╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

لا حول و لا قوة الا بالله

شهید علی اصغر پازوکی;477700 نوشت:
مقایسه عرشیان با فرشیاناون هم از جنس حقیر

میتواند قبله نمایی برای اینده دیگران گردد

باز دلم هوای شلمچه کرده است...




دیروز توفیق اجباری شد با کاپیتان رفتیم بهشت زهرا ، قطعه شهدا
واقعاً شلمچه ای بود برای خودش
پدر و مادرهایی که اومده بودن سر مزار شیر فرزندنشون
وای خدا
جاتون خالی بود

لا حول و لا قوة الا بالله

تو که محرم قلب شمس الشموسی
تو که ساکن افتخاری طوسی
تو ای رمز پرواز صحن گوهر شاد


مرام شما نوکری یاد ما داد


آخرین شعر سروده شده از شهید

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

ما را بکش و مثله کن و خوب بسوزان
لایق که نبودیم در آن جنگ بمیریم

یک جرات پیدا شدن و شعر چکیدن
بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون ای غزل
در غیرت ما نیست که از ننگ بمیریم

پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است
بد خاطره این نیست اگر لنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دلتنگ بمیریم

هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم

لا حول و لا قوة الا بالله

شهید عبدی کسی هست که من تا حدودی امام رضایی بودنم رو مدیون ایشون هستم
در وصیت نامه خودشون نوشتن
« 16 بهمن سال 1377 روز شهادت من
به برکت وجود این شهید مقدس سه روز در سراسر ایران باران خواهد بارید ، بهشت هم بارانیست»
حاضران در مراسم تدفین ایشون میگن دقیقاً سه روز تمام مثل سیل باران می بارید
ولادت : 55/3/27
شهادت : 77/11/16
محل شهادت :سیستان - مبارزه با اشرار
محل دفن : بهشت زهرا - قطعه 50 - ردیف 37

شادی روح تمامی شهدا صلوات

[="Times New Roman"][="Black"]

ما صهیونیسم . شما مسلمون..
ما عاشق کفار . شما عاشق شهدا و جانبازان..
ما دست پرورده ی وهابیت . شما سرباز امام زمان..
ما عامل دین گریزی . شما جذب حداکثری..
بعضی مسائل رو فقط گذر زمان حل می کنه..

قال الامام علی - علیه السلام : اَلمُرِیبُ أَبَداً عَلِیلٌ.

امام علی‏ ( ع ) فرمود: آدم شکاک و بدبین ، همواره بیمار است.

«غرر الحكم، ح 839»


چه کسی گفت که در عالم بالاست بهشت ؟
دل من دید همینجاست ، همین تکه ی دنیاست بهشت !


بنام خدا

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ ...

[b]content[/b]

[SPOILER]ای قلم سوزلرینده اثر یوخ ، آشنادن منه بیر خبر یوخ
ای قلم در حرفهایت اثری نیست ، از آشنا برایم خبری نیست
گلدی بو جمعه ده گِده آلله ، فاطمه یوسفینن خبر یوخ
ای خدا این جمعه هم آمدو بگذشت ،از یوسف فاطمه باز خبری نیست
یاندی پروانه لر شمع سوندی ، آیریلیقدان اوره قانه دوندی
پروانه ها سوخت و شمع خاموش شد ، از جدایی دلها همه پرخون شد
شانیده رتبه ده بی بدلسن ، هر گوزلده اقا سن گوزلسن
در شان و رتبه بی همتایی ، آقا جان زیباتر از هر زیبایی
کیم دییر آیریلیق درده سالماز ، عاشقین صبرینی الدن آلماز
که میگوید که جدایی مبتلا نمیکند ، صبر را از عاشق جدا نمیکند
ای گوزوم یوللارا باخ داریخما ، گون همیشه بولوت آتدا گالماز
ای چشم به راهها نظاره کن و دلتنگ مشو ، چونکه آفتاب همیشه پشت ابر سٌکنا نمی کند
غنچه گوللر نه اندازه سولسون ، قلبیلر گویما قانیله دولسون
غنچه ها تا چه اندازه پر پر شود ، مگذار قلبهای منتظران پرخون شود
گلدی بو جمعه ده گلمه دین سن ، گون ساییم جمعه ی دیگر اولسون
این جمعه هم آمد اما تو نیامدی ، روزها را می شمارم تا جمعه ی دیگر شود
ای «صفایی» هَله دوز فراقه ، یول سالاغ بیزده بیرده عراقه
ای «صفایی» صبر کن هنوز بر فراق ، تا بلکه مسیرمان افتد به عراق
قلبیلر غصه دن داغلی گالدی ، یا امام زمان گََل اماندی
از غصه ات داغدار است قلبمان ، بیا و رحم کن یا امام زمان[/SPOILER]

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم/ اما تو بکش خط به خطای همه ی ما...

[b]content[/b]

[=times new roman]

سلام علیکم و رحمه الله

انسان بر نفس خود آگاه است و قیاسی که باعث کدورت نفس و قلب در انسان میگردد را متوجه میود حال اگر از روایات و آیات هم استفاده نکند پرهیز از این نوع قیاس را غیر معقول نمیداند.

اگر قیاس بین خود و دیگران منجر به حسادت و بخل در وجود انسان گردد
اگر این حسادت منجر به فتنه گری و فتنه انگیزی گردد
یا
اگر این حسادت طمع را در وجود انسان ایجاد کند

آن شخص خواه ناخواه در مسیری افتاده که اطاعت از هوای نفس و گام های شیطان برایش مقدم از اطاعت از خداوند خواهد بود . معاذالله . این شخص تا حد کفر به خدا و ذلت بر هر شیئی در این دنیا پیش خواهد رفت مگر اینکه توبه کند.
همانا دل افراد نادان را طمع از جا بركند و آرزوها در گروشان مى‏گذارد (تحف العقول / ترجمه جعفرى، ص: 202)

نه از این شکل قیاس باید پرهیز کرد با توکل و توسل به خداوند سبحان[=times new roman] و اطاعت از احکام شریعت و مراقبت از نفس سرکش .

یاحق

[="Verdana"][="Blue"]

Im_Masoud.Freeman;477864 نوشت:
[=Times New Roman]

قال الامام علی - علیه السلام : اَلمُرِیبُ أَبَداً عَلِیلٌ.

امام علی‏ ( ع ) فرمود: آدم شکاک و بدبین ، همواره بیمار است.

«غرر الحكم، ح 839»



کاربران گرامی مخصوصا آقا مسعود ناراحت نباش خیلی سربسته بگم
منظورم شخص خاصی نیست به کسی بر نخوره
همه جا همه جور انسانی پیدا می شه مثل جامعه ما اینجا هم همینطور

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]فکرشو کن...و دو لحظه را مقایسه کن :))[/h]


بدون شرح! :)[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]مقایسه:

روز والنتاین و کریسمس رو جشن میگیرن

و بعد میگن عید غدیر و عاشورا واسه عربهاست![/h]
[h=4]ولنتاین افسانه‌ای برای فروپاشی اخلاق در جامعه[SPOILER][/h] ■نوشته شده در:1392/11/25
آنچه که پشت پرده "ولنتاین" را این روزها بیشتر نمایان می کند، تلاش و تبلیغات برای از هم پاشیدن بنیان خانواده ها، جلوگیری از ازدواج و ترویج دوست یابی و دوست گزینی به جای انتخاب همسر و تشکیل خانواده است. این اهداف در قالب سریالهای ماهواره ای فارسی‌زبان که به حریم خانواده ها هجوم بیشتری آورده است، نمود عینی تری دارد که البته همراه با واردات "ولنتاین" که سالیان سال است اتفاق افتاده در یک سیاست تعریف می شوند!


به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از جهان نیوز، "ولنتاین" در واقع یک مناسبت غربی و فرهنگ وارداتی است که چند سالی است میان جوانان باب شده و همه ساله در روز ۲۵ بهمن مطابق با ۱۴ فوریه همراه با آداب و رسوم به خصوصی برگزار می شود. جشنی همراه با هدیه دادن و دوستی و عشق ورزیدن به نامحرم و جنس مخالف که در واقع فرصتی است تا دوستی های خیابانی از سوی متولیان ابتذال، هویتی پوشالی یابد.

اینکه این روز چه تاریخچه ای دارد و بر اساس چه رویدادی گرامی داشته می شود، نکته ای است که همچنان نه منابع مبدع این طرح و نه پیروانشان اطلاعات موثقی برای پایه و اساس آن ندارند و تنها قصه ای ساختگی و تایید نشده، محملی برای گرامیداشت این روز عنوان شده و جالب اینجاست که بسیاری از جوانان وطنی بدون اطلاع از ریشه این افسانه ساختگی، پیرو این فرهنگ وارداتی شده اند که این گونه قصه سازی شده است:

"زمانی فرمانروای روم باستان برای حفظ آمادگی سربازانش، از ازدواج آنها جلوگیری می کرده است به این دلیل که ازدواج باعث سستی آنها خواهد شد. در این بین کشیشی به نام "ولنتاین" مبادرت به عقد سربازان با دختران می نموده است که پس از اطلاع فرمانروا، به زندان می افتد. کشیش در زندان عاشق دختر زندانبان شده و خطاب به وی کارت هایی را می نوشته است و عاقبت در روز ۱۴ فوریه به دستور شاه وبه جرم اقداماتش اعدام شده و توسط غربی ها "شهید عشق" نامیده می شود!"

اما آنچه باعث شده تا این افسانه، به شدت توسط رسانه های خارجی و در تمام دنیا تبلیغ شود، درونمایه ضدفرهنگی این جریان است که مبنایی برای رواج فرهنگ بی‌بند و باری و ابتذال است و هر ساله تحت عنوان "روز عشق" انواع و اقسام اعمال ناپاک و خلاف اخلاق در پوشش پاک عشق و محبت انجام می گیرد!

آنچه که پشت پرده "ولنتاین" را این روزها بیشتر نمایان می کند، تلاش و تبلیغات برای از هم پاشیدن بنیان خانواده ها، جلوگیری از ازدواج و ترویج دوست یابی و دوست گزینی به جای انتخاب همسر و تشکیل خانواده، است. این اهداف در قالب سریالهای ماهواره ای فارسی‌زبان که به خانواده ها هجوم بیشتری آورده است، نمود عینی تری دارد که البته همراه با واردات "ولنتاین" که سالیان سال است اتفاق افتاده، در یک سیاست تعریف می شوند!

شاید با بررسی و تدقیق پشت پرده این طرح بتوان به لایه های مختلف دستور اسلام مبنی بر ازدواج و تشکیل خانواده پی برد و با بررسی کلیه اقدامات اسلام هراسانه غربیها، بتوان به هویت طراحان "روز ولنتاین" به عنوان قطره ای از دریای مهاجمان فرهنگی پی برد و این سؤال را بیش از پیش در ذهن مرور کرد که رواج چنین افسانه ای و تلاش برای فرهنگ سازی آن، چه دلیلی جز اشاعه فساد و فحشا می تواند داشته باشد و چه بسا که این روز فرصتی است برای تمدید عشق ناپاک دو نامحرم که سرنوشت بیشتر این محبت های بدون عمق و ریشه، قطعا بر کسی پوشیده نیست.

اما رواج این فرهنگ وارداتی نگران کننده تر می شود وقتی بدانیم که در میان برخی پدران و مادران هم رسوخ کرده است. اگر چه مرد به همسر خود و زن به شوهرش در این روز به اصطلاح عشق می ورزد، اما این حرکت در چنین روزی در سایه تبلیغات شبکه های ماهواره ای، تنها می تواند برای جوان و فرزند خانواده به عنوان یک الگو تلقی شده و مهر تأییدی باشد بر یک فرهنگ غلط و ناپاک که حاصل آن دوری گزینی از ازدواج و حفظ روابطی است برای فروپاشی اخلاقی جامعه.

اگرچه برخی اعتقاد دارند نفوذ آیین‌هایی نظیر روز "ولنتاین" ناشی از تهاجم فرهنگی است، اما به نظر می رسد این موضوع به علت خلاء فرهنگی جامعه در این زمینه، مورد استقبال قرار گرفته است. در حالی که این پدیده در فرهنگ و تاریخ ما وجود دارد اما درست و پررنگ به جوانان معرفی نشده است. روز مادر، روز پدر، روز دختر، روز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) تنها نمونه ای از فرهنگ مذهبی ماست که نه تنها افسانه نیست و قصه سازی نشده است که ریشه در باورها و مذهب ما دارد و حتما می تواند به استحکام خانواده و عشق حقیقی همراه با هویت کمک کند.

و نکته قابل تامل این است که مسؤولین فرهنگی ما نه تنها سعی در فرهنگ‌سازی صحیح، گسترده، بجا، مستمر و خلاقانه برای گسترش آیین ها و باورهای مذهبی مان به عنوان جایگزین این فرهنگ وارداتی ندارند، بلکه بعضا نسبت به این پدیده که اتفاقا گسترش بسیار زیادی هم به دلیل اطلاع رسانی نادرست از سوی ما و اطلاع رسانی گسترده از سوی شبکه های ماهواره ای پیدا کرده است سکوت کرده اند.

هر چند مراکز فرهنگی و اجتماعی به نوعی تلاش می‌کنند تا با سکوت نسبت به آن، رسمیت و وجاهت عمومی را از این فرهنگ غربی و وارداتی بگیرند، اما متاسفانه در سایه این سکوت و در روزهای منتهی به این مراسم، ویترین بسیاری از مغازه ها منقش و مزین به هدایای "ولنتاین" می شود!

به نظر می‌رسد معرفی شایسته رسوم و آیین‌ها، اندیشه و افکار چهره‌های شاخص که الگوهای مذهبی ما هستند می تواند هویت‌بخش فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی باشد. ضمن اینکه تهاجم فرهنگی در سایه خلاء فرهنگی ایجاد شده است، پس سکوت و نادیده گرفتن واقعیات آن هم از جنس "ولنتاین" راه حل مناسبی برای مقابله نیست.



[/SPOILER][/]

[="Tahoma"][="Teal"]به نام خدا
سلام
در اين وبلاگ ليستي از افراد مشهور تازه مسلمان را مي بينيد:

تازه مسلمانان[/]
هميشه وقتي صحبت هاي افراد تازه مسلمان رو مي شنوم و مقايسه مي كنم كه اونا چه دركي از اسلام دارند و ومن چقدر واقعا بهشون حسوديم ميشه و حسرت مي خورم!

سلام...
یادتونه مامانا وقتی کوچیک بودیم مقایسه می کردن اینجوری :برا پسرا :پسر همسایه رو دیدی یاد بگیر کمک دست باباشه کار می کنه درسشم که ماشالا ولی تو چی؟ کمک که نمی کنی ....تالنگ ظهر که می خوابی ......درستم که یه خط درمیون می خونی ....می گفتیم :مامان من کی درس نخوندم؟تالنگ ظهر خوابیدم ؟فقط کار نمی کنم ...مامان:جواب نده پسره ی .....
برا دخترا:مامانه:نگاه زهرا کن یاد بگیر درس عالی ....کاری ماشالا....زبون درازم نیست ..ما:مامان توهمیشه مقایسه کنا ....
مقایسه بعضی وقت ها باعث سر عقل اومدن آدم می شه یا حسادت یا ازهم پاشیدگی خانواده به نظرم می خواین مقایسه کنین یکم هنونه چاشنیش کنن و به حق بگین ....
باعلی

:goleroz:

[="Tahoma"][="Blue"]

ناگفته هاي ناب;478013 نوشت:
به نام خدا
سلام
در اين وبلاگ ليستي از افراد مشهور تازه مسلمان را مي بينيد:

تازه مسلمانان


هميشه وقتي صحبت هاي افراد تازه مسلمان رو مي شنوم و مقايسه مي كنم كه اونا چه دركي از اسلام دارند و ومن چقدر واقعا بهشون حسوديم ميشه و حسرت مي خورم!
:Gol::Gol:

و اینجا هم
[h=3]شیعه شدگان :ok:[/h][/]

مطلبی از افکار ینوز

مقایسه کردم دیدم
دیدم دین خدا هر لحظه مهجورتر از قبل می شود

[SPOILER]
قصه ی من و چادرم بیشتر عجیب است تا غریب. همه ی زنان و دختران بالغ فامیلمان چادری بودند جز من. همه به نظر مذهبی بودند جز من. همه اهل روضه و جلسه بودند جز من. من فقط نمازی می خواندم به نظرشان، آن هم وظیفه ام بود البته.

----------------------------------------------------------------

قصه ی من و چادرم بیشتر عجیب است تا غریب. همه ی زنان و دختران بالغ فامیلمان چادری بودند جز من. همه به نظر مذهبی بودند جز من. همه اهل روضه و جلسه بودند جز من. من فقط نمازی می خواندم به نظرشان، آن هم وظیفه ام بود البته. همیشه مانتو های کوتاه می پوشیدم. شلوار جین و کفش آدیداس هم. اما به رنگ بورِ موهایم حساس بودم. بدون پشتوانه ی مذهبی، دلم نمی خواست کسی بوریِ موهایم را ببیند. همین باعث تمسخر فامیل می شد. خودمانیم؛ مانتوی کوتاه و پوشش مو به سبک دختران لبنانی واقعا مسخره بود! معمولا با تنش های عرفی- اعتقادی مواجه بودم. همه ی دختران فامیلمان آرایش می کردند جز من. همه در عروسی ها حاضر می شدند جز من. برای این کارم دلیل شرعی نداشتم؛ اعتقاد داشتم بهتر است به جای آرایش و شرکت در مجالس عروسی و بزم، سعی کنم به انسانی مفید تبدیل شوم. و گذشت تا دانشجو شدم.
دانشگاهمان خیلی بزرگ بود. فضا برای همه جور پیشرفت مهیا بود. در هر راهی – خوب یا بد – که همت می گماردی، انتهایش موفقیت بود. روز معارفه ی دانشگاه، بچه های شورای صنفی مجله ای توزیع می کردند که اختصاص به جدید الورود ها داشت. یکی از تصاویر جالبش کاریکاتوری بود که سیر تکاملی – یا بهتر است بگویم- تنزلی دانشجویان فنی و مهندسی را در طول 8 ترم تحصیلی نشان می داد. در کاریکاتور مذکور دختران جدیدالورود با چادر و چهره ای محجوب و معصوم وارد دانشگاه شده، بدون چادر و در حالی که ذره ای از آن معصومیت و حجب در چهره شان نمانده بود فارغ التحصیل می شدند. پسران هم سالم، مظلوم و سر به زیر وارد دانشگاه شده و ... اگر چه پس از سال ها، اولین مجله ی دوران دانشجویی ام رنگ کهنگی به خود گرفته اما هنوز آن را نگه داشته ام.
در دوران دانشجویی سیر تکاملی یاد شده را بعینه دیدم. بچه های دانشگاه یکی پس از دیگری چادر ها را کنار می گذاشتند، مقنعه ها را عقب می کشیدند و تغییر می کردند خلاصه. هر بار هم که پس از چند ماه برای دیدن خانواده به شهرم می رفتم، تغییرات ناشی از مدرنیته را در زنان و دختران فامیل می دیدم اما من هنوز همان بودم. با همان مقنعه ی جلو کشیده، مانتوی کوتاه، شلوار جین و کفش اسپورت. با این تفاوت که حساسیتم بیشتر از قبل شده بود. علاوه بر موها، به جلوه ی ناشی از روشنی پوستم هم حساس بودم. آستین مانتویم را همیشه با انگشتان دست در پنجه ام نگه می داشتم که مبادا بالا بپرد و دستم مشخص شود. حتی گاهی اوقات مانتویم را یک شماره بزرگتر می خریدم که آستینش بلند باشد. کار به جایی رسید که دیدم با نگه داشتن آستین مانتو و خریدن مانتوی بزرگتر و ... حجاب دستم رعایت نمی شود؛ به فکر خریدن پوشش دست افتادم. استفاده از پوشش دست هم مثل روسری ام، سوژه ای شد برای خندیدن دوستان و فامیل و من کماکان بر پوشیدن لباس اسپرت و کامل بودن حجاب و عدم استفاده از چادر اصرار می ورزیدم و گذشت و گذشت تا در ششمین ترم تحصیلم به سرزمین وحی دعوت شدم.
روحانی خوش ذوقمان، نام کاروانمان را فاطمیون گذاشته بود. همه جوره در خدمت کاروان بود. مدام برایمان جلسه می گذاشت. در مورد مهدویت، حجاب، عرفان و خلاصه هر چه شرایط اقتضا می کرد برایمان صحبت می کرد. اما من هنوز همان بودم. با همان اعتقاد. معتقد بودم حجابم کامل است. دوست داشتم اسپرت بپوشم. برایم مهم نبود که دوستانم به ترکیب کفش های آدیداس و مانتوی کوتاه و روسری جلو کشیده شده تا روی ابرو و حجاب دستم بخندند. آنچه اهمیت داشت کامل بودن حجابم بود. حتی چادری که بعثه ی مقام معظم رهبری به دانشجویان زائر هدیه داده بود، تا جلوی باب جبرئیل - که از آن وارد مسجد النبی می شدیم- تا شده توی بغلم بود. آنجا از ترس شرطه های وهابی چادرم را باز کرده، سرم می کردم.
در سفر به سرزمین وحی، در مکه یک بار مسئول هتل محل اقامتم بخاطر عدم پوشیدن چادر مانع از ورودم به هتل شد. من که آن روز ها در یک خبرگزاری فعالیت می کردم آن قدر آزرده خاطر و عصبانی شدم که کارت خبرنگاری ام را برداشته، با عصبانیت و به قصد رسانه ای کردن موضوع به محل بعثه رفتم و خواهان پیگیری این مسئله شدم که با وساطت روحانی کاروانمان این موضوع ختم به خیر شد.
القصه؛ روزگار گذشت و گذشت؛ به برکت سفر به سرزمین نور، مطالعات مذهبی ام بیشتر شد. برای مسائلی که فقط با دلایل عقلی و یا بنا به سلیقه ی شخصی رعایت می کردم، حجت شرعی یافتم. در این مدت روز به روز از احساس خوش حجابی ام کاسته می شد. از حجاب دوست و آشنا و فامیل هم. روز به روز بر حجاب من افزوده می شد. بر مدرنیته و بی حجابی دوست و آشنا و فامیل هم. تا اینکه یک روز در اواخر ترم هفتم دانشجویی، زمانی که داشتم از دومین جلسه ی کلاس بازآموزی روزنامه نگاری باز می گشتم، عرصه را بر خود تنگ تر از همیشه یافتم.
احساس کردم دیگر نمی توانم به کلاس برگردم. بعضی از آن ها که بد حجابی شان بیداد می کرد، زمانی سردمداران شعار و حجاب بودند. دیدم دین خدا هر لحظه دارد مهجور تر از لحظه ی قبل می شود. دلم می خواست دست از غرور بردارم و پوشش مناسب تری برگزینم. از طرفی خجالت می کشیدم این کار را در واپسین روزهای دانشجویی انجام دهم. دیگر تحمل خنده ای آزاردهنده را نداشتم. سردرد داشتم. قرص مسکن خوردم و دراز کشیدم. در خلسه ای نه چندان عمیق، حسی شبیه صدا در گوشم می گفت: رسالت تو همین است. بشکن این غرور را.
وقتی بیدار – یا شاید هشیار- شدم، می خواستم برای ساعت بعد از ناهار به کلاس بروم. قرآن کوچکم را از کیفم در آوردم؛ نیت کردم و صفحه ای را باز کردم. سال ها می گذرد؛ آیه و سوره اش را به خاطر ندارم. مضمونش این بود: خداوند به حضرت موسی قوت قلب داد که جلو رفته و عصایش را بر آب زند. نیل به اذن خدا باز خواهد شد.
اولین بار که در مقابل نگاه خیره ی همه ی همکلاسی هایم با چادر به کلاس رفتم. وقتی سوال کردند قضیه چیست؟ در جواب گفتم: " این لباس زیبا پوشان است"

پی نوشت:
یادمه اولین باری که با چادر به دفتر خبرگزاری رفتم کیف ساده ی روی دوشی نداشتم. یک کوله پشتی بزرگ داشتم که روی چادر انداخته بودم. خیلی مضحک شده بود. وقتی وارد شدم، همه با صدای بلند زدند زیر خنده چرا که علاوه بر صحنه ی ذکر شده، قسمت پایین چادرم هم روی زمین کشیده و خاکی شده بود. ظاهر شدن با پوشش جدید در محیط دانشکده و کار در روز های اول واقعا زجر آور بود اما الان تبدیل به خاطراتی غرور آفرین شده
خانواده و فامیل هم اول موضع مخالف گرفتند چرا که به نظرشون زمانه اقتضائات دیگری داره. تنها حامی ام برادرم بود که رفتاری طلبه مئابانه داشت و بخاطر موقعیت شغلی و تحصیلات آکادمیک بالا، دیگران در حضور ایشان از سرزنشم حیا می کردند. الان با گذشت چند سال سعی کردم با رفتارم در اجتماع و نیز ادامه تحصیل تا جای ممکن، نشون بدم که کار درستی کردم. فکر می کنم همه باورم کردند.
[/SPOILER]

مقایسه کودک فلسطینی با استکبار و اس راییل

مرگ بر حقوق بی بشر


سال 2014
سال همبستگی با مردم فلسطین
از سوی سازمان ملل را گرامی می داریم


بنام خدا

با سلام

وبلاگ تازه تاسیس امام نقی (ع)

احادیث تصویری امام نقی (ع) رو اونجا هم قرار میدم

دوستان دیگر که حدیث تصویری میسازن اگر مایل هستن تصاویرشون

در این وبلاگ هم منتشر بشه در پروفایل بنده اعلام کنند.

یاحق

ادرس وبلاگ :

روی نوشته زیر کلیک کنید :

امام نقی (ع) , امام هادی (ع)

:Gol::Gol:

آرایشگاه فرشتگان

«رضا حمیصی» از بسیجیان گردان «روح الله»، درباره ی عکسی که می بینید چنین روایت کرده است: «سال 1361 و عملیات والفجر مقدماتی بود. آن روزهاموی سر بچه ها خیلی بلند شده بود و توی منطقه هم کسی را پیدا نکردیم که کار سلمانی بلد باشد. من هم سلمانی بلد نبودم.
یک روز تصمیم گرفتیم یک جورایی کار را شروع کرده و سر بچه ها را بتراشیم. یک قیچی خیاطی پیدا کردم که نوک هایش هم شکسته بود، تصمیم گرفتم با همان قیچی سر بچه ها را رو به راه کنیم.
اولین نفر آقای قلی پور بود که اصلاح کردن او حدود 5 ساعت طول کشید. بعد از اصلاح قلی پور به این نتیجه رسیدیم که نه، می شود سلمانی هم کرد و به همین ترتیب شدیم سلمانی سیار و جایی که در این عکس می بینید، سنگری است که در آن مشغول اصلاح سر شهید آذربایجانی هستیم.
هنوز چند لحظه ای از کارمان نگذشته بود که شهیدان صنعتکار و قبادی هم از راه رسیده و هر کدام با یک قیچی به جان شهید آذربایجانی افتادند. چند دقیقه ای نگذشت که سر اصلاح شده تبدیل به جاده های تو در توی خاکی شد، به طوری که با خواهش و اصرار او، بچه ها را رد کرده و بالاجبار سرش را با ماشین و از زیر تراشیدیم.



در همین لحظات بود که شهید علی تاج احمدی هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت . ایشان وقتی وارد گردان خودشان شد در آن جا به دلیل آتش سنگین دشمن به شهادت رسید و این عکس، عکس آخر او بود.»
منبع : جنوب نیوز

خدا...:god:

برام دعا کنید دوستان

شهید علی اصغر پازوکی
عکس و طلب خیلی قشنگ بود!!!
شاپرک:
چشم...
شما هم برای ما دعا کن.

یارب

بنام خدا

jgdskghljs guerjerjmgflds ksdkhhej snks sdkemrejk wejdkjdjdhe,jre

---- چی میگی اخوی؟

j,hd kjjej hhemhndnb hkshkkedk jjhsdkjdeh djdj

---- چی ؟ :Gig:

[SPOILER]
بابا یادم رفته بود alt +shift بزنم :Nishkhand: [/SPOILER]


[="Black"][/]


[=microsoft sans serif]سـلام عــلیکم

[=microsoft sans serif]التــماس دعــا

بنام خدا

سلام و عرض ادب به همه

.
.
.

امروز با یه برنامه در خدمت شما هستیم :

لطفا در تصویر زیر دقت کنید :

[SPOILER][/SPOILER]

.
.
.
.
.
.
ما در حرکتیم چه بخواهیم و چه نخواهیم ! الان که پشت کامپیوترید ساکن نیستید روی زمین هستید که داره حرکت میکنه .

زندگی هم یک حرکت هست ...

اما سوال و تحلیل شما :

1. در این حرکت (زندگی) باید بیشتر فسفر بسوزونیم یا به حرف دل گوش بدیم ؟ چیکار کنیم ؟ چگونه حرکت کنیم؟

2. شما اصولا مایل به کدام سمت هستید؟


.
.
.
.
.
.
.

یه تحلیل شوخی وار از من :

[SPOILER]فسفر هم خرجش بالاست هم سهمیه بندی شده . توصیه اکید بنده اینه که برید به حرف دل گوش بدید !!![/SPOILER]

سلام و عرض ادب
این تصویر نشون میده که باید اعتدال رو برقرار کنیم
نه عقلانی صرف و نه احساسی صرف!!
اعتدال:ok:

خدا مرهم تمام دردهاست،هرچه عمق خراشهای وجودت بیشتر باشد،
خدا برای پرکردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد.....

برای رد شدن از سیم خاردارها . . . نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم ها بخوابه . . .

تا بقیه بتونن از روش رد بشن . . . داوطلب زیاد بود . . .

قرعه انداختن ! افتاد به نام یه جوان . . . همه اعتراض کردن . . .

الا یه پیرمرد! گفت : چکار دارید بنامش افتاده دیگه! بچه ها از پیرمرد بدشون اومد . . .

دوباره قرعه انداختن . . .بازم افتاد به اسم اون جوان . . .

جوان بدون درنگ خودش رو به صورت انداخت روی سیم خاردار . . .

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان . . .

همه رفتند الا پیرمرد . . .

گفتن بیا . . . گفت نه . . . شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو

ببرم برای مادرش . . . مادرش منتظره . . .

مهدی اسدزاده ج 70%

[="Tahoma"][="Blue"]عطر حضور


[/]

[="Tahoma"][="Blue"]


[/]

[="Black"]خانوم شمالی

این ارسال توسط مهدی حذف شده است. دلیل:بی ارتباط

میشه بگید بی ارتباطیش یعنی چی؟؟؟؟

اون بالا نوشته محفلی پر از حضور ....

آیا شما دین از سیاست را جدا میدانید ؟(لطفا به سوال پاسخ دهید و حذف نکنید)(چون سوال هست و بی ارتباط نیست)[/]

[="Tahoma"][="Indigo"]

خانوم شمالی;478986 نوشت:
آیا شما دین از سیاست را جدا میدانید ؟(لطفا به سوال پاسخ دهید و حذف نکنید)(چون سوال هست و بی ارتباط نیست)

ما مجری قوانین هستیم نه قانون گذار
این قوانین سایت است که مدیر سایت وضع کرده
کلا هرگونه بحث سیاسی جناحی را ممنون کردن
با ایشون صحبت کنید که دلیلشون چی بوده

تذکر: دوستان بخش ولایت دقت کنید اینجا کلبه است و محلی برای گفتگو و برنامه هایی خارج از مطالب جدی و اصلی سایت پس لطف کنید هرگونه فعالیتی در مورد انجمن ولایت دارید همونجا قرار بدید[/]

[="Black"]مدیر سایت خودشون تو کلبه افتخار نمیدن ؟
حضورشون رو ندیدم
البته ایشون مهربون هستن چون قبلا باهاشون صحبت کردم

ولی تعجب میکنم چرا این شده قانون

ماشاالله این همه آدم مذهبی اینجاس هیچکس هیچ عکس العملی نداره نسبت به سیاست و دین

بعد هم اینکه اون بحث سیاسی نبود و واقعیت جامعه بود

در کل من وقت اینکه بشینم بحث کنم و کلی پست بفرستم و پاک بشه و آخرش هم بی نتیجه باشه رو ندارم ...

مهدی;479003 نوشت:
ذکر: دوستان بخش ولایت دقت کنید اینجا کلبه است و محلی برای گفتگو و برنامه هایی خارج از مطالب جدی و اصلی سایت پس لطف کنید هرگونه فعالیتی در مورد انجمن ولایت دارید همونجا قرار بدید

ما اینجا شوخی هم که میکنیم مورد داره

نمیشه با خانوما صحبت کنیم
نمیشه .....

همه کارهای خانوما مشکل داره

یه صندلی داغ هم بود که یه عده اومدن گفتن بحثش آموزنده نیستو از این حرفا ....

خلاصه اینکه بحث ولایت رو هم که جاش رو یه جای دیگه گذاشتید

محفلی پر از حضور اسک دینی ها : هر کی میاد فقط بگه سلام

چون عکس های ولایی تو بخش خودش
عکس راهیان نوری تو بخش خودش
عکس مهدوی تو بخش خودش

تو این کلبه فقط باید بگی سلام و خدا حافظ

خداحافظ...[/]

با سلام و عرض ادب و احترام

امیدوارم حالتان خوب باشد

خانوم شمالی;478986 نوشت:
(لطفا به سوال پاسخ دهید و حذف نکنید)(چون سوال هست و بی ارتباط نیست)

در صورت تمایل پست زیر از مدیر سایت در تاپیک میز گرد را بخوانید: (پست دوم همان صفحه)

askdin.com/thread31540-15.html#post465549

التماس دعا
یا علی

[="Black"]

رحیمی;479008 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

امیدوارم حالتان خوب باشد

در صورت تمایل پست زیر از مدیر سایت در تاپیک میز گرد را بخوانید: (پست دوم همان صفحه)

www.askdin.com/thread31540-15.html#post465549

التماس دعا
یا علی

سلام جناب رحیمی

متشکر از احوالپرسی شما

خوب حرف من هم همین هست اصلا حزبی و جنایی! نبود!!!!

یک حقیقت بود
اصلا مشکلی نداشت

جناب مهدی خودشون اون بحث روخوندن اصلا ؟
من که از خودم ننوشته بودم!!![/]

خانوم شمالی;479010 نوشت:

سلام جناب رحیمی

متشکر از احوالپرسی شما

خوب حرف من هم همین هست اصلا حزبی و جنایی! نبود!!!!

یک حقیقت بود
اصلا مشکلی نداشت

جناب مهدی خودشون اون بحث روخوندن اصلا ؟
من که از خودم ننوشته بودم!!!

سلام بر شما

از جناب رحیمی عزیز و خواهر خوبم خانم شمالی و زحمات ایشان تشکر ویژه می کنم

ظاهرا منظور جناب رحیمی این موضوع باشه

سلام و عرض ادب

متاسفانه ظاهرا من محکوم به این هستم که هر چند وقت یک بار این توضیحات را تکرار کنم

مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی رسالت پاسخگویی به سئوالات و شبهات دینی را بر عهده دارد و از ورود به مباحث سیاسی روز و دامن زدن به مسائل جناحی و سیاست داخلی ممنوع است .
البته همان طور که مطلع هستید در انجمن کلام ما بخشی در باره نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه و ارکان حکومت اسلامی و سایر مباحث که در باره نظریه سیاسی اسلام است را داریم و سئوالات و شبهاتی هم که در آنجا مطرح شده است توسط کارشناسان پاسخ داده شده است .
انجمن گفتگوی دینی وام دار هیچ جناح و دولتی نیست و مدافع انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی است و از رهنمودهای حضرت امام خمینی رحمه الله و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله العالی و مراجع عظام تقلید ایدهم الله الهام و پیروی میکند.

بنابر این همواره از مباحث سیاسی و تنش های موجود در سیاست داخلی پرهیز میکند و موضوعاتی هم که به این موضوع دامن بزند را حذف خواهد کرد .

این اتهام که ما سیاست را از دیانت جدا می دانیم هم به مرکز و انجمن نمیچسبد چون در محیط های دیگر مرکز ملی و سایر سایت های دفتر تبلیغات حوزه علمیه مباحث سیاست روز پی گیری و مطرح می شود و حتی دفتر تبلیغات اسلامی اندیشکده سیاسی و مطالعات سیاسی دارد و در آنجا به مباحث سیاسی روز و نظریه های موجود اعم از نقد و بررسی می پردازد .

محیط انجمن های دینی باید در راستای پاسخگویی به سئوالات و شبهات دینی کاربران و مخاطبان جوامع مجازی قرار گیرد.

با تشکر
موفق باشید

خانوم شمالی;479006 نوشت:
مدیر سایت خودشون تو کلبه افتخار نمیدن ؟
حضورشون رو ندیدم
البته ایشون مهربون هستن چون قبلا باهاشون صحبت کردم

ولی تعجب میکنم چرا این شده قانون

ماشاالله این همه آدم مذهبی اینجاس هیچکس هیچ عکس العملی نداره نسبت به سیاست و دین

بعد هم اینکه اون بحث سیاسی نبود و واقعیت جامعه بود

در کل من وقت اینکه بشینم بحث کنم و کلی پست بفرستم و پاک بشه و آخرش هم بی نتیجه باشه رو ندارم ...

ما اینجا شوخی هم که میکنیم مورد داره

نمیشه با خانوما صحبت کنیم
نمیشه .....

همه کارهای خانوما مشکل داره

یه صندلی داغ هم بود که یه عده اومدن گفتن بحثش آموزنده نیستو از این حرفا ....

خلاصه اینکه بحث ولایت رو هم که جاش رو یه جای دیگه گذاشتید

محفلی پر از حضور اسک دینی ها : هر کی میاد فقط بگه سلام

چون عکس های ولایی تو بخش خودش
عکس راهیان نوری تو بخش خودش
عکس مهدوی تو بخش خودش

تو این کلبه فقط باید بگی سلام و خدا حافظ

خداحافظ...

خانم شمالی بزرگوار

یه نگاهی به صفحات قبل کلبه بندازید انصافا همش سلام و خدا حافظ هستش؟:Nishkhand:

[="Tahoma"][="Blue"]اکثر شهدای مدافع حرم شمالی بودند:Gol::Gol:
من مطالب خانم شمالی رو نخوندم:Ealam:
نمی دونم چرا یک حسی بمن میگه مطالب ایشون بی ربط نبوده:ok:
البته این بگم ها
تا اونجایی که مطالب ما
به همبستگی و یگانگی اجتماعی
مربوط میشه
قاعدتا از سوی مسولین محترم سیاسی تلقی نشده و حذف نمی شوند:Ealam:
التماس دعا
[/]

[="Tahoma"][="Teal"]به نام خدا
سلام

خانوم شمالی;478986 نوشت:
آیا شما دین از سیاست را جدا میدانید ؟

ببينيد كلا يك چند وقتي هست تو سايت هاي ديني و حتي اونايي كه اسامي سياسي دارن،بحث سياسي رو ممنوع كردن شما هم جوش نزنيد!
وقتي به عمو پورنگ هم فشار مياد شما ديگه چي ميگي!:khaneh:
اين جواب شماست:
مدیر سایت;479028 نوشت:
در محیط های دیگر
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.......[/]

[="#000000"]آخر عاقبت كنكور با لباس عروس:[/]

[="Tahoma"][="Teal"][/]

[="Tahoma"][="Teal"]

شما هم از اين لباسا مي پوشيد؟
ميشه گفت تيپ مذهبي و كامل؟
[/]

ابوالفضل;478728 نوشت:
ما در حرکتیم چه بخواهیم و چه نخواهیم ! الان که پشت کامپیوترید ساکن نیستید روی زمین هستید که داره حرکت میکنه .

زندگی هم یک حرکت هست ...

اما سوال و تحلیل شما :

1. در این حرکت (زندگی) باید بیشتر فسفر بسوزونیم یا به حرف دل گوش بدیم ؟ چیکار کنیم ؟ چگونه حرکت کنیم؟

2. شما اصولا مایل به کدام سمت هستید؟

.
.
.
.
.
.
.

یه تحلیل شوخی وار از من :

اين بنده خدا خودش رو راحت كرده
عقل و دل رو درآورده با خيال راحت داره ميره
از مسير كه عبور كرد هر كدوم رو سرجاش ميگذاره
اگر هم نخواست كه هيچي تازه ميشه مثل خيلي هاي ديگه

سلام
عرض ادب و احترام
خوب هستید

اقا خبر دار شدیم جناب مدیر فرهنگی امروز صاحب یک فرزند شدند
:tavallod::shadi::tavallod::shadi:

تبریک می گیم خدمتشون و امیدواریم فرزند صالحی براشون باشد:ok:
یه نکته
عجیب این ایدی مدیر فرهنگی خوش برکت است:Nishkhand:(حتما توجه دارید ایشون فقط چند روز با این ایدی کار میکنه)
جناب مدیر فرهنگی امکان داره یه دور روز بدید من با این ایدی دور بزنم شاید زندگیم افتاد رو غلتک:khaneh:

خب به نظرتون روز پدر یا مادر شدن ادم چه حسی داره ؟

[b]content[/b]

سلام علیکم روز بخیر

مهدی;479157 نوشت:
جناب مدیر فرهنگی

مبارک باشه.ان شاءالله راه رفتنشو حرف زدنشو مدرسه رفتنشو دانشگاه رفتنشو عروسی دامادیشو ببینید.ان شاءالله پاقدمش برا زندگیتون خیروبرکت باشه.:Mohabbat:
واسه بی بچه هام دعا کنید خدا از این احساسای خوشگل نصیبشون کنه

این عکس رو که توی کلبه دیدم گریم گرفت

حس خیلی عالی بهم داد یاد خاطرات پارسال اردوی راهیان نور دانشگاه افتادم

دوستان دعاکنید امسال شهدا بطلبن که بریم، چون امسال توی رفتنمون مشکل ایجاد شده:Ghamgin:

بنام خدا

سلام

[=arial black]آگهی فراخوان طراحی طرح گرافیکی و پوستر برای امام نقی (ع)

از دوستان گرافیست و کسانی که تبحری در

طراحی دارند تقاضا میشود مارو یاری کنند :

★˚ مجموعه طرح گرافیکی و پوستر ویژه امام نقی علیه السلام ˚✰

بسم الله

یاعلی مدد

سلام و عرض ادب و احترام

تبریک به مدیر فرهنگی جدید گرامی.:Gol::Hedye::khandeh!:

امیدوارم در صحت و سلامت کامل و قدم این کوچولو، پر از خیر و برکت و شادی برایتان باشد.

یا حق

مهدی;479157 نوشت:
خب به نظرتون روز پدر یا مادر شدن ادم چه حسی داره ؟

با سلام
تبریک میگم به جناب مدیر فرهنگی و امیدوارم در پناه حق و زیر سایه پدر و مادر و یکی از یاران واقعی صاحب الزمان باشه ان شاالله :Hedye:

حس مادر شدن فکر میکنم در اول یعنی روز اول ، فقط درد بعد از عمل باشه :khandeh!:
فقط آدم میخواد یکی بچه رو آروم کنه تا با مسکن کمی بخوابه :khaneh:
داشتید آخر حس مادری بودا :Graphic (18):

اما گذشته از شوخی خیلی احساس قشنگیه اینکه خدا بهت یه موجود کوچولو هدیه داده که خییییییلی بهت نیاز داره و با هر گریه ش یه خواسته ملتمسانه داره خیلی دوست داشتنیه هم این احساس و هم این بچه کوچولو
من کلا یه نوزاد میبینم دلم براش ضعف میره. :Graphic (62):
ان شاالله خدا به اونایی که آرزوی بچه دارن یه بچه سالم و صالح عنایت کنه.:Doaa:

موضوع قفل شده است