جمع بندی ازدواج با دوشیزه مطلقه و مخالفت خانواده

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج با دوشیزه مطلقه و مخالفت خانواده

با سلام

با توجه به اینکه بر این اصل معتقد هستم که در ابتدا خانواده ها با هم ازدواج می کنند سپس پسر و دختر، شروع حرکت ازدواج رابه مادرم سپردم

مادرم پس از زحمات زیاد از حوزه تعدادی دختر را پسند کرده و پس از رفتن به منزل آنها و مشاهده دختر و صحبت با خانواده ایشان، موری را پسنیدند و به خواستگاری رفتیم

در ابتدای جلسه دوم در صحبت های دو نفره دختر و پسر، دختر گفت که سه سال پیش پسری به خواستگاریش اومده که خانواده و سابقه خوبی داشتند و بعد از عقد دائم مشخص شده که پسر معتاد هست و مشکلات عدیده اخلاقی داره و پسر اعلام کرده که اگر دروغ نمیگفته، دختر و خانوادش جوابشون منفی بوده

دختر گفت اگر نظر شما منفی هست لطفا این مورد رو مخفی نگه دارید و به خانوادتون بگید که جوابتون منفی هست و اگر مشکلی ندارید بعد از مشورت شما با خانودتون، جلسه بعدی خواستگاری(سوم) پدرم به صورت کلی مطرح کنند

به علت اینکه دختر به صورت زیادی با بنده کف هستند و من هم مشکلی با این مورد ندارم و عقد اون دو در سه سال پیش حدود یک ماه به طول انجامیده و شناسنامه دختر سفید هست و دوشیزه، قبول کردم و با پدر و مادرم در میون گذاشتم

پدر و مادرم به شدت مخالفند

جلسه سوم رو به علت پا فشاری بنده به صورت سه نفره(پدر پسر، پدر دختر و بنده) در محل کار پدر دختر بودیم و پدر دختر در مورد کوتاهیش پیرامون تحقیق نکردن و منوط کردن موارد به گفته ها و سابقه خوب پدر داماد قبلی گفت

مادرم علتش رو برای مخالفت، کلاه برداری میدونه و میگه باید در جلوی دفتر ازدواج ها در حوزه می نوشتند مطلقه!
و چون مادر دختر در جلسه اولیه که جلسه زنونه ای بوده این مساله مهم رو عنوان نکرده رو مقصر میدونه
و میگه من دل چرکین هستم و اصلا به این ازدواج رضایت ندارم
----
چند مورد برای خودم در این بین مهم میومد
1) عقده گشایی کردن داماد قبلی بعد از ازدواج ما
2) مقایسه کردن بنده با داماد قبلی در مشکلات زندگی توسط خانم
3) حرف های مردم در آینده که ممکنه در زندگی تلخی ایجاد کنه

ناگفته نمونه که دختر و خانوادش هیچ گونه مشکلی ندارند و بنده هم با توجه به این که مادرم بعد از یک سال جستجو، برای اولین بار بنده رو در سن 28 سالگی به خواستگاری بردند، کمی روی این مساله اصرار دارم و می ترسم چند سال دیگه بگذره و جای دیگه بریم خواستگاری Smile
برای همین هم خودم هم ته دلم دوست ندارم بریم جای دیگه و در کل هم با این مورد دختر که چند روز عقد بسته فردی لاابالی بوده مشکلی ندارم

باتشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

debugger;494231 نوشت:
با سلام

با توجه به اینکه بر این اصل معتقد هستم که در ابتدا خانواده ها با هم ازدواج می کنند سپس پسر و دختر، شروع حرکت ازدواج رابه مادرم سپردم

مادرم پس از زحمات زیاد از حوزه تعدادی دختر را پسند کرده و پس از رفتن به منزل آنها و مشاهده دختر و صحبت با خانواده ایشان، موری را پسنیدند و به خواستگاری رفتیم

در ابتدای جلسه دوم در صحبت های دو نفره دختر و پسر، دختر گفت که سه سال پیش پسری به خواستگاریش اومده که خانواده و سابقه خوبی داشتند و بعد از عقد دائم مشخص شده که پسر معتاد هست و مشکلات عدیده اخلاقی داره و پسر اعلام کرده که اگر دروغ نمیگفته، دختر و خانوادش جوابشون منفی بوده

دختر گفت اگر نظر شما منفی هست لطفا این مورد رو مخفی نگه دارید و به خانوادتون بگید که جوابتون منفی هست و اگر مشکلی ندارید بعد از مشورت شما با خانودتون، جلسه بعدی خواستگاری(سوم) پدرم به صورت کلی مطرح کنند

به علت اینکه دختر به صورت زیادی با بنده کف هستند و من هم مشکلی با این مورد ندارم و عقد اون دو در سه سال پیش حدود یک ماه به طول انجامیده و شناسنامه دختر سفید هست و دوشیزه، قبول کردم و با پدر و مادرم در میون گذاشتم

پدر و مادرم به شدت مخالفند

جلسه سوم رو به علت پا فشاری بنده به صورت سه نفره(پدر پسر، پدر دختر و بنده) در محل کار پدر دختر بودیم و پدر دختر در مورد کوتاهیش پیرامون تحقیق نکردن و منوط کردن موارد به گفته ها و سابقه خوب پدر داماد قبلی گفت

مادرم علتش رو برای مخالفت، کلاه برداری میدونه و میگه باید در جلوی دفتر ازدواج ها در حوزه می نوشتند مطلقه!
و چون مادر دختر در جلسه اولیه که جلسه زنونه ای بوده این مساله مهم رو عنوان نکرده رو مقصر میدونه
و میگه من دل چرکین هستم و اصلا به این ازدواج رضایت ندارم
----
چند مورد برای خودم در این بین مهم میومد
1) عقده گشایی کردن داماد قبلی بعد از ازدواج ما
2) مقایسه کردن بنده با داماد قبلی در مشکلات زندگی توسط خانم
3) حرف های مردم در آینده که ممکنه در زندگی تلخی ایجاد کنه

ناگفته نمونه که دختر و خانوادش هیچ گونه مشکلی ندارند و بنده هم با توجه به این که مادرم بعد از یک سال جستجو، برای اولین بار بنده رو در سن 28 سالگی به خواستگاری بردند، کمی روی این مساله اصرار دارم و می ترسم چند سال دیگه بگذره و جای دیگه بریم خواستگاری Smile
برای همین هم خودم هم ته دلم دوست ندارم بریم جای دیگه و در کل هم با این مورد دختر که چند روز عقد بسته فردی لاابالی بوده مشکلی ندارم

باتشکر

بسمه تعالی
با تقدیم سلام و عرض تحیت محضر جنابعالی

همانگونه که اشاره فرمودید همراهی و رضایت خانواده و بویژه مادر در موفقیت ازدواج نقش مهمی دارد، لذا شایسته است در صورت تصمیم به ازدواج با این خانم، رضایت مادر را با گفتگو و کمک از اطرافیان و نیز مشاورین بدست آورید.

قطع نظر از این نکته، دلیل مادر محترم شما منطقی به نظر نمی رسد چرا که مهم کفویت است، اما اینکه این موضوع در چه جلسه و زمانی مطرح شود، موضوعی است که تشخیص آن بر عهده فرد است و مطرح کردن آن در ابتدای خواستگاری ضرورتی نداشته و ندارد.

در ارتباط با سوالات مطرح شده نیز توجه بفرمایید؛

1- در این خصوص نسبت به وضعیت و شخصیت داماد قبلی اطلاعات بیشتری به دست آورید و فرضهای محتمل عقده گشایی را بررسی کنید که آیا واقعا می تواند چالش خاصی ایجاد کند یا خیر؟

2- سطح شناخت متقابل از یکدیگر را پیش از ازدواج و پس از آن افزایش دهید و مبتنی بر حساسیتها و توقعات شخص مقابل، انتخاب کنید. در صورتی که شما از معیارهای لازم از دید ایشان برخوردار باشید و در ادامه نیز این معیارها حفظ و تثبیت شود، مقایسه شما با فرد قبلی آسیب زا نخواهد بود.

3- نه طلاق گرفتن جرم است و نه قرار است دیگران از وضعیت شما و همسر آینده تان مطلع باشند. در صورتی که انتخاب شما صحیح باشد و از منطق قوی برخوردار باشد، علاقه و صمیمیت حاکم مانع از تلخی زندگی خواهد شد. تلخکامی زمانی ایجاد خواهد شد که تصمیم و انتخاب ما از ابتدا همراه با تردید و دودلی باشد.

در مجموع مشاوره حضوری پیش از ازدواج را به اتفاق این خانم فراموش نفرمایید

در پناه خدای متعال موفق باشید

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

با تشکر از پاسخ شما

پس از به دست آوردن دل پدر و مادر(البته با توجه به نگرش نسل های قبل و تفکرات ناپسندشون که باعث شده زنا در جامعه بالا بره اما عقد نمودن حتی به صورت موقت نه! و بد تر از دوستی با نامحرم و ... می دونند، مطمئنا هیچ وقت از ته دل راضی نخواهند شد)پیش مشاور نیز رفتیم

بعد از شنیدن صحبت های منطقی مشاور، بالاخره قبول کردند که تماس بگیرند برای جلسه سوم خواستگاری

بعد از تماس پدرم با پدر دختر، ایشون گفتند که جوابشون منفی هست و این ازدواج به صلاح نیست!

مثالی هم گفتند که پسر(بنده) از ایشون(پدر دختر) در جلسه مردونه ای که در محل کارشون داشتیم، از پدر دختر بعد از اینکه گفته ما برای عقد کنون تالار گرفتیم و ... پرسیدم که آیا از اسناد عقدکنون(فیلم و عکس) دست کسی هست و یا معدومش کردید؟

هدف من از طرح چنین سوالی این بود که نکنه شاید در آینده اون داماد قبلی مشکلاتی رو به هر عنوانی به وجود بیاره
اما پدر دختر میگه شما تا وقتی ته ذهنت چیزی از این موارد مونده و نتونستی با خودت کنار بیایی و این مورد شده دغدغه ذهنیت، پس نباید با چنین کسی ازدواج کنی تا در آینده هم برات از این سوالات پیش نیاد

البته میدونم به در گفته تا دیوار بشنوه، چون اول جلسه مردونه، پدرم مثال زشتی رو زد؛
"بهتره در یک سفر طولانی، راننده، یک ماشین صفر رو بگیره تا دلهره ای نداشته باشه نه اینکه بره یه ماشین دست دو رو که قبلا زیر پای یکی دیگه بوده رو بگیره که ندونه نفر قبلی باهاش چکار کرده"

خوب نظرتون چیه در مورد زیر

آیا بعد از چند وقت دوباره درخواست خواستگاری بدیم؟
وقتی که پدر دختر گفت نه، انگار خدا به پدر و مادرم دوباره من رو داده بود و بال در آورده بودند از خوشحالی

البته یه شرط برای مادرم قراردادم که اگر تا قبل از نیمه شعبان، که سه ماه میشه نره برای من کسی دیگه رو پیدا کنه، میریم خواستگاری همین شخص دوباره

[="Indigo"]فک کنم بهتر بود اصلا به مادرتون چیزی نمی گفتید...

با خودتون دو دوتا چهارتا میکردین ... میدیدین اگه نمیتونین با یه " دوشیزه " که قبلا عقد کرده زندگی کنین میگفتین ازش خوشتون نیومده...

اگرم از این ترسی داشتید که داماد قبلی مشکلی براتون ایجاد کنه.... با 28 سال سن میرفتین و تحقیق میکردین خودتون...

در کل این دلایلی که واسه شک و تردیدتون گفتین :

debugger;494231 نوشت:
چند مورد برای خودم در این بین مهم میومد
1) عقده گشایی کردن داماد قبلی بعد از ازدواج ما
2) مقایسه کردن بنده با داماد قبلی در مشکلات زندگی توسط خانم
3) حرف های مردم در آینده که ممکنه در زندگی تلخی ایجاد کنه

هیچ کدومشون فک نکنم به دست پدر و مادرتون حل بشه که اونا رو درگیر کردید....

الان این مورد رو هم باید به موردای قبلی تون اضافه کنید...

حتی اگه خانواده تون راضی هم بشن.... اون عروس دیگه براشون عروس نمیشه.... بیشتر به چشم یه کلاه بردار نگاش میکنن... در صورتی که به نظرم دختر خانم و خانواده اش بهترین کارو کردن...[/]

SH!SH-GoOoSHe*;499106 نوشت:
فک کنم بهتر بود اصلا به مادرتون چیزی نمی گفتید...

امام صادق(عليه السلام):
«مَا اسْتَخارَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلاّ خارَ لَهُ؛ هيچ بنده با ايمانى از خداوند طلب خير نكرد، مگر آن كه پروردگار سعادت او را فراهم ساخت»

من استخاره کردم و گفته شد بگو

ضمن اینکه پدرم از مادرم بد تر بود در این زمینه متاسفانه
---
به هر حال اطرافیان رفتاری انجام میدن که وقتی پشت سرت رو نگاه میکنی و گذشته طی شده رو می بینی، شاید افسوس بخوری که چرا این راه رو طی کردی
به گفته شما بهتر بود اصلا چیزی نمیگفتم

به این نتیجه رسیدم که به جای مشورت با خانواده زین پس فقط حرف های مشاور رو در زندگی به کار ببندم، چون اگر به حرف های خانواده گوش بدم، نهایت پیشرفتم همین جاییست که پدر و مادرم ایستادن

به قول فرانسوی ها؛پسری که زیاد گوش به حرف مادرش میده نباید زن بگیره

البته من خواستم احترامشون رو نگه دارم، وگر نه من یه عمر میخوام کنار همسرم باشم نه پدر مادرم
الان بیشتر کسانی که تو عکس عروسی پدر مادرم هستند، فاتحه لازم شدند، و این پدر مادرم هستند که عمری با هم بودند نه سایرین

با سلام خدمت دوست عزیز
با توجه به مسائلی که نوشتید به نظرم بهتر است که این خانم رو فراموش کنید. تا خانواده شما راضی نباشن مطمئن باشید که حتی به اجبار هم راضی شوند توی رفتارهای خود نشون میدن و اون خانم و حتی خودتون اذیت می شید. بهترین کار رو خانواده دختر کردن که جواب رد دادن. و در ضمن دوست عزیز بدانید برای این طور مسائل که آیا یه حرفی رو بگم یا نه نباید استخاره کرد زمانی که در انجام یه کار واقعا موندید استخاره کنید زمانی که نه عقل و نه دیگران جوابگو باشن البته این برای شما تجربه شد تا دفعه های بعد با اینطور مسائل چطور برخورد کنید. خوشحال باشید که خانواده دختر قبول نکردن چون اصرار زیاد شما برای ازدواج و انجام این ازدواج باعث میشد که مطمئناً حتی خود خانم رفتارهاش با اون قبلش متفاوت بشه و اونی نباشه که شما میخواهید بالاخره پدرتون حرفهایی زدن که نباید می زدن.
امیدوارم موفق باشید. و همسر بسیار مناسب نصیبتان شود که هم شما و هم ایشون لیاقت همدیگه رو داشته باشید و باعث ارامش همدیگه بشید.

البته من عزم رو جزم کردم که برم با پدر دختر صحبت کنم و باز دوباره بریم خواستگاری

از مادرم هم خواستم که با مادر دختر صحبت کنه که هفته دیگه بریم خواستگاری

کوتاه هم نمیام

من نمیتونم همه رو تغییر بدم، اما خودم رو میتونم تغییر بدم

کلید شکست اینه که همه رو راضی نگه داری
اگر الان من تصمیم نگیرم هر روز یه بازی جدیدی به وجود میاد

به فرموده حضرت علی(ع) اگر حاکم نباشم محکوم دیگران خواهم شد و دیگران مدام در حال تصمیم گرفتن برای من هستند

پدر و مادر به جای اینکه دست بچشون رو بگیرن که حرکت کنه، دارن پاشو میگیرن که متوقف بشه (از توقفش هم فوق العاده مسرورند)

تا اینجا من به خواسته پدر و مادرم پیش اومدم و بعد از 28 سال مثل یک بچه ننه باید صبر کنم تا دیگران برام بپسندند و بگن خوبه یا بده، مگه کفش یا لباس میخوام بخرم که دیگران نظر میدند؟

تا اونجایی که مربوط به اونها بوده انجام شده و بقیش مربوط به خودمه

مطمئن هم هستم منظور پدر دختر از اینکه اون مورد رو گفته فقط به خاطر اینه که منو بسنجه ببینه چطوریم، کسی که با یه مشکل کوچولو همین اول زندگی جا بزنه چطور میتونه در مشکلات بزرگ تر زندگی تکیه گاه هم باشه

roshandell;499491 نوشت:
خوشحال باشید که خانواده دختر قبول نکردن چون اصرار زیاد شما برای ازدواج و انجام این ازدواج باعث میشد که مطمئناً حتی خود خانم رفتارهاش با اون قبلش متفاوت بشه و اونی نباشه که شما میخواهید بالاخره پدرتون حرفهایی زدن که نباید می زدن.

خوشحال باشم !؟؟
پدرم در جلسه مردونه صحبت کرده نه در محیط عمومی خانواده ها
خانم هم منو پسندیده و بله رو در حرف هاش داد
من تا کی کجا رو بگردم که چنین همسانی برای خودم پیدا کنم

من میخوام با عقل خودم تصمیم بگیرم و با تصمیم خودم زندگیم رو بسازم نه با عقل نیم قرن پیش دو نفر که شاید بعد از ازدواج هر دو ماه یک بار ببینمشون

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت

1- پدر این خانم به نکته دقیق و مورد تاییدی اشاره کرده اند. اگر ازدواج شما در آغاز همراه با تردید و عدم اطمینان باشد، پیش بینی می شود که در ادامه نیز چنین باشد.

2- ازدواج موفق نیازمند منطق و پشتوانه قوی است. مشروط کردن خواستگاری مجدد شما از این خانم به عدم همراهی والدین در معرفی فردی جدید بیانگر منطق اشتباه شما در انتخاب همسر است. از این فرمایش شما نوعی احساس اجبار و ناچاری فهمیده می شود که در ازدواج جایگاهی ندارد.

3- هرچند ایرادی متوجه این خانم و خانواده وی نیست، اما بر حسب نگرش خانواده شما به این موضوع و نیز پاسخ منفی خانواده وی، خواستگاری مجدد شما توصیه نمی شود.

در پناه خدای متعال موفق باشید.

اميدوار;499516 نوشت:
2- ازدواج موفق نیازمند منطق و پشتوانه قوی است. مشروط کردن خواستگاری مجدد شما از این خانم به عدم همراهی والدین در معرفی فردی جدید بیانگر منطق اشتباه شما در انتخاب همسر است. از این فرمایش شما نوعی احساس اجبار و ناچاری فهمیده می شود که در ازدواج جایگاهی ندارد.

جناب امیدوار، این مورد رو کاملا قبول دارم ولی منطق من از اول هم اشتباه بود که همه کارها رو منوط کردم به مادرم از چند سال پیش تا به حال
بعد از شش سال مادرم تازه یک نفر رو پیدا کرده و میگه اصلا دختری نیست که به درد تو بخوره
حالا چه بهونه ای بهتر از این مورد که این هم رد بشه

به هر حال این بار میخوام خودم انتخاب کنم، اصل دختر و پسر هستند و بقیه حاشیه، وقتی مادرم این دختر رو انتخاب کرده، یعنی خانواده و ... این دختر به ما میخورده و در این زمینه هم، هم طبقه و همسان بودیم

این موارد جزئی هم بعدا با نزدیک شدن عروس به مادر شوهر و به دست آوردن دلش حل خواهد شد انشالله

سلام

debugger;499530 نوشت:
این موارد جزئی هم بعدا با نزدیک شدن عروس به مادر شوهر و به دست آوردن دلش حل خواهد شد انشالله

مطمئن نباشید درست خواهد شد ممکنه بتر هم بشه و زندگی براتون تلخ بشه که در اون صورت یا قطع رابطه با پدر مادر خواهید کرد ویا ...
شما الان در یک بهه ای قرار دارید که فکر میکنید این رو از دست بدید دیگه تمومه کسی نیست دقیقا الان یک حسی از درون بهتون میگه باید این ازدواج صورت بگیره این باب منه من با این خانم خوشبخت میشم
در حالی که خوشبختی فقط اوی که تو ذهن شما هست نیست
البته برعکس اینم هم ممکنه که بعد ازدواج خانوادتون کنار بیان با این موضوع که البته اینم ممکنه که فقط تظاهر به این قضیه کنندمثلا تو خیلی از جمع ها شمارو یاخانومتو راه ندن وخیلی مساءل دیگر که در اون موقع زدگی تلخ سروع میشه
شما چرا پای حرف خودتون نیستید که اگر مادرتون تا قبل نیمه شعبان کسی رو پیدا نکرد برید خواستگاری این خانم ؟

با سلام خدمت دوست عزیز
من اصلاً منظورم این نبوده که همه زمان مطیع خانواده باشید و ابسته. بلکه شما حتماً باید استقلال خودتون رو نشون بدهید البته نه با دعوا و خدای نکرده فقط برای اثبات خودتون به این خواستگاری نرید. حتماً مجددا فکر کنید و همه جوانب کار رو در نظر بگیرید و بعد اقدام کنید. من به هیچ عنوان نگفتم شما برای خواستگاری بعدی این راه رو برید. گفتم با توجه به شرایط به وجود اومده برای اینکه هم خانم و هم شما آسیبی نبینید از ازدواج با ایشون منصرف شید که شاید بعد از ازدواج نظر شما برگرده ظاهراً تو نوشته هاتون تردید هم وجود داشت اگر تردیدی ندارید پس بسم الله
نوشته اصلی توسط debugger چند مورد برای خودم در این بین مهم میومد
1) عقده گشایی کردن داماد قبلی بعد از ازدواج ما
2) مقایسه کردن بنده با داماد قبلی در مشکلات زندگی توسط خانم
3) حرف های مردم در آینده که ممکنه در زندگی تلخی ایجاد کنه
وگرنه برای به دست آوردن یه همسر مناسب باید تلاش کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. موفق باشید.

saeed20;499538 نوشت:
در حالی که خوشبختی فقط اوی که تو ذهن شما هست نیست

اتفاقا خوشبختی یه احساس درونی هست و به بیرون ربطی نداره
ممکنه در بدترین شرایط از نظر ما، کسانی احساس خوشبختی کنند و در شرایطی از نظر ما که خیلی عالی هست، کسانی احساس بدبختی کنند

saeed20;499538 نوشت:
شما چرا پای حرف خودتون نیستید که اگر مادرتون تا قبل نیمه شعبان کسی رو پیدا نکرد برید خواستگاری این خانم ؟

اون یه تهدید بچه گانه بود برای به حرکت درآوردن مادر که میدونم نتیجه نمیده چون آزموده رو آزمودن خطاست، اگر می خواست کاری کنه تو این شش سال می کرد
بعدا این رو بهتون بگم که در این دفتر های ازدواجی که در حوزه و دانشگاه هست دختران در رنج 23 به بالا هستند که دیگه این احساس بهشون دست داده که داره خاستگاران ته می کشند و شاید کسی دیگه نیاد
و من اشتباه کردم از روز اول رفتم سروقت این دفتر ها

roshandell;499568 نوشت:
اگر تردیدی ندارید پس بسم الله

بسم الله رو گفتم و انشالله دوباره می رم خواستگاری

debugger;499503 نوشت:
من میخوام با عقل خودم تصمیم بگیرم و با تصمیم خودم زندگیم رو بسازم نه با عقل نیم قرن پیش دو نفر که شاید بعد از ازدواج هر دو ماه یک بار ببینمشون

سلام
اگر برای مشورت در این وب سایت آمده‌اید به حرف مشاور گوش دهید که سالها تجربه و علم مشاوره را دارند
احترام به نظر والدین در امر ازدواج هم امتحان الهی شماست و هم مورد تایید عقل و تجربه و قرآن می باشد

اگر هم می خواهید راه خودتان را بروید ابتدا آدرس شوهر قبلی را بگیرید و در مورد رفتار این خانواده با ایشان و میزان ارتباط تحقیق کنید
بعد مجددا ماجرا را بایک مشاور متدین حضوری مطرح کنید تا خداوند نظرش را در مورد رفتار با والدین و خواستگاری مجدد به شما از طریق مشاور الهام کند
استحاره در این موارد جایز نیست

موفق باشید

متعلم;499738 نوشت:
احترام به نظر والدین در امر ازدواج هم امتحان الهی شماست و هم مورد تایید عقل و تجربه و قرآن می باشد

امتحان الهی برای والدینم بود که رد شدند متاسفانه

امروز با پدر دختر صحبت کردم و آب پاکی رو ریخت روی دستم

گفت پدرت قلب منو شکست با اون مثال هایی که زد و واگذارش کردم به خدا
-----

متاسفانه راهی رفتم که اشتباه بوده تا الان
اون هم راضی نگه داشتن همه هست که روزی نیستند یا نظرشون با یه موردی سریع عوض میشه

یکی از دردناک ترین عذاب ها در اون دنیا برای کسانی هست که مردم رو به خیر دعوت کرد و خودشون به اون عمل نکردند

همیشه به تمام دوستان توصیه ام این بود که زنا نکنند و یه خط کوتاه رو بخونند تا خدا راضی باشه و کاری حلال رو انجام بدند

اکثریت گفتند جامعه ما ظرفیت پذیرش چنین چیزهایی رو نداره، خودت حاضری با دختری که قبلا عقد کرده ازدواج کنی؟

وقتی میگفتم پیامبر فرموده در حلال غیرت نیست، اونها می خندیدند و می گفتند می بینیم آیندت رو

الان هم آزمایش الهی من بود و من قبول شدم دوست عزیز، احترام به والدین جداست موردش

فقط متاسم برای کسانی که فقط از اسلام چند رکعت نماز خوندش رو یاد گرفتن و وقتی در لغزشگاه ها میرسه و باید برای دین خرج کنند وا میدند

پدر اون دختر برای اسلام خرج کرده بود و حاضر نشده بود دخترش با یه بی ایمان عقدش رو ادامه نده

اما پدر و مادر من نخواستند برای دینشون خرج کنند که هیچ، به دختر رکیک ترین حرف ها رو نسبت دادند

به هر حال خیلی ها رو در اون دنیا به جرم نکرده(به خیال خودشون) محاکمه می کنند مثل دروغ، زنا ....

به خاطر اینکه مسبب و زمینه ساز چنین کارهایی بودند

شاید امثال چنین دخترهایی برای اینکه لااقل توهین نشنوند، دروغ بگن، خلی از دخترها به خاطر اینکه موردی براشون پیش نیاد اسم عقد(موقت،دائم) رو اصلا نیارن و رو به گناه بیارن

به هر حال این پروژه ما بسته شد

خدا رو شکر حداقل حسنش برای من این بود که بهتر پدر و مادرم رو بشناسم و رفتارم رو در آینده عوض کنم

خط و نشون کشیدن کار درستی نیست،از کجا اینقدر مطمئنید که به خواستگاری برید اون دختر خانم راضی به ازدواج با شما میشن؟ اگر جواب منفی بدن شما خیلی اذیت میشین.

اگر این دختر خانم همین قضیه رو تو این سایت از طرف خودش بنویسه، به او توصیه میکنم که به این ازدواج راضی نشود چون پسری که در 28 سال زندگیش فقط پدر و مادرش 6 سال تو زندگیش حضور دارن چطور میتونه یک تکیه گاه و مامن و لباس برای همسر آینده اش باشه.

آقای محترم بیشتر فکر کنین تا بعدا در زندگی پی مقصر نگردین.

موفق باشید

debugger;499913 نوشت:
یکی از دردناک ترین عذاب ها در اون دنیا برای کسانی هست که مردم رو به خیر دعوت کرد و خودشون به اون عمل نکردند

الان هم آزمایش الهی من بود و من قبول شدم دوست عزیز، احترام به والدین جداست موردش

فقط متاسم برای کسانی که فقط از اسلام چند رکعت نماز خوندش رو یاد گرفتن و وقتی در لغزشگاه ها میرسه و باید برای دین خرج کنند وا میدند

پدر اون دختر برای اسلام خرج کرده بود و حاضر نشده بود دخترش با یه بی ایمان عقدش رو ادامه نده

اما پدر و مادر من نخواستند برای دینشون خرج کنند که هیچ، به دختر رکیک ترین حرف ها رو نسبت دادند

به هر حال خیلی ها رو در اون دنیا به جرم نکرده(به خیال خودشون) محاکمه می کنند مثل دروغ، زنا ....

خدا رو شکر حداقل حسنش برای من این بود که بهتر پدر و مادرم رو بشناسم و رفتارم رو در آینده عوض کنم

چقدر شما عصبانی هستید! این طور درمورد پدر و مادرتون قضاوت نکنید. ان دختر و خانواده اش کار خیلی خوب و درستی انجام دادند هر چند مطمئنم الان ان دختر به شدت داغون شده از این ماجرا اما شما هم این قدر قاطعانه پدر و مادرتون رو محاکمه نکنید.
شما بهتر بود با حرف زدن با منطق و محترمانه با پدر و مادرتون اول به پدر و مادرتون می فهماندید که برای شما این موضوع اصلا مهم نیست و این را پذیرفتید و دوم تصمیم شما در مورد این موضوع قطعی هست و سوم ولو چند ماهی قضیه عقب می افتاد به تدریج پدر و مادر را راضی می کردید و بعد قرار مجدد می گذاشتید برای حرف زدن با پدر دختر و مجلس مردانه و خواستگاری دوباره به تنهایی و ... .
در واقع شما قدری عجله کردید و شتاب زده برای مراحل بعدی کار عمل کردید. در نتیجه هم به آن دختر آسیب رساندید هم پدر و مادرتون رو از خودتون ناراحت کردید و هم شما نسبت به آنها بدبین شدید.
پس با این قطعیت نگید که من در این امتحان موفق شدم!

debugger;499797 نوشت:
امتحان الهی برای والدینم بود که رد شدند متاسفانه

امروز با پدر دختر صحبت کردم و آب پاکی رو ریخت روی دستم

گفت پدرت قلب منو شکست با اون مثال هایی که زد و واگذارش کردم به خدا
-----

متاسفانه راهی رفتم که اشتباه بوده تا الان
اون هم راضی نگه داشتن همه هست که روزی نیستند یا نظرشون با یه موردی سریع عوض میشه

سلام
دوست عزیز
از نوشته هایتان پیداست که انسان با کمالاتی هستید
ولی باید از بدانید که زندگی تنها زندگی کردن نیست... باید از تجربه داران از جمله والدین حرف شنوی داشته باشید و اگر حرف آنها را اشتباه می دانید با اخلاق شیرین برای آنها بیان کنید
ازدواج بلوغ رفتاری هم لازم دارد... برای صحبت صحیح با والدین به توصیه های مشاورین و علما رجوع کنید

در مشاوره ها بسیار از مشکلات زوجینی که تصمیم گرفتند علی رغم مخالفت خانواده ها زندگی را شروع کنند مشاهده می کنیم...

انسان متوکل تلاش می‌کند ولی نتیجه را به خدا واگذار می نماید.... نه به آنچه که خودش در نظر گرفته است

شما از این مسائل پیش آمده برای رسیدن به شخص مقدر برای خود استفاده کن... به حدیث زیر هم فکر کنید:

http://www.askdin.com/thread36122.html#post474078

مقام اویس قرنی هم یادمان باشد:

http://www.askdin.com/thread38321.html

من صداقت دختر خانم را در بیان این موضوع می پسندم
قبول کنین اگر دختر و خانواده اش چیزی نمیگفتن ممکن نبود شما و خانواده تان این موضوع را درک کنید.

البته من نه میگم برین جلو و نه میگم عقب گرد کنین

shirinbanoo;500048 نوشت:
چقدر شما عصبانی هستید! این طور درمورد پدر و مادرتون قضاوت نکنید. ان دختر و خانواده اش کار خیلی خوب و درستی انجام دادند هر چند مطمئنم الان ان دختر به شدت داغون شده از این ماجرا اما شما هم این قدر قاطعانه پدر و مادرتون رو محاکمه نکنید.
شما بهتر بود با حرف زدن با منطق و محترمانه با پدر و مادرتون اول به پدر و مادرتون می فهماندید که برای شما این موضوع اصلا مهم نیست و این را پذیرفتید و دوم تصمیم شما در مورد این موضوع قطعی هست و سوم ولو چند ماهی قضیه عقب می افتاد به تدریج پدر و مادر را راضی می کردید و بعد قرار مجدد می گذاشتید برای حرف زدن با پدر دختر و مجلس مردانه و خواستگاری دوباره به تنهایی و ... .
در واقع شما قدری عجله کردید و شتاب زده برای مراحل بعدی کار عمل کردید. در نتیجه هم به آن دختر آسیب رساندید هم پدر و مادرتون رو از خودتون ناراحت کردید و هم شما نسبت به آنها بدبین شدید.
پس با این قطعیت نگید که من در این امتحان موفق شدم!

دوست عزیز، پدر و مادرم رو بردم پیش مشاور و مشاور به شدت محکومشون کرد و پدر و مادر هم قبول کردند که اشتباه کردند و همونجا قول دادند درست رفتار کنند

اما وقتی که بر گشتیم و به پدرم گفتم که زنگ بزنه به پدر دختر، گفت من خودمو سنگ رو یخ نمی کنم! و زنگ نمیزنم و دیگه ادامه نده

بعدش هم هر چیزی یه زمانی داره، من برم خواستگاری و چند ماه ترک بشه این مورد و برم خواستگاری دختری که شاید چند ماه بعد ازدواج هم کرده باشه!

به نظر شما این مورد منطقی بوده که من بهش عمل نکردم؟

متعلم;500109 نوشت:
سلام
دوست عزیز
از نوشته هایتان پیداست که انسان با کمالاتی هستید
ولی باید از بدانید که زندگی تنها زندگی کردن نیست... باید از تجربه داران از جمله والدین حرف شنوی داشته باشید و اگر حرف آنها را اشتباه می دانید با اخلاق شیرین برای آنها بیان کنید
ازدواج بلوغ رفتاری هم لازم دارد... برای صحبت صحیح با والدین به توصیه های مشاورین و علما رجوع کنید

در مشاوره ها بسیار از مشکلات زوجینی که تصمیم گرفتند علی رغم مخالفت خانواده ها زندگی را شروع کنند مشاهده می کنیم...

انسان متوکل تلاش می‌کند ولی نتیجه را به خدا واگذار می نماید.... نه به آنچه که خودش در نظر گرفته است

شما از این مسائل پیش آمده برای رسیدن به شخص مقدر برای خود استفاده کن... به حدیث زیر هم فکر کنید:

http://www.askdin.com/thread36122.html#post474078

مقام اویس قرنی هم یادمان باشد:

http://www.askdin.com/thread38321.html

دوست گرانقدر، به نظر مشاور(نه شخص بنده) بنده به تمامی بلوغ ها رسیدم

پیش علما هم رفتم و نظر گرفتم، پیش مشاور هم رفتم و در آخر هم استخاره هم کردم که همشون در یک راستا یک مورد رو مشخص کردند برای من

این که پدر و مادر حرفشون یکی هست و منییتشون اجازه هیچ گونه حرکتی رو برای سایرین بهشون نمیده تقصیر من نیست

بنده هم اگر مثل اویس قرنی بخوام رفتار کنم باید؛
هیچ وقت نرم کربلا چون مادرم میگه بمب گذاری زیاده و می میرم
با هواپیما نرم شهر دیگری چون مادرم میگه نرو چون سقوط می کنم
بیرون هیچ غذایی نخورم چون مسموم میشم
......

شما خودتون رو لطفا جای بنده نوعی بزارید و تصمیم بگیرید

البته عرض کردم، خوب شد که پدر و مادرم رو شناختم و دیگه هیچ وقت موردی رو براشون بازگو نمیکنم
این مورد اول هم باشه تجربم که دیگه تکرار نشه چون

انجام یک مورد بد، تجربه میشه و تکرار یک تجربه یک انتخابه!

برای همین هم در زندگی آینده و انتخاب هاش هیچ وقت دیگه با پدر و مادرم تجربه ای رو تکرار نمیکنم و هر مشکلی داشتم میرم پیش مشاور و علما

سلام علیکم

دختری که طلاق گرفته چه این طلاق بعدازعقدباشدچه بعدازعروسی جرمی مرتکب نشده

این که مادرشماقبول نکردفقط وفقط بیانگرتعصب ایشان است

دختری که عقدکرده چون دوشیزه است اصلا لازم نیست حتی طلاق درشناسنامه اش ثبت شود

چه رسدجلوی نامش دردفترحوزه بنویسندمطلقه

الان درجامعه امروزی بعضی ازدختران هستندهم وضعیت حجاب خوبی ندارند

وباپسران زیادی رابطه دارندولی چون اسم مردی واردشناسنامه شان نشده شانس ازدواج زیادی دارند

ولی بعضی ازدختران مثل ایشان تنهابایک مردبودندآن هم مردی که محرم آنهابوده ورابطه ای هم بااونداشته اند

ولی چون اسم مردواردشناسمه شان شدهشانس ازدواج راازدست می دهند

به مادرتان بگوییدآیاخوب است دل این دختررابشکنیم

وبعدسرنوشت دختری راسرمصیرماقراردهدکه بانامحرم رابطه داشته ولی شناسنامه اش خالی است؟

یاآیاپیامبر(ص)الگوی مانیست که بازنان بیوه ازدواج میکرددرصورتی که ایشان دوشیژه است

اگراین مشکل برای شماپیش می آمدهیچ دختری نبایدباشماازدواج میکرد؟

اگرنگرانید درموردهمسرقبلی اش هم تحقیق کنید.

debugger;506119 نوشت:
برای همین هم در زندگی آینده و انتخاب هاش هیچ وقت دیگه با پدر و مادرم تجربه ای رو تکرار نمیکنم و هر مشکلی داشتم میرم پیش مشاور و علما

سلام
اقدامات شما تا حال درست بوده است ولی باید نتیجه را به خدا واگذار کنید مسلماً این ماجرا به صلاح شما بوده که هم تجربه کنید و هم امتحان شوید ولی این جمله نتیجه گیری شما کمی نگران کننده است
والدین خیر فرزندان را می‌خواهند و اگر اشتباه می‌کنند وظیفه‌ی ما سنگین‌تر می‌شود
شما در این امتحان اگر احترام آنها حفظ کنید قبول شده و جایزه‌ی خود را خواهید گرفت ... به روی خودتان نیارید که از دست آنها ناراحت هستید .... باید تعامل با آنها را طبق دستورات قرآن و ائمه یاد بگیرید
این تعامل در مسائل بعد از ازدواج هم مهم است مثلا اگر قصد دخالت نابجا داشتند با تکنیکهای شرعی و روانشناسی باید با آنها برخورد کنید(کتاب برای این موضوع وجود دارد)

در پایان بینید امام سجاد علیه السلام در دعای 24 صحیفه چگونه برای والدین حریم نگه می دارند:

http://andisheqom.com/Files/sahifematn.php?id=24

موفق باشید


متعلم;506196 نوشت:
جمله نتیجه گیری شما کمی نگران کننده است

امام صادق علیه السلام فرمودند: مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود

اینکه اما سجاد علیه السلام فرمودند:مرا از کسانی قرار مده که پدران و مادران خود را نافرمانی کرده‌اند.
در مورد اینه که ایشان صحیح امر کنند و شما عمل نکنی نه اینکه ایشان خلاف گویند و شما عمل کنی

وقتی مشاور بعد از چند دقیقه صحبت کردن منطقی، والدینم رو متقاعد کرد و والدینم قبول کردند که با این مورد کنار بیان، ولی بعد از چند ساعت میزنن زیر حرفشون و با اینکه زبانی موافقت کردند ولی قیافشون و رفتارشون چیز دیگه ای رو میگه، به نظر شما دوست عزیز دیگه من باید چه باید می کردم که دیگه نکردم؟

میدونید به چه کسی میگن شجاع؟
به کسی که ترسش رو بروز نده

من هم دیگه نباید مشکلی داشته باشم و برام پیش بیاد که پدر و مادرم بخوان مشاوره بدند، برای همین هم باید هیچ وقت هیچ حرفی رو پیش اونها و پیش هیچ کس دیگه ای جز مشاو نزنم که نهایتا میشه دوستی خاله خرسه(در بهترین موقعییتش تازه)

اگر هم کتاب معرفی بفرمایید ممنون میشم

البته به گفته شما این تجربه ای بود برای من، و مطمئن هستم در آینده هم با هر کسی که ازدواج کنم از چنین دست مواردی پیش خواهد آمد که باید پیشگیری قبل از وقوع کرد

باتشکر

با سلام

گذشته از اینکه این مورد برای شما منتفی شده ، به نظرم پدر شما باید از پدردختر بخاطر حرفی که زده ، حلالیت بطلبه.

ضمنا شما نباید با نگرش "والدین گریز" رفتار کنید و این باز اشتباه دیگه ای هست، بلکه با این تجربه ای که به دست آوردین باید رفتارتون با پدر و مادرتون رو مدیریت کنید.همونطور که خودتون هم تقریبا اشاره کردین.

امیدوارم که خدا امور شما در امر ازدواج رو درست کنه.

محمد صادق;506278 نوشت:
گذشته از اینکه این مورد برای شما منتفی شده ، به نظرم پدر شما باید از پدردختر بخاطر حرفی که زده ، حلالیت بطلبه.

اتفاقا به پدرم چنیدن بار گوشزد کردم و پدرم میگه من حرفی نزدم

مادرم یک بار تماس گرفت با پدر دختر و ایشون هم گفت به علت اینکه والدین پسر مخالفند با این ازدواج، به صلاح هست که این ازدواج صورت نپذیره

به هر حال وقتی که من والدینم رو می بینم که انقدر خوشحالند! میگم عیبی نداره و بزار به خوشحالیشون ادامه بدن و فکر کنند پیروز شدند

محمد صادق;506278 نوشت:
ضمنا شما نباید با نگرش "والدین گریز" رفتار کنید و این باز اشتباه دیگه ای هست

در این قضیه به این تجربه رسیدم که وقتی در همین ابتدای کار، پدرم چنین حرف هایی رو میزنه و مادرم چنین اعمالی ازش سر میزنه، مطمئنا در زندگی بعدی نیز چنین خواهد شد
برای همین هم دیگه هیچ وقت هیچ حرفی رو پیش پدر و مادرم نمیزنم، مشورتی ازشون نمیخوام(مشاورین پس برای چه وقتی هستند!؟؟) و سعی میکنم اخباری از زندگی آیندم چیزی به گوششون نرسه چون

آزموده را آزمودن خطاست

به نظر من شما هیچ راه اشتباه رو نرفتید و هیچ کار اشتباهی انجام ندادین.
همینکه تو کارهاتون از یک قاضی بی طرف که کاردان هست مشاوره گرفتین نشون میده به زندگی آیندتون ارزش قایل اید. طلاق گرفتن اصلا جرم نیست اگه با دختری ازدواج میکردین که با پسر ها دوست بوده و رابطه داشته بهتره یا بادختری که به صورت شرعی و حلالش با یک نفر رابطه داشته. به نظر من خانواده دختر خوب و منطقی هستن و دختره هم به دلیل مشکلاتی که داره پخته شده. از کجا شما با کسی ازدواج کنین که مطلقه نبوده و هیچ مشکلی نداشته باشین؟! شاید باهاش هر روز دعوا بکنین و منجر به طلاق بشه. اون دختره چه با شما چه بدون شما خوشبخت میشه خونواده اون به خاطر یک بار اشتباه دیگه عجله نمیکنند شاید مورد بهتر از شما براش پیش بیاد و خوشبخت بشه و اگه با شما ازدواج کنه به دلیل مارک دار بودن دختره و نداشتن حق اظهار نظر خوشبخت نشه.
از روی دلسوزی تصمیم نگیرین اگه دوستش دارین باهاش ازدواج کنین و اجازه ی هیچ گونه دخالت رو به احدی ندید که این دخالت ربطی به مطلقه بودن دختره نداره بلکه یک ویژگی بارز شخصیتی هست که به شکل های مختلف بروز میکنه. اولش کمی سخت میگذره اما با گذشت چند سال عادی و فراموش میشه.
به یاد داشته باشین شما نمیتونین رفتار کسی رو تغییر بدین با مشاور بردنش بلکه فقط محدوده ی دخالتش رو میتونین کمتر کنین.
امیدوارم از حرفام ناراحت نشین و همیشه موفق باشین

روزنه;506388 نوشت:
از روی دلسوزی تصمیم نگیرین اگه دوستش دارین باهاش ازدواج کنین و اجازه ی هیچ گونه دخالت رو به احدی ندید که این دخالت ربطی به مطلقه بودن دختره نداره بلکه یک ویژگی بارز شخصیتی هست که به شکل های مختلف بروز میکنه.

بله کاملا قبول دارم

یادمه دختری داشت به دوست پسرش می گفت، پدر من رو درآوردی و تجربه کسب کردی و مطمئنا همسر آیندت دیگه این بدبختی ها رو نمی بینه چون تو تجربه کسب کردی

این دختر هم برای من شده یک مهره سوخته در زندگی که بهش دیگه فکر نمیکنم، درسته که پدر من هم در اومد از بس اعصابم خورد شد، اما شد تجربه ای و دختر بعدی دیگه انقدر مشکلات رو نمیبینه و نیز خودم

بعضی از دوستان تو این تاپیک اومدند من رو به بلوغ فکری نرسیدن، عصبانی بودن، عجول بودن، نگرش غلط داشتن، والدین گریز بودن .... متهم کردند

این دوستان مشاور نبودند و فقط اومدند هر چیزی که دوست داشتند گفتند و من هم ناراحت نیستم چون میدونم قصدشون خیر بوده

حکایت پدر و مادر ها که فرزندانشون رو از خودشون بیشتر دوست دارند حکایت این دوستانیه که هر چیزی دوست داشتند گفتند فقط به خاطر اینکه گره مشکل من رو باز کنند در صورتی شاید این گره رو کور تر کنند

به خاطر همینه که من میگم در زندگی حرف هیچ کسی رو جز مشاور خانواده قبول ندارم

خانمی داشت به یک خانم در شرف ازدواج مشاوره! می داد؛

نقل قول:
برو سر کار، دستت تو جیب خودت باشه، استقلالت رو حفظ کن، به شوهر رو نده، میخت رو همین اول کار محکم بکوب، مهرت رو بالا بگو....

آقایی داشت به پسری در شرف ازدواج مشاوره! می داد؛

نقل قول:
دم حجله گربه رو بکش، بهش نگو دوستش داری که سوارت میشه، یادت باشه هر کاری خواست بکنه باید اول از تو اجازه بگیره، پر رو بازی در اورد بزن تو دهنش ...

اون خانم و آقا داشتند مشاوره می دادند و عقده ها، کمبود ها، محدودیت ها، آرزو های خودشون رو بروز می دادند
در صورتی که هر مشکلی که برای شخصی پیش میاد کاملا متفاوته با مشکلات دیگران چون همه مثل هم نیستند از همه جهات

خیلی ممنون از مشاورین عزیز و همه دوستانی که در این تاپیک با من همدردی کردند

انشالله خداوند به جوون های دم بخت، کار خوب، بخت خوب و ازدواج به هنگامی رو عنایت بفرماید و رفتار علوی و فاطمی رو در زندگی، الگوی برتر پسر و دختر های ما در زندگی زناشوییشون قرار دهد و آنها را در زندگی آینده عافیت به خیر و عاقبت بخیر بگرداند

-------
مسئولین عزیز اگر این تاپیک رو مرحمت بفرمایند و قفل کنند ممنون میشم

با تشکر فراوان:Gol:

debugger;506206 نوشت:
اگر هم کتاب معرفی بفرمایید ممنون میشم

سلام
برای به تفاهم رسیدن و اعتراض صحیح کردن کتاب روان شناسی اعتراض(نه!) در کنار قرآن مفید است

موفق باشید

debugger;494231 نوشت:

...
چند مورد برای خودم در این بین مهم میومد
1) عقده گشایی کردن داماد قبلی بعد از ازدواج ما
2) مقایسه کردن بنده با داماد قبلی در مشکلات زندگی توسط خانم
3) حرف های مردم در آینده که ممکنه در زندگی تلخی ایجاد کنه

سلام علیکم مؤمن،
فکر کنم مهمترین چیزی که باید دغدغه‌اتان باشد فعلا دلچرکینی مادرتان از این ازدواج است، اثراتی که این نارضایتی می‌تواند در زندگی شما و خانم آینده‌اتان داشته باشد خیلی وخیم‌تر از آن موارد دیگر است که ان شاء الله هیچ کدامشان هم بروز پیدا نکنند. با توجه به اینکه سه سال از آن قضیه گذشته ان شاء الله پای آن داماد لاابالی قبلی به کل از زندگی این خانواده قطع شده باشد، بعید هم هست که خانمی که بخاطر آن شوهرشان آنقدر در سختی و فشار افتاده بودند ولو در بدترین شرایط شما را با ایشان مقایسه کنند، مگر اینکه دیگر خدای ناکرده خدای ناکرده چه بکنید که بگویند اگر او هم بود بعید است بدتر از اینی می‌شد که الآن شده که در این صورت اصلاً مقایسه لازم نیست و به هر حال نارضایتی‌اشان را یک جوری به شما انتقال خواهند داد× با مقایسه‌ی با آن شخص یا شخص دیگر و یا کلاً به یک صورت دیگر، البته ان شاء الله شما داماد نمونه‌ای می‌شوید که ایشان از کنار با شما بودن یسر بعد العسر را تجربه خواهند کرد و پاداش صبر خود در سختی فشارهای روحی این چند سال را با پیدا کردن شوهری مؤمن و آرام خواهند یافت. حرف‌های مردم هم که کافی است به کسی گفته نشود تا آنها هم در موردش حرفی نزنند، از قدیم گفتند به یک نفر هم که بگید ممکنه همه بفهمند پس بهتره به هیچ کس از آشنایان و ... نگید، زندگی شما هم با حرف مردم تلخ نشه خانمتان حتماً فشارهای روحی زیادی را باید تحمل کنند و تنش‌های آن تمام اطرافیان را زخم خواهد زد.

در نهایت در اسلام اطاعت از پدر و راضی کردن مادر لازمه. پدر این جایگاه را دارد که حلال یا مستحب یا مکروه خداوند را حرام یا واجب کند، اگر دستور دهد نمی‌توانید با فلان دختر ازدواج کنید در صورتی که دستور از طرف خدا یا خلیفه‌ی خدا بر روی زمین به ازدواج با آن خانم نداشته باشید ناچارید ازدواج با آن خانم را فراموش کنید. اما جایگاه مادر فرق دارد، می‌توان با ایشان چانه زد و قربان‌صدقه‌اشان رفت و آسمون و ریسمون چید که این دختر خوب است و این حسن‌ها را دارد و اگر مادرشان در روز اول چیزی نگفتند برای این بود که در روز اول خود دختر را بپسندید و نه اینکه وقایع تلخی مثل این روی تصمیم شما اثر بگذارد و خلاصه همینکه در دومین جلسه مطرح کردند یعنی فقط در جلسه‌ی اول نخواسته بودند بگویند که طبیعی هم هست و خود شما هم اگر دختری با این شرایط داشتید همین کار را می‌کردید و ... خلاصه از این حرف‌ها. اینکه اسم شوهر را از شناسنامه‌ی دختر باکره در می‌آورند یک کلاهبرداری نیست تا جایی که حقیر می‌دانم اگر پزشکی قانونی تأیید کند که دخول انجام نشده این حق به صورت قانونی به او داده شده است که اسم شوهرش را از شناسنامه‌اش دربیاورد تا از تبعات جدی طلاق در امان باشد وقتی گوهرش خدشه‌دار نشده است ...

یا علی

owari;506574 نوشت:
پدر این جایگاه را دارد که حلال یا مستحب یا مکروه خداوند را حرام یا واجب کند

با تشکر از مواردی که فرمودید دوست عزیز

اما جمله فوق شما کاملا اشتباست و باید تصحیح بشه!

در اين حديث شريف نبوی كه از امام صادق سلام(ع)نقل شده است كه فرمود:

"حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ(ع) مَا أَحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَةً إِلَّا تَرَكَ بِهَا سُنَّةً"(1)

حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرامش هميشه تا روز قيامت حرام، غير حكم او حكمى نيست و جز او پيغمبرى نيايد

على(ع)فرمود: هيچ كس بدعتى ننهاد جز آنكه به سبب آن، سنتى را ترك كرد.

debugger;506577 نوشت:
با تشکر از مواردی که فرمودید دوست عزیز

اما جمله فوق شما کاملا اشتباست و باید تصحیح بشه!

در اين حديث شريف نبوی كه از امام صادق سلام(ع)نقل شده است كه فرمود:

"حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ(ع) مَا أَحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَةً إِلَّا تَرَكَ بِهَا سُنَّةً"(1)

حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرامش هميشه تا روز قيامت حرام، غير حكم او حكمى نيست و جز او پيغمبرى نيايد

على(ع)فرمود: هيچ كس بدعتى ننهاد جز آنكه به سبب آن، سنتى را ترك كرد.

سلام علیکم مؤمن، این هم جزء موارد حلال و حرام خود دین خداوند است و اضافه بر آن نیست. در قرآن هم آمده که جز در عصیت خداوند اطاعت از پدر واجب است، پس پدر نمی‌تواند از واجب نهی کند یا به حرام دستور دهد ولی حق دارد به شما بگوید که حق ندارید نماز اول وقت بخوانید و اگر چنین چیزی بگویند نماز اول وقت که مستحب است بر شما حرام خواهد بود، در واقع شما از طرف خداوند ملزم به خواندن نماز اول وقت نشدید پس امر خداوند است که در این مسأله اطاعت پدر را بکنید.

owari;506580 نوشت:
سلام علیکم مؤمن، این هم جزء موارد حلال و حرام خود دین خداوند است و اضافه بر آن نیست. در قرآن هم آمده که جز در عصیت خداوند اطاعت از پدر واجب است، پس پدر نمی‌تواند از واجب نهی کند یا به حرام دستور دهد ولی حق دارد به شما بگوید که حق ندارید نماز اول وقت بخوانید و اگر چنین چیزی بگویند نماز اول وقت که مستحب است بر شما حرام خواهد بود، در واقع شما از طرف خداوند ملزم به خواندن نماز اول وقت نشدید پس امر خداوند است که در این مسأله اطاعت پدر را بکنید.

شاید برای بچه صغیر تحت تکلف چنین چیزی مورد قبول باشه، اما برای یک مرد عاقل بالغ چنین چیزی عقلا رد شده هست(یادتون نره وضعییت دستورات دین و عقل رو)

منظورتون اینه اگر پدر امر به منکر کنه و نهی از معروف، بگم چشم:Moteajeb!:
فرض کنید پدر شما بگه نباید تا بیست سال بعد از ازدواجتون بچه دار بشید! باید گفت چشم!؟؟

دستورات بر حسب اولویت؛
پیامبر، ائمه، حاکم دین، پدر
(اون هم تازه در دستورات حکومتی نه بدیهیات دین اسلام که تغییری توش نیست)

مثلا اگر حاکم دین گفت باید جهاد کنید و پدر گفت نرو، باید رفت چون انجام دستور حاکم دین اولویتش بالا تره
---
این که درخواست دادم که این تاپیک بسته بشه برای همینه
چون افرادی غیر کارشناس میان و هر چی دوست دارند می نویسند

debugger;506652 نوشت:
شاید برای بچه صغیر تحت تکلف چنین چیزی مورد قبول باشه، اما برای یک مرد عاقل بالغ چنین چیزی عقلا رد شده هست(یادتون نره وضعییت دستورات دین و عقل رو)

منظورتون اینه اگر پدر امر به منکر کنه و نهی از معروف، بگم چشم:Moteajeb!:
فرض کنید پدر شما بگه نباید تا بیست سال بعد از ازدواجتون بچه دار بشید! باید گفت چشم!؟؟

دستورات بر حسب اولویت؛
پیامبر، ائمه، حاکم دین، پدر
(اون هم تازه در دستورات حکومتی نه بدیهیات دین اسلام که تغییری توش نیست)

مثلا اگر حاکم دین گفت باید جهاد کنید و پدر گفت نرو، باید رفت چون انجام دستور حاکم دین اولویتش بالا تره
---
این که درخواست دادم که این تاپیک بسته بشه برای همینه
چون افرادی غیر کارشناس میان و هر چی دوست دارند می نویسند

سلام علیکم مؤمن،
استحکام شما در عقایدتان ستودنی است، کارشناس نبودن حقر هم از آفتاب در روز روشن آشکارتر است، اما تا تاپیک بسته نشده اجازه‌ی دفاع را به حقیر بدهید:

۱. پیامبر و ائمه و حاکمان دین را می‌توانید بردارید و به جایش بگذارید خداوند چون آنها از خودشان قانونی وضع نمی‌کنند و کارشان بیان قوانین خدا برای شماست و حتی احکام ثانویه هم در همین راستاست، تشخیص آنچه ضروری دین خدا و جامعه‌ است مطابق با احکام الهی. بعد آنچه نوشتید می‌شود اول خدا بعد پدر. پدر خودش هم می‌تواند قانون بگذارد، مثل مثالی که زدم ...
۲. چیزی که اشتباه گفتم این بود که گفتم پدر این حق را دارد، نه این دقیقاً حق نیست، اگرچه اگر امر کند باید اطاعت شود ولی خود پدر هم در آخرت از دستوراتی که به فرزندش داده است بازخواست می‌شود و اگر با دستوراتش زندگی بچه‌اش را به سختی‌های بسیار انداخته باشد مؤاخذه حتمی است. بخاطر همین هم به پدرها توصیه این است که نظراتتان را به صورت امری نگویید و سعی کنید بیشتر مشورتی توصیه کنید و هم به فرزندان توصیه این است که حکم پدر را اگر مخالف حکمی از احکام (واجب و حرام) خدا نبود اطاعت کنید، چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، مثل واجب‌های دیگر خدا است، لااقل باید برای انجامش سعی کرد!

یا علی

owari;506659 نوشت:
پدر اگر امر کند باید اطاعت شود

برای فرزند صغیر نابالغ کم عقل که خوب و بد را تمیز نمی دهد صحیح است

debugger;506669 نوشت:
برای فرزند صغیر نابالغ کم عقل که خوب و بد را تمیز نمی دهد صحیح است

سلام علیکم، این قید را در احکام رساله دیدید؟ حقیر شرطی در این مورد بجز همان «لا طاعة لمخلوق فی معصیة خالق» ندیدم. حتی در رد فرمایش شما داریم که اطاعت امر پدر واجب است و اطاعت امر جد پدری واجب‌تر، چون خود آن جد پدری بر پدر ولایت دارد و پدر (که بالغ و ... هم هست) باید از او اطاعت کند. پس اگر دختری خواست ازدواج کند پدرش منع کرد و پدربزرگ پدری‌اش امر کرد باید امر را بر منع ترجیح دهد، البته خدا نکند کسی در این محذوریت‌ها گیر کند.
یا علی

صحبت های حجت السلام ماندگاری در برنامه سمت خدا (متناسب با صحبت دوستمون owari )

نقل قول:

من در خیلی از برنامه ها گفته ام که جوانان ایثار کنند و با پدر و مادرهایشان همراهی کنند ولی اتفاقا در داستان ازدواج به پدر و مادرها توصیه کردیم که بنا بر قول امام صادق (ع) با نظر فرزندتان همراهی کنید .
پدر و مادری جایگاه عصمت نیست.
به پد رو مادرها هم گفته ایم که آنها هم حقی بر گردن شما دارند که اگر انجام ندهند از طرف شما عاق می شوند ولی شما هم بر گردن آنها حقی دارید که اگر انجام ندهید عاق آنها می شوید
یعنی کاری می کنید که هر کس آنها را دید بگوید که بر پدر و مادرش لعنت . این خیلی بد است .
رابطه ی والدین و فرزندان دو طرفی است ولی چون جایگاه پدر و مادر یک جایگاه حساس تری است خدا وجود آنها را واسطه ی خلقت من و دعایشان را واسطه ی برکت من قرار داده است .
آنها چند تا امتیاز دارند و بخاطر همین تاکیدات بر پدر و مادر بیشتر است
من به این پدر و مادر عزیز می گویم که اگر شما با نگاه مادی می خواستید فرزندتان را تشویق به آن ازدواج بکنید، بدانید که آن کار اشتباه بوده است و استغفار کنید.

امام صادق (ع) می فرماید که اگر فرزند شما غلط هم انتخاب کرده است او را توجیح کنید و اگر توجیح نشد در داستان ازدواج او را مجبور نکنید .

انسان در ازدواج نمی تواند غیر صادق جلو برود یعنی در ظاهر بگوید که من تو را دوست دارم ولی واقعا او را دوست نداشته باشد.
در زندگی باید واقعا همدیگر را بخواهند . اگر همدیگر را بخاطر پول یا پدر و مادر بخواهند بالاخره یک جایی دستشان رو می شود. حالا که این جوان درست انتخاب کرده نگویید که چون جایگاه ما را زیر سوال برده است و به حرف ما گوش نکرده ما هم به او و همسرش احترام نمی گذاریم و او را اذیت کنیم.قطعا این شاخصه ، شاخصه ی الهی نیست .
در داستان ازدواج چه درست و چه غلط اگر رسیدند به اینکه طرف هم کفوشان است ، پدر و مادر باید او را توجیح بکنند اگر او توجیح شد الحمدلله و اگر توجیح نشد بگذاریم که خودش جلو برود و سرش به سنگ بخورد.
خدا با اینکه زورش از پدر و مادر بیشتر است می گوید که من عبادت زوری نمی خواهم. ماوقتی سرمان به سنگ می خورد باز به در خانه ی خدا می رویم .

خدا می فرماید : با اینکه من راه را گفتم و این همه پیامبر بشیر و نذیر فرستادم تا راه و چاه را به تو نشان بدهند ولی باز تو گوش نکردی ولی چون سرت به سنگ خورد باز توبه کن .
خدا با آن همه عظمت هم زور نمی گوید و هم با مهربانی برخورد می کند.
به پدر و مادرها می گویم که به بچه های تان زور نگویید ، آنها را تربیت بکنید و راه و چاه را به آنها بگویید . در آن زمان که بچه بیشتر تسلیم ماست بهتر و زیباتر او را تعلیم بدهیم . وقتی به جایی رسید که قدرت تصمیم گیری دارد ما به او کمک کنیم .

وقتی بچه است ما نمی گذاریم که او تصمیم بگیرد و اجازه نمی دهیم که دستش را به سماور بزند تا بسوزد ولی وقتی بچه بزرگ شد به او بگویید که این چاقو تیز است و او می گوید که من این را می دانم .
ما پدر مادر ها بیش از ابلاغ چیز دیگری نداریم ، بشارت به راه و هشدار به چاه است .

حالا ممکن است که بگویند او خداست با ما فرق دارد .
سِر این که خدا بعد از اسم خودش سه مرتبه در قرآن اسم شما پدر و مادر را آورده چیست ؟
پس حتما باید یک شباهتی بین ما بعنوان پدر با خدا باشد.

ما هم زمانی بچه بودیم اگر پدر و مادر به ما زور می گفت ما خوشمان می آمد ؟ آنروز که باید تربیت کنیم خوب تربیت کنیم و آن روزی که باید واگذار کنیم خوب واگذار کنیم ، دعا کنیم ، مشاوره بدهیم و وقتی آنها از اشتباه شان برگشتند همان طور که خدا توبه کنندگان را قبول می کند ما هم جایی برای برگشت فرزندان مان بگذاریم .

ایشان آیه ای از قرآن را به نام عوق والدین معرفی نمودند.

نقل قول:

سوال – دختر 23 ساله هستم به نماز و روزه ام اهمیت می دهم و هر موقع چیزی را از خدا خواسته ام اجابت کرده است . چند سالی سات که به ازدواج نیاز دارم و با خواند قرآن و دعا هم از سرم برون نمی رود . تمام راه حل ها را رفته ام و جواب نگرفته ام .
پدرم از همه ی خواستگارها ایراد می گیرد . اگر حرفی بزنم میگوید که تو خیلی گستاخ هستی و من را تنبیه می کند.
آیا این حق من است که دور زا چشم خانواده ام راه دیگری را انتخاب کنم در حالیکه در شهر ما دختران هم سن من بچه هم دارند و در ضمن خواستگاران من هر سال کمتر میشود . با کوچکترین حرفی عصبانی می شوم و با مادرم دعوا میکنم . راهنمایی کنید که اگر من در آینده ازدواج نکردم به راه خطا نروم.

پاسخ – من به این پدر هشدار می دهم آن آیه قرآن را که در قیامت وقتی عده ای را عذاب میکنند آنها میگویند که خدایا عذاب پدر مادرهای ما را زیاد کن .

از این آیه بترسیم . دختر شما که این قدر قشنگ و پاک به شما پدر می گوید که نیاز به ازدواج دارم و هم سن های او هم ازدواج کرده اند ، این فشار روحی می آورد .
این دختر ممکن است به افسردگی و یا بیماری های صعب العلاج مبتلا بشود وقتی که روی خودش فشار بیاورد و اگر دچارگناه بشود، این ها دامان پدر را میگیرد .

نکته ی بعدی اینکه کجای دنیا شما انسان بی عیب پیدا میکنی که دنبال انسان بی عیب میگردید . مگر من و شما بی عیب هستیم ؟ مگر همسر شما بی عیب است.

مهم این است که این دو هم کفو باشند و بهم نزدیک باشند . هدف ازدواج تکمیل و تکامل است. کنار هم قرار بگیرند و با نقاط قوت ضعف همدیگر را بپوشانند. هن لباس لکم وانتم لباس لهن . هم پوشانی داشته باشند و رشد بکنند.

و نکته ی آخر این است که بترسید از روزی که فرزندان شما راه دیگری را بروند که حتی دین هم راه را جلویشان گذاشته است.
وقتی کسی واقعا به گناه میافتد دین می گویداز راه اخلاقی خودت برو و انتخاب کن . آن موقع شما باید خودتان را سرزنش کنید .

من عاشق پدر و مادرم هستم و احترامشون رو هم دارم

اگر هم موردی پیش اومده، میخواستم دو روز دیگه ناراحتی منو نبنند و بیشتر از امروز ناراحت نشن

انشالله پدر و مادر ها هزاران سال زنده باشند و سایشون بالا سر ما

سخنرانی پیوستی رو هم دانلود کنید(حجت الاسلام دارستانی پیرامون احترام پدر مادر)

موضوع قفل شده است