تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش هخامنشی! کدام راباور کنیم ؟

تب‌های اولیه

264 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش هخامنشی! کدام راباور کنیم ؟

با سلام

پردهٔ اول: کورش در سطرهای سوم تا نوزدهم منشور مدعی می‌شود که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که اندوه و غم، سختی معاش، و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود.
کورش می‌گوید که مردم بابل از خدای بزرگ خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود.

آنگاه همه مردم از پادشاهی کورش که توأم با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند.
پردهٔ دوم: داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد.

داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد.
هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.

[=Century Gothic]حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟ :Sham:

[=Century Gothic]اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند.

[=Century Gothic]آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.
[=Century Gothic]پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است:

[=Century Gothic] ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.
[=Century Gothic] ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.
[=Century Gothic] ۳- هر دو درست گفته‌اند.

[=Century Gothic]به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است.
[=Century Gothic] در نتیجه پادشاهی از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.

رضا مرادی غیاث آبادی

غیاث آبادی استدلال می کند که چون کورش در جایی گفته که مردم از نبونید ناراضی بودند و داریوش هم در جای دیگری عنوان کرده که کسی با ادعای وابستگی به نبونید قیام کرده، پس لاجرم میان ادعای کورش که از عدم محبوبیت نبونید گفته وداریوش که از شورش کس یا کسانی با نام او می گوید، تناقضی وجود دارد و او برای حل این تناقض راه حلهایی پیشنهاد می کند.
مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند. حتی اگر سلسله جدیدی هم به قدرت می رسید به شیوه ای کوشش می کرد تا خود را به پادشاهان قدیم متصل کند. این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج ، فرزندش احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در هیچکدام از این موارد محبوبیت شاه پیشین اسباب پادشاهی فرزند او نیست، بلکه انتساب به خاندان شاهی و خون شاهی است که او را شایسته پادشاهی می کند. در ارتباط با نبونید هم اینکه کسی با نام او شورش کرده لزوما نشان از محبوبیت وی ندارد و این استدلال لزوما نادرست است.

یا که اینکه مردم کوفه در جنگها از امام علی دست کشیدند بعدها به معاویه پیوستند و دوباره به امام حسین نامه نوشتند دوباره رهایش کردند به یزیدیان پیوستند

mmj;199272 نوشت:

مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند.

[=century gothic]با سلام
جناب هخامنشی

[=century gothic] چگونه می توان چنین سخنی را باور کرد و دم خروس را ندید ... که کتزیاس میگوید : [=century gothic]کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد.

[=century gothic]کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید.

[=century gothic](حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)

البته دوستان میتوانند مستندات را در این تاپیک ببینید و فرضیهای به گل نشسته اسلام ستیزان را مشاهده کنند

نقدی برجعلنامه دکتر انصاری

نقل قول:

[=Century Gothic]با سلام
جناب هخامنشی

چگونه می توان چنین سخنی را باور کرد و دم خروس را ندید ... که کتزیاس میگوید :


[=century gothic]کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد.

[=century gothic]کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید.

[=century gothic](حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)

البته دوستان میتوانند مستندات را در این تاپیک ببینید و فرضیهای به گل نشسته اسلام ستیزان را مشاهده کنند

نقدی برجعلنامه دکتر انصاری


پاسخ واضح است و بارها داده شده است ولی گویا حضرتت نمیخواهد ببیند
گزارش کتزیاس بوضوح دروع است چرا چون در کتیبه ی اشور بانیپال نام جد اول کوروش بنام کورش امده است
بدیهی است اشور بانیپال نه ایرانی است و نه معاصر با هخامنشیان و کوروش بزرگ ، اشور یکی از قدرتمندترین و اخرین شاهان اشور است که در بین النهرین حکومت داشت همو بود که به بیت المقدس نیز لشر کشید

او قبل از اینکه هخامنشیان در ایران به قدرت کامل برسند به ایلام منظور کشور عیلام لشکر کشید و عیلام را با خاک یکسان کرد پدر بزرگ کوروش بزرگ بنام کورش پسر چشپش در ان نواحی تحت حکومت ایلام فرمانروایی کوجکی داشت که بعد از فرو پاشیدن ایلام انها شروع به قدرت گرفتن کردند

دکتر پرویز رجبی : نخستین نگاهمان از بین النهرین، از خاستگاه تاریخی لوح گلی کورش است. آیا پس از گشودن بین النهرین، امکان گفتن این دروغ برای کورش، که خود بنویسد : «کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی جهان، پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نتیجه ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، خلف پاینده ی دوده ی شاهی»، چقدر فراهم بوده است ؟
گزارشی غیر قابل تحریف از آشور نیز نوشته ی کورش را درباره ی نیاکانش تایید می کند. از یکی از کتیبه های آشوربنی پال چنین برمی آید که کورش اول، پسر چیش پیش، در سال 639 پیش از میلاد فرمانروای پارسوماش و همچنین انشان بوده است.[23] هنگامی که در سال 646 پیش از میلاد، پس از پیروزی آشوربنی پال بر ایلام و تصرف شوش، تا کوه های انشان پیش تاخت، کورش اول پسر چیش پیش صلاح را در آن دید، که با تسلیم به موقع، سرزمین خود را از تخت و تاز در امان نگه دارد. این رویداد را نبشته ای که در این باره از آشوربنی پال بر جای مانده است به طور انکارناپذیری فاش می کند :
[INDENT]«... از پیروزی بزرگی که سپاهیان من به یاری خدایان در ایلام داشتند و در نتیجه من همه ی سرزمین ایلام را مانند توفان درنوردیدم، کورَش [24] (کورش)، شاه پارسَوا آگاه شد و با فرستادن باج و همچنین پسر خود به پایتخت من نینوا، به فرمانروایی من گردن نهاد و از من درخواست کرد که سرور او باشم.»[25] (ماخذ)

[/INDENT]بعلاوه اسناد هخامنشی نیز برخلاف گزارش کتزیاس است
جز کتزیاس تمام مورخین یونانی وی را نوه ی پادشاه ماد گفته اند.... « عقیده کتزیاس که اصلا کوروش با استیاگ قرابتی نداشته صحیح نیست، زیرا سایر مورخین و هرودوت اورا نوه ی استیاگ خوانده اند. عقیده کتزیاس را هم که کوروش پسر چوپانی بود و به راهزنی اشتغال داشت نمی توان باور کرد به خصوص که نبونید اورا پادشاه انشان معرفی کرده و گوید که در سال هشتم سلطنت خود همدان را تسخیر کرد نبونید معاصر کوروش بود و حال انکه کتزیاس تقریبا دویست سال بعد از او می زیست.(پیرنیا1/220) همچنین کوروش در کتیبه بابلی خود را پسر شاهان انشان مینامد یعنی پدر و پدربزرگ و پدرجد خودرا شاه انشان معرفی میکند. پس از این نظر نیز نوشته های کتزیاس افسانه پردازی است باهم چند قطعه از این کتیبه را مرور کنیم :
[INDENT]۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛(منبع)
[/INDENT] + مهر کوروش اول پدر بزرگ کوروش بزرگ (ماخذ)

چیزی بنویسد که جواب نداشته باشد نه اینکه مثل روز روشن باشد

[=Century Gothic]با سلام
چطور شد در مورد پیامبر ص خود را به هر آب و آتشی میزنید که معصوم بودن او را زیر سوال ببرید!!و از هر مورخ و ر
[=Century Gothic]ا[=Century Gothic]وی نقل قول میکنید
اما در مورد کوروش که میتوانید دم خروس را ببینید توجه نمیکنید !!!


mmj;199352 نوشت:
پاسخ واضح است و بارها داده شده است ولی گویا حضرتت نمیخواهد ببیند

گزارش کتزیاس بوضوح دروع است چرا چون در کتیبه ی اشور بانیپال نام جد اول کوروش بنام کورش امده است
بدیهی است اشور بانیپال نه ایرانی است و نه معاصر با هخامنشیان و کوروش بزرگ ، اشور یکی از قدرتمندترین و اخرین شاهان اشور است که در بین النهرین حکومت داشت همو بود که به بیت المقدس نیز لشر کشید

او قبل از اینکه هخامنشیان در ایران به قدرت کامل برسند به ایلام منظور کشور عیلام لشکر کشید و عیلام را با خاک یکسان کرد پدر بزرگ کوروش بزرگ بنام کورش پسر چشپش در ان نواحی تحت حکومت ایلام فرمانروایی کوجکی داشت که بعد از فرو پاشیدن ایلام انها شروع به قدرت گرفتن کردند

دکتر پرویز رجبی : نخستین نگاهمان از بین النهرین، از خاستگاه تاریخی لوح گلی کورش است. آیا پس از گشودن بین النهرین، امکان گفتن این دروغ برای کورش، که خود بنویسد : «کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی جهان، پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نتیجه ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، خلف پاینده ی دوده ی شاهی»، چقدر فراهم بوده است ؟

[=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]هرودوت و گزونفون و كتزياس و...
اتفاق نظري درباره ولادت كوروش ندارند

ولی شما و استادتان مسعود انصاری [=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin] از هرودوت نقل قول مي كن[=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]ي[=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]د ،
[=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]
تصویر نوشیدن شیر سگ در کودکی توسط کوروش


Childhood of King Cyrus - Antonio Maria Vassallo

mmj;199352 نوشت:

گزارشی غیر قابل تحریف از آشور نیز نوشته ی کورش را درباره ی نیاکانش تایید می کند. از یکی از کتیبه های آشوربنی پال چنین برمی آید که کورش اول، پسر چیش پیش، در سال 639 پیش از میلاد فرمانروای پارسوماش و همچنین انشان بوده است.[23] هنگامی که در سال 646 پیش از میلاد، پس از پیروزی آشوربنی پال بر ایلام و تصرف شوش، تا کوه های انشان پیش تاخت، کورش اول پسر چیش پیش صلاح را در آن دید، که با تسلیم به موقع، سرزمین خود را از تخت و تاز در امان نگه دارد. این رویداد را نبشته ای که در این باره از آشوربنی پال بر جای مانده است به طور انکارناپذیری فاش می کند :[INDENT]«... از پیروزی بزرگی که سپاهیان من به یاری خدایان در ایلام داشتند و در نتیجه من همه ی سرزمین ایلام را مانند توفان درنوردیدم، کورَش [24] (کورش)، شاه پارسَوا آگاه شد و با فرستادن باج و همچنین پسر خود به پایتخت من نینوا، به فرمانروایی من گردن نهاد و از من درخواست کرد که سرور او باشم.»[25] (ماخذ)

[/INDENT]بعلاوه اسناد هخامنشی نیز برخلاف گزارش کتزیاس است
جز کتزیاس تمام مورخین یونانی وی را نوه ی پادشاه ماد گفته اند.... « عقیده کتزیاس که اصلا کوروش با استیاگ قرابتی نداشته صحیح نیست، زیرا سایر مورخین و هرودوت اورا نوه ی استیاگ خوانده اند. عقیده کتزیاس را هم که کوروش پسر چوپانی بود و به راهزنی اشتغال داشت نمی توان باور کرد به خصوص که نبونید اورا پادشاه انشان معرفی کرده و گوید که در سال هشتم سلطنت خود همدان را تسخیر کرد نبونید معاصر کوروش بود و حال انکه کتزیاس تقریبا دویست سال بعد از او می زیست.(پیرنیا1/220) همچنین کوروش در کتیبه بابلی خود را پسر شاهان انشان مینامد یعنی پدر و پدربزرگ و پدرجد خودرا شاه انشان معرفی میکند. پس از این نظر نیز نوشته های کتزیاس افسانه پردازی است باهم چند قطعه از این کتیبه را مرور کنیم :[INDENT]۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.:Nishkhand:
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛(منبع)
[/INDENT]+ مهر کوروش اول پدر بزرگ کوروش بزرگ (ماخذ)

چیزی بنویسد که جواب نداشته باشد نه اینکه مثل روز روشن باشد

[=Century Gothic]ارسطو [=Century Gothic]هرودوت[=Century Gothic] را یک افسانه پرداز میداند؛
توسیدید مورخ و سردار، وی را یک نثرنویس میداند؛
پلوتارک نویسنده و دانشمند، او را انسانی خبیث
و بدنهاد می­نامد؛
استرابو مورخ و جغرافیدان،
او را شخصی افسانه­دوست معرفی کند؛
و پزشک کنیدوسی یعنی کتزیاس،
او را یک دروغگو و قصه ­پرداز می­داند !

و دورانت در مورد روایات این دو مورخ درباره کوروش میگوید :[INDENT][INDENT]ماية تأسف آن است كه از نوشته‌هاي هرودوت و گزنوفون نمي‌توانيم اوصاف و شمايل وي را طوري ترسيم كنيم كه قابل اعتقاد باشد.
مورخ اول، تاريخ وي را با بسياري داستانهاي خرافي درهم‌آميخته، و دومي كتاب خود كوروپايديا (=تربيت كوروش) را همچون رساله‌اي در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابه‌اي در تربيت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندين بار در نوشتة خود كوروش را با سقراط اشتباه كرده :khaneh:و احوال آن دو را با هم آميخته است.
چون اين داستانها را كنار بگذاريم، از كوروش جز شبح فريبنده‌اي باقي نمي‌ماند.( دورانت- مشرق زمین گاهواره تمدن)
[/INDENT][/INDENT]از همه اینها بگذریم نویسنده ادعای
خود کوروش را چه خواهد کرد که میگوید :[INDENT][INDENT]21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
[/INDENT][/INDENT]حال نویسنده به یقین می داند که کوروش
برخلاف گفته خودش در گل نبشته بابلی
(نه در انشان) بلکه در پارس متولد شده است !:Narahat az:
[=Century Gothic]
[=Book Antiqua]کتسیاس در کتاب فوتیوس میگوید: [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]کوروش پسر چوپانی بود از ایل «مردها» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیگاس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. دوست او «اوبارس» هم از حیث تقلب و نامردی معروف بود. در ابتدا آستیگاس نسبت به کوروش فاتح شد و حتی در پارس در آمده او را تعقیب کرد ولی کوروش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس از آن پادشاه ماد با پدر کوروش به مسالمت رفتار کرده آزاری به وی نرسانید. بعد کوروش باز بر ضد آستیگاس قیام کرده فائق آمد. در این حال پادشاه ماد فرار کرده به همدان پناه برد و دخترش آمی تیس و دامادش «سپی تاماس» او را پنهان کردند.کوروش در حال در رسید و گفت دختر و داماد آستیگاس را با اطفال آنان و دو نفر درباری موسوم به «سپی تاسس» و مگابرن شکنجه کنند تا بروز دهند آستیگاس کجاست. پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد او را زجر کنند خود نزد کوروش رفت و ابارس او را در زنجیر کرده به محبس انداخت ولی کوروش به زودی پشیمان شده او را رها کرد و نسبت به او احترامات پدر را به جا آورد،درباره آمی تیس نیز همان احترامات را مرعی داشت. اما سپی تاماس را از جهت اینکه گفته بود، نمیداند آستیگاس کجاست و این حرف دروغ بود امر کرد کشتند[=Book Antiqua]و آمی تیس را ازدواج کرد...

نقل قول:

ارسطو هرودوت را یک افسانه پرداز میداند؛
توسیدید مورخ و سردار، وی را یک نثرنویس میداند؛
پلوتارک نویسنده و دانشمند، او را انسانی خبیث
و بدنهاد می­نامد؛
استرابو مورخ و جغرافیدان،
او را شخصی افسانه­دوست معرفی کند؛
و پزشک کنیدوسی یعنی کتزیاس،
او را یک دروغگو و قصه ­پرداز می­داند !


جل الخالق چه کسی از هرودوت و گزنفون سخن گفت!! سفسطه پهلوان پنبه

نقل قول:

کتسیاس در کتاب فوتیوس میگوید:
کوروش پسر چوپانی بود از ایل «مردها» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیگاس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. دوست او «اوبارس» هم از حیث تقلب و نامردی معروف بود. در ابتدا آستیگاس نسبت به کوروش فاتح شد و حتی در پارس در آمده او را تعقیب کرد ولی کوروش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس از آن پادشاه ماد با پدر کوروش به مسالمت رفتار کرده آزاری به وی نرسانید. بعد کوروش باز بر ضد آستیگاس قیام کرده فائق آمد. در این حال پادشاه ماد فرار کرده به همدان پناه برد و دخترش آمی تیس و دامادش «سپی تاماس» او را پنهان کردند.کوروش در حال در رسید و گفت دختر و داماد آستیگاس را با اطفال آنان و دو نفر درباری موسوم به «سپی تاسس» و مگابرن شکنجه کنند تا بروز دهند آستیگاس کجاست. پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد او را زجر کنند خود نزد کوروش رفت و ابارس او را در زنجیر کرده به محبس انداخت ولی کوروش به زودی پشیمان شده او را رها کرد و نسبت به او احترامات پدر را به جا آورد،درباره آمی تیس نیز همان احترامات را مرعی داشت. اما سپی تاماس را از جهت اینکه گفته بود، نمیداند آستیگاس کجاست و این حرف دروغ بود امر کرد کشتندو آمی تیس را ازدواج


سقسطه تکرار و ارتکاب به جنایت ویرایش و حذف مطالب
مورد فوق را پیشتر جواب دادیم و نشان دادیم که با گزارشات رسمی و کتیبه ها نمیخواند

mmj;199352 نوشت:
بعلاوه اسناد هخامنشی نیز برخلاف گزارش کتزیاس است
جز کتزیاس تمام مورخین یونانی وی را نوه ی پادشاه ماد گفته اند.... « عقیده کتزیاس که اصلا کوروش با استیاگ قرابتی نداشته صحیح نیست، زیرا سایر مورخین و هرودوت اورا نوه ی استیاگ خوانده اند. عقیده کتزیاس را هم که کوروش پسر چوپانی بود و به راهزنی اشتغال داشت نمی توان باور کرد به خصوص که نبونید اورا پادشاه انشان معرفی کرده و گوید که در سال هشتم سلطنت خود همدان را تسخیر کرد نبونید معاصر کوروش بود و حال انکه کتزیاس تقریبا دویست سال بعد از او می زیست.(پیرنیا1/220) همچنین کوروش در کتیبه بابلی خود را پسر شاهان انشان مینامد یعنی پدر و پدربزرگ و پدرجد خودرا شاه انشان معرفی میکند. پس از این نظر نیز نوشته های کتزیاس افسانه پردازی است باهم چند قطعه از این کتیبه را مرور کنیم :[INDENT]۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛(منبع)
[/INDENT]+ مهر کوروش اول پدر بزرگ کوروش بزرگ (ماخذ)

چیزی بنویسد که جواب نداشته باشد نه اینکه مثل روز روشن باشد

mmj;199485 نوشت:
جل الخالق چه کسی از هرودوت و گزنفون سخن گفت!! سفسطه پهلوان پنبه

:khandeh!:
[=Century Gothic]
البته به شما حق میدهم که دستاویز مغلطه شوید !!
اما اینجا ان سایتهای اسلام ستیز بی سواد نیست که مطالب خودتان را ارائه میدهید

نقل قول:

البته به شما حق میدهم که دستاویز مغلطه شوید !!
ا
ما اینجا ان سایتهای اسلام ستیز بی سواد نیست که مطالب خودتان را ارائه میدهید

ازانهمه مطالبی که برضد نگارش کلیشه ای و کپی پیست شما ارائه کردیم فقط نام هرودوت را دیدید؟!!

mmj;200279 نوشت:
ازانهمه مطالبی که برضد نگارش کلیشه ای و کپی پیست شما ارائه کردیم فقط نام هرودوت را دیدید؟!!

[=century gothic]با سلام
خب کپی کردن مهم نیست این مهم است که آدم کپی کند اما متوجه کپی خود نباشد ! با رنگ قرمز و بزرگ
هرودوت [=century gothic]را [=century gothic]نشانتان دادم که !!توی روز روشن و دروغ ؟

mmj;199485 نوشت:
جل الخالق چه کسی از هرودوت و گزنفون سخن گفت!! سفسطه پهلوان پنبه


:Khandidan!:

نقل قول:

با سلام
خب کپی کردن مهم نیست این مهم است که آدم کپی کند اما متوجه کپی خود نباشد ! با رنگ قرمز و بزرگ
هرودوت را نشانتان دادم که !!توی روز روشن و دروغ ؟

جناب گرامی !
بنده اگر کپی کنم از روی نوشته های خودم کرده ام وگرنه ادرس را حتما خواهم گذاشت

نامه کوروش به ایرانیان قرن 21 !
نویسنده: سید وحید فخاری - چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳٩۳
قانون در طنزانه امروز خود نوشت:

خدمت ملت محترم کشور عزیزمان ایران در قرن 21 سال 1393
اینجانب کوروش هخامنشی فرزند کمبوجیه یکم اولین پادشاه خاندان هخامنشی بودم و اکنون سال های سال است که با اجازه شما دوستان فوت کرده‌ام. گرچه می‌دانم از این قضیه ناراحت هستید و صد البته اگر 200 سال هم عمر می‌کردم شما عزیزان را نمی‌دیدم. اینکه شما عزیزان بنده را مورد لطف و عنایت قرار می‌دهید برای بنده بسیار ارزشمند است، منتها در راستای مورد لطف قرار دادن بنده چند نکته را لازم می‌دانم که مورد توجه قرار دهید:

نکته اول: تنها سندی که از من برای شما عزیزان باقی مانده است یک استوانه خاکی به طول 5/22 سانتی‌متر است که بسیاری از قسمت‌های آن نیز مخدوش شده است. ضمنا دوستان تصور نکنند که زبان نوشته شده روی منشور فینگلیش یا فارسی است! آن زمان ما با خط میخی می‌نوشتیم.

نکته دوم: آن دوستی که گفت: «اگر قرار بود اتفاقی بیفتد نمی‌افتاد» مارک تواین است نه بنده! صد البته ایشان از عزیزان ماست. ضمنا دوستان لطف داشته‌اند مطالب زیادی را از قول بنده منتشر کرده‌اند که بنده به ضرس قاطع تکذیب می‌کنم. تاکنون جملات زیادی از آلبرت اینشتین، مارتین لوتر کینگ، باراک اوباما، باب مارلی، رجب طیب اردوغان، حامد کرزای، سر آلکس فرگوسن، هادی عامل، جواد خیابانی، محمود احمدی نژاد و... را به بنده منتسب دانسته‌اند که هیچ کدام سندیت نداشته است. اساسا در زمان ما این‌قدر حرف نمی‌زدیم، بیشتر عمل می‌کردیم. صد البته بنده از دوستداران جناب شریعتی هستم منتها بالاترین آمار تلفیق نام بنده با جملات قصار از آن ایشان بوده است.

نکته سوم: اگر کمی دقت کنید بسیاری از دوستان از همین 100 سال پیش خودتان درست و درمان آگاهی ندارید. نمی‌دانم چطور می‌شود یکهو از زمان ما این‌قدر با جزئیات ماجراها را نقل می‌کنید. اگر می‌خواهید رجوع تاریخی بیاورید از زمانی بیاورید که کمی به شما نزدیک‌تر است و اطلاعات کافی دارید. اصلا من خودم انقدر که شما می‌گویید یادم نیست چه می‌کردیم آن زمان!

نکته چهارم: عده‌ای از شما دوستان افسوس این را می‌خورید که در زمان بنده نبودید. شاید خیلی تصوری از زمان ما ندارید. اینکه برق، آب ، گاز ، تلفن و از همه مهم‌تر وسایل ارتباط جمعی نبود چطور می‌خواستید زندگی کنید؟ فیس‌بوک تان را چه می‌کردید؟ وایبر نداشتید ها! باید اسب چاپار می گرفتید و در نامه تان یک «شب بخیر:-*» می‌نوشتید و می‌فرستادید برای مخاطب خاصتان! با سلفی‌های نگرفته در اینستاگرام‌تان چه می‌کردید؟ چطور می‌خواستید بدون تگ روی مخ هم راه بروید؟

نکته پنجم: اینطور نبود که بنده نشسته باشم و صبح تا شب به افق نگاه کنم و لبخند بزنم. و بعدش همه چیز روبه راه باشد ما هم لشکرکشی می‌کردیم و می‌جنگیدیم، منتها برای وطنمان! لشکرکشی‌مان هم واقعی بود، مجازی نبود. مثلا اینطور نبود که چند تا فحش بنویسیم بار اسب کنیم چاپار را بفرستیم و بعدش طرف که آمد در برویم.

نکته ششم: در انتها باید عرض کنم که در زمان ما افغانستان هم جزو پادشاهی ما بود. اگر می‌خواهید کمی از آموزه‌های ما بهره گیرید با این انسان‌های دوست‌داشتنی برخورد غیرنژادپرستانه داشته باشید. کل سلطنت ما تهران، اصفهان، شیراز، گیلان و... نبود که. لازم به توضیح است هر صفحه فیس‌بوک یا توئیتری منتسب به اینجانب دروغین بوده و با ادمینش برخورد قانونی خواهد شد.

کوروش هخامنشی

امروزه بسیاری از سخنان پیامبران ، امامان ، اولیای الهی، سیاستمداران و حتی جمله های خودساخته قشنگ را به نام کورش در سایتها و پیامکها منتشر می کنند که اساسی ندارد.

سلام علیکم،
از بحث‌هایتان داشتیم استفاده می‌کردیم که ناگهان دعوا شد، در دعوا هم آنچه که کم است منطق است و آنچه زیاد است بدآموزیست ...
وقتی مدارک هم را قبول ندارید اول بحثتان باید روی مدارکتان باشد بعد روی حرف‌های دیگر

راستی اگر از ما بپرسند چرا فکر می‌کنید قرآن تحریف نشده می‌گوییم معجزه بودنش معلوم است باور نداری بخوان، اگر بگویند چرا احادیث فکر می‌کنید تحریف نشده‌اند می‌گوییم علم رجال را داریم و محتاطانه هم از آنها استفاده می‌کنیم و اگر سند درست بود ولی نمی‌فهمیدیم موقتا کناری می‌گذاریمش تا شاید بعدا بهتر بفهمیمشان. اما اگر کسی به یک تاریخ‌دان بگوید که شما چطور به این کتاب‌های تاریخی و نقل‌های تاریخی و نظریه‌های روی آنها اعتماد دارید چه می‌گویند؟ آیا تمامی ناقلان تاریخی و ... زندگی‌اشان و ثقه بودن و ... اشان مشخص است؟ آیا اصولاً تاریخ‌نگاران همگی خودسازی داشته‌اند که از دروغ یا غلو برکنار باشند، مثلاً در رسای یک پادشاه و در عوض مقداری سکه چیزی از خود به تاریخ اضافه نکنند؟ آیا درست است که تاریخ را فاتحان نوشته‌اند؟ (سؤال‌های مشخص شده با علامت سؤال اول و آخر استفهام انکاری نیست، اگر جواب را می‌دانید لطفاً پاسخ دهید)

یا علی

خوب این زیاد تناقض نیست ...

تو 90 درصد مردم برا پهلوی هم همینه ...

این خاصیت عوامه ...

حالا مثلاً واقعاً پهلوی خوب بوده که دوباره بین جوان ها داره صاحب پایگاه می شه؟

قطعاً نه ، ولی عوام خاصیت های عجیبی دارن!

یا مثلاً حضرت علی ده 30 40 سال چندین بار محبوب و منفور شدند!

البته نظر شخصی هست ... و از جایی هم نخوندم ...به ذهنم اومد گفتم بگم ...

در اولین سال پادشاهی کوروش شاهنشاه پارس، خداوند به وعده‌ای که توسط ارمیای نبی داده بود، وفا کرد و کوروش را برانگیخت تا فرمان کتبی زیر را صادر کند و آن را به تمام نواحی تحت فرمان خود بفرستد تا برای مردم با صدای بلند خوانده شود: «این فرمان کوروش شاهنشاه پارس است. خداوند، خدای آسمان، تمام پادشاهان جهان را تحت فرمان من درآورده و مرا برگزیده تا معبد بزرگی در شهر اورشلیم در یهودیه برپا کنم. خداوند با همهٔ شما که قوم او هستید، باشد. شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید و معبد بزرگ خداوند، خدای قوم اسرائیل را که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید. اگر کسانی از قوم او برای بازگشت محتاج به کمک باشند، همسایگان ایشان باید با دادن طلا و نقره، چارپایان و وسایل دیگر به آنها کمک کنند و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم در اختیار ایشان بگذارند.» آن وقت سران خاندان و طایفه‌های یهودا و بنیامین به همراه کاهنان و لاویان و تمام کسانی‌که خداوند دلهایشان را برانگیخته بود، حاضر شدند به اورشلیم بروند و معبد بزرگ را در آنجا بسازند. همسایگان آنان نیز با دادن وسایل فراوان از قبیل ظروف طلا و نقره، چارپایان، اشیاء قیمتی، و هدایایی هم برای معبد بزرگ به آنها کمک کردند. کوروش شاهنشاه، تمام جامها و پیاله‌هایی را که نبوکدنصر پادشاه، از معبد بزرگ اورشلیم به پرستشگاه خدایان خود برده بود به آنها پس داد. او این ظروف را به وسیلهٔ متردات، رئیس خزانه‌داری سلطنتی به شیشبصر، فرماندار یهودیه، تحویل داد. (عزرا 1:1-8 tpv).

مظلومين بابل و يهوديان تبعيدي از فتح بابل به دست كوروش بزرگ خوش حال شدند
ولي طرفداران نبوكدنصر به شورش پرداختند
اگر كوروش بزرگ نبود ، يهودي ها نيز به طور كامل از بين ميرفتن
به همين دليل هست كه يهود ستيزان از كوروش بزرگ به بدي ياد مي كنن

رضا;195377 نوشت:
حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟

اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند.

آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.
پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است:

۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.
۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.
۳- هر دو درست گفته‌اند.

به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است.
در نتیجه پادشاهی از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.

سلام

حل این معما بسیار اسان و راه حل چهارمی هم به راحتی به ذهن می رسد
ولی گویا نویسنده این مقاله به عمد ان را مطرح نکرده

بسیار واضح و مبرهن است که هر حکومتی هرچقدر منفور باشد یک عده نزدیکان و وفاداران نسبت به خودش دارد
که حتی حاضرند در راه ان حکومت منفور کشته شوند
این مورد هیچ استثنایی در دنیا ندارد

حکومت نبونید هم از اینقاعده مستثنی نبوده و بعد از گذشت چندین سال هواداران ان که احتمالا نیرو و قدرت هم گرفته اند
نسبت به حکومت محلی دست به کودتا می زنند

به احتمال زیاد کودتا صورت گرفته

موفق باشید

Ezio;507881 نوشت:
در اولین سال پادشاهی کوروش شاهنشاه پارس، خداوند به وعده‌ای که توسط ارمیای نبی داده بود، وفا کرد و کوروش را برانگیخت تا فرمان کتبی زیر را صادر کند و آن را به تمام نواحی تحت فرمان خود بفرستد تا برای مردم با صدای بلند خوانده شود: «این فرمان کوروش شاهنشاه پارس است. خداوند، خدای آسمان، تمام پادشاهان جهان را تحت فرمان من درآورده و مرا برگزیده تا معبد بزرگی در شهر اورشلیم در یهودیه برپا کنم. خداوند با همهٔ شما که قوم او هستید، باشد. شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید و معبد بزرگ خداوند، خدای قوم اسرائیل را که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید. اگر کسانی از قوم او برای بازگشت محتاج به کمک باشند، همسایگان ایشان باید با دادن طلا و نقره، چارپایان و وسایل دیگر به آنها کمک کنند و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم در اختیار ایشان بگذارند.» آن وقت سران خاندان و طایفه‌های یهودا و بنیامین به همراه کاهنان و لاویان و تمام کسانی‌که خداوند دلهایشان را برانگیخته بود، حاضر شدند به اورشلیم بروند و معبد بزرگ را در آنجا بسازند. همسایگان آنان نیز با دادن وسایل فراوان از قبیل ظروف طلا و نقره، چارپایان، اشیاء قیمتی، و هدایایی هم برای معبد بزرگ به آنها کمک کردند. کوروش شاهنشاه، تمام جامها و پیاله‌هایی را که نبوکدنصر پادشاه، از معبد بزرگ اورشلیم به پرستشگاه خدایان خود برده بود به آنها پس داد. او این ظروف را به وسیلهٔ متردات، رئیس خزانه‌داری سلطنتی به شیشبصر، فرماندار یهودیه، تحویل داد. (عزرا 1:1-8 tpv)

Ezio;507886 نوشت:
مظلومين بابل و يهوديان تبعيدي از فتح بابل به دست كوروش بزرگ خوش حال شدند
ولي طرفداران نبوكدنصر به شورش پرداختند
اگر كوروش بزرگ نبود ، يهودي ها نيز به طور كامل از بين ميرفتن
به همين دليل هست كه يهود ستيزان از كوروش بزرگ به بدي ياد مي كنن

با سلام

جناب Ezio در مورد تاریخ و اسناد جای شک و تردیدی نیست !!

همانطور که میدانید خیلی ها برای بزرگداشت کوروش هخامنشی به عهد عتیق استناد میکنند که نام کوروش آنجا آمده و به همین استناد او را پیغمبر خدا میدانند !!
در صورتی که با نگاهی به عهد عتیق چیز دیگری برداشت میشود!

آنچه که در عهد عتیق آمده را باهم میخوانیم !!

این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا
قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد ..."(عهد عتیق –ارمیا – 3-1 : 50:) "

من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ....از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید ...بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! ...

9 زيرا من‌ لشكر بزرگي‌ از قومهاي‌ نيرومند شمال‌ را برخواهم‌ انگيخت‌ تا بر بابل‌ هجوم‌ آورند و نابودش‌ كنند؛ تيرهاي‌ آنها همگي‌ به‌ هدف‌ خواهند خورد و خطا نخواهند رفت‌! 10 بابل‌ را غارت‌ خواهند كرد و غنيمت‌ فراوان‌ نصيب‌ غارت‌ كنندگان‌ خواهد شد.

آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند ، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند ، فریاد آنان مانند خروش دریاست ، ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند "
(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 - 10- 9- 3-1 : 50 )

تورات علنا می گوید که اینها سنگدل و بیرحم هستند و به کسی رحم نمی کنند !
بزرگترین حامی کوروش او را وحشی و سنگدل می خواند و پیش بینی می کند که بابل را ویران خواهد نمود ، ضمن اینکه شمالی بودن آنرا نیز تاکید می کند !
ضمن اینکه ایشان ادعا فرمودند که کوروش ادعای پیامبری نداشت ،:Sham:
ولی ما می گوییم داشت! :Cheshmak:
چرا ؟!
گل نبشته کوروش را می خوانیم : 12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد،شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.

13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.

اینجا کوروش در نخستین سطور بیانیه اش توسط یک بت (مردوك=خدای کوروش)
برای پادشاهی کل جهان انتخاب می شود ، و این فراتر از پیامبر بودن و پیامبر خواندن است ، چون پیامبران بسیاری در همان عصرها بودند که "شاه" نبودند و فقط پیامبر بودند و از سوی خداوند برای اصلاح امور برگزیده شدند.
گویا کوروش پرستان
حتی یکبار گل نبشته بابلی کوروش را مطالعه نکرده تا بداند کوروش خود را پیامبر و انتخاب شده توسط خدایان بت غیر بومی و غیر ایرانی (انیل،مردوک،نبو) می نامد !

مردوك

Marduk

دل ارام;507954 نوشت:
سلام

حل این معما بسیار اسان و راه حل چهارمی هم به راحتی به ذهن می رسد
ولی گویا نویسنده این مقاله به عمد ان را مطرح نکرده

بسیار واضح و مبرهن است که هر حکومتی هرچقدر منفور باشد یک عده نزدیکان و وفاداران نسبت به خودش دارد
که حتی حاضرند در راه ان حکومت منفور کشته شوند
این مورد هیچ استثنایی در دنیا ندارد

حکومت نبونید هم از اینقاعده مستثنی نبوده و بعد از گذشت چندین سال هواداران ان که احتمالا نیرو و قدرت هم گرفته اند
نسبت به حکومت محلی دست به کودتا می زنند

به احتمال زیاد کودتا صورت گرفته

موفق باشید



با سلام
دوست گرامی جوابتان را با سوالی از تاریخ میدهم
متاسفانه بارها این را متذکر شدیم که دست یهود لعنت الله در جعلیات در تاریخ و به خصو ص در زمان پهلوی خائن بسیار بیشتر باز شد
چرا يهوديان در كتب بعدي او را تقديس كرده اند و تا حد پيامبري بالا برده اند ؟
:Sham::Sham: «...از نظر من دخالت یهود در تاریخ شرق میانه، در مقطع هخامنشیان، نشانی از خردمندی و دور اندیشی بزرگان یهود دارد که در استفاده از آن فرصت تاریخی، برای نجات قوم خود تردید نشان نداده اند...کوشش قابل ملاحظه ای به کار رفته است تا از جهان گشای هخامنشی، تصویر پادشاه صلح دوست و مدارا طلبی بسازد... :Sham::Sham:
بنابراین ویژگی «استثنایی» تدابیری که به وسیله کورش به نفع اورشلیم اتخاذ شده است فقط ناشی از دیدگاه به شدت
«یهودا مرکزی» منابعی است که در دسترس ما قرار دارند...».
[=Nazanin]
(بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ص 136 و 137)

[=Nazanin]

[=Nazanin]

[=Nazanin]
نام گذاری خیابانی بزرگ در اسراییل به نام کوروش


[=Nazanin] «...او(کورش) توجه خاصی نسبت به یهودی ها داشت...چون این قوم درموقع تسخیر بابل خدماتی کردند، کورش خواست قدر دانی خود را نشان دهد...».
[=Nazanin]پیرنیا،تاریخ ایران باستان،ص397


اما در قیاس با رفتارهاي ناشايست و عوامفريبانه کوروش که اندکی را بازشمرده و بازخواهیم شمرد ،
شرايط و ويژگي هايي كه قرآن براي حاكمان برمي شمارد
:

دوري از استبداد در امور حكومتي است كه در آيه159 سوره آل عمران به آن اشاره شده است. از ويژگي هاي ديگر دوري از ظلم و ستم (يوسف آيات 78و 79) احسان و نيكي به ملت (يوسف آيه56) عدالت پيشگي و دوري از هواپرستي و گرايش هاي نفساني (ص آيه26) بهره گيري از مشورت مردم و استفاده از انديشه هاي ايشان در مديريت جامعه (آل عمران آيه159) مشاوره با نخبگان و انديشمندان حوزه هاي مختلف علمي و عملي و كارشناسان هر رشته و علم (نمل آيه32) اجراي قاطع تصميمات و برنامه ها و سياست و عدم تعلل و سستي در اجراي مصوبات (آل عمران آيه159) است.

اين ويژگي ها افزون بر ويژگي هاي فردي چون ايمان به خدا و معاد و حسابرسي (نساء آيه 141 و 144) و مائده آيه55 و يوسف آيه56و 57)، در پيش گرفتن تقواي الهي در همه حوزه هاي عملي و علمي (اعراف آيه128 و يوسف آيه 56و 57)، برخورداري از توانايي علمي (بقره آيه 246و 247 و نيز يوسف آيه55) و توانايي جسمي (بقره آيه246و 147)، انجام كارهاي نيك و پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي (نور آيه55)

کریم اردکانی;507469 نوشت:
امروزه بسیاری از سخنان پیامبران ، امامان ، اولیای الهی، سیاستمداران و حتی جمله های خودساخته قشنگ را به نام کورش در سایتها و پیامکها منتشر می کنند که اساسی ندارد.

با سلام
در این تاپیک میتوانید بسیاری از این جملات را ببینید

http://www.askdin.com/thread28203.html

مهم اينه كه كوروش يك انسان بزرگ بود
و درست مي گفت
بابليان و نبوكد نصر انسان هاي ظالمي بودن و كوروش بزرگ نابود شون كرد

حكومتي كه كوروش بزرگ برپا كرد اوّلين سيستم آزادي و برابري بود

رضا;507991 نوشت:
با سلام
دوست گرامی جوابتان را با سوالی از تاریخ میدهم
متاسفانه بارها این را متذکر شدیم که دست یهود لعنت الله در جعلیات در تاریخ و به خصو ص در زمان پهلوی خائن بسیار بیشتر باز شد
چرا يهوديان در كتب بعدي او را تقديس كرده اند و تا حد پيامبري بالا برده اند ؟
«...از نظر من دخالت یهود در تاریخ شرق میانه، در مقطع هخامنشیان، نشانی از خردمندی و دور اندیشی بزرگان یهود دارد که در استفاده از آن فرصت تاریخی، برای نجات قوم خود تردید نشان نداده اند...کوشش قابل ملاحظه ای به کار رفته است تا از جهان گشای هخامنشی، تصویر پادشاه صلح دوست و مدارا طلبی بسازد...
بنابراین ویژگی «استثنایی» تدابیری که به وسیله کورش به نفع اورشلیم اتخاذ شده است فقط ناشی از دیدگاه به شدت«یهودا مرکزی» منابعی است که در دسترس ما قرار دارند...».
(بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ص 136 و 137)

نام گذاری خیابانی بزرگ در اسراییل به نام کوروش

«...او(کورش) توجه خاصی نسبت به یهودی ها داشت...چون این قوم درموقع تسخیر بابل خدماتی کردند، کورش خواست قدر دانی خود را نشان دهد...».
پیرنیا،تاریخ ایران باستان،ص397

اما در قیاس با رفتارهاي ناشايست و عوامفريبانه کوروش که اندکی را بازشمرده و بازخواهیم شمرد ،
شرايط و ويژگي هايي كه قرآن براي حاكمان برمي شمارد:

دوري از استبداد در امور حكومتي است كه در آيه159 سوره آل عمران به آن اشاره شده است. از ويژگي هاي ديگر دوري از ظلم و ستم (يوسف آيات 78و 79) احسان و نيكي به ملت (يوسف آيه56) عدالت پيشگي و دوري از هواپرستي و گرايش هاي نفساني (ص آيه26) بهره گيري از مشورت مردم و استفاده از انديشه هاي ايشان در مديريت جامعه (آل عمران آيه159) مشاوره با نخبگان و انديشمندان حوزه هاي مختلف علمي و عملي و كارشناسان هر رشته و علم (نمل آيه32) اجراي قاطع تصميمات و برنامه ها و سياست و عدم تعلل و سستي در اجراي مصوبات (آل عمران آيه159) است.

اين ويژگي ها افزون بر ويژگي هاي فردي چون ايمان به خدا و معاد و حسابرسي (نساء آيه 141 و 144) و مائده آيه55 و يوسف آيه56و 57)، در پيش گرفتن تقواي الهي در همه حوزه هاي عملي و علمي (اعراف آيه128 و يوسف آيه 56و 57)، برخورداري از توانايي علمي (بقره آيه 246و 247 و نيز يوسف آيه55) و توانايي جسمي (بقره آيه246و 147)، انجام كارهاي نيك و پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي (نور آيه55)

سلام

جناب رضا جواب شما ارتباطی به پست من نداشت

شما ادعا کردید سه راه بیشتر وجود نداره
یا داریوش دروغ گفته و یا کوروش و یا هردو راست گفته اند
عین نوشته شما

[=Century Gothic] ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.
[=Century Gothic] ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.
[=Century Gothic] ۳- هر دو درست گفته‌اند.

[=Century Gothic]و می خواهید با این تناقض به زعم خودتان بدی کوروش را ثابت کنید
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]من فقط گفتم راه چهارمی هم وجود داشته که نویسنده مقاله به خاطر کوروش ستیزی ان را بیان نکرده

موفق باشید

Ezio;508000 نوشت:
حكومتي كه كوروش بزرگ برپا كرد اوّلين سيستم آزادي و برابري بود

با سلام
دوست گرامی لطف کرده و مطالب خودتان را سندی کنید تا ما هم با مدرک و سند آزادی و برابری را نشانتان دهیم در غیر این صورت بارها با دوستانی سخن گفته ایم که در مورد حقایق تاریخی کم تحقیق کرده بوده اند

رضا;507995 نوشت:
با سلام
در این تاپیک میتوانید بسیاری از این جملات را ببینید

این مورد در مورد امامان هم صادقه و سخنان زیادی را به دروغ به انان نسبت داده اند

و اثبات چیزی رو نمی کنه

دل ارام;508005 نوشت:
سلام

جناب رضا جواب شما ارتباطی به پست من نداشت

شما ادعا کردید سه راه بیشتر وجود نداره
یا داریوش دروغ گفته و یا کوروش و یا هردو راست گفته اند
عین نوشته شما

[=Century Gothic] ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.
[=Century Gothic] ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.
[=Century Gothic] ۳- هر دو درست گفته‌اند.

[=Century Gothic]و می خواهید با این تناقض به زعم خودتان بدی کوروش را ثابت کنید
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]من فقط گفتم راه چهارمی هم وجود داشته که نویسنده مقاله به خاطر کوروش ستیزی ان را بیان نکرده

موفق باشید

با سلام
دوست گرامی بنده رفتم سر اصل مطلب !کوروش ستیزی در کار نیست تمامی سخنان منبع دارد و آنهم از منابع درست تاریخی و دینی

رضا;508007 نوشت:
با سلام
دوست گرامی لطف کرده و مطالب خودتان را سندی کنید تا ما هم با مدرک و سند آزادی و برابری را نشانتان دهیم در غیر این صورت بارها با دوستانی سخن گفته ایم که در مورد حقایق تاریخی کم تحقیق کرده بوده اند

مهم ترين اسناد
تاريخ هاي يوناني و قديمي هست
به هر حال كوروش بزرگ يك انسان آزاده، آزاد انديش بود
كه هـيچ عقيده اي رو تحميل نمي كرد
در مورد برده داري در بابل و عقايد شان تحقيق كنيد
بابليان چند رسم بسيار شرم آوري داشتند كه كوروش بزرگ اون ها رو بر چيد
فقط دو گروه هستند كه با كوروش بزرگ دشمن هستند
پان ترك ها و يهود ستيز ها

دل ارام;508008 نوشت:
این مورد در مورد امامان هم صادقه و سخنان زیادی را به دروغ به انان نسبت داده اند

و اثبات چیزی رو نمی کنه

با سلام
دوست گرامی اولا که موضوع ما در مورد کوروش بوده ! نه گفتار امامان ع !!و اما در مورد سخن شما چنانچه دوست داشتید تاپیکی ایجاد کنید تا دوستان در خدمتتان باشند
موضوع ارتباطی با کوروش ندارد لطفا تاپیک هم منحرف نکنید
با تشکر

سلام

مورخین عهد قدیم درباره کوروش چنین گفته اند

او سرداری بود ماهر و بزرگ او سرداری بود که لیاقت خود را از حیث سرداری در جنگها نشان داد از حیث نظم و ترتیب و اطاعت نظامی

او اراده ای داشت قوی و عزمی راسخ

به عقل بیشتر متوسل می شد تا به شمسیر

سلوک کوروش با مردمان مغلوب دوره نوینی در تاریخ مشرق گشود بطوریکه مصنفین یونانی هم او را ستوده اند

مثلا اشیل شاعر معروف یونانی سروه است کوروش که یک فانی سعادتمند بود به تبعه خود ارامش بخشید
خدایان او را دوست می داشتند
کزننفون می گوید
او توانست دلهای مردمان را طوری به خود جذب کند که همه می خواستند جز اراده او چیزی بر انها حکومت نکند
مورخین جدید به اتفاق اورا یک قائد تاریخی و شاهی بزرگ دانسته اند و همه او را تمجید کرده اند

کنت گوبی در تمجید او گفته او نظیری در عالم نداشت او یک مسیح بود و مردی که تقدیر شده بود برتر از دیگران باشد

تاریخ ایران باستان
حسن پیر نیا صفحه 446

Ezio;508013 نوشت:
مهم ترين اسناد
تاريخ هاي يوناني و قديمي هست
به هر حال كوروش بزرگ يك انسان آزاده، آزاد انديش بود
كه هـيچ عقيده اي رو تحميل نمي كرد
در مورد برده داري در بابل و عقايد شان تحقيق كنيد
بابليان چند رسم بسيار شرم آوري داشتند كه كوروش بزرگ اون ها رو بر چيد
فقط دو گروه هستند كه با كوروش بزرگ دشمن هستند
پان ترك ها و يهود ستيز ها

با سلام
دوست گرامی
متذكرشدیم که کوروش ستیزی در کار نیست و خواهش کردیم که سخنان خود را سندی کنید از همین کتابهائی که میگوید نمونه ای از آزادی و برابری را خدمتتان ارائه میدهم

یکی دیگر از تمدن‌هایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود.
با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش و به خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب شد. کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیام‌کنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیایی‌ها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.

سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیایی‌ها می‌زند و رهبر آنان را به اسارت می‌گیرد.
شهرهای پری‌ین و مگنزی غارت می‌شوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانه‌های خود را رها کرده و راه فرار در پیش می‌گیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده می‌شوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار می‌زنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح می‌دهند.
شهرها یکی پس از دیگری تسخیر می‌شوند و پس از اینکه تاراج می‌گردند، پادگان‌های نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر می‌شوند.

برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۱۴ تا

یکی دیگر از جنگ‌های کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.

او توانست با به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد.
در نهایت نیز شاه نگون‌بخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد.

در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).



بنگرید به: گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۳۸ تا ۲۴۱٫


یکی دیگر از کشورها و تمدن‌هایی که به دست کورش بزرگ و هخامنشیان نابود شد، تمدن درخشان گیلان باستان یعنی کادوسی/ کادوسیان بود که در جنوب‌غربی دریای کاسپی/ دریای مازندران جای داشت.
کادوسیان چند بار کوشیدند تا استقلال و هویت خود را باز یابند اما با سرکوب و هجوم هخامنشیان مواجه شدند و تمدن آنان برای همیشه از تاریخ محو گردید.

[INDENT]برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: تاریخ پلوتارک، بخش اردشیر، بندهای ۲۸ و ۲۹؛ دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورکایی و اسماعیل سنگاری، انتشارات جامی، تهران، ۱۳۸۴، صفحات ۱۴۹، ۴۸۵، ۴۸۷ و ۶۲۶؛ مشیرالدوله پیرنیا، تاریخ ایران باستان، جلد یکم، ص ۱۱۲۸ تا ۱۱۳۱٫

یکی دیگر از تمدن‌های کهن ایران‌زمین که به دست کورش بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود.
تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوب‌غربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است.
این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد. کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش (DSf) پارسیان کمترین نقشی در ساخت آن نداشتند.

با اینکه خوزیان دستکم یکبار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در اینکار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند.

در این زمینه پی‌یر بریان آورده است: «قتل‌عام‌هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت می‌کند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است».

[INDENT]بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۲۵٫
...
...
.اینها نمونه ای از آزادی و برابری است


[/INDENT]
[/INDENT]

من الآن منابعي رو يادم نيست
ولي قول ميدم براتون بيارم
اين چيزهايي كه نوشتيد تاريخ دروغين هست
كوروش بزرگ با پادشاه ماد به احترام برخورد كرد و گذاشت تا آخر عمرش در قصر خود بماند
زيرا آخرين پادشاه ماد پدر بزرگ مادري كوروش بود
در مورد ليدي هم ، اول اونا حمله كردن
و در جنگي هنگامي كه يكي از دشمنان اسير شد
همسر زيبايي داشت و او را براي كوروش ميفرستند وقتي كوروش بزرگ اين خبر را شنيد بلا فاصله دستور داد تا با تشريفات و بهترين شكل آن زن را نزد شوهرش بر گردانند و حتي حاضر نشد لحظه اي آن زن را نگاه كند
كوروش بزرگ فقط يك همسر داشت كه پس از مرگ او هم همسري نگرفت و هـيچ كنيزي نداشت
اين هايي كه نوشتم همه منبع دارن ولي چون كامل يادم نيست ميترسم اشتباه يا ناقص بگم
منابع معتبر رو مي نويسم بعداً

Ezio;508028 نوشت:
من الآن منابعي رو يادم نيست
ولي قول ميدم براتون بيارم
اين چيزهايي كه نوشتيد تاريخ دروغين هست
كوروش بزرگ با پادشاه ماد به احترام برخورد كرد و گذاشت تا آخر عمرش در قصر خود بماند
زيرا آخرين پادشاه ماد پدر بزرگ مادري كوروش بود
در مورد ليدي هم ، اول اونا حمله كردن
و در جنگي هنگامي كه يكي از دشمنان اسير شد
همسر زيبايي داشت و او را براي كوروش ميفرستند وقتي كوروش بزرگ اين خبر را شنيد بلا فاصله دستور داد تا با تشريفات و بهترين شكل آن زن را نزد شوهرش بر گردانند و حتي حاضر نشد لحظه اي آن زن را نگاه كند
كوروش بزرگ فقط يك همسر داشت كه پس از مرگ او هم همسري نگرفت و هـيچ كنيزي نداشت
اين هايي كه نوشتم همه منبع دارن ولي چون كامل يادم نيست ميترسم اشتباه يا ناقص بگم
منابع معتبر رو مي نويسم بعداً

این چیزایی که به کوروش نسبت میدن بیشتر شباهت به قصه پردازی و افسانه هست.

چطور ممکنه کسی اینطور بین مردم محبوب باشه و چنان دروغهایی بهش ببندند؟ میتوانید مشابهش رو مثال بزنید؟

با سلام

Ezio;508028 نوشت:
من الآن منابعي رو يادم نيست
ولي قول ميدم براتون بيارم

دوست گرامی پس لطف کرده بعد از خواندن اسناد مطلب بگذاريد که رغبت سخن باشد


Ezio;508028 نوشت:

اين چيزهايي كه نوشتيد تاريخ دروغين هست

بسیار خوش حال میشویم که به ما ثابت کنید که شخصیت واقعی کوروش شاه چیست اما با منابع محکم

Ezio;508028 نوشت:

كوروش بزرگ با پادشاه ماد به احترام برخورد كرد و گذاشت تا آخر عمرش در قصر خود بماند
زيرا آخرين پادشاه ماد پدر بزرگ مادري كوروش بود
در مورد ليدي هم ، اول اونا حمله كردن
و در جنگي هنگامي كه يكي از دشمنان اسير شد
همسر زيبايي داشت و او را براي كوروش ميفرستند وقتي كوروش بزرگ اين خبر را شنيد بلا فاصله دستور داد تا با تشريفات و بهترين شكل آن زن را نزد شوهرش بر گردانند و حتي حاضر نشد لحظه اي آن زن را نگاه كند

این موردها را با سند توضیح داده ایم!چنانچه دوست داشتید کافی به انجمن تاریخ بروید و اسناد را مشاهده کنید
یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگی‌های او بدان استناد می‌شود، کورش‌نامه گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخش‌های دلپسند آن اکتفا می‌شود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمی‌شود.

به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین‌های غربی ایران رفت.

او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازنده‌ای خوش ‌الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگی‌اش دلکش‌تر و روح‌پرورتر از خانه‌اش شود».

یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود.
آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید.
محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او می‌گوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی می‌بریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است».
زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری می‌کند و بر سر خویش می‌کوبد.
زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی می‌کنند و ناله و تضرع سر می‌دهند.

تأثیر این ناله و استغاثه‌ها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که: «در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعه‌ای جواهر بدرخشید.
به تو اطمینان می‌دهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت».

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸٫

Ezio;508028 نوشت:

كوروش بزرگ فقط يك همسر داشت كه پس از مرگ او هم همسري نگرفت و هـيچ كنيزي نداشت
اين هايي كه نوشتم همه منبع دارن ولي چون كامل يادم نيست ميترسم اشتباه يا ناقص بگم
منابع معتبر رو مي نويسم بعداً


گویا فراموش کرده اید که کوروش شاه بخاطر بدست آوردن یک زن سر خود را بر باد داد
صرف نظر از حرمسراهای شاهان هخامنشی باید متذکر شد که ؛

کورش بطور همزمان دستکم دو یا سه زن رسمی داشته است: «آمیتیس» خواهر ماندانا و خاله خودش که او را پس از اشغال کشور ماد و پس از کشتن شوهرش تصرف کرده بود؛ «کاساندان» دختر فرناسپ که ظاهراً زن اصلی حرمسرا و مادر ولیعهد بود؛ و «نییِتیس» دختر آماسیس دوم فرعون مصر که کاساندان نگران توجه زیاد کورش به او بود.

چهارمین زن که کورش خیال تصرف او را در سر داشت، «توموروس/تومیریس» ملکه و شاه ماساژت‌ها بود که به کورش جواب رد داد و در نهایت کورش جان خود را بر سر این آخرین هوس خود نهاد. هوسی که پیش از آن شوهر و پسر توموروس را قربانی آن کرده بود و به اندرزهای خردمندانه آن زن که او را از زیاده‌خواهی و خشونت برحذر می‌داشت، بی‌توجه بود.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ایسرائل، ژرار، کوروش بزرگ- بنیادگذار امپراتوری هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۲۴۹ و ۲۵۰؛ بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان- از کورش تا اسکندر)، ترجمه مهدی سمسار، جلد اول، تهران، ۱۳۷۷، صفحه ۸۹ و ۹۰؛ کتزیاس، خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه و تحشیه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۱۹ تا ۳۸٫


اينايي كه شما نوشتيد در تاريخ هرودوت نيومده
در ضمن قوم ماساژت ها يك قوم متجاوز بودن
تا بعد

با سلام
لطفا دقت بفرماید

رضا;199376 نوشت:

[=Century Gothic]ارسطو [=Century Gothic]هرودوت[=Century Gothic] را یک افسانه پرداز میداند؛
توسیدید مورخ و سردار، وی را یک نثرنویس میداند؛
پلوتارک نویسنده و دانشمند، او را انسانی خبیث
و بدنهاد می­نامد؛
استرابو مورخ و جغرافیدان،
او را شخصی افسانه­دوست معرفی کند؛
و پزشک کنیدوسی یعنی کتزیاس،
او را یک دروغگو و قصه ­پرداز می­داند !

و دورانت در مورد روایات این دو مورخ درباره کوروش میگوید :[INDENT][INDENT]ماية تأسف آن است كه از نوشته‌هاي هرودوت و گزنوفون نمي‌توانيم اوصاف و شمايل وي را طوري ترسيم كنيم كه قابل اعتقاد باشد.
مورخ اول، تاريخ وي را با بسياري داستانهاي خرافي درهم‌آميخته، و دومي كتاب خود كوروپايديا (=تربيت كوروش) را همچون رساله‌اي در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابه‌اي در تربيت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندين بار در نوشتة خود كوروش را با سقراط اشتباه كرده :khaneh:و احوال آن دو را با هم آميخته است.
چون اين داستانها را كنار بگذاريم، از كوروش جز شبح فريبنده‌اي باقي نمي‌ماند.( دورانت- مشرق زمین گاهواره تمدن)

[/INDENT]
[/INDENT]
از همه اینها بگذریم نویسنده ادعای
خود کوروش را چه خواهد کرد که میگوید :[INDENT][INDENT]21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،

[/INDENT]
[/INDENT]
حال نویسنده به یقین می داند که کوروش
برخلاف گفته خودش در گل نبشته بابلی
(نه در انشان) بلکه در پارس متولد شده است !:Narahat az:
[=Century Gothic]
[=Book Antiqua]کتسیاس در کتاب فوتیوس میگوید: [=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]کوروش پسر چوپانی بود از ایل «مردها» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیگاس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. دوست او «اوبارس» هم از حیث تقلب و نامردی معروف بود. در ابتدا آستیگاس نسبت به کوروش فاتح شد و حتی در پارس در آمده او را تعقیب کرد ولی کوروش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس از آن پادشاه ماد با پدر کوروش به مسالمت رفتار کرده آزاری به وی نرسانید. بعد کوروش باز بر ضد آستیگاس قیام کرده فائق آمد. در این حال پادشاه ماد فرار کرده به همدان پناه برد و دخترش آمی تیس و دامادش «سپی تاماس» او را پنهان کردند.کوروش در حال در رسید و گفت دختر و داماد آستیگاس را با اطفال آنان و دو نفر درباری موسوم به «سپی تاسس» و مگابرن شکنجه کنند تا بروز دهند آستیگاس کجاست. پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد او را زجر کنند خود نزد کوروش رفت و ابارس او را در زنجیر کرده به محبس انداخت ولی کوروش به زودی پشیمان شده او را رها کرد و نسبت به او احترامات پدر را به جا آورد،درباره آمی تیس نیز همان احترامات را مرعی داشت. اما سپی تاماس را از جهت اینکه گفته بود، نمیداند آستیگاس کجاست و این حرف دروغ بود امر کرد کشتند[=Book Antiqua]و آمی تیس را ازدواج کرد...

Ezio;508056 نوشت:
اينايي كه شما نوشتيد در تاريخ هرودوت نيومده
در ضمن قوم ماساژت ها يك قوم متجاوز بودن
تا بعد

دل ارام;508022 نوشت:
سلام

سلوک کوروش با مردمان مغلوب دوره نوینی در تاریخ مشرق گشود بطوریکه مصنفین یونانی هم او را ستوده اند

مثلا اشیل شاعر معروف یونانی سروه است کوروش که یک فانی سعادتمند بود به تبعه خود ارامش بخشید
خدایان او را دوست می داشتند
کزننفون می گوید
او توانست دلهای مردمان را طوری به خود جذب کند که همه می خواستند جز اراده او چیزی بر انها حکومت نکند
مورخین جدید به اتفاق اورا یک قائد تاریخی و شاهی بزرگ دانسته اند و همه او را تمجید کرده اند

کنت گوبی در تمجید او گفته او نظیری در عالم نداشت او یک مسیح بود و مردی که تقدیر شده بود برتر از دیگران باشد

تاریخ ایران باستان
حسن پیر نیا صفحه 446

به موجب متن تاریخی «کورش پادشاهان را زنده نگاه می‌داشت تا بتواند آنها را در زندان تنبیه و شکنجه کند».
در رویدادنگاری موکسالیه همچنین آمده است که «کورش گردونه‌ای از طلا برای خود ساخته بود و بجای اسب، پادشاهان اسیر را به گردونه می‌بست تا آنرا بکشند و او را به گردش و تفرج در شهرهای خود ببرند.
کورش پادشاهان اسیر را نمی‌کشت، بلکه بر پشت آنان زین می‌گذاشت و بر دهانشان افسار می‌بست تا بتواند هر روز آنان را خفت و خواری دهد.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: باجاکو، ویورل، یافته‌های ایران‌شناسی در رومانی، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۰، ص ۷۷ (باجاکو استاد زبان فارسی در دانشگاه بخارست است و این کتاب را به زبان فارسی نوشته است).

كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد.:Sham::Sham:[INDENT][INDENT]اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."( اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.)

جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند."
(مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.)

پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد."
(رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.)

ویل دورانت نیز به کوروش "قساوت بی حد " را نسبت می دهد که بنظر درباره همین حرکتش می باشد :
ويل دورانت:"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است":Sham:
[/INDENT]
در سالنامه نبونید هم چنین نوشته شده است ::Sham::Sham:[INDENT]در ماه تَـشـریـتـو ، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند.اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.

[/INDENT]
[/INDENT]

با سلام
بگذارید نگاه دیگری به تاریخ بیاندازیم


تا بدانید سوزاندن رسم پادشاهان هخامنشی بوده

آنلیسیوس بوئتیوس که در قرن 16 در ایتالیا می زیست ، در نسک «تسلای فلسفه» می نویسد :

«باید شنیده باشی که چگونه کرزوس پادشاه لیدیا ، که موجب وحشت کوروش شاه شده بود ، کمی بعد در حالیکه به شعله های خرمن آتش سپرده می شد، موجودی رقت انگیز می نمود ، اما آنگاه به بارش بارانی که از آسمان فرو فرستاده شد ، نجات یافت» (برگه های105-106)


اینک باز از بشردوستی کوروش بیشتر بدانیم : :Sham:

باری ؛ این چهره ، چهرة حقیقی خدای دروغگویان : شاه سرزمین پرشیا ، کوروش هخامنشی است ؛ همان شخصیتی که اشپیگل از یک خاورشناس بسیار برجسته بنام پروفسور ویزهوفر ، در موردش مینویسد :


«در دوران باستان یک تصویر درخشان از کوروش ساخته شد.
اما در حقیقت او یک حاکم خشن چون دیگران بوده است.ارتش او مناطق مسکونی و مکان های مقدس را غارت می کرد و اشراف شهری را به اسارت می برد.. نیـروهای او مســیر دجـله را پیمـودند و نخســت اوپیس (Opis) را تسخیر کرده و تمام اسیران را کشتند. :Sham::Sham:
سپس به سوی بابل سرازیر شدند.
آنجا نبونید، پادشاه پیر ٨٠ ساله پشت دیوار ١٨ کیلومتری پیرامون شهر سنگر گرفته بود..در همین زمان روحانیون خدای مردوک در بابل طرح خیانت به سرزمین خود را میریزند.
آنها که از این که پادشاه شان قدرت روحانیون را محدود ساخته بود، عصبانی بودند، به گونه ای نهانی دروازه های شهر را گشودند و نمایندگان پارسیان دشمن را به شهر راه دادند. نبونید به تبعید فرستاده شد و پسرش کشته شد.»
[=Times New Roman]دانشنامهٔ آريانا: منشور حقوق بشر کوروش کبیر، یاوه بزرگ

«آزادی» نیز همچنانکه شولتز آلمانی می گوید فقط برای هموطنان کوروش(پارسیان)بوده است ، همانطور که آزادی تنها حق هموطنان چنگیزخان مغول بود !


چنانچه گاردین با فرنام «امپراطوی شیطان» مینویسد ::Sham::Sham:


«پادشاه هخامنشی [کورش] .. با استبداد بر رعایا حکومت می کرد»

امید است ایرانیان به شخصیت درونی ِ یک آدمکشِ بالفطره که سعی کرد با کوزة گلی اش رد خود را در تاریخ گم کند ، پی ببرند و چم حقیقی لشکرکشی ها و جنگ افروزی های او را دریابند.
کوروش هر جا رفت به قصد غارت و چپاولگری رفت ، کرزوس بیچاره که نخست در غل و زنجیر شد و بعد زنده زنده در آتش کینة کوروش می سوخت و همراه با تختش بر تلی از هیزم گذاشته شد
و پس از رهایی معجزه آمیز از آتش به کوروش می گوید :

- «سرورا ! آیا ممکن است آنچه در ضمیر دارم باز گویم یا بهتر است سکوت کنم ؟! »

- کوروش گفت : آنچه در دل داری بی نگرانی بیان کن .

- کرزوس پرسید : «پادشاها ! این چه کاریست که سربازانت با جد و جهت تمام میکنند ؟! »


- کوروش (با پررویی) گفت : «مشغول تاراج شهر هستند و گنجینه های تو را می برند ! - فراموش نکنیم مَثَل ثروت کرزوس مانند مثل گنج قارون است ! - »


- کرزوس اظهار داشت : «... ایرانیان غرور دارند ، بسیار هم مغروند ، اما بی بضاعتند ، و به این علت است که به تاراج شهر پرداخته اند ! » (برگة 54 از تواریخ هرودوت)


از همان نوجوانی نیز الواتیگری و خلق و خویش هویدا بود بنحوی که هرودوت روایت می کند که :

«او (کوروش) و چند تن از کودکان دهکده در کوچه سرگرم شاه بازی بودند ، اتفاقاً بچه ها کوروش را که می پنداشتند شبانزاده است در بازی به سمت شاه خویش برگزیدند ، ... هنگامیکه یمی از همبازیها که تصادفاً یکی از بزرگزادگان مادی پسر ارتمبره نامی بود از اجرای فرمان کوروش شاه امتناع کرد ، کوروش او را با تازیانهسخت تنبیه کرد(!)
پسرک که
از آن رفتار خشن بسیارخشمناک شده بود ... »
(برگة 66)


باقی ملّتها را نیز استعمار میکرد و به دروغ می نوشت که آنان که در ظلم بودند و من آنها را رهانیدم !


ا.ج. آربری ، دانشمند انگلیسی می نویسد:Sham:


«در طی سلطنت هخامنشیان و تا آخرین روزهای پادشاهیساسانی ، ایران نمونة کامل استبداد شرقی بود»

(مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران ، جلد نخست : 1354 ، برگة 452)


مشابه غارتگری های کوروش دررا در رفتار فرزند خلف و به تعبیر ویل دورانت «نیمه دیوانه اش» کمبوجیه نیز میتوان جستجو کرد ::Sham::Sham:


« کمبوجیه در مصر نسبت به بعضی از معابد سخت گیری کرد ، این بدان علت بود که نیروی معابد و کاهنان را درهم شکند و از سوی دیگر وضع مالی خود را سر و سامان بخشد ! »

(هاشم رضی ، آیین مغان ، برگه 156 انتشارات سخن 1384)

استاد غیاث آبادی ارجمند ، روحیه آزادمنشانه و متمدنانة خود را در صفحة شخصی فیسبوک خود به نمایش گذارده اند : ·


هفته‌نامه تایم ارتش هخامنشی را یکی از ده ارتش نیرومند تاریخ معرفی کرده است. بعضی دوستان هم از این خبر افتخارآمیز به شوق آمده و مشغول پز دادنش هستند. نمی‌دانم کجای ارتشی که با جان و مال مردم بینوا و رنج‌کشیده از مصر تا آسیای میانه و از رومانی تا هند را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده، قابل افتخار و پز دادن است. لطفاً اگر کسی می‌داند به من هم خبر بدهد.


در تاریخ می 07‏ و ساعت 06:37 قبل از ظهر‏


که یادآور فراز ِ جانانه و زیرکانة روزنامة گاردین است :

این نکته بسیار مهم را نباید از نظر دور داشت که هخامنشیان عامل ناامنی سایر دولت ها بوده اند.... خط نوشتاری در خاورمیانه ابداع شد اما تاریخ توسط یونانی ها ابداع گردید.
هردوت پدر تاریخ از موضوع حماسه برای نشان دادن تلاش ایالت یونان در آن زمان برای غلبه بر امپراتوری پارس و جنگ برای آزادی و رهایی بهره گرفت. هردوت این نظریه را نقل کرده که دموکراسی زاینده نبرد یونانیان با استبداد پارس (هخامنشی) می باشد.
پادشاه هخامنشی - کورش - که با استبداد بر رعایا حکومت می کرد، با تکیه بر قدرت پوشالی خویش درصدد تصرف آنی یونان کوچک برآمد، لکن به طور غیر منتظره ای با مقابله به مثل یونانی ها مواجه شد.
ایرانی ها باید به خاطر بیاورند که در نبرد ماراتون با یونانی ها شکست خفت باری خوردند. درباره نبرد ماراتون هردوت نقل کرده است که در این نبرد یونانی ها جز کشت و کشتار وحشیانه از هخامنشی ها ندیدند و در پرتو این نبرد، یونانی ها هویت مدنی خویش را باز یافتند.
به طور تلویحی، تمام تئوری های سیاسی غرب - از محکومیت سنت دیکتاتوری آتلانتیک تا کاریکاتوری که مارکس از استبداد شرقی ارائه کرده است - بر خلاف روح پارس (هخامنشی) تعریف گردیده است.
با پیروزی یونانی ها، هخامنشیان به طرزی قابل ترحم و سرزنش آمیز در حافظه جهان حک شدند ... این حکومت خودکامه چنان که تواریخ هردوت گفته است سرانجام منهدم شد.:Kaf:


خصایص کوروش
کوروش پیوسته خوبی قلب خود را نشان می داد. لذا تا زمانی که کوروش ثروت نداشت با رفع حوائج نزدیکان خود و شرکت در غم و شادی ان ها برای خود دوست تهیه می کرد.
ولی وقتی که دارای ثروت شد با بذل و بخشش به اطرافیان و دعوت کردن به خوردن و اشامیدن برای خود دوستان زیادی فراهم می کرد با این نیت امر کرد که در سر میزش ظروفی زیاد برای غذا خوردن عدی ی بسیاری دیگر بگذارند.
او هم چنین برای خدمتگزاران وظیفه شناس غذا می فرستاد.
خلاصه اینکه او در بذل و بخشش و طعام و رسیدگی به خدمتگزاران اهتمام می ورزید. با این گونه کار ها بود که مللی که دولت هایشان منهدم می کرد پس از مرگش او را پدر می خواندند.
می گویند که کوروش شرمسار می گشت وقتی که می دید خدمات دوستانش بیش از بذل و بخشش های اوست.
با این نوع حسیات جای حیرت نیست که او می خواست در نیکی کردن سرامد تمام مردم باشد.

در حفظ سلامت و جلوگیری از بیمار نشدن مردم اهتمام می ورزید و در این راه بهترین اطبا را به کار می گرفت.

وقتی برای اولین بار از قصر خود بیرون رفت تا به معابد رفته و قربانی کند تمام سرداران را به لباس های رنگارنگ مزین کرد ولی خود ساده پوش بود.
در جواب یکی از حضار که گفت پس خودت کی مزین خواهی شد او جواب داد زینت های شما برای زینت من کافیست.
اگر بتوانم درباره ی شما نیکی کنم در هر لباسی که باشم مزین خواهم بود.

قسمتی از خصائص کوروش از کتاب تاریخ ایران باستان.

حسن پیر نیا

درود بر پدر كوروش

رضا;508025 نوشت:
لطفا به مطالب دقت بفرماید بنده از خود عهد عتیق مطلب گذشته ام

سلام

دوست گرامی تحریف کتاب عهد عتیق که از نظر قران و اسلام بر کسی پوشیده نیست

شما چطور بر مطالب یک کتاب تحریفی استناد می کنید ؟؟!!!

[="Microsoft Sans Serif"]درود :Gol:

ایران، کشوری مذهبی و ملی‌گرا است؛ اگر پادشاهی بخواهد با استفاده از سخنان دروغ و بی‌پایه مردم را از یکی از این‌دو پایه جدا کند، مردم را از خود دور می‌کند.
متأسفانه بیشتر ما، یا از این‌ور بام می‌افتیم، یا از آن‌ور؛ گروهی می‌آیند شخصی را خدا می‌کنند و گروهی هم می‌آیند، همان شخص را، اهریمن می‌نامند!
این موضوع در مورد همه‌ی شخصیت‌ها هست - چه مذهبی و چه ملی.

سخن گفتن در این گفتار، بیهوده است؛ زیرا حاکم کنونی ایران، از کوروشو ایران باستان دل خوشی ندارد؛ پس تاریخ نویسان زیادی پیدا می‌شوند که برای خودشیرینی، تاریخ را منحرف کنند.
آقای رضا!
آیا به یاد دارید که چند ماه پیش، در مورد آتش‌پرستی زردشتیان سخنی گفتید که: «هیچ‌کجای گاتاها سخنی در مورد آتش پرستی پیدا نمی‌شود؟»
آیا به یاد دارید که در پاسختان چند نمونه خلاف سخنتان آورده شد؟ و آن سخنتان باعث شگفتی بنده شد که شمایی که گویا در مورد تاریخ دستی بر آتش دارید، چنان سخنی را برای فریب، یا از روی ناآگاهی گفتید و حتی سخنان خود را، همانند اینجا، مستند کردید!
می‌روید از نوشتارهایی استناد می‌کنید که هرکجای آن از کوروش به نیکی یاد شده است، آنرا تحریف شده می‌خوانید؛ و هرکجایش از او بد گفته است، آنرا درست می‌دانید؟
از کجا می‌دانید که جاهایی که بد گفته است، تحریف نشده است؟
می‌روید از نوشتارهایی استناد می‌کنید که در این رژیم نوشته یا ترجمه شده است؟ رژیمی که کوروش و دیگر پادشاهان را، همگی و بدون دلیل، گمراه می‌خواند؟
رژیمی که حتی نوشتار «شاه‌نامه» را به خاطر داشتن واژه‌ی «شاه»، در دوره‌ای تحریم کرده بود و نمی‌گذاشت چاپ شود؟

هرچه می‌توانید از این دست نوشتارها بیاورید و ببینید که آیا مردم از کوروش و ایران باستان زده می‌شوند یا برعکس، بیشتر نسبت به آن تشنه می‌شوند و از نمادهای آن دوران در گردن و پشت شیشه‌ی ماشین خود می‌گذارند.

بسیاری از جمله های که در همین تاپیک به نام کورش زده شده است ، والله بالله کورش روحش از آنها خبر ندارد
هزاران جمله علیه کورش در رسانه های امروزی مطرح میشود که هیچ سندی بر آن نیست
مشکل این است که حتی قصد دفاع از کورش را هم ندارند، بلکه از طرف دشمنان ایران واسلام برنامه ریزی شده است
قصد اول یهود و دشمنان ایران و اسلام این است که ابتدا کورش را بیش از حد بزرگ کنند ، تقدیس نمایند و وی را به عنوان پیامبری بی نظیر در بین عوام جا بیندازند
سپس او را در مقابل شخصیتهای اسلامی قرار دهند
کورش هر که بوده ،بوده ، اگر خوب بوده که انشاء الله در بهشت وی را ملاقات خواهیم کرد و اگر بد بوده حسابش با خداست نه باما
بحبص این است که فردوسی که از همه این ایرانیسمهای قلابی و دروغگو ایرانیسم تر بوده اسمی از کورش نیاورده در حالی که اسم انوشیروان و خسرو و جم و ...... همه را آورده
سعدی و حافظ که در کنار تخت جمشید و پاسارگاد بوده اند حتی یک کلمه کورش در همه آثارشان نیست، یعنی این کورش جدیدا بناست بزرگ شود و سیاسیتی در پیش است که در مقابل ایران گیرد تا دشمنان ایران واسلام بتوانند از این آب گل آلود ماهی بگیرند،
سعدی و حافظ اسم اسکندر مقدونی را آورده اند اما از آوردن اسم کورش دریغ کرده اند نمی خواهم بگویند بی تفاوت بوده اند بلکه می گویم والله بالله کورش اینقدر که الان بزرگش می کنند در زمان فردوسی ، سعدی، حافظ بزرگ نبوده
پس ای برادران وخواهران ایرانی
وقتی فرودسی و سعدی و حافظ که از زمان ما به کورش نزدیک تر بوده اند اسمش را نیاورده اند لااقل یک علامت سوال جلو این کار بگذارید
چرا و به چه انگیزه ای امروز دشمنان اسلام همه با هم بر طبل کورش پرستی می زنند البته بنده کورش تسیزی را هم قبول ندارم واین خود نوعی بزرگ کرده کورش است که به اهداف دشمنان ایران و اسلام کمک می کند
خلاصه اینکه بابا کورش اینقدر که الان می گن بزرگ نبوده

[="Microsoft Sans Serif"]

کریم اردکانی;508390 نوشت:
بحبص این است که فردوسی که از همه این ایرانیسمهای قلابی و دروغگو ایرانیسم تر بوده اسمی از کورش نیاورده در حالی که اسم انوشیروان و خسرو و جم و ...... همه را آورده

ایران، همواره چهار‌راه جنگ و خون‌ریزی و آتش‌سوزی بوده است؛ نام کوروش، در منابع یونانی آمده است و فردوسی، دسترسی به این‌گونه منابع نداشته است.
آیا یونانیان آن‌زمان، که برخی از آنان در دوره‌ی هخامنشی بوده‌اند، نام کوروش را برای اسلام‌ستیزی در نوشتارهای خود آورده‌اند؟
*****

شما در نوشته‌ی خود، به فردوسی پاکزاد، توهین کرده‌اید و وی را، دروغگوتر از دروغگویان کنونی و نژادپرست‌تر از نژاد‌پرستان کنونی خوانده‌اید.
خواهشمند است یا نوشته‌ی خود را ویرایش کنید یا بنده به مدیران این تارنما گذارش می‌دهم که ببینم روی چه حسابی به چنین بزرگ‌مردی توهین کرده‌اید.

[="Microsoft Sans Serif"]درود:Gol:

رضا;195377 نوشت:
اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند.

آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.
پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است:

۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.
۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.
۳- هر دو درست گفته‌اند.


خب بر آن شدم که بر سر این موضوع، گفت و گویی با شما بکنم.
فرموده‌اید: «چگونه مردمی که طرفدار کوروش و بیزار از نبونید بودند، به‌ یک‌باره طرفدار فرزند نبونید و بیزار از پادشاه پارس شدند؟»

  • نخست: داریوش، پس از کوروش به پادشاهی نرسیده است که بگوییم آن تخت و تاج، با ویژگی‌هایش، به دست داریوش رسیده است؛ بلکه پس از کوروش، پسر خشن کوروش، کمبوجیه به مدت هشت سال، بر ایران پادشاهی کرده است.
پس این بسیار طبیعی است که مردم، نسبت به پادشاه هخامنشی بدبین شوند.
  • دوم: ندینتبیره پسر نبونید نبود؛ بلکه همانگونه که در سنگ‌نبشته آمده است: وی، به دروغ خود را پسر نبونید معرفی کرده است. پس مردمی که چنین دروغ آشکاری را می‌پذیرند، خیلی آسان هم، گول دیگر سخنان وی را نیز خورده‌اند.
  • سوم: از این دست نمونه‌ها در تاریخ فراوان است که مردم ساده (و نه دانشمند)، ابتدا از کسی پیروی می‌کنند و سپس آن‌کس با زبان‌بازی، مردم را می‌فریبد و نگرششان را دگرگون می‌کند. همچون: پسر عموی حسین(ع)، مسلم بن عقیل؛ وی ابتدا مورد توجه کوفیان قرار می‌گیرد؛ ولی در کم‌تر از یک ماه (و نه هشت سال که کمبوجیه میان کوروش و داریوش پادشاه بود)، به یک‌باره مردم نگرش خود را کاملا برعکس کردند.
  • چهارم: خود داریوش، پیش از اینکه به سخن گفتن در مورد شورش‌های گوناگونی که در سال ابتدایی پادشاهی‌اش رخ داد سخن بگوید، چنین می‌گوید: «هنگامی که کمبوجیه به مصر رفت، مردم خائن و دروغگو در مردمان زیاد بود» و در ادامه می‌گوید «این وضعیت، در همه‌جا رخ داد» که نشان از آن دارد که یک وضعیت نابسامان در قلمرو پارس رخ داده است و معمولا در چنین وضعیتی، هیچ چیزی سرجای خود نمی‌ماند.

آبـرنـگـ;508374 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]درود :Gol:

ایران، کشوری مذهبی و ملی‌گرا است؛ اگر پادشاهی بخواهد با استفاده از سخنان دروغ و بی‌پایه مردم را از یکی از این‌دو پایه جدا کند، مردم را از خود دور می‌کند.
متأسفانه بیشتر ما، یا از این‌ور بام می‌افتیم، یا از آن‌ور؛ گروهی می‌آیند شخصی را خدا می‌کنند و گروهی هم می‌آیند، همان شخص را، اهریمن می‌نامند!
این موضوع در مورد همه‌ی شخصیت‌ها هست - چه مذهبی و چه ملی.

سخن گفتن در این گفتار، بیهوده است؛ زیرا حاکم کنونی ایران، از کوروشو ایران باستان دل خوشی ندارد؛ پس تاریخ نویسان زیادی پیدا می‌شوند که برای خودشیرینی، تاریخ را منحرف کنند.
آقای رضا!
آیا به یاد دارید که چند ماه پیش، در مورد آتش‌پرستی زردشتیان سخنی گفتید که: «هیچ‌کجای گاتاها سخنی در مورد آتش پرستی پیدا نمی‌شود؟»
آیا به یاد دارید که در پاسختان چند نمونه خلاف سخنتان آورده شد؟ و آن سخنتان باعث شگفتی بنده شد که شمایی که گویا در مورد تاریخ دستی بر آتش دارید، چنان سخنی را برای فریب، یا از روی ناآگاهی گفتید و حتی سخنان خود را، همانند اینجا، مستند کردید!
می‌روید از نوشتارهایی استناد می‌کنید که هرکجای آن از کوروش به نیکی یاد شده است، آنرا تحریف شده می‌خوانید؛ و هرکجایش از او بد گفته است، آنرا درست می‌دانید؟
از کجا می‌دانید که جاهایی که بد گفته است، تحریف نشده است؟
می‌روید از نوشتارهایی استناد می‌کنید که در این رژیم نوشته یا ترجمه شده است؟ رژیمی که کوروش و دیگر پادشاهان را، همگی و بدون دلیل، گمراه می‌خواند؟
رژیمی که حتی نوشتار «شاه‌نامه» را به خاطر داشتن واژه‌ی «شاه»، در دوره‌ای تحریم کرده بود و نمی‌گذاشت چاپ شود؟

هرچه می‌توانید از این دست نوشتارها بیاورید و ببینید که آیا مردم از کوروش و ایران باستان زده می‌شوند یا برعکس، بیشتر نسبت به آن تشنه می‌شوند و از نمادهای آن دوران در گردن و پشت شیشه‌ی ماشین خود می‌گذارند.

با سلام
لطف کرده به مخاطبهای خودتان احترام بگذاراید و از سخنان بیهوده و حاشیه ای صرفنظر کنید لطفا در مورد آتش پرستی زرتشتیگری اگه سخنی است همانجا توضیح دهید
سخنی دارید با منبع عنوان کنید میشنویم در غیر این صورت آنچه از ذهن شخصی تراوش میکند در تاریخ و تحقیقات تاریخی راهی ندارد

.

آبـرنـگـ;508397 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]درود:Gol:

خب بر آن شدم که بر سر این موضوع، گفت و گویی با شما بکنم.
فرموده‌اید: «چگونه مردمی که طرفدار کوروش و بیزار از نبونید بودند، به‌ یک‌باره طرفدار فرزند نبونید و بیزار از پادشاه پارس شدند؟»

  • نخست: داریوش، پس از کوروش به پادشاهی نرسیده است که بگوییم آن تخت و تاج، با ویژگی‌هایش، به دست داریوش رسیده است؛ بلکه پس از کوروش، پسر خشن کوروش، کمبوجیه به مدت هشت سال، بر ایران پادشاهی کرده است.
پس این بسیار طبیعی است که مردم، نسبت به پادشاه هخامنشی بدبین شوند.
  • دوم: ندینتبیره پسر نبونید نبود؛ بلکه همانگونه که در سنگ‌نبشته آمده است: وی، به دروغ خود را پسر نبونید معرفی کرده است. پس مردمی که چنین دروغ آشکاری را می‌پذیرند، خیلی آسان هم، گول دیگر سخنان وی را نیز خورده‌اند.
  • سوم: از این دست نمونه‌ها در تاریخ فراوان است که مردم ساده (و نه دانشمند)، ابتدا از کسی پیروی می‌کنند و سپس آن‌کس با زبان‌بازی، مردم را می‌فریبد و نگرششان را دگرگون می‌کند. همچون: پسر عموی حسین(ع)، مسلم بن عقیل؛ وی ابتدا مورد توجه کوفیان قرار می‌گیرد؛ ولی در کم‌تر از یک ماه (و نه هشت سال که کمبوجیه میان کوروش و داریوش پادشاه بود)، به یک‌باره مردم نگرش خود را کاملا برعکس کردند.
  • چهارم: خود داریوش، پیش از اینکه به سخن گفتن در مورد شورش‌های گوناگونی که در سال ابتدایی پادشاهی‌اش رخ داد سخن بگوید، چنین می‌گوید: «هنگامی که کمبوجیه به مصر رفت، مردم خائن و دروغگو در مردمان زیاد بود» و در ادامه می‌گوید «این وضعیت، در همه‌جا رخ داد» که نشان از آن دارد که یک وضعیت نابسامان در قلمرو پارس رخ داده است و معمولا در چنین وضعیتی، هیچ چیزی سرجای خود نمی‌ماند.

با سلام
لطفا ملاحظه بفرماید
رجمه کتیبه بیستون و دیگر اسناد هخامنشی را که با دقت بخوانیم اینقدر نکات جالب دارد که تمامی نخواهد داشت .کافیست در اسناد هخامنشیان دقیقی شویم و بدون ذهنیت ، بررسی کنیم ...
در گل نبشته بابلی کوروش( ترجمه عبدالمجید ارفعی) می خوانیم :

17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش)را به شهر خویش، بابل، فرا برد.(مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و)نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد به دست او (= کورش) سپرد...
دقت کنید در طول این بیانیه سیاسی کوروش نبونید (نبونئید) شخصیتی منفور و مغضوب است هم از سوی خدای مجهول (ارفعی:"مردوک") و هم از سوی مردم بابل ...

کوروش : همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد،(همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
...
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ](پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم...


از نماز بردن بر یک شخص و بوسیدن دو پای او که بگذریم .اینجا نیز کوروش می گوید که مردم بابل وبا او رفتاری نیکو داشته اند و از حضورش خرسند شدند .طبیعتا مردم بابل از شاهشان(نبونید) ناراضی بودند که به سمت کوروش رفته اند .


حال کتیبه بیستون نوشته داریوش هخامنشی را مرور کنیم :
ترجمه کتیبه بیستون - غیاث آبادی :
بند ۱۶ ۷۲-۸۱ داریوش شاه گوید: ... مردی بابلی به نام «نَـدیـتَـبَـئـیـرَه»پسر «اَئـیـنَـه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین می‌فریفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـیتَـه» (نَبونید) هستم. سپس همة مردم بابل به سوی او رفتند.بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.

نکته جالب ماجرا اینجاست که همان مردم بابل که گویا بعلت بدرفتاری نبونید به سمت کوروش رفته اند(براساس بیانیه کوروش) اینجا علیه داریوش به سمت فرزند نبونید می روند و علیه داریوش قیام می کنند ...این موضوع اهمیتی ندارد که داریوش او را دروغگو خطاب کرده اینجا مهم اینست که اگر نبونید فردی با توصیفات کوروش بوده است ، پس چرا فرزندش (یا دیگری)خود را به او منسوب کرده است تا همه ی مردم بابل به سمت او گرایش پیدا کنند ؟!



بند ۱۴ ۷۶-۸۳ داریوش شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئیتَـه» (نَبونید) هستم.آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَـه رفتند.او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.

بابل پس از فتح وتوسط داریوش و کشتن فرزند نبونید محبوب و سرکوب مردم بابل توسط داریوش بار دیگر و پس از سرکوب ملتهای دیگر شورش می کند .اینبار نیز فردی دیگر خود را به نبونید منسوب کرده است .باز هم داریوش اعتراف می کند که " مردم بابل" به سمت فرزند نبونید رفتند .

اما حقیقت چیست ؟!
به نظر در این بین داریوش سخنش به واقعیت نزدیک تر است .یعنی چندین بار شورش مردمی در بابل را خود داریوش توصیف و تایید می کند و محبوب بودن منسوبین به نبونید در بابل را خود او تایید می کند .

بنابر این دو حالت می ماند :
1- کوروش با بیانیه اش قصد فریب افکار را داشته و نبونید هرگز در بابل منفور نبوده است ...
2- هخامنشیان در طول حکومتشان چنان رفتاری با بابلیان کرده اند که آنها ناچار آن شاه منفور را و فرزندش را به این شاه (داریوش ) ترجیح دادند .

.امین.;508040 نوشت:
این چیزایی که به کوروش نسبت میدن بیشتر شباهت به قصه پردازی و افسانه هست.

چطور ممکنه کسی اینطور بین مردم محبوب باشه و چنان دروغهایی بهش ببندند؟ میتوانید مشابهش رو مثال بزنید؟

سلام

دوست عزیز مگر امام علی بین مردم محبوب نیود پس چطور او را لعن و نفرین می کردند سالها

این هم مثالی که خواسته بودید

آبـرنـگـ;508393 نوشت:
نام کوروش، در منابع یونانی آمده است و فردوسی، دسترسی به این‌گونه منابع نداشته است

چند سوال:
یک : در کدام منبع یونانی؟؟؟
دو: چرا نام اسکندر ، داریوش ، بهرام ، گور، انوشیروان و ............از بین نرفته فقط نام کورش از بین رفته ؟
سه: کتابهای یونانیان در عصر ترجمه وارد، فرهنگ اسلام شد و در زمان مامون و بعد از آن به اوج خود رسید ، چرا کتاب مورد نظر شما ترجمه نشد؟
چهار : سعدی و حافظ چی ؟ آنان که اسم اسکندر و ..... در کتاب خود آوردند چرا یادشان نبود اسم کورش را بیاورند؟
پنج: چرا یک دفعه این کتابهای یونانی پیدا شد؟ یکعدفعه قبرمادر سلیمان ، قبر کورش شد؟ یکدفعه منشور پیدا شد؟
یعنی اینها همه باهم همانگ شدند؟ ؟

آبـرنـگـ;508393 نوشت:
آیا یونانیان آن‌زمان، که برخی از آنان در دوره‌ی هخامنشی بوده‌اند، نام کوروش را برای اسلام‌ستیزی در نوشتارهای خود آورده‌اند؟

اگر آنان نیز نوشته باشند که قابل اثبات نیست، الان بزرگ کردن کورش با اهداف سیاسی و اتفاقا بر علیه ایران صورت می گیرد ، در فضای سالم بدون توهین حاضرم بحث کنیم

آبـرنـگـ;508393 نوشت:
شما در نوشته‌ی خود، به فردوسی پاکزاد، توهین کرده‌اید و وی را، دروغگوتر از دروغگویان کنونی و نژادپرست‌تر از نژاد‌پرستان کنونی خوانده‌اید

از کجای سخن بنده به این مطلب رسیدید؟ اگر اشتباه برداشت کردید معذرت خواهی کنید، اگر بنده اشتباه چنین چیزی گرفته معذرت خواهی می کنم
فردوسی، شاعری شیعی است که به ایران و اسلام خدمت کرده است و مورد احترام بنده است
بنده گفتم فردوسی از همه ایرانیسم های قلابی و دروغگو ایرانسیم تر بوده
یعنی این ایرانسیم های دروغگوی فعلی را قلابی خواندم و گفتم فردوسی از همه اینها ایرانیسم تر بوده
این ایرانسیم های قلابی که
اولا: گوششان به ماهواره های ضد ایرانی غربی است ، تا شاید بتوانند با این ابزار دوباره بر ایران مسلط شوند
ثانیا: این ایرانیسم ها که ایران را تهران و اصفهان و اطراف آن می داننند؟ به افعانها توهین می کنند که جز ایران بوده، به تاجیکستان توهین می کنند که جز ایران بوده ، به ترکها توهین می کنند که جز ایران بوده، چرا چون از رسانه های غرب اینجور القا می شود
غرب برای تسلط دوباره بر ایران ابزارهای مختلفی به کار می گیرد
نظامی ، مواد مخدر، ترویج بی نبدوباری ، تحریک قومیتها، بزرگ نمایی ایران باستان وشخصیتهای آن تا در مقابل اسلام قرار گیرند، کمک به تبلیغ ادیان و مذاهب و فرقه های انحرافی
همه اینها برای مبارزه با ایران است از جمله بزرگ کردم شخصیتهای ایران باستان به هدف مقابله با ایران است منتها کمی دقت می طلبد

آبـرنـگـ;508393 نوشت:
خواهشمند است یا نوشته‌ی خود را ویرایش کنید یا بنده به مدیران این تارنما گذارش می‌دهم که ببینم روی چه حسابی به چنین بزرگ‌مردی توهین کرده‌اید.


باز عرض می کنم که به فردوسی توهین نکرده ام بلکه شما به اشتباه توهین تصور کرده اید
ولی ببینید ایرانیسمها حتی به پیامبر شما، امامان شما، اولیای الهی شما ، با ابزار کورش پرستی توهین می کنند

اونايي كه فردوسي پاكزاد رو بد و خائن مي دونن ( كه اكثراً هم پيرو انديشه هاي مطهري هستن)
پس پارسي صحبت نكنن
آخه اينطوري به خودشون خيانت كردن!
كه به زبان شخصي مثل فردوسي نژاد پرست صحبت مي كنن!!

موضوع قفل شده است