صفات خدا از دیدگاه اهل سنت

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صفات خدا از دیدگاه اهل سنت

به نام الله
سلام
یه سوال خیلی ذهنم رو درگیر کرده ایا واقع اهل سنت اعتقاد دارند که خدا دست و پا یا چشم و گوش مثل انسان داره؟
یا فقط عده ی کمی از اونا این رو قبول دارن ؟
و حدیثی از ائمه معصوم که درباره صفات خدا و رد این چرندیات باشه رو لطفا بگید؟

با نام الله

کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

متكلمان صفات خدا را دو قسم كرده ‏اند:

الف) صفات ذاتى كه بر نوعى كمال دلالت دارند و از راه عقل مى ‏توان آنها را براى خداوند متعال اثبات كرد، مانند علم، قدرت و حيات.

ب) صفات خبرى و آنها صفاتى ‏اند كه از را عقل نمى ‏توان آنها را براى خدا اثبات كرد، مانند دست، چشم و صورت داشتن كه فقط با استناد به الفاظ قرآن و حديث براى خداوند اثبات مى ‏شوند.

فرق کلامی اهل سنت در باره ی این اوصاف در دو حد تنزیه مطلق و تشبیه و تجسیم مطلق قرار گرفته اند. اقوال تنزیهی عبارتند از: نفی صفات(دیدگاه جهمیه)؛ تاویل صفات(دیدگاه معتزله و گروهی از اشاعره و ماتردیه)؛ اثبات صفات بدون کیفیت(دیدگاه ابو الحسن اشعری)؛ تفویض حقیقت صفات به باری تعالی(دیدگاه ابو منصور ماتریدی و اکثر اهل حدیث).

بیان دیدگاههای فرق کلامی اهل سنت در رابطه با اوصاف خبری

1)معتزله:
معتزله همچون شیعه با تفاوتهایی قائل به تنزیه خداوند شده اند، آنها معتقدند خداوند جسم نيست، خواص آن را ندارد و از داشتن اعضا و جوارح منزه است.[1] معتزله قائلند ظاهر ابتدايى اين‏گونه آيات مراد نيست؛ بلکه بايد آنها را تأويل كرد، زيرا با اصول و احكام عقل سازگار نيست.

2)اشاعره:[2]
ابوالحسن اشعرى معتقد است صفات خبریه، با همان معناى لغوى و عرفى، اما با يك قيد عدمى «بلا كيف» درباره خدا به‏ كار مى ‏روند، يعنى بايد گفت خدا صورت دارد بدون اين‏كه به كيفيت صورت انسان باشد. همين‏طور در مورد دست و چشم. و همين‏طور خدا بر عرشش مستقر شده و نشسته‏ بدون اين‏كه كيفيت‏ استقرار و جلوس انسان را داشته‏ باشد.[3]

وی مى ‏نويسد: «و قال أهل السنة و أصحاب الحديث: ليس بجسم و لا شبهه الاشياء و أنه على العرش كما قال عزوجل «الرَّحمنُ عَلَىَ الْعَرْشِ اسْتَوى» و أنّه نور كما قال «اللّه‏ُ نُورُ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ»[4]؛ و أن له وجهاً كما قال «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ» و أن له يدين كما قال «خَلَقْتَ بِيَدى»[5]؛ و أن له عينين كما قال «تَجْرِىْ بِأَعْيُنِنا»[6]؛ و أنه يجى‏ءُ يوم القيامة هو و ملائكته و أنه ينزل الى السماء الدينا كما جاء فى الحديث: ينزل ربنا تبارك و تعالى كل ليلة الى سماء الدنيا حين يبقى ثلث الليل الاخر فيقول: من يدعوني؟ فأستجب له من يسألني؟ فاعطيته من يستغفرني؟ فأغفر له»؛[7]

اهل‏ سنّت و اصحاب حديث گفته ‏اند كه خداوند نه جسم است و نه شبيه به آن و خداوند چنان‏كه در قرآن آمده بر عرش قرار گرفته است. خداوند نور است. داراى صورت، دو دست و دو چشم است چنان‏كه در قرآن آمده است و خداوند و فرشتگان روز قيامت و از آسمان دنيا فرود مى ‏آيند؛ چنان‏كه در روايت آمده است كه خداوند در يك سوم آخر هر شب فرود مى‏ آيد و مى‏ گويد: كسى كه مرا بخواند اجابت مى‏ نمايم، كسى كه از من بخواهد به او عطا مى‏ كنم كسى كه طلب مغفرت نمايد مى‏ آمرزم او را.

3)ماتريديه:[8]
ماتریدیه گفته ‏اند: ما قائل به وجود اين صفات در خدا هستيم به معنايى كه خودش اراده كرده است و واقعيت اين‏گونه صفات را به او واگذار مى ‏كنيم.

دو مكتب اشاعره و ماتریدیه بر لزوم ايمان به صفات خبرى تأكيد دارند؛ جز اين كه اشاعره وجود آن صفات را به معناى ظاهرى ‏اش با قيد عمومى «بلاكيف» براى خداوند اثبات مى ‏كنند، ولى ماتريديه مى‏ گويند: ما به وجود اين صفات در خدا به معنايى كه خودش اراده كرده، ايمان داريم، زيرا صفات خبرى كه از راه كتاب و سنت به ما رسيده جزو متشابهات است كه بايد علم بدان را به خدا واگذار نمود و اصل تنزيه را در مورد او مراعات كرد.

ديدگاه علماى اهل سنت ديوبند[9]
علماى ديوبندى در توضيح آيه: «الرَّحْمنُ عَلَىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى»مى ‏گويند: ديدگاه ما ـ علماى اهل‏ سنّت ديوبند ـ درباره اين آيات آن است كه ما به محتواى آيات عقيده داريم اما چگونگى آن بر ما روشن نيست. ما به خداوند سبحان ايمان داريم اما او را از صفات آفريده‏ ها و نقص و حدوث پاك و منزه مى‏ دانيم؛ چنان‏كه رأى علماى گذشته ما اين بوده است. اما آنچه علماى متأخر درباره آيات صفات گفته‏ اند نيز حق است؛ زيرا متأخران، آيات را به تأويلات صحيح از نظر لغت و شرع حمل كرده‏ اند و گفته ‏اند مقصود از استوا، استيلا و مقصود از دست، قدرت و ... مى‏ باشد و تأويل آيات به فهم افراد قاصر نزديكتر است و جهت و مكان براى خداوند بزرگ جايز نيست و او منزه از صفات نقص مى‏ باشد.[10]

----------------------------------------------------

[1] ر. ك: مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ص 81، در شرح عقايد معتزله.

[2]. نام فرقه‏ اى است از مسلمانان که در مسائل اعتقادات پيرو ابو الحسن اشعرى‏ هستند. اکثر شافعی مذهبان اشعری مذهب می باشند.

[3]. الملل و النحل، سبحانی، به نقل از الابانة، ص 18، 92 و 95.

[4]. سوره نور، آيه 35.

[5]. سوره ص، آيه 75.

[6]. سوره قمر، آيه 14

[7]. مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 211.

[8]. نام يكى از فرق كلامى است كه پيشواى آن ابو منصور محمد بن محمود الحنفى المتكلم الماتريدى سمرقندى (متوفى بسال 333) است وى در علم فقه از پيروان ابو حنيفه بود و در مسائل كلامى با ابو الحسن اختلافاتى داشت و به مذهب معتزله نزديك بود. اکثر حنفی مذهبان از جهت کلامی عقاید ماتریدی دارند.

[9]. اهل سنت حنفی مذهب شبه قاره هند.

[10].المهند علی المفند،ص48.

4)دیدگاه اهل تشبیه و تجسیم:

نتیجه ی روی گرادانی گروهی از اهل سنت ازتاویلات قطعی عقل، گرفتار شدن در پذیرش ظواهر آیات و روایات مورد پذیرش آنان شد.
شهرستانی(م:548 ه) در کتاب الملل و النحل، در بیان فرقه ی مشبهه بیان می دارد:

از داود جواربی نقل شده است که گفته‏ است : خداوند ( تعالی ) به صورت انسان و از گوشت و خون و دارای اعضا و جوارحی همچون دست ، پا ، زبان ، سر و چشم است . امّا در عین حال به هیچ چیز شباهت ندارد و هیچ چیز بدو ماننده نیست»، همچنین عدّه ‏ای از ایشان ملامسه و مصافحه با پروردگار را جایز شمرده و گفته‏ اند:« مسلمانان خالص و واقعی چنانچه در اثر ریاضت به مرتبه اخلاص و اتحاد محض نایل شوند می ‏توانند در دنیا و آخرت با او معانقه کنند»! . همینطور گفته‏ اند که خداوند ( تقدس و تعالی ) به مانند نوجوانی است که دارای موی مجعد و کوتاه است و کفشی از طلا به پای خود دارد و در بوستان سرسبزی بر کرسی نشسته است و ملائکه او را حمل می‏ نمایند .

«ورووا أنه أمرد جعد قطط، في رجليه نعلان من ذهب ، وأنه في روضة خضراء على كرسي تحمله الملائكة».

(ر.ک: شرح نهج البلاغة، ابن ابی ‏الحدید ، ج3،ص226) .

5) دیدگاه ابن تیمیه و اتباع او

ابن تیمیه خود را تابع سلف می نامد. سلف در این دیدگاه به كسانى گفته می شود كه در اصول و فروع دين به ظواهر آيات و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى‏ كنند و از بكارگيرى عقل و تحليل‏هاى عقلانى در زمينه ی مسائل اعتقادى و معارف دينى به شدت پرهيز مى‏ كنند. اصل و معيار براى آنان سنت پيامبر صلی الله علیه وآله است اعم از اين كه موافق عقل باشد يا مخالف. [1]

اكثريت اهل حدیث ـ در زمينه ى آيات و احاديث مربوط به صفات الهى ـ به ويژه صفات خبريه، راه تفويض را برگزيده اند و ضمن ايمان به همه ى آنچه در كتاب و سنّت درباره ى صفات خداوند آمده است، از حمل آنها به معانى ظاهرى كه مستلزم تشبيه باشد نیز اجتناب ورزیده اند. تفویض یعنی اعتقاد به مفاد صفات بدون التزام به مدلول ظاهری(چنان که روش تشبیه گرایان است) و بدون اظهار نظر در باره مقصود آیات و تاویل آیات( چنانکه روش معتزله است).

با مطالعه ی اجمالی آثار و عقاید ابن تیمیه می توان گفت که وی دارای نظام فکری منسجمی نبوده است. نتیجه ی این آشفتگی ذهنی سبب آن شده که وی با توجه به آثار متعدد خویش، نظریات متعارضی از خود به جای گذاشته باشد، که تبعا این امر موجب برداشتهای مختلف از آراء و عقاید وی شده است. وی از سویی خود را تابع سلف می داند، سلفی که معتقد به فهم صحیح آنها از دین بوده است.

بر این اساس وی خود را تسلیم محض ظواهر قرآن و سنت می داند و از هر از گونه تاویل در تفسیر پرهیز می نماید و با مخالفین خود نیز به بدترین وجه مقابله می نماید. اما از سویی با توجه به آشنایی ابن تیمیه با علوم عقلی مشاهده می گردد که وی در اثبات عقاید خویش چگونه دست به دامن دلائل غیر نقلی شده است و با اصول پذیرفته شده خود مخالفت ورزیده.

به عنوان مثال:

در حالی که بسیاری از فرق اهل سنت در باب اوصاف خبریه مسلک تفوض را پذیرفته اند وی به شدت به این برداشت می تازد و می نویسد: «فتبين أن قول أهل التفويض الذين يزعمون أنهم متبعون للسنة والسلف من شر أقوال أهل البدع والإلحاد»؛[2]آشکار شد که گفته ی اهل تفویض که می پندارند از پیروان اهل سنت و سلف می باشند، از بدترین گفته های اهل بدعت و الحاد است.

وی در جایی دیگر اهل تفویض را اهل تجهیل می نامد و در مورد آنان می نویسد:

«اما اهل تجهیل پس آنان کثیری از منتسبین به اهل سنت و قائلین به تبعیت از سلف را تشکیل می دهند. آنان می گویند: نه رسول خدا صلی الله علیه وآله معانی آیات صفات، که خدا بر او نازل کرد را شناخت و نه جبرئیل و نه مسلمانانی که سبقت در ایمان گرفتند. همچنین آنان در احادیث صفات معتقدند: که معانی این صفات را تنها خدا می داند...».[3]

این اعتراض در حالی است که اکثر سلف (اهل سنت) تابع این دیدگاه بوده اند؛ همچون مالک بن انس که ابن تیمیه در موارد متعددی به دیدگاه وی در باب صفات خبریه اشاره می نماید که از مالک بن انس در مورد چگونگی استوای خداوند بر عرش سؤال نمودندکه وی در این رابطه جواب داده است:«الاستواء معلوم والكيف مجهول والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة وأظنك زنديقا أخرجوه من المسجد».استواء خدا معلوم است، اما کيفيت آن مجهول است، و ايمان به آن واجب است، و پرسش از آن بدعت است و گمان کنم تو فرد زنديقي هستي او را از مسجد بيرون کنيد. [4]

که در این استشهاد آنچه آشکار است عدم خوض در این مسائل است که چنین امری خود با مکتب تفویض سازگار است. همچنین ابن تیمیه در جای دیگری در باب مذهب سلف می نویسد: سلف به هیچ روی درباره ی صفات ، تفسیر و تاویل نمی کرده اند؛ بلکه توقف نموده و علم آنرا به خدا ارجاع داده اند، آن گاه وی بر این عقیده ادعای اجماع می نماید .


[/HR]
[1]. ر. ك: اصول الحديث و احكامه فى علم الدرايه، جعفر سبحانى، ص 193، چاپ دوم.

[2].درء تعارض العقل و النقل، ابن تیمیه، ج1،ص115.

[3]. مجموع الفتاوی،ابن تیمیه، ج5،ص34، دارالوفاء:« أَهْلُ التَّجْهِيلِ فَهُمْ كَثِيرٌ مِنْ الْمُنْتَسِبِينَ إلَى السُّنَّةِ وَاتِّبَاعِ السَّلَفِ . يَقُولُونَ: إنَّ الرَّسُولَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَعْرِفْ مَعَانِيَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إلَيْهِ مِنْ آيَاتِ الصِّفَاتِ وَلَا جِبْرِيلُ يَعْرِفُ مَعَانِيَ الْآيَاتِ وَلَا السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ عَرَفُوا ذَلِكَ . وَكَذَلِكَ قَوْلُهُمْ فِي أَحَادِيثِ الصِّفَاتِ : إنَّ مَعْنَاهَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللَّهُ...».

[4]. مجموع افتاوی، ج5،ص365.

ابن تیمیه در موارد متعددی خود را از تجسیم بدور می دارد،[1] اما با این حال خود در ورطه ی تشبیه و تجسیم افتاده است. وی از آنجا که اعتقادی به موجود مجرد ندارد، کوشیده با فرق گذاری بین وجود مرکب و غلیظ(متراکم)، ترکب را از خدا دور سازد و تراکم را برای خدا اثبات نماید.

ایرادی که بر این تفسیر وارد است آن است که چگونه ممکن است چیزی متراکم باشد اما با این حال مرکب نبوده باشد. بنابراین ابن تیمیه از طرفی می خواهد جسمانیت را از خداوند دور سازد و از طرفی دیگر می گوید چیزی که قابل رؤیت و اشاره نباشد، وجودخارجی ندارد؟

ابن تیمیه معتقد است آنچه در هستی کاملتر است، برای مرئی بودن شایسته تر است؛ و به همین دلیل، آنچه امکان مرئی شدن در آن نیست از حیث وجود و هستی، ضعیف تر است؛ و به همین دلیل آنچه امکان مرئی شدن در آن نیست از حیث وجود و هستی ضعیفتر است و به همین مناسبت می توان گفت که اجسام سخت و غلیظ برای مرئی شدن شایسته تر از هوا خواهند بود. چنانکه روشنائی نیز برای مرئی بودن به مراتب شایسته تر از تاریکی است.

ابن تیمیه سپس می نویسد:
چون واجب الوجود، از حیث وجود کاملتر ین موجودات است؛ لذا دورترین اشیاء به نیستی است؛ سپس برای مرئی بودن شایسته ترین موجودات به شمار می رود. اگر ما او را نمی بینیم به علت آن است که چشمان ما توانائی رؤیت او را ندارد نه آنک رؤیت او فی نفسه ممتنع به شمار آید.

«فكل ما كان وجوده أكمل كان أحق بأن يرى وكل ما لم يمكن أن يرى فهو أضعف وجودا مما يمكن أن يرى فالأجسام الغليظة أحق بالرؤية من الهواء والضياء أحق بالرؤية من الظلام لأن النور أولى بالوجود والظلمة أولى بالعدم والموجود الواجب الوجود أكمل الموجودات وجودا وأبعد الأشياء عن العدم فهو أحق بأن يرى وإنما لم نره لعجز أبصارنا عن رؤيته لا لأجل امتناع رؤيته كما أن شعاع الشمس أحق بأن يرى من جميع الأشياء.[2]

با توجه به آثار ابن تیمیه می توان نظر او را در باب صفات خبریه اینگونه بیان داشت:

ابن تیمیه همچون اهل حدیث قائل به اخذ ظواهر قرآن و سنت بدون هیچ تاویل و تفسیری است و بر خلاف دیدگاه اشاعره که خدا را بدون کیف می دانستند و بر خلاف دیدگاه ماتریدیه که علم به این اوصاف را به خدا تفویض نمودند، معتقد به وجود کیفیت برای این اوصاف است منتهی کیفیتی که ما بدان علم نداریم. با این حال ابن تیمیه معتقد به تنزیه خدا از تشبیه و تجسیم نیز می باشد و داستان ابن تیمیه در باب اوصاف خبری همچون اعتقاد نصاری نسبت به خداوند متعال است که در عین حالی که معتقد به بحث تثلیث اند؛ معتقدند به یگانگی خدا نیز هستند.

ابن عثیمین در تبیین دیدگاه ابن تیمیه بیان می دارد:

سلف هرگز کیفیت را به صورت مطلق نفی نکرده اند؛ زیرا نفی مطلق کیفیت، نفی وجود است و هیچ موجودی نیست مگر آنکه دارای کیفیت است. اما این کیفیت، گاهی معلوم است و گاهی مجهول؛ و کیفیت ذات خداوند و صفات او بر ما مجهول است...

بنابراین برای خداوند کیفیتی ثابت می شود که ما نمی دانیم....و نفی کیفیت از استوی(نشستن) به صورت مطلق، تعطیل این صف است؛ زیرا اگر ما استوا را حقیقتا ثابت کردیم، باید دارای کیفیتی باشد و چنین است در بقیه اوصاف.[3]

ابن تیمیه و پیروان او به سبب دیدگاه عقل ستیزی خود از سویی و ظاهر گرائی و حس گرائی از سوی دیگر؛ خداوند را همچون اجسام فرض نموده است که اگر دارای کیفیتی نباشد معنایش وجود نداشتن خواهد بود؟! یعنی ابن تیمیه از سویی در صدد فرار از تجسیم و تشبیه است و از سویی دیگر خدائی را معرفی می نماید که ویژگی اجسام را دارا است با این وصف که خداوند مثل و نظیری ندارد. واین دیدگاه نزدیک ترین دیدگاه به مجسمه خواهد بود.

موفق باشید.


[/HR] [1]. مجموع الفتاوی، ج11،ص482:« فَبَيَّنَ فِي هَذِهِ الْآيَاتِ أَنَّ اللَّهَ لَا كُفُوَ لَهُ وَلَا نِدَّ لَهُ وَلَا مِثْلَ لَهُ وَلَا سَمِيَّ لَهُ . فَمَنْ قَالَ : إنَّ عِلْمَ اللَّهِ كَعِلْمِيِّ أَوْ قُدْرَتَهُ كَقُدْرَتِي أَوْ كَلَامَهُ مِثْلُ كَلَامِي أَوْ إرَادَتَهُ وَمَحَبَّتَهُ وَرِضَاهُ وَغَضَبَهُ مِثْلُ إرَادَتِي وَمَحَبَّتِي وَرِضَائِي وَغَضَبِي أَوْ اسْتِوَاءَهُ عَلَى الْعَرْشِ كَاسْتِوَائِي أَوْ نُزُولَهُ كَنُزُولِي أَوْ إتْيَانَهُ كَإِتْيَانِي وَنَحْوَ ذَلِكَ فَهَذَا قَدْ شَبَّهَ اللَّهَ وَمَثَّلَهُ بِخَلْقِهِ تَعَالَى اللَّه عَمَّا يَقُولُونَ وَهُوَ ضَالٌّ خَبِيثٌ مُبْطِلٌ بَلْ كَافِرٌ ».

[2]. منهاج السنة، ج2،ص193.

[3].مجموع الفتاوی ابن عثیمین، ج1،ص194:«فإن السلف لا ينفون الكيف مطلقا ؛ لأن نفي الكيف مطلقا نفي للوجود ؛ إذ ما من موجود إلا وله كيفية ، لكنها قد تكون معلومة ، وقد تكون مجهولة ، وكيفية ذات الله تعالى وصفاته مجهولة ، وكيفية ذات الله تعالى وصفاته مجهولة لنا ، ولا يحل لنا أن نكيف شيئا من ذلك...».

رضا74;503612 نوشت:

و حدیثی از ائمه معصوم که درباره صفات خدا و رد این چرندیات باشه رو لطفا بگید؟

با سلام و عرض ادب

در این رابطه رجوع فرمائید به خطبه ی اول نهج البلاغه حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام.

http://www.askdin.com/thread13280.html

http://makarem.ir/Maaref/?lid=0&mid=242998&TypeInfo=25&CatID=22715

موفق باشید.

خیلی منون از اینکه سریع جواب دادید
ولی اگه میشه بگید اکثریت اهل سنت کدوم از این نظرات رو قبول دارند
و اگه میشه حدیث هایی از امامان (ع) در این باب بیارید تا نظر اونا رو بدونیم بازم ممنون

موضوع قفل شده است