قوم لوط

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قوم لوط

با سلام

نگاهی به بعضی از كارهای زشت قوم لوط ـ علیه السلام ـ
از كارهای زشت قوم لوط گلوله پرانی با كمان، و هسته انداختن به یكدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی می‎كردند كه هسته به هر كسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی).

هم چنین لباسهای فاخر بلند می‎پوشیدند (كه امروز رقّاصه‎های دنیا در جهان غرب می‎پوشند) و دكمه‎های كت و پیراهنشان را می‎گشودند[1]
و قلم از بیان بعضی از زشتكاریهای آنها شرم دارد، از جمله از كارهای آنها این بود كه راهها را برای زشتكاری می‎بستند و آشكارا در معرض دید مردم، منكرات را انجام می‎دادند و تفسیر آیه 29 عنكبوت:
«وَ تَأْتُونَ فِی نادِیكُمُ الْمُنْكَرَ؛ آمده: با یكدیگر در ملأ عام كارهای ركیك و زشت انجام می‎دادند.[2]
و در بعضی از تفاسیر، كلمه «منكر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده كه آن هم به خاطر هوسهایشان بود.[3]

از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنكبوت استفاده می‎شود، كه زشتكاری قوم لوط به گونه‎ای زننده بود كه در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان كه لوط به آنها گفت:
«إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما كار بسیار زشتی انجام می‎دهید كه احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»

به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه كسانی را كه در آینده از آنها پیروی می‎كنند نیز به دوش خواهند كشید، بی‎آنكه از گناه آنان چیزی كم شود.

از زشتكاری قوم لوط این كه: كف دست بر پشت یكدیگر می‎زدند، دشنامهای ركیك و زننده به همدیگر می‎گفتند،‌بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی می‎كردند، با انواع آلات موسیقی سر و كار داشتند، سنگ پرانی و متلك گفتن از كارهای معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه می‎كردند و...
حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت كرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود كه:
«اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی می‎گویی عذاب خدا را برای ما بیاور».[4]
لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آكنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم
مفسد، پیروز گردان».[5]

نكته قابل توجه این كه در حالات قوم لوط نوشته‎اند یكی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود كه آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه كاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، می‎خواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند، ولی كم كم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.[6]

به هر حال چنان كه خاطر نشان خواهد شد به سخت‎ترین عذاب الهی گرفتار شدند، به امید آن كه در جامعه ما هیچ گونه از كارهای قوم لوط نباشد، كه كیفر آن بسیار سخت است.
ادامه دارد..!!

[=Century Gothic]پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسجد مردی را دید به طرف كسی هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد»
سپس فرمود: هسته انداختن از شیوه‎های قوم لوط است آن گاه آیه فوق (29 ـ عنكبوت) را خواند[7] و از كارهای زشت آنها این بود كه محل مدفوع خود را نمی‎شستند، و خود را از جنابت تطهیر نمی‎نمودند و بسیار بخیل و دست بسته بودند، هرگز كسی را به غذا دعوت نمی‎كردند.[8]
[=Century Gothic]

آری وفور نعمت شامات كه فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند كه شعاع آفتاب به زمین نمی‎رسید،
به جای این كه آنها را شاكر خدا كند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا كه كسی جرأت نداشت كه از شهرهایشان عبور كند، چرا كه اموال او را غارت می‎كردند، و او را به آلودگی جنسی می‎كشاندند.
حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود كه حتی نزدیكترین فرد نسبت به او كه می‎بایست راز دار و حافظ اسرار و همكاری صدیق و صمیمی برای او باشد، و او را در هدفش كمك كند، نه تنها او را یاری نمی‎كرد بلكه به مخالفت با او اقدام می‎كرد و با نشانه‎هایی به مخالفان یاری می‎نمود.[9] [=Century Gothic]

موضعگیری زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط ـ علیه السلام ـ
لوط سی سال در میان قوم خود همچون كوه ایستاد و در برابر آنها قیام كرد، و مكرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی می‎نمود و حجّت را بر آنها تمام می‎كرد.
لوط ـ علیه السلام ـ هم چون استادش ابراهیم ـ علیه السلام ـ مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر كس بر او وارد می‎شد با كمال احترام از او پذیرایی می‎كرد.

ولی قوم او، وقتی كه مسافران و واردین غریب را می‎دیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر كس كه سنگش به كسی اصابت می‎كرد، اموالش را می‎گرفت و با او عمل زشت انجام می‎داد و سه درهم به عنوان غرامت می‎پرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت می‎كرد.

و به طور كلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط می‎شدند (همچون مواردی كه هم اكنون در كشورهای غربی وجود دارد) و زشتكاری و كثافتكاری را به جایی رساندند
كه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «زمین گریه كرد تا حدی كه اشكش به آسمان رسید و آسمان گریه كرد تا حدّی كه اشكش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد كه آنها را سنگباران كند (كه شرحش خواهد آمد). [10] [=Century Gothic]

دعوت پیاپی لوط ـ علیه السلام ـ و لجاجت قوم
حضرت لوط ـ علیه السلام ـ برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت كشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سركشی و لجاجت خود می‎افزودند،
برای روشن شدن این مطلب، نظر شما را به ترجمه آیه 160 تا 175 سوره انبیاء جلب می‎كنیم:
«هنگامی كه برادرشان لوط ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: آیا پرهیزكاری را پیشه خود نمی‎سازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه كنید و از من پیروی نمایید من از شما پاداشی نمی‎خواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.
آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس می‎روید (چه كار زشتی؟!) و همسرانی را كه خدا برای شما آفریده است رها می‎كنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید.
ادامه دارد..!!

[=Century Gothic]قوم لوط در پاسخ گفتند:
ای لوط اگر از این گفتار دوری نكنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید می‎كنیم)
لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.
پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام می‎دهند، رهایی بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنی كه در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن همسر لوط بود كه از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاك كردیم و بارانی (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدی بود این باران انذار شدگان.

در این ماجرا (ی قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اكثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»

گفتگوی ابراهیم ـ علیه السلام ـ با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط ـ علیه السلام ـ
چنان كه قبلاً در زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ ذكر شد: به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند كه جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: :Sham:نخست برای مژده دادن به ابراهیم ـ علیه السلام ـ كه به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد
2. عذاب رسانی به قوم لوط.

وقتی كه این فرشتگان نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم ـ علیه السلام ـ گفتند، ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ می‎تپید و با خود می‎گفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم لوط باشد.
از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب می‎رسانید؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟
فرشتگان: نه
ابراهیم: اگر یك نفر مؤمن باشد چطور؟
فرشتگان: قطعاً لوط ـ علیه السلام ـ در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش ـ جز همسرش ـ را نجات خواهیم داد.[11] [=Century Gothic]

وقتی كه برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت، و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود، و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود كه از دل مهربان ابراهیم ـ علیه السلام ـ نشأت می‎گرفت.
و در بعضی از روایات آمده: ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه كن (و توضیح بخواه)
خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی كرد:
«اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری كن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند كه در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.»[12] [=Century Gothic]
دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را كه سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.
[1] . بحار، ج 12، ص 151؛ خصال،‌ج 1، ص 160.
[2] . سفینه البحار، ج 1، ص 597.
[3] . تفسیر قمی، ص 496.
[4] . عنكبوت، 29.
[5] . عنكبوت، 30.
[6] . تفسیر نمونه، ج 16، ص 254.
[7] . تهذیب الاحكام شیخ طوسی (ره)، ط جدید، ج 3، ص 262.
[8] . سفینه البحار، ج 2، ص 516.
[9] . بحار، ج 12، ص 115.
[10] . سفینه البحار، ج 2، ص 517 ـ در این جا این مطلب شایان ذكر است كه در اسلام عمل لواط از گناهان كبیره است، و حد آن برای هر دو در صورتی كه از روی اختیار بوده یا اعدام با شمشیر (و اسلحه دیگر) است و یا دست و پای او را بستن و از كوه به طرف زمین پرت كردن و یا در آتش، سوزاندن است، و ضمناً مادر و خواهر و دختر كسی كه لواط داده بر لواط كننده حرام ابدی می‎شود.
در حالی كه اسلام این چنین با این عمل زشت، برخورد شدید كرده، دنیای غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت پرستی،‌مسخ شده است كه همجنس بازی و حتی جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شورای خود به تصویب رسانده‎اند، با توجه به این مطلب در قرن بیستم، دیگر جای تعجب نیست كه در زمان لوط آن چنان غوطه‎ور در آلودگی بودند!.
[11] . تفسیر برهان، ج 2، ص 226؛ عنكبوت: 32.
[12] . بحار، ج 12، ص 156
.
[=Century Gothic]ادامه دارد...!

[=Century Gothic]گفتگوی مأموران عذاب با حضرت لوط ـ علیه السلام ـ
سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبایی را دید و در این موقع مشغول آبیاری زراعتش بود،
به آنها گفت: شما كیستید؟

آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.

لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتكارش از یك سو، و ورود جوانان زیبا از سوی دیگر، در فشار روحی قرار گرفت، كه چه كند، اگر این جوانان را مهمان كند ترس آبروریزی است، این فكر چنان او را ناراحت كرد كه به خود گفت:

«هذا یومٌ عَصیبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناكی است».[1] [=Century Gothic]
اما لوطِ مهمان نواز چاره‎ای جز این نداشت كه مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوی خانه‎اش راهنمایی كرد ولی برای این كه آنها را از ماجرا با خبر كرده باشد،

در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتكار و منحرفی دارد، تا اگر مهمان‎ها توانایی مقابله دارند، حساب كار خود را كرده باشند.

در بعضی از روایات آمده: لوط آن قدر مهمانهای خود را معطّل كرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریكی دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایی كند.[2] [=Century Gothic]

به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن كرد، قوم شرور فهمیدند كه امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانی آمده‎اند. و از هر سو به سرعت به سوی خانه لوط ـ علیه السلام ـ هجوم آوردند.[3] [=Century Gothic]

گفتگوی لوط ـ علیه السلام ـ با قوم تبهكار
وقتی كه قوم شرور، به درِ خانه لوط ـ علیه السلام ـ رسیدند به لوط گفتند: آیا ما تو را از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نكردیم؟
لوط ـ علیه السلام ـ كه هوی و هوس آنها را می‎دانست، سخن از ازدواج (كه امری طبیعی برای ارضای غریزه جنسی و بقای نسل است)
به میان آورد و فرمود: «اینها دختران منند، برای شما پاكیزه‎ترند» (با آنها ازدواج كنید و از عمل شنیع لواط دوری كنید) از خدا بترسید و مرا در میان مهمانهایم، رسوا نكنید.

«أَ لَیسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یك نفر دارای رشد و غیرت نیست؟»[4] [=Century Gothic]
آنها در پاسخ گفتند: تو كه می‎دانی ما حق (و میلی) در دختران تو نداریم و خوب می‎دانی ما چه می‎خواهیم.
وقتی كه حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذیر، مأیوس شد، گفت: «كاش دارای نیرو یا تكیه گاه و پشتیبان محكمی بودم»[5]
(آنگاه می‎دانستم با شما پست فطرتان چه كنم؟!)
آری لوط در این هنگام از غربت و بی كسی خود یاد كرد و گفت: اگر نیرویی می‎داشتم چنین خوار و گرفتار شما نمی‎شدم و در برابر تعدّی و گزند شما دفاع می‎كردم و در مقابل فشار شما مقاومت می‎نمودم.
[=Century Gothic]ادامه دارد...!

[=Century Gothic]عجبا حتی یك مردم سالم و غیرتمند نبود كه به پشتیبانی از لوط برخیزد، و تعبیر به «أَ لَیسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یك مرد رشید نیست؟»
حاكی است كه اگر یك انسان عاقل و فهمیده و متعهد در میان شما بود، كار شما به افتضاح و رسوایی نمی‎كشید.
خبر دختر لوط ـ علیه السلام ـ به پدر!
بعضی چنین می‎نویسند:
فرشتگان مأمور عذاب وقتی كه از ابراهیم ـ علیه السلام ـ جدا شدند، و به صور جوانان زیبا به شهر «سدوم» روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسیدند، دختری را دیدند كه از چاه آب می‎كشد، از او خواستند كه آنها را پذیرایی كند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نیرویی برای حمایت ایشان ندید و خواست تا در یاری آنها از پدرش استمداد كند، او دختر لوط بود،
از این رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت.
حضرت لوط از شنیدن این خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصیات آن جوانان از دخترش توضیح خواست،
و برای یافتن بهترین راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شاید از پذیرفتن و استقبال از واردین، مردّد بود،
و فكر می‎كرد از پذیرفتنشان، معذرت بخواهد، یا حقیقت حال را برای آنها بگوید، تا به زحمت نیفتد، ولی مهر و محبّت و مهمان نوازی لوط ـ علیه السلام ـ ، او را بر آن داشت كه مخفیانه، دور از دید مردم، به استقبال واردین برود، آنها را با كمال احترام به منزل بیاورد (با توجه به این كه قوم لوط، لوط را از مهمان كردن غریبان منع كرده بودند) سرانجام لوط به تصمیم خود عمل كرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با كمال احتیاط، دور از دید مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روی آنها بست تا كسی مطّلع نشود.[6]
[=Century Gothic]

به این ترتیب حضرت لوط ـ علیه السلام ـ در شرایط بسیار سخت، خصلت مهمان نوازی خود را به خوبی انجام داد، كه بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند.
به یاد حضرت قائم (عج)
جالب این كه در پاره‎ای از روایات در تفسیر آیه:
«قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِكُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلى رُكْنٍ شَدِیدٍ؛ كاش در برابر شما قدرتی داشتم و یا تكیه گاه و پشتیبان محكمی در اختیارم بود.»
آمده؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: منظور از «قوّه» همان «قائم (عج)» است و منظور از «ركن شدید» 313 نفر یاران (مخصوص) آن حضرتند».[7] [=Century Gothic]
به این ترتیب نقش نیرو و سپاه قدرتمند در پیشبرد اهداف انسانی، ‌روشن می‎شود، و در ضمن حضرت لوط آرزو می‎كند كه چنین نیرویی داشته باشد،
و حكومت جهانی در پرتو وجود حضرت قائم ـ علیه السلام ـ با ارتش متعهّد و نیرومند در همه جهان تشكیل گردد تا از مفاسد و زشتیها به شدت جلوگیری شود (امید آن كه هر چه زودتر خداوند لطف كند، تا با ظهور حضرت قائم ـ علیه السلام ـ و تشكیل حكومت جهانی، همه گونه مفاسد از روی زمین برچیده گردد و دنیا پر از عدل و داد شود).
[=Century Gothic]ادامه دارد...!

[=Century Gothic]چگونگی عذاب وحشت بار قوم لوط ـ علیه السلام ـ
از آن جا كه قوم سركش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جای پذیرش راهنمایی‎ها و نصیحت‎های حضرت لوط، او را تهدید به تبعید كردند، و سالها بر این وضع نكبت بار ادامه دادند و درست به عكس فرمان خدا همه چیز را وارونه نمودند، خداوند نیز مجازات آنها را به تناسب كارهای وارونه آنها، وارونه كردن زمین قرار داد و به جای آب باران، آنها را سنگباران كرد،
اینك اصل ماجرا را بشنوید:
وقتی كه مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زیبا) در خانه لوط ـ علیه السلام ـ بودند، لوط ـ علیه السلام ـ از یكی از آن جوانان پرسید كیستی؟
او گفت: من جبرئیل هستم،
لوط گفت: چه مأموریتی داری؟ جبرئیل گفت: مأموریت هلاكت قوم را دارم،
لوط گفت: همین الآن؟
جبرئیل گفت:
«أَ لَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ آیا صبح نزدیك نیست؟»[8]
[=Century Gothic]
معلوم شد كه لحظه هلاكت در پایان شب، صورت می‎گیرد.
در این هنگام قوم شرور و زشتكار سر رسیدند، و در خانه لوط را شكستند و وارد خانه شدند، جبرئیل با پر خود محكم بر صورتشان زد، به طوری كه چشمشان محو و نابینا شد. [9]
[=Century Gothic]
وقتی آنها چنین دیدند دریافتند كه عذاب (همان عذابی كه مكرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسیده است.
جبرئیل به لوط گفت: تو با افراد خانواده‎ات شبانه (دور از دید مردم) از شهر بیرون برو جز همسرت كه او باید در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.[10]
[=Century Gothic]
دانشمندی در میان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط و خانواده‎اش از شهر بیرون روند، چرا كه تا او در میان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره كردند تا نگذارند لوط از خانه بیرون رود، ولی جبرئیل ستونی از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، كسی متوجه نخواهد شد، لوط و خانواده‎اش به این ترتیب از درون نور، از شهر بیرون رفتند، همسر گناهكار لوط از جریان مطّلع شد، خداوند سنگی به سوی او فرستاد، و او هماندم به هلاكت رسید، وقتی كه طلوع فجر شد، چهار فرشته هر یك در یك ناحیه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمین را تا هفت طبقه‎اش جدا كردند و به سوی آسمان بردند. به طوری آن سرزمین نزدیك آسمان شد كه اهل آسمان صدای سگها و خروسهای شهر آنها را می‎شنیدند.

سپس آن سرزمین را بر سر قوم شرور لوط وارونه كردند، و پس از آن سنگهایی از سجّیل (گلهای متحجّر متراكم) كه نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها بارید، و به این ترتیب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترین وضعی، تار و مار و متلاشی گشتند.[11] [=Century Gothic]
یك آیه عبرت در قرآن
در قرآن در آیه 70 سوره توبه می‎خوانیم:
«أَ لَمْ یأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْینَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ؛ آیا خبر كسانی كه پیش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسیده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) كه پیامبرانشان با دلایل روشن به سوی آنها آمدند (ولی به دعوت پیامبران اعتنا نكردند) خداوند به آنها ستم نكرد، اما خودشان بر خویش ستم می‎كردند (همه آنان با اختیار خود به هلاكت رسیدند،
قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهای تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهیم با نابودی نعمت و هلاكت نمرودیان، و قوم مدین (قوم شعیب) به وسیله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگونی شهرها و سنگباران نابود شدند.)[12]

[1] . سوره هود، آیه 77.
[2] . المیزان، ج 10، ص 362.
[3] . سوره هود، آیه 78.
[4] . سوره هود، آیه 78ـ79.
[5] . سوره هود، آیه 80 (بحار، ج 12، ص 157 و 158).
[6] . قصص قرآن بلاغی، ص 76.
[7] . بحار، ج 12، ص 158؛ تفسیر برهان، ج 2، ص 228.
[8] . سوره هود، آیه 81.
[9] . تفسیر آیه 37 سوره قمر.
[10] . سوره هود، آیه 81.
[11] . سوره هود آیه 81 تا 83؛ بحار، ج 11، ص 168.
[12] . مجمع البیان، ج 5، ص 49.

[=Century Gothic]ادامه دارد...!

[=Century Gothic]منظور از «مؤتفكات» (شهرهای زیر و رو شده) شهرهای قوم لوط ـ علیه السلام ـ است كه به گفته بعضی چهار شهر بودند، به نامهای: سدوم، عامورا، دوما و صبوایم، و بزرگتر از همه، سدوم بود كه حضرت لوط ـ علیه السلام ـ در آن سكونت داشت.[1] [=Century Gothic]
و از محدّث معروف، مسعودی نقل شده: خداوند حضرت لوط ـ علیه السلام ـ را به پنج شهر اعزام نمود كه عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.[2]
[=Century Gothic]
درس عبرت
قرآن در آیه 83 سوره هود، پس از بیان عذاب سخت قوم لوط می‎فرماید:
«وَ ما هِی مِنَ الظَّالِمِینَ مِنْ اُمَّتِكَ بِبَعِیدٍ؛ ای محمد این گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نیست.»[3]
[=Century Gothic]
و در سوره قمر (كه از آیه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آیه 40 می‎خوانیم:
«وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؛ ما قرآن را با بیان آسان و روشن برای یادآوری و تذكّر (غافلان) قرار دادیم، آیا پند گیرنده‎ای هست؟!»
از دو آیه فوق و از آیات دیگر به روشنی در می‎یابیم كه هدف از ذكر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دوری از گناه، و اندیشیدن درباره عواقب گناه و عذاب الهی در دنیا و آخرت است.
آیه نخست (83 ـ هود) صریحاً اعلام می‎دارد این گونه عذابها برای ستمگران در هر امتی دور نیست، یعنی اگر ما در هر بُعدی ستم كنیم، و راه طغیان و ظلم را بپیماییم سرانجام كار ما عذاب سخت الهی خواهد بود.
پس باید عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازی كرد، و با آب توبه حقیقی آلودگی‎های گناهان سابق را شست.
لوط ـ علیه السلام ـ مظلومترین پیامبران
این بود ماجرا غمبار زندگی حضرت لوط ـ علیه السلام ـ و سرانجام نكبت بار قوم لجوج آن حضرت، كه به نصیحت ناصحان دلسوز گوش ندادند و خود را سیه روز و تیره بخت دنیا و آخرت نمودند.
در میان پیامبران شاید مظلومتر از حضرت لوط ـ علیه السلام ـ نباشد كه سی سال قوم خود را به سوی خدا دعوت نماید، و هیچ كس به او پاسخ مثبت ندهد، و هنگام فرود آمدن عذاب، تنها یك خانه با ایمان در آن شهرها وجود داشت و آن خانه خود حضرت لوط ـ علیه السلام ـ بود، در این خانه همسر لوط نیز حامی قوم بود و هنگام بیرون رفتن شبانه لوط، از خانه خارج شد تا به قوم خبر دهد، سنگی آسمانی آمد و به او خورد و كشته شد.
حضرت لوط ـ علیه السلام ـ پس از این ماجرا مدتی زنده بود، سرانجام از دنیا رفت، مرقد مطهرش در قریه «كفر بریك» در یك فرسخی مسجد خلیل در كنار مرقد شصت نفر از پیامبران است.[4]

[1] . همان، ص 185.
[2] . مروج الذّهب، ج 1، ص 21.
[3] . بحار، ج 12، ص 152.
[4] . بحار، ج 12، ص 158؛ تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 359.

موضوع قفل شده است