داستانها و حکایتهایی از حضرت زهرا سلام (علیها السلام)

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستانها و حکایتهایی از حضرت زهرا سلام (علیها السلام)

اعمال هنگام خواب

حضرت زهرا سلام (علیها السلام) فرمودند:
یكشب رختخوابم را پهن كرده بودم و می خواستم بخوابم ،
حضرت رسول (ص) بر من وارد شد و فرمودند: ای فاطمه ! نخواب ، مگر چهار عمل را بجا آوری .
گفتم : آن چهار عمل چیست ؟! فرمود:
اول : ختم قرآن كن .
دوم : پیغبران را شفیع خود گردان .
سوم : مؤ منین را از خود خوشنود گردان .
چهارم : حج و عمره را بجا آور. سپس مشغول نماز شدند،
من منتظر ماندم تا نماز حضرت تمام شد،
گفتم : یا رسول اللّه ، مرا امر فرمودید: به چهار چیز كه قدرت انجام آن را دراین وقت ندارم .
آن حضرت تبسمی كردند و فرمودند:
1 هر وقت خواستی بخوابی قل هو اللّه احد را سه مرتبه خوان ، مثل این است كه قرآن را ختم كردی یعنی ثواب ختم قرآن را برایت می نویسند. 2 وقتی كه بر من و پیغبران قبل از من صلوات بفرستی ، ما در روز قیامت شفیعان تو خواهیم بود. یعنی بگویی : سَلامٌ عَلَی جَمیعِ الاْ نْبیاء و المُرسَلین 3 وقتی برای مؤ منین استغفار بگویی ، یعنی بگویی : اَللّهُمَّ اغْفِر المُؤ منینَ و المُؤ منات . پس تمام آنها از تو خوشنود می شوند. 4 و وقتی بگویی : سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُالِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ. پس حج و عمره بجا آوردی .

پوشش از نابینا


آورده اند كه نابینایی مادرزاد بود در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، نام وی عبدالله ام مكتوم . روزی به در خانه رسول صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آواز داد.
رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : در، آی .
فاطمه علیها السلام برخاست و در خانه شد تا وی برون رفت .
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سبیل امتحان گفت : ای فاطمه ! وی ترا نمی دید.
گفت : ای ! پدر بزرگوار! اگر وی مرا نمی دید، من وی را می دیدم .
چنانكه حق تعالی مردان را نهی كرده است در نامحرم نگاه كردن و گفته است : قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ؛ زنان را نیز نهی كرده است و گفته كه : قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حمد خدای را كه مردان و زنان ما را جمله عالم و دانا گردانیده است .

دعای مادر

در آن شب همه اش به كلمات مادرش كه در گوشه ای از اطاق رو به طرف قبله كرده بود گوش می داد.
ركوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب كه شب جمعه بود، تحت نظر داشت . با اینكه هنوز كودك بود،
مراقب بود ببیند مادرش كه این همه در باره مردان و زنان مسلمان دعای خیر می كند و یك یك را نام می برد و از خدای بزرگ برای هر یك از آنها سعادت و رحمت و خیر و بركت می خواهد،
برای شخص خود از خداوند چه چیزی مساءلت می كند؟
امام حسن آن شب را تا صبح نخوابید و مراقب كار مادرش ، صدیقه مرضیه علیهاالسلام بود.
و همه اش منتظر بود كه ببیند مادرش در باره خود چگونه دعا می كند و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی می خواهد؟
شب صبح شد و به عبادت و دعا در باره دیگران گذشت . و امام حسن ، حتی یك كلمه نشنید كه مادرش برای خود دعا كند
صبح به مادر گفت :مادر جان ! چرا من هرچه گوش كردم ، تو در باره دیگران دعای خیر كردی و در باره خودت یك كلمه دعا نكردی ؟. مادر مهربان جواب داد:پسرك عزیزم ! اول همسایه ، بعد خانه خود.

رحم به فاطمه(ع)

پیامبر (ص) با مسلمانان در مسجد بودند، هنگام نماز بود،
ولی آن روز بلال حبشی در مسجد دیده نمی شد، تا اذان بگوید، همه در انتظار آمدن او بودند، سرانجام بلال با مقداری تأ خیر به مسجد آمد.
پیامبر (ص) به او فرمود:
چرا دیر آمدی ؟!.
بلال گفت : به سوی مسجد می آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا (ع) عبور كردم ،
دیدم فاطمه زهرا (ع) پسرش حسن (ع) را (كه كودك بود) به زمین گذاشته ، و كودك گریه می كرد، و خود حضرت زهرا (ع) مشغول دستاس ‍ (آسیا كردن گندم یا جو) بود. به آن حضرت عرض كردم : یكی از این دو كار را به عهده من بگذار، هر كدام را كه دوست داری ،
یا نگهداری كودك را یا دستاس را؟
فرمود: من نسبت به پسرم ، مهربانتر هستم .
او به نگهداری كودك پرداخت و من به دستاس و آسیا كردن مشغول شدم ، و همین باعث دیر آمدن من به مسجد شد. رسول اكرم (ص) برای بلال دعا كرد و فرمود: رحمتها رحمك اللّه : نسبت به فاطمه (ع) مهربانی كردی ، خداوند به تو مهربانی كند.

ادامه دارد!!

داستانی در مورد فدك

ابن ابی الحدید معتزلی كه از علمای معروف و برجسته اهل تسنن است می گوید:
من از استادم (علی بن فارقی) مدرس مدرسه بغداد پرسیدم آیا فاطمه (ع) از ادعای مالكیت فدك راست می گفت ؟.
گفت : آری .
گفتم : پس چرا خلیفه اول ، فدك را به او نداد، در حالی كه فاطمه (ع) نزد او را راستگو بود؟.

او لبخندی زد و كلام زیبا و لطیف و طنز گونه ای گفت ، در حالی كه او هرگز عادت به شوخی نداشت ،
گفت : اگر ابوبكر، فدك را به مجرد ادعای فاطمه (ع) به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش ‍ می كرد! و وی را از مقامش كنار می زد و او هیچگونه عذر و دفاعی از خود نداشت ،
زیرا با دادن فدك پذیرفته بود كه فاطمه (ع) هر چه را ادعا كند راست می گوید، و نیازی به بینه و گواه ندارد.
سپس ابن ابی الحدید می افزاید: این یك واقعیت است ، هر چند استاد، آن را به عنوان مزاح ، مطرح كرد.
این اعتراف صریح از این دو دانشمند اهل تسنن حاكی است كه داستان فدك ، یك داستان سیاسی و آمیخته با خلافت بوده ، نه داستان صرفا اقتصادی .

اجر راهنمائی


به نقل علی (علیه السلام) روزی زنی به حضور حضرت زهرا (علیهاالسلام) رسید و عرض كرد:

مادر ناتوانی دارم كه درباره نماز مسائلی را نمی داند، مرا نزد شما فرستاده تا آن مسائل را بپرسم ، سوالات او به ده سوال رسید.
و از بسیاری سوال شرمنده شد و عرض كرد:
ای دختر رسول خدا، بیش از این به شما زحمت نمی دهم .

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: آنچه را نمی دانی بپرس ، آیا كسی را سراغ داری كه در برابر صد هزار مثقال طلا اجیر شود كه یك روز بار سنگینی را از زمین به بالای بام ببرد و اظهار خستگی كند؟
او عرض كرد: نه .
زهرای اطهر (علیهاالسلام) فرمود: من نیز اجیر شده ام در برابر هر مساله ای كه به تو پاسخ دهم مزدی بگیرم كه اگر بین زمین تا عرش را پر از مروارید كنند، باز آن مزد بیشتر است ، بنابراین من سزاوارتر از آن اجیرم كه اظهار خستگی نكنم ،
من از پدرم شنیدم كه فرمود: علمای شیعه ما وقتی در قیامت محشور می شوند، بقدر علمشان و بقدر تلاشی كه در ارشاد مردم كرده اند به آنها خلعت و جایزه می دهند...

زهد فاطمه (ع)


از زهد و پارسائی فاطمه (علیهاالسلام) اینكه :
روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله) دید فاطمه (علیهاالسلام) آنچه داشت در راه خدا به مستمندان داد، فرمود:
خاندان محمد (صلی الله علیه وآله) را با دنیای مادی چه كار؟
كه ایشان برای آخرت آفریده شده اند، اگر دنیا به اندازه پر مگسی ارزش داشت ، خداوند یك جرعه آب به كافر نمی داد.
در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: فداها ابوها: پدرش به قربانش باد.

دوری از تجملات


به نقل امام سجاد(علیه السلام) اسماء بنت عمیس گفت :
حضرت زهرا (علیهاالسلام) گردنبندی از طلا به گردن داشت كه علی (علیه السلام) آن را از غنیمت جنگی (فی) به دست آورده بود.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر او وارد شد، وقتی گردنبند را دید به اشاره فرمود:
طوری نباشد كه مردم بگویند فاطمه (علیهاالسلام) خود را به تجملات زنهای كسری و قیصر آراسته است ،
فاطمه (علیهاالسلام) مطلب را دریافت ، بی درنگ رفت و گردنبند را فروخت و با پول آن برده ای خرید و آزاد كرد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی كه این موضوع را شنید خوشحال شد.

[=Century Gothic]مطالبه حق [=Century Gothic]

[=Century Gothic]پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وقتی كه ابوبكر بر مسند خلافت نشست باغ فدك را كه از آن پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود و به فاطمه (علیهاالسلام) می رسید، ضبط كردند.
علی (علیه السلام) به فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: برو نزد ابوبكر و ارث خودت را از او بگیر،
فاطمه (علیهاالسلام) نزد ابوبكر آمد و فرمود: ارثی كه از ناحیه پدرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به من رسیده به من رد كن .
ابوبكر گفت : پیامبران ارث نمی گذارند
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمود: آیا سلیمان از پدرش داوود ارث نبرد؟.
ابوبكر خشمگین شد و گفت : پیامبر ارث نمی گذارد.

فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمود: آیا (طبق آیه 5 و 6 سوره مریم) زكریا به خدا عرض نكرد: فهب لی من لدنك ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب .
به من از پیشگاهت ، جانشینی ببخش كه وارث من و آل یعقوب باشد.
ابوبكر باز همان سخن قبل را تكرار كرد كه پیامبر ارث نمی گذارد.

فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: آیا خداوند در قرآن نفرموده است كه : یوصیكم الله فی اولاد كم للد كرمثل حظ الانثیین .:Sham:
شما را در مورد فرزندانتان سفارش می كنم كه برای پسر مطابق نصیب دو دختر است

ابوبكر باز همان جواب را داد و گفت : پیامبر از خود ارث نمی گذارد. به این ترتیب ،

فاطمه (علیهاالسلام) با استدلال قرآنی ، حق ارث خود را ثابت نمود، ولی جواب مثبت به او داده نشد.

تابوت جالب و نیك!!

اسماء دختر عمیس گوید:
در لحظات آخر عمر فاطمه (علیهاالسلام) در حضورش بودم به من فرمود: این تابوتها ناپسند است ،
زیرا جسد را خوب نمی پوشاند، من عرض كردم در مهاجرت به حبشه ، تابوتهائی دیده ام كه جسد را به خوبی می پوشانند،

فاطمه (علیهاالسلام) فورا فرستاد چند چوب درخت خرما آوردند، و من با آنها تابوت خوبی ساختم ،

فاطمه (علیهاالسلام) خوشحال شد و فرمود: ما احسن هذا و اجمله لاتعرف به المرثه من الرجل .
به به این تابوت چه زیبا و نیكو است،
كه جسد مرد و زن در آن تشخیص ‍ داده نمی شود....

توسل به حضرت زهرا (ع)

ام ایمن از زنان بسیار بلند مرتبه و عالیقدر صدر اسلام است كه همواره در خدمت خاندان نبوت بود، پس از آنكه فاطمه(علیهاالسلام) از دنیا رفت ام ایمن آنچنان ناراحت بود كه دیگر نمی توانست در مدینه بماند بنابراین عازم مكه شد،
در راه در بیابان جحفه ، تشنگی بر او غلبه كرد و آبی نیز به همراه نداشت و تشنگی او آنچنان شدید گردید كه به حد خطر مرگ رسید.

در این لحظه متوجه خدا گردید و در حالی چشمش پر از اشك بود عرض ‍ كرد: یا رب اتعطشنی و انا خادمه بنت نبیك :
پروردگار من !
آیا مرا تشنه می گذاری با اینكه من كنیز دختر پیامبرت (فاطمه) هستم .

پس از دعا، دلوی از آسمان پر از آب بهشت بر او نازل شد، از آن آب آشامید و تا هفت سال دیگر تشنه و گرسنه نشد. داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

دفاع علمی از مومنین


دو نفر زن كه در مسئله ای دینی با یكدیگر اختلاف داشتند برای حل اختلاف خود نزد فاطمه علیها السلام رفتند.

یكی از زنان مومن و دیگری معاند و كافر بود.
فاطمه علیها السلام می فرماید: من دلایل زن مومن را اثبات كردم و حقانیت سخن او را آشكار نمودم و در نتیجه او بر آن زن كه دشمن اسلام بود پیروز گشت و بشدت شاد و مسرور گردید.

فاطمه علیها السلام به آن زن مومن كه بسیار خوشحال شده بود فرمود: شادی فرشته ها برای پیروزی تو بر او بیشتر از شادی تو می باشد و غم و اندوه شیطان و یاران او از غم و اندوه این زن كافر زیادتر است .

قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

شیعه فاطمه (ع)


مردی به همسرش گفت : نزد فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله برو و درباره من از او سوال كن كه آیا من شیعه شما هستم یا خیر؟
همسرش نزد فاطمه علیها السلام رفت و از او سوال كرد.

حضرت فرمود: به او بگو: ان كنت تعمل بما امر ناك وتنتهی عما زجرناك عنه فانت من شیعتنا و الا فلا. اگر به آنچه تو را امر كردیم عمل می كنی و از آنچه نهی كردیم پرهیز می كنی تو از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی .

زوجه آن مرد گوید: جواب فاطمه علیها السلام رابه شوهرم رساندم. او گفت : وای بر من چه كسی از گناهان و خطاها بدور است !
پس من در این صورت برای همیشه در جهنم هستم زیرا هر كسی از شیعیان آنها نباشد همیشه درآتش جهنم است .
همسرش دوباره به خدمت فاطمه علیها السلام می رسد و سخن شوهرش را به آن حضرت می رساند.
فاطمه علیها السلام می فرماید: به او بگو آنطور كه گمان كردی نیست ، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت هستند.
و هر كس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و با قلب و

زبانش ایمان آورده است اگر مخالفت با امر و نهی ما كند شیعه ما نیست گرچه به بهشت می رود اما

بعد از آنكه بوسیله بلاها و سختی ها از گناهانشان پاك شوند یا با انواع سختی ها در عرصه های

قیامت و یا ورود در طبقه بالای جهنم كه عذاب می شوند پاك گردند آنگاه بخاطر محبتی كه به ما دارند

از جهنم نجاتشان می دهیم و به نزد خود می بریم.

قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

[=Century Gothic]جهیزیه فاطمه (ع)

[=Century Gothic]
وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله تصمیم گرفت كه فاطمه علیها السلام را به عقد علی علیه السلام در آورد به او فرمود: ای علی برخیز و زرهت را بفروش .

گوید: من هم رفتم زره ام را فروختم و پول آن را دریافت كرده و بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله وارد شدم و پول زره را به او دادم .

نه پیامبر صلی اللّه علیه و آله از مقدار آن سوال كرد و نه من خبری دادم آنگاه بلال را صدا كرد و مبلغی به او داد و فرمود: برو برای فاطمه عطر خریداری كن و مبلغی به ابوبكر داد و گفت : برو برای او لباس و اثاثیه منزل خریداری نما و عمار یاسر و برخی دیگر از اصحاب را به كمك او فرستاد.
آنه هم رفتند و اشیاء مورد نیاز را خریداری كردند.

جمع آنچه برای جهیزیه زهرا علیها السلام خریدند عبارت بود از: یك عدد پیراهن ، یك رو بنده ، یك حله سیاه خیبری ، یك تختخواب بافته شده از برگ و لیف خرما، دو عدد تشك كه یكی از پشم گوسفند و دیگری از لیف خرما پر شده بود، چهار بالش ، یك پرده پشمی ، یك تخته حصیر، یك دستاس ، یك طشت مسی ، مشكی از پوست ، كاسه ای چوبی ، یك آفتابه ، دو كوزه سفالی ، یك سفره چرمی ، یك چادر بافت كوفه ، یك مشك آب ، مقداری عطر.
اصحاب پس از خرید اشیاء مذكور آنها را به محضر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله آوردند. وقتی آنها را به او دادند حضرت آنها را زیر و رو كرد و گفت : خداوند مبارك گرداند.[=century gothic]:Sham:

..

قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

الگوی شوهر داری


یك روز صبح امیر المؤ منین علیه السلام به فاطمه علیها السلام گفت : آیا چیزی در منزل هست بخوریم ؟
فاطمه علیها السلام گفت : سوگند به كسی كه پدرم را به نبوت و تو را به وصایت برگزید چیزی در منزل نیست تا برای شما آماده كنم و دو روز است كه چیزی در منزل نبوده است مگر كمی كه آنهم تو را بر خود و حسن و حسین مقدم داشتم .
امام علی علیه السلام گفت : ای فاطمه ! چرا نگفتی تا چیزی برای شما تهیه كنم ؟
فاطمه علیها السلام گفت : یا اباالحسن ! من از خداوند شرم دارم كه شما را به آنچه توان نداری وادار كنم . (چون می دانستم توانائی خرید چیزی را نداری در خواستی نكردم)

قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

مقید بودن به آداب اسلام


از مستحبات نماز آن است كه انسان بوی خوش به بدن و لباسش بزند و با لباس پاكیزه نماز بخواند و با احترام و وقار برای عبادت خدا مشغول شود.

لحظات آخر عمر حضرت زهرا (س) بود چند لحظه ای به اذان مغرب باقی مانده بود نزدیك بود كه وقت نماز فرا رسد،
فاطمه (س) به اسماء بنت عمیس فرمود عطر مرا بیاور سپس وضو گرفت ، و در این هنگام كه می خواست نماز بخواند، حالش منقلب شد، سرش را به زمین نهاد،
به اسماء گفت : كنار سرم بنشین ، هنگامی كه وقت نماز فرا رسید، مرا بلند كن تا نمازم را بخوانم ، اگر برخاستم كه چیزی نیست و اگر برنخاستم شخصی را نزد علی (ع) بفرست تا خبر فوت مرا به او بدهد.
اسماء میگوید: وقت نماز فرا رسید، گفتم : الصلاه یا بنت رسول الله : ای دختر رسول خدا وقت نماز است جوابی نشنیدم ،
ناگاه متوجه شدم كه حضرت زهرا (س) از دنیا رفته است براستی باید از زهرای اطهر (س) درس پاكیزگی و مقید بودن به آداب اسلام را آموخت در آن حال ، لباس نمازش را پوشید و بوی خوش استعمال كرد تا نماز بخواند و قبل از وقت خود را آماده نماز كند.

داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي

اعتراض تا پایان عمر


گرچه به دفاعیات فاطمه (س) ترتیب اثر ندادند، ولی فاطمه (س) هرگز تسلیم باطل نشد، و تا آخر عمر، روی خوش به آنانكه در حقش ظلم كردند، نشان نداد، اكنون به داستان زیر توجه كنید:
در آن هنگام كه فاطمه (س) در بستر شهادت قرار گرفت .

روزی ابوبكر و عمر با علی (ع) ملاقات كرده و گفتند: از فاطمه (س) خواهش كن تا به ما اجازه بدهد، به حضورش برسیم ،
میدانی كه بین ما و او، امور ناگواری رخ داده است بلكه به حضورش برسیم و معذرت بخواهیم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند،
علی (ع) وارد خانه شد و به فاطمه (س) گفت : فلان و فلان به در خانه آمدند و می خواهند به شما سلام كند،
نظر شما چیست ؟ فاطمه (س) فرمود: خانه ، خانه تو است و من همسر تو هستم ، آنچه را می خواهی انجام بده .
علی (ع) فرمود: روپوش خود را محكم ببند .
فاطمه (س) روپوش را محكم بست و روی خود را به طرف دیوار گردانید آن ها تا كنار بستر زهرا (س) آمدند و سلام كردند و گفتند:
از ما راضی باش ‍ خدا از تو راضی باشد فاطمه (س) فرمود:
برای چه به اینجا آمده اید؟
گفتند: ما به شما جسارت كردیم ، امیدواریم ما را ببخشی و دلت نسبت به ما صاف گردد.

فاطمه (س) در همینجا آنها را به محاكمه كشید، و به آنها فرمود: اگر شما در این كارتان صداقت دارید، سؤالی از شما دارم ، پاسخش را بدهید، با توجه به اینكه می دانم كه شما به پاسخ این سؤال آگاه هستید اگر تصدیق كردید می فهمم كه شما در عذرخواهی خود صداقت دارید گفتند: بپرس !

فرمود: شما را به خدا، آیا شنیده اید كه پیامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است كسی كه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟
گفتند: آری شنیده ایم .
فاطمه (س) در این حال دستهایش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت :
خدایا!این دو نفر مرا آزردند، و من شكایتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا می آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضی نمی شوم تا با پدرم رسول خدا (ص) ملاقات نمایم ، تا به آنچه كه به ما كردید،
به او خبر دهم ،
و او درباره ما قضاوت كند.
ابوبكر به گریه و ناله افتاد و می گفت : وای بر من ، و بی تابی سختی كرد، ولی عمر به او گفت : ای خلیفه رسول خدا!! از گفته یك زن ، این گونه بی تابی می كنی !. آنها از طلب رضایت از فاطمه (س) ناامید شدند و رفتند.

داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي

مقام حضرت زهرا(ع) نزد پدر


عایشه ، یكی از همسران پیامبر (ص) می گوید: در میان مردم هیچكس را ندیدم كه شباهتش به پیامبر (ص) مانند فاطمه (س) باشد، هنگامی كه فاطمه (س) به حضور پیامبر (ص) می آمد، پیامبر (ص) با آغوشی باز از او استقبال می كرد و دستهای فاطمه (س) را می بوسید، و در مجلس خود می نشاند، و هرگاه پیامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد می شد، فاطمه (س) برمی خاست و دستهای پیامبر (ص) را می بوسید.
در آن هنگام كه پیامبر (ص) در بستر رحلت آرمیده بود، پیامبر (ص) او را نزدیك خود خواند، و به طور خصوصی و آهسته با او سخن گفت ،
این بار دیدم فاطمه (س) خندید، با خود گفتم : این نیز یكی از برتریهای فاطمه (س) بر دیگران است . كه هنگامی كه گریه می كرد،
خندید علت را از فاطمه (س) پرسیدم ، فرمود: در این صورت اسرار را فاش ساخته ام (و فاش ‍ كردن اسرار ناپسند است) پس از آنكه رسول خدا (ص) از دنیا رفت و به فاطمه (س) عرض كردم : علت گریه و سپس خنده تو در آن روز چه بود؟
در پاسخ فرمود: آن روز، پیامبر (ص) نخست به من خبر داد كه از دنیا می رود، گریه كردم ،
سپس به من فرمود: تو نخستین كسی هستی كه از اهل بیتم به من می پیوندی ، شاد شدم و خندیدم.

داستانهاي از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي

فاطمه (س) در جبهه


سال پنجم هجرت بود، پیامبر (ص) برای جلوگیری از سپاه دشمن ، به مسلمانان دستور حفر خندق را داد، و خود نیز با آن ها آماده ساختن چنین سنگر بزرگی گردید،
در این هنگام به قدری شرائط سخت بود كه گاهی مسلمانان ، از جمله شخص پیامبر (ص) چند روز گرسنه می ماندند.
روزی فاطمه (س) پاره نانی تهیه كرد، و خود را به جبهه رسانیده و نزد رسول خدا (ص) آمد و آنرا به پیامبر (ص) داد.
پیامبر (ص) فرمود: این پاره نان از كجا بدست آمده است ؟
فاطمه (س) عرض كرد: این پاره نان قسمتی از قرص نان است كه آن را برای حسن و حسین (ع) پخته بودم ، كه این قسمت را برای شما آوردم .
پیامبر (ص) فرمود: فاطمه جانم ! بدان كه این پاره نان نخستین لقمه ای است كه پدرت پس از سه روز گرسنگی ، به دهانش می گذارد.
داستانهاي شنيدني/ محمد محمدي اشتهاردي

[=Century Gothic]ن[=Century Gothic]صیحت پیامبر (ص)

[=Century Gothic]
از ازدواج حضرت زهرا (س) با حضرت علی (ع) چندان نگذشته بود پیامبر (ص) به دیدار آن ها آمد به آن ها مباركباد گفت و پس از ساعاتی علی (ع) برای كاری از خانه بیرون رفت .

پیامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: حالت چطور است ؟
شوهرت را چگونه یافتی ؟
فاطمه (س): پدر جان شوهرم را به بهترین شوهر یافتم ولی جمعی از زنان قریش نزد من آمدند و به من گفتند: رسول خدا (ص) تو را همسر یك نفر مرد فقیر و تهیدست نموده است پیامبر: دخترم !نه پدرت فقیر است ، و نه شوهرت ، خداوند گنجینه های طلا چو نقره تمام زمین را در اختیار من نهاده است ولی من از آنها چشم پوشیدم ، و پاداشی را كه در پیشگاه خدا است برگزیدم . دخترم ! اگر آنچه را كه پدرت می داند، می دانستی دنیا در نظرت ناچیز جلوه می كرد، سوگند به خدا در نصیحت و آموزش تو كوتاهی نكردم .
شوهر تو در تقدم به اسلام و در علم و حلم از همه مقدمتر و بهتر است ، دخترم وقتی كه خداوند بر سراسر زمین نگاه كرد دو مرد را برگزید یكی از آن دو را پدر تو قرار داد و دیگری را شوهر تو. یا بنته نعم الزوج زوجك لاتعصی له امرا :
دختر عزیزم ! شوهر تو، نیكو شوهری است همواره در همه امور، از او اطاعت كن سپس پیامبر (ص) علی (ع) را به حضور طلبید و در شاءن و مقام فاطمه (س) مطالبی گفت ، از جمله فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است هر كه او را برنجاند مرا رنجانده و هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده است .:Sham:
امام علی (ع) در شاءن زهرا (س) می گوید: سوگند به خدا هیچگونه فاطمه (س) را خشمگین و مجبور به كاری نكردم تا آن زمان كه خداوند روح او را به سوی خود قبض كرد، و او نیز هیچگاه مرا ناراحت نكرد و از من نافرمانی ننمود، هر زمان به او نگاه می كردم همه اندوهها و حزنها و رنجهایم برطرف می شد.

داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي
موضوع قفل شده است