علائم حتمی ظهور

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علائم حتمی ظهور

علائم حتمی، علائمی هستند كه پیش از ظهور حتما اتفاق خواهند افتاد. با ظهور این علائم، مردم متوجه نزدیك شدن، و به پایان رسیدن شب سیه و ظلمانی می شوند و پس از آن حضرت ظهور می فرمایند و جهان را با عدالت و حكومت خود، از ظلمها و بدیها می رهانند.
در اینجا به تبیین برخی از علائم حتمی ظهور می پردازیم :

تعریف دجال: دجال در لغت دَجَل به معنای روكش نمودن یك شئ است كه باطن آن كم‌ارزش باشد ولی روی‌ آن زرق و برق داده یا طلاكاری كنند بنابراین وقتی دجال را برای كسی بكار می‌برند یعنی‌ آن شخص منافق، دروغگو و فریبنده است[1] البته معانی متعددی كه گاه به ده معنا می‌رسد برای این واژه ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به یكی از آنها اشاره شد.
پیشینه دجال:
تاریخچه دجال به قبل از اسلام برمی‌گردد در كتاب انجیل نام دجال نیز به میان آمده است از آیات انجیل استفاده می‌شود كه دجال به معنای دروغگو و گمراه كننده است و چنین استفاده می‌شود كه داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بین نصاری شایع بوده و در انتظار خروجش بوده‌اند[2] در اسلام نیز سخن از دجال به میان آمده است و روایاتی در این موضوع از فریقین وارد شده است، كه روایات اهل سنت در این باب به مراتب بیشتر از روایاتی است كه در منابع شیعه موجود می‌باشد و اكثر روایات شیعه نیز در این موضوع برگرفته شده از منابع حدیثی اهل سنت می‌باشد.
مرحوم علامه سید محمد صدر در جلد سوم موسوعه ارزشمند الامام المهدی با عنوان «تاریخ الغیبه الكبری» بحث مفصلی را به بررسی دجال اختصاص داده است ایشان معتقدند كه اخبار دجال مبتلا به دو اشكال جدی هستند. اول ضعف سندی دوم دلالت بر ایجاد معجزات مضلّه كه به لحاظ قوانین كلامی محال است. كه خداوند سبحان قدرت خرق عادت و اظهار معجزه را به افراد گمراه و گمراه‌كننده واگذار نماید.
و بعضی از محققین دیگر ریشه تعریفات و توصیفاتی كه در رابطه با دجال به ما رسیده است را به دو روایت برمی‌گردانند كه در كتاب بحارالانوار و كتب دیگر نقل شده است كه از دیدگاه علم رجال سند این دو روایت ضعیف می‌باشد و نمی‌شود به این توصیفات اعتماد نمود.[3] 1.دجّال:
به قول بعضی از محققین بزگوار[4] روایات را اگر حمل بر معنای رمزی كنیم از كنار گذاشتن آن روایت بهتر است مخصوصاً روایات دجال كه بعضی از آنها به شخص حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌رسد و متعین است كه بگوییم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به یك سلسه معانی حقیقی گسترده اجتماعی با این عبارت اشاره نموده‌اند.
اما دیدگاه ما: از منظر ما اصل قضیه دجال به طور اجمال صحت دارد ولی تعریفات و توصیفاتی كه درباره‌اش شده است مدرك قابل اعتمادی ندارد. و این قضیه بدون تردید با افسانه‌هایی آمیخته شده است كه صورت حقیقی خود را از دست داده است.
در مجموع می‌توان بیان نمود كه دو دیدگاه راجع به دجال وجود دارد.
[5] 1 . دجال شخصی: كه در برخی روایات توصیفاتی برای او ذكر شده است مانند دجال مردی چاق،‌سرخ ‌رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است كه بر روی آب قرار دارد.

و در روایت دیگر آمده است در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دجال موجود بوده است و نامش عبدالله یا صائد بن صیه است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اصحابش به قصد دیدار او به خآنهاش رفتند او مدعی خدائی بود عمر خواست او را به قتل برساند ولی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مانع شدند.[6]

قابل توجه است كه محمد ابن یوسف گنجی در كتاب البیان صفحه صد و هشت در این مطلب تردید كرده روایتی را نقل می‌كند كه خود فرزند صائد دجال بودن خود را انكار می‌كند اشاره می‌نماید به روایتی كه مسلم از قول او نقل كرده است كه می‌گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: دجال فرزند ندارد و من دارم پیامبر فرمود دجال وارد بر مكه و مدینه نمی‌شود ولی من در مدینه به دنیا آمدم و اكنون می‌خواهم به مكه بروم.
[7] و عده‌ای دیگر از بزرگان نیز دجال را نماد و سمبل می‌دانند و این نكته را نیز باید توجه داشت جدا از اینكه روایات دجال قابل اعتماد هستند یا خیر و اینكه شیعه هم مانند اهل سنت مسأله دجال را قبول دارند یا نه و با چشم‌پوشی از اینكه دجال شخصی است یا نوعی یك نظریه دیگری نیز درباره دجال وجود دارد و آن اینكه دجال را بعضی جزء اشراط الساعه و علائم قیامت شمرده‌اند اگر این احتمال پذیرفته شود پرونده بحث دجال در باب علائم ظهور بسته خواهد شد خصوصاً كه بعضی روایات این برداشت را تأیید می‌نمایند از جمله روایتی از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ كه ده نشانه قبل از وقوع قیامت را شمارش می‌فرمایند از جمله خروج دجال كه در منابع مختلف و معتبر این رایت نقل شده است.[8] 2 . دجال نوعی و سمبلیك: علامه سیدمحمد صدر در این باره می‌فرماید: مفهوم دجال سمبل پیچیده‌ترین و خطرناك‌ترین دشمن اسلام و خداست و این در واقع توصیف نمودن و جهان‌بینی ماتریالیستی غرب است

نكته بعدی: محل خروج دجال است كه در روایات مكآنهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان و همچنین سرنوشت دجال كه عاقبت به دست چه كسی به هلاكت می‌رسد كه در این باره روایات دو دیدگاه را مطرح می‌كنند بعضی قائلند كه به دست حضرت عیسی و بعضی به دست حضرت مهدی (عج) جهت اختصار ما در پی ذكر روایات نیستیم.

در خصوص سفیانی دو دسته روایت داریم:
دسته اول اینكه: پیش از ظهور حضرت حجت (عج) مردی از نسل ابوسفیان خروج می كند كه مردی است ظاهرالصلاح و به ذكر خدا مشغول ولی پلید و فریبكار است و دولت عباسی را برای همیشه منقرض می كند و شیعیان زیادی را به قتل می رساند و از ظهور آن حضرت اطلاع می یابد لشگری برای كشتن آن حضرت می فرستد كه در بیابان بین مكه و مدینه در زمین فرو می روند.
دسته دوم: اینكه سفیانی جنبه توصیفی داشته باشد نه شخصی یعنی در مقابل هر مرد انقلابی و مصلح راستین یك (یا چند) سفیانی قد علم خواهند كرد.
اولا اگر دجال و سفیانی مصادیقی باشند از عناوین كلی دیگر بحث تقدم و تأخیر این دو را نمی توان مطرح نمود زیرا در این صورت این عناوین در فرد خاص و زمان جداگانه ای ظهور پیدا نمی كنند تا در مقام مقایسه زمانی براییم.
دوم: اگر پذیرفتیم كه دجال فرد خاصی همچون سفیانی است در روایات نقل شده اشاره ای به تقدم و تأخر این دو نسبت به یكدیگر نشده است بلكه اشاره ای به زمان ظهور و آشكار شدن آنها نیز نشده است به جز یك سری علائم و نشانه كه خصوصیات هر كدام از این دو را مشخص می سازد تا این موضوعات از یكدیگر تفكیك شده و خود به تنهایی علامتی باشند برای ظهور صاحب الزمان (عج).
نكته: در مثل این روایت كه از حضرت امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ نقل می شود، كه می فرمایند: "خروج سفیانی و یمانی و خراسانی (هاشمی) از نظر زمان در یك سال و در یك ماه و در یك روز خواهد بود و...[9]" اشاره به مقارنه بعضی از علائم می شود لكن از مقارنه دجال و سفیانی یا تقدم و تأخیر یكی از دیگری صحبتی به میان نیامده است.
سوم: این روایات راجع به دجال و سفیانی و بیشتر در مورد دجال، از یك پراكندگی و آشفتگی برخوردار است كه انسان را به این آشكار شدن و ظهور زمانی و نیز به كیفیت و نحوه مواجه با این علائم به درستی، رهنمون نمی سازد بلكه فقط علامتهائی از ظهور را مشخص می كنند تا به شیعیان پیرو مكتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ راه درست و نادرست را بنمایانند، تا در هنگام ظهور آن حضرت دچار سردرگمی و ابهام در یافتن مسیر صواب از ناصواب نگردند.

.بر اساس احادیث و روایات، خروج سید حسنی، ‌از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ است.
.. 2. سفیانی: 3. سید حسنی

[=Century Gothic]امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: سید حسنی جوانی خوش سیماست كه از سرزمین دیلم و قزوین برای نصرت و یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ قیام می‌نماید و با بانگی رسا و بیانی شیوا فریاد بر می‌آورد كه به یاری آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ برسید و از شما طلب یاری می‌كند. مردان از طالقان كه شوق شدید به جهاد دارند به او پاسخ مثبت می‌دهند.[10]
شیخ عباس قمی (ره) می‌فرماید: سید حسنی از اولاد حضرت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ است. او دعوی باطل ندارد و ادعای مهدویت یا نیابت امام زمان بودن را ندارد و مردم را به نفس خود دعوت نمی‌كند و از شیعیان مخلص ائمه اثنی عشر و تابع دین حق است و در بین مردم مطاع و بزرگ است و در گفتار و كردار موافق با شریعت حقّه خاتم الانبیاء محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، در زمان او كفر و ظلم، عالم را فراگرفته است و مردم از دست ستمگران و فاسقان در اذیت و آزار به سر می‌برند. در چنین شرایطی سید حسنی برای نصرت دین استغاثه می‌كند و مردم او را اجابت نماید.[11]
سید حسنی، پس از دوران طولانی، زمام امور مناطقی را به دست می‌گیرد و اندكی پیش از ظهور به سوی عراق وكوفه می‌رود و از دیلم و قزوین تا كوفه زمین را از لوث وجود ظالمان پاك می‌كند و سرانجام كوفه را محل اقامت خویش قرار می‌دهد؛ مدتی در كوفه اقامت می‌نمایند و سپس «خبر ظهور مهدی (عج) به ایشان می‌رسد، سید با یارانش به محضر حضرت مشرف می‌شوند و از آن حضرت مطالبه دلایل امامت و موارث انبیاء را می‌نماید.

[1] . نگرش بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدی، علی اكبر عارف، چاپ شریعت، ص 181.
[2] . دادگستر جهان، ابراهیم امینی. ص 224، چاپ 78.
[3] . دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 225، چاپ 78.
[4] . تاریخ غیبت كبری، سید محمد صدر، ترجمه افتخارزاده، ص 643.
[5] . صحیح مسلم، ج 9، باب 1094، ح 1947.
[6] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 52، ص 193، چاپ اسلامی.
[7] . نشانه‌های یار و چكامه انتظار، مهدی علیزاده، ص 67.
[8] . اثبات الهداه، شیخ حرعاملی، ج 7، ص 405و مختصر بصائر الدرجات، ص 202 و الغیبه طوسی، ص 426 و خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 431.
[9] . بحارالانوار، ج 52، ص 232، روایت 96، باب 25، غیبت نعمانی، ص 255، باب 14، حدیث 13.
[10] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، موسسه الوفاء بیروت، ج 53، ص 15.
[11] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، انتشارات فراروی، 1381، ص 1317.

[=Century Gothic]امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: به خدا سوگند كه آن جوان، حضرت را می‌شناسد و می‌داند كه او برحق است، لكن مقصودش این است كه حقیقت او را بر مردم و یارانش روشن كند، سپس حضرت دلایل امامت و مواریث انبیاء را برای او ظاهر می‌نماید و معجزاتی از او صادر می‌شود.
در آن هنگام، سید حسنی و یارانش با آن حضرت بیعت می‌كنند، مگر چهل هزارنفر كه قرآنها با خود دارند و معروف به «زیدیه» می‌باشند كه از بیعت امتناع می‌ورزند.[1]
بیعت و میثاق سید حسنی، و یارانش بعد از قیام، با حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ در عراق و كوفه از مسلمات است، امام علی ـ علیه السلام ـ فرمودند: حضرت مهدی (عج) بعد از قیام همراه لشكر خویش از مكه به طرف عراق حركت می‌نماید. آن گاه سید حسنی با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق می‌گردد و حضرت به سید حسنی می‌فرماید: من از تو به امر حكومت سزاوارترم، سید در جواب می‌گوید: دلیل و برهان تو چیست؟ حضرت به پرنده‌ای در آسمان اشاره می‌كند، پرنده به كتف مبارك حضرت فرود می‌آید و عصای خود را در زمین فرو می‌برد و عصا سبز می‌شود و شاخ و برگ می‌آورد، آن گاه سید حسنی لشكر خود را تسلیم حضرت می‌نماید و حسنی پرچمدار و فرمانده لشكر حضرت می‌گردد.[2]
امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز فرموده‌اند: «حضرت مهدی وارد كوفه می‌شود و سه پرچم آن جا به اهتزاز است و در برابر حضرت مهدی تسلیم می‌گردند، یكی از آن سه پرچم، پرچم سید حسنی است.»[3]
قیام سید خراسانی
قیام سید خراسانی یكی از علائم و نشانه های ظهور مهدی موعود (عج) معرفی شده است و روایات زیادی در این زمینه نظیر روایت ذیل وجود دارد «خروج خراسانی،‌سفیانی و یمانی در یك سال و یك ماه و یك روز است.»[4] و در برخی از روایات خراسانی و سفیانی به دو اسب مسابقه تشبیه شده اند كه خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به طرف كوفه در حركت اند.[5] در مجموع از روایات چنین استفاده می شود كه قیام سید خراسانی از مشرق زمین آغاز و به سوی عراق به پیش می رود. فرماندهی نظامی این سپاه را مردی بنام شعیب بن صالح به عهده دارد و نبرد سختی بین سپاه خراسانی و سفیانی در می گیرد و خراسانی فاتح میدان خواهد بود و سرانجام نیز با امام زمان ـ علیه السلام ـ بیعت می كند.[6] اما نسب و سایر خصوصیات سید خراسانی در هاله ای از ابهام قرار دارد به این بیان كه نه از روایات یك تصویر مشخصی در این زمینه به دست می آید و نه پژوهشگران و محققین اتفاق نظر دارند؛ سید هاشمی، خراسانی، حسنی و حسینی عناوینی هستند كه در روایات و مباحث مربوط به قیام خراسانی دیده می شود. اما اینكه هاشمی و خراسانی یك نفر است؟ حسنی است یا حسینی؟ و یا دو نفراند؟ در این صورت همزمان قیام می كنند یا در زمانه های جداگانه؟ برداشتی واحد وجود ندارد و هر كسی طبق فهم و سلیقه خود تلاش نموده تا ضمن جمع بین روایات قضیه را روشن كنددراینجا برخی از دیدگاه ها را ملاحظه می فرمایید:
در حالی كه بعضی معتقدند كه سید هاشمی همان جناب خراسانی است كه از شرق زمین قیام می كند و از ذریه امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ است و حتی او را نفس زكیه می دانند كه اندكی قبل از قیام مهدی (عج) بین ركن و مقام سر بریده می شود،[7] بعضی دیگر می گویند كه سید هاشمی غیر از سید خراسانی است؛ هاشمی از ذریه امام حسن ـ علیه السلام ـ است و خراسانی سید حسینی است، هاشمی قبل از مراسم بیعت كشته می شود در حالی كه خراسانی حدود یك ماه بعد با حضرت بیعت می كند.[8] و بعضی دیگر به عكس، سید خراسانی را حسنی و هاشمی را از نسل امام حسین ـ علیه السلام ـ می دانند و معتقدند كه سید هاشمی صاحب اصلی انقلابی است كه در میان همه ناباوری ها رژیم چند هزار ساله پادشاهی را سرنگون می كند و سید خراسانی در آستانه ظهور مهدی (عج) با سفیانی درگیر می شود.[9] همان گونه كه ملاحظه می فرمایید قضیه خصوصیات سید خراسانی مبهم و غیر شفاف است و اختلاف دیدگاهها نیز ریشه در روایات و فهم آنها دارد چنانكه یكی از نویسندگان می نویسد: «روایات مربوط به خراسانی كه از طریق اهل سنت و همچنین در منابع متأخر شیعه وارد شده است به روشنی دلالت دارد بر این كه آن شخصیت از ذریه امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ یا امام حسین ـ علیه السلام ـ است و از او به عنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را كه دارای صورت نورانی است و خال برگونه راست و یا دست راست دارد بیان كرده اند.[10] نویسنده از روایات وارده در منابع متقدم شیعه نتیجه متفاوت می گیرد.[11]
همین طور در مورد صفات جسمانی سید خراسانی نیز برداشتهای متفاوت و گوناگون وجود دارد مثلاً از كلمه «فتی» كه در روایات مربوط به سید خراسانی یا حسنی ذكر شده است بعضی جوانی سنی را فهمیده و در نتیجه می گویند سید خراسانی هنگام قیامش، جوان است[12] در حالی كه برخی دیگر جوان مردی را معنی مناسب برای آن می دانند و می گویند جوان مردی یكی از ویژگی های سید خراسانی است نه اینكه سید خراسانی هنگام قیام در سنین جوانی قرار داشته باشد.[13]یكی دیگر از صفات جسمانی سید خراسانی داشتن خال بر گونه و یا دست راست است و در تفسیر آن نیز احتمالات مختلف وجود دارد كه آیا به معنی خال معروف است و یا اینكه از ماده خلل و به معنی آسیب دیدگی و نقص است.

[1] . محمد باقر مجلسی، پیشین.
[2] . ابن طاووس، الملاحم و الفتن، منشورات الرضی، ص 164، باب 79.
[3] . محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 15 ـ 16.
[4] . طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، مكتبه بصیرتی قم چاپ دوم 1408 هـ ، ص 4400.
[5] ر. ك: همان، ص 259.
[6] . ر. ك: بحارالانوار، ج 53، ص 15 و نیز علی كورانی، عصر ظهور، سازمان تبلیغات چاپ دوم، 1379. ترجمه عباس جلالی، ص 247.
[7] . قزوینی، پیشین، ص 425.
[8] . ر. ك: كامل سلیمان، روزگار رهایی، نشر آفاق 1381، ترجمه علی اكبر مهدی پور، ص 10200.
[9] . ر. ك: هاشمی شهید، سید اسدالله، زمینه سازان ا نقلاب جهانی مهدی (عج) ، مؤسسه پرهیزكار قم 1380، ص 3700.
[10] . كورانی، پیشین، ص 270.
[11] . همان.
[12] . ر. ك: قزوینی، پیشین، ص 425.
[13] . ر. ك: هاشمی شهید، پیشین، ص 365.

با سلام
به نظر می رسد تفکیک علائم ظهور به حتمی و غیر حتمی، تقسیم مستقلی نیست. بلکه ریشه در بدا پذیری و بدا ناپذیری امور دارد. لذا ممکن است مقصود از حتمیت یک علامت همان بدا ناپذیری آن امر باشد. لسان روایات نیز موید این دو امر است. از سویی به نظر می رسد در برخی روایات تعدادی از علائم حتمی ظهور همراه امور بدا ناپذیر ذکر شده اند و وجه ذکر این دو گروه کنار هم، همان بدا ناپذیری هر دو مجموعه است. البته عدم دقت در این امر باعث اشتباهاتی در تعداد علائم حتمی شده است. از این رو حدس اینجانب این است که علائم حتمی منحصر در پنچ امر؛ « خروج سفياني، قتل نفس زکيه، نداي آسماني، خسف بيداء ، خروج يماني» می باشد. و دیگر موارد ذکر شده( طلوع خورشيد از مغرب ، اختلاف ميان اولاد عباس، ظهور دستي در آسمان.) فقط جزء امور بدا ناپذیر می باشند.

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]همین سوال رو فردی پرسیده بود از یک کارشناس و ایشون پاسخ دادند:
هیچ کدوم از علائم حتمی نیستند مگر یک علامت و اون اینکه تمام مردم کره زمین از حکومتهای موجود ناراضی میشن و میگن خدا به حکومت تو تن میدیم ،خسته شدیم از این حکومت

این حرف من نیستها ! حرف یک دانشمند ادیان شناسیه[/]

[="Microsoft Sans Serif"][="Black"]

صفا;559014 نوشت:
بدا ناپذیر

این بدا یعنی چی؟ :Gig:[/]

شمیم بهشت;559017 نوشت:
این بدا یعنی چی؟

با سلام
معنای لغوی بدا آشکار شدن و ظهور است. امور بدا پذیر اموری هستند که احتمال تغییر در آنها موجود است. چرا که وجود و عدم این امور مشروط به شرایطی هستند.اگر این شرایط باشند تحقق آن امر مترتب خواهد شد. یعنی ممکن است بعد از مدتی برای ما کشف شود اراده خدا به آن تعلق نمی گیرد. و امور بدا ناپذیر اموری هستند که احتمال تغییر در آنها نیست.

شمیم بهشت;559016 نوشت:
همین سوال رو فردی پرسیده بود از یک کارشناس و ایشون پاسخ دادند:
هیچ کدوم از علائم حتمی نیستند مگر یک علامت و اون اینکه تمام مردم کره زمین از حکومتهای موجود ناراضی میشن و میگن خدا به حکومت تو تن میدیم ،خسته شدیم از این حکومت

این حرف من نیستها ! حرف یک دانشمند ادیان شناسیه



با سلام
احتمالا ایشان تعریفی متفاوت از حتمیت یک علامت دارند،
البته تعریف ایشان به عنوان یک کارشناس می تواند بر میزان دلیل مورد نقد و بررسی قرار گیرد. وگرنه ما روایات صحیح متعددی داریم که از برخی امور من جمله قیام حضرت قائم(عج) به عنوان امور حتمی یاد شده است.

با سلام
در کنار اصطلاح علائم ظهور اصطلاح دیگری به نام شرایط ظهور است که دارای اهمیت زیادی می باشد. مراد از شرايط ظهور، پديده‌هايي است که ظهور امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف متوقف بر آن‌ها است، به گونه‌اي که بدون تحقق آن پديده‌ها، ظهور رخ نخواهد داد. در این موضوع حداقل تا زمان تالیف کتاب الذریعه کتاب مستقلی نگاشته نشده است. اطلاع دقیقی نیز از زمان اولین کتاب نگاشته شده در این باره موجود نیست ولی می توان به کتاب «شرایط و موانع ظهور حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف» تألیف آقای استادولی در این زمینه اشاره نمود.

[=impact]با سلام
[h=1][=impact] تفاوت علايم و شرايط[/h][=impact] چنانچه گذشت بین علائم و شرایط ظهور تفاوت است، «علامت» بمعنی«نشانه» است و در معنی آن امر دیگری لحاظ نشده است ولی « شرط» امری است که وجود شیء متوقف برآن است يعني تا شرط نباشد امر مورد نظر تحقق پیدا نمی کند. با توجه به این مطلب، پژوهشگران امر مهدویت بین آندو تفاوت هایی لحاظ نموده اند، که بشکل خلاصه به آنها اشاره می کنیم:
1- علايم فقط جنبه‌ي «کاشفيت» دارند، يعني تحقّق آن‌ها کاشف اين واقعيت است که ظهور نزديک شده است، ولي شرايط «محقّقِ» ظهور هستند، چون ‌اگر آنها نباشند ظهور محقّق نخواهد شد.
2- علايم لازم نيست در يک زمان جمع باشند و مي‌توانند يکي پس از ديگري تحقّق يابند، برخی قبل از ظهور وجود داشته باشند و برخی بعد آن بوجود آیند ، ولي شرايط بايد همگی قبل تحقق ظهور، موجود باشند تا پديده‌ي ظهور، تحقّق عيني يابد، چون وجود شیء متوقف بر شرطش است.
3- علايم می توانند از بين بروند، چون علامت هستند و تحقق ظهور وابسته به وجود آنها نیست. ولي شرايط تا تحقق ظهور باید پايدار و باقي باشند.
4- تحقق علايم قابل شناخت بوده و معمولاً به وجود آن مي‌توان پي برد چون خود علامت هستند. ولي تحقّق بعضي شرايط چندان قابل شناخت نيست و نمي‌توان به تحقق خارجی آن آگاهي حتمي و کامل داشت. فقط بعد تحقق ظهور می توان فهمید همه شرایط موجود بوده است.[1]
5- ما نسبت به شرایط ظهور مکلف هستیم و باید زمینه های تحقق آن را مهیا سازیم ، ولی نسبت به ظهور علایم و ایجاد آنها وظیفه ای نداریم.[2]

[=impact]


[/HR][=impact]-[1] 1تا 4، صدر ، سید محمد صادق ، «الغیبه الکبری» ،ص 365-369(تلخیص)

[=impact][2] - جمعی از پژو هشگران، «مهدویت و پرسش ها و پاسخ ها»،ص 376

[h=2]فایده تمییز علائم ظهور و شرایط آن[/h]می توان آخرین تفاوت مطرح شده را مهمترین فایده بحث پیشین دانست. چرا که ممکن است بین این دو مقوله خلط و اشتباه شود. گاه علائم به جای شرایط مطرح شود و ویژگی شرط برای علامت لحاظ شود و این خلط موجب ایجاد فساد گردد.به طور مثال در برخی روایات گسترش ظلم یا بی بندو باری به عنوان علائم ظهور مطرح شده است. عدم فرق گذاشتن بین شرائط و علائم موجب شود برخی وظیفه خود را عدم مبارزه با ظلم و تعطیلی امر به معروف قلمداد کنند یا حتی دست به ترویج آنها نیز بزنند. و این موجب گسترش فساد خواهد شد. چرا که گمان ایشان این است که توسعه بی بندو باری متلازم با تحقق ظهور و شرط آن است. و چون ظهور امری مطلوب است لذا شرط آن نیز امر مطلوب خواهد بود.
عدم تمییز موجب می شود گاه شرائط در جایگاه علائم قرار گیرد و نتیجه آن سستی و رخوت در جامعه اسلامی خواهد بود. یکی از شرایط ظهور چنانچه به آن اشاره خواهد شد آمادگی جامعه اسلام است. اگر این موضوع را به عنوان علائم مد نظر بگیریم و گمان کنیم آمادگی جامعه اسلامی فقط جنبه کاشفیت برای ظهور دارد و در اصل تحقق آن بی تاثیر است و بخاطر علائم بودن آن نسبت به آن احساس تکلیف نکنیم، مثل انسان های دست بسته خواهیم بود که کاردی در کنار خود داریم ولی از آن برای رهایی استفاده نمی کنیم.

[h=1][=impact]شرايط ظهور[/h][=impact]عالم هستي، عالم اسباب و مسبّبات است لذاتحقّق هر پديده مشروط به شرايطي است. انقلاب جهاني منجي عالم بشريّت نيز داراي شرايطي است که با تحقّق آن‌ها، ظهور امکان‌پذير خواهد بود. صاحبان انديشه، با تأمل در پديده‌ي انقلاب و با توجّه به بيانات بزرگان دين، چهار شرط را براي انقلاب جهاني امام مهدي (عليه السلام) ذکر کرده‌اند؛ قانون جامع، رهبري، ياران، آمادگي و پذيرش عمومي[1]. توجّه به چهار شرط ذکر شده روشن مي‌کند که دو شرط اوّل مهيا می باشد و وجود ياران و آمادگي عمومي، وابسته به تلاش مردم است.
[=impact]


[/HR][=impact][1] - صدر ، سید محمد صادق ، « الغیبه الکبری» ،ص 379-369(تلخیص)

با سلام
چنانچه ذکر شد جنبش جهانی حضرت مثل تمام حرکت های انقلابی دیگر نیازمند چهار عنصر قانون جامع، رهبري، ياران، آمادگي و پذيرش عمومی می باشد اما توضیح اینکه:
1- برنامه؛ طرحی که از یک سو تمام آرمان ها و اهداف نهضت به طور کامل و جامع در آن گنجانده شده باشد و از سویی دیگر سیاست هایی که موجب دست یابی به آن اهداف می شود را نیز دارا باشد، تا بتوان بر اساس آن، در مقاطع مختلف، تصمیم های مناسب اخذ نمود. این برنامه در قیام ایشان اسلام ناب محمدی(ص) است.
2- رهبری؛ به عنوان رأس هرم نهضت که مدیریت جریان نهضت را بر عهده دارد و با تصمیم گیری های خود زمینه تحقق آرمان های نهضت را فراهم می سازد. خود حضرت به عنوان فردی معصوم رهبری جنبش را بر عهده خواهند داشت.
3- یاران؛ برای اینکه رهبر جامعه اهداف مورد نظر خود را در نهضت پیش برد نیازمند اشخاصی است که همکار و همفکر و پایدار در رکاب آن رهبر باشند و از صمیم قلب به حقانیت اهداف نهضت و توانمندی رهبر ایمان داشته باشند . این افراد همان سیصدو سیزده تن می باشند که به عنوان یاران اولیه حضرت گرد ایشان جمع خواهند شد و حضرت بمدد ایشان نهضت را به پیروزی خواهند رساند و بعد از پیروزی نیز بمدد ایشان جهانن را اداره خواهند نمود.
4- اقبال عمومی؛ که تأمین کنندة مقبولیت نهضت است و بدون آن، وجود رهبری، نیرو و برنامه، حتی در عالی ترین شکل ممکن، مؤثر نخواهد بود.


با سلام
اخباری که از پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) در باب حوادث و اتفاقات آینده نقل شده اند دارای تقسیمات مختلفی هستند و همگی ناظر به اوضاع پیش از ظهور نمی باشند. حتی بسياري از آن‌ها ارتباطي مستقیم با موضوع ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارد. مجموع احادیث غیبی که مشتمل اخباری از آینده هستند را می توان در چهار دسته تقسیم نمود:
(ادامه دارد)....

با سلام
دسته نخست: روایاتی که فقط بیان کننده حوادث آينده هستند هر چند در مواردي متضمن کلمه مهدي هستند. به طور مثال شیخ طوسی و راوندی و... از نبی اکرم(ص) نقل نموده اند:«در قزوين مردي هم‌نام يکي از پيامبران قيام مي‌کند و مؤمن و کافر به او مي‌گروند. او منطقهِ جبال را از ترس پر مي‌کند»[1]. چنان‌که روشن است در این روايت هيچ تصريح يا حتي اشاره‌اي به موضوع ظهور يا آخرالزمان نشده است. لذا نمی توان با قاطعیت این روایت را در مجموعه روایات ظهور لحاظ نمود. بلکه این روایت را می توان جزء روایات فتن به معنی عام در نظر گرفت.


[/HR][1] -«وَ قَالَ (ص)‏ يَخْرُجُ بِقَزْوِينَ‏ رَجُلٌ اسْمُهُ اسْمُ نَبِيٍّ فَيُسْرِعُ النَّاسُ إِلَى طَاعَتِهِ الْمُشْرِكُ وَ الْمُؤْمِنُ يَمْلَأُ الْجِبَالَ خَوْفاً»( طوسي ، محمدبن الحسن،«الغیبه»، كتاب الغيبة للحجة ، باب ذكر طرف من العلامات الكائنة قبل خروجه ع .....، ص 433)؛(قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، «الخرائج و الجرائح» ج‏3، باب العلامات الكائنة قبل خروج المهدي و معه 7‏ ح57 ، ص 1148)؛( بهاء الدين نيلى نجفى، على بن عبدالكريم‏
« منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة (ع)»، الفصل الثالث في إثبات ذلك بالأخبار من جهة الخاصة ،ص 25)

با سلام
دسته دوم: احادیثی که تعبير قائم در آنها به کار رفته است اما مقصود از این تعبیر الزاماً حضرت مهدي موعود7 نيست چنانچه در تعداد کثیری از روايت‌هاي اين کلمه حتی بصورت مطلق[1] استفاده شده است. چون این تعبیر صفت مشترک بیت تمام ائمه: می باشد مرحوم کليني در کتاب شریف کافي بابي در این موضوع گشوده است و احادیث متعددی نقل نموده که همهِ ائمه: «قائم» محسوب ميشوند[2].


[/HR][1] - دربرخي موارد نیز تعبیر قائم همراه مضاف اليه ذکر شده است، در این گونه اخبار به اعتبار مضاف الیه مقصود از قائم معین می شود از این روایات مي توان به روایت الغيبه نعماني را اشاره نمود که در آن «القائم بخراسان و قائمٌ بجيلا‌ن» ذکر شده است نعمانی نقل می کند:«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ‏ بِخُرَاسَانَ‏ وَ غَلَبَ عَلَى أَرْضِ كُوفَانَ وَ مُلْتَانَ وَ جَازَ جَزِيرَةَ بَنِي كَاوَانَ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِيلَان»‏،( ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم‏
نعماني،«الغيبة»، ، باب 14 ما جاء في العلامات التي تكون قبل قيام القائم 7و يدل على أن ظهوره يكون بعدها كما قالت الأئمة :ح55، ص 275)

[2] - كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، كافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص:536، بابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ :كُلَّهُمْ قَائِمُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى هَادُونَ إِلَيْه‏

دسته سوم: در دسته ای از روایات با اینکه سخن از فَرَج است ولی در این مجموعه نیز الزاماً ظهور حضرت مراد نيست. لذا باید این دسته را نیز خارج از بحث علائم ظهور بررسی نمود.
به طور مثال شیخ مفید و به تبع او شیخ طوسی از امام رضا(ع) روایت میکنند: «از نشانه هاي فرج، نزاعي قبيله اي است که بين دو حرم رخ مي‌دهد و فلا‌ني از فرزندان فلا‌ني پانزده قوچ را مي‌کشد.»[1] ، کشته شدن قوچ در این حدیث گويا کنايه از به قتل رسیدن افراد قدرتمند است. روشن است در اين روايت نيز تصريح يا حتي اشاره اي به ظهور نشده است، بلکه ابهام در نام فلا‌ن اين احتمال را تقويت مي‌کند که امام از باب تقیه نخواسته است نام آنان را ذکر نمایند؛ چون آن‌ها در آن زمان وجود داشته اند و ممکن بود آسیبی به حضرت برسانند و حال آنکه اگر مطلب ،‌ مربوط به قرن‌هاي آينده بود، دليلي بر پنهان کردن نام و اسامی آنها وجود نداشت.
مقصود ائمه: از فرج در اين احادیث، گشايشي موقت هست که براي شيعه با اختلا‌ف ميان حاکمان ستمگر، حاصل می شد. حتي اگر اين حوادث تا کنون رخ نداده باشند، ‌به اين معنا نيست که در زمره علامات ظهور حضرت بقيه اللّه(عج)، قرار گیرند و بهتر است این دسته روایات را نیز جزء روایات ملاحم به معنی اعم قرار دهیم.


[/HR][1] - « أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَال ‏:انّ من علا‌مات الفرج حدثاً يکون بين المسجدين و يقتل فلا‌ن من ولد فلا‌ن خمسه` عشر کبشاً من العرب»،(مفید، محمد بن محمد، «الإرشادفي معرفة حجج الله على العباد» ، ج‏2 ،ص375)؛ (طوسي،محمدبن الحسن، « الغيبة »، ذكر طرف من العلامات الكائنة قبل خروجه عجلاللهتعالیفرجهالشریف ،.ص 448)

دسته چهارم: مجموعه روایاتی که متضمن اخباری از آینده را می باشند و این اخبار بیان کننده نشانه های ظهور می باشد. تعداد این روایات بسیار زیاد است و در بحث نشانه های ظهور این روایات باید مورد نظر قرار گیرد.
البته یادآور می شویم بحث و گفتگو در تمام اقسام اخبار غیبی دارای فائده و مثمر ثمر است. چرا که با شناخت صحیح این وقایع از سوی بزرگان دین و تطبیق صحیح آن می توان از آسیب های آن نسبت به جامعه اسلامی و مومنین کاست. مي‌توان در این زمینه به اخبار غیبی اميرمؤمنان7دربارة حملة مغول به سرزمين‌هاي اسلامي[1] اشاره نمود که با استناد به همين روايات و با درايت و هوشمندی خواجه نصيرالدين طوسي، جامعة شيعيان کمترين آسيب را در اين فتنه متحمل شد. علاوه بر اینکه در بسیاری از این روایات به ریشه ها و عوامل فتنه ها نیز اشاره شده است و مومنین می توانند با توجه به این ریشه ها خود را از گزند


[/HR][1] - «كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ [الْمُطْرَقَةُ] الْمُطَرَّقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ»؛« مانند آنست كه من آنها را مى‏بينم گروهى هستند كه چهره‏هاشان مانند سپر (پهن و گرد و)چكّش خورده (پر گوشت و نشانه‏دار) است، لباسهاى ابريشمين و ديبا مى‏پوشند، و اسبهاى نيكو يدك مى‏كشند، و در آنجا (كه وارد ميشوند) خونريزى بسيار سخت واقع ميشود بطوريكه زخم خورده بروى كشته راه مى‏رود، و گريخته (از چنگ آنها) كمتر از اسير شده مى‏باشد (بيشتر مردم بظلم و ستم ايشان مبتلى بوده راه فرارى ندارند)»؛(فیض الاسلام ، سید علینقی«ترجمه‏و شرح‏نهج‏البلاغه (فيض‏الاسلام)» ،ج2،خطبه128،صص397-398)

صفا;561209 نوشت:
[=impact]با سلام
[=impact] تفاوت علايم و شرايط

[=impact] چنانچه گذشت بین علائم و شرایط ظهور تفاوت است، «علامت» بمعنی«نشانه» است و در معنی آن امر دیگری لحاظ نشده است ولی « شرط» امری است که وجود شیء متوقف برآن است يعني تا شرط نباشد امر مورد نظر تحقق پیدا نمی کند. با توجه به این مطلب، پژوهشگران امر مهدویت بین آندو تفاوت هایی لحاظ نموده اند، که بشکل خلاصه به آنها اشاره می کنیم:
1- علايم فقط جنبه‌ي «کاشفيت» دارند، يعني تحقّق آن‌ها کاشف اين واقعيت است که ظهور نزديک شده است، ولي شرايط «محقّقِ» ظهور هستند، چون ‌اگر آنها نباشند ظهور محقّق نخواهد شد.
2- علايم لازم نيست در يک زمان جمع باشند و مي‌توانند يکي پس از ديگري تحقّق يابند، برخی قبل از ظهور وجود داشته باشند و برخی بعد آن بوجود آیند ، ولي شرايط بايد همگی قبل تحقق ظهور، موجود باشند تا پديده‌ي ظهور، تحقّق عيني يابد، چون وجود شیء متوقف بر شرطش است.
3- علايم می توانند از بين بروند، چون علامت هستند و تحقق ظهور وابسته به وجود آنها نیست. ولي شرايط تا تحقق ظهور باید پايدار و باقي باشند.
4- تحقق علايم قابل شناخت بوده و معمولاً به وجود آن مي‌توان پي برد چون خود علامت هستند. ولي تحقّق بعضي شرايط چندان قابل شناخت نيست و نمي‌توان به تحقق خارجی آن آگاهي حتمي و کامل داشت. فقط بعد تحقق ظهور می توان فهمید همه شرایط موجود بوده است.[1]
5- ما نسبت به شرایط ظهور مکلف هستیم و باید زمینه های تحقق آن را مهیا سازیم ، ولی نسبت به ظهور علایم و ایجاد آنها وظیفه ای نداریم.[2]

[=impact]


[/HR][=impact]-[1] 1تا 4، صدر ، سید محمد صادق ، «الغیبه الکبری» ،ص 365-369(تلخیص)

[=impact][2] - جمعی از پژو هشگران، «مهدویت و پرسش ها و پاسخ ها»،ص 376

با سلام. آیا این مطلب نشانگر این است که علائم حتمی ظهور هم ممکن است رخ ندهند و مهم شرایط ظهور است؟

مسلمان ایرانی;563204 نوشت:
نوشته اصلی توسط صفا
با سلام
تفاوت علايم و شرايط

چنانچه گذشت بین علائم و شرایط ظهور تفاوت است، «علامت» بمعنی«نشانه» است و در معنی آن امر دیگری لحاظ نشده است ولی « شرط» امری است که وجود شیء متوقف برآن است يعني تا شرط نباشد امر مورد نظر تحقق پیدا نمی کند. با توجه به این مطلب، پژوهشگران امر مهدویت بین آندو تفاوت هایی لحاظ نموده اند، که بشکل خلاصه به آنها اشاره می کنیم:
1- علايم فقط جنبه‌ي «کاشفيت» دارند، يعني تحقّق آن‌ها کاشف اين واقعيت است که ظهور نزديک شده است، ولي شرايط «محقّقِ» ظهور هستند، چون ‌اگر آنها نباشند ظهور محقّق نخواهد شد.
2- علايم لازم نيست در يک زمان جمع باشند و مي‌توانند يکي پس از ديگري تحقّق يابند، برخی قبل از ظهور وجود داشته باشند و برخی بعد آن بوجود آیند ، ولي شرايط بايد همگی قبل تحقق ظهور، موجود باشند تا پديده‌ي ظهور، تحقّق عيني يابد، چون وجود شیء متوقف بر شرطش است.
3- علايم می توانند از بين بروند، چون علامت هستند و تحقق ظهور وابسته به وجود آنها نیست. ولي شرايط تا تحقق ظهور باید پايدار و باقي باشند.
4- تحقق علايم قابل شناخت بوده و معمولاً به وجود آن مي‌توان پي برد چون خود علامت هستند. ولي تحقّق بعضي شرايط چندان قابل شناخت نيست و نمي‌توان به تحقق خارجی آن آگاهي حتمي و کامل داشت. فقط بعد تحقق ظهور می توان فهمید همه شرایط موجود بوده است.[1]
5- ما نسبت به شرایط ظهور مکلف هستیم و باید زمینه های تحقق آن را مهیا سازیم ، ولی نسبت به ظهور علایم و ایجاد آنها وظیفه ای نداریم.[2]

-[1] 1تا 4، صدر ، سید محمد صادق ، «الغیبه الکبری» ،ص 365-369(تلخیص)

[2] - جمعی از پژو هشگران، «مهدویت و پرسش ها و پاسخ ها»،ص 376
با سلام. آیا این مطلب نشانگر این است که علائم حتمی ظهور هم ممکن است رخ ندهند و مهم شرایط ظهور است؟


با سلام
آنچه عرض شد تفاوت های ذاتی علائم و شرایط است، هیچ یک از تفاوت های عنوان شده حتمی بودن برخی از علائم را رد نمی کند. به عبارت دیگر بین حتمیت برخی علائم و ویژگی های ذاتی علائم تنافری نیست.

صفا;563224 نوشت:

با سلام
آنچه عرض شد تفاوت های ذاتی علائم و شرایط است، هیچ یک از تفاوت های عنوان شده حتمی بودن برخی از علائم را رد نمی کند. به عبارت دیگر بین حتمیت برخی علائم و ویژگی های ذاتی علائم تنافری نیست.

با عرض سلام. ولی روایتی داریم که نشان می دهد که حتی ممکن است علائم حتمی ظهور نیز، به دلیل بداء، رخ ندهند:

أبو هاشم داود بن قاسم جعفری گفت: در حضور امام جواد (علیه السلام) بودیم؛ از سفیانی و حتمی بودن آن در روایت‌ها، سخن به میان آمد. پرسیدم: «آیا در امر حتمی هم بداء پیش می‌آید؟» فرمود: «آری». گفتیم: «می‌ترسیم دربارة قائم هم بداء پیش آید». فرمود: الْقَائِمُ مِنَ الْمِیعَادِ؛ قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف وعدة الهی است )و در آن، تخلف نمی‌شود( (نعمانی، همان: ص302).

با توجه به این روایت، به نظر شما، عنوان "حتمی" برای چنین علائمی، صحیح است؟

با سلام
اولا؛ روايت مورد بحث از حيث سند، ضعيف است.چون مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَالَنْجِي که در سند روایت است،‏ مجهول است.
ثانیا؛می توان بین روایات چنین جمع کرد که : طبق اصل بدا دست خداوند برای تغییر و دگرکونی مقدرات بسته نیست و کسی او را بر انجام مقدرات نمی تواند مجبور کند. او می تواند به هرشکلی که اراده می فرماید مقدرات را تغییر دهد. مانیز معتقد نیستیم که خداوند برای تحقق نشانه های حتمی مجبور است ، بلکه او می تواند به اراده خود از این رخدادها جلو گیری نماید ؛ لیکن براساس روایات که حتمی بودن تعدادی از نشانه ها را گزارش میدهند، خدا با اراده خود حتماً به به این حوادث جامه عمل خواهند پوشاند.
ثالثاٌ؛شايد منظور، بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن.
رابعاٌ؛از حکمت الهی به دور است که پيامبر (ص)‌ و ائمة هدي(ع) با قاطعيت تمام سفیانی را از علائم ظهور حضرت مهدی(ع) معرفی کند، ولي ناگهان وقتی موعدش فرا رسيد خداوند به غير از آن عمل کند « خداوند خلاف وعده‌اش عمل نمي‌کند». چنانچه حضرت در بیان حتمیت ظهور حضرت به این آیه استدلال فرمودند.


صفا;563481 نوشت:
با سلام
اولا؛ روايت مورد بحث از حيث سند، ضعيف است.چون مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَالَنْجِي که در سند روایت است،‏ مجهول است.
ثانیا؛می توان بین روایات چنین جمع کرد که : طبق اصل بدا دست خداوند برای تغییر و دگرکونی مقدرات بسته نیست و کسی او را بر انجام مقدرات نمی تواند مجبور کند. او می تواند به هرشکلی که اراده می فرماید مقدرات را تغییر دهد. مانیز معتقد نیستیم که خداوند برای تحقق نشانه های حتمی مجبور است ، بلکه او می تواند به اراده خود از این رخدادها جلو گیری نماید ؛ لیکن براساس روایات که حتمی بودن تعدادی از نشانه ها را گزارش میدهند، خدا با اراده خود حتماً به به این حوادث جامه عمل خواهند پوشاند.
ثالثاٌ؛شايد منظور، بداء در مورد خصوصيات آن حادثة محتوم و حتمي باشد و نه اصل تحقّق آن.
رابعاٌ؛از حکمت الهی به دور است که پيامبر (ص)‌ و ائمة هدي(ع) با قاطعيت تمام سفیانی را از علائم ظهور حضرت مهدی(ع) معرفی کند، ولي ناگهان وقتی موعدش فرا رسيد خداوند به غير از آن عمل کند « خداوند خلاف وعده‌اش عمل نمي‌کند». چنانچه حضرت در بیان حتمیت ظهور حضرت به این آیه استدلال فرمودند.


با تشکر، شبهه ای که مطرح است، این است که وقتی هنوز نشانه های حتمی رخ نداده اند، مثلاً هنوز سفیانی خروج نکرده است، چرا باید در تمام زمانها منتظر فرج باشیم و انتظار فرج فقط برای بعد از بروز نشان های حتمی نیست؟

مسلمان ایرانی;563498 نوشت:
با تشکر، شبهه ای که مطرح است، این است که وقتی هنوز نشانه های حتمی رخ نداده اند، مثلاً هنوز سفیانی خروج نکرده است، چرا باید در تمام زمانها منتظر فرج باشیم و انتظار فرج فقط برای بعد از بروز نشان های حتمی نیست؟

باسلام و خسته نباشید
منافتی بین عدم تحقق علائم و انتظارظهور نیست. چرا که ما منتظر ظهور هستیم و برای ظهور نشانه هایی است و در واقع منتظر نشانه های ظهور نیز هستیم.

موضوع قفل شده است