جمع بندی اعتماد به نفس و غرور

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتماد به نفس و غرور

باسلام بعضی میگویند اعتماد به نفس اشتباه است چون منیت در آن است و این شرک است درست این است که اعتماد به حق داشته باشیم! حالا سوال این است که اولا تعریف از اعتماد بنفس چیست؟ اگر منظور از اعتماد بنفس این باشد که من به استعدادهایی که خداوند داده و ماله خودم نیست اعتقاد دارم این هم ایراد داره؟ یا اینکه کسی بگه من به اندازه ابعاد شخصیتی و توانایی که به لطف خدا و سعی خودم بدس آوردم ایمان دارم؟ آیا اعتماد به نفس حدی هم داره؟ اصلا مرز بین اعتماد به نفس و منیت و غرور و تواضع کجاست؟ باتشکر فراوان

کارشناس بحث : بصیر

[="Tahoma"][="Navy"]

ژولیده;305621 نوشت:
باسلام بعضی میگویند اعتماد به نفس اشتباه است چون منیت در آن است و این شرک است درست این است که اعتماد به حق داشته باشیم! حالا سوال این است که اولا تعریف از اعتماد بنفس چیست؟ اگر منظور از اعتماد بنفس این باشد که من به استعدادهایی که خداوند داده و ماله خودم نیست اعتقاد دارم این هم ایراد داره؟ یا اینکه کسی بگه من به اندازه ابعاد شخصیتی و توانایی که به لطف خدا و سعی خودم بدس آوردم ایمان دارم؟ آیا اعتماد به نفس حدی هم داره؟ اصلا مرز بین اعتماد به نفس و منیت و غرور و تواضع کجاست؟ باتشکر فراوان
باسلام و عرض ادب
به نظرمی رسد اعتماد به نفسی که روانشناسان به کار می برند، همان عزت نفس و کرامت نفس باشد که یک مومن باید آن را دارا باشد یعنی یک مومن نباید کارهایی را انجام دهد که باعث ذلت و خواری او بشود از این جهت که به خدا متصل است، یعنی از این جنبه که وصل به خداست، باید برای خود قائل به عزت باشد چون مالِ خداست؛ ولی از این جهت که از خود هیچ ندارد و همه امورش به دست خداست، نباید به خود مغرور شود و برای خود جایگاهی قائل باشد.

ادامه...[/]

[="Tahoma"][="Navy"]لذا اعتماد به نفس از این جهت در این جا معنا ندارد و اعتماد به نفس، یعنی تکیه بر استعدادها و توانایی های خود، بدون در نظر گرفتن این که اینها را خدا داده است، اما اگر با احتساب این که همه این توانایی ها را خدا به من داده است در این صورت اعتماد به نفس، جنبه ی صحیحی پیدا می کند که البته در این صورت، بهتر است بگوییم دیگر اعتماد به نفس نخواهد نیست، چون وقتی بدانیم همه این نعمتها و توانایی ها و استعدادها از خداست، دیگر اعتماد به نفس معنا پیدا نمی کند بلکه اعتماد به خداو توکل به خداست بلکه بهتر است به جای تعبیر اعتماد به نفسی که معنا شد، عزت نفس یا کرامت نفس بگزاریم که تعبیری قرآنی است.«لقد کرّمنا بنی آدم». ما به انسان کرامت بخشیدیم. بازهم این کرامت و عزت از آنِ خداست و او به ما داده است.

لازم به تذکر است که عزت نفس و احساس ارزشمندی، یک نیاز فطری است که بدون آن، آدمی احساس حقارت در برابر مردم، کمبود و پایین بودن شأن اجتماعی می کند که این برای یک مومن پسندیده نیست، مومن باید فقط در برابر خدا احساس حقارت و عدم شأن داشته باشد. شاید منظور روانشناسان هم از اعتماد به نفس، همان چیزی باشد که ما از آن تعبیر به عزت نفس می کنیم.
لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمی‏كنم، جز پروردگارم. تمام دنیا و غیر خدا را با این گوهر نفیس برابر نمی‏كنم"(بحارالانوار، ج 47، ص 25.) این نشان از ارزش قائل شدن برای نفس است که ثمنش، فقط خودِ خدا و بهشت اوست.
ادامه...
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]عدم اعتماد به نفس یا به تعبیر بهتر عدم عزت نفس، غالباً، بر اثر فقدان امكانات و توانایی‏ها نیست، بلكه به دلیل عدم شناسایی خویشتن است. ژان پل سارتر می‏گوید: "اگر یك فلج، قهرمان دو و میدانی نشود، خود مقصر است". این جمله كنایه از توانایی و نیروی عظیم نهفته در وجود آدمی است. متأسفانه انسان‏ها نه تنها از ذخیره‏های درونی خدادای خود به گونه احسن استفاده نمی‏كنند، بلكه عموماً از این توانایی‏ها بی اطلاع اند.
انسانی که عزت نفس دارد یا به تعبیر روانشناسان، اعتماد به نفس دارد، هیچ گاه توانایی هایی را که خداوند به او داده دست کم نمی گیرد و هیچ گاه نگاهش به دست مردم نیست و خود را از آنها بی نیاز می بیند. امام سجاد(ع) در این زمینه می‏فرماید: "تمامی خیر و سعادت را در این دیدم كه انسان به آن چه در دست مردم است، چشم طمع نداشته باشد".(اصول كافی، ج‏3، ص 219.)

همچنین، انسانهایی که برای خود عزتی قائلند، هیچگاه در برابر مشکلات کوتاه نمی آیند و خود را در آن می اندازند و با آنها مقابله می کنند، چون می دانند که خدا پشت آنهاست. امام علی(ع) می‏فرماید: "هرگاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد، در مقابل آن سخت و مقاوم شو كه با تن دادن به سختی‏ها مشكل بر تو آسان خواهد شد".(غررالحكم، ج‏3، ص 164.)
از این رو حفظ کرامت و عزت نفسی که خداوند به انسان داده، انسان را از کوه هم استوارتر خواهد کرد. از این رو امیرالمومنین می فرمایند: "روحِ شخصِ با ایمان از سنگ خارا شكست ناپذیرتر است درحالی که در برابر خدا از یک برده هم ذلیل تر است.".( [=&quot] نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْد [/](نهج ‏البلاغه، فیض الاسلام، قصار 325.)[=&quot][/][/]

باتشکر از زحمت که کشیدید دو سوال: 1)این حدیثی که از امام صادق(ع) فرمودید "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمی‏كنم، جز پروردگارم. این حدیث چطور با تواضع قابل جمع است؟ اینکه مومنی متواضعانه خودش را مثلا از لحاظ ایمان پایینتر از مومنین دیگر بداند این تضاد نیست؟ سیره علما و عرفای معروف ما که سراسر همراه با تواضع بوده سوال 2) اگر مثلا شخصی که هوشه متوسطی داشته باشه و بگه که بلطف خدا من خیلی خیلی باهوشم و کمتر کسی درحد منه و اسمه این حرفشم بذاره اعتمادبنفس یا بقولی عزت نفس چی؟ اساسا حد عزت نفس و مرزش رو باچه ملاکی باید تنظیم کرد؟ آیا نباید اعتماد و باور من به توانایی هام مثلا هوش یا هرتواناییه دیگه به اندازه همون توانایی باشه و نه بیشتر!! باتشکر از شما استاد عزیز

[="Tahoma"][="Navy"]

ژولیده;305819 نوشت:
)این حدیثی که از امام صادق(ع) فرمودید "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمی‏كنم، جز پروردگارم. این حدیث چطور با تواضع قابل جمع است؟ اینکه مومنی متواضعانه خودش را مثلا از لحاظ ایمان پایینتر از مومنین دیگر بداند این تضاد نیست؟ سیره علما و عرفای معروف ما که سراسر همراه با تواضع بوده

با سلامی مجدد
تواضع این است که خود را در برابر مومنین دیگر بزرگ نبینی و به این بندگان خدا احترام بگذاری و در خدمت آنها باشی. و این منافاتی با این جمله حضرت صادق علیه السلام ندارد که من نفسم را جز با پروردگارم برابر نمی کنم. یعنی این که ثمن و بهای نفسِ من که خدا به من داده، جز با بهشت و با ملاقات با خدا عوض نمی کنم، یعنی این نعمت الهی را کم نمی فروشم، آن را ذلیل دنیا و مادیات و گناه نمی کنم. این هم که اهل تواضع هستم، چون خدا امر نموده در برابر مومنین و دوستان من متواضع و نرم باشید، در برابر آنها خاشعم. و الا همین خدا می فرماید دربرابر مشرکین سخت و غلیظ باش.(واغلظ علیهم).
دو نکته را نباید فراموش کرد. یک موقع ما به شخصِ خودمان نگاه می کنیم، در این موقع باید آن را حقیر بشماریم و بگوییم من دربرابر خدا و اولیای الهی حقیرم. اما یک موقع به خودمان از این جهت که متصل به خداییم نگاه می کنیم و این که مال خودمان نیستیم و در اختیار حضرت حق هستیم، در این موقع، فقط بهای خود را با خودِ خدا مقابله خواهیم کرد.
شخصی برای امام خمینی نامه نوشت و عکس خود را هم در نامه گذاشت و به امام گفت: که من را نصیحتی بفرمایید که برای دنیا و آخرتم مفید باشد. امام در جواب نامه او نوشتند:« انالله وانا الیه راجعون. ما مال خدا هستیم، آدم مال کسی را بدون اجازه مصرف نمی کند».
ژولیده;305819 نوشت:
اگر مثلا شخصی که هوشه متوسطی داشته باشه و بگه که بلطف خدا من خیلی خیلی باهوشم و کمتر کسی درحد منه و اسمه این حرفشم بذاره اعتمادبنفس یا بقولی عزت نفس چی؟ اساسا حد عزت نفس و مرزش رو باچه ملاکی باید تنظیم کرد؟ آیا نباید اعتماد و باور من به توانایی هام مثلا هوش یا هرتواناییه دیگه به اندازه همون توانایی باشه و نه بیشتر!!

اگر کسی واقعا این نعمت ذکاوت و باهوشی را دارد و متخصصین هم به این نعمت در او اعتراف دارند، توجه به این نعمت از این جهت که مال من نیست، بلکه خدا به من داده و من از خودم چیزی ندارم و باید این نعمت را در مسیر خودش خرج کنم، این عزت نفس الهی خواهد بود و از این نعمت، جهت منافع شخصی خویش و تسلط بر مردم و سوء استفاده از آنها استفاده نخواهد کرد. اما اگر بگوید من باهوشم بدون این که به این نکته توجه داشته باشد که این نعمت را خدا به او داده و بخواهد با این نعمت بر دیگرا فخر بفروشد، این همان اعتماد به نفس کاذب و عجب و خودخواهی است.
حد عزت نفس، در این دو نگاه است، این نفس ازجهتی که اعطایِ الهی است، عزیز و محترم است و جز در جایی که خدا فرموده نباید خرج شود و از جهت این که به شخصِ من متصل است و من در انجام وظایفم کوتاهی کرده ام و در مقابل خدایی به این عظمت قرار دارم، موجودی ناچیز و حقیرم و بسیار ذلیل.[/]

بنظر میرسه اعتماد بنفسی که روانشناسان غربی میگن شباهتی به عزت نفس ما نداره! چرا که اساس اعتماد بنفسی که روانشناسان میگن باور کردن خود، اتکا به خود و تلقین به خود هست که دائم تلقین بکنی به خودت که مثلا من میتونم من بلدم من من من... تلقین و اتکا به خود بدون درنظر گرفتن خدا! پس نتیجه اینکه در اخلاق اسلامی ما اعتمادبنفس به این معنی وجود نداره بلکه عزت نفس باید باشد! پس ما ارزش داریم چون بنده خداییم و بصورت بالقوه میتوانیم عارف باشیم و دارای مقامات عالیه! اما در بالفعل به دلیل سستی و کم کاری خودمان ارزشمان در حد معرفت و عملمان است! حالا اینجا یه سوال مطرح میشه کسی که فرضا یه شخصی وارد یک صحنه مبارزه میشه مثلا یک ورزشکار یک کشتی گیر برفرض! این ورزشکار با چه دیدی نسبت به حریف باید وارد گود مبارزه بشه؟ سه حالت داره یکی اینکه در دیدش حریفش رو کوچک کنه یا خودش رو بزرگ بکنه که مثلا من شکستش میدمو این حریف من نیست و من قهرمانم اون خیلی ضعیفتر از من و میتونم و من من... ا یکی هم اینکه بگه نه من نمیتونم توانایی ندارم که عقلا اشتباهه و اینطوری تقریبا از پیش شکست خورده است! و حالت سوم هم اینکه سعی کنه اصلا هیچ پیش فرضی درباره حریف قائل نشه و فقط بره وسط گود که اینهم شاید پاک کردن صورت مسئله و فرار از چالش باشه چون بالاخره یا قویتر از حریفشه یا ضعیفتر! چطور باید برخورد کرد که رفتارش اخلاقی و البته متعادل باشه!! ب:Gol:

باتشکر فراوان از شما حسابی زحمتتان دادم دوست عزیز

[="Tahoma"][="Navy"]

ژولیده;305976 نوشت:
باتشکر فراوان از شما حسابی زحمتتان دادم دوست عزیز

خواهش می کنم، وظیفه است.
ژولیده;305975 نوشت:
س ما ارزش داریم چون بنده خداییم و بصورت بالقوه میتوانیم عارف باشیم و دارای مقامات عالیه! اما در بالفعل به دلیل سستی و کم کاری خودمان ارزشمان در حد معرفت و عملمان است!

جمله خوبی بود.
ژولیده;305975 نوشت:
فرضا یه شخصی وارد یک صحنه مبارزه میشه مثلا یک ورزشکار یک کشتی گیر برفرض! این ورزشکار با چه دیدی نسبت به حریف باید وارد گود مبارزه بشه؟ سه حالت داره یکی اینکه در دیدش حریفش رو کوچک کنه یا خودش رو بزرگ بکنه که مثلا من شکستش میدمو این حریف من نیست و من قهرمانم اون خیلی ضعیفتر از من و میتونم و من من... ا یکی هم اینکه بگه نه من نمیتونم توانایی ندارم که عقلا اشتباهه و اینطوری تقریبا از پیش شکست خورده است! و حالت سوم هم اینکه سعی کنه اصلا هیچ پیش فرضی درباره حریف قائل نشه و فقط بره وسط گود که اینهم شاید پاک کردن صورت مسئله و فرار از چالش باشه چون بالاخره یا قویتر از حریفشه یا ضعیفتر! چطور باید برخورد کرد که رفتارش اخلاقی و البته متعادل باشه!!

سوال قشنگ و کاربردای کردید.
یک ورزشکار، وقتی به میدان مبارزه می رود، اولا باید نیتش این باشد که من دارم ورزش میکنم تا سالم باشم، هم بتوانم خدا را بهتر عبادت کنم، هم در پیچ و خم ورزش، با فنون بیشتری آشنا شوم که اگر روزی بخواهم با دشمنان خدا روبرو شوم بتوانم بر آنها غلبه کنم.
بعد از این، اگر کسی با این تفکر به مبارزه بپردازد، هم دقت و هواسش را در مبارزه جمع می کند که از استعدادها و تمرینهایی که کرده در میدان مبارزه به خوبی استفاده کند و مبارزه ای ظاهری و بی روح نداشته باشد و هم بداند که خدایا من با قوه و استعدادی که تو به من داده ای، مشغول مبارزه ام، پس مرا کمک کن که اگر لحظه ای عنایتت را از من برداری، این استعدادها و تمرینها به کمک من نخواهد آمد و به زمین خواهم خورد.
همچنین کسی که با این طرز تفکر و توکل به خدا وارد میدان مبارزه می شود، وقتی از طرف مقابل شکست می خورد، هم سعی در پرورش استعدادهای خود می کند و هم به طرف مقابل تبریک می گوید و او را تشویق می کند که خدا چنین استعدادی را در درون تو قرار داده است در واقع از خدا تشکر می کند. اگر هم خودش پیروز شد، باز از خدا تشکر می کند که این استعداد را به او داده و او را در این میدان یاری نموده است که اگر عنایت او نبود، هیچ یک از استعدادهای خدادادیش به کارِ او نمی آمد.[/]

سوال:
بعضی میگویند اعتماد به نفس اشتباه است چون منیت در آن است و این شرک است درست این است که اعتماد به حق داشته باشیم! مرز بین اعتماد به نفس و منیت و غرور و تواضع کجاست؟


جواب:
باسلام و عرض ادب
به نظرمی رسد اعتماد به نفسی که روانشناسان به کار می برند، همان عزت نفس و کرامت نفس باشد که یک مومن باید آن را دارا باشد یعنی یک مومن نباید کارهایی را انجام دهد که باعث ذلت و خواری او بشود از این جهت که به خدا متصل است، یعنی از این جنبه که وصل به خداست، باید برای خود قائل به عزت باشد چون مالِ خداست؛ ولی از این جهت که از خود هیچ ندارد و همه امورش به دست خداست، نباید به خود مغرور شود و برای خود جایگاهی قائل باشد.

لذا اعتماد به نفس از این جهت در این جا معنا ندارد و اعتماد به نفس، یعنی تکیه بر استعدادها و توانایی های خود، بدون در نظر گرفتن این که اینها را خدا داده است، اما اگر با احتساب این که همه این توانایی ها را خدا به من داده است در این صورت اعتماد به نفس، جنبه ی صحیحی پیدا می کند که البته در این صورت، بهتر است بگوییم دیگر اعتماد به نفس نخواهد نیست، چون وقتی بدانیم همه این نعمتها و توانایی ها و استعدادها از خداست، دیگر اعتماد به نفس معنا پیدا نمی کند بلکه اعتماد به خداو توکل به خداست بلکه بهتر است به جای تعبیر اعتماد به نفسی که معنا شد، عزت نفس یا کرامت نفس بگزاریم که تعبیری قرآنی است.«لقد کرّمنا بنی آدم». ما به انسان کرامت بخشیدیم. بازهم این کرامت و عزت از آنِ خداست و او به ما داده است.

لازم به تذکر است که عزت نفس و احساس ارزشمندی، یک نیاز فطری است که بدون آن، آدمی احساس حقارت در برابر مردم، کمبود و پایین بودن شأن اجتماعی می کند که این برای یک مومن پسندیده نیست، مومن باید فقط در برابر خدا احساس حقارت و عدم شأن داشته باشد. شاید منظور روانشناسان هم از اعتماد به نفس، همان چیزی باشد که ما از آن تعبیر به عزت نفس می کنیم.
لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمی‏كنم، جز پروردگارم. تمام دنیا و غیر خدا را با این گوهر نفیس برابر نمی‏كنم"[1]این نشان از ارزش قائل شدن برای نفس است که قیمتش، فقط خودِ خدا و بهشت اوست.
عدم اعتماد به نفس یا به تعبیر بهتر عدم عزت نفس، غالباً، بر اثر فقدان امكانات و توانایی‏ها نیست، بلكه به دلیل عدم شناسایی خویشتن است. ژان پل سارتر می‏گوید: "اگر یك فلج، قهرمان دو و میدانی نشود، خود مقصر است". این جمله كنایه از توانایی و نیروی عظیم نهفته در وجود آدمی است. متأسفانه انسان‏ها نه تنها از ذخیره‏های درونی خدادای خود به گونه احسن استفاده نمی‏كنند، بلكه عموماً از این توانایی‏ها بی اطلاع اند.

انسانی که عزت نفس دارد یا به تعبیر روانشناسان، اعتماد به نفس دارد، هیچ گاه توانایی هایی را که خداوند به او داده دست کم نمی گیرد و هیچ گاه نگاهش به دست مردم نیست و خود را از آنها بی نیاز می بیند. امام سجاد(ع) در این زمینه می‏فرماید: "تمامی خیر و سعادت را در این دیدم كه انسان به آن چه در دست مردم است، چشم طمع نداشته باشد".[2]

همچنین، انسانهایی که برای خود عزتی قائلند، هیچگاه در برابر مشکلات کوتاه نمی آیند و خود را در آن می اندازند و با آنها مقابله می کنند، چون می دانند که خدا پشت آنهاست. امام علی(ع) می‏فرماید: "هرگاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد، در مقابل آن سخت و مقاوم شو كه با تن دادن به سختی‏ها مشكل بر تو آسان خواهد شد".([3]
از این رو حفظ کرامت و عزت نفسی که خداوند به انسان داده، انسان را از کوه هم استوارتر خواهد کرد. از این رو امیرالمومنین می فرمایند: "روحِ شخصِ با ایمان از سنگ خارا شكست ناپذیرتر است درحالی که در برابر خدا از یک برده هم ذلیل تر است.".( نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْد [4]

تواضع این است که خود را در برابر مومنین دیگر بزرگ نبینی و به این بندگان خدا احترام بگذاری و در خدمت آنها باشی. و این منافاتی با این جمله حضرت صادق علیه السلام ندارد که من نفسم را جز با پروردگارم برابر نمی کنم. یعنی این که ثمن و بهای نفسِ من که خدا به من داده، جز با بهشت و با ملاقات با خدا عوض نمی کنم، یعنی این نعمت الهی را کم نمی فروشم، آن را ذلیل دنیا و مادیات و گناه نمی کنم. این هم که اهل تواضع هستم، چون خدا امر نموده در برابر مومنین و دوستان من متواضع و نرم باشید، در برابر آنها خاشعم. و الا همین خدا می فرماید دربرابر مشرکین سخت و غلیظ باش.(واغلظ علیهم).

دو نکته را نباید فراموش کرد. یک موقع ما به شخصِ خودمان نگاه می کنیم، در این موقع باید آن را حقیر بشماریم و بگوییم من دربرابر خدا و اولیای الهی حقیرم. اما یک موقع به خودمان از این جهت که متصل به خداییم نگاه می کنیم و این که مال خودمان نیستیم و در اختیار حضرت حق هستیم، در این موقع، فقط بهای خود را با خودِ خدا مقابله خواهیم کرد.
شخصی برای امام خمینی نامه نوشت و عکس خود را هم در نامه گذاشت و به امام گفت: که من را نصیحتی بفرمایید که برای دنیا و آخرتم مفید باشد. امام در جواب نامه او نوشتند:« انالله وانا الیه راجعون. ما مال خدا هستیم، آدم مال کسی را بدون اجازه مصرف نمی کند».

اگر کسی واقعا این نعمت ذکاوت و باهوشی را دارد و متخصصین هم به این نعمت در او اعتراف دارند، توجه به این نعمت از این جهت که مال من نیست، بلکه خدا به من داده و من از خودم چیزی ندارم و باید این نعمت را در مسیر خودش خرج کنم، این عزت نفس الهی خواهد بود و از این نعمت، جهت منافع شخصی خویش و تسلط بر مردم و سوء استفاده از آنها استفاده نخواهد کرد. اما اگر بگوید من باهوشم بدون این که به این نکته توجه داشته باشد که این نعمت را خدا به او داده و بخواهد با این نعمت بر دیگرا فخر بفروشد، این همان اعتماد به نفس کاذب و عجب و خودخواهی است.
حد عزت نفس، در این دو نگاه است، این نفس ازجهتی که اعطایِ الهی است، عزیز و محترم است و جز در جایی که خدا فرموده نباید خرج شود و از جهت این که به شخصِ من متصل است و من در انجام وظایفم کوتاهی کرده ام و در مقابل خدایی به این عظمت قرار دارم، موجودی ناچیز و حقیرم و بسیار ذلیل.


[/HR][1] (بحارالانوار، ج 47، ص 25.)
[2] (اصول كافی، ج‏3، ص 219.)
[3] غررالحكم، ج‏3، ص 164.)
[4] (نهج ‏البلاغه، فیض الاسلام، قصار 325.)
موضوع قفل شده است