جمع بندی آیا سخنان حضرت محمد(ص) را نمی توان پاسخی به تحدی قرآن به شمار آورد؟ (مقایسه کلام پیامبر و کلام الله)

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا سخنان حضرت محمد(ص) را نمی توان پاسخی به تحدی قرآن به شمار آورد؟ (مقایسه کلام پیامبر و کلام الله)

بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....آیا حضرت محمد صل الله علیه و اله نیز توانایی مقابله با قران را ندارد....بنظر من سخنان حضرت محمد دست کمی از قران ندارد....من کتابی رو در حال مطالعه هستم که رسیدم به یک سخن رانی زنده و مستقیم پیامبر اکرم که چیزی حدود 6 صفحه طولانی بود و حدود یک نهم مطلب را برای شما می گویم...چون زیاد است 9 برابر این هست و همه را حضرت در اوج فصاحت و بلاغت و شیوایی و در اوج نظم کاملا زنده و در حضور مردم بدون آمادگی قبلی فرمودند که یعنی اوج توانایی و مهارت..به نظم های کلماتی که همرنگ کردم دقت کنید. ایها الناس انا عبد الله.انا نبی الله.انا رسول الله.انا نجی الله.انا صفی الله.انا حبیب الله.انا حجه الی الله.قد صنی الله فی مفاخر و الماثر و اثرنی فی مفاخر.و افردنی فی نظائر.انا صاحب شافعه کبری.انا ذوالدلایل و الفضائل و الایات و معجزات . انا سید مسئول فی یوم مشهود و مقام محمود و حوض مورود و للوا معقود...انا ساده متقین و خاتم مرسلین ذوالقول متین انا راکب منبر یوم الدین انا اول محبور و اول منشور و اول محشور و اول مبرور و اول من یدعی من قبور اذا نفخ فی صور انا تاج جها مستور انا مرسل مذکور فی تورات و انجیل و زبور و کل کتاب مسطور انا صاحب شاهد و محامد و مزامد و مقاصد و علم الله.... خب این تنها چند خط اولیه سخنان گهر بار نبی اکرم بود وگرنه همین یک سخنرانی او 9 برابر این ادامه دارد ایا حضرت محمد بعد از وحی شدن قران بر قلبش چنین فصیح و بلیغ و شیوا و با نظم و زیبا سخن می گفتند یا قبل از وحی.....زیرا چنین سخنوری عظیمی از یک انسان بی سواد بعید است.البته اینکه جوابش معلومه چون در سخنرانی می فرماید رسوال الله هستم و غیره یعنی بعد از وحی است اما ایا قبل از وحی نیز چنین قدرت بیانی داشتند حضرت یا نه...چون اگر داشتند مردم به او شک خواهند کرد که نعوذ بالله قران را از خود نوشته...لذا با پاسخ به این سوالات و شبهات اگر قبل از وحی چنین قدرت تکلمی نداشتند معجزه بودن بعد از وحی را نشان می دهد که کلا خدا زبان پیامبر را طبق قران با اختیار خود می گرداند بر کلمات و خطایی ندارد و مثل قران است...وگرنه اگه قبل از قران نیز پیامبر چنین قدرت تکلم داشته بودند کلی ممکنه جای شک بشه برای اهل ایمان ضعیف...چون از طرفی خدا در قران گفته که ای پیامبر تو پیش از این خوندن نوشتن بلد نبودی وگرنه ممکن بود به تو شک کنند که از خودت نوشتی.....لذا ایا نمی توان گفت سخنان حضرت محمد کلا سخن خداست و هیچ خطایی ندارد و کلا هیچ فرقی با قران ندارد.... من اعتقاد دارم حضرت علی و حضرت محمد سخنانشان بقران می رسد....از طرفی سخنان حضرت علی نیز شبیه سخنان حضرت محمد فصیح و بلیغ و شیوا و زیبا و با نظم هست در نهج البلاغه....جدای بحث کلا انسانی عظیم تر و مهربون تر و عاقل تر و زیباتر و خوش اخلاق تر از و مشهور تر و محبوب تر از حضرت محمد ندیدیم و نخواهم دید....با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد یاسین

سؤال:
آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) توان مقابله با قرآن کریم را ندارد و نمی‌تواند جواب تحدی قرآن کریم را بدهد؟

پاسخ:
کلمات و سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از جهت محتوا بسیار ارزشمند است. همان طور که اشاره کردید، این سخنان، قاعدتا می‌بایست بعد از بعثت آن حضرت باشد. آنچه مشهور است قبل از اسلام تعداد افرادی که سواد خواندن و نوشتن داشتن بسیار کم بود اما تعداد افرادی که قدرت شعر گفتن داشتن به این اندازه کم نبود. زیرا شعر و شاعری یک سنت رایج میان اعراب بود و لزوما منوط و مشروط به سواد داشتن نیست بلکه بیشتر از ذوق و طبع شاعری نشات می‌گیرد.

از جهت فصاحت و بلاغت کملات امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از درجه بالاتری برخوردار است اما در عین حال کلمات حضرت علی (علیه السلام) که بخشی از آن به نام «نهج البلاغه» یعنی روش و شیوه بلاغت جمع‌آوری شد، با فصاحت و بلاغت قرآن کریم قابل مقایسه نیست.

به دلیل اوج فصاحت و بلاغت قرآن، افرادی که مقداری با ادبیات عرب و قرآن آشنا هستند می توانند به راحتی کلمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را از قرآن تشخیص دهند.

و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمین.

یاسین;561652 نوشت:
همانطور که اشاره کردین این سخنان قاعدتا می بایست بعد از بعثت آن حضرت باشد
با سلام مجدد..ایا سخنانی کاملا قبل از برسالت رسیدن حضرت محمد در دست رس هست.....اگه دارید می شود بیارید ببینیم همینگونه هست یا خیر...ممنون

یاسین;561652 نوشت:
از جهت فصاحت و بلاغت کملات امیرالمومنین(علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از درجه بالاتری برخوردار است
این مطلب شما طبق گفته خود پیامبر اشتباه است....چون پیامبر فرموده است که حضرت علی بجز نبوت که پیامبر نیست و امام است در تمام زمینه ها با من برابر است....از طرفی حضرت محمد فرموده خدا هر انچه یاد من داده من به حضرت علی یاد دادم یعنی تک تک نهج البلاغه از حضرت محمد هست که به حضرت علی اموزش دادند و غیره

سلام.
1- معنی تحدی چیست؟ و آیات آن چه چیز را ادعا دارد؟
2- سخنان حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع)، از نزد خودشان است؟ و یا علم لدونی است؟
3-[=arial]و [=arial]ما ینطق[=arial] عن [=arial]الهوی[=arial] ان هو الا وحی یوحی، معنیش چیست؟

موفق باشید.

اولین آیه تحدی در قرآن آیه 23 سوره بقره: (اولین منظور در چینش است نه در نزول)

بسم الله الرحمن الرحیم
[=Traditional Arabic]وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد
(۲۳)

به قسمت "وادعو شهداءکم من دون الله" دقت شود.
آیا حضرت رسول (ص) و یا امیر المومنین (ع)، و یا دیگر اهل بیت (ع)، این ادعا را داشتند که این سخنان را از خود می گویند و غیر از خدا را گواه گرفته اند؟

حتی شما به کلام علمای اسلام هم که نگاه بکنید، (در فلسفه، در اخلاق، در تفسیر و ...) آنها نیز فصیح و بلیغ و ... هستند، چرا که کلام خدا را شرح میدهند، حال چه برسد به اهل بیت (ع)، که علمشان لدونی است و در واقع به یک نوع کلام خود خداست. (علم خداست که در کلام آنها بروز کرده)

موفق باشید.

حتی در کلام امیر المومنین (ع)، در بعضی از موارد اعجازی دیده می شود که مشابه آن در قرآن هم نیست...... (البته منظور این نیست که کلام امیر المومنین (ع) العیاذ بالله بالاتر از قرآن است، بلکه جنس اعجاز منظور من است)
و قطعا این از عهده بشر خارج است.... "ها علی بشر کیف بشر"، یعنی اتصال به غیب کامل در کلام ایشان واضح است...

نمونه آنچیزی که گفتم، اینکه امیرالمومنین (ع)، خطبه ای فصیح و کاملا با معانی عمیق و عرفانی و ... دارند بدون استفاده کردن از حرف "الف".... یا همینطور خطبه ای دارند بدون نقطه که آنهم شیوا و فصیح و دارای معانی عمیق است...
اما نقطه در آن بکار نرفته!!!

در مسجد برای تمسخر عده ای به امیر المومنین گفتند اگر میتوانی چند جمله بگو که در آن نقطه نباشد، که آن حضرت هم بی درنگ خطبه ای مفصل و با معانی عمیق ایراد فرمودند.
و یا روزی دیگر عده ای با هم بحث می کردد که کدام حرف بیشترین کابرد را دارد، که رسیدند به حرف "الف" و گفتند محال است کسی بتواند بدون حرف "الف" سخن بگوید، امیر المومنین (ع)، آنجا بودند و صحبتها را شنیدند و بی درنگ شروع به ایراد خطبه ای کردند که در آن حرف "الف" نبود.

سرچ کنید حتما پیدا می کنید.
این عناوین را سرچ کنید:
-خطبه بی نقطه
- خطبه بی الف

موفق باشید.

متن خطبه بی نقطه از امیر المونین (ع):

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

ترجمه خطبه:
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.

شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

متن خطبه بدون الف از امیر المونین (ع):

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.

ترجمه:
ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.

ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.

از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.

هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد. ا

این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.

این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.

[="Tahoma"][="Navy"]

nothing;559575 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....آیا حضرت محمد صل الله علیه و اله نیز توانایی مقابله با قران را ندارد....بنظر من سخنان حضرت محمد دست کمی از قران ندارد....من کتابی رو در حال مطالعه هستم که رسیدم به یک سخن رانی زنده و مستقیم پیامبر اکرم که چیزی حدود 6 صفحه طولانی بود و حدود یک نهم مطلب را برای شما می گویم...چون زیاد است 9 برابر این هست و همه را حضرت در اوج فصاحت و بلاغت و شیوایی و در اوج نظم کاملا زنده و در حضور مردم بدون آمادگی قبلی فرمودند که یعنی اوج توانایی و مهارت..به نظم های کلماتی که همرنگ کردم دقت کنید. ایها الناس انا عبد الله.انا نبی الله.انا رسول الله.انا نجی الله.انا صفی الله.انا حبیب الله.انا حجه الی الله.قد صنی الله فی مفاخر و الماثر و اثرنی فی مفاخر.و افردنی فی نظائر.انا صاحب شافعه کبری.انا ذوالدلایل و الفضائل و الایات و معجزات . انا سید مسئول فی یوم مشهود و مقام محمود و حوض مورود و للوا معقود...انا ساده متقین و خاتم مرسلین ذوالقول متین انا راکب منبر یوم الدین انا اول محبور و اول منشور و اول محشور و اول مبرور و اول من یدعی من قبور اذا نفخ فی صور انا تاج جها مستور انا مرسل مذکور فی تورات و انجیل و زبور و کل کتاب مسطور انا صاحب شاهد و محامد و مزامد و مقاصد و علم الله.... خب این تنها چند خط اولیه سخنان گهر بار نبی اکرم بود وگرنه همین یک سخنرانی او 9 برابر این ادامه دارد ایا حضرت محمد بعد از وحی شدن قران بر قلبش چنین فصیح و بلیغ و شیوا و با نظم و زیبا سخن می گفتند یا قبل از وحی.....زیرا چنین سخنوری عظیمی از یک انسان بی سواد بعید است.البته اینکه جوابش معلومه چون در سخنرانی می فرماید رسوال الله هستم و غیره یعنی بعد از وحی است اما ایا قبل از وحی نیز چنین قدرت بیانی داشتند حضرت یا نه...چون اگر داشتند مردم به او شک خواهند کرد که نعوذ بالله قران را از خود نوشته...لذا با پاسخ به این سوالات و شبهات اگر قبل از وحی چنین قدرت تکلمی نداشتند معجزه بودن بعد از وحی را نشان می دهد که کلا خدا زبان پیامبر را طبق قران با اختیار خود می گرداند بر کلمات و خطایی ندارد و مثل قران است...وگرنه اگه قبل از قران نیز پیامبر چنین قدرت تکلم داشته بودند کلی ممکنه جای شک بشه برای اهل ایمان ضعیف...چون از طرفی خدا در قران گفته که ای پیامبر تو پیش از این خوندن نوشتن بلد نبودی وگرنه ممکن بود به تو شک کنند که از خودت نوشتی.....لذا ایا نمی توان گفت سخنان حضرت محمد کلا سخن خداست و هیچ خطایی ندارد و کلا هیچ فرقی با قران ندارد.... من اعتقاد دارم حضرت علی و حضرت محمد سخنانشان بقران می رسد....از طرفی سخنان حضرت علی نیز شبیه سخنان حضرت محمد فصیح و بلیغ و شیوا و زیبا و با نظم هست در نهج البلاغه....جدای بحث کلا انسانی عظیم تر و مهربون تر و عاقل تر و زیباتر و خوش اخلاق تر از و مشهور تر و محبوب تر از حضرت محمد ندیدیم و نخواهم دید....با تشکر

سلام
کلام نبی اکرم با همه عذوبت و زیبایی و قوتی که دارد باز به پایه شکوه کلام الهی نمی رسد و اگر این دورا با هم مقایسه کنیم بخوبی این را درک می کنیم . ساختار کلام و نحوه القای معانی و مفاهیم و موضوعات در قرآن به نحوی خاص است که آنرا از سایر سخنان ولو سخن بزرگان متمایز می سازد
یا علیم[/]

محی الدین;562020 نوشت:
کلام نبی
سلام...کلام نبی همان کلام الله هست....انه لقول رسول کریم....از نظر عقیده ای که من بدست اوردم از بزرگان....سخن نبی اکرم همان سخن خداست زیرا خداوند بجای او از زبان او سخن می گوید و خطایی ندارد

nothing;562139 نوشت:
سلام...کلام نبی همان کلام الله هست....انه لقول رسول کریم....از نظر عقیده ای که من بدست اوردم از بزرگان....سخن نبی اکرم همان سخن خداست زیرا خداوند بجای او از زبان او سخن می گوید و خطایی ندارد

سلام.
تقریبا همینطور است که شما می گویید، بنده هم به این اشاره کردم و گفتم که کلام حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در واقع همان کلام خداست (البته قرآن نیست و از آن پایینتر است، لیک مفهوم و حتی گاهی عبارات از جانب خدا آموزش داده شده، که بحث مفصلیست)

[=arial]و
[=arial]ما ینطق
[=arial] عن
[=arial]الهوی
[=arial] ان هو الا وحی یوحی

،

اما الان دچار سر درگمی شدم! خب شما خودتان پاسخ خودتان را دارید و از قبل میدانید و مطرح کردید، پس ایجاد این تاپیک از چه باب بوده؟ و سئوال اصلی چیست؟

موفق باشید.

nothing;559575 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم....سلام....آیا حضرت محمد صل الله علیه و اله نیز توانایی مقابله با قران را ندارد....بنظر من سخنان حضرت محمد دست کمی از قران ندارد....من کتابی رو در حال مطالعه هستم که رسیدم به یک سخن رانی زنده و مستقیم پیامبر اکرم که چیزی حدود 6 صفحه طولانی بود و حدود یک نهم مطلب را برای شما می گویم...چون زیاد است 9 برابر این هست و همه را حضرت در اوج فصاحت و بلاغت و شیوایی و در اوج نظم کاملا زنده و در حضور مردم بدون آمادگی قبلی فرمودند که یعنی اوج توانایی و مهارت..به نظم های کلماتی که همرنگ کردم دقت کنید. ایها الناس انا عبد الله.انا نبی الله.انا رسول الله.انا نجی الله.انا صفی الله.انا حبیب الله.انا حجه الی الله.قد صنی الله فی مفاخر و الماثر و اثرنی فی مفاخر.و افردنی فی نظائر.انا صاحب شافعه کبری.انا ذوالدلایل و الفضائل و الایات و معجزات . انا سید مسئول فی یوم مشهود و مقام محمود و حوض مورود و للوا معقود...انا ساده متقین و خاتم مرسلین ذوالقول متین انا راکب منبر یوم الدین انا اول محبور و اول منشور و اول محشور و اول مبرور و اول من یدعی من قبور اذا نفخ فی صور انا تاج جها مستور انا مرسل مذکور فی تورات و انجیل و زبور و کل کتاب مسطور انا صاحب شاهد و محامد و مزامد و مقاصد و علم الله.... خب این تنها چند خط اولیه سخنان گهر بار نبی اکرم بود وگرنه همین یک سخنرانی او 9 برابر این ادامه دارد ایا حضرت محمد بعد از وحی شدن قران بر قلبش چنین فصیح و بلیغ و شیوا و با نظم و زیبا سخن می گفتند یا قبل از وحی.....زیرا چنین سخنوری عظیمی از یک انسان بی سواد بعید است.البته اینکه جوابش معلومه چون در سخنرانی می فرماید رسوال الله هستم و غیره یعنی بعد از وحی است اما ایا قبل از وحی نیز چنین قدرت بیانی داشتند حضرت یا نه...چون اگر داشتند مردم به او شک خواهند کرد که نعوذ بالله قران را از خود نوشته...لذا با پاسخ به این سوالات و شبهات اگر قبل از وحی چنین قدرت تکلمی نداشتند معجزه بودن بعد از وحی را نشان می دهد که کلا خدا زبان پیامبر را طبق قران با اختیار خود می گرداند بر کلمات و خطایی ندارد و مثل قران است...وگرنه اگه قبل از قران نیز پیامبر چنین قدرت تکلم داشته بودند کلی ممکنه جای شک بشه برای اهل ایمان ضعیف...چون از طرفی خدا در قران گفته که ای پیامبر تو پیش از این خوندن نوشتن بلد نبودی وگرنه ممکن بود به تو شک کنند که از خودت نوشتی.....لذا ایا نمی توان گفت سخنان حضرت محمد کلا سخن خداست و هیچ خطایی ندارد و کلا هیچ فرقی با قران ندارد.... من اعتقاد دارم حضرت علی و حضرت محمد سخنانشان بقران می رسد....از طرفی سخنان حضرت علی نیز شبیه سخنان حضرت محمد فصیح و بلیغ و شیوا و زیبا و با نظم هست در نهج البلاغه....جدای بحث کلا انسانی عظیم تر و مهربون تر و عاقل تر و زیباتر و خوش اخلاق تر از و مشهور تر و محبوب تر از حضرت محمد ندیدیم و نخواهم دید....با تشکر

سلام دوست بزرگوار

شما ابتدا باید بدانید تحدی چیست ! تحدی یعنی کسی که قصد دارد آیاتی شبیه آات قرآن بیاورد

اما در هر حال پیامبر همچین قصدی نداشتند و همچین ادعایی هم نکردند

از اینکه گفتار پیامبر و یا امام ارزش بالایی دارد شکی نیست

اما قرآن معجزه ای الهی هست که من غیر عرب هم دقیقا تفاوت سخنرانی پیامبر و نهج البلاغه را با قرآن متوجه شدم

قرآن کتابی الهی هست و مطمئن باش از جانب خدا فرستاده شده

ذهن خود رو مشغول نکن که سخنان پیامبر پیش از پیامبری چگونه بوده که شاهدین تاریخ اگر سخنان پیامبر پیش از پیامبری هم اینگونه بود هر گز پیامبری رسول خدا را باور نمی کردند

یعنی این نشون میده حتی اگر پیامبر همچین توانایی سخنرانی را داشته بوده ولی پیش از پیامبری هیچکس از ایشان ندیده

و دلیلی هم نداشته توانایی خود را مخفی کند

بنابراین این نشون میده قدرت سخنرانی رو بعد از پیامبری بدست اوردن ولی باز هم با قرآن قابل مقایسه نیست

nothing;562139 نوشت:
سلام...کلام نبی همان کلام الله هست....انه لقول رسول کریم....از نظر عقیده ای که من بدست اوردم از بزرگان....سخن نبی اکرم همان سخن خداست زیرا خداوند بجای او از زبان او سخن می گوید و خطایی ندارد

دوست عزیز از اینکه خداوند بر پیامبر وحی نازل کردن و پیامبر را برای پیامبری فرستادن شکی نیست

اما در گفتن جملات کمی دقت کنید ! خداوند نیازی ندارد که از زبان مخلوقش با دیگران حرف بزند !

فلسفه ی پیامبری این نیست که خود خداوند زبان پیامبران را در اختیار بگیرد

در واقع پیامبر ها نمونه ای از مخلوقات هستن که خداوند به ما انسان ها نشان بده ما تا چه اندازه می تونیم دارای کمال باشیم از لحاظ اخلاقی ولی انسان ها کماکان دقت نمی کنند

AmirOmidvar;562208 نوشت:
سئوال اصلی چیست؟
خب سوال اصلی همین بود دیگه....که حضرت محمد رو گفتم ایا می شود پاسخ تحدی قران محسوب دانست....البته چون حضرت محمد خودش از جانب خدا اورنده قرانه شاید این سوال قابل قبول نباشه که از ان به عنوان تحدی یاد کنیم ولی سوال من اینه که سخنان حضرت محمد در مواردی برابری می کنه با مثلا یک سوره قران چون پیامبر خداست.... از طرفی من احساس می کنم حرف زدن برای خدا معنا نداره و منزه است از داشتن کلام که بگیم قران کلام خداست.... حس می کنم قران ایمان حضرت محمد هست که خدا بهش نازل کرده کلامی از جانب خدا که همان ایمان و کلام رسول الله است تا ما را براه راست هدایت کند

tah;562284 نوشت:
خداوند نیازی ندارد که از زبان مخلوقش با دیگران حرف بزند
در اینکه خدا بی نیازه که شکی نیست اما این مسئله ربطی به نیاز نداره....و خدا نه تنها چنین کاری کرده بلکه کل قران رو از زبان حضرت محمد به سمع خلایق رسونده واو به واو قران از دهان حضرت محمد امده

nothing;562290 نوشت:
در اینکه خدا بی نیازه که شکی نیست اما این مسئله ربطی به نیاز نداره....و خدا نه تنها چنین کاری کرده بلکه کل قران رو از زبان حضرت محمد به سمع خلایق رسونده واو به واو قران از دهان حضرت محمد امده

بین سخنان پیامبر با سخنان قرآن فرق است ! در قرآن خود پیامبر اشاره کرده که این آیات بر ایشون وح می شوند و یا الهام می شوند و خود ایشون گفته که از طرف خداست و پیام آور است

اما درباره ی سخنان خودش همچین موضوعی رو مطرح نکرده و شاید مثلا در اون سخنرانی خدا بهش گفته برای مردم سخنرانی کن ولی دیگه و کلمات سخنرانی رو خدا نگفته بذار یا نذار !

nothing;562290 نوشت:
در اینکه خدا بی نیازه که شکی نیست اما این مسئله ربطی به نیاز نداره....و خدا نه تنها چنین کاری کرده بلکه کل قران رو از زبان حضرت محمد به سمع خلایق رسونده واو به واو قران از دهان حضرت محمد امده

سلام مجدد.

خیر، شکی نیست که قرآن کلام خود خداست، که از طریق جبرائیل بر پیامبر نازل شده، و ایشان بدون هیچگونه دخل و تصرف در مفهوم، عبارات، کلام و حروف، آن را ابلاغ کرده...

حتی در قرآن نگاه کنید، جاهایی می بینید که خداوند با پیامبر صحبت کرده، اما پیامبر بجهت حفظ امانت، عینا آن را مطرح نموده.

قل يا عبادي الذين أسرفوا علي أنفسهم
ای پیامبر، بگو، ای کسانی که به خود ظلم کرده اید

حتی پیامبر (ص) آن "قل" اول را هم حذف نکرده.

در خصوص تحدی، نمیدانم مطالب من در صفحه اول را خواندید یا خیر.

تحدی اینگونه است که خدا می گوید اگر میتوانید یک سوره مانند قرآن بیاورید و تمام نیرو و گواهانتان را هم

غیر از خدا
جمع کنید.

یعنی شخصی باید برای مقابله با قرآن یک سوره مانند آن بیاورد، از همه چیز و همه کس میتواند کمک بگیرد غیر از خدا، یعنی غیر از قرآن و اهل بیت (ع) از هرچه می خواهد کمک بگیرد و یک سوره مانند قرآن بیاورد،
خب، پیامبر که چنین ادعایی نداشته و قصد مقابله با قرآن نداشته، کلامی هم که گفته در راستای کلام خدا بوده...


مانند قرآن هم یعنی اعجاز قرآن را داشته باشد... چه از لحاظ فصاحت، چه از لحاظ ماندگاری و اثر گذاری، چه از لحاظ اعجاز علمی، چه از لحاظ بطن و عمق و ...

اما در خصوص کلام پیامبر و اهل بیت (ع)
اینگونه است که اینها متصل به خدا هستند و علمشان لدونی است.... یعنی علم را خدا در اختیار آنها گذاشته... کلامشان مستقیم کلام خدا نیست و از این جهت با قرآن تفاوت دارد، اما به نحوی میتوان گفت که این کلام کلام خداست، چرا که ناشی از علمی خدشه ناپذیر است که خدا در اختیار آنها گذاشته. اما گوینده آن خدا نیست... آموزنده آن خداست... حتی بعضی از موارد عین کلام، آموزش خداست... نه اینکه کلام خدا باشد، بلکه تلقین از سمت خداست، الهام از سمت خداست، آموزش خداست، و ...

موفق باشید.

[="Tahoma"][="Navy"]

nothing;562139 نوشت:
سلام...کلام نبی همان کلام الله هست....انه لقول رسول کریم....از نظر عقیده ای که من بدست اوردم از بزرگان....سخن نبی اکرم همان سخن خداست زیرا خداوند بجای او از زبان او سخن می گوید و خطایی ندارد

سلام
آیه ای که به آن استشهاد کردید مربوط جبرییل امین است نه نبی اکرم ص
اینکه بزرگان فرموده اند قرآن کلام رسول است به این معناست که خدای متعال از اززبان وی کلام خویش را بیان فرموده است و این فرق می کند با کلامی که نبی اکرم ص با خودآگاهی به زبان آورده و بعنوان کلام عادیش شناخته میشود
به عبارت دیگر نبی اکرم ص در کلام عادیش با خودآگاهی مفاهیم و معانی و الفاظ را می سازد و ارائه می فرماید اما در وحی او خود آگاهی ندارد بلکه مسخر ذات الهی است و اوست که معانی و الفاظ را به جان نبی اکرم ص القا می فرماید و بعد ایشان آن الفاظ را بعنوان وحی به مردم می رساند
البته لازم به تاکید است که هردو کلام حق بوده و از خطا و اشتباه مصون است
یا علیم[/]

محی الدین;562396 نوشت:
سلام
علیک سلام....اما من فکر می کنم در هر دو مورد هم اگاهی داشتند توسط علم خدا و هم خدا پشت حرفاش هست

[="Tahoma"][="Navy"]

nothing;562463 نوشت:
علیک سلام....اما من فکر می کنم در هر دو مورد هم اگاهی داشتند توسط علم خدا و هم خدا پشت حرفاش هست

سلام
اینها چشیدنی است انشاء الله نصیب بشود
تفاوت است و این را باید چشید
انسان در هردو حالت آگاهی دارد اما در کشف نفس محل تجلی و مسخر عقل کلی یا ذات باریتعالی است
اما در حالت عادی خود نفس ظاهر کننده معانی و الفاظ است
یا علیم[/]

nothing;561947 نوشت:
این مطلب شما طبق گفته خود پیامبر اشتباه است....چون پیامبر فرموده است که حضرت علی بجز نبوت که پیامبر نیست و امام است در تمام زمینه ها با من برابر است....از طرفی حضرت محمد فرموده خدا هر انچه یاد من داده من به حضرت علی یاد دادم یعنی تک تک نهج البلاغه از حضرت محمد هست که به حضرت علی اموزش دادند و غیره

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل اینکه مورد اتهام بودند و به ایشان تهمت شاعری می زدند در صحبت کردن معارف بلند و مضامین عالی را در غالب تقریبا معمولی بیان می کردند و خیلی فصیح و بلیغ در حدی که فرمایشات شان از جهت فصاحت و بلاغت در اوج باشد صحبت نمی کردند.

اما امیرالمومنین(علیه السلام) این محدودیت را نداشتند، لذا می بینیم که آن حضرت خطبه های غرایی بیان می کردند مانند خطبه بدون الف و خطبه بدون نقطه در حالی که چنین مسائلی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) نقل نشده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر امامان(علیهم السلام) اگر جه دارای محتوای بسیار بالایی هستند و در حقیقت تفسیر قرآن محسوب می شود به گونه ای که خود اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند هر سخنی از ما شنیدین بپرسید از کجای قرآن است.[1] اما در عین حال کلام خداوند با کلام بنده حتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قابل مقایسه نمی باشد چنان که در روایت آمده است: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه‏[2](پيامبر «ص»: فضل قرآن بر سخنان ديگر، همچون فضل و برترى خدا بر آفريدگان است).

تحدی خداوند که می فرماید شما هرگز نمی توانید مانند قرآن بیاورید اگر همه شما به یک دیگر کمک کنید عام است و شامل همه انسانها حتی اهل بیت(علیهم السلام) هم می شود:« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً»[3](بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.)



[/HR][1] -شیخ طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 323

[2] - تاج الدین شعیری،جامع الأخبار، ص: 40

[3] - سوره اسراء،آیه88.


تاپیک جمع بندی

بسم الله الرحمن الرحیم

تحدی قرآن:

خداوند در چند آیه از قرآن به منظور اثبات الهی بودن قرآن، افرادی را که در حقانیت قرآن شک دارند به تحدی فرا میخواند:« وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ‏ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين‏»[1](و اگر در باره آنچه بر بنده خود [پيامبر] نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد، (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد).

در این آیه خداوند می فرماید حتی یک سوره مانند قرآن بیاورید برای اثبات ادعای شما کافی است و از هر کسی میخواهید می توانید کمک بگیرید.

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً »[2](بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند).

در این آیه خداوند می فرماید حتی اگر همه انسانها و جنیان جمع شوند و بخواهند با کمک یکدیگر مانند قرآن بیاورند نمی توانند. یعنی قرآن نه از جانب هیچ انسانی است نه از جانب هیچ جنی.
اجتماع جن و انس، شامل همه انسانها حتی انبیاء(علیهم السلام) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین(علیه السلام) نیز می شود. یعنی این بزرگواران اگرچه دارای مقام و منزلت بسیار والایی هستند در عین حال قدرت مقابله با قدرت الهی را ندارند و نمی توانند کلامی همسنگ کلام خداوند خلق کنند.

سخن گفتن خداوند به چند طریق ممکن است انجام شود:« وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم‏»[3](و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مى‏ فرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحى مى ‏كند؛ چرا كه او بلند مقام و حكيم است‏).

وحی قرآن توسط جبرئیل یعنی رسول و فرستاده خداوند بر قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد:« قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ‏ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ»[4]((آنها مى‏ گويند: «چون فرشته‏اى كه وحى را بر تو نازل مى‏ كند، جبرئيل است، و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى ‏آوريم!») بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است؛ در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى ‏كند؛ و هدايت و بشارت است براى مؤمنان.»)

«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِين‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِين‏ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِين‏»[5] (مسلّماً اين (قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى).

آنچه مسلم است قرآن وحی از جانب خداوند بر قلب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و آن حضرت امانت الهی را بدون هیچ کم و زیادی برای مردم تلاوت می کردند. خداوند در مورد کم و زیاد کردن قرآن می فرماید:«تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِين‏ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِين‏» (كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است اگر او سخنى دروغ بر ما مى ‏بست، ما او را با قدرت مى ‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى ‏كرديم).



[/HR][1] - سوره بقره،آیه23.

[2] - سوره اسراء،آیه88.

[3] - سوره شوری،آیه51.

[4] - سوره بقره،آیه97.

[5] - سوره شعراء،آیه192-194.


موضوع قفل شده است