قیام قیامت؟!

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قیام قیامت؟!

.یا ستار..

با سلام..

چکیده و خلاصه کتاب قیام قیامت ؛اثر استاد ایت الله محمد شجاعی از شاگرادان ممتاز علامه طباطبایی ...

کتاب مذکور کتاب بسیار خوبی در زمینه ؛کیفیت معاد با دلایل و استنادات عقلی ؛ قرانی و روایی می باشد؛ان شاالله اگر مجالی بود ؛موارد عنوانی را از کتاب مربوطه به صورت ؛تفصیل وار و با توضیحات ان خواهیم اورد...

خلاصه عناوینی که در کتاب به انها پرداخته شده است...

1 ـ يكي از سر فصل هاي حركت و بازگشت به سوي خداوند متعال، «نفخ صور» است. اين مرحله در سير تكاملي و بازگشت هستي به سوي حضرت حق لازم و ضروري مي باشد.



2 ـ كل وجود كلام خداوندند كه از مقام احديت آغاز گشته و در شكل خاص خود ادامه دارد. عرفاء دم سازنده موجودات يا كلمه الهي را «نفس الرحمن» نام نهاده اند. يعني دمي از رحمن كه هستي و عوالم وجود و موجودات را به وجود آورده و هنوز اين دم ادامه دارد.



3 ـ در مجموع سه دم وجود دارد؛ دم وجود دهنده و سازنده، دم قابض و گيرنده و دم باسط كه وجود دوباره به موجودات مي دهد، ولي نه مانند وجودي كه با دم سازنده به موجودات داده مي شود.



4 ـ دم قابض يا نفخ صور اوّل، صيحه اي وحشتناك و مهيب است كه با آغازش همه هستي را هراس فرا گرفته و بر اثر آن، همه موجودات بي هوش و مدهوش گشته و جنبه وجه الخلقي خود را از دست مي دهند.



5 ـ نفخ صور اوّل يا دم مرگ دفعي نبوده، بلكه تدريجي است، به اين معنا كه اين قبض، گرفتن، هلاك كردن و ميراندن به عنوان مقدمه اي و مرحله اي براي ظهور و بروز عالم قيامت از عالم ماده و دنيا شروع شده، عالم برزخ را فرا گرفته و پس از آن تا عالم مجردات ادامه مي يابد.



6 ـ عده اي از لوازم نفخ صور اوّل استثنا شده اند، اين ها، افرادي هستند كه جنبه بالاتري از مخلوق داشته و در حقيقت چيزي از خود به عنوان مخلوق ندارند، بلكه فاني در خدا گشته اند و متصف به وجه الله، پس جنبه وجه الخلقي ندارند تا دم قابض، آن ها را فراگرفته و از آن ها چيزي ‌بستاند. مصداق اعلي و اصلي استثناشدگان، معصومان بوده و پس از آنان هر كس به مقدار ايمان، اخلاق و حركت خود، به سوي خداوند از اين حكم كلي استثناء مي گردد.



7 ـ چگونگي نفخ صور اول يكي از مسائل پيچيده و در عين حال مهّم ‌است، از جمع ميان آيات و روايات ـ كه با بيان هاي گوناگون لوازم نفخ صور را مطرح كرده اند ـ اين چگونگي تا حدي روشن مي شود. با نفخ صور اوّل، وجودهاي سرابي موجودات باطل گشته و با انهدام همه نسبت ها، تنها نسبت آن ها با خداوند باقي مي ماند و از آن جا كه وجود موجودات در مقابل وجود خداوند باطل و هيچ است، اين بطلان با نفخ ‌صور اوّل آشكار مي گردد، نه اين كه وجود داشته باشند و باطل شوند.



8 ـ پس از نفخه اوّل، نفخه دومي هست كه بر اثر آن، موجودات و عوالم وجود، هستي دوباره يافته و در محضر ربوبي حاضر مي گردند، امّاحقيقت نفخه احياء تنها زنده شدن دوباره نيست، بلكه عميق تر از آن است و آن عبارت از بروز و به ظهور رسيدن جنبه وجه الهي موجودات ‌و نظام هستي است كه باطن آن ها بوده و اين باطن كه قائم به حق است، با نفخه دوم به ظهور خواهد رسيد.



9 ـ آيات قرآن با تعبيرهاي متفاوت، حكايت گر اين حقيقت اند كه قيامت و جنبه وجه الهي موجودات هم اكنون هست، ولي از ما محجوب است، امّا پس از نفخه اول، كه جنبه خلقي موجودات از ميان مي رود و با نفخه دوم جنبه وجه الهي ظاهر و بارز خواهد گشت و با بالا رفتن حجاب ها، پرده ها و موانع خلقي، حقيقت قائم بودن به حق عيان خواهد شد.



10 ـ با نفخ اول، بدني كه در عالم خاكي و نظام دنيوي است، نقايص خود را از دست داده و سر فصل خاصي را در تداوم حركت خود پشت سرمي گذارد. روح نيز با نفخ اول در عالم برزخ با بطلان وجه خلقي آن عالم تحوّل اساسي كرده و مرتبه اي ممتاز را در ادامه حركت خود، شاهد است. با نفخه احيا، جسم و بدن مادي مانند همه ماديات و اجسام ديگر باجنبه وجه الهي ظاهر گشته و روح نيز همچون موجودات برزخي و مجرد با تحوّل جدّي بارز گشته و پس از آن، بدن و روح با قوانين جديد و مخصوص عالم قيامت و از دست دادن نقايص خود، پيوند دوباره ‌مي يابند.



11 ـ در نظام حشر ذرات بدني به اقتضاي روح بدن مي شود. از اين رو اگر روح، روحي باشد كه انسانيت خود را از دست نداده باشد، بدني كه با او پيوند مي يابد، به شكل انسان گشته و با روح متحد مي شود، امّا اگر روح، روحي باشد كه اوصاف حيواني يافته باشد، بدني ـ كه با او متحدمي گردد ـ به صورت همان حيواني ـ كه خصلتش بر روح غلبه يافته ـ درمي آيد و با روح پيوند مي يابد.



12 ـ بر اساس آيات قرآن، تمام هستي و از جمله انسان لحظه به لحظه باحضرت رب با چهره هاي مختلف در ارتباط است و هر يك از اسماي ربوبي، انسان را در نوع عمل، فكر، صفت و اخلاق ربوبيّت مي كند و درحقيقت اين انسان است كه با انتخاب مسير، راه، عملكرد و مقصد، خود را تحت يكي از اسماي ربوبي مي اندازد؛ چرا كه اسماي الهي واسطه هاي ‌فيض بوده، كل وجود و هستي به آنها منتهي شده، و از آن ها نشأت مي گيرد.



13 ـ روبه رو شدن با اسماي ربوبي آثاري را به دنبال دارد و از جمله اين ‌آثار بهشت يا بهشت ها و جهنم يا جهنم هاست؛ يعني بهشت از آثار لقاي ‌پروردگار با اسماي رحمت بوده، جهنم از آثار لقاي پروردگار با اسماي غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ مي باشد.



14 ـ آيات و روايات گوياي اين حقيقت است كه حركت و تكامل در عوالم بالاتر از برزخ نيز وجود دارد؛ يعني پس از ورود روح به عالم اوّل ‌از عوالم قيامت و پيوند آن با بدن، منازل، مواقف و سر فصل هايي در پيش روي انسان قرار مي گيرد كه هر يك به جاي خود، تحوّلي بزرگ در بازگشت انسان به سوي خداست.

------------------------------------------------------------------------------------




..یا ستار..

با سلام..

احتمالا شاید دوستان حوصله رجوع به کتاب مربوطه و خواندن مطالب انرا نداشته باشند ؛به همین علت موارد را از کتاب مذکور تفصیلا ذکر می کنم ؛ان شاالله که مفید به فایده برای دوستان باشد...

طبق روال کتاب ابتدا از "صور" که مقدمه قیامت می باشد شروع می کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم..

يكي از مراحلي كه موجودات براي رسيدن به خداوند متعال و بازگشت به سوي او بايد از آن عبور كنند و در سير تكاملي خود بايد ازآن نيز بگذرند، «نفخ صور» است. اين مرحله براي كل و همه ي ‌موجودات بوده، اختصاصي به انسان ندارد، ولي ما چه اندازه از اين حقيقت مي دانيم و تا چه مقدار به آن واقفيم؟ بسياري مي پندارندكه ‌«نفخ صور» به اين شكل است كه موجودي به اذن خداوند دمي صدادار مي زند. عده اي نيز كه حقايق هستي را با تخيلات و توهمات ذهني ‌خود، آلوده ساخته، مفهوم حقيقي حقايق را با برداشت ناقص و عاميانه ي ‌خود اخذ مي كنند، مي پندارند كه «نفخ صور» يعني كسي مثلاً يكي از ملائكه شيپوري دارد و در آن مي دمد و به واسطه ي صداي اين شيپور همه ي موجودات مي ميرند و با دميدن دوم همه دوباره زنده مي شوند. اما اين برداشت صحيح و حقّي از اين مسأله نيست. نفخ صور يكي از مقدماتي است كه بايد از آن، عبور كرد، اما نه به اين معنا كه ‌حتماً اسرافيلي باشد و شيپوري به دست گيرد و دهاني داشته باشد و شيپور را به دهان بگيرد و در آن بدمد و از اين صدا همه بميرند و بعد دوباره احياء شوند. اين، مفهوم درستي از اين حقيقت نيست، بلكه ‌معنايي است كه با توهمات غلط خود، از آيات و روايت برداشت كرده ايم و به بيان ديگر، خيالات موجود در ذهن، باعث داوري و برداشت غلط ما مي گردد. اين مشكلي عمومي است كه دامنگير بسياري بوده، موجب بدفهمي و فهم غلط و اشتباه گشته و ما را از درست ديدن حقايق محروم مي سازد.


يوسف اندر چشم اِخْوان چون سُتور
هم وي اندر چشم يعقوبي چون حُور

از خيال بد مر او را زشت ديد

چشم فرع و چشم اصلي ناپديد

چشم ظاهر سايه ي آن چشم دان

هر چه آن بيند بگردد اين بدان

تو مكاني اصل تو در لامكان

اين دكان بربند و بگشا آن دكان



نفخ صور نه شيپور است، و نه چيزي خارج از نظام وجود، بلكه آن دمي است كه به وسيله ي آن، كل نظام هستي متحول و عوض مي شود. سببش در ظاهر حضرت اسرافيل (ع) مي باشد، ولي در واقع اين ‌دم ‌الهي است كه خداوند توسط اسرافيل انجام مي دهد، مثل بسياري ازحقايق ديگر كه به مشيت خداوند توسط ملكي محقق مي گردد. اينجا هم دم ‌الهي را ملكي از ملائك كه داراي سعه ي وجودي خاصي بوده، نامش «اسرافيل» مي باشد، به اذن خداوند متعال ايجاد مي كند و درحقيقت نفخ و دم در متن وجود و در خودِ صورت هاست.
براي روشن تر شدن اين حقيقت (نفخ صور) در بازگشت هستي، به سوي حضرت حق بايد قدري در اصل وجود تأمل كرد كه اصل هستي چگونه است كه وقتي دم را مي دمند، كل وجود از هر موجودي گرفته مي شود؟ حقيقت آن است كه نظام هستي به غير از خداوند سبحان با يك دمي از جانب حضرت حق آمده و اين دم در اندازه هاي مختلف ‌و قالب هاي گوناگون شكل گرفته و جلوه كرده و عالم وجود و عوالم ‌وجود و نظام وجود گشته است كه همه از آثار اسم «رحمن» مي باشد. همان اسمي كه خداوند در اين آيه بعد از اسم جلاله ي «الله» بدان اشاره دارد.
«قُل ادْعُو اللهَ اَوِادْعُوا الرَّحْمن أيّاًما تَدْعُوا فَلَه الاسْماءُالْحُسْني'»
«بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هركدام را بخوانيد، براي او نام هاي نيكوترست.»
خداوند رحمان با رحمانيتش دمي دارد كه اين، يك دم هم بيش تر نيست، ولي صورت ها و شكل ها دارد. به بيان ديگر، اين دمي كه از آثار رحمانيت خداوند بوده، آغاز گشته و اكنون هم هست و ادامه ‌دارد، يك دم است كه در شكل هاي مختلف و اندازه هاي گوناگون و ادوار مختلف پياده مي گردد.
برخي از عرفاء براي تقريب حقيقت اين دم كه در عين يكي بودن متكثر است، به دم انسان مثال مي زنند، هنگامي كه گوينده اي دمي را بيرون مي دهد، جملاتي را از دهان خود، خارج مي كند كه مركب ازكلماتي بوده و آن كلمات هم مركب از حروف است. اين دم از وجود گوينده كه با تركيبات متفاوت و جملات گوناگون بيرون آمده و مفهوم خاصي را به گوش مخاطب و شنونده مي رساند، يك دم بيش تر نيست، اما شكل هاي مختلفي پيدا كرده است. اين دم واحد، همان دم ‌بي شكل و رنگ مي باشد كه در هنگام خروج از فضاي دهان گوينده به ‌مخارجي مي خورد، با مقاطعي برخورد مي كند و رنگ ها و صورت ها و شكل ها ـ كه هركدام غير از ديگري است، «الف» غير «ب»، «ب» غير«ت» و... ـ مي گيرد. به هر صورت اين، يك دم بيش تر نيست كه به ‌صورت شكل ها در آمده است. دم ‌الهي نيز يك دم بيش تر نمي باشد؛ دم سازنده و دمي كه وجود مي دهد، ولي اين دم در مقاطع مختلف به شكل هاي گوناگون در آمده و نظام هستي و عوالم وجود را ساخته است.



براساس مبحث قبل مي گوييم، كل وجود كلام خدا و همه ي ‌موجودات كلمات اويند و دم الهي حضرت حق اند كه شكل ها دارد، حروف دارد، كلمات دارد و آن وقت مجموع اين وجود كه ‌صورت هاي مختلف اين دم الهي است، از نظري كتاب خدا و بر وجهي كلام خداوند مي باشد.


ادامه خواهد داشت ان شاالله..





بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوست گرامی عرفان علوی

erfan_alavi;53320 نوشت:

6 ـ عده اي از لوازم نفخ صور اوّل استثنا شده اند، اين ها، افرادي هستند كه جنبه بالاتري از مخلوق داشته و در حقيقت چيزي از خود به عنوان مخلوق ندارند، بلكه فاني در خدا گشته اند و متصف به وجه الله، پس جنبه وجه الخلقي ندارند تا دم قابض، آن ها را فراگرفته و از آن ها چيزي ‌بستاند. مصداق اعلي و اصلي استثناشدگان، معصومان بوده و پس از آنان هر كس به مقدار ايمان، اخلاق و حركت خود، به سوي خداوند از اين حكم كلي استثناء مي گردد.

در تفسیر علی بن ابراهیم از قول امام زین العابدین علیه السلام در مورد نفخه صور و نتایج حاصل از آن مطالبی ذکر شده که مضمون آن چنین است :

اسرافیل به فرمان الهی برای دمیدن نفخه اول با صور خود به دنیا هبوط پیدا میکند و ملائکه با دیدن وی میگویند که خداوند اذن بر مرگ اهل زمین و اهل آسمان داده ، سپس اسرافیل به بیت المقدس آمده و رو به کعبه قرار میگیرد ، و اهل زمین نیز با دیدن او پی به اذن الهی میبرند ، سپس اسرافیل در شیپور خود میدمد ، ، جز خود اسرافیل هیچ صاحب روحی در زمین و آسمان باقی نخواهد ماند ، جز آنکه میمیرند و سپس خداوند به اسرافیل میگوید که بمیرد و اسرافیل نیز به صف مردگان میپیوندد ، پس از آن تا مدتی که خدای عزوجل بخواهد در آن حالت باقی خواهد ماند ، تا اینکه خداوند به آسمانها امر می کند به جنبش سریع در آیند و به کوه ها فرمان میدهد که کسترده گردند و زمین به زمین دیگری مبدل خواهد شد که در آن گناه نشده باشد ، زمینی ظاهر و بارز که در آن اثری از کوه ها و گیاهان موجود نیست ، هم چنان که در ابتدا آنرا گسترانیده بود ، در این هنگام خداوند جبار ندا میدهد که حکومت از آن کیست ؟ و کسی پاسخ او را نمی دهد و خود حضرت ذوالجلال به خود پاسخ میدهد ، لله الواحد القهار ! سپس برای بار دوم در صور دمیده میشود و کسی در آسمانها باقی نمی ماند جز اینکه زنده خواهد شد و بهشت و جهنم حاضر شده و خلایق برای حساب محشور می گردند .

گفته شده امام علیه السلام پس از بیان این مطالب به شدت گریستند !!!
( بحار ج 6 ص 324 ح 2 به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم )

( البته در این میان اگر معصومین را بعنوان حجج بالغه الهی که اساساً از لحاظ خلقت تافته ای جدا بافته اند ، مستثنی شویم ( که حتی روی همین مسأله هم بنده باید تحقیق کنم ) اما زنده ماندن افراد دیگر غیر از این انوار مقدسه بعید به نظر میرسد !
دوست گرامی مطمئناً دقت نظر دارید که بحث ما بر کیفیت صور و متعلقاتش نیست بلکه هدف بررسی این نکته است که آیا پس از نفخه اول غیر خداوند قیوم هیچ موجود ذی روحی زنده خواهد ماند یا خیر ؟ )

خواهشمندم کمی بیشتر توضیح دهید !

با تشکر

..یا ستار..

با سلام..

جناب حمید..

اصل قضیه این است که ایا موت و مرگ یک امر وجودی است یا عدمی ؛البته مرگ همان انتقال از نشه ای به نشاء دیگر می باشدنتیجتا باید وجه عدم را از ان کنار زد؛پس موت و یا انتقال؛ یک امر وجودی می باشد...نتیجتا بطلان مطلق و نابود گشتن وجودی ؛منتفی می گردد...

حال باید دید حیات دارای چه احکامی می باشد؛البته حیات به صورت کلی ؛عبارت است از اثرات مترتب به اشیا و ظهور این اثرات که ما از انها انتظار داریم این یعنی اینکه همه هستی از لحاظ فعالیت و اثراتی که دارند یک نوع حیات کلی دارا می باشند که جمادات را نیز در بر می گیرد...نتیجتا حیات مبدا ادراک و فعل می باشد؛به عبارتی حیات به صورت خاص مبدا علم و قدرت است و یا چیزی است که با علم وقدرت همراه می باشد...

خب با این اوصاف حیات یعنی همان اثر گذاری ؛والبته در مخلوقات با شعور این اثر وسعت بیشتری دارد یعنی اثرات بیشتری از انها ظهور می کند که البته اثر گذاری از مجرای مسببات جاری می گردد ..

پس وقتی ما می گوییم ؛چیزهایی حیات دارند این امر از استقلال وجودشان و روابط و نسبتهايى كه در بين آنها است خبر می دهد...نتیجتا با نبود این روابط و نسبتها دیگر لفظ حیات از ان برداشته می شود مانند مرگ دنیایی که دیگر از ان نسبتها و و روابط بین جسد و افعالش خبری نیست...

به این روایات توجه نمایید:

حضرت رضا (ع) در حديثي فرموده اند:
«خداوند پس از نفخ صور اول مي گويد: «امروز ملك از آن كيست؟» به دنبال آن ارواح انبياء و فرستادگان و حججش به سخن آمده و گويند «از آن خداي واحد قهار»


حضرت امیر در نهج البلاغه می فرمایند:


« و خداي سبحان پس از فناي دنيا، يگانه ماند و تنها و چيزي با او نبود ـ از آن چه آفريد در دنيا ـ آنسان كه بود پيش از آفريدن جهان، همان خواهد بود، پس از سپري ساختن آن چنان كه قبل از خلق عالم تنها بود، بعد از فناي آن نيز تنهاست نه وقتي و نه مكان و نه روزگاري و نه زمان باقي نخواهد بود آن گاه مهلت و هنگام سرآيد، و سال ها و ساعت ها سپري گردد و چيزي نماند جز خداوند يگانه ي قهار كه بازگشت همه ي كارها به سوي اوست.»

و این روایت از علی بن الحسین ع :

در ايـن هـنـگـام اسـت كـه جـبـار - جـل جـلاله - با صوتى بسيار بلند كه از ناحيه او برمى خيزد، ندا مى كند، ندايى كه هـمه اقطار آسمانها و زمين آن را مى شنوند: ...لمن الملك اليوم امروز ملك از آن كيست ... و كـسـى جـوابـش نـمـى گويد. در اين هنگام ...جبار - عزّوجل...پاسخ خود را چنين مى گويد: ....لله الواحد القهار ملك از آن خداى يكتاى قهار است ....

از روایات مذکور کاملا مشخص است که انچه ؛از بین می رود وفانی می گردد ؛روابط و نسبتها و وجود استقلالی موجودات است ؛به عبارتی سببی غیر از خدا در ان دار نمی باشد و همه روابط و نسبتهای بین موجودات از کار افتاده است ؛این مورد در دنیا به واسطه گرفتن اسباب از جسد و افعالش اتفاق می افتد ؛که همان مرگ می باشد؛در دار غیر مادی از خود فرشته و ارواح گرفته می شود نتیجتا هیچ علتی نمی ماند مگر اینکه ان سبب و علت و رابطه گرفته می شود و تنها علت خدا باقی می ماند ؛وانکه خود خداوند بخواهد ....

حال این استثناها کدامها هستند خداوند می فرماید:

«وَ نُفِخ فِي الصُّورِ فَصَعِق مَن فِي السَّمَوات وَ مَن فِي الاَْرْض اِلاّ'مَن ‌شاءَ الله»

«و در صور دميده مي شود، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است، بي هوش در مي افتد، مگر كسي كه خدا بخواهد.»

در اين آيه تعبير به «صعق» كرده است نه «مات». حضرت استاد علامه ي طباطبايي «رضوان ‌الله تعالي عليه» در اين جا تعبير لطيفي دارند، ايشان مي فرمايند: به اين دليل خداوند واژه ي «صعق» يعني مدهوش و بي هوش شدن را به كار برده و كلمه مات را نياورده است كه «موت» لفظي است كه بر خروج روح از بدن اطلاق مي گردد و حال آن كه حكم ‌نفخ، همه ي موجودات آسمان و زمين و از جمله ملائكه را كه روح مجرداند، شامل مي گردد و در مورد آن ها مرگ به معناي انقطاع روح از بدن صادق نمي باشد. بنابراين، در اين آيه واژه ي «صعق» آمد كه تعبير جامعي باشد و همه ي موجودات اعم از انسان، ارواح مجرده و ملائكه را در برگرفته و حكم نفخ صور بر همه ي آن ها اطلاق شود...




ایضا :

كل شى ء هالك الا وجهه..


و



مَا عِنْدَكُمْ ینْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ..


و

كُلُّ شَیءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ..


كل من عليها فان و يبقى وجه ....


از صریح ایات این به دست می اید که همه چیز ؛فانی نمی شود ؛یعنی استثنائاتی هست که همان وجوه خداوند می باشند ؛حال این وجوه کدامها هستند باید ؛از قران و روایات به دست اورد..


خداوند می فرماید:


«مَن جاءَ بِالْحَسَنَه فَلَه خَيرٌ مِنْها وَ هُم مِن فَزَع يَوْمَئِذٍ آمِنُون. وَ مَن جاءَ بِالسَّيِئَه فَكُبَّت وُجُوهُهُم فِي النّارِ هَل تُجْزَوْن اِلاّ' ما .....

«هر كسي نيكي به ميان آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ( دميده شدن نفخ صور اول) ايمن اند و هركسي بدي به ميان آورد، در آتش دوزخ سرنگوش شود. آيا جز آن چه مي كرديد، سزا داده مي شويد؟»
با دقت در اين آيات به خوبي روشن مي شود كه استثنا شدگان موجودات مخصوصي بوده و كساني اند كه ذاتشان پاك و اعمالشان از بدي ها، پليدي ها، كفرها، نفاق ها و از هرگونه رنگ غير خدايي پيراسته ‌باشد؛....به عبارتی موجوداتی که اعمال انها مخلوط نباشد...


«اِن الَّذين سَبَقَت لَهُم مِنَّا الْحُسْني اُولئِك عَنْها مُبْعَدُون لايَسْمَعُون حَسيسَها .....

«بي گمان كساني كه قبلاً از جانب ما به آنان وعده ي نيكو داده شده است، از آن آتش دور داشته خواهند شد، صداي آن را نمي شنوند و آنان در ميان آن چه دل‌ هايشان بخواهد جاودان اند. دلهره ي بزرگ، آنان را غمگين نمي كند و فرشتگان از آن ها استقبال ‌مي كنند و به آنان مي گويند اين همان روزي است كه به شما وعده مي دادند، روزي كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه ي نامه ها درمي پيچيم، همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم. دوباره آن را باز مي گردانيم، وعده اي است، بر عهده ي ما كه انجام دهنده ي ‌آنيم».
اين آيات به اين حقيقت اشاره دارد كه كساني كه از ما به آن ها حسناتي و كمالاتي رسيده است، از جهنم بدورند و در آن چه خود بخواهند ـ كه همان ديدن روي صورت يار است ـ غرق اند و فزع اكبر كه بر اثر نفخ صور مي آيد، اين ها را حتي ناراحت و غمناك نمي سازد...




و روایات:


در احتجاج از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى طولانى فرمود: و اما اينكه فرمود --كل شى ء هالك الا وجهه --، مراد اين است كه : هر چيزى هالك است مگر دين او، چون محال است كه از او همه چيزش هلاك شود، تنها وجهش باقى بماند، و خداى تعالى اجل و اعظم از اين است . كسى هلاك مى شود كه از خدا نباشد، مگر نمى بينى خودش فرمود: --كل من عليها فان و يبقى وجه ربك - هر چيزى فانى است تنها وجه پروردگار تو مى ماند .. كه در آن بين خلقش و وجهش جدايى انداخت ؟.
و در كافى به سند خود از سيف از كسى كه نامش را برده ، از حارث بن مغيره نصرى روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) معناى كلام خداى تعالى را پرسيدند كه مى فرمايد:
--كل شى ء هالك الا وجهه -- فرمود: مردم درباره آن چه مى گويند؟ من عرضه داشتم : مى گويند يعنى هر چيزى هلاك مى شود مگر وجه خدا، فرمود سبحان الله ، حرف بزرگى مى زنند، منظور از اين وجه ، آن وجه خداست كه خلق از آن وجه به خدا راه مى يابند (منظور ائمه هدى هستند).






البته وجه همان نمود و ظهوری است که شخص و هر موجودی بدان شناخته می گردد؛مثلا در مورد انسان صورتش و در مورد جمادات ظاهر بیرونی انها می باشد ..پس وجه خداوند ان چیزهایی هستند که نمود دارند و به وسیله انها او شناخته می گردد ..و یا به سوی او هدایت کننده اند...



بـنـابـر ايـن مـراد از وجـه خدا هر چيزى باشد كه ديگران رو به آن دارند كه قهرا مصداقش عبارت مى شود از تمامى چيرهايى كه به خدا منسوبند، و مورد نظر هر خداجويى واقع مى گردد، مانند انبيا و اولياى خدا و دين او و ثواب و قرب او و ساير چيزهايى كه از ايـن قـبـيـل بـاشـنـد مـعناى آيه چنين مى شود: --همه زمينيان فانى مى گردند، و بعد از فـنـاى دنـيـا آنـچـه نـزد او و از نـاحـيـه او اسـت ، از قـبـيـل انـواع جزا و ثواب و قرب به او باقى مى ماند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ما عندكم ينفد و ما عنداللّه باق .

پس حیات در دار اسمانها وزمین که در طبیعت واقع می باشد با حیات در دار قیامت دو نشاء می باشد؛که البته فرشتگان نیز از این قاعده استثنا نمی باشند ؛و مرگ همان انتقال نشاه می باشد نه چیزی دیگر...پس مقدمه انتقال همان از بین رفتن روابط و مسببات ان نشاه می باشد برای ورود به داری بالاتر ...

در نظر دارید که کرسی و قلم و لوح نیز مانند شیپور ؛از باب استعاره و کنایه می باشند ؛نه وسایل متعارفی که بین ما می باشند..

کمی حوصله به خرج دهید به موارد مذکور نیز خواهیم رسید...


یا حق





..یا ستار..

با سلام..

براساس مبحث قبل مي گوييم، كل وجود كلام خدا و همه ي ‌موجودات كلمات اويند و دم الهي حضرت حق اند كه شكل ها دارد، حروف دارد، كلمات دارد و آن وقت مجموع اين وجود كه ‌صورت هاي مختلف اين دم الهي است، از نظري كتاب خدا و بر وجهي كلام خداوند مي باشد.
اين كه گفته مي شود، خدا متكلم است، همين معنا و مقصود مي باشد. اين صفت و اسم كه از صفات و اسماء فعلي خداوند است، به ‌اين معناست كه خداوند از همان لحظه كه دم را آغاز نموده، حرف مي زند و اين سخن راندن هنوز ادامه دارد و موجودات عالم حروف و كلماتي از دم اويند و در حقيقت حضرت حق با اين تكلم و با اين دم ازآن چه دارد، از بي نهايت ها، جمال ها، جلال ها و كمالات خودش خبر مي دهد و از اين رو كل وجود دم الهي يا كلام خداست، همان حقيقتي كه خداوند متعال در اين آيه ي شريفه به آن اشاره دارد:
«قُل لَوْكان الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِمات رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَن تَنْفَدَ كَلِمات رَبّي وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِه مَدَداً»

«بگو اگر دريا براي كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مي يابد، هر چند نظيرش را به مدد آن بياوريم»

مقصود از كلمات در اين آيه همان وجودات است كه بشر از شمارش آن ها عاجز مي باشد.
خداوند از حضرت عيسي (ع) به عنوان يك موجود و مخلوق باكلمه ياد مي كند و او را كلمه اي از كلمات خدا مي داند:
«اِنَّمَا المَسيح عيسَي بْن ‌ُمَرْيَم رَسُول الله وَ كَلِمَتُه»

«مسيح، عيسي ‌بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه ي اوست.»

اين كه حضرت عيسي را كلمه فرض مي كند، به همين اعتبار است كه هر موجودي كلمه ي خداوند است و هر موجودي در جاي خودش كلمه ي الهي يا حرفي از حروف آن مي باشد و حضرت عيسي «سلام ‌الله ‌عليه» نيز از جهت موجود و مخلوق بودنش كلمه ي خداست.
يا اين ‌كه در دعاها در مورد ائمه مي گوييم كه آن ها «كلمه ي تامه ي» هستند، مقصود آن است كه هر يك از ائمه موجودي و كلمه اي ازحضرت حق اند. اما كلمه ي تامه چرا؟ زيرا همان طور كه دم هاي ‌الهي ‌شكل ها و صورت ها و مراتب دارد، كلمه ي خدا هم مراتب و درجات ‌دارد. برخي از كلمات آيينه ي تمام نماي جمال، جلال و كمال حق اند وحق آن را به خوبي ادا مي كنند و از اين جهت كلمه ي تامه هستند. اما بعضي از كلمات، كمال و كمالات بي نهايت حق را نشان نمي دهند و حقيقت مقام او را چنان كه بايد ادا نكرده اند
و از اين حيث كلمه ي ناقص ‌هستند.


البته ناگفته نماند كه حقيقت كلمات تامه را ـ كه همان اهل بيت ومعصومان (ع) اند ـ نمي شناسيم، حتي اگر در زمان حضور آن ها مي بوديم، فقط بدن هاي مباركشان را مي ديديم و از آن حقيقت، باطن، روح و واقعيتي كه خلاصه اي از اسماء و صفات خدا مي باشد، محجوب بوديم.


در حقيقت مقام ولايت و خلافت، صورت جمعي همه ي اسماء الهي است؛ يعني تمام صفات و كمالات خدا در اين انسان كامل و خليفه ي ‌الله ‌تجلي كرده و او تنها وجودي است كه توان كشش و عمل به آن را دارد و از اين جهت كلمه ي تامه مي شود. بقيه ي موجودات هم كلمه اند، اما كلمه ي ‌ناقص، چراكه آنچنان خبري كه بايد از متكلم بدهند، نمي دهند و حق كلام را اداء نكرده اند. كلمه ي تامه بايد از خدا خبر دهد و خوب و حق ‌هم خبر دهد. حضرت آدم ‌(ع) كلمه ي الهي بود، ولي آن چنان كه بايد خبر از خدا نداد و از اين رو بحث خلقت و هبوط انسان پيش آمده.


از باب مثال و تشبيه: اگر گوينده اي كلماتي بگويد كه مقصودش را به مخاطب و شنونده منتقل نكند، به دنبال كلمه اي مي گردد كه مقصود و منظور خود را بهتر برساند. با كلمات ناقص كه مقصود متكلم يگانه ‌يعني خداوند متعال ادا نگشته و اين كلمات ناقص هيچكدام آن گونه كه بايد از خدا خبر دهند، خبر نمي دهند، مگر «خليفه ي ‌الله»، «انسان كامل» و «ولي» كه بايد بيايد و خبر، منظور و هدف كامل و حقيقي را برساند. اين ها همان «كلمات تامه اند» كه در اوج قله اش چهارده ‌معصوم «عليهم افضل صلوات ‌المصلين» قرار گرفته اند.


پس خليفه ساخت صاحب سينه اي ‌

تا بود شاهيش را آيينه اي
پس صفاي بي حدودش داد او
و آن گه از ظلمت ضدش بنهاد او

نتيجه آن كه، كل وجود، كلام و كلمات اند؛ يعني دمي است كه از خدا شروع شده و همين گونه در شكل خاص خود، ادامه دارد. اين مخلوق واحدي مي باشد كه جلوه هاي مختلف دارد. عرفاء اين دم ياكلمه ي الهي را «نفس الرحمن» نام نهاده اند؛ يعني نفس و دمي است از«رحمن» كه سازنده مي باشد؛ يعني وجود و عوالم وجود و موجوات را به وجود آورده و هنوز اين دم ادامه دارد.

دم سازنده كه هم اكنون تداوم دارد، به نقطه اي مي رسد كه بازمي گردد، چنان كه از نقطه اي شروع شد، به جايي مي رسد كه دم پس گرفته مي شود. مرحوم فيض براي بيان اين دو دم به دم انسان كه با يك ‌دم آتش را روشن مي كند و با دم ديگري آتش را خاموش مي كند، مثال مي زند. گاهي دم مي دهيم كه روشن كنيم و زماني دم مي دهيم كه خاموش كنيم. در اينجا نيز دمي داريم كه وجود مي دهد و دمي داريم كه معكوس آن بوده و در واقع گرفتن دم اول است، يعني دم دوم مي آيد و آن چه دم اول به موجودات داده، پس مي گيرد. اين دم دوم ‌همان «نفخ صور» است كه در مقدمات اول قيامت پيش خواهد آمد. دم دوم كه با توجه به نظام علل و اسباب به ‌وسيله صور اسرافيل متحقق مي گردد، موجوديت موجود را گرفته و همه چيز را فاني مي شود و چنان كه دم اول از نقطه اي آغاز و به تدريج نظام وجود را به وجودآورد، دم دوم نيز از نقطه اي شروع و به مرور و تدريج وجود را از موجودات مي گيرد و همه چيز را نابود مي سازد، مگر خدا و وجه ‌او را.
«كُل شَيْيء هالِك اِلاّ' وَجْهَه»

«جز ذات او همه چيز نابود شونده است.»

بعد از اين دم دوم، دوباره نفخ ديگري داريم كه مانند دم اول به موجودات وجود مي دهد، البته نه به آن صورتي كه نخست بودند و درمرحله ي اول ايجاد، موجود بودند.

ادامه دارد..

موضوع قفل شده است