جمع بندی لیست آیات منسوخ

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لیست آیات منسوخ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها.

واضح هست که بعضی از آیات قرآن توسط خود قرآن نسخ شده اند.

اما اون چیزی که همیشه ذهن من زو مشغول می کنه

اینه که دقیقا منسوخ ها کدامند و ناسخ ها هم کدامند؟

یه لیست کامل اگه باشه که چه بهتر!
ممنون:)

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام


قرآن مجید می فرماید:« ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»[1](هر آيه و حكمى را كه ما نسخ كنيم يا آن را بتأخير اندازيم بهتر از آن يا همانند آن را مى‏آوريم. آيا ندانسته‏ اى كه آفريننده حكيم بر هر مطلب و جريانى اندازه‏گير و دقيق است؟)


«وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ»[2] (هنگامى كه آيه‏ اى را به آيه ديگر تبديل كنيم (حكمى را نسخ نمائيم)- در حالى كه خدا بهتر مى‏داند چه حكم و دستورى را نازل كند- مخالفان گويند تو به خدا افترا مى‏بندى. نه، مطلب چنين نيست بلكه آنان حقيقت امر را نمى‏دانند).


نسخ، در لغت گاه بمعنى: برداشتن و از ميان بردن است، و گاه به معنى: نقل دادن و منتقل ساختن. چنانكه در نمونه‏ هاى زير ملاحظه مى‏كنيم:نسخ الشّيب الشّباب: پيرى جوانى و شادابى را برد. نسخ الشّمس الظلّ:خورشيد سايه را از ميان برداشت. نسخت الكتاب: عبارت كتاب را به جاى ديگر نقل دادم (از كتاب نسخه‏ بردارى كردم) نسخ، در اصطلاح شرع بمعنى: برداشتن حكمى است كه مدّتى به آن عمل شده است و با سر آمدن مدّت معيّن آن، حكم ديگرى جايگزين آن گرديده است.[3]



انواع متصوّره نسخ در قرآن‏


نسخ در آيات قرآنى را به چندگونه تصوّر كرده ‏اند، كه برخى مورد قبول و برخى مردود است:


1. نسخ آيه و محتوا با هم: بدين‏گونه كه آيه مشتمل بر حكمى شرعى به طور كلى‏

منسوخ شود، الفاظ آيه از قرآن برداشته شود، حكمى كه محتواى آيه را تشكيل مى‏داده نيز منسوخ گردد.


2. نسخ آيه بدون محتوا: بدين معنا كه الفاظ و عبارات آيه از قرآن برداشته شود، ولى حكمى كه در محتواى آيه بوده، هم‏چنان باقى بماند و منسوخ نگردد.


3. نسخ محتوا بدون آيه: يعنى الفاظ و عبارات آيه هم‏چنان در قرآن ثبت است و مورد تلاوت قرار مى‏گيرد، ولى حكمى كه محتواى آيه را تشكيل مى‏داده منسوخ شده باشد.


4. نسخ مشروط: همين صورت سوم است با اين اضافه كه با اعاده شرايط تشريع نخستين، حكم منسوخ دوباره زنده شود و به اجرا درآيد. در نتيجه دو حكم منسوخ و ناسخ، هر يك به شرايط خود بستگى دارند. اين در مقابل صورت سوم است كه نسخ، مطلق بوده و حكم منسوخ براى هميشه قابل اعاده نيست.


دو صورت نخست مردود شناخته شده ‏اند، آن‏چه معقول است گونه‏ هاى سوم و چهارم است.[4]



[/HR][1] - سوره بقره،آیه106.

[2] - سوره نحل،آیه101.

[3] - آشنايى با علوم قرآنى(رادمنش)، ص: 175

[4] - علوم قرآنى(معرفت)، ص: 254-255.


بسم الله الرحمن الرحیم

آيات ناسخ و منسوخ كدام‏ اند؟ در تعداد آيات منسوخ اتفاق نظرى ديده نمى‏شود؛ بيشتر دانشمندان علوم قرآنى فقط چند مورد را كه بر نسخ آنها دليل قطعى و اجماع وجود دارد پذيرفته‏اند. آياتى كه نسخ شده‏ اند، عبارتند از:


1. آيه نجوا؛ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً»[1] (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هرگاه با پيامبر خدا گفت‏وگوى محرمانه مى‏كنيد، پيش از گفت‏وگوى محرمانه خود صدقه‏اى تقديم بداريد. كه به واسطه آيه بعد از آن نسخ گرديده است).


قبلا مردم ، گاه و بى‏گاه مزاحم اوقات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏شدند و بيش‏تر مسائلى را با او در ميان مى‏گذاشتند كه در شأن پيامبر نبود يا بسيار ناچيز و گاهى بيهوده بود. از اين رو دستور آمد براى طرح نمودن هر سؤال بايد مقدارى صدقه داده آن‏گاه سؤال كنند تا به اين سبب سؤال‏ها محدود شده و مهم‏ترين آن‏ها مطرح گردد.

ولى با اين دستور همگى و به طور كلى از پرسش خوددارى نمودند. تنها مولا امير مؤمنان عليه السّلام يك دينار داشت كه آن را به ده درهم فروخت و آن را صرف مسايل ضرورى در پيش‏گاه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نمود. تا آن كه دستور وارد در آيه- جهت فرو نشستن همگان از پرسش- نسخ گرديد: «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛

آيا ترسيديد كه پيش از هر سؤال صدقه‏هايى بپردازيد. حال كه چنين نكرديد و خدا [هم‏] بر شما بخشود پس نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خداوند و پيامبرش اطاعت كنيد، و خداوند به آن چه مى‏كنيد آگاه است».


واضح است كه آيه دوم ناظر به آيه نخست است و اصولا معيار در ناظر بودن آن است كه اگر حكم پيشين نباشد، آيه دوم حالت ابهام پيدا كند، زيرا آيه دوم به گونه‏اى مطرح شده كه حالت تكميلى يا تدارك گذشته را دارد.


2. عدد مقاتلين؛ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[2]( اگر از [ميان‏] شما بيست تن، شكيبا باشند بر دويست تن چيره مى‏شوند، و اگر از شما يك‏صد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز مى‏گردند، چرا كه آنان قومى‏اند كه نمى‏فهمند.

اين آيه نيز به واسطه آيه بعدش نسخ گرديده است؛« الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏»( هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد، و دانست كه در شما ضعفى است بنا بر اين، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى‏شوند و اگر يكهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد! و خدا با صابران است).



[/HR][1] - مجادله، آيه 12.

[2] - انفال، آيه 65.


یاسین;413595 نوشت:
قرآن مجید می فرماید:« ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»[1](هر آيه و حكمى را كه ما نسخ كنيم يا آن را بتأخير اندازيم بهتر از آن يا همانند آن را مى‏آوريم. آيا ندانسته‏اى كه آفريننده حكيم بر هر مطلب و جريانى اندازه‏گير و دقيق است؟)

سلام

بهتر از ان قابل قبوله
ولی چرا خدا گفته همانند ان را می اورد ؟
اگر قراره همانند ان ایه بیاورد پس فلسفه نسخش چیست ؟

بی نظیر;413645 نوشت:
قرآن مجید می فرماید:« ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»[1](هر آيه و حكمى را كه ما نسخ كنيم يا آن را بتأخير اندازيم بهتر از آن يا همانند آن را مى‏آوريم. آيا ندانسته‏اى كه آفريننده حكيم بر هر مطلب و جريانى اندازه‏گير و دقيق است؟)
سلام

بهتر از ان قابل قبوله
ولی چرا خدا گفته همانند ان را می اورد ؟
اگر قراره همانند ان ایه بیاورد پس فلسفه نسخش چیست ؟


با سلام.
من فکر می کنم که نسخ اصلا قابل قبول نیست. اگر خدا می دانست که اعراب بواسطه حکم خدا دیگر از پیامبر پرسش نمی کنند پس چرا آن را وضع کرد که بعد مجبور به نسخ باشد؟ مورد دوم هم که اصلا دلیلی برای نسخ ذکر نکرده و ظاهرا خود خدا فهمید که اعراب نمی تواند با یک دهم نفرات نسبت به لشکر دشمن با آنها مبارزه کنند لذا حکم را به حد یک دوم کاهش داد!!!!!!!
البته یک نمونه هم بنده بیاورم و آن آمیزش در ماه رمضان است که ظاهرا حکم ابتدایی در قرآن نیست و توسط پیامبر صادر شده ولی ناسخش در قرآن هست. که در این مورد هم باز سوال هست که مگر خداوند نمی دانست که اعراب نمی توانند جلوی خود را در 30 روز بگیرند که این حکم را صادر کرده است؟
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;413813 نوشت:
با سلام.
من فکر می کنم که نسخ اصلا قابل قبول نیست. اگر خدا می دانست که اعراب بواسطه حکم خدا دیگر از پیامبر پرسش نمی کنند پس چرا آن را وضع کرد که بعد مجبور به نسخ باشد؟ مورد دوم هم که اصلا دلیلی برای نسخ ذکر نکرده و ظاهرا خود خدا فهمید که اعراب نمی تواند با یک دهم نفرات نسبت به لشکر دشمن با آنها مبارزه کنند لذا حکم را به حد یک دوم کاهش داد!!!!!!!
البته یک نمونه هم بنده بیاورم و آن آمیزش در ماه رمضان است که ظاهرا حکم ابتدایی در قرآن نیست و توسط پیامبر صادر شده ولی ناسخش در قرآن هست. که در این مورد هم باز سوال هست که مگر خداوند نمی دانست که اعراب نمی توانند جلوی خود را در 30 روز بگیرند که این حکم را صادر کرده است؟
و من الله توفیق

سلام

احتمالا یک دلیل برای نسخ یک ایه تغییر شرایط ممکن است باشد
مثلا حکمی امده در شرایطی بهترین حالت بوده ولی حالا با تغییر شرایط می توان
حکم بهتری جایگزین کرد

چه بسا اگر پیامبر الان زنده بود ایات بیشتری منسوخ می شد و ایات جدیدی می امد

و اما دلیل دگه برای نسخ امادگی تدریجی در افراد برای حکم نهایی می تواند باشد

اما سوال من همچنان بی جوابه
اگر قرار حکمی شبیه حکم اولیه بیاد چرا باید حکم اولیه نسخ شود ؟

[="Times New Roman"]

بی نظیر;413821 نوشت:
اگر قرار حکمی شبیه حکم اولیه بیاد چرا باید حکم اولیه نسخ شود ؟

گمان نمی‌کنم منظور از «أو مثلها» شبیه همان قبلی باشد، من این معنا را می‌فهمم که (اگر بهتر از آن قبلی نباشد) منفعتش در همان حدود است؛ یعنی دستِ‌کم مضرتر نیست مر مسلمین را.

[="Times New Roman"]

یاسین;413595 نوشت:
1. نسخ آيه و محتوا با هم: بدين‏گونه كه آيه مشتمل بر حكمى شرعى به طور كلى‏

منسوخ شود، الفاظ آيه از قرآن برداشته شود، حكمى كه محتواى آيه را تشكيل مى‏داده نيز منسوخ گردد.

مخفی نیست که در برخی کتب علوم قرآن معدود مواردی از این قبیل آیات به عنوان آیاات منسوخ‌التلاوة آورده‌اند؛ یعنی آیاتی که پیش‌تر جرو قرآن بوده‌اند ولی بعداً به دستور پیامبر از قرآن حذف شده‌اند. اما معمولاً این ادعا پذیرفته نشده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

3. آيه امتاع؛« «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً، وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[1]( و كسانى كه از شما در آستانه مرگ قرار مى‏گيرند و همسرانى از خود به‏جا مى‏گذارند، بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال، آنها را (با پرداختن هزينه زندگى) بهره ‏مند سازند به شرط اينكه آنها (از خانه شوهر) بيرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدد نكنند). و اگر بيرون روند، (حقى در هزينه ندارند ولى) گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه در باره خود، به طور شايسته انجام مى‏دهند. و خداوند، توانا و حكيم است).


اين آيه طبق سنت پيشين، حق ميراث زن از شوهر، همان بهره ‏بردن از تركه شوهر خود تا يك سال بوده و بيش از آن ارثى نمى‏برد و عدّه زنان شوهر مرده نيز تا يك سال بوده است. سپس با تشريع ارث هم‏سران شوهر مرده، به ميزان يك چهارم اموال باقى مانده، در صورت نداشتن فرزند، و يك هشتم، در صورت فرزند داشتن شوهران ، و نيز با تشريع عدّه وفات به چهار ماه و ده روز، آيه ياد شده منسوخ گرديد. يعنى محتواى آن نسخ شده گر چه لفظ آن باقى مانده است.


4. آيه جزاى فحشا؛«وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ‏ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»[2]


و از ميان شما، آن مردان و زنانى كه (همسر ندارند، و) مرتكب آن كار (زشت) مى‏شوند، آنها را آزار دهيد (و حد بر آنان جارى نماييد)! و اگر توبه كنند، و (خود را) اصلاح نمايند، (و به جبران گذشته بپردازند،) از آنها درگذريد! زيرا خداوند، توبه‏ پذير و مهربان است. در مورد عقوبت مرتكبين زنا، نخست دستور آمد كه زنان (شوهردار) اگر مرتكب فحشا شدند در خانه نگاه داشته شوند تا موقع فرا رسيدن مرگ آنان يا آن كه دستور ديگرى درباره آنان صادر گردد و درباره دو جوان (دختر و پسر) كه مرتكب فحشا شوند، آنان را مورد نكوهش و آزار قرار دهيد، اگر پشيمان شده توبه نمودند آنان را رها كنيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.


5. آيه توارث به ايمان؛[3] آيه ديگرى كه مى‏توان در اين زمينه شاهد آورد، آيه «ارث بر اساس اخوّت ايمانى» است كه در آغاز هجرت تشريع گرديد. كه وارث هر مؤمن مهاجر، برادر ايمانى او است نه خويشاوندان كافر يا غير مهاجر. امام باقر عليه السّلام در اين باره مى‏فرمايد:


«كان المسلمون يتوارثون بالمؤاخاة الاولى؛ نخست مسلمانان بر اساس عقد اخوّت از يك‏ديگر ارث مى‏بردند» . آيه چنين است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».


«اولياء» در آيه، جمع «ولىّ» به معناى بستگان نزديك است كه از ورثه نيز محسوب مى‏شوند. صدر آيه درباره مهاجرين است و ذيل آيه به انصار (مردم مدينه) نظر داردكه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ميان هر دو نفر از آنان عقد اخوّت بست. اين دستور هم‏چنان پا برجا بود تا موقع نزول سوره احزاب كه آيه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» «1» نازل گرديد و مسأله «ولايت» در توارث را منحصر در بستگان نسبى (رحم بودن) دانست و مسأله توارث به سبب هجرت و ايمان را منتفى گردانيد.



[/HR][1] - بقره، آيه 240.

[2] - نساء، آيه 15 و 16.

[3] - انفال، آيه 72.

بسم الله الرحمن الرحیم

6. آيات صفح و عفوو آیات تدریجی بودن قتال[1]؛ روشن‏ترين شاهد براى نسخ مشروط آيات صفح (گذشت) و چشم‏پوشى از آزار مشركان و معاندان اسلام است. مسلمانان صدر اسلام به‏ويژه در مكّه دستور يافتند تا در مقابل آزار مشركان خويشتن‏دارى كنند و صبر و بردبارى از خود نشان دهند، زيرا آنان در مكه در موضع ضعف قرار داشتند و در صورت مقابله به مثل، امكان نابودى آنان مى‏رفت. در سوره جاثيه- كه شصت و پنجمين سوره مكّى است- آمده:

«قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ»[2]؛ [اى پيامبر] به كسانى كه ايمان آورده‏اند بگو تا از كسانى كه از ايام اللّه بيمى ندارند درگذرند». مقصود از «ايّام اللّه» وقايع هول‏ناك و كنايه از عقوبت‏هاى سخت الهى است. كه با آيه ‏هاى 39 از سوره حج، 65 از سوره انفال و 15 از سوره توبه نسخ شده است.

دستور گذشت در اين آيه صرفا به جهت ضعف موضع مسلمانان بوده كه بايد رعايت مى‏كردند. موقعى كه جامعه اسلامى شوكت و قدرت خود را يافت، اذن در قتال صادر شد: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛ به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفته ‏اند و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست». سپس دستور مقابله آمد و آيه «حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ؛ مؤمنان را به جهاد برانگيز» . و نيز آيه «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ؛ همان گونه كه بر شما تعدى كرده، بر او تعدى كنيد» .
تمامى اين آيات در سوره ‏هاى مدنى است.

7. آيات تدريجى بودن تشريع قتال. درباره قتال و جنگ با دشمنان اسلام ابتدا دستور آمد كه هر يك از مؤمنان معادل ده نفر از كافران مى‏باشد. لذا اگر عدد مقاتلين (جنگ‏جويان) كافران ده برابر جنگ‏جويان مؤمنان باشد، بر مؤمنان واجب است به پا خيزند و با آنان ستيز كنند و بر آنان پيروز مى‏گردند. آيه چنين است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ. وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[3]؛ اى پيامبر! مؤمنان را بر جنگ وادار و ترغيب نما. هرگاه بيست تن از شما شكيبا باشند، بر دويست تن غلبه خواهند كرد. و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از كافران غلبه خواهند كرد. زيرا آنان مردمى هستند كه چيزى در نمى‏يابند [و فاقد هدفند و نمى‏دانند براى چه مى‏جنگند]».

ولى مؤمنان از انجام چنين دستورى تعلّل ورزيدند و جرأت اقدام از خود نشان ندادند. لذا خداوند به جهت ناتوانى و ضعف ايمان ايشان در تكليف صادره تخفيف داده، دستور مقابله يك با دو را صادر فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً، فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ اكنون خداوند، تخفيفى [در تكليف‏] روا داشت و دانست كه در نهاد شما سستى وجود دارد، پس هر صد تن از شما كه شكيبا باشد با دويست نفر و هر هزار نفر با دو هزار نفر مقابله ورزند و در اين صورت با اذن و مشيّت الهى پيروز مى‏گردند».

اين آيه نيز ناظر به آيه نخست است، و گرنه جاى «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً» نبود، زيرا از اين آيه معلوم مى‏گردد كه پس از دستور نخست مسلمانان كوتاهى كردند و سستى از خود نشان دادند، تا موجب تخفيف ثانوى گرديد. لذا آيه دوم ناسخ آيه نخست مى‏باشد و از قسم نسخ ناظر به شمار مى‏رود. امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: «نسخ الرجلان العشرة ؛ تكليف مقابله با دو نفر، تكليف مقابله با ده نفر را نسخ نمود».


[/HR][1] - جاثيه، آيه 14؛ بقره، آيه 109.

[2] - جاثیه 14.

[3] - سوره انفال،آیه65.


بی نظیر;413645 نوشت:
بهتر از ان قابل قبوله
ولی چرا خدا گفته همانند ان را می اورد ؟
اگر قراره همانند ان ایه بیاورد پس فلسفه نسخش چیست ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

منظور از مثل اين است كه حكم و قانونى را مى‏آوريم كه در زمان بعد اثرش همانند قانون قبل در زمان گذشته باشد.

توضيح اينكه: ممكن است حكمى امروز داراى آثار و فوائدى باشد ولى فردا اين آثار را از دست بدهد، در اين صورت بايد اين حكم نسخ گردد و حكم جديدى بجاى آن بنشيند كه اگر از آن بهتر نباشد، لا اقل آثارى را كه حكم سابق در زمان گذشته داشت حكم جديد در اين زمان داشته باشد، و به اين ترتيب هيچگونه ايرادى باقى نمى‏ماند.[1]


[/HR][1] - تفسير نمونه، ج‏1، ص: 394

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی ممنون جناب یاسین
زحمت کشیدین
دستتون درد نکنه

فقط یکی دو نکته:
1- هرگاه کل آیات رو گذاشتین، بگین تمام شد. تا بفهمیم که تمام شد! :ok:
2- اگه بتونین آیات ناسخ و منسوخی که مورد تایید همه نیست رو هم بگین ممنون می شم

3- این آیه ی قتال رو هم دوبار گفتین! :Nishkhand:

بازم ممنون

یاسین;413601 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

7. آيات تدريجى بودن تشريع قتال. درباره قتال و جنگ با دشمنان اسلام ابتدا دستور آمد كه هر يك از مؤمنان معادل ده نفر از كافران مى‏باشد. لذا اگر عدد مقاتلين (جنگ‏جويان) كافران ده برابر جنگ‏جويان مؤمنان باشد، بر مؤمنان واجب است به پا خيزند و با آنان ستيز كنند و بر آنان پيروز مى‏گردند. آيه چنين است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ. وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[3]؛ اى پيامبر! مؤمنان را بر جنگ وادار و ترغيب نما. هرگاه بيست تن از شما شكيبا باشند، بر دويست تن غلبه خواهند كرد. و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از كافران غلبه خواهند كرد. زيرا آنان مردمى هستند كه چيزى در نمى‏يابند [و فاقد هدفند و نمى‏دانند براى چه مى‏جنگند]».

ولى مؤمنان از انجام چنين دستورى تعلّل ورزيدند و جرأت اقدام از خود نشان ندادند. لذا خداوند به جهت ناتوانى و ضعف ايمان ايشان در تكليف صادره تخفيف داده، دستور مقابله يك با دو را صادر فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً، فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ اكنون خداوند، تخفيفى [در تكليف‏] روا داشت و دانست كه در نهاد شما سستى وجود دارد، پس هر صد تن از شما كه شكيبا باشد با دويست نفر و هر هزار نفر با دو هزار نفر مقابله ورزند و در اين صورت با اذن و مشيّت الهى پيروز مى‏گردند».

اين آيه نيز ناظر به آيه نخست است، و گرنه جاى «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً» نبود، زيرا از اين آيه معلوم مى‏گردد كه پس از دستور نخست مسلمانان كوتاهى كردند و سستى از خود نشان دادند، تا موجب تخفيف ثانوى گرديد. لذا آيه دوم ناسخ آيه نخست مى‏باشد و از قسم نسخ ناظر به شمار مى‏رود. امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: «نسخ الرجلان العشرة ؛ تكليف مقابله با دو نفر، تكليف مقابله با ده نفر را نسخ نمود».

بی نظیر;413821 نوشت:
احتمالا یک دلیل برای نسخ یک ایه تغییر شرایط ممکن است باشد
مثلا حکمی امده در شرایطی بهترین حالت بوده ولی حالا با تغییر شرایط می توان
حکم بهتری جایگزین کرد

با سلام.
چه شرایطی ؟ به آیه اول نسخ شده دوباره دقت کنید؟
از ابتدا مردم اجازه سوال را داشتند خداوند برای اینکه مردم زیاد مزاحم رسول نشوند حکم صدقه دادن را صادر کرد و وقتی دید که مردم دیگر هیچ سوال نمی کنند حکم را برداشت و شرایط را به حالت اول برگرداند. شرایطی عوض نشد. اعراب همان اعراب بودند و خداوند هم به درون آنها واقف بود. پس چرا حکمی صادر کرد که مجبور به نسخ آن باشد؟
این مسئله در مورد حکم آمیزش هم صادق است.

بی نظیر;413821 نوشت:
و اما دلیل دگه برای نسخ امادگی تدریجی در افراد برای حکم نهایی می تواند باشد

در مورد دو حکم بالا چه آمادگی ای در اعراب ایجاد شد؟
بی نظیر;413821 نوشت:
اما سوال من همچنان بی جوابه
اگر قرار حکمی شبیه حکم اولیه بیاد چرا باید حکم اولیه نسخ شود ؟

ارزش احکام نزد خدا یکی است. اگر می گوید بهتر از آن به لحاظ منفعتی است که برای مردم دارد. وگر نه می شود حکمی با همان ارزش و منفعت صادر شود ولی مثلا در توان اعراب باشد.
به عنوان مثال یک اسکناس 1000 تومانی با هزار تومان پول خرد یک ارزش دارند ولی بسته به موقعیت کارکردهای متفاوت می توانند داشته باشند. خدا هم مثلا گفته می تواند اسکناس 1000 تومانی شما را با 1000 تومان پول خرد یا 11000 تومان پول خرد تعویض کند.
و من الله توفیق

[="Tahoma"][="SeaGreen"]

بی نظیر;413821 نوشت:
اگر قرار حکمی شبیه حکم اولیه بیاد چرا باید حکم اولیه نسخ شود ؟

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

بنظر من اینکه همانندی رو چیزی عین ان بدانیم شاید درست نباشد تا ببینیم اساتید چه می گویند

مثلا همانندی می تواند در تکلیف در ثواب در اعمال و اهمیت و... باشد[/]

[="Tahoma"][="SeaGreen"]

شریعت عقلانی;414163 نوشت:
. پس چرا حکمی صادر کرد که مجبور به نسخ آن باشد؟
این مسئله در مورد حکم آمیزش هم صادق است.

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

خداوند بی نیاز به بندگنش است پس مجبور بودن معنایی ندارد

بلکه طبق کلام خداوند حکیم است
و فردی حکیم بسته بر شرایط موجود عمل می کند
در عالم واقع خودمان هم بوده که من می تونم بر اساس ماجرای تحریم تنباکو رو مثال بزنم

مثلا بر اساس حکمتی تنباکو تحریم شد و بعد از رفع علت تحریم برداشته شد
و اکنون هم بعضی مراجع تحریم ممکنه بکنند یا کردند!
امیدورام اساتید رها نککند موضوع رو[/]

رستگاران;414248 نوشت:
و فردی حکیم بسته بر شرایط موجود عمل می کند
در عالم واقع خودمان هم بوده که من می تونم بر اساس ماجرای تحریم تنباکو رو مثال بزنم

مثلا بر اساس حکمتی تنباکو تحریم شد و بعد از رفع علت تحریم برداشته شد
و اکنون هم بعضی مراجع تحریم ممکنه بکنند یا کردند!


با سلام خدمت دوست گرامی.
ولی آیاتی که کارشناس محترم ذکر کردند بمانند این مثال شما نیست. اصلا شرایط تغییر نکرده که حکم نسخ شود. دوباره داستان حکم صدقه دادن را می آورم :
ابتدا خدا می بیند که اعراب زیاد بابت سوالات مختلف از پیامبر سوال می کنند و وقت او را می گیرد و برای او مزاحمت ایجاد می کنند. برای اینکه سوالات مهم صرفا پرسیده شود خداوند حکم می کند که برای هر سوال صدقه دهند و وقتی می بینند این حکم تاثیر زیادی در سوال پرسیدن اعراب دارد و ظاهرا از ترس صدقه دادن دیگر سوال نمی پرسند حکم را بر میدارد. خوب حالا بفرمایید چه حکمتی در پشت این داستان نهفته است؟
حکم آمیزش در ماه رمضان :
از سوی پیامبر آمیزش در 30 شبانه روز ماه رمضان حرام اعلام می شود و وقتی خدا می بیند که اعراب نمی توانند تحمل کنند و مرتکب گناه می شوند حکم را به حلیت آمیزش در شب های ماه رمضان تقلیل می دهد
و قس علی هذا.
و من الله توفیق.

شریعت عقلانی;414163 نوشت:
چه شرایطی ؟ به آیه اول نسخ شده دوباره دقت کنید؟
از ابتدا مردم اجازه سوال را داشتند خداوند برای اینکه مردم زیاد مزاحم رسول نشوند حکم صدقه دادن را صادر کرد و وقتی دید که مردم دیگر هیچ سوال نمی کنند حکم را برداشت و شرایط را به حالت اول برگرداند. شرایطی عوض نشد. اعراب همان اعراب بودند و خداوند هم به درون آنها واقف بود. پس چرا حکمی صادر کرد که مجبور به نسخ آن باشد؟

شریعت عقلانی;414837 نوشت:
ابتدا خدا می بیند که اعراب زیاد بابت سوالات مختلف از پیامبر سوال می کنند و وقت او را می گیرد و برای او مزاحمت ایجاد می کنند. برای اینکه سوالات مهم صرفا پرسیده شود خداوند حکم می کند که برای هر سوال صدقه دهند و وقتی می بینند این حکم تاثیر زیادی در سوال پرسیدن اعراب دارد و ظاهرا از ترس صدقه دادن دیگر سوال نمی پرسند حکم را بر میدارد. خوب حالا بفرمایید چه حکمتی در پشت این داستان نهفته است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

نزول آیات قرآن اهداف مختلفی دارد، یکی از این اهداف بیان مقام و جایگاه افراد می باشد.

گاهی آیه ای در مدح و گاهی در ذم فردی نازل می شود. مثلا خداوند در مذمت ابولهب می فرماید:« تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ»[1](بريده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد)).

در مورد قارون می فرماید:« فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِين»[2]( سپس ما، او و خانه‏اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى‏توانست خويشتن را يارى دهد).

در مقابل در تعریف و تجمید از بندگان صالح خداوند، قرآن می فرماید:« إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ»[3]( او(یوسف علیه السلام) از بندگان مخلص ما بود).

در مورد حضرت نوح(علیه السلام) می فرماید:« إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنين»[4]( بى‏ترديد او از بندگان باايمان ما بود.)

آیه شریفه مورد بحث نیز یکی از موارد متعددی است که در صدد بیان مقام و منزلت امیرالمومنین(علیه السلام) می باشد. زیرا در منابع شیعی وسنی تنها فردی که مصداق این آیه معرفی شد و قبل از صحبت خصوصی با پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) صدقه داد، حضرت علی (علیه السلام) بود.
[5]


[/HR][1] - سوره مسد،آیه1.

[2] - سوره قصص،آیه81.

[3] - سوره یوسف،آیه24.

[4] - سوره صافات،آیه81.

[5] - طبرسی،مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏9، ص: 380؛ سیوطی، الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏6، ص: 185.

یاسین;413601 نوشت:
2. عدد مقاتلين؛ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[2]( اگر از [ميان‏] شما بيست تن، شكيبا باشند بر دويست تن چيره مى‏شوند، و اگر از شما يك‏صد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز مى‏گردند، چرا كه آنان قومى‏اند كه نمى‏فهمند.

یاسین;413601 نوشت:
اين آيه نيز به واسطه آيه بعدش نسخ گرديده است؛« الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏»( هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد، و دانست كه در شما ضعفى است بنا بر اين، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى‏شوند و اگر يكهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد! و خدا با صابران است).

سلام

مگر خداوند از اول نمی دانست که انها ضعف و سستی دارند که حکم اول را صادر کرد ؟
معنای این ایه با دانای مطلق بودن خداوند در تضاد است

موفق باشید

یاسین;414999 نوشت:
آیه شریفه مورد بحث نیز یکی از موارد متعددی است که در صدد بیان مقام و منزلت امیرالمومنین(علیه السلام) می باشد. زیرا در منابع شیعی وسنی تنها فردی که مصداق این آیه معرفی شد و قبل از صحبت خصوصی با پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) صدقه داد، حضرت علی (علیه السلام) بود.[5]

سلام

ولی در ایه صحبت از فرد خاصی نشده ؟ در حالی که ایاتی که بعنوان نمونه اوردید اسم افراد
امده بود

بی نظیر;415023 نوشت:
ولی در ایه صحبت از فرد خاصی نشده ؟ در حالی که ایاتی که بعنوان نمونه اوردید اسم افراد
امده بود

بسم الله الرحمن الرحیم

مستحضر هستید خداوند بنابر مصالحی نام حضرت علی(علیه السلام) را حتی یک مرتبه صراحتا در قران ذکر نکرد، در عین حال آیات متعددی از قرآن به شهادت و اقرار دوست و دشمن در شان امیرالمومنین علی(علیه السلام) نازل شده است؛

از جمله آیه«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد» (بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (ع) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است). سوره بقره،آیه207.

«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا»( اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است). سوره نساء،آیه59.

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »( سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند.) سوره مائده،آیه55.

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس). سوره انسان،آیه3.

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر بانو «بی نظیر» :Gol:

بی نظیر;413821 نوشت:

اما سوال من همچنان بی جوابه
اگر قرار حکمی شبیه حکم اولیه بیاد چرا باید حکم اولیه نسخ شود ؟

همانگونه که می‌دانید، آیه یا نشانه‌های خداوند تنها آیه‌های قرآنی نیستند و همه‌چیز در این جهان، نشانه‌های خداست.
در (یس / 37) آمده است: «از آیات قدر و رحمت ما، یکی آن است که شب وقتی پرده‌ی روز را بر می‌گیریم، همه در تاریکی فرو می‌روند»

شب و روز، یکی از نشانه‌های خداست که در هر (24) ساعت، یک‌بار «نسخ» می‌شوند و دوباره در روز پسین همانند آن آورده می‌شود. و این هم یکی از نشانه‌های خداست که با اینکه این روزها همانند هم هستند و می‌توان گفت: این رفت و آمد‌هایی که پوسته‌ی یکسان دارند (و باید خسته کننده باشند)، برای مردم خسته کننده نمی‌شوند.


نقل قول:
مگر خداوند از اول نمی دانست که انها ضعف و سستی دارند که حکم اول را صادر کرد ؟
معنای این ایه با دانای مطلق بودن خداوند در تضاد است

نمی‌توان گفت که این‌کارها نشان‌دهنده‌ی سستی دانایی خداوند است زیرا هر کار خدا، دلیلی دارد.
خداوند در نخستین دیدارش با موسی می‌گوید: «ای موسی! آن (چوبدستی) چیست در دستانت؟»
آیا خدا نمی‌دانست که که آن چوب چه است؟
خدا آن پرسش را کرد تا نظر موسی را کم‌کم به آن چوبدستی جلب کند و در پایان آن چوبدستی را اژدها کند.

همانگونه که که خود شما در نوشتار هفتم فرموده‌اید، دلیل اینکه خدا در ابتدا سخنی را نگفته است، برای این است که بگوید بهترین کار آن است که در ابتدا گفته شد ولی چون مردم نمی‌توانند آنگونه باشند (و چون خود خدا گفته است دین اسلام سختی‌ای برای مردم ندارد) آنرا دگرگون و آسان‌تر ساخت ولی هرکسی توانایی دارد، بهتر است که همان سخن ابتدایی را انجام دهد.

پس اگر مردم به خدا باور داشتند و دشمن و نیروی زشتی و کژی را سست می‌دانستند و نیروی راستی و درستی را نیرومند، بدون‌شک پیروز می‌شوند.
در موردجنگ که سربازان ترسیدند، ما همواره جنگ را داریم چه جنگ با نفس، چه جنگ با دشمن بیرونی. خدا می‌گوید: «اگرچه دشمن نیرومند است ولی شما باور و ایمانتان از هرچیزی نیرومندتر است و اگر باور راستین داشته باشید، پیروز خواهید»

مولوی می‌گوید: اگر کسی در یک گفت و گو، در برابر شما قرار گرفت که بسیار ترسناک و دانشمند است ولی سخن راست نمی‌زند، به آسانی و با تکیه به درستی (خدا)، می‌توان کاری به او کرد که او از تو بترسد:


گــر مــنافق زفــت باشــد، نغــز و هَــول /// وا شــناسی مــر ورا در نقــل و قَـــول

آبـرنـگـ;415428 نوشت:
همانگونه که که خود شما در نوشتار هفتم فرموده‌اید، دلیل اینکه خدا در ابتدا سخنی را نگفته است، برای این است که بگوید بهترین کار آن است که در ابتدا گفته شد ولی چون مردم نمی‌توانند آنگونه باشند (و چون خود خدا گفته است دین اسلام سختی‌ای برای مردم ندارد) آنرا دگرگون و آسان‌تر ساخت ولی هرکسی توانایی دارد، بهتر است که همان سخن ابتدایی را انجام دهد.

سلام

اگر هم استدلال شما را بپذیریم باز اینجا یک سوال دیگر مطرح می شود

دقت کنید به ایه

یاسین;414132 نوشت:
ولى مؤمنان از انجام چنين دستورى تعلّل ورزيدند و جرأت اقدام از خود نشان ندادند. لذا خداوند به جهت ناتوانى و ضعف ايمان ايشان در تكليف صادره تخفيف داده، دستور مقابله يك با دو را صادر فرمود: «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً، فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ اكنون خداوند، تخفيفى [در تكليف‏] روا داشت و دانست كه در نهاد شما سستى وجود دارد، پس هر صد تن از شما كه شكيبا باشد با دويست نفر و هر هزار نفر با دو هزار نفر مقابله ورزند و در اين صورت با اذن و مشيّت الهى پيروز مى‏گردند».

ایه صریح بیان کرده است که خدا دانست در نهاد شما سستی وجود دارد
خداوند می توانست به جای این جمله چیز دیگری بگوید که
دانستن یا ندانستن خدا در ان وجود نداشته باشد تا ایجاد شبهه کند
مثلا بگوید اگر هنوز ایمان ندارید و می ترسید خداوند به شما تخفیف داد و غیره

موفق باشید

بابک 113;414139 نوشت:
هرگاه کل آیات رو گذاشتین، بگین تمام شد. تا بفهمیم که تمام شد!
2- اگه بتونین آیات ناسخ و منسوخی که مورد تایید همه نیست رو هم بگین ممنون می شم


بسم الله الرحمن الرحیم

این مواردی که ذکر شد، مهمترین مواردی بود که تقریبا مورد اتفاق اکثریت علما می باشد.

در مسأله نسخ قرآن به قرآن برخى راه افراط پيموده ‏اند و بيش از دويست و بيست آيه را منسوخ معرفى كرده ‏اند. در صورتى كه چنين عدد بزرگى نمى‏تواند صحت داشته باشد و با واقعيّت سازگار نيست و گروهى راه تفريط در پيش گرفته ‏اند اصلا قرآن را غير قابل نسخ مى‏دانند.[1]



[/HR][1] - علوم قرآنى(معرفت)، ص: 81.

[=Microsoft Sans Serif]درود بر بانو «بی‌نظیر» :Gol:

بی نظیر;415475 نوشت:
سلام
ایه صریح بیان کرده است که خدا دانست در نهاد شما سستی وجود دارد
خداوند می توانست به جای این جمله چیز دیگری بگوید که
دانستن یا ندانستن خدا در ان وجود نداشته باشد تا ایجاد شبهه کند
مثلا بگوید اگر هنوز ایمان ندارید و می ترسید خداوند به شما تخفیف داد و غیره

موفق باشید

سخن زیبایی‌ست.
گمان کنیم مشکل در «علِمَ» باشد. ما در تفسیرها که نگاه کردیم، همگی آنرا «دانست، آشکار شد و ...» ترجمه کرده بودند که ترجمه‌ای در زمان «حال» است؛ در صورتی که «علِمَ»، فعل ماضی است و باید گذشته باشد که می‌شود:


«اکنون خداوند به شما تخفیف داد و (او) می‌دانست که در شما سستی است».

ولی چرا همگی چنان نبشته بودند، جای پرسش دارد!

همچنین می‌شود گفت: اگر خدا می‌دانست، پس چرا ابتدا همان آیه‌ی دوم را نیاورد؟
برای اینکه کسی نگوید اگر چنان می‌بود هم، ما به خدا باور داشتیم و باز هم می‌جنگیدیم. همانند دیگر کارهای ما؛ خدا می‌داند کی خوب است و به بهشت می‌رود و کی بد و به جهنم ولی این جهان را در ابتدا می‌آورد که درستکاران راستین را آشکار کند و با آزمایش‌های گوناگون، دیگر جای «توجیه» برای بدکاران و سست‌پیمانان نگذارد؛ سپس این جهان را با آوردن جهانی دیگر که سختی آن کم‌تر است، نسخ می‌کند!
(و او می‌دانست و می‌داند کی بهشتی و کی، جهنمی می‌شود)

ما باز هم می‌پرسیم و به امید خدا، یک‌شنبه پاسخ پایانی را می‌دهیم.

آبـرنـگـ;415428 نوشت:
همانگونه که که خود شما در نوشتار هفتم فرموده‌اید، دلیل اینکه خدا در ابتدا سخنی را نگفته است، برای این است که بگوید بهترین کار آن است که در ابتدا گفته شد ولی چون مردم نمی‌توانند آنگونه باشند (و چون خود خدا گفته است دین اسلام سختی‌ای برای مردم ندارد) آنرا دگرگون و آسان‌تر ساخت ولی هرکسی توانایی دارد، بهتر است که همان سخن ابتدایی را انجام دهد.

با سلام.
خداوند در آیات مربوط به قصاص گفته قصاص کنید ولی گذشت به نظر خدا نزدیکتر است. در حقیقت انها که رضایت الهی را می طلبند و سابقون در این امر گذشت می کنند ولی مردم عادی قصاص می کنند. خوب می توانست در همین آیه هم همین کار را بکند. از همان ابتدا بگوید چون شما نمی توانید اجازه دارید در شبها آمیزش انجام دهید ولی عدم امیزش در کل ماه رمضان به نظر خدا نزدیکتر است یا مانند این.
نه اینکه صبر کند ببیند چه اتفاقی می افتد بعد بیاید حکم را نسخ کند. این با علم خدا نمی سازد.
آبـرنـگـ;415428 نوشت:
در موردجنگ که سربازان ترسیدند، ما همواره جنگ را داریم چه جنگ با نفس، چه جنگ با دشمن بیرونی. خدا می‌گوید: «اگرچه دشمن نیرومند است ولی شما باور و ایمانتان از هرچیزی نیرومندتر است و اگر باور راستین داشته باشید، پیروز خواهید»

اگر منظور نظر خداوند همین بود می توانست همین گونه که شما گفتید بگوید. نه این که اول بگوید یک دهم و بعد از واکنش اعراب آن را به یک دوم کاهش دهد؟ می توانست از همان اول یک کلام بگوید اگر تعدادتان کم هم بود نترسید و به خدا توکل کنید. چرا وارد اعداد و ارقام شد؟
آبـرنـگـ;415862 نوشت:
«اکنون خداوند به شما تخفیف داد و (او) می‌دانست که در شما سستی است».

دقیقا مانند کسانی که وقتی اتفاقی می افتد می گویند من می دانستم چنین اتفاقی می افتد.
عزیز بزرگوار معما چو حل گشت آسان شود.
حداقل می تونست پیشگویی کنه که اعجاز هم تلقی بشه. اینطور نیست؟
و من الله توفیق

آبـرنـگـ;415862 نوشت:
برای اینکه کسی نگوید اگر چنان می‌بود هم، ما به خدا باور داشتیم و باز هم می‌جنگیدیم. همانند دیگر کارهای ما؛ خدا می‌داند کی خوب است و به بهشت می‌رود و کی بد و به جهنم ولی این جهان را در ابتدا می‌آورد که درستکاران راستین را آشکار کند و با آزمایش‌های گوناگون، دیگر جای «توجیه» برای بدکاران و سست‌پیمانان نگذارد؛ سپس این جهان را با آوردن جهانی دیگر که سختی آن کم‌تر است، نسخ می‌کند!
(و او می‌دانست و می‌داند کی بهشتی و کی، جهنمی می‌شود)

خوب اگر بنا به آزمایش بود چرا حکم را تغییر داد. می گذاشت بر اساس همان حکم اول آزمایش شوند.

یاسین;414999 نوشت:
آیه شریفه مورد بحث نیز یکی از موارد متعددی است که در صدد بیان مقام و منزلت امیرالمومنین(علیه السلام) می باشد. زیرا در منابع شیعی وسنی تنها فردی که مصداق این آیه معرفی شد و قبل از صحبت خصوصی با پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) صدقه داد، حضرت علی (علیه السلام) بود.

با سلام.
متوجه نشدم. یعنی می خواهید بگویید آیه بعد از عمل حضرت علی (ع) نازل شد؟ خوب این چه روش بیان مقام و منزلت است؟ نمی شد حکم دوم را بدهد و بعد بگوید دادن صدقه به نظر خداوند نزدیکتر است؟ اینطوری نه علم خدا زیر سوال می رفت و نه آیه ای نسخ می شد و هم مقام و منزلت حضرت علی (ع) بیان می شد؟
در ضمن آیاتی که شما اشاره کردید بیشتر از این حرفاست. ایراد بنده به تمام این آیات هست نه فقط همین آیه.
و من الله توفیق
و من الله توفیق

[="Tahoma"]

بی نظیر;415017 نوشت:
سلام

مگر خداوند از اول نمی دانست که انها ضعف و سستی دارند که حکم اول را صادر کرد ؟
معنای این ایه با دانای مطلق بودن خداوند در تضاد است

موفق باشید


سلام
منظور از علم در اینجا علم فعلی است یعنی علمی که پشتوانه تحقق خارجی دارد
بله هرچند خدای متعال به علم غیر فعلی می داند که نتیجه تشریع یک قانون چیست اما در تشریع قانون اهداف متعددی وجود دارد که انتفای یکی از آنها باعث لغو شدن تشریع نمیشود
به نظر می رسد در امثال این تشریعیات ( که قانونی فراتر از توان افراد تشریع میشود) هدف نشان دادن اوج انتظار خدای متعال و اوج تعالی ممکن برای افراد است به عبارت دیگر خدای متعال دارد قله ها را نشان می دهد .
هرچند پس از نسخ و تنزل از حکم قبلی آن حکم دیگر جنبه وجوب و لزوم ندارداما برای صاحبان همت میتواند مد نظر و وجهه همت قرار گیرد
مثلا در تشریع روزه ابتدا برخی محرمات حتی در شب هم جایز نبود اما بعلت ناتوانی بسیاری از افراد این محرمات برداشته شد . هرچند این حکم به نحو لزوم دیگر وجود ندارد اما برای کسی که میخواهد قله های کمال معنوی ماه مبارک را درک کند باید مورد توجه قرار گیرد .
والله الموفق

حامد;415944 نوشت:
منظور از علم در اینجا علم فعلی است یعنی علمی که پشتوانه تحقق خارجی دارد

سلام

منظور شما را از علم فعلی متوجه نشدم ؟
یعنی اینجا بالاخره خدا می داند که به این حکم عمل می شو د یا نمی داند ؟

حامد;415944 نوشت:
بله هرچند خدای متعال به علم غیر فعلی می داند که نتیجه تشریع یک قانون چیست اما در تشریع قانون اهداف متعددی وجود دارد که انتفای یکی از آنها باعث لغو شدن تشریع نمیشود

این جواب شما رو قبلا جناب ابرنگ داد به ایشان هم گفتم

بی نظیر;415475 نوشت:
ایه صریح بیان کرده است که خدا دانست در نهاد شما سستی وجود دارد
خداوند می توانست به جای این جمله چیز دیگری بگوید که
دانستن یا ندانستن خدا در ان وجود نداشته باشد تا ایجاد شبهه کند
مثلا بگوید اگر هنوز ایمان ندارید و می ترسید خداوند به شما تخفیف داد و غیره

با تشکر

یاسین;415163 نوشت:
مستحضر هستید خداوند بنابر مصالحی نام حضرت علی(علیه السلام) را حتی یک مرتبه صراحتا در قران ذکر نکرد، در عین حال آیات متعددی از قرآن به شهادت و اقرار دوست و دشمن در شان امیرالمومنین علی(علیه السلام) نازل شده است؛

از جمله آیه«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد» (بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (ع) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است). سوره بقره،آیه207.

«يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا»( اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است). سوره نساء،آیه59.

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ »( سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند.) سوره مائده،آیه55.

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس). سوره انسان،آیه3.

سلام

بزرگوار من حقیقتا ارتباط این ایه را با مدح علی ع متوجه نمی شم

یعنی می فرمایید خداوند اینچنین زمینه چینی کرد یعنی اول ایه ای اورد که کسی عمل نکند جز امام علی ع
و سپس ایه تخفیف را اورد
تا امام علی ع مصداق ایه اول باشد
اما در ایه دوم من اثری از مدح و ثنای کسی یا اشاره ای به کسی نمی بینم
حداقل باید خداوند در ایه دوم اشاره ای بکند و مثلا بگوید درود بر کسانی که به ایه اول احترام گذاشتند
یا چیزی شبیه این

موفق باشید

[="Tahoma"]

بی نظیر;415976 نوشت:
سلام

منظور شما را از علم فعلی متوجه نشدم ؟
یعنی اینجا بالاخره خدا می داند که به این حکم عمل می شو د یا نمی داند ؟


سلام
علم فعلی در حقیقت تحقق خارجی علم ذاتی خداوند متعال به یک امر است
توجه بفرمایید که مخاطبین قرآن کریم از وجود وجود مافوق زمان و مکان هیچ تصوری نداشته اند تا علم او را به امور با این ویژگی درک کنند لذا طرح علم فعلی در قرآن کریم از این جهت هم قابل توجه است
والله الموفق

حامد;416034 نوشت:
سلام
علم فعلی در حقیقت تحقق خارجی علم ذاتی خداوند متعال به یک امر است

سلام و تشکر

فکر کنم منظورتون اینه که خدا می دانست انها به ایه اول عمل نمی کنند ولی باز هم
ان ایه را نازل کرد

خوب اینجا این سوال مطرح می شود

اگر واقعا اینطوری بوده چرا خداوند می گوید حالا خدوند دانست در نهاد شما تنبلی وجود دارد
باید می گفت خداوند از اول می دانست که در نهاد شما تنبلی وجود دارد

دقت کنید که ما از قران و کلمات اون دقت و راستگویی رو انتظار داریم

در ضمن در ایه اولی نسبت مسلمانها بر کافران برای پیروزی یک به ده است
که در ایه دوم این نسبت تبدیل به 1 به 2 می شود

حالا واقعا کدام قانون حکم نهاییست ؟
اگر ایه اول نسخ شده ایا اگر مسلمانها و کافران با نسبت یک به ده با هم وارد جنگ شوند
مسلمانها پیروز نمی شوند ؟

اگر نسبت یک به سه یا یک به 4 شود چه می شود ؟

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;416041 نوشت:
سلام و تشکر

فکر کنم منظورتون اینه که خدا می دانست انها به ایه اول عمل نمی کنند ولی باز هم
ان ایه را نازل کرد

خوب اینجا این سوال مطرح می شود

اگر واقعا اینطوری بوده چرا خداوند می گوید حالا خدوند دانست در نهاد شما تنبلی وجود دارد
باید می گفت خداوند از اول می دانست که در نهاد شما تنبلی وجود دارد

دقت کنید که ما از قران و کلمات اون دقت و راستگویی رو انتظار داریم

در ضمن در ایه اولی نسبت مسلمانها بر کافران برای پیروزی یک به ده است
که در ایه دوم این نسبت تبدیل به 1 به 2 می شود

حالا واقعا کدام قانون حکم نهاییست ؟
اگر ایه اول نسخ شده ایا اگر مسلمانها و کافران با نسبت یک به ده با هم وارد جنگ شوند
مسلمانها پیروز نمی شوند ؟

اگر نسبت یک به سه یا یک به 4 شود چه می شود ؟

با تشکر


سلام
اشکال شما به بیان آیه ناسخ است و ما میگوییم بیان این آیه بر اساس علم فعلی است و نه علم ذاتی در حالیکه اشکال شما بر مبنای علم ذاتی صحیح است یعنی اگر آیه بر اساس علم ذاتی نازل میشد باید آنطور مطرح میشد که شما میگویید اما بیان آیه بر اساس علم فعلی است
و اما نسبتها با توجه به شرایطی که ذکر شده قابل تحقق است و هرچه صبر و استقامت بیشتر باشد این نسبت بیشتر میشود
والله الموفق

حامد;416049 نوشت:
سلام
اشکال شما به بیان آیه ناسخ است و ما میگوییم بیان این آیه بر اساس علم فعلی است و نه علم ذاتی در حالیکه اشکال شما بر مبنای علم ذاتی صحیح است یعنی اگر آیه بر اساس علم ذاتی نازل میشد باید آنطور مطرح میشد که شما میگویید اما بیان آیه بر اساس علم فعلی است
و اما نسبتها با توجه به شرایطی که ذکر شده قابل تحقق است و هرچه صبر و استقامت بیشتر باشد این نسبت بیشتر میشود
والله الموفق

سلام و تشکر

من واقعا متوجه جواب شما نمی شم و فکر می کنم علم ذاتی نباید بر خلاف واقعیت باشد

یعنی چی تا اینکه اتفاقی نیفتاده خدا از قبل ازش خبر نداره !!!!!!!!!!!!!

به هر حال دیگه زحمت نکشین مصدع اوقات نمی شم
با تشکر و موفق باشید

حامد;416034 نوشت:
علم فعلی در حقیقت تحقق خارجی علم ذاتی خداوند متعال به یک امر است

سلام مجدد

من فکر می کنم اگر مفهوم علم ذاتی و فعلی مد نظر شما مشخص بشه جواب کامل میشه

شما فرمودین علم فعلی تحقق خارجی علم ذاتی خداوند است
حال ایا ممکن است علم فعلی مغایر با علم ذاتی باشد ؟
یا برعکس علم ذاتی مغایر با علم فعلی باشه ؟

در ایه فوق
ایا منظورتان این است که خدا قبلا می دانست انها سستی می کنند یا بعد از فعل انها فهمید ؟
علم ذاتی و فعلی خداوند در این ایه دقیقا چیست ؟

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;416076 نوشت:
سلام مجدد

من فکر می کنم اگر مفهوم علم ذاتی و فعلی مد نظر شما مشخص بشه جواب کامل میشه

شما فرمودین علم فعلی تحقق خارجی علم ذاتی خداوند است
حال ایا ممکن است علم فعلی مغایر با علم ذاتی باشد ؟
یا برعکس علم ذاتی مغایر با علم فعلی باشه ؟

در ایه فوق
ایا منظورتان این است که خدا قبلا می دانست انها سستی می کنند یا بعد از فعل انها فهمید ؟
علم ذاتی و فعلی خداوند در این ایه دقیقا چیست ؟

با تشکر


سلام
علم فعلی منطبق بر علم ذاتی میشود
اما ایندو علم به لحاظ اجمال و تفصیل با هم فرق دارند
همین اندازه تفاوت برای اینکه از هر یک توصیفی متفاوت داشته باشیم کافی است
آیه ناسخ بر اساس علم فعلی است
لذاست که می فرماید خدا دانست چون تحقق این نوع علم با تحقق پدیده در خارج
حاصل میشود
والله الموفق

حامد;415944 نوشت:
به نظر می رسد در امثال این تشریعیات ( که قانونی فراتر از توان افراد تشریع میشود) هدف نشان دادن اوج انتظار خدای متعال و اوج تعالی ممکن برای افراد است به عبارت دیگر خدای متعال دارد قله ها را نشان می دهد .

با سلام مجدد.
این استدلال را جناب آبرنگ هم آوردند که پاسخ دادیم. خلاصه آنکه شریعت در بسیاری از جاها قله ها و اوج انتظار را بیان نموده بدون اینکه نیاز به نسخ باشد. نمونه بارز آن مستحبات است که اوج انتظار خدا بعد از انجام واجبات است. نمازهای نافله و روزه های مستحبی از اینگونه قله هاست. اگر خداوند در اینجا هم مانند سایر احکام عمل می نمود نسخی صورت نمی گرفت و شبهه ای هم بوجود نمی آمد.

شریعت عقلانی;416387 نوشت:
با سلام مجدد.
این استدلال را جناب آبرنگ هم آوردند که پاسخ دادیم. خلاصه آنکه شریعت در بسیاری از جاها قله ها و اوج انتظار را بیان نموده بدون اینکه نیاز به نسخ باشد. نمونه بارز آن مستحبات است که اوج انتظار خدا بعد از انجام واجبات است. نمازهای نافله و روزه های مستحبی از اینگونه قله هاست. اگر خداوند در اینجا هم مانند سایر احکام عمل می نمود نسخی صورت نمی گرفت و شبهه ای هم بوجود نمی آمد.

سلام
تشریع احکام در قرآن کریم بدین نحو که شما می فرمایید نبوده است و مستحبات در قرآن اغلب طرح نشده اند چه اینکه قرآن قانون اساسی است و خیلی کم به جزئیات احکام می پردازد چه اینکه این کار بر عهده پیامبر و امام نهاده شده است .
و البته در این تنزل از احکام نوعی تخفیف بزرگورانه برای امت هم هست
به هر حال مقام ظاهر حق تعالی هم حسابی دارد و او تعالی در مقام ظاهر چنان با بندگان برخورد می نماید کانه مثل ایشان محکوم به احکام آن است
والله الموفق

حامد;416078 نوشت:
لذاست که می فرماید خدا دانست چون تحقق این نوع علم با تحقق پدیده در خارج حاصل میشود
والله الموفق

سلام

ایا این تعریف از علم فعلی برای خدا متناقض با دانای مطلق بودن خدا نیست ؟
چون طبق تعریف شما این علم پس از تحقق خارجی برای خدا حاصل می شود
پس قبل از تحقق خارجی خدا بر ان علم نداشته است

درست مثل این ایه که خداوند پس از تحقق خارجی علم به سستی انها می برد

با تشکر

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر آقای «شریعت» گرامی :Gol:

شریعت عقلانی;415881 نوشت:

با سلام.
خداوند در آیات مربوط به قصاص گفته قصاص کنید ولی گذشت به نظر خدا نزدیکتر است. در حقیقت انها که رضایت الهی را می طلبند و سابقون در این امر گذشت می کنند ولی مردم عادی قصاص می کنند.

خوب می توانست در همین آیه هم همین کار را بکند. از همان ابتدا بگوید چون شما نمی توانید اجازه دارید در شبها آمیزش انجام دهید ولی عدم امیزش در کل ماه رمضان به نظر خدا نزدیکتر است یا مانند این.


دستور آمیزش نداشتن با بخشیدن قصاص بسیار متفاوت است؛ خدا این دستور (نداشتن آمیزش) را مستقیم نداده است؛ چون نزدیک به (95%) مردم نمی‌توانند چنین دستوری را انجام دهند و اگر هم بخواهند انجام دهند، پس از سال نخست در ماه روزه، دین‌زده می‌شوند؛ چون دستوری سخت است - به ویژه برای مردان؛
اگر خدا می‌گفت این کار به خدا نزدیک‌تر است، ممکن بود مردم گمان کنند، انجام آمیزش در ماه رمضان، «مکروه» است و درمانده می‌شدند چون نمی‌توانستند آنرا انجام ندهند و همچنین انجام چندباره‌ی مکروه نیز درست نیست.
هر دستوری را نمی‌توان مستقیم داد؛ همانگونه که برای تربیت فرزندان، همیشه از دستورهای مستقیم استفاده نمی‌شود.

نقل قول:
نه اینکه صبر کند ببیند چه اتفاقی می افتد بعد بیاید حکم را نسخ کند. این با علم خدا نمی سازد.

از ابتدای آفرینش اینگونه بوده که خدا کم‌کم دستورات خود را بر مردمان می‌خواند.
گاهی دیده می‌شود، خدا در ابتدا بر مردمان سختی می‌گیرد، بر مردمانی که سخن به گزاف می‌گویند و سخنشان باد هوایی بیش نیست؛ می‌دانید که در رستاخیز، هیچ بهانه‌ای پذیرفتنی نیست و خدا همه‌ی راه‌ها را برای بهانه آوردن می‌بندند؛ دلیل چنین سختی‌هایی هم نمایان ساختن دروغ دروغ‌گویان است که می‌گویند ما چنین و چنان هستیم ولی در کارزار!

نمونه‌ای که در ابتدا سختی بوده: یهودیان هنگام خوردن گوشت، باید همه‌ی رگ و پی گوشت را جدا کنند و اگر چنان نکنند، خوردن آن گوشت، ناروا است ولی بر مسمانان چنین دستوری نیست و این دستور نسخ شده است.
این در مورد آیه‌ی نجوا نیز چنین است که در آن زمان، بسیاری از مردم، داد فداکاری و کارهای دیگر برای اسلام کردند و خدا گفت صدقه بدهید، ولی همه‌ی آن‌ها پا پس کشیدند و دیگر پس از آن سخنی در آن مورد نزدند.

چرا خدا از همان ابتدا یک دین همه‌جانبه و کامل نیاورد تا از به وجود آمدن «جنگ هفتاد و دو ملت» جلوگیری کند و این همه سردرگمی برای مردم نباشد؟
برای اینکه هر زمانی دستوری می‌خواهد جداگانه که اگر بازهم دستور یکی بود، دوگانگی و جنگ و ... نیز بود همانند شیعه و سنی و دیگر مذهب‌های خدایی.

نقل قول:
اگر منظور نظر خداوند همین بود می توانست همین گونه که شما گفتید بگوید. نه این که اول بگوید یک دهم و بعد از واکنش اعراب آن را به یک دوم کاهش دهد؟ می توانست از همان اول یک کلام بگوید اگر تعدادتان کم هم بود نترسید و به خدا توکل کنید. چرا وارد اعداد و ارقام شد؟

دلیل آوردن رقم‌ها، نشان دادن میزان نیروی باور به خداست که نیروی یک آدم که بااراده، ده‌برابر همان آدم بی‌باور است و به هر میزان که باورش کم‌تر شود، نیرویش نیز کم‌تر می‌شود؛ چیزی که امروزه روانشناسان به آن می‌گویند: «انگیزش» که اگر کسی انگیزش داشته باشد، نیروی بسیار بیشتری می‌تواند داشته باشد.
خداوند در (بقره / 249) می‌گوید: «چه بسا گروهی اندک که به یاری خدا، بر گروه زیادتری پیروز شدند»
این سخن که گفته شود درستکارانی که تعدادشان کم است بر گمراهان با تعداد بیشتر پیروز می‌شوند را خدا در «بقره» گفته است و در انفال، هدف دیگری در پی دارد و منظور آن، آشکارتر کردن و گسترش دادن درون‌مایه‌ی نیروی باور به خداستکه برای نزدیک‌کردن مردم به آن، از رقم استفاده کرده است.

نقل قول:
دقیقا مانند کسانی که وقتی اتفاقی می افتد می گویند من می دانستم چنین اتفاقی می افتد.
عزیز بزرگوار معما چو حل گشت آسان شود.
حداقل می تونست پیشگویی کنه که اعجاز هم تلقی بشه. اینطور نیست؟
و من الله توفیق

در این آیه نمی‌شده است که در همان ابتدا گفته شود: «شما سست هستید و نمی‌توانید یک به ده پیروز شوید»؛ زیرا این آیه‌ برای همه‌ی دوره‌هاست و چه بسیار مردمانی که ده به یک در برابر دشمن قرار گرفته و پیروز شده‌اند.
اگر خدا سخنی بگوید، بی‌شک همان می‌شود؛ یعنی، اگر در همان ابتدا می‌گفت شما سست هستید و نمی‌توانید یک به ده قرار بگیرید، دیگر چنین چیزی که یک به ده پیروز شوند، رخ نمی‌داد. ولی در همان ابتدا خداوند، سخنی «شرطی» (و نه قطعی) زده است: «اگـــر پایدار باشید، پیروز می‌شوید» یعنی از همان ابتدا پیش‌بینی کرده است که شرط پیروزی، پایداری و باور داشتن به خداست و هرکسی پایداری نکند، پیروز نمی‌شود و چنین کسانی نسبت یک به دو یا حتی برعکس دارند که شکست بخورند.

آیه‌ی نخست، نسخ نشده است چون نگفته است که هیچگاه نمی‌توانید چنین کاری را بکنید. آیه‌های پس از آن نیز، یک رابطه‌ی مستقیم میان باور و نیروی آدمی را نمایش داده است که هرچه باور و پایداری بیشتر باشد، نیروی آدمی نیز بیشتر می‌شود.

[="Tahoma"]

بی نظیر;416622 نوشت:
سلام

ایا این تعریف از علم فعلی برای خدا متناقض با دانای مطلق بودن خدا نیست ؟
چون طبق تعریف شما این علم پس از تحقق خارجی برای خدا حاصل می شود
پس قبل از تحقق خارجی خدا بر ان علم نداشته است

درست مثل این ایه که خداوند پس از تحقق خارجی علم به سستی انها می برد

با تشکر


سلام
این با عالم بودن خدای متعال به هر چیز منافات ندارد
هر چیزی برای چیز بودن باید در مرتبه وجودی خود به نحو خاص موجود باشد
خدای متعال در علم ذاتی به همه چیز علم دارد اما به حسب چیز بودن آنها در مقام ذات
خدای متعال به همه چیز علم دارد در عالم مادی (که تفصیل ذوات اشیاء است) وقتی که در این عالم چیز میشود یعنی تحقق می یابد
و عقلا هم معنا ندارد چیزی در عالم ماده تحقق خارجی نداشته باشد و بگوییم خداوند به وجود جسمانی آن شی علم دارد بله به آن چیز در مقامات مافوق ماده علم دارد اما تا در عالم تحقق نیابد علم فعلی به وجود جسمانی او تحقق ندارد
و یک تفاوتهایی بین وجود مادی و فوق مادی هست که علم به وجود مادی را متفاوت می کند
والله الموفق

حامد;416633 نوشت:
سلام
این با عالم بودن خدای متعال به هر چیز منافات ندارد
هر چیزی برای چیز بودن باید در مرتبه وجودی خود به نحو خاص موجود باشد
خدای متعال در علم ذاتی به همه چیز علم دارد اما به حسب چیز بودن آنها در مقام ذات
خدای متعال به همه چیز علم دارد در عالم مادی (که تفصیل ذوات اشیاء است) وقتی که در این عالم چیز میشود یعنی تحقق می یابد
و عقلا هم معنا ندارد چیزی در عالم ماده تحقق خارجی نداشته باشد و بگوییم خداوند به وجود جسمانی آن شی علم دارد بله به آن چیز در مقامات مافوق ماده علم دارد اما تا در عالم تحقق نیابد علم فعلی به وجود جسمانی او تحقق ندارد
و یک تفاوتهایی بین وجود مادی و فوق مادی هست که علم به وجود مادی را متفاوت می کند
والله الموفق

سلام

با مطالبی که شما اینجا گفتین من نتیجه گرفتم که علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
منظور اینده جهان ماده است
و این شبهه خیلی از کاربران سایت است که همیشه مدعی بودن علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
و اگر بگیرد جبر است

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;416636 نوشت:
با مطالبی که شما اینجا گفتین من نتیجه گرفتم که علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
منظور اینده جهان ماده است
و این شبهه خیلی از کاربران سایت است که همیشه مدعی بودن علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
و اگر بگیرد جبر است

سلام
همانطور که گفته شد علم فعلی با تحقق فعل محقق میشود
خدای متعال به اینده در مقام ذات و سایر مقامات فوق مادی علم دارد اما علم فعلی او با تحقق خارجی اشیاء در گذر زمان محقق میشود
والله الموفق

[="Times New Roman"]

حامد;416637 نوشت:
همانطور که گفته شد علم فعلی با تحقق فعل محقق میشود
خدای متعال به اینده در مقام ذات و سایر مقامات فوق مادی علم دارد اما علم فعلی او با تحقق خارجی اشیاء در گذر زمان محقق میشود

سلام یعنی علم خداوند در گذر زمان تغییر می‌کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

فرهنگ;416683 نوشت:
سلام یعنی علم خداوند در گذر زمان تغییر می‌کند؟

خیر.تغییر نمی کند.از نظر فلسفی،خداوند به فعل خود علم دارد.لذا درست است که ممکن است در فلان زمان،فلان موجود نباشد.اما دلیل نمی شود که به خاطر نبودن این موجود،خداوند به او علم نداشته باشد (زیرا تصور می شود اول باید یک چیز وجود داشته باشد و سپس علم به آن تعلق بگیرد که تصور غلطی است).چون خداوند به فعل خود علم دارد،لذا به خلقت خود علم دارد و در نتیجه به خلقت آن موجود خاص هم علم دارد.

بی نظیر;416636 نوشت:
با مطالبی که شما اینجا گفتین من نتیجه گرفتم که علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
منظور اینده جهان ماده است
و این شبهه خیلی از کاربران سایت است که همیشه مدعی بودن علم خداوند به اینده تعلق نمی گیرد
و اگر بگیرد جبر است

این حرف صحیحی نیست که علم خداوند به آینده تعلق نمی گیرد و بنده به طور خیلی مختصر در بالا اشاره کردم که چرا چنین علمی وجود دارد.
ضمن این که شبهه معروف تعارض علم الهی با اختیار،یک شبهه سطحی و غیرفلسفی است.در واقع یک شبهه کلامی و عامیانه است و کافی است سعی شود تا استدلال وجود تعارض،به صورت فلسفی نوشته شود.نه این که بگوییم اگر خدا به آینده علم دارد پس چطور ما اختیار داریم.بلکه به صورت چند مقدمه پشت سر هم،تعارض نشان داده شود.در اینصورت به آسانی نشان داده می شود که این استدلال مشکل استنتاجی و مادی دارد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

بی نظیر;413645 نوشت:
بهتر از ان قابل قبوله
ولی چرا خدا گفته همانند ان را می اورد ؟
اگر قراره همانند ان ایه بیاورد پس فلسفه نسخش چیست ؟

همانند و مثل،غیر از عین است.یعنی وقتی دو چیز مثل هم هستند،لزومی ندارد از هر نظر مثل هم و در نتیجه عین هم باشند.در بعضی جهات مثل هم می توانند باشند و در بعضی جهات مغایر هم.حکم جدید می تواند از بعضی جهات مثل حکم اول باشد.ولی از بعضی جهات بهتر از آن باشد.در اینصورت مثل آن است،ولی عین آن نیست و بهتر از آن است.برای مثال،حکم داده می شود که قبله رو به مسجد الاقصی باشد.سپس حکم داده می شود که قبله رو به کعبه باشد.این دو حکم مثل هم هستند،از این جهت که هر دو می گویند قبله رو به یک مکان مقدس باشد.اما حکم قبله بودن کعبه بهتر است،از این جهت که مکان مقدس تری است.

شریعت عقلانی;413813 نوشت:
من فکر می کنم که نسخ اصلا قابل قبول نیست. اگر خدا می دانست که اعراب بواسطه حکم خدا دیگر از پیامبر پرسش نمی کنند پس چرا آن را وضع کرد که بعد مجبور به نسخ باشد؟

این سخن مانند آن است که بگوییم اگر خدا می دانست که برخی جهنمی اند،پس چرا آن ها را خلق کرد؟
این دلیل بر نقض نمی شود و همین مثال بالا،مثال نقضی است بر این شیوه استنتاج.

شریعت عقلانی;413813 نوشت:
پس چرا آن را وضع کرد که بعد مجبور به نسخ باشد؟ مورد دوم هم که اصلا دلیلی برای نسخ ذکر نکرده و ظاهرا خود خدا فهمید که اعراب نمی تواند با یک دهم نفرات نسبت به لشکر دشمن با آنها مبارزه کنند لذا حکم را به حد یک دوم کاهش داد!!!!!!!
البته یک نمونه هم بنده بیاورم و آن آمیزش در ماه رمضان است که ظاهرا حکم ابتدایی در قرآن نیست و توسط پیامبر صادر شده ولی ناسخش در قرآن هست. که در این مورد هم باز سوال هست که مگر خداوند نمی دانست که اعراب نمی توانند جلوی خود را در 30 روز بگیرند که این حکم را صادر کرده است؟

باز هم پاسخ مشابه بالاست.مگر خدا نمی دانست که برای مثال مسلمانان در جنگ احد شکست می خورند؟پس چرا نگفت؟
مگر خدا نمی دانست که امام حسین (ع) کشته می شود؟پس چرا دستور نداد کسانی که قرار بود قاتل او بشوند را در بدو تولد بکشند؟
از این مثال ها زیاد می شود زد.منتهی این ها دلیل بر نقض نمی شود.

بی نظیر;413821 نوشت:
احتمالا یک دلیل برای نسخ یک ایه تغییر شرایط ممکن است باشد
مثلا حکمی امده در شرایطی بهترین حالت بوده ولی حالا با تغییر شرایط می توان
حکم بهتری جایگزین کرد

بله یکی از دلایل می تواند این باشد.

بی نظیر;413821 نوشت:
چه بسا اگر پیامبر الان زنده بود ایات بیشتری منسوخ می شد و ایات جدیدی می امد

شاید.ولی دقت کنید که خیلی از آیات و احکام،در بهترین حالت هستند و حکمی بهتر و برتر و درستر از آن ها نیست.لذا نسخ این احکام،کار صحیحی نیست.پس نمی توانیم بگوییم همه چیز نسخ می شود.برخی چیز ها برای تمامی زمان ها هستند و لذا نسخشان معنی ندارد.ولی برخی امور،بسته به زمان و شرایط،شاید تغییر کنند.

بی نظیر;413821 نوشت:
و اما دلیل دگه برای نسخ امادگی تدریجی در افراد برای حکم نهایی می تواند باشد

این هم می تواند از دلایل باشد.برای مثال قرآن در منع شرب خمر،به تدریج می رود جلو.کم بخورید،نخورید بهتر است(ترتیب این ها درست یادم نیست)،در آخر گفته می شود اصلاً نباید بخورید.یعنی به تدریج حکم اصلی عرضه می شود و دلیلش ظرفیت انسان های آن عصر است.نه این که خدا علم ندارد.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

آبـرنـگـ;415862 نوشت:
گمان کنیم مشکل در «علِمَ» باشد. ما در تفسیرها که نگاه کردیم، همگی آنرا «دانست، آشکار شد و ...» ترجمه کرده بودند که ترجمه‌ای در زمان «حال» است؛ در صورتی که «علِمَ»، فعل ماضی است و باید گذشته باشد که می‌شود:

«اکنون خداوند به شما تخفیف داد و (او) می‌دانست که در شما سستی است».

ولی چرا همگی چنان نبشته بودند، جای پرسش دارد!

سلام بر جناب ابرنگ

بزرگوار دانست زمان گذشته است چرا ان را حال گرفته اید ؟:Gig:

آبـرنـگـ;415862 نوشت:
ما باز هم می‌پرسیم و به امید خدا، یک‌شنبه پاسخ پایانی را می‌دهیم.

منتظر پاسخ شما هستم

با تشکر

بن موسی;416695 نوشت:
خیر.تغییر نمی کند.از نظر فلسفی،خداوند به فعل خود علم دارد.لذا درست است که ممکن است در فلان زمان،فلان موجود نباشد.اما دلیل نمی شود که به خاطر نبودن این موجود،خداوند به او علم نداشته باشد (زیرا تصور می شود اول باید یک چیز وجود داشته باشد و سپس علم به آن تعلق بگیرد که تصور غلطی است).چون خداوند به فعل خود علم دارد،لذا به خلقت خود علم دارد و در نتیجه به خلقت آن موجود خاص هم علم دارد.

سلام

این استدلال شما ایا برای رفتار هم صدق می کند ؟
یعنی ایا خدا به واکنشها و رفتار انسانها قبل از ایجاد انها علم دارد ؟

اگر جواب مثبت است
پس چرا خداوند بعد از واکنش اعراب گفت حالا خداوند دانست که در شما سستی وجود دارد ؟

در ضمن نظر شما مخالف نظر استاد حامد بود که ایشان گفتند خدا پس از تحقق فعل علمش به ان
تعلق می گیرد

بن موسی;416695 نوشت:
این حرف صحیحی نیست که علم خداوند به آینده تعلق نمی گیرد و بنده به طور خیلی مختصر در بالا اشاره کردم که چرا چنین علمی وجود دارد.

اگر امکان داره همون استدلال رو درباره رفتار نشان دهید

با تشکر از شما

بی نظیر;415475 نوشت:
ایه صریح بیان کرده است که خدا دانست در نهاد شما سستی وجود دارد
خداوند می توانست به جای این جمله چیز دیگری بگوید که
دانستن یا ندانستن خدا در ان وجود نداشته باشد تا ایجاد شبهه کند
مثلا بگوید اگر هنوز ایمان ندارید و می ترسید خداوند به شما تخفیف داد و غیره

بسم الله الرحمن الرحیم

دانستن خداوند به این معنی نیست که خداوند چیزی را نمی دانست و بعدا به آن علم پیدا کرد، بلکه علم خداوند ازلی است، اگر هم بخواهیم به ظاهرآیه شریفه توجه کنیم:« عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ»[1]

ملاحظه می شود که فعل«علم» به صورت ماضی به کار رفت، یعنی خداوند می دانست، نه اینکه نعوذبالله قبلا جاهل بوده باشد و بعدا علم پیدا کرده باشد.


[/HR][1] - سوره بقره، آیه187.


با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



موضوع قفل شده است