جمع بندی وجود جهان خارج چگونه برای انسان اثبات می شود؟ (قطعا بدیهی نیست!)

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Navy"]

احمد;562498 نوشت:
باسلام
اولا بفرماییدتوجه به خوداگرنیازمندتفکر نیست چگونه است
ثانیاشماچگونه وباچه استدلالی توجه به هستی رامقدم برخوددانستیددرحالی که اکنون ان رابی نیازازتفکرمیدانید
یاحق

سلام
برادر مطالب را درست مطالعه بفرمایید
بنده عرض کردم توجه به هستی خود نیاز به واسطه ندارد و تفکر از شوون هستی شخص است
یا علیم[/]

اقسام دانش پژ وهان : بدان که در اینجا ( اشاره به سینه مبارک ) دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند ان را بیاموزند . اری تیز هو شانی می یابم . اما مورد اعتماد نمی باشند. دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر بندگان .و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر میفروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند اما ژ رف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند. که با اولین شبه ای شک و تردید در دلشان ریشه میزند. پس نه انها و نه اینها .سزاوار اموختن دانش های فراوان من نمی باشند . یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است. یا ان که در ثروت اندوزی حرص می ورزد . هیچ کدام از انان نمی توانند از دین پاسداری کنند. و بیشتر به چهار پایان چرنده شباهت دارند. و چنین است که دانش با مرگ دانشمندان میمیرد .

فریده بنده مفلس;562808 نوشت:
اقسام دانش پژ وهان : بدان که در اینجا ( اشاره به سینه مبارک ) دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند ان را بیاموزند . اری تیز هو شانی می یابم . اما مورد اعتماد نمی باشند. دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر بندگان .و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر میفروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند اما ژ رف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند. که با اولین شبه ای شک و تردید در دلشان ریشه میزند. پس نه انها و نه اینها .سزاوار اموختن دانش های فراوان من نمی باشند . یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است. یا ان که در ثروت اندوزی حرص می ورزد . هیچ کدام از انان نمی توانند از دین پاسداری کنند. و بیشتر به چهار پایان چرنده شباهت دارند. و چنین است که دانش با مرگ دانشمندان میمیرد .

امام علی علیه السلام .

הנביא מוחמד;562511 نوشت:
با سلام و احترام
اتفاقا مشکل اینجاست که نمیدونم من کیم؟
در پست های قبلی گفتم من همون تفکرم بک بار هم گفتم من ذهنم! (با حافظه) حالا این سوال هست که کسی که حافظه ندارد بالاخره یک خودی دارد یا نه برای همین میگم یک مرز بندی درست حسابی بکنیم که کارمون فقط بازی با الفاظ نشه!

הנביא מוחמד;562511 نوشت:
در دو قسمت مخالفم یک مفهوم تجرد رو از کجا آوردید! ما هنوز به تعریف ماده نرسیدیم!
چرا نباید جهلی درش باشد؟

הנביא מוחמד;562511 نوشت:
بحث شما یک ایراد اساسی داره یک احتمالا تحت تاثیر فلسفه اسلامی بودید باعث شده از الفاظ بی معنی استفاده کنید یا در استدلال ها لفظ بازی کنید
محیط بودن خالق بر مخلوق دیگه چیه؟(حالا یک عده از هندسه الهام گرفتن یک چیزی گفتن (خودشون همفکر نکنم بدونن چی میگن!)
من نمیگم تمام تفکراتم هستم!(برای همین میگم اول یک تعریف درست حسابی ارائه بشه که اینطور سو تفاهم پیش نیاد)
بنده میگم رئالیسم و ذهن گرایی دو احتمال هست و هنوز یکی رو کامل رد نکردم! بعد
یا یک چیز مخلوق منه یا خودم نمیشه گفت تفکرات من مخلوق منه و من خود اونها هستم! بنابرین فکر کنم حرف بنده رو اصلا متوجه نشدید!

הנביא מוחמד;562511 نوشت:
در مورد مسئله موز و یا نت موسیقی که فرمودید مثال جالبی بود اما!
برای بار اول که موز میخورد میتوانیم اینطور بگوییم که ذهن طعم را میسازد و میگویید از این به بعد اینطور درک کن!(دقت کنید من نمیگم اینطوریه میگم این احتمال وجود داره پس هنوز به وجود جهان خارج شک دارم-خواهشا دقت کنید چند بار در این تاپیک به یکی از دوستان مطلبی را توضیح دادم هرچه گفتم متوجه نمیشن منم بی خیال ایشون شدم!)
کل مثال موز شما بر این استواره که موزی با طعم معین هست! در حالی که اگر در اون لحظه ذهن خالق درک موز باشه طعمشم خودش به طور دلخواه میسازه!(دقت دقت!)
جهل داشتن ذهن هم ایرادی نداره با ابتکار و خلاق بودن حل میشه(نمیدونم شاید شما نوع خلق کردن خدا رو شبیه خلق کردن ذهن گرفتید!)
مشکل اصلی ما اینه که فلسفه اسلامی بجای اینکه بیاد از معرفت شناسی شروع کنه میخود از اثبات خدا شروع کنه!!!
نمیدونم شاید دلیلش این بوده که جونشون رو در برابر متکلمین و فقها حفظ کنند
به هر حال تا ما تکلیفمون با تعریف ذهن معلوم نشه کار پیش نمیره!
ممنون که برای بحث وقت گذاشتید
یا حق

سلام مجدد،
خب الحمد الله از صحبتهای شما مشخص است که به جاهای خوبی رسیدیم!
شما در پاسخ اشتباه کردید، چرا که وقتی مبانی بنده را قبول نداشتید (همان تجرد و احاطه و عدم وجود جهل) بیشتر از آن نباید جلو می رفتید و سر همین مباحث باید با هم بحث کنیم. چون اگر این مبانی را ندیده بگیرم، مشخص است که مثال موز، یا نت موسیقی و یا کلا ادامه بحثی که مطرح کردم بی منطق است.

اینبار پله پله جلو می رویم.

مطمئن هستم که کاملا میدانم شما چه می گویید (در اصل، شاید در مبانی و فرضیات اختلاف باشد)، شغلم برنامه نویسی کامپیوتر هستش، و مدتها به این مسائل فکر کرده ام، و میدانم که منظورتان چیست. در عالم کامپیوتر این را دیده ام، اینطور تصور کرده ام که جهان همه یک برنامه است و چیز حقیقی وجود ندارد، برنامه ای که ذهن ریخته. همان چیزی که شما می گویید. دقیقا همان است. مثل خواب

اینکه میگویید مرز بندی مشخص، کاملا درست است، باید در ابتدا صورت بگیرد.

خب، در یک جمله کوتاه دفعه قبل گفتم، که هر چه میخواهید اسمش را بگذارید، درگیر معانی الفاظ نشویم، چون قراردادی است... گفتم اسمش را بگذاریم "من" حال بخاطر اینکه کمتر سوء تفاهم بوجود آید اسمش را بگذاریم "موجود 1"

اما یک نکته است، و آن خصوصیات این "موجود 1" است، برای تک تک مبانی که گفتم، فکر کرده ام و جز آن را شدنی نیافتم. یعنی اگر بگویم "موجود 1" مجرد نیست، فرض باطل می شود و ... البته گفتم اینبار پله پله با هم جلو می رویم، شاید اشتباه در مبانی داشته باشم.

نمیدانم تا چه حدی این فرضیه را در ذهن خود بسط داده اید.. برای همین بصورت سئوال می پرسم تا ادامه بحث را بعد از جواب دادن به سئوالات زیر پی بگیریم:

1- در فرض مذکور چیزی غیر از "موجود 1"، امکان وجود حقیقی و مستقل دارد؟
2- خود شما (اندیشه شما)، آیا همان "موجود 1" است؟ یا چیز دیگری است؟
3- آیا "موجود 1" نیاز به جوهر دارد؟ یا خود جوهر است؟ همینطور آیا نیاز به خالق دارد؟ یا ازلی بوده؟
4- جنس "موجود 1" چیست؟ از ماده است؟ یا مجرد؟ (که البته با پاسخگویی به سئوال 3، جواب این سئوال هم مشخص می شود)

ممنون از توجهتون. موفق باشید.

AmirOmidvar;563108 نوشت:
اینکه میگویید مرز بندی مشخص، کاملا درست است، باید در ابتدا صورت بگیرد.

خب، در یک جمله کوتاه دفعه قبل گفتم، که هر چه میخواهید اسمش را بگذارید، درگیر معانی الفاظ نشویم، چون قراردادی است... گفتم اسمش را بگذاریم "من" حال بخاطر اینکه کمتر سوء تفاهم بوجود آید اسمش را بگذاریم "موجود 1"


سلام
مشکل اینه که شما میگید اسمش رو هر چی میخواهی بگذار ولی نمیگید چیو باید نام گذاری کنم!شما باید بگید منظورتون از ذهن چیه؟ حیطه تواناییش چیه؟
آیا من رو همون ذهن میدونید؟ یا ذهن رو قسمتی از من؟ مثلا شما مفهوم مجرد رو به کار بردید خوت مجرد یعنی چی؟من گفتم ما داریم از اول فلسفه شروع می کنیم و در بدیهی ترین چیز ها شک کردیم
مفهوم مجرد در برابر مادی هست! اما اصلا وجود ماده هنوز ثابت نشده!چون جهان خارج هنوز ثابت نشده!
AmirOmidvar;563108 نوشت:
1- در فرض مذکور چیزی غیر از "موجود 1"، امکان وجود حقیقی و مستقل دارد؟
2- خود شما (اندیشه شما)، آیا همان "موجود 1" است؟ یا چیز دیگری است؟
3- آیا "موجود 1" نیاز به جوهر دارد؟ یا خود جوهر است؟ همینطور آیا نیاز به خالق دارد؟ یا ازلی بوده؟
4- جنس "موجود 1" چیست؟ از ماده است؟ یا مجرد؟ (که البته با پاسخگویی به سئوال 3، جواب این سئوال هم مشخص می شود)

ممنون از توجهتون. موفق باشید.


نکته: من نگفتم معتقد به ذهنگرایی هستم میگم رئالیسم و ذهن گرایی دو احتمال موجوده سعی دارم بررسی کنم و با دلیل منطقی یکی رو رد کنم اگرم نشد تا زمانی که این موضوع حل نشده میشم شکاک!
1-بله امکانش هست چون تناقضی ایجاد نمیکنه
2-گفتم که یک تعریف میخواهیم اما چیزی که فعلا رسیدم (شاید بر خلاف برخی پست های قبلی!) :من هر بار به خودم توجه میکنم خودم رو یک مفکر میبینم! یعنی درک کردن من خودش یک پروسه فکریه!
اما با تفکراتم فرق دارم من فکر رنگ پیراهن معلم رباضیم نیستم!!!!!!!(مثلا) و خوب فرق دارم با اون!
3-منظورتون رو واضح بگید منظورتون از جوهر چیه باز رفتید سراغ فلسفه یونان که!- هنوز به علیت نرسیدیم و معلوم نکردیم نسبت من یا ذهن با علیت چیه؟ همین طور زمان؟(گفتار کانت رو در پست های اولی آوردم!)
4-ماده چیه؟!
یا حق

احمد;562605 نوشت:
باسلام
دریک نگاه کلی شمامیفرماییدهمه چیزازتفکروذهنه تفکروذهن طبق دیدگاهتون ازچیست

با سلام
من نمیگم به این مسئله معتقدم میگم این احتمال مطرحه و باید بررسیش کرد!
جواب سوالتونو نمیدونم

فریده بنده مفلس;562808 نوشت:
اقسام دانش پژ وهان : بدان که در اینجا ( اشاره به سینه مبارک ) دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند ان را بیاموزند . اری تیز هو شانی می یابم . اما مورد اعتماد نمی باشند. دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر بندگان .و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر میفروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند اما ژ رف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند. که با اولین شبه ای شک و تردید در دلشان ریشه میزند. پس نه انها و نه اینها .سزاوار اموختن دانش های فراوان من نمی باشند . یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است. یا ان که در ثروت اندوزی حرص می ورزد . هیچ کدام از انان نمی توانند از دین پاسداری کنند. و بیشتر به چهار پایان چرنده شباهت دارند. و چنین است که دانش با مرگ دانشمندان میمیرد .

مسئولین محترم این پست بی ربط رو لطفا حذف کنید

یا حق

הנביא מוחמד;563177 نوشت:
سلام
مشکل اینه که شما میگید اسمش رو هر چی میخواهی بگذار ولی نمیگید چیو باید نام گذاری کنم!شما باید بگید منظورتون از ذهن چیه؟ حیطه تواناییش چیه؟
آیا من رو همون ذهن میدونید؟ یا ذهن رو قسمتی از من؟ مثلا شما مفهوم مجرد رو به کار بردید خوت مجرد یعنی چی؟من گفتم ما داریم از اول فلسفه شروع می کنیم و در بدیهی ترین چیز ها شک کردیم
مفهوم مجرد در برابر مادی هست! اما اصلا وجود ماده هنوز ثابت نشده!چون جهان خارج هنوز ثابت نشده!

نکته: من نگفتم معتقد به ذهنگرایی هستم میگم رئالیسم و ذهن گرایی دو احتمال موجوده سعی دارم بررسی کنم و با دلیل منطقی یکی رو رد کنم اگرم نشد تا زمانی که این موضوع حل نشده میشم شکاک!
1-بله امکانش هست چون تناقضی ایجاد نمیکنه
2-گفتم که یک تعریف میخواهیم اما چیزی که فعلا رسیدم (شاید بر خلاف برخی پست های قبلی!) :من هر بار به خودم توجه میکنم خودم رو یک مفکر میبینم! یعنی درک کردن من خودش یک پروسه فکریه!
اما با تفکراتم فرق دارم من فکر رنگ پیراهن معلم رباضیم نیستم!!!!!!!(مثلا) و خوب فرق دارم با اون!
3-منظورتون رو واضح بگید منظورتون از جوهر چیه باز رفتید سراغ فلسفه یونان که!- هنوز به علیت نرسیدیم و معلوم نکردیم نسبت من یا ذهن با علیت چیه؟ همین طور زمان؟(گفتار کانت رو در پست های اولی آوردم!)
4-ماده چیه؟!
یا حق

سلام مجدد.
خب اینکه خیلی سادست، شما برای بررسی این موضوع، باید فرض را بر صحتش بذارید، بعد از بیرون بررسیش کنید... نه اینکه برید داخلش.
یعنی چی که تعریف ماده چیه؟ تعریف مجرد چیه؟ تعریف جوهر چیه؟
اگر اینطوری باشه که من اصلا میگم "سلام" یعنی چی! چون هنوز هیچ چیز ثابت نشده.!!، حتی "یعنی چی" یعنی چی؟
حرف اینه که ذهن گرایی در یک شاخه اش (فکر میکنم افراطی ترینشان)، اینطور میگوید که هیچ چیز وجود حقیقی ندارد، غیر از ذهن، و همه چیز در ذهن ساخته شده، حتی حواس و اعضا و ...
خب، ما میخوایم این رو بررسی کنیم و ببینیم که درست میگه یا نه، جهان خارج وجود داره یا نه...
میگم اول فرض رو بر صحت این دیدگاه میذاریم و جلو میریم...
در این دیدگاه بیان می شود که هیچ چیز وجود ندارد، غیر از ذهن... طبعا باید بگوییم که این ذهن جنسش از ماده نیست، پس مجرد از ماده است.
یکسری چیزها رو نمیشه ندیده گرفت، شما سالها عمر کرده اید، کتاب خوانده اید، مدرسه رفته اید، با مفاهیمی آشنا شدید، حال با ادبیاتی که هم شما میشناسید و هم من میشناسم با هم صحبت می کنیم، نمیتوانید بگویید چون میخواهیم ذهن گرایی را بررسی کنیم پس فرض میکنیم که هیچ نمیدانیم!! خب اگر اینطور باشه که اصلا صحبت هم نباید بکنیم! چون هنوز زبان ثابت نشده! (چه عضو زبان، چه مغز، چه ادبیات و ..)

شما از بیرون باید ببینید. از درون چیزی قابل مشاهده نیست... باید از خارج این دیدگاه بررسی شود...

حال با مقدمه ای که گفتم، فقط سئوال اول را بررسی میکنم،....

اینکه آیا امکان دارد چیزی غیر از "ذهن" وجود خارجی داشته باشد؟ شما گفتید بله امکان دارد... خب بفرمایید چه چیزهایی غیر از "ذهن" وجود خارجی دارد و یا امکان وجود خارجی دارد...

آیا ما فقط با یک "ذهن" طرف هستیم؟ یا تعدد "ذهن" را هم قبول دارید؟ یعنی افراد مختلف را قبول دارید؟

واضح تر اینکه ما یک نفر داریم به اسم "جعفر"، آیا همه دنیا فقط "ذهن جعفر" است؟ و هیچ چیزی دیگری وجود ندارد؟ و همه چیز اندیشه این "ذهن جعفر" می باشد؟ یا اینکه اصغر هم هست، در واقع "ذهن اصغر" هم وجود دارد؟

در همین سئوال اول، فقط با یک فرض میتوان جهان خارج را نفی کرد و بررسی را ادامه داد، اینکه فقط و فقط یک "ذهن" وجود داشته باشد. و هیچ چیز دیگری غیر از آن نباشد. چرا که هر چیز دیگری وجود داشته باشد یعنی اینکه جهانی خارج از آن "ذهن" هم وجود دارد.و چیزی غیر از آن "ذهن" هم وجود دارد. پس اگر اینطور باشد که چیزی غیر از آن "ذهن" یا حتی مشابه آن "ذهن" وجود داشته باشد، خود به خود جواب سئوال (اثبات جهان خارج)، داده شده و بررسی متوقف می گردد.

منظور از خارج، خارج از "ذهن" است دیگر؟

امیدوارم متوجه منظور من شده باشید.

1- آیا چیزی غیر از "ذهن" وجود دارد؟
اگر بله، یعنی جهان خارج از آن "ذهن" اثبات شده، و بررسی متوقف می شود
اگر خیر، به سئوال دوم می رویم.

2- آیا من همان "ذهن" هستم؟

اگر لطف کنید تا همین مقدار را صحبت کنیم، بعد به ادامه بپردازیم..

موفق باشید.

AmirOmidvar;563487 نوشت:
حرف اینه که ذهن گرایی در یک شاخه اش (فکر میکنم افراطی ترینشان)، اینطور میگوید که هیچ چیز وجود حقیقی ندارد، غیر از ذهن، و همه چیز در ذهن ساخته شده، حتی حواس و اعضا و ...
خب، ما میخوایم این رو بررسی کنیم و ببینیم که درست میگه یا نه، جهان خارج وجود داره یا نه...

سلام
فقط یک اصلاح کوچک!: فکر کنم حرفشون اینه که اون دنیایی که ما بهش میگیم دنیا از کجا معلوم ساخت ذهن نباشه و دنیایی وجود نداشته باشه اگر بگن اصلا دنیایی غیر ذهن در کار نیست غیر منطقیه چون دلیلی بر عدم وجود غیر خود یا ذهن و ... نداریم اما این دنیا رو میگن(دنیایی که ما در ذهنمون داریم )

AmirOmidvar;563487 نوشت:
در این دیدگاه بیان می شود که هیچ چیز وجود ندارد، غیر از ذهن... طبعا باید بگوییم که این ذهن جنسش از ماده نیست، پس مجرد از ماده است.

ایرادی دارد که از ماده باشد؟:Gig: شایدم ایراد داشته باشه!
AmirOmidvar;563487 نوشت:
خب بفرمایید چه چیزهایی غیر از "ذهن" وجود خارجی دارد و یا امکان وجود خارجی دارد...

آیا ما فقط با یک "ذهن" طرف هستیم؟ یا تعدد "ذهن" را هم قبول دارید؟ یعنی افراد مختلف را قبول دارید؟


یک ذهن که قطعا هست! اما اینکه ذهن های دیگری داریم یا نه رو در مرحله ای که هستیم نمیتونم بگم ولی احتمال وجودشون هست چون وجودشون تناقض ابجاد نمیکنه
اما اینکه فقط وجود ذهن های دیگر محتمله یا موجودات دیگر(که در تصور ما نمیان) باز واضحه احتمال هر چیزی که تناقض نداشته باشه هست
AmirOmidvar;563487 نوشت:
(اثبات جهان خارج)، داده شده و بررسی متوقف می گردد.

دو نکته
1- اگر احتمال وجود موجودات دیگری بره دلیل بر اثباتشون نیست
2- بحث اصلی سر جهانی هست که در ارتباط با ماست یعنی اینی که ما درک میکنیم با حس آیا واقعا هست یا اینا همه ساخت ذهنه(دقت کنید)
وگرنه هرکس میتونه ادعا کنه جهان های دیگری هست که برای ما قابل درک نیستن و ارتباطی باهاشون نداریم و هیچکس نه میتونه اثبات کنه نه رد!!!
AmirOmidvar;563487 نوشت:
1- آیا چیزی غیر از "ذهن" وجود دارد؟
اگر بله، یعنی جهان خارج از آن "ذهن" اثبات شده، و بررسی متوقف می شود
اگر خیر، به سئوال دوم می رویم.

2- آیا من همان "ذهن" هستم؟


1-هنوز ثابت نشده و محتمل است که البته در همین پست با رنگ آبی گفتم
2-آیا غیر از ذهن(موجودی مفکر) چیز دیگری تا الان بحث اثبات شده که من باشد؟! دو چیز موجود داریم یک من(ذهن) دو تفکرات من که خلق میشوند و از بین میروند(البته به ظاهر)
ممنون از اینکه وقت میگذارید و تا به انجا منطقی و بدون تعصب بودید:Gol:
یا حق

הנביא מוחמד;563521 نوشت:
سلام
فقط یک اصلاح کوچک!: فکر کنم حرفشون اینه که اون دنیایی که ما بهش میگیم دنیا از کجا معلوم ساخت ذهن نباشه و دنیایی وجود نداشته باشه اگر بگن اصلا دنیایی غیر ذهن در کار نیست غیر منطقیه چون دلیلی بر عدم وجود غیر خود یا ذهن و ... نداریم اما این دنیا رو میگن(دنیایی که ما در ذهنمون داریم )

ایرادی دارد که از ماده باشد؟:Gig: شایدم ایراد داشته باشه!

یک ذهن که قطعا هست! اما اینکه ذهن های دیگری داریم یا نه رو در مرحله ای که هستیم نمیتونم بگم ولی احتمال وجودشون هست چون وجودشون تناقض ابجاد نمیکنه
اما اینکه فقط وجود ذهن های دیگر محتمله یا موجودات دیگر(که در تصور ما نمیان) باز واضحه احتمال هر چیزی که تناقض نداشته باشه هست

دو نکته
1- اگر احتمال وجود موجودات دیگری بره دلیل بر اثباتشون نیست
2- بحث اصلی سر جهانی هست که در ارتباط با ماست یعنی اینی که ما درک میکنیم با حس آیا واقعا هست یا اینا همه ساخت ذهنه(دقت کنید)
وگرنه هرکس میتونه ادعا کنه جهان های دیگری هست که برای ما قابل درک نیستن و ارتباطی باهاشون نداریم و هیچکس نه میتونه اثبات کنه نه رد!!!

1-هنوز ثابت نشده و محتمل است که البته در همین پست با رنگ آبی گفتم
2-آیا غیر از ذهن(موجودی مفکر) چیز دیگری تا الان بحث اثبات شده که من باشد؟! دو چیز موجود داریم یک من(ذهن) دو تفکرات من که خلق میشوند و از بین میروند(البته به ظاهر)
ممنون از اینکه وقت میگذارید و تا به انجا منطقی و بدون تعصب بودید:Gol:
یا حق

سلام.
بسیار خرسند شدم از نکته ای که آبی کردید. اصل ماجرا همان جمله بزرگ و آبی شماست. من هم تمام نکاتم با رعایت همین نسبت بود. این نسبت را در ذهن خود داشته باشید، در انتهای بحث به کار می آید.

یعنی هیچ چیز دیگری غیر از "ذهن" در جهان من، مولد و تأثیر گذار نیست و وجود ندارد. جهانی که درک میکنیم ساخته "ذهن" است، و در آن فقط "ذهن" تأثیر گذار و خالق است.
به جهانهای دیگر کاری ندارم، این چیزی که ما درک میکنیم، ساخته "ذهن" است.

پس جواب سئوال 1، مشخص شد، اینکه هیچ چیز دیگری غیر از "ذهن" وجود ندارد و همه چیز ساخته "ذهن" است. (البته با رعایت همان نسبت)

این وسط یک نکته را هم توضیح میدهم، و آن مجرد بودن این "ذهن" است... جهانی که ما درک میکنیم شامل مغز، بدن، دست، چشم، حواس، عشق، ماده، طبیعت و ... همه آنها در فرض ساخته "ذهن" است و وجود حقیقی نسبت به "ذهن" ندارد.
خود "ذهن" که نمیتواند در این جهان "ذهنی" قرار گرفته باشد... پس مجرد از این جهان (ساخته شده ذهن) است.
فکر میکنم منظور اینکه طبعا مجرد است را فهمیده باشید، یعنی از ساخته خودش دور است، جهان ساخته "ذهن" است ولی "ذهن" در آن جای نمیگیرد، جای دیگری دارد، ماده ای که ما میشناسیم نیست. به ساخته خود احاطه دارد، اما در آن نیست،... یعنی فراتر از آن است.

فکر میکنم در سئوال 1 به تفاهم رسیده باشیم، یک سئوال جلو رفتیم...

اما سئوال 2، که فکر میکنم آخرین مرحله باشد!!
اینکه نسبت من به "ذهن" چیست؟ آیا من همان "ذهن" هستم؟ یا من هم ساخته "ذهن" ؟ (جواب این سئوال از اینجا مشخص می شود که اختیار ذهن با من است؟ یا اختیار من با ذهن؟)

دو حالت دارد

حالت اول: من همان "ذهن" هستم... اگر اینطور باشد باید اختیار "ذهن" دست من باشد و طبعا اختیار فعل خلق و ساختن که توسط "ذهن" انجام میشود هم دست "من" است. اگر اینطور باشد باید بتوانم چشمان خود را ببندم، تصور کنم سیبی در دست دارم، سپس چشمانم را باز کنم و آن سیب را به عینه ببینم، و بتوانم آن را بخورم! و یا در خودم تصور کنم که بال دارم، سپس بال بزنم و پرواز کنم! اگر اینطور باشد میگوییم که هیچ جهان حقیقی وجود ندارد و همه چیز ساخته "ذهن" است. در واقع همان که شما قبلا گفتید، دو چیز وجود دارد، یکی "ذهن" که همان من هستم و دیگری ساخته های ذهن که نسبت به ذهن (من) حقیقی نیستند و وجود خارجی ندارند.

حالت دوم: من همان "ذهن" نیستم! پس من چه هستم؟ ناچار باید بگویم که من هم ساخته "ذهن" هستم. و این "ذهن" را از من دور میکند، یعنی دیگر "ذهن" از من هم جدا می شود، یعنی کنترل همه چیز دست "ذهن" است و من کنترلی روی آن ندارم! من تأثیری در "ذهن" ندارم و خود ساخته "ذهن" هستم. فقط میتوانم در ساخته های "ذهن" با اجازه او و آن مقدار که او مشخص کرده، تأثیر حقیقی بگذارم... یعنی مثلا موهایم را کوتاه کنم! ناخنم را بگیرم، با ماشین رانندگی کنم، شنا کنم، ازدواج کنم، آدمی را بکشم و ....
در حالت دوم، وجود حقیقی جهان خارج نسبت به "من"، ثابت می شود، چرا که همانطور که من ساخته "ذهن" هستم، جهان خارج هم ساخته "ذهن" است. در واقع اینجا سه چیز داریم، یکی "ذهن" که من نیستم... دیگری من که ساخته "ذهن" هستم، و دیگری ساخته های دیگر "ذهن"... پس ساخته های "ذهن" نسبت به من که ساخته "ذهن" هستم، وجود حقیقی دارند. جهان خارج ثابت شد.
بسیار مهم: ولی من و جهان خارج از من که هر دو ساخته "ذهن" هستیم نسبت به "ذهن" همچنان وجود حقیقی نداریم..... هرچه هست ذهن است و ما نسبت به او وجود نداریم.

دیگر من همان "ذهن" نیستم، بلکه یک موجودی داریم به اسم "ذهن" که من نیستم، و کنترل آن دست من نیست، آن "ذهن" من را ساخته، و هرچه من دارم را ساخته، مغر من را ساخته، قدرت اندیشیدن به من داده، قدرت فکر کردن به من داده، قدرت تصمیم گرفتن به من داده، اختیاراتی برای من مشخص کرده، جهان اطرافم را ساخته و ... همه چیز را "ذهن" ساخته. اما...
همانطور که "من" ساخته ذهن هستم، "اصغر" را هم همان "ذهن" (نه ذهن دیگر، همان ذهن) ساخته. "اکبر" را هم همان ذهن ساخته..
اکبر و اصغر درست مثل من هستند، هر دو ساخته آن "ذهن". نسبت من به "ذهن" مانند نسبت اصغر به همان "ذهن" است.

ما ساخته های "ذهن" همه نسبت به هم حقیقی هستیم و وجود داریم و وجود خارج از "من" داریم... اما نسبت به "ذهن" هیچکدام وجود حقیقی نداریم!

این حالت دوم، همان نکته گرانقدری است که در ابتدای بحث اگر خاطرتان باشد، آن را متذکر شدم! :Hedye:

اگر جایی ابهام دارد، بفرمایید.

ویرایش: البته منظور در این مرحله است، یعنی بعد از بررسی بیشتر و عمیق تر مشخص می شود که کلا وجود حقیقی داریم، چه نسبت به خودمان چه نسبت به ذهن.

از صبر و منطق و حوصله تان هم تشکر میکنم، همچنین از لطفی که در پست قبل نمودید. :Gol:

موفق باشید.

احمد;562481 نوشت:
باسلام
وقتی فرضا درعالم خواب خودرادرخانه خودمیبیند چراوچگونه و قتی بیدارمیشویدمتوجه میشویدان فقط خواب بودواکنون بیدارید
یک تشنه نیز وقتی در واقعیت در صحرا دنبال ابه گاهی یک دریاچه بزرگ اب میبینه اما وقتی میره نزدیک میبینه زرشک سراب بود....پس با این نتیجه گیریه شما یعنی کل وجود هستی حقیقت نداره

nothing;563581 نوشت:
یک تشنه نیز وقتی در واقعیت در صحرا دنبال ابه گاهی یک دریاچه بزرگ اب میبینه اما وقتی میره نزدیک میبینه زرشک سراب بود....پس با این نتیجه گیریه شما یعنی کل وجود هستی حقیقت نداره

باسلام
یک نکته شایان ذکراست ازانجایی که خواب رفتن به عالم اندیشه وبیداری حقیقت چیزی,برای انکارنیست
یاحق

הנביא מוחמד;563521 نوشت:
سلام
فقط یک اصلاح کوچک!: فکر کنم حرفشون اینه که اون دنیایی که ما بهش میگیم دنیا از کجا معلوم ساخت ذهن نباشه و دنیایی وجود نداشته باشه اگر بگن اصلا دنیایی غیر ذهن در کار نیست غیر منطقیه چون دلیلی بر عدم وجود غیر خود یا ذهن و ... نداریم اما این دنیا رو میگن(دنیایی که ما در ذهنمون داریم )

ایرادی دارد که از ماده باشد؟:Gig: شایدم ایراد داشته باشه!

یک ذهن که قطعا هست! اما اینکه ذهن های دیگری داریم یا نه رو در مرحله ای که هستیم نمیتونم بگم ولی احتمال وجودشون هست چون وجودشون تناقض ابجاد نمیکنه
اما اینکه فقط وجود ذهن های دیگر محتمله یا موجودات دیگر(که در تصور ما نمیان) باز واضحه احتمال هر چیزی که تناقض نداشته باشه هست

دو نکته
1- اگر احتمال وجود موجودات دیگری بره دلیل بر اثباتشون نیست
2- بحث اصلی سر جهانی هست که در ارتباط با ماست یعنی اینی که ما درک میکنیم با حس آیا واقعا هست یا اینا همه ساخت ذهنه(دقت کنید)
وگرنه هرکس میتونه ادعا کنه جهان های دیگری هست که برای ما قابل درک نیستن و ارتباطی باهاشون نداریم و هیچکس نه میتونه اثبات کنه نه رد!!!

1-هنوز ثابت نشده و محتمل است که البته در همین پست با رنگ آبی گفتم
2-آیا غیر از ذهن(موجودی مفکر) چیز دیگری تا الان بحث اثبات شده که من باشد؟! دو چیز موجود داریم یک من(ذهن) دو تفکرات من که خلق میشوند و از بین میروند(البته به ظاهر)
ممنون از اینکه وقت میگذارید و تا به انجا منطقی و بدون تعصب بودید:Gol:
یا حق

باسلام مجدد
اولا بایدازطرح سوال هوشمندانه شماتقدیرکرد
ثانیاشمافرمودیدنمیدانم اندیشه چگونه به وجود امده بااین تعریف پس نفرمایید چرااول ازاثبات خداشروع میکنند,,میبینیم که لازمه
ثالثا درپاسخ شمادونکته که ازابتداتاکیدداشتم بیشتربه ذهنم نمیرسد نکته اول خطا انسان بودکه استادمسلم اشاره کردند امانکته دوم که بیش تربران تاکیددارم تفاوت عالم درون همان خواب که رجوع به ساخته اندیشه است وعالم خارج که سازنده اندیشه است ازانجایی که تفاوت وتمیزانها دقیقا قابل تمیزوتشخیص هست ویکی اولویت وحقیقی تروبرتری داردمشخص میشودچه ازچه به وجودامده وعالم اندیشه متفاوت است باحقیقت خارج
یاحق

AmirOmidvar;563562 نوشت:
خود "ذهن" که نمیتواند در این جهان "ذهنی" قرار گرفته باشد... پس مجرد از این جهان (ساخته شده ذهن) است.

سلام
اگر منظورتون از تجرد ظاهر جملتونه که ذهن غیر از ساخته هاشه و خودش ساخته خودش نیست موافقم!

AmirOmidvar;563562 نوشت:
فکر میکنم در سئوال 1 به تفاهم رسیده باشیم، یک سئوال جلو رفتیم...

تازه رسیدیم به جایی که با کارشناس محترم جناب مسلم بحث داشتیم!
AmirOmidvar;563562 نوشت:
اینکه نسبت من به "ذهن" چیست؟ آیا من همان "ذهن" هستم؟ یا من هم ساخته "ذهن" ؟

عرض شد در این مرحله که هستیم دو چیز وجودشون رو مستقیم درک میکنم ذهن (که میشه گفت خودمم!) و تفکراتم(که غیر منه و دائمی نیست و برخیش یادم میمونه(از طریق حافظه) و...
اما بحث ما با جناب مسلم این بود که توانایی ذهن تا کجاست آیا میتونه چیزی مثله ضمیر نا خوداگاه داشته باشه اگر میتونه چرا؟ اگر نمیتونه چرا؟
ببینید کسی که میگه همه چیز ساخته ذهنه قاعدتا میدونه فرق تصورات ما با ادراکات چیه اما میگه شاید دو مدل ساخته ذهن داریم(محسوسات و تصورات که این تناقضی هم ایجاد نمیکنه)
اما بنده هیچ کدوم از دلایل جناب مسلم رو جامع نمیدونم (با احترام به ایشون) و هرکدوم نقصی داره که بحث کردیم
اما گفتم خودم یک ایرادی دارم به ذهنگرایی و اونم مسئله تعریف ذهنه که تا تعریف دقیقی نشه نمیشه این مسئله رو حل کرد باید ببینیم رابطه این ذهنه با نفس یا روح که اسلام میگن چیه؟ شاید فرجی بشه یک حدیثی آیه ای چیزی
تا ما یک تعریف جامع از ذهن نکنیم نمیتونیم حیطه فعالیتشو معلوم کنیم البته میدونم معرفت شناسی فلسفه اسلامی به دلایلی یک مقدار ضعیفه( یک سری چیزا رو بدیهی گرفتن کلا!!!)
یا حق

احمد;565254 نوشت:
باسلام مجدد
اولا بایدازطرح سوال هوشمندانه شماتقدیرکرد
ثانیاشمافرمودیدنمیدانم اندیشه چگونه به وجود امده بااین تعریف پس نفرمایید چرااول ازاثبات خداشروع میکنند,,میبینیم که لازمه
ثالثا درپاسخ شمادونکته که ازابتداتاکیدداشتم بیشتربه ذهنم نمیرسد نکته اول خطا انسان بودکه استادمسلم اشاره کردند امانکته دوم که بیش تربران تاکیددارم تفاوت عالم درون همان خواب که رجوع به ساخته اندیشه است وعالم خارج که سازنده اندیشه است ازانجایی که تفاوت وتمیزانها دقیقا قابل تمیزوتشخیص هست ویکی اولویت وحقیقی تروبرتری داردمشخص میشودچه ازچه به وجودامده وعالم اندیشه متفاوت است باحقیقت خارج
یاحق

سلام و عرض ادب
بحث اینکه شروع فلسفه از کجاست به موضوع تاپیک نا مربوطه اما کلی بگم : تا معرفت شناسی حل نشه چیزی جلو نمیره تا ما درمورد علیت زمان و میزان اعتبار حواس و غیره تکلیفمون معلوم نشه عملا تمام براهین اثبات وجود خدا فلج میشه ! که بحثش مفصل هست
بحث خواب خیلی بحث مهمیه ممنون که مطرح کردید باید تکلیف مسئله خواب معلوم بشه تا اونجایی که یادم تا الان که قرن 21 هست مسئله اش حل نشده که دقیقا چیه در اسلام هم یک کلیتی گفتم که فقط نقلیه(بنده بیشتر یادم نیست) ولی در کل رابطه ذهن و خواب چیه؟ چه خواب دیدن چه خسته شدن
یا حق

הנביא מוחמד;565463 نوشت:
سلام
اگر منظورتون از تجرد ظاهر جملتونه که ذهن غیر از ساخته هاشه و خودش ساخته خودش نیست موافقم!

تازه رسیدیم به جایی که با کارشناس محترم جناب مسلم بحث داشتیم!

عرض شد در این مرحله که هستیم دو چیز وجودشون رو مستقیم درک میکنم ذهن (که میشه گفت خودمم!) و تفکراتم(که غیر منه و دائمی نیست و برخیش یادم میمونه(از طریق حافظه) و...
اما بحث ما با جناب مسلم این بود که توانایی ذهن تا کجاست آیا میتونه چیزی مثله ضمیر نا خوداگاه داشته باشه اگر میتونه چرا؟ اگر نمیتونه چرا؟
ببینید کسی که میگه همه چیز ساخته ذهنه قاعدتا میدونه فرق تصورات ما با ادراکات چیه اما میگه شاید دو مدل ساخته ذهن داریم(محسوسات و تصورات که این تناقضی هم ایجاد نمیکنه)
اما بنده هیچ کدوم از دلایل جناب مسلم رو جامع نمیدونم (با احترام به ایشون) و هرکدوم نقصی داره که بحث کردیم
اما گفتم خودم یک ایرادی دارم به ذهنگرایی و اونم مسئله تعریف ذهنه که تا تعریف دقیقی نشه نمیشه این مسئله رو حل کرد باید ببینیم رابطه این ذهنه با نفس یا روح که اسلام میگن چیه؟ شاید فرجی بشه یک حدیثی آیه ای چیزی
تا ما یک تعریف جامع از ذهن نکنیم نمیتونیم حیطه فعالیتشو معلوم کنیم البته میدونم معرفت شناسی فلسفه اسلامی به دلایلی یک مقدار ضعیفه( یک سری چیزا رو بدیهی گرفتن کلا!!!)
یا حق

سلام.
بنده که عرض کردم،

دو حالت دارد

1- ذهن اختیارش با من است
2- اختیار من با ذهن است

حالت اول که طبیعتا وجود ندارد و این را میفهمیم که وجود ندارد.. چون گفتم اگر اینطور باید باید میتوانستید سیبی را تصور کنید و بعد آن را به عینه ببینیدو بخورید. یا بال در بیارید و پرواز کنید و ...

پس میماند حالت دوم، که در این حالت لازم است که تفکیک قائل شوید بین آنچیزی که به آن ذهن می گوییم و "من"

و بقیه قضایا را توضیح دادم.

حال شما می گویید که مثلا احتمال دارد یکجور ضمیر ناخودآگاه باشد که در واقع در "من" است اما اختیارش مستقیم با "من" نیست.

خب، همین را دقت کنید متوجه میشوید که باید تفکیک قائل شد، در واقع "ذهن" فرض ما دیگر "من" نیست، چرا که اختیارش با "من" نیست.

سر ادبیات بحث نمیکنم، شما بگویید چیزی شبیه به ضمیر ناخود آگاه، اما حرف من این است که تا وقتی که اختیارش با "من" نیست، پس "من" نیستم.. و در اول فرض مشخص کردیم که اختیار "من" با ذهن است...
یعنی در واقع "من" مخلوق "ذهن" میشوم... چیزی که مجرد از من است و اختیارش با من نیست... این تفکیک لاجرم باید انجام شود..

موفق باشید.

AmirOmidvar;565501 نوشت:
سلام.
بنده که عرض کردم،

دو حالت دارد

1- ذهن اختیارش با من است
2- اختیار من با ذهن است

حالت اول که طبیعتا وجود ندارد و این را میفهمیم که وجود ندارد.. چون گفتم اگر اینطور باید باید میتوانستید سیبی را تصور کنید و بعد آن را به عینه ببینیدو بخورید. یا بال در بیارید و پرواز کنید و ...

پس میماند حالت دوم، که در این حالت لازم است که تفکیک قائل شوید بین آنچیزی که به آن ذهن می گوییم و "من"

و بقیه قضایا را توضیح دادم.

حال شما می گویید که مثلا احتمال دارد یکجور ضمیر ناخودآگاه باشد که در واقع در "من" است اما اختیارش مستقیم با "من" نیست.

خب، همین را دقت کنید متوجه میشوید که باید تفکیک قائل شد، در واقع "ذهن" فرض ما دیگر "من" نیست، چرا که اختیارش با "من" نیست.

سر ادبیات بحث نمیکنم، شما بگویید چیزی شبیه به ضمیر ناخود آگاه، اما حرف من این است که تا وقتی که اختیارش با "من" نیست، پس "من" نیستم.. و در اول فرض مشخص کردیم که اختیار "من" با ذهن است...
یعنی در واقع "من" مخلوق "ذهن" میشوم... چیزی که مجرد از من است و اختیارش با من نیست... این تفکیک لاجرم باید انجام شود..

موفق باشید.

باسلام
دوست عزیزمطالب شمارامتاسفانه کامل نخواندم امابانگاهی اجمالی میشه گفت گزینه سومی هم وجودداره ان این است که اختیارمن باذهن است واختیارذهن بامن
پس همین دوعلیت سبب میشودان سیب درحالت انتزاع باقی ماند
یاحق

احمد;565509 نوشت:
باسلام
دوست عزیزمطالب شمارامتاسفانه کامل نخواندم امابانگاهی اجمالی میشه گفت گزینه سومی هم وجودداره ان این است که اختیارمن باذهن است واختیارذهن بامن
پس همین دوعلیت سبب میشودان سیب درحالت انتزاع باقی ماند
یاحق

سلام.
اینکه میشه "دور"

اختیار من با ذهن است... اختیار ذهن با من

این دور است و باطل

مگر اینکه بگویید باید با هم اجماع کنند! یعنی هر دو سر یک چیز توافق کنند... اما در عمل میبینیم که چنین نیست،

موفق باشید.

AmirOmidvar;565521 نوشت:
سلام.
اینکه میشه "دور"

اختیار من با ذهن است... اختیار ذهن با من

این دور است و باطل

مگر اینکه بگویید باید با هم اجماع کنند! یعنی هر دو سر یک چیز توافق کنند... اما در عمل میبینیم که چنین نیست،

موفق باشید.

باسلام مجدد
درعمل هم اینگونه هست
ذهن بااختیارجهان خارج رابه وجوداوردوذهنی مجردکه درون ذهن مرطبت قرارداردودران بااختیارخودفعالیت میکند
یاحق

احمد;565522 نوشت:
باسلام مجدد
درعمل هم اینگونه هست
ذهن بااختیارجهان خارج رابه وجوداوردوذهنی مجردکه درون ذهن مرطبت قرارداردودران بااختیارخودفعالیت میکند
یاحق

به عبارتی ساده ترذهنی درانسان که بااختیارخوداست به وجوداوردنده ذهنیست که اختیاررابرای انسان دردرون ذهن اصلی به وجودمی اورد

سوال:
چطور وجود خارج برای انسان اثبات می شود؟ آیا نمی‌توان ادراک واقعیات خارجی را توهم و تخیل ذهن انسان دانست؟

پاسخ:
یکی از قوای ادراکی ذهن است که گاهی برخود نفس نیز اطلاق می شود(1)البته شهید مطهری(ره) ذهن را همان صور ادراکی دانسته‌اند، لذا انسان تازه متولد شده را فاقد ذهن می‌دانند.(2) در هر صورت مراد ما در این سوال «نفس» انسان است، که آیا نفس انسان مستقیما، یا به وسیله ابزار یا صوری به نام ذهن نمی‌تواند ایجاد کننده ادراکات نسبت به اشیاء خارجی باشد؟
استدلال بر وجود عالم ماده را اینگونه تقریر نمود:
1- این پدیده ادراکی (مثلاً سوزش دست من هنگام تماس با آتش)، معلول علتی است.
2- علت این پدیده یا خود نفس من است یا چیزی خارج من.
3- نفس من علت آن نیست و من این را به صورت وجدانی و بدیهی خطاناپذیر می­یابم. به علاوه من خودم هرگز نمی­خواستم دستم بسوزد.
4- پس علت آن چیزی خارج از وجود من است.(3)
استدلال فوق بر بداهت این که ادراک عالم خارج توسط نفس، انفعالی است، نه فعلی، بنا شده است.

دلیل دیگری که می‌توان بر این امر اقامه نمود این است که ذهن در ادراکات بیرونی گاهی دچار خطا می‌شود و گاهی نمی شود، همین وجود خطا نشان دهنده وجود عین خارجی است والا اگر ذهن بود و ادراکاتش، خطا معنا نداشت؛ چون خطا یعنی عدم تطابق ادراک با واقعیت است.(4)
علاوه بر این که ادراکات درونی و ادراکات بیرونی تفاوت هایی دارند که با دقت در آنها می توان فهمید که وجودهای خارجی حقیقت دارند، و ذهن انسان دخالتی در ایجاد آنها ندارد و صرفا نقش انفعالی ایفا می‌کند، تفاوت‌هایی مانند:
1- ما توان تغییر وجود های ادراکی ذهنی خود را داریم اما توان تغییر ادراکات بیرونی خویش را با ذهن نداریم، مثلا برای مطالعه مجبوریم به جای خلوت برویم، یا موارد مشابه فراوان دیگر.

2- ما وجدانا درک می‌کنیم که در مواردی که ذهن مشغله مهم و جدی دارد، ادراکات ذهنی بی اهمیت را فراموش کرده و از آنها غافل می‌شود اما در مورد وجودهای خارجی، غفلت ذهن از آنها هیچ نقشی در عدم وجود، یا بی تاثیر شدنشان ندارد، مثلا فرض کنید جلوی پای شما مانعی باشد، همواره حواستان هست که به آن نخورید تا دردی را ادراک و احساس نکنید، اما با شنیدن خبری مهم و ناگهانی یکدفعه از جا می‌پرید و با برخورد با آن مانع همیشگی، به زمین می‌خورید، اگر ادراک خطا و اشتباه و تخیل نفس می‌بود، و در واقع چیزی در خارج وجود نداشت، الان که نفس شما تمام توجهش به آن خبر مهم بود نباید متوجه آن مانع توهمی می‌شد و وجود آن را به اشتباه به شما تلقین می‌نمود، همانطور که در وجودهای ذعنی اینگونه است.

3- ما در مواردی که شاهکارهای دیگران در رشته های مختلف چون ادبی، هنری و غیره را مشاهده می‌کنیم یا مطالعه می‌کنیم ناتوانی خویش را در ایجاد مثل آن احساس می‌کنیم، آثاری چون دیوان حافظ، مثنوی مولوی، یا شاهنامه فردوسی و...، در حالی که اگر این ادراکات ساخته نفس خودمان می‌بود ادارک آنها مشروط به مطالعه یا مشاهده آثار اینچنینی نمی بود و ما می توانستیم به راحتی نمونه آن را بیاوریم.

ضمنا خطای حواس نمی‌توانند دلیلی بر عدم وجود واقعیات خارجی باشند، چرا که فرضاً حواس ما در نشان دادن «كيفيت» يا «ماهيت» محسوسات خطاكار باشند، اما در دلالت بر «وجود خارجى» محسوسات خطاكار نيستند. تمام اين خطاها كه به حواس نسبت داده شده، فرضاً كه ما آنها را خطاى حقيقى بدانيم، خطاى در نشان دادن كيفيت يا ماهيت محسوس است نه در دلالت كردن بر وجود محسوس.(5)

منابع:
1.(اسفار، ملاصدرا، ج5، ص515؛ التعریفات جرجانی، ص48)
2.(مجموعه آثار، ج6، ص273)
3.(آموزش فلسفه، آیت الله مصباح، ج1، ص301-303)
4.(نهایة الحکمة، علامه طباطبایی(ره) ص273)
5. (مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص200)

موضوع قفل شده است