* * * فقه و چالش های معاصر * * *

تب‌های اولیه

85 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
* * * فقه و چالش های معاصر * * *

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت عزیزان

موضوع این تاپیک همونطور که از عنوانش هم بر می یاد راجع به مشکلات فقه ما در دنیای امروز و شرایط کنونی و همینطور راه حل های اونه ، دوستانی که می خوان در این بحث شرکت کنن با یه روحیه ی سلیم ،صادقانه و بدون محافظه کاری و تکلف راجع به مسائلی از این دست در یه چارچوب دینی و نه چارچوبی سکولار ،تامل کنن :
آیا اساسا این مطلب رو قبول دارن که فقه ما در روزگار کنونی با چالش ها یا بن بستایی روبرویه یا نه؟ اگه پاسخ مثبته این مشکلات مربوط به چه حوزه هاییه ؟
آیا قرائت فقهی رسمی و غالب ما و قبل از اون قرائت رسمی و غالب فلسفه ی فقه و اصول فقه ما در حال حاضر می تونه از پس همه ی این چالش ها یا بن بست ها بر بیاد یا نه؟
اگه پاسختون به سوال قبلی منفیه ، برای رفع مشکلاتی که با دیدگاه مشهور فعلی قابل حل نیست چه نوع بازنگری و اصلاحی باید در فقه یا فلسفه و اصول فقه کنونی ما انجام بشه ؟

:soal:

باسلام :Gol:

فقه واصول فقه و فلسفه ی فقه سه مقوله از علوم دینی هستند . در زمان غیبت امام معصوم توسط مجتهدین و فقهایی که در حوزه ی این علوم متخصص هستند برای چگونگی عمل مکلفین در احکام فرعی حکم ظاهری ان صادر میشود .

حال اینکه فقه علم پویایی است یا خیر باید به عملکرد فقها در این زمینه باز گشت کنیم .البته با توجه به طرح مسئله ی تطبیق با زمان ومکان وعرف اجتماعی این علم باید پویا وتحول پذیر (در فروع) باشد.
اما چرا این پویایی بسیار کمرنگ است؟
دوعلت میتوان برای ان در نظر گرفت :
1- با توجه به این که فقه و حکم فقهی مستقیما" با روش عملی فرد مکلف ارتباط دارد و این عمل ریشه در اعتقاد مکلف می دهدو فقیه مسئول اعمال اتی مکلف مقلدش است این وظیفه را بسیار سنگین تلقی میکند درحدی که ظن به خطا ؛ دین چندین هزار نفر را بر عهده ی فقیه میگذارد لذا اکثرا" همان روش پیشینیان، که به احتیاط نزدیک تر است را دنبال میکنند .
که البته همین عقب ماندن مکلفین از اعمال دامنگیر عصر حاضر نیز خود دین مضاف به دنبال دارد .

2- نبودن حکم قطعی درقران کریم و تطابق نداشتن برخی اموربا سنت و روایات(به دلیل عدم وجود امریاعمل مشابه در ان زمان)در برخی موارد حکم با توجه به وضوح قضیه باز هم عده ای از علماء
احتیاط میکنند و حکم واقعی را نمی دهند موارد ان هم مثل شرب توتون که بسیاری از علماء ان را مباح !!! میدانند در حالیکه با کمی جهد در احادیث به این حکم قطعی میرسند که خودکشی در قران تصریح به مجازات گناه کبیره را دارد حال این خودکشی اگر تدریجی بود (با توجه به علم مضرات مصرف ان) مباح میشود؟؟؟ البته اکنون برخی ازعلماء مثلا"ایت الله مکارم شیرازی شرب توتون وبه خصوص سیگار را حرام اعلام کرده اند . اما از طرفی میایند و مثلا" کراوات را که ضرری برای کسی ندارد الا اینکه مظهر مثلا" لباس غربی است استفاده اش را جایز نمیدانند !!! خوب سوال اینجاست چطور کراوات مظهر تفکر و تقلید از کفار است اما سیگار مظهر تقلید نیست !!!
که خوب اینهامسایلی هستند که باید مورد باز نگری فقهی قرار گیرند البته مسایل به همین جا ختم نمی شود وموارد بسیاری دیگروجود دارد که فقه شیعی باید سریعتر به داد انها برسد مثل موارد مبتلا به نت و.......
.............................................................. حق یارتان :roz:...................................................................

seyedziya;14310 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت عزیزان
موضوع این تاپیک همونطور که از عنوانش هم بر می یاد راجع به مشکلات فقه ما در دنیای امروز و شرایط کنونی و همینطور راه حل های اونه ، دوستانی که می خوان در این بحث شرکت کنن با یه روحیه ی سلیم ،صادقانه و بدون محافظه کاری و تکلف راجع به مسائلی از این دست در یه چارچوب دینی و نه چارچوبی سکولار ،تامل کنن :
آیا اساسا این مطلب رو قبول دارن که فقه ما در روزگار کنونی با چالش ها یا بن بستایی روبرویه یا نه؟ اگه پاسخ مثبته این مشکلات مربوط به چه حوزه هاییه ؟
آیا قرائت فقهی رسمی و غالب ما و قبل از اون قرائت رسمی و غالب فلسفه ی فقه و اصول فقه ما در حال حاضر می تونه از پس همه ی این چالش ها یا بن بست ها بر بیاد یا نه؟
اگه پاسختون به سوال قبلی منفیه ، برای رفع مشکلاتی که با دیدگاه مشهور فعلی قابل حل نیست چه نوع بازنگری و اصلاحی باید در فقه یا فلسفه و اصول فقه کنونی ما انجام بشه ؟

باسلام بر دوستان گرامی :Gol:

البته برای رفع مشکلات و خروج از بن بست اولین راه حل گسترش حوزه ی تخصصی فقها در علوم مختلف است فقیهی که علم مختصر از مثلا" جامعه شناسی یا پزشکی دارد چگونه انتظار میرود که احکام عملی ان را با توجه به علم بسیار محدود صد سال قبل صادر کند ؟ مسایلی مانند تلقیح مصنوعی یاشرایط تلقیح بر مادر ثانی یا پیوند اعضاء یا اهدای عضو ........در پزشکی یا با توجه به لزوم گستردگی حضور بانوان در مراکز متعدد اجتماع در علوم اجتماعی و...... بهترین راه حل به نظر بنده تخصصی شدن فقه در شاخه های مختلف میباشد . زیرا اکنون زمان احاطه ی عمومی بر تمام علوم نیست و باید این واقعیت را پذیرفت یعنی اکنون زمان پذیرش تجزی و شورای این افراد برای رسیدنبه اجتهاد مطلق است واز این مورد گریزی نیست . با توجه به گسترش علوم .

..................................... حق یارتان :roz:...................................

با سلام و تشکر از پاسخ های سرکار استاد گرامی

نقل قول:
آیا اساسا این مطلب رو قبول دارن که فقه ما در روزگار کنونی با چالش ها یا بن بستایی روبرویه یا نه؟ اگه پاسخ مثبته این مشکلات مربوط به چه حوزه هاییه ؟

خود من در زمینه ی فقه و حقوق تخصصی ندارم و اگرچه قسمت عمده ای از بحث این تاپیک مباحث فلسفه ی فقهه و با حوزه ی کلام و عقائد هماهنگتره ولی به هر ترتیب نظر خودم در این باره رو نظر یه شخص غیرمتخصص می دونم ، خیلی از ما با یه سری مسائل چالشی فقه بخصوص در حوزه های غیر عبادی برخورد کردیم ، خود من در گذشته با محافظه کاری بیشتری به این مسائل نزدیک می شدم اما الان سعی می کنم با یه روحیه ی سلیم تر و صادقانه تر و با محافظه کاری کمتر راجع به این مساله تامل کنم ، البته راجع به این موضوع هنوز جمع بندی نکردم و به احتمال زیاد در تفصیل این مطلب در بحث با دوستان باز وجوه دیگه ای از این مطلب برا خودم هم روشنتر بشه ، کار ما در اینجا سبک و سنگین کردن نقاط قوت و ضعف مواضعه تا ببینیم در نهایت کدوم کم اشکالتر و معقولتره ،اگه در یه زمینه ی خاص نظر دوستان رو مقبولتر ببینم به دیده ی منت می پذیرم ، البته در اینجا نکته ای هرمنوتیکی و تفسیری وجود داره و اون اینکه من در این مباحث انتظار دقت و شفافیت بحثی مثله بحث توحید رو ندارم، این بحث بحثیه که خیلی تحت تاثیر زمینه ها و بستراییه که فرد در اون ها راجع به این مسائل تامل می کنه، فقیهی که با فلسفه و عرفان اسلامی آشناست، یا با غرب، یا با حوزه های حقوقی علمی و اجرایی ما ارتباط بیشتری داره، یا با اجتماع و...، به احتمال زیاد در مواضعی فتواش با فقیهی که چنین نیست فرق می کنه، نمی دونم در کجا می خوندم ولی فعلا از حافظه نقل به مضمون می کنم ،شهید مطهری در جایی میگه که وقتی فقیهی می خواد فتوا بده ابتدا نگاهی به قبل از خودش و دور و برش میندازه و اگه دید که دیگرانی هم شبیه این فتوا رو دادن کمی قوت قلب می گیره و فتوا میده، ما الان نیاز به فقهای متهور داریم (به معنای درست تهور و متناسب با این بحثفعلا پاسخ خود من به سوال اول اینه که فقه ما بخصوص در حوزه های غیر عبادی دچار بن بست ها و چالشاییه مثلا در حوزه های حقوق بشر ، قانون مجازات اسلامی ، حقوق زن ، بعضی مباحث اقتصادی و ... ، از این چالش ها مواردی که در اون فقه و حقوق ما با هم در تعارض هستن باز روشنتره ، از موضع حقوق و قانون فعلی این تعارض ها دارن داد می زنن که حکم فقه ما در اون حوزه ایراد داره و حکم حقوقی و قانونی برای شرایط فعلی مناسبتره، مدتی قبل که بحث اصلاح قانون مجازات اسلامی بود در پیش نویس اون می خوندم که کسی که دیدبانی قتل رو انجام می ده باید به چشماش میل داغ کشیده بشه ، جالب اینکه امثال این قوانین به دلیل اضطرار و... اجرا هم نمیشن و فقط برای تبلیغات ضد دینی مورد سو استفاده قرار میگیره ، یا ازدواج مجدد رو در نظر بگیرید(قابل توجه خانم ها !) ، مشهور فقها اینه که مرد بدون نیاز به اذن همسر اول می تونه همسر دوم اختیار کنه و اگه فقیهی شرط اذن همسر اول رو مطرح کنه بعضی که مجتهد هم نیستن با برچسب بدعت بیچارش می کنن و آبرو براش نمی ذارن، این در حالیه که در قانون به جز مواردی خاص مرد برای ازدواج مجدد نیاز به اذن همسر اول داره، یا مثلا ماجرای قانون کار و اختلاف شورای نگهبان و مجلس رو در نظر بگیرید که علی رغم اینکه شورای نگهبان معتقد بود که این قانون خلاف شرعه بعد از کلی کشمکش با دخالت مجمع تشخیص این قانون تصویب شد، که از این دست مثال ها فراوونه و نیازی به تفصیل نیست...

اما پاسخ اجمالی به دو سوال بعدی:

نقل قول:
آیا قرائت فقهی رسمی و غالب ما و قبل از اون قرائت رسمی و غالب فلسفه ی فقه و اصول فقه ما در حال حاضر می تونه از پس همه ی این چالش ها یا بن بست ها بر بیاد یا نه؟
اگه پاسختون به سوال قبلی منفیه ، برای رفع مشکلاتی که با دیدگاه مشهور فعلی قابل حل نیست چه نوع بازنگری و اصلاحی باید در فقه یا فلسفه و اصول فقه کنونی ما انجام بشه ؟

اما راجع به مطلب دوم، در آنچه در این رابطه در ادامه و به نحو مجمل می یاد مولفه هایی هست که بهتره و باید اونو یه نوع بازنگری و اصلاح در فلسفه و اصول فقه فعلی دونست. البته عملا بخشی از این راه حل داره در مجامع حقوقی ما اجرا میشه، حکایت ما در اینجا حکایت این مثله که "اسمشو نیار خودشو بیار!" . در این راه حل ابتدا باید بین نیت شارع مقدس و شکل خاص اجرای اون نیت در یه مقطع زمانی خاص تفکیک قائل شد. شرایط خاص یه مقطع زمانی خاص که دخیل در اون حکمند باعث میشه نیت شارع مقدس در اون مقطع زمانی خاص به یه شکل خاص متناسب با اون شرایط پیاده بشه . حالا نکته ی مهم اینجاست که وقتی اون شرایط خاص دخیل در حکم تغییر می کنه باید در اون شکل خاص اجرای حکم هم بازنگری کنیم و شکل خاص جدید اجرای نیت شارع رو متناسب با شرایط جدید طراحی کنیم. اما نکته ی کلیدی و مهم دیگه اینکه چه در بحث فهم عمیق تر نیت شارع(که کاملا تعیین کننده است) و چه در بحث ارزیابی متقن تر شرایط دخیل در حکم و تغییرات اونها فقه ما باید عقل گراتر بشه(عقل در یه بستر دینی) که به نظرم در سنت شیعی هم پتانسیل چنین کاری وجود داره(و در حقیقت تا جایی که حقیر بررسی کردم بهتر از هر دین یا مذهب دیگه)، به تعبیری تزریق نوعی عقلگرایی(نه صرفا ابزاری) در فقه و اصول فعلی، چه در مقام بحث از نیت و چه در مقام بحث از شرایط دخیل در حکم و تغییرات اونا. نکته ی بعدی اینکه در این رویکرد، ممکنه حکمی به نحو قطعی و به صراحت از کتاب و سنت بر بیاد، ولی این حکم با اینکه قطعی و الهیه، موقتی باشه، که در اینجا بحث نسخ احکام مطرح میشه. تا قبل از عصر غیبت این نسخ توسط معصوم (ع) انجام میشد، اما حالا که به یه معنا معصوم (عج) در میون ما نیست این نسخ توسط فقیه حقوقی انجام میشه وگرنه باید حکمی رو اجرا کنیم که شرایط دخیل در اون حکم تغییر کرده و این کار حاصلی جز وهن و طعن در دین مبین نداره...

با سلام
این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:

مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...

حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...

«عقل فقهی»

حجت الاسلام عباس یزدانی

این کتاب نقدی محققانه و چالشی به قرائت رسمی از فقه و اصوله، حقیر در مواضعی هم افق با نویسنده هستم و در حد بضاعت در مواضعی هم به مولف نقد دارم، ولی در کل کتاب مواد خام خیلی خوبی برای تامل در این باره بدست می ده، به دوستانی که نسبت به وضعیت فعلی فقه و چالش های پیش روی اون دغدغه مندند توصیه می کنم که حتما این کتاب رو مطالعه کنن(نسخه ای که حقیر از اینترنت گرفتم بخش هایی از پایان کتاب رو نداره و متاسفانه تا جایی که جستجو کردم نسخه ی الکترونیکی کامل کتاب رو پیدا نکردم):

اجازه می خواهم من نیز نظر خود را در مورد فقه و علم آکادمیک با اساتید و دوستان به بحث دوستانه بگذارم

نظریه « وحدت حوزه و دانشگاه »که ازسوی امام خمینی عنوان شد مفهوم گسترده ای است که اینجانب استنباط خود را می نویسم
طبق این نظریه علوم آکادمیک و حوزوی در کنار هم رشد وبالندگی مناسب و ایده ال را طی خواهد کرد و این نظریه امام بر خلاف برداشت عده ای فقط توجه به عرفان و غیره نیست
شاهد مطلب اینجانب تحولات، در نظرات فقهی است که بنیانگذار این تحولات کسی جز شخص امام خمینی نبود . این تحولات را عموم مردم به صورتهایی مثل آزاد شدن شطرنج و بوکس دیدند و در محدوده پیشرفت علم :
ادامه دارد...

ادامه.....
امروزه اگر من وشما به راحتی در مورد اهدا عضو ودانشهای مشابه صحبت می کنیم و شاهد پیشرفت هستیم مدیون فتاوا واستفتاعات امام هستیم..چرا که ما سالهای سال به دلایلی مثل : اجتناب از مثله کردن میت و کالبد گشایی و معاینه زن و....

از علومی چون نازایی ، پزشکی قانونی و پاتولوژی و اهدا و پیوندعضوو همین مبحث به ظاهر جدید ! سلولهای بنیادی ! عقب بودیم. (علوم پاتولوژی و پزشکی قانونی و... به حدی گسترده است که با ذکر اسمشان حق مطلب ادا نمی شود)
فلذا اولین پیوند عضو که پیوند قرنیه از جسد بود اول بار با فتوای امام خمینی صورت یافت و این یعنی بنیانگذاری پیشرفت بسیاری از علوم در ایران....
مضاف بر این ، فتاوای مراجعی چون آیت الله خامنه ای ( حاکم شرع ) راه گشای حل بسیاری ازمشکلات و علوم من جمله زنان در مقوله نازایی و سقط جنین شده است . مبحث سقط که به صورت امری کاملا ممنوع نگریسته می شد در حال حاضر خوشبختانه حدود 50 مورد مجوز شرعی و قانونی دارد ( که البته در مبحثی جداگانه به این موارد اشاره خواهم کرد علاوه بر اینکه معتقدم و امیدوارم اندیکاسیونهای دیگری هم به سقط اضافه شود) ...( ذکر کلمه حاکم شرع به این دلیل است که فتوای ایشان اولویت بر سایر دارد) ادامه دارد....

ادامه..
حسن فقه شیعی پویایی و بالندگی و توجه به زمان است ، شاید عده ای در گذشته، هر چند در لباس فقه ، نا خواسته به این امر توجه مناسب ننمودند. ولی منش امام و امثالهم گویای این است که غفلت کسی را به حساب دین نگذاریم.

و البته اموری در فقه هم هست که متاسفانه شاید به علت از بین رفتن قبح آنها ، کمتر مورد توجه بوده است و یا به عکس اموری مشروعند و دید جامعه به علل گوناگون آنها را تقبیح می کند. ( کوتاهی در آموزش و پرورش)
یک مثال از موارد قبیح ، که به نوعی قبحش کم شده یا ریخته است مسئله سیگار و اعتیاد است ولی خوشبختانه حرام شمردن آیاتی چون مکارم شیرازی ، اثباتی است برهوشیاری و پویایی فقه ، هر چند ذائقه و دید مردم عوض شده باشد
و اما اخیرا توجهاتی به طب اسلامی شده است که متاسفانه فقط حجامت و تغذیه که آن هم مخالف و موافقانی درمیان دانشگاهیان دارد مورد عنایت است و عمده بهانه و علت مخالفتها عدم تحقیق و یا عدم اطلاعات کافی بوده است. ادامه دارد...

ادامه....
متاسفانه اکثر یا تقریبا تمامی دانشگاهیان اطلاعاتی در زمینه علوم دینی ندارند. چه بسیار علومی که منطبق دین است ولی به علت عدم اشراف دانشگاهیان به حساب بیگانه نوشته شده است

در صورتی که اگر ما می دانستیم وتحقیق کرده بودیم طور دیگری می شد!
به عنوان یک دانشگاهی فقط چند مثال بسیاربسیارکوچک با محدود دانسته های دینیم می نویسم تا کوتاهی فراوان ما مشخص شود .
مثال :
طبق حکایتی از داستان راستان پیامبر اسلام در مواجه با افرادی که شخصی را دیوانه دانسته و ظاهرا مسخره می کردند فرمود که او دیوانه نیست بلکه بیمار است ...وادامه داستان.....
1400 سال از گفتار فردی درس ناخوانده می گذرد در صورتی که طبق علم روانپزشکی که مدت زیادی از عمرش نمی گذرد . افرادی که مردم عادی به آنها می گویند دیوانه ، در حقیقت دیوانه نیستند و بیمارند و بیماری آنها به علت عدم تعادل برخی مواد در بدن و به خصوص مغز می باشد.( این نکته ای بود که ایمان مرا به محمد (ص) محکم نمود)

در مورد به تاخیر نیاندختن دفع ادرار و مدفوع ، مضرات افکار و سخن بد و کینه ورزی ،والکل و...... مطالب علمی غربی! هست و دینی اسلامی !
برخی از این نکات در کتب معتبر علمی غربی ،اثبات شده و بیان گردیده ، ولی تقریبا کسی توجه ندارد که در اسلام این نکات به عنوان دستورالعمل وجود دارد.ادامه دارد......

ادامه.....
عمده علت بی توجهی ها عدم اطلاع دانشگاهیان وشاید به نوعی کوتاهی حوزویان به امور آموزش و پرورش بوده است که در سخنان اخیر رهبری در جمع طلاب در قم که از صدا و سیما پخش شد اشاراتی شد .( البته اینها استنباط فردی اینجانب است )

مثالی در زیر می آورم که یکی از استنباطات فردی من به عنوان یک دانشگاهی فقط از یک کتاب علمی می باشد و یقین دارم که افراد مطلع تر و پرورش یافتگان دینی در مدارس مناسب ، بهتر و بیشتر می دانند. ادامه دارد...

با سلام خدمت تمام دوستان و اساتيد شركت كننده در بحث

نوشته هاي سركار استاد و جناب سيد ضياء با توجه به اينكه هر دو بزرگوار از همكاران علمي سايت هستند نظرم را به خود جلب كرد اميدوارم عرايضي را كه بيان مي كنم در جهت روشن شدن بيشتر مباحث مفيد باشد :

••ostad••;15535 نوشت:
در برخی موارد حکم با توجه به وضوح قضیه باز هم عده ای از علماء احتیاط میکنند و حکم واقعی را نمی دهند موارد ان هم مثل شرب توتون که بسیاری از علماء ان را مباح !!! میدانند در حالیکه با کمی جهد در احادیث به این حکم قطعی میرسند که خودکشی در قران تصریح به مجازات گناه کبیره را دارد حال این خودکشی اگر تدریجی بود (با توجه به علم مضرات مصرف ان) مباح میشود؟؟؟ البته اکنون برخی ازعلماء مثلا"ایت الله مکارم شیرازی شرب توتون وبه خصوص سیگار را حرام اعلام کرده اند .

سركار استاد گرامي در مباحث علمي به ويژه اگر طرف مقابل ما تخصصي متفاوت دارد ، شايسته است كه يا با مباني علمي او آشنا شويم و اشكالات خود را بر اساس تخصص اش با او در ميان بگذاريم و يا مسئله را به صورت پرسشي و پيشنهادي مطرح كنيم تا مباحث روشنگرانه تر پيش رود .
اگر حكم مسئله اي از نظر ما واضح است دليل بر وضوح آن براي طرف مقابل نيست اگر مسئله فقهي براي علماي فقه به بيان شما واضح شود از حيث مباني فقهي جايي براي احتياط در فتوا نمي ماند و اصولا احتياط براي جايي است كه به عللي مسئله براي فقيه از وضوح كافي برخودار نيست .

بله خودكشي در اسلام بر اساس ادله آن ، حرام است اما كشف مصاديق و موارد آن از نظر فقهي بر عهده مكلف است و فقها مگر در موارد ضروري در مصاديق و موضوعات دخالت نمي كنند.
اما اگر فقيهي بخواهد فقط بر اساس اين آيه شريفه
وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة (سوره بقره آيه 195)كه ظاهرا مد نظر داشتيد فتوا دهد كه سيگار حرام است لازم است ده ها مسئله را قبل از آن و بعد از آن روشن نمايد كه به برخي از آنها به اختصار ، اشاره مي كنم:

1- آيا معناي آيه مذكور دقيقا درباره همان خودكشي مصطلح است ؟
2- آيا خودكشي مد نظر آيه مذكور شامل تمام انواع خودكشي مانند بالمباشر و غير آن و آني و تدريجي و عمدي و سهوي و در فرض علم و يا جهل به موضوع يا حكمو.... مي شود ؟
3- آيا سيگار كشيدن نوعي خودكشي است ؟
4- آيا مسئله خودكشي بودن سيگار كشيدن به اندازه اي واضح است كه بتوان فتواي به حرمت داد و مسئوليت الهي آن را پذيرفت و يا بايد در بيان چنين فتوايي احتياط كرد ؟
5- اگر سيگار كشيدن به صورت واضح براي فقيه ، خودكشي مصطلح باشد آيا بيان فتوا به حرمت آن به مصلحت جامعه اسلامي است يا خير ؟

و ده ها مسئله و مشكلي كه فقيه بايد آنها را براي فتوا دادن در يك مورد و موضوع در نظر بگيرد .

••ostad••;15535 نوشت:
اما از طرفی میایند و مثلا" کراوات را که ضرری برای کسی ندارد الا اینکه مظهر مثلا" لباس غربی است استفاده اش را جایز نمیدانند !!! خوب سوال اینجاست چطور کراوات مظهر تفکر و تقلید از کفار است اما سیگار مظهر تقلید نیست !!! که خوب اینهامسایلی هستند که باید مورد باز نگری فقهی قرار گیرند البته مسایل به همین جا ختم نمی شود وموارد بسیاری دیگروجود دارد که فقه شیعی باید سریعتر به داد انها برسد مثل موارد مبتلا به نت و.......

از مباحث فقهي مد نظر كه بگذريم بايد بگوييم كه اين سخن از هر كسي پذيرفته باشد از حضرتعالي پذيرفته نمي شود چرا كه شما خوب مي دانيد اصلاح اخلاقي و عرفاني جامعه اي كه فرهنگ بيگانه در آن رسوخ كرده است ، بسيار دشوار و شايد محال است .
برخي از فتاواي فقهاي بزرگوار اسلام چه شيعه چه سني يا بهتر بگويم برخي از احكام اسلام عزيز دقيقا در جهت پيشگيري از چنين مشكلي ايجاد و ابداع شده است آيا شما معتقديد كه رسوخ فرهنگ بيگانه ضرري براي كسي ندارد !!
مطمئن باشيد امروزه عالمان فقه اگر سيگار را هم مظهر تقليد از كفار به فرموده شما بدانند آنرا از اين جهت حرام اعلام خواهند كرد همانطور كه فقهاي پيشين امثال ميرزاي شيرازي در گذشته چنين كردند و حكم به تحريم استعمال تنباكو و توتون از جهات ديگر داده اند .

اين بحث ادامه دارد ....

سجاد;57655 نوشت:
- آيا سيگار كشيدن نوعي خودكشي است ؟

ظاهرا جناب سجاد گرامی فقط یک بعد سیگار و تریاک را در نظر گرفته اید و آن آسیبی که است که فرد به خود می زند . در صورتی که این مواد آسیبهای اجتماعی و محیط زیستی و آسیب به دیگران یا حق مردم( هم جسمی و هم روحی ) در پی دارد ( در مواردی دود سیگار برای غیر سیگاری بیشتر مضر است!!!! . آسیب اقتصادی و بعد حق الناسی آن هم این است که زمینهایی که باید برای گرسنه ها صرف کشت غذا شود صرف کشت مواد می شود .بماند که چه نیروهای انسانی هم باید خواسته یا نخواسته در پی تهیه سیگار و....باشند که مصداق کار و شغل احتمالا مکروه یا حرام خواهد بود !!!
پس لازم است که از بعدهی مختلف به اینها نگاه کرد شما می دانید همین آمریکای عزیز!!!! چه سود کلانی از سیگار خیلی از مسلمین !!!! می برد.
مضرات سیگار در کتب معتبر علمی دنیا ثابت شده می باشد. ونیز.... ...... سایر معضلات.....
پس بهتر است به دور از تعصب و ذهنیات قبلی بحث کنیم............
حداقل طبق تعریف کلمه حرام.و طبق دانسته هایم قاطعانه نظر ایه الله مکارم را می پذیرم

نقل قول مطلبی از حاج آقا غرویان در مقدمه ی ترجمه و شرح اصول فقه مرحوم مظفر:

نقل قول:
مقدمه
پیشنهاداتی چند در تحول دروس حوزه های علمیه

اینجانب سالهاست که در باب ضرورت تحول در متون دروس حوزه های علمیه از سر دلسوزی نکاتی را گفته و نوشته ام و در حد توان اندک خویش تلاش نموده ام که برخی متون درسی را آماده نمایم. شکی نیست که محور کار استاد و شاگرد «متن درسی» است و این هر دو به دنبال «متن» به پیش می روند و لذا باید بیشترین سرمایه گذاری بر روی نگارش و تنظیم «متن درسی» انجام شود، ولی متاسفانه چنین کاری از سوی شورای عالی و مدیریت حوزه چندان جدی تلقی نشده و قدم چشمگیری در این زمینه برداشته نشده است و همین اهمال کاری ها موجب یاس و سرخوردگی و نارضایتی بسیاری از فضلاء و طلاب مستعد و مشتاق حوزه شده است. اینجانب با کمال تواضع به محضر همه ی عالمان و فرزانگان حوزه های علمیه(ایدهم الله) چند طرح و پیشنهاد کاربردی زیر را در جهت ارتقا سطح کارآیی حوزه ها تقدیم می نمایم و امیدوارم در آینده به مورد اجرا گذاشته شوند:

...
نقل قول:
الف) مختصری از مباحث هرمنوتیک در ابتدای کتب اصولی آورده شود و اساتید درس خارج، بطور جدی به این مباحث بپردازند و مبنای روشن و متقنی در تفسیر و برداشت و استنباط از متون دینی اتخاذ نمایند.

ب) از آنجا که امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی، بحق تشکیل حکومت اسلامی را فلسفه ی فقه دانسته اند، درس «نظام و فلسفه سیاسی اسلام» از پایه ی اول تا آخرین پایه ی سطح، در قالب کتابهایی طبقه بندی شده از مختصر تا مفصل برای طلاب ارائه شود تا ذهنیت طلاب از ابتدای تحصیل، کاربردی و سیاسی شود.

ج) لازم است همه ی طلاب یک زبان خارجی(غیر از عربی) مثل فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، اردو، ترکی را فرابگیرند و برای این منظور بایستی مراکز آموزش زبانهای خارجی در همه ی حوزه های علمیه رسمیت پیدا کند و فعال شود.

د) توجه عمیق و اساسی به فلسفه ی علوم انسانی در حوزه های ما اندک است. از این رو لازم است برای هر یک از این علوم، مرکز آموزش و پژوهش تخصصی دائر شود تا طلاب و فضلاء علاقه مند پس از پایان سطح به صورت اجتهادی در این موضوعات به تحقیق و پژوهش بپردازند.

از طلاب و فضلاء جوان استدعا دارم که در ضرورت امور فوق حقیقتا بیندیشند و در جهت تحقق آنها تلاش نمایند.

در حمایت از مواردی از سقط جنین هم مطلبی دارم که امیدوارم در فرصت مناسب بنویسم و بحث را در حضور اساتید و دوستان ادامه دهیم

zahra;57778 نوشت:
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : سجاد - آيا سيگار كشيدن نوعي خودكشي است ؟ ظاهرا جناب سجاد گرامی فقط یک بعد سیگار و تریاک را در نظر گرفته اید و آن آسیبی که است که فرد به خود می زند . در صورتی که این مواد آسیبهای اجتماعی و محیط زیستی و آسیب به دیگران یا حق مردم(....


از اظهار نظر سركار تشكر مي كنم

اما پرسشي كه بيان گشت به شكل سئوالي مطرح شده و در طي روند رسيدن به يك حكم فقهي براي يك فقيه مطرح است و اگر نگاهي به پرسش هاي ديگر بفرماييد مي بينيد برخي از ابعاد ديگر قضيه هم بيان شده است البته نه تمام آن كه اين نوشته گنجايش چنين بحث مبسوطي را ندارد .
مطمئنا يك فقيه براي دادن يك حكم بايد مسائل زيادي را در نظر بگيرد كه ابعاد اجتماعي آن هم يكي از چالش هاي مسير استنباط است .

ادامه ....

seyedziya;57118 نوشت:
با سلام این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:
مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...
حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...

بحمد الله سابقه جناب سيد ضياء در سايت بسيار روشن و گوياي عالمانه بودن نوشته هاي ايشان است بخاطر همين هم ايشان را به تأمل بيشتر در چند نكته ذيل ، فرا مي خوانم :

1- بررسي عاقلانه يا غير عاقلانه بودن گزاره هاي يك علم اگر در علم ديگر و با معيارهاي آن صورت گيرد ، قضاوتي ناعادلانه را در پي خواهد داشت همانطور كه در طول تاريخ متأسفانه چنين اتفاقي افتاده است برخي از فقها با ملاك هاي فقهي ، اهل فلسفه را نجس و كارشان را عبث خواندند و برخي از فلاسفه نيز با ملاك هاي فلسفي ، اهل فقه را سطحي و ظاهر بين و با عرض معذرت كالحمار في الطين ناميدند.
مطمئنا اين روند غير منصفانه ، هيچ وقت علمي را بزرگ نمي كند و علم مقابل را به زمين نمي زند و جز صرف بيهوده عمر ارزشمند آدمي در بحث هاي بي فائده نتيجه اي ندارد و هيچ گاه نخواهد توانست قدمي در جهت رشد و كمال نهايي بشر كه هدف والاي همه علوم انساني است بردارد .

2- همانطور كه تعريف كرده اند عدالت يعني وضع الشي ء في موضعه اگر چيزي در مقام شايسته خود باشد عين عدالت است و خلاف آن عين ظلم .
حال اگر بخواهيم غير عادلانه بودن يك حكم فقهي را اثبات كنيم ، لازم است در ابتداي امر ثابت كنيم كه حكمي كه فقيه محترم استنباط كرده است بر اساس موازين شايسته آن نبوده است و از منظر عقلي درست نيست و اثبات چنين ادعايي نيز منوط به استفاده از ابزار فقهي و يا حداقل شناخت آن است و گرنه نمي تواند ادعاي صحيح و قابل ارائه اي در مجامع علمي باشد.


از اين دو نكته كه بگذريم مباحث ديگري نيز قابل طرح است:

1- نوع انساني از دو صنف مرد و زن تشكيل يافته است كه براي تأمين نيازهاي هر دو گروه لازم است براي يكي از گروه ها (زنان يا مردان) در مواضع ما به الاشتراك ، امتيازاتي فراتر از گروه مقابل در نظر گرفت و گرنه هر عقل سليمي مي داند كه اگر چنين نكنيم هيچگاه اين دو گروه در كنار هم نمي توانند به آرامش برسند بگذاريد براي ساده و روشن شدن مبحث ، مطلب را با بيان ديگري عرض كنم .
فرض كنيد براي رعايت تساوي و عدالت بين زن و مرد از اين به بعد لازم بدانيم هر يك از مردان و زنان ، تمام نيازهاي زندگي خود را خود تأمين كنند و هيچ گروهي حق تأمين نياز هاي گروه ديگر را نداشته باشد .
روشن است كه اين رويه به ظاهر عادلانه، عين ظلم است و ما بدون كوتاه آمدن يك گروه (زنان يا مردان) و بر طرف كردن ايثار گرايانه نيازهاي گروه مقابل ، نمي توانيم با هم زندگي كرده و به آرامش برسيم.

2- مسئله ديگري كه رخ مي نماياند مشكل مديريت است آيا يك جامعه (كوچك يا بزرگ) مدير مي خواهد ؟ اگر بله مدير يك جمع مانند خانواده زن بايد باشد يا مرد يا هر دو ؟!

در اينجا در صدد اثبات مديريت مردان يا زنان نيستم بلكه مي خواهم بگويم هر كدام را كه به عنوان مدير انتخاب كرديم آيا مديريت بدون اختيارات قانوني بالاتر ، معنا دارد ؟

بديهي است كه يك مدير براي مديريت درست نياز به اعمال قدرت دارد و اعمال قدرت لوازمي دارد كه در جاي خود مورد بحث قرار گرفته است .

ادامه دارد ....

seyedziya;57118 نوشت:
با سلام
این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:

مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...

حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...

سجاد;57891 نوشت:
ادامه ....

بحمد الله سابقه جناب سيد ضياء در سايت بسيار روشن و گوياي عالمانه بودن نوشته هاي ايشان است بخاطر همين هم ايشان را به تأمل بيشتر در چند نكته ذيل ، فرا مي خوانم :

1- بررسي عاقلانه يا غير عاقلانه بودن گزاره هاي يك علم اگر در علم ديگر و با معيارهاي آن صورت گيرد ، قضاوتي ناعادلانه را در پي خواهد داشت همانطور كه در طول تاريخ متأسفانه چنين اتفاقي افتاده است برخي از فقها با ملاك هاي فقهي ، اهل فلسفه را نجس و كارشان را عبث خواندند و برخي از فلاسفه نيز با ملاك هاي فلسفي ، اهل فقه را سطحي و ظاهر بين و با عرض معذرت كالحمار في الطين ناميدند.
مطمئنا اين روند غير منصفانه ، هيچ وقت علمي را بزرگ نمي كند و علم مقابل را به زمين نمي زند و جز صرف بيهوده عمر ارزشمند آدمي در بحث هاي بي فائده نتيجه اي ندارد و هيچ گاه نخواهد توانست قدمي در جهت رشد و كمال نهايي بشر كه هدف والاي همه علوم انساني است بردارد .

2- همانطور كه تعريف كرده اند عدالت يعني وضع الشي ء في موضعه اگر چيزي در مقام شايسته خود باشد عين عدالت است و خلاف آن عين ظلم .
حال اگر بخواهيم غير عادلانه بودن يك حكم فقهي را اثبات كنيم ، لازم است در ابتداي امر ثابت كنيم كه حكمي كه فقيه محترم استنباط كرده است بر اساس موازين شايسته آن نبوده است و از منظر عقلي درست نيست و اثبات چنين ادعايي نيز منوط به استفاده از ابزار فقهي و يا حداقل شناخت آن است و گرنه نمي تواند ادعاي صحيح و قابل ارائه اي در مجامع علمي باشد.

با عرض سلام و تشکر از مشارکت در این تاپیک، که علی رغم اهمیت کلیدی اون نسبتا مهجور مونده بود

اما جناب سجاد در این بحثی که مطرح شد به هیچ وجه خلطی صورت نگرفته و به نظرم این پاسخ چندان متناسب با اون مطلب نبود، گذشته از اینکه به فرض هم که چنین می بود در بحث از تعارض این دو منظر در مساله ای خاص باید در باب معقول بودن یکی یا برآیند معقول تری از اونها (از جهت این مساله ی خاص) تامل کنیم، به هر ترتیب به نظر می یاد در این وادی باید و نباید ها، در برخی موارد می تونیم حرف از عقل ها بزنیم، یعنی در موارد خاصی از این حوزه، به نظر می یاد که عقل سکولار و نگاه سکولار(اگه بشه اسمش رو عقل گذاشت) قضاوتی متفاوت از قضاوت عقل دینی و نگاه دینی خواهد داشت، اما این عقلی که حقیر به داوری فراخوندم، نه یه عقل سکولار که عقل عقلائیه که در همین بستر شیعی تنفس می کنن، اما نه عقلی که با بعضی تعالیمی که به غلط در فقه ما رسوخ کرده دچار اعوجاج شده باشه، من حدس قوی می زنم اکثر قریب به اتفاق افراد سلیم النفسی، که در نتیجه ی همنشینی طولانی با این اعوجاجات دچار اعوجاج نشده باشن، مواردی که حقیر از باب نمونه بر شمردم رو به زبان قال و یا حداقل زبان حال نامعقول خواهند شمرد، مرادم از زبان حال همون احساس صادقانه ایه که در برخورد اول با این مطالب به شخص دست می ده، خوب این برای شیعه ای که داعیه ی حسن و قبح عقلی داره و برای دینی که گفته میشه دین فطرته نشونه ای روشن بر بطلان اون مطالب و (با فرض درستی در سیر بکارگیری این مبانی) اشتباه در برخی از مبانی استنباط اونها خواهد بود، زمانی بعضی طلبه های اخباری کتاب های اصولی رو با انبر بلند می کردن! حالا اصول چنین جایگاهی پیدا کرده، انشاالله این مسائل هم در گذر زمان حل میشه، فقط امیدوارم هر چه زودتر چنین بشه تا این قبیل مطالب (که پیامد مستقیم قشری گریه و متاسفانه کم هم نیست) بیشتر از این باعث وهن دین نشه...

سجاد;57892 نوشت:

از اين دو نكته كه بگذريم مباحث ديگري نيز قابل طرح است:

1- نوع انساني از دو صنف مرد و زن تشكيل يافته است كه براي تأمين نيازهاي هر دو گروه لازم است براي يكي از گروه ها (زنان يا مردان) در مواضع ما به الاشتراك ، امتيازاتي فراتر از گروه مقابل در نظر گرفت و گرنه هر عقل سليمي مي داند كه اگر چنين نكنيم هيچگاه اين دو گروه در كنار هم نمي توانند به آرامش برسند بگذاريد براي ساده و روشن شدن مبحث ، مطلب را با بيان ديگري عرض كنم .
فرض كنيد براي رعايت تساوي

و عدالت بين زن و مرد از اين به بعد لازم بدانيم هر يك از مردان و زنان ، تمام نيازهاي زندگي خود را خود تأمين كنند و هيچ گروهي حق تأمين نياز هاي گروه ديگر را نداشته باشد .
روشن است كه اين رويه به ظاهر عادلانه، عين ظلم است و ما بدون كوتاه آمدن يك گروه (زنان يا مردان) و بر طرف كردن ايثار گرايانه نيازهاي گروه مقابل ، نمي توانيم با هم زندگي كرده و به آرامش برسيم.

2- مسئله ديگري كه رخ مي نماياند مشكل مديريت است آيا يك جامعه (كوچك يا بزرگ) مدير مي خواهد ؟ اگر بله مدير يك جمع مانند خانواده زن بايد باشد يا مرد يا هر دو ؟!

در اينجا در صدد اثبات مديريت مردان يا زنان نيستم بلكه مي خواهم بگويم هر كدام را كه به عنوان مدير انتخاب كرديم آيا مديريت بدون اختيارات قانوني بالاتر ، معنا دارد ؟

بديهي است كه يك مدير براي مديريت درست نياز به اعمال قدرت دارد و اعمال قدرت لوازمي دارد كه در جاي خود مورد بحث قرار گرفته است .

ادامه دارد ....

جناب سجاد یکی از مشکلات فقه ما اینه که غالب فقهای ما نگاه هرمنوتیکی و تاریخی ندارن، دیروز با یکی از ائمه ی جماعت که آدم اهل فضلی هم بود و برای بنده محترم، صحبت می کردم، بنده خدا فکر می کرد هرمنوتیک یعنی تفسیر به رای!، یعنی حتی نمی دونست علم هرمنوتیک از چی بحث می کنه، این عدم آشنایی کافی با مباحث هرمنوتیک مشکل خیلی از فقهای تراز اول ماست، به اون مطلب حاج آقا غرویان دقت بفرمایید، اولین پیشنهاد ایشون که بجای مقدمه اینطور مصرانه اول کتابی مثل اصول فقه مرحوم مظفر آوردن، جدی گرفتن مباحث هرمنوتیکه، که بنا به گزارش ایشون غالب متولیان حوزه بحث اصلاحات دروس حوزه رو چندان جدی نمی گیرن و همین هم باعث سرخوردگی طلاب اهل فضل شده، اگه فقیه ما نگاه تاریخی داشت هم می تونست خیلی بهتر از این وضع تاسف آوری که گرفتارشیم، بین نیت شارع و صورت خاص پیاده کردن اون در اون بستر خاص عربستان جاهلی تفکیک کنه، و هم در تشخیص نیت شارع درک عمیقتری داشت، برای اینکه این بحث روشنتر بشه اجازه بدین مثالی از خود فقه و قانون دادگاه های خودمون بزنم، مساله ی افزایش دیه در ماههای حرام رو در نظر بگیرین، اگه شما الان در ماه حرام تصادف کردین مثلا و کسی کشته شد باید دیه ای بیشتر از ماههای غیرحرام بپردازین، تا جایی که حقیر اطلاع دارم در حال حاضر بجز در بحث هایی مثل ماه رمضان و حج و... تاریخ نگاری قمری به علت پایین بودن دقت علمیش در بین خود عربها هم مهجوره، چه برسه به من غیر عرب که اصلا نمی دونم ماه حرام چی چی هست تا بخوام بدونم فلسفه اش چیه(بگذریم که در حال حاضر در راستای فلسفه ی اون، بدیل های بسیار کاملتری جایگزین اون شدن)، خوب این داره داد می زنه که فقیه ما آنچنان نگاهش غیرتاریخیه که راجع به مساله ای به این روشنی در روزگار ما چنین حکم می کنه، حالا چطور انتظار دارین فقیه ما زیر بار این مطلب بره که انسان امروز و از جمله زن امروز چه به لحاظ روانشناختی و چه به لحاظ جامعه شناختی با انسان هزار و چهار صد سال پیش و از جمله زن هزار و چهار صد سال پیش، و همینطور این محیط با اون محیط از وجوه دیگه، تفاوت هایی داره که این تفاوت ها مستقیم یا غیر مستقیم در مضمون بسیاری از احکام فقهی دخیلند، بگذریم که برخی از این مسائل نه بخاطر تغییر شرایط دخیل در حکم در روزگار ما، نامعقولند، بلکه در بستر یا بسترهایی قدیمی تر هم از منظری عقل گرایانه نامقبولند، که خود این (با فرض درستی در سیر بکارگیری این مبانی) نشونه ای بر نامعقول بودن برخی از مبانی استنباط در حتی همون بستر یا بسترهای قدیمی تره...

seyedziya;57903 نوشت:
یکی از ائمه ی جماعت که آدم اهل فضلی هم بود و برای بنده محترم، صحبت می کردم، بنده خدا فکر می کرد هرمنوتیک یعنی تفسیر به رای!، یعنی حتی نمی دونست علم هرمنوتیک از چی بحث می کنه، این عدم آشنایی کافی با مباحث هرمنوتیک مشکل خیلی از فقهای تراز اول ماست، به اون مطلب حاج آقا غرویان دقت بفرمایید، اولین پیشنهاد ایشون که بجای مقدمه اینطور مصرانه اول کتابی مثل اصول فقه مرحوم مظفر آوردن، جدی گرفتن مباحث هرمنوتیکه، که بنا به گزارش ایشون غالب متولیان حوزه بحث اصلاحات دروس حوزه رو چندان جدی نمی گیرن و همین هم باعث سرخوردگی طلاب اهل فضل شده، اگه فقیه ما نگاه تاریخی داشت هم می تونست خیلی بهتر از این وضع تاسف آوری که گرفتارشیم، بین نیت شارع و صورت خاص پیاده کردن اون در اون بستر خاص عربستان جاهلی تفکیک کنه، و هم در تشخیص نیت شارع درک عمیقتری داشت، برای اینکه این بحث روشنتر بشه اجازه بدین مثالی از خود فقه و قانون دادگاه های خودمون بزنم، مساله ی افزایش دیه در ماههای حرام رو در نظر بگیرین، اگه شما الان در ماه حرام تصادف کردین مثلا و کسی کشته شد باید دیه ای بیشتر از ماههای غیرحرام بپردازین، تا جایی که حقیر اطلاع دارم در حال حاضر بجز در بحث هایی مثل ماه رمضان و حج و... تاریخ نگاری قمری به علت پایین بودن دقت علمیش در بین خود عربها هم مهجوره، چه برسه به من غیر عرب که اصلا نمی دونم ماه حرام چی چی هست تا بخوام بدونم فلسفه اش چیه(بگذریم که در حال حاضر در راستای فلسفه ی اون، بدیل های بسیار کاملتری جایگزین اون شدن)، خوب این داره داد می زنه که فقیه ما آنچنان نگاهش غیرتاریخیه که راجع به مساله ای به این روشنی در روزگار ما چنین حکم می کنه، حالا چطور انتظار دارین فقیه ما زیر بار این مطلب بره که انسان امروز و از جمله زن امروز چه به لحاظ روانشناختی و چه به لحاظ جامعه شناختی با انسان هزار و چهار صد سال پیش و از جمله زن هزار و چهار صد سال پیش، و همینطور این محیط با اون محیط از وجوه دیگه، تفاوت هایی داره که این تفاوت ها مستقیم یا غیر مستقیم در مضمون بسیاری از احکام فقهی دخیلند، بگذریم که برخی از این مسائل نه بخاطر تغییر شرایط دخیل در حکم در روزگار ما، نامعقولند، بلکه در بستر یا بسترهایی قدیمی تر هم از منظری عقل گرایانه نامقبولند، که خود این (با فرض درستی در سیر بکارگیری این مبانی) نشونه ای بر نامعقول بودن برخی از مبانی استنباط در حتی همون بستر یا بسترهای قدیمی تره...

جناب سيد ضياء عزيز

استدلال شما مرا به تعجب واداشت چه ارتباطي بين هرمنوتيك ندانستن يك امام جماعت با عدم اطلاع فقهاء‌ طراز اول از آن است امروزه بحث هرمنوتيك يك بحث جدي است و در حوزه افراد زيادي به زواياي آن پرداخته اند كه برخي از آنان از مراجع عظام تقليد يعني از فقهاء‌ طراز اول ما هستند .
اما سئوال اساسي اينجاست:
چگونه بايد ثابت كرد كه ندانستن هرمنوتيك براي يك فقيه ، مي تواند منجر به اشتباهات فاحش او شود ؟ آيا با براهين برون علمي (علم فقه) مي توان ثابت كرد كه شما نياز به چنين دانايي براي استنباط داريد و اگر اينها را ندانيد دچار اشتباهات بزرگي خواهيد شد .
خيلي جالب است به فقيهي بگوييم كه اشتباه شما بخاطر اينست كه شما نگاه تاريخي نداريد و نمي توانيد نگاه عميق تري به نيت شارع داشته باشيد !! در حالي كه در علم فقه اصلا بحثي از نيت شارع نداريم .
و يا اينكه به او بگوييم شما چرا از تقويم قمري استفاده مي كنيد تا منجر به تضاعف ديه در ماه هاي حرام شود !! در حالي كه بحث ديه ماه هاي حرام در فقه ، هيچ ارتباطي با استفاده امروزي از تقويم قمري ندارد .
مطمئنا چنين استدلال هايي كه نشانه كمال نا آشنايي مستدل نسبت به فقه و فقاهت است ، نمي تواند براي يك فقيه ارزشمند بوده و او را متوجه اشتباه خود نمايد.
دوست عزيز باز هم تأكيد مي كنم تعيين عاقلانه يا غير عاقلانه بودن يك گزاره علمي با موازينِ علمي ديگر ، غير ممكن است و استدلال هاي اينچنيني به اين مي ماند كه مني كه در زمينه پزشكي اطلاعات اندكي دارم با معيار ها و ملاك هاي فقهي يا فلسفي ، جراح محترمي را به اشتباه در كار و تشخيص خود متهم كنم .
اميدوارم اهل علم با دور انديشي و هوشياري كه دارند ، مانع از تداوم اشتباه تاريخي اسلاف خود شوند و با درايت بيشتر به هم انديشي علوم بشري در بستر مناسب كمك نمايند تا مسير بشر به سوي تعالي و رشد هموارتر گردد .
موفق و پيروز باشيد

سلام

یک عرض کوچک هم می خواستم بنده داشته باشم. اینکه راه هر گونه اظهار رای نظر در حیطه فقه با استدلال عدم علم در این زمینه و تخصصی بودن عملا بسته می شود و این مثال رایج دخالت غیر متخصص در کار مثلا پزشک همواره برایم آشناست اما چرا چنان که هر زمینه علمی در بستر زمان دچار تغییر میشود و گاه روش ها قبل خود را رد می کند و همواره در حال تغییر است و بر اشتباهات گذشته واقف می شود اما در حوزه فقه بر درستی آن همواره اصرار می شود و حتی بحث در این زمینه هم به بن بست می رسد؟ بنده واقعا علمی در زمینه فقه ندارم اما با مطالعات پراکنده ای که داشته ام و وضعیت کنونی جامعه برخی از گزاره های رایج در حیطه خانواده و احکام خشک آن را حتی مطابق رویه و رفتار عالمان بزرگ دینی عصرکنون ( بعنوان مثال امام خمینی ق)جامعه هم نمی بینم و اصلا جوابگوی جامعه امروز نیست نمونه آن توسط جناب سید ضیا ذکر شد اما طبق معمول علت همه اینها تنها لزوم مدیریت بیان شده و کنترل خانواده . فکر نمی کنم جوابهایی که در این زمینه بنده شنیده ام از دوران نوجوانی تا کنونم دچار تغییر شده باشد همیشه تکرار !و هیچ نوع نگاه تازه و توجه به جنبه های جدید و تفاوت بشر کنونی و شرایطش با گذشته ایجاد نشده و اگر هم بحثی و حرفی باشد تنها نقش تشریفاتی دارد نه اینکه ایجاد حقی یا اصلاحی در حقوق تعریف شده کند حتی در حد تبصره!! باز همانطور که در ابتدای تاپیک آورده شده نوشته های اینجانب را از دید یک فرد در چهارچوب دینی مورد توجه قرار دهید
تشکر

سجاد;58147 نوشت:
جناب سيد ضياء عزيز

استدلال شما مرا به تعجب واداشت چه ارتباطي بين هرمنوتيك ندانستن يك امام جماعت با عدم اطلاع فقهاء‌ طراز اول از آن است امروزه بحث هرمنوتيك يك بحث جدي است و در حوزه افراد زيادي به زواياي آن پرداخته اند كه برخي از آنان از مراجع عظام تقليد يعني از فقهاء‌ طراز اول ما هستند .
اما سئوال اساسي اينجاست:
چگونه بايد ثابت كرد كه ندانستن هرمنوتيك براي يك فقيه ، مي تواند منجر به اشتباهات فاحش او شود ؟ آيا با براهين برون علمي (علم فقه) مي توان ثابت كرد كه شما نياز به چنين دانايي براي استنباط داريد و اگر اينها را ندانيد دچار اشتباهات بزرگي خواهيد شد .
خيلي جالب است به فقيهي بگوييم كه اشتباه شما بخاطر اينست كه شما نگاه تاريخي نداريد و نمي توانيد نگاه عميق تري به نيت شارع داشته باشيد !! در حالي كه در علم فقه اصلا بحثي از نيت شارع نداريم .
و يا اينكه به او بگوييم شما چرا از تقويم قمري استفاده مي كنيد تا منجر به تضاعف ديه در ماه هاي حرام شود !! در حالي كه بحث ديه ماه هاي حرام در فقه ، هيچ ارتباطي با استفاده امروزي از تقويم قمري ندارد .
مطمئنا چنين استدلال هايي كه نشانه كمال نا آشنايي مستدل نسبت به فقه و فقاهت است ، نمي تواند براي يك فقيه ارزشمند بوده و او را متوجه اشتباه خود نمايد.
دوست عزيز باز هم تأكيد مي كنم تعيين عاقلانه يا غير عاقلانه بودن يك گزاره علمي با موازينِ علمي ديگر ، غير ممكن است و استدلال هاي اينچنيني به اين مي ماند كه مني كه در زمينه پزشكي اطلاعات اندكي دارم با معيار ها و ملاك هاي فقهي يا فلسفي ، جراح محترمي را به اشتباه در كار و تشخيص خود متهم كنم .
اميدوارم اهل علم با دور انديشي و هوشياري كه دارند ، مانع از تداوم اشتباه تاريخي اسلاف خود شوند و با درايت بيشتر به هم انديشي علوم بشري در بستر مناسب كمك نمايند تا مسير بشر به سوي تعالي و رشد هموارتر گردد .
موفق و پيروز باشيد

با سلام
جناب سجاد روشنه که حقیر به هیچ وجه قصد نداشتم چنین استدلال مسخره ای کنم و از بی اطلاعی یه روحانی نتیجه بگیرم که فقهای تراز اول اونطور که باید با مباحث هرمنوتیک آشنا نیستن، شما می بینید که حقیر سعی می کنم در حد بضاعت دقیق بنویسم، نسبت چنین استدلال مسخره ای به حقیر واقعا به دور از انصافه و یه جور شیطنته، در آنچه حقیر راجع به موقعیت هرمنوتیک گفتم مراد جریان کلی حوزه بود، شما دوباره به همون مطلب حاج آقا غرویان مراجعه بفرمایید، ایشون می گن من سالهاست دارم از سر دلسوزی این حرفا رو می زنم و می نویسم اما مدیریت حوزه جدی نمی گیره، حقیر در تاپیک دیگه ای اظهارات تاسف آور جمعی از علما و از جمله تعدادی از مراجع فعلی حوزه مثل آیات وحید و مکارم و صافی و... رو راجع به فلسفه و عرفان اسلامی آوردم، خوب چنین طیفی که این سنت غنی و الهی فلسفه و عرفان اسلامی رو یه سری کفریات و مزخرفات می دونه چطور انتظار دارین نسبت به هرمنوتیک اونطور که باید و شاید عنایت داشته باشه؟ ...

قبلا هم گفتم در بحث از تعارض دو یا چند منظر در باب مساله ای خاص باید راجع به معقولیت یکی یا برآیند معقول تری از اونا تامل کنیم، عقل یه امر واحده و حاکمیه که هرگز معزول نمیشه، حجیت عقل هرگز تخصیص نمی خوره، یعنی نمیشه گفت حکم عقل در فلان حوزه مقبوله و در فلان حوزه نه، اگر چنین تخصیصی زدیم عقل رو به کل بی اعتبار کردیم و وقتی هم عقل بی اعتبار شد دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه، (به ضمیمه ی ملاحظاتی که در باب عقل سکولار و دینی گذشت، و همینطور برخی دقت های دیگه)، این عقل در مقامی در پی اثبات خدا و نبوت و امامت و... است، در جایی قضاوت اخلاقی می کنه، و در جایی در پی اثبات لزوم فقهه و بعد از اون به استنباط فقهی می پردازه، و در جای دیگه...، خوب حالا نکته ی مهم که شما ازش غفلت می کنین اینجاست که شئونات مختلف این عقل واحد باید با هم هماهنگ و منسجم باشند، و بر این مبنا حکم عقل راجع به چیزی نباید با حکم فقه در تعارض باشه، که اگر چنین باشه بنا به مقدماتی که گذشت فقه باید خودش رو با عقل وفق بده، و این روشنه، حالا شما بر این مبنا برین سراغ چنین مطلبی:

seyedziya;57118 نوشت:

با سلام
این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:

مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...

حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...



راجع به بحث نگاه تاریخی و هرمنوتیکی و مثال تغلیظ دیه در ماههای حرام هم مطلب کاملا شفافه...

اما راجع به تعبیر «نیت شارع» یا «علت حکم» یا «علت غایی حکم» یا «حکمت حکم» یا ...، ما که نباید بر ظاهر تعابیر چنین جمودی داشته باشیم...

حقیر بنا به تجربه و همینطور مقدار شناختی که از وضعیت حوزه ها داشتم کاملا انتظار امثال این واکنش ها رو داشتم، برای همین در ابتدای تاپیک نوشتم دوستانی که می خوان در این تاپیک مشارکت داشته باشن صادقانه و بدور از تکلف و محافظه کاری از جمله راجع به مطالب ابتدای تاپیک تامل کنن، این پاسخ های بی رمق و تکلف آمیز یقینا پاسخ این چالش های آشکار نیست...

بی دل;58194 نوشت:

یک عرض کوچک هم می خواستم بنده داشته باشم. اینکه راه هر گونه اظهار رای نظر در حیطه فقه با استدلال عدم علم در این زمینه و تخصصی بودن عملا بسته می شود و این مثال رایج دخالت غیر متخصص در کار مثلا پزشک همواره برایم آشناست اما چرا چنان که هر زمینه علمی در بستر زمان دچار تغییر میشود و گاه روش ها قبل خود را رد می کند و همواره در حال تغییر است و بر اشتباهات گذشته واقف می شود اما در حوزه فقه بر درستی آن همواره اصرار می شود و حتی بحث در این زمینه هم به بن بست می رسد؟ بنده واقعا علمی در زمینه فقه ندارم اما با مطالعات پراکنده ای که داشته ام و وضعیت کنونی جامعه برخی از گزاره های رایج در حیطه خانواده و احکام خشک آن را حتی مطابق رویه و رفتار عالمان بزرگ دینی عصرکنون ( بعنوان مثال امام خمینی ق)جامعه هم نمی بینم و اصلا جوابگوی جامعه امروز نیست نمونه آن توسط جناب سید ضیا ذکر شد اما طبق معمول علت همه اینها تنها لزوم مدیریت بیان شده و کنترل خانواده . فکر نمی کنم جوابهایی که در این زمینه بنده شنیده ام از دوران نوجوانی تا کنونم دچار تغییر شده باشد همیشه تکرار !و هیچ نوع نگاه تازه و توجه به جنبه های جدید و تفاوت بشر کنونی و شرایطش با گذشته ایجاد نشده و اگر هم بحثی و حرفی باشد تنها نقش تشریفاتی دارد نه اینکه ایجاد حقی یا اصلاحی در حقوق تعریف شده کند حتی در حد تبصره!! باز همانطور که در ابتدای تاپیک آورده شده نوشته های اینجانب را از دید یک فرد در چهارچوب دینی مورد توجه قرار دهید
تشکر

سرکار بی دل یکی از نکات جالب و پارادوکسیکال که گاهی در این قبیل پاسخ های تکلف آمیز به این اشکالات دیده میشه اینه که از یه طرف مساله ای که چنین در تعارض با فهم فطریه رو چنان رازآمیز می کنن و یا چنان دست و پای عقل رو می بندند که به کلی مساله رو از حوزه ی قضاوت عقل خارج کنن و از طرف دیگه با آب و تاب شروع به تبیین های مثلا عقلانی می کنن!...

seyedziya;58206 نوشت:
شما می بینید که حقیر سعی می کنم در حد بضاعت دقیق بنویسم، نسبت چنین استدلال مسخره ای به حقیر واقعا به دور از انصافه و یه جور شیطنته،


با تشكر از جناب سيد ضياء كه بحث را دنبال مي كنند

دوست گرانقدر اين استدلال از نوشته شما ، آشكار شده است و هر كسي كه كلمات شما را مطالعه كند چنين برداشتي خواهد نمود شما مي توانيد آنرا انكار كنيد و ما هم حق را به شما و نيت پاك شما خواهيم داد اما چنين برداشتي از كلمات شما نه بي انصافي است و نه شيطنت و اين نسبتي ناروا به نويسنده است .
نمي توان با تكلف آميز خواندن يك استدلال از پاسخ به آن طفره رفت پاسخ صحيح يك برهان ، برهاني ديگر است نه جدل !
اگر بحث را تبديل به يك بحث جدلي نماييد آشكارا مخالف همدلي علوم عمل نموده ايد .
مطمئنا حقير اگر كسي به قوانين متقن فلسفي اشكال كند نمي توانم پاسخ او را با قوانين فقهي بدهم چنين استدلالي سر انجامي ندارد .

قاعده حسن و قبح عقلي كه به آن اشاره نموده ايد يك قاعده متقن و پايه و ركن تمام اعتقادات اسلامي است اما صرفا حجيت كلي عقل را ثابت مي كند و نمي تواند در جهت رد سخنان هيچ عالمي از جمله فقهاء بكار آيد
اين طبيعي است كه هر علمي در بستر خود از اين عقل واحدي كه به آن اشاره كرده ايد ، استفاده نمايد و مباني مناسب خود را با آن بدست آورد لذا يك فقيه نمي تواند با استدلالات فقهي به مباني حسن و قبح عقلي بتازد و آنرا مطلبي بيهوده بداند همينطور كسي كه در علوم عقلي مهارتي كسب نموده است .

seyedziya;58206 نوشت:
خوب حالا نکته ی مهم که شما ازش غفلت می کنین اینجاست که شئونات مختلف این عقل واحد باید با هم هماهنگ و منسجم باشند، و بر این مبنا حکم عقل راجع به چیزی نباید با حکم فقه در تعارض باشه، که اگر چنین باشه بنا به مقدماتی که گذشت فقه باید خودش رو با عقل وفق بده، و این روشنه،

حقير با حجيت عقل مخالفتي نداشتم و اينكه شئونات مختلف عقل واحد بايد با هم هماهنگ باشد اتفاقا بر آن پايفشاري هم مي كنم و همينطور معتقدم اگر حكم فقه مخالف عقل باشد بايد خود را با عقل تطبيق دهد اما سئوال بنده اينجاست چگونه روشن مي شود كه حكم فقه ، مخالف عقل است ؟ آيا معيار اشتباه يا عدم اشتباه يك فيلسوف در مباني خود ، استدلالات فقهي است و يا اينكه يك فقيه موظف است خود را با عقل فلسفي هماهنگ كند؟!
برخي از فقهاء بخاطر همين اشتباه ، فلاسفه بزرگوار را متهم به كفر كرده اند !. من فقيه نبايد بدون فهميدن درست معناي قدم و حدوث و اقسام ذاتي و زماني آن ،‌ فيلسوفي را كه معتقد به قدم عالم است ، كافر بدانم اين مسئله به اين مي ماند كه بدون اثبات چيزي حكم به ثبوت آن كنم .
روشن است كه اينگونه استدلال نمي تواند راهگشا باشد .

فقه بر اساس مباني كاملا عقلي و استدلالي به نتايج خود مي رسد و عقل خود يكي از منابع استباط در فقه است .
يك فقيه متقي تا تمام مواد استدلال خود را مورد تأييد شارع مقدس نبيند ، توان صدور فتوا را ندارد اينكه مي بينيد خيلي از فقها در بيان فتواي خود احتياط مي كنند از اين جهت است كه به استحكام مباني آن و تأييد شارع ، هنوز مطمئن نشده اند .
لذا شايد بي انصافي باشد كه چالش هاي فقه را در فلسفه و كلام جستجو كنيم و با استدلالات برون علمي(علم فقه) نسبت خلاف عقل بودن فتوايي را به فقهاي معظم بدهيم .

ناگفته نماند نبايد از بيان اين مطالب نتيجه گرفت كه راقم اين سطور معتقد به جدايي مطلق علوم از يكديگر است خير ! حقير معتقدم علوم مختلف بدون دخالت نامناسب در مباني يكديگر مي توانند انسان را در جهت تعالي رهنمون باشند همانطور كه در طول تاريخ ، بسياري از فقهاي گرانقدر خود فيلسوفي متبحر و بسياري از فلاسفه فقهايي طراز اول بودند و هستند.
مناسب مي بينم كه بحث از چالش هاي فقه كه به حق بحث بسيار خوبي است كه برادر بزرگوار جناب سيد ضياء آغاز نموده اند در بستر مناسب خود ادامه يابد .

اما يك چالش جدي از يك سئوال جدي آغاز مي شود بهتر است ابتدا مسئله اي مطرح شود و پس بحث و بررسي موشكافانه عقلي و از نگاه علوم مختلف ، تبديل به يك چالش گردد .
در پناه حق باشيد

سجاد;58231 نوشت:

با تشكر از جناب سيد ضياء كه بحث را دنبال مي كنند

دوست گرانقدر اين استدلال از نوشته شما ، آشكار شده است و هر كسي كه كلمات شما را مطالعه كند چنين برداشتي خواهد نمود شما مي توانيد آنرا انكار كنيد و ما هم حق را به شما و نيت پاك شما خواهيم داد اما چنين برداشتي از كلمات شما نه بي انصافي است و نه شيطنت و اين نسبتي ناروا به نويسنده است .
نمي توان با تكلف آميز خواندن يك استدلال از پاسخ به آن طفره رفت پاسخ صحيح يك برهان ، برهاني ديگر است نه جدل !
اگر بحث را تبديل به يك بحث جدلي نماييد آشكارا مخالف همدلي علوم عمل نموده ايد .
مطمئنا حقير اگر كسي به قوانين متقن فلسفي اشكال كند نمي توانم پاسخ او را با قوانين فقهي بدهم چنين استدلالي سر انجامي ندارد .

قاعده حسن و قبح عقلي كه به آن اشاره نموده ايد يك قاعده متقن و پايه و ركن تمام اعتقادات اسلامي است اما صرفا حجيت كلي عقل را ثابت مي كند و نمي تواند در جهت رد سخنان هيچ عالمي از جمله فقهاء بكار آيد
اين طبيعي است كه هر علمي در بستر خود از اين عقل واحدي كه به آن اشاره كرده ايد ، استفاده نمايد و مباني مناسب خود را با آن بدست آورد لذا يك فقيه نمي تواند با استدلالات فقهي به مباني حسن و قبح عقلي بتازد و آنرا مطلبي بيهوده بداند همينطور كسي كه در علوم عقلي مهارتي كسب نموده است .

حقير با حجيت عقل مخالفتي نداشتم و اينكه شئونات مختلف عقل واحد بايد با هم هماهنگ باشد اتفاقا بر آن پايفشاري هم مي كنم و همينطور معتقدم اگر حكم فقه مخالف عقل باشد بايد خود را با عقل تطبيق دهد اما سئوال بنده اينجاست چگونه روشن مي شود كه حكم فقه ، مخالف عقل است ؟ آيا معيار اشتباه يا عدم اشتباه يك فيلسوف در مباني خود ، استدلالات فقهي است و يا اينكه يك فقيه موظف است خود را با عقل فلسفي هماهنگ كند؟!
برخي از فقهاء بخاطر همين اشتباه ، فلاسفه بزرگوار را متهم به كفر كرده اند !. من فقيه نبايد بدون فهميدن درست معناي قدم و حدوث و اقسام ذاتي و زماني آن ،‌ فيلسوفي را كه معتقد به قدم عالم است ، كافر بدانم اين مسئله به اين مي ماند كه بدون اثبات چيزي حكم به ثبوت آن كنم .
روشن است كه اينگونه استدلال نمي تواند راهگشا باشد .

فقه بر اساس مباني كاملا عقلي و استدلالي به نتايج خود مي رسد و عقل خود يكي از منابع استباط در فقه است .
يك فقيه متقي تا تمام مواد استدلال خود را مورد تأييد شارع مقدس نبيند ، توان صدور فتوا را ندارد اينكه مي بينيد خيلي از فقها در بيان فتواي خود احتياط مي كنند از اين جهت است كه به استحكام مباني آن و تأييد شارع ، هنوز مطمئن نشده اند .
لذا شايد بي انصافي باشد كه چالش هاي فقه را در فلسفه و كلام جستجو كنيم و با استدلالات برون علمي(علم فقه) نسبت خلاف عقل بودن فتوايي را به فقهاي معظم بدهيم .

ناگفته نماند نبايد از بيان اين مطالب نتيجه گرفت كه راقم اين سطور معتقد به جدايي مطلق علوم از يكديگر است خير ! حقير معتقدم علوم مختلف بدون دخالت نامناسب در مباني يكديگر مي توانند انسان را در جهت تعالي رهنمون باشند همانطور كه در طول تاريخ ، بسياري از فقهاي گرانقدر خود فيلسوفي متبحر و بسياري از فلاسفه فقهايي طراز اول بودند و هستند.
مناسب مي بينم كه بحث از چالش هاي فقه كه به حق بحث بسيار خوبي است كه برادر بزرگوار جناب سيد ضياء آغاز نموده اند در بستر مناسب خود ادامه يابد .

اما يك چالش جدي از يك سئوال جدي آغاز مي شود بهتر است ابتدا مسئله اي مطرح شود و پس بحث و بررسي موشكافانه عقلي و از نگاه علوم مختلف ، تبديل به يك چالش گردد .
در پناه حق باشيد

با سلام

جناب سجاد من این اصرار شما به دخالت فلسفه ی مصطلح به این وادی رو نمی فهمم، در ایده ی حسن و قبح عقلی عقل تا حد خوبی می تونه زشتی و زیبایی اخلاقی رو تشخیص بده و حکم فطری و قضاوت اخلاقی عقل معتبر و مقدمه(اخلاق به معنای عام کلمه، بعد از این هم از تعبیر «اخلاق» معنای عام اون مراد میشه، مگر اینکه به معنای خاص تصریح بشه)، حوزه ی حسن و قبح عقلی باید و نباید هاست، گذشته از این ایده ی حسن و قبح عقلی و اعتبار حکم فطری عقل در حوزه ی احکام اخلاقی صوری و همینطور تعیین محتوای این احکام صوری و همینطور تعیین مصادیق این احکام، باز این عقله که مصادیق احکام اخلاقی خاص شرع رو هم تعیین می کنه، و به ویژه این عقله که در قضاوتی اخلاقی، جایگاه هر کدوم از باید و نباید های اخلاقی(اعم از عقلی و شرعی) رو تعیین می کنه...

فلسفه مصطلحی که در جهان اسلام پرورونده شده عمدتا به مباحث هستی شناسی می پردازه که مباحثی نظری هستند و بحثش از بحث باید و نبایدها جداست، ما چه کار به فلسفه داریم، اصلا فیلسوف این نحوه استدلال، یعنی استدلالی که در مقدمه ی اون از حسن و قبح عقلی استفاده شده باشه رو بطور معمول برهانی نمی دونه، این متکلم امامی و معتزلیه که تا حد زیادی به خاطر سنخ مطالب خاص اون علم، دائم حرف از حسن و قبح عقلی می زنه، و جابجا از این مطلب در استدلالش استفاده می کنه و باید هم چنین کنه، شما این قبیل تعابیر رو در یه کتاب کلامی زیاد می بینین، فلان فعل (جزئی و خاص) قبیحه و قبیح از مولای حکیم سر نمی زنه و مقدماتی از این دست که مبتنی بر ایده ی حسن و قبح عقلیه، یعنی چی که حسن و قبح عقلی فقط حجیت کلی عقل رو ثابت می کنه، سری به کتاب های کلامی بزنین، با این چیزی که من از تعبیر شما می فهمم باید فاتحه ی کلام رو به کل بخونیم، می خواین درست کنین می زنین از بنیاد خراب می کنین...

تازه اگر قرار به این باشه که ما مثلا در همین مباحثی که راجع به برخی احکام فقهی زنان گذشت نگاه برخی حکمای جهان اسلام راجع به زنان (که بحثی خارج از حوزه ی کار فلسفه ی مصطلحه) رو دخالت بدیم که وضع بدتره، باز حداقل فقیه بنده خدا زن رو آدم حساب می کنه، برخی از این حکمای تراز اول ما زن رو آدم هم حساب نمی کنن، زن صرفا یه حیوانه که برای آرامش مرد و برای اینکه مرد بهش رغبت کنه به شکل انسانی زیبا آفریده شده!...

خوب حالا شما به عنوان یه شیعه در مقام بحث کلامی، دائما از حسن و قبح عقلی بطور گسترده مایه می ذارین و بر اون مبنا استدلال می کنین، اما وقتی ردای فقاهت می پوشین به همین حکم اخلاقی صریح عقل در باب مساله ای فقهی بها نمی دین!، خوب این یعنی عدم انسجام، یک بام و دو هوا که نمیشه، بنده در قبل هم گفتم حکم عقل تخصیص بردار نیست، نمیشه در جایی قضاوت فطری عقل رو بهش بها بدیم و کلی هم ازش استفاده کنیم و در جای دیگه نه، باز هم تکرار می کنم بحث در باب خود مبانی فقهه که طبیعتا بحثی بیرون فقهی و مربوط به حوزه ی فلسفه و اصول فقهه، شما طوری صحبت می کنین که گویی مبانی فلسفه و اصول فعلی ما وحی منزله که نمیشه راجع بهش حرف زد، به فرض هم بحث تعارض دو یا چند منظر در مساله ای واحد مطرح باشه باید در باب معقولیت یکی یا برآیند معقولتری از اونا تامل کنیم، نمیشه که در این تعارض به اسم جدایی حوزه های علوم و مطالبی از این دست این تعارض رو مسکوت بذاریم و از طرف دیگه هر دو یا چند منظر رو هم معتبر بدونیم، مثلا در این مقام ما به عنوان یه شیعه هم به عنوان متکلم باید به مباحث اعتقادی بپردازیم و هم به عنوان فقیه به استنباط، حالا بحث تعارض موضع این دو علم راجع به این مساله ی واحد مطرح میشه، یعنی همین بحث جایگاه عقل و حکم فطری عقل در قضاوت های اخلاقی خودش و مسائلی از این دست، نمیشه که این مساله رو مسکوت بذاریم و در عین تعارض موضع این دو علم در این مساله ی واحد هر دو رو هم همزمان معتبر بدونیم، دقت کنین به هیچ وجه تعدد حیثیاتی در کار نیست بحث دقیقا تعارض در محل واحده...

در فقه ما اگر چه گفته میشه که عقل یکی از منابع فقهه، اما عملا و عمدتا عقل صرفا یه ابزار برای استنباط احکامه نه منبعی برای حکم فقهی، در موضع فقهی فعلی شما زیاد از این قبیل تعابیر می شنوید که ان دین الله لایصاب بالعقول(دین خدا از دسترس عقول خارجه)، اما تو کلام همین عقل چنان عزیز میشه که میشه حجت و نبی باطنی!، بر مبنای همین نقل گرائیه(در معنایی خاص از نقل گرایی متناسب با این بحث، معنایی هم افق با اشعری گری) که فقیه ما با وجود این آشفته بازاری که در بحث احادیث مطرحه و هزاران دست ناپاکی که در کار جعل احادیث بوده، با جمود بر خبر واحدی که در تعارض با فهم فطری همه ی آدماست چنین احکام ناعادلانه ای، که نمونه اش در مطالب قبلی در باب برخی احکام فقهی زنان گذشت، صادر می کنه...

بنا به مبنای اشعری ما به زشتی و زیبایی افعال راهی نداریم و این اراده ی خداست که خوبی رو خوبی و بدی رو بدی می کنه، حالا خدا می تونه مومن رو ببره جهنم و کافر رو بیاره بهشت، و این ظلم نیست و عین عدله، اگه خدا مثلا بگه پدرت رو بی دلیل بکش باید بکشی!، معاذالله اگه خدا هر رطب و یابسی گفت باید بکنی چون اراده خدا و امر و نهی اوست که خوبی رو خوبی و بدی رو بدی می کنه، در حالی که در مبنای شیعی عقل تا حد خوبی زشتی و زیبایی افعال رو درک می کنه و خداوند حکیم هم متناسب با این فهم فطری حکم می کنه، حالا بدبختی ما اینه که ما در مقام متکلم، امامی هستیم و عقل گرا، و در مقام فقیه اشعری هستیم و نقل گرا، اینه که فقیه ما روی چنین احکام نامعقولی که در تعارض با فهم فطری همه ی آدماست چنین لجاجت می کنه...

طرفه اینکه شما همونطور که به سرکار بی دل هم گفتم به نحو پارادوکسیکال از یه طرف مساله ای که چنین در تعارض با فهم فطریه رو چنان رازآمیز می کنین و یا چنان دست و پای عقل رو می بندین که به کلی مساله رو از حوزه ی قضاوت عقل خارج کنین و از طرف دیگه با آب و تاب شروع به تبیین های مثلا عقلانی می کنین!، یه بام و دو هوا که نمیشه برادر، من دیگه نمی دونم چطوری و با چه زبونی تعارض این قبیل احکام رو با عقل و لزوم عقل گراتر شدن فقه رو نشون بدم، من هر چی می گم شما با طرح یه سری مباحث عجیب و غریب هی می خواین شب رو روز کنین...

به نظرم بحث به نقطه ای رسیده که ادامه ی اون کم فایده و عقیمه، فک کنم بهتره قضاوت رو به دوستان بسپاریم:Gol:...

seyedziya;57898 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از مشارکت در این تاپیک، که علی رغم اهمیت کلیدی اون نسبتا مهجور مونده بود



فکر می کنم سال 75 بود که مطلع شدم در حوزه قم سمیناری در مورد دیه و مقتضیات زمان برگزار می شود و شرکت برای عموم هم آزاد بود جمعه یا پنجشنبه ای بود که از تهران به قم جهت شرکت در سمینار راهی شدم
تصورم این بود با توجه به گلایه اکثر زنها در مورد دیه لابد حضار زن بیش از مرد خواهد بود
بماند که مرا هم که تنها آدم بی ربط آنجا بودم اول راه نمی دادند و وقتی گفتم می خواستید یگویید فقط مردها نه عموم!!!
خلاصه ما برای اول و اخر بار وارد حوزه شدیم در ازدحامی از روحانیون... البته سوالاتی از همان زمان در مورد خصوصا ارش برای من بی جواب ماند. که به موقع می پرسم. آن موقع از حضور کم خانم ها متعجب شدم. هدفم از این خاطره این بود که
اکثر ما و مردم به اهمیت موضوعها توجه کافی نداریم .فقط معترضیم و تحقیق نمی کنیم.

سال 76 در سر کلاس اخلاق پزشکی تنها دانشجویی بودم که با استدلال مواردی ازسقط جنین را مجاز می شمردم و استاد مخالف بود و سایر دانشجویان ساکت .......
از سال 82 ؟؟ خوشبختانه موارد قانونی و شرعی سقط در ایران تصویب شد که سر فرصت موارد را خواهم نوشت و مایلم با حضور همدیگر سایر مواردی که فقه و قانون مجاز نمی داند با دلیل و برهان به بحث بنشینیم
از جمله مواردی که مورد توجه نیست عدم مجوز سقط حتی زیر 4 ماه در بارداری ناشی از تجاوزات جنسی و یا بارداری از محارم است که مواردش را دیده ایم
مضاف براین تمامی موارد سقط های مجاز شرعی و قانونی فقط زیر 4 ماه بارداری را پوشش می دهد که این هم جای بحث دارد ادامه دارد......

zahra;58279 نوشت:
seyedziya;57898 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از مشارکت در این تاپیک، که علی رغم اهمیت کلیدی اون نسبتا مهجور مونده بود فکر می کنم سال 75 بود که مطلع شدم در حوزه قم سمیناری در مورد دیه و مقتضیات زمان برگزار می شود و شرکت برای عموم هم آزاد بود جمعه یا پنجشنبه ای بود که از تهران به قم جهت شرکت در سمینار راهی شدم تصورم این بود با توجه به گلایه اکثر زنها در مورد دیه لابد حضار زن بیش از مرد خواهد بود بماند که مرا هم که تنها آدم بی ربط آنجا بودم اول راه نمی دادند و وقتی گفتم می خواستید یگویید فقط مردها نه عموم!!! خلاصه ما برای اول و اخر بار وارد حوزه شدیم در ازدحامی از روحانیون... البته سوالاتی از همان زمان در مورد خصوصا ارش برای من بی جواب ماند. که به موقع می پرسم. آن موقع از حضور کم خانم ها متعجب شدم. هدفم از این خاطره این بود که اکثر ما و مردم به اهمیت موضوعها توجه کافی نداریم .فقط معترضیم و تحقیق نمی کنیم. سال 76 در سر کلاس اخلاق پزشکی تنها دانشجویی بودم که با استدلال مواردی ازسقط جنین را مجاز می شمردم و استاد مخالف بود و سایر دانشجویان ساکت ....... از سال 82 ؟؟ خوشبختانه موارد قانونی و شرعی سقط در ایران تصویب شد که سر فرصت موارد را خواهم نوشت و مایلم با حضور همدیگر سایر مواردی که فقه و قانون مجاز نمی داند با دلیل و برهان به بحث بنشینیم از جمله مواردی که مورد توجه نیست عدم مجوز سقط حتی زیر 4 ماه در بارداری ناشی از تجاوزات جنسی و یا بارداری از محارم است که مواردش را دیده ایم مضاف براین تمامی موارد سقط های مجاز شرعی و قانونی فقط زیر 4 ماه بارداری را پوشش می دهد که این هم جای بحث دارد ادامه دارد......

با سلام وتشكر اززحمات همه كارشناسان وكاربران محترم از اينكه اين تاپيك را باز كردند:
كاربر محترم جنابِ زهراء به نظر مي رسد كه اين بحث شما در تاپيك مستقل ديگري مطرح شود بهتر باشد تا جواب كاملي دريافت كنيد بگذاريد بحث سيد ضياء وجنابِ سجاد به نتيجه برسد.

اسراء;58351 نوشت:
كاربر محترم جنابِ زهراء به نظر مي رسد كه اين بحث شما در تاپيك مستقل ديگري مطرح شود بهتر باشد تا جواب كاملي دريافت كنيد بگذاريد بحث سيد ضياء وجنابِ سجاد به نتيجه برسد.

از تذکر شما متشکرم و امیدوارم بحث نتیجه بخشی داشته باشیم

سلام علیکم جمیعا

استاد گرامی در اولین پست شما در این تاپیک در مورد فلسفه فقه در کنار فقه و اصول صحبت فرمودید.

این فلسفه فقهی چیست من تا به الان این مطلب را نشنیده ام. امیدوارم منظور استفاده از علم کلام در بعض موارد نباشد و یک معنای جداگانه و یک علم و نگرش در زیر مجموعه فقه باشد.

اساتید اگر اطلاعی در این ارتباط دارند ممنون میشوم راهنمائی بفرمائید و کتابی اگر در این باب هست همینطور.

یاحق

bina88;58408 نوشت:
سلام علیکم جمیعا

استاد گرامی در اولین پست شما در این تاپیک در مورد فلسفه فقه در کنار فقه و اصول صحبت فرمودید.

این فلسفه فقهی چیست من تا به الان این مطلب را نشنیده ام. امیدوارم منظور استفاده از علم کلام در بعض موارد نباشد و یک معنای جداگانه و یک علم و نگرش در زیر مجموعه فقه باشد.

اساتید اگر اطلاعی در این ارتباط دارند ممنون میشوم راهنمائی بفرمائید و کتابی اگر در این باب هست همینطور.

یاحق

سلام علیکم

فلسفه فقه

فلسفه فقه از جمله فلسفه های مضاف و از گونه معرفت های درجه دو است. موضوع این دسته فلسفه ها شناسایی و تحلیل واژگانی است که به آن ها اضافه شده. به طور معمول مضاف الیه آن یک علم است؛ مانند فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضیات، فلسفه منطق و....

در این مقاله کوشیده شده است به مباحث زیر پرداخته شود: فلسفه فقه چه دانشی است؟ وصفی است یا دستوری؟ چه گزاره هایی دارد؟ آیا تأسیس چنین دانشی لازم است؟ چه تأثیراتی بر علم فقه دارد؟

مقدمه

فلسفه فقه از جمله فلسفه های مضاف و از گونه معرفت های درجه دو است. موضوع این دسته فلسفه ها شناسایی و تحلیل واژگانی است که به آن ها اضافه شده. به طور معمول مضاف الیه آن یک علم است؛ مانند فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضیات، فلسفه منطق و....؛ البته گاهی هم به حقایق اضافه می شود و فلسفه حقایق را تشکیل می دهد؛ مثل فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه هنر و ... ( رک: خسروپناه، ۱۳۸۴: ص۱۱)؛ پس اگر بخواهیم تعریفی از فلسفه فقه ارائه کنیم باید بگوییم:

فلسفه فقه، مباحثی است که به کلیت فقه می پردازد و به آن دسته از پرسش های اساسی که رویاروی کلّ فقه نهاده اند پاسخ می دهد؛ مباحثی که روند کار فقه را در دو حوزه؛ یکی کلّ فقه و دیگری کار فقیه بررسی می کند (کاتوزیان، ۱۳۸۰: ص۱۰۳). به عبارت دیگر، فلسفه فقه مجموعه تأملات نظری و نیز تحلیلی در باب علم فقه است (لاریجانی، ۱۳۸۰: ص۱۷۱).

باید توجه داشت که فقه به دو معنا به کار می رود: ۱. فقه مصطلح (آنچه در دست ما است به عنوان علم فقه)؛ و فقه مصطلح علم اجتهادی فقیهان و پژوهش گران است که فقیهان به وسیله اصول و قواعدی که پیغمبر و امامان تأسیس یا امضا کرده اند، با کمک جستن از عقل و اجماع از منابع؛ یعنی کتاب و سنت استنباط می کنند (عابدی شاهرودی، ۱۳۸۰: ص۱۶۳). ۲. تفقه در دین (آنچه فقه فعلی باید به آن برسد)؛ فقهی که در روایات و آیات به آن اشاره شد که فقط در احکام منحصر نیست؛ بلکه شامل مسائل اجتماعی، اقتصادی، تربیتی و هرآنچه در دین است می شود. شاید استاد شهید، مرتضی مطهری هم در عبارتی که از وی می آید به همین اشاره کرده است:

قرن ما از نظر فقه و مقررات اسلامی قرن یک فاجعه است... در این قرن ما شاهد قربانی شدن مقررات اسلامی در مقابل مقررات اروپایی هستیم. سنگرها را پی در پی از دست فقه اسلامی می گیرند. در مسائل قضایی، در مسائل دینی، در مسائل خانوادگی، در مسائل جزایی و در سایر مسائل تدریجاً مقررات ناقص اروپایی جانشین مقررات اسلامی می گردد. امروز عملاً جز مقررات عبادی در انحصار اسلام نمانده است. بدون شک ما از نظر فقه و اجتهاد در عصری شبیه به عصر شیخ طوسی زندگی می کنیم، دچار نوعی جمود و اعراض از مواجهه با مسائل مورد نیاز عصر خود هستیم ( مطهری، ۱۳۷۸: ص ۱۸۸ و ۱۸۹).

اکنون به آرای صاحبان اندیشه در این دانش، فهرست وار اشاره می شود:

الف) وصفی و گزارشی (Descriptive) یا دستوری ( normative) بودن فلسفه فقه

با توجه به این که این مسأله در توضیح مسائل این دانش نقش مهمی دارد، در ابتدا به برخی آرا در این زمینه اشاره می شود. بسیاری از صاحب نظران بر دستوری بودن این علم تأکید ورزیده، و به تأثیر مستقیم آن در فقه قائل شده اند.

در علوم طبیعی و ریاضی «آنچه هست» مطرح است؛ ولی در علوم اجتماعی و به خصوص در فقه و حقوق «آنچه باید باشد» منظور است؛ یعنی ما با مجموعه ای از الزامات، تکالیف و امر و نواهی روبه رو هستیم. فلسفه هم وقتی به علم ویژه تنزل یافت یعنی نسبی گرایی افراطی که در آن جا پدید آمده، زیر بنای این حالت توصیه ای فلسفه فقه، فلسفه علم، فلسفه تاریخ و ... این شاخه ها هر کدام رنگ خاص آن علم را می گیرد و آن اصول موضوعه و اصول متعارف آن علم را باید درون خود داشته باشد (کاتوزیان، ۱۳۸۰: ص۱۳۱).
در حقیقت منشأ اختلاف در وصفی یا دستوری بودن فلسفه علم است. در خود فلسفه علم غربی، عمدتآً روش توصیه ای بود؛ اما در سال های اخیر به خاطر یک نسبی گرایی افراطی که در آنجا پدید آمده، زیربنای این حالت توصیه ای را زده اند که البته هنوز هم محل بحث است. لاری لوردن با این که خودش مدافع گزارش و توصیفی گرایی است، کلمات بسیاری از فیلسوفان جدید ( پس از سال ۱۹۸۰) را آورده است؛ کسانی که تصریح می کنند اصلاً کار فلسفه علم توصیه است (لاریجانی، ۱۳۸۰: ص۲۰۴). در مقابل برخی هم صرفاً نقش گزارشی برای آن متصور شده اند: « فلسفه فقه از آن رو که یک علم شناختی کلّی و ناظر است، خصلت گزارشی و پژوهشی را همراه با سنجش گری دارد؛ مانند فلسفه هر علم، دیگری که همراه گزارش و پژوهش به سنجش هم می پردازد» (عابدی شاهرودی، ۱۳۸۰: ص۱۶۷). «فلسفه علم فقه به سؤال از چیستی علم فقه پاسخ می دهد. در واقع تار و پود علم فقه را از هم باز می کند و به ما نشان می دهد که علم فقه چگونه بافتی دارد. به عبارت دیگر، تاریخ و فلسفه علم فقه آیینه تمام نمای علم فقه است. فلسفه علم فقه یک دانش انتقادی است» (شبستری، ۱۳۸۰: ص۶۰).

طبق مبنای دستوری بودن، نقش فلسفه فقه در فقه روشن می شود و اصلاً هدف فلسفه فقه ایجاد تغییر در فقه است؛ اما طبق نظر گزارشی بودن فلسفه فقه، این علم چه نقشی در فقه دارد؟ « مباحث فلسفه علم فقه در خود علم فقه نقش ندارد؛ اما در مبادی اش نقش دارد؛ مثلاً وقتی ما در فلسفه علم فقه بحث کردیم و برایمان روشن شد که چگونه مبانی کلامی و جهان بینی ها درآن دخالت دارند. نقشش این است که وقتی فقیه می خواهد فتوا بدهد، سراغ آن مبانی می رود و آن مبانی را منقّح می کند» (همان: ص۹۸ و ۹۹).


ب ) بررسی رابطه فلسفه فقه با علم اصول فقه

بیشتر صاحب نظران فلسفه فقه را متمایز از اصول فقه دانسته اند و تفاوت هایی میان آن دو قائل شده اند. «به نظر می رسد فلسفه فقه عام تر از اصول فقه است. ما قبل از ورود به علم اصول، مطالب زیادی داریم که اول باید آن ها را حل کنیم تا نتیجه اش را در علم اصول پیاده کنیم» (کاتوزیان، ۱۳۸۰: ص۱۴۲).

«اصول فقه، از آن حیث که بخش عمده ای از دستگاه عظیم فقه است، جزء موضوعات فلسفه فقه محسوب می شود به این معنا که فلسفه فقه به بیان دانش نظاره گر، اصول فقه را به عنوان بخش استنباطی دستگاه مورد مطالعه قرار می دهد. اصول فقه عهده دار جنبه استنباطی فقه است؛ اما فلسفه فقه چنین جنبه ای را برعهده ندارد و تنها از دیدگاه ناظر، تمامیت فقه را از حیث مبادی، صور، اجزاء، غایات و مسائل مورد شناسایی قرار می دهد» (عابدی شاهرودی، ۱۳۸۰: ص۱۶۵).

برخی هم فلسفه فقه را تکمیل کننده دانش اصول می دانند؛ البته بر ضرورت وجود فلسفه فقه هم تأکید می کنند: «علم اصول همه نیازهای فقه را برطرف نمی کند و جایگاه فلسفه فقه خالی است؛ زیرا فقه با قبول پیش فرض هایی حرکت می کند و علم اصول با پذیرش آن به تبیین مکانیسم فقه نظر دارد. به تعبیر دیگر، فلسفه فقه خصلت آزاد اندیشی فلسفه را با خود همراه دارد. همان گونه که فلسفه، باورهای مسلّم دیگر علوم را به بحث و نقد می کشد، فلسفه فقه نیز پیش فرض های فقه و حتی اصول و رجال را به نقادی می نشیند» (مهریری، ۱۳۸۲: ص۲ و ۱۴)؛ اما در این میان برخی هم سرانجام تفاوتی میان آن دو قائل نیستند و حتی در یک نگاه کلّی فلسفه فقه را جزئی از اصول فقه قلمداد کرده اند: «همان طور که فلسفه فقه نگاه درجه دوم نسبت به فقه دارد، علم اصول هم نگاه درجه دوم به فقه دارد. وقتی در اصول بحث می شود ماهیت حکم شرعی چیست؟» یا «حجت به چه معنایی است؟» همه مسائلی هستند که نسبت به فقه درجه دومند و با نگاه بیرونی به فقه طرح شده اند. با توجه به نکته فوق، فلسفه فقه می تواند بخشی از علم اصول به معنای عام آن باشد. نظر نهایی من این است که فلسفه فقه بخشی از علم اصول است لیکن با این حال باز کردن بابی به نام فلسفه فقه اشکالی ندارد» (لاریجانی، ۱۳۸۰: ص۲۱۳ و ۲۳۲).

...

ج) بررسی مباحث اصلی علم فلسفه فقه

به طور کلی، در فلسفه فقه، اهداف فقه، قلمرو آن، رابطه فقه و زمان و مکان، روش شناسی پژوهش تاریخی در فقه شیوه تفسیر نصوص دینی، پیش فرض های حاکم بر فقه و فقیهان و ... بحث می شود. اکنون به طور گذرا به مباحث اصلی این علم از نگاه صاحب نظران اشاره می شود:

۱) تعریف فقه: یکی از مسائلی که باید در فلسفه فقه بررسی شود، تعریف علم فقه است؛ زیرا بدون ارائه تعریفی دقیق از فقه نمی توان مرز آن را با علومی مانند اخلاق، کلام و... مشخص ساخت (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۱۴).

۲) موضوع و قلمرو فقه: در مورد موضوع فقه مسائلی هست که باید روی آن بحث شود؛ از جمله دامنه فقه تا کجا است؟ کدام حوزه از زندگی آدمی با فقه پر می شود؟ چه انتظاری از فقه باید داشت؟ (مهریزی، ۱۳۸۲: ص۲۰) و همچنین این که آیا فقه فقط به اعمال فردی اهمیت می دهد یا اعمال اجتماعی را نیز مد نظر دارد؟ اگر گفته شود فقه به اعمال ظاهری فردی و اجتماعی می پردازد، این سؤال مطرح می شود که آیا تمام اعمال ظاهری فردی و اجتماعی را بحث و بررسی می کند یا فقط به پاره ای از آن ها می پردازد؟ (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۱۵).

۳) پیش فرض های موجود در علم فقه: این پیش فرض ها و مسائلی که فقیهان در استنباط فقهی قطعی و مفروغ عنه گرفته اند به چند دسته تقسیم می شوند که باید در فلسفه فقه روی آن ها بحث شود:

الف) مباحث کلامی: از جمله بحث عصمت و تعیین قلمرو آن و بررسی ادلّه آن (همان: ص۱۸) و همچنین ویژگی های قرآن؛ زیرا قرآن نیز ویژگی هایی دارد که در استنباط فقیه نقش دارند؛ مثل این که قرآن تحریف نشده و عبارات و الفاظ قرآن از ناحیه خداوند است (هادوی، ۱۳۷۹: ص۷).

ب) منطقه الفراغ: «یکی از مباحثی که در تعیین قلمرو فقه نقش ویژه ای دارد، تعیین منطقة الفراغ یا منطقة العفو است. اگر روشن شود چه بخش هایی از زندگی به انسان ها سپرده شده اعم از حاکم و مردم بالطبع دایره نقد نیز روشن می شود ... در بحث منطقة الفرغ از سه مسأله اساسی باید گفت وگو شود: ۱. وجود منطقه الفراغ یا عدم آن در شریعت اسلامی؛ ۲. بر فرض پذیرش، تعیین قلمرو منطقة الفراغ؛ ۳. کیفیت منطقة الفراغ (مهریزی، ۱۳۷۵: ص۲۲۲).

ج) سیره و فعل معصوم: ازجمله مسائل فلسفه فقه، تفکیک بین اقوال، افعال و تقریر امام است. کدام یک از افعال، اقوال و تقریرات را باید جزء قلمرو دین و قلمرو فقه به شمار آورد و کدام یک را نباید جزء قلمرو دین دانست؟ به عبارت دیگر آیا تمامی اقوال که از امام صادر می شود «بما أنه شارع» از او صادر می شود؟ (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۱۸).
آیا تمام افعال و سیره معصومان در امور شخصی و اداره جامعه جزء وحی و شریعت به حساب می آید و مصدر استنباط است یا خیر؟ طبیعی است که اگر رأی مثبت ارائه نشود، بسیاری از برنامه ها و شیوه های اجرا نیز در قلمرو فقه قرار می گیرد (مهریزی، ۱۳۷۵: ص۲۲۳).

د) حدود دخالت عقل در فقه: این که عقل تا چه مقدار در تعیین و برنامه ریزی زندگی آدمی دخیل است و نتیجه این دخالت چیست؟ منظور آن است که چه بخش هایی از زندگی، به انسان واگذاشته شده تا به کمک عقل حل شود؟ آنچه را عقل بدان دست می یابد، فقه است یا قانون انسانی؟ (همان: ص۲۲۴)

هـ) تلقی دین از آزادی و تعقّل: برخی این مسأله را هم مربوط به فلسفه می دانند؛ زیرا آثار فقهی بر آن مترتب است؛ برای مثال اگر کسی گفت شک و انکار اختیاری نیستند بلکه وقتی یک سلسله مبادی علمی برای شخصی حاصل شود او اصلاً بی اختیار منکر مطلبی می شود و بی اراده در مطلبی شک می کند، آیا نفس آزاد بودن، نفس اجازه تعقل به بشر دادن ولو بلغ ما بلغ، این هم به مصلحت بشر هست یا نیست؟ (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۳۹ و ۴۰).

و) تلقی فقیه از کتاب و سنت: این قضیه در فلسفه فقه روشن می شود که درست است فقیه تنها در داخل یک نظام تفقه می کند؛ اما او اول معنای خاصی برای کتاب و سنت و معنایی نیز برای لغت قائل است (معنای فلسفی و کلامی منظور است) و چون آن مبانی را در آن جاها قبول کرده و به شکلی در علم اصولش تأثیر گذاشته می تواند این طور یا آن طور استنباط کند (شبستری، ۱۳۸۰: ص۵۸).

۴) اهداف فقه یا مقاصد شریعت: در این جا سخن در این است که فقه اسلامی چه اهدافی را دنبال می کند؟ چگونه می توان بر آن ها دست یافت و تأثیر این مسأله بر استنباط و اجتهاد و چیست؟ به تعبیر دیگر، در علم مقاصد، پرسش هایی از این دست تجزیه و تحلیل می شود. «آیا فقه اسلامی اهداف و غایاتی را دنبال می کند؟ آیا می توان غایات و مقاصد فقه را شناخت؟ راه شناسایی و دستیابی به مقاصد فقه چیست؟ مقاصد اصلی و فرعی شریعت کدام است؟ مقاصد اصلی و فرعی شریعت کدام است و چگونه می توان آن ها را رده بندی کرد؟ (مهریزی، ۱۳۸۲: ص۲ و ۵۷).

۵)فقه و نظام سازی: آیا فقه می تواند و باید نظام سازی و نظریه پردازی داشته باشد یعنی از لابه لای احکام پراکنده، نظامی ارائه دهد و نظریه های منسجم و گویایی را در ابعاد مختلف زندگی از قبیل اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ... ارائه کند؟ (مهریزی، ۱۳۷۵: ص۳۲۰) در حوزه نظام های اجتماعی، سه پرسش، مادر و اساس پرسش ها است و پیش از هر اقدامی، پاسخی روشن لازم دارد: ۱. آیا اسلام در واقع و نفس الامر نظام های اجتماعی خاصی دارد؟ ۲. آیا نظام های اجتماعی اسلام (بر فرض وجود) قابل کشف اند؟؛ ۳. منابع، ابزارها، منطق و روش کشف این نظام ها کدامند؟ (موسویان، ۱۳۸۱: ص۳).

۶) بحث ثابت و متغیر در دین: احکام و قوانینی که کوچک ترین تغییری از نظر حکم الاهی نمی یابند، احکام ثابت هستند و مقرراتی که در عین این که حکم شرعی اند تابع شرایط بوده و با دگرگونی شرایط حکم عوض می شود، احکام متغیر هستند (سبحانی، ۱۳۷۹: ص۷۸).
بحث ثابت و متغیر در دین از مباحث جدید است که برای نخستین بار مرحوم علامه در تفسیر المیزان و شهید مطهری در کتاب های اسلام و مقتضیات زمان و نظام حقوق زن در اسلام به آن اشاره کردند و هنوز راه طولانی برای منقّح شدن آن باید پیموده شود. مرحوم علامه و دیگر متفکران که بحث فطرت را مطرح کرده اند، مدعی اند که چه در زندگی فردی و چه در زندگی خانوادگی و اجتماعی اساس هایی وجود دارند که غیر قابل تغییرند. در جهان امروز یکی از مسائل مهم تفکیک بین احکام ثابت و متغیر است (شبستری، ۱۳۸۰: ص۱۷۵).

۷) رابطه فقه و زمان و مکان: باید بررسی کرد که علم فقه در روند خود چه رابطه ای با زمان و مکان داشته است؛ یعنی فقیهان کجا به مقتضیات زمان و مکان عنایت داشته اند و این رابطه تا چه حد بوده است؛ البته پس از تنقیح این مطلب که منظور از زمان و مکان چیست؟ و پس از بررسی شیوه کار فقیهان، یک نظریه به دست می آید که مبین تأثیرگذاری زمان و مکان یا عدم آن در فقه است (همان : ص۷۱)؛ البته می شود این موضوع را به صورت دستوری هم بررسی کرد که زمان و مکان چه تأثیری باید در فقه بگذارد؟ برخی این مسأله را با بحث ثابت و متغیر پیوند زده اند: «یکی از موضوعاتی که باید در فلسفه فقه بدان توجه شود، تبیین رابطه فقه و زمان است، چرا که رسالت فقه اداره زندگی انسان است. دگرگونی ها و تحولاتی که در حیات آدمی رخ می نماید، جای تردید و انکار ندارد. از سوی دیگر جوهر روح قوانین دینی ثبات و پایداری است حل این معضل چیزی است که از عنوان «فقه و زمان» انتظار می رود» (مهریزی، ۱۳۸۲: ص۲۴).

۸) رابطه فقه و برنامه: منظور از برنامه در اینجا روش های اجرایی است؛ یعنی آیا فقه به جز بیان حکم به برنامه و شیوه عمل هم نظر دارد؟ آیا روش های اجرایی احکام نیز داخل در قلمرو فقه است؟ (مهریزی، ۱۳۷۵: ص۲۱۶).

۹) رابطه فقه و علوم دیگر: یکی دیگر از مباحثی که با نگاه بیرونی به فقه باید مشخص شود، رابطه علم فقه با علومی مثل اخلاق، کلام، حقوق و دانش های جدید است. برخی آثار این مسأله را میتوان این گونه برشمرد: ۱. تعیین پیش نیازهای فقاهت و اجتهاد؛ ۲. تعیین میزان ترابط و داد و ستدهای معرفتی؛ ۳. تعیین مرز دانش ها (مهریزی، ۱۳۸۲: ص۲۴).

...

۱۰) تحولات مبانی فقه در تحولات علم: در صورت مثبت بودن تأثیر علوم جدید برفقه، باید این علوم هم جزء مبانی استنباط قرار بگیرند و یادگیری آن های لازم می شود (نوایی، ۱۳۸۰: ص۱۲۴). برخی علوم انسانی را متناسب و دخیل در فقه می دانند و حتی برخی از دستاوردهای علوم تجربی را نیز در استنباط مؤثر می دانند (غرویان، ۱۳۸۰: ص۱۶۱).

۱۱) ساز و کار تأثیر فلسفه فقه در اصول فقه: اگر پذیرفتیم که فلسفه فقه عام تر از اصول فقه است و با آن متمایز است، باید روی تأثیر فلسفه فقه بر اصول که ارتباط مستقیم با فقه دارد بحث شود. اصول از چهار جهت یعنی از نظر روشی از حیث ساختاری از جهت محتوا و مضمون (بعضی مدعیات آن) و از حیث «کاربرد» و قلمرو باید مورد سنجش گری و بازسازی قرار بگیرد (رشاد، ۱۳۸۲: ص۳۷).

۱۲) روش استدلال فقهی: وقتی روشی اعمال می شود و به نتایج متفاوتی می انجامد، آیا این نتایج متفاوت، نشان دهنده نقصان روش است یا ممکن است عوامل دیگری (غیر از روش) نیز وجود داشته باشد که سبب تفاوت نتایج می شود؟ بدیهی است که در فقه، روش شناسی خاصی وجود دارد؛ ولی با این حال، نتایج بسیار است که باید سبب تفاوت نتایج بررسی شود: اول این که تفاوت نتایج تا چه حد به نقصان در روش مربوط است؟ دوم این که اگر از یک روش، نتایج متفاوتی به دست آید، آیا این عیب و نقصان آن روش نیست؟ (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۱۶).

۱۳) روش شناسی تحقیقی در اسناد: چنان که می دانیم، بخش اعظم منابع فقه را احادیث و روایات تشکیل می دهد و نیز روشن است که احادیث و روایاتی که در اختیار ما قرار دارد نمی توان گفت همان است که از پیشوایان دین صادر گشته است؛ زیرا در طول تاریخ، جعل و تحریف هایی در آن ها واقع شده است؛ از این رو ضرورت بررسی در این اسناد و مدارک دینی جای انکار ندارد؛ لیکن این پرسش مطرح است که با چه معیاری این اسناد را باید نقادی کرد. به جز این ها بررسی و مطالعه آنچه امروزه در مغرب زمین به عنوان متدولوژی تحقیق در اسناد تاریخی نضج گرفته لازم و بایسته است. از همه این مباحث با عنوان روش تحقیق در اسناد در فلسفه فقه باید کاوش کرد (مهریزی، ۱۳۸۲: ص۲۵ و ۲۶).

۱۴) موضوع شناسی و مفاهیم فقهی: این که آیا تبیین موضوعات احکام در قلمرو فقه است یا این که رسالت فقه فقط بیان احکام است؟ (مهریزی، ۱۳۷۵: ص۲۲۱).
خوش بینانه ترین ادعا در نظریه موضوع شناسی این است که با دگرگونی پرشتاب و باور نکردنی عصر تجدّد کمترین انتظار از فقه پژوهان فرزانه، اندیشیدن در وادی تغییر مصداق است؛ گرچه دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که پویایی فقه را در تغییر مفهومی یا قبض و بسط مفهوم در بستر تاریخی و زمانی و مکانی توصیه می کند و از منظر تغییر مفهوم موضوع به تغییر حکم می اندیشد (سادات فخر، ۱۳۷۹: ص۱۴۹).
تحدید مفاهیم فقهی هم امری مهم است، برخی از مفاهیم که در فقه به کار برده می شود، نه تحدید مفهومی شده و نه به صورت کمّی درآمده؛ مانند تعبیر مصلحت، حرج و ضرر و ضرا. به نظر من در همه این تعابیر ظاهراً به معنای عرفی و لغوی شان اکتفا شده است. وقتی که می گوییم لاضرر و لاضرار فی الاسلام یک چیز خیلی مجمل و مبهمی (معنای لغوی ضرر و ضرار) به ذهن ما می آید (ملکیان، ۱۳۸۰: ص۲۹).

۱۵) ناظر بودن قرآن و روایات بر جامعه عرب زمان خود: آیا قرآن و روایات با توجه با وضعیت آن زمان جامعه عرب بیان شده و برای فهم قرآن و روایات شناخت دقیق وضعیت آن زمان لازم است یا خیر؟ (همان). باید دید در روند تکوین علم فقه در جوامع اسلامی در طول تاریخ، عرف و رسوم چه چیزی بوده و چه ارتباطی با فقه داشته است؛ مثلاً در کجا علم فقه از عادات و رسوم استفاده کرده و در کجا متکی به آداب در رسوم بوده است؟ کجا آداب و رسوم را قبول نکرده است و کجا آداب و رسوم را به حال خود گذاشته است؟ (شبستری، ۱۳۸۰: ص۶۶).

این مباحث خلاصه چیزی بود که صاحب نظران بدان اشاره کرده اند؛ اما ذکر چند نکته لازم است:

۱) شاید با تأسیس دانش جدیدی به نام فلسفه فهم یا منطق فهم دین که از نوع دانش های بینارشته ای باشد و در آن کلیه مباحث زبانی و تحلیلی، اصول فقه، منطق (بخش هایی که به بحث متن و الفاظ مربوط است) و ... قرار بگیرد برخی از مباحث مطرح شده به وسیله صاحب نظران از علم فلسفه فقه به آن جا منتقل شود و جایگاه حقیقی آن ها همان دانش منطق فهم دین باشد.

۲) با نتیجه گیری از آرا میتوان به دست آورد که باید علم فلسفه فقه یک علم ترکیبی وصفی- دستوری می باشد و با تک بعدی شدن، این علم به کمال نهایی خود نخواهد رسید و از برخی اهداف باز می ماند.

۳) به نظر می رسد در این دانش نوظهور و جوان مسائل دیگری هم قابل طرح باشد که برخی از آن ها کلی تر و مهم تر از مسائل یاد شده باشد مانند:

الف) امکان و چگونگی علم دینی؛
ب) بایسته ها و وظایف فقیهان به طور خاص و عالمان دینی به طور عام در عصر غیبت؛
ج) توجه به مسأله نظام سازی به طور دقیق تر و وجد ی تر؛
د) امکان و چگونگی مدیریت تولیدی و نظارتی فقه بر سایر علوم؛
هـ) بحث انتظار بشر از دین در چارچوب فقه موردنظر اهل بیت

البته در گام نخست باید یک محور و موضوع اصلی برای علم مشخص شود و سایر مسائل حول آن شکل بگیرند؛ برای مثال، بحث نظام سازی؛ شناخت و تولید نظام های مختلف معرفتی در حوزه اسلام. شاید کلام امام خمینی هم به همین مسأله اشاره دارد که فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است (صحیفه ی نور، ج۲۱، ص۶۱)؛ البته بر کسی پوشیده نیست که چنین کاری نیازمند افرادی بزرگ چون خود آن بزرگواران است؛ همان ها که شهید مطهری برخی خصوصیاتشان را این چنین برمی شمارد :

شیخ الطائفه بلکه شیخ الطائفه هایی برای این قرن ضروری است که اولاً با ضمیری روشن نیازهای عصر خویش را درک کنند. ثانیاً با شجاعت عقلی و ادبی از نوع شجاعت شیخ الطائفه دست به کار شوند. ثالثاً از چهار چوب کتاب و سنّت خارج نشوند (مطهری، ۱۳۷۸: ص۱۹۰).

قبسات ( www.qabasat.org )


منبع

منابع و مآخذ
۱. خسروپناه عبد الحسین، چیستی فلسفه های مضاف با تأکید بر فلسفه اسلامی، قبسات، ش۳۵، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۴ ش.
۲. رشاد علی اکبر، دین پژوهی معاصر، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، اوّل، ۱۳۸۲ش.
۳. سادات فخر سید علی، «عوامل پویایی فقه»، قبسات، ش۱۵ و ۱۶، ۱۳۷۹ش.
۴. سبحانی جعفر، گفت وگو با آیت الله سبحانی، قبسات، ش۱۵ و ۱۶، ۱۳۷۹ش.
۵. شبستری محمد، گفت وگوهای فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دوم، ۱۳۸۰ش.
۶. عابدی شاهرودی علی، گفت وگوهای فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دوم، ۱۳۸۰ش.
۷. غرویان محسن، گفت وگو با حجت الاسلام غرویان، اندیشه حوزه، سال هفتم، ش۶، ۱۳۸۰ش.
۸. کاتوزیان ناصر، گفت وگوهای فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دوم، ۱۳۸۰ش.
۹. لاریجانی صادق، گفت وگوهای فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، درم، ۱۳۸۰ش.
۱۰. مطهری مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، قم: صدرا، سیزدهم، ۱۳۷۸ش.
۱۱. ملکیان مصطفی، گفت وگوهای فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دوم، ۱۳۸۰ش.
۱۲. موسویان سید عباس، سخن نخست، اقتصاد اسلامی، ش۸، ۱۳۸۱ش.
۱۳. مهریزی مهدی، درآمدی بر قلمرو فقه، نقد و نظر، سال دوم، ش۲، ۱۳۷۵ش.
۱۴. فقه پژوهی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۲ش، ج۲.
۱۵. نوایی، اکبر، موضوع شناسی فقهی و رابطه آن با علوم، اندیشه حوزه، سال هفتم ش۶، ۱۳۸۰ش.
۱۶. هادوی مهدی، گفت وگو با حجت الاسلام هادوی تهرانی، قبسات، ش۱۵ و۱۶، ۱۳۷۹ش.

seyedziya;58275 نوشت:
خوب حالا شما به عنوان یه شیعه در مقام بحث کلامی، دائما از حسن و قبح عقلی بطور گسترده مایه می ذارین و بر اون مبنا استدلال می کنین، اما وقتی ردای فقاهت می پوشین به همین حکم اخلاقی صریح عقل در باب مساله ای فقهی بها نمی دین!،
.......
در فقه ما اگر چه گفته میشه که عقل یکی از منابع فقهه، اما عملا و عمدتا عقل صرفا یه ابزار برای استنباط احکامه نه منبعی برای حکم فقهی، در موضع فقهی فعلی شما زیاد از این قبیل تعابیر می شنوید که ان دین الله لایصاب بالعقول(دین خدا از دسترس عقول خارجه)، اما تو کلام همین عقل چنان عزیز میشه که میشه حجت و نبی باطنی!

در پاسخ جناب سيد ضياء گرامي ‌و از بين بردن توهم وجود پارادوكس در كلام حقير لازم ديدم به صورتي فشرده از نقش عقل در فقه سخن به ميان آوردم از خواننده محترم تقاضا دارم به خاطر فشرده بودن مبحث آنرا با دقت مطالعه نمايد:

دين كه نقش اساسي در سعادت بشر دارد از دو بخش اصول دين (عقايد ديني) و فروع آن (دستورات عملي دين) تشكيل شده است كه اصول دين ، تعقلي و فروع دين تعبدي است .

در مباحث تعقلي ، اساس كار با عقل است و اين عقل است كه زير بناي اصول دين را در ذهن انسان مي سازد و اگر عقل نباشد ديني استوار نخواهد شد .

اما در مباحث تعبدي ، عقل پايه عمل نيست بلكه مهمترين وسيله است در جهت دستيابي به شريعت كه همان احكام شرعي است .

پس تمام و كمال دين ، محصول تعامل عقل و شرع است اما ماهيت دين ، همان تكاليف شرعي است چرا كه دليل اصلي فرستادن پيامبران ، توسط خداوند متعال همانا تبيين مسائلي است به نام شريعت كه عقول بشري به تنهايي ، توانايي رسيدن به آن را ندارند .

از اينروست كه يكي از مسلمات اديان الهي ، داشتن مجموعه قواعد و قوانين منزَل است كه دين اسلام از اين ميان كامل ترين آن را دارد و در اين مسير ، علم فقه تنها علمي است كه عهده دار بيان اين شريعت جامع است. بدين جهت ، فقيهان در طول تاريخ اسلام بر اجتهاد و استنباط احكام از منابع آن همت گماردند .

درباره برخي از منابع استنباط با اختلاف سخن رفته است اما منبعي كه هيچ فقيهي نمي تواند با آن مخالفت كند ، عقل است . منبع بودن عقل را في الجمله ، شيعه و سني ، اخباري و اصولي و اشعري و غير اشعري پذيرفته اند .

افزون بر اين ، عقل در تفسير صحيح از ساير منابع و برداشت منطقي از آنها ، تبيين بسياري از موضوعات وابسته به مصلحت و مفسده و سنجش رابطه منابع با يكديگر كارآيي دارد تا جايي كه به راحتي مي توان گفت:

عقل آغاز و پايان فقه است .

عقل در استنباط فقهي دو نقش استقلالي و غير استقلالي دارد به اعتبار نقش استقلالي در كنار كتاب و سنت و اجماع منبعي مستقل است و از جهت كاربرد غير استقلالي ، تنها ابزار استنباط احكام در كنار ساير منابع به شمار مي رود .

اما از ديرباز نقش استقلالي عقل بيشتر محل توجه بوده است كه با عنوان هاي مستقلات عقلي و غير مستقلات عقلي در علم اصول فقه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .

مراد از مستقلات عقليه مواردي است كه كلا به عقل مربوط مي شود و عقل در صغرا و كبراي قياس حاكم است براي مثال در قياس معروف

" عدل عقلاً نيكو و لازم است - صغرا

و آنچه عقلاً لازم باشد ، شرع آنرا واجب مي سازد ، - كبرا

پس عدل واجب شرعي است - نتيجه "

صغرا و كبراي قياس هر دو عقلي اند .

و مراد از غير مستقلات عقليه مواردي است كه تنها كبراي قياس در اختيار عقل قرار دارد براي مثال در قياس

" نماز واجب شرعي است - صغرا
و هر عملي كه واجب شرعي باشد ، مقدماتش هم شرعاً واجب است ،- كبرا

پس مقدمات نماز شرعاً واجب است - نتيجه "

صغراي قياس غير عقلي و كبراي قياس عقلي است .

(سيد محمود هاشمي،بحوث ج 4 ص 121 ؛ محمد رضا مظفر،اصول فقه ج 1 ص 208 )

بنابر اين عقل در سه جايگاه كاربرد استقلالي دارد: صغرا و كبراي مستقلات و كبراي غير مستقلات و از اين ميان جايگاه مسئله حسن و قبح عقلي تنها در صغراي مستقلات عقليه است و كاربرد آن در ديگر جايگاه ها به طور واضح ، غير منطقي و بي معناست.

از طرف ديگر در كبراي مستقلات و غير مستقلات هم اثبات كبرا در هر دو مورد بر پذيرش ملازمه ميان حكم عقل و شرع يعني قاعده معروف "كل ما حكم به العقل حكم به الشرع" ،توقف دارد .

البته بحث هاي اختلافي زيادي بر پذيرش يا عدم پذيرش اين قاعده همانند قواعد ديگر وجود دارد اما با فرض پذيرش آن ثابت مي شود كه حكم عقل همان حكم شرع است و ايندو در احكامي شرعي كه با كار استقلالي عقل بدست مي آيد هيچ تعارضي با هم ندارند .

البته منظور از اين قاعده اين نيست كه هر حكم عقلي در هر انساني مي تواند همان حكم شرعي الهي باشد . اشتباه عقول بشري در تبيين مسائل بسيار كوچك آنقدر شايع است كه به هيچ رو نمي توان چنين برداشتي را داشت اما اين موارد اشتباه ، ناشي از خود عقل نيست بلكه ناشي از گزارش هاي غلطي است كه حواس انسان به عقل او مي دهند از اينرو در اين قاعده فقهي و در هر قاعده علمي ، معيار عقل خالص عقلاست نه عقلي كه دستخوش حواس جسماني و اميال نفساني بشر است .

ناگفته نماند عقل خالص منظور آن عقل فطري پاك و والاي غير قابل دسترس براي اهل علم نيست كه در اين صورت دست يافتن به هر گونه كشف علمي ناممكن مي نمايد . بلكه منظور همان عقل قابل رشد با تجربه و تمرين و قابل تهذيب و خلاص شدن از اشتباهات حواس جسماني و اميال نفساني است.
دقت در عرايض حقير روشن مي كند كه مسئله حسن و قبح عقلي آنطور كه ادعا مي شود نقش گسترده اي در فقه ندارد زيرا كه در بسياري از مسائل فقهي به خاطر ماهيت تعبدي بودن آن ، عقل صرفا ابزاري است در جهت رسيدن به احكام شرعي توسط استنباط از منابع آن و آنجا هم كه عقل به صورت مستقل عمل مي كند تا حكم شرعي را بدست آورد ، نقش عمده را قاعده ملازمه بازي مي كند نه قاعده حسن و قبح عقلي .
و همانطور كه پيداست انكار اين مسئله و ادعاي دخالت مستقيم عقل در استنباط تمام احكام شرعي ، آگاهانه يا ناآگاهانه منجر به حذف اصل دين خواهد شد چرا كه اساس دين قوانيني است كه از ناحيه وحي آمده است و دليل پيدايش آن هم عدم توانايي عقل مشوب انساني براي به دست آوردن قواعد و قوانين الهي است .
بنابر اين ادعاي مخالفت فلان حكم فقهي با عقل تنها در چارچوب ضوابط استفاده فقهي از عقل ، قابل پذيرش است .
البته اين بدان معنا نيست كه غير از فقها نبايد درباره احكام شرعي اظهار نظر كنند بلكه تنها به اين معناست كه دادن نقش مستقل به عقل در استنباط احكام شرعي مساوي با انهدام اصل دين است .
موفق و مويد باشيد

سجاد;58624 نوشت:
در پاسخ جناب سيد ضياء گرامي ‌و از بين بردن توهم وجود پارادوكس در كلام حقير لازم ديدم به صورتي فشرده از نقش عقل در فقه سخن به ميان آوردم از خواننده محترم تقاضا دارم به خاطر فشرده بودن مبحث آنرا با دقت مطالعه نمايد:

دين كه نقش اساسي در سعادت بشر دارد از دو بخش اصول دين (عقايد ديني) و فروع آن (دستورات عملي دين) تشكيل شده است كه اصول دين ، تعقلي و فروع دين تعبدي است .

در مباحث تعقلي ، اساس كار با عقل است و اين عقل است كه زير بناي اصول دين را در ذهن انسان مي سازد و اگر عقل نباشد ديني استوار نخواهد شد .

اما در مباحث تعبدي ، عقل پايه عمل نيست بلكه مهمترين وسيله است در جهت دستيابي به شريعت كه همان احكام شرعي است .

پس تمام و كمال دين ، محصول تعامل عقل و شرع است اما ماهيت دين ، همان تكاليف شرعي است چرا كه دليل اصلي فرستادن پيامبران ، توسط خداوند متعال همانا تبيين مسائلي است به نام شريعت كه عقول بشري به تنهايي ، توانايي رسيدن به آن را ندارند .

از اينروست كه يكي از مسلمات اديان الهي ، داشتن مجموعه قواعد و قوانين منزَل است كه دين اسلام از اين ميان كامل ترين آن را دارد و در اين مسير ، علم فقه تنها علمي است كه عهده دار بيان اين شريعت جامع است. بدين جهت ، فقيهان در طول تاريخ اسلام بر اجتهاد و استنباط احكام از منابع آن همت گماردند .

درباره برخي از منابع استنباط با اختلاف سخن رفته است اما منبعي كه هيچ فقيهي نمي تواند با آن مخالفت كند ، عقل است . منبع بودن عقل را في الجمله ، شيعه و سني ، اخباري و اصولي و اشعري و غير اشعري پذيرفته اند .

افزون بر اين ، عقل در تفسير صحيح از ساير منابع و برداشت منطقي از آنها ، تبيين بسياري از موضوعات وابسته به مصلحت و مفسده و سنجش رابطه منابع با يكديگر كارآيي دارد تا جايي كه به راحتي مي توان گفت:

عقل آغاز و پايان فقه است .

عقل در استنباط فقهي دو نقش استقلالي و غير استقلالي دارد به اعتبار نقش استقلالي در كنار كتاب و سنت و اجماع منبعي مستقل است و از جهت كاربرد غير استقلالي ، تنها ابزار استنباط احكام در كنار ساير منابع به شمار مي رود .

اما از ديرباز نقش استقلالي عقل بيشتر محل توجه بوده است كه با عنوان هاي مستقلات عقلي و غير مستقلات عقلي در علم اصول فقه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است .

مراد از مستقلات عقليه مواردي است كه كلا به عقل مربوط مي شود و عقل در صغرا و كبراي قياس حاكم است براي مثال در قياس معروف

" عدل عقلاً نيكو و لازم است - صغرا

و آنچه عقلاً لازم باشد ، شرع آنرا واجب مي سازد ، - كبرا

پس عدل واجب شرعي است - نتيجه "

صغرا و كبراي قياس هر دو عقلي اند .

و مراد از غير مستقلات عقليه مواردي است كه تنها كبراي قياس در اختيار عقل قرار دارد براي مثال در قياس

" نماز واجب شرعي است - صغرا
و هر عملي كه واجب شرعي باشد ، مقدماتش هم شرعاً واجب است ،- كبرا

پس مقدمات نماز شرعاً واجب است - نتيجه "

صغراي قياس غير عقلي و كبراي قياس عقلي است .

(سيد محمود هاشمي،بحوث ج 4 ص 121 ؛ محمد رضا مظفر،اصول فقه ج 1 ص 208 )


سجاد;58625 نوشت:
بنابر اين عقل در سه جايگاه كاربرد استقلالي دارد: صغرا و كبراي مستقلات و كبراي غير مستقلات و از اين ميان جايگاه مسئله حسن و قبح عقلي تنها در صغراي مستقلات عقليه است و كاربرد آن در ديگر جايگاه ها به طور واضح ، غير منطقي و بي معناست.

از طرف ديگر در كبراي مستقلات و غير مستقلات هم اثبات كبرا در هر دو مورد بر پذيرش ملازمه ميان حكم عقل و شرع يعني قاعده معروف "كل ما حكم به العقل حكم به الشرع" ،توقف دارد .

البته بحث هاي اختلافي زيادي بر پذيرش يا عدم پذيرش اين قاعده همانند قواعد ديگر وجود دارد اما با فرض پذيرش آن ثابت مي شود كه حكم عقل همان حكم شرع است و ايندو در احكامي شرعي كه با كار استقلالي عقل بدست مي آيد هيچ تعارضي با هم ندارند .

البته منظور از اين قاعده اين نيست كه هر حكم عقلي در هر انساني مي تواند همان حكم شرعي الهي باشد . اشتباه عقول بشري در تبيين مسائل بسيار كوچك آنقدر شايع است كه به هيچ رو نمي توان چنين برداشتي را داشت اما اين موارد اشتباه ، ناشي از خود عقل نيست بلكه ناشي از گزارش هاي غلطي است كه حواس انسان به عقل او مي دهند از اينرو در اين قاعده فقهي و در هر قاعده علمي ، معيار عقل خالص عقلاست نه عقلي كه دستخوش حواس جسماني و اميال نفساني بشر است .

ناگفته نماند عقل خالص منظور آن عقل فطري پاك و والاي غير قابل دسترس براي اهل علم نيست كه در اين صورت دست يافتن به هر گونه كشف علمي ناممكن مي نمايد . بلكه منظور همان عقل قابل رشد با تجربه و تمرين و قابل تهذيب و خلاص شدن از اشتباهات حواس جسماني و اميال نفساني است.
دقت در عرايض حقير روشن مي كند كه مسئله حسن و قبح عقلي آنطور كه ادعا مي شود نقش گسترده اي در فقه ندارد زيرا كه در بسياري از مسائل فقهي به خاطر ماهيت تعبدي بودن آن ، عقل صرفا ابزاري است در جهت رسيدن به احكام شرعي توسط استنباط از منابع آن و آنجا هم كه عقل به صورت مستقل عمل مي كند تا حكم شرعي را بدست آورد ، نقش عمده را قاعده ملازمه بازي مي كند نه قاعده حسن و قبح عقلي .
و همانطور كه پيداست انكار اين مسئله و ادعاي دخالت مستقيم عقل در استنباط تمام احكام شرعي ، آگاهانه يا ناآگاهانه منجر به حذف اصل دين خواهد شد چرا كه اساس دين قوانيني است كه از ناحيه وحي آمده است و دليل پيدايش آن هم عدم توانايي عقل مشوب انساني براي به دست آوردن قواعد و قوانين الهي است .
بنابر اين ادعاي مخالفت فلان حكم فقهي با عقل تنها در چارچوب ضوابط استفاده فقهي از عقل ، قابل پذيرش است .
البته اين بدان معنا نيست كه غير از فقها نبايد درباره احكام شرعي اظهار نظر كنند بلكه تنها به اين معناست كه دادن نقش مستقل به عقل در استنباط احكام شرعي مساوي با انهدام اصل دين است .
موفق و مويد باشيد

با سلام
جناب سجاد حقیر در پاسخ معمولا همه ی مطالب شما رو نقل قول می کنم و سعی می کنم در حد فرصت و بضاعت به محورهای مختلف اون پاسخ بدم، نه اینکه از یه مطلب پنجاه شصت خطی بطور گزینشی چهار پنج خط اون رو انتخاب و بدون آوردن پس و پیش مطلب به اون پاسخ بدم، این نقل قول گزینشی شما از مطالب حقیره:

[=&quot]
[/]
نقل قول:

خوب حالا شما به عنوان یه شیعه در مقام بحث کلامی، دائما از حسن و قبح عقلی بطور گسترده مایه می ذارین و بر اون مبنا استدلال می کنین، اما وقتی ردای فقاهت می پوشین به همین حکم اخلاقی صریح عقل در باب مساله ای فقهی بها نمی دین!،
.......
در فقه ما اگر چه گفته میشه که عقل یکی از منابع فقهه، اما عملا و عمدتا عقل صرفا یه ابزار برای استنباط احکامه نه منبعی برای حکم فقهی، در موضع فقهی فعلی شما زیاد از این قبیل تعابیر می شنوید که ان دین الله لایصاب بالعقول(دین خدا از دسترس عقول خارجه)، اما تو کلام همین عقل چنان عزیز میشه که میشه حجت و نبی باطنی!

و این اصل مطالب!:


seyedziya;58274 نوشت:
با سلام

جناب سجاد من این اصرار شما به دخالت فلسفه ی مصطلح به این وادی رو نمی فهمم، در ایده ی حسن و قبح عقلی عقل تا حد خوبی می تونه زشتی و زیبایی اخلاقی رو تشخیص بده و حکم فطری و قضاوت اخلاقی عقل معتبر و مقدمه(اخلاق به معنای عام کلمه، بعد از این هم از تعبیر «اخلاق» معنای عام اون مراد میشه، مگر اینکه به معنای خاص تصریح بشه)، حوزه ی حسن و قبح عقلی باید و نباید هاست، گذشته از این ایده ی حسن و قبح عقلی و اعتبار حکم فطری عقل در حوزه ی احکام اخلاقی صوری و همینطور تعیین محتوای این احکام صوری و همینطور تعیین مصادیق این احکام، باز این عقله که مصادیق احکام اخلاقی خاص شرع رو هم تعیین می کنه، و به ویژه این عقله که در قضاوتی اخلاقی، جایگاه هر کدوم از باید و نباید های اخلاقی(اعم از عقلی و شرعی) رو تعیین می کنه...

فلسفه مصطلحی که در جهان اسلام پرورونده شده عمدتا به مباحث هستی شناسی می پردازه که مباحثی نظری هستند و بحثش از بحث باید و نبایدها جداست، ما چه کار به فلسفه داریم، اصلا فیلسوف این نحوه استدلال، یعنی استدلالی که در مقدمه ی اون از حسن و قبح عقلی استفاده شده باشه رو بطور معمول برهانی نمی دونه، این متکلم امامی و معتزلیه که تا حد زیادی به خاطر سنخ مطالب خاص اون علم، دائم حرف از حسن و قبح عقلی می زنه، و جابجا از این مطلب در استدلالش استفاده می کنه و باید هم چنین کنه، شما این قبیل تعابیر رو در یه کتاب کلامی زیاد می بینین، فلان فعل (جزئی و خاص) قبیحه و قبیح از مولای حکیم سر نمی زنه و مقدماتی از این دست که مبتنی بر ایده ی حسن و قبح عقلیه، یعنی چی که حسن و قبح عقلی فقط حجیت کلی عقل رو ثابت می کنه، سری به کتاب های کلامی بزنین، با این چیزی که من از تعبیر شما می فهمم باید فاتحه ی کلام رو به کل بخونیم، می خواین درست کنین می زنین از بنیاد خراب می کنین...

تازه اگر قرار به این باشه که ما مثلا در همین مباحثی که راجع به برخی احکام فقهی زنان گذشت نگاه برخی حکمای جهان اسلام راجع به زنان (که بحثی خارج از حوزه ی کار فلسفه ی مصطلحه) رو دخالت بدیم که وضع بدتره، باز حداقل فقیه بنده خدا زن رو آدم حساب می کنه، برخی از این حکمای تراز اول ما زن رو آدم هم حساب نمی کنن، زن صرفا یه حیوانه که برای آرامش مرد و برای اینکه مرد بهش رغبت کنه به شکل انسانی زیبا آفریده شده!...



seyedziya;58275 نوشت:
خوب حالا شما به عنوان یه شیعه در مقام بحث کلامی، دائما از حسن و قبح عقلی بطور گسترده مایه می ذارین و بر اون مبنا استدلال می کنین، اما وقتی ردای فقاهت می پوشین به همین حکم اخلاقی صریح عقل در باب مساله ای فقهی بها نمی دین!، خوب این یعنی عدم انسجام، یک بام و دو هوا که نمیشه، بنده در قبل هم گفتم حکم عقل تخصیص بردار نیست، نمیشه در جایی قضاوت فطری عقل رو بهش بها بدیم و کلی هم ازش استفاده کنیم و در جای دیگه نه، باز هم تکرار می کنم بحث در باب خود مبانی فقهه که طبیعتا بحثی بیرون فقهی و مربوط به حوزه ی فلسفه و اصول فقهه، شما طوری صحبت می کنین که گویی مبانی فلسفه و اصول فعلی ما وحی منزله که نمیشه راجع بهش حرف زد، به فرض هم بحث تعارض دو یا چند منظر در مساله ای واحد مطرح باشه باید در باب معقولیت یکی یا برآیند معقولتری از اونا تامل کنیم، نمیشه که در این تعارض به اسم جدایی حوزه های علوم و مطالبی از این دست این تعارض رو مسکوت بذاریم و از طرف دیگه هر دو یا چند منظر رو هم معتبر بدونیم، مثلا در این مقام ما به عنوان یه شیعه هم به عنوان متکلم باید به مباحث اعتقادی بپردازیم و هم به عنوان فقیه به استنباط، حالا بحث تعارض موضع این دو علم راجع به این مساله ی واحد مطرح میشه، یعنی همین بحث جایگاه عقل و حکم فطری عقل در قضاوت های اخلاقی خودش و مسائلی از این دست، نمیشه که این مساله رو مسکوت بذاریم و در عین تعارض موضع این دو علم در این مساله ی واحد هر دو رو هم همزمان معتبر بدونیم، دقت کنین به هیچ وجه تعدد حیثیاتی در کار نیست بحث دقیقا تعارض در محل واحده...

در فقه ما اگر چه گفته میشه که عقل یکی از منابع فقهه، اما عملا و عمدتا عقل صرفا یه ابزار برای استنباط احکامه نه منبعی برای حکم فقهی، در موضع فقهی فعلی شما زیاد از این قبیل تعابیر می شنوید که ان دین الله لایصاب بالعقول(دین خدا از دسترس عقول خارجه)، اما تو کلام همین عقل چنان عزیز میشه که میشه حجت و نبی باطنی!، بر مبنای همین نقل گرائیه(در معنایی خاص از نقل گرایی متناسب با این بحث، معنایی هم افق با اشعری گری) که فقیه ما با وجود این آشفته بازاری که در بحث احادیث مطرحه و هزاران دست ناپاکی که در کار جعل احادیث بوده، با جمود بر خبر واحدی که در تعارض با فهم فطری همه ی آدماست چنین احکام ناعادلانه ای، که نمونه اش در مطالب قبلی در باب برخی احکام فقهی زنان گذشت، صادر می کنه...

بنا به مبنای اشعری ما به زشتی و زیبایی افعال راهی نداریم و این اراده ی خداست که خوبی رو خوبی و بدی رو بدی می کنه، حالا خدا می تونه مومن رو ببره جهنم و کافر رو بیاره بهشت، و این ظلم نیست و عین عدله، اگه خدا مثلا بگه پدرت رو بی دلیل بکش باید بکشی!، معاذالله اگه خدا هر رطب و یابسی گفت باید بکنی چون اراده خدا و امر و نهی اوست که خوبی رو خوبی و بدی رو بدی می کنه، در حالی که در مبنای شیعی عقل تا حد خوبی زشتی و زیبایی افعال رو درک می کنه و خداوند حکیم هم متناسب با این فهم فطری حکم می کنه، حالا بدبختی ما اینه که ما در مقام متکلم، امامی هستیم و عقل گرا، و در مقام فقیه اشعری هستیم و نقل گرا، اینه که فقیه ما روی چنین احکام نامعقولی که در تعارض با فهم فطری همه ی آدماست چنین لجاجت می کنه...

طرفه اینکه شما همونطور که به سرکار بی دل هم گفتم به نحو پارادوکسیکال از یه طرف مساله ای که چنین در تعارض با فهم فطریه رو چنان رازآمیز می کنین و یا چنان دست و پای عقل رو می بندین که به کلی مساله رو از حوزه ی قضاوت عقل خارج کنین و از طرف دیگه با آب و تاب شروع به تبیین های مثلا عقلانی می کنین!، یه بام و دو هوا که نمیشه برادر، من دیگه نمی دونم چطوری و با چه زبونی تعارض این قبیل احکام رو با عقل و لزوم عقل گراتر شدن فقه رو نشون بدم، من هر چی می گم شما با طرح یه سری مباحث عجیب و غریب هی می خواین شب رو روز کنین...

به نظرم بحث به نقطه ای رسیده که ادامه ی اون کم فایده و عقیمه، فک کنم بهتره قضاوت رو به دوستان بسپاریم:gol:...



بگذریم بهتره وارد این مجادلات نشیم...

اما راجع به این مطالب اخیر، بخشی از مطالب شما که راجع به توصیف جایگاه عقل در قرائت فعلی از فقه و اصول و فلسفه فقه بود بطور کلی موید گزارش بنده بود(هر چند در جاهایی کلام رو تا حدی زینت دادین تا از فشار اشکال کم بشه، در حالی که بخشی از خروجی های قرائت فعلی خودش گویای همه چیزه)، حقیر عمده ی خطوط کلی نقدم به این قرائت رو از وجه نظر عقل گراتر شدن آوردم و نیازی به تکرار نیست...

اما در دفاع از این نقل گرایی قرائت فعلی شما بحث انهدام کل دین و حذف اصل اون رو مطرح کردید!، برادر من مگه دین صرفا این فروع فروعاته؟!، دین قبل از اون و به مراتب مهمتر از اون معارف عمیق اعتقادی و مکارم اخلاقه، البته میشه درک کرد، خوب طلبه ای که در این سیستم آموزشی فعلی حوزه تربیت بشه، باید هم فروع فروعات در نظرش چنین جایگاهی داشته باشه، حوزه ای که می خواد فقیه تربیت کنه و تمرکزش روی فقهه...

این چنین رویکردای اصلاحی درون دینی به فروع فروعات نیست که باعث انهدام دین و حذف اصل اون! میشه، بلکه خود برخی از همین پیامدهای رویکرد نادرست فقها به اسم فروع فروعاته که فعلا یکی از عوامل دین گریزیه!، در پاسخ به پیغام یکی دیگه از دوستان کارشناس که با نیش و کنایه برچسب هایی به حقیر زده بود هم گفتم، الان جوون های زیادی رو می بینم که نه به دلیل مباحث اعتقادی، که به دلیل برخی از همین مباحث نامعقول و عجیب و غریب فقهی تلقی شون نسبت به دین تغییر کرده، که مقصر اون نه به هیچ وجه خود دین و شارع حکیم اون، که این قبیل رویکردای اشتباه فقهاست...

حقیر در حد بضاعت تامل کردم، دیدم این چنین رویکردی در مجموع معقول تر و تنها راه برون رفت ما از این چالش هاست، این عقل گراتر شدن فقه ما نه تنها باعث انهدام دین و حذف اصل اون! نمیشه، که باعث معقول تر شدن و هماهنگی با درک فطری و الهی انسان ها و در نتیجه الهی تر شدن همین فروع فروعات خواهد شد، تغییر این فروع فروعات متناسب با فطرت الهی عقلانی انسان ها و متناسب با تغییر شرایط دخیل در اون نه انهدام اصل دین که در راستای دین و خواست شارع حکیم اونه...

من پیش از این تذکر دادم که نه در یه چارچوب سکولار که در چارچوبی دینی صحبت می کنم و این عقلی هم که ازش صحبت می کنم نه یه عقل سکولار که یه عقل دینیه، یعنی عقلی که در پیوند با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینیه، این عقل در عین حال نگاه هرمنوتیکی و تاریخی داره، در تعامل و شور با عقول دیگه مثل خودشه، و نسبت به دستاوردهای فرهنگی روزگار خودش و حوزه های معرفتی دیگه مثل علوم انسانی بی توجه نیست و...

با سلام وتشكر . منظور از اينكه فقه ما عقل گراتر شود چيه . اگه قرار بود فقه يه جنبه عقلي صرف پيدا كنه اونوقت چه نيازي به حديث ووحي وقران بود . هر چه را عقل درك ميكرد كه خوبه دستور ميداد كه انجام بدهيد و هر چه كه درك ميكرد كه بده دستور ميداد كه ترك كنيد . اصلا اينگونه صحبت كردنها خلط مباحث عقلي ونقلي است . هر علمي بايد در حيطه مباحث خود سخن بگويد . فقه را بايد از زاويه فقه نگاه كرد و علوم عقلي را از زاويه عقل . سنجش فقه با ابزار عقلي كار صحيح نيست مثل اينكه بخواهيم معجزه را با عقل درك كنيم .در فقه تعبد و نيت وعمل مطرح ميشه ولي در علوم عقلي اينطور نيست.

مصطفي;58792 نوشت:
با سلام وتشكر . منظور از اينكه فقه ما عقل گراتر شود چيه . اگه قرار بود فقه يه جنبه عقلي صرف پيدا كنه اونوقت چه نيازي به حديث ووحي وقران بود . هر چه را عقل درك ميكرد كه خوبه دستور ميداد كه انجام بدهيد و هر چه كه درك ميكرد كه بده دستور ميداد كه ترك كنيد . اصلا اينگونه صحبت كردنها خلط مباحث عقلي ونقلي است . هر علمي بايد در حيطه مباحث خود سخن بگويد . فقه را بايد از زاويه فقه نگاه كرد و علوم عقلي را از زاويه عقل . سنجش فقه با ابزار عقلي كار صحيح نيست مثل اينكه بخواهيم معجزه را با عقل درك كنيم .در فقه تعبد و نيت وعمل مطرح ميشه ولي در علوم عقلي اينطور نيست.


با سلام

جناب مصطفی اگر می خواهید در مباحث تاپیک مشارکت بفرمایید، لطف کنین و مطالب تاپیک رو با دقت بخونین و بعد پست بزنین، من بعید می دونم اگه شما حتی به مطالب حقیر در همین صفحه هم عنایت می کردید چنین مطلبی می نوشتین...

جناب سيد ضياء عزيز

بله من هم تأييد مي كنم كه بهتر بود در پاسخ ، كل كلمات شما نقل مي شد اما علت نقل گزينشي حقير پرهيز از بحث هاي جدلي و دوري از پاسخ به نكات كنايه اي و حاشيه اي خارج از استدلال و نيز تمركز يافتن پاسخ روي لب كلام شماست در عين حال بخاطر اينكه شما اينطور مي پسنديد ان شاء الله در ادامه به خواست شما عمل مي كنم و تمام فرمايشات حضرتعالي را نقل خواهم نمود . :Labkhand:

seyedziya;58745 نوشت:
اما راجع به این مطالب اخیر، بخشی از مطالب شما که راجع به توصیف جایگاه عقل در قرائت فعلی از فقه و اصول و فلسفه فقه بود بطور کلی موید گزارش بنده بود(هر چند در جاهایی کلام رو تا حدی زینت دادین تا از فشار اشکال کم بشه، در حالی که بخشی از خروجی های قرائت فعلی خودش گویای همه چیزه)، حقیر عمده ی خطوط کلی نقدم به این قرائت رو از وجه نظر عقل گراتر شدن آوردم و نیازی به تکرار نیست... اما در دفاع از این نقل گرایی قرائت فعلی شما بحث انهدام کل دین و حذف اصل اون رو مطرح کردید!، برادر من مگه دین صرفا این فروع فروعاته؟!، دین قبل از اون و به مراتب مهمتر از اون معارف عمیق اعتقادی و مکارم اخلاقه،

نمي دانم اين تعبير فروع فروعات ! از كجا آمده است اي كاش توضيح مي داديد و دليل اين تعبير را بيان مي فرموديد.

اما بنده در تاپيك قبلي ضمن اشاره به اهميت مباحث اعتقادي در دين به عنوان اصول دين ، نقش فروع دين را به مثابه هدف دين و دليل اصلي ارسال رسل بيان كردم و اين نقل گرائي صرف در دين نيست بلكه دين گرايي و تببين جايگاه مباحث نقلي در كل دين است به بيان روشن تر سنجش مباحث نقلي با موازين و معيارهاي صرفا عقلي و خلط بين آنها (همانطور كه جناب مصطفي بيان نمودند) موجب زوال جنبه نقلي دين خواهد شد و اين نيست مگر از بين رفتن كل دين چرا كه اگر قرار بود دين هماني باشد كه عقول بشري آنرا عرضه مي كند نيازي به نزول وحي و تبيين قوانين الهي از راه نقل نبود و علم فقه كه بر اساس مباحث نقلي مانند قرآن و سنت و شيوه استنباط از آن ها ، پايه ريزي شده است ، علمي عبث و بيهوده بود.

از اين رو حقير در تاپيك هاي گذشته دردمندانه توصيه به توجه جداگانه به مباني عقلي هر علم و عدم خلط بين علوم نمودم چرا كه اين كار به ويژه در حوزه دين ، به نفع هيچ علمي نيست و روند رشد علمي جامعه ديني را با خطر مواجه مي كند.

seyedziya;58745 نوشت:
البته میشه درک کرد، خوب طلبه ای که در این سیستم آموزشی فعلی حوزه تربیت بشه، باید هم فروع فروعات در نظرش چنین جایگاهی داشته باشه، حوزه ای که می خواد فقیه تربیت کنه و تمرکزش روی فقهه...

شايد شما به روند فعلي آموزش در حوزه واقف نباشيد اما جهت آشنايي بيشتر شما و خوانندگان محترم عرض مي كنم :

امروزه در پرتو وجود مراكز متعدد تخصصي در حوزه ، بسياري از طلاب علاوه بر گذراندن دروس عمومي فقه به خاطر اهميت آن در تحقق كارشناسي ديني ، در رشته هاي عقلي نيز به تخصص رسيده اند نگاه به انجمن هاي همين سايت مي تواند نشانگر نقش برجسته كارشناسان فلسفه و كلام در هدايت مباحث ديني سايت و پاسخ به شبهات در حوزه عقلي دين باشد .

از طرف مقابل نيز به صورت طبيعي عده ديگري از طلاب كه مشغول به تحصيل تخصصي فقه هستند ، دروس عمومي فلسفه و كلام را هم مي گذرانند كه به آشنايي مناسب آنها با اين مباحث كمك شاياني مي كند .

بنابر اين در نظام آموزشي فعلي حوزه ، تربيت علمي دانش آموختگان به صورتي است كه حداقل آشنايي طلاب با تمام علوم اسلامي و ديني به صورت عمومي و تخصص در بعضي از رشته هاي عقلي يا نقلي را تضمين مي كند .

seyedziya;58745 نوشت:
این چنین رویکردای اصلاحی درون دینی به فروع فروعات نیست که باعث انهدام دین و حذف اصل اون! میشه، بلکه خود برخی از همین پیامدهای رویکرد نادرست فقها به اسم فروع فروعاته که فعلا یکی از عوامل دین گریزیه!، در پاسخ به پیغام یکی دیگه از دوستان کارشناس که با نیش و کنایه برچسب هایی به حقیر زده بود هم گفتم، الان جوون های زیادی رو می بینم که نه به دلیل مباحث اعتقادی، که به دلیل برخی از همین مباحث نامعقول و عجیب و غریب فقهی تلقی شون نسبت به دین تغییر کرده، که مقصر اون نه به هیچ وجه خود دین و شارع حکیم اون، که این قبیل رویکردای اشتباه فقهاست... حقیر در حد بضاعت تامل کردم، دیدم این چنین رویکردی در مجموع معقول تر و تنها راه برون رفت ما از این چالش هاست، این عقل گراتر شدن فقه ما نه تنها باعث انهدام دین و حذف اصل اون! نمیشه، که باعث معقول تر شدن و هماهنگی با درک فطری و الهی انسان ها و در نتیجه الهی تر شدن همین فروع فروعات خواهد شد، تغییر این فروع فروعات متناسب با فطرت الهی عقلانی انسان ها و متناسب با تغییر شرایط دخیل در اون نه انهدام اصل دین که در راستای دین و خواست شارع حکیم اونه...

بحث عوامل دين گريزي ، بحثي دامنه دار است و روشن شدن زواياي آن نياز به تاپيكي جداگانه در اين زمينه دارد اما در اين ميان فتاواي فقها را عامل مهم انحراف بسياري از جوانان دانستن عجيب است . به ويژه كه اين بيان از نويسنده محترم و اهل دانشي است كه انحراف جوانان دغدغه اوست و دلسوزانه در پي كشف حقيقي عامل آنست .

بهتر است قبل از بيان مسئله بگويم كه هدف از كلام حقير جهت دادن انگشت اتهام به طرف عده اي خاص نيست بلكه تببين اين نكته است كه تمام دين داران و علماي ديني در هر تخصصي مي توانند به نوبه خود خاستگاه انحراف عده اي باشند و اين مسئله اي بديهي و روشن است .

بله نپذيرفتن فتاواي فقهي مي تواند عامل انحراف عده اي شود اما با ديدي دقيق تر ، ريشه انحراف به عدم تبيين درست جايگاه فقه و فقها كه وظيفه گروه ديگري از علماي دين است بر مي گردد .

به بيان ديگر دخالت بي جاي عقل و نقل در حوزه هاي تخصصي يكديگر مي تواند عامل بزرگي براي خطر افتادن جايگاه كلي دين در ديدگاه دينداران باشد .

بنابراين در مسئله عوامل دين گريزي ، نگاهي فرانگر و موشكافانه لازم است تا تك تك عوامل با احتساب قدرت تأثير گذاري آنها در انحراف ديني انسان ها مورد بررسي قرار گيرند كه اين بحث همانطور كه عرض شد نياز به تفصيل بيشتري دارد ....

seyedziya;58745 نوشت:
من پیش از این تذکر دادم که نه در یه چارچوب سکولار که در چارچوبی دینی صحبت می کنم و این عقلی هم که ازش صحبت می کنم نه یه عقل سکولار که یه عقل دینیه، یعنی عقلی که در پیوند با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینیه، این عقل در عین حال نگاه هرمنوتیکی و تاریخی داره، در تعامل و شور با عقول دیگه مثل خودشه، و نسبت به دستاوردهای فرهنگی روزگار خودش و حوزه های معرفتی دیگه مثل علوم انسانی بی توجه نیست و...

حقير هم هيچگاه نه شما و نه عقلي كه از آن سخن مي رانيد را سكولار نپنداشته ام و شما را دينداري اهل دانش مي دانم كه در پي رفع و دفع چالش هاي احتمالي در حوزه دين هستيد .
اما نگاه هرمنوتيكي و تاريخي عقل چيزي نيست كه فقهاي امروزه از آن غافل باشند بسياري از مباحث هرمنوتيكي و تاريخي در روند استنباط دخيل اند و بدون آنها استنباط درستي شكل نخواهد گرفت .
فقيهي كه نتواند تفسير و تحليل صحيحي از متن (و غير متن در مباحث جديد هرمنوتيك) داشته باشد چگونه مي تواند اجتهاد صحيحي داشته باشد و فقيهي كه در استنباط خود به خاستگاه تاريخي ادله شرعي توجه نداشته باشد ، نمي تواند ادله صحيح را از ناصحيح تشخيص دهد .


مسلما آشنايي بيشتر با مباحث فقهي و روند اجتهاد در حوزه مي تواند بسياري از اين اشكال ها را پيشاپيش حل نمايد.

با آرزوي توفيقات بيشتر براي شما

سجاد;58854 نوشت:
جناب سيد ضياء عزيز

بله من هم تأييد مي كنم كه بهتر بود در پاسخ ، كل كلمات شما نقل مي شد اما علت نقل گزينشي حقير پرهيز از بحث هاي جدلي و دوري از پاسخ به نكات كنايه اي و حاشيه اي خارج از استدلال و نيز تمركز يافتن پاسخ روي لب كلام شماست در عين حال بخاطر اينكه شما اينطور مي پسنديد ان شاء الله در ادامه به خواست شما عمل مي كنم و تمام فرمايشات حضرتعالي را نقل خواهم نمود . :labkhand:

نمي دانم اين تعبير فروع فروعات ! از كجا آمده است اي كاش توضيح مي داديد و دليل اين تعبير را بيان مي فرموديد.

اما بنده در تاپيك قبلي ضمن اشاره به اهميت مباحث اعتقادي در دين به عنوان اصول دين ، نقش فروع دين را به مثابه هدف دين و دليل اصلي ارسال رسل بيان كردم و اين نقل گرائي صرف در دين نيست بلكه دين گرايي و تببين جايگاه مباحث نقلي در كل دين است به بيان روشن تر سنجش مباحث نقلي با موازين و معيارهاي صرفا عقلي و خلط بين آنها (همانطور كه جناب مصطفي بيان نمودند) موجب زوال جنبه نقلي دين خواهد شد و اين نيست مگر از بين رفتن كل دين چرا كه اگر قرار بود دين هماني باشد كه عقول بشري آنرا عرضه مي كند نيازي به نزول وحي و تبيين قوانين الهي از راه نقل نبود و علم فقه كه بر اساس مباحث نقلي مانند قرآن و سنت و شيوه استنباط از آن ها ، پايه ريزي شده است ، علمي عبث و بيهوده بود.

از اين رو حقير در تاپيك هاي گذشته دردمندانه توصيه به توجه جداگانه به مباني عقلي هر علم و عدم خلط بين علوم نمودم چرا كه اين كار به ويژه در حوزه دين ، به نفع هيچ علمي نيست و روند رشد علمي جامعه ديني را با خطر مواجه مي كند.

شايد شما به روند فعلي آموزش در حوزه واقف نباشيد اما جهت آشنايي بيشتر شما و خوانندگان محترم عرض مي كنم :

امروزه در پرتو وجود مراكز متعدد تخصصي در حوزه ، بسياري از طلاب علاوه بر گذراندن دروس عمومي فقه به خاطر اهميت آن در تحقق كارشناسي ديني ، در رشته هاي عقلي نيز به تخصص رسيده اند نگاه به انجمن هاي همين سايت مي تواند نشانگر نقش برجسته كارشناسان فلسفه و كلام در هدايت مباحث ديني سايت و پاسخ به شبهات در حوزه عقلي دين باشد .

از طرف مقابل نيز به صورت طبيعي عده ديگري از طلاب كه مشغول به تحصيل تخصصي فقه هستند ، دروس عمومي فلسفه و كلام را هم مي گذرانند كه به آشنايي مناسب آنها با اين مباحث كمك شاياني مي كند .

بنابر اين در نظام آموزشي فعلي حوزه ، تربيت علمي دانش آموختگان به صورتي است كه حداقل آشنايي طلاب با تمام علوم اسلامي و ديني به صورت عمومي و تخصص در بعضي از رشته هاي عقلي يا نقلي را تضمين مي كند .


سجاد;58855 نوشت:
بحث عوامل دين گريزي ، بحثي دامنه دار است و روشن شدن زواياي آن نياز به تاپيكي جداگانه در اين زمينه دارد اما در اين ميان فتاواي فقها را عامل مهم انحراف بسياري از جوانان دانستن عجيب است . به ويژه كه اين بيان از نويسنده محترم و اهل دانشي است كه انحراف جوانان دغدغه اوست و دلسوزانه در پي كشف حقيقي عامل آنست .

بهتر است قبل از بيان مسئله بگويم كه هدف از كلام حقير جهت دادن انگشت اتهام به طرف عده اي خاص نيست بلكه تببين اين نكته است كه تمام دين داران و علماي ديني در هر تخصصي مي توانند به نوبه خود خاستگاه انحراف عده اي باشند و اين مسئله اي بديهي و روشن است .

بله نپذيرفتن فتاواي فقهي مي تواند عامل انحراف عده اي شود اما با ديدي دقيق تر ، ريشه انحراف به عدم تبيين درست جايگاه فقه و فقها كه وظيفه گروه ديگري از علماي دين است بر مي گردد .

به بيان ديگر دخالت بي جاي عقل و نقل در حوزه هاي تخصصي يكديگر مي تواند عامل بزرگي براي خطر افتادن جايگاه كلي دين در ديدگاه دينداران باشد .

بنابراين در مسئله عوامل دين گريزي ، نگاهي فرانگر و موشكافانه لازم است تا تك تك عوامل با احتساب قدرت تأثير گذاري آنها در انحراف ديني انسان ها مورد بررسي قرار گيرند كه اين بحث همانطور كه عرض شد نياز به تفصيل بيشتري دارد ....

حقير هم هيچگاه نه شما و نه عقلي كه از آن سخن مي رانيد را سكولار نپنداشته ام و شما را دينداري اهل دانش مي دانم كه در پي رفع و دفع چالش هاي احتمالي در حوزه دين هستيد .
اما نگاه هرمنوتيكي و تاريخي عقل چيزي نيست كه فقهاي امروزه از آن غافل باشند بسياري از مباحث هرمنوتيكي و تاريخي در روند استنباط دخيل اند و بدون آنها استنباط درستي شكل نخواهد گرفت .
فقيهي كه نتواند تفسير و تحليل صحيحي از متن (و غير متن در مباحث جديد هرمنوتيك) داشته باشد چگونه مي تواند اجتهاد صحيحي داشته باشد و فقيهي كه در استنباط خود به خاستگاه تاريخي ادله شرعي توجه نداشته باشد ، نمي تواند ادله صحيح را از ناصحيح تشخيص دهد .


مسلما آشنايي بيشتر با مباحث فقهي و روند اجتهاد در حوزه مي تواند بسياري از اين اشكال ها را پيشاپيش حل نمايد.

با آرزوي توفيقات بيشتر براي شما

با سلام

همونطور که گذشت بحث داره به مرحله ای می رسه که ادامه ی اون کم فایده و گاها تکرار مکرره، اگه موافق باشین یواش یواش بحث رو جمع کنیم...

راجع به تعبیر فروع فروعات همونطور که خودتون هم حتما مستحضرید این تعبیر تعبیر رایجیه، روشنه که عمده کار فقیه نه بحث راجع به اصل فروعاتی مثل نماز و روزه و... است، بلکه راجع به فروع این فروعات و احکام مربوط به اوناست، اما اینکه این تعبیر رو مکرر بکار بردم کنایه ای بود بر اینکه جایگاه فقه رو همونطور که باید یعنی به عنوان فروع فروعات لحاظ کنیم...

برخی اشکالات شما و جناب مصطفی به این دلیله که به معنایی که حقیر از عقل مراد کردم عنایت کافی نفرمودید، حقیر مدام دارم تذکر می دم که عقلی که من می گم یه عقل سکولار نیست بلکه یه عقل دینیه، و معناش رو هم تا حدی باز کردم، باز شما اشکالاتی وارد می کنین که نشون می ده توجه کافی به این مطلب نکردین...

شاید اگه این مطلب بازتر بشه جلوی بعضی از این بی دقتی ها گرفته بشه، در همین بحث مباحث اعتقادی، اولا که بخشی از مباحث اعتقادی هست که نیاز به شاهد نقلی داره و بلکه بدون نقل عقل در برابر اون سکوت می کنه، (بعد از تبیین عقلی نقل) این مباحث در کلام نقلی مورد بحث قرار می گیره(صرف نظر از حوزه های دیگه)، همینطوره اون قسمت از مباحث اعتقادی و معارفی جزئی تر که چنین حکمی دارند، اون دسته از مباحثی هم که خود عقل می تونه براش اقامه ی دلیل کنه، باز ممکنه از جهات دیگه مدیون شرع باشه، مثلا ممکنه شرایع الهی خودشون در اقامه ی برخی دلایل عقلی پیش قدم بشن، و یا اینکه اصل برخی از همین مطالب رو به عقل عرضه کنن، در فلسفه ی علم از این به مقام کشف و ابداع تعبیر می کنن، در برابر مقام توجیه، چه بسا اگه چنین نبود ممکن بود یا مدتهای مدید طول بکشه که عقل ملتفت بعضی از این مطالب بشه و یا حتی اصلا هیچ وقت ملتفت بعضی از این مطالب نمی شد، در غیر این موارد هم حداقل اینه که شرع موید و مایه ی اطمینانه و مسائلی از این دست...

اما در بحث از مباحث اخلاقی، اگر چه فطرت انسانها فطرتی اخلاقیه (که البته در اینجا دقت هایی هست که مجالش نیست) اما باز هم آدمی در حوزه ی اخلاق از جهات خاصی مدیون شرایع الهیه، که بحث مفصل و دقیقیه و فعلا مجال تفصیل اون نیست...

اما در حوزه ی فقه مصطلح، برخی از مباحث هست که خود عقل تشخیص می ده که اینها به معنای خاص کلمه تعبدیه، مثلا خیلی از مباحث عبادی از این قبیلند، اما در حوزه هایی که عمدتا حوزه های غیر عبادی هستند، و (همچنانکه در همون اوائل تاپیک هم اشاره کردم) نزاع ما عمدتا اینجاست، همونطور که بارها گفته شد در این مقام در بحث از عقل گراتر شدن، عقل یه عقل دینیه نه سکولار، باز هم تاکید می کنم، قبلا هم گفتم در این رویکرد، این عقل در همون قضاوت عقلی خودش در کنار منابع فقهی دیگه باز باید در ارتباط با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینی باشه...

خوب حالا با این مطالبی که گذشت بریم سراغ استدلال شما، می بینین که در همین تقریر نیاز گسترده به شریعت واضحه و بلکه من در بحث نیاز به شریعت مباحثی رو مطرح کردم(مثلا بعضی مباحثی که در باب عقاید و حوزه ی اخلاق گذشت) که شما هم ازش غفلت کردین، پس این نحوه تالی فاسد گرفتن از مطلب حقیر به هیچ وجه درست نیست...

اما راجع به سیستم آموزشی حوزه، حقیر از بحث رشته های تخصصی مطلع هستم، اما این مطلب تعارضی نداره که در سیستم حوزه تمرکز روی فقهه و حوزه در وهله ی اول می خواد فقیه تربیت کنه، این هم برای دوستانی که با حوزه آشنا هستن مشخصه، بگذریم که بعضی از این رشته ها مثل رشته ی معارف تا جایی که خاطرمه باید پایه ی ده باشی تا بتونی در ارشد اون شرکت کنی(تازه (به نقل از یکی از خانم های طلبه) این برای آقایونه، برای خانمها باز بیشتره!)، یعنی طلبه بنده خدا باید فسیل بشه تا بتونه ارشد رشته ای مثل معارف شرکت کنه!، اگه این رو ضمیمه کنین به جریان نافذی در حوزه که شامل خیلی از مراجع هم میشه، جریانی که این سنت غنی فلسفه و عرفان رو یه سری کفریات و مزخرفات می دونن!، مطلب روشنتر خواهد شد، دوستان عزیز به این دو تاپیک مراجعه بفرمان تا عمق فاجعه رو درک کنن!

نسبت دین، فلسفه، و عرفان [از گوهر دین تا نشخوار قی کرده های دیگران...]

آسیب شناسی درون دینی دین و دینداری


راجع به تغییر تلقی برخی افراد نسبت به دین در برخورد با برخی از مباحث نامعقول فقهی هم مطلب روشنه، به عنوان نمونه شما انتظار دارین قضاوت اکثریت افراد بخصوص خانم ها در برخورد با این چنین مطالبی چی باشه:

نقل قول:

با سلام
این مطالب برگرفته ای از صفحات 45-43 کتاب «عقل فقهی»(تالیف حجت الاسلام عباس یزدانی) و صرفا نمونه هایی برای پیش بردن بحثه:

مرد می تونه بدون عذر موجه زنش رو طلاق بده، مرد می تونه بدلیل خوره، کوری، برص، شلی و... عقد رو فسخ کنه، در صورتی که اگر خود مرد چنین باشه زن چنین حقی نداره، مرد می تونه درخواست آمیزش زنش رو اجابت نکنه، در حالیکه خودش حق داره هر وقت که اراده کنه، حتی وقتی زنش وسط نمازه، اون رو وادار به آمیزش کنه، و زن فقط سالی سه بار، اون هم به مدتی خیلی کوتاه، چنین حقی داره، مرد حق داره به زنش دروغ بگه، مرد می تونه مانع شرکت زنش در مراسم تشییع جنازه و دفن و ترحیم پدرش بشه و...

حالا سوال اینه که آیا از منظر شیعه که داعیه ی عقلگرایی و بحث حسن و قبح عقلی رو داره، اینها بی عدالتی آشکار نیست؟(بنا به ایده ی حسن و قبح عقلی، عقل تا حد خوبی قادر بر تشخیص زشتی و زیبایی های اخلاقیه)، آیا پذیرفتن اشعری گونه ی این بی عدالتی آشکار به عنوان فقه اهل بیت(ع)، با تکیه بر خبر واحد مقبوله؟(اشعری گری از جمله از نظر همین بحث حسن و قبح عقلی در برابر دیدگاه عقلگرای شیعه است)، آیا اینها نشانه ای بر اشتباه در پروسه ی استنباط نیست؟...



البته اگه شخص عاقل تر باشه باید بین دین و شارع حکیم اون و فهم فقهی فعلی فقها (ولو چنین غلبه ای داشته باشه) تفکیک کنه...

بحث مهجوریت نگاه هرمنوتیکی و تاریخی در رویکرد فعلی فقیهان ما هم که در مباحث قبلی گذشت و موارد عدیده ای از خروجی های رویکرد فعلی که مثالش در بحث تغلیظ دیه در ماههای حرام اومد خودش گواه همه چیزه و بر کسانی که با این مباحث آشنا باشند پوشیده نیست...

seyedziya;58918 نوشت:
شاید اگه این مطلب بازتر بشه جلوی بعضی از این بی دقتی ها گرفته بشه، در همین بحث مباحث اعتقادی، اولا که بخشی از مباحث اعتقادی هست که نیاز به شاهد نقلی داره و بلکه بدون نقل عقل در برابر اون سکوت می کنه، (بعد از تبیین عقلی نقل) این مباحث در کلام نقلی مورد بحث قرار می گیره(صرف نظر از حوزه های دیگه)، همینطوره اون قسمت از مباحث اعتقادی و معارفی جزئی تر که چنین حکمی دارند، اون دسته از مباحثی هم که خود عقل می تونه براش اقامه ی دلیل کنه، باز ممکنه از جهات دیگه مدیون شرع باشه، مثلا ممکنه شرایع الهی خودشون در اقامه ی برخی دلایل عقلی پیش قدم بشن، و یا اینکه اصل برخی از همین مطالب رو به عقل عرضه کنن، در فلسفه ی علم از این به مقام کشف و ابداع تعبیر می کنن، در برابر مقام توجیه، چه بسا اگه چنین نبود ممکن بود یا مدتهای مدید طول بکشه که عقل ملتفت بعضی از این مطالب بشه و یا حتی اصلا هیچ وقت ملتفت بعضی از این مطالب نمی شد، در غیر این موارد هم حداقل اینه که شرع موید و مایه ی اطمینانه و مسائلی از این دست... اما در بحث از مباحث اخلاقی، اگر چه فطرت انسانها فطرتی اخلاقیه (که البته در اینجا دقت هایی هست که مجالش نیست) اما باز هم آدمی در حوزه ی اخلاق از جهات خاصی مدیون شرایع الهیه، که بحث مفصل و دقیقیه و فعلا مجال تفصیل اون نیست... اما در حوزه ی فقه مصطلح، برخی از مباحث هست که خود عقل تشخیص می ده که اینها به معنای خاص کلمه تعبدیه، مثلا خیلی از مباحث عبادی از این قبیلند، اما در حوزه هایی که عمدتا حوزه های غیر عبادی هستند، و (همچنانکه در همون اوائل تاپیک هم اشاره کردم) نزاع ما عمدتا اینجاست، همونطور که بارها گفته شد در این مقام در بحث از عقل گراتر شدن، عقل یه عقل دینیه نه سکولار، باز هم تاکید می کنم، قبلا هم گفتم در این رویکرد، این عقل در همون قضاوت عقلی خودش در کنار منابع فقهی دیگه باز باید در ارتباط با ریشه های فطری خودش و در تعامل و گفتگو با متن دینی باشه... خوب حالا با این مطالبی که گذشت بریم سراغ استدلال شما، می بینین که در همین تقریر نیاز گسترده به شریعت واضحه و بلکه من در بحث نیاز به شریعت مباحثی رو مطرح کردم(مثلا بعضی مباحثی که در باب عقاید و حوزه ی اخلاق گذشت) که شما هم ازش غفلت کردین، پس این نحوه تالی فاسد گرفتن از مطلب حقیر به هیچ وجه درست نیست...

با سلام خدمت جناب سيد ضياء و تشكر از ايشان بخاطر ادامه بحث

بحث به جاي خوبي رسيده است و شما هم بيان مناسبي در نقش شريعت و علوم نقلي در علوم ديني داشتيد كه ان شاء الله موجب اتحاد ديدگاه خواهد شد .

مسلما استدلال هاي حقير در مقابل كسي است كه درباره عقل ديني و قضاوت هاي آن صحبت مي كند نه عقل سكولار . شيوه سخن گفتن و تعامل با عقل سكولار كاملا با بيانات بنده متفاوت است كه لابد بر اساس تخصصتان ، نسبت به آن آگاهي داريد.

اين نكته شما كه فرموديد عقل يك فقيه ، با ريشه هاي فطري خودش و حتما در تعامل و گفتگو با يك متن ديني ، به استنباط حكم شرعي دست مي يابد ، بيان درستي است و از اين روست كه عرض كردم ، اشكال به غير عقلايي بودن يا خلاف عدالت بودن حكم يك فقيه هم بايد به همان صورت يعني با در نظر گرفتن متن ديني اي كه او از آن استنباط كرده است ، باشد نه با عقل مطلق يا (نكته اي كه قبلا بيان داشته ايد) عقلي كه صرفا قاعده حسن و قبح عقلي آنرا تجهيز كرده است .

ايراد متهم به غير قانوني بودن قضاوت يك قاضي ، زماني مي تواند ، درست باشد كه نقطه انحراف قاضي در استنباط از قانون را هم بيان نمايد و گرنه تكرار ادعايي اينچنين بدون گفتن دليل اشتباه قاضي، نتيجه اي در بر ندارد. و هيچ عاقلي آنرا نمي پذيرد .

همانطور كه همه مي دانند فقهاي عظام بر اساس متون ديني يعني قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام ، حكم فقهي صادر مي كنند و قضاوت مردم عقلا و شرعا نمي تواند منبع استنباط حكم شرعي باشد به عنوان مثال اگر فقيهي مي گويد مرد حق ندارد حتي همسر خود را به شير دادن به بچه اش مجبور كند و اگر زن بخواهد مي تواند در مقابل شير دادن ، مزد بگيرد و يا اينكه زن حق ندارد بدون اجازه شوهر حتي براي تشييع جنازه پدر به بيرون از خانه برود و يا مسائلي از اين دست‌ ، بخاطر اينست كه شارع حكيم چنين مصلحت ديده است و در بيان معصومين عليهم السلام به آن اشاره شده است.

البته ناگفته نماند احكام فقهي قوانين خشكي نيستند بلكه به تعبير امروزي در حالت هاي خاص ، انعطاف دارند مثلا اگر كسي براي انجام حكم فقهي ، دچار ضرر مهم يا عسر و حرج شود و يا اضطرارا نتواند به حكمي عمل كند ، راهكارهاي فقهي براي آن پيش بيني شده است كه اصطلاحا ، احكام ثانويه ناميده مي شود. حتي در همين مسئله خروج زن از منزل هم استثناء هاي زيادي وجود دارد كه در كتب فقهي ذكر شده است.


در اينجا مناسب است برخي از روايات باب را كه ناظر به احكام فقهي مورد اشكال است ، ذكر كنم كه با سند صحيح و موثق و بواسطه كتب معتبر به ما رسيده است :


1- عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ فَلَمْ يَكْسُهَا مَا يُوَارِي عَوْرَتَهَا وَ يُطْعِمْهَا مَا يُقِيمُ صُلْبَهَا كَانَ حَقّاً عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا

أبو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود:

هر آن كس كه زوجه‏اى دارد و بحال او رسيدگى نمى‏كند با لباس مناسبى او را نمى‏پوشاند و خوراك درستى باو نمى‏دهد بر حاكم است كه طلاق او را از مرد بگيرد، و از يك ديگر جدايشان سازد. (من لايحضره الفقيه ج 3 ص 441)


2- مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ فَقَالَ لَهَا تُطِيعُهُ وَ لَا تَعْصِيهِ وَ لَا تَصَدَّقُ مِنْ بَيْتِهَا شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَصُومُ تَطَوُّعاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَمْنَعُهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ كَانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ وَ لَا تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنْ خَرَجَتْ بِغَيْرِ إِذْنِهِ لَعَنَتْهَا مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ وَ مَلَائِكَةُ الْغَضَبِ وَ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَى بَيْتِهَا

محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه امام باقر عليه السلام فرمود:‌

زنى به نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه حقّ مرد بر زوجه‏اش چيست؟ فرمود: آنكه او را فرمان ببرد و از نافرمانيش بپرهيزد و از مال شوهر (بدون رضاى او) چيزى بفقير ندهد، و نيز بدون اجازه او روزه مستحبّى نگيرد، و او را از كاميابي مانع نشود هر چند بر جهاز شترى سوار باشد، و از خانه‏اش بدون رخصت وى خارج نشود كه اگر بدون اجازه از منزل بيرون رفت فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين و فرشتگان غضب و رحمت همگى او را لعنت كنند تا بخانه‏اش باز گردد.(من لايحضره الفقيه ج 3 ص 438)


3- عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّمَا امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا فَلَا نَفَقَةَ لَهَا حَتَّى تَرْجِع‏

از حضرت صادق از پدرش عليهما السّلام روايت شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است: هر بانوئى كه بدون إذن همسرش از منزل بيرون رود نفقه و مخارج او با شوهر نيست تا زمانى كه باز گردد.(من لايحضره الفقيه ج 3 ص 439)


4- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ اِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص خَرَجَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ وَ عَهِدَ إِلَى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلَّا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا حَتَّى يَقْدَمَ قَالَ وَ إِنَّ أَبَاهَا مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ إِنَّ زَوْجِي خَرَجَ وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى يَقْدَمَ وَ إِنَّ أَبِي مَرِيضٌ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أَعُودَهُ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَمَاتَ فَبَعَثَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أُصَلِّيَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا- رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ غَفَرَ لَكِ وَ لِأَبِيكِ بِطَاعَتِكِ لِزَوْجِك‏

عبد اللّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مردى از انصار بطلب حاجتى از خانه‏اش بيرون شده بمسافرت رفت و با زوجه‏اش پيمان بسته بود كه در نبودن وى از منزل خارج نشود تا مرد باز گردد، و اتّفاقا پدرش مريض شد، زن كسى را نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد و گفت شوهرم بسفر رفته و با من پيمان بسته كه از خانه‏ام خارج نشوم تا باز گردد، و اكنون پدرم مريض شده شما اجازه مى‏فرمائيد بعيادتش روم؟ فرمود: نه، در خانه‏ات بنشين و بفرمان شوهرت عمل كن، فرمود: پدرش از دنيا رفت باز از رسول خدا سؤال كرد پدرم وفات كرد شما اجازه ميدهى در نمازش شركت كنم، فرمود: نه، در منزل خود بمان و اطاعت امر شوهر نما، فرمود: پدر را دفن كردند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كسى را نزد زن فرستاد و پيغام داد كه خداوند عزّ و جلّ بدون شك تو و پدرت هر دو را بجهت اطاعتى كه از فرمان شوهر بردى بيامرزيد. (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص: 442)


حال كه خواننده محترم با برخي از روايات آشنا شد دوباره اشكال را با توجه به حالات مختلف آن مطرح كرده و بحث را به پايان مي برم :‌

در اشكالات اين چنيني چند حالت متصور است :

اگر اشكال اينگونه باشد كه چرا اسلام چنين احكامي دارد ؟

پاسخ آن مربوط به علم كلام و كارشناسان و عزيزاني مانند جناب سيد ضياء است .

اگر اشكال اينگونه باشد كه چرا فقهاء‌ چنين گفته اند ؟

دو جنبه دارد اگر اشكال كلي به روش استنباط فقهاست پاسخ آن را بايد در علم اصول فقه و نيز فلسفه فقه جستجو كرد و اگر اشكال جزئي به روش استنباط فقها در حكمي خاص است پاسخ را بايد فقيه بر اساس ادله و منابع فقهي بدهد .


در پناه حق باشيد
موضوع قفل شده است