بِأَعْيَانِهَا كَالْحَجَرِ وَ الْحَدِيدِ، فَإِذَا ضُرِبَ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ سَقَطَتْ مِنْ بَيْنِهِمَا نَارٌ تُقْتَبَسُ مِنْهَا سِرَاجٌ لَهُ ضَوْءٌ، فَالنَّارُ ثَابِتٌ فِي أَجْسَامِهَا وَ الضَّوْءُ ذَاهِبٌ، وَ الرُّوحُ جِسْمٌ رَقِيقٌ قَدْ أُلْبِسَ قَالَباً كَثِيفاً وَ لَيْسَ بِمَنْزِلَةِ السِّرَاجِ الَّذِي ذَكَرْتَ، إِنَّ الَّذِي خَلَقَ فِي الرَّحِمِ جَنِيناً مِنْ مَاءٍ صَافٍ [دم، یا خون حیض و منی که همگی تا حدودی مشابه هستند، مثل آن پدری به فرزندش گفت از خون من در رگهای توست!] وَ رَكَّبَ فِيهِ ضُرُوباً مُخْتَلِفَةً مِنْ عُرُوقٍ وَ عَصَبٍ وَ أَسْنَانٍ وَ شَعْرٍ وَ عِظَامٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ هُوَ يُحْيِيهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ يُعِيدُهُ بَعْدَ فَنَائِهِ
قَالَ فَأَيْنَ الرُّوحُ؟
قَالَ فِي بَطْنِ الْأَرْضِ حَيْثُ مَصْرَعِ الْبَدَنِ إِلَى وَقْتِ الْبَعْثِ
قَالَ فَمَنْ صُلِبَ فَأَيْنَ رُوحُهُ؟
قَالَ فِي كَفِّ الْمَلَكِ الَّذِي قَبَضَهَا حَتَّى يُودِعَهَا الْأَرْضَ
قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الرُّوحِ أَ غَيْرُ الدَّمِ؟-
قَالَ نَعَمْ! الرُّوحُ عَلَى مَا وَصَفْتُ لَكَ مَادَّتُهَا مِنَ الدَّمِ وَ مِنَ الدَّمِ رُطُوبَةُ الْجِسْمِ وَ صَفَاءُ اللَّوْنِ وَ حُسْنُ الصَّوْتِ وَ كَثْرَةُ الضَّحِكِ [در اینجا باید به طبایع چهارگانه اشاره کرد و اینکه غلبهی طبع دم غلبهی حیات است و فربهی و سرزندگی] فَإِذَا جَمَدَ الدَّمُ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ!
قَالَ فَهَلْ يُوصَفُ بِخِفَّةٍ وَ ثِقَلٍ وَ وَزْنٍ؟
قَالَ الرُّوحُ بِمَنْزِلَةِ الرِّيحِ فِي الزِّقِ إِذَا نُفِخَتْ فِيهِ امْتَلَأَ الزِّقُّ مِنْهَا فَلَا يَزِيدُ فِي وَزْنِ الزِّقِّ وُلُوجُهَا فِيهِ وَ لَا يَنْقُصُهَا خُرُوجُهَا مِنْهُ كَذَلِكَ الرُّوحُ لَيْسَ لَهَا ثِقْلٌ وَ لَا وَزْنٌ
قَالَ فَأَخْبِرْنِي مَا جَوْهَرُ الرِّيحِ؟ [روح و ریح جای از آنکه هر دو از نظر لغوی از یک ریشه هستند در ادامه که امام توضیح میفرمایند ارتباط ریح با روح هم بهتر مشخص میشود]
قَالَ الرِّيحُ هَوَاءٌ إِذَا تَحَرَّكَ يُسَمَّى رِيحاً فَإِذَا سَكَنَ يُسَمَّى هَوَاءً وَ بِهِ قِوَامُ الدُّنْيَا وَ لَوْ كُفِتَ الرِّيحُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيْءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ نَتُنَ [برای زنده کردن زمین مرده خداوند ابتدا نسیم را میوزد و این نسیم بشارت باران با خود دارد و در آن آب است که هر حیاتی از آن میباشد] وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّيحَ بِمَنْزِلَةِ الْمِرْوَحَةِ تَذُبُّ وَ تَدْفَعُ الْفَسَادَ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ تُطَيِّبُهُ، فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ إِذَا خَرَجَ عَنِ الْبَدَنِ نَتُنَ الْبَدَنُ وَ تَغَيَّرَ وَ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ [پس این روح که جسم رقیق است و جوهرش از «دم» است ارتباطی با جسم برزخی دارد و خاص جسم دنیایی نیست] فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ [پس با صور نخست ظاهراً همان جسم رقیق هم غیرمتحقق و باطل میشود و چه بسا در این مرحله فقط روح قدسی باقی بماند، بنابراین برزخ هم مادی باید به حساب بیاید و جنیان و فرشتگان هم باید بدنهای مادی داشته باشند که فقط دارای لطفات هستند، بعد در زمان صور نخست همانها از بین رفته و با صور دوم خلقتی از نو مییابند، در این بین تنها وجه خدایی اشیاء باقی میمانند که مادی نیستند و احتمالاً این وجه هم در مرتبهی وحدت وجود باید باشد که خاص اسماء و صفات الهی و اهل بیت علیهمالسلام است] ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ [پس همان وجه الله هم لا زمان نیست، در واقع مطابق حدیث حقیقت زمان مادی نیست و در عالم اسماء و صفات است، در این باره پیشتر در بحث گره خوردن تقویم قمری با تقویم معنوی با جناب استوار بحثی داشتیم که در ضمن آن در این پست و این پست حدیثی مطرح شد که خداوند سه بخش از چهار بخش اسم اعظم خود را هر کدام با چهار رکن مدد رساند و شد ۱۲ که عدد ماههای سال است و سپس هر یک از دوازده رکن ایجاد شده را با سی نام خود مدد رساند که شد ۳۶۰ به عدد روزهای سال، یعنی سال و ماه و روز ورای ماده و حتی فرشتگان و ... تعریف شدهاند و مفهوم زمان از بروز کثرت از وحدت منبعث میشود و یکی از تنزلات این کثرت تکرار رخدادهاست که معیار تعریف زمان در دنیا هم همان است، کثرت میتواند بروزهای متفاوتی داشته باشد، یا در یک لحظه چندین موجود متفاوت و کثیر داشته باشیم و یا برای یک موجود صورتهای متکثری ممکن باشد که یکی بعد از دیگری بروز مییابد و این کثرت از نوع دوم هم شده است معیار تعریف زمان در نزد ما / اگرچه یک بحث هم این است که بدنهای با منشأ مادی از هویتهایی که نظیرشان شدهاند جدا گردند و همه به سوی خدا بازگردند، سپس خداوند جهان ماده را که شامل برزخ هم میشود را تغییر و تحول دهد، چنانکه از روایات زیادی بر میآید که در این بین از نظر مادّی خلأ ایجاد نمیشود، مثلاً زمین زیر و زبر میشود و ذرات بدن باز میگردند که درادامهی حدیث هم به آنها اشاره شده است و در این حالت زمان ۴۰۰ سال همان زمانی معمولی در دنیای ماده هم میتواند باشد] يَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ
قَالَ وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ-؟
قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ
قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ
قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ [این ذره پس اشاره دارد همچنین به ذر که ابتدای خلقت هر انسانی از خاک است، خداوند حضرت آدم علیهالسلام را از خاک آفرید ولی تمام ذریهی او بجز حضرت عیسی علیهالسلام را ابتدا از خاک آفرید و سپس از نطفه و آن بخشی که از خاک است همان ذرّ متعلق به اوست و خداوند جایگاه تمام این ذرّ ها را در ظلمات زمین میشناسد] وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً
خیلی ممنون میشوم اگر لطفاً قسمتهای مرتبط به بحثمان را توضیح بفرمایید، البته صحبت از روح است و نه ملائکه ولی قاعدتاً نامرتبط هم نیستند، اگر روح ریشه در ماده داشته باشد فرشتگان مجرد هم تجرد به آن صورت که معمول است برایشان ذکر شود نخواهند داشت.
قول عناصر اربعه هم که سابق به آن اعتقاد و اعتماد داشتند و در علوم جدید نفی شد میتواند درست باشد (آب و هوا و آتش و خاک) و تنها فهم متقدمین از آن بد بوده است، یعنی مطلبی است که درست فهمیده نشد ولی گمان میکردند که درست فهمیدهاند و بعد در علوم جدید فهمیدند که آن درک ناقص غلط بوده است و بعد ادعا شد که پس کلاً آن بیان غلط بوده است، هیچ کس به فهم خودش از آن بیان اما شک نداشت. برای مثال برای هوا وزنی اندازهگیری نمیشود، اینکه اگر در یک توپ از هوا بدمیم و توپ باد شود میتوان وزن هوای وارد شده را اندازهگیری نمود بخاطر این است که در آن توپ هوا فشرده شده است، غلظتش زیاد شده است و دیگر آنقدر که لطیف بود نیست و کمی کثیف شده است، یعنی چگالیاش رفته است بالاتر و این اختلاف چگالی تقارن را بر هم زده و ترازو اندکی جابجا میشود، وگرنه مطابق قانون پاسکال چون فشار سیال در همه طرف یکسان است هرگز با روشهای معمول نمیشود وزن هوای روی یک ترازو را اندازه گرفت مگر اینکه هوا ابتدا کمی چگال شود، سپس دیگر میتوان گفت که هوای غلیظ اگر وزن دارد پس هوای رقیق هم باید وزن داشته باشد اگرچه ما نتوانیم آن را اندازه بگیریم. پس اینکه در حدیث گفته میشود هوا وزن ندارد و لطیف است کمی تساهل و تسامح دارد و اگر جسم لطیف ریشه در آن دارد، یا در آتش دارد، یا در نور دارد، الآن تمامی این موارد را ما میتوانیم جرمی بهشان نسبت بدهیم، اما تا آن جرم رقیق بوده و پراکنده باشد آن را مجرد بگوییم چون از درک حسّی انسان و اندازهگیری او خارج است، سپس اگر کثیف و چگال شود بگوییم مادی شده است.
آیا چنین برداشتی اشتباه است؟ به دنبال دلایل عقلی و نقلی از قرآن و معصوم علیهالسلام هستم ...
با تشکر، :Gol:
یا علی
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: ۳۴۹ و ۳۵۰
قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السِّرَاجِ إِذَا انْطَفَى أَيْنَ يَذْهَبُ نُورُهُ قَالَ ع يَذْهَبُ فَلَا يَعُودُ قَالَ فَمَا أَنْكَرْتَ أَنْ يَكُونَ الْإِنْسَانُ مِثْلَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ وَ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَيْهِ أَبَداً كَمَا لَا يَرْجِعُ ضَوْءُ السِّرَاجِ إِلَيْهِ أَبَداً إِذَا انْطَفَى قَالَ لَمْ تُصِبِ الْقِيَاسَ إِنَّ النَّارَ فِي الْأَجْسَامِ كَامِنَةٌ- وَ الْأَجْسَامَ قَائِمَةٌ بِأَعْيَانِهَا كَالْحَجَرِ وَ الْحَدِيدِ فَإِذَا ضُرِبَ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ سَقَطَتْ مِنْ بَيْنِهِمَا نَارٌ تُقْتَبَسُ مِنْهَا سِرَاجٌ لَهُ ضَوْءٌ فَالنَّارُ ثَابِتٌ فِي أَجْسَامِهَا وَ الضَّوْءُ ذَاهِبٌ وَ الرُّوحُ جِسْمٌ رَقِيقٌ قَدْ أُلْبِسَ قَالَباً كَثِيفاً وَ لَيْسَ بِمَنْزِلَةِ السِّرَاجِ الَّذِي ذَكَرْتَ إِنَّ الَّذِي خَلَقَ فِي الرَّحِمِ جَنِيناً مِنْ مَاءٍ صَافٍ وَ رَكَّبَ فِيهِ ضُرُوباً مُخْتَلِفَةً مِنْ عُرُوقٍ وَ عَصَبٍ وَ أَسْنَانٍ وَ شَعْرٍ وَ عِظَامٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ هُوَ يُحْيِيهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ يُعِيدُهُ بَعْدَ فَنَائِهِ قَالَ فَأَيْنَ الرُّوحُ؟ قَالَ فِي بَطْنِ الْأَرْضِ حَيْثُ مَصْرَعِ الْبَدَنِ إِلَى وَقْتِ الْبَعْثِ قَالَ فَمَنْ صُلِبَ فَأَيْنَ رُوحُهُ؟
- قَالَ فِي كَفِّ الْمَلَكِ الَّذِي قَبَضَهَا حَتَّى يُودِعَهَا الْأَرْضَ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الرُّوحِ أَ غَيْرُ الدَّمِ؟-
قَالَ نَعَمْ الرُّوحُ عَلَى مَا وَصَفْتُ لَكَ مَادَّتُهَا مِنَ الدَّمِ وَ مِنَ الدَّمِ رُطُوبَةُ الْجِسْمِ وَ صَفَاءُ اللَّوْنِ وَ حُسْنُ الصَّوْتِ وَ كَثْرَةُ الضَّحِكِ فَإِذَا جَمَدَ الدَّمُ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ قَالَ فَهَلْ يُوصَفُ بِخِفَّةٍ وَ ثِقَلٍ وَ وَزْنٍ؟ قَالَ الرُّوحُ بِمَنْزِلَةِ الرِّيحِ فِي الزِّقِ إِذَا نُفِخَتْ فِيهِ امْتَلَأَ الزِّقُّ مِنْهَا فَلَا يَزِيدُ فِي وَزْنِ الزِّقِّ وُلُوجُهَا فِيهِ وَ لَا يَنْقُصُهَا خُرُوجُهَا مِنْهُ كَذَلِكَ الرُّوحُ لَيْسَ لَهَا ثِقْلٌ وَ لَا وَزْنٌ قَالَ فَأَخْبِرْنِي مَا جَوْهَرُ الرِّيحِ؟ قَالَ الرِّيحُ هَوَاءٌ إِذَا تَحَرَّكَ يُسَمَّى رِيحاً فَإِذَا سَكَنَ يُسَمَّى هَوَاءً وَ بِهِ قِوَامُ الدُّنْيَا وَ لَوْ كُفِتَ الرِّيحُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيْءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ نَتُنَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّيحَ بِمَنْزِلَةِ الْمِرْوَحَةِ تَذُبُّ وَ تَدْفَعُ الْفَسَادَ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ تُطَيِّبُهُ فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ إِذَا خَرَجَ عَنِ الْبَدَنِ نَتُنَ الْبَدَنُ وَ تَغَيَّرَ وَ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟ قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ يَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ قَالَ وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ-؟ قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً
سلام علیکم
لطف میفرمایید معنی این متن را هم قرار بدید یا اینکه توضیحی درموردش بفرمایید؟
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: ۳۴۹ و ۳۵۰
قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السِّرَاجِ إِذَا انْطَفَى أَيْنَ يَذْهَبُ نُورُهُ قَالَ ع يَذْهَبُ فَلَا يَعُودُ قَالَ فَمَا أَنْكَرْتَ أَنْ يَكُونَ الْإِنْسَانُ مِثْلَ ذَلِكَ إِذَا مَاتَ وَ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَيْهِ أَبَداً كَمَا لَا يَرْجِعُ ضَوْءُ السِّرَاجِ إِلَيْهِ أَبَداً إِذَا انْطَفَى قَالَ لَمْ تُصِبِ الْقِيَاسَ إِنَّ النَّارَ فِي الْأَجْسَامِ كَامِنَةٌ- وَ الْأَجْسَامَ قَائِمَةٌ بِأَعْيَانِهَا كَالْحَجَرِ وَ الْحَدِيدِ فَإِذَا ضُرِبَ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ سَقَطَتْ مِنْ بَيْنِهِمَا نَارٌ تُقْتَبَسُ مِنْهَا سِرَاجٌ لَهُ ضَوْءٌ فَالنَّارُ ثَابِتٌ فِي أَجْسَامِهَا وَ الضَّوْءُ ذَاهِبٌ وَ الرُّوحُ جِسْمٌ رَقِيقٌ قَدْ أُلْبِسَ قَالَباً كَثِيفاً وَ لَيْسَ بِمَنْزِلَةِ السِّرَاجِ الَّذِي ذَكَرْتَ إِنَّ الَّذِي خَلَقَ فِي الرَّحِمِ جَنِيناً مِنْ مَاءٍ صَافٍ وَ رَكَّبَ فِيهِ ضُرُوباً مُخْتَلِفَةً مِنْ عُرُوقٍ وَ عَصَبٍ وَ أَسْنَانٍ وَ شَعْرٍ وَ عِظَامٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ هُوَ يُحْيِيهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ يُعِيدُهُ بَعْدَ فَنَائِهِ قَالَ فَأَيْنَ الرُّوحُ؟ قَالَ فِي بَطْنِ الْأَرْضِ حَيْثُ مَصْرَعِ الْبَدَنِ إِلَى وَقْتِ الْبَعْثِ قَالَ فَمَنْ صُلِبَ فَأَيْنَ رُوحُهُ؟
- قَالَ فِي كَفِّ الْمَلَكِ الَّذِي قَبَضَهَا حَتَّى يُودِعَهَا الْأَرْضَ قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الرُّوحِ أَ غَيْرُ الدَّمِ؟-
قَالَ نَعَمْ الرُّوحُ عَلَى مَا وَصَفْتُ لَكَ مَادَّتُهَا مِنَ الدَّمِ وَ مِنَ الدَّمِ رُطُوبَةُ الْجِسْمِ وَ صَفَاءُ اللَّوْنِ وَ حُسْنُ الصَّوْتِ وَ كَثْرَةُ الضَّحِكِ فَإِذَا جَمَدَ الدَّمُ فَارَقَ الرُّوحُ الْبَدَنَ قَالَ فَهَلْ يُوصَفُ بِخِفَّةٍ وَ ثِقَلٍ وَ وَزْنٍ؟ قَالَ الرُّوحُ بِمَنْزِلَةِ الرِّيحِ فِي الزِّقِ إِذَا نُفِخَتْ فِيهِ امْتَلَأَ الزِّقُّ مِنْهَا فَلَا يَزِيدُ فِي وَزْنِ الزِّقِّ وُلُوجُهَا فِيهِ وَ لَا يَنْقُصُهَا خُرُوجُهَا مِنْهُ كَذَلِكَ الرُّوحُ لَيْسَ لَهَا ثِقْلٌ وَ لَا وَزْنٌ قَالَ فَأَخْبِرْنِي مَا جَوْهَرُ الرِّيحِ؟ قَالَ الرِّيحُ هَوَاءٌ إِذَا تَحَرَّكَ يُسَمَّى رِيحاً فَإِذَا سَكَنَ يُسَمَّى هَوَاءً وَ بِهِ قِوَامُ الدُّنْيَا وَ لَوْ كُفِتَ الرِّيحُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيْءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ نَتُنَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الرِّيحَ بِمَنْزِلَةِ الْمِرْوَحَةِ تَذُبُّ وَ تَدْفَعُ الْفَسَادَ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ تُطَيِّبُهُ فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ إِذَا خَرَجَ عَنِ الْبَدَنِ نَتُنَ الْبَدَنُ وَ تَغَيَّرَ وَ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟ قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ يَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ قَالَ وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ-؟ قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً
پرسيد: بفرماييد نور چراغ پس از خاموشى كجا مىرود؟ فرمود: بدون بازگشت مىرود.
پرسيد: چرا قبول نداريد كه انسان نيز مانند همان نور چراغ؛ پس از مرگ روح از بدن خارج شده و ديگر بدان باز نمىگردد، همان طور كه نور چراغ پس از خاموشى بىبازگشت است؟!
فرمود: قياس نادرستى نمودى، زيرا آتش در اجسام پنهان است، و اجسام با اعيان خود مانند سنگ و آهن قائم و حاضرند، و در صورت برخورد هر كدام با يك ديگر ميانشان آتش نمايان مىگردد، و چراغ، روشنايى از همان آتش مىگيرد، پس آتش در اجسام ثابت است و نور ذاهب و رونده، و روح، جسمى است رقيق كه ملبوس به قالبى مركّب شده، و مانند چراغى كه گفتى نيست، بىشكّ كسى كه در رحم؛ جنينى در آبى صاف خلق كرده، و انواع مختلفى از رگ و عصب و دندان و مو و استخوان و غير آن را در آن تركيب نموده، همو پس از مرگ زندهاش مىدارد، و پس از فنا مرجوعش مىگرداند.
پرسيد: پس روح كجا است؟ فرمود: در بطن زمين همان جا كه بدن دفن است تا وقت بعث و نشور.
پرسيد: پس روح كسى كه بدار آويخته مىشود كجاست؟
فرمود: دست همان فرشتهاى كه جانش را ستانده مىماند تا به زمينش بازگرداند.
پرسيد: بفرماييد آيا روح جز همان خون است؟
فرمود: آرى، روح همان طور كه برايت گفتم مادهاش از خون است، و خون مايه رطوبت جسم و صفاى رنگ و نيكويى صوت و زيادى خنده است، پس چون خون خشك شود روح از بدن فارغ و جدا مىگردد.
پرسيد: آيا روح مشمول تعاريفى چون سبكى و سنگينى و وزن مىشود؟
فرمود: روح مانند باد در خيك است، وقتى در آن دميده شود خيك از آن پر شود، نه وارد شدن باد به وزن آن بيافزايد و نه خروج آن از وزنش بكاهد، حال روح نيز اين گونه است كه نه ثقلى دارد و نه وزنى.
پرسيد: بفرماييد ماده و جوهر روح چيست؟
فرمود: باد همان هواست و به مجرّد حركت باد ناميده مىشود، و در صورت سكون «هوا»، و برپايى دنيا بسته به همان هوا است، و اگر سه روز باد نوزد همه چيز زمين خراب شده و متعفّن مىگردد، و باد در مثل مانند بادزن است كه فساد و خرابى را از هر چيزى دور ساخته و خوشبو مىسازد، مانند روح، بمحض خروج از جسم، بدن عفونى شده و تغيير مىكند، بزرگ و بزرگوار است خداى يكتا كه نيكوترين آفرينندگان است!! پرسيد: آيا روح پس از خروج از قالب خود متلاشى مىشود يا باقى مىماند؟
فرمود: بلكه آن تا وقت دميدن در صور باقى مىماند، پس در آن زمان همه چيز باطل شده و فانى مىگردد، نه حسّى و نه محسوسى باقى مىماند، سپس همه چيز به همان صورتى كه مدبّرشان خلق كرده بود باز ميگردند، و آن چهار صد سال است كه خلق در آن بيارامند، و آن ميان دو نفخه است.
پرسيد: چه بعث و نشورى؛ با اينكه اجسام پوسيده و اعضاء پراكندهاند، عضوى در شهرى خوراك درندگان شده و عضو ديگر را جانوران دريدهاند، و عضوى ديگر تبديل به خاكى شده كه گل ديوار است!!.
فرمود: آنكه بىچيزى او را خلق كرد، و بىهيچ مثال گذشتهاى او را صورتگرى كرده، همو قادر است همان گونه كه آفريده سرانجام برگرداند.
زنديق گفت: آن را برايم شرح دهيد.
امام عليه السّلام فرمود: روح در هر دو قالب مقيم است، روح نيكوكار در روشنى و گشادگى است، و روح بدكار در تنگى و تاريكى، و بدن تبديل به همان خاكى شود كه از آن خلق شده، و محتويات شكم درندگان و جانوران كه به خاك مىاندازد (مدفوع)
نزد همو كه مثقال ذرّهاى در تاريكى از او دور نمىماند و عدد و وزن اشياء را مىداند همه و همه محفوظ است، و بدرستى خاك انسانهاى روحانى در خاك مانند طلا است، و چون هنگام بعث باران نشور بر زمين ببارد، و زمين مرتفع شده و بشدّت تكان بخورد؛ خاك بشر مانند جارى شدن طلا از خاك؛ وقتى با آب شسته مىشود جارى مىگردد، مانند جدايى دوغ از كره پس از تكانهاى شديد، پس خاك هر قالب در قالب خودش جمع مىشود، و به فرمان خداى قادر به مكان روح منتقل مىشود، و صورتها به فرمان صورتگر به صورت اصلى خود بازمىگردند، و روح در آن داخل مىشود، پس چون برپا شد منكر هيچ چيزى از خود نمىشود.
پرسيد: بفرماييد نور چراغ پس از خاموشى كجا مىرود؟ فرمود: بدون بازگشت مىرود.
...
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
خیلی لطف کردید، پیدا کردن ترجمهاش برایم سخت بود :Gol:
لطف میفرمایید معنی این متن را هم قرار بدید یا اینکه توضیحی درموردش بفرمایید؟
ببخشید که نوشتن آن پست عجلهای شده بود و بدون توضیحات و پاراگرافبندی و ... فرستادمش، حال علاوه بر ترجمهای که جناب احسنالحدیث اضافه کردند حقیر هم توضیحاتی را در لابلای حدیث در همان پست اضافه کردم که برداشت خودم از مطالب آن است، شاید آنها هم برای همفکری بیشتر در این زمینه به کار آیند. :Gol:
البته در کتاب ملاصدرا (شرح کافی) و سایرین دیدم که این روح را روح بخاری ترجمان کردهاند که به خون و حرکت جریان زندگی در رگها نسبت دادهاند اما بعد میبینیم که همین روح است که در قبر میماند تا با صور زنده شود، اینکه عالم قبر همان عالم برزخ باشد و اینکه قبر یا باغی ار باغهای بهشت است و یا حفرهای از حفرههای آتش، همهی اینها خبر از آن دارد که برزخ برای همین روح است ... اگرچه این درست است که مطابق حدیث انسان همین یک نفس را ندارد، در هر صورت روح داخل برزخ و روح داخل قبل که مخاطب نکیر و منکر قرار میگیرد و اینها میتواند جسم لطیفی باشد که اگرچه مادی است و مجرد از ماده نیست ولی رقت این ماده آن را از دایرهی حواس انسانی خارج میکند، حیوانات ولی ممکن است همچنان درکی از آن داشته باشند چنانکه در مورد گربه مثلاً چنین چیزی معروف است (شاید هم خرافات باشد :Gig:)، فرشتگان و جنیان هم ممکن است همینطور باشند، اگر هم خود روحی حقیقی داشته باشند ولی در هر صورت جسمی رقیق هم داشته باشند، جسمی که میتواند تغییر شکل دهد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم چشم برزخی داشتند ولی فرشتگان را دارای شکل توصیف میکنند و حتی به برخی در معراج فرمودند که میخواهند ایشان را در شکل واقعی خودشان ببینند و آنها ناگهان بسیار بزرگ و عجیب شدهاند و غیره، فکر نکنم اینها همه استعاری باشند :Gig:
در هر صورت پیش از قسمت نقل شده از حدیث امام صادق علیهالسلام در پست قبلی بخش دیگری هم هست که باز قابل استفاده در این تاپیک هست، اگرچه در مورد جنیان است:
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: 339
قَالَ وَ كَيْفَ صَعِدَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُمْ أَمْثَالُ النَّاسِ فِي الْخِلْقَةِ وَ الْكَثَافَةِ وَ قَدْ كَانُوا يَبْنُونَ لِسُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ ع مِنَ الْبِنَاءِ مَا يَعْجِزُ عَنْهُ وُلْدُ آدَمَ قَالَ غُلِّظُوا لِسُلَيْمَانَ كَمَا سُخِّرُوا وَ هُمْ خَلْقٌ رَقِيقٌ غِذَاؤُهُمُ النَّسِيمُ وَ الدَّلِيلُ عَلَى كُلِّ ذَلِكَ صُعُودُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ لِاسْتِرَاقِ السَّمْعِ وَ لَا يَقْدِرُ الْجِسْمُ الْكَثِيفُ عَلَى الِارْتِقَاءِ إِلَيْهَا بِسُلَّمٍ أَوْ بِسَبَب
الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 213
زنديق پرسيد: چگونه شياطين به آسمان صعود نمودند با اينكه در خلقت و سنگينى مانند همين مردمند، حال اينكه براى سليمان بن داود عليهما السّلام ابنيهاى ساختند كه ساير مردم از ساخت آن عاجزند؟
فرمود: آنها براى حضرت سليمان غلظت يافته و سنگين شدند همان طور كه مسخّر شدند، با اينكه آفرينشى رقيق داشته و غذايشان نسيم بود، و دليل اين مطلب همان صعود ايشان به آسمان براى استراق سمع مىباشد، و گر نه اين جسم سنگين كجا مىتواند جز با نردبان يا سبب ديگرى به آسمان ارتقاء يابد.
فرشتگان از نور هستند و جنیان از نار، «نار» و «نور» آنقدرها متفاوت نیستند، بروزشان هم مشابه هم است، هر دو میتوانند به باطن رفته و لطیف شوند و به بیرون آمده و مجسم مادی شوند (این مادی شدن هم فقط به صورت مثالی نیست، یعنی فقط یک ظاهر نیست، یک تمثال نیست، چنانکه اولین کسی که در قوم لوط خود را در اختیار آن قوم قرار داد هم باز ابلیس ملعون بود)، نور از چراغ است و از نار است و از زیت است
بحث زیاد است، اینکه فرشتگان در مورد رساندن وحی به انبیاء وابسته به زمان هستند، اینکه مثلاً جبرئیل علیهالسلام در معراج به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میگوید از بعد از سجدهی بر آدم علیهالسلام دیگر هرگز از انسانها جلوتر نمیروم، یا اینکه زمانی حضرت آدم علیهالسلام به فرشتگان چیزهایی را یاد دادند که ایشان نمیدانستند و مسائلی شبیه به این که همگی میگویند فرشتگان موجودات لازمانی نمیتوانند باشند، نه تنها نیستند که نمیتوانند باشند، اینکه حرکت جوهری نداشته باشند دلیل بر نداشتن هرگونه حرکتی نمیشود، مثل انسانی که تقوایش در طول روز مقداری ثابت است ولی در طول آن روز کارهای متفاوت زیادی را انجام میدهد و هرگز لازمان نیست.
در کل آیا دلیل عقلی یا نقلی برای اثبات تجرد فرشتگان داریم؟ حقیر تا کنون فقط نظراتی از جنس نظریه در این باره دیدهام ولی دلایل عقلی و نقلی که ین موضوع را اثبات نماید ندیدهام، :Gig: یا اگر دیدهام به یاد ندارم متأسفانه و به قولی انسان از ریشهی نسیان و فراموشی گرفته شده است و غفلت از ویژگیهای اصلی آن است و تذکرات خود و دوستان ان شاء الله پادزهر آن. :Gol:
یا علی
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم چشم برزخی داشتند ولی فرشتگان را دارای شکل توصیف میکنند و حتی به برخی در معراج فرمودند که میخواهند ایشان را در شکل واقعی خودشان ببینند و آنها ناگهان بسیار بزرگ و عجیب شدهاند و غیره، فکر نکنم اینها همه استعاری باشند :Gig:
موجودات لازمانی نمیتوانند باشند، نه تنها نیستند که نمیتوانند باشند، اینکه حرکت جوهری نداشته باشند دلیل بر نداشتن هرگونه حرکتی نمیشود، مثل انسانی که تقوایش در طول روز مقداری ثابت است ولی در طول آن روز کارهای متفاوت زیادی را انجام میدهد و هرگز لازمان نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله
در اینباره که بعضی از فرشتگان بسیار بزرگ هستند روایاتی آمده است. مثلا عزرائیل فرموده کل جهان شما در نزد من مثل یک سکه است در دستم. یا پیامبر صلی الله علیه واله جبرئیل را دیده اند که بین آسمان وزمین را پر کرده بود.
آیا ممکن است لازمانی و لامکانی فرشتگان بخاطر همین بزرگیشان نسبت به جهان ماده باشد؟
به هرصورت آیات قرآن هم به فرشتگان بعد زمان و داشتن حرکت را نسبت داده است. پس باید ملائکه هم اندازه ای داشته باشند که محدود است اما قابل مقایسه با عالم ماده نیست.
حاضر
سلام علیکم و رحمة الله
:sun: [h=2]در كتاب بحار از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: خداى عز و جل ملائكه را از نور آفريده است.
[/h] [h=2]در اینجا امام صادق (ع) می فرمایند ملائکه از نور آفریده شده است.حال باید دید این نور چه نوری است ؟آیا همان نوری است که خدا در قرآن در سوره نور آیه 35
می فرماید: خدا نور آسمان و زمین است.
[/h] [h=2]ولی فرشته ها نمی توانند از این نور باشند ، زیرا خدا در قرآن می فرماید هیچ شی مانند خدا نیست.از لحاظ عقلی هم فرشته نمیتواند مانند خدا باشد چون در این صورت خدا مثل و مانند پیدا می کند و این امر مخالف اصل توحید و یکتایی پروردگار است.[/h] [h=2]پس فرشته ها از چه خلق شده اند؟[/h] [h=2]بهتر است یک روایت دیگر را مرور کنیم.[/h] [h=2]امام صادق (ع) می فرمایند: ملائكه آب و طعام نمىخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسيم عرش، زندهاند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند".[/h] [h=2]در این جا چند نکته را می توان استخراج کرد :[/h] [h=2]1) «فرشته ها آب و طعام نمی خورند» این قسمت از حدیث به ما می فهماند که ملائک از جنس موجودات کربنی (مانند انسان و یا حیوانات) نیستند ، پس نیازی به پروتیین کربو هیدرات و سایر ریز مغذی ها ندارند ، پس مانند انسان ها و حیوانات خستگی و نیاز به خواب را هم ندارند و توانایی کار بسیار بالایی دارند.در نکته شماره چهار بیشتر به این مهم می پردازیم.[/h] [h=2]2) «و ازدواج ندارند» این نکته به ما می فهماند که فرشته ها بر خلاف سایر موجودات قابلیت تولید مثل ندارند و خدا آنها را به تنهایی خلق می کند.[/h] [h=2]3) «تنها با نسیم عرش زنده هستند» این نکته به ما می گویید فرشته زنده است در واقع مانند یک تکه سنگ نیست بلکه حرکت دارد و توانایی انجام کار را دارد ، اما انجام کار نیاز به انرژی دارد در ادامه منبع این انرژی ذکر شده «نسیم عرش» ، بله نسیم عرش انرزی فرشته ها را تامین می کند. در ادامه بحث ماهیت نسیم عرش را مشخص می سازیم.[/h] [h=2]4) « و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند» در این نکته این مسئله مهم مطرح می شود که فرشته گان خستگی ندارند یعنی به مدت بسیار طولانی قادر به انجام فعالیت هستند و این به علت ساختار پیچیده فرشته ها می باشد. [/h] [h=2]اکنون در یک جمع بندی به این نتیجه می رسیم که فرشته ها موجوداتی هستند که ساختار کربنی ندارند در نتیجه به مواد غذایی نیاز ندارند این موجودات تولید مثل ندارند فرشته ها توانایی انجام کار دارند انرژی این کار را هم از نسیم عرش کسب می کنند فرشته ها طوری ساخته شده اند که تا مدت بسیار طولانی قادر به انجام کار و فعالیت هستند.[/h] [h=2]فرشته ها دیگر چه خصوصیاتی دارند؟[/h] [h=2]بهتر است یک حدیث دیگر را بررسی کنیم:[/h] [h=2]امام باقر (علیه السلام) فرموده: خداى عز و جل اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل را از يک تسبيح آفريد، و برايشان گوش و چشم و تيزى عقل و سرعت فهم قرار داد".[/h] [h=2]در این حدیث ما می توانیم به این چند نکته پی ببریم:[/h] [h=2]1) ساختار و نحوه آفرینش سه فرشته معروف (اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل) شبیه به هم بوده در واقع خداوند از یک الگوی واحد برای آفرینش آنها استفاده کرده است. [/h] [h=2]2) نکته دوم که بسیار مهم می باشد این است که خدا برای فرشته ها گوش ( واحد دریافت فرامین صوتی ) و چشم ( واحد دریافت فرامین تصویری) قرار داده چه بسا امکاناتی دیگری هم برای آنها در نظر گرفته شده باشد که در حدیث به آنها اشاره نشده است.[/h] [h=2]3) نکته سوم داشتن تیزی عقل و سرعت فهم بالای فرشته ها است.[/h] [h=2]اکنون اگر نکته های این احادیث را با هم ترکیب کنیم به ماهیت واقعی و ساختار فرشته پی می بریم نظر من این است که فرشته [/h] [h=2]در واقع یک ابر کامپیوتر بسیار هوشمند است در واقع یک ربات بسیار بسیار پیشرفته می باشد. رباتی که توانایی تولید مثل ندارد.[/h] [h=2]فرشته می تواند کار کند دارای حس های بینایی و شنوایی است ( در واقع دارای ورودی صدا و تصویر است ) نیاز به غذا ندارد اما به انرژی احتیاج دارد این انرژی می تواند انرژی برق باشد یا هسته ای یا انرژی دیگری که ماهیت آنها هنوز برای ما انسانها معلوم نیست.[/h] [h=2]حال این بحث را با بررسی قرآن مجید پی می گیریم:[/h] [h=2]خداوند در قرآن می فرمایند که بعد از آفرینش انسان دستوری به تمامی فرشته ها داده شد مبنی بر این که باید بر انسان سجده کنید همه فرشته ها بدون استثنا سجده کردند به غیر از ابلیس که از جن بود.[/h] [h=2]نکته که در اینجا کاملا مشهود است نداشتن اختیار در فرشته ( و داشتن اختیار در جن است ، ما بحث جن را فعلا به کنار می گذاریم) است.دقیقا مانند یک ماشین که تنها به دستورات داده شده عمل می کند.[/h] [h=2]در کتاب تورات بخش بسیار مهمی است به نام مکاشفه حزقیال نبی که در آن حزقیال یکی از فرشتگان خدا را مشاهده می کند.توصیفی که حزقیال از آن موجود می کند مشابه یک سفینه فضایی پیشرفته است در واقع او فرشته را دیده که توانایی حرکت در فضا را دارد.[/h] [h=2]همانطور که می دانید فاصله زمین با عرش الهی 50000 هزار سال است و فرشتگان در یک روز این فاصله را طی می کنند پس سیستم پیشرانی که فرشته از آنها استفاده
می کند باید بسیار مجهز باشد دلیل این مدعا هم آیه 1 سوره فاطر می باشد:[/h] [h=2] «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[/h] [h=2]ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش میافزاید، و او بر هر چیزی تواناست![/h] [h=2]در این آیه نکات بسیار مشهودی بر ساختار فرشته مشهود است:[/h] [h=2]1) خداوند فرشته را در آین آیه رسول نامیده است کلمه رسول به معنای فرستاده است و موجودی توانایی فرستاده شدن را دارد که توانایی حرکت را داشته باشد ، اما وسیله حرکت فرشتگان چیست؟[/h] [h=2]2) در قسمت بعدی آیه ، خداوند ماهیت وسیله حرکتی ( سیستم پیشران ) فرشته را مشخص می کند :[/h] [h=2]« فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه» ، بیایید کلمه بال را با کلمه موتور یا موشک عوض کنیم و آیه را یک بار دیگر با هم بخوانیم: «فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای موتور های دوگانه و سهگانه و چهارگانه»[/h] [h=2]پس به طور کلی فرشتگان ماشین ها و ربات های بسیار پیشرفته هستند با قدرت محاسبه اطلاعات وتجزیه و تحلیل داده ها توانایی سفر های فضایی را دارا می باشند اما از خود اختیاری ندارند و هرگز از دستورات سر پیچی نمی کنند آنها توانایی کشف و شناخت مجهولاتی را ندارند.
[/h] [h=2]جهان ماوراى طبيعت[/h] [h=2]1.فرشته[/h] [h=2]گفتيم كه در جهان شناسى اسلامى، بخشى از عالَم خلقت به موجودات فراطبيعى اختصاص دارد. در اين جا گذرى بر ديدگاه اسلام درباره موجودات غيرمادى خواهيم داشت.
[/h] [h=2]يكى از اصول مسلم جهان شناسى اسلامى، وجود موجوداتى است كه آن ها را «مَلَك» يا «فرشته» مى خوانيم. در آيات و روايات فراوانى از فرشتگان و ويژگى ها، اوصاف و افعال آنان سخن گفته شده است. در اين جا، به اختصار، به بخشى از ديدگاه هاى اسلام درباره اين گروه از آفريدگان الهى اشاره مى كنيم: [/h] [h=2]الف. ماهيت فرشتگان: در قرآن كريم، سخن صريحى درباره ماهيت و چيستىِ فرشتگان و خميرمايه خلقت آنان نيامده است. آنچه مسلّم است، فرشتگان ماهيتى مغاير با انسان و ديگر مخلوقات ذى شعور (جن و حيوانات) دارند:(1) امّا اين مسأله كه ماهيت آنها چيست، مورد اختلاف است. گروهى از دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتى مجرّد و غيرمادى مى دانند و گروهى ديگر، آنان را داراى جسم لطيف ـ كه با جسم غيرلطيف كه داراى ابعاد سه گانه و وزن و حجم و نيز قابل ادراك حسى است، تفاوت دارد-به شمارمى آورند. با اين حال، هر دو گروه، بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه فرشتگان به كمند حواس ظاهرى بشر در نمى آيند و قابل ادراك حسى نيستند.(2) [/h] [h=2]ب. عصمت و عبادت فرشتگان: سرشت فرشتگان گوهرى تمامْ عقلانى است و در وجود آنان از اميال نفسانى و خواست هاى شهوانى خبرى نيست. از اين رو، همواره به تسبيح و تنزيه پروردگار مشغول اند و هرگز راه مخالفت و عصيان را نمى پيمايند. قرآن در توصيف فرشتگان مى گويد: بلكه (فرشتگان) بندگانى ارجمندند، كه در سخن بر او پيشی نمى گيرند، و خود به دستور او كار مى كنند.(3) و نيز درباره فرشتگانى كه نگاهبان دوزخ اند، مى خوانيم:
[/h] [h=2]از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند انجام مى دهند.(4) [/h] [h=2]ج. رسالت الهى; فرشتگان از جانب خداوند رسالتى الهى دارند: «اللّهُ يصطفى مِن الملائكة رُسلا; خداوند از ميان فرشتگان رسولانى برمى گزيند».(5) [/h] [h=2]باتوجه به نقشى كه فرشتگان، به اذن خداوند، درتدبير امور عالم دارند، مى توان گفت كه رسالت آنان شامل دو بخش است: رسالت تكوينى كه به وساطت آنان در تدبير امور عالم و انجام فرامين الهى مربوط مى شود و رسالت تشريعى كه به ميانجى بودن آنان در نزول وحى به پيامبران بازمى گردد. [/h] [h=2]د. كارهاى فرشتگان; قرآن كريم كارهاى فراوانى را براى فرشتگان برشمرده است.(6) وساطت در نزول وحى و ابلاغ پيام الهى به پيامبران،(7) تدبير امور عالم و وساطت در وصول فيض الهى بهمخلوقات،(8) استغفار و شفاعت براى مؤمنان(9) و امداد آنان،(10) لعن كافران،(11) ثبت اعمال بندگان(12) و قبض روح آنان در هنگام مرگ(13) از جمله مأموريت هاى الهى است كه فرشتگان آن ها را اجرا مى كنند. فرشتگان در عالم برزخ(14) و آخرت نيز حضور دارند; گروهى از آنان در بهشت مستقرّند(15) و گروهى نيز نگاهبان دوزخ و دوزخيان اند.(16) [/h] [h=2]افزون بر آنچه يادشد، فرشتگان همواره به عبادت و تقديس و تسبيح خداوند اشتغال دارند و هيچ گاه از اين عمل فراغت نمى يابند و به كارى ديگر نمى پردازند. به گفته قرآن كريم: [/h] [h=2]و آنان كه نزد اويند [يعنى فرشتگان] از پرستش او نه سرپيچى مى كنند و نه خسته
مى شوند. شبانه روز [و همواره خداى را ]تسبيح مى گويند و [در اين كار] سستى
نمی ورزند.(17) [/h] [h=2]د. اصناف و مراتب فرشتگان; باتوجه به آنچه گفته شد، مى توان فرشتگان را برحسب مأموريت هاى گوناگونى كه دارند، به گروه هاى مختلفى تقسيم كرد. اين نكته كه آيا اصناف مختلف فرشتگان اختلاف نوعى دارند، و يا اين كه در نوع و ماهيت تفاوتى با يكديگر ندارند، بر ما پوشيده است. از مجموعه آيات و روايات اين مقدار برمى آيد كه فرشتگان مراتب و مدارج مختلفى دارند و گروهى در زمره كارگزارانِ گروه ديگر به شمار مى آيند. قرآن بر اين مطلب گواهى مى دهد كه هر يك از فرشتگان از جايگاه و رتبه خاصى برخوردار است: «وما مِنّآ إِلاّ لَهُ مقامٌ معلومٌ; و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر اين كه براى او [مقام و] مرتبه اى معيّن است».(18) [/h] [h=2]هم چنين، از پاره اى آيات روشن مى شود كه گروهى از فرشتگان، كارگزاران فرشته وحى (يعنى جبرائيل) و فرمان بردار اويند(19) و فرشته قبض روح (عزرائيل) نيز مأمورانى از ميان ديگر فرشتگان دارد.(20) برخى روايات نيز گوياى آن اند كه در ميان فرشتگان، جبرائيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل از جايگاه ويژه و بلندى برخوردارند. هـ . تمثّل فرشتگان; هرچند فرشتگان وجودى نامحسوس دارند، مى توانند در چهره انسانى تمثّل يابند. قرآن با اشاره به پاره اى وقايع تاريخى بر اين مطلب صحه مى گذارد. حضور برخى فرشتگان نزد ابراهيم(عليه السلام) و لوط(عليه السلام)(21) و تمثّل فرشته الهى در چهره بشرى براى اعطاى عيسى به مريم، مواردى از تمثّل فرشتگان در قالب انسانى است
[/h] [h=2] 2. جنّ[/h] [h=2]موجود فراطبيعى ديگرى كه در شرايط عادى قابل تجربه حسى نيست، جنّ است. وجود جن از اصول مسلم جهان شناسى اسلامى است; چرا كه آيات و روايات صريحى بر آن صحّه مى گذارند. هفتاد و دومين سوره قرآن، جن نام دارد و در آن گفتوگوى جماعتى از جنيان، كه به اسلام گرويده بودند، گزارش
[/h] [h=2]الف. سرشت جنّ; برخلاف فرشتگان، قرآن صريحاً از دست مايه آفرينش جن سخن گفته است: «و خَلَق الجآنَّ مِن مارج مِنْ نار; و جنّ را از تشعشعى از آتش خلق كرد».(22) [/h] [h=2]البته، چندان روشن نيست كه آيا مقصود از آتشى كه جن از آن آفريده شده، همان آتشى است كه بر اثر احتراق اجسام پديد مى آيد، يا اين كه با آن تفاوت دارد.(23) آنچه مسلم است سرشت آتشين جنّ اين موجود را توانمند مى سازد تا مسافت هاى طولانى را با سرعتى شگفت آور طى كند و كارهايى را كه انسان عادى، بدون ابزار، قادر بر انجام آن نيست، انجام دهد.(24) [/h] [h=2]ب. تقدّم جن بر انسان در آفرينش; نكته ديگرى كه از قرآن به دست مى آيد، آن است كه جنّ پيش از انسان آفريده شده و آفرينش او بر خلقت انسان مقدم است. در سوره حجر
مى خوانيم: «وَالجآنَّ خلقناه مِن قَبلُ مِن نارالسَّموم. و پيش از آن، جن را از آتش سوزان و بى دود خلق كرديم».(25) [/h] [h=2]ج. شعور، اختيار و تكليف; جنّيان از شعور، اراده و اختيار برخوردارند و از اين رو، مانند آدميان، «مكلّف»اند. گروهى از آنان اهل ايمان و صلاح و رستگارى اند و گروهى ديگر، به دليل انحراف از مسير حق، به دوزخ مى روند: [/h] [h=2]و از ميان ما برخى فرمان بردار و برخى از ما منحرف اند: پس كسانى كه به فرمان اند، آنان در جستجوى راه درست اند. ولى منحرفان، هيزم جهنّم خواهند بود.(26) [/h] [h=2]از پاره اى آيات نيز چنين برمى آيد كه خداوند در ميان جنيان نيز پيامبرانى را برانگيخته تا آيات الهى را بر آنان عرضه كنند.(27) ديگر نقطه اشتراك جنيان و آدميان آن است كه هدف خلقت هر دو گروه، عبادت و پرستش خداوند يكتا است: «وما خلقتُ الجنّ والإِنس إِلاّ لِيعبدون; و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند».(28) [/h] [h=2]د. زندگانى جمعى; از پاره اى آيات و روايات نيز چنين برمى آيد كه جنّيان هم چون انسان ها، داراى زندگى جمعى اند. قرآن به اين حقيقت اشاره كرده كه در تاريخ، امت هايى از جن وجود داشته اند. واژه «امت» دلالت روشنى بر زيست گروهى جنيان دارد. علاوه براين، نظام ازدواج و توليد مثل در ميان جنّيان برقرار است. [/h] [h=2]هـ . رابطه جن و انسان; هرچند جن، در شرايط عادى، نامحسوس است، گاه ميان برخى انسان ها و گروهى از جنيان ارتباط خاصى برقرار مى گردد. به گواهى قرآن، گروهى از جنيان در زمره كارگزاران و سپاهيان سليمان(عليه السلام) بوده و به او خدمت مى كرده اند.(29) از سوى ديگر، گروهى از انسان ها نيز بوده اند كه به پرستش جن اشتغال داشته و گاه نيز برخى انسان ها فرمان بردار و مسخّر جن مى شده اند.(30)[/h] پی نوشت ها:
[h=2] 1. امام على(عليه السلام) در بيان تفاوت خلقت فرشتگان و آدميان فرمود: لَم يَسْكُنوا الأصلابَ وَلَم يَغتَنِموا الأرحامَ وَلَم يُخْلَقوا مِنْ ماء معين; فرشتگان در اصلابِ [پدران] جاى نگرفته و در ارحامِ [مادران] در نيامده اند و از آب پست آفريده نشده اند. (نهج البلاغه، خطبه 108)
[/h] [h=2]2. فيلسوفان مسلمان، فرشتگان را موجوداتى غيرجسمانى و مجرّد مى دانند كه برخى از تجرّد تام عقلانى و گروهى نيز از تجرّد برزخى برخوردارند و از همين رو پاره اى خواص ماديات مانند شكل، در آن ها (گروه دوم) وجود دارد. [/h] [h=2]3. بَلْ عبادٌ مُكرمون. لايسبقونه بالقول وهم بِأَمره يعملون. (سوره انبياء، آيه 26 و 27) [/h] [h=2]4. لايَعصون اللّه ما أَمرهم و يفعلونَ ما يؤمرون. (سوره تحريم، آيه 6) [/h] [h=2]5. سوره حج، آيه 75 و نيز بنگريد به: سوره فاطر، آيه 1. [/h] [h=2]6 . گفتنى است كه بخشى از اين امور، مدلول صريح آيات قرآن است و بخشى ديگر، بر اساس قرائن و شواهد موجود درآيات به دست مى آيد. [/h] [h=2]7 . سوره نحل، آيه 2 و 102 و سوره عبس، آيه 16. [/h] [h=2]8. سوره نازعات، آيه 5 و سوره معارج، آيه 4. [/h] [h=2]9 . سوره مؤمن، آيه 7 و سوره انبياء، آيه 28. [/h] [h=2]10. سوره آل عمران، آيه 124 و 125. [/h] [h=2]11. سوره بقره، آيه 141 و سوره آل عمران، آيه 87 . [/h] [h=2]12. سوره يونس، آيه 21; سوره زخرف، آيه 80 و سوره انفطار، آيه 11. [/h] [h=2]13. سوره انعام، آيه 62 و سوره نساء، آيه 97. [/h] [h=2]14. سوره نحل، آيات 28 و 32. [/h] [h=2]15. سوره زمر، آيه 72 و سوره انبياء، آيه 103. [/h] [h=2]16. سوره مدثر، آيه 20. [/h] [h=2]17. ومَنْ عندهُ لايَستكبرون عَن عبادته ولايستحسِرون. يُسبِّحُون اللَّيل والنّهارَ لايَفترون. (سوره انبياء، آيه 19 و 20) [/h] [h=2]18. سوره صافات، آيه 164. [/h] [h=2]19. سوره تكوير، آيه 21. [/h] [h=2]20. سوره سجده، آيه 12 و سوره انعام، آيه 62 . [/h] [h=2]21. سوره هود، آيه 83 ـ 69 . [/h] [h=2]22. سوره رحمن، آيه 15. [/h] [h=2]23. اين احتمال وجود دارد كه مقصود از آتش، گونه اى از انرژى باشد كه با ابزار سنجشى كه تاكنون در اختيار ما هست، قابل اندازه گيرى نيست و در صورت متراكم شدن به صورت ماده محسوس درمى آيد. طبق اين احتمال، مى توان اين مسأله را كه در برخى شرايط خاص، گروهى از جنّيان ديده مى شوند، توجيه كرد. [/h] [h=2]24. به گواهى قرآن كريم، در داستان احضار تخت ملكه سباء، يكى از جنيانى كه در خدمت سليمان(عليه السلام) بود، اعلام كرد كه مى تواند آن تخت را پيش از آنكه سليمان(عليه السلام) از جاى خويش برخيزد، نزد او بياورد. (بنگريد به: سوره نحل، آيه 38 و 39) [/h] [h=2]25. سوره حجر، آيه 27. [/h] [h=2]26. سوره جن، آيه 14 و 15. [/h] [h=2]27. سوره انعام، آيه 130. [/h] [h=2]28. سوره ذاريات، آيه 56 . [/h] [h=2]29 . سوره نمل، آيه 17 و 38 و سوره سبأ، آيه 14. [/h] [h=2]30 . سوره سبأ، آيه 41 و سوره انعام، آيه 100 و 128. [/h]موفق و پیروز باشید
:parandeh:
حاضر
سلام علیکم و رحمة اللهپس فرشته ها از چه خلق شده اند؟
بهتر است یک روایت دیگر را مرور کنیم.
امام صادق (ع) می فرمایند: ملائكه آب و طعام نمىخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسيم عرش، زندهاند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند".
در این جا چند نکته را می توان استخراج کرد :
1) «فرشته ها آب و طعام نمی خورند» این قسمت از حدیث به ما می فهماند که ملائک از جنس موجودات کربنی (مانند انسان و یا حیوانات) نیستند ، پس نیازی به پروتیین کربو هیدرات و سایر ریز مغذی ها ندارند ، پس مانند انسان ها و حیوانات خستگی و نیاز به خواب را هم ندارند و توانایی کار بسیار بالایی دارند.در نکته شماره چهار بیشتر به این مهم می پردازیم.
2) «و ازدواج ندارند» این نکته به ما می فهماند که فرشته ها بر خلاف سایر موجودات قابلیت تولید مثل ندارند و خدا آنها را به تنهایی خلق می کند.
3) «تنها با نسیم عرش زنده هستند» این نکته به ما می گویید فرشته زنده است در واقع مانند یک تکه سنگ نیست بلکه حرکت دارد و توانایی انجام کار را دارد ، اما انجام کار نیاز به انرژی دارد در ادامه منبع این انرژی ذکر شده «نسیم عرش» ، بله نسیم عرش انرزی فرشته ها را تامین می کند. در ادامه بحث ماهیت نسیم عرش را مشخص می سازیم.
4) « و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند» در این نکته این مسئله مهم مطرح می شود که فرشته گان خستگی ندارند یعنی به مدت بسیار طولانی قادر به انجام فعالیت هستند و این به علت ساختار پیچیده فرشته ها می باشد.
اکنون در یک جمع بندی به این نتیجه می رسیم که فرشته ها موجوداتی هستند که ساختار کربنی ندارند در نتیجه به مواد غذایی نیاز ندارند این موجودات تولید مثل ندارند فرشته ها توانایی انجام کار دارند انرژی این کار را هم از نسیم عرش کسب می کنند فرشته ها طوری ساخته شده اند که تا مدت بسیار طولانی قادر به انجام کار و فعالیت هستند.
فرشته ها دیگر چه خصوصیاتی دارند؟
بهتر است یک حدیث دیگر را بررسی کنیم:
امام باقر (علیه السلام) فرموده: خداى عز و جل اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل را از يک تسبيح آفريد، و برايشان گوش و چشم و تيزى عقل و سرعت فهم قرار داد".در این حدیث ما می توانیم به این چند نکته پی ببریم:
1) ساختار و نحوه آفرینش سه فرشته معروف (اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل) شبیه به هم بوده در واقع خداوند از یک الگوی واحد برای آفرینش آنها استفاده کرده است.
2) نکته دوم که بسیار مهم می باشد این است که خدا برای فرشته ها گوش ( واحد دریافت فرامین صوتی ) و چشم ( واحد دریافت فرامین تصویری) قرار داده چه بسا امکاناتی دیگری هم برای آنها در نظر گرفته شده باشد که در حدیث به آنها اشاره نشده است.
3) نکته سوم داشتن تیزی عقل و سرعت فهم بالای فرشته ها است.
اکنون اگر نکته های این احادیث را با هم ترکیب کنیم به ماهیت واقعی و ساختار فرشته پی می بریم نظر من این است که فرشته
در واقع یک ابر کامپیوتر بسیار هوشمند است در واقع یک ربات بسیار بسیار پیشرفته می باشد. رباتی که توانایی تولید مثل ندارد.
فرشته می تواند کار کند دارای حس های بینایی و شنوایی است ( در واقع دارای ورودی صدا و تصویر است ) نیاز به غذا ندارد اما به انرژی احتیاج دارد این انرژی می تواند انرژی برق باشد یا هسته ای یا انرژی دیگری که ماهیت آنها هنوز برای ما انسانها معلوم نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله
ممنون از شما.بله این ویژگیهایی که آوردید نمیتواند ثابت کننده آن باشد که فرشتگان مجرد و غیر مادی هستند.
چون بعید است در حیطه قدرت الهی نباشد از همین جهان ماده موجودی را خلق کند که غذا نخورد، تولید مثل نکند ولی در عین داشتن درک و فهم و توانایی اثر گذاری بر جهان ماده ، از نیروی خاص ناشناخته ای برای ادامه حیات استفاده کند؟
مثال رباط جالب بود چون نه غذا میخورد و نه تولید مثل میکند ، اما دقیق نیست چون رباط روح حیات و زندگی و درک و عقل و فهم ندارد.
سخن ما این نیست که فرشتگان فقط جسمند ما میگوییم فرشتگان نباید فقط روح یا موجود مجرد باشند اگر چنین بود ،
آنها هم مثل روح انسانها که نمیتواند بدون داشتن جسم با این دنیا ارتباط برقرار کند ، نمیتوانستند با این عالم ارتباط برقرار کنند.سخن ما این نیست که فرشتگان فقط جسمند ما میگوییم فرشتگان نباید فقط روح یا موجود مجرد باشند اگر اینطور بود مثل روح انسانها که نمیتواند بدون داشتن جسم با این دنیا ارتباط برقرار کند آنها هم نمیتوانستند با این عالم ارتباط برقرار کنند.
ممکن است اشکال گرفته شود که اگر فرشتگان جسم مادی داشته باشند پس چگونه انسانها پس از مرگ میتوانند آنها را رویت کنند؟
پاسخ برمیگردد به همان مساله آفرینش از همین جهان ماده و مورد آزمایش واقع شدنشان مثل انسانها و انتقالشان به عالم معنا.
نکته که در اینجا کاملا مشهود است نداشتن اختیار در فرشته ( و داشتن اختیار در جن است ، ما بحث جن را فعلا به کنار می گذاریم) است.دقیقا مانند یک ماشین که تنها به دستورات داده شده عمل می کند.
در کتاب تورات بخش بسیار مهمی است به نام مکاشفه حزقیال نبی که در آن حزقیال یکی از فرشتگان خدا را مشاهده می کند.توصیفی که حزقیال از آن موجود می کند مشابه یک سفینه فضایی پیشرفته است در واقع او فرشته را دیده که توانایی حرکت در فضا را دارد.
همانطور که می دانید فاصله زمین با عرش الهی 50000 هزار سال است و فرشتگان در یک روز این فاصله را طی می کنند پس سیستم پیشرانی که فرشته از آنها استفاده
می کند باید بسیار مجهز باشد دلیل این مدعا هم آیه 1 سوره فاطر می باشد:«الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»
ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش میافزاید، و او بر هر چیزی تواناست!
در این آیه نکات بسیار مشهودی بر ساختار فرشته مشهود است:
1) خداوند فرشته را در آین آیه رسول نامیده است کلمه رسول به معنای فرستاده است و موجودی توانایی فرستاده شدن را دارد که توانایی حرکت را داشته باشد ، اما وسیله حرکت فرشتگان چیست؟
2) در قسمت بعدی آیه ، خداوند ماهیت وسیله حرکتی ( سیستم پیشران ) فرشته را مشخص می کند :
« فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه» ، بیایید کلمه بال را با کلمه موتور یا موشک عوض کنیم و آیه را یک بار دیگر با هم بخوانیم: «فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای موتور های دوگانه و سهگانه و چهارگانه»
پس به طور کلی فرشتگان ماشین ها و ربات های بسیار پیشرفته هستند با قدرت محاسبه اطلاعات وتجزیه و تحلیل داده ها توانایی سفر های فضایی را دارا می باشند اما از خود اختیاری ندارند و هرگز از دستورات سر پیچی نمی کنند آنها توانایی کشف و شناخت مجهولاتی را ندارند.
اختیار نداشتن فرشتگان حرفی خلاف آیات قرآن کریم است.
میفرماید:
وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ.
و هر کس از آنان بگوید: من بجز او معبودم، جهنم را به او سزا می دهیم و ظالمان را این گونه به سزا می رسانیم
پس ملئکه هم عصمتی دارند مثل عصمت انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین. ایشان میتوانند مرتکب معصیت شوند اما معصیت نمیکنند.
و همانگونه که به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرموده:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ
و اگر او برخى از گفتارها را به ناحق به ما مى بست مسلّما او را به تمام قدرت مىگرفتيم و يا دست راستش را مىگرفتيم و به عذاب مىكشيديم سپس بىترديد شاهرگ قلبش را مىبريديم
ملائکه را هم از گردنکشی بیم میدهد.
پس همانطور که در پست قبل هم آورده شد فرشتگان دارای عقل و درک و روح و حیات هستند بنابراین اختیار هم دارند.
حاضر
سلام علیکم و رحمة الله
:Computer: :ok:
ملائکه و فرشتگان موجودات بسیار شریف و لطیف هستند که از هر گونه گناه و معصیت پاک و مبرا هستند. قرآن مقام آنان را بسیار گرامی داشته، حتى ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیا و کتاب های آسمانى قرار داده است.[1]
قرآن مجید ویژگی هاى آنها را چنین میشمرد: 1. فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند.[2] 2. آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمیکنند.[3] 3. آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوند هستند: " فرشتگان تسبیح و حمد پروردگار خود را به جا میآورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار میکنند".[4] 4. فرشتگان بدون استثنا به خاطر آفرینش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.[5] این امر بیان گر این است که انسان به حسب استعداد تکامل، از آنها برتر و والاتر است.
5. آنها نه غذا میخورند و نه آب مینوشند و نه ازدواج دارند، چنان که در حدیثى از امام صادق (ع) میخوانیم: "فرشتگان غذا نمیخورند و آب نمینوشند و ازدواج نمیکنند، بلکه با نسیم عرش الهى زندهاند".[6]
6. آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنان که على(ع) در حدیثى چنین میفرماید: "در آنها نه سستى است، و نه غفلت، و نه عصیان ... خواب بر آنها چیره نمیگردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسیان نمیشود، بدن آنها به سستى نمیگراید، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمیگیرند".[7] 7. آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى همیشه در رکوع اند و بعضى همیشه در سجودند. "هر یک از ما مقام معلومى دارد، ما همواره صف کشیده منتظر فرمان او هستیم و پیوسته تسبیح او مىگوئیم".[8]،[9]
اما آیا این موجودات شریف، لطیف، معصوم نیز هستند یا نه؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است که تعریفی از عصمت داشته باشیم. عصمت در لغت به معنای نگه داشتن و مانع شدن است و در اصطلاح به حالت و ملکه نفسانی می گویند که انسان را از گناه و یا حتی خطا و اشتباه منع می کند.[10] بنابراین، مقام عصمت یک ملکه نفسانی و حالت تقواى الهى است که به امداد پروردگار در پیامبران و امامان ایجاد میشود. البته، این حالت، بدان معنا نیست که آنها نتوانند گناه کنند، بلکه صاحبان این ملکه نفسانی با این که دسترسی به گناه داشته و قدرت بر انجام آن نیز دارند با اختیار و انتخاب خود از گناه چشم میپوشند و هرگز مرتکب معصیتی نمی شوند. درست همانند یک طبیب بسیار آگاه که یک ماده بسیار سمى خطر ناکی را که به خطرات آن آگاه است را هرگز نمیخورد، با این که قدرت بر این کار دارد، اما آگاهی ها و مبادى فکرى و روحى او سبب میشود که با میل و اراده خود از این کار چشم بپوشد. باید توجه داشت که عصمت موهبت ویژهاى است که خداوند به خاطر مسئولیت سنگین رهبرى به پیغمبران و امامان (ع) داده است. بنابراین، عصمت امتیازى است که بهره آن عاید همگان میشود.[11] با توجه به معنا و حقیقت عصمت باید گفت: اگر چه فرشتگان از هر گونه گناه و معصیت پاک و مبرا هستند، اما آنان دارای مقام عصمت (به معنایی که در پیغمبران و امامان (ع) وجود دارد) نیستند. بله اگر در معنای عصمت توسعه داده شود و آن را به معنای عدم ارتکاب گناه به هر دلیل که باشد اعم از عدم توانایی بر انجام گناه بدانیم فرشتگان نیز معصوم اند؛ زیرا در آنها هیچ گونه میل و کششی نسبت به گناه و ار تکاب آن وجود ندارد و همیشه در حال تسبیح و تقدیس پروردگار خویش و امتثال دستورات او هستند. البته همه ملائکه در یک سطح و درجه نیستند، بلکه دارای مراتبی هستند. قرآن مجید میفرماید: و هیچ یک از ما نیست جز آن که مقام معلومی دارد.[12]
بعضی از آنها مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، از ملائکه مقرب درگاه الاهی هستند و درجاتشان بسیار عالی است که حکما و فلاسفه از آنها به عنوان "رؤوس الملائکه" تعبیر میکنند و بعضی دیگر در درجات پائینتری قرار دارند و هر یک وظیفه خاصی برعهده دارند. حضرت علی (ع) درجات و وظایف ملائکه را این گونه بیان میکند: "بعضی از آنها امین وحی پروردگار به سوی پیامبران هستند و برخی نگهبانان بندگان خدا و برخی دربان بهشت اویند...".[13]
اما روایاتی که درباره تخلف بعضی از ملائکه از فرمان الهی و احیانا تنبیه و مجازات آنها وارد شده است، نظیر روایت "فطرس"، چندان مسلم نیست و همه علمای اسلام چنین روایاتی را نپذیرفتهاند. برخی از آنان معتقدند: جریان فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژهای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم فرشته خوانده نشده است. بلکه به این صورت آمده "و عاذ فطرس بمهده"؛ یعنی فطرس به گهواره امام حسین (ع) پناه برد. از سوی دیگر سند این دعا هم باید تحقیق شود و میزان اعتبارش بدست آید... .[14] عده ای دیگر منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و می گویند: روایت عصیان فطرس، با آیه شریفه: "عِبادٌ مُکْرَمُونَ"[15] و آیه: "آنها دستورات الهی را معصیت نمی کنند و آنچه را که امر شده اند انجام می دهند"،[16] منافات دارد.
بنابراین، در نگاه این گروه عصیان فرشتگان پذیرفته نیست.
از سوی دیگر علمای شیعه با فرض صحت چنین روایاتی، احتمالاتی را مطرح کرده اند:
1. بعضی از مفسران گفتهاند: مجازات و تنبیه ملائکه در اثر "ترک اَولی" بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الاهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کردهاند و به سوی عمل کم اولویت رفتهاند، یا انجام عمل را در وقتی و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آوردهاند و به همین جهت مجازات و تنبیه شدهاند.[17]
2. عده ای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال دادهاند که این قبیل روایات مربوط به دستهای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. میگوید: بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث "ملائکه زمینی" میگویند، آنها موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیهاند؛ یعنی تکلیف میپذیرند و احیانا تمرد میکنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست...حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شده اند.[18]
3. بعضی هم معتقدند چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیه "لا یَعْصُونَ اللّهَ"،[19] منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش، حامل وحی و مقامی والا دارند: "وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ".[20] فرشتگان حامل وحی معصوم اند و تکامل هم ندارند. دلیلی نداریم که تمام فرشتهها از یک سنخ باشند و فرشتهای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی به شمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد.[21]
با توجه به آنچه در کلام حضرت علی (ع) در توصیف و ویژگی های فرشتگان بیان شد، اگر این کلام را وصف - فرشته بما هو فرشته - گرفتیم و گفتیم حضرت در مقام بیان توصیف تمام فرشتهها هستند، در این صورت باید نازل ترین درجه فرشتگان هم دارای آن ویژگیها باشند. لذا معصیت در حق آنها تصور ندارد، مگر به نحو ترک اولی و گناه منزلتی.[22]اما اگر گفتیم که حضرت در مقام بیان توصیف فرشتگان خاصی بوده است و شاهد ما روایات دیگر این باب است، باید به یکی از دو توجیهی که در بالا بدان اشاره شد، روی بیاوریم.
به هر حال چون فرشتگان موجوداتی غیر مادی هستند، شناخت و آگاهی دقیق از آنها، تنها از راه آیات و روایات ممکن است و به هر روایتی نیز نمی توان تمسک کرد. بلکه باید روایات از نظر سند و دلالت کاملا مورد اعتماد باشند و تا به چنین روایتی دست نیافتیم، مرجع ما تنها آیات قرآن است.
در آیه «وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (انبیاء: 21/ 29) نمی خواهد بگوید که فرشتگان گناه می کنند پس معصوم نیستند، بلکه می خواهد بگوید، اگر این کار را می کردند، آن گونه می شود در حالی که این کار را نمی کنند، چنین عبارات و بیان هایی در قرآن زیاد است، همچنان که در آیه «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ» (الحاقه: 69/ 44) نمی خواهد بگوید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معصوم نیست، بلکه در خود قرآن کریم، آیاتی است که دلالت بر عصمت وی دارد، بلکه می خواهد بگوید که اگر این کار را می کرد، ما چنان می کردیم، در حالی که چنین کاری را نخواهد کرد. به عبارت روشن تر، ذکر احتمال، دلیل بر وقوع حتمی آن نیست. مثل این که کسی بگوید که اگر فلان عمل انجام می شد، ما همه خدا بودیم، در حالی که هیج وقت چنین اتفاقی نمی افتد و ما به تبع آن خدا نخواهیم شد.
موفق باشید.
منابع و مآخذ: [1] بقره، 285. "آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ"؛ پیامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و رسولانش همگى ایمان دارند.
[2] انبیاء 26، "بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ".
[3] انبیاء 27، "لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ". تحریم، 6.
[4] شورى ، 5، "وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ.
[5] بقره، 30- 34 .
[6] بحار الانوار، ج 59 ، ص 174،ح 4. "ان الملائکة لا یاکلون و لا یشربون و لا ینکحون و انما یعیشون بنسیم العرش". [7] بحار الانوار، ج 59، ص 175. "لیس فیهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فیهم معصیة ... لا یغشاهم نوم العیون و لا سهوا العقول، و لا فترة الأبدان، لم یسکنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام". [8] صافات 164- 166، "ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ". [9] تفسیر نمونه، ج 18، ص 174- 176. [10] مصباح یزدی، محمد تقی، اصول عقاید، ج 2، ص 121. [11] تفسیر نمونه، ج 17، ص 304. [12] صافات، 164. [13] نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 1. [14] پرسش و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج 2، ص 88. [15] "وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ"، انبیاء، 26. آنها گفتند: "خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است"! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آنها [= فرشتگان] بندگان شایسته اویند. [16] "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ"؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مینمایند! ،تحریم، 6. [17] آیت الله مکارم، در پرسش و پاسخهای حضوری. [18] مرتضی مطهری، توحید، ص 342. [19] "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم، 6. [20] صافات، 164. [21] توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، ج 2، ص 88-87. [22] در این باره مقاله "پژوهشی در روایات فطرس ملک" اثر محمد احسانی فر از ص 68 تا 80 از مجله علوم حدیث شماره 34 (سال نهم، شماره چهارم، زمستان 1383) را ببینید . ایشان در این مقاله سند روایات فطرس را معتبر می داند و آن را به معنای گناه منزلتی می داند و گناه منزلتی هم منافاتی با عصمت ندارد.
:parvane::parvaneh::parandeh:
جناب حاضر ما یک کلام گفتیم طبق آیه :
وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ.
و هر کس از آنان بگوید: من بجز او معبودم، جهنم را به او سزا می دهیم و ظالمان را این گونه به سزا می رسانیم
امکان سر زدن گناه از ملائکه هم وجود دارد. اما آنها گناه نمیکنند ؛ چرا؟ چون در آیات قبل فرموده بود" بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون"
پس این همه توضیح و تفصیل شما ارتباطی به سخن ما نداشت غیر از این جمله
می گویند: روایت عصیان فطرس، با آیه شریفه: "عِبادٌ مُکْرَمُونَ"[15] و آیه: "آنها دستورات الهی را معصیت نمی کنند و آنچه را که امر شده اند انجام می دهند"،[16] منافات دارد.
بله ما هم نگفتیم که فطرسی وجود داشته یا نداشته و یا اینکه ملائکه مرتکب گناه میشوند.
ما میگوییم سخن شما که فرمودید فرشتگان از خود اختیار ندارند طبق آن آیه صحیح نیست. چون اگر اختیار نداشته باشند دلیلی ندارد که آنها را تهدید به عذاب کند.
حاضر
سلام علیکم
فرشتگان، از خودشان اختیاری ندارند و این از مسلمات اعتقادات شیعه است. در مطالب گذشته عرض شد که این تهدید نیست و اگر تهدید باشد، دست کم، دلیل بر این نیست که آنان اختیار دارند، زیرا این دو، دو مقوله جدا از هم هستند و هیچ ملازمه ای با هم ندارند. این جمله مانند این است که شخص به درب می گوید تا دیوار بشنود. خداوند این سخن را برای هشدار ما ذکر کرده است و کاری با ملائکه ندارد. بنابراین اگر این آیه تهدید است، تهدید برای ما است که اختیار داریم نه برای ملائکه
موفق باشید.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
فرشتگان، از خودشان اختیاری ندارند و این از مسلمات اعتقادات شیعه است.
برادر عزیز، فکر میکنم آیات قرآن بر عدم اختیار ملائک، تصریحی ندارد.
بلکه کاملا بر عکس، میتوان از آیات شریفه وجود اختیار برای فرشتگان را نتیجه گرفت.
حاضر
سلام علیکم
فرشتگان، از خودشان اختیاری ندارند و این از مسلمات اعتقادات شیعه است.
علیکم السلام
لطفا عین این جمله را با منبعی که نام این علما را آورده است بیاورید.
در مطالب گذشته عرض شد که این تهدید نیست و اگر تهدید باشد، دست کم، دلیل بر این نیست که آنان اختیار دارند، زیرا این دو، دو مقوله جدا از هم هستند و هیچ ملازمه ای با هم ندارند. این جمله مانند این است که شخص به درب می گوید تا دیوار بشنود. خداوند این سخن را برای هشدار ما ذکر کرده است و کاری با ملائکه ندارد. بنابراین اگر این آیه تهدید است، تهدید برای ما است که اختیار داریم نه برای ملائکه
موفق باشید.
برای این سخنتان هم لازم است شاهدی از خود قرآن بیارید که مشخص شود منظور خدای متعال ملائکه نبوده و با گفتن یک جمله بی پایه و اساس قصد هشدار انسانها را داشته است
سلامت باشید
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ
پرسيد: آيا روح پس از خروج از قالب خود متلاشى مىشود يا باقى مىماند؟
فرمود: بلكه آن تا وقت دميدن در صور باقى مىماند، پس در آن زمان همه چيز باطل شده و فانى مىگردد، نه حسّى و نه محسوسى باقى مىماند،
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ورحمه الله
برادر گرامی این هم دلیلی بر اینکه انسان بغیر از مرگ و حیات حالت سومی دارد که همان فنا و نابودی است.
البته چون در این روایت سوال کننده قصدش این بوده که بگوید انسان پس از مرگ هیچ بازگشتی ندارد میتوان معنای روح را همان چیزی دانست که فلاسفه سعی بر اثبات ابدی بودن آن دارند. چه این روح واجد عقل باشد چه نباشد.
چون در اینجا حضرت میفرمایند با فانی شدن همه چیز ، دیگر هیچ حس و محسوسی باقی نمیماند.
تنها چیزی که علما قبول دارند در آن زمان نابود نمیشود همان وجه الله (ارواح مقدسه) است و این خود ثابت کننده این مساله است که ارواح کفار هم نباید برای ابد زنده بمانند.
اگر مومنین هم در بهشت خالدند بدلیل وعده الهی است به آنها که تخلف ناپذیر میباشد وگرنه درمورد خلود بهشتیان در بهشت نیز میفرماید: الا ماشاء ربک و این جمله به معنای آنست که خداوند توانایی این را دارد که حتی آنها را هم نابود یا از بهشت بیرون کند.
بسم الله الرحمن الرحيم وصلي الله على سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين واللعن الدائم على أعدائهم أجمعين.
اين واقعيت را می بایست پذیرفت که حکماء یا به تعبیر صحیحتر فلاسفه معتقدند که ملائکه مجرد هستند آن را از یونان گرفته اند ( مراجعه کنید به افکار یونانیان در این زمینه می بینید دقیقا همانی است که فلاسفه به آن اعتقاد دارند ) . هدفم جر وبحث متلکم وفیلسوف نیست بلکه اشاره به ریشه مساله بسیار مهم وراه گشاست.
اما آن چه که مسلم بود در نزد أصحاب أئمه علهیم السلام وهمچنین نزد متکلمین ملائکه مجرد نیستند ودر واقع مجردی جزء خدای متعال وجود ندارد مطلقا.
فلاسفه معتقد هستند که ملائکه اختیار ندارند ویا آنها را طبقه بندی می کنند وعدم اختیار را نسبت به بعض آنها می دهند.
اما متلکمین از اصحاب ائمه قدیما وجدیدا بنا بر نصوص قرآن وسنت معتقد هستند همه ملائکه اختیار دارند.
دلیل بر همه این اموری که گفته شد هست ونسبتا زیاده الان وقت ندارم مطرح کنم والبته بعضا مطرح شده باید بیشتر بحث وتبین بشود.
جناب امین بزرگوار اکثرا فکر می کنند برزخ عالمی است ما بین این دنیا وآخرت واین صحیح نیست.
در واقع قبل قیام قیامت سه مرحله هست یکی این دنیا که در آن زندگی می کنیم ودومی عالم برزخ وسومی نفخه صور اولی ودومی است ومرحله چهارم قیامت است.
در نفخه اول بله همه چی فانی می شود مطلقا جزء ذوات مقدسه أهل البیت صلوات الله علیهم روح هم همانگونه که امام صادق صلوات الله علیه فرموند خاموش می شود ( و چه تعبیر زیبا وقشنگی است )و در نفخه دوم روح زنده می شود وبرای حضور در قیامت به جسم بر می گردد ( که مستحضر هستید این جا فلاسفه باز هم اختلاف دارند با شریعت مقدسه و نظرشان این است معاد جسمانی نیست بلکه روحانی است.)
لذا ارواح کفار نیز برای ابد زنده است ودر آتش جهنم مخلد خواهند بود ( اونهایی که قرار است مخلد در آتش جهنم باشند)
اون ما شاء ربک که هم شاره فرمودید مربوط به برزخ است نه عالم قیامت .
بسم الله الرحمن الرحيم وصلي الله على سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين واللعن الدائم على أعدائهم أجمعين.اين واقعيت را می بایست پذیرفت که حکماء یا به تعبیر صحیحتر فلاسفه معتقدند که ملائکه مجرد هستند آن را از یونان گرفته اند ( مراجعه کنید به افکار یونانیان در این زمینه می بینید دقیقا همانی است که فلاسفه به آن اعتقاد دارند ) . هدفم جر وبحث متلکم وفیلسوف نیست بلکه اشاره به ریشه مساله بسیار مهم وراه گشاست.
اما آن چه که مسلم بود در نزد أصحاب أئمه علهیم السلام وهمچنین نزد متکلمین ملائکه مجرد نیستند ودر واقع مجردی جزء خدای متعال وجود ندارد مطلقا.
سلام و عرض ادب
و تشکر از حضور شما
فلاسفه اسلامی برای حل این مساله که فقط خداوند مجرد است گفته اند این تجرد مراتبی دارد. حتی وجود شکل و اندازه را هم در مراتبی از تجرد قبول دارند. اما نمیتوانند بپذیرند که این شکل و اندازه از خصوصیات عالم ماده است و حتی در مرتبه ای هم تجرد مطلق را برای بعضی از ملائکه قائلند.
وقتی از کسانیکه به این نظریات اعتقاد دارند میپرسیم اگر ملائکه نه مجرد مطلقند و نه مادی ، پس چی هستند جوابی ندارند و میگویند فقط خدا میداند. آدم یاد افکار مسیحیان و تثلیث میافتد که وقتی پاسخی ندارند میگویند عقل ما نمیرسد.
فلاسفه معتقد هستند که ملائکه اختیار ندارند ویا آنها را طبقه بندی می کنند وعدم اختیار را نسبت به بعض آنها می دهند.
اما متلکمین از اصحاب ائمه قدیما وجدیدا بنا بر نصوص قرآن وسنت معتقد هستند همه ملائکه اختیار دارند.دلیل بر همه این اموری که گفته شد هست ونسبتا زیاده الان وقت ندارم مطرح کنم والبته بعضا مطرح شده باید بیشتر بحث وتبین بشود.
عدم اختیار ملائکه نباید از اعتقادات فلاسفه شیعه باشد، همانطور که جناب پاسخگو هم آوردند.
شباهت در این که ملائکه اگرچه همواره از فرمان الهی اطاعت میکنند اما مانند انبیاء توان نافرمانی دارند، چرا که در
غیر اینصورت اطاعت آنها از روی اجبار می بود و مدح کردن آنان به اطاعت معنایی نداشت، در حالی که خداوند در برخی آیات مثل 26، و27 انبیاء، آنان را به خاطر اطاعتشان مدح نموده است. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص164)
جناب امین بزرگوار اکثرا فکر می کنند برزخ عالمی است ما بین این دنیا وآخرت واین صحیح نیست.در واقع قبل قیام قیامت سه مرحله هست یکی این دنیا که در آن زندگی می کنیم ودومی عالم برزخ وسومی نفخه صور اولی ودومی است ومرحله چهارم قیامت است.
در نفخه اول بله همه چی فانی می شود مطلقا جزء ذوات مقدسه أهل البیت صلوات الله علیهم روح هم همانگونه که امام صادق صلوات الله علیه فرموند خاموش می شود ( و چه تعبیر زیبا وقشنگی است )و در نفخه دوم روح زنده می شود وبرای حضور در قیامت به جسم بر می گردد ( که مستحضر هستید این جا فلاسفه باز هم اختلاف دارند با شریعت مقدسه و نظرشان این است معاد جسمانی نیست بلکه روحانی است.)
اما فلاسفه شیعه به معاد جسمانی و روحانی معتقدند.
لذا ارواح کفار نیز برای ابد زنده است ودر آتش جهنم مخلد خواهند بود ( اونهایی که قرار است مخلد در آتش جهنم باشند)
اون ما شاء ربک که هم شاره فرمودید مربوط به برزخ است نه عالم قیامت .
در اینباره ما در تاپیک زیر بحثی داریم که اگر تشریف بیاورید و نظرات خود را بیان فرمایید ممنون خواهیم بود
در اینجا امام صادق (ع) می فرمایند ملائکه از نور آفریده شده است.حال باید دید این نور چه نوری است ؟آیا همان نوری است که خدا در قرآن در سوره نور آیه 35 پس فرشته ها از چه خلق شده اند؟حاضر
سلام علیکم و رحمة الله
:sun:
در كتاب بحار از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: خداى عز و جل ملائكه را از نور آفريده است.
می فرماید: خدا نور آسمان و زمین است.
ولی فرشته ها نمی توانند از این نور باشند ، زیرا خدا در قرآن می فرماید هیچ شی مانند خدا نیست.از لحاظ عقلی هم فرشته نمیتواند مانند خدا باشد چون در این صورت خدا مثل و مانند پیدا می کند و این امر مخالف اصل توحید و یکتایی پروردگار است.
در آیهی مورد نظر آمده است: «خداوند نور آسمانها و زمین است»، آیا میتوان از این جمله نتیجه گرفت که پس «خداوند نور است»؟ خیر! در این جملهی دوم نور به طور مستقیم بودن خداوند را توصیف میکند و خداوند هرگز به وصف نمیآید! بله نور یکی از اسماء حسنی الهی است و در روایات دیگری هم داریم که اسماء خداوند خودشان مخلوقات خداوند هستند (حالا برخی اسم ذات را جدا میکنند و میگویند اگرچه لفظ خودش مخلوق است ولی حقیقت آن قدیم است که البته درست هم هست و روایات این نظر ایشان را تأیید میکنند). در روایات دیگری داریم که خداوند حضرت رسول و امیر مؤمنان علیهما آلاف التحیة و السلام را از نور عظمت خود آفرید (همان نوری که شعبهای از آن به کوه تابانده شد و کوه منفجر شد و حضرت موسی علیهالسلام تاب نیاورده و درگذشتند و گرد و غبار هوا در اتمسفر زمین هم مربوط به نیمی از آن کوه منهدم شده است که هرگز دیگر بر زمین قرار نیافت) و در روایات دیگر آمده که نخستین و بزرگترین اسم حسنی خداوند که مخلوق خداوند شد نام العلیالعظیم است که در پایان تلاوت قرآن میگوییم راست گفت آنچه را که گفت.
با این حساب دیگر اینکه اهل بیت علیهمالسلام از نور خداوند خلق شده باشند و اینکه فرشتگان از نور ایشان خلق شده باشند مطلب عجیبی نخواهد بود، سنگین هست ولی عجیب نیست
شیعیان مستقیماً از نور ایشان خلق نشدهاند، بلکه از یک نور حضرت زهراء سلاماللهعلیها بهشت خلق شد و از طینت بهشت هم شیعیان خلق شدند، اینجاست که گفته شد شیعتنا خلقت من اضافة طینتنا، یعنی شیعهی ما کل خلقتش از اضافهی طینت ماست، اینجاست که خلقت روح از ماده هم مطرح میشود و حقیر اعتقاد دارم اصولاً همه چیز ماده است و چیزی تحت عنوان غیرمادی و مجرد نداریم مگر خود خداوند، فقط نکته اینجاست که ما نمیدانیم که ماده چیست!
[SPOILER]در واقع به نظر حقیر اینطور میرسد که شاید ما هر چیزی را که از طبع خاک (یکی از عتاصر اربعه) خلق شده باشد را ماده مینامیم، البته نمیدانم احتمال اینکه اشتباه کنم هم زیاد است چون هوا و آب و آتش را هم غیر ماده نمیدانیم!؟ :Gig:[/SPOILER]
بهتر است یک روایت دیگر را مرور کنیم.امام صادق (ع) می فرمایند: ملائكه آب و طعام نمىخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسيم عرش، زندهاند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند".
در این جا چند نکته را می توان استخراج کرد :
1) «فرشته ها آب و طعام نمی خورند» این قسمت از حدیث به ما می فهماند که ملائک از جنس موجودات کربنی (مانند انسان و یا حیوانات) نیستند ، پس نیازی به پروتیین کربو هیدرات و سایر ریز مغذی ها ندارند ، پس مانند انسان ها و حیوانات خستگی و نیاز به خواب را هم ندارند و توانایی کار بسیار بالایی دارند.در نکته شماره چهار بیشتر به این مهم می پردازیم.
2) «و ازدواج ندارند» این نکته به ما می فهماند که فرشته ها بر خلاف سایر موجودات قابلیت تولید مثل ندارند و خدا آنها را به تنهایی خلق می کند.
3) «تنها با نسیم عرش زنده هستند» این نکته به ما می گویید فرشته زنده است در واقع مانند یک تکه سنگ نیست بلکه حرکت دارد و توانایی انجام کار را دارد ، اما انجام کار نیاز به انرژی دارد در ادامه منبع این انرژی ذکر شده «نسیم عرش» ، بله نسیم عرش انرزی فرشته ها را تامین می کند. در ادامه بحث ماهیت نسیم عرش را مشخص می سازیم.
4) « و براى خداى عز و جل فرشتگانى است كه تا روز قيامت يكسره در ركوعاند، و براى او فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت يكسره در سجدهاند» در این نکته این مسئله مهم مطرح می شود که فرشته گان خستگی ندارند یعنی به مدت بسیار طولانی قادر به انجام فعالیت هستند و این به علت ساختار پیچیده فرشته ها می باشد.
اکنون در یک جمع بندی به این نتیجه می رسیم که فرشته ها موجوداتی هستند که ساختار کربنی ندارند در نتیجه به مواد غذایی نیاز ندارند این موجودات تولید مثل ندارند فرشته ها توانایی انجام کار دارند انرژی این کار را هم از نسیم عرش کسب می کنند فرشته ها طوری ساخته شده اند که تا مدت بسیار طولانی قادر به انجام کار و فعالیت هستند.
فرشته ها دیگر چه خصوصیاتی دارند؟
بهتر است یک حدیث دیگر را بررسی کنیم:
امام باقر (علیه السلام) فرموده: خداى عز و جل اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل را از يک تسبيح آفريد، و برايشان گوش و چشم و تيزى عقل و سرعت فهم قرار داد".
در این حدیث ما می توانیم به این چند نکته پی ببریم:
1) ساختار و نحوه آفرینش سه فرشته معروف (اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل) شبیه به هم بوده در واقع خداوند از یک الگوی واحد برای آفرینش آنها استفاده کرده است.
2) نکته دوم که بسیار مهم می باشد این است که خدا برای فرشته ها گوش ( واحد دریافت فرامین صوتی ) و چشم ( واحد دریافت فرامین تصویری) قرار داده چه بسا امکاناتی دیگری هم برای آنها در نظر گرفته شده باشد که در حدیث به آنها اشاره نشده است.
3) نکته سوم داشتن تیزی عقل و سرعت فهم بالای فرشته ها است.
اکنون اگر نکته های این احادیث را با هم ترکیب کنیم به ماهیت واقعی و ساختار فرشته پی می بریم نظر من این است که فرشته
در واقع یک ابر کامپیوتر بسیار هوشمند است در واقع یک ربات بسیار بسیار پیشرفته می باشد. رباتی که توانایی تولید مثل ندارد.
فرشته می تواند کار کند دارای حس های بینایی و شنوایی است ( در واقع دارای ورودی صدا و تصویر است ) نیاز به غذا ندارد اما به انرژی احتیاج دارد این انرژی می تواند انرژی برق باشد یا هسته ای یا انرژی دیگری که ماهیت آنها هنوز برای ما انسانها معلوم نیست.
فرشتگان از جنس کربنی هستند یا خیر را حقیر نمیدانم اگرچه معتقدم که نباشند، در واقع عناصری که در جدول مندلیف گردآوری شدهاند به نظر ما میآیند که عناصری مستقل از هم باشند ولی ظاهر امر این است که اینطور نباشد، همینکه در مواد رادیواکتیو اینها به هم تبدیل میشوند، یا همینکه در نظریهی انفجار بزرگ گفته شده است که ابتدا فقط هیدروژن و هلیوم شکل گرفتند و مثلاً فلزات سنگین در مرکز ستارگان تحت فشار و دمای زیاد ایجاد شدهاند تمام این موارد نشان میدهد که این عناصر در طبیعت معمول اطراف ما از هم جدا هستند و در واقع همه یک ماده هستند که در اوربیتالهای پایدار و شبه پایدار متفاوتی جا گرفتهاند بر حسب شرایط، مثل اینکه آب در فاز جامد چندین و چند ساختار کریستالی متفاوت میتواند داشته باشد که برخی از آنها اصلاً روی سطح زمین قابل ظاهر شدن نیستند.
اینکه فرمودید فرشتگان غذا نمیخورند شاهد قرآنی دارد که نه تنها وقتی به قول بزرگان مجرد هستند که حتی وقتی متمثل میشوند هم باز چیزی نمیخورند:
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ / فَرَاغَ إِلَىٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ /فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ / فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ [الذاریات، ۲۵-۲۸]
در اینجا این مسأله پیش میآید که پس شاید ایشان تجسمشان نه مادی (با برداشت معمول ما از ماده) که بلکه به صورت مثالی بوده باشد، اما باز به نظر حقیر بعید است. از آیات و روایات زیادی اینطور به نظر میرسد که آنها بدنهای مادی داشتهاند چنانکه مثلاً در عذاب قوم لوط علیهالسلام هم جبرائیل علیهالسلام زمین این قوم را چند آسمان بالا میبرد و به زمین میکوبد، تعامل ماده و غیر ماده بعید است و باید یا زمین ماده نباشد که محمول جبرئیل گردد و یا جبرئیل مادی باشد که حامل زمین گردد، مگرنه اگر جبرئیل علیهالسلام تنها کارش تسبیح و رکوع و سجود و پیامرسانی بود چنان افعالی را نمیشد به او نسبت داد، در واقع همینکه علم الهی بافعل الهی یکی است باید بشود از آن نتیجه گرفت که تسبیح و کلام هم اثر مادی داشته و در واقع بروز مادی دارند و نباید بین آنها تمایز حقیقی قائل گشت.
در عوض پاسخ اینکه ایشان چرا غذا نمیخورند حتی وقتی که جسم مادی پیدا کردهاند را شاید بتوان طور دیگری داد. در روایتی از معصوم علیهالسلام سؤال شد که آیا در هنگام حشر و حسابرسی قیامت هم انسان نیازمند خوردن است؟ آیا در حین حسابرسی و عذابها و سختیهای قیامت اصلاً میتواند به خوردن هم فکر کند؟ امام علیهالسلام فرمودند که بله هم میتواند فکر کند هم فکر میکند و هم میخورد و وقتی در جهنم انسانها از غذا خوردن برکنار نیستند چطور در قیامت باشند؟ سپس اصافه میکنند که خداوند انسان را توخالی (جوف) آفرید و گرسنه، پس انسان باید بخورد، اما ملائکه نمیخورند، پس آنها تو خالی نیستند، این در حالی است که جنیان هم طعام میخورند و اینها همه خبر از کیفیت خلقت ایشان است.
و نهایتاً اینکه فرمودید ایشان از نسیم عرش زنده هستند، نسیم و ریح (باد) از یک خانواده هستند و ریح هم با روح از یک خانواده است و در روایت مبارکه دو روح در زیر عرش برشمرده شده است، یکی روح القدس و دیگری روح بأمر ربه که در شب قدر نازل میگردد، اینکه راحتی حیات از روح است و یا راحتی مجرد از ماده (در مقابل عقال بخاطر ارتباط با ماده در وجه دیگر از همان مرتبهی نفس) را نمیدانم ولی در اینکه حضرت جبرئیل علیهالسلام برای بخشیدن حضرت عیسی علیهالسلام با بدن انسانی آمد ولی به جای مقاربت از طریق القاء کلمة ایشان را به حضرت عیسی علیهالسلام باردار کردند یک مطلب است و اینکه حضرت عیسی علیهالسلام پرندهای از جنس گل ساختند و بعد در آن دمیدند تا روح پیدا کند مطلبی دیگر که همگی بر ارتباط روح و تسبیح و ریح تکیه دارند و هیچ کدام هم نفی شباهت در حقیقت میان ایشان را نمیکند.
حال این بحث را با بررسی قرآن مجید پی می گیریم:خداوند در قرآن می فرمایند که بعد از آفرینش انسان دستوری به تمامی فرشته ها داده شد مبنی بر این که باید بر انسان سجده کنید همه فرشته ها بدون استثنا سجده کردند به غیر از ابلیس که از جن بود.
نکته که در اینجا کاملا مشهود است نداشتن اختیار در فرشته ( و داشتن اختیار در جن است ، ما بحث جن را فعلا به کنار می گذاریم) است.دقیقا مانند یک ماشین که تنها به دستورات داده شده عمل می کند.
روایات در مورد ابلیس چند دسته است، برخی روایات میگویند که او جن بود و فرشته نبود و فرشتگان گمان کردند که او هم از آنهاست (نسبت دادن اشتباه و غفلت به فرشتگان که منحصر به همین یک جا هم نیست چنانکه در آخرت هم خداوند از زمانی به بعد یاد جهنمیان ابدی را از ذهن تمام خلایقش محو میکند)، برخی میگویند که او هم فرشته بود ولی از فرشتگان زمین و بزرگ ایشان بود که وقتی گروهی در زمین فساد کردند به همراه لشگری از فرشتگان آسمان به نبرد ایشان برخواست و ایشان را شکست داد و تخم غرور و تکبر از همان پیروزی در دلش کاشته شد، برخی از روایات هم که میگویند او ملک بود و ملک به هر کسی گویند که امری از امور عالم مُلک را به او سپرده باشند و به همین خاطر دستور سجده بر او هم وارد بود ...
اگر دقت کنید دستهی سومی بین دو دستهی اول را که به نظر با هم متفاوت میآیند را جمع مینماید، ابلیس هم فرشته بوده است ولی فرشتگان مراتب زیادی دارند و به قول برخی بزرگان حتی برخی از فرشتگان در مرتبهی عقل هستند و برخی در مرتبهی نفس و فرشتگانی که مهتر دیگران هستند در مرتبهی عقل هستند و آنها که احتمال خطا در کارشان میرود (مثل فطروس) از مرتبهی نفس هستند ...
این بیان البته در آیات قرآن هم دلایلی برایش وجود دارد، مثل اینکه خداوند فرمود:
قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولًا [الإسراء، ۹۵]
و اما اینکه شما از فرشتگان نفی اختیار کردید اشتباه محض است، از آن جهت که حتی اگر فرشتهای در مرتبهی نفس نباشد و در مرتبهی عقل باشد باز باید به خاطر داشت که خداوند در آن روایت مشهور عقل و جهل فرموده است که به عقل پاداش میدهم و به عقل جزا میدهم. اصولاً در میان انسانها هم سن تکلیف از بعد از بلوغ عقلی است و هر کسی که عقلش پوشیده نشده باشد (مجنون نباشد) مکلف است به تکلیف.
میتوان دلایلی زیادی آورد که نه تنها ملائکه که بلکه حیوانات و گیاهان هم عقل دارند و تکلیف هم دارند، اگرچه این بحث برایشان با انسان و جن تفاوتهایی دارد که تشریع با وجود نبوت خارجی محدود در انسان و جن شده است، اگرچه عهد الست از تمام موجودات گرفته شده است و این مطلب هم در قرآن و هم در روایات دلایلی دارد، آن زمان که خداوند به آسمانها و زمین فرمود سوی من آیید چه از روی خواست و چه با اکراه و آنها گفتند که بلکه از روی خواست خود میآییم ... در میان حتی میوهها آنها که شیرینتر هستند و آنهایی نیستند تفاوت داشتهاند در نحوهی پاسخگویی خود در عهد الست خداوند با ایشان.
در کتاب تورات بخش بسیار مهمی است به نام مکاشفه حزقیال نبی که در آن حزقیال یکی از فرشتگان خدا را مشاهده می کند.توصیفی که حزقیال از آن موجود می کند مشابه یک سفینه فضایی پیشرفته است در واقع او فرشته را دیده که توانایی حرکت در فضا را دارد.همانطور که می دانید فاصله زمین با عرش الهی 50000 هزار سال است و فرشتگان در یک روز این فاصله را طی می کنند پس سیستم پیشرانی که فرشته از آنها استفاده
می کند باید بسیار مجهز باشد دلیل این مدعا هم آیه 1 سوره فاطر می باشد:«الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»
ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش میافزاید، و او بر هر چیزی تواناست!
در این آیه نکات بسیار مشهودی بر ساختار فرشته مشهود است:
1) خداوند فرشته را در آین آیه رسول نامیده است کلمه رسول به معنای فرستاده است و موجودی توانایی فرستاده شدن را دارد که توانایی حرکت را داشته باشد ، اما وسیله حرکت فرشتگان چیست؟
2) در قسمت بعدی آیه ، خداوند ماهیت وسیله حرکتی ( سیستم پیشران ) فرشته را مشخص می کند :
« فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه» ، بیایید کلمه بال را با کلمه موتور یا موشک عوض کنیم و آیه را یک بار دیگر با هم بخوانیم: «فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای موتور های دوگانه و سهگانه و چهارگانه»
پس به طور کلی فرشتگان ماشین ها و ربات های بسیار پیشرفته هستند با قدرت محاسبه اطلاعات وتجزیه و تحلیل داده ها توانایی سفر های فضایی را دارا می باشند اما از خود اختیاری ندارند و هرگز از دستورات سر پیچی نمی کنند آنها توانایی کشف و شناخت مجهولاتی را ندارند.
حتماً میدانید که بزرگان بال را به عنوان امور بر عهده داشته تعبیر کردهاند و بر عهده گرفتن یک امر را زیر بال و پر خود گرفتن هم میگویند. از مطالب بالاتر هم معلوم است که ملائکه همگی در عالم مُلک وظایفی دارند و این تعداد بالها هم به اعتقاد برخی بزرگان خبر از تعدد امور سپرده شده به ایشان میدهد. البته این تعبیر یک تعبیر استعاری است ... در حدیث معراج که در آن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بدنهای فرشتگان را توصیف میکنند برخی از این توصیفات هم با جزئیات بیشتری آمده که باز میتوان به صورت استعاری ترجمهاشان کرد، حتی در مورد اینکه برخی فرشتگان بالشان را از دست داده و مثلاً به زمین تبعید شدهاند هم میشوند از دست دادن بال و تبعید را به گرفته شدن مسؤولیت از ایشان تعبیر کرد و سلب شدن اجازهی رفت و آمد به آسمانها از ایشان، اینکه تنها با داشتن بال میتوانند به آسمان بروند هم خیلی عجیب نیست اگر بخواهد استعاری تعبیر گردد، مثل اینکه میتوان گفت داده شدن بال دوباره به ایشان خودش یعنی اجازه برای بازگشت به آسمانها.
در این بین مطلب دیگری هم هست که نیاز به بال برای رفتن به آسمانها را به چالش میکشد و آن اینکه در همان حدیث معراج فرشتهی بزرگی هست که یک قدم را بر این آسمان میگذارد و قدم بعدی را بر آسمان بالایی، یعنی خبری از بال زدن نیست و البته شاید باز همهی این تعابیر استعاری باشند، نمیدانم.
جالب است که در روایتی (در پست ۱۴ در بالا) از معصوم علیهالسلام سؤال شد که آی شیطان جسم لطیف دارد؟ فرمودند بله آنها رقیق هستند و به همین دلیل میتوانند به آسمانها بالا روند و اگر جسمی غلیظ باشد یا باید نردبان استفاده کند و یا اسباب! این اسباب میتواند به قول شما سفینه و موتور موشک و موتورهای خورشیدی و غیره باشد و میتوان همان اسبابی باشد که به حضرت والقرنین داده شد و او زمینهای متعددی را گشت و گذار کردند ... «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا» البته به ایشان اسباب زمینی داده شده بود چنانکه در ابتدای آیه آمده است اما در همان حدیث معراج اسباب معراج جسمانی رسول خدا صلاللهعلیهوآله تا حدودی توصیف هم شده است، وسیلهای از جنس نورهای متعدد ...، اینها همه نیاز به تفکر دارد و البته بررسی سندی هم نیاز است که حقیر علمش را ندارم
گفتيم كه در جهان شناسى اسلامى، بخشى از عالَم خلقت به موجودات فراطبيعى اختصاص دارد. در اين جا گذرى بر ديدگاه اسلام درباره موجودات غيرمادى خواهيم داشت.
فراطبیعی؟ غیر مادی؟ مگر ما میدانیم طبیعت چیست و ماده چیست که به این راحتی صحبت از موجودات غیرطبیعی و غیرمادی کنیم؟
اینطور حرف زدن که زیاد هم هست علمی نیست و الآن نیاز است که هر مطلبی ابتدا تعریف شود و سپس مورد استفاده قرار بگیرد.
به نظر حقیر طبیعت هر چیزی است که از طبایع چهارگانه ایجاد شده باشد، با این اوصاف به نظر حقیر جنیانی که از آتش خلق شده باشند هم طبیعی هستند، بماند که فرشته و جن و نور و ... همه را ماده میدانم با تعریفی که از ماده برای خود دارم (که البته شاید غلط یا ناقص باشد :ok::Nishkhand:)
آنچه مسلّم است، فرشتگان ماهيتى مغاير با انسان و ديگر مخلوقات ذى شعور (جن و حيوانات) دارند
برای حقیر چندان مسلّم نیست و البته تا جایی که حقیر میدانم حتی جمادات هم ذیشعور هستند!
(1) امّا اين مسأله كه ماهيت آنها چيست، مورد اختلاف است. گروهى از دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتى مجرّد و غيرمادى مى دانند و گروهى ديگر، آنان را داراى جسم لطيف ـ كه با جسم غيرلطيف كه داراى ابعاد سه گانه و وزن و حجم و نيز قابل ادراك حسى است، تفاوت دارد-به شمارمى آورند. با اين حال، هر دو گروه، بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه فرشتگان به كمند حواس ظاهرى بشر در نمى آيند و قابل ادراك حسى نيستند.(2)
جسم لطیف هم بعید نیست ابعاد سهگانه داشته باشد، اگرچه باید ابتدا روی تعریف اسلام از ماده کار کرد و بعد دیگر آیا مجموعهی موجودات مجرد از ماده (غیرمادی) اصلاً عضوی دارد یا مجموعهای تهی است. البته خداوند ورای این بحثهاست. ما نه ماده میدانیم چیست و نه فضا، چطور موجودات را توصیف میکنیم و طبقهبندی میکنیم به مادی و غیرمادی و دارای ابعاد فضایی یا بسیط از نظر مکانی؟ ما حتی بعد فضا نمیدانیم چیست (البته در هندسهی فرکتالی مطالب خوبی در زمینهی فهم بعد فضا هست که بر اساس Measure Theory است و آنجا بعد مثلاً ۱.۲ هم با معناست، چیزی که نه از جنس خط است و نه از جنس سطح بلکه بینابین آنهاست و اصطلاحاً یک منحنی سطحپُرکن میباشد)
از مجموعه آيات و روايات اين مقدار برمى آيد كه فرشتگان مراتب و مدارج مختلفى دارند و گروهى در زمره كارگزارانِ گروه ديگر به شمار مى آيند. قرآن بر اين مطلب گواهى مى دهد كه هر يك از فرشتگان از جايگاه و رتبه خاصى برخوردار است: «وما مِنّآ إِلاّ لَهُ مقامٌ معلومٌ; و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر اين كه براى او [مقام و] مرتبه اى معيّن است».(18)
بله ولی حقیر فکر میکنم ما منا الا له مقام معلوم درست توضیح داده نشده است، این تنها نفی تکامل جوهری از ایشان را میکند و تازه آن هم فقط اگر به خودشان باشد مگرنه خداوند میتواند مقام ایشان را بالا برده یا تنزل دهد ... برای توضیح این مطلب شما را توجه میدهم به این آیه که خداوند خلقت انسان و جنّ را برای عبادت بر شمرده است. عبادت چیست؟ عین آن علم به خداست و معرفت و عرفان الهی، باء آن بون و انقطاع از ماسویالله است و دال آن دنوّ به خداوند و تقرب به او، بعد به تریب علم و انقطاع و تقرب توجه نمایید که علم بر هر دو مقدم است، حال دقت کنید که در فرشتگان علم ایشان اکتسابی نیست و ثابت شمرده شده است:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ / قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ / قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ [بقرة، ۳۱ - ۳۳]
وقتی معرفت جدیدی تحصیل نشود عبادت محقق نمیشود اگرچه باء و دال در این لفظ مستدام باشد و ایشان همیشه در رکوع یا همیشه در سجده باشند. پس تکامل جوهری در صورت رشد علمی به خداوند معنا میدهد و اینجاست که خداوند به رسولش میفرماید:
... وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا [طه، ۱۱۴]
و ایشان شدند مدینة العلم و امیر مؤمنان علیهالسلام شدند دروازهی آن و حضرت زهراء سلاماللهعلیها شدند وسیلهی بروز این علم که تمام عالم وجود است، نوری که ظاهر کرد و آنچه را که در تاریکی عدم بوده است، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله علم خدا هستند و علم خدا جدای از فعل او که خلقت تمام عالم کون است نمیباشد.
در این میان فرشتگان تنها پیمانهی مشخصی از علم خدا را دارند و در نتیجه فعلیت ایشان و تحقق ایشان هم ثابت است ولی انسان و جن میتوانند مدام در مسیر کسب علم و معرفت بیشتر تلاش کنند و با عمل انقطاع و دنوّ هم جای پای خود را تثبیت کنند تا مانند ابلیس و بلعم باعوراء سقوط نکنند ... با این حساب ثابت بودن در یک حدّ از علم به معنای لازمان یا لامکان بودن ایشان نیست، همانطور که یک عالمی که در یک روز نه فکر کند (عبادت بالاتر از ۷۰ سال نماز و روزه) و نه کتاب بخواند و نه هیچ کار دیگری که در او رشد علمی ایجاد نماید هم لازمان و لامکان نیست، هنوز ممکن است راه برود و تفریح نماید و ورزش کند و ...، مقامش ثابت است اگر با غفلت پایین نیاید ولی لازمان نیست و حرکات عرضی دیگری دارد، فقط حرکت جوهری ندارد.
تمثّل فرشتگان; هرچند فرشتگان وجودى نامحسوس دارند، مى توانند در چهره انسانى تمثّل يابند. قرآن با اشاره به پاره اى وقايع تاريخى بر اين مطلب صحه مى گذارد. حضور برخى فرشتگان نزد ابراهيم(عليه السلام) و لوط(عليه السلام)(21) و تمثّل فرشته الهى در چهره بشرى براى اعطاى عيسى به مريم، مواردى از تمثّل فرشتگان در قالب انسانى است
با توجه به مطالب گفته شده بعید میدانم این تجسم مثالی باشد، بلکه فکر میکنم باید مادی باشد، تجسمی با تمام جزئیات لازم برای حیات یک بدن. البته گاهی گفته میشود که مانند طلسمات میشود کاری کرد که چیزی در ذهن کسی صورت ببندد حال آنکه واقعیت خارجی یا صورت خارجی ندارد، مثل اینکه چیزی به کسی نشان داده شود حال آنکه دیگران از دیدن آن عاجزند، نه چیزی میبینند و نه میشنوند، اما به طور خاص وجود دارد مثالهایی از اینکه فرشتگان تجسمی داشتهاند که همه دیدهاند و نه فقط پیامبر خدا، علیهالسلام، مثالش فرشتگانی که به قوم لوط فرستاده شدند و ابتا به نزد حضرت ابراهیم علیهالسلام رفتند و ساره هم ایشان را دید و از ایشان بشارت فرزنددار شدن شنید و همچنین خود قوم لوط که آن مهمانان را دیدند و خواستند با آنها مباشرت به گناه نمایند.
اما یک سؤال، آیا بدن برزخی که در خواب مردگان را در آنها میبینیم آیا آن هم مادی است و کامل؟ اگرچه مشابه این بدن دنیایی غلیظ نیست ولی بله میتواند کامل باشد که اگر نباشد عذاب برزخی برایش چندان قابل درک نخواهد بود، مثل اذیت شدن از گرمای خورشید که عذاب قابیل است در برزخ و یا مثل سرما و مسائلی دیگر، اینها یعنی پوست برزخی هم حسگرهای پوستی دارد، اگرچه طبیعت آن بدن و طبیعت آن پوست و در نتیجه طبیعت آن حسگرها و طبیعت مغز و ... همه متفاوت خواهد بود، مطابق حدیثی قبلی جوهر این بدن برزخی خون است: الدم، ولی بسیار رقیق و لطیف، شاید انسان از خون بسته خلق شده است و بدن برزخی از خون غیربسته و بسیار رقیق ...
موجود فراطبيعى ديگرى كه در شرايط عادى قابل تجربه حسى نيست، جنّ است. وجود جن از اصول مسلم جهان شناسى اسلامى است
...
الف. سرشت جنّ; برخلاف فرشتگان، قرآن صريحاً از دست مايه آفرينش جن سخن گفته است: «و خَلَق الجآنَّ مِن مارج مِنْ نار; و جنّ را از تشعشعى از آتش خلق كرد».(22)
جن فراطبیعی نیست وقتی قرآن فرموده که از آتش خلق شده است، ماورائی بگویید درستتر است، ماوراء حجب و حجاب هم اینجا میتواند حواسّ انسانی باشد که فیلتر کنندهی حقیقت است، چیزی را میبیند و چیزی را نمیبیند، بماند که جعل حقیقت هم میکند مگرنه در عالم خارج نه چیزی به نام رنگ وجود دارد و نه مزه و نه بو و نه صدا با این برداشتهایی که ما از آنها داریم ...
البته، چندان روشن نيست كه آيا مقصود از آتشى كه جن از آن آفريده شده، همان آتشى است كه بر اثر احتراق اجسام پديد مى آيد، يا اين كه با آن تفاوت دارد.
در روایت مبارکه از معصوم علیهالسلام پیرامون اینکه شیطان در مقام محاجه به خداوند گفت مرا از آتش فرمودی و او را از خاک سؤال شد و معصوم علیهالسلام فرمودند که ملعون دروغ گفت، مگر ندیدی که خداوند فرموده است: الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا یعنی خلقت ابلیس هم غیرمستقیم از خاک بوده است!
[SPOILER]به قول ما امروزیها ریشهی آن هم در خاک بوده است فقط کمی ارزشافزوده پیدا کرده بوده است![/SPOILER]
مشابه این مطلب را در مورد حیوانات هم داریم که هیچ یک مستقیم از خاک خلق نشدند، مثل اینکه گربه از عطسهی شیر خلق شده است و سگ از آب دهان ابلیس و خوک از عطه یا غائط فیل و غیره ...، تنها آدم علیهالسلام و آدمهای پیش از او مستقیماً از خاک خلق شده بودند، از ادیم الأرض
ب. تقدّم جن بر انسان در آفرينش; نكته ديگرى كه از قرآن به دست مى آيد، آن است كه جنّ پيش از انسان آفريده شده و آفرينش او بر خلقت انسان مقدم است. در سوره حجر
مى خوانيم: «وَالجآنَّ خلقناه مِن قَبلُ مِن نارالسَّموم. و پيش از آن، جن را از آتش سوزان و بى دود خلق كرديم».(25)
مقدم بر آفرینش جسم آدم علیهالسلام بوده است و نه انسان، مگرنه اولین موجود خلق شده رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بودهاند به همراه حضرت علی علیهالسلام
ج. شعور، اختيار و تكليف; جنّيان از شعور، اراده و اختيار برخوردارند و از اين رو، مانند آدميان، «مكلّف»اند. گروهى از آنان اهل ايمان و صلاح و رستگارى اند و گروهى ديگر، به دليل انحراف از مسير حق، به دوزخ مى روند:
تکیف بخاطر عقل است و نه شعور و اختیار و اراده، تا جایی که حقیر فهمیدهام شعور و اختیار در میان تمام مخلوقات خداوند وجود دارد و تنها سر اراده برای جمادات تردید دارم ولی همان را هم گمان میکنم باید داشته باشند چنانکه در تسبیح بودن تمام ذرات عالم بدون اعمال اراده ممکن نیست که اگر اراده از ایشان نباشد فعل را هم نباید به ایشان نسبت داد و باید تنها به خداوند بازگرداند!
ديگر نقطه اشتراك جنيان و آدميان آن است كه هدف خلقت هر دو گروه، عبادت و پرستش خداوند يكتا است: «وما خلقتُ الجنّ والإِنس إِلاّ لِيعبدون; و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند».(28)
این را در بالا توضیح دادم که چرا عبادت فقط برای انسان و جن بیان شده است با آنکه همه میدانند فرشتگان بیش از همه در رکوع و سجود هستند!
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ [البقرة، ۳۰]
یا علی
با سلام مجدد و ضمن عذرخواهی از تاخیری که ناشی از پاسخگویی به تاپیک های مختلف است.
ماشالله اینقدر بچه ها در بحث فعال هستند که انسان جا می ماند، فقط یک نکته: این بحث اگر بحث پراکنده شود، جمع کردن آن دشوار است، لطفا از حیطه تجرد ملائکه، فراتر نروید.
ببینید برای فهم معارف دین باید همه روایات و آیات را در کنار هم دید، خصوصا این که ائمه(ع) در مقابل پرسش های مردم متناسب با عقل آنها پاسخ میگفته اند، مانند پاسخ گویی متفاوت بر قدرت خدا و جا دادن جهان در تخم مرغ؛ شاید به خاطر همین امور است که به اعتقاد بیشتر بزرگان خبر واحد در اعتقادات حجیت ندارد، پس نمی توان با یکی، دو روایت با قطع و یقین اعتقادی را پذیرفت، مثلا در تعریف ملائکه به هواء:
« فَالْمَلَكُ لَا تُشَاهِدُهُ حَواسُّكُمْ لِأَنَّهُ مِنْ جِنْسِ هَذَا الْهَوَاءِ لَا عِيَانَ مِنْهُ وَ لَوْ شَاهَدْتُمُوهُ بِأَنْ يُزَادَ فِي قُوَى أَبْصَارِكُمْ لَقُلْتُمْ لَيْسَ هَذَا مَلَكاً بَلْ هَذَا بَشَر» (الاحتجاج،ج1، ص31)
به احتمال قوی این تعبیر از باب تشبیه است برای فهم انسان ها، خصوصا وجود دو قرینه این برداشت را تقویت میکند:
اول: تعبیر «لا عیان منه» وصفی برای هواء هست، یعنی ملائکه مانند هواء دیدنی نیستند، یعنی در این وصف مشترک هستند.
دوم: می فرماید: اگر ملک را ببینید میگویید این بشر است، در حالی که بشر و ملک ماهیتا متفاوت هستند، یعنی رؤیت ملک متوقف بر تمثل است، پس مراد از رؤیت، در اینجا «تمثل» هست (ملائکه،چیستی و اوصاف، از منظر عقل، کتاب و سنت، مجید دستیاری، ص17) که معنای آن تغییر خارجی ملک به بشر نیست، بلکه تمثل در ذهن انسان است، برای آگاهی بیشتر می توانید به تفسر المیزان، ذیل آیه 17 سوره مریم مراجعه بفرمایید.
همچنین باید روایات دیگر را نیز درنظر گرفت، مثلا در غرر الحکم از امام علی(ع) نقل شده است:
«صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ، تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا بِنُورِهِ فَتَلَأْلَأَتْ، وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَه» (غرر الحکم، لیثی واسطی، ص304)
حقایقی هستند بدون ماده و و خالی از قوت و استعداد. پروردگار عالم بر آنها تجلی نمود پس درخشیدند و بر آنها درخشید، پس درخشان شدند. خداوند متعال در وجود ایشان مثال خود را قرار داد پس افعال خود را به واسطه آنها اظهار کرد.
حقیقتا این روایت را میتوان توجیه کرد؟ از باب سند هم ، روایات «غرر الحکم»مانند روایات «احتجاج»، هر دو مرسل بوده و برابر هستند، و هیچکدام را بر دیگری برتری نیست.
تداخل اجسام
دلیل دیگری که بر تجرد ملائکه به آن استمداد نموده اند، تداخل اجسام هست، یعنی ملائکه اگر حتی از اجسام لطیف باشند، تداخل آنها در یکدیگر غیر ممکن است، مانند مولکول یا اتم های تشکیل دهنده ذرات هوا، که مکان هر کدام غیر از مکان دیگری است، اگرچه با چشم دیده نمی شوند اما در مکان با هم اختلاف داشته و تداخل ندارند، در حالی که در مورد ملائکه روایات حاکی از گستردگی وجودی برخی از آنها دارند:
«مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُم» (نهج البلاغه «صبحی صالح،سید رضی، خطبه اول، ص41)
و بعضی از ایشان (ملائکه) پایشان در اعماق زمین ها و گردن هایشان خارج شده از آسمان بالاست، و اعضایشان از اطراف و اکناف جهان بیرون رفته و شانه های آنان مناسب (با تحمل) ارکان عرش است.
اگر بگویید آنها صورت دارند، اما ماده ای ندارند تا با هم تداخل کند، می شود همان تجرد مثالی که حکماء می گویند.
همچنین در باب قاعده الواحد که یکی از مبانی تجرد ملائکه است، به فرمایشی از امام رضا(ع) استناد شده است:
«يَا عِمْرَانُ أَ لَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ الْوَاحِدَ لَيْسَ يُوصَفُ بِضَمِيرٍ وَ لَيْسَ يُقَالُ لَهُ أَكْثَرُ مِنْ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ صُنْعٍ وَ لَيْسَ يُتَوَهَّمُ مِنْهُ مَذَاهِبُ وَ تَجْزِئَةٌ كَمَذَاهِبِ الْمَخْلُوقِينَ وَ تَجْزِئَتِهِمْ فَاعْقِلْ ذَلِكَ وَ ابْنِ عَلَيْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا» (التوحید، شیخ صدوق، ص432؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص170)
ای عمران آیا نباید بدانی که (موجود) واحد به وجود ذهنی توصیف نمی شود و به او بیشتر از یک فعل و عمل و مصنوع نسبت داده نمی شود و راه های متعدد و تجزیه ای مانند راه های مخلوقین و تجزیه آنان در حق او متصور نیست. این مطلب را درک کن و آنچه را که درست می دانی بر آن بنا ساز.
و روایات دیگری که به نوعی اشاره به تجرد ملائکه دارند، مثل روایتی که از امام علی(ع) در تفسیر قمی نقل شده و 13 وصف برای ملائکه برشمرده است:
سستی نمی ورزند، غافل نمی شوند، آگاهی آنان از خداوند بیشتر از سایر مخلوقات است، خوف آنها از خداوند بیشتر از سایرین است، نزدیک ترین موجودات به خداوند هستند، در عمل از همه جلوتر هستند، خواب ندارند، اشتباه نمیکنند، بدن آنها سست نمی شود، در اصلاب پدران نبوده اند، در ارحام مادران نبوده اند، از مایع پست (نطفه) آفریده نشده اند، موجوداتی انشائی هستند. (تفسیر قمی، ج2، ص207)
در پایان باید عرض کنم، لازم نیست که حتما موضع گیری شفافی در این عرصه اتخاذ بفرمایید، بالاخره در مورد حقیقت ملائکه همواره بین بزرگان اختلاف نظر بوده و هست، و وجود روایات با معنای پیچیده و غموض و پیچیدگی استفاده از ادله عقلی و غلسفی کار را دشوار نموده است، آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند:
«اثبات" تجرد مطلق" براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بىآنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است.» (تفسیر نمونه، ج18، ص177)
با سلام مجدد و ضمن عذرخواهی از تاخیری که ناشی از پاسخگویی به تاپیک های مختلف است.
ماشالله اینقدر بچه ها در بحث فعال هستند که انسان جا می ماند
سلام علیکم استاد بزرگوار
ابتدا ممنونم از حضور مجددتان در بجث :Gol:
حقیر کمی در فهم بیانات شما اشکال دارم که ممنون میشوم بیشتر توضیح بفرمایید:
ببینید برای فهم معارف دین باید همه روایات و آیات را در کنار هم دید، خصوصا این که ائمه(ع) در مقابل پرسش های مردم متناسب با عقل آنها پاسخ میگفته اند، مانند پاسخ گویی متفاوت بر قدرت خدا و جا دادن جهان در تخم مرغ؛ شاید به خاطر همین امور است که به اعتقاد بیشتر بزرگان خبر واحد در اعتقادات حجیت ندارد، پس نمی توان با یکی، دو روایت با قطع و یقین اعتقادی را پذیرفت، مثلا در تعریف ملائکه به هواء:
« فَالْمَلَكُ لَا تُشَاهِدُهُ حَواسُّكُمْ لِأَنَّهُ مِنْ جِنْسِ هَذَا الْهَوَاءِ لَا عِيَانَ مِنْهُ وَ لَوْ شَاهَدْتُمُوهُ بِأَنْ يُزَادَ فِي قُوَى أَبْصَارِكُمْ لَقُلْتُمْ لَيْسَ هَذَا مَلَكاً بَلْ هَذَا بَشَر» (الاحتجاج،ج1، ص31)
به احتمال قوی این تعبیر از باب تشبیه است برای فهم انسان ها، خصوصا وجود دو قرینه این برداشت را تقویت میکند:
اول: تعبیر «لا عیان منه» وصفی برای هواء هست، یعنی ملائکه مانند هواء دیدنی نیستند، یعنی در این وصف مشترک هستند.
دوم: می فرماید: اگر ملک را ببینید میگویید این بشر است، در حالی که بشر و ملک ماهیتا متفاوت هستند، یعنی رؤیت ملک متوقف بر تمثل است، پس مراد از رؤیت، در اینجا «تمثل» هست (ملائکه،چیستی و اوصاف، از منظر عقل، کتاب و سنت، مجید دستیاری، ص17) که معنای آن تغییر خارجی ملک به بشر نیست، بلکه تمثل در ذهن انسان است، برای آگاهی بیشتر می توانید به تفسر المیزان، ذیل آیه 17 سوره مریم مراجعه بفرمایید.
درست است که اهل بیت علیهمالسلام همیشه مراعات سطح فهم مخاطب خود را کردهاند ولی این هم درست است که ایشان هر چه فرمودهاند درست است و اینطور نبوده که مطلبی را برای اینکه مخاطب بفهمد اشتباه توضیح دهند یا طوری توضیح دهند که اشتباه برداشت شود (اگر بحث علمی باشد و توریه لازم نباشد)، بنابراین در احادیث علمی ایشان میشود روی تمامی احادیث ایشان تفکر کرد، اگرچه باز باید احتیاطهای معمول را از حیث سند و استواری متن داشت و مراقب بود که در احادیث عین الفاظ اهل بیت علیهمالسلام روایت نشده و گاهی تغییر درلغات و الفاظ و جملهبندیها میتواند منحرفکننده باشد.
اما در مورد دو قرینهای که در مورد این روایت فرمودید:
- در قرینهی نخستی که ذکر فرمودید تنها وجه شبه آورده شده است ولی خبری از ادات تشبیه نیست، یعنی مثلاً به نظر حقیر اگر گفته میشد « لِأَنَّهُ مِنْ مثل جِنْسِ هَذَا الْهَوَاءِ لَا عِيَانَ مِنْهُ» آن وقت میشد «لَا عِيَانَ مِنْهُ» را وجه شبه گرفت ولی الآن شما از کجا متوجه شدید که اینجا صحبت از صنعت تشبیه است؟
- در قرینهی دوم این حرف امام علیهالسلام مطابقت با قرآن دارد آنجا که خداوند فرمود: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ» [الأنعام، ۹]، اگرچه حق با شماست در آیات دیگر در این زمینهها صحبت از صورت مثالی است و اینکه برای شخص مخاطب این صورت به نظر رسیده است: «... فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا» [مریم، ۱۷]، بماند که در اینجا صحبت از روح است و نه فرشته و البته در هر دو حالت هم نفی جسم مادی از ایشان نمیشود، بلکه نفی بدن دنیایی مادی از ایشان میشود، چنانکه ممکن است بدنهای رقیقی باشند که مانند بدنهای غلیظ دنیایی به نظر رسیدهاند اگر چنانچه دیده شوند که این میتواند گویای خطای چشم باشد که چشم چیزی را میبیند و بعد با دانستههای خود مقایسه میکند و از آن برداشتهایی میکند که همیشه صادق نیست، چنانکه اگر کسفاً من السماء هم بر ایشان بیفتد میگویند ابری است متراکم که این خطای چشم و ضعف ایشان در درک چیزی است که چشمشان دیده است «وَإِن يَرَوْا كِسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْكُومٌ».
حالا یک حدیث دیگر که شاید بتوان گفت که شاهد قرآنی هم دارد و بهتر از جنس هوا بودن فرشتگان را توضیح میدهد، شکر خدا که قرآن و روایات همه مددرسان یکدیگر هستند. در شب جنگ فکر کنم بدر بود که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حضرت علی علیهالسلام را برای آوردن آب به سر چاهها فرستادند، حضرت رفتند و بازگشت ایشان طولانی شد، وقتی بازگشتند حضرت جلوی صحابه پرسیدند چرا طول کشید؟ حضرت علی علیهالسلام فرمودند که در مسیر بازگشت سه باد سهمگین وزید که راه رفتن در آن برایم میسر نبود و نشستم تا آرام بگیرد، بعد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آیه را تلاوت میکنند که آن سه باد سه گروه از فرشتگان بودند که خداوند برای جنگ فردا به مدد ما فرستاده است و ایشان با آن کار با تو مصافحه کردند! (نقل به مضمون)
همچنین باید روایات دیگر را نیز درنظر گرفت، مثلا در غرر الحکم از امام علی(ع) نقل شده است:«صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ، تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا بِنُورِهِ فَتَلَأْلَأَتْ، وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَه» (غرر الحکم، لیثی واسطی، ص304)
حقایقی هستند بدون ماده و و خالی از قوت و استعداد. پروردگار عالم بر آنها تجلی نمود پس درخشیدند و بر آنها درخشید، پس درخشان شدند. خداوند متعال در وجود ایشان مثال خود را قرار داد پس افعال خود را به واسطه آنها اظهار کرد.حقیقتا این روایت را میتوان توجیه کرد؟ از باب سند هم ، روایات «غرر الحکم»مانند روایات «احتجاج»، هر دو مرسل بوده و برابر هستند، و هیچکدام را بر دیگری برتری نیست.
بخشی که در آن آمده است «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ» به راستی دندانشکن است که مثل حقیری را تا حدود زیادی خلع سلاح میکند :ok: اگر هم بخواهم آخرین تلاشم را بکنم که این حدیث را طور دیگری معنا نمایم آن تلاش این خواهد بود که شاید منظور از موادّ در این حدیث دستهای از مواد باشد که مخاطبان ایشان از شنیدن این لفظ آن برداشت را میکردهاند. مثل اینکه حقیر هم در پاسخ خودم در پست قبلی گفتم ماده (با آن برداشتی که ما امروز از آن داریم) و البته منظورم این نبود که ماده منحصر در برداشت امروزی ما از آن باشد، بلکه مواد دیگری داریم که ما فکر میکنیم غیرمادی هستند و فراطبیعی و غیره :Gol:
تداخل اجسام
دلیل دیگری که بر تجرد ملائکه به آن استمداد نموده اند، تداخل اجسام هست، یعنی ملائکه اگر حتی از اجسام لطیف باشند، تداخل آنها در یکدیگر غیر ممکن است، مانند مولکول یا اتم های تشکیل دهنده ذرات هوا، که مکان هر کدام غیر از مکان دیگری است، اگرچه با چشم دیده نمی شوند اما در مکان با هم اختلاف داشته و تداخل ندارند، در حالی که در مورد ملائکه روایات حاکی از گستردگی وجودی برخی از آنها دارند:
«مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُم» (نهج البلاغه «صبحی صالح،سید رضی، خطبه اول، ص41)
و بعضی از ایشان (ملائکه) پایشان در اعماق زمین ها و گردن هایشان خارج شده از آسمان بالاست، و اعضایشان از اطراف و اکناف جهان بیرون رفته و شانه های آنان مناسب (با تحمل) ارکان عرش است.
اگر بگویید آنها صورت دارند، اما ماده ای ندارند تا با هم تداخل کند، می شود همان تجرد مثالی که حکماء می گویند.
اینکه مولکولهای هوا و کلاً ماده چیزی است که فضا را اشغال مینماید و یکی از اصول بنیادین علوم جدید این است که هر فضا توسط تنها یک ماده قابل اشغال شدن است به نظر حقیر اصل درستی نیست، در واقع تعمیمی است از برداشت ماکروسکوپی ما از ماده به عالم میکروسکوپی که چیز زیادی از آن نمیدانیم. برای اینکه تکلیف درستی این فرض به طور کامل مشخص شد باید تعریف اسلام از ماده را متوجه بشویم که به نظر حقیر تا وقتی که ماده را با صفات آن و آن هم با صفات ماکروسکوپی آن بشناسیم راه به جایی در کشف اینگونه امور نخواهیم یافت.
اما مطلب اینجا حتی نیازی به استفاده از آن اصل یا نفی کردن آن هم ندارد، تداخل دو جسم رقیق ممکن است بدون اینکه لازم باشد دو ساختار جرمی در یک نقطه از فضا باشند. برای مثال دو گاز که با هم مخلوط شوند ایشان در هم وارد شدهاند بدون آنکه یکی وجود دیگری را نفی نماید. جالب است که پروفسور حسابی اگر درست خاطرم باشد یک نظریه در مورد ماده داشتند که چگالی یک میدان تا بینهایت باشد و به عبارت دیگر در اینجایی که الآن حقیر حضور دارم شما هم هستید و فقط چگالی حضور حقیر بیشتر و چگالی حضور شما کمتر است (خوب بود اگر برعکس بودها :Gol:). اگرچه نظریهی ایشان تا حدود زیادی با بیمهری مواجه شد ولی حقیر تا حدودی نظر ایشان را قبول دارم، البته کاری به برداشت خودم از ماده ندارم که باز شباهتی با نظریهی ایشان دارد، بلکه از بدن هر انسانی موادی مدام در حالت متصاعد شدن هستند مثل تبخیر سطحی عرق و غیره و البته این مسأله خاص عرق و یا بدن انسان هم نیست و در واقع هر مادهای که میتوانیم بویش کنیم دارد ذراتی از خود را به اطراف متصاعد مینماید. جالب است که سگها میتوانند با حسّ بویایی خود این گردایان غلظت در محیط را دنبال نمایند و به جایی برسند که غلظت مادهی صاحب ان ذرات شناور در محیط به بیشینهی خود برسد، یعنی جایی که شیء بودار در آن است. حالا یک آسانسور پر از انسان را در نظر بگیرید، آیا درست است بگوییم در این آسانوسر تداخل انسان نداریم؟ خیر داریم همانطور که تداخل بوها را داریم! حالا موجودی مانند جن و فرشته و روح کلاً رقیق هستند، تداخل آنها چه اشکالی خواهد داشت که مجبور باشیم آنها را غیرمادی بگیریم؟
همچنین در باب قاعده الواحد که یکی از مبانی تجرد ملائکه است، به فرمایشی از امام رضا(ع) استناد شده است:«يَا عِمْرَانُ أَ لَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ الْوَاحِدَ لَيْسَ يُوصَفُ بِضَمِيرٍ وَ لَيْسَ يُقَالُ لَهُ أَكْثَرُ مِنْ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ صُنْعٍ وَ لَيْسَ يُتَوَهَّمُ مِنْهُ مَذَاهِبُ وَ تَجْزِئَةٌ كَمَذَاهِبِ الْمَخْلُوقِينَ وَ تَجْزِئَتِهِمْ فَاعْقِلْ ذَلِكَ وَ ابْنِ عَلَيْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا» (التوحید، شیخ صدوق، ص432؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص170)
ای عمران آیا نباید بدانی که (موجود) واحد به وجود ذهنی توصیف نمی شود و به او بیشتر از یک فعل و عمل و مصنوع نسبت داده نمی شود و راه های متعدد و تجزیه ای مانند راه های مخلوقین و تجزیه آنان در حق او متصور نیست. این مطلب را درک کن و آنچه را که درست می دانی بر آن بنا ساز.
متوجه کاربرد این قاعده برای فرشتگان نشدم، تا کنون فکر میکردم تنها برای خداوند قابل استفاده و استناد باشد. میشود لطفاً خود این قاعده و کاربرد آن برای فرشتگان را کمی بیشتر توضیح بفرمایید؟
و روایات دیگری که به نوعی اشاره به تجرد ملائکه دارند، مثل روایتی که از امام علی(ع) در تفسیر قمی نقل شده و 13 وصف برای ملائکه برشمرده است:
سستی نمی ورزند، غافل نمی شوند، آگاهی آنان از خداوند بیشتر از سایر مخلوقات است، خوف آنها از خداوند بیشتر از سایرین است، نزدیک ترین موجودات به خداوند هستند، در عمل از همه جلوتر هستند، خواب ندارند، اشتباه نمیکنند، بدن آنها سست نمی شود، در اصلاب پدران نبوده اند، در ارحام مادران نبوده اند، از مایع پست (نطفه) آفریده نشده اند، موجوداتی انشائی هستند. (تفسیر قمی، ج2، ص207)
از این موارد چطور غیرمادی بودن فرشتگان برداشت میشود؟ ماده چیست که در این حدیث مادی بودن فرشتگان نفی شده باشد؟ :Gig:
در پایان باید عرض کنم، لازم نیست که حتما موضع گیری شفافی در این عرصه اتخاذ بفرمایید، بالاخره در مورد حقیقت ملائکه همواره بین بزرگان اختلاف نظر بوده و هست، و وجود روایات با معنای پیچیده و غموض و پیچیدگی استفاده از ادله عقلی و غلسفی کار را دشوار نموده است، آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند:«اثبات" تجرد مطلق" براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بىآنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است.» (تفسیر نمونه، ج18، ص177)
این کلام شما و مرجع بزرگ تقلید که خود از علمای بزرگ هستند قبول، ممکن است چندان به صلاح نباشد در این زمان خاص که اسلام و ایران به نیروی سازنده و مدافع نیاز دارد وارد این بحثهای صرفاً نظری شویم، ولی خوب ای کاش بهرهی ما هم از علم بیش از این مبلغ ناچیز بود، هر کسی هر چیزی ازمان میپرسد باید سکوت کنیم و بگوییم نمیدانم نمیدانم و باز هم نمیدانم، به قول یکی از نزدیکان که بهم میگفت لازم نیست یک ساعت مطلبی را توضیح بدهی و آخرش بگویی نمیدانم شاید هم اشتباه کنم، از همان اول بگو نمیدانم و وقت مردم را نگیر! :Gol:
یا علی
با سلام.
فرشته نمیتونه جسم مادی باشه چون هم تزاحم و بحث ترکیبو تداخل پیش میاره هم اینکه در بحث عروج نمیشه مبدا جسمانی مادی باشه ولی مقصد که خداس مجرد باشه همچین چیزی بی معنی میشه قاعدتا اصلا برای جسم مادی عروج بی معنیه،از طرفی در مباحث دینی از انها به روح تعبیر شده و از نزول فرشته بر قلب پیامبر نیر یاد شده اینها با جنس فرشته که جسم مادی باشه نمیسازه..
-----------------
-----------------با سلام.
فرشته نمیتونه جسم مادی باشه چون هم تزاحم و بحث ترکیب و تداخل پیش میاره هم اینکه در بحث عروج نمیشه مبدا جسمانی مادی باشه ولی مقصد که خداس مجرد باشه همچین چیزی بی معنی میشه قاعدتا اصلا برای جسم مادی عروج بی معنیه،از طرفی در مباحث دینی از انها به روح تعبیر شده و از نزول فرشته بر قلب پیامبر نیر یاد شده اینها با جنس فرشته که جسم مادی باشه نمیسازه..
سلام علیکم بزرگوار،
حقیر علم زیادی ندارم، فقط پیرامون مطالب شما چند نکته به ذهنم رسید که خاطرنشان میکنم شاید به کار بحث تاپیک بخورد:
در مورد بحث تداخل مطالبی را در پست قبل گفتم که تکرار نمیکنم و به نظر میرسد این موارد مشکلی سر راه مادی بودن ایشان ایجاد نمیکند.
اینکه فرمودید در بحث عروج مقصد خداست که مجرد است این سؤال پیش میآید که آیا فرشتگان به این مقصد مدّ نظر شما هرگز میرسند؟ اگر برسند آنگاه در آن مقصد خدا هست و جز خدا نیز هست و این مصداق شرک است، آنجا که خدا هست جز خدا هیچ نیست، آنجا که نگاه به تکثر است خدا دیده نمیشود، مبدأ و مقصد مدّ نظر شما دو نگاه به یک حقیقت است و البته هیچ کدام هم ذات خداوند نیستند بلکه به ذات خداوند تنها دلالت میکنند، هر کدام در یک مرتبه.
عروج برای جسم هم ممکن است ولی با اسباب خودش، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله معراج جسمانی داشتند وگرنه معراج روحانی که پیشتر هم حضرت عیسی علیهالسلام و برخی انبیاء دیگر داشتهاند.
قلب پیامبر در آسمان چهارم همان بیتالمعمور است و بر روی زمین کعبه است که باید به سمت آن نماز خواند و البته به نظر حقیر این امر از مسلمات است که وحی از مرتبهای از معصوم به مرتبهی دیگر از معصوم است ... فرشتگان هم که بر قلب پیامبر وحی نازل میکنند معدن وحی حقیقت وجودی خود رسول خداست صلیاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان که کتاب مبین هستند و تبیان کل شیء نزد ایشان است، تنزیل آن به دنیا توسط ملائکة است ... برخی معتقدند که در شب قدر هم که قرآن یکباره نازل شد به بیتالمعمور در آسمان چهارم نازل شد و بعد از آنجا به تدریج به زمین نازل گشت.
ما تا ماده را نشناسیم نه میتوانیم بگوییم چه چیزی ماده است و نه میتوانیم بگوییم چه چیزی غیرمادی است، این درست نیست که هر شخصی با برداشت خودش از یک مفهوم بگوید چه چیزی اینطور است و چه چیزی اینطور نیست، قبل از آنکه ابتدا برداشت خودش از آن مفهوم را بیان نماید تا سایرین هم بدانند که او چه مبنای فکریای دارد.
:Gol:
یا علی
سلام علیکم بزرگوار،
حقیر علم زیادی ندارم، فقط پیرامون مطالب شما چند نکته به ذهنم رسید که خاطرنشان میکنم شاید به کار بحث تاپیک بخورد:
در مورد بحث تداخل مطالبی را در پست قبل گفتم که تکرار نمیکنم و به نظر میرسد این موارد مشکلی سر راه مادی بودن ایشان ایجاد نمیکند.
اینکه فرمودید در بحث عروج مقصد خداست که مجرد است این سؤال پیش میآید که آیا فرشتگان به این مقصد مدّ نظر شما هرگز میرسند؟ اگر برسند آنگاه در آن مقصد خدا هست و جز خدا نیز هست و این مصداق شرک است، آنجا که خدا هست جز خدا هیچ نیست، آنجا که نگاه به تکثر است خدا دیده نمیشود، مبدأ و مقصد مدّ نظر شما دو نگاه به یک حقیقت است و البته هیچ کدام هم ذات خداوند نیستند بلکه به ذات خداوند تنها دلالت میکنند، هر کدام در یک مرتبه.
عروج برای جسم هم ممکن است ولی با اسباب خودش، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله معراج جسمانی داشتند وگرنه معراج روحانی که پیشتر هم حضرت عیسی علیهالسلام و برخی انبیاء دیگر داشتهاند.
قلب پیامبر در آسمان چهارم همان بیتالمعمور است و بر روی زمین کعبه است که باید به سمت آن نماز خواند و البته به نظر حقیر این امر از مسلمات است که وحی از مرتبهای از معصوم به مرتبهی دیگر از معصوم است ... فرشتگان هم که بر قلب پیامبر وحی نازل میکنند معدن وحی حقیقت وجودی خود رسول خداست صلیاللهعلیهوآله و امیرمؤمنان که کتاب مبین هستند و تبیان کل شیء نزد ایشان است، تنزیل آن به دنیا توسط ملائکة است ... برخی معتقدند که در شب قدر هم که قرآن یکباره نازل شد به بیتالمعمور در آسمان چهارم نازل شد و بعد از آنجا به تدریج به زمین نازل گشت.
ما تا ماده را نشناسیم نه میتوانیم بگوییم چه چیزی ماده است و نه میتوانیم بگوییم چه چیزی غیرمادی است، این درست نیست که هر شخصی با برداشت خودش از یک مفهوم بگوید چه چیزی اینطور است و چه چیزی اینطور نیست، قبل از آنکه ابتدا برداشت خودش از آن مفهوم را بیان نماید تا سایرین هم بدانند که او چه مبنای فکریای دارد.
:Gol:
یا علی
با سلام خدمت شما.
جسم مادی برخورد و تبدیلو میپذیره و در بحث تبدیل ماده انفکاک است ینی تا مرتبه قبلی از بین نره مرتبه بعد ایجاد نمیشه،نتیجتا ماهیت مواد در این جهان در هر ان در حال عوض شدنه،هر چند بسیار کند ما چیزی به نام سکون در این عالم نداریم چه برسه به قرار که مختص اخرت است که درمقابل حرکت قرار میگیره....
از جهتی هر جسم مادی دارای مقداری است غیر از مقدار جسمی دیگر به عبارتی بین همه اجسام مادی نسبیت است وگرنه مکان هیچ چیزی قابل اشاره حسی نبود چه برسه عقلی،حالا این ملائک باید با اشاره حسی و جهات مکانی قابل ادراک ظاهری باشن و لی خب ظاهرا که نیسن..در حالی که همه اجسام مادی حداقل قابل اشاره حسی هسن هر چند مقداری که البته با دسگاهای اندازه گیری مادی که دقت محاسبه رو بالا میبره قابل حس و اندازه گیری میباشن...
جسم مادی به هیچ عنوان با حفظ مرتبه خودش نمیتونه عروج کنه هر وقت قوه حسی تونست در متبه عقل قرار بگیره جسم مادی هم میتونه تا قاب قوسین بره و مادی بودن خودشو حفظ کنه..اون معراج پیامبرم جسمانی بودش ینی پیامبر با جسمش بود و بیدار ولی حقایق بالا رو درک میکرد با قدرت روحش وگرنه رسیدن تا قاب قوسین با جسم مادی ازمحالات است...
در ثانی اگه اسمانهای هفت گانه مادی و جسمانی هستند خیلی راحت بایس بتوان جهات حسی و جغرافیای واسه اونا تعریف کرد و حتما موقعیت جغرافیایی و مکانی جهنم وبهشت نیز در اسمان هفتم معلومه و اصلا عروج بی معنیه چون شما عروج را طی کردن همه این مکانها و اسمانها به صورت مسافت مادی بایس بدانید در حالی که اینجور نیس...به عبارتی مجموع اسمان و زمین اصلا در زمان و مکان نیستند انوقت اینجوری میشد که بهشت عرضش همه اسمان و زمین را فرا گرفته بایس با جهنم و دیگر چیزها تداخل داشته باشد و صد البته این با ویزگیهای بهشت و جهنم نمیسازه...
-------
جسم مادی برخورد و تبدیلو میپذیره و در بحث تبدیل ماده انفکاک است ینی تا مرتبه قبلی از بین نره مرتبه بعد ایجاد نمیشه،نتیجتا ماهیت مواد در این جهان در هر ان در حال عوض شدنه،هر چند بسیار کند ما چیزی به نام سکون در این عالم نداریم چه برسه به قرار که مختص اخرت است که درمقابل حرکت قرار میگیره....
با سلام خدمت شما.
سلام علیکم برادر بزرگوارم،
ببخشید در مورد این صحبتهایتان درست متوجه منظورتان نشدم، البته اینکه در دنیا سکون حقیقی نداریم و هر سکونی تنها حقیقتی اعتباری دارد را قبول دارم، ولی راستش این است که به همین صورت آخرت را هم ساکن نمیدام و البته معنای قرار داشتن هم با معنای ساکن بودن تفاوت دارد و در مقابل حرکت نیست. بماند که ما آخرت را هم جسمانی و روحانی با هم میدانیم و در نتیجه از مقایسهی دنیا و آخرت نمیشود مفهوم ماده را بیرون کشید و توضیح داد، اگر در سطور بالا که حقیر متوجه نکات شما نشدهام همین مطلب را توضیح دادهاید لطفاً کمی بیشتر توضیح بفرمایید شاید متوجه شدم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد :Gol:
از جهتی هر جسم مادی دارای مقداری است غیر از مقدار جسمی دیگر به عبارتی بین همه اجسام مادی نسبیت است وگرنه مکان هیچ چیزی قابل اشاره حسی نبود چه برسه عقلی،حالا این ملائک باید با اشاره حسی و جهات مکانی قابل ادراک ظاهری باشن و لی خب ظاهرا که نیسن..در حالی که همه اجسام مادی حداقل قابل اشاره حسی هسن هر چند مقداری که البته با دسگاهای اندازه گیری مادی که دقت محاسبه رو بالا میبره قابل حس و اندازه گیری میباشن...
بعد از شهادت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مردی در مسجد رو کرد به امیر مؤمنان علیهالسلام که جبرئیل کجاست؟ امام علیهالسلام رو در آسمان و بالا و چپ کردند و بعد رو کردن به آن مرد و فرمودند تو جبرئیل هستی! سپس آن مرد از میان مردم غایب گردید.
اینکه چیزی را ما حس نکنیم دلیل بر محسوس نبودن نیست، بلکه حسگرهای لازم برای آن حسها به ما داده نشده است ...
جسم مادی به هیچ عنوان با حفظ مرتبه خودش نمیتونه عروج کنه هر وقت قوه حسی تونست در متبه عقل قرار بگیره جسم مادی هم میتونه تا قاب قوسین بره و مادی بودن خودشو حفظ کنه..اون معراج پیامبرم جسمانی بودش ینی پیامبر با جسمش بود و بیدار ولی حقایق بالا رو درک میکرد با قدرت روحش وگرنه رسیدن تا قاب قوسین با جسم مادی ازمحالات است...
پس حضرت ابراهیم علیهالسلام پیش از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به معراج رفتند؟ ایشان هم پردهها از جلوی چشمشان کنار رفت و ملکوت آسمانها به ایشان نشان داده شد ...
اما بعد، به نظر شما بیداری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با بیداری ایشان چه فرقی داشته است که با بدن جسمانی بودن معراج را به بیدار بودن ایشان در واقعهی شریف معراج توضیح میدهید؟ آن هم وقتی مطابق با روایت مبارکه وصف ایشان در تورات اینطور امده بود که او کسی است که میخوابد در حالیکه قلبش بیدار است؟ و البته این وصف خاص ایشان نیست بلکه اهل یقین خوابشان اینطور است، ایشان چشمشان نمیبیند ولی گوششان میشنود (گوش به قلب راه دارد و ورودی به قلب از محوطهی صدر همین گوش است، همان که وسوسه از آنجاست، همانکه مخاطب صور اول است برای مردن و همانکه مخاطب صور دوم است برای زنده شدن و همانکه خداوند فرمود در گوششان زدیم و ایشان ۳۰۹ سال در غار بخواب رفتند) و این همان خوابی است که وضو را باطل نمیکند و دستور به با وضو بودن قبل از خواب برای چنین خوابی معنا دارد مگرنه خواب غفلت به محض آنکه شروع شود خودش از مبطلات وضو میباشد.بنابراین خواب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خواب نبوده و عین بیداری بوده است و تنها فرصتی برای آنکه بدنشان استراحت کند و نیروی خود را بازیابد. پس وقتی گفته میشود ایشان به جسمشان به معراج رفتند واقعاً منظورشان همان جسم است. پس معراج جسمانی با جسم غلیظ هم میسر است (چنانکه در روایت امام صادق علیهالسلام که پیشتر بیان شده بود هم آمده است) تا چه رسد به معراج با جسم رقیق و لطیف که بدن برزخی و جنیان و فرشتگان دارند. جسم غلیظ برای این معراج نیاز به اسباب دارد و جسم رقیق نیازی به اینگونه اسباب ندارد اگرچه همان جسم رقیق هم برای مسافتهای خیلی خیلی زیاد نیاز به سلطان دارد که وجود مبارک اهل بیت علیهمالسلام خودشان سلطان هستند:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا ۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ [الرحمن، ۳۳]
البته در حدیث معراج بخشی هست که به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گفته شد چشمانت را ببند و با چشمان دلت به پیش برو و جبرئیل علیهالسلام هم بیشتر نتوانست پیش برود و بعد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با آن وضع به جایی رسیدند که فرمودند دیگر حتی صدای فرشتگان هم نمیآمد و آنجا جایی بود که انگار تمام موجودات جز خداوند مرده بودند و اثری از ایشان باقی نمانده بود و آنجا بود که از روزنی در وجود خودشان نگاه کردند و جریان فیض الهی را به صورت یک نور خیلی شدید دیدند، به قول برخی بزرگان در حقیقت وجودی معصوم مکان و زمان و ظاهر و باطن به هم میرسند و یکی میشوند. حالا درک این مطلب سخت است ولی راهش این است که روی آن فکر کنیم نه اینکه با دانستههای ناقص خود توجیهش کنیم.
در ثانی اگه اسمانهای هفت گانه مادی و جسمانی هستند خیلی راحت بایس بتوان جهات حسی و جغرافیای واسه اونا تعریف کرد و حتما موقعیت جغرافیایی و مکانی جهنم وبهشت نیز در اسمان هفتم معلومه و اصلا عروج بی معنیه چون شما عروج را طی کردن همه این مکانها و اسمانها به صورت مسافت مادی بایس بدانید در حالی که اینجور نیس...به عبارتی مجموع اسمان و زمین اصلا در زمان و مکان نیستند انوقت اینجوری میشد که بهشت عرضش همه اسمان و زمین را فرا گرفته بایس با جهنم و دیگر چیزها تداخل داشته باشد و صد البته این با ویزگیهای بهشت و جهنم نمیسازه...
در روایات بسیار آمده مشرق و مغرب عرش الهی، راست و چپ عرش الهی، بالا و زیر عرش الهی ...
در قرآن آمده است که «وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ» و «عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ / عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ» که یعنی بهشت در آسمان است، در بالا، اینکه دست دعا به سمت بالا بلند میکنیم با آنکه خداوند همه جا هست هم در روایات به همین معنا بازگشته است، در روایت امام رضا علیهالسلام زمینها و آسمانهای هفتگانه یکی بر روی دیگری توضیح داده شدهاند، بلکه در قرآن مشبک و داخل هم توضیح داده شدهاند (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ)، بعضاً خلقت ستونهای نامرئی برای نگاه داشتن آسمانها هم همین ساختار مشبک معرفی شده است، اینها فقط استعاره نیستند، استعاره هم درشان هست ولی صرف استعاره نیستند، لکل مثل مثال، یک حقیقتی هست و بعد حقیقت دیگری در رتبهای پایینتر که به آن دلالت میکند و بعد حقیقتی دیگر که به آنها دلالت میکند و تکثر از همینجا بروز مییابد ...
در همان حدیث معراج باز هست که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به در هر آسمانی که میرسیدند نگهبانان آن آسمانها از شدت نور ایشان و همراه ایشان گمان میکردند که نور خداوند به ایشان تابیده است و به سجده میافتادند، بعد جبرائیل به سوی ایشان رفته بلندشان میکرد که این نور خداوند نیست و نور رسول خداست صلیاللهعلیهوآله و ایشان بلند میشدند و میپرسیدند او چطور تا اینجا آمده با اینکه بین جایی که او بوده و اینجا مسافت بعید چند هزار ساله راه است؟
بله آسمانها و زمین یک ساختار دارند که میشود ازش بالا رفت و اسبابی هم هست که این راهها را کوتاه و طی شدنی میکند که به نظر حقیر رسید ابرهای آسمان یکی از آنها هستند و صاعقه ارتباطی با دربهای آسمان دارد، در این زمینه از مجموعهی آیات قرآن و احادیث استفاده کردهام.
تمام اینها برای این بود که بگویم اگرچه عرش در دل مؤمن است، اگرچه بسیاری از این مفاهیم به نظر استعاری به نظر میرسند ولی این نفی آن را نمیکند که بروز خارجی هم داشته باشند و در واقع به نظر حقیر باطن به ظاهر و ظاهر به باطن راه دارد و برای این نظر هم احادیثی را میتوان مدّ نظر قرار داد که کلید ورود به این بحث هم یک کلام است، اینکه حضرت امیر علیهالسلام فرمودند «أ تزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر»، فرشتگان هم اگر موجودات باطنی باشند باز بروز ظاهری میتوانند بیابند و در نتیجه تجرد به معنای نفی ماده نخواهد بود بلکه همه چیز مادی خواهد بود و ماده اصلاً خودش از جنس نور است، دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی ...
یا علی
سلام علیکم برادر بزرگوار،
البته حقیر به همان دلیل «نمیدانم» ان شاء الله هرگز به خودم اجازه نمیدهم اینطور به مطالب جناب مسلم نگاه کنم ... شما هم بپذیرید که ایشان در کسوت یک کارشناس پاسخگو محدودیتهایی دارند و نمیتوانند خیلی نظریات شخصی خودشان را به عنوان یک عالم وارد پاسخگوییاشان بنمایند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جناب باء بنده نگفتم ایشان نظرات شخصی خود را بیاورند. ولی همینکه لطف کردند و نظر آیت الله مکارم را هم برای ما گذاشتند از ایشان ممنونیم.
ما در مورد اینکه از آیات قرآنی نمیتوان تجرد ملائکه را ثابت کرد و اینکه تنها چیزی که در قرآن مهر ابهام خورده خلقت روح است نه ملائکه چیزی نگفتیم تا ببینیم خود ایشان به این مساله اشاره میکنند یا خیر و این مساله چیزی نبود که بخاطر ندانستنش به سخنان جناب کارشناس آنطور نگاه کنیم.
بیشتر از این نیاز به بحث نمیبینم
یاعلی :Gol:
با سلام مجدد و ضمن عذرخواهی از تاخیری که ناشی از پاسخگویی به تاپیک های مختلف است.
ماشالله اینقدر بچه ها در بحث فعال هستند که انسان جا می ماند،
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جناب استاد ما بچه، اگر طرف بحث شما از علمای مخالف بود، هم چنین خطابشان میکردید؟
شاید به خاطر همین امور است که به اعتقاد بیشتر بزرگان خبر واحد در اعتقادات حجیت ندارد، پس نمی توان با یکی، دو روایت با قطع و یقین اعتقادی را پذیرفت،
خیلی خوبه که بالاخره یک جا یک نفر پیدا شد که خبر واحد را حجیت ندانست اما پاسخهای شما هم چیزی را ثابت نمیکرد. برای طولانی نشدن بحث از پرداختن به آن خودداری میکنم.
تداخل اجسام
دلیل دیگری که بر تجرد ملائکه به آن استمداد نموده اند، تداخل اجسام هست، یعنی ملائکه اگر حتی از اجسام لطیف باشند، تداخل آنها در یکدیگر غیر ممکن است، مانند مولکول یا اتم های تشکیل دهنده ذرات هوا، که مکان هر کدام غیر از مکان دیگری است، اگرچه با چشم دیده نمی شوند اما در مکان با هم اختلاف داشته و تداخل ندارند، در حالی که در مورد ملائکه روایات حاکی از گستردگی وجودی برخی از آنها دارند:«مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُم» (نهج البلاغه «صبحی صالح،سید رضی، خطبه اول، ص41)
و بعضی از ایشان (ملائکه) پایشان در اعماق زمین ها و گردن هایشان خارج شده از آسمان بالاست، و اعضایشان از اطراف و اکناف جهان بیرون رفته و شانه های آنان مناسب (با تحمل) ارکان عرش است.
این دلیل شما به نظر خیلی ابتدایی میاید. جنیان هم در عین اینکه مادی هستند با اجسام تداخلی پیدا نمیکنند . ضمنا اگر خلقت فرشتگان از نور یا امواج مادی باشد این مساله بیشتر قابل حل خواهد بود.
اگر بگویید آنها صورت دارند، اما ماده ای ندارند تا با هم تداخل کند، می شود همان تجرد مثالی که حکماء می گویند.
"صورت دارند اما ماده ندارند" : اگر این سخن صحیح بود هیچگاه ملائکه نمیتوانستند امور عالم ماده را بگردانند. مثال این سخن در دنیای ما همان نور چراغ است. نور چراغ ماده ی سخت ندارد بعضی از امواج هم از اجسام عبور میکنند. اما آیا این دلیلیست بر غیرمادی بودن آنها؟
همچنین در باب قاعده الواحد که یکی از مبانی تجرد ملائکه است، به فرمایشی از امام رضا(ع) استناد شده است:«يَا عِمْرَانُ أَ لَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ الْوَاحِدَ لَيْسَ يُوصَفُ بِضَمِيرٍ وَ لَيْسَ يُقَالُ لَهُ أَكْثَرُ مِنْ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ صُنْعٍ وَ لَيْسَ يُتَوَهَّمُ مِنْهُ مَذَاهِبُ وَ تَجْزِئَةٌ كَمَذَاهِبِ الْمَخْلُوقِينَ وَ تَجْزِئَتِهِمْ فَاعْقِلْ ذَلِكَ وَ ابْنِ عَلَيْهِ مَا عَلِمْتَ صَوَابا» (التوحید، شیخ صدوق، ص432؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص170)
ای عمران آیا نباید بدانی که (موجود) واحد به وجود ذهنی توصیف نمی شود و به او بیشتر از یک فعل و عمل و مصنوع نسبت داده نمی شود و راه های متعدد و تجزیه ای مانند راه های مخلوقین و تجزیه آنان در حق او متصور نیست. این مطلب را درک کن و آنچه را که درست می دانی بر آن بنا ساز.
در صورت صحت قاعده الواحد باید آن را مربوط به روح دانست نه چیز دیگر آنهم با وجود شرایطی . چون قاعده الواحد بیشتر شبیه چیزی مثل زاد وولد است نه خلقت. چون میگوید از خالق واحد همان چیزی صادر میشود که مثل خودش واحد است. و خلق مجرد از مجرد اشکالات بعدی را هم ایجاد میکند. از جمله همان صدور واحد از واحد را...
و در موجودی مثل فرشته به دلیل اینکه شئون مختلفی دارد مثل توانایی دخالت در دنیای مادی، نمیتوان آن را مجرد دانست.
و روایات دیگری که به نوعی اشاره به تجرد ملائکه دارند، مثل روایتی که از امام علی(ع) در تفسیر قمی نقل شده و 13 وصف برای ملائکه برشمرده است:
سستی نمی ورزند، غافل نمی شوند، آگاهی آنان از خداوند بیشتر از سایر مخلوقات است، خوف آنها از خداوند بیشتر از سایرین است، نزدیک ترین موجودات به خداوند هستند، در عمل از همه جلوتر هستند، خواب ندارند، اشتباه نمیکنند، بدن آنها سست نمی شود،
این خصوصیات را میتوانند مثل انسان بهشتی پس از انتقالشان به جهان آخرت کسب کنند و دلیلی بر خلقت اولیه اشان ندارد.
در اصلاب پدران نبوده اند، در ارحام مادران نبوده اند، از مایع پست (نطفه) آفریده نشده اند،
اگر این مساله هم صحیح باشد نمونه اش خلقت حضرت آدم هست. ضمن اینکه تنها دلیلی که امکان تجرد ملائکه را ممکن است بتواند ثابت کند همین مورد هست که اگر ثابت شود دیگر بحثی باقی نمیماند
موجوداتی انشائی هستند. (تفسیر قمی، ج2، ص207)
در قرآن کریم کلمه انشاء برای مخلوقات مادی هم آورده شده و دلیلی بر تجرد نیست.
ثم انشانا من بعدهم قرونا آخرين
آنگاه پس از آنان نسلهاى ديگرى پديد آورديم
در پایان باید عرض کنم، لازم نیست که حتما موضع گیری شفافی در این عرصه اتخاذ بفرمایید،
بالاخره در مورد حقیقت ملائکه همواره بین بزرگان اختلاف نظر بوده و هست، و وجود روایات با معنای پیچیده و غموض و پیچیدگی استفاده از ادله عقلی و غلسفی کار را دشوار نموده است، آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه می فرمایند:«اثبات" تجرد مطلق" براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم، بىآنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است.» (تفسیر نمونه، ج18، ص177)
با تشکر
سلام علیکم،
در روایتی که استاد آوردند و روایتی هم حقیر به آن اضافه کردم ملائکه از جنس هوا معرفی شدند، حال ابتدا به تشابه نَفْس و نَفَس توجه شود و سپس به حدیثی که استاد صادق در تاپیک خطبهی فدکیهی حضرت زهراء سلاماللهعلیها آوردهاند (از این آدرس):
و لقد قبض رسول الله و ان رأسه لعلی صدری، و لقد سالت نفسه فی کفّی فأمررتها علی وجهی ...
همانا رسول خدا قبض جان شدند در حالیکه سرشان بر روی سینهی من بود، نفسشان بر کف دست من جاری شد و من آن را به صورت خود مالیدم ...
گویی بالا آمدن نفس که ممدّ حیات است و مفرّح ذات در لحظهی آخر که جان به گلو میرسد از بینی خارج میشود، چه بسا ذرّ وجودی (بذری که کاشته شود انسان سبز میشود) هر انسانی هم با همان نفس که از دَماغ خارج میشود از دِماغ خارج گردد و به خاک بازگردد، این نفس آخر هم میتواند شامل همان روح که جسمی لطیف با جوهر «دم» است باشد، ملائکه هم که در تعامل با این ارواح هستند عجیب نیست که همانطور که در روایات آمده بود از جنس هوا باشند، جسمشان از هوا باشد، رقیق و غیرقابل رؤیت. شاید این روح و آن ابدان ملائکه (و مشابه آن برای جنیان؟ اگرچه جنیان با همان بدن برزخی میمیرند و سؤال اینجاست که وقتی بدنشان رقیق است روحشان چطور خواهد بود در برزخ؟ :Gig:) همگی از جنس جسم برزخی باشد که تا صور اول باقی میماند بعد همه بمیرند و تنها وجه ربّک باقی بماند ... :Gig:
یا علی
سلام علیکم
جناب استاد ما بچه، اگر طرف بحث شما از علمای مخالف بود، هم چنین خطابشان میکردید؟
سلام
عذرخواهی میکنم، قصد جسارت نداشتم
خیلی خوبه که بالاخره یک جا یک نفر پیدا شد که خبر واحد را حجیت ندانست
خبر واحد در «اعتقادات»
این دلیل شما به نظر خیلی ابتدایی میاید. جنیان هم در عین اینکه مادی هستند با اجسام تداخلی پیدا نمیکنند . ضمنا اگر خلقت فرشتگان از نور یا امواج مادی باشد این مساله بیشتر قابل حل خواهد بود.
صورت دارند اما ماده ندارند" : اگر این سخن صحیح بود هیچگاه ملائکه نمیتوانستند امور عالم ماده را بگردانند. مثال این سخن در دنیای ما همان نور چراغ است. نور چراغ ماده ی سخت ندارد بعضی از امواج هم از اجسام عبور میکنند. اما آیا این دلیلیست بر غیرمادی بودن آنها؟
اولا این که میگویید جنیان تداخل پیدا نمی کنند دلیل می طلبد؟ موجوداتی که مذکر و مونث دارند، توالد نسل دارند، موت و حیات دارند، و... ثانیا قدرت مجردات همواره بیشتر از اشیاء مادی است، نگاه شما یک مقدار مادی گرایانه است که این حرف را میزنید که شیء برای تاثیر باید مادی و سخت باشد، نمونه بارزش قدرت خداوند، مجرد ترین و قدرتمند ترین موجود، اصلا جسم دست و پای انسان را برای قدرت فرامادی می بندد و آنکه از این تعلقات جسمانی فراتر رود قدرت می گیرد، یا نفس انسانی که مجرد است و مدبر این بدن، یا...؛ سنخ تاثیر موجود مجرد با مادی متفاوت است، شما از فعل مجردات توقع دارید که آستین ها را بالا بزنند و با بازو کاری را انجام دهند؟
در صورت صحت قاعده الواحد باید آن را مربوط به روح دانست نه چیز دیگر آنهم با وجود شرایطی . چون قاعده الواحد بیشتر شبیه چیزی مثل زاد وولد است نه خلقت. چون میگوید از خالق واحد همان چیزی صادر میشود که مثل خودش واحد است. و خلق مجرد از مجرد اشکالات بعدی را هم ایجاد میکند. از جمله همان صدور واحد از واحد را...و در موجودی مثل فرشته به دلیل اینکه شئون مختلفی دارد مثل توانایی دخالت در دنیای مادی، نمیتوان آن را مجرد دانست.
شما قاعده الواحد را با مسائل وراثت و ژنتیک اشتباه گرفته اید، قاعده الواحد یعنی سنخیت بین علت و معلول
این خصوصیات را میتوانند مثل انسان بهشتی پس از انتقالشان به جهان آخرت کسب کنند و دلیلی بر خلقت اولیه اشان ندارد.
از کجای این روایت شما برداشت می کنید که این خصوصیات متعلق به آینده است و فعلا آن را ندارند؟
اگر این مساله هم صحیح باشد نمونه اش خلقت حضرت آدم هست. ضمن اینکه تنها دلیلی که امکان تجرد ملائکه را ممکن است بتواند ثابت کند همین مورد هست که اگر ثابت شود دیگر بحثی باقی نمیماند
ببینید منظورم تک تک این اوصاف نبود، بلکه کنار هم گذاشتن این اوصاف (دقت کنید با هم) دلالت بر تجرد آنها دارند، خصوصا به ضمیمه آن روایتی که نقل کردم و شما خیلی راحت کنارش گذاشته و اشتباهش خواندید:
صورت و قوه و استعداد ندارند...
موفق باشید
تمام اینها برای این بود که بگویم اگرچه عرش در دل مؤمن است، اگرچه بسیاری از این مفاهیم به نظر استعاری به نظر میرسند ولی این نفی آن را نمیکند که بروز خارجی هم داشته باشند و در واقع به نظر حقیر باطن به ظاهر و ظاهر به باطن راه دارد و در نتیجه تجرد به معنای نفی ماده نخواهد بود بلکه همه چیز مادی خواهد بود و ماده اصلاً خودش از جنس نور است، دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی ...یا علی
با سلام.
به نظر میرسه شما قائل به مادی بودن همه چیز غیر از حضرت حق باشید...
باطن جسم مادی اگه خودش مادی باشه اصلا باطن نیس بلکه ان هم ظاهره و مادیه نتیجتا حرف از باطن زدن بی معنیه،از طرفی اون جهتی رو هم که جسم مادی با حضرت حق ارتباط داره،میبایس مادی باشه چون غیر از حضرت حق همه چیز مادیه از نقطه نظر شما که این نیز محال است...
شما یا قائل به مادی بودن همه چیز جز مقام ذات هستید که این اصلا محال است چون جهت ارتباطی حضرت حق با موجود مادی بینهایت جهت میپذیره در حالی که این موضوع در ذات تکثر جهات ایجاد میکنه ....همانطور که حضرت رضا انرا به عمران گوشزد نمود.....
----------
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب خدمت شما
مشخصه که این بحث هیچ نتیجه ای ندارد، چون شما یا مطالب ما را کامل نمیخوانید یا متوجه عرایضمان نمیشوید.
پاسخ بعضی از صحبتهایمان را هم که نمیدهید. مساله مهمتر هم اینست که طرف بحث ما شما نیستید آن علمایی هستند که این قواعد و اصول را پایه ریزی کردند و متاسفانه دسترسی به ایشان غیرممکن است.
خبر واحد در «اعتقادات»
چه فرقی میکند خبر واحد در کدام زمینه از مسائل دینی باشد؟ به همان دلیلی که در اعتقادات نمیتواند حجت باشد در دیگر زمینه ها هم نمیتواند حجت باشد مگر اینکه ثابت شود. ضمنا تجرد ملائکه هم از اصول عقاید به شمار نمیرود.
اولا این که میگویید جنیان تداخل پیدا نمی کنند دلیل می طلبد؟
مگر منظور از تداخل این نیست که اجسام در سر راهشان مانعی هستند؟ آیا
برای ابلیس و جنیان ،دیوارها مانعی است برای ورود و خروجشان به مکانهای مختلف ؟
ثانیا قدرت مجردات همواره بیشتر از اشیاء مادی است، نگاه شما یک مقدار مادی گرایانه است که این حرف را میزنید که شیء برای تاثیر باید مادی و سخت باشد، نمونه بارزش قدرت خداوند، مجرد ترین و قدرتمند ترین موجود، اصلا جسم دست و پای انسان را برای قدرت فرامادی می بندد و آنکه از این تعلقات جسمانی فراتر رود قدرت می گیرد، یا نفس انسانی که مجرد است و مدبر این بدن، یا...؛ سنخ تاثیر موجود مجرد با مادی متفاوت است، شما از فعل مجردات توقع دارید که آستین ها را بالا بزنند و با بازو کاری را انجام دهند؟
نمیدانم این پاسخ شما چه ارتباطی به مثال ما داشت؟ اتفاقا ما مثالی زدیم که نمیتوان به آن نسبت سخت بودن داد. چون هر چند که نور و امواج مادی هستند اما سخت نیستند.
دست و پای انسان هم قبلا مثالش را زده بودیم.
تخت بلقیس که آصف بن برخیا آن را در یک چشم بر هم زدن از یمن به شام آورد.
چرا دست و پای او این قدرت به اصطلاح فرامادی را از وی سلب نکرد؟
شما قاعده الواحد را با مسائل وراثت و ژنتیک اشتباه گرفته اید، قاعده الواحد یعنی سنخیت بین علت و معلول
این مساله ی سنخیت بین علت و معلول هم حکایتی شده. پس قبول دارید که خلقت ، چیزی متفاوت از مساله وراثت و تولید مثل است؟
مثالی میزنم لطفا بفرمایید درست متوجه منظورتان شدم یا نه
من مقداری گل برمیدارم تا مجسمه های متعددی با انواع و اشکال مختلف بسازم .
طبق قاعده الواحد من چون یک انسان (یا همان موجود مجرد) هستم فقط میتوانم یک انسان مثل خودم را بسازم. چرا؟ چون طبق قانون الواحد و مساله علت و معلولی، من فقط باید بتوانم یک موجودی که متکثر نیست مثل خودم را خلق کنم. اگر آن موجود حتی گوشه ای از درک و شعور و علم و توانایی من را هم داشته باشد مثل خود من خواهد بود و اینجا این سوال پیش میاید که این اگر همان قانون وراثت نباشد پس چه چیزی است که من را از خلق چیزهایی
بعد آن انسانی که ساختم میتواند بقیه مخلوقات را به اراده من خلق کند. این یعنی چه؟
(ظاهرا خود شما هم آن حدیث "
حقایقی بدون ماده و قوه و استعداد " را قبول دارید)پس این یعنی اینکه حقیقت اولیه را خداوند خلق میکند و به آن که یک ذره بیش نیست تجلی میکند و یک موجودی مثل فرشته را که صاحب صورت و عقل و درک و قدرت و توانایی است میافریند.
سوال:آیا به این موجود جدیدی که خلق شده میتوان گفت مجرد؟
چون طبق آن حدیث که آوردید اول باید خداوند صورتهایی را خلق کرده باشد که قوه و استعداد نداشتند، سپس بر آنها تجلی کرده است و موجود جدید بنام فرشته را از آن صورتها آفریده.
از این مرحله که بگذریم این صورتهایی که حیات یافتند یعنی همان فرشتگان مامور میشوند تا بقیه ذراتی که خداوند آفریده و قوه و استعداد ندارند را با دانشی که خدا در اختیارشان قرار داده سر هم کنند و جهان را بیافریند و اکسیژن و گازهای مختلف و سنگهای معدنی متفاوت و گل و درخت و گیاه و حیوانات و انساها را بسازند و به اداره آنها بپردازند.
درست متوجه شدم یا خیر. اگر نه لطفا به گونه ای توضیح دهید که بفهمیم.
از کجای این روایت شما برداشت می کنید که این خصوصیات متعلق به آینده است و فعلا آن را ندارند؟
استاد اگر مطالبمان را میخواندید این سوال را نمیپرسیدید. ما گفتیم ممکن است فرشتگان هم نخست وارد این دنیای خاکی شده باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند و سپس به جهان آخرت منتقل شده باشند و بعضی ازقدرتهایشان را که به تجردشان نسبت میدهند به این دلیل باشد.
اگر معاد جسمانی - روحانی است پس باید واجد چنین استعدادی باشند. یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن بین دنیای مجردات و مادی را باشند.
ببینید منظورم تک تک این اوصاف نبود، بلکه کنار هم گذاشتن این اوصاف (دقت کنید با هم) دلالت بر تجرد آنها دارند، خصوصا به ضمیمه آن روایتی که نقل کردم و شما خیلی راحت کنارش گذاشته و اشتباهش خواندید:
صورت و قوه و استعداد ندارند...
بنده در مورد آن روایت هیچ قضاوتی نکردم و تصورم این بود که شما آن را اشتباه میدانید...
در آن روایت نیامده صورت ندارند، میفرماید:
حقایقی هستند بدون ماده و و خالی از قوت و استعداد.
شاید در آن زمان ماده را همان چیزی میدانستند که سخت و قابل رویت است و بقول خود حضرتعالی برای فهم مردم اینگونه توضیح دادند. به هر حال مردم آن زمان که علمشان در این حد نبوده که بدانند انرژی میتواند تبدیل به ماده شود.
موفق باشید
ممنون:Gol:
این مساله ی سنخیت بین علت و معلول هم حکایتی شده. پس قبول دارید که خلقت ، چیزی متفاوت از مساله وراثت و تولید مثل است؟مثالی میزنم لطفا بفرمایید درست متوجه منظورتان شدم یا نه
من مقداری گل برمیدارم تا مجسمه های متعددی با انواع و اشکال مختلف بسازم .
طبق قاعده الواحد من چون یک انسان (یا همان موجود مجرد) هستم فقط میتوانم یک انسان مثل خودم را بسازم. چرا؟ چون طبق قانون الواحد و مساله علت و معلولی، من فقط باید بتوانم یک موجودی که متکثر نیست مثل خودم را خلق کنم. اگر آن موجود حتی گوشه ای از درک و شعور و علم و توانایی من را هم داشته باشد مثل خود من خواهد بود و اینجا این سوال پیش میاید که این اگر همان قانون وراثت نباشد پس چه چیزی است که من را از خلق چیزهایی متفاوت با خودم بازمیدارد؟ و مرا وادار به ساختن موجودی شبیه خودم میکند؟بعد آن انسانی که ساختم میتواند بقیه مخلوقات را به اراده من خلق کند. این یعنی چه؟
(ظاهرا خود شما هم آن حدیث "حقایقی بدون ماده و قوه و استعداد " را قبول دارید)
پس این یعنی اینکه حقیقت اولیه را خداوند خلق میکند و به آن که یک ذره بیش نیست تجلی میکند و یک موجودی مثل فرشته را که صاحب صورت و عقل و درک و قدرت و توانایی است میافریند.
سوال:آیا به این موجود جدیدی که خلق شده میتوان گفت مجرد؟
چون طبق آن حدیث که آوردید اول باید خداوند صورتهایی را خلق کرده باشد که قوه و استعداد نداشتند، سپس بر آنها تجلی کرده است و موجود جدید بنام فرشته را از آن صورتها آفریده. پس فرشتگان درجا آفریده نشدند تا مجرد باشنداز این مرحله که بگذریم این صورتهایی که حیات یافتند یعنی همان فرشتگان مامور میشوند تا بقیه ذراتی که خداوند آفریده و قوه و استعداد ندارند را با دانشی که خدا در اختیارشان قرار داده سر هم کنند و جهان را بیافریند و اکسیژن و گازهای مختلف و سنگهای معدنی متفاوت و گل و درخت و گیاه و حیوانات و انساها را بسازند و به اداره آنها بپردازند.
درست متوجه شدم یا خیر. اگر نه لطفا به گونه ای توضیح دهید که بفهمیم.
مثالتان اشتباه است، انسان به عنوان یک ماهیت که حد خورده است و دارای جهات کثرت هست می شود افعال کثیر و مرکب از او صادر شود، اما خداوند جهت کثرتی در او راه ندارد، یک موجود بسیط محض است، از نظر حکماء اولین مخلوق خداوند، یا همان صادر اول کامل ترین مخلوقات اوست و همه کمالات مراتب پایین تر را به نحو منبسط در خود دارد، در طول خلقت الهی همواره موجود مرتبه بالاتر کمالات مرتبه پایین را به نحو اتم و اشرف داراست.
اما روایت «صورتهایی بدون ماده، و خالی از قوه و استعداد» در مرحله اول حکایت از چیستی آنها دارد، و در مرحله بعد(تجلی خداوند بر آنها) سخن از چگونگی پیدایش آنها می گوید، نه این که بگوید آنها صورتهایی بوده اند و بعد خداوند بر آنها تجلی کرده است، این حرف را من هم نمی زنم، چه برسد به امیرالمومنین(ع)؛ معنا این می شود که آنها موجوداتی هستند بدون ماده و خالی از قوه و استعداد که با تجلی خداوند به وجود آمده اند.
ببینید من اصلا متوجه نمی شوم چه استبعادی دارد که واسطه بین خداوند و خلقش مجرد باشند؟ برایم عجیب است که اینقدر خودتان را به آب و آتش می زنید تا عدم تجرد آنها را اثبات کند.
تمام 13 وصفی که در روایت امام علی(ع) در تفسیر قمی آمده است، اگر نگوییم ظهور درآن دارد تمایل قوی به تجرد ملائکه دارد.
عدم تمایلات جسمی و شهوانی در ملائکه گواه دیگری است، چرا که اجنه که از نگاه متکلمین به ملائکه می مانند و دارای جسمی لطیف هستند هم این جاذبه های شهوانی را به اقتضاء مذکر و مونث بودن، و توالد نسل دارند.
یا همین روایت صورتهایی بدون ماده و خالی از قوه و استعداد ظهور قوی در تجرد ملائکه دارد.
فرمایش قرآن کریم که در مورد جبرئیل فرمود: «نزله علی قلبک» دلالت بر تجرد ملک وحی دارد، چرا که مراد از قلب، همان نفس است، و نازل شونده بر مجرد باید مجرد باشد.
قدرت آصف بن برخیا و امثال ایشان هم از تقویت باطن انسان نشأت می گیرد، امثال مرتاض های هندی هم که قطار را با چشمشان نگه می دارند، جسم ضعیفی دارند و قدرت خویش را از تقویت قوای باطنی خودشان میدانند، ولی متوجه نمی شوم چرا شما تجرد از ماده را در ملائکه عامل ضعف ایشان می پندارید؟!!
اگر مشکل شما ربط بین مجرد و مادی است، خب این اشکال شما در مورد ربط موجودات به خداوند هم وجود دارد، شما که خداوند متعال را مجرد می دانید، هر جوابی آنجا می دهید اینجا هم ما همان را می گوییم.
ما گفتیم ممکن است فرشتگان هم نخست وارد این دنیای خاکی شده باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند و سپس به جهان آخرت منتقل شده باشند و بعضی ازقدرتهایشان را که به تجردشان نسبت میدهند به این دلیل باشد.اگر معاد جسمانی - روحانی است پس باید واجد چنین استعدادی باشند. یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن بین دنیای مجردات و مادی را باشند.
بنده هم قبلا عرض کردم که اولا هیچ مستند عقلی و شرعی این احتمال را پشتیبانی نمی کند، و ثانیا همواره ملائکه به عنوان مدبرات و واسطه هایی بوده اند، لذا اگر این ملائکه امروزی، روزی انسان بوده اند و بعد ملک شده اند، لاجرم در زمان انسانیت آنها نیز ملائکه ای بوده اند که واسطه بین آنها و خدا بوده اند، حقیقت آنها چه بوده است؟ اگر آنها هم روزی انسان بوده اند، آنها هم در دوران انسانیتشان نیازمند واسطه بوده اند، ملائکه آنها چه؟ ....؟
شاید در آن زمان ماده را همان چیزی میدانستند که سخت و قابل رویت است و بقول خود حضرتعالی برای فهم مردم اینگونه توضیح دادند.
این از آن دفاعیاتی است که عرض کردم برای نپذیرفتن تجرد ملائکه به هر دری می زنید، اولا این صرفا ادعاست، و ثانیا مدلول این روایت برای فهم عامه مردم بسیار سنگین تر از روایات دیگر است، اگر می خواستند در سطح فهم بشر سخن بگویند، سطح گفتار را پایین می آوردند مثل «انه من جنس هواء»، نه اینکه مطلب را با غموض و پیچیدگی بیان کنند، اصلا لسان این روایت فریاد می زند که مخاطب آن عوام نبوده اند.
......
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مسلم من هنوز پست شما رو مطالعه نکردم، اما چون دیگه قصد ادامه دادن ندارم شما میتوانید مثل جناب میقات هر چه سریعتر به بستن تاپیک اقدام کنید. فقط قبل از آن اگر لطف بفرمایید به چند سوال دیگر هم پاسخ دهید.
اول اینکه روایاتی هست درباره قد و قواره حوریان بهشتی که مشرق تا مغرب را پر میکند یا قد وقواره و نیروی مردانی که وارد بهشت میشوند. آیا این روایات هم واحد و مرسل هستند یا خیر. و اینکه اگر صحیح باشند آیا باز هم نمیتواند دلیلی بر آخرتی بودن فرشتگان باشدنه تجردشان
دیگر
اینکه آدم و حوا هم در بهشت (دنیایی یا برزخی) بودند اما وقتی از آن محروم میشوند و بر زمین هبوط میکنند فاصله بینشان به اندازه کوه صفا و مروه بوده بطوریکه یکدیگر را گم میکنند. آیا این مساله هم نمیتواند حکایت از بزرگی ابعاد برزخی ایشان و هر موجودی که در ابعاد آخرتی ونه دنیایی قرار دارد باشد؟میشه بفرمایید مجردات عقلی ایا از اثبات عقلی و نقلی به وجودشان رسیدیم و صرفا یک نظریه است یا ابتدا توسط عارفان کشف شده اند و سپس ان را اثبات کردیم؟اگر میتوانید یک مقدار در مورد دلایل وجودی این مجردات از نظر شهودی در نظر عرفا توضیح دهید
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مسلم از محضر شریفتان عذر میخوام که مجددا به شما زحمت بحث میدم.
میدانم صحبتهای ما برای شما هیچگونه جذابیتی نداره و فقط وقتتونو میگیره ولی از شما عاجزانه درخواست دارم پاسخهایتان را به گونه ای ارائه بفرمایید که ما هم متوجه شویم.
درسته که دروس فلسفی دروس سنگینی هست و اثباتشان کار دشواری ولی اگر امکان فهمش برای ما نیست بفرمایید تا مزاحم اوقات شریفتان نشویم.
مسائل فلسفی به گونه ای هست که آدم اگر قبول نکنه محکوم به بیعقلی و مادیگرایی میشه.یاد اون پادشاهی افتادم که از ترس اینکه مبادا بهش بگن نفهم و بیعقل، لخت به میان مردم رفت.
مثالتان اشتباه است، انسان به عنوان یک ماهیت که حد خورده است و دارای جهات کثرت هست می شود افعال کثیر و مرکب از او صادر شود، اما خداوند جهت کثرتی در او راه ندارد، یک موجود بسیط محض است،
استاد در مثل مناقشه نیست. بنده برای اینکه تصورم را از قاعده الواحد و تجرد ملائکه توضیح دهم اسم انسان را آوردم اما منظورم همان خالق واحد و بسیط محض بود نه انسان.
توضیحاتی که شما دادید چیزی را روشن نمیکند چون ما بالاخره نفهمیدیم اگر خداوند ملائکه را بصورت مجرد آفریده پس ماده ی اولیه جهان را چگونه خلق کرده است؟
اگر اول این ماده ی اولیه (بصورت واحد و ذره ناچیز، لم یکن شیئا مذکورا) خلق نشده و خداوند بر آن تجلی نکرده و به آن قوه و استعداد نداده ، پس این ماده بعدا چگونه خلق شده؟ شاید هم ملائکه آن را خلق کردند؟
از نظر حکماء اولین مخلوق خداوند، یا همان صادر اول کامل ترین مخلوقات اوست و همه کمالات مراتب پایین تر را به نحو منبسط در خود دارد، در طول خلقت الهی همواره موجود مرتبه بالاتر کمالات مرتبه پایین را به نحو اتم و اشرف داراست.
اما حکمای شیعه صادر اول را روح نبی اکرم صلی الله علیه واله و اهلبیت بزرگشان میدانند و تمام فضائل و شرافتها را در ایشان جمع میدانند و حتی عصمت فرشتگان را برای آنها فضیلتی نمیدانند چون میگویند آنها شهوتی ندارند که مرتکب خطا شوند...
اما روایت «صورتهایی بدون ماده، و خالی از قوه و استعداد» در مرحله اول حکایت از چیستی آنها دارد،
چیستی آنها چیست؟
و در مرحله بعد(تجلی خداوند بر آنها) سخن از چگونگی پیدایش آنها می گوید، نه این که بگوید آنها صورتهایی بوده اند و بعد خداوند بر آنها تجلی کرده است، این حرف را من هم نمی زنم، چه برسد به امیرالمومنین(ع)؛ معنا این می شود که آنها موجوداتی هستند بدون ماده و خالی از قوه و استعداد که با تجلی خداوند به وجود آمده اند.
متاسفانه متوجه منظور شما نمیشوم. بالاخره این حقایق چه بودند که خداوند بر آنها تجلی فرموده؟ چیزی بودند یا چیزی نبودند؟
اگر چیزی بودند، چه چیزی بودند؟
ضمنا اگر ملائکه مجردند باید با یک قول کن فیکون موجود شوند و حقیقت و صورتی قبل از آنها در کار نباشد. یعنی با یک اراده خداوند ایجاد شده باشند: اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون
اگر اشتباه میکنم از یکی از عزیزانی که بحث را دنبال میکنند و متوجه عرایض شما میشوند تقاضا میکنم برایمان توضیح دهند که مقصود شما چیست.
بنده هم قبلا عرض کردم که اولا هیچ مستند عقلی و شرعی این احتمال را پشتیبانی نمی کند،
جناب مسلم من حق را به شما میدهم اما چه کنم که نمیتوانم بپذیرم همه حقایق هستی را عقل انسان بدون داشتن دانش بتواند درک کند و اینکه شرح همه حقایق هستی در آیات و روایات نیامده. مثلا چگونگی بارش باران آمده اما حرفی از ساختار مولکول آب نزده.
تا جای اما و اگر هست ما از خودمان میپرسیم:
اشهدوا خلقهم؟
و ثانیا همواره ملائکه به عنوان مدبرات و واسطه هایی بوده اند، لذا اگر این ملائکه امروزی، روزی انسان بوده اند و بعد ملک شده اند،
انسان نه. ما نگفتیم انسان . یک موجودی مثل انسان
در ضمن نبود شهوت و غضب یا خوردو خوراک در فرشتگان که بیشتر با نظرات عرفا مطابقت دارد.آنها میگویند در بهشت هم شهوت جنسی وجود ندارد و طعامهای بهشتی و نعمات بهشتی همه وهمه تفاسیر دیگری دارند. به نظر میرسد فلاسفه شیعه میخواستند یک راه وسطی از میان این اعتقادات برگزینند.
لاجرم در زمان انسانیت آنها نیز ملائکه ای بوده اند که واسطه بین آنها و خدا بوده اند، حقیقت آنها چه بوده است؟اگر آنها هم روزی انسان بوده اند، آنها هم در دوران انسانیتشان نیازمند واسطه بوده اند، ملائکه آنها چه؟
چرا لاجرم؟ اگر خداوند این قرآن را در اختیار ما قرار نمداد میگفتیم حق با شماست. وقتی در خود قرآن آمده است که خداوند بدون هیچ واسطه ای با حضرت موسی سخن میگفت پس لاجرمی وجود ندارد.
ما به زبان میگوییم الله الصمد بعد در عمل اعتراف میکنیم که خداوند به مخلوقش نیازمند است
این از آن دفاعیاتی است که عرض کردم برای نپذیرفتن تجرد ملائکه به هر دری می زنید،
برادر عزیز برای ما چه سودی دارد که تجرد ملائکه را بپذیریم یا نپذیریم. ما در پی فهم حقایقیم. مگر نه اینکه روح انسان مجرد است ؟
چرا روح انسان نمیتواند بدون وجود جسم (در هر عالمی جسم خاص آن عالم) کارایی داشته باشد اما ملائکه میتوانند؟
اگر ملائکه هم مجرد باشند باید گفت آنها در حقیقت ارواحی هستند که قابلیتهای مختلف را دارند بدون اینکه متکثر باشند. متکثری مجرد.
لطفا برای ما شرح دهید این تجرد ملائکه چگونه است؟
اگر خداوند به این علت که مجرد است ، نمیتواند مستقیما در این عالم دخالت کند ملائکه هم که مجردند آنهم از نوع ناقصش (نه آن بعد تجردشان کامل است و نه بعد مادی را دارند ) چگونه میتوانند در این دنیا موثر باشند؟
اولا این صرفا ادعاست، و ثانیا مدلول این روایت برای فهم عامه مردم بسیار سنگین تر از روایات دیگر است، اگر می خواستند در سطح فهم بشر سخن بگویند، سطح گفتار را پایین می آوردند مثل «انه من جنس هواء»، نه اینکه مطلب را با غموض و پیچیدگی بیان کنند، اصلا لسان این روایت فریاد می زند که مخاطب آن عوام نبوده اند.
انه من جنس هواء یعنی میگویند آن از جنس هوا است. این خیلی فرق دارد با آنکه بگویند آن مثل هوا است.
برادر خیلی معذرت میخوام از شما ولی متاسفانه دلایلتان قابل قبول نیست. اگر این حدیث برای عوام هم نبوده و برای دانشمندانشان بوده علم آن روز در حد فهم این مسائل نبوده. بنابراین مجبور بودند مختصر و مفید بگویند.
در آخر اینکه سخن شما اینست که تنها از روایات استنباط میشود که ملائکه مجردند.
سوال اینجاست که همین حکمایی معتقدند اساس دنیا فانی و از بین رفتنی نیست و مرتب ساخته میشود پس چرا نباید قبول کنند که خداوند بتواند از همین دنیا مخلوقی را خلق کند که نیاز به طعام نداشته باشد و جاودانه باشد؟
وما جعلناهم جسدا لایاکلون الطعام وماکانوا خالدین
و ايشان (رسولان الهی) را جسدى كه غذا نخورند قرار نداديم و جاويدان [هم] نبودند
آیا به فرشته که مجرد است میتوان گفت جسد؟ جسد آن پیکره گوساله بود که سامری در آن دمید ...جسد آن بود که بر تخت حضرت سلیمان افکنده شد. جسد باید مادی باشد اگر فرشتگان مجردند باید برای آنها از لفظی غیر از جسد استفاده میکرد...
باز هم معذرت از اینکه بحث را ادامه دادم
:Gol:
سلام جناب مسلم. این سوال من رو گویا ندیدین و به قعر. تاپیک رفت
میشه بفرمایید مجردات عقلی ایا از اثبات عقلی و نقلی به وجودشان رسیدیم و صرفا یک نظریه است یا ابتدا توسط عارفان کشف شده اند و سپس ان را اثبات کردیم؟اگر میتوانید یک مقدار در مورد دلایل وجودی این مجردات از نظر شهودی در نظر عرفا توضیح دهید
سلام و احترام جناب دانش عزیز
عذرخواهی فراوان بنده را در تاخیر به پاسخگویی به سوالتان بپذیرید
ببینید عرفان و فلسفه اسلامی به دنبال تفسیر هستی، یعنی خدا، انسان و جهان هستند، و چون باور دارند که عقل و نقل با هم سازگار بوده و متناقض نیستند، در صدد تطبیق عقل و دین برآمدهاند، عرفا و حکماء هرگز مدعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند، و همواره در بیان معتقدات خویش به قرآن، و کلام اهل بیت(ع) استناد میکنند.(مجموعه آثار، شهید مطهری، ج14، ص548-551) و حتی احیانا اگر مستندات عقل نظری، در اثبات مدلول تعالیم شرعی ناتوان باشد، به تعالیم شریعت اقتدا می کنند، همانطور که ابن سینا با ناتوانی در اثبات عقلی معاد جسمانی حرف پیامبر(ص) را پذیرفته و بدون اثبات آن از طریق مستقلات عقلی، خود را به خاطر شرع بدان ملزم میکند.(الشفاء «الالهیات»، ابن سینا، ص423)
اگر از مجردات عقلی صرفا در عرفان نظری بحث می شد، شاید می توانستیم بگوییم که تجرد عقلی آنها شهود شده و سپس عرفان نظری به دنبال تفسیر و تبیین آن است، اما با توجه به اینکه فلاسفه اسلامی مجردات عقلی را از طریق عقلی اثبات کرده و به آیات و روایات استناد میکنند، پس نمی توان گفت مجردات عقلی قبل از اثبات، ابتدا شهود شده اند؛ خصوصا این که اگرچه اصل مطلب به صورت تفصیلی آن، یعنی موجوداتی با تجرد عقلی، و جایگاه آنها در قوس صعود و نزول و... در نقل نیامده است، اما وجود ملائکی که از جانب خداوند تدبیر عالم را به دست گرفته، و تعالیم آسمانی می آورند و جان بندگان را میگیرند، و وسائط بین خلق و خداوند هستند به عنوان ادله و قرینه بر مطلب، در نقل آمده است.
در هر صورت وجود مجردات عقلی، بین فلسفه و عرفان مشترک است، اگرچه ممکن است تعابیر متفاوت باشد، و به ملائکه مجرد مثالی، ملائکه ملکوت، و به ملائکه مجرد عقلی، ملائکه جبروت گفته شود.
جناب مسلم از محضر شریفتان عذر میخوام که مجددا به شما زحمت بحث میدم.
میدانم صحبتهای ما برای شما هیچگونه جذابیتی نداره و فقط وقتتونو میگیره ولی از شما عاجزانه درخواست دارم پاسخهایتان را به گونه ای ارائه بفرمایید که ما هم متوجه شویم.درسته که دروس فلسفی دروس سنگینی هست و اثباتشان کار دشواری ولی اگر امکان فهمش برای ما نیست بفرمایید تا مزاحم اوقات شریفتان نشویم.
مسائل فلسفی به گونه ای هست که آدم اگر قبول نکنه محکوم به بیعقلی و مادیگرایی میشه.یاد اون پادشاهی افتادم که از ترس اینکه مبادا بهش بگن نفهم و بیعقل، لخت به میان مردم رفت.
سلام و احترام جناب امین
اصلا پای این حرفها در میان نیست، من به شما و تمام کاربران سایت ارادت دارم، و با کمال میل مشتاق مکاتبه با شما هستم، گمان نکنید رغبتی در ادامه بحث نیست، بنده حقیر وظیفه ای جز سخن گفتن با شما ندارم و این را حقیقتا سعادتی برای خودم می دانم.
هرگز کسی، منتقدان و منکرین فلسفه را به بی عقلی و مادیگرایی متهم نمی کند. هر کسی در شنیدن اقوال و انتخاب بهترین آنها مختار است.
اول اینکه روایاتی هست درباره قد و قواره حوریان بهشتی که مشرق تا مغرب را پر میکند یا قد وقواره و نیروی مردانی که وارد بهشت میشوند. آیا این روایات هم واحد و مرسل هستند یا خیر. و اینکه اگر صحیح باشند آیا باز هم نمیتواند دلیلی بر آخرتی بودن فرشتگان باشدنه تجردشان
ببینید جناب امین، بنده در مورد سند آن روایات تحقیقی نکرده و اطلاعی ندارم، اما بر فرض پذیرش آنها باید عرض کنم: قد و قواره با تجرد مثالی منافاتی ندارد، پس تمام اشیأ مادی کثیف، مادی لطیف، و یا تجرد مثالی با قد و قواره قابل جمع است، لذا از این دسته از روایات چیزی برداشت نمی شود، البته توصیف وجود موجودی از شرق تا غرب، بیشتر به عدم محدودیت، و تجرد تمایل دارد؛ پس در هر صورت این دسته از روایات دلالتی بر آخرتی بودن ملائکه ندارند.
دیگر اینکه آدم و حوا هم در بهشت (دنیایی یا برزخی) بودند اما وقتی از آن محروم میشوند و بر زمین هبوط میکنند فاصله بینشان به اندازه کوه صفا و مروه بوده بطوریکه یکدیگر را گم میکنند. آیا این مساله هم نمیتواند حکایت از بزرگی ابعاد برزخی ایشان و هر موجودی که در ابعاد آخرتی ونه دنیایی قرار دارد باشد؟
دقیق متوجه منظورتان نشدم، اما در هر صورت بزرگی ابعاد اخروی نیز هم با تجرد مثالی سازگاراست، و هم با جسم مادی.
توضیحاتی که شما دادید چیزی را روشن نمیکند چون ما بالاخره نفهمیدیم اگر خداوند ملائکه را بصورت مجرد آفریده پس ماده ی اولیه جهان را چگونه خلق کرده است؟اگر اول این ماده ی اولیه (بصورت واحد و ذره ناچیز، لم یکن شیئا مذکورا) خلق نشده و خداوند بر آن تجلی نکرده و به آن قوه و استعداد نداده ، پس این ماده بعدا چگونه خلق شده؟ شاید هم ملائکه آن را خلق کردند؟
همه چیز مخلوق خداوند است، این ماده ناچیز نیز مخلوق خداوند است، فقط ملائکه به عنوان واسطه هایی در وجود هستند، همان طور که در رزق و روزی و مرگ مخلوقات، آنها واسطه ای بیش نیستند و خداست که روزی می دهد و می میراند، اما عزراییل(ع) واسطه این امر است. پس ملائکه عقلی نیز واسطه ای بین خداوند و عالم برزخ هستند، و ملائکه مثالی، واسطه ای بین عالم عقل و عالم ماده هستند.
وجود واسطه هرگز مشکلی در خالقیت خداوند ایجاد نخواهد کرد، چون اولا آنها استقلالی در وجود و فعل ندارند و ثانیا در مورد مرگ و روزی و وحی و... این وساطت روشن تر هست و خود شما نیز این وساطت را قبول دارید.
چیستی آنها چیست؟
متاسفانه متوجه منظور شما نمیشوم. بالاخره این حقایق چه بودند که خداوند بر آنها تجلی فرموده؟ چیزی بودند یا چیزی نبودند؟
اگر چیزی بودند، چه چیزی بودند؟ضمنا اگر ملائکه مجردند باید با یک قول کن فیکون موجود شوند و حقیقت و صورتی قبل از آنها در کار نباشد. یعنی با یک اراده خداوند ایجاد شده باشند: اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون
اگر اشتباه میکنم از یکی از عزیزانی که بحث را دنبال میکنند و متوجه عرایض شما میشوند تقاضا میکنم برایمان توضیح دهند که مقصود شما چیست.
ببینید منظور بنده این است که آنها با تجلی خداوند به وجود آمدند، و وقتی به وجود آمدند، به شکل "صورتهایی بدون ماده" به وجود آمدند که دارای قوه و استعداد هم نبودند، به عبارت دیگر روایت نمی خواهد بگوید آنها ابتدا به شکل صورت بودند و سپس خداوند بر آنها تجلی کرد، بلکه می خواهد بفرماید: خداوند تجلی کرد و صورتهایی بدون ماده به وجود آمدند.
چرا لاجرم؟ اگر خداوند این قرآن را در اختیار ما قرار نمداد میگفتیم حق با شماست. وقتی در خود قرآن آمده است که خداوند بدون هیچ واسطه ای با حضرت موسی سخن میگفت پس لاجرمی وجود ندارد.ما به زبان میگوییم الله الصمد بعد در عمل اعتراف میکنیم که خداوند به مخلوقش نیازمند است
وساطت ملائکه به خاطر نیازمندی خداوند نیست، اصلا خود ملائکه هم مخلوق خداوند هستند، هر چه هست مخلوق خداوند است، فقط برخی را مترتب بر برخی دیگر کرده است، این که مثلا عزرائیل را که مخلوق خود اوست واسطه ای برای گرفتن جان انسان ها کرده است را نمی توان به عنوان نیازمندی خداوند به حساب آورد.
اگر خداوند به این علت که مجرد است ، نمیتواند مستقیما در این عالم دخالت کند ملائکه هم که مجردند آنهم از نوع ناقصش (نه آن بعد تجردشان کامل است و نه بعد مادی را دارند ) چگونه میتوانند در این دنیا موثر باشند؟
ببینید فعل خداوند مستقیم به مادیات تعلق نگرفته بلکه ابتدا عالمی خلق شده است که از زمان و ماده تجرد محض دارد، و ان واسطه ای شده است برای خلقت عالمی که ماده ندارد اما آثار ماده مانند شکل و رنگ و اندازه را دارد و آن عالم واسطه ای برای خلقت ماده شده است، پس رفته رفته این فعل از وحدت محض به کثرات بی نهایت رسیده است، اینکه قرآن کریم می فرماید:
«وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ » (حجر-21)
و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى كنيم.
مراد از خزائن همین رتبه های عوالم است.
در آخر اینکه سخن شما اینست که تنها از روایات استنباط میشود که ملائکه مجردند.
خیر، عقل اثبات می کند، روایات هم نفی نکرده و با قرائنی تایید می کنند.
همین حکمایی معتقدند اساس دنیا فانی و از بین رفتنی نیست و مرتب ساخته میشود پس چرا نباید قبول کنند که خداوند بتواند از همین دنیا مخلوقی را خلق کند که نیاز به طعام نداشته باشد و جاودانه باشد؟
ببینید ما نمی گوییم خداوند نمی تواند، می گوییم این جسم مادی، دقت بفرمایید این جسم مادی ظرفیت بی نیازی نسبت به طعام و استراحت را ندارد، و خداوند توانا، قادر است با رفع عوامل نیاز، آن را بی نیاز بسازد، حتی متکلمین هم در اثبات ابدی شدن انسان در قیامت آن را به قدرت خداوند در ایجاد تغییراتی در جسم مادی و عنصری انسان نسبت می دهند.
وما جعلناهم جسدا لایاکلون الطعام وماکانوا خالدینو ايشان (رسولان الهی) را جسدى كه غذا نخورند قرار نداديم و جاويدان [هم] نبودند
آیا به فرشته که مجرد است میتوان گفت جسد؟ جسد آن پیکره گوساله بود که سامری در آن دمید ...جسد آن بود که بر تخت حضرت سلیمان افکنده شد. جسد باید مادی باشد اگر فرشتگان مجردند باید برای آنها از لفظی غیر از جسد استفاده میکرد
در کتب معتبر لغت عرب آمده است که جسد در ملائکه و جن نیز استعمال می شود:
«و كل خلق لا يأكل و لا يشرب من نحو الملائكة و الجن مما يعقل فهو جسد»(العین، ج6، ص47)
هر خلقی که نخورد و نیاشامد مثل ملائکه و جن به آن جسد گفته می شود.
«لَا يُقَالُ (الْجَسَدُ) إِلَّا لِلْحَيَوانِ العَاقِلِ و هُوَ الإِنْسَانُ و المَلَائِكَةُ و الجِنُّ و لا يُقَالُ لِغَيْرِه»(مصباح المنیر، ج2، ص101)
جسد گفته نمی شود مگر به حیوان عاقل و آن انسان و ملائکه و جن هست و به غیر آن گفته نمی شود.
«قد يقال للملائكة و الجن» (لسان العرب، ج3، ص120)
جسد گاهی برای ملائکه و جن به کار می رود.
باز هم معذرت از اینکه بحث را ادامه دادم
جناب امین عزیز معذرت خواهی لازم نیست، بنده مشتاقانه هم کلام شما خواهم بود تا با هم به نتیجه برسیم
در پناه حق باشید
:Gol:سلام و احترام جناب امیناصلا پای این حرفها در میان نیست، من به شما و تمام کاربران سایت ارادت دارم، و با کمال میل مشتاق مکاتبه با شما هستم، گمان نکنید رغبتی در ادامه بحث نیست، بنده حقیر وظیفه ای جز سخن گفتن با شما ندارم و این را حقیقتا سعادتی برای خودم می دانم.
هرگز کسی، منتقدان و منکرین فلسفه را به بی عقلی و مادیگرایی متهم نمی کند. هر کسی در شنیدن اقوال و انتخاب بهترین آنها مختار است.
بسم الله الرحمن الرحیم
متقابلا عرض سلام و احترام دارم. ممنون ازاینهمه لطف شما...
ببینید جناب امین، بنده در مورد سند آن روایات تحقیقی نکرده و اطلاعی ندارم، اما بر فرض پذیرش آنها باید عرض کنم: قد و قواره با تجرد مثالی منافاتی ندارد، پس تمام اشیأ مادی کثیف، مادی لطیف، و یا تجرد مثالی با قد و قواره قابل جمع است، لذا از این دسته از روایات چیزی برداشت نمی شود، البته توصیف وجود موجودی از شرق تا غرب، بیشتر به عدم محدودیت، و تجرد تمایل دارد؛ پس در هر صورت این دسته از روایات دلالتی بر آخرتی بودن ملائکه ندارند.
خب عنوان کردن آن روایات به این دلیل بود که مشخص شود حتی انسانها هم که مادی هستند پس از مرگ و منتقل شدن به جهان آخرت به همان حالتی میشوند که الان ملائکه هستند. پس بزرگی و نداشتن محدودیت زمانی و مکانی نمیتواند دلیل محکمی بر تجرد یک موجود از زمان خلقتش باشد.
ادامه در پست بعد
دقیق متوجه منظورتان نشدم، اما در هر صورت بزرگی ابعاد اخروی نیز هم با تجرد مثالی سازگاراست، و هم با جسم مادی.
منظورم را توضیح میدهم اما میدانید اشکال عقیده به تجرد همه ی عوالم روح غیر از عالم دنیا در چیست؟
در اینست که جسم مثالی بعنوان جسمی مجرد و از عالم معنا فرض میشود در صورتیکه جسم مثالی همان چیزی است که واسطه ی بین روح و
جسم مادی است .مجرد موجودی است که واحد است
اگر جسم مثالی هم مثل روح که مجرد است واحد باشد نمیتواند با جسم انسان که جهات مختلف دارد ارتباط برقرار کند. پس این خود دلیلی است بر اینکه جسم مثالی نمیتواند از عالم مجردات باشد.اما این جسم(مثالی) در عین حال باید به گونه ای باشد که با خصوصیات روح هم سازگار باشد.
خصوصیاتی مثل قابلیت انبساط و بیرون آمدن از تنگنای این جسم خاکی (چه در زمان خواب و چه پس از مرگ) و همچنین پایدار بودن و ثبات و جاودانگی ، تا در همه ی عوالم همراه روح باشد
اما در مورد خلقت آدم و حوا ، نظر بعضی از علما اینست که حضرت آدم و حوا قبل از هبوطشان به زمین در بهشت برزخی بودند. میدانید اگر این نظر صحیح باشد (که احتمال صحتش هم هست) معنای آن چیست؟
اگر حضرت آدم و حوا قبل از هبوطشان به زمین در عالم مثال قرار داشته اند این بدان معناست ، گلی که خداوند از آن حضرت آدم و حوا را خلق نمود گلی از همین جهان مادی بوده که قابلیت جاودانگی و زوال ناپذیری داشته است.
یعنی همانطور که عالم معنا در بطن همین عالم قرار دارد اجزای اصلی تشکیل دهنده همه ی موجودات مادی که در بطن عالم مادی قرار دارند زوال ناپذیر است.
..پس قاعدتا حضرت آدم و حوا قبل از پا گذاشتن به کره خاکی باید مراحلی را طی کرده باشند و میشود گفت این مراحل دقیقا عکس مراحلی است که انسان از این دنیا میرود.
در نتیجه روح انسان هم در چنین گلی دمیده شده است. ماده ای بسیار لطیف که خاصیت زوال ناپذیری دارد (البته به اذن خدا)
اما این پایان کار خلقت انسان نبوده چون اگر قرار بود آنها پا به این کره خاکی بگذارند لازم بوده تا از جنس همین دنیای خاکی شوند. بنابراین با خوردن میوه ممنوعه جسم برزخیشان در باطن جسم مادی قرار گرفته و قطعا این روند هم زمانی برده است. و این مساله بی ارتباط با برهنگی ایشان هم نیست. (هر چند که اساس برهنه شدنشان برمیگشته به همان نافرمانی خدا و اطاعت از شیطان.) چون برای طی کردن مراحل بعدی و همسنخ شدن با دنیای خاکی برهنه شدنشان غیر قابل پیشگیری بوده.
حال عکس این مراحل: انسانی که میمیرد روحش از بدن خاکی جدا میشود و در جسم برزخی قرار میگیرد، جسمش هم کم کم تجزیه شده و به خاک برمیگردد.
ضمنا همانطور که برزخ به معنای حائل و میان هست ، جسم برزخی یا همان قالب مثالی هم حائل بین روح و جسم خاکی است. پس همانطور که قبلا هم گفته شد باید خصوصیات هر دو را دارا باشد.
اگر ماده اولیه برای خلقت آدم زوال ناپذیر و جاوید است پس ماده اولیه برای خلقت ملائکه هم اگر از این عالم خاکی باشدزوال ناپذیر و جاوید خواهد بود. و این میتواند دلیلی باشد بر تجرد نداشتن ملائکه
ادامه در پست بعد
همه چیز مخلوق خداوند است، این ماده ناچیز نیز مخلوق خداوند است، فقط ملائکه به عنوان واسطه هایی در وجود هستند،
پس همه چیز مخلوق خداست و ماده هم مخلوق خداست. اما در تاپیک زیر همکار شما حتی احتمال خلقت همه موجودات را توسط صادر اول دادند.
به تاپیک زیر مراجعه فرمایید :
چگونه ممکن است روح (نبی اکرم ) خالق ماده باشد؟ با واسطه؟ یعنی چون واسطه هستند میتوانند چیزی را خلق کنند که خود خدا خلق نکرده؟ منظورم ماده اولیه جهان است
ببینید منظور بنده این است که آنها با تجلی خداوند به وجود آمدند، و وقتی به وجود آمدند، به شکل "صورتهایی بدون ماده" به وجود آمدند که دارای قوه و استعداد هم نبودند، به عبارت دیگر روایت نمی خواهد بگوید آنها ابتدا به شکل صورت بودند و سپس خداوند بر آنها تجلی کرد، بلکه می خواهد بفرماید: خداوند تجلی کرد و صورتهایی بدون ماده به وجود آمدند.
نفرمودید ماهیت این صورتهای بدون ماده چیست؟ اگر مجرد هستند که صورت + روح ، آنها را از واحد بودن بیرون میاورد!!!
یکبار تجلی کرد و صورتهای بدون ماده به وجود آمدند و یکبار هم تجلی کرد و قابل استعداد شدند.
ادامه در پست بعد
وساطت ملائکه به خاطر نیازمندی خداوند نیست، اصلا خود ملائکه هم مخلوق خداوند هستند، هر چه هست مخلوق خداوند است، فقط برخی را مترتب بر برخی دیگر کرده است، این که مثلا عزرائیل را که مخلوق خود اوست واسطه ای برای گرفتن جان انسان ها کرده است را نمی توان به عنوان نیازمندی خداوند به حساب آورد.
ممنون ولی همین توضیحات شما بیانگر اینست که قبل از ملائکه خداوند به طریق دیگری امور دنیا را اداره کند. این دلیلی که شما آوردید برمیگردد به همان عقیده که هیچ زمانی نیست که خداوند مخلوقی نداشته. ما نمیخواهیم بگوییم چنین عقیده ای غلطه اما این مساله نمیتواند ثابت کند که ملائکه هم ازلی باشند
ببینید فعل خداوند مستقیم به مادیات تعلق نگرفته بلکه ابتدا عالمی خلق شده است که از زمان و ماده تجرد محض دارد، و ان واسطه ای شده است برای خلقت عالمی که ماده ندارد اما آثار ماده مانند شکل و رنگ و اندازه را دارد
و آن عالم واسطه ای برای خلقت ماده شده است،
این عقیده حتی با نظر قاعده الواحد هم مغایرت دارد. پس میفرمایید خداوند به یکباره دست به خلقت ماده که متکثر است زده؟ مگر نه اینکه از خالق واحد جز یک واحد صادر نمیشود؟ قبل از آن را هم که نمیتوانید بگویید ماهیتا چیست... شکل و اندازه هم خود دلیلی هست بر محدودیت و نیز داشتن جرم
(حکما که هیچ عالمی جز عالم دنیا را مادی نمیدانند چگونه به معاد جسمانی و نعمات جسمانی روحانی و عذابهای جسمانی روحانی معتقدند؟)
ادامه در پست بعد...