اگر طالب طهارت روح و جانید، بفرمائید. . .(مهم)

تب‌های اولیه

155 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Georgia"][="Blue"]

چشم زیبا از منظر اهل الله





برای اینکه چشمان زیبایی داشته باشید راه های متعددی در قرآن کریم و روایات اسلامی بیان شده است که با عمل به این راه کارها می توان زیباترین چشم ها را از آن خود کرد و از داشتن چشمان زیبای خود لذت برد
از دیدگاه قرآن کریم یکی از زیباترین چشم ها چشمی است که هیچ گاه نگاهی به حرام نکرده باشد و هر چه نگاه به حرام بیشتر باشد از زیبایی چشم هم خواه ناخواه کاسته می شود تا مرحله ای که این چشم تبدیل به زشت ترین چشم ها می شود به همین دلیل خداوند برای اینکه افراد از چشمان زیبایی برخوردار باشند به آنها توصیه می کند که:
قُلْ لِلْمُۆْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ( النور: 30)

یعنی به مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه ‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است.
چشم زیبا از منظر پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام چشمی است که علاوه بر چشم پوشی از نگاه به حرام نگاه خویش را معطوف به برخی از افراد و اشخاص سازد.
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در روایتی فرمودند: النّظَرُ الی العالِمِ عبادةٌ و النّظَرُ الی الامامِ المقسِطِ عبادَةٌ و النَّظَرُ الیَ الوالدین بِرَأفَةٍ و رحمةٍ عبادةٌ
یعنی نگریستن به سیمای دانشمندان عبادت است، دیدن حاکم و رهبر عادل نیز عبادت است و نگاه از روی مهربانی و عطوفت به پدر و مادر و دیدن دوستی که برای خدا دوستش می داری، اینها نیز عبادت است.)(بحارالانوار، ج 74، ص 73)
همچنین نگاه به طبیعت و کشف اسرار و حقایق آن برای مشاهده اسمای تکوینی حق سبحانه و تعالی از شاخصه های دیگر چشم زیبا در منظر اهل الله است.
در نهج الفصاحه به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: ثلاث یجلین البصر: النّظر إلى الخضره و إلى الماء الجاری و إلى الوجه الحسن.
یعنی سه چیز چشم را قوت می دهد: دیدن سبزه و آب جارى و روى خوب.
همچنین در آیات قرآن کریم و روایات اسلامی یکی از زیباترین چشم ها چشم هایی هستند که در برابر معبود خود از خشوع و خضوع گریان و اشک بار باشند به نحوی که خداوند متعال یکی از صفات ویژه بندگان خود را دیده های گریان آنها در برابر پروردگار خود بیان می کند
وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً(الإسراء :109-108)
و مى ‏گویند: منزّه است پروردگار ما، که وعده پروردگار ما قطعاً انجام‏ شدنى است. و بر روى زمین مى ‏افتند و مى‏ گریند و بر فروتنى آنها مى ‏افزاید.

[/]

[=Georgia]عاقبت نگاه هرزه
نقل است که در ميان بنى اسرائيل عابدى بود به نام «برصيصا» كه زمانى طولانى عبادت كرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسيده بود كه بيماران روانى را نزد او مى‏ آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى ‏يافتند، روزى زن جوانى را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا يابد.
شيطان در اينجا به وسوسه‏ گرى مشغول شد، و آن قدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز كرد!

چيزى نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه گناه هميشه سرچشمه گناهان عظيمتر است) زن را به قتل رسانيد، و در گوشه ‏اى از بيابان دفن كرد! برادرانش از اين ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكى زده، اين خبر در تمام شهر پيچيد، و به گوش امير رسيد، او با گروهى از مردم حركت كرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى كه جنايات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو كشيدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند.
هنگامى كه بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم كه تو را به اين روز افكندم! و اگر آنچه را مى‏ گويم اطاعت كنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد! عابد گفت چه كنم؟
گفت: تنها يك سجده براى من كن كافى است! عابد گفت: در اين حالتى كه مى ‏بينى توانايى ندارم، شيطان گفت: اشاره ‏اى كفايت مى‏كند، عابد با گوشه چشم، يا با دست خود، اشاره ‏اى كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت!
منبع:تفسير نمونه، جلد ‏23،صفحه: 545

[="Georgia"][="Blue"]تاثیر متقابل ظاهر و باطن آدمی بر يکديگر

یکی از رموز تاکیدات شارع مقدس بر حفظ مراتب طهارت ظاهری و باطنی انسانی این است که طهارت و پاکي را هم در مرتبه بدن مادی تأثير فراواني است و هم در مرتبة روح مجرد. به طور کلی در نظام عالم بين نشئة ظاهر که عالم طبيعت است با عوالم وجودي ما فوق که عالم فرشته هاي الهي و مجردات است ارتباط برقرار است و هر اندازه اين ارتباط تنگتر شود، در همديگر تأثير بيشتري مي‌کنند، مثل اينکه در باب گناهان فرموده اند: اگر مردم گناه کنند آسمانيها بر زمين غضب خواهند کرد و فرشته ها در آن محيط قدم نخواهند گذاشت.
در حقیقت همه اعمال و رفتار ما انسانها در موجودات ماورایی و ملکوتی اثر گذار است و در مقابل نیز تاثیرات معنوی فرشتگان آسمانی بر قابلین و مستعدین کمال یعنی همه مومنین و صالحین غیر قابل انکار است به همین وزان بين بدن انسان و روح وی نیز رابطه برقرار است. لذا گاهي مي‌بينيد بدنتان سالم است اما چون غمي از فقدان عزیزی به شما روي آورده بدن شما هم به ضعف و سستی مبتلا شده است. و در مقابل هنگامي‌که از دیدار یار شفیقی خوشحال مي‌شويد مي‌بينيد که در آن لحظه بدن شما نيز از شادي روح شما، به ابتهاج در آمده که همه اینها نمونه هایی از تاثیرات روح در بدن است.
گاهي نیز از جنبه روحي نه شاديد ونه غمگين، اما چون به بدن شما ضربه سختی وارد شده، اين مريضي بدن باعث تأثير در روح شما مي‌شود و آن را نيز منفعل مي‌کند، که اين نمونه ای از تأثيرات بدن در روح است.
«عالم» نيز بدن و روحي دارد که روحِ عالم «باطن» است و بدنِ عالم «ظاهر». اگر ظاهر بدنِ عالم کاري انجام دهد که مطابق با طبع عالم نباشد، باطن عالم نيز متأثر مي‌شود. پس تأثير و تأثر بين ظاهر عالم و بين باطن عالم يک امر مسلّمي است.
بر این اساس پیشوایان معصوم ما مکرر فرموده اند: اگر روح و جان آدمی طهارت پيدا یابد رزق معنوي وی نیز زياد مي‌شود و طهارت جسم ظاهري انسان نیز تاثیر فراوان در افزایش رزق مادی وی دارد.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]معاش مادی وسیله مقامات معنوی

طهارت آدمی در گرو این است که معاش مادی و ادراکات ظاهری وسیله مقامات معنوی و القائات ربانی قرار بگیرد. اگر چشم و گوش و زبان انسان در جهت صعود به مدارج عالی قرآنی و معارج رفیع انسانی به حرکت در آیند روح و ریحان و جنات نعیم خواهند شد.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است : الدنیا مزرعه الاخره
و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: «ان الدنيا مسجد احبّاءالله و متجر اولياء الله» یعنی دنيا سجده گاه دوستان خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست.
آری دنيا محلّ كشت است و آخرت محل درو و برداشت محصول. و ابزار این کشت همان چشم و گوش و زبان و اندام ظاهری و قوای باطنی آدمی است که هم می توانند اسباب راحتی ابدی وی را فراهم کنند و هم موجبات تالمات دائمی اخروی.
اگر دنيا و مافیها غایت اصلی و هدف نهایی آدمی قرار گیرد، و عمر وی كه بزرگترین سرمايه ى کسب اوست، در این طریق خرج شود جز لذايذ زودگذر که متعاقب اندوه و پشیمانی و حسرت است عائدش نشود چنان که به هنگام مرگ دو دستش از زاد و توشه اخروی خالى خواهد بود، امّا آن كه پیوسته آخرت را هدف زندگی خويش قرار مى دهد، دنيا را نردبانى براى رسيدن به كمالات حقیقی مى داند و با سعى و كوشش دنيا را به قصد رسيدن به نعمات جاودانه ى اخروى سپرى مى كند.
[/]

[=Georgia]امام علی علیه السلام می فرمایند:
قیمه کل امریء ما یحسنه(1) یعنی ارزش هر انسانی به همان است که آنرا نیکو می شمارد.
به تعبیر شیوای استاد حسن زاده آملی که از همین روایت مستفاد است: آنکه به هر آرمان است ارزش او همان است.
این روایت شریف حضرت، میزان و معیار بسیار دقیقی برای ارزش گزاری افراد است. لذا جناب سید رضی می نویسد: این سخنی است که هیچ قیمتی نمی توان برای آن تعیین نمود و هیچ حکمتی با آن قابل موازنه نیست و هیچ سخنی در عظمت به آن نزدیک نمی گردد.
آری آنکه آرمان او خواب و خور و شهوت باشد ارزش به مثابه حیوانات بلکه پست تر از آنان است و آنکه آرمانش ارزشهای والای آدمیت است ارزشش به مثابه ملائک بلکه رفیع تر از آنان است.
در حقیقت تمامی اعضا و جوارح آدمی او را به یکی از این دو سو می کشانند اگر قرین طهارت گردد آسمانی شود و اگر بی طهارتی در پیش گیرد زمینی شود. در حقیقت در وجود آدمی دو آواز بلند است: یکی شیطانی و دیگری رحمانی. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
به تعبیر زیبای ملای رومی:
ا
ز جهان دو بانگ می آید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد
آن یکی بانگش نشور اتقیا
و آن دگر بانگش فریب اشقیا

لذا آدمی در میان دو بی نهایت قرار گرفته است هم تواند بی نهایت بالا رود و هم تواند بی نهایت سقوط کند .
به تعبیر شیرین صاحب مثنوی:
آدمی کو می نگنجد در جهان
در سر خاری همی گردد نهان

و باز گوید:
[=georgia]در حدیث آمد که خلاق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچو حیوان از علف در فربهی
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر
از فرشته نیمی و نیمش ز خر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دوگانه تا کدامین برد نرد

آری ای عزیز غرض از این همه تضاد و وسوسه برای این است که تو در میان این حادثه و کشاکش این نور و ظلمت جلایابی تا به آن ارزش انسانی خویش عروج یابی و شایسته ورود به ملکوت پاکی و نور گردی ...
[=georgia]

اویس;503837 نوشت:
آری آنکه آرمان او خواب و خور و شهوت باشد ارزش به مثابه حیوانات بلکه پست تر از آنان است و آنکه آرمانش ارزشهای والای آدمیت است ارزشش به مثابه ملائک بلکه رفیع تر از آنان است.

اویس;503837 نوشت:
آری ای عزیز غرض از این همه تضاد و وسوسه برای این است که تو در میان این حادثه و کشاکش این نور و ظلمت جلایابی تا به آن ارزش انسانی خویش عروج یابی و شایسته ورود به ملکوت پاکی و نور گردی ...

با عرض سلام

ارزشهای والای آدمیت منظور چه ارزشهایی است که انسان را شایسته ورود به ملکوت میکند؟ همان انجام واجبات و ترک محرمات؟

و سوال دوم : آیا نگاه به نامحرمی که مراجع تقلید حرام اعلام کرده اند موجب کاستن از طهارت چشم میشود یا برای طهارت چشم بهتر است کلا نامحرم را نگاه نکرد؟ برای مثال نگاه خانوم ها به آقایان بدون نیت در شرع ایرادی ندارد....آیا این نگاه از طهارت چشم نمی کاهد؟

[=Georgia]

Niyaz;507174 نوشت:
با عرض سلام

ارزشهای والای آدمیت منظور چه ارزشهایی است که انسان را شایسته ورود به ملکوت میکند؟ همان انجام واجبات و ترک محرمات؟

ضمن عرض سلام و ارادت خدمت خواهر بزرگوار سرکار خانم نیاز
باید بگویم ارزش والای انسانیت همان هم نشینی با خداوند و مقربین و اهل الله است که از هزار جنت بهجت آفرین تر و از هزار حوری مهر آفرین تر است. خوشا آنان که چشم به جمال او دارند و از هر چه غیر اوست سفر کرده اند. این بالاترین منزل و مقام انسانی را دین و آئینی است که از جمله آن انجام واجبات و ترک محرمات است و صد البته که محدود به این مقدار نیست چرا که بهشتیانٍ غرق مهرویان و حوریان و بی نصیبان از جمال جانان نیز با رعایت همین دین و آیین است که بدین مقام خود دست یافته اند. عاشقی و دلدادگی را آیین دیگری است که فارغ از بند میل به بهشتیان و بعد از جهنمیان است.
آنان که معشوق خواهند در بند هوای بهشت و گریز از جهنم نباشند. آنان راضی به ابتلای شعله های آتشین دوزخند به شرط آنکه قرین یار باشند. وه چه افسوسی است ما را که تا ابد در بند هواهای نفسانی خویشیم و چه شوق بی بدیلی است آنان را که تا ابد انیس آغوش بی غش جان جانانند.
به راستی اگر غش و ناخالصی معامله با مسلمین مذموم است که پیامبر رحمت فرمود: «ألا و من غشّنا فليس منّا قالَها ثلاث مرّات و من غشّ أخاه المسلم نَزع الله بركة رزقه و أفسد عليه معيشة و وكَّلَهُ إلي نفسه».(1)- یعنی كسي كه در معاملاتش غش كند، از زمره مسلمين محسوب نخواهد شد-و حضرت اين جمله را سه با تكرار كردند - كسي كه با برادر مسلمانش غش در معامله كند، خداوند بركت را از مال او برمي‌دارد اگر چه با اين عمل، درآمد بسياري تحصيل كند، زندگي را بر او سخت مي‌كند و علاوه بر اين، او را در زندگي به حال خود وا مي‌گذارد- پس چیست جزای آنکه در معامله با خدا و اظهار بندگی اش ناخالصی روا داشته و نیل به بهشت و بعد از جهنم را جزء کالای بی بهای بندگیش قرار دهد...

Niyaz;507174 نوشت:
و سوال دوم : آیا نگاه به نامحرمی که مراجع تقلید حرام اعلام کرده اند موجب کاستن از طهارت چشم میشود یا برای طهارت چشم بهتر است کلا نامحرم را نگاه نکرد؟ برای مثال نگاه خانوم ها به آقایان بدون نیت در شرع ایرادی ندارد....آیا این نگاه از طهارت چشم نمی کاهد؟

طهارت چشم مراتبی دارد که نازلترین و فروترین آنها همان حد معهود مراجع تقلید در رساله های عملیه است اما بالاتر از این، طهارت چشم در گرو چشم پوشی از مهر اغیار است. مهری که گاه چشم دو بین جسمانی را معطوف به شهوانیات زودگذر می دارد و گاه چنان مشغول به جمع زخارف دنیا می کند که از هر چه عشق حقیقی است باز می ماند. آری طهارت چشم را نیز مراتبی به عدد مدارج قرآنی و معارج انسانی است...


ببخشید استاد میشود اگر دوستان موافق هستند در ادامه وارد مباحث تطهیر گوش بشویم؟

در مورد موسیقی حلال هم بفرمایید که از طهارت گوش می کاهد؟(حلال از آن جهت که خیلی غنا نداشته باشد) موسیقی های حماسی مثلا یا غمناک مثلا.

با تشکر از زحمات استاد اویس محترم :Gol:

[="Indigo"]استاد منم موافقم ....

وارد گوش بشیم !:khaneh:

فقط اون اخر که همه جا تموم شد ... اگه وقت شد از زبون بیشتر بگین ....

باور کنید استاد من شب و روز ارزو دارم لال باشم ... یه وقتا یه چیزایی میگم که خودم میمونم این زبونه با اجازه کی این حرفهارو زد :vamonde:

اصلا کنترلش از دستم خارجه ...:Ghamgin:

به نظرم زبون ، قلب ، چشم خیلی مهمه ... رو اینا بیشتر کار کنین.... واقعا باید مراقب بود ...

پیشاپیش ممنون بابت مطالب زیبا و اموزنده تون ...:Gol:[/]

[="Georgia"][="Blue"]طهارت گوش

با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی ام
یکی دیگر از مجراهای اختصاصی ورودی نفس ناطقه انسانی گوش است که چون فاقد ادراکات صادراتی است لزوما باید در بخش واردات اطلاعات به آن، نهایت دقت و ظرافت را به کار گرفت که آیینه جهان نمای دل را با استماع به امور ناملایم و نامناسب سیاه و کدر نسازد.
اگر چه گوش صرفا مجرای وارداتی نفس است و از ادراکات صادراتی بی بهره است اما در همین حیطه نیز ادراکات متعدد گوناگونی وجود دارد که می تواند اسباب بی طهارتی و آلودگی نفس انسانی را مهیا سازد. از این روی لازم است نفس حضور و مراقبت بسیاری را برای تصفیه قوه شنوایی اعمال نماید که رایج ترین آنها در جامعه امروزی ممانعت نفس از شنیدن موسیقی حرام است. اگرچه شنیدن غیبت و تهمت و ناسزا و سخن چینی دیگران نیز جز موارد شایع مهالک نفس از طریق قوه شنوایی و گوش است.

[/]

با عرض سلام خدمت استاد محترم و سایر دوستان؛

1. آیا ذکری هست که برای تطهیر زبان خیلی مفید باشد و در مواقع بیکاری استفاده کنیم؟

2. آیا انجام گناه در عضو به طور کلی طهارتی که داشته را از بین میبرد و باید از اول شروع کنیم؟ برای مثال بنده سعی داشتم موسیقی و سایر آلاینده های قوه شنوایی را حذف کنم اما با یک عروسی ناقابل و آن هم اجباری تمام زحماتم بر باد رفت! نه عروسی به میل من بود و نه موسیقی های آنجا چون مجبورم تابع پدر و مادرم باشم. آیا موارد ناخواسته هم موجب از بین رفتن طهارت میشود؟

3. اگر میشود تاپیک کمی سریع تر جلو برود. میخواستم برسیم به طهارت قوه خیال و ذهن. سوالات زیادی در این رابطه داشتم.

با عرض تشکر و سپاس و ارادت حضور کارشناس گرامی جناب اویس :Gol:

[=Georgia]

Niyaz;517649 نوشت:
با عرض سلام خدمت استاد محترم و سایر دوستان؛

1. آیا ذکری هست که برای تطهیر زبان خیلی مفید باشد و در مواقع بیکاری استفاده کنیم؟


بهترین ذکر برای تطهیر زبان، صلوات بر محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین است.

Niyaz;517649 نوشت:
. آیا انجام گناه در عضو به طور کلی طهارتی که داشته را از بین میبرد و باید از اول شروع کنیم؟ برای مثال بنده سعی داشتم موسیقی و سایر آلاینده های قوه شنوایی را حذف کنم اما با یک عروسی ناقابل و آن هم اجباری تمام زحماتم بر باد رفت! نه عروسی به میل من بود و نه موسیقی های آنجا چون مجبورم تابع پدر و مادرم باشم. آیا موارد ناخواسته هم موجب از بین رفتن طهارت میشود؟

به طور کلی گناه کردن باعث می شود نورانیتی که از ناحیه حضور و مراقبت و تطهیر اعضا و جوارح به دست آمده زائل شود اما این به معنای تخریب همه آثار طهارت گذشته نیست به شرط آنکه بعد از انجام گناه سریعا اظهار پشیمانی نموده و در پیشگاه الهی توبه کند.
در مورد گناهان ناخواسته نیز باید بگویم اگر واقعا انجام گناهی ناخواسته باشد به طوری که صد درصد از توان انسان خارج باشد چنین گناهی باعث از بین رفتن طهارت باطنی انسان نمی شود. اما در مورد گناهان ناخواسته ای که انسان توان بیرون رفت از آنها را دارد گناه به هر شکلی که صورت گیرد از بین برنده طهارت است.

Niyaz;517649 نوشت:
3. اگر میشود تاپیک کمی سریع تر جلو برود. میخواستم برسیم به طهارت قوه خیال و ذهن. سوالات زیادی در این رابطه داشتم.

به روی چشم

Niyaz;517649 نوشت:
با عرض تشکر و سپاس و ارادت حضور کارشناس گرامی جناب اویس

من هم از شما سرکار محترم بخاطر بذل توجهی که به مرقومات این حقیر دارید سپاسگذارم.

[=Georgia]برخی از روایات گویای آثار مخرب غنا

یکی از مهمترین مراقبتهای گوش برای تطهیر نفس از آلودگیها پرهیز از شنیدن موسیقی های غنا است.
بنده در صدد بیان معنای غنا نیستم چرا که تبیین معنای غنا بر اساس نظرات مراجع عظام تقلید متفاوت بوده و من این موضوع را به کارشناسان محترم احکام واگذار می کنم.
آنچه مسلم است گوش کردن به موسیقی های طرب انگیز لهوی که مناسب مجالس عیش و نوش است از مصادیق غنا بوده و حرام است. در اینجا به برخی از روایاتی که در صدد بیان آثار سوء گوش کردن به غنا هستند اشاره می کنم:
در حدیثی از جابر ابن عبد الله از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده می خوانیم شیطان اولین کسی بود که غنا خواند(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: خانه ای که در آن غنا باشد، ایمن از مرگ و مصیبت دردناک نیست، و دعا در آن به اجابت نمی رسد، و فرشتگان وارد آن نمی شوند(2)
در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام می خوانیم: غنا روح نفاق را پرورش می دهد و فقر و بدبختی می آفریند(3)
ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند:
غنا روح نفاق را در قلب پرورش می دهد همانگونه که آب گیاهان را(4)
مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: همسایگانی دارم که آنان را کنیزکانی است که آواز می خوانند و عود می نوازند و گاهی اوقات من برای رفع حاجت به محل تخلی می روم و برای اینکه سازو آواز آنها را بشنوم نشستنم را طول می دهم. حضرت به او فرمودند: این کار را نکن. مرد گفت: به خدا قسم از روی قصد انجا نمی روم ، بلکه آوازی است که با گوشم می شنوم. حضرت فرمودند : مرحبا با تو! مگر نشنیده ای که خدای عزوجل می فرمایند: « همانا گوش و چشم و دل از همه ی اینها بازخواست می شود»؟ آن مرد گفت: انگار این آیه ی کتاب خدای را از هیچ عرب و عجمی نشنیده بودم پس این عمل خود را ترک کردم و از خدای بزرگ آمرزش می طلبم(5) .
در کتاب لب اللباب در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله وارد شده که فرمودند :
هر کس گوش کند این آلات لهو را حضرت احدیت امر فرموده سرب آب کرده در گوش او بریزند(6)

پینوشتها:
1-وسائل الشیعه 12 : 225 – 231 ) باب 99 تحریم غناء تفسیر نمونه 17: ص 22
2-وسائل الشیعه 12 : 225 – 231 ) باب 99 تحریم غناء تفسیر نمونه 17: ص 22
3-وسائل الشیعه 12 : 225 – 231 ) باب 99 تحریم غناء تفسیر نمونه 17: ص 22
4- تفسیر روح المعانی ذیل آیه« واجتنبوا قول الزور »
5- میزان الحکمه 9: 4421
6- مستدرک الوسائل ، ج18، ص 222

Niyaz;517649 نوشت:
میخواستم برسیم به طهارت قوه خیال و ذهن. سوالات زیادی در این رابطه داشتم.

سلام
شاید دانلود و خواندن کتاب زیر هم مفید باشد:

-ادب خیال ,عقل وقلب

این کتاب حاصل نشستي است که دانشجويان و طلاب در طي آن نشست، مشکلات خود را با استاد طاهرزاده در باره‌ي راه‌هاي ادب خيال و عقل و قلب و ضرورت و نحوه‌ي مطالعه در ميان گذاشتند، حاصل آن گفتگوها منجر به طرح نکات قابل استفاده‌اي شد که آن‌ها را پس از اضافاتي که توسط استاد انجام شد، جهت استفاده‌ي عموم خواهران و برادرانِ اهل تفکر به صورت مکتوب عرضه شده است.

[=Georgia][=georgia]باید توجه داشت که حفظ طهارت گوش صرفا در[=georgia] گرو پرهیز از شنیدن موسیقی های غنا نیست بلکه از جمله اموری که برای طهارت گوش انسان باید مورد دقت قرار گیرد پرهیز از استراق سمع است زیرا شنود مکالمات دیگران، چنانچه مفسده‌ای در برداشته باشد یا موجب اطّلاع بر عیوب افراد و دیگر اموری که شارع راضی به کشف آن نیست، شود، حرام است و این نوع شنیدار موجب آلودگی نفس و بیرون رفت از طهارت گوش است.
استراق سمع که به معناى گوش دادن به سخن ك
[=georgia]سى به‌صورت مخفيانه است در اغلب موارد حرام و از ناحیه آیات و روایات مورد مذمت قرار گرفته است .اینکه قرآن کریم از تجسس امور مسلمین نهی نموده و فرموده است :«ولاتجسّسوا»(1) یکی از مصادیق بارز ان همین استراق سمع است.
به معنای ملموس تر مثلا اگر شما سخن گفتن خود را در اتاق اهسته نمایید به نیت آنکه صدای بیرون اتاق را که دو دوست دیگرتان مشغول صحبت هستند بشنوید این همان استراق سمع و موجب بی طهارتی گوش خواهد بود. حتی اگر در حین مکالمه تلفنی با دوست خود ناگهان خط رو خط شده و صدای مکالمه دیگران به گوش رسید شما اگر به شنیدن مکالمه دیگران گوش دهید و بلافاصله تلفن را قطع نکنید باز هم مرتکب استراق سمع و بی طهارتی گوش شده اید.
پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله می فرمایند: «لاتَتَّبِعُوا عَوراتِ المؤمنينَ، فإنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ المؤمنينَ تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَه، و مَن تَتَبَّعَ اللهُ عورَتَهُ فَضِحَهُ وَلَو فِي جُوفِ بَيتِهِ» (2) یعنی از عيوب و اسرار پنهاني مؤمنان جست‌وجو نكنيد، چرا كه هركس از عيوب مردم تجسّس كند، خداوند نيز از عيوب او تجسّس مي‌كند و هر كس خداوند از عيوبش ت
[=georgia]جسّس كند مفتضح و بي‌آبرو خواهد شد، گرچه در گوشه خانه‌اش لغزشي كرده باشد.
در حدیثی ازامام صادق علیه السلام می خوانیم:
[=georgia] [=georgia]اگر کسی به سخن گروهی بدون رضایت آنها گوش دهد در روز قیامت در دو گوش وی سرب داغ ریخته می‌شود.[=georgia](3)
پینوشت:
1-[=georgia]حجرات/12

2-میزان الحکمه ج3، ص 2208.
3-نور الثقلین ج5 ص93

سلام
با تشکر از کارشناس گرامی
من خیلی وقته دنبال یک ذکری هستم که موقع خواب بگم و بخابم و فقط موقع نماز بیدار شم این وسط هی بیدار نشم
منظورم سوره توحید و ایت الکرسی و تسبیحات حضرت زهرا(س) و تسبیحات اربعه نیست که مستحبه موقع خواب بگی
:Gig:
ممنونم

[=Georgia]

UFA;518623 نوشت:
سلام
با تشکر از کارشناس گرامی
من خیلی وقته دنبال یک ذکری هستم که موقع خواب بگم و بخابم و فقط موقع نماز بیدار شم این وسط هی بیدار نشم
منظورم سوره توحید و ایت الکرسی و تسبیحات حضرت زهرا(س) و تسبیحات اربعه نیست که مستحبه موقع خواب بگی

ممنونم


سلام علیکم خدمت شما برادر گرامی
بهترین ذکر برای بیدار شدن به موقع نماز در هنگام خوابیدن تلاوت آیه آخر سوره کهف بعد از وضو گرفتن است یعنی آیه« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» است.

[="Georgia"][="Blue"][=georgia] [=georgia]تشریح گوش
[=georgia] [=georgia]در ادامه بیان تطهیر گوش اجازه دهید مختصری از حقایقی پشت پرده گوش انسان برایتان عرض کنم تا بعد ببینیم آیا به راستی صنعی اینچنین در غایت اتقان و پاکی سزاوار آلودگی و ورود نجاست گناه در آن است؟
[=georgia]



[=georgia] [=georgia]
گوش انسان که یکی دیگر از عجایب شگرف آفرینش پروردگار است از سه قسمت خارجی، میانی و داخلی تشکیل شده‌است. اولین مرحله از سیستم شنوایی انسان ، مرحله ای است که مربوط به اندام بیرونی گوش است.
گوش خارجی: مجموعۀ لالۀ گوش و کانالی پر پیچ و خم است که پرده‌ای کج، موسوم به پردۀ صماخ انتهای آن را بن‌بست می‌سازد. این قسمت در حقیقت ایستگاه بازپرسی مرزی سیستم شنوایی است، موج صوتی ، با سرعت ۴۴۰ ارتعاش در ثانیه، وارد این ایستگاه شده در صورت برخورداری از شرایط ورود ، از این کانال عبور کرده، و به پردۀ صماخ برخورد می‌کند .
این نخستین مرحله از مراحل شگفت انگیز شنیدن است که توسط خالقی توانا در وجود انسان قرار داده شده است.

[=georgia] [=georgia]نیکو است در اینجا به دو حدیث اشاره داشته باشم که در یکی پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم می فرمایند: «[=georgia]خداوند تبارك و تعالى تلخى را در دو گوش ، مانعى براى حفاظت مغز ، قرار داد. هیچ جنبده ‏اى نیست كه در آن بیفتد، مگر این كه راه خروج را مى ‏جوید؛ امّا اگر این نبود ، آن جنبنده به مغز مى ‏رسید[=georgia]»

[=georgia] [=georgia]و در دیگری امام صادق علیه‏ السلام می فرمایند : « [=georgia]بیندیش كه چرا درونِ گوش ، به ‏سان یك زندان پیچ ‏در پیچ است؟ مگر جز براى آن است كه صدا در آن ، پیاپى روان شود و سرانجام ، به شنوایى برسد ، و نیز براى آن كه شتاب باد را درهم شكند و به گوش ، صدمه نرساند؟[=georgia]»


[=Georgia][=georgia]دومین مرحله از سیستم شگفت انگیز شنوایی انسان ، مرحله ای است که مربوط به گوش میانی است . پس از عبور موفقیت‌آمیز موج صدا از ایستگاه مرزی گوش خارجی، و لرزاندن پردۀ صماخ، این ارتعاشات ۴۴۰ هرتزی، سوار بر ۳ استخوان واقع در گوش میانی می‌شوند. این ۳ استخوان بسیار کوچک، که یکی از آن‌ها ریزترین استخوان موجود در بدن است، چون سه یار جدا ناشدنی، در تمامی طول حیات، دستان یکدیگر را سخت فشرده‌اند، دست آزاد اولی بر شانه‌های پردۀ صماخ و دست آزاد سومی بر شانه‌های پرده‌ای دیگر به‌نام پردۀ بیضی است. بر اثر لرزش ۴۴۰ هرتزی پردۀ صماخ، این سه استخوان به‌شدت به‌لرزه در آمده، این ارتعاشات را به پردۀ بیضی می‌رسانند.
[=georgia]مرحله ی بعدی سیستم شنوایی انسان ، مرحله ای است که به ارتباطات داخلی گوش مربوط می شود . گوش داخلی از حلزون بسیار کوچکی به‌نام "[=georgia]کوکلیا[=georgia]" تشکیل شده است.


موج صدا بر اثر لرزش پردۀ بیضی به این حلزون بسیار پیچیده و شگفت‌انگیز راه پیدا می‌کند. این حلزون در واقع از ۳ استوانۀ به‌هم چسبیده که حاوی مایعاتی خاص هستند تشکیل شده، و محل سکونت سلول‌های عصبی و دریافت‌کنندۀ صوت است.

[=georgia]غشاء قاعده‌ای ، پرده‌ای لطیف است که چون فرشی ظریف سطح یکی از استوانه‌‌ها را پوشانده، و هر لرزش پردۀ بیضی ، موجب تولید موجی متحرک در سطح این فرش می‌شود. موج صدا، در واقع ۴۴۰ ارتعاش در ثانیه، در سطح این غشاء لطیف ایجاد می‌کند.

[=georgia] در هر گوشۀ غشاء قعده ای ،( این فرش ظریف ) جمعی از موسیقیدانان بسیار حرفه‌ای ، یعنی (سلول‌های عصبی مودار) سا‌کنند. بعضی متخصص صداهای بم، بعضی متخصص صداهای زیر، و خلاصه به ازاء هر نوت موسیقی، تعدادی سلول‌های مخصوص دریافت کردن آن نوت، (یعنی آن فرکانس و ارتعاش صدا) بر روی غشاء قاعده‌ای وجود دارند. پس به‌محض دریافت موج ۴۴۰ هرتزی، سلول‌های مخصوص آن شروع به ارسال پیام عصبی به عصب شنوایی می‌کنند؛ در حقیقت به این وسیله به دولت مرکزی، یعنی مغز، اطلاع می‌دهند که ما لرزشی برابر ۴۴۰ بار در ثانیه دریافت کردیم!...

[=Georgia][=georgia]آخرین مرحله از روند شنوایی و سیستم عصبی انسان ، مرحله ای است که مربوط به اندام های شنوایی در مغز می شود . در مغز، مرکزی مخصوص سیستم شنوایی و ادراک اصوات وجود دارد، با موسیقیدانان بسیار حرفه‌ای، هوشمند و سیاستمدار! چرا که پس از چک کردن مشخصات صدا، ارتباط او را با دیگر ساکنان مغز ، نظیر (خاطرات گذشته، احساسات مربوط به آن صدا، اطلاعات بینایی، لامسه و بویایی مربوط به آن صدا و غیره) سنجیده و در نهایت صدای دریافت شده را با هویتی کاملاً معلوم در مکانی مشخص ساکن می‌گردانند.
[=georgia]5 سوال:

[=georgia]1- هدف از آفرینش گوش چیست؟

[=georgia]2- اگر در میان تمامی اجزای آفرینش جایی برای گوش و مجرای شنیداری در نظر گرفته نمی شد چه میشد؟

[=georgia]3- شنیدن چه صداهایی انسان را به غایت خلقت گوش نزدیکتر کرده و شنیدن چه صداهایی انسان را از هدف نهایی آفرینش گوش دور می سازد؟

[=georgia]4- آیا هر صدایی سزاوار شنیدن است؟

[=georgia]5- شکر نعمت آفرینش این مجرای شگفت انگیز در گرو چیست؟

[="Georgia"][="Blue"]

لطفا بر اساس آنچه تا کنون گفته شده به مدت 5 دقیقه به این گوش که به مثابه گوش خودتان است عمیقا نگاه کنید و نتایجی که در این اندیشه عقلانی می گیرید برایمان بنویسید.

[/]

اویس;521990 نوشت:
[=Georgia]
لطفا بر اساس آنچه تا کنون گفته شده به مدت 5 دقیقه به این گوش که به مثابه گوش خودتان است عمیقا نگاه کنید و نتایجی که در این اندیشه عقلانی می گیرید برایمان بنویسید.


الله اکبر
خدا به شما توفیق دهد که مرا به یاد این نعمت و قدرت بی منتهای الهی انداختید.
نظر به این پیچ و خم هاو خم و قوس های گوش برای شنیدن آوا مرا به این فکر می اندازد که ورود صدا به گوش باید مجوز داشته باشد چراکه اگر قرار بود هر نوع صدایی بدون مجوز وارد گوش شود دیگر نیازی به این طول راه و این مجرای کوچک نبود، شاید در آن صورت یک ورودی بزرگ بود با یک پرده ی صماخ بزرگ (آن هم برای جلوگیری از ورود اشیای خارجی به گوش). احساس من این است که این طراحی بی نظیر علاوه بر سیستم دقیق علمی که نشانگر تدبیر لایتناهی الوهیت است، نمادی است بر این مطلب که ای انسان مراقب باش که صداها و آواهای فیلتر شده باید به مغز تو وارد شوند و نه هر صدایی که مخرب است و ویرانگر...
امیذوارم خداوند مرا ببخشد که با این نعمت بزرگ او دچار گناه های بزرگ شده ام. شما نیز دعایم کنید که توفیق جبران بیابم.
بازهم سپاس.

اویس;521990 نوشت:
لطفا بر اساس آنچه تا کنون گفته شده به مدت 5 دقیقه به این گوش که به مثابه گوش خودتان است عمیقا نگاه کنید و نتایجی که در این اندیشه عقلانی می گیرید برایمان بنویسید.

سلام
با تشکر از مطالب خوبی که متنبه کننده است می توان از عکس فوق به موارد زیر پی برد

1- گوش خارجی حکم یک بشقاب برای تمرکز صوت را جهت ورود به داخل گوش دارد
2- برای موهای بلند بعنوان گیره‌ای جهت نگه داشتن موها به پشت آن را دارد
3- شکل آن مثل یک علامت سئوال است که از ما یک سئوال مهم برای ورودی های آن می پرسد
4- به جای استخوان در آن غضروف بکار رفته است تا نشکند
5- جهت بشقاب به سمت جلو است معنی آن شاید این باشد که انسان چیزی را که می‌شنود گوینده را هم بشناسد تا بفهمد علمش را از چه کسی می‌گیرد

کاش از این نعمت درست استفاده می‌کردیم ...قصد داشتیم سلمان شویم ولی کاش بتوانیم حداقل با شکر این نعمت مسلمان بمانیم( ولا تموتون و انتم مسلمون)

حتی به جرعه ای شده مهمان مان کنید
زلفی نشان دهید وپریشان مان کنید
این اشکها به محضر دریا نمی رسند
ای برقهای عاطفه! باران مان کنید...

(دی شیخ با چراغ) نفهمید، گرد شهر
هی چرخ می زنیدکه انسان مان کنید
دریای باده اید ولی جام ما کم است
آیینه بسته اید، فراوان مان کنید
ازما مسافران قدم دور خود زدن
سلمان شدن گذشت ، مسلمان مان کنید

یک نور واحدید که در چارده افق
تکرار می شوید که حیران مان کنید

شاعر:قاسم صرافان

اویس;521990 نوشت:
[=Georgia]
لطفا بر اساس آنچه تا کنون گفته شده به مدت 5 دقیقه به این گوش که به مثابه گوش خودتان است عمیقا نگاه کنید و نتایجی که در این اندیشه عقلانی می گیرید برایمان بنویسید.

[=microsoft sans serif]با عرض سلام خدمت جناب اویس گرامی :Gol:

عالم هستی گوش ندارد فقط صدا دارد. اصوات عالم بر گوش آدمی وارد میشود و در ذهن و دل آدمی پالایش و درک و تبدیل و تحویل میشوند و از زبان خارج میشوند.
گوش مدخل اصوات است و زبان و دهان هم مخرج اصوات.
همه اصوات در وجود انسان تبدیل به معانی شده و همه معانی تبدیل به صوت و کلمه واحد می گرددو تبدیل به صوت ویژه انسان میشود: الله!
انسان خلق شده تا صدای خدا را بشنود و نهایتا خداوند از زبان او سخن بگوید. پس انسان در رجوع به گوش و چشم خویش است که به خدای خویش و به هستی روحانی و انسانی خود برمی گردد.
انسان بواسطه گوش و قدرت شنوایی است که به ندای الله در خویشتن می رسد و این ندا را از خود می شنود.
انسان باید دیدن خود را ببیند، شنیدن خود را بشنود و بوییدن خود را ببوید تا خود را در حضور خدا و زیر نظر خدا و در دست خدا ببیند که در حال آفریده شدن است.

[=microsoft sans serif]گوش من کی میتواند صدای تو را بشنود که تو خود مقیم در گوش منی و در انتظار شنیدن صدای منی که تو را بخوانم! که افسوس!
[=microsoft sans serif]
پس انسان در رجوع به چشم و گوش خویش است که به خدای خویش و به هستی روحانی و انسانی خود بازمیگردد. رجعت به خویشتن که رجعت به خدای خویش است...

و خداوند به شما چشم و گوش و دل عطا نمود.آیا شکر میکنید؟ مگر عده اندکی...

سلام
ذکری هست که اثر ان قطع امید از مردم و چشممون به رحمت الهی باشه؟

نعمات بیشمار خدا
زیبایی و جزءیات زیبای گوش و هرقسمت دیگر از بدن
این نعمت عظیم
این که میتوانیم بشنویم
بیشتر به یاد این نعمت الهی افتادم.........

saba;522315 نوشت:
سلام
ذکری هست که اثر ان قطع امید از مردم و چشممون به رحمت الهی باشه؟

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!

۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است:

پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند،
و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مبارکه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است:

«پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)

۳- در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مبارکه غافر آیه ۴۴) … پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است:

«پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)

۴- در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مبارکه کهف آیه ۳۹) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است:

«مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»


بحارالانوار، ج ۹۰، ۱۸۴ – ۱۸۵

بسیار ممنون از جناب متعلم
فقط عددی هم برای این اذکار هست که فکر میکنم عدد امجد میگن مثلا برای استغفار 70بار یا یاالله را 66 بار؟
در تایپیک دیگه ای خونده بودم هر ذکری رو سر خود نگید این که شامل حال ما نمیشه؟
برای این که ذکر ورد نباشه این توجه و معرفت چگونه؟

اویس;521990 نوشت:
لطفا بر اساس آنچه تا کنون گفته شده به مدت 5 دقیقه به این گوش که به مثابه گوش خودتان است عمیقا نگاه کنید و نتایجی که در این اندیشه عقلانی می گیرید برایمان بنویسید.

سلام ، با تشکر از مطالب استاد اویس و دیگر دوستان عزیز ،
من به تصویر این گوش نگاه کردم ، شباهت جالبی رو پیدا کردم..
به عکس دقت کنید
[SPOILER][/SPOILER]

خداروشکر


با عرض سلام و تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه حضور استاد محترم جناب اویس و سایر همراهان تاپیک؛

ضمن تشکر از مطالب و اندیشه های دوستان در خصوص گوش، خیلی زیبا بودند و استفاده کردیم :Gol:

یک سوال داشتم :

در مورد گفتن ذکر جهت تطهیر زبان و گوش راستش ذکر بدون توجه که چندان اثری ندارد.... میخواستم بدانم به چه باید فکر کنیم هنگام ذکر؟ این مشکل من در نماز هم هست و قصد دارم مفصل وقتی رسیدیم به مبحث تطهیر ذهن مطرح کنم اما علی الحساب و خیلی کوتاه میشه بفرمایید هنگام صلوات دادن باید دقیقا به چه فکر کنیم؟ به پیامبر و ائمه؟ من هیچ تصور ذهنی از آنان ندارم...
در نمازها هم فقط میتوانم به معنای آیاتی که میخوانم فکر کنم چون چیز والاتری به ذهنم نمیرسد. ممنون میشوم اگر راهنمایی بفرمایید.
با تشکر:Gol:

[="Arial"][="Black"]با عرض سلام خدمت جناب استاد اویس گرامی:Gol:

حقیر سوالی داشتم از محضر شما ، اگر موجب انحراف بحث میشود پاسخ رو به بعد موکول کنید...
جناب استاد آیا آدمی اول تصمیم میگیرد بشنود و بعد میشنود؟ اول اراده میکند فکر کند و بعد فکر میکند؟ اول اراده میکند ببیند و بعد میبیند؟ و اول اراده میکند احساس کند و بعد احسلس میکند؟و....
آیا این اعضاء و حواس صاحب اراده ای مستقل از اراده فردی هستند؟

[=Georgia]

Niyaz;523418 نوشت:
یک سوال داشتم :

در مورد گفتن ذکر جهت تطهیر زبان و گوش راستش ذکر بدون توجه که چندان اثری ندارد.... میخواستم بدانم به چه باید فکر کنیم هنگام ذکر؟ این مشکل من در نماز هم هست و قصد دارم مفصل وقتی رسیدیم به مبحث تطهیر ذهن مطرح کنم اما علی الحساب و خیلی کوتاه میشه بفرمایید هنگام صلوات دادن باید دقیقا به چه فکر کنیم؟ به پیامبر و ائمه؟ من هیچ تصور ذهنی از آنان ندارم...
در نمازها هم فقط میتوانم به معنای آیاتی که میخوانم فکر کنم چون چیز والاتری به ذهنم نمیرسد. ممنون میشوم اگر راهنمایی بفرمایید.
با تشکر

[=Nazanin]با عرض سلام خدمت همه سروران گرامی و با تشکر از خانم نیاز بخاطر سوال خوبی که مطرح نمودند.
[=Nazanin]سوالاتی از این دست که اهمیت فراوانی دارند و می توانند به مباحث طرح شده جهت دهی خوبی ارائه دهند ولو اینکه در موضع خود نیز مطرح نشوند مغتنم بوده و برکت پاسخ گویی بدانها به مراتب بیش از برهم خوردن نظم منطقی مباحث می باشد. لذا به حول و قوه الهی تا چند پست بعدی به بیان این مساله خواهم پرداخت. [=Nazanin]
در پاسخ به سوالتان باید بگویم بحث حضور و مراقبت از جمله حضور در نماز از مباحث بسیار مهم و اساسی است که باید به صورت مستقل با ذکر مبانی توحیدی مورد شرح و بیان قرار گیرد زیرا تا توحید حل نشود حضور و مراقبت تامه نیز حاصل نمی شود.
توحید نیز باید توحید صمدی قرآنی باشد وگرنه با توحید عددی ارتکاز یافته در ذهن عموم مردم بسیاری از این شبهات و اشکالات بی پاسخ می ماند.
[=Nazanin]در مبحث توحید صمدی قرآنی ما می خواهیم به درکی از حقیقت وجود برسیم که اصلا برای مشاهده حق نیازی به تفکر نباشد. یعنی آنچنان حق در نزد انسان حاضر باشد که اصلا احتیاجی به تامل نباشد.
به عبارت دیگر حضور حق برای انسان بايد شبيه حضور خودش به خودش پياده شود . شما نسبت به چشم و گوش و دیگر اعضا و جوارحتان چگونه حضور داريد؟ آيا اول فكر مي‌كنيد که چشم و گوش دارید و بعد از آنها استفاده می کنید؟ اگر بخواهيد فكر كنيد دور مي‌شويد. شما در آنِ واحد, هم مي‌بينيد, هم مي‌شنويد, هم دست و پا و سر خود را حركت مي‌دهيد, و هم در خيال خود مشغول به كاريد. آيا در همة اينها , مي‌گوييد كه بايد حضور پيدا كنم تا دستم را حركت دهم و پلكها را به هم بياورم و حرف بزنم. . . ؟ [=Nazanin]ادامه دارد...

[="Georgia"][="Blue"] [=Nazanin]حضـور ، اصلاً به فكر كاری ندارد, حضور فوق فکر است؛ شما شبانه روز پيش خودت حاضر هستي بدون اينكه به فكر حضور باشي, حتی گاه فكر باعث مي‌شود انسان از آن چه می خواهد بدان دست یابد دورتر شود. انسانی كه از صبح تا غروب حواسش درگیر مشاغل و امور پراکنده و متعدد است، اگر بخواهد در هنگام نماز با فکر کردن به پیشگاه حق نزدیک شود دورتر می شود. زیرا فکر و عقل آدمی محدود است و هر انچه محدود بدان نیل یابد سراسر محدود است و محدود توان ادراک نامحدود ندارد لذا در روایات به ما توصیه فرموده اند که: «لاتفکروا فی ذات الله»[=&quot] [=Nazanin]بايد خودِ متنِ حضور بدون اينكه انسان به فكر آن بيفتد برای انسان محقق شود. در صراط مستقیم حضور حق حجابها و موانع بسیاری وجود دارد که از جمله آنها فکر حضور است توجه عرفانی وحضور حقیقی آن قدر دقیق و لطيف است كه به محض اراده کردن بدون تفکر کردن برای انسان محقق شده و به اندک توجهی به غیر نیز از دست میرود. البته تا اين حالت حاصل شود کمی طول مي‌كشد. عجله نفرماييد باید آهسته آهسته درجات تنزّل يافتة حضور را در خود تقویت کنید. تمامی اعمال ما اعم از قرآن خواندن، نماز خواندن و روزه گرفتن ، مطلقاً بايد در جهت تقويت همين يك حقیقت باشد كه حضور و مراقبت تشدید شود.
ادامه دارد...

[=Georgia][=Nazanin]این حضور و مراقبت باید تا بدان جا پیش رود که انسان هر موجودی را عین حق بیابد و کریمه هو الّذي خلق السموات و الارض بالحق برای انسان تجلی پیدا کند یعنی از جهت علمی و توحیدی انسان بدان جا برسد که بیند هم آب حق است و هم تشنگي، آب حق است زيرا اگر باطل بود پس از تشنگي هرگز آن را طلب نمي‏ كردي و تشنگي هم حق است زيرا اگر باطل بود بعد از آن آب را طلب نمي‏ كردي. همه جا را وجود پر كرده است و هیچ جایی خالی از وجود حق نیست.
[=Nazanin] به تعبير ميرزا حسين فاطمي قمي كه وقتي از ايشان خواسته شد تا از استاد خود، آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي مطلبي بیان نمایند، فرمود: او خودش دستورالعمل بود. شب كه مي‏ شد ديوانه‏ وار در صحن خانه قدم مي‏زد و زبانش به اين بيت مترنّم بود:
[=Nazanin]گر بشكافند سرو پای من
جز تو نيابند در اعضاي من
[=Nazanin]از اين مقام در قرآن به مقام «خلّت» تعبير مي ‏شود. مقام خلّت مقامي است كه در آن، حقيقت در سراسر وجود انسان تخلّل مي‏يابد، «واتّخذ ابراهيم خليلاً». اگر به جناب ابراهيم علیه السلام «خليل‏ اللّه» لقب داده‏ اند به اين خاطر است كه يكي از مقامات انساني به نام مقام خلّت در او تجلي يافته بود و اين فرمايش آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي هم بيان مقام خليل ‏اللهي آن جناب است.
این مثل آن است که بدن به غذا بگويد: [=Nazanin]
گر بشكافند سر وپاي من
[=Nazanin]جز تو نيابند در اعضاي من
[=Nazanin]آری همين آب و نان است كه در جسم انسان تخلل یافته و تبديل به خون شده و تمامي اعضاء و جوارح انساني را تشكيل داده است و از آنجا كه غذا در مغتذي فرو مي‏ رود، پس هم غذا مي‏ تواند بگويد من مغتذي شده ‏ام و هم مغتذي مي‏ تواند بگويد من غذا شده ‏ام، انا انت و انت انا.
ادامه دارد...

[=Georgia][=Nazanin]در مقام توجه به وجود حقی که سرتاسر موجودات را پر کرده است اثري از من و ما و شما و دیگر موجودات و اشیا نمي‏ ماند و دولت کریمه لمن الملک الیوم لله الواحد القهار برای انسان ظهور می کند. [=Nazanin]
به تعبیر شریف حكيم هيدجي:
[=Nazanin]من به هر كجا مي‏گذرم ذكر دوست مي‏شنوم [=Nazanin]
من به هر كجا مي‏نگرم روي اوست مي‏بينم
[=Nazanin]ني عجب اگر گويم او من است و من اويم[=Nazanin]
وين عجب كه او اوست و من اينم
[=Nazanin]
اين دو بيت اشاره به آن حديث امام صادق علیه السلام دارد كه فرموده‌اند: براي ما حالاتي پيش مي‏آيد كه مي‏ بينيم او ما شده و ما او شده‏ ايم. اما در عين حال او اوست و ما مائيم. زيرا ما ضعيفيم و او قوي است، ما ذليليم و او عزيز است، ما حقيريم و او بزرگ است.
آری براي وجود غيري نيست زيرا غير وجود، عدم است و عدم را در نظام هستي جايگاهي نيست، «هو الذي خلق السموات و الارض بالحق».

[=Nazanin]از جناب اميرالمؤمنين علیه السلام پرسيدند: وجود چيست؟ آقا فرمودند: غير وجود چيست؟ و در جاي ديگر وقتي كميل از ايشان سؤال مي‌كند حقيقت چيست؟ مي‏فرمايند: شما را با حقيقت چكار؟
يافتن وجود هم روشن‏ترين روشنها است و هم پنهان‏ترين پنهان‌ها. آنجا كه سؤال از ظهور و وجود است، اشارة به آن واضح و بديهي مي‏نمايد و آنجا كه سؤال از كنه و حقيقت وجود است، اشاره به آن دشوار و غير ممكن مي ‏باشد.
به تعبير جناب ابن تركه در تمهيد القواعد، رسيدن به سرّ وجود و آوردن لفظي مطابق با آن دشوار است جداً.

ادامه دارد...

[=Georgia][=Nazanin]جناب باباطاهر بسيار لطيف گفته است:[=Nazanin]
به صحرا بنگرم صحراتْ وينم
[=Nazanin]
به دريا بنگرم درياتْ وينُم
[=Nazanin]
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
[=Nazanin]
نشان از قامت رعناتْ وينم
[=Nazanin]اين دو بيتي نشان مي‏ دهد كه توحيد جناب باباطاهر، توحيد صمدي قرآني بوده است.
[=Nazanin] بابا افضل كاشي هم مي‏ فرمايد: «افضل كاشي تا چشم گشود غير از تو نديد».
[=Nazanin] به همين خاطر فرموده‏ اند: العالم غيبٌ لم يظهر؛ عالم، غيبي است كه اصلاً ظهور نكرده و خداوند ظاهري است كه اصلاً باطن نشده است.[=Nazanin]
بر همین اساس علامه حسن زاده آملی در الهي‏ نامه مي‏ فرمايند: «الهي همه كوكو گويند و حسن هو هو».
[=Nazanin]
لذا در عرفان اصلاً بحثي از اثبات حق متعال وجود ندارد، برخلاف علم کلام و فلسفه كه به انحاء گوناگون همچون برهان حركت، برهان نظم، برهان تمانع، برهان علت و معلول و امثال آن در پي اثبات حق متعال است.
[=Nazanin]مرحوم علامه طباطبايي رحمة الله عليه مي‏ فرمايد: اثبات كردن تو آن حقيقت را، عين نفي كردن آن حقيقت است. براي اينكه تا بخواهي بگويي من مي‏ خواهم حق را اثبات كنم، لازمه ‏اش اين است كه ابتدا بگويي «من موجود نيستم» زيرا آنكه از ابتدا به موجود بودن خود اقرار دارد، ديگر در پي اثبات وجود نخواهد بود.
به خاطر همين امام محمد باقر علیه السلام مي‏ فرمايند: تمام آنچه را كه در ذهنت از اثبات حق متعال ساخته ‏اي، مخلوق تو هستند.
[=Nazanin] تا همین مقدار به تبیین «حضور و مراقبت عرفانی» بسنده می کنیم و مابقی مطالب را اگر توفیق خدمتی بود به تاپیکهای مستقلی که برای بیان این حقیقت در نظر گرفته شده واگذار می نماییم.

[="Georgia"][="Blue"]

*گوهــر*;525323 نوشت:
ا عرض سلام خدمت جناب استاد اویس گرامی

حقیر سوالی داشتم از محضر شما ، اگر موجب انحراف بحث میشود پاسخ رو به بعد موکول کنید...
جناب استاد آیا آدمی اول تصمیم میگیرد بشنود و بعد میشنود؟ اول اراده میکند فکر کند و بعد فکر میکند؟ اول اراده میکند ببیند و بعد میبیند؟ و اول اراده میکند احساس کند و بعد احسلس میکند؟و....
آیا این اعضاء و حواس صاحب اراده ای مستقل از اراده فردی هستند؟


با عرض سلام خدمت سرکار خانم گوهر
اگر چه سوالی که طرح فرمودید بیشتر به تاپیک درسهایی در باب معرفت نفس مربوط می باشد ولی به طور خلاصه عرض می کنم که اگر اراده را به معنای لغوی و عامیانه آن که عبارت از قصد کردن و خواستن و طلب نمودن است بدانیم باید بگویم که این اراده مقدم بر برخی از افعال انسان همچون دیدن و حرف زدن و راه رفتن و فکر کردن و احساس کردن است و تا زمانی که این اراده محقق نشود افعال مذکور پیدار نخواهند شد اگر چه افعالی دیگری نیز در میان ادراکات حواس ظاهری هستند که مسبوق به این معنای از اراده نمی باشند مثلا شنیدن صداها که توسط قوه شنوایی انسان صورت می گیرد مسبوق بر این معنای از اراده نمی باشد بلکه به صرف رسیدن امواج تموج یافته به گوش و عدم توجه انسان به امور اشتغال زا این صدا شنیده میشود بی آنکه قبل از آن اراده ای از جانب انسان صورت گرفته باشد.
وقتی ما در مباحث طهارت اعضا و جوار ح آدمی از جمله طهارت گوش می گوییم که نباید صداهای حرام را بشنویم نه بدان معنا است که در معرض این صداها باشیم و اراده نشنیدن کنیم بلکه مراد این است که وقتی می دانیم در محفلی صدای حرام به گوش میرسد و یا گناهانی چون غیبت از مجرای گوش موجبات آلودگی انسان را فراهم می کند از قبل به اینگونه مجالس وارد نشویم و یا از قبل از آغاز شنیدن سخنهای حرام مانند غیبت وسخن چینی دیگران، راهکارها و پیشگیریهایی برای جلوگیری از این سخنها و انصراف حرفها به مطالب دیگر در نظر داشته باشیم.

[/]

با عرض سلام:Gol:

مطلبی از امام خمینی(ره) در مورد گفتن ذکر خواندم . شاید برای بقیه همراهان هم مفید باشد :

"ذکر نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازل تر است، نیز مفید فایده است، زیرا که اوّلاً زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده، گرچه قالب بی روحی باشد. و ثانیاً این که ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود.

شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی روحی فداه، می فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند، تکرار می کند تا این که او به زبان می آید و کلمه را ادا می کند. پس از آن که او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند، و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد. همین طور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود، که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند.
و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اوّل زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.
و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آن که از باطن روحانیت و لباب قلب به آن مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخه روحی، که خلوص نیت و نیت خالص صورت اوست، به منزله روح و باطن است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد.
و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به قدر اقبال قلب است"

اما سوالی که دارم این است که قلبی که امام در بیاناتشان فرمودند همان مرتبه ی فوق عقل است؟ این ایمان قلبی که عرفا بیان میکنند هیچ ربطی که قلب جسمانی ما ندارد؟

این مرحله قلبی چگونه است که زبان هم دارد؟؟؟!! و اینکه میتوانیم امیدوار باشیم که کم کم با ذکر صلوات و مداومت با آن علاوه بر تطهیر، زبان قلبمان هم باز شود یا منظور در اینجا اذکار خاصی است؟

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگ هایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.
جمله نهایی : عیب کار اینجاست
که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .

[=Georgia]

Niyaz;535125 نوشت:
اما سوالی که دارم این است که قلبی که امام در بیاناتشان فرمودند همان مرتبه ی فوق عقل است؟ این ایمان قلبی که عرفا بیان میکنند هیچ ربطی که قلب جسمانی ما ندارد؟

این مرحله قلبی چگونه است که زبان هم دارد؟؟؟!! و اینکه میتوانیم امیدوار باشیم که کم کم با ذکر صلوات و مداومت با آن علاوه بر تطهیر، زبان قلبمان هم باز شود یا منظور در اینجا اذکار خاصی است؟


با عرض سلام خدمت سرکار خانم نیاز
از آنجا که در این تاپیک هنوز به ذکر مرتبه قلب و بیان راه تطهیر آن نرسیدیم ناچارم به صورت کاملا اجمالی سوال حضرتعالی را پاسخ گویم.
مرتبه قلب همان مقام فوق تجردی نفس ناطقه انسانی است که فوق مرتبه عقل می باشد که هیچ ارتباطی با قلب صنوبری شکل جسمانی داخل قفسه سینه ما ندارد اگر چه قلب صنوبری شکل به عنوان نماد یا تمثیلی برای آن حقیقت نفسانی مطرح است.
در مورد سوال بعدیتان باید بگویم مسلما آن مرتبه قلب مانند همه مراتب دیگر نفس ناطقه انسانی دارای حالات و نجواهایی با پرورگار عالم است که بیان کیفیات آن مربوط به مباحث آینده است.
ذکر صلوات مانند بسیاری دیگر از اذکار شریفه تاثیر به سزایی در باز شدن زبان قلبی دارد ولی آنکه روح و لبّ اصلی گشایش زبان و حیات روحانی قلب را تشکیل می دهد توجه و حضور مستمر قلب به حضرت ربوبی و اسماء و صفات وی است.

[="Arial"][="Black"]

اویس;521989 نوشت:
[=Georgia][=georgia]آخرین مرحله از روند شنوایی و سیستم عصبی انسان ، مرحله ای است که مربوط به اندام های شنوایی در مغز می شود . در مغز، مرکزی مخصوص سیستم شنوایی و ادراک اصوات وجود دارد، با موسیقیدانان بسیار حرفه‌ای، هوشمند و سیاستمدار! چرا که پس از چک کردن مشخصات صدا، ارتباط او را با دیگر ساکنان مغز ، نظیر (خاطرات گذشته، احساسات مربوط به آن صدا، اطلاعات بینایی، لامسه و بویایی مربوط به آن صدا و غیره) سنجیده و در نهایت صدای دریافت شده را با هویتی کاملاً معلوم در مکانی مشخص ساکن می‌گردانند.
[=georgia]5 سوال:

[=georgia]1- هدف از آفرینش گوش چیست؟

[=georgia]2- اگر در میان تمامی اجزای آفرینش جایی برای گوش و مجرای شنیداری در نظر گرفته نمی شد چه میشد؟

[=georgia]3- شنیدن چه صداهایی انسان را به غایت خلقت گوش نزدیکتر کرده و شنیدن چه صداهایی انسان را از هدف نهایی آفرینش گوش دور می سازد؟

[=georgia]4- آیا هر صدایی سزاوار شنیدن است؟

[=georgia]5- شکر نعمت آفرینش این مجرای شگفت انگیز در گرو چیست؟

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی و جناب استاد اویس بزرگوار:Gol:

جناب اویس اگر ممکنه بحث پیرامون گوش رو ادامه بدید و در مورد سوالات مطرح شده برایمان صحبت کنید.
ممنونم از لطف شما:Gol:

[=Georgia]

*گوهــر*;536795 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی و جناب استاد اویس بزرگوار

جناب اویس اگر ممکنه بحث پیرامون گوش رو ادامه بدید و در مورد سوالات مطرح شده برایمان صحبت کنید.
ممنونم از لطف شما


ای همراه من! کسی را در نظر بگیر که همواره بی طمع و بی آنکه نیازی به تو داشته باشد صرفا از سر محبت و لطفی که به تو دارد بارها و بارها به تو نیکی روا می دارد، و در مشکلات و ناگواریها به دادت می رسد بر زخمهایی که روزگار بر تنت نشانده مرهم می نهد و شنوای شکوه ها و شکایات توست تا در وقتی که صلاحت در آن است غبار غم از رخت بزداید.
کسی که روزی ات را هر شبانه روز بی کم و کاست مهیا می سازد و چون طبیب دوار سودای سلامت تن و جانت دارد و از هر گزندی حفظت میدارد و هر مانعی را که در پیش روی صراط انسانیتت وجود دارد به وقتش زایل می سازد. آنچنان در آغوش پر مهرش نوازشت می کند که گویی معشوقی دلرباتر از تو ندارد. از بی وفایی و بی مبالاتیت نسبت به خویش قهر نکرده و همچنان سایه رافت و دلسوزیش را بر سرت مستدام می دارد.
کسی که چنان به عصیان و ظلمی که روا می داری بردبار و صبور است که گویی از سر این صبر و بردباریش بر تو، سود و فایده ای نصیب اوست حال آنکه از هر چیزی بی نیاز و هرچیزی بدو نیازمند است.
کسی که در تمامی روزگار از هیچ مهری به تو دریغ نکرده و حتی در هنگامی که خوابی جمع کثیری را به خدمتت روانه می دارد و خدمتشان را راهبری می کند تا نکند درنگی خواب خوشت به تلخی مبدل شود. در بیداریت آنگاه که هیچ توجهی به او نداری، چشمانِ هزاران خار رفته اش، سراسیمه در پی قدمهای توست که مبادا راه به اشتباه رفته و گرد و غبار راه، چشمان راه گم کرده ات را بیازارد.
آری کسی را در نظر گیر که از خودت بیشتر دوستت دارد و جان عزیزترین کسانش را نه یک بار که هزاران بار برای هدایتت فدا می سازد تا از خواب گرانی که در این دنیا نصیبت شده است بیدارت نماید و تو را به جانب سعادتی که خیرش از آن خودت است رهنمودت سازد.
کسی که هرگز چادر عالم پوش اکرامش از تو کنار نرفته و هرگز تو را به خلق نامردمان واگذار نکرده و تو را پیش آنان خوار و رسوا نساخته است. کسی که هرگاه در هر خلوت و جلوتی که میل نجوا کردنش را داشته باشی دست به سینه منتظر توست که باز آیی و عقده دل بگشایی.
کسی که در وقت ناامیدی و افسردگی چنان چشمه های جانت به حقایق روشنی بخش ایمان جوشان می سازد که گویی از ازل خود سرچشمه جوشان معرفت بوده ای و هرگز دلخستگی و هبوط و سرشکستگی را تجربه نکرده ای.
آری کسی را در نظر بگیر که در گاه تنگدستی یاریت می کند و همواره یارت می شود و از اغیار جدایت می سازد. کسی که بی آنکه بهره ای از طلبت داشته باشد تو را فریادرس است و چهره اندوهگینت به اندکی اظهار نیازت، به بوستان انبوه از گل شادی مبدل می سازد.
کسی که دردت را به جان می خرد و از بی نصیبی خویش چیزی جز عشقی که به تو دارد اظهار نمی کند. کسی که پروراننده توست بخشاینده توست و مدد رساننده توست قریب به توست قرین به توست کسی که شفیع تو و حبیب تو و کفیل تو و وکیل توست.
خلاصه آن که کسی را در نظر بگیر که در ملکش مقیمی و دمادم از فضلش متنعمی...
حال روزی تو را رسد که از این رفیق نجیب درخواستی آمده در خواستی که اجابتت او را سودی نبخشد و بر کبرایی و سطوت و خداییش نیفزاید بلکه اجابتت موجب دوام مهرش بر تو تا ابد باشد مثلا خبر رسیده که آن حبیب شفیق می خواهد که گوش از آنچه ناروا است ببندی و چشم از ناشایست بپوشی. آیا رواست بعد از این بی کرانه مهری که بر وجود ناقابلت روا داشته بی پروایی روا داری و این اندک طلبی که خیرش نیز عائد توست بر زمین زنی و گام به بیراهه برداری؟
پس خوب بیندیش که از او به تو چه رسیده و از تو به او چه می رسد....

اویس;536987 نوشت:
کسی را در نظر بگیر که همواره بی طمع و بی آنکه نیازی به تو داشته باشد صرفا از سر محبت و لطفی که به تو دارد بارها و بارها به تو نیکی روا می دارد، و در مشکلات و ناگواریها به دادت می رسد بر زخمهایی که روزگار بر تنت نشانده مرهم می نهد و شنوای شکوه ها و شکایات توست تا در وقتی که صلاحت در آن است غبار غم از رخت بزداید.
کسی که روزی ات را هر شبانه روز بی کم و کاست مهیا می سازد و چون طبیب دوار سودای سلامت تن و جانت دارد و از هر گزندی حفظت میدارد و هر مانعی را که در پیش روی صراط انسانیتت وجود دارد به وقتش زایل می سازد. آنچنان در آغوش پر مهرش نوازشت می کند که گویی معشوقی دلرباتر از تو ندارد. از بی وفایی و بی مبالاتیت نسبت به خویش قهر نکرده و همچنان سایه رافت و دلسوزیش را بر سرت مستدام می دارد.
کسی که چنان به عصیان و ظلمی که روا می داری بردبار و صبور است که گویی از سر این صبر و بردباریش بر تو، سود و فایده ای نصیب اوست حال آنکه از هر چیزی بی نیاز و هرچیزی بدو نیازمند است.
کسی که در تمامی روزگار از هیچ مهری به تو دریغ نکرده و حتی در هنگامی که در خوابی جمع کثیری را به خدمتت روانه می دارد و خدمتشان را راهبری می کند تا نکند درنگی خواب خوشت به تلخی مبدل شود. در بیداریت آنگاه که هیچ توجهی به او نداری چشمان هزاران خار رفته اش سراسیمه در پی قدمهای توست که مبادا راه به اشتباه رفته و گرد و غبار راه، چشمان راه گم کرده ات را بیازارد.
آری کسی را در نظر بگیر که از خودت بیشتر دوستت دارد و جان عزیزترین کسانش را نه یک بار که هزاران بار برای هدایتت فدا می سازد تا از خواب گرانی که در این دنیا نصیبت شده است بیدارت نماید و تو را به جانب سعادتی که خیرش از آن خودت است رهنمودت سازد.
کسی که هرگز چادر عالم پوش اکرامش از تو کنار نرفته و هرگز تو را به خلق نامردمان واگذار نکرده و تو را پیش آنان خوار و رسوا نساخته است. کسی که هرگاه در هر خلوت و جلوتی که میل نجوا کردنش را داشته باشی دست به سینه منتظر توست که باز آیی و عقده دل بگشایی.
کسی که در وقت ناامیدی و افسردگی چنان چشمه های جانت به حقایق روشنی بخش ایمان جوشان می سازد که گویی از ازل خود سرچشمه جوشان معرفت بوده ای و هرگز دلخستگی و هبوط و سرشکستگی را تجربه نکرده ای.
آری کسی را در نظر بگیر که در گاه تنگدستی یاریت می کند و همواره یارت می شود و از اغیار جدایت می سازد. کسی که بی آنکه بهره ای از طلبت داشته باشد تو را فریادرس است و چهره اندوهگینت به اندکی اظهار نیازت، به بوستان انبوه از گل شادی مبدل می سازد.
کسی که دردت را به جان می خرد و از بی نصیبی خویش چیزی جز عشقی که به تو دارد اظهار نمی کند. کسی که پروراننده توست بخشاینده توست و مدد رساننده توست قریب به توست قرین به توست کسی که شفیع تو و حبیب تو و کفیل تو و کیل توست.
خلاصه آن که کسی که در نظر بگیر که در ملکش مقیمی و دمادم از فضلش متنعمی.
حال روزی تو را رسد که از این رفیق نجیب درخواستی آمده در خواستی که اجابتت او را سودی نبخشد و بر کبرایی و سطوت و خداییش نیفزاید بلکه اجابتت موجب دوام مهرش بر تو تا ابد باشد مثلا خبر رسیده که آن حبیب شفیق می خواهد که گوش از آنچه ناروا است ببندی و چشم از ناشایست بپوشی. آیا رواست بعد از این بی کرانه مهری که بر وجود ناقابلت روا داشته بی پروایی روا داری و این اندک طلبی که خیرش نیز عائد توست بر زمین زنی و گام به بیراهه برداری؟
پس خوب بیندیش که از او به تو چه رسیده و از تو چه به او چه می رس
آدم دلش میخوادازعش خداهمین لان بره توبغلش.نمیدونم چطور ازتون بابت این یاداوری عشق قشنگ تشکرکنم.واقعا ممنونم

اویس;536987 نوشت:
[=Georgia]
کسی را در نظر بگیر که همواره بی طمع و بی آنکه نیازی به تو داشته باشد صرفا از سر محبت و لطفی که به تو دارد بارها و بارها به تو نیکی روا می دارد، و در مشکلات و ناگواریها به دادت می رسد بر زخمهایی که روزگار بر تنت نشانده مرهم می نهد و شنوای شکوه ها و شکایات توست تا در وقتی که صلاحت در آن است غبار غم از رخت بزداید.
کسی که روزی ات را هر شبانه روز بی کم و کاست مهیا می سازد و چون طبیب دوار سودای سلامت تن و جانت دارد و از هر گزندی حفظت میدارد و هر مانعی را که در پیش روی صراط انسانیتت وجود دارد به وقتش زایل می سازد. آنچنان در آغوش پر مهرش نوازشت می کند که گویی معشوقی دلرباتر از تو ندارد. از بی وفایی و بی مبالاتیت نسبت به خویش قهر نکرده و همچنان سایه رافت و دلسوزیش را بر سرت مستدام می دارد.
کسی که چنان به عصیان و ظلمی که روا می داری بردبار و صبور است که گویی از سر این صبر و بردباریش بر تو، سود و فایده ای نصیب اوست حال آنکه از هر چیزی بی نیاز و هرچیزی بدو نیازمند است.
کسی که در تمامی روزگار از هیچ مهری به تو دریغ نکرده و حتی در هنگامی که خوابی جمع کثیری را به خدمتت روانه می دارد و خدمتشان را راهبری می کند تا نکند درنگی خواب خوشت به تلخی مبدل شود. در بیداریت آنگاه که هیچ توجهی به او نداری، چشمانِ هزاران خار رفته اش، سراسیمه در پی قدمهای توست که مبادا راه به اشتباه رفته و گرد و غبار راه، چشمان راه گم کرده ات را بیازارد.
آری کسی را در نظر بگیر که از خودت بیشتر دوستت دارد و جان عزیزترین کسانش را نه یک بار که هزاران بار برای هدایتت فدا می سازد تا از خواب گرانی که در این دنیا نصیبت شده است بیدارت نماید و تو را به جانب سعادتی که خیرش از آن خودت است رهنمودت سازد.
کسی که هرگز چادر عالم پوش اکرامش از تو کنار نرفته و هرگز تو را به خلق نامردمان واگذار نکرده و تو را پیش آنان خوار و رسوا نساخته است. کسی که هرگاه در هر خلوت و جلوتی که میل نجوا کردنش را داشته باشی دست به سینه منتظر توست که باز آیی و عقده دل بگشایی.
کسی که در وقت ناامیدی و افسردگی چنان چشمه های جانت به حقایق روشنی بخش ایمان جوشان می سازد که گویی از ازل خود سرچشمه جوشان معرفت بوده ای و هرگز دلخستگی و هبوط و سرشکستگی را تجربه نکرده ای.
آری کسی را در نظر بگیر که در گاه تنگدستی یاریت می کند و همواره یارت می شود و از اغیار جدایت می سازد. کسی که بی آنکه بهره ای از طلبت داشته باشد تو را فریادرس است و چهره اندوهگینت به اندکی اظهار نیازت، به بوستان انبوه از گل شادی مبدل می سازد.
کسی که دردت را به جان می خرد و از بی نصیبی خویش چیزی جز عشقی که به تو دارد اظهار نمی کند. کسی که پروراننده توست بخشاینده توست و مدد رساننده توست قریب به توست قرین به توست کسی که شفیع تو و حبیب تو و کفیل تو و وکیل توست.
خلاصه آن که کسی را در نظر بگیر که در ملکش مقیمی و دمادم از فضلش متنعمی...
حال روزی تو را رسد که از این رفیق نجیب درخواستی آمده در خواستی که اجابتت او را سودی نبخشد و بر کبرایی و سطوت و خداییش نیفزاید بلکه اجابتت موجب دوام مهرش بر تو تا ابد باشد مثلا خبر رسیده که آن حبیب شفیق می خواهد که گوش از آنچه ناروا است ببندی و چشم از ناشایست بپوشی. آیا رواست بعد از این بی کرانه مهری که بر وجود ناقابلت روا داشته بی پروایی روا داری و این اندک طلبی که خیرش نیز عائد توست بر زمین زنی و گام به بیراهه برداری؟
پس خوب بیندیش که از او به تو چه رسیده و از تو چه به او چه می رسد....


با سلام
ممنون که بنده رو قابل دونستید تا نوشته بسیار زیبای شما رو بخونم
اولا این که واقعا زیبا و خوندنی بود. ممنون از شما جناب اویس گرامی :Gol:
دوم اینکه
خداوندا; از ما گنه کاران، بخشایشت را مگیر که تنها داشته ما در زندگیست
عزیزا; از ما حقیران نگاه پر مهرت را نگیر که اگر دیده میشویم به واسطه نگاه توست
مهربانترین مهربانان; یه کلام خودت را ازما مگیر که جز تو در این دنیا کسی را نداریم تا با خیالی راحت و با ارامش به او تکیه زنیم
انشاالله که لیاقت داشته باشیم تا دوباره ما را به مهمانیت دعوت کنی

یامهدی مددی;537025 نوشت:
آدم دلش میخوادازعش خداهمین لان بره توبغلش.نمیدونم چطور ازتون بابت این یاداوری عشق قشنگ تشکرکنم.واقعا ممنونم

با سلام خدمت دوست گرامی
احسنت خیلی از حرفتون خوشم اومد :Gol:

عشق یعنی خدا و خدا یعنی عشق

اویس;536987 نوشت:
پس خوب بیندیش که از او به تو چه رسیده و از تو چه به او چه می رسد....

از او جز خیر ساتع نمیشه و از ما جز شر ...

به این دلیل که خیر از او بوده و در او بوده و به سمت او بوده و معدن خیر او بوده...
اما روا نیست جلوی او بگیم صاحب خیری هم وجود داره و فکر کنیم که نفس ما هم در خیر شریک هست چه اینکه تنها خیر عبد همین اعتراف به نداشتن خیر و منسوب دوستن خیر به جایگاه حقیقی اون هست...

از اولیای تام در محبت خدا یادگرفتیم که اینجور صحبت کنیم چه اینکه حتی همین هم بلد نبودیم...
خدایا در این ماه عزیز میگم که اگر در تمام زندگی لحظه ای نداشتم که توام با خیر باشه و همواره در عصیان دائم تو بودم اکنون اعتراف به گناهم رو به عنوان عمل در پیشگاه تو قرار میدهم ... گناه من زمینی هست که باران مغفرت تو رو شهره میکنه اگر گناهم بزرگ هست شرمنده ام اما هرچه گناه بزرگتر محل اثبات گذشت تو بیشتر ...

بسمه تعالی

چرا چنین مباحثی در مسیر کمال انسان موثر و مهم هستند؟

پاسخ را از بیان شریف علامه حسن زاده حفظه الله بشنوید:

جناب علامه طباطبايي از مرحوم قاضي نقل مي فرمود كه حوض را جرم كش زدي ؟ گاهي مشاهده مي كني آب صاف است ولي بو مي دهد . اين براي آن است كه گوشه و كنار حوض هنوز آشغال است و آب را بودار مي كند و اين آقا كه جرم كش انداخته آن كنار زاويه را نگرفت. آب صاف است ولي بو مي دهد، چون درست آن زاويه ها را جرم كش نگرفته . آن زاويه نمي گذارد آب بي بو باشد . انسان نماز مي خواند . روزه هم گرفته خلوتي هم دارد ولي مي بيني به وقتش بو مي دهد ، چون خودش را خوب تطهير نكرده . شيخ مي فرمايد علاوه بر رفض كه ترك كردن است نفض هم بكنيد . يعني فرش را بتكانيد . تنها رويش را جارو زدن كافي نيست . جارو كشيدن رفض است تكان دادن نفض.

سعدي حجاب نيست،تو آيينه پاك دار/ زنگار خورده چون بنمايد جمال دوست


منبع : صد و ده اشاره - اشاره نود و شش

سلام علیکم

به به
مگر میتوان محبت معشوق را توصیف کرد وای بر واژگان معشوق شیرین ترین زیباترین مهربان ترین چه بگویم از شیرینی حضورش آرامشی که هرگز در طول عمر تجربه نمی شود با گوشه نگاه معشوق می گویی معشوقا جانم بستان و باش

[="Georgia"][="Blue"]در ادامه مباحث مربوط به تطهیر روح و روان گوییم که برای نیل به مراتب شامخ طهارت نفس ناطقه انسانی بايد تمامي آيات قرآن کریم را از بدو تا ختم آن در نفس و اطوار وجودي و شئون اطوار آن پياده نمود.
خصوصا این ماه مبارک که ماه نزول قرآن کریم است باید تمرینی باشد بر اینکه قرآن از محدوده زبان به تمامی سرائر وجودی ما سرایت کند.
به عنوان مثال قرآن کریم از جانب ابراهيم خليل علیه السلام چنين حکايت مي‌نمايد: «و اذ قال ابراهيم ربّ أرني کيف تحيي الموتي قال أولم تؤمن قال بلي و لکن ليطمئن قلبي قال فخذ أربعه من الطير فصرهنّ إليک ثم اجعل علي جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ يأتينک سعياً و اعلم انّ الله عزيز حکيم».(بقره/260)
يعني: و چون ابراهيم گفت بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهي کرد، خداوند فرمود: باور نداري؟ گفت آري باور دارم لکن مي‌خواهم تا به مشاهدة آن، دلم آرام گيرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگير و گوشت آنها به هم درآميز نزد خود، آنگاه هر قسمتي بر سر کوهي بگذار پس آن مرغان را بخوان تا بسوي تو شتابان پرواز کنند و آنگاه بدان که خداوند بر همه چيز توانا و به حقايق امور عالم داناست.
می توان گفت این آیه کریمه يکي از آياتي است که اشارة مستقيمی به ذبح خُلق و خوي هاي ناشايست و ریشه کن کردن و نابود نمودن آنها از حريم دل دارد.
همانگونه که در ظاهر آيه شريفه آمده است جناب ابراهيم علیه السلام خواست تا حقيقت اسم شريف «محيي» را مسّ نموده و در مقام شهود آن برآيد لذا از حق متعال چگونگي احياء را طلب کرد که «ربّ أرني کيف تحيي الموتي» لذا به حضرتش گفته شد چهار مرغ که عبارتند از کرکس و اردک و طاووس و خروس را بگير و پاره پاره کن و گوشتهاي آنها را در هم بنما و بالاي هر کوهي قسمتي از آن را بگذار، سپس آنها را بخوان تا به سوي تو شتابان پرواز کنند.
حضرت نیز اين چهار مرغ را جمع کرد و آنها را در هم کوبيد و با هم مخلوط کرد و بالاي ده قلّه کوهي نهاد، سپس آنها را صدا زد و اين ذرات درآميخته از هم تفکيک شدند و هر يک از آن چهار تا بار ديگر تشکيل شده و به سوي حضرتش پرواز کردند.
البته اکنون درصدد انکار تحقّق چنين قضيه اي در خارج نيستيم چرا که از نظر عقلي وقوع قضايايي از اين قبيل ممکن بوده و استحاله عقلي ندارد زيرا انسان کامل صاحب ولايت کليه است و وي را دست تصرّف بر مادّه کائنات است.
اما با توجه بدين اصل که قرآن صورت کتبيّة انسان کامل است و تمامي آيات آن حکايت از احوال گوناگون سالک اِلي الله در سير صعودي دارد، عمده آن است که اهتمام وافر به دريافت تفسير انفسي آيات داشته باشيم.
ادامه دارد...

[="Georgia"][="Blue"]در حديثي از صادق آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین مي‌خوانيم که‌ حضرت فرمودند: حيوانات صُوَر ملکات اعمالِ شما هستند.
اين حکم حکيم صادر از لسان عصمت مبيّن بسياري از حقايق در آيات وروايات خواهد بود. في المثل بايد ديد هر يک از انواع چهارگانه ذبح شده حیوانات که عبارت بود از کرکس و اردک و طاووس و خروس حاوي چه خصائصي است که در آية شريفه امر به ذبح آنها شده است. به تعبير ديگر هر يک از اين حيوانات بيانگر چه خُلق و خوي زشتي هستند که حق متعال به پيغمبر خود دستور ذبح و نابودي آنها را صادر مي‌نمايد. با مطالعه و تأمّل در خصوصيات اين حيوانات دانسته مي‌شود که هر کدام از اينها حاوي صفاتي هستند که وجود آنها در انسان رذيله به حساب آمده و او را مستحقّ عقاب خواهد ساخت.
مثلاً صفت بارز خروس شهوتراني است که وجود آن که افراط در شهوت است، در انسان رذيله بشمار مي‌آيد و يا اينکه خصوصيّت غالب بر طاووس ميل به زر و زيور و نقش و نگار و زيبايي و تجملات دنيايي و کبرو خودخواهي است که باز هم وجود آن در انسان از خصائص ناپسند بشمار مي‌آيد. همچنين است صفاتي چون لجن خوري و مرده خواري که به ترتيب در حيواناتي چون اردک و کرکس نمودِ بيشتري دارد و هريک از آنها در انسان مانع از رسيدن او به کمالات لايق انساني مي‌شود. لذا بايد هر يک از اين صفات را در خود کشت تا بالهاي طيران به عالم قدس گشوده شود.
علامه حسن زاده آملی در باب دوم دفتر دل اشاره به حقايق مذکور دارند، آنجا که مي‌فرمايند:
بـراي مسّ ســرّ اسم محيـــي
بخواهد از خدايش کيف تحـيي
بــاذن او بيــابد رهنمـــون را
بگيـرد چهـار مرغ گونه گون را
چه مرغــان شگفـت پر فسوسي
ز نسر(کرکس) و بط(اردک) و طاووس و خروسي
نمــايد هــر يکي را پـاره پـاره
بـه هر کـوهي نهـد جزئي دوباره
بخــواند نـــام آنـان را به آواز
که در دم هر چهـار آيـد به پرواز
تـرا هر چهـار مرغ انـدر نهادست
که روحت از عروجش اوفتادست
تـرا تــا خسّت نفـس است، بطّي(اردک)
کـه بـالاي و لجن، در بحر و شطّي
همي جـو شد ز شهوت، ديک(خروس)، داني
زفــارف آنِ طاووس است و آنـي
چـو نسري، کــرکس مردار خواري
ببيـن انــدر نهــاد خـود چه داري
بِکُــش ايـن چــار مرغ بي ادب را
که تــا يــابي حيــات بوالعجب را

بدين نکته عليا دانسته مي‌شود که : تمامی وقایع و قصصی که در قرآن کریم نقل شده است صرفا بیان گر یک واقعه شخصی در هزاران سال قبل نیست بلکه همه این قصص و وقایع بیان اطوار و حالات وجودی انسان در مسیر سیر و سلوک انسانیت و بیان چالشها و گردنه های آن است. پس در این معنایی که تقدیم شد خوب اندیشه نما.