جمع بندی پیدا کردن استاد سیر و سلوک

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اگر می خواهیم به غایت برسیم
هدف ما باید:
انجام واجبات و ترک محرمات و انجام مستحبات و ترک مکروهات باید باشد
برای همین نظر من اینه که شما به:
فیلسوف عارف،فقیه فاضل،مفسر بزرگ قرآن،نویسنده ی توانای جهان اسلام،استاد اخلاق،علامه مهذب،پاک و هوشمندحضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(دامت برکاته)
رجوع کنید
الله اعلم
:Gol::Gol:

زهـــــرایی;554822 نوشت:
سلام علیکم..
اگه تلاش لازم رو داشته باشیم..
اما اون استاد میسر نشده باشه باید چه کنیــم؟
من به عنوان زن هنوز درگیر این مسئله هستم چون نمیشه به هر کس اعتماد کرد..
الان تکلیف من طالب چی هست؟

دوستان سلام

عزیزان مطالب خیلی خوبی بیان کردند.
شوهر بر همسر خود ولایت دارد. بانوان عزیز باید دقت کنند که تحت ولایت چه کسی قرار می گیرند.

علی علی

خاتم;552067 نوشت:
بنده، عارفی را سراغ داشتم که هم شاگردان مرد و هم شاگردان زن داشته است

بصیر;551738 نوشت:
باسلام مجدد

سلام علیکم
با تشکر از سوال خوب پرسشگر و پاسخهای منطقی و خوب استاد بزرگوار و کاربران گرامی

ببخشید استادبزرگوار، از آنجایی که داشتن استاد خصوصی نیاز به ارتباط روحی و کلامی و بعضا دیداری مستمر دارد و از طرفی ارتباط زیاد دو نامحرم باهم از معنویت کم میکند ،حال با توجه به فرمایش این کاربر محترم مبنی بر استاد مرد برای خانمها چگونه یک مرد می تواند استاد سیر و سلوک یک خانم نامحرم باشد؟

التماس دعا ، یا زهرا(س)

[="Tahoma"][="Blue"]

یارب;563279 نوشت:
ببخشید استادبزرگوار، از آنجایی که داشتن استاد خصوصی نیاز به ارتباط روحی و کلامی و بعضا دیداری مستمر دارد و از طرفی ارتباط زیاد دو نامحرم باهم از معنویت کم میکند ،حال با توجه به فرمایش این کاربر محترم مبنی بر استاد مرد برای خانمها چگونه یک مرد می تواند استاد سیر و سلوک یک خانم نامحرم باشد؟

باسلام و عرض ادب
من از استاد خودم که از شاگردان آیت الله پهلوانی و علامه طباطبائی هستند قبلا این سوال را کرده بودم، ایشان فرمودند: مثلا خانم بنده که او هم اهل سیر و سلوک و معنویات بود، حتی از خودِ بنده بیشتر مشتاق و پیگیر بود، توسط نامه نگاری، سوالاتش را به استادم یعنی آیت الله پهلوانی می دادم، ایشان هم جواب را نمی نوشتند، حتی از این مقدار هم اجتناب میکردند، نکند که با دیدن دست نوشته ی استاد، علاقه ای ایجاد شود، بلکه جواب را به من می گفتند، من هم برای خانمم بیان می کردم.
پس می توان یا از درس عمومی استاد استفاده کرد و یا سوالات خصوصی را از طریق واسطه ای که محرم باشد، به صورت کتابت، رد و بدل کرد.[/]

بصیر;563444 نوشت:
ایشان فرمودند: مثلا خانم بنده که او هم اهل سیر و سلوک و معنویات بود، حتی از خودِ بنده بیشتر مشتاق و پیگیر بود، توسط نامه نگاری، سوالاتش را به استادم یعنی آیت الله پهلوانی می دادم، ایشان هم جواب را نمی نوشتند، حتی از این مقدار هم اجتناب میکردند، نکند که با دیدن دست نوشته ی استاد، علاقه ای ایجاد شود، بلکه جواب را به من می گفتند، من هم برای خانمم بیان می کردم.

با عرض سلام

یعنی تمام اساتید آقا هستند؟ اینطور که نمیشود!!
چطور یک نامحرم در مسیر سلوک میتواند با شاگردش همراه باشد و آن رابطه ی خاصی که علما میفرمایند هم بینشان برقرار شود؟؟!!!

سخنی از علامه حسن زاده : بين شاگرد و استاد آنچنان رابطة روحي و قلبي وجود دارد که اگر استاد مريض شود، شاگرد نيز مريض ميشود، اگر دندان استاد که در شرق عالم است درد بگيرد، دندان شاگرد نيز در غرب عالم به درد مي آيد.
اگر نظام عالم مزاج استاد را به هم بزند، مزاج شاگرد هم به هم مي خورد و بالعکس. مي توان گفت استاد به منزلة قلب مي شود و شاگرد به منزلة بدن.اگر بدن ضربه ببيند، قلب ناراحت مي شود و اگر قلب در عذاب باشد بدن نيز صدمه مي بيند. به طور کلي تأثير متقابلي بين اين دو قوة خيال برقرار ميشود.در آن وقت رابطة بين استاد و شاگرد به گونه اي کار را تنظيم مي کند که استاد "اصل" مي شود و شاگرد "فرع".بدين ترتيب هر چه را که مي خواهند از کانال وجودي همديگر مي گيرند. آنها که اهل کارند از اين طريق به حقائق دست مي يابند.

[="Tahoma"][="Blue"]

Niyaz;563450 نوشت:
یعنی تمام اساتید آقا هستند؟ اینطور که نمیشود!!

باسلام و احترام
ضرورت ندارد استاد اخلاق، آقا باشد، مثالی که من زدم اینجوری بود. چون غالب اساتید اخلاق، مرد هستند، من هم با آقایون آنها در ارتباط هستم، مثال بنده هم به این سمت و سو رفت. و الا اشکالی ندارد که استاد اخلاقی زن باشد و خانمها سراغش بروند.

Niyaz;563450 نوشت:
چطور یک نامحرم در مسیر سلوک میتواند با شاگردش همراه باشد و آن رابطه ی خاصی که علما میفرمایند هم بینشان برقرار شود؟؟!!!

اگر هم استادی بخواهد با شاگرد نامحرمش ارتباط معنوی برقرار کند، جواب را عرض کردم یا از جلسات عمومی استفاده می کند و یا از طریق محارم، که این محارم می تواند خانم یا آقا باشد.
این هم خودش، روشی است و قرار نیست که حتما روش ارتباط با علما،همان چیزی باشد که در ذهن عامه ی مردم است که حضوری محضر استادی می رسیدند، و کسی نگفته که ارتباط، فقط باید اینگونه باشد، و یا ارتباط حضوری فقط موثر است و اگر به نحو دیگری بود، هیچ ثمره ای ندارد.[/]

بصیر;563444 نوشت:
حتی از این مقدار هم اجتناب میکردند، نکند که با دیدن دست نوشته ی استاد، علاقه ای ایجاد شود،

سلام علیکم

با تشکر از شما استاد بزگوار و محترم به خاطر پاسخ منطقی و به جایتان، اجرکم عند الله

دقیقا بنده حقیر هم همین مد نظرم بود! و برایم ناملموس بود یک آقا به صورت مستقیم استاد سیرو سلوک یک خانم نامحرم باشد !! که شما توضیحات لازم را فرمودید

عذرخواهی میکنم اجازه دارم سوال دیگری بپرسم ؟
بنده در مطالعه زندگی بانو امین (ره) مشاهده نمودم که علمای بزرگواری از آقایان به منزل ایشان می آمدند و با ایشان به مباحثه علمی میپرداختند ،که وقتی این مطلب راهم مطالعه میکردم کمی برایم جای سوال بود ! لطفا اگر امکان دارد این مطلب را نیز توضیح بفرمایید

از صبوریتان در امر پاسخگویی سپاسگزارم

التماس دعا ،یازهرا(س)

[="Tahoma"][="Blue"]

یارب;563504 نوشت:
بنده در مطالعه زندگی بانو امین (ره) مشاهده نمودم که علمای بزرگواری از آقایان به منزل ایشان می آمدند و با ایشان به مباحثه علمی میپرداختند ،که وقتی این مطلب راهم مطالعه میکردم کمی برایم جای سوال بود ! لطفا اگر امکان دارد این مطلب را نیز توضیح بفرمایید

علیکم السلام و رحمه الله
رفت و آمد علما در منزل ایشان و مباحثه با وی در زمانی بوده که ایشان سنی را سپری کرده و جوان نبوده اند، همچنین به صورت فردی نبوده و در جمع بوده یا محارمی در کنار آنها قرار داشته و فقط به مباحث علمی و سلوکی پرداخته می شده، همانطور که بعضی از خانمها خدمت مراجع بزرگوار ، همچنین مقام معظم رهبری می رسند و با آنها هم کلام می شوند و سوالاتشان را می پرسند.[/]

بسم الله الرحمن الرحيم.
سلام عليکم و رحمة الله.
وقتي حرف از سير و سلوک زده ميشه بايد پاسخگوي ما يک عارف باشه تا بتونه راه رو نشون ما بده ولي بايد شما هم عارف شناس باشيد عرفا رو از رياکارن و شيادان که تعدادشون هم کم نيست تشخيص بديد.حقير سراپا تقصير هم که نه تنها عارف نيستم بلکه خاک پاي عرفا هم نميشم.اما نظر خودم رو بر اساس مطالعتم بيان ميکنم اميدوارم که مفيد واقع بشه.ان شا الله.
«توي اين راه بايد خيلي مواظب بود که ريا جايگزين زهد نشه.»

حتي اگر شما بهترين اساتيد رو هم داشته باشيد وقتي سوال کنيد چه کاري کنيم که امام زمان (عجل الله) از دست ما راضي باشه و ما لياقت ديدنش رو داشته باشيم فقط و فقط يک کلام ميگن همونطور که آيت الله بهجت ميگفت:انجام دستورات حضرت امام زمان (عجل الله) وقتي که شما وارد راه عرفان ميشيد بيش از نياز به استاد نياز به خودسازي داريد.اول بايد روي خودتون کار کنيد وگرنه هزار استاد هم نميتونه کمک کنه.چطور؟شما هر استادي داشته باشيد نمياد اول ذکر يونسيه رو به شما بگه بلکه اول از شما نماز اول وقت ميخواد که وقتي خودسازي قبلي نداشته باشيد به مشکل ميخوريد اما وقتي خودتون رو پيدا کرديد تازه راهي از نور براي شما باز ميشه که براي خيلي از افراد اصلا ملموس و قابل درک نيست.

مراحل اوليه:
1 - انجام واجبات - ترک محرمات :
در اين مرحله که از مهم ترين مراحل راهه شما با يک سري دستورات روبرو هستيد که بايد و نبايد هاي اين راه هستند.يعني اينکه شما بايد انجام بديد و نبايد انجام بديد.اين مرحله بسيار سخته و آدم فکر ميکنه که راحته.در واقع در اين مرحله هست که اين سوالاتي که اتفاقا اخيرا توي انجمن بسيار مطرح ميشه از ذهن شما حذف ميشه مثل سوال در مورد توکل يا فرق قائل شدن بين افراد و... در اين مرحله هست که بايد شما بفهميد وقتي که خداوند ايوب رو از مال دنيا بي نياز ميکنه بعد از اون همه چيز رو ازش ميگيره باز ايوب داره شکر ميکنه.تا از اين مرحله رد نشده باشيد نميتونيد در مراحل بعدي قدم بزاريد و اگر هم بزاريد موفق انجام کامل اون مراحل نميشيد و در بين راه گم ميشيد.البته در اين مرحله ي اول بعضي مستحبات هم کمک بسياري ميکنند که انجام اونها يک روشناييي و نور در قلب ايجاد ميکنه(اما نه زياد از هم که موجب خستگي و ياس بشه).در اين مرحل هست که شما تازه متوجه ميشيد که افکار شما داره خيلي زياد رشد ميکنه و درجه اي بالاتر از اين روبروي شما نيست.(اين توضيح مفصلي داره) در اين مرحله بسيار مواظب وسوسه ها باشيد که گاهي امکان داره به قدري خودشيفته بشيد که راه برگشتي براتون نباشه وآتش تکبر در وجود شما شعله بکشه پس بسيار مواظب باشيد.(اين مرحله بهتره بدون استاد باشه وشما بايد خودتون اين مرحله رو پيش بريد)

2 - انجام مستحبات - ترک مکروهات :
اين مرحله ي سرسپردگي فرد هستش .در اين مرحله فرد به اوج سرسپردگي ميرسه.چرا؟چون نه تنها واجب الهي رو انجام ميده و محرم الهي رو ترک کرده بلکه با چيز هاي جديدي در راه رسيدن به خداوند آشنا شده که راه رو روشن تر ميکنه و از اون بالاتر اين چيز هايي که داره انجام ميده فقط براي قرب خداست و واجب خداوند نيست.
اين مرحله به تعبير خودم مثل نمک ميمونه يعني چي؟وقتي شما يه غذارو داريد ميخوريد براي طعم دادن به غذا چه کاري ميکنيد؟نمک ميزنيد.درسته؟
وقتي در راه خداوند متعال قدم ميزاريد انجام واجبات و ترک محرمات که در مرحله ي اول ميگذرونيد به خودي خود بسيار طعم دارند اما اگر يه نمکي به اون بزنيد طعم خيلي زيادتري به خودش ميگيريه به طوري که طعم اون زير زبون و دندان شما ميمونه و هميشه اونو حس ميکنيد به طوري که دلتنگ اون نمک ميشيد.
شما وقتي داريد غذاي روح رو که نماز هاي واجب هست به روح ميخورانيد نمک اين غذا همون 11 رکعت نماز شب ميشه!!وقتي در دل شب به جاي اينکه بخوابيد براي خدا بلند بشيد و قيام کنيد تازه نمک اول مسير سلوک رو ميچشيد.توي اين مرحله شما به اوج ميرسيد.
ولي باز هم مواظب باشيد که از عرش به فرش نخوريد.بسيار بسيار مواظب باشيد.

3 - انجام مباحات - ترک مباهات:
اين مرحله هم مکمل مرحله ي دوم هست يعني نيمه ي بعدي اون مرحله اين هست که شما خودبيني و غرور رو بايد ترک کنيد و در عوض به دنبال مباحات و مشروعات باشيد.در اين مرحله شما لذت کوچک شدن در دنيا و بزرگ شدن در آخرت رو ميبينيد.يعني اينکه در دنيا به دنبال غرور و بزرگ بودن خودتون نيستيد واونقدر لطيف دوست داشتني ميشيد که ظاهر دنيوي کنار ميره و نور ايمان شماست که خودنمايي ميکنه و جلوده ميده.در آخرت به دنبال بزرگ شدن هستيد و اون رو در دنيا نميبينيد بلکه در آخرت ميبينيد وبه يک جمله ميرسيد.اينکه هرچي در دنيا کوچک بشيد در واقع داريد بزرگ ميشيد.اين مرحله خيلي شيرين و البته سخته که هجمه ي بيشتري از وسوسه ها در اين مرحله انجام ميشه و زهد و ريا مخلوط ميشه و چه بسا افرادي به جاي عبادت براي خداوند براي ديده شدن توسط بندگان عبادت ميکنند و دچار کفر و شرک ميشوند.البته اين جداست و در اينجا نميشه بيان کرد.
ودر اينجاست که اين دنياي به اين بزرگي وزيبايي براي شما به يکباره تنگ و تاريک ميشه و به تنهايي ميرسيد .به اين نتيجه ميرسيد که مومن تنهاست و تنها يار خداونده وبس.

اما توصيه ي کلي من به شما اينه که در اين سه مرحله بسيار بسيار احتياط کنيد که پايه هاي عرفان هستند به خصوص مورد اول.

به دنبال استاد:
در اين مرحله اي که به دنبال استاد هستيد يک نگاه به خودتون بندازيد.يه نکته ي اخلاقي هم به شما بگم.يادم هست يک بار خواستم با يکي از اساتيد در مورد موضوعي صحبت کنم يه نگاه به من کرد وحرف قشنگي زد.ميدونيد چي گفت؟گفت اول برو 5 دور رساله رو بخون بعد بيا.من اولش ناراحت شدم اما بعدش تازه فهميدم چي بهم گفته.
وقتي شما به دنبال استاد هستيد در اين مرحله بايد اول از همه خودتون رو بسنجيد ببينيد آيا ميتونيد حرف هايي که استاد ميزنه بپذيريد؟يا بهتر بگم به اون آمادگي رسيديد؟
قران مثال زيبايي رو ميزنه که من اينطور تعبيرش ميکنم.حضرت موسي پيش حضرت خضر مثل يک بچه ي دوساله بود!!!چون حکمت کارهاي حضرت خضر رو نميدونست.مگه حضرت موسي پيامبر بزرگ بني اسرائيل نبود؟مگه کليم الله نبود؟اا پس چي شد؟موسي هنوز توان شاگردي خضر رو نداشت به همين خاطر نتونست تحمل کنه و اعتراض کرد.
قبل از اينکه به فکر استاد باشيد به فکر آمادگي روحي باشيد که جز با مراحل اوليه به دست نمياد پس اون مراحل مبدا مسير سلوکه.
مطمئن باشيد و اصلا شک نکنيد (اگر مراحل اول رو گذرانده باشيد شک نميکنيد) بعد از اون مراحل خداوند استاد نيکو رو نصيب شما خواهد کرد و نياز نيست دنبالش باشيد.
اما توجه داشته باشيد در اين مرحله حتما و حتما از وجود اساتيد و سخنرانان بهره مند بشيد و از گوهر کلامشون استفاده کنيد.

اذکار و ادعيه:
متاسفانه بعضي از ما يا بهتر بگم خيلي از ما سلوک رو در يک سري ذکر ودعا ميدونيم و همش دنبال راه يک شبه هستيم.هر موقع سوال ميپرسيم ميگيم : ذکري هست که فلان کارو بکنيم يا نکنيم يا فلان و...؟؟
اگر معيار ما از سلوک اينه مطمئن باشيد زمين هم مارو نميپسنده چه برسه رسيدن به آسمان هفتم و مقام محمود.
بهترين ذکر در سير و سلوک در حال حاظر انجام مرحله ي اول هست مطمئن باشيد با انجام اونها موارد غير قابل لمس کاملا براي شما قابل ديدن ميشه و حتي چيز هايي ميفهميد که خيلي از اساتيد هم شايد از اون بهره مند نشده باشن.پس اون مرحله رو جدي بگيريد.
گمان نکنيد سير و مسير الهي فقط ذکر و تسبيح به دست گرفتنه .خير.بلکه مسير الهي يعني مبدا شناسي حال شناسي و مقصد شناسي اين شناخت فقط ذکر نيست!!بلکه از مبدا بايد شروع کنيد يعني ترک محرمات و انجام واجبات و بعد از اون بقيه ي مراحل مذکور و بعد مراحل بعد.
يه مثال : ما چطور انتظار داريم وقتي که هنوز جنبه ي نماز صحيح رو نداريم با ختم ذکر يونسيه چشم بصيرت باز کنيم؟آيا اگر اينطور بشه و موفق هم بشيم جنبه ي اين رو داريم که تحمل کنيم؟

نمونه ي عرفا:
بسيار داستان از شهدا شنيديم اما به مغز داستان توجه نميکنيم.راهيان نور بودم در منطقه ي شلمچه يکي از راويان "آقاي احمدي" از يکي از شهدا نقل ميکرد و اشک ميريخت.ايشون ميگفت يه نفر اومده تو خط مقدم پيش ما که يه آدم بي قيدي بوده اصلا تنها چيزي که به فکرش نبوده شهادت و ... بوده واونطور که آقاي احمدي ميگت ايشون تفنگش رو مثل بيل رو شونش ميزاشته و ميرفته حتي هنوز درست حسابي نميتونسته شليک کنه.خلاصه اين که زياد از اين توصيفات ميگفت هي اشک ميريخت اما بعدش چيزي گفت که دلمو آتيش زد.
ميگفت يه شب از خواب بيدار شد زد زير گريه و اونقدر گريه ميکرد که ما هم از خواب بيدار شديم رفتم پيشش گفتم چيه؟ميگفت من فردا شهيد ميشم.منم خندم گرفت گفتم پاشو بخواب تو توهمي منم رفتم خوابيدم ولي همچنان اون داشت گريه ميکرد و من ديگه خوابم برد.
فردا عمليات داشتيم بعد از عمليات هيچکس شهيد نشد به جز يک نفر.همون شخصي که ديشب داشت اشک ميريخت ميگفت من فردا شهيد ميشم.
يا بهتر به شما بگم شهيد مرتضي آويني تا وقتي که روبه قبله نمي نشست وضو نميگرفت و بسم الله نميگفت مطلب نمينوشت.
و نمونه هاي زيادي که گنجايش نوشتن نيست...
خب با اين حال توقع ما از عرفان و سلوک چيه؟
چطور يه نفر يک شب به اوج عرفان ميرسه و چي ميبينه که اينقدر زاري ميکنه؟
پس ما قبل از اين که دنبال عرفان باشيم عارف شناس باشيم.چطور؟
با شناخت زندگي شهدا که در عارف بودنشون شکي نيست....

دفترچه راهنماي عرفان:
اما راه حل ها و دستور العمل ها کجان؟فقط دو چيز هست که در ثقلين به ما گفته شده.اگر ما سبک زندگي هم ميخوايم بايد به قرآن و عترت رجوع کنيم و راه رو از اون پيدا کنيم که از شير مرغ تا جان آدميزاد براي ما از اعمال گفته شده.
بايد قرآن و تفسير قرآن بخونيم و درک کنيم.
بايد مفاتيح الجنان و مفاتيح الحيات بخونيم و عمل کنيم.
بايد نهج الفصاحه و نهج البلاغه بخونيم وبه کار بگيريم.
بايد صحيفه ي سجاديه بخونيم و مناجات شبانه ياد بگيريم.
اگر عرفان هم ميخوايم بايد راه عرفان رو بدونيم که فقط در همون دوتا موردي که پيامبر در ثقلين نام برده خلاصه ميشه و اون موارد همو با هم تکميل ميکنن.

ومن الله توفيق.
اميدوارم مورد استفاده ي شما دوست عزيز باشه.التماس دعاي فرج.
مويد و در پناه حق باشيد ان شا الله.

سوال:
با سیر و سلوک چه اتفاقی رخ می دهد؟

پاسخ:
بعضی از افراد مؤمن در اثر اطاعت و ترک معصیت به مقام قرب پروردگار نائل می شوند و به مقام کمال اخلاق فائز می گردند؛ چون محبت پروردگار که روز به روز در دل آنها زبانه می کشد و آرزوی وصول به مقام قرب و عزت که کانون وجود آنها را مشتعل می سازد، تمام صفات رذیله و اخلاق نکوهیده را چون خس و خاشاک سوزانده و نابود می سازد؛ تا اینکه در سرحد محبت مستقر می گردند. و معلوم است که از آثار محبت، پیدایش اخلاق محبوب در وجود محب است و هرچه درجه شوق و محبت بالا رود، این تخلق به اخلاق خدایی زیادتر می گردد، تا آنکه صفحه نفس آنها از هر آلودگی و قشر خودیت و انانیت پاک می شود، به طوری که در ذات خود نیت بد هم نمی توانند بکنند و خاطره بد هم برای آنها پدید نمی آید؛

چون اصل نفس، پاک و تصفیه شده است. و در این صورت اگر از این مرحله هم به توفیق و عنایت ربانی پا بالاتر گذارند، به مقام اسماء و صفات پروردگار نائل می گردند و ادراک اسماء کلیه و صفات عامه او را در جمیع موجودات می نمایند. و پس از این مرحله اگر عنایت ازلی دستی از آنان بگیرد، وجود خود را در مقابل پروردگار و عظمت او و قدرت او و جمال و جلال او تقدیم می کنند و از مقام توکل و تفویض گذشته به مقام رضا و تسلیم وارد می شوند.
در آن هنگام خدا در امور آنها اختیار دارد و آنها دیگر اراده و اختیاری ندارند، و در وجود و شئون آنها ذات مقدس حضرت حق متصرف است؛ اینها را می گویند: أولیاء الله. اینان افرادی هستند که از درجات قوه علامه و عقل نظری که همان عقل هیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل و عقل مستفاد است، به مرتبه اخیر آن رسیده و از سه مرحله قبلی عبور کرده اند، و علوم و معارف آنان از ذات مقدس حضرت احدیت به واسطه عقل فعال افاضه می شود؛ یا آنکه خود از عقل فعال عبور نموده و از مراتب عقول گذشته مانند عقل اول به علت اندکاک در آن، بلاواسطه از ذات حق اخذ می نمایند. و نیز از مراتب قوه عماله و عقل عملی که همان تجلیه و تخلیه و تحلیه و فناست، به مرتبه اخیر آن فائز شده، و سه مرحله قبل از آن در وجود آنان متحقق شده است.

قرآن کریم خصایص اولیای خدا را در آنها بیان می فرماید. شیطان به اولیای خدا دسترسی ندارد، زیرا از آنان قطع امید کرده؛ چون آنان اراده و اختیار خود را به خدا سپرده اند، و ذات مقدس حضرت حق در وجود آنها اراده و اختیار دارد؛ و در این صورت چگونه متصور است که شیطان بر اراده و اختیار خدا غالب گردد و آنها را بفریبد؟ امید شیطان درباره کسانی است که ممکن است در آنها تصرفی بنماید و آنها را به شهوات و غفلات دعوت کند و از خدا غافل نماید. اما کسی که در راه خدا از وجودش گذشته و أنانیت خود را به خدای خود سپرده است و اختیار خود را مندک در اختیار خدا کرده، «و ما تشآءون إلا´أن یشآء الله؛ و شما نمی خواهید مگر آنکه خدا بخواهد.»[1] را لمس کرده و در سویدای دل خود جای داده است، و با چشم خدا می بیند، و با گوش خدا می شنود، و با زبان خدا تکلم می کند، و با دست خدا داد و ستد می نماید؛ از عالم هستی در او چیزی باقی نمانده است تا شیطان در او تصرفی کند؛

در حدیث قدسی وارد است که خدا می فرماید: «و ما یتقرب إلی عبد من عبادی بشیء أحب إلی مما افترضته علیه؛ و إنه لیتقرب إلی بالنوافل حتی أحبه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به، و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها؛ إن دعانی أجبته، و إن سألنی أعطیته؛
هیچ گاه بنده ای از بندگان من به من تقرب نمی جوید به چیزی که در نزد من بهتر باشد از آن عملی که بر او واجب کرده ام و بر عهده او قرار داده ام؛ و بنده من دائما به من تقرب می جوید به واسطه کارهای پسندیده و خوبی که من بر عهده او قرار نداده ام بلکه به عنوان نفل و مستحب مورد رضا و محبت من بوده است، تا به سرحدی که من او را دوست می دارم؛ پس در آن وقت که بنده من مورد محبت من قرار گرفت، من خودم گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، و زبان او می شوم که با آن به سخن درمی آید، و دست او می شوم که با آن می گیرد؛ اگر مرا بخواند اجابت می کنم، و اگر از من چیزی بخواهد به او عنایت می کنم.»

معیارهای استاد اخلاق وعرفان
ببینید در مباحث سیر و سلوکی، همانطور که گفته شد، نیاز به استاد هست، اما اینطور نیست که استاد را ما خودمان انتخاب کنیم، بلکه استاد عرفان را خداوند متعال در مسیر ما قرار می دهد و اوست که ما را پیدا می کند و دستگیری می نماید، منتها برای رسیدن به این مقام، مقدماتی لازم است که از آن جمله انجام واجبات و ترک محرمات می باشد تا ما این مقدمات را انجام ندهیم هیچ استادی دست ما را نخواهد گرفت.
آن چیزی که در بیرون معمولا به نام استاد معرفی می شوند، همه اساتید اخلاق هستند نه استاد عرفان و سیر و سلوک. استاد اخلاق برای همه انسانهاست و به طور کلی مطالبی را ذکر می فرماید و راهنمایی و روشنگری می کند مانند همه سخنرانان و خطبا، اینها را می توان استاد اخلاق نامید که مطالب خوب و ارزنده ای هم رائه می کنند. اگر منظور از استاد، همین شقِّ دوم باشد یعنی استاد اخلاق نه عرفان، اینجا بحث از سنخیت و عدم سنخیت پیش می آید ولی در بحث استاد عرفان اوست که دنبال سنخیت می گردد و ما را پیدا می کند و حتما مارا اهل دیده که ارتباط برقرار کرده است.
البته این را هم عرض کنم که گاهی استاد اخلاق که با توجه به سنخیت روحی انتخاب کرده ایم، در ادامه می تواند استاد عرفان و سیر و سلوک ما هم باشد و ما را انتخاب کند.

این که انسان نیاز به استاد دارد، امر مسلمی است که در جای خودش بحث شده و ما هم قبول داریم، نه تنها برای سیر و سلوک نیاز به استاد هست بلکه برای هر کار متخصصانه ای نیاز به استاد هست تا انسان را راهنمایی کند و اگر کسی بخواهد بدون استاد دیدن، خبره و استاد بشود، خیلی زمان خواهد برد و حتی ممکن است اشتباهات فراوانی بکند و خدایی نکرده گاهی به هلاکت هم برسد، مخصوصا در امور اصلاح نفس و خطرات آن مسیر.

اما این که استاد کیست و یعنی چه، جای بحث دارد. استاد حتما نباید یک عارف و سالک باشد، برای کسی که مبتدی است، مطالب عمومیِ کارشناسان دینی، علماء و مراجع به طور عموم می تواند به عنوان استاد محسوب شود حتی همین سایت می تواند استاد بعضی افراد در مراحل ابتدای باشد، و هیچ کس از استاد و مطالب علمی مستغنی نیست، منظور حضرت علامه قاضی هم از این که یک عمر اگر دنبال استاد بگردی، ارزش دارد، همین است، ایشان می خواهد اصلِ تعقل، اصل رجوع به اهل خبره و اصلِ استاد داشتن و رجوع به متخصص را تایید کنند، اما این که استادی داشته باشیم و اذکار خاصی به ما بدهد و اعمال و رفتار ما را زیر نظر داشته باشد و مطابق روحیات ما، به ما ذکر بدهد و توجه ویژه داشته و ما را در مسیر سلوک دستگری و همراهی بکند، نیاز دارد که خود استاد ما را برگزیند و انتخاب کند، هر چند ما هم پافشاری کنیم و شخص خاصی را به عنوان استاد خویش انتخاب کرده باشیم و از او درخواست نموده باشیم،

پس استاد دوگونه شد، استاد عمومی که همه باید دنبال آن باشند و همان رجوع به متخصصین و گرفتن علم از آنهاست، دوم استاد خصوصی در مسائل سلوکی که خودِ استاد شاگردش را انتخاب می کند و از او دستگیری می نماید و به انتخاب یا اصرار شاگرد صورت نمی پذیرد.
بنده هم عرض کردم که برای هر کاری نیاز رجوع به متخصص هست، رجوع به متخصص یعنی رجوع به استاد.
استادی که برای درمان جسم است، به او دکتر می گویند، استادی که برای درمان مشکلات روحی مردم است به او استاد اخلاق یا عرفان می گویند.
برای رسیدن به این استاد باید تلاش کرد،حتی عمر انسان هم برای رسیدن به حقیقت و دفع رذائل اخلاقی صرف شود ارزش دارد، اما این که چه استادی برای من باشد، علاوه بر سعی و تلاش به رسیدن به آن، او هم باید بخواهد، او هم باید انتخاب کند، او هم باید شاگرد را بیازماید و برای شاگردی قبول کند، اصلا استاد، یک روزی برای انسان محسوب می شود، این که ما می گوییم استاد را خدا در مسیر راه می گذارد و او شاگردنش را پیدا می کند به همین معناست، یعنی این که خداوند هر کسی را که صلاح و هدایتش را بخواهد و او هم سعی و مجاهدت داشته باشد، خدا راههایش را به او می شناساند و استاد را در مسیر زندگی او قرار می دهد.
ان جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.

همچنین خداوند متعال در قرآن می فرماید: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب.
هر کسی تقوا پیشه کند و گناه نکند، خداوند راه را به او نشان میدهد(مخرج) و از جایی که نمی داند روزی اش می کند، یکی از روزیها هم روزی معنوی است، همین استاد می تواند روزی معنوی به حساب آید که از طریق تقوای الهی نصیب انسان می شود.
پس ما به سمت استاد می رویم استادی که دارای شرایطی چون، مهذب بودن به اخلاق الهی، تایید بزرگان، مراجع و اساتید اخلاقی که خودشان مورد تایید هستند و امتحان پس داده اند. در مورد سنخیت روحی هم باید عرض کنم که برای انتخاب استاد اخلاق عمومی، این ما هستیم که دنبال سنختی روحیمان با او می گردیم،

اما استاد اخلاقی که به عنوان استاد عرفان و سیر و سلوک محسوب می شود، اوست که دنبال سنخیت روحی می گردد، می نگرد که آیا شما سنخیت روحی دارید، آیا شرایط شاگردی را دارید یا نه. شما نمی توانید چنین استادی را که از شما بالاتر است از سنخیت روحی او با خودتان آگاه شوید. اگر می توانستید با روحیات او یا صحت و سقم روحیات، رفتارها و اعمال او آگاه شوید که دیگر شما نیاز به استاد اخلاق نداشتید، بلکه شما محیط بر او بودید، بلکه چون او محیط بر شماست، او باید سنخیت روحی را در شما بیابد.


[/HR][1] (انسان/ 30 و تکویر/ 29)

موضوع قفل شده است