نظر سنجی همگانی(آیا تا بحال برایتان اتفاق افتاده که دعایی کنید و همون لحظه براتون اجابت بشه)؟؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر سنجی همگانی(آیا تا بحال برایتان اتفاق افتاده که دعایی کنید و همون لحظه براتون اجابت بشه)؟؟

سلام...آیا تا بحال برایتان اتفاق افتاده که دعایی کنید و همون لحظه براتون اجابت بشه؟؟؟
یا معجزه ای از طرف امامی برای خودتون اتفاق افتاده که شگفت زده بشید؟؟؟
اونا چی بوده؟؟؟

سلام. برای من شده، کلی هم تعجب کردم!!! :moteajeb: ولی نمیتونم بگم :paridan:

لیــــلا;497761 نوشت:
سلام. برای من شده، کلی هم تعجب کردم!!! :moteajeb: ولی نمیتونم بگم :paridan:

میخوای دلمون رو بسوزونی !!! :loool:

درود
برای من شده.
پریروز مهمون داشتیم حاج خانممون غذا کم درست کرده بود.با اجازتون دعا کردم خدا برکت بده تو غذا...
آخرش اندازه دوتا آدم غذا نخورده زیاد اومد...

براي من اتفاق افتاده چندين مرتبه دوتاشو ميتونم بگم:
اوليش اينكه چند سال پيش كه آدم بودم يكسال در اعتكاف شركت كرده بودم روز سوم همونطور كه ميدانيد اعمال طولاني اي دارد منجمله نماز با صدبار حمد ( البته اگر اشتباه نكنم)‌در حال خواندن حمد ها بودم كه يكباره فضاي مسجد تغيير كرد و ديدم و شنيدم كه تمام در و ديوار و سقف و فرش و همه چيز در مسجد همراه من دارند حمد را تكرار ميكنند چند لحظه اينطوري بود منكه حواسم از معني حمد به اين وضعيت پرت شده بود يكدفعه دوباره همه چيز عادي شد و من ماندم و تعجب و حسرت.
مطلب دوم اينكه توي حرم حضرت معصومه در صف نماز جماعت نشسته بودم ولي هنوز نماز شروع نشده بود هرچي گشته بودم مهر كربلا پيدا نكرده بودم يك مهر معمولي گذاشتم جلوم همين موقع يك نفر اومد پيشم نشست كه دو تا مهر كربلا داشت و گذاشت جلوش پيش خودم گفتم خدايا ميشه كاري كني بدون اينكه من درخواست كنم يكي از اين مهرهاي بغل دستيم بشه مال من؟ در همين لحظه يكدفعه يه پسر بچه كه داشت از بين صفها ميدويد از جلوي من رد شد و پاش خورد به مهر من و مهر من رفت زيرم ، پسر بچه ايستاد ببينه پاش به مهر من خورده كه بزار سر جاش يه نگاه كرد ديد مهر مرا نمي بيند ، دلاشد و يكي از مهرهاي بغل دستيمو برداشت گذاشت جلوي من و عذر خواهي كرد و رفت .
بغل دستيم كه همه چيز راديده بود لبخندي زد بهش گفتم مهرتون ، گفت نميخواد بخون باهاش . . .

کلاس دوم راهنمایی بودم، معلمامون همیشه سر کلاس از من به خاطر درس و اخلاق و... تعریف می کردند(البته تعریف از خود نباشه)، این تعریفا باعث شده بود دشمنای زیادی تو کلاس داشته باشم که همش دنبال خراب کردن وجهه من بودن، یادمه توی درس علوم باید هرجلسه یه گروه کنفرانس می داد و اخرشم سوالاتی رو درباره اون مبحث از بچه ها می پرسیدن. از قضا دشمنان منم اجتماع کرده بودن تو یه گروه . خلاصه نوبت ارائه گروه اونا که رسید راجع به انواع سنگ ها بود و تاریخچه اونا و... . اونام نامردی نکرده بودن و یه سوال خوشگل و تپل و مپل ازقبل واسه من کنارگذاشته بودن، قابل توجه که این سوال اصلا در قالب مطلب کتاب نمی گنجید، معلم ما هم که فقط وقت پرسیدن سوالابود که به صحبتا توجه می کرد، خلاصه من بودم و یه توطئه و البته خدا، هیچ وقت اون حس رو فراموش نمی کنم، من که هیچی راجع به اون سوال نمی دونستم چنان جوابی دادم که همه انگشت به دهن مونده بودن، مطمئنم که اون کسی که این جوابو داد من ندادم، این یه امداد الهی بود، خدایا دوستت دارم

سلام...
یه بار منو تو کلاس دوم راهنمایی برای پرسید سوال علوم بردن بعد تا فامیلیمو دبیر گفت در گوش دوستم که درس نخونده بود به شوخی گفتم خدا کنه تو بیارن من دلم خنک شه همون موقع دبیرمون فامیلیشو صدا زد بعد یهو با صدای بلند گفت مننننننننننننن؟کلاس رفت رو هوا بنده ی خدا رنگ به رو نداشت ....:ghash::ghash::ghash::ghash::ghash::ghash:

با سلام

البته بسیار شده دعایی کنم و مستجاب شود. شاید اگر موارد آنرا بیاورم گفته شود اینها که خواسته غیر قابل دسترسی نبوده و مثلا تلاش کردی و نتیجه گرفتی اما از دید خودم حاجاتی که فقط با معجزه به مرحله وقوع میپیوندند و هم حاجات معمولی و هم هر آنچه که دارم وجودشان به نوعی اعجاز است برای ما انسانهایی که نه از قبل میدانستیم به چه چیزهایی نیاز داریم و نه حتی کوچکترین توانایی از سوی خود برای رفع حاجاتمان داریم....

سلام.

خیر.....

من به غول چراغ جادو یکبار دعا کردم و مستجاب شد! :Gig:

با سلام.
برای خودم خیر.
ولی شاهد بودن که یکی از دوستانم یک چیزی از خدا خواست و چند ثانیه بعد مستجاب شد.
یه بار در حیاط حسینیه ای داشتم قدم می زدم که یک پاک کن روی زمین دیدم. به ناگاه اون رو برداشتم و به سمت دوستم در اتاق که مشغول کاری بود رفتم و پاک کن رو بهش دادم. بعد اون گفت فلانی همین الان به خدا گفتم یک پاک کن برسون!!!!
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;498759 نوشت:
یه بار در حیاط حسینیه ای داشتم قدم می زدم که یک پاک کن روی زمین دیدم. به ناگاه اون رو برداشتم و به سمت دوستم در اتاق که مشغول کاری بود رفتم و پاک کن رو بهش دادم. بعد اون گفت فلانی همین الان به خدا گفتم یک پاک کن برسون!!!!

سلام....
به نظرم استفاده از این پاک کن مشکل شرعی داشته باشه، .........نگران اینم که جای خدا،شیطان دعاش رو مستجاب کرده باشه!:Nishkhand:

B-neshan;498793 نوشت:
به نظرم استفاده از این پاک کن مشکل شرعی داشته باشه، .........نگران اینم که جای خدا،شیطان دعاش رو مستجاب کرده باشه!

با سلام.
1. مشکل شرعی نداره. چون این پاک کن در حیاط حسینیه بود و برای حسینیه هم استفاده شد.
2. اگر هم داشته باشه برای من داره نه اون دوستم که ازش استفاده کرد.
3. موضوع تاپیک برآورده شدن دعاست. جدای از اینکه از سوی چه کسی باشه.
4. چه دلیلی داره که شما یه چیزی رو از خدا بخوای و شیطان اون رو برآورده کنه.
5. فکر نمی کنم به این دو موردی که اشاره کردید باور داشته باشید. ( مشکل شرعی و برآورده شدن دعا توسط شیطان )
و من الله توفیق

اینم خاطره خوب من...(((حتما کامل و بادقت بخونیدش)))
من یه پارسال درباره ولایت علی بن ابی طالب(ع)تحقیق میکردم.
تا اینکه یه داستان درباره مستجاب شدن دعا به وسیله قسم دادن خدا به امام علی(ع)خواندم...
ما آن زمان ماشین نداشتیم.و من با دوچرخه به کلاس قرآن میرفتم در یه جای دور(تقریبا30دقیقه راه).یه روز که رفتم مدرسه برگشتم،گفتن دوچرخه ام رو دزدیدن...منم خیلی ناراحت شدم،چون باهاش میرفتم کلاس قرآن...
خلاصه اون شبی که فرداش کلاس بود،گفتیم ماشین داییم رو بگیریم من صبح برم.بابام مریض بود...شب بود و داداشم هم گفت خیلی خسته ام و نمیتونم برم ماشین بگیرم...
منم واقعاخیلی کلاسو دوست داشتم برم...
خلاضه خوابیدم و ده دقیقه ای بود خوابیده بودیم. نوحه گذاشتم و تو رختخواب خیلی گریه کردم.خیلی گریه کردم
اون موقع گفتم یا امام علی(ع)،منو فردا به کلاس قرآن برسون.
همین الانم مینویسم گریه ام میگیره...
پنج ثانیه بعد این گفته،بابام چراغو روشن کرد و در عین ناباوری لباساشو پوشید و رفت تا ماشینو بگیره...(آخه بابام مریض بود،چی شد یهو پاشد رفت تا ماشین بگیره)
واقعا اهل بیت گدا رو از در خونشون نمیرونن.
هر کی اینو باور نداره براش متاسفم...
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب(ع)

موضوع قفل شده است