جمع بندی جریان بیعت امیر المومنین علیه السلام با غاصبین خلافت

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جریان بیعت امیر المومنین علیه السلام با غاصبین خلافت

سلام. جریان بیعیت مسئله ایست بزرگ در تاریخ اسلام. از آن طرف بخاری در به اصطلاح صحیحش آورده که امیر المومنین پس از 6 ماه با ابوبکر و عمر بیعت نمود. آیا صحیح است؟

حقیر صرفا نظر فقهای امامیه رو میخوام. درست است شیخ مفید بر آنست که اصلا حضرت علی با آندو بیعت نکردند؟ آیا اگر این نسبت به شیخ مفید درست است، شواهد شیخ و فرموده اصلی شیخ چیست؟ نظر بزرگانی چون کلینی، صدوق، حلی و مجلسی چیست؟ لطفا به همراه منبع.

تشکر

با نام الله



کارشناس بحث: استاد سید محسن

با سلام
شیخ مفید در موردبیعت حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر قائل به عدم بیعت شده است وی مینویسد: به هیچ عنوان حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر بیعت نکرد. حتی شیخ مفید به تاخیر دربیعت هم اعتقاد ندارد. وی معتقد است اگر بنا باشد تاخیر در بیعت باعث گمراهی امام گردد لازم میآید حضرت علی(علیه السلام) بعد از پیامبر گمراه گشته باشد در حالی که امت اسلام اجماع دارند که حضرت علی(علیه السلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دردوران خلفای ثلاث و حتی در دوران حکومت خود هیچ نوع گمراهی نداشته است. پس به خلاف برخی از علما شیخ مفید نه بیعت را قبول دارد و نه بیعت با تاخیر[=Calibri][1] را همانطوری که برخی بیعت با تاخیر را مطرح نموده اند.[=Calibri][2]طبق منابع اهل سنت حضرت علی (علیه السلام) تازمانی که حضرت زهرا (سلام الله علیها)در قید حیات بودندبا ابوبکر بیعت نکرد.[=Calibri][3] برخی بیعت حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر را ده روز یا سه ماه و یا شش ماه پس از شهادت فاطمه(علیهاالسلام) بیان کردند.[=Calibri][4]البته این بیعت به خاطر مسئله وحدت و مصلحت جامعه اسلامی بوده است.منابع شیعی هم اصل عدم بیعت را مطرح کرده اند همانگونه که شیخ مفید به آن اشاره کرده است.[=Calibri][5] کلینی درکافی آورده است تا زمان حضور حضرت فاطمه(علیها السلام) حضرت علی(علیه السلام) باابوبکر بیعت نکرد[=Calibri][6]و برخی منابع شیعی دیگر به این موضوع اشاره ای نکردند.
[=Times New Roman]


[/HR][=Calibri][1][=Calibri] . شیخ مفید، الفصول المختاره، ص156-157

[=Calibri][2][=Calibri] . ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسه، ج 1 ص 30، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6 ص 49

[=Calibri][3][=Calibri] . ابن قتیبه همان، تاریخ طبری، ج2 ص 448

[=Calibri][4][=Calibri] . مسعودی ، مروج الذهب، ج 1 ص 659

[=Calibri][5][=Calibri] . شیخ مفید همان

[=Calibri][6][=Calibri] . کلینی، کافی، ج 2 ص 755

میشه مشروحا کلام شیخ مفید بهمراه روایاتی که بدان درین مورد استدلال کرده را نقل فرمائید؟ ضمن اینکه نظر شیخ کلینی، علامه مجلسی و دیگران از معاصرین امامیه چیست؟ تشکر

باسلام
متن عبارت شیخ مفید در الفصول المختاره ص 25-26
[فصل إبطال إمامة أبي بكر من جهة الإجماع‏]
(فصل) و من كلام الشيخ أدام الله عزه في إبطال إمامة أبي بكر من جهة الإجماع سأله المعروف بالكتبي فقال له ما الدليل على فساد إمامة أبي بكر.
فقال له الأدلة على ذلك كثيرة و أنا أذكر لك منها دليلا يقرب إلى فهمك و هو أن الأمة مجمعة على أن الإمام لا يحتاج إلى إمام و قد أجمعت الأمة على أن أبا بكر قال على المنبر وليتكم و لست بخيركم فإن استقمت فاتبعوني و إن اعوججت فقوموني.
فاعترف بحاجته إلى رعيته و فقره إليهم في تدبيره و لا خلاف بين ذوي العقول أن من احتاج إلى رعيته فهو إلى الإمام أحوج و إذا ثبت حاجة أبي بكر إلى‏ الإمام بطلت إمامته بالإجماع المنعقد على أن الإمام لا يحتاج إلى إمام.
فلم يدر الكتبي بم يعترض و كان بالحضرة رجل من المعتزلة يعرف بعزرالة فقال ما أنكرت على من قال لك إن الأمة أيضا مجمعة على أن القاضي لا يحتاج إلى قاض و الأمير لا يحتاج إلى أمير فيجب على هذا الأصل أن توجب عصمة الأمراء و القضاة أو تخرج عن الإجماع.
فقال له الشيخ أدام الله عزه إن سكوت الأول أحسن من كلامك هذا و ما كنت أظن أنه يذهب عليك الخطأ في هذا الفصل أو تحمل نفسك عليه مع العلم بوهنه و ذلك أنه لا إجماع فيما ذكرت بل الإجماع في ضده لأن الأمة متفقة على أن القاضي الذي هو دون الإمام يحتاج إلى قاض هو الإمام و الأمير من قبل الإمام يحتاج إلى أمير هو الإمام و ذلك مسقط ما تعلقت به اللهم إلا أن تكون أشرت بالأمير و القاضي إلى نفس الإمام فهو كما وصفت غير محتاج إلى قاض يتقدمه أو أمير عليه و إنما استغنى عن ذلك لعصمته و كماله فأين موضع إلزامك عافاك الله فلم يأت بشي‏ء
در مورد کلینی پست قبل جواب داده شد و در مورد مرحوم مجلسی بیعت حضرت پس از ششماه را پذیرفته است( بحار الانوار ج 28 ص 366)

سلام تشکر از شما، سخن مرحوم کلینی دو جور برداشت میشه یا ایشان قبول دارد که بعد از شهادت حضرت فاطمه علیها السلام این بیعت صورت گرفته یا سخنی از بیعت نزده و تا شهادت حضرت فاطمه علیها السلام مطمئن هست که امیرالمومنین علیه السلام، بیعت نکرده است.

میشه سخن بزرگان امامیه مثل علامه حلی، شیخ صدوق، کاشف الغطا، حر عاملی، شیخ طوسی رو هم بیارید؟ تشکر

با سلام
در مورد این که حضرت علی(علیه السلام) در چه زمانی با ابوبکر بیعت نمود در آثار علمای مذکور مطلبی نیافتم.

دوست عزیز حضرت با ابوبکر بیعت نکرد بلکه ابوبکر دستش را روی دست حضرت علی ع گذاشت و این دو مقوله جداگانه است اسناد زیر از سایت ولی عصر عج هست :
مسعودي : ابوبكر روي دست حضرت علي عليه السلام دست كشيد :

و از همه جالب‌تر اين که در بعضي از منابع آمده است كه حضرت علي عليه السلام را كشان كشان بردند به طرف ابوبكر و گفتند كه بايد بيعت كني . دست علي عليه السلام مشت بود ؛ تمام مخالفين جمع شدند تا مشت آن حضرت را باز كنند و در درون دست ابوبكر قرار دهند، اما نتوانستند. ابوبكر جلو آمد و دست خود را بر روي دست بسته امير المؤمنين عليه السلام به عنوان بيعت كشيد.
مسعودي دراين‌باره چنين نقل مي‌كند:
فوجهوا إلى منزله فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجوه منه كرها ، وضغطوا سيدة النساء بالباب ، حتى أسقطت محسنا ، وأخذوه بالبيعة فامتنع ، وقال : لا أفعل : فقالوا نقتلك فقال : إن تقتلوني فاني عبد الله وأخو رسوله ، وبسطوا يده فقبضها ، وعسر عليهم فتحها ، فمسحوا عليه وهي مضمومة.
آنگاه آن مردم متوجّه منزل علي عليه السلام شده و بر آن بزرگوار هجوم كردند، درب خانه او را سوزانيدند، آن برگزيده خدا را بدون رضايت او از منزل خارج كردند، فاطمه زهراء را بوسيله لنگه درب طورى فشردند كه محسن خود را سقط كرد.
پس از اين جنايات خواستند از على عليه السّلام بيعت بگيرند ولى على قبول نكرد و فرمود: من اين كار را نميكنم، گفتند: ترا خواهيم كشت، فرمود: اگر مرا بكشيد من بنده خدا و برادر رسول او صلى اللّه عليه و آله هستم، خواستند مشت على عليه السّلام را باز كنند ولى آن حضرت مشت خود را بست و آنان نتوانستند آن را باز كنند پس از روى ناچارى با پشت دست آن بزرگوار در صورتى كه بسته بود بيعت و مسح كردند.
مسعودى، على بن حسين ‏،متوفاي 346، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب،ص 154-155 ‏بيروت ، دارالاصول ، الطبعه الثانيه 1409 هجري
اين عبارت در بحار الانوار نيز آمده است:
المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج28، ص 309،‌ تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
پس ابوبکر دستش را گذاشت روی دست حضرت ع نه حضرت علی بیعت کرد

كيفيت بيعت اجبارى و اتمام حجت امير المؤمنين عليه السّلام‏ با ابوبکر و عمر به نقل از سلیم بن قیس:

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]كيفيت بيعت اجبارى امير المؤمنين عليه السّلام‏

[=Traditional Arabic]عمر گفت: برخيز اى فرزند ابى طالب و بيعت كن! حضرت فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهيد كرد؟ گفت: بخدا قسم در اين صورت گردنت را مى‏زنيم! امير المؤمنين عليه السّلام سه مرتبه حجّت را بر آنان تمام كرد [=Traditional Arabic]سپس در حالى كه طناب بر گردنش بود خطاب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صدا زد: [=Traditional Arabic]«اى پسر مادرم، اين قوم مرا خوار كردند و نزديك بود مرا بكشند»
(حضرت در اينجا سخنى را فرموده كه حضرت هارون به حضرت موسى عليه السّلام گفت:[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏. سوره اعراف: آيه 150[=Traditional Arabic] )
[=Traditional Arabic]و سپس بدون آنكه كف دستش را باز كند دستش را دراز كرد. ابو بكر هم روى دست او زد و به همين مقدار از او قانع شد.



[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]بيعت زبير و سلمان و ابوذر و مقداد

[=Traditional Arabic]به زبير گفته شد: بيعت كن. ولى ابا كرد. عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه با عده‏اى از مردم به همراهشان بر او حمله كردند و شمشيرش را از دستش بيرون كشيدند و آن را بر زمين زدند تا شكستند و او را كشان كشان آوردند.

[=Traditional Arabic]زبير- در حالى كه عمر روى سينه‏اش نشسته بود- گفت: «اى پسر صُهاك، بخدا قسم اگر شمشيرم در دستم بود از من فاصله مى‏گرفتى»، و سپس بيعت كرد.

[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: سپس مرا گرفتند و بر گردنم كوبيدند تا مثل غده‏اى ورم كرد. سپس دست مرا گرفتند و آن را پيچانيدند. لذا به اجبار بيعت كردم.

[=Traditional Arabic]سپس ابوذر و مقداد به اجبار بيعت كردند.
[=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] اتمام حجّت اصحاب امير المؤمنين عليه السّلام‏
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]سخنان سلمان
[=Traditional Arabic]سليم بن قيس مى‏گويد: به سلمان گفتم: اى سلمان، آيا بيعت كردى و چيزى نگفتى؟

[=Traditional Arabic]او گفت: بعد از آنكه بيعت كردم چنين گفتم: «بقيه روزگار را ضرر و هلاكت ببينيد، آيا مى‏دانيد با خود چه كرده‏ايد؟ كار درست كرديد و به خطا رفتيد! با سنت آنان كه قبل از شما بودند كه تفرقه و اختلاف مى‏نمودند درست و مطابق انجام داديد، و از سنّت پيامبرتان خطا رفتيد كه خلافت را از معدنش و از اهلش خارج ساختيد

[=Traditional Arabic]عمر گفت: اى سلمان، حال كه رفيقت بيعت نمود و تو نيز بيعت كردى هر چه مى‏خواهى بگو و هر چه مى‏خواهى بكن و رفيقت هم هر چه مى‏خواهد بگويد.

[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: گفتم: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: «برابر گناه همه امتش تا روز قيامت و برابر عذاب همه آنان بر گردن تو و رفيقت كه با او بيعت كردى خواهد بود».

[=Traditional Arabic]عمر گفت: هر چه مى‏خواهى بگو، آيا چنين نيست كه بيعت نمودى و خداوند چشمت را [=Traditional Arabic]روشن نساخت كه رفيقت خلافت را بر عهده بگيرد؟!
[=Traditional Arabic]گفتم: شهادت مى‏دهم كه من در بعضى كتابهائى كه از طرف خداوند نازل شده خوانده‏ام كه تو- با اسم و نسب و اوصافت- درى از درهاى جهنّم هستى.
[=Traditional Arabic]عمر گفت: هر چه مى‏خواهى بگو. آيا خداوند خلافت را از اهل اين خانه نگرفت كه شما آنان را بعد از خداوند ارباب خود قرار داده‏ايد؟!
[=Traditional Arabic]به او گفتم: شهادت مى‏دهم از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود، در حالى كه در باره اين آيه از او سؤال كردم كه «[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ[=Traditional Arabic]» [=Traditional Arabic]«در آن روز هيچ كس را مانند او عذاب نمى‏كند و هيچ كس را مانند او به بند نمى‏كشد». حضرت به من خبر داد كه آن تو هستى.
عمر گفت: ساكت شو، خدا صدايت را خفه كند، اى غلام، و اى پسر زن بدبو
[=Traditional Arabic]على عليه السّلام فرمود: اى سلمان، ترا قسم مى‏دهم كه ساكت باشى.

[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: بخدا قسم، اگر على عليه السّلام مرا به سكوت امر نكرده بود آنچه در باره او نازل شده و هر چه در باره او و رفيقش از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده بودم به او خبر مى‏دادم.
[=Traditional Arabic]وقتى عمر ديد من ساكت شدم گفت: تو مطيع و تسليم او هستى‏

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]سخنان ابوذر
[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: وقتى ابوذر و مقداد بيعت كردند و چيزى نگفتند، عمر گفت: اى سلمان، تو هم مثل دو رفيقت خوددارى نمى‏كنى؟ بخدا قسم تو نسبت به اهل اين خانه از آن دو نفر بامحبّت‏تر نيستى و از آن دو بيشتر به آنان احترام نمى‏كنى. همان طور كه مى‏بينى خوددارى كردند و بيعت نمودند.

[=Traditional Arabic]ابو ذر گفت: اى عمر، ما را به محبت آل محمد و احترام آنان سرزنش مى‏كنى؟ خدا لعنت كند- كه لعنت كرده است- هر كس آنان را دشمن بدارد و به آنان نسبت ناروا دهد و [=Traditional Arabic]به حق آنان ظلم كند و مردم را بر گردن ايشان سوار نمايد و اين امت را به پشت سرشان به طور قهقرى برگرداند
[=Traditional Arabic]عمر گفت: آمين، خداوند لعنت كند هر كس را كه به حق آنان ظلم كند! ولى نه بخدا قسم، ايشان را در خلافت حقّى نيست و آنان با ساير مردم در اين مسأله يكسانند!
[=Traditional Arabic]ابوذر گفت: پس چرا بر عليه انصار با حق ايشان و دليلشان استدلال كرديد؟!

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]سخنان امير المؤمنين عليه السّلام

[=Traditional Arabic]على عليه السّلام به عمر فرمود: اى پسر صُهاك، ما را در خلافت حقّى نيست، ولى براى تو و فرزند زن مگس خوار[=Traditional Arabic]هست؟!
[=Traditional Arabic]عمر گفت: اى ابا الحسن، اكنون كه بيعت كردى خوددارى نما، چرا كه عموم مردم به رفيق من رضايت دادند و به تو رضايت ندادند، پس گناه من چيست؟
[=Traditional Arabic]على عليه السّلام فرمود: ولى خداوند عز و جل و رسولش جز به من راضى نشدند. پس تو و رفيقت و آنان كه تابع شما شدند و شما را كمك كردند را به نارضايتى خداوند و عذاب و خوارى او بشارت باد. واى بر تو اى پسر خطاب! اگر بدانى كه چه جنايتى بر خود روا داشته‏اى. اگر بدانى از چه خارج شده و به چه داخل‏شده‏اى و چه جنايتى بر خود و رفيقت نموده‏اى!
ابو بكر گفت: اى عمر، حال كه با ما بيعت كرده و از شرّ او و حمله ناگهانى و فسادش در كارمان در امان شديم بگذار هر چه مى‏خواهد بگويد.
[=Traditional Arabic]على عليه السّلام فرمود: جز يك مطلب چيزى نمى‏گويم. شما را بخدا يادآور مى‏شوم اى‏ [=Traditional Arabic]چهار نفر- كه منظور حضرت من و ابو ذر و زبير و مقداد بود-، من از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: صندوقى از آتش وجود دارد كه در آن دوازده نفرند، شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين‏ (آن صندوق) در چاهى در قعر جهنّم در صندوق قفل‏شده ديگرى است. بر در آن چاه صخره‏اى است كه هر گاه خداوند بخواهد جهنّم را شعله‏ور نمايد آن صخره را از در آن چاه بر مى‏دارد و جهنّم از شعله و حرارت آن چاه شعله‏ور مى‏شود.
[=Traditional Arabic]على عليه السّلام فرمود: شما شاهد بوديد كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره آنان و «اوّلين» سؤال كردم، فرمود: امّا «اوّلين» عبارتند از: فرزند آدم كه برادرش (هابيل) را كشت، و فرعون فرعونها، و آن كسى كه با ابراهيم عليه السّلام در باره خداوند به منازعه پرداخت‏ [=Traditional Arabic]و دو نفر از بنى اسرائيل كه كتابشان را تحريف كردند و سنّتشان را تغيير دادند، يكى از آنان كسى بود كه يهوديان را يهودى نمود و ديگرى نصارى را نصرانى كرد. و ابليس ششم[=Traditional Arabic]آنان است‏ [=Traditional Arabic]و امّا «آخرين» عبارتند از دجال‏.....
و اين پنج نفر اصحاب صحيفه و نوشته و جبت و طاغوتى كه بر سر آن باهم عهد بسته‏اند و بر
عداوت با تو- اى برادرم- هم پيمان شده‏اند، و بعد از من بر عليه تو متحد مى‏شوند. اين و اين، كه
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنان را براى ما نام برد و بر شمرد.
[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: ما گفتيم: راست گفتى، ما شهادت مى‏دهيم كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.
[=Traditional Arabic]سلمان مى‏گويد: على عليه السّلام فرمود: [=Traditional Arabic]از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: قومى از اصحابم از صاحبان شخصيت و مقام نسبت به من براى عبور از پل صراط مى‏آيند. وقتى آنان را ديدم و آنان مرا ديدند و آنان را شناختم و آنان مرا شناختند، ايشان را از نزد من جدا مى‏كنند. مى‏گويم: پروردگارا، اصحابم، اصحابم! گفته مى‏شود: نمى‏دانى بعد از تو چه كرده‏اند. وقتى از ايشان جدا شدى به عقب برگشتند. من هم مى‏گويم: دور از رحمت خدا باشند
[=Traditional Arabic]از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: امّت من سنّت بنى اسرائيل را مرتكب خواهند شد بطورى كه قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تير به همان جا كه آنان زدند مى‏زنند، و وجب‏ [=Traditional Arabic]به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع‏ [=Traditional Arabic]كارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا كه اگر داخل سوراخ حيوانى‏ [=Traditional Arabic]شده باشند اينان نيز همراه آنان داخل مى‏شوند. تورات و قرآن را يك نفر از ملائكه در يك ورق‏ [=Traditional Arabic]با يك قلم نوشته است، و مثلها و سنّتها (در آنان و اينان) به يك صورت جارى شده است.
[=Traditional Arabic]


[/HR][=Traditional Arabic]1. منهاج الفاضلين (نسخه خطى): ص 259.

[=Traditional Arabic]2. بحار: ج 28 ص 23.

[=Traditional Arabic]3. بحار: ج 28 ص 54.

[=Traditional Arabic]4. بحار: ج 28 ص 261.

[=Traditional Arabic]5. بحار: ج 43 ص 197 ح 29.

[=Traditional Arabic]6. بحار: ج 81 ص 256 ح 18.

[=Traditional Arabic]7. بحار: ج 92 ص 40.

[=Traditional Arabic]8. بحار: ج 8 قديم ص 242.

[=Traditional Arabic]9. عوالم العلوم، جلد حضرت زهرا عليها السّلام: ص 220 ح 2.

[=Traditional Arabic]10. مدينة المعاجز: ص 132.

[=Traditional Arabic]11. كفاية الموحدين: ج 2 ص 230.
[=Traditional Arabic]12.كتاب بهار (حسين بن سعيد) به روايت ابن طاوس در كتاب اليقين: باب 115.

[=Traditional Arabic]13. روضه كافى: ص 343 ح 541.

[=Traditional Arabic]14. احتجاج طبرسى: ج 1 ص 105.

[=Traditional Arabic]15. اثبات الوصية (علامه حلى): ص 7.

[=Traditional Arabic]16. المحتضر: ص 60.

http://asksonnat.blogfa.com/post/54

از قول سید مرتضی انچه که سامی بدری در کتاب شبهات ورود اورده است این است که:
قال السيد المرتضى رحمه الله وكيف يشكل على منصف ان بيعة أمير المؤمنين ( عليه السلام ) لم تكن عن رضا والأخبار متظاهرة بين كل من روى السير بما يقتضي ذلك
بیعت حضرت علی از روی رضا و رضایت نبوده است
ج2ص109

پرسش:
نظر علمای شیعه و سنی در مورد مدت زمان بیعت حضرت علی (ع) با ابوبکر چیست؟

پاسخ:
بخاری و مسلم در کتب صحیح خویش به زمان بیعت حضرت علی (علیه السلام) با ابوبکر اشاره کردند آنها قائل هستند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به نشانه اعتراض با ابوبکر سخن نمی­­ ­گفت. وی به مدت شش ماه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قید حیات بود اما پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و به علت بی توجهی مردم به ان حضرت، متمایل به بیعت با ابوبکر گردید، اما در آن دوران 6 ماه با خلفا بیعت نکرد.[1]

بنابراین طبق نظر بخاری و مسلم، حضرت علی (علیه السلام)، شش ماه پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با ابوبکر بیعت نمود.
اما نظر شیخ مفید بر این است که حضرت علی (علیه السلام) به هیچ وجه با ابوبکر بیعت نکرد

شیخ مفید در مورد بیعت حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر قائل به عدم بیعت شده است وی می نویسد: به هیچ عنوان حضرت علی(علیه السلام) با ابوبکر بیعت نکرد. حتی شیخ مفید به تاخیر دربیعت هم اعتقاد ندارد. وی معتقد است اگر بنا باشد تاخیر در بیعت باعث گمراهی امام گردد لازم میآید حضرت علی(علیه السلام) بعد از پیامبر گمراه گشته باشد در حالی که امت اسلام اجماع دارند که حضرت علی(علیه السلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دردوران خلفای ثلاث و حتی در دوران حکومت خود هیچ نوع گمراهی نداشته است. پس به خلاف برخی از علما شیخ مفید نه بیعت را قبول دارد و نه بیعت با تاخیر را[2]

کلینی هم درکافی آورده است تا زمان حضور حضرت فاطمه(علیها السلام) حضرت علی(علیه السلام) باابوبکر بیعت نکرد[3] و برخی منابع شیعی دیگر به این موضوع اشاره ای نکردند.

علامه مجلسی معتقد است حضرت علی (علیه السلام) شش ماه پس از رحلت پیامبر و پس از وفات فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با ابوبکر بیعت نمود.[4]
در کتاب شیخ صدوق و علامه حلی مدت زمان بیعت حضرت علی (علیه السلام) با ابوبکر را نیافتم.

کلید واژه : بیعت، حضرت علی، ابوبکر، مسجد، مدینه
منابع

[1] . محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84 ،دارالفکر، بیروت، 1401ق؛ مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153، دار احیاء الکتب العربیه، مصر، بی تا

[2] . شیخ مفید، فصول المختاره، ص 25-26، موتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، قم، بی تا

[3] . کلینی، اصول کافی، ج 2 ص 755، اسلامیه، تهران، 1369

[4] . مجلسی، بحار الانوار، ج 28 ص 366، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1347ش


موضوع قفل شده است