به چالش کشیدن امامت

تب‌های اولیه

279 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

:Gol:سخنی با جناب آقای عقیل:Gol:



در جواب سخنان حقیر فرمودید:



من هیچ وقت در هیچ کجا سوالی را بی جواب نگذاشتم مگر این که به سوالات من پاسخ داده نشود در مورد پستقرآن چگونه یک شیعه را هدایت کرد؟ از همه دوستان می خواهم به این پست رجوع کنند تا بدانند دلایل کی منطقی تراست .

جواب
1- در مورد جواب دادن به همۀ پستها سخنی بیان فرمودید که هر مادر مرده ای را به خنده می آورد.

عقیل
جناب صدرا یادتان نرود شما خودتان پذیرفتید مسجد قرار دادن قبور کراهتدارد یعنی شما هم قبول دارید قبر امام رضا را که مسجد قرار داده اند امریکراهت دار انجام شده است.

جواب
2- الحمدلله از موضع حرمت و اجماع بر حرمت پائین آمدی اما یک کمی پائین تر بیا، آنجا که بحث از کراهت بود بحث قبور مردم عادی بود اما در مورد اولیای دین و صلحا و علما وضع فرق می کند و به اطلاع جنابعالی می رسانم در این رابطه هیچ فقیه شیعه ای قائل به کراهت نشده، بلکه فقها قائل به استحباب هستند.لذا شما نگران کراهت داشتن مسأله نباشید.
البته این فتوا در میان علمای اهل سنت نیز وجود دارد و بارگاه های بزرگان اهل سنت و ضریح های آنان همین مطلب را آشکارا بیان می کند و گمان نمی کنم شما از آنان دین شنا ستر باشید.
واگر آنگونه که مدعی هستید سلفی نیستید و وهابی زده هم نیستید بلکه از دیار کردستان هستید! باید مرید« سید عبد القادر گیلانی» باشید ضریح و بارگاه ایشان را دیدی، دست کمی از ضریح امام رضا«علیه السلام» ندارد به برادر« کردم» البته اگر از دیار بلوچستان نباشند توصیه می کنم به زیارت ایشان حتما بروند.

3- در مورد اینکه دهها آیه در قرآن در مورد فروع دین آمده ،لازم است تذکر بدهم در قرآن به اصل فروعات اشاره شده اما کیفیّت انجام آنها را سنت بیان می کند لذا خداوند متعال می فرماید:
« وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ؛ و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند»نحل/44.
اگر کسی مبیّن بودن پیامبر«صلی الله علیه وآله» را قبول نکند منکر قرآن است. لذا همان پیامبری که فروعات دینی را بیان فرموده و ما ملزم به تبعیّت از آنها هستیم بحث مبیّن بعد از خود و جانشینی خود را هم بیان فرمودند .
علاوه بر اینکه آیا تی در باب ولایت و امامت امام علی «علیه السلام» غیر از فضائل آن حضرت در قرآن آمده است که دوستان بیان فرمودند.

4- اما سؤال من که بیش از بیست روز پیش از شما پرسیدم و شما نیز با مهارت از کنار آن گذر نمودید این بود :

بر فرض هیج آیه ای در قرآن در باب امامت نباشد ،شما که منکرامامت هستید بحث خلافت را دارید که اگر کسی منکر آن باشد رافضی و حتی کافر است،واین مطلبی بسیارمهم است بنابراین باید در قرآن آمده باشد حال شما لطف فرموده آیاتی در بابمشروعیّت خلافت ابوبکر و عمر بیان کنید و اینکه علمای شما گفته اند هر کسخلافت ابوبکر و عمر را منکر شود کافر است واینکه امر اوسماوی بوده را برای دوستان ازقرآن ثابت کنید البته اگر ملاک کفر را هم مرحمت کنید و اینکه با چه مبنائی منکرخلافت آن دو کافرند در حالی که اسلام یعنی اقرار به شهادتین ،مستفیض می شویم .شاید این همه پشتکار شما نتیجه داد و ما به گفته شما « والسلام علی من اتبع الهوی شدیم ».اینک ببینید گوشه ای از فتاوای علمای اهل سنت را که احتیاجی به تر جمه ندارد:
------------------------------------------

1-«من أَنْكَرَإمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ»[1].
کسی که کافر می شود از اسلام نیز خارج می شود ،و نتیجۀ آن این است که امامت ابوبکر وعمرجزء اصول دین است.!!!!!!!!!!!!اصول دین هم باید در قرآن آمده باشد،ثابت کنید.

[=&quot][1]. الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان ،الشيخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفكر

2-وَفِي الْفَتَاوَى الْبَدِيعِيَّةِ مِنْ كُتُبِ الْحَنَفِيَّةِمَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : هُوَ مُبْتَدِعٌ ،وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ[1]

---------------------------------
3-ابن هجر هیثمی در کتابش می نویسد:
فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أوعمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر[2]


-------------------------------------------------------
4-وجاء في الفتاوى البزازية: ومن أنكرخلافة أبي بكرفهو كافرفي الصحيح، ومنكر خلافة عمر رضي الله عنه فهو كافر في الأصح.
-------------------------------------------------------
5-قال الشافعي: خلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده[3].
بسم الله ،سماوی بودن خلافت او را از قرآن ثابت کن.


[=&quot][1].فتاوى السبكي [شافعي]: أبو الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي (المتوفى : 756هـ)ج5ص36.

[=&quot][2]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي
.
ج1ص138

[=&quot][3].مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام


بعد شما بعد از مدتها جواب فرموده اید:
عقیل
«به به شما که سخنگوی اهل سنت شده اید. و به جای خود اهل سنت هر چه میخواهید می گویید هیچ گاه علمای اهل سنت شیعیان را کافر نمی دانند و اگریکی از علما نظری بر خلاف این داشته باشد نظر او را هیچ کس قبول نمی کند. در ضمن اهل سنت هیچ گاه خلافت را سماوی ندانسته اند . و اگر هم کسی برخلاف اکثر علما نظری غیر از این داشته باشد نظر او بر دیوار کوبیده می شوددر ضمن نخواهید با این حرف ها خود را از پاسخ دادن نجات دهید».
--------------------------------------------------------------------
جواب
نمی دانم شما چه مذهبی دارید.اما من سخن گوی اهل سنت نیستم بلکه ناقل قول آنها هستم و این آقایان در اهل سنت کم کسی نیستند که بتوانید سخن آنها را به دیوار بزنید و رد کنید . این نحوه جواب دادن فرار رو به جلو است.که نتیجه آن این می شود بیشتر در باتلاقی که خود درست کرده ای بروی.

سخن اول و دوم فتوای ابوحنیفه است. امام اعظم اهل سنت و جماعت ،گمان نمی کنم شما بزرگتر از ایشان باشید که بتوانید در مقابل وی قد علم کنید.

سخن دوم را سبکی و هیتمی نقل نموده اند که هر کسی منکر خلافت شیخین باشد کافر است البته می گوید بعضی می گویند بدعت گذار است و لی صحیح این است که کافر است.
وشما می دانید که جای بدعت گذار کجا است .«کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» حال چه رسد به کافر.

وجالب این است که شما در برخی از پستهایتان کنایة یا صراحتا شیعه را گمراه ومشرک و اهل بدعت ودر جواب ازکلام امام زین العابدین« علیه السلام » در رابطه با توسل به پیامبر «صلی الله علیه وآله»گفتید بعضی این عمل را بدعت می دانند؟!!! یعنی به امام ما با بی پروایی این برچسب را زدید ،ظاهرا یادتان رفته است.و مقداری کم حافظه هستید.بنابر این اول حرف خودتان را به دیوار بزنید.

سخن سوم«یعنی سماوی بودن خلافت ابوبکر» را شیخ الاسلامتان ابن تیمیه از شافعی نقل می کند در اینجا یا شما شافعی هستید وتابع ابن ادریس هستید و یا تابع ابن تیمیه، و ابن تیمیه این مطلب را از شافعی نقل می کند وآنرا رد نمی کند یعنی امری ثابت است از نظر ایشان.

در اینجا سخن قرطبی نیز برایتان می آورم تا بیشتر لذت ببرید.

6- سخن قرطبی در تفسیرش ؟؟؟!!

«والقادح في خلافته مقطوع بخطئه وتفسيقه وهل يكفر أم لا يختلف فيه والأظهر تكفيره وسيأتي لهذا المعنى مزيد بيان في سورة الفتح إن شاء الله.
والذي يقطع به من الكتاب والسنة وأقوال علماء الأمة ويجب أن تؤمن به القلوب والأفئدة فضل الصديق على جميع الصحابة ولا مبالاة بأقوال أهل الشيع ولا أهل البدع فإنهم بين مكفر تضرب رقبته وبين مبتدع مفسق لا تقبل كلمته .
ثم بعد الصديق عمر الفاروق ثم بعده عثمان روى البخاري عن بن عمر قال : كنا نخير بين الناس في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم فنخير أبا بكر ثم عمر ثم عثمان واختلف أئمة أهل السلف في عثمان وعلي فالجمهور منهم على تقديم عثمان؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!..»[1]

یعنی جناب قرطبی در تفسیری که احکام القرآن است و با دیگر تفاسیر متفاوت است می گوید هر کس که خلافت شیخ اول را نپذیرد بنابر اظهر «که فتوی است» کافر است«هر چند شکی در فسق او وجود ندارد». بعد مدعی برتری شیخ اول بر جمیع صحابه است ومدرک او کتاب و سنت و اقوال علمای امت است کدام آیه در قرآن دلالت بر فضل او چه رسد به برتری او بر جمیع امت دارد ؟ و با چه ملاکی منکر خلافت ساختگی او کافر است ؟؟؟؟؟!!!!

البته این گونه فتاوی از عملکرد خود ابوبکر با مخالفینش سرچشمه می گیرد آن زمان که به خالدبن ولید زنا کار دستور داد تا مخالفین خلافت خود را «که آنان را به راحتی مرتد نموده بودند» با شمشیر کشته ،با آتش بسوزاند ،زنان وکودکان آنها را اسیر کرده و اموالشان را تقسیم نماید.
«فأمر خالد بن الوليد على الناس و بعثه في أربعة آلاف و خمس مائة رجل و امرأة أن يقتل أهل الردة بالسيف و أن يحرقهم بالنار و أن يسبى الذراري ويقسم الأموال»[2] شاید این هم یک جلوه از رقت قلب جناب ابوبکر است!چون ایشان خیلی نازک دل بوده اند؟! اگر سنگدل بودند چه می کردند؟
در کجای اسلام آمده کسی حق سوزانیدن مخالفین خود ولو کافر هم بوده باشندرا داشته باشد البته ظاهرا بعد از جریان هجوم به بیت وحی این امور عادی شده است.


[=&quot][1] . الجامع لأحكام القرآن ،أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي،سورۀ توبه/آیۀ/40.ج8 ،ص148.

[=&quot][2] .البدء والتاریخ،مقدسی،ج5ص157.

:Sham::Sham::Sham:
در پایان چون شما به نهج البلاغه حضرت امیر «علیه السلام» خیلی علاقه دارید عباراتی راجع به امامت آن حضرت تقدیم حضور می شود



منزلت اهل بيت«علیهم السلام»



امام «عليه السَّلام» در خطبه دوم نهج البلاغه، منزلت اهل بيت «عليهم السَّلام » را چنين معرفي مي کند:



«مَوضِعُ سِرِّهِ وَلجأُ أَمْرِهِ وَعَيْبَةُ عِلْمِهِ وَموئِلُ حُکْمِهِ، وَکهُوفُ کُتُبهِ، وَجِبالُ دينِهِ؛ بِِهِمْ اقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ وَأَذْهَبَ ارتعادَ فَرائِضِهِ... لا يُقاسُ بِآل مُحَمَّد«صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم» مِنْ هذِهِ الأُمّة أَحد،



ولا يُسوّي بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتهُمْ عَلَيْهِ أَبداً، هُمْ أَساسُ الدِّين وَعِمادُ اليَقينِ، إِلَيْهِمْ يَفيءُ الغالي وَبِهِمْ يلحَقُ التالي وَلَهُمْ خَصائصُ حَقِ الوِلايَة وَفِيِهمُ الوَصيّةُ وَالوراثَةُ، الآنَ إِذْ رَجَعَ الحَقّ إِلي أَهْلِهِِ وَنقل إِلي مُنتقَله».
:Gol:



« اهل بیت جايگاه راز خدا، پناهگاه دين او، صندوق علم او، مرجع حکم او، گنجيينه هاي کتاب هاي او، و کوه هاي دين او مي باشند. به وسيله آنها پشت دين را راست کرد و تزلزلش را مرتفع ساخت... احدي از امت با آل محمد قابل قياس نيست. کساني را که از نعمت آنها متنعمند با خود آنها نتوان هم ترازو کرد، آنان رکن دين و پايه يقينند، تندروان بايد به آنان (که ميانه روند) برگردند و کندروان بايد سعي کنند به آنان برسند، شرايط ولايت امور مسلمين در آنها جمع است و وصيت پيامبر درباره آنها است و آنان کمالات نبوي را به ارث برده اند، اين هنگام است زماني که حق به اهلش بازگشته به جاي اصلي خود منتقل گشته است».
:hamdel:



ودر خطبۀ،144می فرمایند:



«أيْنَ الّذينَ زَعَمُوا انّهُمُ الرّاسِخُونَ فِي العِلْمِ دُوننا، کذباً وَبَغْياً عَلَيْنا ان رَفَعَنا اللّه وَوَضَعَهُمْ، وَأعْطانا وَ حَرَّمهُمْ، وادخلنا وأخرجهُم، بِنا يُستَعطي ويُسْتَجلي العَمي، إِنَّ الأئِمَّة مِنْ قُريش غَرَسُوا في هذا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم لا تصلح عَلي سِواهُمْ وَ لا تصلح الوُلاةَ من غَيْرِهِمْ».
:Gol:



«کجايند کساني که به دروغ و از روي حسد ـ گمان مي کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پايين، به ما عنايت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسيله ما هدايت حاصل مي شود، و کوري و ناداني برطرف مي گردد، امامان از قريش اند امّا نه همه قريش بلکه خصوص يک تيره، از بني هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شايسته نيست و کسي غير از آنان چنين شايستگي را ندارد».

:Sham::Sham::Sham:


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بینام;43602 نوشت:
خود من، در بحث عصمت ائمه که در تاپیکی دیگر مطرح شد، هیچ اظهار نظری نکردم. چون نسبت به معنای عصمت گمانهایی دارم، و طبق قرآن، گمان هیچگاه فرد را از حقیقت بی نیاز نمی کند. پس تا اطلاع ثانوی، از اظهار نظر در این خصوص خودداری می کنم.

پس بهتر نیست در این مورد تحقیقی بکنید یا می خواهید هم چنان در شک و گمان بمانید خودتان هم می دانید تقلید کردن در مسایل اعتقادی جایز نیست.
بینام;43602 نوشت:
بحث عقیدتی در ملاء عام مسئولیت اخروی دارد، بنده چنین جرأتی ندارم که هرچه به ذهنم رسید روی یک سایت اینترنتی قرار دهم، تا مثلاً مردم را به راه راستی که معلوم نیست اصلاً خودم در آن هستم یا نه هدایت کنم.

من هم با حرف شما موافقم.
من هم در زمان تحقیق در مورد امامت هیچ بحثی نکرده ام و فقط برای تحقیق سوال کرده ام اما حالا که پس از تحقیق مطمئن شده ام که امامت ائمه با آن تعریفی که شیعه می کند صحیح نیست آیا باز هم باید ساکت باشم
بینام;43602 نوشت:
مگر تکذیب امامت، یا تکذیب عصمت، و غیره، از اعمال واجب دین است؟ بهتر نیست دست از تعصب برداشته، بگویید نمی دانم؟ بگویید علم من به آن نمی رسد، پس به آن عمل نمی کنم تا علمش به من برسد؟

خیر این ها واجب نیست اما نهی از منکر که واجب است
celyanic;43651 نوشت:
خب عیبی نداره من یه سری از جملاتتون رو از پست های قبلی میذارم قضاوتش با خوانندگان که شما چی گفتی ، چی نگفتی ! چیزی که عیان است . . .

celyanic;43651 نوشت:
اینجا که هیچ اشاره ای به امامت ائمه دوازدگانه نشده ! دوستان میبینن به منم بگن من یکم چشام ضعیفه ! البته فقط یه کلمه "روشن" داره ، که تو پست بعدی منظورشون از "روشن" با تعبیر "صراحت" مشخص میشه ! دقت کنید !

آخه دوست عزیز وقتی من میام توی یک سایت شیعه و در مورد امامت حرف می زنم منظورم امامت ابراهیم که نیست پس تو رو خدا از روی هوا حرف نزن
celyanic;43651 نوشت:
منظورشون این بوده که خداوند باید اسم سوره ها رو اینطوری میذاشته : سوره توحید ، سوره نبوت ، سوره قیامة ، سوره امامة ، سوره عدل ! بزارید من کاملش کنم ! باید یه سری سوره های دیگه هم باشه ! سوره ابوبکر جانشین پیامبر ، سوره بعد از رحلت پیامبر به اهل بیتش رحم نکنین ، سوره امام احمد حنبل و شافعی و . . . ، سوره صحاح هیچ غلطی درش راه نداره ، سوره اهل سنت دلسوز تر از خود پیامبر نسبت به جانشینی ، و . . . که البته چون این سوره ها اسمش خیلی طولانی میشد ، دیگه خداوند از این کار صرفنظر کرد ! آقای عقیل اینطور استدلال کردن ، درست نیست !

راستش این قدر حرف هام رو تکرار کردم خسته شدم جناب سیلیانیک چرا نمی خوای بفهمی چرا خودتو به نادانی می زنی؟ چند بار بگم اهل سنت خلافت را نه اصول دین می داند نه اصول مذهب نه جزئی از دین.
celyanic;43651 نوشت:
البته سر و روی سایت پرشده از استدلالات شما ، همه دارن میبینن ! برگرد و به چند پست پیش یه سری بزن ! تعجبم این حافظه کوتاه مدتتونخیلی ضعیف شده ! همین چند ساعت پیش بود که روی چند مسئله با هم صحبت کردیم پس کو جوابش ؟؟؟

اگر منظورتون کتاب الامامه و السیاسه هست اینم جواب
برادر من این همه مدرک آوردم اما شما فقط دو تا اسم آوردید که تا حالا هیچ کی نشنیده که بله ایشان این کتاب را از ابن قتیبه می دانستند
خوانندگان خودتان قضاوت کنید کدام یک از این دو دلیل قوی تر است
عقیل;43717 نوشت:
هيچ‌ يك‌ از نويسندگان‌ِ شرح‌ حال‌ عبدلله بن‌ مسلم‌ بن‌ قتيبه‌، در فهرست‌ تصانيف‌ وي‌ نام‌ كتاب‌الامامة‌ و السياسة‌ را ذكر نكرده‌اند كه‌ از آنجمله‌ مي‌توان‌ به‌ كتابهاي‌ ذيل‌ اشاره‌ كرد:
وفيات‌ الاعيان‌ (وفيان الاعايان، ج3، ص: 42-43، شماره شرح حال: 328، دار صادر بيروت) تأليف‌ شمس‌ الدين‌ احمد بن‌ خلكان‌ (متوفي‌ 681 هـ.ق)
بغية‌ الوعاة‌ في‌ طبقات‌ اللغويين‌ و النحاة‌ (بغية الوعاة في طبقات الغويي و النحاة، ج2، ص: 63-64، شماره شرح حال 1444، المکتبة العصرية، تحقيق: محمد ابو الفضل ابراهيم) تأليف‌ جلال‌الدين‌، عبدالرحمن‌ سيوطي‌ (متوفي‌ 911 هـ.ق)
الوافي‌ بالوفيات‌ (صفدي، الوافي بالوفيات، ج 17، ص: 607-609، شماره شرح حال: 516، دار النشر فراوز شتاينر بفيسبادن، 1411هـ 1991م) تأليف‌ صلاح‌ الدين‌ بن‌ أيبك‌ صفدي‌ (متوفي‌ 764 هـ.ق)
تاريخ‌ بغداد (بغدادي، خطيب، تاريخ بغداد، ج 10، ص: 170، شماره شرح حال: 5309، المکتبة السلفية) تأليف‌ ابوبكر، احمد بن‌ علي‌ بغدادي‌ متوفي‌(463هـ.ق)

celyanic;43589 نوشت:
ابن‌ شبّاط، مورخ‌ تونسى‌ (د 681ق‌) نيز در كتاب‌ خود با عنوان‌ صلة السمط...، از الامامة و السياسه‌ با تصريح‌ به‌ نام‌ ابن‌ قتيبه‌، نقل‌ مى‌كند (ص‌ 211؛ نيز نك: الامامة، 2/70). قلقشندي‌ (د 821ق‌) نيز در صبح‌ الاعشى‌، عهدنامة عمربن‌ عبدالعزيز به‌ سليمان‌ بن‌ عبدالملك‌ را به‌ نقل‌ از كتاب‌ ابن‌ قتيبه‌ با عنوان‌ تاريخ‌ الخلفاء، آورده‌ است‌ (9/360-362) كه‌ اصل‌ آن‌ را در الامامة و السياسه‌ مى‌توان‌ يافت‌ (2/114- 115)

قلقشندی و ابن شباط دیگه کی اند؟

صدرا;43710 نوشت:
1- در مورد جواب دادن به همۀ پستها سخنی بیان فرمودید که هر مادر مرده ای را به خنده می آورد.

به به خوش اومدید جناب صدرا
الحمد لله:Gol:
خنداندن مردم هم خودش یک ثوابه
صدرا;43710 نوشت:
2- الحمدلله از موضع حرمت و اجماع بر حرمت پائین آمدی اما یک کمی پائین تر بیا، آنجا که بحث از کراهت بود بحث قبور مردم عادی بود اما در مورد اولیای دین و صلحا و علما وضع فرق می کند و به اطلاع جنابعالی می رسانم در این رابطه هیچ فقیه شیعه ای قائل به کراهت نشده، بلکه فقها قائل به استحباب هستند.لذا شما نگران کراهت داشتن مسأله نباشید.

برای انبیاء کراهت دارد اما برای اولیاء مستحب است!!!
کتاب وسایل الشیعه جلد 2 صفحه 887
محمد بن علي بن الحسين قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: لا تتخذوا قبري قبلة، و لا مسجدا، فإن الله عزوجل لعن اليهود حيث اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد.

صدرا;43710 نوشت:
البته این فتوا در میان علمای اهل سنت نیز وجود دارد و بارگاه های بزرگان اهل سنت و ضریح های آنان همین مطلب را آشکارا بیان می کند و گمان نمی کنم شما از آنان دین شنا ستر باشید.

شما حرف این همه عالم اهل سنت را رها می کنید و چسبیدید به این که چرا اهل سنت خودشان قبورشان را مسجد می کنند
نکنه منظورتون از اهل سنت دراویش و اهل تصوف اند
صدرا;43710 نوشت:
واگر آنگونه که مدعی هستید سلفی نیستید و وهابی زده هم نیستید بلکه از دیار کردستان هستید! باید مرید« سید عبد القادر گیلانی» باشید ضریح و بارگاه ایشان را دیدی، دست کمی از ضریح امام رضا«علیه السلام» ندارد

شما تا حالا کتابی از ایشان خوانده اید آیا خودشان با این کارها موافق بودند
صدرا;43710 نوشت:
به برادر« کردم» البته اگر از دیار بلوچستان نباشند توصیه می کنم به زیارت ایشان حتما بروند.

چرا من باید خودم را کرد جلوه بدم؟ مگه من اهل تقیه ام؟ راستی چرا این فکر رو کردی؟ خیلی دوست دارم جوابتون رو بشنوم خواهشا اول به این قسمت جواب بده
صدرا;43710 نوشت:
- در مورد اینکه دهها آیه در قرآن در مورد فروع دین آمده ،لازم است تذکر بدهم در قرآن به اصل فروعات اشاره شده اما کیفیّت انجام آنها را سنت بیان می کند لذا خداوند متعال می فرماید:

ای کاش در قرآن در مورد اصل امامت ائمه آیه ای می آمد بعد ما می رفتیم سراغ پیامبر ببینیم جزئیات امامت چیست؟
الحمد لله که خود اعتراف دارید در قرآن از امامت خبری نیست
صدرا;43710 نوشت:
اگر کسی مبیّن بودن پیامبر«صلی الله علیه وآله» را قبول نکند منکر قرآن است. لذا همان پیامبری که فروعات دینی را بیان فرموده و ما ملزم به تبعیّت از آنها هستیم بحث مبیّن بعد از خود و جانشینی خود را هم بیان فرمودند .

پیامبر نمازی را توضیح دادند که قرآن به اصلش اشاره کرده اما امامتی که اهمیتش نزد شما صد برابر نماز است اشاره ای نشده
صدرا;43710 نوشت:
علاوه بر اینکه آیا تی در باب ولایت و امامت امام علی «علیه السلام» غیر از فضائل آن حضرت در قرآن آمده است که دوستان بیان فرمودند.

می شه چند تا شو بگی منظورت آیه هایی که جناب رضا آوردند
یعنی این بود صد ها آیه ای که شیعیان در مورد امامت امام علی می گویند راستی امامت ابراهیم چه ربطی به حضرت علی و حسن و الخ دارد
صدرا;43711 نوشت:
4- اما سؤال من که بیش از بیست روز پیش از شما پرسیدم و شما نیز با مهارت از کنار آن گذر نمودید این بود : بر فرض هیج آیه ای در قرآن در باب امامت نباشد ،شما که منکرامامت هستید بحث خلافت را دارید که اگر کسی منکر آن باشد رافضی و حتی کافر است،واین مطلبی بسیارمهم است بنابراین باید در قرآن آمده باشد حال شما لطف فرموده آیاتی در بابمشروعیّت خلافت ابوبکر و عمر بیان کنید و اینکه علمای شما گفته اند هر کسخلافت ابوبکر و عمر را منکر شود کافر است واینکه امر اوسماوی بوده را برای دوستان ازقرآن ثابت کنید البته اگر ملاک کفر را هم مرحمت کنید و اینکه با چه مبنائی منکرخلافت آن دو کافرند در حالی که اسلام یعنی اقرار به شهادتین ،مستفیض می شویم .شاید این همه پشتکار شما نتیجه داد و ما به گفته شما « والسلام علی من اتبع الهوی شدیم ».اینک ببینید گوشه ای از فتاوای علمای اهل سنت را که احتیاجی به تر جمه ندارد: ------------------------------------------ 1-«من أَنْكَرَإمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ»[1]. کسی که کافر می شود از اسلام نیز خارج می شود ،و نتیجۀ آن این است که امامت ابوبکر وعمرجزء اصول دین است.!!!!!!!!!!!!اصول دین هم باید در قرآن آمده باشد،ثابت کنید. [1]. الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان ،الشيخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفكر

صدرا;43712 نوشت:
2-وَفِي الْفَتَاوَى الْبَدِيعِيَّةِ مِنْ كُتُبِ الْحَنَفِيَّةِمَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : هُوَ مُبْتَدِعٌ ،وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ[1] --------------------------------- 3-ابن هجر هیثمی در کتابش می نویسد: فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أوعمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر[2] ------------------------------------------------------- 4-وجاء في الفتاوى البزازية: ومن أنكرخلافة أبي بكرفهو كافرفي الصحيح، ومنكر خلافة عمر رضي الله عنه فهو كافر في الأصح. ------------------------------------------------------- 5-قال الشافعي: خلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده[3].بسم الله ،سماوی بودن خلافت او را از قرآن ثابت کن. [1].فتاوى السبكي [شافعي]: أبو الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي (المتوفى : 756هـ)ج5ص36. [2]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي .ج1ص138 [3].مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام

اهل سنت در مسائل عقیدتی تقلید را جایز نمی دانند پس من جوابگوی چیزی نیستم که خودم به آن اعتقاد ندارم اهل سنت معتقد است که در زمان پیامبر دین کامل شد (الیوم اکملت لکم دینکم) و خلافت هم که پس از اکمال دین بوده ربطی به دین ندارد و جزئی از دین نیست بر خلاف شما که امامت را از دین می دانید
صدرا;43713 نوشت:
جالب این است که شما در برخی از پستهایتان کنایة یا صراحتا شیعه را گمراه ومشرک و اهل بدعت ودر جواب ازکلام امام زین العابدین« علیه السلام » در رابطه با توسل به پیامبر «صلی الله علیه وآله»گفتید بعضی این عمل را بدعت می دانند؟!!! یعنی به امام ما با بی پروایی این برچسب را زدید ،ظاهرا یادتان رفته است.و مقداری کم حافظه هستید.بنابر این اول حرف خودتان را به دیوار بزنید.

امام سجاد از این چیز های که شما می فرمایید بری است و من مطمئن نیستم که کتاب صحیفه ی سجادیه کاملا مال خودشان باشد و در ضمن در مورد دعای حضرت سجاد من نظر خود را نگفتم و در چیزی که به آن علم ندارم به قول جناب بینام دخالتی نمی کنم

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يعْقِلُونَ(الأنفال/22)

بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالي هستند که انديشه نمي‌کنند.

دوستان من شما هرچه که بگویید ، کسی که نخواهد بشنود ، نمی شنود ، کسی که نخواهد ببیند ، نمی بیند !

کسی که نخواهد تعقل کند ، شما نمی توانید به اندیشیدن وادارش کنید !

همین ، به همین راحتی !

زمانی که کم می آورند ، بحث را عوض میکنند !

زمانی که مجبورشان میکنید به سوالی پاسخ گویند میگویند اصلاً من حق نظر دادن ندارم !

بگو ای دانا ! اگر نسبت به توحید شبهه وارد بشه ، شما چه مکنید ؟

اگر نسبت به نبوت شبهه وارد بشه شما چه میکنید ؟

حتماً در جواب میگوید :

عقیل;43787 نوشت:
اهل سنت در مسائل عقیدتی تقلید را جایز نمی دانند پس من جوابگوی چیزی نیستم که خودم به آن اعتقاد ندارم

کسی نیست که بگوید شما چگونه در اصول صاحب بصیرت میشوید ؟

شما براساس چه میزانی اصول را تشریح میکنید ؟

آیا اصلاً در اصول خویش تحقیق میکنید ؟ اگر تحقیق میکنید منابعتان چیست ؟

تازه ، حرفی را که علمایشان گفته اند ، نمی پذیرند ! در حالی که عملاً آنرا از عمق جان خویش پذیرفته اند !

عقیل جان شما شنیدی که میگن در اصول تقلید جایز نیست ولی خبر نداشتی که در اصول تحقیق میکنند و تحقیق هم نیاز به منابع دارد !

مثلاً در مورد خلافت میگوید :

عقیل;43787 نوشت:
اهل سنت معتقد است که در زمان پیامبر دین کامل شد (الیوم اکملت لکم دینکم) و خلافت هم که پس از اکمال دین بوده ربطی به دین ندارد و جزئی از دین نیست

بعد که ازش در مورد همین خلافت سوال میکنی ، میگوید از مسائل عقیدتی نپرس !

بالاخره چون خلافت از اصول نیست بدان پاسخ نمی گویید ؟

یا چون از اصول است و نمی توان در اصول تقلید کرد ، جواب نمی دهید ؟

ما که نفهمیدیم !!!!

خلاصه باید بگم ، شیعه و علمای آن 1400 سال است که به این نحوه استدلال ها عادت کرده اند !

خدا هدایتشان کند !

با سلام

نقل قول:

پس بهتر نیست در این مورد تحقیقی بکنید یا می خواهید هم چنان در شک و گمان بمانید خودتان هم می دانید تقلید کردن در مسایل اعتقادی جایز نیست.

اولاً من کی گفتم تقلید می کنم؟ دوماً علم کسبی در نظر من بی ارزش است. من فقط علم به معنای قرآنی کلمه را قبول دارم. علم یقینی. اگر به این پست من مراجعه کنید متوجه می شوید که تحقیق من از چه نوع است:

http://www.askdin.com/showthread.php?p=43596#post43596

نقل قول:

من هم با حرف شما موافقم.
من هم در زمان تحقیق در مورد امامت هیچ بحثی نکرده ام و فقط برای تحقیق سوال کرده ام اما حالا که پس از تحقیق مطمئن شده ام که امامت ائمه با آن تعریفی که شیعه می کند صحیح نیست آیا باز هم باید ساکت باشم

چه نوع تحقیقی؟ تحقیق تقلیدی؟ خواندن یک مشت مطالبی که معلوم نیست درست است یا نه، بعد پذیرفتن هر کدام که به نظر «عقل معاش» منطقی تر آمد؟ بدون نشانه های معنوی؟

در ضمن، اگر «تعریف شیعه» اشتباه است، پس چه تعریفی درست است؟

نقل قول:

خیر این ها واجب نیست اما نهی از منکر که واجب است

شما جواب سؤال من را ندادید: شما بر اساس چه علمی صد درصد مطمئن هستید که حق کاملاً با شماست؟

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه کاربران گرامی :

واقعیت اینه که می خواستم به تک تک جملات دوست عزیز عقیل گرامی پاسخ بدم ، منتها دیدم بی فایده است ،

ما میگیم چرا بعد از اینکه متوجه سوتی بزرگ خویش شدید حرفتان را بر گرداندید ؟؟؟ ایشان در پاسخ میگویند :

عقیل;43787 نوشت:
آخه دوست عزیز وقتی من میام توی یک سایت شیعه و در مورد امامت حرف می زنم منظورم امامت ابراهیم که نیست پس تو رو خدا از روی هوا حرف نزن

خبر از این ندارند که ابتدا صحبت بر سر جایگاه امامت است ، و سپس بر سر شخص امام ، همانطور که خود ایشان فرمودند ابراهیم علیه السلام امام بودند ، و این مسئله خود کفایت میکند که امامت در مرحله اول میتواند جزئی از دین باشد و در مرحله دوم و با مشخص شدن جایگاهش میتواند اصلی از اصول دین باشد و با برگشت به مبانی آن در کتاب ، مقامی انتصابی از جانب خداوند عزوجل !

یا مثلاً میگویند شما با بنده دعوا دارید !

عقیل;43787 نوشت:
راستش این قدر حرف هام رو تکرار کردم خسته شدم جناب سیلیانیک چرا نمی خوای بفهمی چرا خودتو به نادانی می زنی؟ چند بار بگم اهل سنت خلافت را نه اصول دین می داند نه اصول مذهب نه جزئی از دین.

عقیل;43787 نوشت:

و البته همین 2 دقیقه قبلش به امامت ابراهیم اعتراف نمودند و حال خلافت را از دین جدا میدانند ! :Gig:

یا اینکه بنده برای رد دلیلشان 4 عدد استدلال تر و تازه و تنوری آورده ام ، آنوقت ایشان یکی از آنها را برداشته و اینگونه پاسخ میگوید :

عقیل;43787 نوشت:

اگر منظورتون کتاب الامامه و السیاسه هست اینم جواب
برادر من این همه مدرک آوردم اما شما فقط دو تا اسم آوردید که تا حالا هیچ کی نشنیده که بله ایشان این کتاب را از ابن قتیبه می دانستند
.
.
.
قلقشندی و ابن شباط دیگه کی اند؟

و این داستان همچنان ادامه دارد . . . .

اینها تنها نمونه هایی بود از انصاف اهل سنت عزیز در مباحثه که دقیقاً و به عینه آنرا وجدان نمودیم !

اما اینکه آیات زیادی در کتاب خداوند دال بر تثبیت جایگاهی به نام امامت است ! این امامت و وصایت که امر جدیدی نبوده و بعبارتی سنتی بوده که در مورد تمامی انبیاء جریان داشته ، در مورد پیامبر خاتم هم میبایست جریان داشته باشد !

بارها در مقابل کلام شیعه استدلالاتی از این قبیل آورده میشود :

قرآن به تنهایی برای هدایت کافی است ! ، که در مقام پاسخگویی باید گفت خود قرآن اینچنین چیزی نمی گوید ، و جای تعجب دارد که عزیزان از کجای خویش این مطالب را در می آورند !

یا اینکه :

بعد از پیامبر سنت نبوی راهگشاست ! ، غافل از اینکه سنتی که در طول تاریخ خود دستخوش تغییر بوده کی میتواند راهگشا باشد ؟ ( کتاب اجتهاد در مقابل نص 100 مورد از اجتهادات خلفای اهل سنت در مقابل نص صریح قرآن را ذکر میکند ) و یا اصلاً مگر همه مطالب در دوران پیامبر گفته شد که سنت نبوی کامل شده باشد ؟ و یا اینکه اگر مسائل جدیدی پیش باید که در زمان پیامبر اتفاق نیقتاده باید چه کرد ؟

یا جوابی ندارند !
یا جواب هایی دارند که اصلاً ربطی به اصل قضیه ندارند
یا اینکه دست آخر متوسل به مواردی خواهند شد که شما چه را میخواهید انکار کنید ؟

که داماد که بوده ؟
که پدر زن که بوده ؟
که اسم نوه اش رو گذاشته . . . ؟
که ایران رو فتح کرده ؟
که شما رو مسلمان کرده ؟
کی دیشب باقالی پلو خورده و . . . .!!!!
.
.
.
.
.
حالا یه چند تا سوال هم ما بپرسیم !

کی در فتح ایران و به دستور چه کسی کتابخانه جندی شاپور را تنها و تنها به بهانه حسبنا کتاب الله به آتش کشید ؟
کی در فتح ایران دست به قتل عام زد ؟
کی در حق اهل بیت پیامبر علی الخصوص بانوی دوعالم دست به جنایت زد ؟
کی فدک ، حق بلافصل ایشان را از ایشان غصب نمود ؟ ( کجای قرآن گفته که فرزندان انبیاء از ایشان ارث نمی برند ؟)
کی با دست بسته از علی بن ابیطالب بیعت گرفت ؟
کی در اواخر عمر شریف پیامبر به او نسبت هذیان گویی داد ؟
کی از رفتن به لشکر اسامه سر باز زد ؟
کی در قضیه صلح حدیبیه به اعتراف مورخان اهل سنت به صراحت شک خود را نسبت به پیامبر خدا بیان کرد ؟
.
.
.
.
و یا چند تا سوال عجیب تر !
.
.
.
کی هنوز غسل و کفن دادن پیامبر تمام نشده در صدد بیعت گرفتن برای خلافت خویش بود ؟
کی عمر رو بعنوان خلیفه دوم منصوب کرد ؟
کی دستور داد بعد از مرگش شورای شش نفره تشکیل بشه ؟
آیا اینان عقل ناقصشان کشید که برای بعد از خویش خلیفه تعیین کنند و پیامبر خیر ؟
پیامبری که حتی وقتی میخواست به جنگ برود ، در شهر کسی را بعنوان جانشین معرفی مینمود ، و یا در لشکر های مختلف جنگ تا سه و یا بعضاً چهار نفر فرمانده تعیین میکرد ، آیا برای بعد از مرگ خویش هیچ خلیفه ای تعیین ننمود ؟

آیا پیامبر در واقعه غدیر خم ، در آن گرما ، در آن سفر که همگی خستگی راه داشتند ، بیش از 3 ساعت سخنرانی کرد تا بگوید علی را دوست بدارید ؟
چر ا در همان مکه این بیانات را عرض ننمود ؟ و همه را آن مسافت طولانی به سمت مدینه حرکت داد ؟
مگر آنانی که میخواستند به سرزمینها جنوبی همچون یمن بروند چه گناهی داشتند که باید آنقدر مسیر خویش را طولانی میکردند ، فقط و فقط برای اینکه بشنوند علی را دوست داشته باشید ؟
کدام عقل سلیمی این مسائل را میپذیرد ؟
چرا پیامبر در اولین دعوت عمومی خویش ، علی را بعنوان جای نشین خویش معرفی نمود ( آن زمانی که هنوز نه ابوبکری بود ، نه عمری ، و ایشان در حال پرستش بت های عزیز خویش بودند )!
چرا پیامبر به بهانه های مختلف وصایت علی را اعلام نمودند ؟ آیا نبود برای اینکه میدانستند روزی این وصایت به چنگ غاصبان خواهد افتاد ؟
چرا عقل خویش را به کار نمی بندید ؟
چر ا خداوند در کتاب خویش فرموده :

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يعْقِلُونَ(الأنفال/22)

بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالي هستند که انديشه نمي‌کنند.

چرا اندیشه نمی کنید ؟

و التبه این داستانها همان داستانهای 1400 ساله است که این جماعت دانا هیچگاه تن به شنیدن آن نداده اند !

یا علی !

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

celyanic;43841 نوشت:
واقعیت اینه که می خواستم به تک تک جملات دوست عزیز عقیل گرامی پاسخ بدم ، منتها دیدم بی فایده است ،

اتفاقا من دیگه اصلا نمی خواستم به حرف های شما توجه کنم اما دیدم این بار چیزهای جالبی نوشتی به قول خودت سوتی
celyanic;43841 نوشت:
اما اینکه آیات زیادی در کتاب خداوند دال بر تثبیت جایگاهی به نام امامت است !

پس چرا چند تاشون را ذکر نمی کنی تا ما هم از گمراهی در آییم
celyanic;43841 نوشت:
آیا پیامبر در واقعه غدیر خم ، در آن گرما ، در آن سفر که همگی خستگی راه داشتند ، بیش از 3 ساعت سخنرانی کرد تا بگوید علی را دوست بدارید ؟

این حرفت که دیگه آخر سوتی
مگه در مسافرت به خاطر چه چیزی می ایستند فکر نمی کنی برای استراحت ایستاده باشند؟
هوا گرم بود آره ولی غدیر خم یعنی چه؟
شاید آن جا ایستادند و آبی خوردند و کنار آب هم که قطعه خنک تر است.
celyanic;43841 نوشت:
چر ا در همان مکه این بیانات را عرض ننمود ؟ و همه را آن مسافت طولانی به سمت مدینه حرکت داد ؟

کی گفته همه را به سوی مدینه آورد؟
هر کی رو به مسیری رفت و تنها اهل مدینه و شاید شهری دیگر در غدیر خم حاضر بودند.
البته این بزرگ ترین استدلالی است که مسئله امامت را نقض می کند که چرا پیامبر در زمان حج مثلا روز عرفه که خطبه ای طولانی ایراد کردند حرفی از امامت نزدند. آن روز که همه حضور داشتند از همه ی کشور ها.
celyanic;43841 نوشت:
مگر آنانی که میخواستند به سرزمینها جنوبی همچون یمن بروند چه گناهی داشتند که باید آنقدر مسیر خویش را طولانی میکردند ، فقط و فقط برای اینکه بشنوند علی را دوست داشته باشید ؟

پس خودت هم قبول داری که کلمه ی مولا یعنی دوست داشتن و هیچ ربطی به جانشینی ندارد. الحمد لله
celyanic;43841 نوشت:
چرا پیامبر در اولین دعوت عمومی خویش ، علی را بعنوان جای نشین خویش معرفی نمود

این هم از ادعا های جدید شما
celyanic;43841 نوشت:
آن زمانی که هنوز نه ابوبکری بود ، نه عمری ، و ایشان در حال پرستش بت های عزیز خویش بودند )!

وقتی که ابوبکر ایمان نیاورده بود؟
پس پیامبر به چه کسی گفته بود علی جانشین من است چون قبل از ابوبکر فقط خدیجه ایمان آورده بود.
شاید هم تا حالا اطلاع نداشتی.
celyanic;43841 نوشت:
چرا اندیشه نمی کنید ؟

بله من اندیشه نمی کنم اما شما خیلی اندیشمندید نشانه اش همین حرف های شماست که می گویید چرا در اون گرما پیامبر مردم را متوقف کرد؟
والسلام علی من اتبع الهدی

عقیل;43787 نوشت:
به به خوش اومدید جناب صدرا
الحمد لله:gol:
خنداندن مردم هم خودش یک ثوابه

برای انبیاء کراهت دارد اما برای اولیاء مستحب است!!!
کتاب وسایل الشیعه جلد 2 صفحه 887
محمد بن علي بن الحسين قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: لا تتخذوا قبري قبلة، و لا مسجدا، فإن الله عزوجل لعن اليهود حيث اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد.

شما حرف این همه عالم اهل سنت را رها می کنید و چسبیدید به این که چرا اهل سنت خودشان قبورشان را مسجد می کنند
نکنه منظورتون از اهل سنت دراویش و اهل تصوف اند

شما تا حالا کتابی از ایشان خوانده اید آیا خودشان با این کارها موافق بودند

چرا من باید خودم را کرد جلوه بدم؟ مگه من اهل تقیه ام؟ راستی چرا این فکر رو کردی؟ خیلی دوست دارم جوابتون رو بشنوم خواهشا اول به این قسمت جواب بده

ای کاش در قرآن در مورد اصل امامت ائمه آیه ای می آمد بعد ما می رفتیم سراغ پیامبر ببینیم جزئیات امامت چیست؟
الحمد لله که خود اعتراف دارید در قرآن از امامت خبری نیست

پیامبر نمازی را توضیح دادند که قرآن به اصلش اشاره کرده اما امامتی که اهمیتش نزد شما صد برابر نماز است اشاره ای نشده

می شه چند تا شو بگی منظورت آیه هایی که جناب رضا آوردند
یعنی این بود صد ها آیه ای که شیعیان در مورد امامت امام علی می گویند راستی امامت ابراهیم چه ربطی به حضرت علی و حسن و الخ دارد

اهل سنت در مسائل عقیدتی تقلید را جایز نمی دانند پس من جوابگوی چیزی نیستم که خودم به آن اعتقاد ندارم اهل سنت معتقد است که در زمان پیامبر دین کامل شد (الیوم اکملت لکم دینکم) و خلافت هم که پس از اکمال دین بوده ربطی به دین ندارد و جزئی از دین نیست بر خلاف شما که امامت را از دین می دانید

امام سجاد از این چیز های که شما می فرمایید بری است و من مطمئن نیستم که کتاب صحیفه ی سجادیه کاملا مال خودشان باشد و در ضمن در مورد دعای حضرت سجاد من نظر خود را نگفتم و در چیزی که به آن علم ندارم به قول جناب بینام دخالتی نمی کنم


جناب آقای عقیل باز که از جواب دادن فرار نمودی این روش بحث نیست برو مطالعه کن و با منطق استدلال پاسخ بده در بحث بنای بر قبور من پست را هنوز نبسته ام بد نیست قبل از بسته شدن سری بزنی و بی خود اینجا حاشیه نروید.
در بحث کافر دانستن مخالفین خلفا و ظلم و آدم کشی آنها اینکه خود را کنار بکشانید و بگوئید امری اعتقادی است و ربطی به من ندارد نهایت عجز است.شما طبق مبنای آنها که شیوخ بزرگ شما هستند جواب بدهید . و اگر سلفی یا شافعی هم باشید باز اعتقاد شما واحد می شود.مثل اینکه من بگویم شیعه هستم و اصول اعتقادی تشیع را قبول ندارم.
البته این روش شما است که هر جا کم بیاورید زیر آب بزرگانتان را می زنید تا از جواب دادن فرار کنید.
در قسمت آخر که گفته اید
و من مطمئن نیستم که کتاب صحیفه ی سجادیه کاملا مال خودشان باشد البته نظر شما آنچنان بار علمی ندارد بروید ببینید آیا کسی این استناد را رد نموده ؟ یا خیر.آیا کسی هست جز اهل بیت«علیهم السلام» اینگونه با خدا مناجات کند.
جالب این است که قبل از اینکه توسل به پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله » را دیده با شید گفتید برای من اگر می توانید مواردی از توسل را در دو کتاب نهج البلاغه و صحیفۀ سجادیه بیاورید ،ظاهرا آن موقع استناد صحیفه به امام سجاد «علیه السلام» محرز بود و وقتی جواب شنیدی از محرز بودن خارج شد؟!!

ظاهرا هنوز استناد نهج البلاغه برایتان محرز است پس یک نگاهی به این سخنان امیر المؤمنین «علیه السلام» بینداز شاید نهج البلاغه هم از استناداتتان حذف شود.


منزلت اهل بيت«علیهم السلام»



امام «عليه السَّلام» در خطبه دوم نهج البلاغه، منزلت اهل بيت «عليهم السَّلام » را چنين معرفي مي کند:



«مَوضِعُ سِرِّهِ وَلجأُ أَمْرِهِ وَعَيْبَةُ عِلْمِهِ وَموئِلُ حُکْمِهِ، وَکهُوفُ کُتُبهِ، وَجِبالُ دينِهِ؛ بِِهِمْ اقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ وَأَذْهَبَ ارتعادَ فَرائِضِهِ... لا يُقاسُ بِآل مُحَمَّد«صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم» مِنْ هذِهِ الأُمّة أَحد،



ولا يُسوّي بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتهُمْ عَلَيْهِ أَبداً، هُمْ أَساسُ الدِّين وَعِمادُ اليَقينِ، إِلَيْهِمْ يَفيءُ الغالي وَبِهِمْ يلحَقُ التالي وَلَهُمْ خَصائصُ حَقِ الوِلايَة وَفِيِهمُ الوَصيّةُ وَالوراثَةُ، الآنَ إِذْ رَجَعَ الحَقّ إِلي أَهْلِهِِ وَنقل إِلي مُنتقَله».
:hamdel:



«اهل بیت جايگاه راز خدا، پناهگاه دين او، صندوق علم او، مرجع حکم او، گنجيينه هاي کتاب هاي او، و کوه هاي دين او مي باشند. به وسيله آنها پشت دين را راست کرد و تزلزلش را مرتفع ساخت... احدي از امت با آل محمد قابل قياس نيست. کساني را که از نعمت آنها متنعمند با خود آنها نتوان هم ترازو کرد، آنان رکن دين و پايه يقينند، تندروان بايد به آنان (که ميانه روند) برگردند و کندروان بايد سعي کنند به آنان برسند، شرايط ولايت امور مسلمين در آنها جمع است و وصيت پيامبر درباره آنها است و آنان کمالات نبوي را به ارث برده اند، اين هنگام است زماني که حق به اهلش بازگشته به جاي اصلي خود منتقل گشته است».
:hamdel:



ودر خطبۀ،144می فرمایند:



«أيْنَ الّذينَ زَعَمُوا انّهُمُ الرّاسِخُونَ فِي العِلْمِ دُوننا، کذباً وَبَغْياً عَلَيْنا ان رَفَعَنا اللّه وَوَضَعَهُمْ، وَأعْطانا وَ حَرَّمهُمْ، وادخلنا وأخرجهُم، بِنا يُستَعطي ويُسْتَجلي العَمي، إِنَّ الأئِمَّة مِنْ قُريش غَرَسُوا في هذا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم لا تصلح عَلي سِواهُمْ وَ لا تصلح الوُلاةَ من غَيْرِهِمْ».
:hamdel:


«کجايند کساني که به دروغ و از روي حسد ـ گمان مي کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پايين، به ما عنايت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسيله ما هدايت حاصل مي شود، و کوري و ناداني برطرف مي گردد، امامان از قريش اند امّا نه همه قريش بلکه خصوص يک تيره، از بني هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شايسته نيست و کسي غير از آنان چنين شايستگي را ندارد».





بسم الله الرحمن الرحیم



سلام بر همه دوستان علی الخصوص آنهایی که همچون . :samt:. . سرشان را زیر برف کرده اند و گمان میکنند که . . .


خدا رو شکر که همه میتونن متن ها رو بخونن و راجع بهش قضاوت کنن !

جداً شما راجع به خودتون چه فکری کردید ؟ راجع به مخاطبانتون چه فکری کردید ؟


عقیل;43854 نوشت:
اتفاقا من دیگه اصلا نمی خواستم به حرف های شما توجه کنم اما دیدم این بار چیزهای جالبی نوشتی به قول خودت سوتی



شما نمی خواستی جواب بدی چون دیگه عملاً کم آوردی ! نمی تونی جواب بدی چون دیگه مغزتون به جایی قد نمی ده ! آیا اینطور نیست !


لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ(آل عمران/71)

چرا حق را با باطل (مي‌زميزيد و) مشتبه مي‌کنيد (تا ديگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقيقت را پوشيده مي‌داريد در حالي که مي‌دانيد؟!


عقیل;43854 نوشت:
این حرفت که دیگه آخر سوتی
مگه در مسافرت به خاطر چه چیزی می ایستند فکر نمی کنی برای استراحت ایستاده باشند؟
هوا گرم بود آره ولی غدیر خم یعنی چه؟
شاید آن جا ایستادند و آبی خوردند و کنار آب هم که قطعه خنک تر است.



این دیگه اوج تعصب رو میرسونه ، شما حداقل میپذیرفتید که پیامبر اونجا بیش از 3 ساعت سخنرانی فرمودند !

آدم چقد باید خودش رو به نفهمیدن بزنه ! آقای عقیل فقط بدونید که :

وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا(الإسراء/72)

و کسي که در اين جهان (از ديدن حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است!

عقیل;43854 نوشت:
کی گفته همه را به سوی مدینه آورد؟
هر کی رو به مسیری رفت و تنها اهل مدینه و شاید شهری دیگر در غدیر خم حاضر بودند.
البته این بزرگ ترین استدلالی است که مسئله امامت را نقض می کند که چرا پیامبر در زمان حج مثلا روز عرفه که خطبه ای طولانی ایراد کردند حرفی از امامت نزدند. آن روز که همه حضور داشتند از همه ی کشور ها.


نکنه که میخواید واقعه غدیر رو هم از منابعتون مستند سازی کنیم ، تا بعدش بگید من در این موارد حق نظر دادن ندارم ! نکنه میخواید خودتون رو رسوا کنید ! ها ؟

در ضمن وجود نازنین پیامبر خیلی خوب حماقت عده ای را میدانستند و برای اینکه راه بهانه جویی را بر آنان ببندند ، در مکه خطبه ای ایراد نفرمودند !

اگر ایشان در مکه خطبه امامت و جانشینی ایراد میفرمودند ، همین شما ها میگفتید که جانشینی پیامبر امری است که زیر مجموعه فروع دین است و نمی تواند اهمیتی داشته باشد !

اما بر طبق مستندات ( که اگر بیاورم جز شرمندگی برای شما نخواهدبود ) پیامبر همه حجاج را به سرزمین غدیر خم آورده و بدشان ابلاغ امامت را فرمودند ! انهم در خطبه معروفی که بیش از 3 ساعت طول کشید !


يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يشْعُرُونَ(البقرة/9)

مي‌خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نمي‌دهند؛ (اما) نمي‌فهمند.


عقیل;43854 نوشت:
پس خودت هم قبول داری که کلمه ی مولا یعنی دوست داشتن و هیچ ربطی به جانشینی ندارد. الحمد لله



کسی که در جواب این سوال من اینگونه جواب میدهد ، تعصبش از دور پیداست !

celyanic;43871 نوشت:
مگر آنانی که میخواستند به سرزمینها جنوبی همچون یمن بروند چه گناهی داشتند که باید آنقدر مسیر خویش را طولانی میکردند ، فقط و فقط برای اینکه بشنوند علی را دوست داشته باشید ؟



این پرسش استفهام انکاری است و شما از آن حمل به نظر مثبت میکنید ! واقعاً سواد شما در همین حده ؟؟؟؟؟!!!!!! الحمدلله !

أُولَئِكَ الَّذِينَ يعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا(النساء/63)

آنها کساني هستند که خدا، آنچه را در دل دارند، مي‌داند. از (مجازات) آنان صرف نظر کن! و آنها را اندرز ده! و با بياني رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما!


عقیل;43854 نوشت:
وقتی که ابوبکر ایمان نیاورده بود؟
پس پیامبر به چه کسی گفته بود علی جانشین من است چون قبل از ابوبکر فقط خدیجه ایمان آورده بود.
شاید هم تا حالا اطلاع نداشتی.
:ghash:


جداً ته اعتماد به نفسید ! که ابوبکر بعد از خدیجه دومین ایمان آورنده بوده !

آیا با آوردن این متن خودت را تخریب نکردی ؟

آیا مذهب پوچت را تخریب نکردی ؟

آیا تعصبت را بیش از پیش نمایان نساختی ؟

پس اگه تعصب نداری گوش کن !!!!!


ادامه دارد . . .

ادامه . . .

پیرامون نخستین اسلام آورنده ، مشهور بین مردم آن است که علی ( علیه السلام ) هرگز به خدا شرک نورزیده است تا اینکه ایمان خود را از سرگرفته باشد بلکه او تابع و اقتداء کننده به رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) در تمام اعمال و افعال خود بود او دراین مرحله به حدی رسید که خداوند متعال او را یاری و توفیق داد تا به مقام عصمت نائل آمد .(۱)
پس علی بن ابی طالب نخستین فردی است که اسلام آورده است .و او همان گوینده ای است که می گوید : «من بنده خدا و برادر پیامبر او هستم ومن صدیق اکبرم » هیچ کس این کلمه را نمی گوید جز آنکه درغگو باشد من با پیامبر خدا هفت سال جلوتر از مردم نماز گزاردم ».(۲)
و پامبر خدا فرموده است: « نخستین وارد شونده بر من در حوض کوثر ونخستین فرد اسلام آورنده علی بن ابی طالب می باشد.» (۴)
وصحابه نخستین پیش از عهد اموی این حقیقت را مورد تایید و تاکید قرار داده اند.(۳)
اما امویان کوشیدند که خدیجه را نخستین شخص مسلمان معرفی نمایند نه از روی محبت و دوستی به خدیجه،بلکه به عنوان سرپوش گذاردن بر فضائل علی (علیه السلام) چون آنان دشمنان محمد وآل محمد (ص) می باشند .سپس تلاش نمودن اسلام آوردن ابوبکر را علی (ع) مقدم بدارند.
عموما این ادعای آنان به نابودی کشانده شده است چون علماء ادعا نموده اند که اسلام آوردن ابی بکر سالها پس از بعثت نبوی رخ داده است ،(۵) پس از اسلام آوردن بیش از پنجاه نفر از مسلمانان ،(۶) دقیقا بعد از واقعه اسراء ومعراج که یک سال و نیم قبل از هجرت بنا به روایت واقدی رخ داده است ،یعنی ابوبکر اسلام آورده است در حالی که سن علی (ع) ، ۲۱ سال بوده است دقیقا یک سال ونیم پیش از هجرت »(۷)

ونیز پیامبر خدا فرمودند:« این علی است که نخستین ایمان آورنده به من است که مرا تصدیق نمود وبا من نماز خواند»
از اسلام آوردن ابوبکر بگویم ابوالقاسم کوفی می گوید « ابوبکر پس از هفت سال از بعثت رسول خدا اسلام آورد.»
مسعودی می گوید : بیساری از مردم بر آن رفته اند که علی (ع) هرگز شرک نورزید تا با اسلام خود استیناف کرده باشد بلکه او در تمام افعال واعمال خود ،تابع وپیرو و اقتدا کننده به او بالغ گردید در حالی که در همین وضعیت بود خداوند متعال اورا نگه داشت وقلبش را محکم نمود واورا توفیق تبعیت وپیروی از پیامبر خدا را عنایت فرمود و برخی از مردم بر آن هستند که او نخستین ایمان آورنده به رسول خداست وپیامبر خدا اورا دعوت به اسلام نمود در حالی که او در جایگاه تکلیف بود با ظاهر قول خدای عز وجلکه می فرماید: وانذز عشیرتک الاقربین (۸) . (۹)
خویشاوندان نزدیک خود را انذار بنما و آغاز آن از علی (ع) بود چون نزدیک ترین فرد به رسول خدا و مطیع ترین آنان بود .(۱۰)
چون ابوبکر وعمر در اواخر کار پس از آنکه ده سال از بعثت نبوی شریف گذشته بود اسلام آوردند آنان در این ایام محاصره اقتصادی و اجتماعی مسلمانان در صفوف مشرکان و کافران بودند .

اشکال حکومتهای ما در تاریخ آن است که در اثر رغبتهای آنها سلاطین شهرها آنها را نخستین تمام چیزها قرار میدهند اگر تاریخ را تفحص نمائیم واز مصداقهای این موضوع بررسی کنیم خواهیم دید که جریان به همین قرار می باشد.
آیا چنین نیست؟ پس زید بن خطاب برادر عمر بن خطاب می باشد و بیسار جلوتر از عمر اسلام آورده است ولی در تاریخ حدیث وتفسیر اندکی نام او نیامده است در صورتی که نام برادرش در روایات بی شماری وارد گشته است.
« ابوبکر اسلام آورده است آن هم بر اساس نصیحت کاهنی که در شام به او خبر داده است که پیامبری ظهور خواهد نمود او را سفارش به پیروی او نموده است.(۱۱)
ودر لحظات واپسین حیات پیامبر خدا ابوبکر به امر ایشان در امر به اعزام اسامه بن زید مخالفت ورزید،عمر ودیگر یاران هم با او مشارکت نمودند در این جسارت بزرگ که گفتند:پیامبر خدا هذیان می گوید ، یعنی او « نعوذ بالله مجنون می باشد.»
خلافت پیامبر خدا را غصب نمودند و دستور ورود به خانه فاطمه (علیها السلام)را داد وپهلوی او را شکست وحضرت زهراء (علیها السلام) فرمود :در هر نمازی که خواهم خواند بر تو نفرین خواهم کرد.(۱۲)

شکنجه وآزار مسلمانان

ابوبکر وعمر ، همراه مسلمانان شکنجه وآزار نشده اند بلکه عمر خود از کسانی بود که مسلمانان را شکنجه می داد ودر آزار رسانی به زنان مسلمان در جاهلیت بود واز شکنجه گران وآزازرسانان بانوان ومستضعف بود وآنان زنان بی یار ویاوری بودند که تا از آنان دفاع و حمایت نمایند روزی ابوبکر اگذشت در حالی که او مشغول شکنجه وآزار بنی مؤمل بود (۱۳)
عمر می خواست او را از اسلام رها سازد عمر آن روزها مشرک بود اورا می زد هنگامی که خسته شد به او گفت: « من از تو معذرت می طلبم من تو را رها نساختم جز اینکه خودم خسته شدم .(۱۴)
عمر خود از خال خود پیش از اسلام تعریف می کند و می گوید : من از اسلام دور بودم وشراب و خمر می خوردم شراب را دوست می داشتم وبا آن شاد ومسرور می گشتم .
ام عبدالله از سیره و روش عمر بن خطاب می گوید :ما همواره از او آفت ، و خشونت دریافت می نمودیم .(۱۵)

از کارهای قابل ذکر او در این زمینه که نشانگر که او در راس جدول شکنجه گران مسلمانان در مکه بود آن است که او بر خواهر خود عصبانی شد وبه او یورش برد از آن جهت که او اسلام آورده است و او را زیر قدمهای خود گذاشت وشدیدا لگدمال نمود وسیلی به رخ خواهر مسلمان خود کوبید که صورت اورا خون آلود نمود.(۱۶)
۱- مروج الذهب ج ۲، ص ۲۷۶
۲- تاریخ ابن اثیر ج۲،ص۵۷ .
۳- المستدرک ج۳،ص۱۳۶.
۴- همان
۵- سیره حلبی ج۱،ص ۷۶ .
۶- البدایه والنهایه ج۳، ص۲۸ ، تاریخ طبری ج۱،ص۶۰ .
۷- مجمع الزوائد ج۱، ص۷۶.
۸- الشعراء آیه ۲۱۴ .
۹- مروج الذهب ج۲،ص۲۷۶ .
۱۰- شرح نهج البلاغه ج۱۳،ص۲۲۴ .
۱۱- الببدایه والنهایه ج۳،ص۲۹-۳۰ .
۱۲- همان ج۸،ص۷۳ .
۱۳- عبقریه عمر عباس عقاد : ص۳۲
۱۴- طبقات بن سعد ج۳ ،ص۱۹۱ .
۱۵- سیره ابن هشام ج۱ ، ص۲۱۱ ، سیره حلبی ج۱، ص۳۰۰
۱۶- سیره ابن دحلان ج ۱ ، ص۳۷۱ .

واقعاً خجالت نکشیدی ؟

آدم خوبه مطالعه کنه ، بعد حرف بزنه ! درسته حرف زدن کنتور نداره که هر وقت زیاد شد فیوزش بپره ، ولی شما دیگه سوء استفاده نکن !

راسته میگن در دیزی بازه . . . . . . . .

خلاصه که خودت رو خراب میکنی ! این کارا دست نیست !

در ضمن هنوز انبوه این سوالات مونده :

celyanic;43871 نوشت:
کی در فتح ایران و به دستور چه کسی کتابخانه جندی شاپور را تنها و تنها به بهانه حسبنا کتاب الله به آتش کشید ؟

celyanic;43871 نوشت:

کی در فتح ایران دست به قتل عام زد ؟

کی در حق اهل بیت پیامبر علی الخصوص بانوی دوعالم دست به جنایت زد ؟

کی فدک ، حق بلافصل ایشان را از ایشان غصب نمود ؟ ( کجای قرآن گفته که فرزندان انبیاء از ایشان ارث نمی برند ؟)
کی با دست بسته از علی بن ابیطالب بیعت گرفت ؟
کی در اواخر عمر شریف پیامبر به او نسبت هذیان گویی داد ؟
کی از رفتن به لشکر اسامه سر باز زد ؟
کی در قضیه صلح حدیبیه به اعتراف مورخان اهل سنت به صراحت شک خود را نسبت به پیامبر خدا بیان کرد ؟
.
.
.
.
و یا چند تا سوال عجیب تر !
.
.
.
کی هنوز غسل و کفن دادن پیامبر تمام نشده در صدد بیعت گرفتن برای خلافت خویش بود ؟
کی عمر رو بعنوان خلیفه دوم منصوب کرد ؟
کی دستور داد بعد از مرگش شورای شش نفره تشکیل بشه ؟
آیا اینان عقل ناقصشان کشید که برای بعد از خویش خلیفه تعیین کنند و پیامبر خیر ؟
پیامبری که حتی وقتی میخواست به جنگ برود ، در شهر کسی را بعنوان جانشین معرفی مینمود ، و یا در لشکر های مختلف جنگ تا سه و یا بعضاً چهار نفر فرمانده تعیین میکرد ، آیا برای بعد از مرگ خویش هیچ خلیفه ای تعیین ننمود ؟


در ضمن اگه مختون جواب میده سوالات بقیه دوستان رو هم جواب بدید !

لَوْ يجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيهِ وَهُمْ يجْمَحُونَ(التوبة/57)

اگر پناهگاه يا غارها يا راهي در زير زمين بيابند، بسوي آن حرکت مي‌کنند، و با سرعت و شتاب فرار مي‌کنند.

راستی ما نفهمیدیم بالاخره چرا به سولات کاربر صدرا در مورد نظرات علمایتان راجع به خلافت راشدین !!!!! جواب ندادید !


چون خلافت از اصول دین هست و شما تو اصول حق تقلید ندارید !

یا اینکه چون خلافت اصلاً جزئی از دین نیست!


:Gig:



با تشکر از شما دوست عزیز !

با سلام، بنده هم نفهمیدم چرا به سؤالات روشن و واضح پاسخ نمی دهند (البته یک حدسهایی دارم... :Cheshmak:). سؤالاتم را تکرار می کنم:

نقل قول:

در ضمن، اگر «تعریف شیعه» اشتباه است، پس چه تعریفی درست است؟

نقل قول:

شما جواب سؤال من را ندادید: شما بر اساس چه علمی صد درصد مطمئن هستید که حق کاملاً با شماست؟

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان معذرت می خوام که دیگه نمی تونم زیاد آنلاین بشم چون شبهای قدر هم شروع شده و دیگه کمتر فرصت دارم.
من دیگه به هیچی پاسخ نمی دهم مگر این که در راستای موضوع باشد من چیز زیادی نخواستم فقط یک آیه در مورد امامت ائمه می خواستم
البته می دونم حالا می گید فرار نکن و چرا پاسخ نمی دی و هزاران کنایه دیگر. و برای خودتان کف می زنید که من نتوانستم پاسختون را بدم
یا الله

با سلام و آرزوی قبولی طاعات

ما عجله ای نداریم، صبر می کنیم شبهای قدر که تمام شد پاسخهای شما را می شنویم. مخصوصاً من خیلی علاقه مندم بدانم تعریف شما از امامت چیست، و بر چه اساسی صد در صد مطمئن هستید که حق کاملاً با شماست، تا آنجا که جرأت می کنید روی یک سایت اینترنتی که عده زیادی آن را می بینند به امر به «معروف» و نهی از «منکر» بپردازید.

با تشکر
یا حق

غلامعلی نوری *;37530 نوشت:

بخاطر خوشحال شدن جناب صدیق من هم شبه ای طرح می کنم انشا الله که

شکشون نسبت به من تبدیل به یقین شود :khandidan!:

اگر امامت جز اصول دین است پس چرا مانند اصول دیگر مثل جمله ی توحید (لااله الا الله) وجمله ی نبوت (محمد رسول الله) یا عبارت معاد( یوم القیامه )کوچکترین حرف واضح وروشنی مانند این جملات در باره ی امامت ائمه در قرآن نیست مثلا در آیه ای بگوید (علی ولی الله) یا( علیاً اماماًمن الله )

اگر از اصول دین وارکان دین است خدا چرانام او را مثل بقیه اجزای اصول دین اسلام مرد ومردانه در قرآن نیاورده است؟

همان خدایی که اسم حضرت محمد را آورده و باز به اودر قرآن می گوید( الله یعصمک من الناس)= خدا ترا از گزند مردم حفظ می کند همان خدایی که می گوید انا نزلنا الذکر وانا له لحافظون ( ما قرآن را نازل کردیم ونگهدار اوییم)

2- واقعا چی می شد اگر اسم علی در قرآن می بود تااین همه اختلاف وتفرقه بین شیعه وسنی پیش نیاید ؟ آیا خدا از کی ترسیده که اسم علی را مثل حضرت محمد در قرآن آن نیاورده است؟ مگر قدرت ندارد که علی وائمه را در مقابل دشمنان اسلام از کشته شدن محافظت کند؟(مثل حضرت محمدو جمله ی الله یعصمک من الناس))

در قران از مور ملخ وپشه گرفته تا حیض زنان ومنی مردان همه گفته شده پس چرا در مورد امامت به این مهمی که می گویند از اصول دین است و در مورد حضرت علی وجانشینی پیغمبر صراحتا وصاف وساده مثل بقیه ی اجزای اصول دین چیزی گفته نشده وباید دست به دامن بند وتبصره وتاویل وتفسیربزنیم که بله بطن فلان آیه منظورش این است

جواب بدین اگر میدونین اگر هم نمی دونین مردانه سکوت کنین و بیشتر از این آبروی خودتون را نبرین

.
.
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

.
.
این چه چیزی غیر از وحی (که در قران آمده است )؛ باید از پیامبر بگیریم وهرچه پیامبر از ان نهی نموده است ؛ ترک کنیم , این چیست ؟.........
پس چیزی های درقران ندارد که پیامبر آنها را بیان نموده است
وقتی در قران همه چیزی هست پس چه نیازی به امر ونهی پیامبر داریم که خدا به ما دستور میدهد که ........
خدا می فرماید :
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
.
.
.
در جای دیگر خدا می فرماید اسوه والگوی شما پیامبر است

ولکم فی رسول الله اسوه حسنه
خوب:
مگر به گفته عمر که فرمود :
کتاب خدا برایمان بس است:
حسبنا کتاب الله
خوب پیامبر چه چیزی دارد که خدا دستور میدهد از او الگوی بگیریم
در صورتیکه عمر می فرماید کتاب خدا برایمان بس است

این چه ابلاغی وپیامی مهمی که خداوند متعال به پیامبر فرمود که:
ای رسول من , این پیام را به مردم ابلاغ کن ...........واز مردم نترس واگر ابلاغ نکردی .......
تو هرگز رسالت ونبوت را, به اتمام نرساندید:
ایه مربوطه :

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس
.
.
این ابلاغ چیست

ابوبکر مردم انتخابش کردند ..........
عمر مردم انتخابش نکردند............
عثمان مردم انتخابش نکردند..........
علی مردم انتخابش کردند..........

.
.
در اینجا دونفر مردم انتخابشان نکردند..........چرا ؟

در قران ایه وجود دارد که میگوید :
ولی شما به ترتیب زیر است :
خدا
پیامبر
مؤمنین که درحال رکوع به فقرا زکات میدهند
.
.
متن ایه :
:
«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون
در باره ولایت خدا وپیامبر , مشکلی نداریم
همه این ولایت را قبول دارند
اما در باره ولایت مؤمنین که در حال رکوع زکات میدهند ,یعنی چه ؟
.
مثلاً اگر من در مسجد در حال نماز خواندن ودر حال رکوع ؛ به یک فقیر کمک مالی دهم , آیا براساس این ایه , ولی مسلمین میشوم ...............:Kaf:
چه خوب وچقدر آسان است ولی مسلمین شدن

ندع أبنائنا وأبنائكم ونسائنا ونسائكم وأنفسنا وأنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على ...........
در ایه مباهله خدا ار پیامبر خواست که برای مباهله ونفرین کردن بر درغگویان , بارهبران نصاری :
این افراد را باخودت بیاور.........
خوب پیامبر خلاف دستور خدا عمل نمی کند :
خوب
پیامبر باید
1 - خودش
2- همسرانش
3 - بچه هایش را
در روز مباهله با خود بیاورد
ولی
پیامبر :
خودش آمد
علی مرتضی با خود آورد
فاطمه زهراء با خود آورد
وحسنین را آورد
سوال :
اینجا چرا پیامبر خلاف خواسته خدا عمل کرد ؟.........چرا حضرت علی را خود آورد؟
.
.
بر اساس این ایه
نفس رسول الله کیست؟
پیامبر مجاز بود فقط بچه هایش را
وهمسرانش را بیاورد ...........
خوب ........
جواب چیست؟
جواب :
حضرت علی یعنی خود نفس پیامبر خدا است وفقط فرق این دوبزرگوار در :
پیامبر هم رسول الله بود وهم امام ...........
ولی علی فقط امام بود وبس
:Kaf::Sham:
چه کسی لیاقت اینکه نفس رسول الله باشد..........
قران براساس ایه فوق فرموده است ...........علی ؛ علی ؛ علی
وتاریخ ونصاری ویهود وخود سنی ها اعتراف کردند که در روز مباهله علی آمد
.
.
علی آمد ............علی آمد ..........خوش آمد .........
علی با ذو الفقار آمد......... خوش آمد:Gol::Gol::Sham::Kaf:

غلامعلی نوری *;37539 نوشت:

با تشکر از اظهار نظر شما سکوت عزیز

ببین قرآن کتاب چیستان و معما که نیست کتاب راهنمایی و هدایته کتاب حل المسایل است نه
کتاب مسایل و معماا

وقتی که می گوید

ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ(البقرة/2)

آن کتاب با عظمتي است که شک در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزکاران است.

آیا منظورش کتابی معماگونه و مشکوک است یا کتابی روشن وواضح و پر از نور ؟؟؟

وقتی که به آشکارا می گوید:

وَلَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ(القمر/22)

ما قرآن را براي یادآوری ( سرشت انسانی فطرت)آسان ساختيم؛ آيا کسي هست که پند گیرد !

منظورش چیست ؟

آیا منظورش این است که نکته ای معما گونه و مبهم در آن جای داده باشد ؟؟؟

وقتی می گوید

وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(الأنعام/155)
و اين کتابي است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کرديم؛ از آن پيروي کنيد،و پرهيزگاري پيشه نمائيد، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گيريد!

آیا باید ما از کتابی که راه روشنی دارد پیروی کنیم یا از کتابی که نکته های مبهمی دارد ؟

وقتی که می گوید:

يا أَيهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكُمْ نُورًا مُبِينًا(النساء/174)

اي مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد؛ و نوری آشکار به

سوي شما نازل کرديم.

آیا در روشنی نور تاریکی و ابهام و نکته ای معما گونه باقی می ماند ؟؟؟؟؟

پس ما باید از نص آشکار قرآن پیروی کنیم که نوری روشن وهدایتگر است و نکته ی مشکوک و معماگونه ای ندارد
در جهان طبیعت و علم به اندازه ای کافی معما و چیستان هست که ما خود را صرف کشف آنها کنیم

در ضمن بنده حضرت علی را دوست دارم ولی او را انسانی غیر معصوم

می دانم که اشتباه هم داشته است

آیا شما ها که آقای خمینی را معصوم نمی دانید برای او احترام زیادی قایل نیستید ؟؟؟؟

پس درست است در نظر من علی معصوم نیست ولی برای او احترام خاصی

قایل هستم و مخلصش بوده ودر این راه علی رغم بعضی ها صادق ام

ومن غلامعلی نوری ام

.
. در قران خدا می فرماید :
عرش خدا بر آب بود ...........
خوب بفرمائید این معما را حل کنید
چطور عرش خدا بر اب قرار داشت ؟

وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء
.
.
در قران حروف متقطعه وجود دارد همچون :
الم .......کهیعص.......ص .........یس.......طسم
خوب کسی هست که این معمای معنای این حروف را حل کند ..........

به نام خداوند بزرگ و بلند مرتبه
سلام خدمت دوست عزیز و گرامی یاس من
خوشبختانه بعد از چند روز معطلی که هیچ کس جواب سوال را نمی داد شما آمدید و جواب آوردید و خوشبختانه با دست پر آمدید اما این همه آیه را نمی شه یک جا بررسی کرد لطفا یکی از این ها را که دلیل قوی تری است انتخاب کن تا بحث را شروع کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در باره این سوأل تکراری (چرا نام علی علیه السلام در قران چیزی نیامده) قبلا حقیر پاسخ دادهام ولی شما را به تاپیک همکارمون دعوت میکنم اگر واقعا اهل تحقیق هستید اگر هم که خیر جای خود دارد

http://www.askdin.com/showthread.php?t=691

در ضمن کسانی که معتقدند به حقانیت خلفا مگر نام آنها در قرآن ذکر شده است؟ و یا آیه ای از قرآن بیاورید که مفسرین اهل سنت شإن نزولش را خلفا بدانند حال ما به نظر شیعه کار نداریم . در برابر سیل آیاتی که خود مفسرین اهل سنت اعتراف دارند که در باره حضرت علی علیه السلام نازل شده است

زمزم;44646 نوشت:

در ضمن کسانی که معتقدند به حقانیت خلفا مگر نام آنها در قرآن ذکر شده است؟ و یا آیه ای از قرآن بیاورید که مفسرین اهل سنت شإن نزولش را خلفا بدانند حال ما به نظر شیعه کار نداریم . در برابر سیل آیاتی که خود مفسرین اهل سنت اعتراف دارند که در باره حضرت علی علیه السلام نازل شده است

شما خودتان را چرا به کوچه ی...... میزنید آخر؟؟؟؟؟؟؟
میدانید تفاوت این قضیه بین اهل سنت و شیعیان در چه حد است؟؟؟؟؟
شما میگویید امامت یک منصب الهی است و از اصول دین است و وقتی از اصول دین باشد یعنی اینکه امامت را در حد توخید و معاد و نبوت بالا برده اید و وقتی چنین است ما حق داریم از شما سوال کنیم این امامی که شما ادعایش را دارید که از سمت خدا تعیین شده و از سمت پیامبر به مردم معرفی شده چرا نامش و امامتش در قرآن ذکر نشده است؟؟؟؟؟؟

ولی اهل سنت خلفات و امامت را منصب الهی نمیداند و آنها را از اصول دین نمیداند و منصبی میداند که توسط مردم تعیین میشوند. حال آیا منطقی است که شما از ما بخواهید خدا آیه ای در این مورد
در قرآن بیاورد که نام خلفا را مستقیما ذکر کرده باشد؟؟؟؟

واقعا چرا دارید مسئله را اینطور نگاه میکنید؟

در ضمن اگر به باور مفسرین اهل سنت هم اعتقاد داری باید به عرض شما برسانم برای اهل سنت هرچهار خلیفه مورد احترام هستند و لذا در مورد هر چهار نفر آنها آیاتی در قرآن نازل شده است. اگر لازم است تا برخی آیات را بیاوریم.

زمزم;44646 نوشت:
و یا آیه ای از قرآن بیاورید که مفسرین اهل سنت شإن نزولش را خلفا بدانند حال ما به نظر شیعه کار نداریم .

واقعا آیا آیاتی را طبق نظر اهل سنت در شان حضرت ابوبکر و عمر و عثمان بیاورم برای شما قابل قبول خواهد بود؟ چون شما گفته اید که فعلا با نظر تشیع کاری ندارید. واقعا یعنی تا این حد از کتب اهل سنت بی خبر هستید و ادعا میکنید که اهل سنت از کتب خودشان بی خبرند؟؟؟؟؟

iman2010;45485 نوشت:
واقعا آیا آیاتی را طبق نظر اهل سنت در شان حضرت ابوبکر و عمر و عثمان بیاورم برای شما قابل قبول خواهد بود؟ چون شما گفته اید که فعلا با نظر تشیع کاری ندارید. واقعا یعنی تا این حد از کتب اهل سنت بی خبر هستید و ادعا میکنید که اهل سنت از کتب خودشان بی خبرند؟؟؟؟؟

به نام خدا

از جناب ایمان 2010 تقاضا دارم این روایت را که در تعدادی از کتب اهل سنت آمده از جمله مصنف عبد الرزاق ج11 ص336 برایمان توضیح دهند

خطبه ایست از ابوبکر بعد از خلافتش:

أن ابا بكر الصديق خطب فقال أما والله ما أنا بخيركم ولقد كنت لمقامي هذا كارها ولوددت لو أن فيكم من يكفيني فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا لا أقوم لها إن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يعصم بالوحي وكان معه ملك وإن لي شيطانا يعتريني فإذا غضبت فاجتنبوني لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم الا فراعوني فإن استقمت فأعينوني وإن زغت فقوموني

فکر می کنم بهتر است خودتان ترجمه کنید

یاسین;45491 نوشت:
به نام خدا

از جناب ایمان 2010 تقاضا دارم این روایت را که در تعدادی از کتب اهل سنت آمده از جمله مصنف عبد الرزاق ج11 ص336 برایمان توضیح دهند

خطبه ایست از ابوبکر بعد از خلافتش:

أن ابا بكر الصديق خطب فقال أما والله ما أنا بخيركم ولقد كنت لمقامي هذا كارها ولوددت لو أن فيكم من يكفيني فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا لا أقوم لها إن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يعصم بالوحي وكان معه ملك وإن لي شيطانا يعتريني فإذا غضبت فاجتنبوني لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم الا فراعوني فإن استقمت فأعينوني وإن زغت فقوموني

فکر می کنم بهتر است خودتان ترجمه کنید

من جواب شما را خواهم داد ولی بهتر بود ابتدا اجازه میداید که جناب زمزم که ادعا کرده بودند در کتب حدیث ما هیچ آیه ای نیست که گفته باشه در شان خلفا نازل شده است رو میدادم. جواب شما را در پست بعدی خواهم نوشت. البته جواب این ایراد بسیار ساده شما بارها داده شده ولی نمیدانم شما چرا همه اش اینها را تکرار و تکرار میکنید.

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله تفاوتهای اعتقادی بین شیعه و اهل سنت این است که آنها مساله جانشینی و خلافت بعد از پیامبر اکرم ص را ،مساله ای متروک و رها شده از جانب دین اسلام و پیامبر ص می دانند و معتقدند این امر به خود مردم واگذار شده و شریعت اسلام هیچ گونه توصیه و سفارشی در این زمینه ندارد وهر که را مردم به هر نحو ممکن بر خویش مسلط نمودند ،آن شخص خلیفه و حاکم بوده و اطاعت از او واجب است حتی اگر شخصی با زور و شمشیر و به شکل کودتا بر مردم بتازد و با قتل و غارت و ارعاب مردم را بترساندو بر انها غلبه کند او حاکم و اطاعتش واجب است

حتی شخصی که خود را امام امت معرفی نموده می تواند فاسق باشد لذا گفتند

لاینعزل الامام بفسقه یعنی امام حتی با فاسق بودنش از منصبش عزل نمی شود

اما شیعه بر اساس ایات کتاب الهی امر جانشینی پیامبر را به انتخاب از طرف خدا می داند و به همان دلیلی که وجود مبارک پیامبر ص را به جهت حفظ و صیانت شریعت الهی ،معصوم و عاری از خطا می داند،وجود مبارک خلیفه رسول خدا را نیز معصوم و عاری از خطا می داند وگر نه اگر بنا باشد بعد از پیامبر حفظ و حراستی از شریعت وجود نداشته باشد همه بافته های پیامبر رشته خواهد شد و ثمره وجودشان بر باد رفته

اما اهمیت امامت را در جریان امامت ابراهیم ع در می یابیم گرچه مورد آیه تبیین امامت ابراهیم است اما اهتمام به شان امامت و عطای آن بعد از ابتلای سخت و دشوار قانونی است که ابراهیم فقط یکی از مصادیق آن است

و نیز در جریان موسی ع وقتی که به نبوت و ماموریت مبعوث می شود با اینکه پیامبر است و اختیاراتی دارد از خدا می خواهد که برادرش هارون را وزیرش قرار دهد ! توجه فرمایید :

وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي (29طه) هَارُونَ أَخِي (30)

وَلَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا (35فرقان)

اگر انتخاب وزیر و جانشین امری بیرون از حیطه شریعت و یا در عهده اشخاص میباشد ،چرا موسی از خدا در خواست این جعل را دارد ؟
در ایه دوم جعل وزیر مانند دادن کتاب آسمانی هر دوبه خود خدا نسبت داده شده است
مطلب دیگر اینکه چگونه عقل می تواند بپذیرد که بعد از رسول خدا مردم بی سرپرست رها می شوند ومساله جانشینی ارزشی برای پیامبر نداشته در حالی که قران می فرماید:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144ال عمران)

و یا اینکه صریح قرآن این است که:

أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35یونس)

آیا اهمیت هدایت به حق اهمیت مساله هدایت گر بعد از پیامبر ص را نمی رساند ؟

آیا وقتی که قرآن می فرماید عهد خدا به ظالمین نمی رسد ،باز هم سزاوار است انسان خود را به دست بت پرستانی گمراه که بهره ای از علم الهی نبردند،بسپارد؟


و آیا عاقل به چنین کاری تن در می دهد؟


ای عقلای عالم شما بگویید !!!

.
.

iman2010;45496 نوشت:
من جواب شما را خواهم داد ولی بهتر بود ابتدا اجازه میداید که جناب زمزم که ادعا کرده بودند در کتب حدیث ما هیچ آیه ای نیست که گفته باشه در شان خلفا نازل شده است رو میدادم. جواب شما را در پست بعدی خواهم نوشت. البته جواب این ایراد بسیار ساده شما بارها داده شده ولی نمیدانم شما چرا همه اش اینها را تکرار و تکرار میکنید.

یا حق

جناب ایمان 2010
کتب شما سر شار از روایاتی است در مدح و منقبت خلفا آن هم به ترتیب خلفای راشدین

هیچ منقبتی در حق علی بن ابی طالب ع نیاورده اید مگر اینکه چند تای آن را در حق ابوبکر و عمر و عثمان گفتید و آیه ای را در حق علی ندانستید مگر اینکه اضعاف آن را در حق سه تای دیگر تاویل می کنید

ومنظور جناب زمزم این نبود که آیه ای در شان خلفا ندارید منظور این بود که آیه ای که فریقین تسالم بر ورود در مدح و منقبت خلفا داشته باشند، نمی توانید بیاورید

اما آیات مدح مولی امیر المومنین علی ع را فریقین پذیرفتند

.
.

یاسین;45491 نوشت:
به نام خدا

از جناب ایمان 2010 تقاضا دارم این روایت را که در تعدادی از کتب اهل سنت آمده از جمله مصنف عبد الرزاق ج11 ص336 برایمان توضیح دهند

خطبه ایست از ابوبکر بعد از خلافتش:

أن ابا بكر الصديق خطب فقال أما والله ما أنا بخيركم ولقد كنت لمقامي هذا كارها ولوددت لو أن فيكم من يكفيني فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا لا أقوم لها إن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يعصم بالوحي وكان معه ملك وإن لي شيطانا يعتريني فإذا غضبت فاجتنبوني لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم الا فراعوني فإن استقمت فأعينوني وإن زغت فقوموني

فکر می کنم بهتر است خودتان ترجمه کنید

1- آنچه سیدنا ابوبكر گفته اند صحیح و صواب گفته اند، و در واقع هیچ زمامداری اینقدر خاضع و بی تكبر و بی غرور نبوده كه در پیشگاه ملت اینطور كوچكی كند ولی باید چه كرد كه چشم بدبین محسنات را عیب میبیند چنانكه شیخ سعدی می گوید:

هنر به چشم عداوت، بزرگتر عیب است ... گل است سعدى و در چشم دشمنان خار است

و یا:

چشم بداندیش كه بر كنده باد ... عیب نماید هنرش در نظر

پس آن زمامدار مغروری كه خود را مستغنی از ملت میداند و فقط رأی خود را می پسندد و یك متملق چاپلوس دور او را گرفته و برای چاپیدن ملت بله بله قربان به او می گویند او بدترین زمامدار است. و طعنی كه شیعه بر حضرت صدیق بسته اند از فضایل او می باشد و آنان بدبین هستند و باید خود را اصلاح كنند.
امام ذهبی در منهاج الاعتدال در این مورد میگوید: این كلام او از بزرگترین فضائل اوست، و بهترین دلیل است به اینكه او طالب ریاست و علو نبوده و به خود مغرور و در نتیجه ستمگر نبوده كه فرموده: اگر مستقیم بر طاعت الهی رفتم مرا یاری كنید و گر نه مرا رهنمایی، و در واقع او مردم را به اطاعت خدا و رسول امر نموده است. البته هر انسانی یك شیطانی موكل به او و فرشته ای قرین اوست و در حدیث است كه ((الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم)) منتهی شیطان او را وسوسه و اغواء می كند و فرشته او را الهام و راهنمایی می كند، پس مقصود ابوبكر این است كه من معصوم نیستم، و او رضی الله عنه راست گفته است.


2-شیطانی كه ابوبكر صدیق رضی الله عنه از آن سخن گفت، با هر انسانی همراه است؛ چراكه رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده‌اند: ما منكم من أحد إلا وقد وكل به قرینه من الجن ، یعنی: «هیچ كسی نیست مگر كه همدمی از فرشتگان و همراهی از جن‌ها با او شده‌است. (فرشته‌ی به نیكی فرامی‌خواند و شیطان، به بدی وسوسه ‌می‌كند.)» از آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند: «آیا این جن با شما نیز همراه است؟» رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (وإیای إلا أن الله أعاننی علیه فأسلم فلا یأمرنی إلا بخیر) = «و من هم (چنین همراهی دارم و البته) خدای متعال، مرا بر آن جن، یاری داده و آن جن، اسلام آورده است و مرا تنها به خیر و نیكی فرامی‌خواند.»
این روایت را مسلم در صحیحش حدیث 5034 و امام احمد در مسند حدیث 3466 نقل کرده اند.



و در کتب شیعه با این الفاظ: ما من أحد إلا وكل به قرینه أی مصاحبه من الملائكة أو الشیاطین، وكل إنسان فان معه قرینا منهما فقرینه من الملائكة یأمره بالخیر ویحثه علیه، وقرینه من الشیاطین یأمره بالشر ویحثه علیه.
بحار الانوار مجلسی ج 69 ص 14 ، مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان


3- در كتاب كلینی از امام جعفر صادق روایت صحیح موجود است كه همراه هر مؤمن فرشته ایست که او را به خیر دعوت میکند و شیطانی است كه قصد اغواء او دارد و او را به معصیت میخواند:

أبی عبد الله (علیه السلام) قال ما من قلب إلا و له أذنان على إحداهما ملك مرشد و على الأخرى شیطان مفتن هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یأمره بالمعاصی و الملك یزجره عنها و هو قول الله عزوجل «عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ ﴿١٧﴾ مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ﴿١٨﴾»سورة ق اصول الکافی ج2 ص266 -267 ، دار الكتب الإسلامیة ، تهران

این روایت را مجلسی حسن كالصحیح(مرآة العقول ج 9 ص377 ) گفته و بهبودی: صحیح (صحیح كتاب الكافی ج1 ص104) و شیخ هادی نجفی(شیعه معاصر)بعد از نقل روایت فوق میگوید: الروایة صحیحة الاسناد= اسناد این روایت صحیح است.

انظر: موسوعة أحادیث أهل البیت (عليه السلام) ج5 ص479،دار إحیاء التراث العربی للطباعة والنشر والتوزیع ، بیروت

با وجود چنین روایت صحیح و محکمی چرا شیعه بر حضرت صدیق رضی الله عنه خرده میگیرد؟!
طبق این روایت همراه تمامی ما و همچنین همه ائمه و انبیاء شیطانی بوده است، بنابر این باید همه ما مذموم باشیم و مورد طعن قرار بگیریم!

و اما دلایل قرآنی در این مورد:
1. (یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّكُمُ الشَّیطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُم مِّنَ الْجَنَّةِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاء لِلَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ) (اعراف:27)
«اى فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان بركند تا عورتهایشان را بر آنان نمایان كند در حقیقت او و قبیله‏اش شما را از آنجا كه آنها را نمى‏بینید مى‏بینند ما شیاطین را دوستان كسانى قرار دادیم كه ایمان نمى‏آورند.»
آیه میگوید: شیطان را دوست بی ایمانها قرار دادیم و نه همراه آنها و حضرت ابوبکر رضی الله عنه نیز شیطان را دوست خود نمیداند بلکه میگوید: شیطانی همراه من است، همانطور که همراه همه ما هست و همینطور همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود...
پس طبق استدلال ایشان همه ما و همه گذشتگان دوستان شیطان هستیم و بی ایمان هستیم!(العیاذ بالله)
و همچنین از ادعای ایشان اینچنین بر می آید که حضرت آدم علیه السلام(نعوذ بالله) بی ایمان بوده اند.زیرا آنها توسط شیطان وسوسه شدند و از میوه ممنوعه خوردند...
پس وقتی وسوسه شیطان بر نبوت حضرت آدم خللی وارد نمیکند چگونه بر امامت و ایمان حضرت صدیق علیه السلام وارد میکند؟؟
(البته وسوسه ای برای حضرت صدیق رضی الله عنه ثابت نیست.. اگر هم باشد بلا اشکال است چون خود ایشان میفرمایند:مرا از دو چیز معذور بدارید از عصمت و آوردن وحی)

2. خداوند به پیامبر(صلي الله عليه وسلم) می‌فرماید : (وَإِمَّا ینسِینَّكَ الشَّیطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین) (الانعام : 68)«و اگر شیطان از یاد تو برد پس از یاد آمدن با این گروه ستمگر منشین».

3.
آدم(علیه السلام):
(فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ قَالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یبْلَى* فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى) (طه:120-121)
«پس شیطان او را وسوسه كرد گفت اى آدم آیا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زایل نمى‏شود راه نمایم* آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع كردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت.»


4. ایّوب علیه السلام: (وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَیوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ)(سوره ص : 41) «و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد.»



5. خداوند میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ(اعراف:200)
و هر گاه وسوسه‌ای از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر که او شنونده و داناست.


زین العابدین علیه السلام در صحیفه سجادیه میفرماید:
نانكه شیطان عنان مرا در وادى سوء ظن و ضعف یقین بدست گرفته است. از این رو من از بد همسایگى او و از پیروى نفسم از او به نزد تو(ای خدا) شكایت مى‏كنم، و از تسلط او در دامن امن تو مى‏آویزم، و در گرداندن مكر او از خویش بسوى تو تضرع و زارى مى‏كنم، و از تو مى‏خواهم كه براى تحصیل روزیم راهى آسان فراهم سازى
الصحیفة السجادیة (ابطحی) ،الإمام زین العابدین (ع) ،(نیایش32) ص 172 چاپخانه نمونه، قم
حالا در این عبارت و عبارت ابوبكر باید موازنه كرد و لفظ " شیطانا یعترینی"را در یك طرف و لفظ "ملك الشیطان عنانی... و طاعة نفسی" را در طرف دیگر نهاد. و آن وقت آن را با ترازوی شیعه وزن کرد تا ببینیم کدام یک سنگینتر خواهد بود!
سیدنا صدیق(رضي الله عنه)میفرمایند:شیطانی با من است که گاهی مرا میلغزاند ولی سجاد(عليه السلام) میگوید :شیطان در وادی شک عنان مرا به دست گرفته است...من از پیروی نفسم از شیطان به نزد تو (ای خدا) شکایت میکنم!!
مشتاقم بدانم شیعه چگونه این نیایش امام سجاد علیه السلام را توجیه میکند و آیا او را از مقام امامت عزل کرده و او را در ردیف بی ایمانان قرار میدهد یا خیر؟
خلاصه اینکه: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت صدیق و امام سجاد هر سه وجود شیطان را درک کرده اند و این خود نشان از آگاهی آنهاست.و اما اگر هنوز هم بر ادعای خودتان پافشاری میکنید پس بار دیگر دعای حضرت زین العابدین را بخوانید و بارها بار آن را تکرار کنید تا به مفهموم آن پی ببرید.

یاسین;45503 نوشت:
یا حق

جناب ایمان 2010
کتب شما سر شار از روایاتی است در مدح و منقبت خلفا آن هم به ترتیب خلفای راشدین

هیچ منقبتی در حق علی بن ابی طالب ع نیاورده اید مگر اینکه چند تای آن را در حق ابوبکر و عمر و عثمان گفتید و آیه ای را در حق علی ندانستید مگر اینکه اضعاف آن را در حق سه تای دیگر تاویل می کنید

ومنظور جناب زمزم این نبود که آیه ای در شان خلفا ندارید منظور این بود که آیه ای که فریقین تسالم بر ورود در مدح و منقبت خلفا داشته باشند، نمی توانید بیاورید

اما آیات مدح مولی امیر المومنین علی ع را فریقین پذیرفتند

.
.

فکر کنم. حرف خودشون بهتر از تفسیر شما باشه. خودشون گفتند فعلا کاری به حرف شیعه نداریم و فقط تکیه بر کتب اهل سنت کردند.
در ضمن چطور ما انتظار داشته باشیم شما حدیثی در مدح خلفای راشدین داشته باشید در خالیکه هر روز و شب اونها رو لعن میکنید.

قیاس مع الفارق میکنید؟؟؟؟؟ معلومه که اهل سنت بر پاک بودن تمام یاران رسول الله صحه گذاشته اند از جمله حضرت علی

بسمه تعالی

iman2010;45485 نوشت:
واقعا یعنی تا این حد از کتب اهل سنت بی خبر هستید و ادعا میکنید که اهل سنت از کتب خودشان بی خبرند؟؟؟؟؟

iman2010;45507 نوشت:
در ضمن چطور ما انتظار داشته باشیم شما حدیثی در مدح خلفای راشدین داشته باشید در خالیکه هر روز و شب اونها رو لعن میکنید.

آیا واقعا خود اهل سنت روایت صحیحی در فضیلت خلفا دارند!؟ پس نگاهی هم به این موارد داشته باشید:
[=&quot]امام عسقلانی می گوید: «سزاوار است بر كتابهايي كه ريشه ندارد كتابهاي فضائل را افزود چون اينها پر از احاديث ضعيف و ساخته شده است. اما فضائل ساختگي از حد شمارش خارج است چون رافضه در فضل اهل بيت حديث وضع كردند وجهال و افراد نادان از اهل سنت براي مقابله با آن، احاديث دروغ و جعلي در فضائل عمر و ابوبكر و معاويه ساختند.»لسان الميزان؛ جلد1، صفحه13.[/]

[=&quot]و العجلونی در کتاب کشف الخفاء می گوید: «باب فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه أشهرالمشهورات من الموضوعات»[/]
[=&quot]«مشهورترين مشهورات اين است كه باب فضائل ابوبكر صديق همگي از احاديث وضع شده و از احاديث جعلي است.»!!!! كشف الخفاء العجلوني؛ ج2، ص419[/]

بینا;45545 نوشت:
بسمه تعالی

آیا واقعا خود اهل سنت روایت صحیحی در فضیلت خلفا دارند!؟ پس نگاهی هم به این موارد داشته باشید:
[=&quot]امام عسقلانی می گوید: «سزاوار است بر كتابهايي كه ريشه ندارد كتابهاي فضائل را افزود چون اينها پر از احاديث ضعيف و ساخته شده است. اما فضائل ساختگي از حد شمارش خارج است چون رافضه در فضل اهل بيت حديث وضع كردند وجهال و افراد نادان از اهل سنت براي مقابله با آن، احاديث دروغ و جعلي در فضائل عمر و ابوبكر و معاويه ساختند.»لسان الميزان؛ جلد1، صفحه13.[/]

[=&quot]و العجلونی در کتاب کشف الخفاء می گوید: «باب فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه أشهرالمشهورات من الموضوعات»[/]
[=&quot]«مشهورترين مشهورات اين است كه باب فضائل ابوبكر صديق همگي از احاديث وضع شده و از احاديث جعلي است.»!!!! كشف الخفاء العجلوني؛ ج2، ص419[/]

شما هدفتان حقیقیت یافتن نیست وگرنه چنین نمی نوشتید.
هیچ اهل سنتی منکر وجود احادیث ضعیف در کتب حدیث نشده است و نخواهد شد ولی اگر شما بر کتب اهل سنت اطلاع اندکی داشته باشید میدانید که احادیث صحیح و ضعیف مشخص شده اند و اگر ما حدیثی را در اینجا مینوشتیم بدون شک به احادیث صحیح استناد میکردیم. نه احادیث ضعیف.
در ضمن بحث دارد به بیراهه میرود. بحث در مورد امامت است. جواب ایرادهای دوستان شما تاکنون داده شده است. لطفا اگر حرفی در مورد امامت ندارید بحث را به انحراف نکشانید

یاسین;45501 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله تفاوتهای اعتقادی بین شیعه و اهل سنت این است که آنها مساله جانشینی و خلافت بعد از پیامبر اکرم ص را ،مساله ای متروک و رها شده از جانب دین اسلام و پیامبر ص می دانند و معتقدند این امر به خود مردم واگذار شده و شریعت اسلام هیچ گونه توصیه و سفارشی در این زمینه ندارد وهر که را مردم به هر نحو ممکن بر خویش مسلط نمودند ،آن شخص خلیفه و حاکم بوده و اطاعت از او واجب است حتی اگر شخصی با زور و شمشیر و به شکل کودتا بر مردم بتازد و با قتل و غارت و ارعاب مردم را بترساندو بر انها غلبه کند او حاکم و اطاعتش واجب است


واقعا چه هدفی از این همه دروغ و تهمت پرانی دارید؟ آیا اگر خود را مسلمان میدانید به خود اجازه میدهید چنین راحت دروغ بگویید تا به اهداف خود برسید؟ یعنی برای شما هدف وسیله را تجویز میکند؟
هر چند دوست خوبم عقیل جواب خیلی کاملی در این موارد در صفحات قبل به شما داده ولی انگار شما آنها را ندیده اید و دوباره از اول شروع کردید و برگشتید سر خانه اول. دوستانی که این متن را میخوانند لطفا برای گرفتن جواب تهمتهای این آقای پاسخگو به صفحات قبل مراجعه کنید. فقط به حال شما باید افسوس خورد که .......

البته باید هم چنین کنید. وقتی حرفی برای گفتن ندارید باید هم دست به دامان دروغ و تهمت بشید. ولی بدانید که با اینکارها راه به جایی نخواهید برد

iman2010;45631 نوشت:

واقعا چه هدفی از این همه دروغ و تهمت پرانی دارید؟ آیا اگر خود را مسلمان میدانید به خود اجازه میدهید چنین راحت دروغ بگویید تا به اهداف خود برسید؟ یعنی برای شما هدف وسیله را تجویز میکند؟
هر چند دوست خوبم عقیل جواب خیلی کاملی در این موارد در صفحات قبل به شما داده ولی انگار شما آنها را ندیده اید و دوباره از اول شروع کردید و برگشتید سر خانه اول. دوستانی که این متن را میخوانند لطفا برای گرفتن جواب تهمتهای این آقای پاسخگو به صفحات قبل مراجعه کنید. فقط به حال شما باید افسوس خورد که .......

البته باید هم چنین کنید. وقتی حرفی برای گفتن ندارید باید هم دست به دامان دروغ و تهمت بشید. ولی بدانید که با اینکارها راه به جایی نخواهید برد

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ (87 اعراف)

اینکه بنده را دروغ گو پنداشتید از لطف شماست و جز این از الطافتان توقع نیست

اما نفرمودید کدام قسمت از سخن بنده دروغ و تهمت هست؟

جانشینی پیامبر؟

کیفیت جانشینی؟

جواز فسق خلیفه؟

حکم به غلبه؟

؟؟؟؟؟؟؟

بفرمایید تا برایتان روشن کنم

چرا فکر کردید حرفی برای گفتن نداریم ؟

شما از بزاز و خیاط و گارسن و چاربیدار و ماءالرجالی خلیفه ساختید و کتاب فضلشان را به گوش فلک نیوشاندید

ما که از زلال اهل بیت عصمت و خاندان وحی و معدن علم و محل رفت و آمد ملائکه و اهل الذکر ،دریافت کردیم چرا حرفی برای گفتن نداریم ؟؟؟؟

از جراب نوره بهره گرفتی جناب ایمان 2010

.
.

آقای محترم. ما را از بحث نترسان. در هر مورد که خواستید بحث خواهیم کرد ولی مبنای این سرنگار مربوط به امامت است و اگر تمایل دارید بحث را به انحراف بکشانید همین الان تکلیف ما را معلوم کنید تا دیگر با شما بحث نکنیم.

قسمتی از دروغ شما و تمهت های نوشتار شما نسبت به اهل سنت اینها هستند که خود شما گفته اید:
آنها مساله جانشینی و خلافت بعد از پیامبر اکرم ص را ،مساله ای متروک و رها شده از جانب دین اسلام و پیامبر ص می دانند (ما این مساله را متروک نمیدانم بلکه دستورات اداره اسلام بعد از پیامبر به وضوح در قرآن آمده است.)
شریعت اسلام هیچ گونه توصیه و سفارشی در این زمینه ندارد (واقعا اینها را اگر دروغ و تهمت نام نگذارم چه باید به اینها بگویم؟؟؟؟؟)
طاعت از او واجب است حتی اگر شخصی با زور و شمشیر و به شکل کودتا بر مردم بتازد و با قتل و غارت و ارعاب مردم را بترساندو بر انها غلبه کند او حاکم و اطاعتش واجب است (باید گفت که از حرفهای خودتان خجالت بکشید. خیلی تمایل دارم این مباحث را در یک سرنگار جدید مطرح کنید تا دروغهای شما رو آشکار کنم).


بازهم میگویم بحث اصلی را میخواهید با زرنگی به انحراف بکشانید. در هر مورد که خواهان گفتگو هستید بصورت جداگانه یک سرنگار ایجاد کنید تا صحبت کنیم

iman2010;45662 نوشت:

سایر مواردی که شما آورده اید مربوط به امامت و جانشینی حضرت علی است. ما هم اکنون داریم در مورد امامت در یک سرنگار دیگر بحث میکنیم. هیچ دلم نمیخواهد که همزمان در دو سرنگار در مورد یک موضوع بحث کنم. اگر خواهان جواب هستید این مطالب را در قسمت مربوط به خود مطرح کنید تا جواب شما داده شود

با سلام..

بنده وقت جدل را ندارم برای همین می روم سر اصل مطلب ؛وان هم اینکه از اصل امامت می خواهم بحث را اغاز کنم ؛البته دوستان جوابها را داده اند ولی چون دیدم شما ول کن نیستید به این تاپیک سری زدم...

خوب ابتدا موارد را با دقت بخوانید ؛و سپس شروع به نوشتن نمایید ؛...

[=tahoma][=&quot]
[/]

[=&quot]همانطور که مشخص است امامت به معنای مقتدا و پیشوا می باشد ؛و مقتدا کسی است ؛که خود پیشتر و جلوتر از دیگران به چونین امری نائل شده باشد؛تا دیگران را در ان امور مقتدایی و پیشوایی کند؛نتیجتا چه ائمه کفر و چه ائمه حق مبتدا در امر هدایت هستند ؛نتیجتا امام قبل از همه متبلس به امر هدایت است؛حال این هدایت می خواهد به کفر و ضلالت باشد ؛چه به حق و امر خدا..و منشا هدایت دیگران از امام می رسد..[/]

[=&quot]تا اینجا ان شاالله با کلام بنده موافق باشید؛البته مقتدای کفر را خداوند در ابتدا بدون اینکه خود مقتدا بخواهد ؛به چونین امری نائل نکرد ؛حال چرا خداوند ايشان را پيشواى كفر كرد؟ و آيا اين كار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ مى گوييم : وقتى برخورد دارد كه اين اضلال خدا ابتدايى باشد، يعنى خود آنان قبلا كارى نكرده باشند كه مستوجب اين اضلال باشند، و اما اگر اين اضلال به عنوان مجازات كفر و جحودى باشد كه آنان قبل از ديگران مرتكب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد[/][=&quot].[/][=&quot]...[/]

[=&quot]خلاصه بحث تا اینجا اینطور شد که خداوند برای اهل ضلال امام مضل قرار داده است وبرای اهل حق امامی که به امر خداوند هدایت می کند...[/]

[=&quot]حال می اییم سر اصل مطلب ؛ابتدا به این دو ایه توجه کنید:[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ[/]
[=&quot]و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.[/]

[=&quot]همانطور که می بینید خداوند اصل امامت بر حق را ؛با یک قید اورده است ؛وان هدایت می باشد ؛ولی هدایتی که به امر او یعنی خداوند باشد ؛به عبارتی امام حق مردم را به امر او هدایت می کنند ؛پس باید دید این امری که متعلق او یعنی خدا قرار گرفته چه می باشد ؛..[/]

[=&quot]این دو ایه اصل امر خداوند را مشخص می کند:[/]
[=&quot]إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ.. [/]
[=&quot]فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود![/]
[=&quot]فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ [/]
[=&quot]پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی‌گردانند![/]

[=&quot]از این ایه به خوبی مشخص می گردد که امر خداوند ؛ویا به عبارتی هر جا امر متعلق به خداوند باشد ؛منظور ملکوت اوست ؛یعنی امر خدا همان تکوین اوست ؛نه امر تشریعی و حکم شرعی...[/]

[=&quot]این ایه نیز این مطلب را تایید می کند:[/]
[=&quot]الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين‏..[/]
[=&quot]نتیجتا جایی که امر را خداوند به خود نسبت داده باشد ؛همان ملکوت و دار تکوین اوست...[/]
[=&quot]از طرفی خداوند همین ملکوت را به یقین نسبت داده است ؛به عبارتی کسی دارای یقین است که به ملکوت دسترسی داشته باشد حال چرا ؛به این ایه توجه نمایید:[/]
[=&quot]وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ[/]
[=&quot]و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.[/]
[=&quot]خوب تا اینجا مشخص شد که جایی که امر به خداوند تعلق بگیرید یا به خودش نسبت داده شود منظور دار ملکوت وتکوین است ؛وکسی که به یقینرسیده باشد ؛به چونین امری نایل می اید....[/]
[=&quot]بر اساس مطالب بالا می اییم سراغ ایات قبل:[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَ[/][=&quot]كَانُوا[/][=&quot] لَنَا عَابِدِینَ ..[/]
[=&quot]وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.[/]

[=&quot]وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ[/]
[=&quot]لطفا تعصب را کنار بگذارید و با منطق و عقل تامل نمایید...[/]
[=&quot]همانطور که می بینید خداوند امام حق را امامی می داند که هدایت به امر او کند وهمچونین اهل یقین باشد ،یعنی به ملکوت افراد و اعمال انها دسترسی داشته باشد؛...[/]
[=&quot]از نکته بالا یک مطلب به دست می اید ؛و ان اینکه دار تکوین خطا پذیر نیست؛چون با یقین قابل جمع نیست ؛نتیجتا امام باید به یقین برسد تا بتواند هدایت کند؛که این هدایت تعلق به امر و ملکوت خداوند قرار گرفته است..یک نکته دیگر نیز می باشد وان فعل خیرات است(از طرفی فعل به خارج بر می گردد) ؛واین امکان ندارد مگر اینکه افعال و اعمال انها به دور از خطا باشد و همیشه در مسیر حق قرار داشته باشد ؛چون وحی خیرات چونین چیزی را ضروری می کند واین نیز همان دارد تکوین است ...[/]
[=&quot]واخرین مطلب نیز همان است که قبلا گفته شد؛شما به لفظ کانوا در ایه توجه نمایید ؛این یعنی تقدم ایشان در چونین امری ؛یعنی ایشان قبل از همه به این امر دست یازیده اند..[/]
[=&quot]پس تا اینجا تعلقات یک امام حق مشخص شد و احکامی که او را در این امر پابرجا نگه می دارد...[/]

[=&quot]حال می اییم سراغ این ایه:[/]
یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا
[=&quot](به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! [/]
[=&quot]همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است نتیجتا از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست...[/]
[=&quot]نتیجتا الان نیز باید امام بر حق و امام مضل بر حسب شرایط قبلی وجود داشته باشد ؛نتیجتا امام بر حق که به امر الهی هدایت می کند و امور ملکوتی را نیز به دست دارد در این ایه مصداق پیدا می کند؛پس هم اکنون نیز امام بر حق باید وجود داشته باشد ؛وگرنه از کلام حضرت حق نفی غرض بر می خیزد...[/][/]

این موارد را اگر می پذیرید به سراغ اثبات ولایت بر حق معصومین برویم..

با تشکر..

iman2010;45707 نوشت:
طاعت از او واجب است حتی اگر شخصی با زور و شمشیر و به شکل کودتا بر مردم بتازد و با قتل و غارت و ارعاب مردم را بترساندو بر انها غلبه کند او حاکم و اطاعتش واجب است

اولا مگر حکومت معاویه و یزیدو ... که با قهر و غلبه و زرو زور و تزویر و ریختن خون بی گناهان تشکیل شد مورد تإیی اهل سنت نیست و اطاعت از چنین حکومتی را واجب نمی دانند!!!

در ثانی من هر چه پستهای مخالف شما را دیدم بی احترامی و اتهام و توهین مشاهده نکردم ولی متأسفانه پستهای خصوص شما بسیار از عبارات زشتی به کار برده اید و این مطلب عجز شما را در اثبات سخنانتان را میرساند
میگویند یکی از روشهای تخریب چهره مقابل این است که بی دلیل آنقدر بگو دروغگو یی تا مردم عوام باور کنند او واقعا دروغگو است .اتهام بدون دلیل و اثبات گویا روش سلف شماست .تعجبم از مسئولین سایت اینقدر در این سایت آزادی است که یک اهل سنت با بودجه تشیع به راحتی علما بزرگوار آن را متهم به دروغگویی میکند و تازه خود را طلبکار گرفته پاسخ میخواهد.شما باید دروغ را اثبات کنی و نه با فرافکنی خیال میکنی میتوانی حرفت را به کرسی بنشانی

iman2010;45707 نوشت:
(ما این مساله را متروک نمیدانم بلکه دستورات اداره اسلام بعد از پیامبر به وضوح در قرآن آمده است

اگر این مسأله را متروک نمیدانید پس چرا به پیامبر (ص)تهمت میزنید که بعد از خودش به فکر امت نبوده ؛پیغمبری که در قران "رحمةللعالمین"حریص علیکم بالمومنین رووف رحیم"و... معرفی شده است.یک پدر بعد از سر خودش شخصی را وصی قرار میدهد اصلا در احکام داریم هرکسی در مسأله وصیت وصیی برای خودش برای رتق و فت امور بعد از خودش قرار میدهد .میتوان فرض کرد پیامبر _(ص)از یک شخص عوام خدای ناکرده نعوذ بالله فکرش کمتر بوده به فکر امت نبوده و وصیی تعیین نکرده محال است محال . دیدگاه شما نسبت به نبی و پیامبر (ص)بسیار کوته نظرانه است
یا فکر میکنید امت آنقدر عاقل بودند که خود رهبر را انتخا ب کنند با آن اوضاع در هم ریخته صدر اسلام که دشمنان از دور و نزدیک اصل اسلام را نشانه رفته بودند

[quote=iman2010;45707]دستورات اداره اسلام بعد از پیامبر به وضوح در قرآن آمده است.) شریعت اسلام هیچ گونه توصیه و سفارشی در این زمینه ندارد [/quote]

بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر صلی الله علیه واله 3منصب داشتند
1-تلقی و ابلاغ وحی بدون کم وکاست و زیاده
2-تبیین وحی الهی و توضیح آنچه در قرآن آمده است مثلا در قرآن آمده " اقم الصلوة " ولی اینکه نماز صبح یا ظهر چند رکعت است نیامده .خب پیامبر (ص)این آیه را با قول ،فعل یا تقریر (سنت)تبیین میکردند
3- منصب تشکیل حکومت برای عملی ساختن احکام اسلام چرا که دین اسلام کاملترین دین در جهت رفع نیاز های فردی و اجتماعی بشریت از اولین تا آخرین است.
خب پس از پیامبر(ص)منصب اول (تلقی و ابلاغ وحی)مختومه شد یعنی پس از وی احدی پیامبر نیست و وحی نمی اورد ولی دو منصب دیگر به دلیل ادامه بشریت در طول تاریخ ادامه دارد انسانها یکی پس از دیگری میآیند نیازبه بیان و توضیح وحی الهی را دارند در عین اینکه بشر یک موجود اجتماعی است و زندگی اش علاوه بر بعد فردی بعد اجتماعی هم دارد اصلا بدون اجتماع مقام خلیفةاللهی وی محقق نمیشود پس در اجتماع محتاج وجود رهبر است (نظریه آنارشیزم یا بی حکومتی از سوی حتی مکاتب بشری مردود است) هم آگاه به تمامی وحی باشد و هم توان اجرا احکام الهی را داشته باشد
نکته حائز اهمیت اینکه اگر در دو منصب یاد شده رهبر معصوم از خطا و اشتباه نباشد از کجا معلوم به خاطر هواهای نفسانی حکمی را برای نفع خودش به اسلام نبندد و یا دنیا طلبی اش در اجراءاحکام تأثیر نگذارد پس از آنجا که خداوند نقض حکمتش نشود و بشر را به همه استعدادهای نهفته اش برساند با ید و باید این غرض در کنار رهبری معصوم صورت گیرد در غیر این صورت غیر ممکن است تجربه بشری نیز موید آن است و انروزه میبینیم که بشر به سر منزل مقصود نرسیده است چرا که جریان امامت و رهبری به انحراف کشیده شد لذا بشر هنوز روی سعادت و به فعلیت یافتن استعدادهایش را ندیده است.پس باید در هر عصری رهبری معصوم بر جامعه اسلامی حاکم باشد تا امت اسلامی به بیراهه نرود و در این چنین جامعه ایی انسان مورد نظر خداوند تربیت
گردد .بنابر این سخن شما درست ولی دستورات دین که به صورت کلی در قران آمده نیازمند تبیین و توضیح صحیح است البته نگویید پس مفسرین و علما و مجهدین چه میکنند باید گفت اختلاف نظر آنها در یک آیه وضو و.. کاملا مشهود است و هلمّ جراّ پس تمسک به سنت نبوی و معصومین برای برداشت صحیح از قرآن یک واجب و ضروری است.
از مطالب فوق روشن میشود بحث امامت از نظر شیعه منصبی الهی است و تعیینی از سوی خداوند به دست رسول الله و نه منصبی بشری و انتخابی به دست بشر .امامت مقامی آسمانی است و الهی و تنصیصی (نص صریح از سوی خداوند به پیامبر صلی الله علیه واله وارد شده است) که به هر کسی داده نمیشود خدا باید آن را تعیین کند و نه بشر . لذا از تقدس و محبوبیت خاصی نیز برخوردار است. و به همین دلیل است که اصل مذهب است و در کلام بحث میشود و با ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است ولی در دیدگاه اهل سنت رهبری منصب بشری ،با انتخاب بشر و با هر روشی حتی قهرو غلبه و کودتا و... ،بدون تقدس الهی،عدم عصمت در رهبر است و در کلام بحث نمیشود و اثبات نمیگردد

ر.ک. شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی
" "معارف قران محمد تقی مصباح یزدی
" "کلام اسلامی سعیدی مهر

iman2010;45707 نوشت:
آقای محترم. ما را از بحث نترسان. در هر مورد که خواستید بحث خواهیم کرد ولی مبنای این سرنگار مربوط به امامت است و اگر تمایل دارید بحث را به انحراف بکشانید همین الان تکلیف ما را معلوم کنید تا دیگر با شما بحث نکنیم.

قسمتی از دروغ شما و تمهت های نوشتار شما نسبت به اهل سنت اینها هستند که خود شما گفته اید:
آنها مساله جانشینی و خلافت بعد از پیامبر اکرم ص را ،مساله ای متروک و رها شده از جانب دین اسلام و پیامبر ص می دانند (ما این مساله را متروک نمیدانم بلکه دستورات اداره اسلام بعد از پیامبر به وضوح در قرآن آمده است.)
شریعت اسلام هیچ گونه توصیه و سفارشی در این زمینه ندارد (واقعا اینها را اگر دروغ و تهمت نام نگذارم چه باید به اینها بگویم؟؟؟؟؟)
طاعت از او واجب است حتی اگر شخصی با زور و شمشیر و به شکل کودتا بر مردم بتازد و با قتل و غارت و ارعاب مردم را بترساندو بر انها غلبه کند او حاکم و اطاعتش واجب است (باید گفت که از حرفهای خودتان خجالت بکشید. خیلی تمایل دارم این مباحث را در یک سرنگار جدید مطرح کنید تا دروغهای شما رو آشکار کنم).

به نام خدا

الامامه لمن غلب !!!

قَال أَحْمَدُ ، فِي رِوَايَةِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ : الإْمَامُ : الَّذِي يَجْتَمِعُ عَلَيْهِ ، كُلُّهُمْ يَقُول : هَذَا إِمَامٌ .

وَظَاهِرُ هَذَا : أَنَّهَا تَنْعَقِدُ بِجَمَاعَتِهِمْ .

وَرُوِيَ عَنْهُ مَا دَل عَلَى أَنَّهَا تَثْبُتُ بِالْقَهْرِ وَالْغَلَبَةِ ، وَلاَ تَفْتَقِرُ إِلَى الْعَقْدِ .

فَقَال فِي رِوَايَةِ عَبْدُوسِ بْنِ مَالِكٍ الْعَطَّارِ : وَمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى صَارَ خَلِيفَةً وَسُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، فَلاَ يَحِل لأِحَدٍ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ أَنْ يَبِيتَ وَلاَ يَرَاهُ إِمَامًا ، بَرًّا كَانَ أَوْ فَاجِرًا .

وَقَال أَيْضًا فِي رِوَايَةِ أَبِي الْحَارِثِ - فِي الإْمَامِ يَخْرُجُ عَلَيْهِ مَنْ يَطْلُبُ الْمُلْكَ ، فَيَكُونُ مَعَ هَذَا قَوْمٌ وَمَعَ هَذَا قَوْمٌ - : تَكُونُ الْجُمُعَةُ مَعَ مَنْ غَلَبَ

وَاحْتَجَّ بِأَنَّ ابْنَ عُمَرَ صَلَّى بِأَهْل الْمَدِينَةِ فِي زَمَنِ الْحَرَّةِ . وَقَال : نَحْنُ مَعَ مَنْ غَلَبَ .

(موسوعه فقهیه کویتیه ج6 ص225)
(الاحکام السلطانیه للفراء ص 20 و 22 و 23)

احمد بن حنبل ...می گوید :امام کسی است که همه بر او اتفاق نموده و بگویند این امام است

ظاهرش این است که با جماعت مردم امامت منعقد می شود

و از او (احمد)نقل شده که با قهر و غلبه هم امامت منعقد می شود و نیاز به عقد ندارد

در روایت عبدوس می گوید هر کس بر مردم به زور شمشیر غلبه کند تا حاکم شود و امیر المومنین نامیده شود ،برای احدی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد ،جایز نیست که شب را سر کند و او را امام نداند آن حاکم نیکو کار باشد یا فاجر !!

و نیز در روایت ابی حارث گفته اگر در حق امام کسی خروج کند ،با این عده باشند و با آن عده ای دیگر آنی که غلبه کرد امام است

و استدلال نمود به اینکه عبد الله بن عمر در واقعه حره (تجاوز یزید به مدینه و قتل عام و غارت )با اهل مدینه نماز خواند و گفت :

ما با کسی هستیم که غلبه کند (حریف را سرکوب کند )

تفتازانی در شرح المقاصد ج 5 ص233 می گوید :

إذا مات الإمام وتصدّى للإمامة من يستجمع شرائطها من غير بيعة واستخلاف، وقهر الناس بشوكته، انعقدت الخلافة له.
اگر امام مرد و کسی که شرایط امامت را دارد بدون بیعت و تعیین متصدی خلافت شود و مردم را با زور سرکوب کند ،خلافت برایش ثابت می شود

وكذا إذا كان فاسقاً أو جاهلاً على الأظهر، إلا أنّه يُعصى بما فعل، ويجب طاعة الإمام ما لم يخالف حكم الشرع سواءً كان عادلاً أو جائراً .
و همین طور اگر فاسق یا جاهل باشد ؛بنا بر اظهر الا اینکه او با این کار فقط گناه کرده و اطاعتش واجب است تا زمانی که حکم شرع را مخالفت نکرده باشد ،عادل باشد یا ستمگر !!!!

اما کیفیت انتخاب خلیفه !!!:

عضد الدين إيجي در المواقف - المقصد الثالث:

إنها تثبت بالنص من الرسول، ومن الإمام السابق بالإجماع... دليلنا ثبوت إمامة أبي بكر... وقال: إذا ثبت حصول الإمامة بالاختيار والبيعة، فإن ذلك لا يفتقر إلى الإجماع، إذ لم يقم عليه دليل من العقل أو السمع، بل الواحد والاثنان من أهل الحل والعقد كاف.... كعقد عمر لأبي بكر، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان. المواقف في علم الكلام ج 8 ص 251 - 253

ببینید راههای انتخاب خلیفه چه با شکوه و محیر العقول است (جل المخلوق !!)

عمر به تنهایی ابوبکر را خلیفه کرد و سایرین با ابوبکر خلیفه شده بیعت کردند!!اما انعقاد امامت به دستان هنر مند و اسرار آمیز عمر انجام شد و نیز امامت عثمان به دست تنها عبد الرحمن بن عوف بوده !!

(اعتراف می کنم من دروغگو رو جو گرفت و می خوام بگم :

ای عمر قدر دستان هنر مند خودتو بدون یه خورده بجنبی می تونی خدا هم بسازی !


فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ (طه88)...)

جناب ایمان ....اینها دروغ و تهمت است ؟

.
.

ماشاالله آنقدر نوشته اید و از موضوعات مختلف حرف زده اید که آدم نمیداند به کدامیک جواب دهد. بهرحال من یکنفر و شما چندین نفر هستید (البته یادم رفت عقیل هم هست). اگر فرصت شد جواب این نوشته ها را خواهیم داد. ولی باید منتظر باشید. چون طول میکشد. من باید منابعی را که نوشته اید نگاه کنم و ببینم آیا چیزی که اینجا نوشته اید همان است یا نه؟ بعدش هم برخی تفاسیری که شما از این جملات کرده اید برایتان خواهیم گفت که کاملا اشتباه بوده و در حقیقت تفسیر به نفع خود است. بهرحال اگر عمری باقی بود کم کم و بتدریج جواب خواهیم داد.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
من که دیگه حوصله جواب دادن به حرف های شما را ندارم برادر ایمان زحمت نکش چون این عزیزان اصلا در مورد حدیث صحیح و ضعیف چیزی نمی دانند یا وقتی بهشان می گویی این نقل قول شما اشتباه است و متن را قیچی کرده ای فورا حمله می کنند و ما را متهم به قبول نداشتن علمای خود می کنند.
پس برادران شیعه اگر دلیلی برا امامت ائمه در قرآن نیست صراحتا بگویید و خیال ما را هم راحت کنید البته جناب یاس من چند آیه ای آوردند اما وقتی که گفتم از کدام یک شروع کنیم دیگه ازشان خبری نشده.

بنده آخرین بار عرض کردم:

نقل قول:

با سلام و آرزوی قبولی طاعات

ما عجله ای نداریم، صبر می کنیم شبهای قدر که تمام شد پاسخهای شما را می شنویم. مخصوصاً من خیلی علاقه مندم بدانم تعریف شما از امامت چیست، و بر چه اساسی صد در صد مطمئن هستید که حق کاملاً با شماست، تا آنجا که جرأت می کنید روی یک سایت اینترنتی که عده زیادی آن را می بینند به امر به «معروف» و نهی از «منکر» بپردازید.

با تشکر
یا حق

همچنین خیلی خوشحال می شوم اتفاقی را که برایم افتاد و به آن اشاره کردم، بر اساس عقاید خودتان توجیه کنید:

نقل قول:

من بنا به تجربه شخصی به مسئله توسل ایمان آوردم. در ایامی که به مسئله توسل توجه داشتم، و داشتم موضوع را مجدداً بررسی می کردم، و از خداوند طلب هدایت می کردم، روزی دچار وسوسه های شیطانی بسیار شدیدی شدم (البته پدید آمدن چنین وسوسه هایی برای یک جوان مجرد چیز عجیبی نیست، و من عادت داشتم). من همیشه در چنین مواردی یا به نماز پناه می برم، یا به ذکر، یا سر خودم را مشغول می کنم. ولی این بار به کلی تمرکز و حضور ذهن من از بین رفته بود، پس دست به دعا برداشتم و از خداوند خواستم شیطان را از من دور کند، چون اگر اینطور پیش رود، من قطعاً به گناه می افتم.


دعا هم هیچ فایده ای نداشت، و شیطان لحظه به لحظه بیشتر ذهن مرا تصرف می کرد. چون در آن ایام درگیر مسئله توسل هم بودم، این فکر به ذهنم افتاد که توسل را عملاً آزمایش کنم. با خود گفتم خداوند در قرآن می فرماید از رسول بخواهید برایتان آمرزش بخواهد، گفتم خوب حالا ما یه چیز دیگه می خوایم. دعا کردم و گفتم یا رسول الله (ص)، از خداوند بخواه تا وسوسه شیطانی را از من دور کند.

در مدت 3 یا 4 ثانیه، حال من کاملاً به حالت اول بازگشت. چنین پدیده ای از نظر پزشکی غیر ممکن است. چون مدتی زمان لازم است تا تأثیر هورمونهای ترشح شده در خون از بین برود.


یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب بینام
تو رو به خدا یه کم تفکر کنید و از دست از این استدلال ها بردارید وقتی به سایت بهایی ها می روی می گویند ما حاجاتمان را از پیامبرمان گرفته ایم پس ما بهاییم وقتی سری به سایت های صوفی می زنی می گویند ما همه ی درخواست هامون را عبدالقادر گیلانی برآورده می کند پس چرا صوفی نباشیم وقتی سری به سایت گاوپرست ها می نی ....
بس کنید این استدلال های آبکی چیست برادر؟

موضوع قفل شده است