جمع بندی بررسی چهار واقعه ی زندگی حضرت موسی علیه السلام

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی چهار واقعه ی زندگی حضرت موسی علیه السلام

السلام علیکم و رحمة الله

من چهار واقعه ی زندگی حضرت موسی علیه السلام را مطرح می کنم. لطفا شما صحت و سقم آنها را مشخص کرده و به طور کامل و تفضیلی، آن هارا شرح دهید.

1- موسی و فرعون قرار می گذارند که هریک به رود نیل، دستور ایستادن دهند. هنگامی که دستور به ایستادن نیل می دهند، نیل به دستور فرعون می ایستد اما به دستور موسی نمی ایستد. زیرا فرعون، شب بیدارماند و دعا کرد اما موسی دعا نکرد!!! آیا این داستان صحت دارد؟ موسی که بسیار اهل دعا بود چرا که هنگامی که عصا و یدبیضاء به او عطا می شود و به او امر می شود که نزد فرعون برود فورا شروع به دعا می کند (رب اشرح لی صدری.....)!!!

2- داستان روان و دقیق موضوعی که در آیه ی شصت و سه سوره ی کهف آمده چیست؟

3- هنگامی که موسی علیه السلام به بالای کوه طور رفت خداوند به او گفت که چرا عجله کردی؟(طه/هشتادوسه)
و همچنین موقعی که برگشت یقه ی هارون را گرفت که چرا فلان کارو کردی؟ و هارون هم گفت که ترسیدم تفرقه درمیان اینها بیفتد به خاطر همین چیزی نگفتم!
این قضیه ی عجله کردن چیست؟ و اینکه هنگامی که موسی علیه السلام به جای سی روز، چهل روز در میعادگاه ماند، هارون که درمیان بنی اسرائیل مانده بود چه کرد و چرا موسی علیه السلام پس از برگشتنش با او درگیر می شود؟

4- هنگامی که فرعون می فهمد که موسی، یکی از قبطیان را به قتل رسانده به دنبال او می فرستد و موسی از مصر می گریزد و به سوی مدین می رود. سوال من این است که او به تنهایی رفت یا با خانواده اش(والدین و خواهرش)؟ یا اینکه خانواده اش بعداً به او ملحق شدند؟ درقرآن و سوره ی قصص اگر اشتباه نکنم درهنگام فرارموسی از فعل مفرد استفاده کرده. اگر خانواده بعدا به او ملحق شدند از کجا فهمیدند که موسی کجا رفته؟ بعد هم اینکه اگر درتمام این سالها که در مدین بوده از خانواده اش دور بود، هارون را ازکجا می شناخت که دعا می کند(و اجعل لی وزیراٌ من اهلی هارون اخی)؟ آیا هارون و موسی از یک والدین بودند یا فقط از مادر، یکی بودند یا...؟

متشکرم از پاسخ های کامل شما

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
2- داستان روان و دقیق موضوعی که در آیه ی شصت و سه سوره ی کهف آمده چیست؟

با عرض سلام و ادب

برای درک معنا و تفسیر این آیه باید از چند آیه قبل شروع کنیم.از آیه 60 سوره کهف:

خداوند از آیه 60 به بیان سرگذشت شگفت‏ انگيز خضر و موسى می پردازد:

جمعى از قريش خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيدند و از عالمى كه موسى عليه السّلام مأمور به پيروى از او شد سؤال كردند، اين آيه و چهار آيه بعد از آن نازل شد.

اصولا سه ماجرا در اين سوره آمده كه هر سه از يك نظر هماهنگ است:

ماجراى اصحاب كهف كه قبل از اين گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان «ذو القرنين» كه بعد از اين آیات آمده است.

اين هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان بيرون مى ‏برد و نشان مى ‏دهد كه نه عالم محدود به آن است كه ما مى ‏بينيم، و نه چهره اصلى حوادث هميشه آن است كه ما در برخورد اول در مى ‏يابيم.

در ماجراى موسى و خضر، يا به تعبير ديگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت ‏انگيزى بر خورد مى ‏كنيم كه نشان مى‏ دهد: حتى يك پيغمبر اولوا العزم كه آگاهترين افراد محيط خويش است باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى ‏رود كه به او درس بياموزد.

آيه مى‏ گويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمى ‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً). (1)

منظور از «فتيه» در اينجا «يوشع بن نون» مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنى اسرائيل است، «مجمع البحرين» به معنى محل پيوند دو درياست و منظور محل اتصال خليج «عقبه» با خليج «سوئز» است كه اين دو خليج به درياى احمر متصل مى ‏شوند.

(آيه 61)- «به هر حال هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند» (فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما).

اما عجب اين كه: «ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت» و روان شد (فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً).

اين ماهى كه ظاهرا به عنوان غذا تهيه كرده بودند ماهى تازه ‏اى بوده كه زنده شد و در آب پريد و حركت كرد.

زيرا هستند ماهيانى كه بعد از خارج شدن از آب مدت قابل ملاحظه ‏اى به صورت نيمه جان باقى مى ‏مانند و اگر در اين مدت در آب بيفتند حيات عادى خود را از سر مى ‏گيرند.

(آيه 62)- «هنگامى كه (موسى و همسفرش) از آنجا گذشتند (طول سفر و خستگى راه، گرسنگى را بر آنها چيره كرد، موسى به خاطرش آمد كه غذايى به همراه آورده‏ اند) به يار و همسفرش گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر، خسته شده ‏ايم» (فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً).

(آيه 63)- در اين هنگام همسفرش به او «گفت: به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم من (در آنجا) فراموش كردم جريان ماهى را باز گو كنم- و اين فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى راهش را به طرز شگفت ‏انگيزى در دريا پيش گرفت» (قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً).

(آيه 64)- و از آنجا كه اين موضوع، به صورت نشانه‏ اى براى موسى در رابطه با پيدا كردن آن عالم بزرگ بود: «موسى گفت: اين همان چيزى است كه ما مى ‏خواستيم» و به دنبال آن مى ‏گرديم (قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ).

«و در اين هنگام آنها از همان راه باز گشتند در حالى كه پى جوئى مى ‏كردند» (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً).(2)

پی نوشتها:
(1). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 55.

(2). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 56.

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
1- موسی و فرعون قرار می گذارند که هریک به رود نیل، دستور ایستادن دهند. هنگامی که دستور به ایستادن نیل می دهند، نیل به دستور فرعون می ایستد اما به دستور موسی نمی ایستد. زیرا فرعون، شب بیدارماند و دعا کرد اما موسی دعا نکرد!!! آیا این داستان صحت دارد؟ موسی که بسیار اهل دعا بود چرا که هنگامی که عصا و یدبیضاء به او عطا می شود و به او امر می شود که نزد فرعون برود فورا شروع به دعا می کند (رب اشرح لی صدری.....)!

با عرض سلام و ادب

تا جایی که بررسی کردیم در منابع به چنین مطلبی برخورد نکردیم و صحت این مطلب هم بعید به نظر می رسد.

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
3- هنگامی که موسی علیه السلام به بالای کوه طور رفت خداوند به او گفت که چرا عجله کردی؟(طه/هشتادوسه)
و همچنین موقعی که برگشت یقه ی هارون را گرفت که چرا فلان کارو کردی؟ و هارون هم گفت که ترسیدم تفرقه درمیان اینها بیفتد به خاطر همین چیزی نگفتم!
این قضیه ی عجله کردن چیست؟ و اینکه هنگامی که موسی علیه السلام به جای سی روز، چهل روز در میعادگاه ماند، هارون که درمیان بنی اسرائیل مانده بود چه کرد و چرا موسی علیه السلام پس از برگشتنش با او درگیر می شود؟

با عرض سلام و ادب

پاسخ این سوالات تا حد زیادی در آیات بعدی ذکر شده است:

83وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى
84قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى
85قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ
86فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی
87قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السّامِرِیُّ
88فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ
89أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لا نَفْعاً
90وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی
91قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى

ترجمه:
83 ـ اى موسى! چه چیز سبب شد که از قومت پیشى گیرى، و (براى آمدن به کوه طور) عجله کنى؟!
84 ـ عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پى منند; و من به سوى تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوى»!
85 ـ فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت»!
86 ـ موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت و گفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکوئى به شما نداد؟! آیا مدت جدائى من از شما به طول انجامید، یا مى خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید»؟!
87 ـ گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم; بلکه مقدارى از زیورهاى قوم را که با خود داشتیم افکندیم»! و سامرى این چنین القاء کرد.
88 ـ و براى آنان مجسمه گوساله اى که صدائى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پدید آورد; و گفتند: «این خداى شما، و خداى موسى است»! و او فراموش کرد.
89 ـ آیا نمى بینند که (این گوساله) هیچ پاسخى به آنان نمى دهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانى براى آنها نیست؟!
90 ـ و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمائید»!
91 ـ ولى آنها گفتند: «ما همچنان گِردِ آن مى گردیم (و به پرستش گوساله ادامه مى دهیم) تا موسى به سوى ما بازگردد»!

بنابراین:

عجله موسی بخاطر شوق دیدار معبود بود.امام صادق(علیه السلام) ـ طبق روایتى ـ مى فرماید: المُشْتاقُ لایَشْتَهِى طَعاماً، وَ لایَلْتَذُّ شَراباً، وَ لایَسْتَطِیْبُ رُقاداً، وَ لایَأْنَسُ حَمِیْماً وَ لایَأْوِى داراً... وَ یَعْبُدُ اللّهَ لَیْلاً وَ نَهاراً، راجِیاً بِأَنْ یَصِلَ إِلى ما یَشْتاقُ إِلَیْهِ... کَما أَخْبَرَ اللّهُ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فِى مِیْعادِ رَبِّهِ بِقُولِهِ وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى:
«مشتاق بى قرار نه میل به غذا مى کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى گیرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى کند، به این امید که به محبوبش (اللّه) برسد... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران درباره میعادگاه پروردگارش نقل مى کند «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى» .

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
اینکه هنگامی که موسی علیه السلام به جای سی روز، چهل روز در میعادگاه ماند، هارون که درمیان بنی اسرائیل مانده بود چه کرد و چرا موسی علیه السلام پس از برگشتنش با او درگیر می شود؟

با عرض سلام و ادب

اما برخورد موسی با هارون :

در آیات بعدی پاسخ این سوال هم بیان شده است:

92 قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا
93 أَلاّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی
94 قالَ یَا بْنَ أُمَّ لاتَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی

ترجمه:
92 ـ (موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند.
93 ـ از من پیروى نکردى؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودى»؟!
94 ـ (هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! (اى برادر!) ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگوئى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى»!

به دنبال بحثى که موسى(علیه السلام) با بنى اسرائیل در نکوهش شدید از گوساله پرستى داشت و در آیات قبل خواندیم، آیات مورد بحث در آغاز، گفتگوى موسى(علیه السلام) را با برادرش هارون(علیه السلام) و سپس با سامرى منعکس مى کند.
نخست، رو به برادرش هارون کرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى که مشاهده کردى این قوم گمراه شدند» (قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا).

* * *

«چرا از من تبعیت ننمودى» (أَلاّ تَتَّبِعَنِ).
مگر هنگامى که مى خواستم به میعادگاه بروم، نگفتم: جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز، و راه مفسدان را در پیش مگیر!(1)
تو چرا با این بت پرستان به مبارزه برنخاستى؟
بنابراین، منظور از جمله «أَلاّ تَتَّبِعَنِ» این است که: چرا از روش و سنت من در شدت عمل نسبت به بت پرستى، پیروى نکردى.
اما این که، بعضى گفته اند: منظور از این جمله این است که: چرا به همراه اقلیتى که بر توحید ثابت قدم مانده بودند به دنبال من به کوه طور نیامدى، بسیار بعید به نظر مى رسد، و با پاسخى که هارون در آیات بعد مى گوید، چندان تناسب ندارد.
آنگاه اضافه کرد: «آیا فرمان مرا عصیان کردى»؟! (أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی).

* * *

موسى(علیه السلام) با شدت و عصبانیت هر چه تمام تر این سخنان را با برادرش مى گفت و بر او فریاد مى زد، در حالى که ریش و سر او را گرفته بود و مى کشید.
هارون(علیه السلام) که ناراحتى شدید برادر را دید، براى این که: او را بر سر لطف آورد، از التهاب او بکاهد و ضمناً عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت:
«فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیرى پیدا کنم، تفرقه شدیدى در میان بنى اسرائیل مى افتد، و از این ترسیدم که به هنگام بازگشت بگوئى: چرا در میان بنى اسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا در غیاب من به کار نبستى»؟ (قالَ یَا بْنَ أُمَّ لاتَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی).
در حقیقت نظر هارون(علیه السلام) به همان سخنى است که موسى(علیه السلام) به هنگام حرکت به سوى میعادگاه به او گفته بود که محتواى آن، دعوت به اصلاح بود (سوره اعراف آیه 142).
او مى خواهد بگوید: من اگر اقدام به درگیرى مى کردم، بر خلاف دستور تو بود، و حق داشتى مرا مؤاخذه کنى!
و به این ترتیب، هارون(علیه السلام) بى گناهى خود را اثبات کرد، مخصوصاً با توجه به جمله دیگرى که در سوره «اعراف» آیه 150 آمده: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی:
«این جمعیت نادان، مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند و نزدیک بود مرا بکشند» من بى گناهم، بى گناه!

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
4- هنگامی که فرعون می فهمد که موسی، یکی از قبطیان را به قتل رسانده به دنبال او می فرستد و موسی از مصر می گریزد و به سوی مدین می رود. سوال من این است که او به تنهایی رفت یا با خانواده اش(والدین و خواهرش)؟ یا اینکه خانواده اش بعداً به او ملحق شدند؟ درقرآن و سوره ی قصص اگر اشتباه نکنم درهنگام فرارموسی از فعل مفرد استفاده کرده. اگر خانواده بعدا به او ملحق شدند از کجا فهمیدند که موسی کجا رفته؟ بعد هم اینکه اگر درتمام این سالها که در مدین بوده از خانواده اش دور بود، هارون را ازکجا می شناخت که دعا می کند(و اجعل لی وزیراٌ من اهلی هارون اخی)؟ آیا هارون و موسی از یک والدین بودند یا فقط از مادر، یکی بودند یا...؟

متشکرم از پاسخ های کامل شما

با عرض سلام و ادب

آنچه از ایات قرآن استفاده می شود،موسی به تنهایی از مصر خارج شد و به شهر مدین رفت و در آنجا با دختر شعیب ازدواج کرد و بعد از حدود ده سال به مصر برگشت.

هارون بزرگتر از موسی(ع) بود.

مقداد;545244 نوشت:

با عرض سلام و ادب

آنچه از ایات قرآن استفاده می شود،هارون به تنهایی از مصز خارج شد و به شهر مدین رفت و در آنجا با دختر شعیب ازدواج کرد و بعد از حدود ده سال به مصر برگشت.

هارون بزرگتر از موسی(ع) بود.

هارون با دختر شعیب ازدواج کرد؟!؟!؟!؟!؟!!؟

مقداد;543971 نوشت:

با عرض سلام و ادب

برای درک معنا و تفسیر این آیه باید از چند آیه قبل شروع کنیم.از آیه 60 سوره کهف:

خداوند از آیه 60 به بیان سرگذشت شگفت‏ انگيز خضر و موسى می پردازد:

جمعى از قريش خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيدند و از عالمى كه موسى عليه السّلام مأمور به پيروى از او شد سؤال كردند، اين آيه و چهار آيه بعد از آن نازل شد.

اصولا سه ماجرا در اين سوره آمده كه هر سه از يك نظر هماهنگ است:

ماجراى اصحاب كهف كه قبل از اين گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان «ذو القرنين» كه بعد از اين آیات آمده است.

اين هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان بيرون مى ‏برد و نشان مى ‏دهد كه نه عالم محدود به آن است كه ما مى ‏بينيم، و نه چهره اصلى حوادث هميشه آن است كه ما در برخورد اول در مى ‏يابيم.

در ماجراى موسى و خضر، يا به تعبير ديگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت ‏انگيزى بر خورد مى ‏كنيم كه نشان مى‏ دهد: حتى يك پيغمبر اولوا العزم كه آگاهترين افراد محيط خويش است باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى ‏رود كه به او درس بياموزد.

آيه مى‏ گويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمى ‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً). (1)

منظور از «فتيه» در اينجا «يوشع بن نون» مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنى اسرائيل است، «مجمع البحرين» به معنى محل پيوند دو درياست و منظور محل اتصال خليج «عقبه» با خليج «سوئز» است كه اين دو خليج به درياى احمر متصل مى ‏شوند.

(آيه 61)- «به هر حال هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند» (فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما).

اما عجب اين كه: «ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت» و روان شد (فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً).

اين ماهى كه ظاهرا به عنوان غذا تهيه كرده بودند ماهى تازه ‏اى بوده كه زنده شد و در آب پريد و حركت كرد.

زيرا هستند ماهيانى كه بعد از خارج شدن از آب مدت قابل ملاحظه ‏اى به صورت نيمه جان باقى مى ‏مانند و اگر در اين مدت در آب بيفتند حيات عادى خود را از سر مى ‏گيرند.

(آيه 62)- «هنگامى كه (موسى و همسفرش) از آنجا گذشتند (طول سفر و خستگى راه، گرسنگى را بر آنها چيره كرد، موسى به خاطرش آمد كه غذايى به همراه آورده‏ اند) به يار و همسفرش گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر، خسته شده ‏ايم» (فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً).

(آيه 63)- در اين هنگام همسفرش به او «گفت: به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم من (در آنجا) فراموش كردم جريان ماهى را باز گو كنم- و اين فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى راهش را به طرز شگفت ‏انگيزى در دريا پيش گرفت» (قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً).

(آيه 64)- و از آنجا كه اين موضوع، به صورت نشانه‏ اى براى موسى در رابطه با پيدا كردن آن عالم بزرگ بود: «موسى گفت: اين همان چيزى است كه ما مى ‏خواستيم» و به دنبال آن مى ‏گرديم (قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ).

«و در اين هنگام آنها از همان راه باز گشتند در حالى كه پى جوئى مى ‏كردند» (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً).(2)

پی نوشتها:
(1). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 55.

(2). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 56.

ببخشید من متوجه نشدم.
میشه واضحتر توضیح بدهید
احتیاج نیست آیه ها را بیاورید و خط به خط ترجمه کنید. خدارا شکر همه ی ما به ترجمه ی قرآن، دسترسی داریم.
من می خواستم خود داستان را بدانم. چرا که آیات قرآن برای من کمی مبهم است.

لبیک یا علی النقی;545261 نوشت:
هارون با دختر شعیب ازدواج کرد؟!؟!؟!؟!؟!!؟

با سلام.

اشتباه تایپی بود،حضرت موسی با دختر شعیب(ع) ازدواج کرد.

لبیک یا علی النقی;545265 نوشت:
ببخشید من متوجه نشدم.
میشه واضحتر توضیح بدهید
احتیاج نیست آیه ها را بیاورید و خط به خط ترجمه کنید. خدارا شکر همه ی ما به ترجمه ی قرآن، دسترسی داریم.
من می خواستم خود داستان را بدانم. چرا که آیات قرآن برای من کمی مبهم است.

با عرض سلام و ادب

این آیات مربوط به ملاقت حضرت موسی با شخص عالمی است که طبق برخی روایات حضرت خضر بوده است.

خداى سبحان به موسى وحى کرد که در سرزمینى بنده اى دارد که داراى علمى است که وى آن را ندارد، و اگر به طرف مجمع البحرین برود او را در آنجا خواهد دید به این نشانه که هر جا ماهى زنده - و یا گم - شد همانجا او را خواهد یافت. موسى (علیهالسلام) تصمیم گرفت که آن عالم را ببیند، و چیزى از علوم او را فرا گیرد، لا جرم به رفیقش اطلاع داده به اتفاق به طرف مجمع البحرین حرکت کردند و با خود یک عدد ماهى مرده برداشته به راه افتادند تا بدانجا رسیدند و چون خسته شده بودند بر روى تخته سنگى که بر لب آب قرار داشت نشستند تا لحظه اى بیاسایند و چون فکرشان مشغول بود از ماهى غفلت نموده فراموشش کردند.از سوى دیگر ماهى زنده شد و خود را به آب انداخت - و یا مرده اش به آب افتاد - رفیق موسى با اینکه آن را دید فراموش کرد که به موسى خبر دهد، از آنجا برخاسته به راه خود ادامه دادند تا آنکه از مجمع البحرین گذشتند و چون بار دیگر خسته شدند موسى به او گفت غذایمان را بیاور که در این سفر سخت کوفته شدیم .در آنجا رفیق موسى به یاد ماهى و آنچه که از داستان آن دیده بود افتاد، و در پاسخش گفت: آنجا که روى تخته سنگ نشسته بودیم ماهى را دیدم که زنده شد و به دریا افتاد و شنا کرد تا ناپدید گشت، من خواستم به تو بگویم ولى شیطان از یادم برد - و یا ماهى را فراموش کردم در نزد صخره پس به دریا افتاد و رفت. موسى گفت: این همان است که ما، در طلبش بودیم و آن تخته سنگ همان نشانى ما است پس باید بدانجا برگردیم.
بى درنگ از همان راه که رفته بودند برگشتند، و بندهاى از بندگان خدا را که خدا رحمتى از ناحیه خودش و علمى لدنى به او داده بود بیافتند. موسى خود را بر او عرضه کرد و درخواست نمود تا او را متابعت کند و او چیزى از علم و رشدى که خدایش ارزانى داشته به وى تعلیم دهد.

برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید:

http://tahoor.com/fa/Article/View/113127

[="Navy"]

لبیک یا علی النقی;542903 نوشت:
1- موسی و فرعون قرار می گذارند که هریک به رود نیل، دستور ایستادن دهند....

اينو من نميدونم ولي يک روايتي هست مفادش اينه که يک وقتي رود نيل خشک شده بود و فرعون دعا کرد و رود شروع به جريان و سيلان کرد:

رئيس المحدّثين في علل الشّرائع، باب العلّة التي من أجلها أغرق الله عزّوجلّ فرعون: بالإسناد عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

غَارَ النِّيلُ عَلَى عَهْدِ فِرْعَوْنَ فَأَتَاهُ أَهْلُ مَمْلَکتِهِ فَقَالُوا أَيُّهَا الْمَلِک أَجْرِ لَنَا النِّيلَ قَالَ إِنِّي لَمْ أَرْضَ عَنْکمْ ثُمَّ ذَهَبُوا فَأَتَوْهُ فَقَالُوا:

أَيُّهَا الْمَلِک تَمُوتُ الْبَهَائِمُ وَ هَلَکتْ وَ لَئِنْ لَمْ تُجْرِ لَنَا النِّيلَ لَنَتَّخِذَنَّ إِلَهاً غَيْرَک

قَالَ اخْرُجُوا إِلَى الصَّعِيدِ فَخَرَجُوا فَتَنَحَّى عَنْهُمْ حَيْثُ لَا يَرَوْنَهُ وَ لَا يَسْمَعُونَ کلَامَهُ فَأَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ وَ أَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَ قَالَ:

اللَّهُمَّ إِنِّي خَرَجْتُ إِلَيْک خُرُوجَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ إِلَى سَيِّدِهِ وَ إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى إِجْرَائِهِ أَحَدٌ غَيْرُک فَأَجْرِهِ

قَالَ فَجَرَى النِّيلُ جَرْياً لَمْ يَجْرِ مِثْلَهُ فَأَتَاهُمْ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّي قَدْ أَجْرَيْتُ لَکمُ النِّيلَ فَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً.[/]

nothing;545555 نوشت:
باید بگید حضرت موسی ع نه اینکه به اسم کوچک صدا بزنید....

اينو من هم با شما موافقم. اينو حتّی اهل سنّت و حتّی اون وهّابي ها هم رعايت مي‌کنند ميگن: «سيّدنا لوط، سيّدنا موسی، سيّدنا عيسی»

ما حتّی بايد سعي کنيم «قرآن» نگوييم بلکه «قرآن مجيد، قرآن شريف» بگوييم.

و من الله التوفيق.

مقداد;545562 نوشت:

با عرض سلام و ادب

این آیات مربوط به ملاقت حضرت موسی با شخص عالمی است که طبق برخی روایات حضرت خضر بوده است.

خداى سبحان به موسى وحى کرد که در سرزمینى بنده اى دارد که داراى علمى است که وى آن را ندارد، و اگر به طرف مجمع البحرین برود او را در آنجا خواهد دید به این نشانه که هر جا ماهى زنده - و یا گم - شد همانجا او را خواهد یافت. موسى (علیهالسلام) تصمیم گرفت که آن عالم را ببیند، و چیزى از علوم او را فرا گیرد، لا جرم به رفیقش اطلاع داده به اتفاق به طرف مجمع البحرین حرکت کردند و با خود یک عدد ماهى مرده برداشته به راه افتادند تا بدانجا رسیدند و چون خسته شده بودند بر روى تخته سنگى که بر لب آب قرار داشت نشستند تا لحظه اى بیاسایند و چون فکرشان مشغول بود از ماهى غفلت نموده فراموشش کردند.از سوى دیگر ماهى زنده شد و خود را به آب انداخت - و یا مرده اش به آب افتاد - رفیق موسى با اینکه آن را دید فراموش کرد که به موسى خبر دهد، از آنجا برخاسته به راه خود ادامه دادند تا آنکه از مجمع البحرین گذشتند و چون بار دیگر خسته شدند موسى به او گفت غذایمان را بیاور که در این سفر سخت کوفته شدیم .در آنجا رفیق موسى به یاد ماهى و آنچه که از داستان آن دیده بود افتاد، و در پاسخش گفت: آنجا که روى تخته سنگ نشسته بودیم ماهى را دیدم که زنده شد و به دریا افتاد و شنا کرد تا ناپدید گشت، من خواستم به تو بگویم ولى شیطان از یادم برد - و یا ماهى را فراموش کردم در نزد صخره پس به دریا افتاد و رفت. موسى گفت: این همان است که ما، در طلبش بودیم و آن تخته سنگ همان نشانى ما است پس باید بدانجا برگردیم.
بى درنگ از همان راه که رفته بودند برگشتند، و بندهاى از بندگان خدا را که خدا رحمتى از ناحیه خودش و علمى لدنى به او داده بود بیافتند. موسى خود را بر او عرضه کرد و درخواست نمود تا او را متابعت کند و او چیزى از علم و رشدى که خدایش ارزانى داشته به وى تعلیم دهد.

برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید:

http://tahoor.com/fa/Article/View/113127

بسیارممنونم از لطفتان.
اگر داستان بالارفتن حضرت موسی علیه السلام از کوه طور و گمراه شدن بنی اسرائیل و گوساله پرست شدن آنها و بازگشت موسی علیه السلام و درگیری اش با هارون علیه السلام را هم همینگونه توضیح دهید ممنون می شوم.

لبیک یا علی النقی;545579 نوشت:
بسیارممنونم از لطفتان.
اگر داستان بالارفتن حضرت موسی علیه السلام از کوه طور و گمراه شدن بنی اسرائیل و گوساله پرست شدن آنها و بازگشت موسی علیه السلام و درگیری اش با هارون علیه السلام را هم همینگونه توضیح دهید ممنون می شوم.

با عرض سلام و ادب

قبل از این که حضرت موسی(علیه‌السلام) برای مناجات با خدای سبحان و نزول تورات از شهر بیرون رود، مردم را در جریان گذاشته بود که غایب بودن وی از آن‌ها سی روز طول می‌کشد، وقتی که به حضرت موسی(ع) دستور داده شد که ده روز دیگر بماند، در مجموع چهل روز گردید. و بازگشتن موسی(علیه‌السلام) ده روز به تأخیر افتاد، بنی اسرائیل گفتند: موسی (علیه‌السلام) به وعده‌ ای که به ما داده بود عمل نکرد. [1]

اینجا بود که اندیشه شرارت و تبهکاری در درون سامری[2] برانگیخته شد از آن فرصت استفاده کرد و در غیاب موسی(علیه‌السلام) و از زمینه‌ای که در میان بنی اسرائیل (تمایل به بت پرستی) وجود داشت سوء استفاده کرد و قسمتی از زر و زیوری که زنان بنی اسرائیل از مصر با خود آورده بودند، از آنان گرفت و آن‌ها را در آتش ذوب کرد و از آن‌ها قالب گوساله‌ ای ریخت و به شیوه خاصی آن را ساخت که هرگاه در آن باد دمیده می‌شد از دهان آن‌، صدایی مانند صدای گوساله خارج می‌شد.

سپس اعلام کرد: موسی(ع) دروغگو است، دیگر هرگز به سوی شما باز نمی‌گردم این خدایی که برایتان ساختم پرستش کنید.
به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله پرست شدند.
هارون(علیه‌السلام) هر چه قوم را نصیحت می‌کرد و آن‌ها را از گوساله پرستی بر حذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند. خداوند ماجرای گمراهی قوم توسط سامری را، به موسی(علیه‌السلام) وحی کرد، وی با ناراحتی و خشم و اندوه زیاد از کوه طور به سوی قوم خود بازگشت و به آنان گفت: آیا پروردگارتان به شما وعده‌ ای شایسته نداد، تا تورات را به شما عنایت کند، که هدایت و نور در آن است؟ او به وعده خویش وفا نمود، آیا وعده خدا طولانی شد یا خواستید کاری ناروا انجام دهید،تا موجب خشم و غضب پروردگارتان شود؟...
بنی اسرائیل گفتند: ما به میل و رغبت خویش از وعده به شما تخلف نورزیدیم، بلکه سامری این کار را کرد و ما را گمراه ساخته و فریب داد.

سپس موسی(علیه‌السلام) متوجه برادرش هارون(علیه‌السلام) شد، در حالی که موهای سر و صورت او را محکم می‌‌کشید، با عصبانیت به او گفت: چرا وقتی دیدی این قوم فریب خورده و به پرستش گوساله رو آورده‌اند، از من پیروی ننمودی. مگر هنگامی که می‌خواستم به میعادگاه بروم، نگفتم جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان در پیش مگیر،[3] تو چرا با این بت پرستان به مبارزه برنخاستی؟

هارون(علیه‌السلام) که ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینکه او را بر سر لطف آورد و از التهاب او بکاهد و ضمناً عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند، گفت: فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم، که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم تفرقه شدیدی در میان بنی اسرائیل می‌افتد و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی، چرا در میان بنی اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیاب من به کار نبستی.
آنگاه موسی(علیه‌السلام) سامری را که سبب گمراهی آنان شده بود، به شدت مورد نکوهش قرار داد، سامری به موسی(علیه‌السلام) پاسخ داد: من در ابتدا به بخشی از آیین تو ایمان آوردم و سپس در آن تردید کردم و آن را بدور افکندم و به سوی آیین بت پرستی گرایش نمودم و این در نظر من جالبتر و زیباتر بود!

پی نوشتها:

[1]. تفسیر سوره برهان:‌ج ۲، ص ۳۳ – نور الثقلین: ج ۲، ص ۶۱.

[2]. اصل لفظ سامری در زبان عبری، «شمری» است و از آن جا که معمول است، هنگامی که الفاظ عبری به لباس عربی در می‌آیند، حرف «شین» به «سین» تبدیل می‌گردد، چنانکه «موشی» به «موسی» و «یشوع» به «یسوع» تبدیل می‌شود، بنابراین سامری نیز منسوب به «شمرون» بوده و شمرون فرزند «یشاکر» چهارمین نسل یعقوب (علیه‌السلام) است (اعلام قرآن، ص ۳۵۹). گویند وی از طلایه داران سپاه موسی (علیه‌السلام) بود، او همان موسی بن ظفر است، (بعداً به نام سامری معروف شد) که در ماجرای درگیری ا و با آن فرد قبطی در مصر، موسی(علیه‌السلام) به او شتافت و قبطی را کشت، سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت و از یاران موسی(علیه‌السلام) بود پس از پیروزی موسی (علیه‌السلام) جزو منافقین گردید و با استفاده از نقاط ضعف بنی اسرائیل توانست چنان فتنه عظیمی که سبب گرایش اکثریت قاطع مردم به بت پرستی بود ایجاد کند و سرانجام کیفر خودخواهی و فتنه انگیری خود را نیز در همین دنیا دید.

[3]. سوره اعراف، آیه ۱۴۲ .

مقداد;546153 نوشت:

با عرض سلام و ادب

قبل از این که حضرت موسی(علیه‌السلام) برای مناجات با خدای سبحان و نزول تورات از شهر بیرون رود، مردم را در جریان گذاشته بود که غایب بودن وی از آن‌ها سی روز طول می‌کشد، وقتی که به حضرت موسی(ع) دستور داده شد که ده روز دیگر بماند، در مجموع چهل روز گردید. و بازگشتن موسی(علیه‌السلام) ده روز به تأخیر افتاد، بنی اسرائیل گفتند: موسی (علیه‌السلام) به وعده‌ ای که به ما داده بود عمل نکرد. [1]

اینجا بود که اندیشه شرارت و تبهکاری در درون سامری[2] برانگیخته شد از آن فرصت استفاده کرد و در غیاب موسی(علیه‌السلام) و از زمینه‌ای که در میان بنی اسرائیل (تمایل به بت پرستی) وجود داشت سوء استفاده کرد و قسمتی از زر و زیوری که زنان بنی اسرائیل از مصر با خود آورده بودند، از آنان گرفت و آن‌ها را در آتش ذوب کرد و از آن‌ها قالب گوساله‌ ای ریخت و به شیوه خاصی آن را ساخت که هرگاه در آن باد دمیده می‌شد از دهان آن‌، صدایی مانند صدای گوساله خارج می‌شد.

سپس اعلام کرد: موسی(ع) دروغگو است، دیگر هرگز به سوی شما باز نمی‌گردم این خدایی که برایتان ساختم پرستش کنید.
به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله پرست شدند.
هارون(علیه‌السلام) هر چه قوم را نصیحت می‌کرد و آن‌ها را از گوساله پرستی بر حذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند. خداوند ماجرای گمراهی قوم توسط سامری را، به موسی(علیه‌السلام) وحی کرد، وی با ناراحتی و خشم و اندوه زیاد از کوه طور به سوی قوم خود بازگشت و به آنان گفت: آیا پروردگارتان به شما وعده‌ ای شایسته نداد، تا تورات را به شما عنایت کند، که هدایت و نور در آن است؟ او به وعده خویش وفا نمود، آیا وعده خدا طولانی شد یا خواستید کاری ناروا انجام دهید،تا موجب خشم و غضب پروردگارتان شود؟...
بنی اسرائیل گفتند: ما به میل و رغبت خویش از وعده به شما تخلف نورزیدیم، بلکه سامری این کار را کرد و ما را گمراه ساخته و فریب داد.

سپس موسی(علیه‌السلام) متوجه برادرش هارون(علیه‌السلام) شد، در حالی که موهای سر و صورت او را محکم می‌‌کشید، با عصبانیت به او گفت: چرا وقتی دیدی این قوم فریب خورده و به پرستش گوساله رو آورده‌اند، از من پیروی ننمودی. مگر هنگامی که می‌خواستم به میعادگاه بروم، نگفتم جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان در پیش مگیر،[3] تو چرا با این بت پرستان به مبارزه برنخاستی؟

هارون(علیه‌السلام) که ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینکه او را بر سر لطف آورد و از التهاب او بکاهد و ضمناً عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند، گفت: فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم، که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم تفرقه شدیدی در میان بنی اسرائیل می‌افتد و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی، چرا در میان بنی اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیاب من به کار نبستی.
آنگاه موسی(علیه‌السلام) سامری را که سبب گمراهی آنان شده بود، به شدت مورد نکوهش قرار داد، سامری به موسی(علیه‌السلام) پاسخ داد: من در ابتدا به بخشی از آیین تو ایمان آوردم و سپس در آن تردید کردم و آن را بدور افکندم و به سوی آیین بت پرستی گرایش نمودم و این در نظر من جالبتر و زیباتر بود!

پی نوشتها:

[1]. تفسیر سوره برهان:‌ج ۲، ص ۳۳ – نور الثقلین: ج ۲، ص ۶۱.

[2]. اصل لفظ سامری در زبان عبری، «شمری» است و از آن جا که معمول است، هنگامی که الفاظ عبری به لباس عربی در می‌آیند، حرف «شین» به «سین» تبدیل می‌گردد، چنانکه «موشی» به «موسی» و «یشوع» به «یسوع» تبدیل می‌شود، بنابراین سامری نیز منسوب به «شمرون» بوده و شمرون فرزند «یشاکر» چهارمین نسل یعقوب (علیه‌السلام) است (اعلام قرآن، ص ۳۵۹). گویند وی از طلایه داران سپاه موسی (علیه‌السلام) بود، او همان موسی بن ظفر است، (بعداً به نام سامری معروف شد) که در ماجرای درگیری ا و با آن فرد قبطی در مصر، موسی(علیه‌السلام) به او شتافت و قبطی را کشت، سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت و از یاران موسی(علیه‌السلام) بود پس از پیروزی موسی (علیه‌السلام) جزو منافقین گردید و با استفاده از نقاط ضعف بنی اسرائیل توانست چنان فتنه عظیمی که سبب گرایش اکثریت قاطع مردم به بت پرستی بود ایجاد کند و سرانجام کیفر خودخواهی و فتنه انگیری خود را نیز در همین دنیا دید.

[3]. سوره اعراف، آیه ۱۴۲ .

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بسیار ممنون و سپاسگزارم استاد!
خیلی لطف کردید...

اما چند سوال دیگه...

1- خداوند که هرگز از وعده اش تخلف نمی کند پس چرا سی روز را به چهل روز افزایش داد؟ (اینکه موسی علیه السلام به قومش گفته بود که سی روزه برمی گردد وعده ی خداوند بود. درست است؟)

2- هارون علیه السلام فرمود که "ترسیدم در میان قوم، تفرقه بیفتد"!!!! این یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام قوم، بت پرست شوند اما همه یک صدا باشند، بهتر از این است که تفرقه بیفتد و عده ای یکتاپرست بمانند؟
من متوجه نمی شوم اگر اینگونه بود پس رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- هم بین اهالی مکه تفرقه انداخته بودند!!!! عده ای یکتاپرست شده بودند درحالی که بسیاری، بت پرست بودند. خب این تفرقه که کاراشتباهی نبود. چرا هارون علیه السلام، تفرقه در این مورد را نکوهش می نماید؟

3- عاقبت سامری چه شد؟

متشکرم

لبیک یا علی النقی;546170 نوشت:
1- خداوند که هرگز از وعده اش تخلف نمی کند پس چرا سی روز را به چهل روز افزایش داد؟ (اینکه موسی علیه السلام به قومش گفته بود که سی روزه برمی گردد وعده ی خداوند بود. درست است؟)

با عرض سلام و ادب

خدای متعال فرمود:
"وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنا ها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ..."(1) سوره اعراف، آیه 142
و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم، سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم به اين ترتيب،ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد.
در تفاسیر به چرایی افزوده شدن ده روز دیگر به میقات حضرت موسی پاسخ داده شده است که به نقل دو تفسیر بسنده می کنیم ولی قبل از بیان علت این مسئله باید بگوییم که از همان ابتدا مطابق با آیه شریفه 51 سوره بقره "وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ... "و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمان هاى الهى، به ميعادگاه آمد). این وعده چهل شب بوده است.

یکی از تفاسیر به این موضوع اشاره کرده و این آیه را در اصل تکمیل کننده آن آیه دانسته است:
خداى متعال در اين آيه مواعده‏اى را كه با موسى بسته بود ذكر و اصل آن را سى شب گرفته و با ده شب ديگر آن را تكميل نموده، آن گاه فرموده كه جمعا مواعده با وى چهل شب بوده است.
در حقيقت اين آيه، آيه سوره بقره را تفسير مى‏كند كه مى‏فرمود:" وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً" و توضيح مى‏دهد كه آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تكميلى است.
كوتاه سخن اينكه برگشت معناى آيه به اين است كه خداى متعال حضرت موسى(ع) را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفتگوى با وى نزديك ساخته و ده شب ديگر براى اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزوده و در نتيجه ميقات پروردگارش چهل شب تمام شده است.(2)

و اما توجیه بعضی دیگر از مفسرین در مورد حکمت اضافه شدن ده روز چنین است:
نوشته اند: دو دعوت بود، ابتدا سى شب پس از آن ده شب اضافه شد كه فرمود "وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ" كه اين اضافه يا براى نزول الواح تورات بوده يا براى امتحان بنى اسرائيل كه در اين مدت ده شب دستگاه گوساله‏ پرستى و سامرى اتفاق افتاد چنانچه بيايد.(3)

در یکی دیگر از تفاسیر محل بحث با این سوال آغاز می شود كه چرا وعده چهل روز يك جا بيان نشده، بلكه نخست مى‏فرمايد سى روز، سپس ده روز به عنوان متمم بر آن مى ‏افزايد در حالى كه در آيه 51 سوره بقره اين چهل روز به صورت واحد، ذكر شده است؟

مفسران درباره اين تفكيك، تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده ‏اند، ولى آنچه بيشتر به نظر مى ‏رسد و با روايات اهل بيت(ع) نيز سازگار است اين است كه گرچه در متن واقع، بنا بر چهل روز بوده، اما خداوند براى آزمودن بنى اسرائيل نخست موسى(ع) را براى يك مواعده سى روزه دعوت نمود، سپس آن را تمديد كرد، تا منافقان بنى اسرائيل صفوف خود را مشخص سازند.

از امام باقر(ع) چنين نقل شده كه فرمود: هنگامى كه موسى(ع) به وعده ‏گاه الهى رفت با قوم خويش قرار گذاشته بود غيبت او سى روز بيشتر طول نكشد، اما هنگامى كه خداوند ده روز بر آن افزود، بنى اسرائيل گفتند: موسى(ع) تخلف كرده است، و به دنبال آن دست به كارهايى كه مى ‏دانيم زدند (و گوساله‏ پرستى كردند) (4)

پی نوشت ها:
1. سوره اعراف، آیه 142.
2. طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر،قم،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏8، ص 303.
3. طیب سید عبد الحسین،أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، سال 1378 ه ش، چاپ دوم، ج‏5، ص 448.
4. مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏6، ص 341.

لبیک یا علی النقی;546170 نوشت:
3- عاقبت سامری چه شد؟

با عرض سلام

حضرت موسی (ع) اراده کرد که سامری را بکشد ولی خداوند وحی کرد که او را نکش چون بر او صفت سخاوت غالب است.حضرت موسی به او گفت : از میان بیرون برو وتو مبتلا به مرض خاصی خواهی شد بطوری که هرکس به تو نزدیک شود خواهی گفت : به من نزدیک نشوید و گر نه تب می گیری . به این ترتیب از میان مردم رفت و در بیابانها تنها زندگی کرد و مرد.(1)

پی نوشت:
(1). دایره المعارف تشیع ج 9 ص 35 .

با سلام. در مورد عاقبت سامري، به مطلب زير هم توجّه فرماييد:

در تفسير عليّ بن ابراهيم قمّي ذيل آيه 97 طه آمده که:

حضرت موسی(ع) تصميم به کشتن سامري گرفت، امّا خداي سبحان به حضرت موسی(ع) وحي فرمود که او را نکش، چرا که او انساني سخاوتمند است!

(ثمّ همّ موسی بقتل السامريّ فأوحی الله إليه: لا تقتله يا موسی فإنّه سخيّ)

(تفسير قمّي: 63/2، الکافي: 41/4، من لايحضر: 61/2، مجمع البحرين: ذيل مادّه سمر)

ناگفته نماند که سند اين حديث مرفوع است و در فنّ درايه فاقد اعتبار مي‌باشد، والله أعلم بحقائق الأمور.

مقداد;546153 نوشت:
با عرض سلام و ادب

لبیک یا علی النقی;546170 نوشت:
2- هارون علیه السلام فرمود که "ترسیدم در میان قوم، تفرقه بیفتد"!!!! این یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام قوم، بت پرست شوند اما همه یک صدا باشند، بهتر از این است که تفرقه بیفتد و عده ای یکتاپرست بمانند؟
من متوجه نمی شوم اگر اینگونه بود پس رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- هم بین اهالی مکه تفرقه انداخته بودند!!!! عده ای یکتاپرست شده بودند درحالی که بسیاری، بت پرست بودند. خب این تفرقه که کاراشتباهی نبود. چرا هارون علیه السلام، تفرقه در این مورد را نکوهش می نماید؟

کارشناس جان! این پرسش بالایی منو هنوز پاسخ ندادید.
یه سوال دیگه هم دارم:

آیا حضرت موسی علیه السلام، وقتی که از مصر فرار کرد و به سوی مدین رفت، دیگر تا هنگام مبعوث شدن و بازگشتش، خانواده اش را ندید و ارتباطی با آنان نداشت؟ یعنی مثل حضرت یوسف علیه السلام، این سالها از خانواده دور بودند؟

متشکرم

لبیک یا علی النقی;546170 نوشت:
- هارون علیه السلام فرمود که "ترسیدم در میان قوم، تفرقه بیفتد"!!!! این یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام قوم، بت پرست شوند اما همه یک صدا باشند، بهتر از این است که تفرقه بیفتد و عده ای یکتاپرست بمانند؟
من متوجه نمی شوم اگر اینگونه بود پس رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- هم بین اهالی مکه تفرقه انداخته بودند!!!! عده ای یکتاپرست شده بودند درحالی که بسیاری، بت پرست بودند. خب این تفرقه که کاراشتباهی نبود. چرا هارون علیه السلام، تفرقه در این مورد را نکوهش می نماید؟

با عرض سلام و ادب

طبق ایات قرآن،هارون در این مدتی که حضرت موسی(ع) به کوه طور رفته بود،بعنوان وصی آن حضرت منصوب شده بود و حضرت موسی(ع) هم هنگام رفتن به کوه طور و انتخاب هارون بعنوان وصی،به او سفارش کرده بود که بین قوم اصلاح کند.لذا بعد از ماجرای گوشاله پرست شدن عده ای از قوم بنی اسرائیل،دلیل سوکت هارون به گفته خود او ترس از بروز تفرقه بین قوم و اجرای دستور برادرش حضرت موسی(ع) مبنی بر اصلاح بین قوم و جلوگیری از فساد بوده است.از اینکه حضرت موسی (ع) پس از شنیدن استدلال های برادر و وصی خود , اعتراض را ادامه نداده و در حق برادرش دعا می کند , معلوم می شود موسی (ع)دلیل برادرش را پذیرفته است .بنابراین شاید می توان پذیرفت که برای مدت زمان موقت , مردم مشرک باشند اما وحدتشان از دست نرود.

لبیک یا علی النقی;552355 نوشت:
آیا حضرت موسی علیه السلام، وقتی که از مصر فرار کرد و به سوی مدین رفت، دیگر تا هنگام مبعوث شدن و بازگشتش، خانواده اش را ندید و ارتباطی با آنان نداشت؟ یعنی مثل حضرت یوسف علیه السلام، این سالها از خانواده دور بودند؟

با عرض سلام و ادب

آنچه از منابع استفاده می شود،حضرت موسی(ع) تنها به مدین رفته بودند و مدت ده سال هم آنجا بودند و تا جایی که بررسی شد،در منابع اشاره ای به اینکه آیا در این مدت حضرت موسی(ع) به مصر برگشته باشند،نشده است.

مقداد;553997 نوشت:
بنابراین شاید می توان پذیرفت که برای مدت زمان موقت , مردم مشرک باشند اما وحدتشان از دست نرود.

السلام علیکم و رحمة الله
اما شاید هم نتوان پذیرفت!
البته من روش انبیاء و آیات نورانی قرآن را کاملاً قبول دارم. اما هنوز به درستی متوجه این امر نشدم.
حال اگر بخواهید افراد مخالف را توجیه کنید چگونه استدلال می فرمایید؟
تا جایی که من اطلاع دارم، شرک، گناه نابخشودنی است و هیچ یک از اعمال مشرکان، پذیرفته نیست حتی اگر حاتم طاعی باشند!
چگونه در این مورد، وحدت!!! مهم تر شده!! چرا در این تزاحم، بدترین گناه، اهمیتش کمتر از حفظ وحدت است!
ببخشید که چنین عبارتی را به کار می برم. بعضیها ممکن است بگویند "مرده شور این وحدتو ببرن که با بت پرستی باشه!!! می خوام هیچوقت نباشه!!!"
در پاسخ چه می توان گفت؟
سپاسگزارم

لبیک یا علی النقی;558395 نوشت:
السلام علیکم و رحمة الله
اما شاید هم نتوان پذیرفت!
البته من روش انبیاء و آیات نورانی قرآن را کاملاً قبول دارم. اما هنوز به درستی متوجه این امر نشدم.
حال اگر بخواهید افراد مخالف را توجیه کنید چگونه استدلال می فرمایید؟
تا جایی که من اطلاع دارم، شرک، گناه نابخشودنی است و هیچ یک از اعمال مشرکان، پذیرفته نیست حتی اگر حاتم طاعی باشند!
چگونه در این مورد، وحدت!!! مهم تر شده!! چرا در این تزاحم، بدترین گناه، اهمیتش کمتر از حفظ وحدت است!
ببخشید که چنین عبارتی را به کار می برم. بعضیها ممکن است بگویند "مرده شور این وحدتو ببرن که با بت پرستی باشه!!! می خوام هیچوقت نباشه!!!"
در پاسخ چه می توان گفت؟
سپاسگزارم

علیکم السلام

بنده عرض کردم شاید چنین باشد.آنچه از آیات مربوطه استفاده می شود هارون از سوی حضرت موسی مأمور به حفظ وحدت بین بنی اسرائیل بوده است و با توجه به اینکه مدت زمانی که حضرت موسی در بین قومش حضور نداشته اند،مدت طولانی ای نبوده است،لذا هارون با جلوگیری از تفرقه برای مدتی کوتاه تا زمان برگشتن حضرت موسی(ع) سبب شدند تا حضرت موسی(ع) راحت تر بتواند با این مشکل برخورد کرده و این مشکل اعتقادی را بر طرف نماید.

[="DarkSlateGray"]یک سوال شاید خیلی ربط نداشته باشه...

حضرت موسی ازنسل کدام فرزند حضرت یعقوب هست؟

یهودا هست یا لابی ؟ یا کس دیگه؟[/]

شاید منتظر...;558470 نوشت:
یهودا هست یا لابی ؟ یا کس دیگه؟

حضرت موسی علیه السلام از نسل لابی است.

شاید منتظر...;558470 نوشت:
حضرت موسی ازنسل کدام فرزند حضرت یعقوب هست؟

یهودا هست یا لابی ؟ یا کس دیگه؟

با عرض سلام و ادب

نسب حضرت موسی علیه السلام

جمعى از مفسران و مورخان ذكر كرده اند كه: حضرت موسى پسر عمران پسر يصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر يعقوب عليه السلام است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ايشان خلاف كرده اند: بعضى گفته اند «نحيب» بود و بعضى گفته اند «افاحيه» بود و بعضى «بوخاييد» گفته اند، و مشهور قول اخير است.[1]

[1]. حيوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج1، ص579.

[=&quot] وقایع زندگانی حضرت موسی(ع)

جمع بندی

پرسش:
داستان روان و دقیق موضوعی که در آیه ی شصت و سه سوره ی کهف آمده چیست؟

پاسخ:
این آیات مربوط به ملاقت حضرت موسی با شخص عالمی است که طبق برخی روایات حضرت خضر بوده است.

خداى سبحان به موسى وحى کرد که در سرزمینى بنده اى دارد که داراى علمى است که وى آن را ندارد، و اگر به طرف مجمع البحرین برود او را در آنجا خواهد دید به این نشانه که هر جا ماهى زنده - و یا گم - شد همانجا او را خواهد یافت. موسى (علیهالسلام) تصمیم گرفت که آن عالم را ببیند، و چیزى از علوم او را فرا گیرد، لا جرم به رفیقش اطلاع داده به اتفاق به طرف مجمع البحرین حرکت کردند و با خود یک عدد ماهى مرده برداشته به راه افتادند تا بدانجا رسیدند و چون خسته شده بودند بر روى تخته سنگى که بر لب آب قرار داشت نشستند تا لحظه اى بیاسایند و چون فکرشان مشغول بود از ماهى غفلت نموده فراموشش کردند.از سوى دیگر ماهى زنده شد و خود را به آب انداخت - و یا مرده اش به آب افتاد - رفیق موسى با اینکه آن را دید فراموش کرد که به موسى خبر دهد، از آنجا برخاسته به راه خود ادامه دادند تا آنکه از مجمع البحرین گذشتند و چون بار دیگر خسته شدند موسى به او گفت غذایمان را بیاور که در این سفر سخت کوفته شدیم .در آنجا رفیق موسى به یاد ماهى و آنچه که از داستان آن دیده بود افتاد، و در پاسخش گفت: آنجا که روى تخته سنگ نشسته بودیم ماهى را دیدم که زنده شد و به دریا افتاد و شنا کرد تا ناپدید گشت، من خواستم به تو بگویم ولى شیطان از یادم برد - و یا ماهى را فراموش کردم در نزد صخره پس به دریا افتاد و رفت. موسى گفت: این همان است که ما، در طلبش بودیم و آن تخته سنگ همان نشانى ما است پس باید بدانجا برگردیم.
بى درنگ از همان راه که رفته بودند برگشتند، و بندهاى از بندگان خدا را که خدا رحمتى از ناحیه خودش و علمى لدنى به او داده بود بیافتند. موسى خود را بر او عرضه کرد و درخواست نمود تا او را متابعت کند و او چیزى از علم و رشدى که خدایش ارزانى داشته به وى تعلیم دهد.
[=&quot]
[=&quot]
ادامه دارد...

پرسش:
هنگامی که موسی علیه السلام به بالای کوه طور رفت خداوند به او گفت که چرا عجله کردی؟(طه/83) دلیل عجله حضرت موسی(ع) چه بود؟

پاسخ:
پاسخ این سوالات تا حد زیادی در آیات بعدی ذکر شده است:
83. و َما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى
84. قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى

ترجمه:
83 ـ اى موسى! چه چیز سبب شد که از قومت پیشى گیرى، و (براى آمدن به کوه طور) عجله کنى؟!
84 ـ عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پى منند،و من به سوى تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوى»!

بنابراین:
عجله موسی بخاطر شوق دیدار معبود بود.امام صادق(علیه السلام) ـ طبق روایتى ـ مى فرماید: المُشْتاقُ لایَشْتَهِى طَعاماً، وَ لایَلْتَذُّ شَراباً، وَ لایَسْتَطِیْبُ رُقاداً، وَ لایَأْنَسُ حَمِیْماً وَ لایَأْوِى داراً... وَ یَعْبُدُ اللّهَ لَیْلاً وَ نَهاراً، راجِیاً بِأَنْ یَصِلَ إِلى ما یَشْتاقُ إِلَیْهِ... کَما أَخْبَرَ اللّهُ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فِى مِیْعادِ رَبِّهِ بِقُولِهِ وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى:
«مشتاق بى قرار نه میل به غذا مى کند، نه از نوشیدنى گوارا لذت مى برد، نه خواب آسوده دارد، نه با دوستى انس مى گیرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت... بلکه خدا را شب و روز بندگى مى کند، به این امید که به محبوبش (اللّه) برسد... آن چنان که خداوند از موسى بن عمران درباره میعادگاه پروردگارش نقل مى کند «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى» .

ادامه دارد ...

پرسش:
هنگامی که موسی علیه السلام به جای سی روز، چهل روز در میعادگاه ماند، هارون که درمیان بنی اسرائیل مانده بود چه کرد و چرا موسی علیه السلام پس از برگشتنش با او درگیر می شود؟

پاسخ:
قبل از این که حضرت موسی(علیه‌السلام) برای مناجات با خدای سبحان و نزول تورات از شهر بیرون رود، مردم را در جریان گذاشته بود که غایب بودن وی از آن‌ها سی روز طول می‌کشد، وقتی که به حضرت موسی(ع) دستور داده شد که ده روز دیگر بماند، در مجموع چهل روز گردید. و بازگشتن موسی(علیه‌السلام) ده روز به تأخیر افتاد، بنی اسرائیل گفتند: موسی (علیه‌السلام) به وعده‌ ای که به ما داده بود عمل نکرد. [1]

اینجا بود که اندیشه شرارت و تبهکاری در درون سامری[2] برانگیخته شد از آن فرصت استفاده کرد و در غیاب موسی(علیه‌السلام) و از زمینه‌ای که در میان بنی اسرائیل (تمایل به بت پرستی) وجود داشت سوء استفاده کرد و قسمتی از زر و زیوری که زنان بنی اسرائیل از مصر با خود آورده بودند، از آنان گرفت و آن‌ها را در آتش ذوب کرد و از آن‌ها قالب گوساله‌ ای ریخت و به شیوه خاصی آن را ساخت که هرگاه در آن باد دمیده می‌شد از دهان آن‌، صدایی مانند صدای گوساله خارج می‌شد.

سپس اعلام کرد: موسی(ع) دروغگو است، دیگر هرگز به سوی شما باز نمی‌گردم این خدایی که برایتان ساختم پرستش کنید.
به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله پرست شدند.
هارون(علیه‌السلام) هر چه قوم را نصیحت می‌کرد و آن‌ها را از گوساله پرستی بر حذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند. خداوند ماجرای گمراهی قوم توسط سامری را، به موسی(علیه‌السلام) وحی کرد، وی با ناراحتی و خشم و اندوه زیاد از کوه طور به سوی قوم خود بازگشت و به آنان گفت: آیا پروردگارتان به شما وعده‌ ای شایسته نداد، تا تورات را به شما عنایت کند، که هدایت و نور در آن است؟ او به وعده خویش وفا نمود، آیا وعده خدا طولانی شد یا خواستید کاری ناروا انجام دهید،تا موجب خشم و غضب پروردگارتان شود؟...
بنی اسرائیل گفتند: ما به میل و رغبت خویش از وعده به شما تخلف نورزیدیم، بلکه سامری این کار را کرد و ما را گمراه ساخته و فریب داد.

سپس موسی(علیه‌السلام) متوجه برادرش هارون(علیه‌السلام) شد، در حالی که موهای سر و صورت او را محکم می‌‌کشید، با عصبانیت به او گفت: چرا وقتی دیدی این قوم فریب خورده و به پرستش گوساله رو آورده‌اند، از من پیروی ننمودی. مگر هنگامی که می‌خواستم به میعادگاه بروم، نگفتم جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان در پیش مگیر،[3] تو چرا با این بت پرستان به مبارزه برنخاستی؟

هارون(علیه‌السلام) که ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینکه او را بر سر لطف آورد و از التهاب او بکاهد و ضمناً عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند، گفت: فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم، که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم تفرقه شدیدی در میان بنی اسرائیل می‌افتد و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویی، چرا در میان بنی اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیاب من به کار نبستی.
آنگاه موسی(علیه‌السلام) سامری را که سبب گمراهی آنان شده بود، به شدت مورد نکوهش قرار داد، سامری به موسی(علیه‌السلام) پاسخ داد: من در ابتدا به بخشی از آیین تو ایمان آوردم و سپس در آن تردید کردم و آن را بدور افکندم و به سوی آیین بت پرستی گرایش نمودم و این در نظر من جالبتر و زیباتر بود!

ادامه دارد...

پرسش:
هارون (ع) فرمود که "ترسیدم در میان قوم، تفرقه بیفتد"!!!! این یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام قوم، بت پرست شوند اما همه یک صدا باشند، بهتر از این است که تفرقه بیفتد و عده ای یکتاپرست بمانند؟

پاسخ:
طبق آیات قرآن،هارون در این مدتی که حضرت موسی(ع) به کوه طور رفته بود،بعنوان وصی آن حضرت منصوب شده بود و حضرت موسی(ع) هم هنگام رفتن به کوه طور و انتخاب هارون بعنوان وصی،به او سفارش کرده بود که بین قوم اصلاح کند.لذا بعد از ماجرای گوشاله پرست شدن عده ای از قوم بنی اسرائیل،دلیل سوکت هارون به گفته خود او ترس از بروز تفرقه بین قوم و اجرای دستور برادرش حضرت موسی(ع) مبنی بر اصلاح بین قوم و جلوگیری از فساد بوده است.

از اینکه حضرت موسی (ع) پس از شنیدن استدلال های برادر و وصی خود , اعتراض را ادامه نداده و در حق برادرش دعا می کند , معلوم می شود موسی (ع)دلیل برادرش را پذیرفته است .بنابراین شاید می توان پذیرفت که برای مدت زمان موقت , مردم مشرک باشند اما وحدتشان از دست نرود.البته این فقط احتمال است

اما آنچه از آیات مربوطه استفاده می شود هارون از سوی حضرت موسی مأمور به حفظ وحدت بین بنی اسرائیل بوده است و با توجه به اینکه مدت زمانی که حضرت موسی در بین قومش حضور نداشته اند،مدت طولانی ای نبوده است،لذا هارون با جلوگیری از تفرقه برای مدتی کوتاه تا زمان برگشتن حضرت موسی(ع) سبب شدند تا حضرت موسی(ع) راحت تر بتواند با این مشکل برخورد کرده و این مشکل اعتقادی را بر طرف نماید.

آنچه از ایات قرآن استفاده می شود،موسی به تنهایی از مصر خارج شد و به شهر مدین رفت و در آنجا با دختر شعیب ازدواج کرد و بعد از حدود ده سال به مصر برگشت.

اگر سوال شود:
خداوند که هرگز از وعده اش تخلف نمی کند پس چرا سی روز را به چهل روز افزایش داد؟ (اینکه موسی علیه السلام به قومش گفته بود که سی روزه برمی گردد وعده ی خداوند بود. درست است؟)
درپاسخ میگوئیم:
خدای متعال فرمود:"وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنا ها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ..."[4]و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم، سپس آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم به اين ترتيب،ميعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد.
در تفاسیر به چرایی افزوده شدن ده روز دیگر به میقات حضرت موسی پاسخ داده شده است که به نقل دو تفسیر بسنده می کنیم ولی قبل از بیان علت این مسئله باید بگوییم که از همان ابتدا مطابق با آیه شریفه 51 سوره بقره "وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ... "و (به ياد آوريد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم (و او، براى گرفتن فرمان هاى الهى، به ميعادگاه آمد). این وعده چهل شب بوده است.

یکی از تفاسیر به این موضوع اشاره کرده و این آیه را در اصل تکمیل کننده آن آیه دانسته است:
خداى متعال در اين آيه مواعده‏اى را كه با موسى بسته بود ذكر و اصل آن را سى شب گرفته و با ده شب ديگر آن را تكميل نموده، آن گاه فرموده كه جمعا مواعده با وى چهل شب بوده است.
در حقيقت اين آيه، آيه سوره بقره را تفسير مى‏كند كه مى‏فرمود:" وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً" و توضيح مى‏دهد كه آن عدد، مجموع دو مواعده اصلى و تكميلى است.
كوتاه سخن اينكه برگشت معناى آيه به اين است كه خداى متعال حضرت موسى(ع) را براى مدت سى شب به درگاه خود و براى گفتگوى با وى نزديك ساخته و ده شب ديگر براى اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزوده و در نتيجه ميقات پروردگارش چهل شب تمام شده است.[5]

و اما توجیه بعضی دیگر از مفسرین در مورد حکمت اضافه شدن ده روز چنین است:
نوشته اند: دو دعوت بود، ابتدا سى شب پس از آن ده شب اضافه شد كه فرمود "وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ" كه اين اضافه يا براى نزول الواح تورات بوده يا براى امتحان بنى اسرائيل كه در اين مدت ده شب دستگاه گوساله‏ پرستى و سامرى اتفاق افتاد چنانچه بيايد.[6]

در یکی دیگر از تفاسیر محل بحث با این سوال آغاز می شود كه چرا وعده چهل روز يك جا بيان نشده، بلكه نخست مى‏فرمايد سى روز، سپس ده روز به عنوان متمم بر آن مى ‏افزايد در حالى كه در آيه 51 سوره بقره اين چهل روز به صورت واحد، ذكر شده است؟

مفسران درباره اين تفكيك، تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده ‏اند، ولى آنچه بيشتر به نظر مى ‏رسد و با روايات اهل بيت(ع) نيز سازگار است اين است كه گرچه در متن واقع، بنا بر چهل روز بوده، اما خداوند براى آزمودن بنى اسرائيل نخست موسى(ع) را براى يك مواعده سى روزه دعوت نمود، سپس آن را تمديد كرد، تا منافقان بنى اسرائيل صفوف خود را مشخص سازند.

از امام باقر(ع) چنين نقل شده كه فرمود: هنگامى كه موسى(ع) به وعده ‏گاه الهى رفت با قوم خويش قرار گذاشته بود غيبت او سى روز بيشتر طول نكشد، اما هنگامى كه خداوند ده روز بر آن افزود، بنى اسرائيل گفتند: موسى(ع) تخلف كرده است، و به دنبال آن دست به كارهايى كه مى ‏دانيم زدند (و گوساله‏ پرستى كردند)[7]

عاقبت سامری:
حضرت موسی (ع) اراده کرد که سامری را بکشد ولی خداوند وحی کرد که او را نکش چون بر او صفت سخاوت غالب است.حضرت موسی به او گفت : از میان بیرون برو و تو مبتلا به مرض خاصی خواهی شد بطوری که هرکس به تو نزدیک شود خواهی گفت : به من نزدیک نشوید و گر نه تب می گیری . به این ترتیب از میان مردم رفت و در بیابانها تنها زندگی کرد و مرد.[8]

حضرت موسی ازنسل کدام فرزند حضرت یعقوب هست؟
حضرت موسى پسر عمران پسر يصهر پسر قاهث پسر لاوى پسر يعقوب (عليه السلام) است و هارون برادر او بود از مادر و پدر و در اسم مادر ايشان خلاف كرده اند: بعضى گفته اند «نحيب» بود و بعضى گفته اند «افاحيه» بود و بعضى «بوخاييد» گفته اند، و مشهور قول اخير است.[9]

پی نوشتها:
[1]. تفسیر سوره برهان:‌ج ۲، ص ۳۳ – نور الثقلین: ج ۲، ص ۶۱.
[2]. اصل لفظ سامری در زبان عبری، «شمری» است و از آن جا که معمول است، هنگامی که الفاظ عبری به لباس عربی در می‌آیند، حرف «شین» به «سین» تبدیل می‌گردد، چنانکه «موشی» به «موسی» و «یشوع» به «یسوع» تبدیل می‌شود، بنابراین سامری نیز منسوب به «شمرون» بوده و شمرون فرزند «یشاکر» چهارمین نسل یعقوب (علیه‌السلام) است (اعلام قرآن، ص ۳۵۹). گویند وی از طلایه داران سپاه موسی (علیه‌السلام) بود، او همان موسی بن ظفر است، (بعداً به نام سامری معروف شد) که در ماجرای درگیری ا و با آن فرد قبطی در مصر، موسی(علیه‌السلام) به او شتافت و قبطی را کشت، سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت و از یاران موسی(علیه‌السلام) بود پس از پیروزی موسی (علیه‌السلام) جزو منافقین گردید و با استفاده از نقاط ضعف بنی اسرائیل توانست چنان فتنه عظیمی که سبب گرایش اکثریت قاطع مردم به بت پرستی بود ایجاد کند و سرانجام کیفر خودخواهی و فتنه انگیری خود را نیز در همین دنیا دید.
[3]. سوره اعراف، آیه ۱۴۲ .
[4]. سوره اعراف، آیه 142.
[5]. طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر،قم،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏8، ص 303.
[6]. طیب سید عبد الحسین،أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، سال 1378 ه ش، چاپ دوم، ج‏5، ص 448.
[7]. مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏6، ص 341.
[8]. دایره المعارف تشیع ج 9 ص 35 .
[9]. حيوة القلوب، (علامه مجلسی)، ج1، ص579.

موضوع قفل شده است