ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=arial]میدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟[=arial]نمیخواهم بدانم کوزه‌گر از خاک اندامم
[=arial]چه خواهد ساخت؟
[=arial]ولی بسیار مشتاقم ،
[=arial]که از خاک گلویم سوتکی سازد
[=arial]گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
[=arial]و او یکریز و پی در پی ،
[=arial]دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،
[=arial]و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد .
[=arial]بدینسان بشکند در من ،
[=arial]سکوت مرگبارم را…

[=arial]خدایا من نه آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
[=arial]
[=arial]نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
[=arial]
[=arial]در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
[=arial]
[=arial] پشت دیوار نشینم چوگدا بر سر راهی
[=arial]
[=arial]کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
[=arial]
[=arial]که به غیر ازخانه تو مرا نیست پناهی

[="#008080"]سلام
سرکار خانوم این شعر زیباتون الان چه هدفی داشت دقیقا؟!! ؟:Gig::Gig:
[/]

ســلام ببخشید کدوم شعر؟!

[="#008080"]اوه اوه....ببخشید...ندیدم دکتر شریعتیش رو....معذرت:Gol:[/]

خدایا... دل من عجیب تو را می خواهد!

خدایا... من عجیب تو را دوست دارم!
عجیب دلم "تقوا" می خواهد
"زهد" می خواهد
"ورع" می خواهد
"ترک معصیت" می خواهد!
:ok:

خدایا تو برای من مهمی... کاش بندگی را بلد بودم!:Ghamgin:

[=arial black]خدایا

[=arial black]من خالیِ خالی ام
[=arial black]یعنی پُرِ پُر هستم از غیر تو...!

[=arial black]خدایا ببخش مرا که
[=arial black]سر درگمی من ازسرگرمی به غیر تو بود

[=arial black]خدایا دیگران رابا تو آرام می کنم!

[=arial black]ولی خودم رابا چه آرام کنم!؟




[=arial black]خداجون
[=arial black]میشه چند لحظه وقتت رو بگیرم
[=arial black]این دفه چیزی ازت نمی خوام
[=arial black]فقط می خوام ساده بگم
[=arial black]ممنون برا همه چیز...

[=Georgia]

ღ.Golboteh.ღ;465599 نوشت:
خداوندا!اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی‌ به زیر پای‌نامردان بیاندازی‌و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
دکتر علی شریعتی

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم به خصوص سرکار خانم Golboteh و با تشکر از شما بابت مشارکتی که در این تاپیک داشتید.
اگر چه اشعار نویی که سرکار خانم Golboteh از دکتر شریعتی نقل نموند به لحاظ نثر موزون در جای خود زیبا است اما باید توجه داشت که حتی با وجود سنگین ترین بلایا و شدائد زندگی نشاید که آدمی در پیشگاه خداوند زبان به شکایت با جسارت گشاید. اولیای الهی که در قله همه دردها و مشقتها وقوف داشتند در این باره برای همگان الگویی رهنمایند که زیر کوه شکن ترین مصائب در پیشگاه الهی مراعات ادب مع الله نموده و کلمه ای خلاف ادب بر زبان نیاوردند و جز از عشق سرشار به حق و رضایت از رضای او نگفتند و ابراز نکردند.
خوب است ما نیز از همان شیوه اولیای مطهر الهی پیروی نماییم که در این صراط مستقیم هم تحمل شدائد روزگار برایمان آسان خواهد شد و هم لذتی را خواهیم چشید که از ناحیه شیرین ترین لذتهای دنیایی عائدمان نشود.
لذا با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم Golboteh نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.
من در پست بعدی با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن با فونت قرمز کلماتی را از خودم با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.



[=Georgia]ادامه از پست قبل:
با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم
Golboteh نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.
من در این جا با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن با فونت قرمز کلماتی را از خودم با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
لباس فقر پوشي
وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
غرورت را براي تكه ناني
چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
به زير پاي نامردان بياندازي
به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
و شب آهسته و خسته
چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
تهي دست و زبان بسته
به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
به سوي خانه باز آيي
چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
معاذالله اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
و قدري آن طرف تر
و قدری ان طرف تر
عمارتهاي مرمرين بيني
سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
خداوندا اگر روزي بشر گردي
خداوندا اگر صاحب نظر گردم
زحال بندگانت با خبر گردي
زحال اولیایت با خبر گردم
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
به درد آیم از این هجر از آن حسرت
خداوندا تو مسئولي
خداوندا پر از دردم
خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
دراين دنيا چه دشوار است
در این دنیا چه شیرین است
چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
چه مي خواهي تو ازجانم
تو می خواهی مرا لیکن
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
من از تو غافلم هر دم...

[="Black"]

خدایا


به خاطر تمام چیزهای که دادی


به خاطر چیزهای که دادی و بعد پس گرفتی

به خاطر چیزهای که دادی و پس نگرفتی

به خاطر چیزهای که دادی و بعدا میخواهی پس بگیری

به خاطر چیزهای که دادی و نمیخواهی پس بگیری

به خاطر چیزهای که ندادی

به خاطر چیزهای که ندادی و نمیخواهی بدهی

به خاطر چیزهای که ندادی و بعدا میخواهی بدهی

به خاطر همه چیز

شکرت

[/]

مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...

سلام معذرت میخوام.
این اشعار برای دکتر نیستن...
این شعر از کارو است و مربوط به کتاب شکست سکوت ....
دکتر شریعتی هیچ وقت از این کفرا نمیگه....
لطفا قبل از این که به کسی تهمت بزنید یه جستجو بکنید....
ممنون...

[="Times New Roman"][="Black"]
عرض سلام و ادب خدمت استاد اویس عزیز

و سپاس از حضور معرفت بخش شما در سایت با مطالب گرانمایه و ذکر این مطلب ارزشمند

بطور خلاصه باید عرض کنم که نقد شما که حرف حساب است جواب ندارد والسلام

ولی نقد بنده به نقل سخنان دکتر شریعتی بدون در نظر گرفتن شخصیت ایشان و منظور از مطالب حکمی است .
و همچنین این نکته که
عموما از مطالب پندآموز و حکمت ها هر کسی بنا بر زعم خود برداشت میکند
و لذا بنا را نمیتوان بر برداشت شخصی و بدون در نظر گرفتن شخصیت گوینده و هدف او گذاشت .

و همچنین نمیتوان برای هیچ کسی خطائی متصور نشد مگر خلفاء الله فی ارضه که آنرا بنده میداند و خدا میداند

و همچنین نمیتوان با تقطیع یک بخش از کلام کسی او را به پای میز میزان کشید و در ورد او قضاوت کرد .
اما بعد ...

اعتراضات شریعتی برای کسب شهوات نیست تا انرا بدست آورد و خاموش گردد. برای نان هم نیست که آنرا بدست آورد و بخورد و صدایش بسته شود . درد او جنس دیگری دارد و همان نص و مضمونی را دنبال میکند که منتظرین قائم و عدالت خواهان جهان بدنبالش هستند .

پس اگر کسی بدنبال کسب شهوات یا درد نان یا تبلیغ کفر خود از شعر ایشان برداشت به نفع حال خود داشته بر او حتی جای نقدی هم نیست...

ادامه دارد ان شاء الله ...[/]

[="Times New Roman"][="Black"]
در زمان شریعتی بواسطه جو انقلابی و اقبال عمومی به شکستن حصار هایی که غالبا حتی جنسیت و سبب آنرا درست نمیشناختند دست به اشعار و سرودهای تند و الهام آمیز میزدند و بعضی از شعراء هم کفرنامه مینوشتند که حقیقتا کفرگوئی بود . آن زمان بازار کفر گوئی بود . نهیلیست و کمونیست و ایسم های دیگر شاعر داشتند که کغریات میسرودند و شریعتی هم اینها را شاید در پاسخ آنها
و شاید بیشتر در بیان دغدغه همیشگی خود که همانا نگاهی نقادانه به ضعف و عقب ماندگی در جهان اسلام در اثر بیماری جهل و شرک و کفر و نفاق بود نوشته است .اسلام با وجود احکامی کامل و فرهنگ آفرینی که انسان و جامعه را میتواند به سرحد کمال و مدینه فاضله برساند در اثر نبود یک راهبر به نهایت ضعف و پریشانی خود رسیده بود و همینطور هنوز نمونه هایش در جهان اسلام و بین مسلمین هست.
بنده شریعتی و هیچ کسی را از خطا تطهیر نمیکنم و آنچه که عرض کردم در دفاع از حقی است که نبایست در نظر گرفته نمیشد.
و
اما این نقل ناقص بود و قضاوتی هم در بین نیست که به چه دلیل اینطور نقل گردیده ... متن کامل شعر شریعتی را از اینجا میتوانید مطالعه کنید ( کلیک )

یاحق[/]

اویس;466994 نوشت:
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
لباس فقر پوشي
وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
غرورت را براي تكه ناني
چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
به زير پاي نامردان بياندازي
به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
و شب آهسته و خسته
چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
تهي دست و زبان بسته
به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
به سوي خانه باز آيي
چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
معاذالله اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
و قدري آن طرف تر
و قدری ان طرف تر
عمارتهاي مرمرين بيني
سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
خداوندا اگر روزي بشر گردي
خداوندا اگر صاحب نظر گردم
زحال بندگانت با خبر گردي
زحال اولیایت با خبر گردم
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
به درد آیم از این هجر از آن حسرت
خداوندا تو مسئولي
خداوندا پر از دردم
خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
دراين دنيا چه دشوار است
در این دنیا چه شیرین است
چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
چه مي خواهي تو ازجانم
تو می خواهی مرا لیکن
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
من از تو غافلم هر دم...

با سلام
استاد متن شما عالی بود و دلنشین
ممنون و التماس دعا

[="Arial Black"][="Blue"]

اویس;466994 نوشت:
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
....

و همچنین این شعر سهراب که نوشت

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم


تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید


ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را. بجو مارا، تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
[/]

اویس;466994 نوشت:
[=Georgia]ادامه از پست قبل:
با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم
Golboteh نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.
من در این جا با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن با فونت قرمز کلماتی را از خودم با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
لباس فقر پوشي
وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
غرورت را براي تكه ناني
چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
به زير پاي نامردان بياندازي
به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
و شب آهسته و خسته
چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
تهي دست و زبان بسته
به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
به سوي خانه باز آيي
چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
معاذالله اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
و قدري آن طرف تر
و قدری ان طرف تر
عمارتهاي مرمرين بيني
سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
خداوندا اگر روزي بشر گردي
خداوندا اگر صاحب نظر گردم
زحال بندگانت با خبر گردي
زحال اولیایت با خبر گردم
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
به درد آیم از این هجر از آن حسرت
خداوندا تو مسئولي
خداوندا پر از دردم
خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
دراين دنيا چه دشوار است
در این دنیا چه شیرین است
چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
چه مي خواهي تو ازجانم
تو می خواهی مرا لیکن
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
من از تو غافلم هر دم...

سلام خدمت استاد اویس گرامی... خواستم بگم متن شعر شما به مراتب زیباتر و دلنشین تر از متن قبلی بود .. واقعا احسنت و ممنون:Gol:التماس دعا

خداوندا به من بیاموز


دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند

عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند

محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند

بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند


و بخندم با کسانی که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند.

[="DarkGreen"][h=2]نیایشی از حضرت امام خمینی(س)[/h] [h=3]خداوندا! آینه دل را به نور اخلاص روشنی بخش؛ و زنگار شرک و دو بینی را از لوح دل پاک گردان.[/h]
شاهراه سعادت

خداوندا! آینه ی دل را به نور اخلاص روشنی بخش؛ و زنگار شرک و دو بینی را از لوح دل پاک گردان؛ و شاهراه سعادت و نجات را به این بیچارگانِ بیابانِ حیرت و ضلالت بنما، و ما را به اخلاق کریمانه متخلّق فرما، و از نَفَحات و جلوه های خاص خود که مختص اولیاء درگاه است، ما را نصیبی ده؛ و لشکر شیطان و جهل را از مملکت قلوبِ ما خارج فرما؛ و جنود علم و حکمت را به جای آن ها جایگزین کن؛ و ما را با حبّ خود و خاصان درگاهت از این سرای درگذران؛ و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما؛ و عاقبت کارها را با سعادت قرین کن؛

بحقّ محمد و آله الطاهرین، صلوات اللّه علیهم اجمعین

منبع: گنجینه : مرداد 1380، شماره 6

class: TablceCenter align: center

[TD="class: AlignAlt"][/TD]
[/TD]
[TD="class: AlignAlt"]
[/TD]
[TD="class: AlignAlt"]
[/TD]
[TD]

[/]

رهبر معظم :
من همیشه به مردهای جوان توصیه می‌كنم، كه شما در معاشرت با نامحرم و حتی محارم كاری نكنید و حرفی نزنید كه زنانِ خود را وادار به حسادت كنید .

به دختران جوان هم سفارش می‌كنم، كه در برخورد با مردهای بیگانه، كاری نكنید و حرفی نزنید كه حسّ حسادت و غیرت شوهرانشان را تحریك نمایند.

این حسادتها بدبینی می‌آورد و پایه‌های محبّت را سُست می‌كند و از ریشه می‌سوزاند.


[="Black"]


الهی آن ده که آن به

[/]

بســم الله

معبودا

مرا لحظه ای به حال خود رها نکن ...

اویس;466994 نوشت:
[=Georgia]ادامه از پست قبل:
با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم
Golboteh نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.
من در این جا با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن با فونت قرمز کلماتی را از خودم با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
لباس فقر پوشي
وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
غرورت را براي تكه ناني
چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
به زير پاي نامردان بياندازي
به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
و شب آهسته و خسته
چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
تهي دست و زبان بسته
به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
به سوي خانه باز آيي
چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
معاذالله اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
و قدري آن طرف تر
و قدری ان طرف تر
عمارتهاي مرمرين بيني
سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
خداوندا اگر روزي بشر گردي
خداوندا اگر صاحب نظر گردم
زحال بندگانت با خبر گردي
زحال اولیایت با خبر گردم
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
به درد آیم از این هجر از آن حسرت
خداوندا تو مسئولي
خداوندا پر از دردم
خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
دراين دنيا چه دشوار است
در این دنیا چه شیرین است
چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
چه مي خواهي تو ازجانم
تو می خواهی مرا لیکن
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
من از تو غافلم هر دم...

[=arial]با عرض ســلام خسته نباشید و تشکر ویژه بابت متن زیبا و دلنشنی که گذاشتین و اصلاح کردین ! ممنونم بابت دقت و توجهی که به این مسئله دارید!موفق و موید باشید.:Gol:

[=arial][=arial]خدایا[=arial] از اعماق قلبم شُکر

[=arial]به اشکهایم میبالم و حسادت میکنم

[=arial]چون به یاد تو و مهربانی هایت
[=arial]هميشه بر گونه هایم
[=arial]میلغزد و ميدرخشد

[=arial]خدای خوبم شُکرت

[=arial black]
به همین راحتی نمیشه قضاوت کرد
حتی
[=arial black]"خـــ♥ــــدا"[=arial black] هم تا موقع مرگِ کسی ،

" دربارش قضاوت نمیکنه "...

[=arial]♥♥ ♥♥ ♥♥ خدای من ♥♥ ♥♥ ♥♥

وقتی درست مقابل چشمانم هستی...
وقتی در نفسهایم عطرت را حس میکنم...
و وقتی وجودم سرشار از نور تـــوست
چه فرقی میکند صدایت که میکنم

نگاهم به اسمان باشد یا زمین؟!..

[=B Roya]"با من باش تا با تمامی خدایی ام با تــــو باشم"

[=B Roya]
[=B Roya] حدیث قدسی
[=B Roya]

[=arial][=arial]خدایــــــــا[=arial][=arial]

من دستامو باز میکنم !

تــ♥ــو فقط محکم بغلم کن . . .

میشود ....؟

[=arial]خـــــــ♥ــــدای من[=arial][=arial]در میان این همه چشم[=arial]نگاهِتـــ♥ـــومرا بی نیاز می سازد[=arial]از هَر نگاهی[=arial]

[=arial]مـے خواستَمــ کلـے جُملـﮧ ادَبـے
[=arial]

[=arial] سَرِ هَمــ کُنمــ و بنویسَمــ امــــآ...
[=arial]

[=arial]یـﮧ چیزے بهمــ گفتــ اونا فقط واژه ان ...
[=arial]

[=arial]هَرچـے رُک تـَر بِهتَـر ..
[=arial]

[=arial]خُدایــآ اصن مـے دونـے چیـﮧ؟
[=arial]

[=arial]
[=arial]خِیــــــلــے دوســـــــــِـت دارَمـــ ...

[=arial]خدایــــــــــا
[=arial]

[=arial] به آنان که ادعای [=arial]عاشقی تــ♥ـــو[=arial] را دارند بیاموز
[=arial]

[=arial]که بزرگترین گناه شکستن دل
[=arial]

[=arial]آدمیان است !

[=arial]

[=Times New Roman]یادآمدم آن روز که دیدم در راه/ یک لاش شغال مرده ای بر سرچاه[=Times New Roman][=Times New Roman]از فاصله ای دور مشامم آزرد/ غنچه ی دل از بوی تعفن پژمرد[=Times New Roman][=Times New Roman]با پیرهنم صورت خود پوشاندم/ راهم کج و زان منظره رو گرداندم[=Times New Roman][=Times New Roman]تا فاصله ای دورتر از آن بشدم/ زان منظره و بوی بدش زار بدم[=Times New Roman][=Times New Roman]می رفتم و می گفتم و می پرسیدم/ از خالق خود که خالقا رنجیدم[=Times New Roman][=Times New Roman]آن گنه در این روز مرا رب ودود/ تا سخت شوم عذاب با لاشه چه بود؟[=Times New Roman][=Times New Roman]تا چند غذا را نزنم لب من هیچ/ زان منظره روده های من پیچ به پیچ![=Times New Roman][=Times New Roman]آن منظره ی تلخ چو دوزخ بنمود/ یا رب اخر آن گناه ناکرده چه بود؟![=Times New Roman][=Times New Roman]هرچند گناهکارم و عصیانگر/ لیکن تو به جان من فکندی اخگر![=Times New Roman][=Times New Roman]گر چو لاشه ی شغال خواهم شد دون/ ای کاش وجود من شود کن فیکون[=Times New Roman][=Times New Roman]هرکس که بخواند تا بدینجا ابیات/ بر بندگی من بفرستد صلوات[=Times New Roman][=Times New Roman]پر شیب و فراز و پر بدونیک گذشت/ شب روز شد و دوباره روزم شب گشت[=Times New Roman][=Times New Roman]زان روز گذشت پنج سال از پی هم/ تا بار دگر فتاد لش در یادم[=Times New Roman][=Times New Roman]در گفته ی خود لحظه ای اندیشیدم/ از گفت بد از عذاب حق ترسیدم[=Times New Roman][=Times New Roman]آن نیست مگر روز حساب داور/ مخلوق ، برآرند همه سر از قبر[=Times New Roman][=Times New Roman]آن شغال نیز بازگردد به حیات/ شرمنده ی روی آن شغالم هیهات![=Times New Roman][=Times New Roman]گر شکایت از من به خدایش ببرد/ فرمان دهدش مرا سراپا بدرد[=Times New Roman][=Times New Roman]گوید به من آن شغال، ای روی سیاه/ ای آنکه به لاشه ام زدی انگ گناه[=Times New Roman][=Times New Roman]با لاشه ی من قیاس کردی خودرا؟ / هم لاشه ی بی جان نه به از توست آیا؟! [=Times New Roman][=Times New Roman]گر عیب مرا یکیست، خوبی چند است/ از لاشه ی من لاشخوری خرسند است[=Times New Roman][=Times New Roman]جمعند هزار کرم بر لاشه ی من/ چون خاک شدم بروید از لاشه چمن[=Times New Roman][=Times New Roman]آن انجمن کرم پس از صرف غذا/ بر خالق خود کنند بسیار دعا[=Times New Roman][=Times New Roman]از آنهمه خوبی که شمردم بر تو/ یک خوبی خود بگو تو اینجا و برو[=Times New Roman][=Times New Roman]آن نیست مگر تا بدیدیم به دشت/ بر هر که بگفتیش، ملال افزون گشت؟![=Times New Roman][=Times New Roman]زان منظره هر بد تو بدیدی گفتی/ زان گفت بدت خاطر خلق آشفتی[=Times New Roman][=Times New Roman]هرگز تو مپندار از آن لاشه بهی/ کز بوی تعفن گناهت برهی![=Times New Roman][=Times New Roman]این گفت مرا و از سر پل بگذشت/ در باغ بهشت روبهک داخل گشت[=Times New Roman][=Times New Roman]یک لحظه حسادت به سرم باز آمد/ چون است شغال، بر من افراز آمد؟![=Times New Roman][=Times New Roman]یک عمر تمام بندگی کردم و بس/ تا بود به تن جان و در این سینه نفس[=Times New Roman][=Times New Roman]یا رب تو مرا بگو که حالا چون است؟ عوعوی شغال، از نماز افزون است؟![=Times New Roman][=Times New Roman]گفتا به من ای بنده ی عصیانگر من/ ای بنده ی نانجیب و ویرانگر من[=Times New Roman][=Times New Roman]بنگر به گذشته ات ببین تا ز چه روست/ کاحوال شغالک ز مکان تو نکوست[=Times New Roman][=Times New Roman]بس شب که شغال، شکم گشته بخفت/ او از سر گشنگی ولی کفر نگفت[=Times New Roman][=Times New Roman]بس سیل که لانه اش نمودست خراب/ از تشنگی اش جگر بسی گشته کباب[=Times New Roman][=Times New Roman]این تنگ معیشتی و بی لانه شدن/ این گشنگی و تشنه و ویلان بودن[=Times New Roman][=Times New Roman]گر بر سرت آمدی تو کافر بشدی/ در کفر زکل کافران سر بشدی[=Times New Roman][=Times New Roman]پس عدل چو آید به میان جز این نیست/ روباه مسلمانتر و مؤمنتر زیست![=Times New Roman][=Times New Roman]ناگه به خود آمدم از آن صحنه که بود/ بر نظم کشیدم همه آن گفت و شنود[=Times New Roman][=Times New Roman]تا هرکه بخواند قصه ام با روباه/ از فیض خدا بگرددش دل آگاه[=Times New Roman][=Times New Roman]دل را تو جدا ز مکر اهریمن کن/ زین کرده ی خود عاقبتت ایمن کن[=Times New Roman][=Times New Roman]از خود تو مپندار کسی را دونتر/ شاید ز تو او مرتبه اش افزونتر[=Times New Roman][=Times New Roman]خود هیچ شمار، فخر بر کس مفروش/ در راه خدا سعی کن و سخت بکوش[=Times New Roman][=Times New Roman]از کینه ی خلق دل خود خالی کن/ بر طبع بد خود این سخن حالی کن[=Times New Roman][=Times New Roman]راهش ندهند خلق در باغ بهشت/ هر کس که به پشت در بدیها ننهشت!

این مثنوی رو حدود 20 سال قبل نوشتم. همین مقدارش رو یادم مونده بود متأسفانه!

اویس;466994 نوشت:
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است

سلام استاد:ok:
قبلا هم گفته بودم باید به عنوان ادیب قرن 14و15 به عرصه ادبیات ایران معرفی بشین:reading:
ما کلا وقتی کیف می کنیم می گیم تکبیییییییییر:makhfi:
ولی گویا فضای ادبا لطیف تره میگن بَ بَ:Moshtagh:

با سلام
دوستان گرامی توجه بفرمایید(فقط چند دقیقه!!)

گوگل دوباره برای تغییر نام فلسطین تو نقشه اینترنتی به اسراییل فراخوان عمومی داده !!!!
تا بحال 72% به نام "اسراییل" رای دادن.
الان به دوستان عزیزی مثل شما نیاز داریم تا با کلیک بر روی صفحه زیر و انتخاب پرچم فلسطین آمار جهانی رو تغییر بدید.

*******لطفا چند دقیقه وقت بذارید*******

http://www.israel-vs-palestine.com/IR/EN/tab/comme...

(لطفا به اشتراک بگذارید)
با تشکر

اویس;466994 نوشت:
خدايا كفر نمي گويم
خدایا شکر می گویم
پريشانم چه مي خواهي تو ازجانم
شکیبایم چو هستی غایت هجرم
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
معاذ الله اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
لباس فقر پوشي
وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
غرورت را براي تكه ناني
چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
به زير پاي نامردان بياندازي
به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
و شب آهسته و خسته
چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
تهي دست و زبان بسته
به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
به سوي خانه باز آيي
چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
معاذالله اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
و قدري آن طرف تر
و قدری ان طرف تر
عمارتهاي مرمرين بيني
سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
خداوندا اگر روزي بشر گردي
خداوندا اگر صاحب نظر گردم
زحال بندگانت با خبر گردي
زحال اولیایت با خبر گردم
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
به درد آیم از این هجر از آن حسرت
خداوندا تو مسئولي
خداوندا پر از دردم
خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
دراين دنيا چه دشوار است
در این دنیا چه شیرین است
چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
چه مي خواهي تو ازجانم
تو می خواهی مرا لیکن
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
من از تو غافلم هر دم...

عالی بود.... عااااالی.... محشر:Rose::Rose::Rose::Kaf::Kaf::Kaf:

با تمام وجود گناه کردیم اما او نه نعمتش را از ما دریغ کرد
و نه گناهانمان را فاش کرد
حال اگر اطاعتش کنیم چه خواهد کرد...؟

[="Georgia"][="Blue"]

tr30;467035 نوشت:
سلام معذرت میخوام.
این اشعار برای دکتر نیستن...
این شعر از کارو است و مربوط به کتاب شکست سکوت ....
دکتر شریعتی هیچ وقت از این کفرا نمیگه....
لطفا قبل از این که به کسی تهمت بزنید یه جستجو بکنید....
ممنون...

با تشکر از شما بخاطر عنایتی که به این تاپیک داشتید
در مورد این که این شعر از دکتر شریعتی است یا کارو اختلاف نظر است در برخی از سایتها این اشعار به دکتر شریعتی نسبت داده شده و در برخی نیز به کارو. من نیز به کتاب نامبره دسترسی نیافتم تا مطمان شوم ولی آنچه معروف تر است این است که این اشعار دکتر شریعتی است. الا ای حال در مضمونی که به عرض محضر رساندم تفاوتی ایجاد نمی کند و اگر هم در واقع این اشعار از آن کارو بوده من از خداوند بابت این اسناد طلب مغفرت می نمایم...
[/]

[=arial]
[=arial]
راز یک زندگی زیبا این است
[=arial]که امروزباخداگام برداری
[=arial] و برای فردا به او اعتماد داشته باشی

[=arial]
[=arial]
باران رحمت خدا هميشه مي بارد،

تقصير ماست که کاسه هايمان را بر عکس گرفته ايم

[=Georgia]

bina88;467036 نوشت:
عرض سلام و ادب خدمت استاد اویس عزیز

و سپاس از حضور معرفت بخش شما در سایت با مطالب گرانمایه و ذکر این مطلب ارزشمند

بطور خلاصه باید عرض کنم که نقد شما که حرف حساب است جواب ندارد والسلام

ولی نقد بنده به نقل سخنان دکتر شریعتی بدون در نظر گرفتن شخصیت ایشان و منظور از مطالب حکمی است .
و همچنین این نکته که
عموما از مطالب پندآموز و حکمت ها هر کسی بنا بر زعم خود برداشت میکند
و لذا بنا را نمیتوان بر برداشت شخصی و بدون در نظر گرفتن شخصیت گوینده و هدف او گذاشت .

و همچنین نمیتوان برای هیچ کسی خطائی متصور نشد مگر خلفاء الله فی ارضه که آنرا بنده میداند و خدا میداند

و همچنین نمیتوان با تقطیع یک بخش از کلام کسی او را به پای میز میزان کشید و در ورد او قضاوت کرد .
اما بعد ...

اعتراضات شریعتی برای کسب شهوات نیست تا انرا بدست آورد و خاموش گردد. برای نان هم نیست که آنرا بدست آورد و بخورد و صدایش بسته شود . درد او جنس دیگری دارد و همان نص و مضمونی را دنبال میکند که منتظرین قائم و عدالت خواهان جهان بدنبالش هستند .

پس اگر کسی بدنبال کسب شهوات یا درد نان یا تبلیغ کفر خود از شعر ایشان برداشت به نفع حال خود داشته بر او حتی جای نقدی هم نیست...


با تشکر از شما به جهت ملاحظه ای که نمودید...
چند نکته را قابل ذکر می دانم:
اول این که از اشعار دکتر شریعتی برداشت شخصی صورت نگرفته است بلکه آنچه نقل شده عین عبارات ایشان است.
دوم این که ما هم بر این نوع نگاه دکتر شریعتی خرده نگرفتیم فقط آن را با نگاهی عمیق تر از اولیای الهی مقایسه نمودیم.
سوم این که بروز خطا و بیان این نوع شطحیات از غیر از معصومین مغفول است و مورد سرزنش کسی نیست.
چهارم این که تقطیع صورت گرفته در اشعار شریعتی برای بیان نمونه اشعار بود وگرنه شما اگر به ادامه اشعار دکتر شریعتی نیز توجه نمایید خواهید دید که همین مضمامین ادامه یافته است و تغییری در مضامین به وجود نیامده است.
پنجم این که در اشعاری که تقدیم شد اصلا قصد جسارت به احدی نبوده و صرفا دو نوع دیدگاه در کنار یکدیگر قرار داده شده است.

[="Black"]

خدایا


در لحظه های ترس و وحشت

در لحظه های بی کسی

در لحظه های نا امیدی

درلحظه های اضطراب

در لحظه های غفلت

در تاریکی ها


خدای من باش

[/]

[=arial]خدایا من نه آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
[=arial]
[=arial]نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
[=arial]
[=arial]در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
[=arial]

پشت دیوار نشینم,چوگدا بر سر راهی


[=arial]
[=arial]کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
[=arial]
[=arial]که به غیر ازخانه تو مرا نیست پناهی

[=arial]

به یاد دارمت ای خالق آن زمان که نبود/ مرا نشانه ای از زندگی و روح و وجود

چو خلق گشتم و دیدم ز خود فراتر را / شمیم بوی فراتر زمن دلم بربود

سؤال کردم و گفتی به هر بنی بشری / به قدر قدرت تقوی دهم جواز صعود

هبوط کن به جهانی که آب و خاک و گِلت/ پزد هماره و آرام در تنور سجود

هر آنقدر که توانی به طاعتم تو بکوش/ بگیر بند عبادت برای اذن ورود

چنان که می نگرم در گذشته می بینم/تلاش من گره عذر و طاقتم نگشود

نشد نشد نشدم آنچه ادعا کردم / تویی تویی تو خدایی رحیمی ای معبود


ناصر یوسف نژاد، 5/11/92، 21 شب

[="Tahoma"][="Blue"]باسلام و عرض ادب
و باتشکر از کاربر فعال سرکار ღ.Golboteh.ღ که باعث کشف استاد اویس برای ما شدند
استاد اویش بعضی از آثار و مقالات دکتر شریعتی را دوست دارم
ممکن است اینجا بیاورم تا شما همینگونه( به سبک شعر بالا) مقایسه بفرمایید
التماس دعا:Gol::Gol:
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

شهید علی اصغر پازوکی;468036 نوشت:
باسلام و عرض ادب
و باتشکر از کاربر فعال سرکار ღ.Golboteh.ღ که باعث کشف استاد اویس برای ما شدند
استاد اویش بعضی از آثار و مقالات دکتر شریعتی را دوست دارم
ممکن است اینجا بیاورم تا شما همینگونه( به سبک شعر بالا) مقایسه بفرمایید
التماس دعا

از بلند نظری و والا نگری حضرتعالی به این حقیر کمتر از هیچ شرمسارم
بنده و همه دوستان اسک دین از هر متنی که باعث ارتقای روحی و معنوی ما شود بی صبرانه استقبال می کنیم.
عجالتا در ادامه دیدگاهی که از اولیای الهی در چند پست قبل اشاره نمودم متنی را که در شب عاشورای امسال نگاشتم و قبلا نیز در همین سایت گذاشته بودم به محضرتان تقدیم می کنم. باشد که همه ما در کشاکش بلایا و مصایب روزگار از این نگاه آسمانی حضرت سید الشهدا بهره مند باشیم...
[/]

[=Georgia]

بر پهنای بیکرانه یک نگاه (شیدایی عاشقی در گودال قتله گاه)



[=Georgia]



[=Georgia]
آنچه در ادامه می خوانید زبان حال مناجات سردار عاشقان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است که در گاه وصال با معشوقش به رشته تحریر در آمده است امید آنکه مقبول اهل دل واقع شود.
بارخدایا! در این واپسین لحظات مجال نجوا یافتنم با تو سراپا مسرورم که با انوار تجلیات ذاتت چراغ محبتت در دلم بیفروختی و قلبم را به مهر بی بدیلت منشرح ساختی. چنان که از خود هیچ ندیده و بلا و مصیبتت را از بودِ تو همه عطا می بینم. در این صحرای پر بلای کربلا وفایت بر من پیدا و کرمت بر من هویداست. لطف بیکرانه ات در انبوه نیزه های دشمنانت بر من عیان و نگاه پر فضلت مرا از هر دردی امان است.
الاها! در هجوم این شمشیرها خواهان آن دردم که تو درمان آنی و بنده ی آن ثنایم که تو سزای آنی. دعوتت را بر این بزم شیدایی از دل و جان ارج می نهم که از تلخی آنجا که آب خوش در جوار است رنجشی نیست و از خار آنجا که بوی گل در کنار است سوزشی نیست.
معبودا! در میان انبوه دشمنانت اگر چه زارم و نالان، اما با یک نظرت بر خویش نازم و شادان که فنای من در تو، وفای با تو را به ارمغان آورد. اگر چنین است نه فقط برای نعمت همراهی یاران باوفایم بلکه برای این عطای زهر دشمنانم تو را شکر می گویم که هر چه می دهی جز خیر و نکویی نیست.
کریما! نصیبم را از دنیا به بیگانگان دادم و ذخیره ام را از عقبی به مؤمنان بخشیدم، از دنیا و عقبی مرا یاد و دیدار تو بس است که دنیا و عقبی هر دو متاع بی بصرانند و آن را که به تو مشغول است در بند بهای دنیا و عطای آخرتت نیست.
مقصودا! در هر راهی که گام نهادم و در هر منزلی که پای گزاردم در طلب تو بودم و عاشقانه تو را می جستم حال که به دیدارت تشرف یافتم یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است، یک دیدار از آنِ تو به صدهزار جان رایگان است، صد جان نکند، آنچه کند بوی وصالت.
شفیقا! اگر چه از بیعت شکنی این قوم دون در حسرتم و بر عاقبت شوم آنان سخت می گریم اما دل به مهرت دارم که مظلومان و مهجورانان را تو امید و ماوایی.
حبیبا! از فغان بی دلی این قوم جفاکار اشکی حسرت بار و دلی پردرد و جانی پر زجر دارم مرا از زهر کین این نامردمان گریزی نیست و از تیر جفای آن ناجوانمردان امانی نیست جز آنکه بدانچه تو برجان و ناموسم مقرر داشتی ز در شکر برآیم و بر رضایت رضا باشم.
عزیزا!خوب میدانم که این ابتلای به خصمان و نصیبم از غم و اندوهان از سر احسان باریابی به روضه ی رضوانت است که هر که را در زندان دنیا گریان کنی، قبله جانش به دیدار یار مزین سازی.
مهیمنا! از همان دم که بر مزار جدم شنیدم که می خواهی مرا کشته و خواهر و همسر و کودکان مرا زخمی و اسیر ببینی دانستم که قصد آن داری بزمی پر شور و شرر برایم محیا سازی و مجلسی سراسر انس فراهم کنی پس هرچه داشتم از جوان برومندم علی اکبر و برادر رشیدم عباس گرفته تا خواهر مهربانم زینب و دختران شیرین زبانم رقیه و صفورا و طهورا همه را در طبق اخلاص نهاده و در این سفر همراه نمودم و حتی از شش ماهه دردانه ام علی اصغر دریغ نکردم تا که عیش بزمت تمام و مستی مجلس انست بی پایان باشد.
مشکورا! تو را شکر می گویم که در این بیابان بی تابی یاران با وفایی عطایم کردی و دل شکسته من و خواهر عزیزتر از جانم را به مصاحبت و همراهی با آنان تسکین دادی. به راستی چه زیبا بود زمزمه و مناجات دیشب ایشان و چه نیکو بود معاملت ایشان در آرزوی دیدار تو.
الاها! تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی، چشمه های مهر در سرهای ایشان روان کردی، بهتر آن است که بگویم همه تو بودی و تویی و اینک نیز هر چه هست تویی.
رحیما!در اوان این قتال از هجر علی اکبرم یکایک بند وجودم از هم گسست و یک باره پیر بی رمق شدم اما جانی که در گرو قبض و بسط توست کی زندانی تن شود و دلی که در قبضه لطف و محبت توست کی به غم مبتلا گردد؟
ساقیا! انگاه که فرزندان کوچکم را تشنگی بی رمق نمود و بی آبی طاقت ربود دیدم که در آرزوی قطره ای آب دعای باران به زبان و نگاهی به عموی خود دارند. اگرچه آرزوی آنان با مشاهده مشک تیر خورده و عموی هفتاد پاره به ناامیدی مبدل گشت اما همان دم نیز حتی لحظه ای چشمه جوشان مهر و محبتت را بر من و فرزندانم مسدود نفرمودی و آب زلال کوثر رضوانت از ما دریغ ننمودی.
نعیما! آنگاه که عمود پشتم به بازوان قطع شده و فرق شکسته برادر وفادارم عباس شکست دانستم که دریای محبت و رحمت خاصه ات را کرانی نیست، و بیکرانه عاشق کشی تو را زبانی گویا نیست خوش دلم که با هرچه لشکر داشتی این حبیب دردمند خود را آزمودی و جز شکر ندیدی و جز ثنا نشنیدی.
لطیفا! خون گلوی نازدانه علی اصغرم اگر چه شیره جانم گرفت و عمر بی پایانم را در دمی به خزان مبدل ساخت اما از مرغزار وصالت چو آوای قبول شنیدم همه نوش گشت و شهد شکر پاره شد.
حبیبا! در بوسه وداع اخرم با طفل سه ساله ام بیابان چشم تشنه ام به دریای مواج کشتی شکن مبدل گشت اما قدح شادی رضایتت بر کفم محکم بماند و از بی صبری بر زمین بی مهری سرازیر نگشت.
معشوقا!آتش ظلم دشمنانت بر خیمه و سرای بی عمودم، داغ آتش عشق روی تو را در من شعله ور تر ساخته و محبتم را به جناب پادشاهیت صد چندان نموده و پرده اسرار را از چشمان غمبارم عیان کرده و کام خشکم را به شهد ملاقاتت شیرین فرموده است.
صبورا! چشمان منتظر خواهر عزیزتر از جانم که مهرش تنها نصیب دنیای من است از هجوم این سنگها و نیزه ها و شمشیرها بر پیکر هزار پاره ام غرق خون است. خدایا در این صحرای پر بلا همان گونه که دیده ام را به نور جمالت روشن ساختی قلب چاک چاک یار کودکی و مونس تنهایی ام زینب را به انوار محبتت پر فروغ ساز که با صبر و استقامتش کاخ بی بنیان آمال دشمنانت را منهدم سازد و جز رشک بدانچه دیده نورزد و جز شکر بدانچه کشیده نگوید.
مسجودا!در این گاه بی رمقی و نیمه جانی اگر چه پیشانی بر تیر نشسته و دستان بریده و پاهای شکسته ام معذور از سجده بر بارگاه کبریایی توست اما در عوض، زبان قرآن خوانم بر بالای نیزه مترنم به ذکر سجده ات خواهد بود و از ثنایت غافل نخواهد شد.
ملکا! آنچه تقدیمت داشتم همه بضاعتم بود پیشکش به محضر قدسی ات. بنده ای را که جز دو دست تهی در بارگاه انورت ندارد عاجز از بذل و بخششی در خور ذات کبریایی توست. از خاک جز خطا برنخیزد و از کریم جز وفا برنیاید پس این متاع ناقابل را از من پذیرا باش و به بزرگواریت این اندک را بر من ببخشای.
معشوقا! مرا فرصتی دگر نمانده تا ازکمال حسن و بهایت بازگویم و بر آنچه بر من مرحمت فرمودی سپاس گویم چرا که خنجر کین شمر هم اکنون بر حلقومم نشست مرا قوتی ده تا بر بالای نیزه نیز ثناگویت باشم...

بسم الله

به نام عشق

به نام معبود

به نام پروردگارم

به نام خدا

من تمام وجودم محتاج توست ...

دلم را نگهبان باش تا ثانیه ای از یادت غافل نشود

[=Times New Roman نوشت:
اویس;466994][=Times New Roman][=Times New Roman]ادامه از پست قبل:
[=Times New Roman][=Times New Roman]با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم Golboteh [=Times New Roman][=Times New Roman]نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.

[=Times New Roman][=Times New Roman]من در این جا با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن [=Times New Roman][=Times New Roman]با فونت قرمز کلماتی را از خودم[=Times New Roman][=Times New Roman] با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.
[=Times New Roman][=Times New Roman]خدايا كفر نمي گويم
[=Times New Roman][=Times New Roman]خدایا شکر می گویم

[=Times New Roman][=Times New Roman]پريشانم[=Times New Roman][=Times New Roman] چه مي خواهي تو ازجانم
[=Times New Roman][=Times New Roman]شکیبایم چو هستی غایت هجرم
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
[=Times New Roman][=Times New Roman]معاذ الله[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
[=Times New Roman][=Times New Roman]لباس فقر پوشي
[=Times New Roman][=Times New Roman]وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
[=Times New Roman][=Times New Roman]غرورت را براي تكه ناني
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
[=Times New Roman][=Times New Roman]به زير پاي نامردان بياندازي
[=Times New Roman][=Times New Roman]به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
[=Times New Roman][=Times New Roman]و شب آهسته و خسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]تهي دست و زبان بسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]به سوي خانه باز آيي
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
[=Times New Roman][=Times New Roman]زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
[=Times New Roman][=Times New Roman]معاذالله[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
[=Times New Roman][=Times New Roman]تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
[=Times New Roman][=Times New Roman]لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
[=Times New Roman][=Times New Roman]لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
[=Times New Roman][=Times New Roman]و قدري آن طرف تر
[=Times New Roman][=Times New Roman]و قدری ان طرف تر
[=Times New Roman][=Times New Roman]عمارتهاي مرمرين بيني
[=Times New Roman][=Times New Roman]سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
[=Times New Roman][=Times New Roman]و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
[=Times New Roman][=Times New Roman]به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
[=Times New Roman][=Times New Roman]زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
[=Times New Roman][=Times New Roman]در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا اگر روزي بشر گردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر صاحب نظر گردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]زحال بندگانت با خبر گردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]زحال اولیایت با خبر گردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
[=Times New Roman][=Times New Roman]پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
[=Times New Roman][=Times New Roman]به درد آیم از این هجر از آن حسرت
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو مسئولي
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا پر از دردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
[=Times New Roman][=Times New Roman]دراين دنيا چه دشوار است
[=Times New Roman][=Times New Roman]در این دنیا چه شیرین است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه مي خواهي تو ازجانم
[=Times New Roman][=Times New Roman]تو می خواهی مرا لیکن
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
[=Times New Roman][=Times New Roman]من از تو غافلم هر دم...

[=Times New Roman نوشت:
اویس;466994][=Times New Roman][=Times New Roman]ادامه از پست قبل:
[=Times New Roman][=Times New Roman]با اجازه از جناب دکتر شریعتی من همین شعری را که خانم Golboteh [=Times New Roman][=Times New Roman]نقل نمودند را با زبان خودم به قلم می آورم و در آخر خودتان قضاوت کنید که به شیوه دکتر شریعتی دیدن و حرف زدن دل آرام تر است یا بدین شیوه ای که من از اولیای الهی برایتان می نگارم.

[=Times New Roman][=Times New Roman]من در این جا با انتخاب فونت آبی اشعار دکتر شریعتی را می آورم و در ذیل آن [=Times New Roman][=Times New Roman]با فونت قرمز کلماتی را از خودم[=Times New Roman][=Times New Roman] با توجه به سبک و سیاق اشعار دکتر و پیروی از همان غالب شعری بیان می کنم.
[=Times New Roman][=Times New Roman]خدايا كفر نمي گويم
[=Times New Roman][=Times New Roman]خدایا شکر می گویم

[=Times New Roman][=Times New Roman]پريشانم[=Times New Roman][=Times New Roman] چه مي خواهي تو ازجانم
[=Times New Roman][=Times New Roman]شکیبایم چو هستی غایت هجرم
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا با آن همه پوچی سزاوار عطا کردی
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداواندا اگر روزي زعرش خود به زير آيي
[=Times New Roman][=Times New Roman]معاذ الله[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر روزی چو آن خاتم قدم بر فرش بگذاری
[=Times New Roman][=Times New Roman]لباس فقر پوشي
[=Times New Roman][=Times New Roman]وجود انورت را به تن پوش نداری برملا سازی
[=Times New Roman][=Times New Roman]غرورت را براي تكه ناني
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو بینی نامردان مرد اندام را غرق مال اندوزی
[=Times New Roman][=Times New Roman]به زير پاي نامردان بياندازي
[=Times New Roman][=Times New Roman]به درد آیی و گویی روا نبود خودسوزی برای لقمه ای روزی
[=Times New Roman][=Times New Roman]و شب آهسته و خسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو شب گردد شوی خسته خداخواه و زبان بسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]تهي دست و زبان بسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]به انبان دلت داری غمی پر سوز و جان رسته
[=Times New Roman][=Times New Roman]به سوي خانه باز آيي
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو بینی این حالت خود را به بزم آیی سزای جام جانانی
[=Times New Roman][=Times New Roman]زمين و آسمان را كفر مي گويي... نمي گويی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی.. نمی بینی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا اگر در روز گرما خیز تابستان
[=Times New Roman][=Times New Roman]معاذالله[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر در روز موعود جفای ناجوان مردان
[=Times New Roman][=Times New Roman]تنت بر سايه ي ديوار بگشايي
[=Times New Roman][=Times New Roman]چو سالار شهیدان به دشت کربلا عطشان
[=Times New Roman][=Times New Roman]لبت بركاسه ي مسي قير اندود بگذاري
[=Times New Roman][=Times New Roman]لبت خونین ز شلاق و سرت بر نیزه عدوان
[=Times New Roman][=Times New Roman]و قدري آن طرف تر
[=Times New Roman][=Times New Roman]و قدری ان طرف تر
[=Times New Roman][=Times New Roman]عمارتهاي مرمرين بيني
[=Times New Roman][=Times New Roman]سه ساله در پی بابا و همه شادان و پای کوبان
[=Times New Roman][=Times New Roman]و اعصابت براي سكه اي اين سو آن سو در روان باشد
[=Times New Roman][=Times New Roman]به چشم پاره اشک ریزان زبان ثنا گویان و قرآن خوان
[=Times New Roman][=Times New Roman]زمين و آسمان را كفر مي گويي ...نمي گويي
[=Times New Roman][=Times New Roman]در آن دم لشکر غم در زمین و آسمان را همه لطف خدا بینی... نمی بینی؟
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا اگر روزي بشر گردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا[=Times New Roman][=Times New Roman] اگر صاحب نظر گردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]زحال بندگانت با خبر گردي
[=Times New Roman][=Times New Roman]زحال اولیایت با خبر گردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]پشيمان مي شوي از قصه خلقت ، از اين بودن از اين بدعت
[=Times New Roman][=Times New Roman]پشیمان می شوم از این عمر پر از غفلت
[=Times New Roman][=Times New Roman]به درد آیم از این هجر از آن حسرت
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو مسئولي
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا پر از دردم
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن
[=Times New Roman][=Times New Roman]خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
[=Times New Roman][=Times New Roman]دراين دنيا چه دشوار است
[=Times New Roman][=Times New Roman]در این دنیا چه شیرین است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه شهدی می چشد آنکس که انسان است و از مهرت لبریز است
[=Times New Roman][=Times New Roman]چه مي خواهي تو ازجانم
[=Times New Roman][=Times New Roman]تو می خواهی مرا لیکن
[=Times New Roman][=Times New Roman]مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي...
[=Times New Roman][=Times New Roman]من از تو غافلم هر دم...

[=Calibri]

[=Calibri]

 

ببخشید جسارت نباشه من از مضمون شعرتون تشکر میکنم اما ای کاش بیشتر به قالبش توجه میکردین وزن شعرتون درست نیست این شاید واسه ما توی اسک دین مشکلی نباشه چون میدونیم شما این شعرو وسط یه بحث گفتین تا نظر خودتونو در قالبی زیبا بیان کنین اما باتوجه به اینکه اینجور چیزا توی محیط اینترنت منتشر میشن و در نتیجه مخاطبینی خواهند داشت که خبر ندارن سرودن شعرتون چه ماجرایی داشته بهتر نبود که قالب درست و محکمی درحد خود شعر اصلی داشته باشه ؟

[=Calibri][=Calibri]اینطوری کسایی که اعتقاد کامل ندارن یا ایرادگیرن با مقایسه دوتا شعر ممکنه فقط قالب درست شعر اولو ببینن و شهرتش رو و اینطوری بازم ماییم و جماعتی که فکر میکنن متدین ها عقب ترن[=Calibri][=Calibri]...
[=Calibri][=Calibri] [=Calibri][=Calibri]

[=Calibri][=Calibri]البته بازم تاکید میکنم که قصد جسارت ندارم و از محتوای شعرتون تشکر میکنم[=Calibri][=Calibri].

[="Georgia"][="Blue"]

qazalll;468122 نوشت:
بخشید جسارت نباشه من از مضمون شعرتون تشکر میکنم اما ای کاش بیشتر به قالبش توجه میکردین وزن شعرتون درست نیست این شاید واسه ما توی اسک دین مشکلی نباشه چون میدونیم شما این شعرو وسط یه بحث گفتین تا نظر خودتونو در قالبی زیبا بیان کنین اما باتوجه به اینکه اینجور چیزا توی محیط اینترنت منتشر میشن و در نتیجه مخاطبینی خواهند داشت که خبر ندارن سرودن شعرتون چه ماجرایی داشته بهتر نبود که قالب درست و محکمی درحد خود شعر اصلی داشته باشه ؟

اینطوری کسایی که اعتقاد کامل ندارن یا ایرادگیرن با مقایسه دوتا شعر ممکنه فقط قالب درست شعر اولو ببینن و شهرتش رو و اینطوری بازم ماییم و جماعتی که فکر میکنن متدین ها عقب ترن...

البته بازم تاکید میکنم که قصد جسارت ندارم و از محتوای شعرتون تشکر میکنم.


با عرض سلام و تشکر از شما بابت توجهی که به این تاپیک داشتید
راستشو بخواید من اصلا شعر نگفتم که این ایراد بر من بار بشه
من فقط به سبک دکتر شریعتی نثر موزون گفتم و نثر موزون هم شعر نیست همونطوری که کلمات دکتر شریعتی هم شعر نیست اگرچه بعضیا اسمشو میذارن شعر نو!
[/]